آذرخش كربلا

آذرخش كربلا0%

آذرخش كربلا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

آذرخش كربلا

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13024
دانلود: 2948

توضیحات:

آذرخش كربلا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13024 / دانلود: 2948
اندازه اندازه اندازه
آذرخش كربلا

آذرخش كربلا

نویسنده:
فارسی

فصل ششم: اهداف قیام عاشورا

یكى از مهم ترین پرسشها درباره عظیم و بى نظیر عاشورا، پرسش از هدف سیدالشهداعليه‌السلام از این حركت است. پاسخهایى كلى به این سئوال داده اند؛ از جمله اینكه قیام آن حضرت براى احیاى دین، امر به معروف و اصلاح امت بوده است. اما این پاسخ، خود، پرسشهایى جزئى و فرعى پدید مى آورد: با این حركت سیدالشهداعليه‌السلام چه اصلاحى صورت گرفت؟ قیام امام حسینعليه‌السلام چه نوع امر به معروفى بود كه باید به این صورت انجام مى گرفت؟ و با این روش، چگونه دین احیا مى شود؟ آیا این حضرت در هدف خود توفیق یافت؟ و آیا با قیام خود توانست حكومت و امت اسلامى را اصلاح كند و جلو مفاسد را بگیرد؟

سخنان امام حسینعليه‌السلام ، خود، بهترین پاسخ به این پرسشهاست. از این روى، براى آنكه علت قیام آن حضرت را دریابیم، ابتدا بخشهایى از سخنان ایشان را در این باره از نظر مى گذرانیم، و سپس، درباره قسمتهاى مختلف آن به بحث و بررسى مى پردازیم.

الف. اصلاح مفاسد، هدف اصلى قیام امام حسینعليه‌السلام

با توجه به سخنان آن حضرت، اصلاح امت از جمله مهم ترین اهداف قیام ایشان به شمار مى رود؛ چنان كه در وصیت ایشان به برادرش، محمد حنفیه، آمده است:

( إنى لم اءخرج اءشرا و لا بطرا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الا صلاح فى اءمة جدى صلى‌الله‌عليه‌وآله (168) ) من نه براى گردش و تفریح خروج مى كنم و نه براى اینكه فسادى در زمین به راه اندازم و ظلمى كنم، بلكه فقط براى اصلاح در امت جدم خروج مى كنم.

در تعبیر( لطلب الا صلاح ) نكاتى چند نهفته است؛ زیرا امام نفرموده:( إنما خرجت للا صلاح، ) بلكه فرموده است:( إنما خرجت لطلب الا صلاح؛ ) یعنى من در جست وجوى اصلاح خروج مى كنم. همچنین نظیر این تعبیر، در خطبه و سخنرانى آن حضرت براى نخبگان و علما نیز وجود دارد و امام حسینعليه‌السلام این خطبه را زمانى ایراد كرد كه هنوز سخنى از خروج و مبارزه با یزید در میان نبود. امامعليه‌السلام در پایان این خطبه دست به دعا برداشته، مى فرماید:

( اللهم إن ك تعلم انه لم یكن ما كان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولكن لنرى المعالم من دینك و نظهر الا صلاح فى بلادك؛ (169) )

پروردگارا، تو مى دانى آنچه از ما سر زده براى رقابت در به دست آوردن قدرت یا در جست وجوى ثروت و نعمتهاى زاید نبود، بلكه براى آن بود كه معالم دین تو و معیارهاى اسلامى را به مردم نشان دهیم، و اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنیم.

یعنى نشان دهیم دین چیست و نشانه هاى آن كدام است و چگونه و با چه معیارى مى توان دین داران را از بى دینان باز شناخت. كلمه «نظهر» در جمله( نظهر الا صلاح فى بلادك ) دو معنا مى تواند داشته باشد: اول اینكه، روشن كنیم اصلاح چیست؛ و دیگر آنكه اصلاح را تحقق بخشیم و آن را بر فساد غالب گردانیم.

