• شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13171 / دانلود: 2364
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تغيير شخصيت جوان

قال الله العظيم فى كتابه :( قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴿ ٩ ﴾وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ) «وقتى در سر تا پاى خود دقت مى كنيد، مى بينيد كه هر قسمت از ساختمان جسمى شما ارثى است كه از پدر و مادر يا اجداد برده ايد. مثلا ممكن است موى سياه پرشكن را از مادر و صورت گرد را از مادر بزرگ گرفته و رنگ صورت را از پدر و قد بلند را از پدر بزرگ داشته باشيد. به هر حال ، شكل و قد و قواى بدنى ما بى شك همه موروثى و مبدا آن قابل تشخيص است لكن نمى توان مبدا زود رنجى يا شوخ طبعى را به آسانى معلوم كرد. همين قدر مسلم است كه عادات و صفات و به طور كلى طرز فكر و رفتار ما معلول قضايا و برخوردهاى زندگى ، يعنى ساخته محيط ماست

وقتى وقايع و اثرات محيط تكرار شد، بدون آن كه متوجه باشيم ، شخصيت ما را در قالب خود مى ريزد، ولى خوشبختانه هر وقت بخواهيم ، مى توانيم آن قالب را بشكنيم و خود را از بند برهانيم يعنى هر اندازه عادت غير مفيد يا مزاحمى در ما كهنه شده و ريشه گرفته باشد، مى توان به قوت اراده آن را از بن در آورد و به جاى آن عادت و خوى بهترى نشانيد. بلى ، شخصيت خود، يعنى سرشت و خوى خود را مى توان جزئا يا كلا تغيير داد.»(١٨٥)

علىعليه‌السلام فرموده : هرگز از مجاهده و كوشش در اصلاح نفس خويش بازنايست ، زيرا چيزى جز سعى و كوشش تو را در اين كار يارى نخواهد كرد.

و عنهعليه‌السلام : ايها الناس تولوا من انفسكم تاءديبها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها.(١٨٧)

امام صادقعليه‌السلام فرموده است : نفس خود را از آن چه برايش مضر است بازدار، قبل از آن كه بميرى ، و در آزادى جانت كوشش كن ، همان طور كه در طلب روزى ات كوشش مى كنى ، زيرا كه جانت در گرو اعمال توست و جز با كوشش تو آزاد نخواهد شد.

«عاداتى كه به ساليان دراز براى ما طبيعت ثانوى شده ، يك شبه از سر به در نمى رود، ولى خوشبختانه ، اگر به دستور عقل و منطق و يا عزمى راسخ رفتار كنيم و شتابزده نباشيم ، هر خلق و خويى ، هر چه كهنه باشد، خيلى زودتر از آن چه آمده ، خواهد رفت

بايد اول قواعد كلى را كه بر وجود انسانى حكم فرماست فرابگيريم ، پس از آن ، هر چه بهتر شخص خودمان را بشناسيم ، يعنى بدانيم چه خليقه و عادتى را مى خواهيم در خود عوض كنيم و كدام را رشد و نمو بدهيم و به خصوص بفهميم چه قابليت خاصى در ما موجود است كه بتواند در زندگى مايه برجستگى و كاميابى باشد، بعد از آن كه به اين تشخيصات موفق شديم ، بايد خود را به صفات پافشارى و شكيبايى مجهز كنيم و همواره ناظر و مواظب خود باشيم و تا اصلاحى را كه در نظر گرفته ايم در خود به وجود نياوريم ، دست از كوشش و مجاهده برنداريم .»(١٨٩)

علىعليه‌السلام مى فرمايد: جهل و بى خبرى انسان از عيوب اخلاقى اش در رديف بزرگ ترين گناهان اوست

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : الجهل بالفضائل من اقبح الرذائل.(١٩١)

و نيز فرموده است : ناتوان ترين مردم كسى است كه به اصلاح نقايص معنوى و سيئات اخلاقى خود قادر باشد و اقدام نكند.

