آذرخش كربلا

آذرخش كربلا0%

آذرخش كربلا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

آذرخش كربلا

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13044
دانلود: 2951

توضیحات:

آذرخش كربلا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13044 / دانلود: 2951
اندازه اندازه اندازه
آذرخش كربلا

آذرخش كربلا

نویسنده:
فارسی

پی نوشت ها:

1- یوسف (12)، 111.

2- ر. ك: مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، ص 368.

3- اعراف (7)، 142.

4- طه (20)، 88.

5- اعراف (7)، 150.

6- طه (20)، 93.

7- قطب الدین راوندى، قصص الانبیاء، تحقیق غلامرضا عرفانیان، ص 170.

8- صحیفه نور، ج 15، ص 201.

9- صحیفه نور، ج 15، ص 201.

10- «من با تبرا از دشمنان تو، به خدا تقرب مى جویم» (زیارت عاشورا).

11- فاطر (35)، 6.

12- انعام (6)، 68.

13- نساء (4)، 140.

14- نساء (4)، 140.

15- ممتحنه (60)، 4.

16- نحل (16)، 123.

17- حج (22)، 78.

18- بقره (2)، 120.

19- بقره (2)، 217.

20- فتح (48)، 29.

21- فتح (48)، 29.

22- ر. ك: ابن قولویه، كامل الزیارات، ج 1، ص 65 67.

23- «[اى پیامبر] بگو بر رسالتم پاداشى جز دوست داشتن نزدیكانم نمى خواهم» شورى (43)، 23.

24- نساء (4)، 157.

25- بنده یك سال، مصادف با شبهاى عزادارى حضرت مسیحعليه‌السلام ، در واتیكان بودم و در مراسمى كه در كلیساى سن پیتر در حضور پاپ برپا شده بود حاضر شدم. بدیهى است مراسمى كه در آن پاپ، كه شخصیتى جهانى به شمار مى رود شركت مى كند، و از اطراف دنیا براى دیدن آن جمع مى شوند و در كلیسایى كه بزرگ ترین كلیساى جهان است برپا مى گردد، مراسمى با شكوه خواهد بود. اما تمام این مراسم حتى در حد مجلس ترحیم یكى از علماى ما شور نداشت و با یكى از مجالس عزادارى قم و تهران قابل قیاس نبود.

26- ابن قولویه، كامل الزیارات، ج 1، ص 135.

27- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 478.

28- از جمله اینكه امام باقرعليه‌السلام مى فرماید: [امام] حسینعليه‌السلام بر رسول خدا وارد شد، پیامبر او را در آغوش ‍ گرفت و به امیرالمؤمنینعليه‌السلام فرمود: او را نگاه دار. آن گاه او را مى بوسید و مى گریست. امام حسینعليه‌السلام پرسید: پدر جان، چرا گریه مى كنى؟ فرمود: فرزندم، جاى زخم شمشیرها را در بدن تو مى بوسم و گریه مى كنم. امام حسینعليه‌السلام پرسید: پدر جان، آیا من كشته مى شوم؟ فرمود: آرى به خدا سوگند، پدرت، برادرت و تو [كشته خواهید شد.] [باز امام] حسینعليه‌السلام پرسید: در این هنگام چه كسانى از امت تو ما را زیارت مى كنند؟ فرمود: [قبر] پدر، برادر و تو را تنها صدیقان امت من زیارت مى كنند. (ابن قولویه، پیشین، ص 68 - 69).

امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: امت من او (امام حسینعليه‌السلام ) را خواهند كشت. هركس او را بعد از اینكه از دنیا رفت، زیارت كند، خداى تعالى ثواب یك حج را براى او مى نویسد (ابن قولویه پیشین، ص ‍ 67).

محمد بن مسلم از امام باقرعليه‌السلام روایت كرده كه امام سجادعليه‌السلام فرمود: هر مؤمنى كه براى كشته شدن امام حسینعليه‌السلام گریان شود، به طورى كه اشك بر صورتش جارى شود، خداوند متعال غرفه هایى در بهشت براى او آماده مى كند كه همیشه در آنها ساكن باشد (ابن قولویه، پیشین، ص 107).

همچنین حسن بن على از پدرش على بن ابى حمزه نقل كرده كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر بى تابى و گریه اى براى انسان مكروه است جز بى تابى و گریه بر حسین بن علىعليه‌السلام كه موجب اجر و پاداش است (ابن قولویه، پیشین، ص 101).

29- چنان كه امام صادقعليه‌السلام به ابو هارون مكفوف كه در حضور آن حضرت، اشعارى در مرثیه امام حسینعليه‌السلام سروده بود، فرمود: اى ابا هارون، هر كس در مرثیه امام حسینعليه‌السلام شعرى بخواند و خود بگرید و ده تن را بگریاند، بهشت براى او نوشته مى شود و هر كس در مرثیه امام حسینعليه‌السلام شعرى بخواند و خود بگرید و یك نفر را بگریاند، بهشت براى آن دو نفر نوشته مى شود و هر كس نزد او از حسینعليه‌السلام یادى شود و از چشمانش به اندازه بال مگس اشك بیرون آید، پاداش او بر خداوند عزوجل است و [خداوند] براى او جز به بهشت راضى نیم شود (ابن قولویه، پیشین، ص 112).

30- چنان كه امام صادقعليه‌السلام به ابو هارون مكفوف كه در حضور آن حضرت، اشعارى در مرثیه امام حسینعليه‌السلام سروده بود، فرمود: اى ابا هارون، هر كس در مرثیه امام حسینعليه‌السلام شعرى بخواند و خود بگرید و ده تن را بگریاند، بهشت براى او نوشته مى شود و هر كس در مرثیه امام حسینعليه‌السلام شعرى بخواند و خود بگرید و یك نفر را بگریاند، بهشت براى آن دو نفر نوشته مى شود و هر كس نزد او از حسینعليه‌السلام یادى شود و از چشمانش به اندازه بال مگس اشك بیرون آید، پاداش او بر خداوند عزوجل است و [خداوند] براى او جز به بهشت راضى نیم شود (ابن قولویه، پیشین، ص 112).

31- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 36، ص 204، باب 40، روایت 8.

32- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 36، ص 204، باب 40، روایت 8.

33- در زیارت جامعه آمده است: همه شما كشتى نجاتید. هر كس به شما تمسك جوید نجات مى یابد، و هر كس از شما دور و عقب بماند، هلاك مى شود.

34- عنكبوت (29)، 64.

35- شفاى چشم حضرت آیت الله العظمى بروجردى رحمه الله از جمله همین كرامات است. ایشان به چشم دردى لا علاج مبتلا بود، تا اینكه در ایام عاشورا در بروجرد دسته اى سینه زن به منزل ایشان مى آیند. مرحوم آیت الله بروجردى مقدارى از گلىِ كه عزاداران حسینى بر سر و صورت مالیده بودند برداشته، به چشم مى مالد. بلافاصله چشم درد ایشان خوب مى شود و تا آخر عمر هیچ ناراحتى اى از ناحیه چشم نداشتند و بدون عینك ریزترین خطها را مى خواندند.

36- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 225، باب 29، روایت 2.

37- شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال كشى، با حاشیه و تعلیقه میرداماد، ص 576.

38- شعراء (26)، 214.

39- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 13، ص 211.

40- ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 520.

41- ر. ك: تاج الدین محمد بن حیدر شعیرى، جامع الاخبار، ص 10 - 11.

42- ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 7.

43- ر. ك: ابن هشام، السیرة النبویه، ج 3، ص 314.

44- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار ج 45، ص 83، باب 37، روایت 10.

45- ر. ك: خوارزمى، مقتل الحسین، ص 231 - 247.

46- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 4، ص 366، باب 37، روایت 2.

47- خوارزمى، مقتل الحسین، الجزء الاول، ص 324.

48- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 94، ص 184، باب 35، روایت 1.

49- ر. ك: ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، ج 4، ص 158 - 186.

50- من در آن زمان چهار - پنج ساله بودم و به یاد دارم كه هنگام شب از روضه خوان دعوت مى كردند. او با كت و شلوار و لباس ‍ شخصى مى آمد و در دالان منزل، لباس خود را عوض مى كرد و عمامه بر سر مى گذاشت و به زیرزمین خانه مى آمد و در آنجا با صداى آرام روضه مى خواند كه مبادا در كوچه، مأموران صداى او را بشنوند و وى را مورد تعقیب قرار دهند.

51- ر. ك: اكبر گنجى، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 23/2/1378، ص 6.

52- توبه (9)، 14.

53- ر. ك: حسین الحاج حسین، حضار، العرب فى عصر الجاهلیه، ص 89 و 90.

54- «مسلما یهودیان را دشمن ترین مردم با مؤمنان خواهى یافت» مائده (5)، 82.

55- مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 73.

56- منافقون (63)، 1.

57- نساء (4)، 142.

58- نساء (4)، 54.

59- ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 413.

60- برخى منابع ابوسفیان را گوینده این سخن معرفى مى كنند. ر. ك: قطب الدین راوندى، قصص الانبیاء، ص 294.

نظیر این مطلب درباره معاویه نیز نقل شده است. ابن ابى الحدید مى گوید: احمد بن طاهر در كتاب اخبارالملوك نقل كرده است: معاویه شنید مؤ ذن اذان مى گوید همین كه مؤ ذن گفت:( اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله، ) معاویه به تمسخر گفت: اى پسر عبدالله، خدا پدرت را بیامرزد! چه بلند همت بودى و براى خود نپسندیدى مگر اینكه نام تو همراه نام پروردگار جهانیان باشد (شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 101. )

همچنین زبیر بن بكار به نقل از مطرف بن مغیره ماجراى مشابهى نقل كرده است. مغیرة بن شعبه از جمله استانداران معاویه بود فرزندش مطرف نقل كرده كه سالى به همراه پدرم به شام رفتیم و مدتى در آنجا بودیم. هر روز پدرم نزد معاویه مى رفت و هنگام برگشتن از تدبیر و زرنگى معاویه سخن مى گفت، تا اینكه شبى از نزد او به محل اقامتمان آمد و شام نخورد و گفت از نزد كافرترین و خبیث ترین مردم آمده ام. گفتم: پدر چه مى گویى؟ گفت: امروز به معاویه گفتم: یا امیرالمؤمنین به هدفى كه داشتى رسیدى و گمان مى كنم دیگر بنى هاشم مزاحم تو نباشند. بهتر است به آنان نیكى كنى تا اجر و پاداش ببرى و نام نیكى از خود به یادگار بگذارى. در این هنگام معاویه گفت: هیهات، هیهات! چگونه امید باقى ماندن نام نیك داشته باشم، در حالى كه ابوبكر آمد و حكومت كرد و رفت؛ نامش نیز با او رفت. نام عمر نیز با رفتن او رفت؛ ولى هر روز پنج بار نام ابن ابى كبشه (لقبى كه مشركان به پیامبر مى دادند) را فریاد مى كشند و مى گویند:( اءشهد اءن محمدا رسول الله. ) من هدفى جز دفن این نام ندارم. (اخبار الموفقیات، تحقیق دكتر سامى مكى العانى، ص 577. )

61- سید بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 182.

62- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 28، ص 328.

63-( اءیها الناس شقوا اءمواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة و ضعوا تیجان المفاخرة... مجتنى الثمرة لغیر وقت إ یناعها كالزارع بغیر اءرضه فإن اءقل یقولوا حرص على الملك و ان اءسكت یقولوا جزع من الموت. هیهات من اللتیا و التى و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه بل اندمجت على مكنون علم لو بحث به لاضطربتم اضطراب الا رشیة فى الطوى البعیدة ) (ابن ابى الحدید. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 213).

64- مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 314.

65-( یا بنى امیه تلقفوها تلقف الكره فو الذى یحلف به ابوسفیان ما من عذاب و لا حساب و لا جنة و لإنار و لا بعث و لا قیامة ) (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 53).

66- على بن عیسى اربلى، كشف الغمه، ج 2، ص 21.

67- نهج البلاغه، خطبه 3.

68- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 202.

69- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 18.

70- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 18.

71- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 18.

72- ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 55.

73- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 44، ص 382.

74- ضیاءالدین عراقى، نهایة الافكار، ج 3، ص 193.

75- مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 41 و 42.

76- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 45؛ شیخ مفید، الا رشاد، ص 191.

77- شیخ مفید، الجمل، كنگره شیخ مفید، قم، 1413 ه‍ ق، 429.

78- نهج البلاغه، خطبه 200.

79- نهج البلاغه، خطبه 3.

80- امروزه درباره امام خمینى قدس سره، یا مقام معظم رهبرى نیز چنین القائاتى را مطرح مى سازند: اگر درباره فلان شخص ‍ اندكى مدارا مى شد، كار به اینجا نمى كشید.

81- مقدس اردبیلى قدس سره، حدیقة الشیعه، ج 1، ص 440.

82- مورخ و جغرافى دان مشهور، مسعودى، درباره ثروت طلحه و زبیر نقل كرده كه زبیر بن عوام ثروتى به میزان پنجاه هزار دینار گرد آورده بود؛ علاوه بر كنیزان و غلامان، باغها و املاك كشاورزى، خانه هایى در شهرهاى بصره، كوفه و اسكندریه ساخته بود كه هم اكنون، یعنى سال 332 ق.، خانه زبیر در بصره باقى است و مسافران تاجر از بحرین و سایر جاها آن خانه را كرایه كرده، در آن سكنا مى گزینند. آن گاه كه زبیر از دنیا رفت، از جمله چیزهایى كه به ارث گذاشت، هزار اسب و هزار كنیز و غلام بود.

طلحة بن عبیدالله نیز خانه اى در كوفه ساخته بود كه هم اكنون در محله كناسه كوفه به خانه خاندان طلحه معروف است و در مدینه، خانه اى با آجر و گچ و ساج ساخته بود و درآمدش از غله عراق هر روز هزار دینار و بلكه بیشتر بود... (مروج الذهب، ج 2، ص ‍ 350).

83- ابن طاووس، فرحة الغرى، ص 7.

84- ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 55.

85- ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 27.

86- صحیفه نور، ج 2، ص 47.

