جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 28440
دانلود: 3477


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28440 / دانلود: 3477
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مبارزه با زورگويى

جمعى از بنى هاشم و بنى المطلب و بنى اسد و همچنين زهرة بن كلاب و تيم بن مره در منزل عبدالله بن جذعان ، كه از اشراف و محترمين مكه بود، اجتماع كردند و براى دادگسترى و جلوگيرى از تجاوز و زورگويى ، هم قسم شدند و با يكديگر پيمان بستند. اين پيمان را نيز به ياد روزگار پيشين ، حلف الفضول ناميدند.(٣٥٢)

مى فرمود: با عموهايم در منزل عبدالله بن جذعان ، موقع حلف الفضول حضور داشتم ، به اندازه اى امضاى آن پيمان براى من ارزنده و مسرت بخش ‍ بود كه راضى نمى شدم شادى و مسرتم را با مهم ترين ثروت عرب ، كه شتران سرخ مو است ، مبادله نمايم گرچه اكنون حكومت نيرومند اسلام ، خود مجرى عدل و داد است ، ولى اگر كسى امروز هم مرا بر اساس پيمان حلف الفضول به يارى خود بخواند و تقاضاى رفع ستم نمايد، اجابتش ‍ مى كنم و به كمك وى مى شتابم

درست نمى دانيم كه حلف الفضول از زمانى كه تشكيل شد در چند مورد به احقاق حق و اقامه عدل موفق گرديد، ولى دو مورد است كه در تواريخ آمده و در اين جا به اختصار نقل مى شود.

١ - اولين ستمى كه حلف الفضول به رفع آن نايل شد و اساسا همان ستم ، باعث پيدايش حلف الفضول گرديد، اين بود كه مردى از زبيد وارد مكه شد و متاعى با خود براى فروش آورده بود. عاص بن وائل ، كه از شخصيت هاى وزين مكه بود، آن متاع را خريدارى كرد، ولى از پرداخت قيمتش خوددارى نمود. زبيدى براى احقاق حق خود به هر وسيله اى متوسل شد، نتيجه نگرفت و از هر كس استمداد نمود، يارى اش نكرد. ناچار روزى اول صبح ، موقعى كه رجال قريش در مراكز خود در اطراف كعبه جمع بودند، بالاى كوه ابو قبيس رفت و با صداى بلند، در ضمن سه بيت شعر، فرياد مظلوميت خود را به گوش همه آن ها رسانيد و در بيت آخرش گفت :

«احترام براى قومى است كه داراى مكارم اخلاقى باشند، نه آن كه جامه مكر و فريب بپوشند و حقوق مردم را ضايع كنند.»

سخنان مرد زبيدى ، عبدالله بن جذعان و زبيربن عبدالمطلب را سخت متاءثر كرد. تصميم گرفتند او را يارى نمايند. براى آن كه قطعا به منظور خود نايل شوند و احقاق حق كنند، هدف خود را با چند نفر از افراد وزين و محترم به ميان گذاردند. از آن جمله حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. در نتيجه پيمان حلف الفضول بسته شد. سپس سروقت عاص بن وائل رفتند. متاع مرد زبيدى را پس گرفتند و تسليم صاحبش كردند.(٣٥٤)

حلف الفضول از درخشان ترين نقطه هاى فروزان زندگى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دوران جوانى است ، طفلى كه در كودكى از عدل و انصاف سخن مى گويد، نمى تواند در جوانى ، بيدادگرى رجال عرب را ببيند و ساكت باشد. به همين جهت ، در حلف الفضول شركت كرد و با همكارى جمعى از افراد خيرخواه و مؤ ثر، به اقامه عدل و داد قيام نمود و در واقع براى مردم بى پناه مكه و زائرين حرم ، بهترين پناهگاه را به وجود آورد.

خلاصه آن كه تربيت هاى فردى دوران طفوليت ، سازنده روان كودك است نيك و بدهايى كه اطفال از پدر و مادر و يا از محيط اجتماع مى آموزند، زمينه گفتار و رفتار آن ها در دوران جوانى و تا پايان عمر است خوشبخت نوجوانانى كه در كودكى به خوبى و پاكى تربيت شده اند و از خانواده و محيط اجتماعى ، صفات پسنديده و سجاياى اخلاقى فراگرفته اند. اينان بدون زحمت و به طور طبيعى به راه صلاح و رستگارى مى روند و موجبات خوشبختى خود و سعادت دیگران را فراهم مى آورند.

