• شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13253 / دانلود: 2395
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جوان و عزت نفس

قال الله العظيم فى كتابه :( وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ ) .(٣٥٢)

علىعليه‌السلام به فرزند خود، حضرت مجتبى ، توصيه فرموده كه نفس خويش را عزيز شمار و به هيچ پستى و دنائتى تن مده ، گر چه عمل پست ، تو را به تمنياتت برساند، زيرا هيچ چيز با شرافت نفس برابرى نمى كند و هرگز به جاى عزت از دست داده ، عوضى همانند آن نصيب نخواهد شد. فرزند عزيز، آزادگى را از كف مده و بنده و برده دیگران مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است

عزت نفس براى همه مردم ، در كليه شئون زندگى فردى و اجتماعى ، مادى و معنوى و همچنين در تمام ادوار حيات ، از دوران كودكى و جوانى تا ايام ميانسالى و پيرى ، يكى از اركان اساسى خوشبختى و سعادت است

خانواده هايى كه اعضاى آن با عزت نفس و شرافت اخلاقى خو گرفته اند و به پستى و فرومايگى آلوده نشده اند. از بسيارى از گناهان و پليدى هاى اخلاقى كه منشاء فساد و تيره روزى است ، منزه و مبرى هستند.

كشورى كه افراد آن با عزت نفس بار آمده اند و در نظر مردم و حكومت ، شرافت اخلاقى مهم و لازم الرعايه شناخته شده است ، دروغ و تملق گويى ، دزدى و رشوه خوارى ، خدعه و فريبكارى و خلاصه بسيارى از گناهان و ناپاكى هاى اخلاقى در آن كشور راه ندارد. عزت نفس و شرافت دوستى خود به خود مردم را به راه وظيفه شناسى سوق مى دهد و از اعمال ضد اخلاقى بر حذرشان مى دارد.

قال علىعليه‌السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية

براى آن كه نقش عزت نفس در محيط خانواده و تربيت كودك روشن شود و همچنين اثر شرافت نفسانى در محيط اجتماعى و اداره مملكت واضح گردد، براى آن جوانان از نظر دينى و علمى به ارزش عزت نفس و شرافت اخلاقى وقوف بيشترى پيدا كنند، در اين بحث به اختصار پيرامون آن گفت و گو مى شود. اميد است كه مفيد و سودمند افتد.

تربيت صحيح اطفال و پرورش صفات پسنديده در نهاد آنان يكى از وظايف اسلامى و اجتماعى پدران و مادران است والدين مكلف اند فرزندان خويش را به پاكى و نيكى تربيت كنند و عملا آن ها را افرادى شايسته و با فضيلت بار آورند.

قال على بن الحسينعليه‌السلام : و اما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسئول عما وليته فاعمل فى امره عمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا المعذر الى ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام عليه و الاخذ له منه(٣٥٥)

علىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه فرومايه و دنى النفس است ، از كارهاى پست و موهن جدايى ندارد.

كودكان ، مانند بزرگسالان به شرافت معنوى و شخصيت خود علاقه دارند و اگر كسى به حيثيتشان آسيبى برساند، سخت رنجيده خاطر و خشمگين مى شوند و از خود عكس العمل نشان مى دهند. والدين و مربيان ، اگر بخواهند به كودكان دستور العملى بدهند يا در محيط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات كنند، بايد مراعات شرافت كودكان را بنمايد و طورى رفتار كنند كه عزت نفس اطفال مجروح نشود و شخصيتشان سركوب نگردد. چه ، اگر با آنان آمرانه سخن گويند و با خشونت برخورد نمايند، نه تنها از دستورشان اطاعت نمى كنند، بلكه آشكارا به مخالفت و ستيز برمى خيزند و بدين وسيله از گفتار و رفتار تند و موهن اولياى خود انتقام مى گيرند.

ويل دورانت مى گويد:

«فرمان دادن به كودك حس مقاومت و جنگجويى او را بر مى انگيزد. اين قانون چنان مسلم است كه قوانين حركت نيوتن هميشه بر جاى خواهد ماند. حتى اگر اينشتين هم به دست فراموشى سپرده شود، سگ خفته غرور و خودخواهى ، بر آن كه فرمان مى دهد مى شورد.

هر امر و فرمانى كه مى دهيم ، اسلحه دفاعى طرف مقابل را به حركت در مى آوريم اگر خواهش كنى ، خواهشت برآورده مى شود و اگر فرمان دهى ، رد خواهد شد. با كودك خوش رفتارى كن تا مهر و اعتقاد او را جلب كنى در اين صورت است كه خواهش و پيشنهادت از امر و نهى ات گيراتر خواهد بود.