87- از جمله كرامات این بزرگواران خبر دادن از مرگ معاویه بود. هنگامى كه معاویه در شام از دنیا رفت، میثم تمار به دوستانش ‍ خبر داد و گفت: طوفانى برپا شده و من احساس مى كنم معاویه در شام از دنیا رفته است. افرادى كه میثم را مى شناختند، متوجه بودند كه او نسنجیده سخن نمى گوید. مدتى بعد، عبیدالله بن زیاد حاكم كوفه شد و ماجراى قتل میثم رخ داد. میثم همچنان فضایل علىعليه‌السلام را مى گفت و مردم را به پیروى از خاندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دعوت مى كرد. عبیدالله هرچه كوشید میثم را از این كار باز دارد، نتوانست. نقل شده است چند روز قبل از ورود حسین بن علىعليه‌السلام به عراق، و زمانى كه جناب مسلم در كوفه به سر مى برد و عبیدالله بن زیاد در صدد كشتن او بود، میثم سوار اسبى، و حبیب بن مظاهر نیز سوار اسبى دیگر بود. این دو به همدیگر رسیدند و به حدى به هم نزدیك شدند كه گردن اسبها باهم مماس شد. سپس میثم به شوخى به حبیب بن مظاهر گفت: من مرد سرخ  مویى كه دو گیسو از دو طرف سر او آویزان است مى بینم كه چند صباحى دیگر به خاطر یارى پسر پیامبر كشته مى شود. منظور او، خود حبیب بود. حبیب نیز گفت: من هم مرد اصلعى را مى شناسم كه موهاى جلو سرش ریخته و شكمش مقدارى برآمده است. او را بر چوبى از نخله خرما به دار مى زنند. روز بعد لجامى به دهانش مى زنند تا دیگر نتواند سخن بگوید و بعد، زبانش را مى برند. پس از آن، در روز سوم نیزه اى به شكمش مى زنند.

شخصى كه از نزدیك شاهد این سخنان بود، خبر این گفت وگو را به رشید هجرى گفت. رشید گفت: خدا میثم را رحمت كند؛ یك كلمه را نگفت و آن كلمه این است كه بعد سر او را براى حاكم مى فرستند و صد درهم بر جایزه كسى كه سر او را مى آورد، افزوده مى شود. (شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال كشى، ج 1، ص 292).

88- ابن اثیر، اسد الغابة فى معرفة الصحابه، ج 4، ص 101.

89- علیخان شیرازى، الدرجات الرفیعة فى طبقات الشیعه، ص 431؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 32، ص 399، باب 11، روایت 371.

90- شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال كشى، ج 1، ص 295 و 296.

91- شیخ مفید، الاختصاص، ص 205.

92- شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال كشى، ج 1 ص 290.

93- ر. ك: صحیفه نور، ج 1، ص 39؛ ج 7، ص 36.

94- ابن عبد ربه اندلسى، العقد الفرید، ج 1، ص 335.

95- ر. ك: ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 13 - 16.

96- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 75، ص 116.

97- زبیر بن بكار، اخبار الموفقیات، تحقیق دكتر سامى مكى العانى، ص 228.

98- ر. ك: ابن قتیبه، المعارف، ص 528 - 532.

99- ر. ك: محمد بن جریر، طبرى، تاریخ الامم و الملوك، ج 6، ص 132؛ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 1، ص 43 - 45.

100- خوارزمى، مقتل الحسین، الجزء الاول، ص 255 - 258.

101- خوارزمى، مقتل الحسین، الجزء الاول، ص 255 - 258.

102- جاثیه (45)، 17.

103- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 143 - 145.

104- ر. ك: طبرسى، إ علام الورى باءعلام الهدى، ج 1، ص 432.

105- ر. ك: خوارزمى، مقتل الحسین، ص 188 و 189.

106- این مطلب به روشنى، در سخنان آن حضرت خطاب به اهل كوفه به چشم مى خورد: «سوگند به خدا دوست مى دارم در برابر هر بیست نفر از شما یكى از آنها (اهل شام) را مى داشتم. واى بر شما! آماده شوید و در ركاب من براى سركوبى دشمن قیام كنید. سپس اگر زیانى براى خود مشاهده كردید، فرار كنید و به خانه هاى خود باز گردید. سوگند به خدا، من از ملاقات كردگار خود ناراحت نیستم و در این راه، با عزمى ثابت و چشمى بینا قدم گذارده ام و آسایش خود را در آن مى بینم و بالاخره از رازگویى با شما و رنج كشیدن از سلوك با شما و مدارا كردن با شما خلاص مى شوم... »

«... سوگند به خدا، من شما را در آغاز و انجام، آشكار و نهان، شب و روز، صبح و عصر براى پیكار با دشمن دعوت كردم و سخن من در شما تأثیر نكرد و از كارزار گریختید و به جنگ پشت كردید. آیا این موعظه هاى من به حال شما نتیجه نداد و این همه كه شما را به راه هدایت و فهم دقایق خواندم، فایده نكرد؟ من از مصلحت شما باخبرم و مى دانم چه عملى مى تواند كجى شما را به اصلاح آورد، و سوگند به خدا، خود را براى اصلاح شما، به فساد و بیچارگى نمى اندازم؛ زیرا شما اصلاح پذیر نیستید... » (شیخ مفید، الارشاد، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدى خراسانى، ص 262 و 263). همچنین شیخ مفید تصریح مى كند هنگامى كه علىعليه‌السلام اهل كوفه را به جهاد یا دفع غارتگرانى چون ضحاك بن قیس و بسر بن ارطاة - كه از سوى معاویه به قلمرو حكومتى آن حضرت تجاوز مى كردند - فرا مى خواند، خیلى با سستى و ضعف برخورد مى كردند و حركتى از آنها مشاهده نمى شد. براى مثال آنان گاه مى گفتند: مهلت بده تا سرماى زمستان برطرف شود (شیخ مفید، الارشاد، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدى خراسانى، 262، 263 و 367).

107- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 57.

108- ر. ك: ابى منصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 296 و 297.

109- ر. ك: ابن قتیبه دینورى، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 184.

110- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 78.

111- ابى منصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 310.

112- شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدى خراسانى، ص 274.

113- ر. ك: اكبر گنجى، «عالى جناب سرخ  پوش»، روزنامه صبح امروز، 29/10/1378، ص 12.

114- صحیفه نور، ج 22، ص 384.

115- شهرستانى، الملل والنحل، ج 1، ص 20.

116- ر. ك: حسن بن على الحرانى، تحف العقول، ص 240 - 243.

117- ر. ك: صحیفه نور، ج 1، ص 39 و ج 7، ص 36. (با وجود اهمیت این بحث، تاكنون تحقیق در خورى در این زمینه صورت نگرفته و مصادیق «مهام امور» به روشنى تبیین نشده است).

118- یكى از نویسندگان به اصلاح طلب روزنامه هاى مشهور زنجیره اى در كنفرانس برلین مصاحبه كرده و درباره حضرت امام خمینى گفته بود: «خمینى به موزه تاریخ سپرده خواهد شد!» او درباره حجاب نیز گفته بود: «ما در قانون اساسى مطلبى در ارتباط با حجاب نداریم!» وى همچنین درباره دموكراسى و ارزشهاى غربى گفته بود: «این مشكل اسلام است كه نمى تواند خود را با ارزشهاى دموكراتیك غربى تطبیق دهد!» (ر. ك: مصاحبه اكبر گنجى با نشریه آلمان تاكس اشپیگل، كیهان، 24/1/1379).

