• شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13170 / دانلود: 2364
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نوجوانان ، نه تنها در افكار و اعمال خود تحت تاءثير وجدان اخلاقى هستند و به پاكى و فضيلت فكر مى كنند، بلكه دیگران را نيز از پشت عينك وجدان مى بينند و همه را خوب و شايسته مى پندارند. و به طور طبيعى گفتار و رفتارشان را درست و منزه تلقى مى كنند و با همين انديشه پاك و بى آلايش با مردم برخورد مى نمايند. بر همين اساس ، با امثال و اقران خود طرح دوستى و رفاقت مى ريزند.

«دوستى هاى جوانان به مراتب از دوستى هاى اشخاص كامل بى غرض تر است و به ندرت ممكن است طبق حساب قبلى بنيان گذارى شده باشد. بنياد اين دوستى ها، در نتيجه ميل غير قابل مقاومتى است كه براى جلب محبت در انسان به وجود مى آيد و پيدايش آنها به وسيله تاءثرات خاطر و نيكوكارى ها اعلام مى شود.

دوستى هاى جوانان به واسطه صميميت فوق العاده ، عطش شديد، فداكارى ، ميل به سوى حقيقت مطلق و بالاخره به واسطه ظرافت خارق العاده خود، از هر نوع پليدى و تباهى مصون است .»(٣٢٠)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: به شماها درباره نوبالغان و جوانان به نيكى سفارش مى كنم كه آن ها دلى رقيقتر و قلبى فضيلت پذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبرى برانگيخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم جوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند، ولى پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آيه اى از قرآن اشاره كرد و درباره مردم كهنسال ، كه مدت زندگى آن ها به درازا كشيده و دچار قساوت و سخت دلى شده اند، سخن گفت

پيشواى عالى قدر اسلام ، در ابتداى بعثت ، براى آن كه از شر مشركين و بت پرستان مصون باشد، سه سال مردم را در خفا و به طور پنهانى به اسلام دعوت مى كرد. در اين مدت ، فقط چهل نفر از زن و مرد به آيين مقدسش گرويدند كه اكثريت قريب به اتفاق آن ها كودكان و نوبالغان و جوانان بودند و سنشان بين ده تا بيست و پنج سال بود.

اين عده معدود كه وجدانى بيدار و فطرتى پاك و دست نخورده داشتند، شايسته ترين افراد براى پذيرش آيين اسلام بودند، زيرا سخنان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله موافق طبع حقيقت جو و فضيلت دوست نسل جوان بود. اينان بر اساس نداى فطرت توحيدى و الهام وجدان اخلاقى به آن حضرت گرويدند و مجذوب تعاليم عاليه اسلام شدند و گفتار پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا اعماق جانشان نفوذ كرد و در كمال خلوص و پاك دلى ، رهبرى آن حضرت را پذيرفتند، گردش جمع شدند و هسته مركزى اسلام را تشكيل دادند. مى توان گفت در آن موقع دعوت رسول اكرم بين كودكان و جوانان نفوذ كامل داشت و آن ها بودند كه مانند پروانه در اطرافش مى گشتند و صميمانه دستورش را به كار مى بستند. به همين جهت ، پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از جوانان حمايت كرده و درباره آنان به پيروان خود به نيكى سفارش فرموده است

پس از آن كه دوره دعوت هاى پنهانى به سر آمد و رسول اكرم از طرف خداوند ماءمور شد كه آشكارا مردم را به آيين اسلام دعوت كند و تعاليم آسمانى خود را بى پرده با آنان در ميان بگذارد، باز هم بيشتر كسانى كه به آن حضرت مى گرويدند و دين اسلام را مى پذيرفتند، جوانان بودند.