بعضى از پدران و مادرانى كه در عشق يا امور مالى شكست خورده اند، انتقام آن را از فرزندان خود مى كشند و آنان را همواره در معرض سرزنش و عتاب مى آورند. مردم زبون ، آخرين پناهگاه خود را در تسلط بر فرزندان خود مى جويند.»(٣٥٧)

اهانت به محصلين و درهم شكستن عزت نفس و شخصيت آنان در آموزشگاه به صور مختلفى متصور است گاهى جنبه عمومى دارد و محيط مدرسه طورى است كه هر ساعت ممكن است دانش آموزان در معرض تحقير و توهين قرار گيرند و عزت نفسشان سركوب گردد. گاهى جنبه خصوصى دارد و در بعضى از مواقع ، افراد مخصوصى ، به ناحق مورد اهانت و توبيخ واقع مى شوند.

اگر رئيس مدرسه و معلمين كلاس ها، افرادى خودپسند و مغرور و خشن و بدزبان باشند و محصلين را با ديده پستى و حقارت بنگرند و با كلمات زننده و ياءس آور آنان را مورد اهانت و تمسخر قرار دهند، محيط مدرسه براى عموم محصلين موهن و ذلت بار خواهد بود. در چنين شرايط جانكاه و شكننده ، دانش آموزان همواره ناراضى و خشمگين هستند. علاوه بر آن كه خوب درس نمى خوانند، ممكن است براى انتقام جويى به كارهاى خطرناكى دست بزنند.

در آموزشگاهى كه شخصيت و شرافت تمام محصلين مورد احترام اولياى مدرسه است و همه دانش آموزان از جهت عزت نفس و شرافت معنوى احساس ايمنى و تحصيلى به خوبى اجرا مى شود، و هر محصلى به قدر استعداد خود، پيش مى رود. در چنين محيطى ، خطر اخلاقى از نظر توهين عمومى وجود ندارد. ولى ممكن است اولياى مدرسه در بعضى از مواقع ، دانسته و يا ندانسته ، عزت نفس و شخصيت يك يا چند نفر را به ناروا مورد اهانت و تحقير قرار دهند و به همان نسبت آثار نامطلوبى به بار آورند. در اين جا، بر سبيل مثال ، به تشويق ها و توبيخ ‌هاى به جا و بى جا اشاره مى كنيم تا مطلب واضح گردد.

تشويق محصلى كه بيشتر زحمت كشيده و بهتر درس خوانده است ، اگر مورد تشويق و قدردانى اولياى مدرسه قرار گيرد، بيش از پيش اميدوار و دلگرم مى شود. تشويق به موقع ، فعاليت دانش آموز را گسترش مى دهد و مدارج تحصيلى را با شوق بيشترى مى پيمايد. تمجيد و قدردانى به جا، شخصيت محصل را تقويت مى كند و به عزت نفسش نيرو مى بخشد. اين تشويق به حق را تمام محصلين مى پذيرند و در دل آرزو مى كنند كه آنان نيز بهتر موفق شوند و روزى مورد تشويق قرار گيرند.

«مدح و تشويق به سلول ها نيرو مى دهد، اعضا را تقويت مى كند و دشوارترين كارها را به حادثه جويى و پيروزى مبدل مى سازد. با اهرم خودخواهى مى توان جهان را بلند كرد. به جاى آن كه كار خوب انجام نيافته را مذمت كنيم و آن را از سرزنش و ملامت پرسازيم ، بهتر است به كارهاى خوب انجام يافته بنگريم و آن را چنان بستاييم كه خاطره شيرينش همواره در ذهن بماند و مايه تشويق كارهاى ديگر شود.

ويل دورانت مى گويد:

«وقتى فرزندم خبر مى آورد كه در درس حساب واپس مانده است ، تاءسف مى خوريم ، ولى او را توبيخ و ملامت نمى كنيم بهتر است نداند كه نمرات او در حساب ، از نمراتى كه ما در سن او گرفته ايم خيلى بهتر است اما اگر با خبر نمره هاى خوب به خانه بيايد، ما از شادى جشن مى گيريم و همه كوشش خود را به كار مى بريم كه خود را در كاميابى هايش شاد و خرم نشان دهيم .»(٣٥٩)

حضرت سجادعليه‌السلام فرمود: آخرين وصيت خضر عالم به موسى بن عمران اين بود كه گفت : هرگز كسى را به سبب گناهش ‍ ملامت و سرزنش ننماييد.

