• شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13205 / دانلود: 2374
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جوان و دگر دوستى

قال الله العظيم فى كتابه :( لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ) (٥٨٣)

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام فرموده است : مردم روى كره زمين پيوسته در رحمت و شفقت به سر مى برند مادامى كه يكديگر را دوست بدارند و اداى امانت كنند و رفتارشان بر وفق حق و حقيقت باشد.

قال علىعليه‌السلام : ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجميع الناس الرحمة.(٥٨٥)

و نيز فرموده است : خداوند دوست دارد كه مردم درباره هم خوب فكر كنند و خير خواه يكديگر باشند.

بشر دوستى و خود خواهى نسبت به عموم مردم ، از صفات بارز پيامبران الهى و رهبران روحانى بود. آنان عاشق سعادت و خوشبختى مردم بودند و از گمراهى و نادانى انسان ها رنج مى بردند. پيامبران خدا، مانند پدرانى دلسوز و مهربان ، روز و شب مجاهده مى كردند و در راه نجات گمراهان ، به همه مصائب و ناملايمات تن مى دادند تا مگر آنان را به صراط مستقيم هدايت كنند و از قيد جهل و اسارت آزادشان سازند.

در قرآن شريف ، علاقه شديد رسول اكرم به هدايت و سعادت مردم تصريح شده و مراتب بشر دوستى و عواطف انسانى آن حضرت ، خاطرنشان گرديده است :

( قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ) خداوند، مردم عصر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، از هر مذهب و نژاد مخاطب ساخته و فرموده است :

همانا پيغمبرى از جنس خود شما براى هدايت و راهنمايى شما آمده است او به سبب دگر دوستى و نوع خواهى ، از بدبختى و جهل و فقرتان ناراحت است مصائب و شدايد شما بر وى سنگين و گران است او در نجات همه شما، عموما، حريص است و به سعادتتان علاقه شديد دارد و نسبت به مؤ منين ، خصوصا، رئوف و مهربان است

مكتب آسمانى اسلام زندگى مفيد و سودبخش را تنها نصيب كسانى مى داند كه تمايل خود دوستى و دگر دوستى خويش را به موازات يكديگر و با اندازه گيرى صحيح ارضا نمايند. از طرفى به خود متوجه باشند و در راه تعالى معنوى و تاءمين حوايج مادى خود كوشش كنند و در هر كارى به شايستگى قدم بردارند و از طرف ديگر به غير متوجه باشند و آنان را نيز به مسير پاكى و فضيلت سوق دهند و موجبات خوشبختى و سعادتشان را فراهم آورند.

( وَالْعَصْرِ ﴿ ١ ﴾ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿ ٢ ﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر ) ِ .(٥٨٧)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله موده است : اگر مسلمانى بشنود كه مردى از هر مذهب و آيين ، مسلمين را به يارى خود مى خواند و از آنان كمك مى طلبد، اگر به ندايش جواب مثبت ندهد و يارى اش نكند، مسلمان نيست

قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : ليس بمؤ من من بات شبعانا و جاره طاويا.(٥٨٩)

و نيز فرموده است : كسى كه صبح كند و قصد خدمتگزارى در كارهاى مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نيست

قال علىعليه‌السلام : المؤ من من نفسه فى تعب و الناس منه فى راحة.(٥٩١)

حضرت سجادعليه‌السلام به امام باقر فرمود: فرزندم ، هر كس كه از تو درخواست خير و خوبى نمايد، به وى نيكى كن چه ، اگر درخواست كننده شايسته آن نيكى باشد، تو به واقع رسيده اى و كار خوبى را در موردش انجام داده اى و اگر او شايسته آن نيكى نبوده است ، تو با انجام درخواست او، مراتب شايستگى خود را در كار خير ابراز كرده اى

دگر دوستى و مهرورزى به ابناى بشر، كه نشانه تعالى روان و رشد اخلاق است ، در تمام ادوار محبوب و مطلوب پيامبران الهى و عقلاى بشر بوده و آن را يكى از شرايط ضرورى زندگى انسان به حساب آورده اند. ولى در دنياى كنونى ، وجود اين خوى پسنديده ، براى صلح و آرامش و بهزيستى جوامع بشرى ضرورت بيشترى پيدا كرده است

در دنياى كنونى ، بر اثر پيشرفت علم و دانش و توسعه صنعت و ماشين ، قدرت زيادترى به دست آورده و نيروى بيشترى در اختيار گرفته است در چنين شرايطى ، اگر دگر دوستى و محبت به غير در نهادش قوت بگيرد و به خوبى مهرورزى متخلق گردد، نيروى عظيم علم و صنعت را در مجراى صحيح و براى بهبود زندگى به كار مى اندازد و از آن به نفع انسانيت استفاده مى كند و موجبات رفاه و آسايش مردم را فراهم مى سازد و در نتيجه جوامع بشرى از نعمت صلح و صفا، مهر و محبت و همكارى و مواسات برخوردار مى گردند.