«جوانان تحت سيطره عادات و رسوم متداول و مستقر قرار ندارند و جهان فعاليت غريزى آنان يك جهان زنده و قابل انعطاف و مملو از تجربه و كنجكاوى است جوانان مى توانند با تلاش و همت كافى محيط خويش را تغيير دهند. البته ممكن است آنان نتوانند به طور صريح تغييرات و اصلاحات مورد لزوم را تشخيص دهند و يا آن كه حاضر به فداكارى براى انجام اين اصلاحات گردند.»(١٩٣)

علىعليه‌السلام به كميل بن زياد سفارش كرد كه از منافقين اجتناب كن و با افراد خائن رفاقت منما. بپرهيز از اين كه به خانه ستمكاران رفت و آمد كنى و با آنان بياميزى بپرهيز از اين كه فرمانبردار آنها باشى و در مجالسشان حاضر شوى كه خدايت بر تو غضب روا دارد.

قال علىعليه‌السلام : اياك و صحبة من الهاك و اغراك فانه يخذلك و يوبقك(١٩٥)

حضرت رضاعليه‌السلام فرموده : همنشين شراب خوار مباش و به او سلام مكن

عن الجوادعليه‌السلام اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف يحسن منظره و يقبح اثره(١٩٧)

بعضى عقيده دارند كه فعاليت هاى ذاتى و تمايلات غريزى نقش مهمى در ساختن خلق و خوى بشر ندارد، بلكه صفات اخلاقى هر فرد ساخته و پرداخته محيط پرورش اوست اينان مى گويند آدمى براى قبول هر قسم تربيت ، استعداد نامحدود دارد و قادر است هر عادت ناپسندى را از صفحه خاطر بزدايد و صفت خوبى را جايگزين آن نمايد.

«مصلحين اوليه ، به پيروى از جان لوك ، فعاليتهاى ذاتى را ناچيز انگاشته و پيوسته اهميت استعداد آدمى را در كسب عادات نيكو و مطلوب تاءييد مى كردند. بدين معنى كه آدمى قابل تربيت و پرورش است و براى اصلاح و بهبود وضع بشر هيچ گونه حدود و ثغورى وجود ندارد.

روح آدمى در ازل ، صفحه سفيدى بيش نيست ، و آن را مى توان كاملا به ميل خود تغيير و تبديل داد. بنابراين ، تعليم و تربيت را بايد مبنى بر قالب ريختن جامعه بشكل و نمونه ايده آل دانست و اين اصل را ترويج كرد كه آدمى قادر به نيل به درجه كمال است .»(١٩٩)

موقعى كه آداب و رسوم تربيت ، بر اثر تكرار و ممارست ، رنگ عادت به خود مى گيرد و به صورت خلق و خوى ثابت در مى آيد، آدمى بر طبق آن ، از سرمايه هاى طبيعى خود استفاده مى كند و به آسانى غرايز در مجارى عادات به جريان مى افتند.

«عادات به محض آن كه تشكيل يافتند، با بهره بردارى از ذخيره فعاليت هاى ذاتى آدمى ، به وجود خود ادامه مى دهند و لا ينقطع اين فعاليت ها را به ميل خودشان تحريك مى كنند، تقويت مى نمايند، تفكيك مى سازند، متمركز مى كنند و از غرايز خام و نامنظم ، دنيايى مطابق ميل خود به وجود مى آورند. به طورى كه مى توان گفت آن موجود نه مخلوق عقل است نه زاييده غريزه ، بلكه مصنوع عادت مى باشد.»(٢٠١)

علىعليه‌السلام فرموده است : عادات اكتسابى ، طبيعت دومى انسان است

خوبى و بدى عادات مردم ، تابع تربيت هاى اوليه و محيط پرورش آنهاست اگر برنامه هاى تربيت به درستى طرح شود و محيط زندگى بر اساس پاكى و فضيلت استوار باشد، آدمى تدريجا به خلق و خوى پسنديده عادت مى كند و همواره در مسير خوشبختى و سعادت گام برمى دارد. بر عكس ، اگر از اول تربيت و محيط نادرست باشد، عادات ناشيه از آن مضر و مايه تيره روزى و بدبختى خواهد بود.