عن الصادقعليه‌السلام : اذا وقع بينك و بين اخيك هنة فلا تعيره بذنب.(٣٦١)

علىعليه‌السلام فرموده : از مردم عيب جويى نكنيد و براى هر لغزش مورد ملامتشان قرار ندهيد و به هر گناهى كيفرشان ننماييد.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : اذا زنت خادم احدكم فليجلدها الحد و لا يعيرها.(٣٦٣)

امام صادق از علىعليهما‌السلام حديث كرده است : پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله امر فرموده كه ما با گناهكاران ، عبوس و ترش روى برخورد نماييم

فى وصية اميرالمؤ منينعليه‌السلام لكميل : يا كميل قل الحق على كل حال و واد المتقين و اهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين(٣٦٥)

علىعليه‌السلام فرمود: زياده روى در ملامت و توبيخ ، آتش لجاجت را مشتعل مى سازد.

و عنهعليه‌السلام : اياك ان تكرر العتب فان ذلك يغرى بالذنب و يهون العتب.(٣٦٧)

قال علىعليه‌السلام : رب ملوم و لا ذنب له(٣٦٩)

علىعليه‌السلام فرموده : نصيحت گفتن به فردى در حضور مردم ، كوبيدن شخصيت آن فرد است

عن العسكرىعليه‌السلام : من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه.(٣٧١)

كار خوب را هر كس انجام دهد خوب است و از تو خوب تر است ، زيرا به ما بستگى دارى و كار بد از هر كس باشد بد است و از تو بدتر.

خلاصه آن كه در مكتب تربيتى اسلام ، تعيير و ملامت مذموم است و مسلمين موظف اند از اين خوى ناپسند بپرهيزند، ولى در جايى كه توبيخ و تعيير، حاوى مصلحت بزرگى باشد، مثل آن كه بتواند مردم را از شر عناصر گمراه كننده برهاند، يا جامعه را از چنگال ستمگران متجاوز خلاص نمايد، در چنين مواردى مى توان گفت توبيخ و ملامت ، مانند آن قسم دروغ ها و غيبت هاى مصلحت آميزى است كه شرعا مجاز شناخته شده است

اجتماع احترام به شرافت و شخصيت افراد، در محيط اجتماعى ، از علائم بارز رشد عمومى و يكى از اركان اساسى سعادت و خوشبختى اجتماع است ، چنان كه بى احترامى به شخصيت و هتك شرافت افراد جامعه ، نشانه انحطاط و عقب ماندگى عمومى و مايه تيره روزى و بدبختى اجتماع است

گر چه روش هاى خانوادگى و تربيت هاى آموزشگاهى در پرورش تمايل عزت نفس و شرافت خواهى يا سركوب كردن آن مؤ ثر است ، ولى رژيم حكومت و طرز تفكر فرمانروايان ، در احياى عزت نفس و شرف انسانى يا نابود كردن عزت و فضيلت ، نقش بسيار مؤ ثرى دارد.

كشورى كه مقررات عادلانه اش حقوق مردم و اعضاى حكومت را در كمال صراحت تعيين نموده و به احدى اجازه نمى دهد از مرز خود تجاوز كند، كشورى كه قوانينش تمام طبقات مردم را محترم شناخته و همه افراد، در حدود قانون ، داراى آزادى و امنيت هستند و تا كسى به حق ديگر تعدى نكند مورد تعقيب قانونى و مجازات واقع نمى شود، آن جا محيط مساعدى براى پرورش عزت نفس و شرافت انسانى است در آن جا مردم بدون اضطراب و نگرانى و دور از ذلت و زبونى زندگى مى كنند و به اتكاى قانونى ، پيوسته از آرامش خاطر و اطمينان نفس برخوردارند.

بر عكس ، كشورى كه با رژيم استبدادى و خودسرى يا ملوك الطوايفى اداره مى شود و مقررات عادلانه ثابتى در آن حكمفرما نيست ، هيچ كس در آن احساس ايمنى و آرامش نمى كند و هر لحظه ممكن است جان و مالش مورد تجاوز قرار گيرد. در چنين محيط فاسدى ، عزت نفس و مناعت طبع و شرف و فضيلت معنى و مفهومى ندارد. بلكه گاهى تن دادن به تملق و چاپلوسى يا دست زدن به اعمال غير انسانى ، مايه نجات موقتش مى شود و بدان وسيله چند روز دگرى به زندگى ننگين و نكبت بار خود ادامه مى دهد.