بعد از ترجمه این مصاحبه و درج گزارش این كنفرانس در روزنامه ها، یكى از كسانى كه عِرق دینى داشت، مصاحبه مزبور را تقبیح كرد (ر. ك: مصاحبه اكبر گنجى با نشریه آلمان تاكس اشپیگل، كیهان، 25/1/1379، ص 2) این فرد به دلیل تقبیح مصاحبه از طرف همخطهاى سیاسى خود آماج نكوهش قرار گرفت، و بعد از چندى نیز اصل ماجرا تكذیب شد و همان كسى كه قبلا این مصاحبه را تقبیح كرده بود، روزنامه اى را كه خبر این كنفرانس را منتشر كرده بود. مذمت كرد و گفت این مطالب نباید منتشر مى شد، مخصوصا كه اصل خبر نیز تكذیب شده است (ر. ك: مصاحبه اكبر گنجى با نشریه آلمان تاكس اشپیگل، كیهان، 25/1/1379، ص 2).

119- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص 258، باب 14، روایت 5.

120- نهج البلاغه، خطبه 5.

121- بهبهانى، ملا محمدباقر، الدمعة الساكبه، مؤ سسة الاعلمى، بیروت، 1409 ه -، ج 4، ص 372.

122- ابى مخنف، وقعة الطف، تحقیق استاد محمد هادى یوسفى غروى، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم، ط 3، 1417 ه‍ ق، ص 197 - 199.

123- انفال (8)، 60.

124- انفال (8)، 60.

125- روزى من در سخنرانى پیش از خطبه ها گفتم: «اینها دنبال چه مى گردند؟» دهها مقاله علیه من نوشتند كه این آقا دروغ مى گوید؛ ما فقط آزادى سیاسى مى خواهیم. اما در ماجراى چهارشنبه سورى معلوم شد كه آنان چه آزادیهایى مى خواستند؛ كسانى كه مردم را به برگزارى جشنهاى چهارشنبه سورى تشویق كردند، مى خواستند جشن تخت جمشید را نیز برپا كنند؛ بودجه كلانى هم براى این كار كنار گذاشته بودند.

126- در این زمینه، كتابهاى استاد شهید مطهرى توصیه مى شود. لازم است جوانان این كتابها را سطر به سطر مطالعه و مانند طلبه ها با همدیگر مباحثه كنند و اگر ابهامى باقى ماند، از افراد مطلع بخواهند كه براى آنان توضیح دهد.

127- شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص 288.

128- آل عمران (3)، 133.

129- سید هاشم بحرانى، مدینة المعاجز، ج 4، ص 214، حدیث 295.

130- سید بن طاووس، اللهوف، ص 26.

131- ابى منصور احمد بن على طبرسى، الارشاد، ج 2، ص 296.

132- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 237 - 239.

133- ر. ك: ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 100.

134- در اوایل نهضت، وقتى امام خمینى قدس سره درباره شاه بدگویى مى كردند، بعضى مى گفتند: ما نمى دانیم شنیدن این غیبتها جایز است یا نه!

135- ابن قولویه قمى در كتاب كامل الزیارات بابى را به اخبار امام حسینعليه‌السلام از شهادتش اختصاص داده است. براى مثال امام باقر 7 نقل مى كند: «[امام] حسینعليه‌السلام یك روز پیش از روز ترویه، از مكه بیرون آمد. عبدالله بن زبیر آن حضرت را بدرقه كرد و گفت: یا ابا عبدالله، موسم حج است و تو حج را رها مى كنى و به سوى عراق مى روى؟ امامعليه‌السلام فرمود: اى ابن زبیر، براى من دفن شدن در ساحل فرات بهتر است از دفن شدن در پشت كعبه».

همچنین امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: «[امام] حسینعليه‌السلام فرمود: سوگند به كسى كه جان حسین در دست اوست، بنى امیه حكومت خود را به پایان نخواهند برد مگر اینكه مرا بكشند و آنان قاتلان من هستند... »

امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: «وقتى كه [امام] حسینعليه‌السلام به محل عقبه بطن رسید، فرمود: مى بینم كه كشته خواهم شد؟ پرسیدند: این چه سخنى است كه مى فرمایید؟ فرمود: به جهت رؤیایى كه در این باره دیده ام. پرسیدند: رؤیا چه بوده است؟ فرمود: [در خواب] دیدم كه سگهایى مرا مى درند كه از همه شدیدتر سگى سیاه و سفید بود» (ص 70 - 76).

136- مروج الذهب، ج 3، ص 73.

137- چنان كه اكنون بعضى از اقلیتهاى مذهبى، اعمالى را به منزله سنت آیین خود انجام مى دهند و برخى نیز مى كوشند سنتهاى آنها را در میان مسلمانان ترویج كنند. براى مثال، در سالهاى اخیر تلاش كرده اند چهارشنبه سورى را كه به زرتشتیها تعلق دارد، به صورت یك سنت ملى درآورده، میان مسلمانان ترویج دهند. این در حالى است كه هیچ انگیزه و مبناى فكرى صحیح پشتوانه این كار نیست و تنها تقلید كوركورانه از نیاكان به شمار مى آید.

138- برخى از آیات درباره فتنه عبارت اند از:( فاءما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة؛ ) «اما كج دلان، براى فتنه جویى و در طلب تاءویل، پى گیر متشابهات آن مى شوند». (آل عمران، 7)؛

( إ لا تفعلوه تكن فتنة فى الا رض و فساد كبیر؛ ) «اگر به این [سفارش] عمل نكنید، فتنه و فساد بزرگى برپا مى شود». (انفال، 73)؛

( لو خرجوا فیكم ما زادوكم إ لا خبالا و لا وضعوا حلالكم یبغونكم الفتنة و فیكم سماعون لهم والله علیم بالظالمین؛ ) «اگر همراه شما رهسپار مى شدند، جز فتنه و فساد براى شما به بار نمى آوردند، و در بین شما رخنه مى كردند، و در حق شما فتنه جویى مى كردند، و در میان شما جاسوسانى دارند، و خداوند به [احوال] ستمگران آگاه است» (توبه، 47).

139-( انما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع و اءحكام تبتدع یخالف فیها كتاب الله و یتولى علیها رجال رجالا على غیر دین الله فلو اءن الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المر تادین ولو اءن الحق خلص من لیس الباطل انقطعت عنه اءلسن المعاندین ولكن یؤ خذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالك یستولى الشیطان لعى اءولیائه و ینجو الذین سبقت لهم الذین سبقت لهم من الله الحسنى ) (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 240).

140- شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 161.

141- بنابراین اگر كسانى قصد اصلاح دارند و واقعا فتنه جو نیستند و نمى خواهند از لفظ «اصلاح» سوء استفاده كنند، باید بكوشند الفاظ را به طور شفاف مطرح ساخته، حق و باطل را از هم تفكیك كنند و درباره ادعاى «اصلاح طلبى» مقصود خود را روشن نمایند. در حالى كه وقتى به بعضى از آنان گفته مى شود مقصود خود را از این واژه ها روشن كنید، پاسخ مى دهند: مردم معناى آنها را تعیین خواهند كرد! و ما اكنون این واژه ها را به طور كلى و مبهم مطرح مى كنیم؛ بعدها مردم خود خواهند فهمید كه معناى واژه اى نظیر اصلاح چیست! در حالى كه اگر غرضى در كار نباشد، باید بگویند كه فساد در نظر آنان به چه معناست و امروز چه امرى فاسد است و آنان قصد دارند چه چیزى را اصلاح كنند. اگر قانون اساسى باید اصلاح شود، كدام بخش آن نیاز به اصلاح دارد؟ البته آنان خود مى دانند مقصودشان چیست، و براى فریب دادن مردم این گونه سخن مى گویند. ایرادى كه آنان در قانون اساسى سراغ دارند، این است كه در آن قید شده است قوانین ایران، باید اسلامى باشد. مقصود آنان از اصلاحات، حذف اسلام و ولایت فقیه از قانون اساسى است.