مكتب آسمانى اسلام ، كه تربيت صحيح و سعادت بخش خود را بر اساس احياى تمايلات عاليه انسانى و تعديل غرايز و خواهش هاى نفسانى استوار نموده است ، به وسيله برنامه هاى علمى و عملى و از راه مراقبت در انجام فرايض دينى و تمرين وظايف عبادى و اخلاقى ، پيروان خود را در احراز عادات پسنديده تقوا و مالكيت نفس و نيل به ملكات فاضله عدالت و اخلاق تشويق فرموده است

فى الخبر: الزموا التقوى و استعيدوها.(٢٠٣)

علىعليه‌السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت مجتبىعليه‌السلام فرموده است : نفس خويش را به بردبارى در مقابل ناملايمات عادت ده

كسانى كه از كودكى به دست والدين و مربيان نادان و در محيطهاى فاسد پرورش يافته اند و به خلقيات بد عادت كرده اند، در جوانى مشكلات بزرگى بر سر راه زندگى دارند. اينان بر اثر سوء تربيت قادر نيستند به درستى با مردم سازش كنند به شايستگى احراز شخصيت نمايند.

عادت ناپسند به منزله دشمن نيرومندى است كه مدتى دراز در اعماق جان آدمى جاى گرفته و با كمال قدرت انسان را به كارهاى ناپسند وادار مى كند. رهايى از شر دشمن توانا بسى دشوار و مشكل است

قال علىعليه‌السلام : العادة عدو متملك.(٢٠٥)

حضرت عسكرىعليه‌السلام مى فرمايد: برگرداندن معتاد از عادتى كه بدان خو گرفته ، مانند خرق عادت در طبيعت است

مبارزه با عادات ناپسند، گر چه مشكل است ، ولى ناشدنى و محال نيست جوانان با انجام دو وظيفه ، كه شرط اساسى پيروزى است ، در اين مبارزه بزرگ موفق شوند و بر عادات بد خويش ، كه دشمن خوشبختى و سعادت آنهاست غلبه نمايند و در نتيجه به سازش هاى صحيح اجتماعى و احراز شخصيت نايل گردند.

وظيفه اول آن است كه در راه پيكار با هر يك از عادات ناپسند، بايد هدف و مقصود خود را به درستى تعيين كنند و به طور مشخص ‍ بدانند كه چه مى كنند و چه مى خواهند، با كدام عادت قصد مبارزه دارند و چه صفتى را مى خواهند جايگزين آن كنند.

«هنگامى كه آدمى دست به اقدامى مى زند، لازم است بداند چه مى خواهد بكند و اقدامش چه نتيجه اى خواهد بخشيد. براى آن كه اقدامش به مورد و شايسته باشد، لازم است نتايج آن را به همان صورتى كه ديگران به نظر مى آورند، در مقابل ديدگانش مجسم كند و مخصوصا توجه كند كه از لحاظ ابراز شخصيت ، آيا عمل و اقدامش اثر مطلوب خواهد بخشيد يا خير؟»(٢٠٧)

كسى كه نيم قرن در خوردن و نوشيدن آزاد بوده و از انواع ميوه ها و غذاها استفاده مى كرده است ، در پنجاه سالگى به بيمارى قند مبتلا مى شود. وقتى پزشك معالج به وى مى گويد بايد از خوردن مواد قندى خوددارى كنى ، فورا اطاعت مى نمايد.