نقاط اتكا

«دوران كودكى نقاط اتكايى مستحكمى دارد كه توسعه احساسات در ازمنه بعد بدان مربوط مى باشد. بسا اوقات اگر انسان به وضع كودكى نوجوانى كه در دوران بلوغ است ، سابقه نداشته باشد، اخلاق او را ادراك نخواهد كرد.

محبت هايى كه طفل در دوران اول كودكى ، يعنى از قبل از سنين ٥ يا ٦ ديده است و تجارب مطبوع يا نامطبوعى كه از آن حاصل شده اند، در ضمير ناخودآگاه طفل آثارى از خود باقى مى گذارند كه نقاط احساس روحيه او را تشكيل مى دهند، و در حقيقت مانند مراكز انرژى هستند كه بدون اطلاع شخص ، در رفتار آينده او مؤ ثر مى شوند.»(٣٥٦)

علىعليه‌السلام فرموده : فكر و تدبر، آيينه پاكى است كه حقيقت را به آدمى نشان مى دهد. عبرت گرفتن از دیگران ، ترساننده اى است كه به انسان پند و اندرز مى گويد و براى ادب و تربيت همين بس است كه بپرهيزى از آن چه كه ميل ندارى دیگران مرتكب شوند.

«و عنهعليه‌السلام : من لم يهذب نفسه فضحه سوء العادة(٣٥٨) »

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده : توبه از گناه هميشه پسنديده است ، ولى در سنين جوانى بهتر و پسنديده تر است

منطق روان شناسى نيز مى گويد جوانان مى توانند خاطرات بد و تربيت هاى ناپسند دوران كودكى را در ضمير خود خاموش كنند و با تصميم و اراده جدى ، آنها را از اثر بيندازند و به دست فراموشى بسپارند و در عوض ، خويشتن را به عادات حميده و صفات پسنديده متخلق سازند.

دكتر اوستاس چسر مى گويد:

«در دوره كودكى ممكن است شما در نتيجه عواملى كه در رشد شخصيت مؤ ثرند، دچار نقايص و مشكلاتى شده باشيد. خوشبختانه اين نقايص و مشكلات چيزى نيست كه هميشه باقى مانده و قابل رفع نباشند. بالعكس ، اغلب ما مى توانيم با جديت و اراده ، اثرات زيان بخش وضع دوره كودكى خود را از بين ببريم مخصوصا بايد در دوره جوانى سعى كنيم اگر جسم يا روح ما در نتيجه پيش آمدهاى گذشته نواقصى دارد، آنها را رفع كنيم .»(٣٦٠)

وظيفه جوان

جوانانى كه در كودكى با تربيت صحيح پرورش يافته اند، در دوران جوانى يك وظيفه سنگين دارند و آن اين كه مراقبت نمايند تا شهوت و غضب و ديگر تمايلات طبيعى در مزاجشان طغيان نكند و آنان را به راه ناپاكى و گناه سوق ندهند.

جوانانى كه در كودكى با روش هاى بد تربيت شده اند و از جهت اخلاقى ، تمايلات ناپسندى دارند، دو وظيفه بزرگ بر عهده آنان است : يكى آن كه عنان شهوت و تمايلات طبيعى خود را در دست بگيرند و از سركشى و طغيانشان جلوگيرى نمايند.

ديگر آن كه مجاهده كنند تا صفات ذميمه دوران طفوليت را در مزاج خود بى اثر نمايند و عادات ناپسند را تدريجا ترك گويند و در عوض خويشتن را به صفات حميده و خلقيات پسنديده متخلق سازند.

اقتضاى طبع جوانى

در هر حال ، جوانان هر دو گروه بايد اقتضاى طبع جوانى را بشناسند و خويشتن را از هر جهت تحت مراقبت قرار دهند. بايد بدانند دوران جوانى ، دوران شهوت و غضب است ، دوران غرور و خودپرستى است ، دوران غفلت و بى خبرى است و همواره در راه زندگى خطراتى در پيش دارند كه سعادتشان را تهديد مى كند.