مونتسكيو مى گويد:

«شرافت ، مبناى حكومت استبدادى نيست و در دولت هاى استبدادى مردم همگى بندگان اند و كسى را بر دیگران امتيازى نيست شرافت ، داراى قوانين و قواعدى مخصوص به خودش مى باشد و نمى تواند مطيع مقررات دگر بشود. بنابراين ، فقط در كشورهايى يافت مى شود كه داراى اساس ثابتى هستند و قوانين متقن دارند و هر لحظه تغيير نمى كنند.

شرافت چگونه مى تواند زير بار استبداد برود؟ زيرا آن ، قوانين مدون و مقاصد معين و مرتب دارد و حال آن كه مستبد به هيچ گونه قاعده اى پابند نيست و هوس هاى او مافوق تمام مقررات مى باشد و مى خواهد ديگران را نابود و محو كند.

شرافت ، كه در كشورهاى استبدادى ، حتى غالبا اسمى هم براى آن پيدا نمى شود، در كشورهاى مشروطه فرمانفرماست و به تمام هيئت هاى سياسى و قوانين و حتى فضايل نيرو مى دهد.

در حكومت هاى استبدادى

در حكومت هاى استبدادى ، طبيعت حكومت ، يك اطاعت نامحدودى را ايجاب مى كند. اراده مستبد، به محض آن كه معلوم شد، بايد اثرش هم فورا معلوم شود، در اين قبيل حكومت ها، اراده مستبد مطلق و غير قابل تغيير است

در اين حكومت ها، درباره اوامر صادره ، تغيير، مهلت ، سازش ، موعد، نعم البدل ، مذكرات ، ايرادات و هيچ نوع ميانجيگرى وجود ندارد. امر لازم الاجراست و هيچ امر ديگرى را نمى توان پيشنهاد كرد.

در لواى حكومت استبدادى ، انسان ، مانند حيوانات ، نصيبى جز غريزه طبيعى و اطاعت و تنبيه ندارد و احساسات طبيعى از قبيل احترام والدين ، محبت به زن و فرزند، قوانين شرافت ، حالات مزاجى و چيزهايى نظاير آنها را پيش كشيدن فايده ندارد. هر امرى كه صادر شده است كافى است بايد پذيرفت و چون و چرا ندارد.»(٣٧٣)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: كه جبرئيل به محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شد. عرض كرد: خدايت مى گويد هر كس بنده مؤ من مرا اهانت نمايد، با ستيز و جنگ به استقبال من آمده است

در مكتب اسلام تمام افراد مكلف اند حيثيت و عزت خود را محترم شمارند و از ذلت و زبونى اجتناب كنند و هيچ مسلمانى حق ندارد موجبات پستى و اهانت خود را فراهم آورد. در اين باره نيز روايات بسيارى از رسول اكرم و اولياى اسلام رسيده است

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : لا يحل لمؤ من ان يذل نفسه.(٣٧٥)

امام صادقعليه‌السلام فرموده : خداوند تمام كارهاى مسلمان را به خود او واگذار كرده و در اختيارش قرار داده است ، ولى به او اختيار نداده كه خود را ذليل و خوار نمايد.

قال علىعليه‌السلام : ساعة ذل لا تفى بعز الدهر.(٣٧٧)

حضرت سجادعليه‌السلام مى فرمايد: دوست ندارم كه با ذلت نفس ، به ارزنده ترين سرمايه ها و ثروت ها دست يابم

براى آن كه قاطبه مسلمين ، عزيزالنفس و منيع الطبع بار آيند و هرگز به پستى و ذلت آلوده نشوند، پيشواى اسلام در تمام برنامه هاى عبادى و اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى ، موضوع عز و شرف را مورد عنايت مخصوص قرار داده و تمام تعاليم خود را با آن خوى پسنديده هم آهنگ ساخته است به طور نمونه ، به پاره اى از آنها مختصرا اشاره مى شود.

پرستش در روزگار طلوع اسلام ، بزرگ ترين جهل و ذلت مردم مكه اين بود كه بت هاى ساخته خود را مى پرستيدند و در مقابل جماد، اظهار خضوع و ذلت مى كردند. پيشواى گرامى اسلام ، براى آن كه مشركين را از خوارى شرك در عبادت خلاص كند و آنان را از آن حقارت و پستى برهاند، دعوت خود را با پرستش خداى يگانه و مبارزه با معبودهاى ساختگى آغاز نمود و به مردم فهماند كه مسلمان ، جز در مقابل خالق تواناى عالم ، در برابر هيچ كس و هيچ چيز حق تذلل و بندگى ندارد.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پرتو يكتاپرستى زنجيرهاى عبوديت را شكست پيروان خود را از ذلت و بندگى غير خدا آزاد ساخت و بدين وسيله عالى ترين شخصيت انسانى و درخشان ترين آزادى و عزت نفس را در نهاد آنان پايه گذارى كرد.