مقام معظم رهبرى به صراحت مواردى را كه باید اصلاح شود، مشخص كرده، فرمود: «امروز براى ما اصلاحات باید در زمینه فقر، تبعیض، رشوه خوارى و فساد صورت گیرد». آیا كسى با چنین كلامى كه به صراحت و شفافیت بیان شده است، مخالفت مى كند؟ آیا كسى به سبب این سخنان گمراه مى شود؟ این موارد خواسته فطرى همه انسانها و خواسته همه انبیا و اولیاست. همه مى خواهند با فقر، تبعیض، ظلم، نابرابرى، سوءاستفاده و رشوه خوارى مبارزه شود و كارهایى كه مستلزم این امور است اصلاح گردد. البته این اصلاحات مطلوب است، اما عده اى مقصود خود را به روشنى بیان نمى كنند؛ چون قصد دارند حق و باطل را در هم آمیزند تا بتوانند از آن سوء استفاده كنند. اگر كسانى واقعا در پى دین و اصلاح جامعه اند، باید شفاف سخن بگویند و بكوشند ابهامها را برطرف سازند تا مشخص شود حق چیست و باطل كدام است، و مردم بتوانند به درستى حق را انتخاب كنند. هر كس كه سعى مى كند. تعبیرات همراه با ابهام مطرح سازد، سوء نیت دارد. در مقابل، هر كس مى كوشد تا مطالب آشكار، شفاف و بى پرده مطرح شود، به گونه اى كه مصادیق آن به روشنى قابل شناخت باشد، فردى بى غرض است؛ چون مقصود خود را به صراحت بیان مى كند و ابهامى در كلام خود باقى نمى گذارد.

142-( إنما سمیت الشبهة شبهة لإنها تشبه الحق فاءما اءولیاء الله فضیاؤ هم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدى و اءما اءعداء الله فدعاء هم فیها الضلال و دلیلهم العمى ) (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 298).

143-( و آخر قد تسمى عالما و لیس به قد حمل الكتاب على آرائه و عطف الحق على اهوائه فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان لا یعرف الحق لا یعرف الهدى فیتبع و لا باب العمى و فیصد عنه و ذلك میت الاحیاء ) (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 298).

144- ابن اثیر، اسد الغابة فى معرفة الصحابه، ج 2، ص 290 - 292.

145- ابى مخنف، وقعة الطف، تحقیق استاد محمد هادى یوسفى غروى، ص 193.

146- ر. ك: سیدمحمد قطب، عدالت اجتماعى در اسلام، ترجمه محمد على گرامى، سیدهادى خسروشاهى، ص 367.

147- یك مسئله، تا زمانى ضد ارزش شناخته مى شود كه قبح آن در جامعه از بین نرفته باشد؛ براى مثال، زمانى كه حكومت پهلوى قصد داشت بى حجابى را در ایران رایج كند، ابتدا كسى باور نمى كرد خانمى - كه كسى صدایش را نشنیده و گوشه صورتش ‍ را ندیده است - بدون حجاب بین مردم ظاهر شود، اما وقتى ابتدا، جشنى گرفته شد و چند نفر از اشخاص معروف و سرشناس ‍ شهر كه به حكومت دلبستگى داشتند یا مى ترسیدند خطرى تهدیدشان كند، زنان خود را بى حجاب به این مجلس جشن آوردند، و پس از برگزارى این مجلس عكسهاى آنان منتشر شد، به تدریج، قبح بى حجابى از بین رفت؛ به گونه اى كه بسیارى از زنان داوطلبانه چادرهاى خود را كنار گذاشتند.

148- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 33، ص 589، باب 30.

149- خوارزمى، مقتل الحسین، ج 1، ص 141.

150- مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 41 و 42.

151- مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 41 و 42.

152- مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 41 و 42.

153- اسراء (17)، 82.

154- شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 92.

155- ابن اثیر، اسد الغابة فى معرفة الصحابه، ج 2، ص 59.

156- شیخ مصطفى ردانى پور كه طلبه اى اصفهانى بود، چند سال در جبهه شركت داشت تا به فرماندهى لشكر رسید. هنوز ازدواج نكرده بود. او گفت فقط آرزو دارم با دخترى سید ازدواج كنم. تا با فاطمه زهراعليها‌السلام محرم شوم. او ده هزار تومان قرض كرد و با یك دختر سید ازدواج كرد. شیخ مصطفى بعد از چندین سال جنگ، روز سوم عروسى به جبهه برگشت و به شهادت رسید. او از خدا خواسته بود كه جنازه اش پیدا نشود و در نهایت نیز به آرزویش رسید.

157- ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 186.

158- مسلمانان، به خصوص ایرانیها قبل از انقلاب دچار وضع ذلت بارى بودند. این جانب وقتى به بعضى از كشورهاى مسلمان مى رفتم وقتى مسلمانان مى فهمیدند من ایرانى هستم به من مى گفتند: اخو الیهود، و به ما بى اعتنا بودند و حتى جواب سلاممان را نمى دادند. اما بعد از انقلاب اسلامى، ایرانیان نه تنها در میان كشورهاى اسلامى بلكه در خود امریكا نیز احترام و عزتى باور نكردنى به دست آوردند. افسران امریكایى در كنار كاخ سفید، به خاطر اینكه من لباس امام خمینى را به تن داشتم، به من احترام مى گذاشتند!

159- بقره (2)، 47 و 122.

160- مائده (5)، 20.

161- كسانى كه بدعت مى گذارند، قوانین ضد اسلامى را در قوه مقننه وضع مى كنند و در قوه مجریه به اجرا مى گذارند. در این چند سال، بدعتهاى بسیارى گذاشته شده است. رفتارهاى ضد اسلامى از مسئولان بلندپایه سر زده است. حیا را از دختران و پسران گرفته اند. سنتهایى چون چهارشنبه سورى را رواج داده اند. اختلاط دختر و پسر را مطرح كردند. پشتیبان این كارها نخبگان بودند كه طمع در مال، ثروت و مقام داشتند و توده ناآگاه نیز دنباله رو بودند، و به چنین كسانى رأی دادند.

162- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 204.

163- نساء (4)، 85.

164- پیام هاجر، ش 296، 3/9/78.

165- وسیلة الدارین فى انصار الحسینعليه‌السلام ، ص 253.

166- جمعه (62)، 6.

167- در یكى از شهرها، پس از سخنرانى به منزل صاحب خانه برگشتم. پسر دوازده - سیزده ساله صاحب خانه گفت: من صحبتى خصوصى با شما دارم. شاید جلو چشم پدر و مادرش خجالت مى كشید. زمانى كه مى خواستم از آن شهر برگردم، آن نوجوان گفت: صحبت خصوصى ام را نتوانستم بگویم. كنارى رفتم و گفتم: فرمایشتان را بفرمایید. گفت: دعا كنید خدا شهادت را نصیب من كند.

168- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 44، ص 329؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 89.

169- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 237 - 239.

170- نساء (4)، 35.

171- نساء (4)، 128.

172- انفال (8)، 1.

173- ر. ك: شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 179 و 180.

174- حجرات (49)، ص 9.

175- بقره (2)، 160؛ نساء (4)، 146.