«قال علىعليه‌السلام : سكرالغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور.(٣٦٢) »

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه شرافت باطنى و گوهر انسانى خود را بشناسد، اين شناسايى او را از پستى هاى شهوت و آرزوهاى باطل مصون خواهد داشت

تعديل تمايلات جوان

قال الله العظيم فى كتابه :( وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا ) (٣٦٤) »

كفران نعمت

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : كسى كه از همه نعمت هاى خداوند تنها متوجه خوردن يا آشاميدن باشد و ساير عطاياى الهى را در خويشتن ناديده انگارد، به نادانى گراييده و كفران نعمت كرده است او با اين فكر نادرست و روش ناپسند به گمراهى قدم گذارده و كيفر خداوندى به وى نزديك شده است

«هدف درست و عملى ما بايد اين باشد كه وجود خود را از هر لحاظ پرورش دهيم ، نه آن كه فقط به معلومات كتابى يا نيرومند كردن جسم بپردازيم ، يا فقط به فكر كار و پول درآوردن باشيم البته هر يك از اينها به جاى خود مهم است ، ولى از همه چيز مهم تر اين است كه ما يك انسان حقيقى باشيم .»(٣٦٦)

تعديل تمايلات نفسانى ، اندازه گيرى خواهش هاى غريزى ، ارضاى كليه تمنيات درونى با موازنه و هم آهنگى ، بهره بردارى از همه استعدادهاى انسانى ، مجهز شدن به تمام شرايط صحيح زندگى و خلاصه خودسازى جوانان كار ساده و آسانى نيست

نياز جوان به راهنمايى

نوجوانى كه خود از يك طرف دچار نارسايى عقل طبيعى است و از طرف ديگر اسير احساسات تند و آتشين است ، هرگز قادر نيست به تنهايى جميع مصلحت هاى خود را بشناسد و به درستى راه فلاح و رستگارى خويش را تشخيص دهد و از هر جهت موجبات خوشبختى و سعادت خود را فراهم آورد. او بايد در پيمودن اين راه خطرناك و پرپيچ و خم ، از تعاليم عاليه اسلام استفاده كند و از راهنمايى مردان عالم و شايسته كمك بگيرد. او بايد اين راه را با چراغ علم و معرفت طى كند و در پرتو آن خويشتن را از انحراف و سقوط محافظت نمايد.

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من عمل على غير علم كان مايفسد اكثر مما يصلح.(٣٦٨) »

علىعليه‌السلام به كميل بن زياد فرمود: هيچ فعاليت و حركتى نيست ، مگر آن كه در انجام آن به علم و معرفت نيازمندى

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام گ قال العامل على غير بصيرة كالسائر على غيرالطريق لا يزيده سرعد السير الا بعدا.(٣٧٠)

جنبش شهوت و غضب

نه تنها غريزه شهوت جنسى ، بلكه قدرت كشش تمام غرايز در وجود آدمى به مراتب قوى تر از قدرت وجدان اخلاقى و عقل است آدمى در حال عادى ، در موقعى كه تحت تاءثير غرايز نيست ، نداى وجدان و عقل را به خوبى مى شنود و خير و شر خود را تشخيص مى دهد، ولى در مواقعى كه غرايز تحريك مى شوند و طغيان مى كنند، در موقعى كه شهوت و غضب به جنش مى آيند و فعاليت آتشين خود را آغاز مى نمايند، سراسر وجود آدمى ميدان تاخت و تاز آنها مى شود. در آن موقع تمايلات عقلى و اخلاقى لگدكوب مى گردند و نداى حيات بخش و مصلحت آميز آنها به گوش ‍ نمى رسد.