كسانى كه ديروز خود اسير بندگى بت بودند، در ظل توحيد اسلام ، پرچمدار حريت و آزادى شدند. اينان نه تنها در مكه بت پرستى را نابود ساختند، بلكه در هر كشورى قدم گذاردند، با پرستش آفتاب و ماه ، با عبادت چوب و سنگ و با سجده كردن در مقابل انسان هاى مغرور و مقتدر، كه بدبختانه در آن روزگار بسيار معمول بود، مبارزه كردند و مردم را از ذلت ها و اسارت هاى گوناگون آزاد ساختند.

حكومت پيغمبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با آن كه خود رهبر مذهبى و پيشواى روحانى جامعه مسلمين بود، اداره امور كشور را نيز در اختيار داشت و بر اساس قوانين اسلام و مردم حكومت مى كرد. پيشواى اسلام ، در مقام فرمانروايى و حكومت ، چون پدرى خليق و مهربان بود. به حقوق اخلاقى و شرافت انسانى همه مردم توجه داشت و عزت نفس و حيثيت آنان را همواره احترام مى كرد.

در حكومت رسول اكرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم م نه كسى حق داشت موجبات خوارى و ذلت خويش را فراهم آورد و نه مى توانست دیگران را مورد تحقير و اهانت خود قرار دهد. در محضر رهبر عالى قدر اسلام ، نه تنها احدى اجازه تملق و چاپلوسى نداشت ، بلكه اگر از رفتار كسى استشمام كمترين ذلت و پستى مى نمود، صريحا تذكر مى داد و او را از آن كار منع مى فرمود.

روى ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله لا يدع احدا يمشى معه اذا كان حتى يحمله معه فان ابى قال تقدم امامى و ادركنى فى المكان الذى تريد.(٣٧٩)

قال علىعليه‌السلام و قد لقيه عند مسيره الى الشام دهاقين الانبار فترجلوا له و اشتدوا بين يديه : ما هذا الذى صنعتموه ؟ فقالوا خلق منا نعظم به امرائنا. فقال و الله ما ينتفع بهذا امراءكم و انكم لتشقون على انفسكم فى دنياكم و تشقون به فى آخرتكم و ما اخسر المشقة ورائها العقاب و اربح الدعة معها الامان من النار.(٣٨١)

حضرت سجادعليه‌السلام فرمود: حق رفيق اين است كه با او بر اساس تفضل و عواطف عاليه انسانى برخورد نمايى و در مواردى كه قادر به تفضيل اخلاقى نيستى بايد از مرز عدل و انصاف تنزل ننمايى و موظفى كه رفيقت را همواره احترام كنى همانطور كه او محترمت مى دارد.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : لا خير لك فى صحبة من لا يرى لك من الحق مثل ما ترى له.(٣٨٣)

ابى بصير به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد: مردى كم بضاعت ، با افراد متمكن و ثروتمند رفيق سفر مى شود. آنان با ثروت بسيارى كه دارند، آزادانه مصارف مسافرت را مى پردازند، ولى او قادر نيست مانند آنها خرج كند. امام فرمود: دوست ندارم كه خود را ذليل و پست نمايد، البته با كسانى رفيق راه شود كه در ثروت همانند وى هستند.

قال ابو جعفرعليه‌السلام : اذا صحبت فاصحب نحوك و لا تصحبن من يكفيك فان ذلك مذلة للمؤ من.(٣٨٥)

علىعليه‌السلام فرموده است : گدايى طوق ذلتى است كه عزت را از عزيزان و شرافت خانوادگى را از شريفان سلب مى كند.

و عنهعليه‌السلام : المذلة و المهانة و الشقاء فى الطمع و الحرص.(٣٨٧)

انفاق خالصانه و تواءم با عز و احترام ، شايسته تهى دستان با شرافتى است كه در راه اعلاى حق به مضيقه افتاده اند و اكنون بر اثر ناتوانى ، قدرت كار و فعاليت ندارند. به قدرى عفيف اند كه اگر كسى از وضع واقعى آنها آگاه نباشد، غنى و ثروتمندشان مى پندارد. اينان با عزت نفس و مناعت طبعى كه دارند، هرگز به ذل سئوال تن نمى دهند و از مردم تقاضاى عجزآميز نمى كنند.