مفهوم اصلاح

امروزه «اصلاح» یكى از واژه هایى است كه در ادبیات سیاسى كاربرد فراوان دارد و مقام معظم رهبرى نیز بر این واژه بسیار تكیه كرده اند. ما براى بررسى این واژه، ابتدا معناى آن را، و سپس موارد استعمالش را در قرآن و روایات بیان مى كنیم، آن گاه مطالبى را كه بیشتر جنبه كاربردى دارد، عرضه مى داریم. اصلاح، واژه اى عربى و از ریشه «ص ل ح» است. این كلمه دو معنا دارد: یكى از ماده صُلح، و دیگرى از ماده صَلاح. اصلاح از ماده صُلح، به معناى آشتى دادن و رفع اختلاف و مشاجره بین دو فرد یا دو گروه است. واژه اصلاح به این معنا در قرآن كریم، درباره اصلاح بین دو همسر به كار رفته است.

( فابعثوا حكما من اءهله و حكما من اءهلها إن یریدا إ صلاحا یوفق الله بینهما...؛ (170) ) [براى زن و شوهر كه با یكدیگر اختلاف پیدا كرده اند] داورى از طرف خانواده زن، و داورى از طرف خانواده مرد انتخاب كنید. اگر زن و شوهر واقعا بخواهند آشتى و سازش كنند، خدا بین آنان سازش برقرار خواهد كرد.

همچنین در جاى دیگر درباره آشتى زن و شوهر مى فرماید:

( و إن امراءة خافت من بعله إن شوزا اءو إ عراضا فلا جناح علیهما اءن یصلحا بینهما صلحا والصلح خیر؛ (171) ) و اگر زنى از ناسازگارى یا روى گردانى شوهرش بیمناك باشد، بر آن دو گناهى نیست كه بین خود صلحى كنند و صلح بهتر است.

نظیر این واژه تعبیر دیگرى وجود دارد كه بسیار به كار مى رود و در قرآن نیز آمده است. آن تعبیر( اصلاح ذات البین ) است كه به معناى آشتى دادن دو نفر یا دو گروه با یكدیگر اختلاف دارند. قرآن مى فرماید:( و اءصلحوا ذات بینكم. (172) ) در روایات نیز براى( اصلاح ذات البین ) پاداش بسیارى وعده داده شده است؛ براى مثال فرموده اند اگر دو مؤمن یا دو گروه یا دو خانواده با یكدیگر قهرند و باهم اختلافى دارند، سعى كنید آنها را آشتى دهید، و ثواب این كار از ثواب یك سال نماز و روزه بیشتر است.(173) دامنه( اصلاح ذات البین ) تا اصلاح میان دو گروه از مردم درون جامعه اسلامى كه با هم مى جنگند گسترش مى یابد:( و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا.... (174) ) در اینجا نیز قرآن دستور مى دهد كه سعى كنید ابتدا آنها را آشتى دهید:( فاصلحوا بینهما. )

بنابراین كلمه اصلاح در جایى كه دو گروه باهم مى جنگند، در معناى صلح دادن و آشتى دادن به كار رفته است. در این موارد، اصلاح بین دو فرد یا دو گروه، به معناى آشتى دادن آنان با یكدیگر است.