ميل ها همچون سگان خفته اند

اندر ايشان خير و شر بنهفته اند

چون كه قدرت نيست خفتند آن رده

همچو هيزم پاره ها و تن زده

تا كه مردارى درآيد در ميان

نفخ صور حرص كوبد بر سگان

چون در آن كوچه خرى مردار شد

صد سگ خفته بدان بيدار شد

حرص هاى رفته اندر كتم غيب

تاختن آورد و سر بر زد ز جيب

مو به موى هر سگى دندان شده

وز براى حيله دم جنبان شده

صد چنين سگ اندر اين تن خفته اند

چون شكارى نيستشان بنهفته اند

مشكل بزرگى كه در زمينه ارضاى تمايلات بر سر راه فرزندان بشر، به خصوص نسل جوان ، وجود دارد و همواره سعادت آنها را تهديد مى كند، تضادى است كه بين خواهش هاى درونى انسان است

تمايلات گوناگونى كه در نهاد آدمى وجود دارد با هم ناسازگار و ضد يكديگرند، راضى كردن بى حساب و نامحدود هر يك از آن تمايلات ، مستلزم سركوب كردن تمايل ديگرى است ، و بدون ترديد، اين عمل اثر نامطلوبى در سعادت و خوشبختى بشر دارد.

«قال علىعليه‌السلام : لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هى اعجب مافيه و ذلك القلب و له مواد من الحكمة و اضداد من خلافها فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص و ان ملكه الياءس قتله الاسف و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ و ان اسعده الرضا نسى التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر و ان اتسع له الاءمن استلبته العزة و ان اصابته مصيبة فضحه الجزع و ان افاد مالا اطغاه الغنى و ان عضته الفاقة شغله البلا و ان جهده الجوع قعدت به الضعف و ان افرط به الشبع كظته البطنة فكل تقصير به مضر و كل افراط له مفسد.(٣٧٢)»

طلب سجاياى اخلاقى

علىعليه‌السلام فرموده است : اگر به فرض ، اميدى به بهشت و ترسى از دوزخ نداشته باشيم ، اگر فرضا قواب و عقابى در قيامت نباشد، باز هم لازم است از خود، مكارم اخلاقى و سجاياى انسانى را مطالبه نماييم ، زيرا فرا گرفتن صفات پسنديده و به كار بستن آن ها از عوامل مؤ ثر رستگارى است و در زندگى بشر مايه اصلى خوشبختى و سعادت است

براى آن كه جوانان به لزوم تعديل تمايلات نفسانى بيشتر متوجه گردند و از ضرورت آن در شئون مختلف زندگانى بهتر آگاه شوند، چند مورد را به اختصار يادآور مى شوم

يكى از وظايف مهم آقايان اطبا، در برنامه هاى درمانى ، تعديل تمايلات بيمار است مريض از يك طرف خواستار سلامت و بهبودى و از طرف ديگر مايل به خوردن غذاهاى گوناگون است بيمار اگر بخواهد تمايل خود را در خوردن غذاها آزادانه و بدون قيد و شرط ارضا نمايد و هر چه ميل دارد بخورد، منافى با تمايل به بهبودى است ، زيرا بعضى از غذاها براى وى مضر است و باعث تشديد مرضش مى شود.

تعديل تمايل بيمار

پزشك دانا با بررسى دقيق ، تمايل غذا را در بيمار تعديل مى كند و با محاسبه صحيح ، بعضى از آن ها را اجازه مى دهد و بعضى را منع مى نمايد. طبيب با اين عمل ، از طرفى تمايل به غذا را با اندازه گيرى صحيح ارضا نموده و از طرف ديگر، تمايل به بهبودى را نيز مورد توجه قرار داده است به علاوه ، تضادى كه در بين تمايل به غذا و خواهش بهبودى وجود داشت ، با دستور خود برطرف نموده است

يكى از وظايف قانون گزاران عادل در حفظ حقوق و حدود و ايجاد عدل اجتماعى ، تعديل تمايلات مردم است هر انسانى از يك طرف مايل است آزاد باشد و از طرف ديگر خواهان آرامش و امنيت است اگر مردم بخواهند تمايل به آزادى را بدون قيد و شرط ارضا نمايند و هر كس به هر كارى كه مايل است ، دست بزند، بايد از خواهش امنيت چشم بپوشند و تمايل به آرامش خاطر را سركوب كنند. زيرا آزادى مطلق با امنيت سازگار نيست و موجب هرج و مرج است