او آزادى پنجاه ساله را كه بدان عادت كرده بود، به دست فراموشى مى سپارد و اوامر طبيب را با اراده جدى و تصميم قاطع به كار مى بندد و عملا خود را محدود مى سازد. اين اراده قوى از كجا سرچشمه گرفته است ؟

منشاء اين تصميم قاطع غريزه حب حيات است او قبل از بيمارى براى ارضاى تمايل لذت ، از همه نعمت ها استفاده مى كرد، ولى موقعى كه سلامتى و حياتش در معرض خطر قرار مى گيرد، غريزه زندگى قدم پيش مى گذارد و او را از آن چه ضرر دارد، منع مى كند. ساير غرايز و تمايلات نيز از غريزه حب حيات ، كه در اين جا نقش رهبرى دارد، پيروى مى كنند و همه با هماهنگى كامل دستور پزشك را اجرا مى نمايند.

براى به دست آوردن اراده قوى و تصميم جدى به منظور درمان بيمارى هاى اخلاقى و مبارزه با عادات ناپسند نيز بايد از نيروى غريزه استفاده كرد و تمام قوا را در راه رسيدن به مقصود با هم متحد و هم آهنگ ساخت و به سوى هدف پيشروى كرد.

كسى كه از كودكى بر اثر سوء تربيت والدين يا مربى خويش ، لوس و از خود راضى بار آمده و به آن صفت ناپسند خو گرفته است ، در جوانى مورد تنفر و انزجار مردم است او نمى تواند با جامعه سازش كند و شخصيت محبوبى به دست بياورد، همواره از احساس ‍ ذلت و محروميت رنج مى برد و تنها راه نجاتش از اين تيره روزى و بدبختى درمان آن خلق مذموم است او براى بدست آوردن اراده قوى در امحاى آن سيئه اخلاقى ، بايد از غريزه حب ذات استفاده كند و بدان وسيله ساير نيروهاى خود را به همكارى وادار نمايد.

هر انسانى ، بالفطره ، داراى غريزه خود دوستى و عشق به عزت و محبوبيت است انسان خودپسند كه مورد تحقير و اهانت جامعه قرار گرفته و عزت نفسش جريحه دار شده است ، اگر از منشاء تنفر مرم آگاه شود و به عيب اخلاقى خويش واقف گردد، مى تواند از اين غريزه نيرومند كسب قدرت و اراده نمايد و به منظور نيل به عزت و محبوبيت ، با آن عادت ناپسند مبارزه كند و خوى خودپسندى را از صفحه خاطر بزدايد.

ويل دورانت مى گويد.

«اگر بخواهيم خود را قوى تر كنيم ، بايد نخست بدانيم كه اراده چيست اراده امر اسرارآميزى كه مانند رهبر اركستر در ميان اجزاى خوى و منش انسانى به پا خيزد و دستش را گاهى به چپ و گاهى به راست حركت دهد و به نوازندگان دستور دهد نيست ، بلكه فقط مجموعه و جوهر همه دواعى و رغبات انسانى است اين قواى محركه ، پيشوايى كه از او اطاعت كنند ندارند مگر خودشان

از ميان اين اميال و رغبات ، يكى بايد چنان نيرومند باشد كه بتواند بر ديگر رغبات مسلط شود و آنان را متحد سازد. معنى قدرت اراده اين است كه يك ميل قوى چنان برتر و بالاتر از اميال ديگر باشد كه همه را به سوى خود بكشاند و تمام يراق به سوى يك هدف و يك جهت متوجه گردد. اگر ما هدف همساز كننده و مقصد آمر و حاكمى نداشته باشيم كه بتوانيم اميال و خواهش هاى نفسانى ديگر را در راه آن فدا كنيم ، به وحدت و يگانگى نمى رسيم و سرانجام بايد سنگ بناى انسان ديگرى باشيم .»(٢٠٩)

حضرت امام هادىعليه‌السلام مى فرمايد: كسى كه پر مدعى و از خود راضى باشد، مردم بسيارى به وى خشمگين و بدبين خواهند شد.

قال علىعليه‌السلام : من رضى عن نفسه اسخط ربه(٢١١)

علىعليه‌السلام مى فرمايد: عجب است كه حسودان از سلامتى بدن هاى خويش غافل اند.