قال علىعليه‌السلام : الصبر على الفقر مع العز اجمل من الغنى مع الذل.(٣٨٩)

و نيز فرموده است : گرسنگى بهتر از ذلت سرافكندگى و زبونى است

خلاصه آن كه در مكتب آسمانى اسلام ، احترام به عزت و شرافت و اجتناب از خوارى و ذلت ، يك اصل ثابت و لايتغير در جميع شئون مادى و معنوى مسلمين شناخته شده است قانونگزار اسلام ، تمام مقررات فردى و اجتماعى كشور را با توجه به آن خوى انسانى وضع نموده و همه برنامه هاى دينى را با آن هم آهنگ ساخته است

در كشورهاى استبدادى كه شرافت نفس و شخصيت افراد ارزش و اعتبارى ندارد و مردم مانند حيوانات اسير، زندگى مى كنند، براى حسن اجراى دستورهاى مستبدانه ، مقررات كيفرى خشن لازم است در آن جا، مردم بايد از شكنجه و عذاب بترسند تا وظايفى را كه بر عهده آنان گذارده شده ، به خوبى انجام دهند.

بر عكس ، در كشورهاى قانونى كه عزت نفس و شرافت مردم مورد كمال توجه و احترام است و هر فردى به حيثيت و آبروى اجتماعى خويش عنايت مخصوص دارد، نيازى به وضع قوانين كيفرى خشن و اعمال شكنجه و عذاب نيست در آن جا ترس از ننگ و رسوايى اجتماعى و نگرانى از انزجار و تنفر عمومى بهترين محرك مردم در انجام وظايف و نيرومندترين وسيله براى حسن اجراى قوانين است

«در حكومت هاى استبدادى ، كه اساس آنها بر ترس و وحشت است ، سختى كيفرها مناسب مى باشد. ولى براى حكومت هاى مشروطه و جمهورى ، كه بر پايه شرافت و تقوا برقرار شده ، شدت مجازات مناسب نيست

در دولت هاى معتدل ، حب وطن و خجالت و ترس از سرزنش ، عواملى هستند كه مانع از وقوع جنايات مى شوند و بزرگ ترين مجازات يك عمل بد، همين خواهد بود كه وقوع آن به ثبوت برسد و مرتكب را شرمسار كند. بنابراين ، قوانين مدنى با سهولت ، مرتكبين را تنبيه مى كند و احتياج زيادى به قدرت نيست

در اين قبيل دولت ها، قانون گزاران خوب سعى مى كنند از وقوع جرايم جلوگيرى نمايند و به مردم اخلاق خوب تعليم دهند، نه اين كه آن را شكنجه نمايند و بر سختى و شدت مجازات بيفزايد.»(٣٩١)

پيشواى عالى قدر اسلام ، در چهارده قرن قبل ، به منظور حسن اجراى مقررات دينى و كيفر مجرمين و گناهكاران ، از ننگ و بدنامى اجتماعى و نفرت و انزجار عمومى استفاده نمود و به پيروان خود خاطرنشان كرد كه از رفاقت با گناهكاران بپرهيزند و با آنان به گرمى و گشاده رويى برخورد نكنند و بدين وسيله از وقوع جرايم و جنايات جلوگيرى نمايند. براى نمونه ، به يك مورد كه مربوط به فرار از خدمت سربازى است و مونتسكيو درباره آن سخن گفته ، اشاره مى شود.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به منظور تجهيز لشكر براى جنگ تبوك ، بسيج عمومى كرد. سپاهيان اسلام ، خود را آماده كردند. و روز مقرر از مدينه خارج شدند و رهسپار جبهه جنگ گرديدند، ولى سه نفر از انصار به نام هاى كعب بن مالك ، هلال بن اميه و ابن ربيع ، بدون عذر موجه و قانونى ، از دستور آن حضرت سر باز زدند و در مدينه ماندند.

موقعى كه پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سپاه خود به مدينه بازگشت ، آن سه نفر به منظور عذرخواهى از تخلف خود به محضر آن حضرت شرفياب شدند و از كرده خود پوزش طلبيدند. ولى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنان حرف نزد و به مسلمين هم دستور داد كه با آنها سخن نگويند، در نتيجه ، تمام مردم حتى كودكان افراد خانواده خود آنها نيز با آن سه نفر ترك مراوده و مكالمه كردند. تنها، كسانشان ، در مواقع غذا، نزد آنان مى آمدند و بدون آن كه سخنى بگويند، ظرف طعام را كنارشان مى گذاردند و مى رفتند.