176- reformist.

177- نساء (4)، 141.

178- نساء (4)، 143.

179- بقره (2)، 8 - 9.

180- بقره (2)، 11.

181- ابى مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمدهادى یوسفى غروى، ص 172.

182- خداى تعالى درباره عهد عبودیت در قرآن مى فرماید:( اءلم اءعهد إ لیكم یا بنى آدم اءن لا تعبدوا الشیطان إنه لكم عدو مبین # و اءن اعبدونى هذا صراط مستقیم ) (یس، 60 - 61).

183- ر. ك: میزان، زمستان 1359 و بهار 1360.

184- ر. ك: كیهان، 23، 24 و 25 فروردین 1379، گزارشهاى كنفرانس برلین.

185- سبط ابن جوزى، پیشین.

186- سبط ابن جوزى، پیشین.

187- از جمله آیات:

( و لتكن منكم اءمة یدعون إ لى الخیر یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اءولئك هم المفلحون؛ ) «و باید از میان شما گروهى باشند دعوتگر به خیر كه به نیكى فرمان دهند و از ناشایستى باز دارند و اینان رستگارند» آل عمران (3)، 104.

( الذین یتبعون الرسول النبى الا مى الذى یجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الإنجیل یاءمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنكر...؛ ) «كسانى كه از فرستاده و پیامبر امى پیروى مى كنند، كه نام [و نشان] او را در تورات و انجیل كه در نزدشان است، نوشته مى یابند [همو] كه آنان را به نیكى فرمان مى دهد و از ناشایستى باز مى دارد» اعراف (7)، 157.

( یومنون بالله و الیوم الاخر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فى الخیرات و اءولئك من الصالحین؛ ) «به خداوند و روز بازپسین ایمان مى آورند و به نیكى فرمان مى دهند و از ناشایستى باز مى دارند و به نیكوكارى مى شتابند و اینان از شایستگان اند» آل عمران (3)، 114.

( فلمإنسوا ما ذكروا به اءنجینا الذین ینهون عن السوء واءخذنا الذین ظلموا؛ ) «پس چون پندى كه به ایشان داده بودند، از یاد بردند، كسانى را كه ناهیان از منكر بودند، نجات دادیم و ستمكاران را به عذاب گرفتار كردیم» اعراف (7)، 165.

( والمومنون والمؤمنات بعضهم اءولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یقیمون الصلاة؛ ) «و مردان و زنان مؤمن دوست دار همدیگرند، كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نماز برپا مى دارند» توبه (9)، 71.

( یا بنى اءقم الصلاة و اءمر بالمعروف و انه عن المنكر؛ ) «اى فرزندم، نماز را به پا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن» لقمان (31)، 17.

188- عن جابر عن اءبى جعفرعليه‌السلام قال:( یكون فى آخر الزمان قوم یتبع فیه قوم مراؤ ون، یتقرؤ ون و یتنسكون، حدثاء، سفهاء، لا یوجبون اءمرا بمعروف و لإنهیا عن منكر الا اذا امنوا الضرر، یطلبون لإنفسهم الرخص و المعاذیر.... )

189- شورى (42)، 42.

190- قال ابو جعفر:( اوحى الله الى شعیب النبى عليه‌السلام انى لمعذب من قومك مائة اءلف اءربعین اءلفا من شرارهم و ستین اءلفا من خیارهم. فقال یا رب هؤ لاء الا شرار فما بال الا خیار. فاءوحى الله عزوجل إ لیه: إنهم داهنوا اهل المعاصى و لم یغضوا غضبى. )

191- شیخ طوسى، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 176، باب 22، روایت 5.

192- عن ابى عبداللهعليه‌السلام ( إن عزوجل بعث ملكین الى اهل مدینه لیقلباها على اهلها فلما انتهیا الى المدینة وجدا رحلا یدعو الله و یتضرع فقال احد الملكین لصاحبه اءما ترى هذا الداعى؟ فقال قد راءیته ولكن امض لما اءمر به ربى فقال لا ولكن لا احدث شیئا حتى اراجع ربى فعاد إ لى الله تبارك و تعالى فقال یا رب! انى انهیت الى المدینة فوجدت عبدك فلانا یدعوك و یتضرع إ لیك. فقال: امض بما امرتك به فان ذا رجل لم یتمعر وجهه غیظا لى قط ) (كلینى، كافى، ج 5، ص 58، روایت 8).

193- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 14، ص 49، باب 4، روایت 34.

194- اعراف (7)، 163 و 166.

195- اعراف (7)، 164.

196- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 14، ص 4، باب 4، روایت 34.

197- اعراف (7)، 165.

198- اصول كافى، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاحكام، ج 6، ص 181، روایت 21.

199- اصول كافى، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاحكام، ج 6، ص 181، روایت 21.

200- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 100، ص 71، باب 1، روایت 3.

201- ر. ك: مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 79.

202- خوارزمى، مقتل الحسین، الجزء الاول، ص 268.

203- چنان كه خداى تعالى در قرآن مى فرماید:( یقتلون الذین یاءمرون بالقسط من الناس؛ ) «آنان مردمى را كه به قسط و عدل امر مى كنند، مى كشند» آل عمران (3)، 21.

204- آل عمران (3)، 104.

205- آل عمران (3)، 104.

206- ابو محمد احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 5، ص 72؛ محمد بن جریر طبرى، دلایل الامامه، ص 181.

207- توبه (9)، 12.

208- توبه (9)، 41.

209- نساء (4)، 95.

210- كتاب جهاد اكبر امام خمینى رحمه الله درباره اخلاقیات و جهاد با نفس است. همچنین گفتنى است شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه، و در كتاب «جهاد»، بعد از طرح مباحث جهاد، به جهاد نفس و مسائل اخلاقى مى پردازد.

211- ر. ك: عبدالكریم سروش، بسط تجربه دینى، ص 27 و 133.

212- ر. ك: عصر آزادگان، 28/1/1379، گزارش سخنرانى عبدالكریم سروش در مراسم عزادارى دفتر تحكیم وحدت.

213- در برخى سفرهاى خارجى، پاسخى براى مسلمانان انگلیس و امریكا و دیگر كشورها نداریم. برخى از آنان مى گویند ما سال گذشته به ایران آمدیم؛ امسال نیز به ایران سفر كردیم؛ اما باور نمى كردیم این ایران، ایران سال گذشته باشد.

214- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 168.

215- نساء (4)، 141.

216- رعد (13)، 34.

217- شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، ص 44.

218- شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، ص 44.

219- عالمان وارثان پیامبراند.

220- بیانات مقام معظم رهبرى در اجتماع جوانان، 1/2/1379 (مصلاى تهران).

221- تحریم (66)، 6.

222- این جانب مورد خاص این گفته ها، تاریخ، شنوندگان و مخاطبان آن را مى دانم.

223- خوشبختانه در این زمینه به خصوص براى دانشجویان دانشگاهها، قدمهایى برداشته شده است و به كمك بسیج دانشجویى هر سال، حدود دو هزار نفر آموزشهایى مى بینند، كتابهایى براى آنها نوشته شده است كه مقام معظم رهبرى سفارش كرده اند این كتابها در دانشكده هاى نیروهاى مسلح تدریس شود. سایر دانشجویان، دانش آموزان، آموزگاران و دبیران نیز مى توانند این كتابها را تهیه كنند. آنان مى باید بكوشند تا استادى پیدا كنند یا از نوارهاى درسى موجود بهره گیرند تا خودشان را مجهز كنند و كمتر تحت تأثیر شبهات شیطانى قرار گیرند. مؤ سسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى و دفتر طرح ولایت، وابسته به بسیج دانشجویى، تاكنون شش ‍ جلد كتاب در این زمینه تهیه كرده و این كتابها بارها بازنگرى و بررسى و تكمیل شده است.