توازن آزادى و امنيت قانونگزار عادل ، با محاسبه صحيح ، تمايل به آزادى را تعديل مى كند و خواهش آزادى فردى را تا جايى اجازه مى دهد كه منافى با امنيت اجتماعى و مزاحم آزادى غير نباشد. در نتيجه ، از يك طرف تمايل به آزادى با اندازه گيرى ارضا شده و از طرف ديگر، تمايل به امنيت نيز جامه عمل پوشيده است ، به علاوه ، تضادى كه بين اين دو خواهش وجود داشت از ميان رفته است

خواهش لذت و سلامت

يكى از راهنمايى هاى عقل تعديل تمايلات است آدمى از يك طرف ميل دارد از همه لذايد زندگى بهره مند شود و از طرف ديگر مايل است سالم و نيرومند باشد. بعضى از لذايذ مانند نشئه هروئين و لذت نوشابه هاى الكلى ، منافى با تمايل به سلامت و نيرومندى است در چنين مواردى عقل براى تعديل خواهش لذت مداخله مى كند. لذايذ مفيد يا لااقل غير مضر را اجازه مى دهد و آدمى را از لذايذ برحذر مى دارد، و با اين راهنمايى ، از طرف تمايل به لذت را با اندازه صحيح ارضا مى كند و از طرف ديگر، عملا تمايل به سلامت را مورد توجه قرار مى دهد. به علاوه بر تحديد لذت ، تضاد آن دو را مرتفع مى سازد.

در اين سه مورد، لزوم تعديل تمايلات ، از نظر درمانى و بهداشتى و اجتماعى و عقلى به خوبى واضح است در ساير شئون زندگى نيز تحديد خواهش هاى نفسانى ضرورت قطعى دارد و بدون آن زندگى سالم و صحيح فردى و اجتماعى ميسر نخواهد بود.

ميل جوان به پاكى و شرافت

يكى از تمايلاتى كه در نهاد نسل جوان وجود دارد، خواهش سجاياى اخلاقى و صفات انسانى است جوان به فطرت طبيعى خود مايل است انسان واقعى باشد. مايل است به پاكى و شرافت زندگى كند و از سعاد حقيقى برخوردار گردد. بدون ترديد، ارضاى اين خواهش انسانى و نيل به اين هدف نورانى وقتى ميسر است كه آدمى از گناه و ناپاكى اجتناب كند و خواهش هاى ضد انسانى را سركوب نمايد.

«قال علىعليه‌السلام : من احب المكارم اجتنب المحارم(٣٧٤) »

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : اى بندگان خدا، شما مانند بيمارانيد و پروردگار جهان مانند طبيب خير و صلاح بيماران در چيزهايى است كه طبيب مى داند و به كار مى برد، نه در آن چيزهايى كه بيماران به آن ها رغبت دارند و بى حساب نسبت به آنها ابراز تمايل مى كنند. تسليم امر الهى باشيد تا در صف رستگاران در آييد.

ضرورت تعديل خواهش ها

همان طور كه بيمار براى بهبود خود بايد از دستور پزشك اطاعت نمايد و خواهش غذا را اندازه گيرى كند. همان طور كه آدمى براى حفظ امنيت بايد از قانون اطاعت نمايد و خواهش آزادى را محدود كند، همان طور كه انسان براى حفظ سلامت و نيرومندى خويش بايد از عقل پيروى كند و از لذت هاى مضر و خطرناك چشم بپوشد، همچنين ، تمام افراد بشر براى نيل به كمالات معنوى و صفات عاليه انسانى بايد از تعاليم الهى پيروى كنند و به تمايلاتى كه منشاء ناپاكى و گناه است ، پشت پا بزنند.

غريزه حب ذات ، تمايل به شهوت جنسى ، انگيزه انتقامجويى ، خواهش ‍ مال و ثروت ، تمناى قدرت و مقام ، خواهش آزادى و حريت ، ميل به احراز استقلال و شخصيت و همچنين ساير تمايلاتى كه در نهاد بشر وجود دارند، همه بايد تعديل شوند. همه بايد با اندازه گيرى و دور از افراط و تفريط اعمال گردند، و براى از بين رفتن تضاد تمايلات ، لازم است هر خواهشى به قدرى ارضا شود كه باعث سركوبى ساير تمايلات نشود و منافى با سعادت و رستگارى آدمى نباشد.