اين جريان در حدود پنجاه روز به طول انجاميد و آن سه نفر از اين وضع طاقت فرسا به جان آمدند. بعضى از روزها بر اثر شدت ناراحتى ، شهر مدينه را ترك مى گفتند و به تپه ها و كوه هاى اطراف پناهنده مى شدند و پيوسته در پيشگاه الهى از عمل خود اظهار پشيمانى و ندامت مى كردند و با ديده اشكبار درخواست عفو و بخشش مى نمودند. سرانجام خداوند توبه آنان را قبول كرد و گناهشان را بخشيد.(٣٩٣)

توبه آن سه افسر متخلف پذيرفته شد. آنان در طول ايام مجازات ، از كيفر ترك مكالمه مردم چنان به ستوه آمدند كه زمين با همه وسعتش بر آنان تنگ شد و از ناراحتى جانشان به تنگ آمد و دانستند كه براى نجات از كيفر الهى ، پناهى جز خداوند نيست توبه كردند. خداوند آن ها را بخشيد كه پروردگار توبه پذير مهربان است

يك روز، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بعد از اداى فريضه صبح ، بشارت قبول توبه و پايان دوره محروميت و محكوميت آن سه نفر را اعلام نمود و بدين وسيله حيات اجتماعى آنان را تجديد كرد و عز و حيثيتشان را برگردانيد. اين خبر مهيج ، شهر مدينه را غرق شادى و مسرت كرد و موجى از وجد و سرور در بين تمام طبقات مردم پديد آورد.

پيشواى اسلام ، افسران متخلف را به زندان و شكنجه و اعدام محكوم نساخت ، بلكه از عزت و شرافت اجتماعى استفاده كرد به كيفر ننگ و بدنامى مجازاتشان نمود. اعراض و بى اعتنايى مردم براى آنها از هر زندانى سخت تر و از هر كيفرى جانكاه تر بود. با آن كه ظاهرا آزادى داشتند و مى توانستند در جامعه رفت و آمد كنند، ولى فشار افكار عمومى ، دنيا را در نظرشان تنگ و زندگى را غير قابل تحمل ساخته بود.

آرى ، در كشورى كه اركان اجتماع بر اساس عزت و شرافت استوار باشد، براى حسن اجراى قوانين لازم نيست همه جا از كيفرهاى خشن استفاده شود، زيرا در نظر مردم شرافتمند، مجازات ننگ و بدنامى به مراتب از شكنجه و زندان و اعدام سخت تر است

شرف انسانى ، خود انگيزه درستكارى و محرك آدمى در راه وظيفه شناسى است كسى كه با كرامت نفس و شرافت طبع پرورش ‍ يافته و با سجيه عزت و فضيلت بار آمده است به تمايل روانى و به كشش اخلاقى و انسانى به راه درستكارى و انجام وظيفه مى رود.

قال علىعليه‌السلام : الكريم يرى مكارم افعاله دينا عليه يقضيه.(٣٩٥)

علىعليه‌السلام فرموده : ارزش شخصيت هر فردى وابسته به روشى است كه اتخاذ مى كند. اگر نفس خود را از پستى و دنائت بر كنار نگه داشت ، به مقام رفيع انسانى نايل مى شود و اگر عزت و حيثيت معنوى خويش را ترك گفت ، به پستى و ذلت مى گرايد.

جوانى كه داراى عالى ترين عزت نفس و شرافت انسانى است ، نه تنها به ذلت گناه تن نمى دهد و شخصيت عزيز خويش را با تجاوز به حقوق دیگران خوار نمى كند، بلكه آن قدر بلند همت است كه اگر به دیگران خدمتى نمايد، از آنان پاداش نمى خواهد و با توقع تمجيد و قدردانى ، خود را زبون و فرومايه نشان نمى دهد.

عن الصادقعليه‌السلام : اعلم ان كل مكرمه تاءتيها او صنيعه صنعتها الى احد من الخلق فانما اكرمت بها نفسك و زينت بها عرضك فلا تطلبن من غيرك شكر ما صنعت الى نفسك.(٣٩٧)

علىعليه‌السلام فرمود: كسى كه در مقابل شيفتگان دنيا اظهار ذلت كند و براى دلباختگان مال و مقام ، تن به خوارى بدهد، با اين عمل ، جامه تقوا و پاكى را از خود به در آورده است