استقبال پرشور و روز افزون نسل جوان از تعاليم رسول اكرم باعث خشم شديد و ناراحتى عميق بزرگسالان متعصب و لجوج شده بود، تا جايى كه در تمام محافل ، مسلمان شدن جوانان را فساد و گمراهى مى خواندند و در ضمن شكايت هاى خويش از رسول اكرم ، اين موضوع را به زبان مى آوردند و مراتب نگرانى خود را صريحا اظهار مى نمودند.

عتبه ، كه يكى از رجال مشرك مكه بود، به اسعد بن زراره گفت :

خرج فينا رجل يدعى انه رسول الله سفه احلامنا و سب الهتنا و افسد شباننا و فرق جماعتنا.(٣٢٢)

خلاصه ، در صدر اسلام ، همه جا سخن از ايمان نسل جوان بود. پدران و مادران و عموم بزرگسالان مكه ، از اين جهت كه نوبالغان و جوانانشان دعوت رسول اكرم را اجابت نموده و صميمانه با وى همكارى مى كنند، سخت ناراضى و خشمگين بودند. براى آن كه مسير جوانان را تغيير دهند و آنان را از پيروى آن حضرت باز دارند، به تمام وسايل زجر و شكنجه متوسل شدند و با شدتى هر چه تمام تر در مضيقه و فشارشان گذاردند تا مگر از دين اسلام دست بردارند و به بت پرستى ، كه آيين پدرانشان بود، باز گردند. ولى رفتار ظالمانه و اعمال غير انسانى مشركين مكه كمترين اثر معنوى نداشت و نتوانست جوانان را در ايمانشان متزلزل سازد و آنان را از پيروى رسول اكرم باز دارد، زيرا تعاليم آسمانى اسلام خواسته عقل و فطرت و گم گشته وجدان پاك و بى آلايش جوانان بود. پيغمبر با زبان دل آنان سخن گفته و اسلام را در عمق جانشان جاى داده بود. زجر و شكنجه بدنى و اهانت هاى شفاهى ، هرگز نمى توانست عقيده باطنى آنان را تغيير دهد و روح پاكشان را از مسير فطرت بگرداند.

گرچه پيروان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، در مقابل صدمات جانكاه و فشارهاى شكننده مشركين ، همچنان در ايمان خود ثابت قدم بودند، ولى زندگى بر آنان تلخ و غير قابل تحمل شده بود و بايد هر چه زودتر به اين وضع خطرناك خاتمه داده شود. لذا با موافقت رسول اكرم قرار شد گروهى از زن و مرد مسلمان ، مكه را ترك گويند و به كشور حبشه مهاجرت نمايند و گروه ديگر در معيت آن حضرت به خارج مكه بروند و در نقطه اى به نام شعب ابى طالب زندگى كنند، تا هر دو گروه مدتى از مشركين دور و از تجاوزشان مصون باشند. سرانجام اين تصميم عملى شد و به طورى كه در تاريخ آمده ، هشتاد و سه نفر مرد و هيجده نفر زن ، شهر مكه را ترك گفتند و راه حبشه را در پيش گرفتند.(٣٢٤)

اى پادشاه جمعى از نوبالغان و جوانان نادان ما به كشور تو هجوم آورده اند. اينان دين قوم خود را ترك گفته و به دين تو هم در نيامده اند، بلكه خود دين تازه اى ساخته اند. اشراف مكه و پدران و عموها و بستگان اين جوانان ، ما را به نمايندگى نزد شما فرستاده اند تا آن را به سوى خود برگردانند.

از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود كه بر اثر دعوت رسول اكرم ، نسل جوان و نسل كهن در مقابل يكديگر قرار گرفته اند. نوبالغان و جوانان به آن حضرت گرويده و اسلام آورده اند و براى نجات از ايذاى پدران و بزرگان قوم خود، به حبشه پناهنده شده اند و بزرگسالان به مخالفت برخواسته از يك طرف در مكه ، با تمام قدرت جوانان را، كوبيده اند و از طرف ديگر، به همين منظور نمايندگانى به كشور حبشه فرستاده اند.