ارضاى همه تمايلات

براى آن كه جوانان به وضع درونى خود واقف شوند و از تضاد خواهش هاى نفسانى خويش آگاه گردند، براى آن كه ضرورت تعديل تمايلات نفسانى را احساس كنند و عملا از برنامه هاى تربيتى اسلام پيروى نمايند، موضوع غريزه جنسى را به اختصار مورد بحث قرار مى دهم و توجه جوانان را به پاره اى از خطراتى كه ممكن است از اين رهگذر دامنگيرشان شود، جلب مى نمايم البته وضع ساير غرايز، از مقايسه با غريزه جنسى نيز روشن مى شود.

اعمال شهوت در حدود مصلحت

غريزه شهوت و خواهش لذت جنسى يكى از نيرومندترين تمايلاتى است كه به قضاى حكيمانه الهى در بشر آفريده شده است اگر اين خواهش ‍ سوزان به درستى تعديل شود و با اندازه گيرى صحيح ، در جاى خود ارضا گردد، مايه مطبوع ترين لذت و باعث حفظ نوع بشر است بر عكس ، اگر با خودسرى و لجام گسيختگى طغيان نمايد و از حدود مصلحت تجاوز كند، مفاسد عظيم و غير قابل جبرانى به بار مى آورد و مى تواند منشاء بدبختى و سقوط بشر گردد.

اگر غريزه جنسى محدود گردد و در جاى خود به كار برده شود، با ساير تمايلات انسانى اختلاف و تضادى نخواهد داشت و جوانان مى توانند با اعمال غريزه جنسى ، ساير تمايلات طبيعى و خواهش هاى فطرى خود را نيز ارضا كنند. ولى در جايى كه غريزه جنسى تعديل نشده باشد و جوانان بخواهند آن را آزادانه و به هر صورتى كه مايل باشند، اعمال نمايند، ناسازگارى و تضاد تمايلات شروع مى شود. نظر به اين كه غريزه جنسى و انگيزه شهوت از ساير تمايلات آدمى قوى تر است قهرا اين نبرد به پيروزى شهوت و شكست ساير خواهش هاى فطرى و انسانى پايان مى پذيرد.

خواهش سجاياى اخلاقى

جوانان ، به فطرت انسانى خود، مايل به راستى و درستى ، به عدل و انصاف ، به اداى امانت و وفاى به عهد هستند. سرچشمه اين خواهش هاى پاك و انسانى ، وجدان اخلاقى و الهام الهى است خداوند در نهاد انسان اين تمايلات مقدس را آفريده است كه افراد بشر از آن ها پيروى كنند و زندگى خويش را بر اساس آن صفات حميده استوار نمايند تا در نتيجه يك انسان واقعى شوند و به مدارج كمال و سعادت نايل گردند.

سركوبى تمايلات انسانى

موقعى كه شهوت تعديل نشده و خودسر، در مزاج جوان طغيان مى كند و كشش هاى جنسى او را به جنبش و كوشش وا مى دارد، وجدان اخلاقى و تمايلات انسانى در ضميرش سركوب مى شوند و در راه رسيدن به مقصود و ارضاى خواهش لذت ، ممكن است به دروغ و تهمت ، به خيانت در امانت ، به عهدشكنى و جنايت ، و خلاصه به همه ناپاكى ها و گناهان ضد انسانى دست بزند و براى ارضاى شهوت جنسى و لذت زودگذر، بناى فضيلت و سعادت ابدى خويش را ويران سازد.

«قال علىعليه‌السلام : كم من لذه دنية منعت سنى درجات.(٣٧٦) »

علىعليه‌السلام فرموده است : آن كس كه بر تمايل جنسى خود غلبه كند و عنان شهوت را در اختيار بگيرد، قدر و شرف خود را حفظ كرده است

«قال امير المؤ منينعليه‌السلام : عبد الشهوة اذل من عبدالرق(٣٧٨) »

و نيز فرموده است : كسى كه بر نفس سركش خود حاكم باشد، شاءن و منزلتش بالا مى گيرد، و بر عكس كه نفس شهوانى اش مالك و فرمانرواى وى باشد، به ذلت و خوارى دچار مى شود و قدر و قيمتش پست مى گردد.