استعمال دیگر واژه اصلاح، از ماده صَلاح است. صلاح در مقابل فساد است و معمولا آن را در زبان فارسى به «شایستگى» ترجمه مى كنند. كار صالح یعنى كار شایسته، و فرد صالح یعنى فرد شایسته. اصلاح به این معنا نیز در مقابل افساد و به معناى انجام كار شایسته یا برطرف كردن فساد است. به كسى كه در صدد است كه كار شایسته انجام دهد و فسادها، نقصها و عیبهاى موجود در جامعه را برطرف كند، «مصلح» مى گویند و كسى را كه در صدد بر هم زدن امور و ایجاد فساد در جامعه است، «مفسد» مى نامند. تعبیر( مفسد فى الارض ) نیز از همین ریشه به دست آمده است. این معناى اصلاح، با( اصلاح ذات البین ) و آشتى دادن دو فرد یا دو گروه ارتباط ندارد؛ زیرا كسى كه مى خواهد فسادى را برطرف كند یا كار شایسته اى انجام دهد، با فرد خاصى روبه رو نیست. پس مى توان گفت این اصلاح كه از ماده صلاح است، دو نوع مصداق دارد: یكى به معناى انجام كار شایسته و دیگرى به معناى برطرف كردن فساد، تبهكارى و جلوگیرى از بزهكارى. این دو نوع مصداق اصلاح در قرآن نیز استعمال شده است؛ از جمله( إ لا الذین تابوا و اءصلحوا؛ (175) ) كه به معناى كسانى است كه توبه كردند و اصلاح كردند.( واءصلحوا ) یعنى( عملوا عملا صالحا؛ ) به جاى كارهاى غلط و گناهانى كه انجام داده بودند، اصلاح كردند؛ یعنى كار خوب و شایسته انجام دادند. ولى آنچه بیشتر مفهوم اجتماعى دارد و در كلمات امام حسینعليه‌السلام مطرح شده است و در ادبیات سیاسى و اجتماعى امروز نیز به كار رفته است، اصلاح مفاسد است كه در مقابل افساد به كار مى رود.

اما مفهوم اصلاح كه امروزه به كار مى بریم، ویژگى خاصى در اصطلاحات سیاسى پیدا كرده و معادل «رِفُرم» و در مقابل «انقلاب» به كار مى رود. مى گویند تغییراتى كه در جامعه ایجاد مى شود، گاه تدریجى و آرام است و با آهنگ كُند صورت مى گیرد كه در این صورت، به آن «رِفُرم» مى گویند؛ و كسانى را كه در صدد ایجاد چنین تغییراتى در جامعه برآیند «اصلاح طلب » مى نامند و معادل انگلیسى آن «رِفُرمیست»(176) است. در مقابل، كسانى كه مى خواهند با سرعت اوضاع را تغییر دهند، انقلابى هستند. انقلاب به معناى تغییر اجتماعى ناگهانى، تند و با سرعت است كه گاه همواره با خشونت رخ مى دهد. انقلاب اسلامى ایران نمونه اى از این قبیل است. واژه اصلاح است. به منزله اصطلاحى سیاسى و در مقابل انقلاب، معناى اخصى براى اصلاح است. این اصطلاح، ریشه لغوى ندارد و نیز اصطلاحى دینى و مذهبى نیست، بلكه اصطلاح سیاسى جدیدى است كه در مقابل انقلاب به كار مى رود. از این روى اصلاح در قرآن و روایات به این معناى خاص به كار نرفته است. بر این اساس، آن گاه كه امام حسینعليه‌السلام مى فرماید:( خرجت لطلب الا صلاح فى اءمة جدى؛ ) مراد ایشان این معناى خاص اصلاح نیست؛ زیرا كارى كه ایشان انجام دادند، حركتى تدریجى، آرام و بى خشونت نبود؛ بلكه عبارت بود از جنگ، كشته شدن و فدا كردن انسانهاى شریف در راه رسیدن به هدف مقدس.