پادشاه حبشه كه مرد متين و عاقلى بود به اظهارات دو نماينده قريش ترتيب اثر قطعى نداد و به اطرافيان خود گفت بايد شخصا مهاجرين مسلمان را به حضور بخوانم و از عقايدشان پرسش كنم اگر مطلب آن طورى است كه فرستادگان قريش گفته اند، آنان را تسليم آن دو خواهم كرد و اگر آن طور نبود، از آنها دفاع مى كنم و تا زمانى كه مايل باشند، آنان را در كشور خويش نگاهدارى مى نمايم سپس دستور داد روز معينى مهاجرين را به حضورش بياورند.

امر پادشاه به اطلاع مسلمين رسيد. قبل از روز مقرر، آنان با يكديگر شور كردند و با توجه به اهميت مجلس ، متفقا جعفر طيار را كه آن روز سنش در حدود بيست و پنج سال بود، به عنوان سخنگوى خود برگزيدند تا به سئوالات ملك پاسخ دهد.

روز موعود فرا رسيد و مسلمين به مجلس شاه حاضر شدند. در آن روزگار، معمول كشور حبشه چنين بود كه هر كس به حضور ملك مى رسيد، بايد او را سجده كند، ولى مسلمين از سجده پادشاه خوددارى كردند.

كسانى كه در محضر ملك حاضر بودند، به مسلمين گفتند: چرا سجده نكرديد؟ جعفر در جواب گفت : ما هيچ كس جز خداى يگانه را سجده نمى كنيم

پادشاه حبشه پرسيد: اين چه دينى است كه شما به آن گرويده ايد؟ جعفر در جواب گفت : قوم ما از نادانى بت مى پرستيدند، ميته مى خوردند. قطع رحم مى كردند. به همسايه آزار مى دادند. زورمندان به جان و مال ناتوانان تجاوز مى نمودند و آنان را طعمه خود مى ساختند. وضع ما بدين منوال بود تا خداوند بر ما پيامبرى را فرستاد، همان طور كه بر اقوام گذشته پيغمبرانى را فرستاده بود. اين پيغمبر از خود ماست از شرف خانوادگى اش آگاهيم و او را به راستگويى و عفت و امانت مى شناسيم

فدعانا الى الله تعالى لنوحده و نخلع ما كان يعبد آباؤ نا من دونه من الحجارة و الاوثان و امرنا ان نعبد الله تعالى وحده و امرنا بالصلاة و امرنا بصدق الحديث و اداء الامانه و صلة الارحام و حسن الجوار و الكف عن المحارم و الدماء و نهانا عن الفواحش و قول الزور و اكل مال اليتيم و قذف المحصنة فصدقناه و آمنا به و اتبعناه على ما جاء به فعدا علينا قومنا ليردونا الى الاصنام و استحلال الخبائث فلما قهرونا و ظلمونا و ضيقوا علينا خرجنا الى بلدك و اخترناك على من سواك.(٣٢٦)

يكى از عواملى كه به قضاى حكيمانه الهى ما را به خوبى و انسانيت مى خواند و راه تعالى و تكامل را به ما نشان مى دهد، وجدان اخلاقى است كسى كه مى خواهد هميشه خوب و پاك زندگى كند و پيوسته به زيور صفات عاليه انسانى آراسته باشد، بايد وجدان اخلاقى را در نهاد خود زنده و فعال نگاه دارد و نداى وجدان را اصل ثابت روش هاى اخلاقى خويش در تمام مظاهر زندگى قرار دهد.