شريف ترين و گران بهاترين سرمايه اى كه خداوند به نوع بشر عطا فرموده ، عقل است عقل ، چراغ فروزان در راه زندگى است عقل ، هادى بشر به سوى سعادت و خوشبختى است انسان عاقل طبعا مايل است تمام اعمال خود را با دستور عقل تطبيق دهد و همواره از فرمان سعادت بخش خرد اطاعت نمايد.

طغيان شهوت و تيرگى عقل

متاءسفانه غريزه شهوت جنسى به اندازه اى قوى و نيرومند است كه اگر تعديل نشود و در راه سركشى و طغيان به حركت در آيد، مى تواند چراغ عقل را تيره و تار كند و جوانان را به كارهاى جنون آميز و خطرناكى وادار نمايد.

ناكامى و انتقام

در روزگار قبل از اسلام ، زد و خورد خونينى بين قبيله بنى عامر و بنى كنانه در بازار عكاظ اتفاق افتاد كه تاريخ آن را به نام حرب الفجار ثبت نموده است سبب حادثه اين بود كه زنى از بنى عامر در بازار عكاظ نشسته بود. جوانى از بنى كنانه به وى نزديك شد و چند قدمى گردش چرخيد و سپس از زن درخواست كرد كه خود را به وى بنماياند تا از تماشاى او لذتى ببرد. زن از انجام تمناى جوان خوددارى كرد. جوان كه در ارضاى شهوات جنسى خود شكست خورده بود، به فكر انتقام افتاد و بدون آن كه زن متوجه باشد، پشت سر او نشست و با تيغ تيزى ، درز پشت پيراهن وى را شكافت ، موقعى كه زن از جاى حركت نمود، قمست سرين و رانش از شكافت پيراهن ظاهر شد.

كسانى كه از نزديك ناظر اين جريان بودند، خنديدند، زن كه از اين اهانت ، سخت خشمگين شده بود، به صداى بلند فرياد زد و بنى عامر را به يارى خود طلبيد. افراد قبيله با شمشيرهاى برهنه به يارى زن شتافتند و به جوان متجاوز حمله كردند. جوان نيز قبيله بنى كنانه را به كمك خود خواست آنان همه آمدند، هر دو قبيله به جان هم افتادند و عده اى در اين واقعه كشته شدند.(٣٨٠) »

علىعليه‌السلام فرموده است : در كشاكش انگيزه هاى شهوت و غضب ، عقل بشر تيره و تار مى شود و فروغ خود را از دست مى دهد.

«و عنهعليه‌السلام : من لم يملك شهوته لم يملك عقله.(٣٨٢)

«قال علىعليه‌السلام : الاستهتار بالنساء شيمة النوكى.(٣٨٤) »

امام صادقعليه‌السلام فرموده است : زنى كه به همسرى خويش انتخاب مى كنى ، مانند قلاده اى است كه به اختيار بر گردن خود مى افكنى ، با عقل و بصيرت نگاه كن كه به چه چيز گردن مى نهى

حاصل آنكه انگيزه تمايل جنسى در جوانان به مراتب قوى تر از تمايلات عقلى و وجدان اخلاقى است ، و تعديل آن غريزه نيرومند، اولين و اساسى ترين پايه تربيت نسل جوان است

اگر شهوت جنسى به درستى محدود شود و با اندازه گيرى صحيح در راه مشروع و قانونى اعمال گردد، تضادى بين آن و ساير تمايلات انسانى و سجاياى اخلاقى وجود نخواهد داشت جوانان مى توانند از يك طرف خواهش هاى غريزى خود را ارضا كنند و از طرف ديگر به تمايلات اخلاقى و هدايت هاى عقلى خويش جامه عقلى بپوشاند، و در نتيجه ، يك انسان واقعى باشند و با ارضاى همه خواهش ها، موجبات سعادت خود را فراهم آورند.