بر عكس اگر در شرايط پيشرفت علم و صنعت ، بشر به خود دوستى و شهوات خويش متوجه گردد و حب ذات خود را تقويت كند و از دگر دوستى و خوى انسانى غافل شود، مفاسد عظيمى به بار مى آيد. در اين موقع ، حس جاه طلبى و خودپرستى بيدار مى شود، خواهش هاى نفسانى به طغيان و سركشى مى گرايند و نيروى علم و صنعت در دست بشر وسيله ارضاى غرايز و شهوات مى شود و در راه ظلم و ستم ، تجاوز و تخريب و خونريزى و فساد به كار مى افتد. انسان ها درنده خو مى شوند. اقويا، ضعفا را نابود مى كنند و بشر با سرعت در راه دشمنى و كينه توزى و فساد و تباهى پيش مى رود.

«علم يك غلام حلقه به گوش است به فرمان جنگ ، آدميان را به خاك هلاك مى اندازد و به دستور طب ، آنان را از مرگ و نيستى رهايى مى بخشد. سيل آتش را از توپ ها جارى مى سازد و يا بر عكس ، آتش تب را تخفيف مى دهد. پل هاى عظيم به وجود مى آورد و يا آن كه آن ها را با خاك يكسان مى سازد. انسان در پرتو علم ، هم مى تواند راحتى و نيكبختى خويش را تاءمين كند و هم بر اثر علم از هر دو قسمت محروم گردد. اين غلام حلقه به گوش حتى مى تواند فرمانرواى خود را نابود سازد. متاءسفانه ، اين احتمال از هر حيث نزديك به نظر مى رسد، لكن هرگاه فرمانروا اراده كند، غلام مى تواند او را از هر گونه رنج و بدبختى نجات دهد.

مسلم آن است كه اوضاع دنيا بر وفق مراد و مطابق دلخواه جهانيان نيست ، بلكه مملو از خصومت ، دشمنى ، كشتار، ناكامى ، گرسنگى ، ويرانى ، بدبينى ، ترس و غم است و ما به غلام خود نهيب مى زنيم كه بيش از پيش بر دامنه اين بلاها بيفزايد.

به راستى مايه بسى حيرت و تمسخر است كه علم پس از تبديل وحشيان به آدميان ، اينك بار ديگر آدميان را به صورت وحشيان در مى آورد. تمدن دستخوش چه فلاكتى شده ؟ آيا بيمار است ؟ آيا پايه هاى آن اصولا متزلزل است ؟ آيا معبودى است كه مريدان خود را به هلاكت مى رساند؟ يا آن كه در مقابل خوى و طبع پست انسانى ياراى مقاومت ندارد؟

آيا منشاء همه ناكامى ها و بيمارى هاى بين المللى همين خوى انسانى است ؟ آيا ممكن است آن چه بر انسان مى گذرد، نتيجه عمل خودش باشد؟ علم به اين پرسش پاسخ مثبت مى دهد، ولى علم برده اى بيش نيست چه مى شد اگر اين غلام حلقه به گوش ، يعنى علم را درست مورد استفاده قرار مى داديم ؟ چه مى شد هرگاه در پرتو نور آن جلو مى رفتيم و به عوض استمداد از آن براى ساختن توپ و تفنگ ، براى به وجود آوردن يك جامعه بين المللى آرام تر و سعادتمندترى از آن يارى مى طلبيديم ؟»(٥٩٣)

بر اثر اعمال نارواى مردم ، فساد و تباهى در خشكى و دريا آشكار گرديد تا خداوند نتايج شوم پاره اى از كارهاى ناپسند آنان را به خودشان بچشاند. باشد كه متنبه شوند و از راه غلطى كه رفته اند بازگردند.

( مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ) .(٥٩٥)

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : راءس العقل بعد الدين التودد الى الناس و اصطناع الخير الى كل بر و فاجر.(٥٩٧)

حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: نصف عقل آدمى اظهار دوستى و محبت نسبت به عموم مردم است

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : الخلق عيال الله فاحب الخلق الى الله من نفع عيال الله و ادخل على اهل بيت سرورا.(٥٩٩)

علىعليه‌السلام فرموده است : نكند كه بالاترين چيزى كه مى خواهى از دنياى خود بدان دست يابى ، رسيدن به لذتى يا فرو نشاندن خشمى باشد، بلكه بايد لذت تو در زنده كردن حقى يا ميراندن باطلى باشد.

نكته جالب توجه اين است كه نيل به مقام شامخ انسانى و لذت بردن از معنويات ، براى افراد بشر، بدون مجاهده و كوشش علمى و عملى ميسر نيست كسانى كه مى خواهند از محدوده غرايز حيوانى و شهوات نفسانى قدمى فراتر بگذارند و به صفات عالى انسانى متخلق شوند، بايد استعدادهاى معنوى خود را به فعليت در آورند و حس بشر دوستى و فضيلت خواهى را در نهاد خويش بيدار كنند تا بتوانند از لذايذ معنوى و روحانى بهره مند گردند و در انجام وظايف انسانى احساس خشنودى و مسرت نمايند.

به عبارت ديگر، بشر در ادراك لذايذ و شهوات حيوانى احتياج به مربى و معلم ندارد و مانند ساير حيوانات ، خود به خود به سوى خوردن و نوشيدن و اعمال شهوت و غضب و ديگر تمنيات مادى كشيده مى شود، ولى براى آن كه به مقام انسانيت برسد و از صفات عالى انسانى برخوردار باشد، بايد از وجود مربى و برنامه هاى تربيتى استفاده كند و با سعى و كوشش ، خويشتن را بر طبق آن بسازد.