قال علىعليه‌السلام : تحللوا بالاخذ بالفضل و الكف عن البغى و العمل بالحق و الانصاف من النفس.(٣٢٨)

امام جوادعليه‌السلام فرموده : كسى كه بر مركب شهوات خويش سوار است و خودسرانه مى تازد، هرگز از لغزش و سقوط رهايى نخواهد داشت

قال علىعليه‌السلام : غلبه الشهوه تبطل العصمة و تورد الهلك.(٣٣٠)

«روانشناسى مدرن تحت سلطه و نفوذ روان كاوى ، غرايز را اصل و اساس قرار داده و آن را به مقام الوهيت رسانيده است و در نتيجه سير قهقرايى به سوى شرك باستانى پيدا شده است البته غرايز در زمان توحيد موسى و عيسى و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز داراى اهميت بوده است ، ولى تابع سلسله مراتب بوده و زيرا اقتدار وجدان اخلاقى فعاليت داشته است ، وجدان اخلاقى و غرايز را هم آهنگ ساخته و آن ها را در جهت مفهوم اجتماعى بشريت سوق مى داده است

روان شناسى مدرن ، غرايز را به جاى هم آهنگ ساختن يك به يك ، تفكيك كرده و آزادشان گذارده و از مهار عقل رهاشان ساخته است ، و چون در اين روش پيش رويم ، كم كم به دستگاهى كردن عيش و خوشى مى رسيم و با حذف مسئله زشت و زيبا و منسوب كردن هر چه ما را خوش آيد به خوبى و هر چه ما را خوش نيايد به زشتى ، به جايى مى رسيم كه ميزان و ملاك خوب و بد، نفس اماره ما خواهد بود و حكومت نفس بر عقل آشكار مى شود، كه نتايج جامعه ويران كن آن را خوب مى شود پيش بينى كرد.»(٣٣٢)

از مجموع بحث دو نكته روشن شد.

اول آن كه وجدان اخلاقى كه نيروى الهام الهى و نور هدايت خداوند است ، با سرشت بشر آميخته و در نهاد آدمى ريشه عميق فطرى دارد.

دوم آن كه جاذبه معنوى و كشش روحانى وجدان اخلاقى ، در دوران بلوغ و جوانى ، قوى و نيرومند است و نسل جوان كه ضميرى پاك و باطنى منزه دارد، به طور طبيعى شيفته سجاياى انسانى و فضايل اخلاقى است

با توجه به اين دو نكته ، اينك جاى اين پرسش است كه چرا بعضى از نوبالغان و جوانان ، به نداى وجدان اعتنا نمى كنند و چه باعث مى شود كه از مسير فضايل اخلاقى و صفات انسانى منحرف مى گردند و به پاره اى از اعمال ضد وجدان دست مى زنند؟ در پاسخ مى توان گفت انحراف اخلاقى نسل جوان علل متعددى دارد. در اين جا براى مزيد اطلاع جوانان ، به بعضى از آن ها اشاره مى شود.

اول يكى از علل سركوب شدن تمايلات وجدانى فرزندان بشر، سوء تربيت آنان در دوران كودكى است اطفالى كه در خانواده هاى فاسد و در دامن والدين و مربيان آلوده و گناهكار پرورش مى يابند و همواره ناظر رفتار و گفتار ضد انسانى آن ها هستند، رفته رفته از مسير فطرت منحرف مى شوند و نيروى وجدان اخلاقى و فضايل انسانى در نهادشان خاموش مى گردد و چنان به روش هاى پليد عادت مى كنند كه در دوران بلوغ و جوانى از ارتكاب بزرگ ترين گناه اخلاقى ، كمترين ناراحتى و ندامت احساس ‍ نمى نمايند.