عن ابى جعفرعليه‌السلام : ان الحسد لياءكل الايمان كما تاءكل النار الحطب.(٢١٣)

على بن ابيطالب به حضرت حسينعليهما‌السلام ، در ضمن وصاياى خود فرموده است : كسى كه نسبت به مردم تكبر نمايد، ذليل و خوار خواهد شد.

قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : لا ينظر الله الى رجل يجر ازاره بطرا.(٢١٥)

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه صفحه خاطر را از پستى طمع پاك نكند، خويشتن را ذليل و پست كرده و در قيامت به خوارى و اهانت بيشترى گرفتار است

از اين چند حديث و روايات ديگرى نظاير اينها به خوبى واضح مى شود كه چگونه مكتب آسمانى اسلام ، در برنامه هاى تربيتى خود، از نيروى غرايز و نيروى ايمان يك جا استفاده مى كند و در راه مبارزه با سيئات اخلاقى و عادات ناپسند، از هر دو قدرت به موازات يكديگر بهره بردارى مى نمايد.

ناگفته نماند كه از نظر دينى و علمى ، ترك عادات ناپسند به آسانى ميسر نيست كسى مى تواند بر خلقيات ذميمه خويش غلبه كند و شخصيت نامطبوع خود را تغيير دهد كه از موانع و مشكلات نهراسد و از يك يا چند شكست ماءيوس نگردد.

با توجه به اين نكته كه عادت ، طبيعت دوم انسان است ، مبارزه با آن احتياج به پايدارى و استقامت دارد. جوانانى كه در راه اصلاح ملكات اخلاقى خويش ، با مجاهده پى گير فعاليت مى كنند و براى نيل به مقصود، كوشش مداوم دارند، سرانجام پيروز مى شوند و به هدف خويش نايل مى گردند.

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : من استدام قرع الباب ولج ولج.(٢١٧)

و نيز فرموده است : هر آن كس كه خود را در اصلاح نفس خويش به مشقت و زحمت وادارد و سعى بليغ نمايد، به سعادت و خوشبختى نايل مى گردد.

«اگر خواستار قدرت هستيم ، بايد نخست هدف خود را برگزينيم و راه خود را تعيين كنيم ، بعد بايد به آن بچسبيم تا هرچه پيش ‍ آيد. بايد از اول متوجه باشيم كه راهى را كه برمى گزينيم ، به سر خواهيم برد، زيرا هر شكستى ما را ضعيف مى كند و هر توفيقى ممكن است به قدرت ما بيفزايد. اجراى هر كار مستلزم كار تازه اى است پيروزى هاى كوچك تر به ما نيرو مى بخشد و ما را به پيروزى هاى بزرگ تر مطمئن مى سازد. عمل اراده را مى آورد.

اما اگر كسى احتياط پيشه كرد و در اقدام به كارهاى بزرگ ترديد و دو دلى به خرج داد، هميشه كوچك خواهد ماند. چنان باش كه از پيروزى ها و موفقيت هاى كوچك خرسند نگردى پس از پيروزى در كارى ، فقط يك روز جشن بگير و روز بعد به دنبال كار خطيرتر باش و جوياى خطر و مسئوليت باش

ممكن است شكست بخورى ، حتى نابود شوى ، اما روزى كه در آن مى ميريم ، چنان ناچيز و حقير است كه ارزش متزلزل ساختن روش و عقيده ما را ندارد. اگر خطرات تو را هلاك نكند، نيرومندت مى كند و به هدفى كه دارى نزديك ترت مى سازد و به سوى بزرگى راهبرت مى گردد. يا بزرگى و عز و نعمت و جاه ، يا چو مردانت مرگ روياروى .»(٢١٩)

اى فرزندان عبدالمطلب ، به خدا قسم سراغ ندارم جوانى را كه براى خير و سعادت قوم خود چيزى بهتر از تعاليم من آورده باشد. من براى امور دنيا و آخرت شما برنامه جامعى آورده ام

موقعى كه اسلام در مسير پيشروى قرار گرفت و تدريجا مردم به آن آيين الهى متوجه شدند، قريش نزد ابوطالب رفتند و گفتند اگر فقر و تهى دستى ، برادرزاده ات را به اين كار وا داشته ، ما حاضريم براى او پولى جمع آورى كنيم و در اختيارش بگذاريم و به قدرى متمكنش سازم كه از همه قريش ثروتمندتر باشد.

فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : مالى حاجة فى المال فاجيبونى تكونوا ملوكا فى الدنيا و ملوكا فى الاخرة(٢٢١)

نهرو مى گويد:

«شگفت انگيز است كه نژاد عرب ، كه در طول قرون دراز، گويى در حال خفتگى به سر مى برد و ظاهرا از آن چه در ساير نواحى اتفاق مى افتد جدا بى خبر بود، ناگهان بيدار شد و با نيرو و قدرتى شگرفت دنيا را زيرورو ساخت

سرگذشت عرب ها و داستان اين كه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و افريقا توسعه يافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى به وجود آوردند، يكى از شگفتى هاى تاريخ بشرى مى باشد. نيرو و فكر تازه اى كه عرب ها را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد به نفس و قدرت سرشار ساخت ، اسلام بود.»(٢٢٣)

چهل سال پس از اين واقعه ، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ، به پيامبرى مبعوث گرديد و تربيت آسمانى خود را در راه اصلاح اخلاق و تغيير شخصيت آن مردم آغاز نمود و در مدت كوتاهى ، بزرگ ترين تحول روحى را در آنان به وجود آورد.

قومى كه در مقابل هجوم سربازان حبشى تاب مقاومت نياوردند و از ترس ، شهر مسكونى و خانه و زندگى خويش را ترك گفتند، بر اثر تعاليم عاليه اسلام چنان شجاع و نيرومند شدند كه در ايام حيات پيغمبر و پس از مرگ آن حضرت ، در مقابل بزرگ ترين ارتش هاى نيرومند جهان آن روز ايستادگى كردند و به فتوحات درخشان و حيرت زايى نايل آمدند.

«اعراب از يك پيروزى به پيروزى ديگر نايل مى شدند و اغلب بدون جنگ و مقاومت پيروز مى گشتند. پس از رحلت پيغمبرشان ، تمامى ايران و سوريه و ارمنستان و قسمتى از آسياى مركزى را از يك سو و مصر و قسمت هايى از شمال آفريقا را از سوى ديگر فتح كردند. در شرق ، شهرهاى هرات و كابل و بلخ در برابر ايشان سقوط كرد و آن ها به ايالت سند و سواحل رود سند در هند رسيدند.

عربها از مراكش و آفريقا، از تنگه باريك دريا گذشتند و به اسپانيا و اروپا وارد شدند. اين تنگه تا آن زمان به نام ستون هاى هركولس ‍ ناميده مى شد و اين نامى بود كه يونانى هاى قديم به آن داده بودند. سردار عرب كه از اين تنگه عبور كرد، طارق نام داشت و از آن پس ‍ آن جا به نام او جبل الطارق (صخره طارق) ناميده شد.

در زبان هاى اروپايى ، همين كلمه به صورت جيبر التار در آمده است سراسر اسپانيا به سرعت مسخر گشت و مسلمين از آن جا به جنوب فرانسه سرازير شدند. بدين شكل ، در حدود ١٠٠ سال پس از درگذشت حضرت محمد، امپراطورى اسلام از جنوب فرانسه و اسپانيا در سراسر شمال آفريقا تا سوئز و از آن جا در سراسر عربستان و ايران و آسياى مركزى تا مرزهاى مغولستان گسترش يافت .»(٢٢٥)

او به اتكاى خداوند در مقابل تهديد و فشار مشركين خود را نباخت و با اطمينان خاطر ايستادگى كرد و موفق شد افرادى را تربيت كند كه از حوادث و خطرات نهراسند و در مقابل پيش آمدهاى سخت با كمال قدرت و نيرومندى مقاومت نمايند.