شرافت اخلاقى و عزت نفس

شرافت اخلاقى و عزت نفس ، به قدرى در وظيفه شناسى و درستكارى جوانان مؤثر است كه اگر ناپاكان و خيانتكاران بخواهند از وجود آنان به نفع مقاصد ظالمانه و پليد خود استفاده كنند، بايد كسانى را انتخاب نمايند كه از كودكى در خانواده هاى پست و فرومايه بار آمده باشند، و اساسا معنى عزت نفس و شرافت انسانى را درك نكنند، و اگر در فكر استفاده از وجود افراد با شرافت افتند، بايد در قدم اول به وسيله تهديد يا تطميع ، عزت نفس و شخصيت آنان را در هم بشكنند و انديشه فضايل اخلاقى و ملكات انسانى را از صفحه خاطرشان بزدايند و سپس به كارهاى پست و پليد وادارشان سازند.

«متاءسفانه كشفيات روان شناسى را نازيهاى آلمانى براى زجر و شكنجه و پست كردن و كشتن روح همنوع خود به كار مى بردند. از اردوهاى كار اجبارى همگى شنيده و خوانده ايم ، لكن حقيقت مهيب تر از آن بوده كه زبان و قلم از عهده شرح آن بر آيد.

تبل هايم ، روانشناس معروف ، كه يك سال در حبس نازى بوده ، مى نويسد: پليس مخفى از اردوى كار اجبارى چندين منظور دارد. يكى آن كه اراده و شخصيت را از فرد بگيرد و او را آلتى بسازد و جزئى از دستگاه كند. دوم آن كه مردم را از رفتار سختى كه با زندانيان مى شود، به وحشت بيندازد و از خيال هر نوع مخالفت باز دارد. سوم تهيه اعضاى قابل اعتماد براى پليس مخفى ، كه در نتيجه مشق و عادت ، هر گونه حس رقت و ترحم را از دل بيرون كرده باشند. چهارم ، سعى در تغيير طبيعت و غرايز بشرى به نفع مرام حكومت نازى يعنى به جاى آن كه از غرايز انسانى ، اگر چيزى منحرف باشد، آن را استوار كنند، سعى مى كردند كه غرايز سالم را با فشار و اجبار از طريق سلامت برگردانند. پنجم ، يكى ديگر از مقاصد نازى اين بود كه روح زندانى را چنان ضعيف و بيمار كند كه به حال طفوليت برگردد. يعنى فعلا جز به حال حاضر به چيزى فكر نكند و آينده دور را نبيند و دائما به رفع حوايج مادى خود سرگرم باشد. اين بود كه در هر حال و بدون جهت و لزوم ، نهايت شدت و سخت گيرى را به زندانى مى كردند تا حركاتى بچه وار از او ناشى شود. نه تنها براى قضاى حاجت وقت معينى نگذاشته بودند، بلكه در آن وقت هم ، گاه به زندانى اجازه خروج نمى دادند تا خود را ملوث كند.

زندانيان بايستى مثل اطفال به يكديگر تو خطاب كنند، ولى نسبت به زندانبان نهايت احترام را به عمل بياورند و هر دفعه در خطاب تمام عناوين او را تكرار نمايند.

مشقت ديگرى كه براى بر هم زدن احوال و كوچك كردن روح زندانيان بر آنان تحميل مى كردند، بردن سنگ هاى وزين از يك نقطه به نقطه ديگر و باز آوردن آن ها به جاى اول بود.

بر اثر اين تدابير روان شناسى ، زندانيان مثل اطفال ، به گذشته و آينده بى توجه مى شدند و براى سرگرمى قصه ها مى گفتند و از خود حكايت ها نقل مى كردند كه غالبا دروغ بود و اگر دروغشان معلوم مى شد، بى خجالت ، با دیگران به دروغ خود مى خنديدند.

رفته رفته ، آن عده از زندانيان كه به شدائد محبس خو مى گرفتند و قواعد و اعمال پليس مخفى به نظرشان عادى و طبيعى مى آمد، به زندانبانى و آزار ديگران گماشته مى شدند و چنان قساوت و بيدادى از خود نشان مى دادند كه موجب رضايت و خرسندى ميرغضبان روان شناس مى گرديد.»(٣٩٩)

اميرالمؤ منين فرموده است : با ترك گناهان ، بر نفس سركش خود غلبه كنيد تا عنانش را در دست گيريد و به آسانى در راه اطاعتش ‍ بكشانيد.

كسى كه اسير هواى خويشتن است و نمى تواند خود را از گناه و ناپاكى بر كنار نگاه دارد، كجا مى تواند نفس خويش را به فضايل اخلاقى متخلق نمايد و خود را انسان واقعى بسازد.