قال علىعليه‌السلام : المرء حيث وضع نفسه برياضته و طاعته فان نزهها تنزهت و ان دنسها تدنست.(٣٣٤)

حضرت حسنعليه‌السلام فرموده است : عادات ، در وجود آدميان ، با قهر و غلبه حكومت مى كنند. كسى كه در پنهانى به چيزى عادت كند، آشكارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد ساخت

دوم عامل ديگرى كه نوبالغان و جوانان را از روش هاى پاك وجدانى و صفات انسانى منحرف مى سازد و به راه خيانت و ناپاكى مى كشاند، رفقاى بد، تبليغات بد، محيط آلوده اجتماع فاسد و افراد خائن است

موقعى كه جوانان با افراد منحرف و بد اخلاق رفيق مى شوند يا تحت تاءثير عناصر آلوده و فاسد قرار مى گيرند، وقتى كه جوانان بر خلاف انتظار فطرى خود، به نادرستى و خيانت جامعه پى مى برند و از زورگويى و فريبكارى افراد آگاه مى گردند، و زمانيكه پرده هاى ريا و خودسازى از چهره نادرستان عقب مى رود و قيافه واقعى آنان در برابر چشم هاى كنجكاو جوانان آشكار مى گردد، زمينه انحرافشان آماده مى شود. در اين موقع است كه فروغ راستى و حقيقت در ضمير نوبالغان و جوانان به خمودى مى گرايد و نيروى وجدان اخلاقى و ميل به فضيلت و پاكى در نهادشان سركوب مى شود. نوجوانان از مشاهده اعمال نارواى جامعه و محيط فاسد، درس ‍ خيانت و نادرستى مى گيرند و عملا از روش هاى ناپسند دیگران پيروى مى نمايند.

ژان ژاك روسو مى گويد:

«دلم مى خواست معاشرين يك جوان را طورى انتخاب كنند كه تمام كسانى را كه اطرافش هستند، خوب بشمارد و مجالس و محافل را طورى به او بشناساند كه هر چه در آن جا صورت مى گيرد، بد بداند. لازم است بداند كه انسان طبيعتا خوب است بايد اين حقيقت را حس بكند و ابناى نوع خود را مانند خويش فطرتا نيك پندارد. ولى بايد ببيند چگونه جامعه ، افراد را خراب مى كند و چگونه عقايد غلط، سرچشمه مفاسد ايشان است بايد هر فرد را عزيز و محترم دارد، ليكن مجموعه افراد را پست بشمارد. بايد ملتفت بشود كه تمام صورت ها تقريبا يك نوع ماسك دارد، ولى بعضى صورت ها از ماسكى كه آن را مى پوشاند، زيباتر است .»(٣٣٦)

اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما و نسل جوان را خصوصا در راه فضايل اخلاقى و روش هاى انسانى ثابت قدم نگاه دارند و از خطر سقوط و تباهى محافظتشان نمايند، درباره تبليغات گمراه كننده و مضر و رفتار بد و فاسد و همچنين ساير عوامل ضد اخلاقى ، در خلال روايات اسلامى سخن گفته و نكات لازم را خاطر نشان ساخته اند.

عن محمد بن على عليهما السلام : من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس(٣٣٨)

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه تو را به مطالب باطل خشنود سازد، و به بازى و سخنان غير واقعى گول بزند، او حقايق را از تو پنهان داشته و درباره ات خيانت كرده است

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : المرء على دين خليله فلينظر احدكم من يخالل(٣٤٠)

علىعليه‌السلام ، در ضمن نامه خود به حضرت مجتبىعليه‌السلام نوشته است : با نيكوكاران قرين شو تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از آن ها جدا شوى

سوم عامل ديگرى كه از دو عامل مذكور عمومى تر و شعاع تاءثيرش وسيع تر است و مى تواند جوانان را به شدت تحت تاءثير قرار دهد و آنان را از روش هاى پاك انسانى و صفات عاليه وجدانى باز دارد و به راه گناه و ناپاكى هاى اخلاقى بكشاند، غرايز طبيعى و شهوات نفسانى است

با فرا رسيدن دوران بلوغ و شكفته شدن وجدان اخلاقى ، غرايز طبيعى نيز يكى پس از ديگرى شكفته مى شوند و خواهش هاى نفسانى با قدرت و نيرومندى بروز مى كنند. تمايل شهوت جنسى ، عشق به تجمل و خودآرايى ، تمناى قدرت و تفوق طلبى ، علاقه به ثروت و نيرومندى و خلاصه عواطف گوناگون و احساسات تند و آتشين دوران شباب ، مزاج جوانان را طوفانى مى كند و مسير افكار و اعمالشان را به كلى تغيير مى دهد.