از كسانى كه در سال هاى اول بعثت ، در سخت ترين شرايط، به پيغمبر اكرم ايمان آوردند و در راه اعلاى حق با مصائب سنگين مواجه شدند و در كمال نيرومندى مقاومت نمودند، عياش بن ابى ريبعه و همسرش اسماء بنت سلامه است

عياش برادر مادرى ابوجهل و حارث است و در موقعى كه قبول اسلام كرد، سنش در حدود سى سال بود و همسرش بيست سال داشت خانواده عياش از مسلمانى وى سخت به خشم آمدند و براى آن كه او را از پيروى پيغمبر باز دارند، شكنجه و آزارش دادند، ولى مؤ ثر واقع نشد و او همچنان در آيين مقدس اسلام ثابت قدم ماند.

عياش و همسرش به معيت جمعى از مسلمانان ، با موافقت پيغمبر اكرم ، به حبشه مهاجرت نمودند، ولى زودتر از دیگران به مكه بازگشتند و مجددا گرفتار آزار مشركين شدند، تا هجرت پيغمبر پيش آمد و مسلمين به مدينه مهاجرت نمودند و از گزند دشمنان آسوده شدند.

موقعى كه اسماء، مادر عياش از مهاجرت پسرش آگاه شد، قسم ياد كرد كه تا عياش برنگردد، سر خود را روغن نزند و در سايه ننشيند. ابوجهل و حارث به مدينه مسافرت نمودند و سوگند مادر را به وى خبر دادند و گفتند تو از همه فرزندان نزد مادر عزيزترى و به دينى عقيده دارى كه نيكى به والدين را سفارش كرده است به مكه برگرد و خداى خود را در مكه عبادت كن ، همان طور كه اكنون در مدينه عبادت مى كنى

عياش براى مادر متاءثر شد و گفته هاى برادران را تصديق كرد و از آنان عهد و پيمان گرفت كه اگر به مكه بيايد، به وى خيانت نكنند. با آن ها از مدينه حركت كرد. وقتى از شهر دور شدند، آزار و اذيت شروع شد، كتف عياش را بستند و به همان وضع ، روز روشن او را وارد مكه نمودند. و قالا يا اهل مكه هكذا فافعلوا بسفهائكم كما فعلنا بسفيهنا و به صداى بلند فرياد مى زدند: مردم مكه ، بانادان هاى خود كه به اسلام گرويده اند، اين طور موهن و با خشونت رفتار كنيد، چنان كه ما با سفيه خود چنين كرديم

سپس او را در يك اطاق بدون سقف ، در سخت ترين شرايط زندانى كردند و همه پيمان ها را فراموش نمودند.

چند سال او در مكه گرفتار زندان و آزار بود و در آن مدت كوچك ترين آثار زبونى و شكت روحى از وى مشاهده نشد. او با خداوند مرتبط بود و با نيروى ايمان در مقابل مصائب و ناملايمات مقاومت مى كرد.

رسول اكرم در مدينه براى نجات او مكرر دعا كرد و همه مردم براى عياش متاءثر بودند. سرانجام يكى از مسلمين ، به طور پنهانى به مكه رفت و با طرح نقشه ماهرانه اى موجبات فرار او را از زندان فراهم نمود و به اتفاق هم به مدينه بازگشتند.(٢٢٧)

در دوره جاهليت ، دختران و زنان از جميع حقوق انسانى و مدنى محروم بودند و بدتر از بردگان و حيوانات زندگى مى كردند. ولى ايمان به خداوند و برنامه هاى تربيتى اسلام به طورى شخصيتشان را تغيير داد و به آنان اراده قوى و استقلال فكر بخشيد كه يك دختر جوان توانست در مقابل برادر نيرومند خود بايستد و در كمال قدرت و شهامت از ايمان و عقيده خود دفاع نمايد.