224- ر. ك: بیانات مقام معظم رهبرى در اجتماع جوانان، 1/2/1379 (مصلاى تهران).

225- محمد (47)، 7.

226- بقره (2)، 185.

227- پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است:( لكن بعثنى بالحنیفیة السهلة السمحة؛ ) «ولى خدا مرا با دین حنیف آسان مبعوث كرده است» (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 22، ص 263، باب 5، روایت 3).

228- پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است:( لكن بعثنى بالحنیفیة السهلة السمحة؛ ) «ولى خدا مرا با دین حنیف آسان مبعوث كرده است» (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 69، ص 309، باب 14، روایت 41).

229- نهج البلاغه، كلمات قصار، 161.

230- آل عمران (3)، 103.

231- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 61، ص 148، باب 43، روایت 25.

232- نام «هیئتهاى مؤ تلفه» از همان زمان پدید آمد، و امروزه این نام، اسم گروهى است كه اكنون من درصدد حمایت از آن گروه یا رد آن نیستم.

233- شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 178.

234- ر. ك: كلینى، الكافى، ج 2، ص 176.

235- شورى (42)، 13.

236- نمونه هایى از این آزادى در كنفرانس برلین ارائه شد و معلوم گشت كه اینان به دنبال چه نوع آزادى اى هستند. روزى كه ما در دانشگاه تهران گفتیم اینها دنبال چه آزادیهایى هستند، تمام روزنامه ها بر ضد ما بسیج شدند، و شخصیتهاى بزرگ مملكت به ما اعتراض كردند. حالا ملاحظه كنید كه نماینده آن گروه دانشجویى و سایر گروهكها دنبال چه وحدتى رفتند و چه آزادیهایى را مى خواستند و با چه ذلت و خوارى این كنفرانس را برگزار كردند. آبروى خودشان و آبروى كشورشان و آبروى مردمشان را ریختند. البته آبروى اسلام و مردم مسلمان بالاتر از این است كه این افراد پلید بتوانند بریزند:( ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین. ) آنها به اندازه دهان نجس خودشان، به جامعه اسلامى بى احترامى مى كردند.

منافقون (63)، 8.

237- حشر (59)، 9.

238-( و ما اءحدثت بدعة الا ترك سنة. فاتقوا البدع و الزموا المهیع. ان عوازم الامور افضلها و ان محدثاتها شرارها ) (نهج البلاغه، خطبه 145).

239- به جوانان مؤمن توصیه مى كنیم كه بچه هاى محل را در هیئتى پاك و بى غل و غش، سازمان دهى كنند تا دین را بهتر یاد بگیرند و در موقع مقتضى بشود از این اجتماع بهتر استفاده كرد. بعد از اینكه این هیئت قوام یافت، بكوشند تا با هیئت مجاور رابطه برقرار كنند. اگر شهر بیست محله داشته باشد بیست نماینده از هر هیاءتى براى اینكه كار هیئتها را هماهنگ كنند، جمع شوند و شورایى تشكیل دهند، و اگر لازم شد خبرى به همه اعضاى هیئت برسد، این كار به وسیله همین اعضاى شورا طى مدت كوتاهى صورت گیرد؛ چنان كه در اوایل انقلاب به همین نحو پیام امام رحمه الله در ظرف یك شب میان مردم توزیع مى شد و روح هم بستگى بسیار بالایى میان مردم پیدا شده بود. اگرچه این روحیه را زود از دست دادیم یا اگر به طور كلى هم از دست نداده باشیم، این روحیه بسیار ضعیف شده است. تقویت این روحیه راه پیروزى بر دشمنان اسلام و تقویت روابط انسانى و اسلامى میان كسانى است كه به احكام اسلام و ولایت فقیه معتقد باشند. اگر این گونه رابطه اى تحقق یافت و تقویت شد، به یقین نه تنها امریكا، بلكه تمام دنیا نیز اگر متحد شوند، نمى توانند ضربه اى به كشور اسلامى وارد سازند.

240- توبه (9)، 67.

241- توبه (9)، 71.

242- «بغات» كسانى هستند كه در داخل كشور اسلام دست به آشوب و كشتار مى زنند و باید با آنان جنگید.

243- البته همه پیروان ادیان، به نوعى، در پیشگاه خدا اظهار عبودیت مى كنند و ما مسلمانان بندگى خود را در برابر پروردگار، به صورت نماز اظهار مى كنیم.

244- Individualism.

245- نساء (4)، 56.

246-( و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اءولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یقیمون الصلاة و یوتون الزكاة و یطیعون الله و رسوله اءولئك سیرحمهم الله إن الله عزیز حكیم؛ ) «مردان و زنان مؤمن دوست دار یكدیگرند. مردم را به كار نیك امر مى كنند و از كار زشت باز مى دارند و نماز به پا دارند و زكات مى پردازند و خدا و پیامبرش را اطاعت مى كنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود گرداند و خدا صاحب اقتدار و درست كردار است» (توبه، 71).

( المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یاءمرون بالمنكر و ینهون عن المعروف و یقبضون اءیدیهم نسوا الله فنسیهم إن المنافقین هم الفاسقون؛ ) «مردان و زنان منافق طرف دار یكدیگرند. مردم را به كار زشت امر مى كنند و از كار نیك باز مى دارند و دستهایشان را به هم مى سایند. خدا را فراموش كرده اند و خدا نیز آنان را فراموش كرده است، كه منافقان مردمى فاسق و زشت كارند» (توبه، 67).

247- كلینى، الكافى، ج 5، ص 55.

248- حشر (59)، 14.

249- قصص (28)، 25.

250- ر. ك: شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 72 و 73.

251- ر. ك: دینورى، الاخبار الطوال، ص 250.

252-( رسلا مبشرین و منذرین. ) «نساء (4)، 165».

253-( إن الله لا یغفر اءن یشرك به ) «نساء (4)، 116».

254-( إن الشرك لظلم عظیم ) «لقمان (31)، 13».

255-( فقاتلوا اءئمة الكفر ) «توبه (9)، 11».

256-( واقتلوهم حیث ثقفتموهم ) «بقره (2)، 191».

257- بقره (2)، 114.

258- طه (20)، 127.

259- زمر (39)، 26.

260- تحریم (66)، 11.

261- نازعات (79)، 24.

262- زخرف (43)، 51.

263- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 44، ص 332.

264- این بحث از حدود بیست سال پیش در كشور ما مطرح شده است. آیا بایدها و هستها باهم ارتباط دارند یا نه؟ و آیا بایدها از هستها برمى آیند یا نه؟ قبل از انقلاب بحثهاى فراوانى درباره این مسائل مطرح بود كه به لطف خدا حل شده است. این بحثها در نهایت به این نتیجه انجامید كه به یك معنا، بایدها از هستها استنتاج مى شود و اعتقاد به بعضى از هستها موجب پیدایش بایدهاى خاصى خواهد شد.

265- بقره (2)، 8.

266- احزاب (33)، 21.