خمودى عقل

اگر غريزه جنسى لجام گسيخته و خودسر باشد، اگر جوانان اسير شهوت و ميع نفس سركش خود گردند، زمينه تضاد تمايلات در وجودشان آماده مى شود. در اين موقع ، تمام شهوت ، جسم و جان جوانان را مسخر مى كند و تمام قدرت را به دست مى گيرد و آنان را در راه ارضاى اين خواهش سوزان ، ناپاكى وگناه وا ميدارد. دراين موقع است كه وجدان اخلاقى سركوب مى شود و شعله هاى فروزان عقل به خمودى مى گرايد. در اين موقع ممكن است جوانان به انواع پليدها و جنايات آلوده شوند و در معرض تيره روزى و سقوط قرار گيرند.

بالاخانه غم

مصطفى لطفى منفلوطى ، زير عنوان غرقة الاحزان ، بالاخانه غم ها، زندگى تاءثربار دختر و پسر جوانى را شرح مى دهد كه از خلال آن ارضاى نابه جاى شهوت جنسى و تضاد تمايلات و عوارض ناشيه از آن به خوبى واضح ميشود. براى عبرت دختران و پسران جوان ، ترجمه كامل آن را در اين جا مى آورم دوستى داشتم كه بيشتر علاقه من به او از جنبه دانش و فضلش بود، نه از جهت ايمان و اخلاق از ديدن وى همواره مسرور مى شدم و در محضرش ‍ احساس شادى مى كردم نه به عبادت و طاعت او توجه داشتم نه به آلودگى و گناهانش او براى من تنها رفيق انس بود. هرگز در اين فكر نبودم كه از وى علوم شرعى بياموزم يا آن كه دروس فضيلت و اخلاق فرا گيرم ساليان دراز با هم رفاقت داشتيم در طول اين مدت ، نه من از او بدى ديدم و نه او از من رنجيده خاطر شد.

سفر طولانى

براى پيشامد يك سفر طولانى ، ناچار قاهره را ترك گفتم و از رفيق محبوبم جدا شدم ، ولى تا مدتى با هم مكاتبه مى كرديم و بدين وسيله از حال يكديگر خبر داشتيم ، متاءسفانه چندى گذشت و نامه اى از او به من نرسيد و اين وضع تا پايان مسافرتم ادامه داشت در طول اين مدت نگران و ناراحت بودم پس از مراجعت از سفر، براى ديدار دوستم به در خانه اش رفتم از آن منزل رفته بود. همسايگان گفتند دير زمانى است كه تغيير مسكن داده و نمى دانيم به كجا رفته است براى پيدا كردن دوستم كوشش بسيار كردم و در جست و جوى او به هر جايى كه احتمال ملاقاتش را مى دادم ، رفتم و او را نيافتم ، رفته رفته ماءيوس شدم ، تا جايى كه يقين كردم دوست خود را از دست داده ام و ديگر راهى به او ندارم

رفيق از دست رفته

اشك تاءثر ريختم گريه كردم آن كسى كه در زندگى از داشتن دوستان باوفا كم نصيب است ، گريه آن كسى كه هدف تيرهاى روزگار قرار گرفته ، تيرهايى كه هرگز به خطا نمى رود و پى درپى درد و رنج احساس مى شود.

اتفاقا در يكى از شب هاى تاريك آخر ماه كه به طرف منزلم مى رفتم ، راه را گم كردم و ندانسته و به محله دور افتاده و به كوچه هاى تنگ و وحشتناك رسيدم در آن ساعت ، از شدت ظلمت ، چنين احساس كردم كه در درياى سياه و بى كرانى كه دو كوه بلند تيره آن را احاطه كرده است ، در حركتم و امواج سهمگينش گاهى بلند مى شود و به جلو مى آيد و گاهى فروكش ‍ مى كند و به عقب مى گردد.

هنوز به وسط آن درياى تيره نرسيده بودم كه از يكى از آن منازل ويران صدايى شنيدم و رفت و آمدهاى اضطراب آميزى احساس كردم كه در من اثرى بس عميق گذارد. با خود گفتم : «اى عجب ، كه اين شب تاريك چه مقدار اسرار مردم بى نوا و مصائب غم زدگان را در سينه خود پنهان كرده است