تمام مردم ، به خصوص كودكان و جوانان ، تحت تاءثير مربيان خويش هستند و خواه ناخواه از افكار خوب و بدشان متاءثر مى شوند و از اعمال پسنديده يا ناپسندشان سرمشق مى گيرند. خلاصه ، طرز تفكر و كيفيت رفتار و گفتار مربيان ، يكى از عوامل مهم ساختن شخصيت آدمى است

كسانى كه خود داراى ايمان واقعى و سجاياى انسانى هستند، اگر تربيت دیگران را به عهده بگيرند و صميمانه مجاهده نمايند، مى توانند افرادى مؤ من و با فضيلت بپرورند و آنان را از مزاياى ايمانى و اخلاقى خويش برخوردار سازند.

نهرو مى گويد:

«حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله از شهر مدينه پيامى براى حكمرانان و پادشاهان جهان فرستاد و آن ها را به قبول وجود خداى يگانه و رسولش دعوت كرد. لابد اين پادشاهان و حكمرانان حيرت كردند كه اين مرد گمنام كيست كه جراءت كرده است براى آن ها دستور صادر كنند.

از فرستادن همين پيام ها مى توان تصور كرد كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله چه اعتماد و اطمينان فوق العاده اى به خود و رسالتش داشته است و توانست همين اعتماد و ايمان را در مردم كشورش نيز به وجود آورد و به آن ها الهام ببخشد. به طورى كه آن مردان توانستند بدون دشوارى بر نيمى از جهان معلوم آن زمان مسلط گردند. ايمان و اعتماد به نفس چيز بزرگى است و اين ثمرات عالى را به وجود مى آورد.»(٢٢٩)

علىعليه‌السلام فرموده است : نفس متجاوز و سركش خويش را با ترك عادات ناپسند خوار نماييد و به انجام اوامر الهى وادارش ‍ سازيد و بار غرامت هاى تخلفش را بر وى تحميل نماييد. با ارتكاب مكارم الاخلاق زينتش كنيد و از پليدى هاى گناه مصونش ‍ داريد.

اگر جوانى فاقد سرمايه ايمان است و بر اثر عادات مذموم و اخلاق بد خويش ، از سازش با مردم و احراز شخصيت عاجز است ، او نيز بايد با استفاده از نيروى غرايز، خويشتن را اصلاح نمايد و به صفات پسنديده متصف گردد. زيرا نيل به خوشبختى زندگى و احراز محبوبيت اجتماعى ، كه خواهش فطرى بشر است ، با تخلق به صفات حميده و مكارم اخلاق به دست مى آيد.

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : لو كنا لا نرجوا جنه و لا نارا و لا ثوابا و لا عقابا لكان ينبغى لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مما تدل على سبيل النجاح.(٢٣١)

فرا گرفتن صفات حميده و خلقيات پسنديده ، يكى از شرايط اساسى اظهار وجود و اثبات شخصيت اجتماعى است جوانى كه داراى سجاياى اخلاقى و ملكات انسانى است ، هر چند كوچك باشد، در جامعه عزيز و محبوب است او مى تواند به شايستگى با مردم بياميزد و در سازش هاى اجتماعى پيروز گردد. بر عكس ، جوانى كه دچار سيئات اخلاقى و ملكات ناپسند است ، هر قدر بزرگ باشد، مردم از وى متنفرند. او نمى تواند خود را با جامعه تطبيق دهد و شخصيت شايسته اى را احراز نمايد.

قال علىعليه‌السلام : سوء الخلق يوحش القريب و ينفر البعيد.(٢٣٣)

و نيز فرموده است : چه بسا عزيزانى كه اخلاق ناپسند، آن ها را به ذلت و خوارى انداخته و چه بسا مردم پست و كوچكى كه صفات پسنديده ، آنان را عزيز و محبوب ساخته است