267- چندى پیش در ایام محرم، مقاله اى با عنوان «خون به خون شستن محال آمد، محال»، در یكى از روزنامه هاى زنجیره اى، به دست یكى از نویسندگانى كه بعدا در كنفرانس برلین شركت كرد، نوشته شد. وى در آن مقاله تقریبا همین تحلیل جامعه شناسان را مطرح كرده بود كه واقعه كربلا حادثه عجیبى نیست كه روضه خوانها آن را به صورت فاجعه بزرگ تاریخ جلوه مى دهند. این ماجرا به صورت طبیعى و در نتیجه كشته شدن شمار زیادى از بنى امیه در جنگ بدر به دست بنى هاشم، رخ داده است. بنى امیه نیز براى گرفتن انتقام كشته شدگان خود، مقابله به مثل كردند و در كربلا شمارى از افراد بنى هاشم را كشتند. به قول نویسنده مقاله، درسى كه باید از این حادثه آموخت، این است كه نتیجه خشونت، خشونت است! چون مسلمانان در جنگ بدر نسبت با كفار خشونت به خرج دادند و عده اى از آنان را كشتند، در نتیجه این رفتار خشونت آمیز، بنى امیه نیز در كربلا عده اى از بنى هاشم را كشتند؛ بنابراین بهتر بود كه هیچ یك از این دو گروه خشونت به خرج نمى داد و در نتیجه حضرت امام حسینعليه‌السلام هم كشته نمى شد!

چنین مطلبى را كسانى كه به بعضى از جناح ها انتساب داشتند، در یكى از روزنامه هاى جمهورى اسلامى ایران نوشتند. كسانى كه خواب و خیالهایى در سر مى پروراندند و قصد داشتند روزى در كشور، با كودتایى خزنده، نظام اسلامى را سرنگون كنند، چنین مقالاتى نوشتند و كسى نیز عكس العملى نشان نداد. این سكوت مرگ بار هم به بركت روحیه تساهل و تسامح بود كه پیش از آن همفكران آنها ترویج كرده بودند (اكبر گنجى، روزنامه صبح امروز، 23/2/78. )

268- جمعه (62)، 6.

269- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 6، ص 154.

270- خوارزمى، مقتل الحسینعليه‌السلام ، ج 1، ص 347.

271- قال الحسین بن علىعليه‌السلام :( ان جمیع ما طلعت علیه الشمس فى مشارق الارض و مغاربها، بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولى من اولیاء الله و اهل المعرفة بحق الله كفى ء الظلال، ثم قال اءو لا حر یدع هذه اللماظة لا هلها، فلیس لإنفسكم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها ) (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 144).

272- قال الحسین بن علىعليه‌السلام :( ان جمیع ما طلعت علیه الشمس فى مشارق الارض و مغاربها، بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولى من اولیاء الله و اهل المعرفة بحق الله كفى ء الظلال، ثم قال اءو لا حر یدع هذه اللماظة لا هلها، فلیس لإنفسكم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها ) (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 11، ص 149).

273- فجر (89)، 24.

274-( و اعلموا اءن الدنیا حلوها و مرها حلم، و الانتباه فى الاخرة، و الفائز من فاز فیها و الشقى من شقى فیها ) (محمد باقر بهبهانى، الدمعة الساكبه، ج 4، ص 270).

275-( عباد الله اتقوا الله و كونوا من الدنیا على حذر فان الدنیا لو بقیت لا حد اءو بقى علیها اءحد كانت الانبیاء احق بالبقاء ) (ابن عساكر، تاریخ دمشق (ترجمة ریحانة رسول الله الامام الحسینعليه‌السلام من تاریخ دمشق)، ص 215.

276-( الحمد لله الذى خلق الدنیا فجعلها دار فناء و زوال، متصرفة باءهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقى من فتنته ) (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 45، ص 5).

277-( تبا لكم اءیتها الجماعة و ترحا اءفحین استصرختمونا والهین متحیرین فاءصرختكم مؤ دین مستعدین سللتم علینا سیفا فى رقابنا و حششتم علینإنار الفتن خباءها عدوكم و عدونا فاءصبحتم إ لبا على اولیائكم و یدا علیهم لا عدائكم بغیر عدل افشوه فیكم، و لا امل اصبح لكم فیهم الا الحرام من الدنیا اءنالوكم و خسیس عیش طمعتم فیه ) (خوارزمى، مقتل الحسینعليه‌السلام ، ج 2، ص 9).

278- بقره (2)، 4.

279- آل عمران (3)، 92.

280- افراد بسیارى بوده و هستند كه موقعیتهاى ممتازى داشته، مردم نیز به شدت علاقه مند آنان بودند، اما بدترین ضربه را به این انقلاب زدند و بعد اعمال خود را چنین توجیه كردند كه ما گمان كردیم گروهى در حال منحرف كردن انقلاب از میسر واقعى آن هستند، و از این روى، افشاگرى كردیم! افراد دیگرى نیز احكام اسلام را تحریف و ضروریات دین را انكار مى كنند و بعد در توجیه كار خود مى گویند، اگر ما احكام اسلام را آن چنان كه هست بیان كنیم، جوانان دنیا از اسلام بیزار مى شوند! ما حكم اسلام را تغییر مى دهیم تا مردم از دین باز نگردند! اما باید از ایشان پرسید هنگامى كه شما احكام دین را تغییر دادید، مردم از كدام دین باز نمى گردند؟ آیا از دینى كه شما ساختید یا از دینى كه خدا نازل كرده است؟ اگر منظور شما اسلام است، اسلام همان است كه خدا نازل كرده است، نه آن چه شما مى سازید. دینى كه شما احكام آن را تغییر دادید تا مردم آن را بپسندند، دین خدا نیست. آن دین، ساخته دست شماست. با وجود این، چگونه بر اسلام منت مى گذارید كه قصد دارید به آن خدمت كنید؟ آیا این خدمت به اسلام است یا خدمت به كفر؟! در حقیقت حب دنیا، حب ریاست، حب پول و حب خوشگذرانى است كه موجب این امر مى شود. اگر این عوامل در ما نیز باشد، روزى همان بلا به قدر ظرفیتمان، بر سر ما نیز خواهد آمد. هر انسانى ظرفیتى دارد كه بلایا نیز متناسب با آنها گریبانشان را مى گیرند. ما كه ظرفیت محدودى داریم بلایى كه بر ما وارد مى آید متناسب با خود ماست. اما به هر روى، از ابتدا مى باید دارویى را كه حضرت سیدالشهداعليه‌السلام تجویز كرده است استفاده كنیم. بنابراین عشق به دنیا را باید از دل بیرون كرد، از گناه دورى جست، ایمان را با دلایل منطقى تقویت كرد و با خودسازى، دنیاگرایى را ریشه كن ساخت.

281- خوارزمى، مقتل الحسینعليه‌السلام ، ج 1، ص 358.

282- البته باید توجه داشت كه افراد مزبور در كربلا حضور نداشتند، و مراد حضرتعليه‌السلام آن بود كه این افراد هنوز زنده اند و در میان مسلمانان حضور دارند.

283- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 36، ص 288.

284- ر. ك: محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 45، ص 47 و ج 53، ص 15 و....

285- حج (22)، 1.

286- البته تعداد سپاه او را تا صد و بیست هزار نفر نیز دانسته اند.

287- حج (22)، 11.

288- حج (22)، 11.

289- كلینى، كافى، ج 2، ص 18.