«در اين ميان بلوغ فرا مى رسد، ناگهان پسران آمادگى و وحدتى را كه براى كارهاى ناسنجيده داشتند، از دست مى دهند و قيافه پريده تفكر بر آنان سايه مى اندازد. دختران ، خود را با دقت بيشترى آرايش مى دهند و موى خود را با هنر بيشترى آشفته مى سازند. روزى ده ساعت درباره لباس فكر مى كنند و روزى صد بار با خيرگى دل انگيزى به دامن خود مى نگرند، پسر، سر و گردن خود را مى شويد و كفش خود را واكس مى زند و به دختران متوجه مى گردد.

جوان خود و جهان را مى آزمايد. شاخك هاى بى پايانى از هر سوى با سئوالات و نظريات ، براى فهم معنى اشياء دراز مى كند. ذهن مانند چشمه جوشانى در جوشش و زايش است هر سخنى و هر فكرى صد سخن و فكر ديگر را بر مى انگيزد. جوان به سن شوخى هاى پسرانه و خنده هاى دخترانه پا مى نهد. طغيان اميال و رغبات ، حس زيبايى شناسى را تقويت مى كند و نمو مى بخشد. حس ‍ اكتساب بالا مى گيرد و هر دو دست خود را براى گرفتن پول و قدرت دراز مى كند.»(٣٤٢)

موقعى كه جوانان ، در موارد مخصوصى ، با ناسازگارى غرايز و وجدان مواجه مى گردند و بر سر دو راهى تضاد اخلاقى و تمايل نفسانى واقع مى شوند، بايد به هوش باشند كه بر لب پرتگاه زندگى قرار گرفته و به محيط خطر نزديك شده اند. اگر فورا تصميم نگيرند و به شهوات ضد اخلاقى خود پشت پا نزنند، سقوط خواهند كرد و ممكن است براى هميشه تيره روز و بدبخت گردند. براى نمونه به بعضى از موارد اشاره مى شود.

غريزه جنسى با قدرت و نيرومندى بروز مى كند و تمام وجود جوان را مسخر خود مى سازد. اتفاقا با دختر زيبايى برخورد مى كند. به او علاقه مند مى شود. مجذوبش مى گردد. رفته رفته محبت به صورت عشق سوزانى در مى آيد و قرار و آرام را از وى سلب مى كند. مى كوشد تا به هر وسيله كه ممكن است ، به وصل او برسد و تمايل جنسى خود را به وسيله آن محبوب خواستنى و دلپذير ارضا نمايد.

اگر بتواند با او ازدواج كند و تمايل آتشين خود را در چهارچوبه شرع و قانون و با حفظ اصول اخلاق و انسانيت اعمال نمايد، توانسته است با اين عمل ، كه موافق تعاليم دينى و علمى است ، غريزه جنسى كه وجدان اخلاقى خويش را با هم ، هم آهنگ سازد و هر دو خواهش را يك جا ارضا نمايد.

اگر نتواند يا نخواهد با او ازدواج كند يا دختر به عللى حاضر نيست به همسرى وى در آيد، در اين صورت جوان دلباخته ، كه به شدت در فشار عشق و تمايل جنسى قرار دارد، به دو صورت مى تواند عمل كند.

اول آن كه از دختر چشم بپوشاند و با نفس خويش مجاهده نمايد تا فكر او را از صفحه خاطر بزدايد و تدريجا فراموشش كند. دوم آن كه همچنان از پى او برود و مقصد خود را كه دست يافتن به دختر و ارضاى شهوت جنسى است ، دنبال كند و براى نيل به هدف غريزى خويش ، به هر كارى كه پيش آيد دست بزند. فرض دوم است كه مى تواند منشاء حوادث نامطلوبى گردد و انگيزه غريزه جنسى ، جوان عاشق را كور و كر كند و او را به ارتكاب جرايم بزرگ و اعمال ضد وجدانى وادار سازد.

چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، شيفته دخترانى پاكدامن و عفيف شده اند و براى آن كه شهوت خود را موقتا ارضا كنند و به وسيله آنان كامياب شوند، با خودسازى و وعده هاى دروغ ، آن ساده دلان را فريب داده و ناجوانمردانه با حيله و نيرنگ ضد وجدانى ، آن ها را به دام خويش افكنده اند و به قيمت يك يا چند روز كامرانى و شهوت پرستى ، حيثيت و شرفشان را بر باد داده و براى هميشه آنان را بدبخت و تيره روز ساخته اند. گاهى آن دختران اغفال شده بر اثر فشار روحى دچار بيمارى روانى شده يا از ترس رسوايى ، در سنين جوانى ، به خودكشى دست زده اند.

چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، براى آن كه به دختر دلخواه خود برسند يا دختران به مرد مورد علاقه خويش دست يابند، به منظور برطرف كردن موانع ، مرتكب جنايات و اعمال ضد انسانى شده اند و زنان و مردان مزاحم را كشته يا مسموم كرده اند.

چه بسيار جوانى كه دلباخته دخترى شده ، ولى دختر به عشق و علاقه وى اعتنا نكرده و او را از خود رانده است يا بر عكس دخترى كه علاقه مند به جوانى شده ، ولى جوان با بى اعتنايى تقاضاى او را رد كرده است در نتيجه ، پسر يا دختر، بر اثر شكست در عشق خشمگين گشته و به فكر انتقام افتاده است و سرانجام به جنايت غير قابل جبرانى دست زده و معشوق خود را كشته است

علاقه به مال و ثروت يا عشق به تفوق و قدرت و خلاصه تمام تمايلات غريزى مانند غريزه جنسى است اگر جوانان در راه ارضاى غرائز خود، همواره به نداى وجدان اخلاقى متوجه باشند و طورى عمل كنند كه غرايز و وجدانشان با يكديگر هم آهنگ شوند، مى توانند به خوشبختى واقعى و سعادت انسانى نايل گردند. بر عكس ، اگر در راه ارضاى غرايز تندروى كنند و عملا به نداى وجدان اخلاقى بى اعتنا باشند، به جرايم و اعمال ضد انسانى آلوده مى شوند و سرانجام گرفتار بدبختى و تيره روزى خواهند شد.

اطاعت بى قيد و شرط از تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى و بى اعتنايى به الهامات وجدانى و اوامر الهى ، منشاء فساد و تباهى است و قطعا آدمى را از وصول به كمال انسانى و نيل به سعادت مادى و معنوى محروم مى سازد. اولياى گرامى اسلام ، ضمن احاديث بسيارى اين موضوع مهم را به پيروان خود خاطرنشان فرموده و آنان را از اطاعت بى قيد و شرط هواى نفس برحذر داشته اند.

قال علىعليه‌السلام : اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب الذنوب و التهجم على السيئات.(٣٤٤)

و نيز فرموده است : اطاعت از انگيزه هاى شرور و بدى ها پايان كارها را فاسد و تباه مى سازد.

عن عبد الرحمن بن الحجاج قال قال لى ابوالحسنعليه‌السلام : اتق المرتقى السهل اذا كان منحدره وعرا.(٣٤٦)

امام جوادعليه‌السلام فرموده است : كسى كه از هواى نفس خود اطاعت نمايد، با اين عمل آرزوى دشمن خويش را بر آورده است

براى جوانان ، كه فطرتا پاك و فضيلت دوست هستند و قدرت الهامى وجدان ، در نهادشان بالنسبه نيرومند است ، پيروى از تمايلات نارواى غريزى و پشت پا زدن به نداى وجدان اخلاقى كار آسانى نيست موقعى كه براى اولين بار جوانى در معرض تضاد وجدان و غريزه قرار مى گيرد، با كشمكش روحى شديد مواجه مى شود. از يك طرف ، وجدان اخلاقى او را به راه پاكى و فضيلت مى خواند و از گناه و خيانت بر حذرش مى دارد و از طرف ديگر، انگيزه نيرومند غريزه وى را به سوى خود مى كشاند و به اعمال تمايل غير مشروعش تحريك مى كند و گاهى اين حالت كشاكش و تعارض درونى ، هفته ها و ماه ها به طول مى انجامد تا سرانجام يا وجدان غلبه كند و از گناه منصرف گردد يا غريزه غلبه كند و به گناه ضد وجدان آلوده شود. البته محيط فاسد، رفقاى بد، مشاهده اعمال ناپسند دیگران و چيزهايى نظاير اين ها، در غلبه غريزه و شكست وجدان اخلاقى نقش مؤ ثرى دارند و مى توانند جوان را بر خلاف تمايل فطرى و انسانى اش به ناپاكى و گناه وادارند و به ارتكاب جنايت مصممش سازند.ناگفته نماند كه تعارض تمايلات در نهاد آدمى ، منحصر به تضاد غريزه و وجدان نيست بلكه در بعضى از مواقع ، افراد بشر و همچنين انواع حيوانات ، در مقابل دو تمايل متضاد غريزى قرار مى گيرند و دچار كشاكش درونى مى شوند و سرانجام بر اثر پاره اى از شرايط موجود، يكى از آن دو را انتخاب مى كنند.

راسل مى گويد:

«اگر در روزهاى يخبندان ، روى آستانه پنجره خود براى پرندگان خرده نان بريزيد، ملاحظه خواهيد كرد كه در وجود آن ها، بين ترس و گرسنگى ، جدال و كشمكش سختى درگير است تدريجا پرندگانى كه جسورترند، به سمت خرده هاى نان حمله برده ، به شتاب بر مى گردند. كار آن ها سرمشق شده ، به دیگران دل و جراءت مى دهد و پس از مدت زمانى ، پرندگانى كه در مجاورت شما زندگى مى كنند، متوجه مى شوند كه شما بى آزار هستيد. ولى حتى در آن وقت هم ملاحظه خواهيد كرد كه در همان حين كه مشغول دانه برچيدن هستند، پيوسته با هشيارى به اين طرف و آن طرف خود نظر مى اندازند تا از نزديك شدن خطر آگاه شوند.»(٣٤٨)

براى آن كه نوبالغان و جوانان همواره بر غرايز خويش حاكم باشند و در طول دوران زندگى ، هرگز عنان نفس سركش را از كف ندهند، و براى آن كه در مواقع تضاد غريزه و وجدان ، دچار سقوط و تباهى نگردند و دامن پاكشان به گناه و جنايت آلوده نشود، بايد دو نكته را عملا به كار بندند.

اول جوان از ابتداى بروز تمايل جنسى و آشكار شدن خواهش هاى غريزى ، بايد تمنيات شهوى خويش را با نيروى ايمان و عقل و وجدان مهار كند. چه اگر از اول ، شهوات محدود نشوند و غرايز خودسر و لجام گسيخته بار آيند، صاحب خود را اسير و فرمان بردار خويش مى سازند و در تمام دوران حيات بر وى حكومت مى كنند.

قال علىعليه‌السلام : غالب الشهوة قبل قوه ضراوتها فانها ان قويت ملكتك و استقادتك و لم تقدر على مقاومتها.(٣٥٠)

اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرموده است : كسى كه در انديشه گناه باشد و پيرامون آن بسيار فكر كند، سرانجام همان افكار بد و انديشه هاى پليد، او را به ارتكاب گناهى مى خواند و آلوده اش مى سازد.