مقام معظم رهبرى در فرمایشاتشان به این نكته اشاره كرده اند كه وقتى ما مى گوییم اصلاح، معناى خاص آن را كه امروزه در اصطلاح سیاسى به كار مى رود، در نظر نداریم، بلكه منظور ما هرگونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدریجى باشد، خواه به صورت دفعى و انقلابى. از این روى، فرمودند انقلاب اسلامى ایران، خود، بزرگ ترین اصلاح بود؛ با اینكه در اصطلاح سیاسى امروز به آن اصلاح نمى گویند. منظور ایشان این بود كه ما وقتى با اصطلاح قرآن و روایات، از اصلاح سخن مى گوییم، معناى اعم آن را اراده مى كنیم؛ چه آن اصلاح به صورت تدریجى باشد، چه به صورت دفعى و انقلابى، و تند و با آهنگ سریع. از همین روى، انقلاب اسلامى بزرگ ترین اصلاح بود؛ زیرا موجب از بین رفتن مفاسد بسیارى گردید؛ هرچند این كار به صورت نسبتا سریع انجام شد. البته دوران نهضت، پانزده سال طول كشید تا به پیروزى رسید؛ ولى زمانى كه انقلاب پیروز شد، نظام سابق به صورت دفعى تغییر كرد و دستگاهها و سیاستهاى سابق ناگهان تحول یافت، قانون اساسى جدید وضع شد و تحولى بنیادین و همه جانبه رخ داد.

تأثیر نظام ارزشى در تعریف اصلاح

صلاح و فساد در قرآن از عام ترین مفاهیم ارزشى هستند. مفاهیمى كه به كار مى بریم، گاه در محدوده «هست»ها و «نیست»ها قرار مى گیرند و گاه در محدوده «باید»ها و «نباید»ها. مفاهیمى را كه بطن معناى آنها «باید» و «نباید» است، مفاهیم ارزشى مى گویند. گزاره هایى چون «كدام كار خوب است؟»، «چه كارى را باید انجام داد؟»، «كدام كار بد است؟»، «چه كارى را نباید انجام داد؟» گزاره هاى ارزشى هستند. صلاح و فساد نیز دو مفهوم ارزشى اند. صلاح یعنى كار شایسته اى كه باید در پى آن بود و انجام داد، و فساد یعنى چیزى كه باید مانع آن شد و نباید انجامش داد. بنابراین وقتى صلاح و فساد را تحلیل كنیم، در معناى آنها باید و نباید مى یابیم. مفاهیم ارزشى گاهى محدودند و در زمینه خاصى به كار مى روند و گاه نیز بسیار وسیع اند و همه كارهاى خوب یا همه كارهاى بد را در برمى گیرند. بنابراین به مفاهیمى كه همه كارهاى خوب یا همه كارهاى بد را در بر مى گیرند، مفاهیم ارزشى عام مى گویند. در قرآن مفهومهاى ارزشى عامى وجود دارد. «صلاح» و «فساد» از جمله این مفاهیم است. از دیگر مفاهیم ارزشى عام قرآن «معروف» و «منكر» است. معروف یعنى هر كار خوب، و منكر یعنى هر كار بد. «خیر» و «شر» نیز از مفاهیم عام ارزشى اى هستند كه در قرآن كریم با همین ویژگى به كار رفته اند. یكى از خواص مفاهیم ارزشى این است كه معیارهاى تجربى و عینى ندارند. مثلا گزاره هایى همچون «هوا گرم است» یا «اینجا روشن است» را مى توان با تجربه عینى نشان داد؛ زیرا اگر هوا به گونه اى است كه انسان عرق مى كند و ناراحت مى شود، پس گرم است؛ اما اگر هوا چنان باشد كه انسان به خود بلرزد، سرد است. به همین ترتیب، مى توان چراغ را نشان داد و گفت روشن است، و اگر كلید آن را بزنیم، خاموش مى شود. صحیح یا غلط بودن این موارد با تجربه حسى و عینى روشن مى شود. بدین ترتیب، مى توان گفت كه جمله هاى «اینجا روشن است» و «هوا گرم است» یا «هوا گرم نیست» صحیح است یا غلط؛ اما مفاهیم ارزشى این گونه نیستند و با تجربه حسى نمى توان خوبى یا بدى شان را مستقیما ثابت كرد. از سوى دیگر مفاهیمى چون «خوب و بد»، «صلاح و فساد» و «معروف و منكر» تابع دستگاه و نظام ارزشى اند. جوامع مختلف براى خود، نظام ارزشى خاصى دارند؛ یعنى مجموعه اى از كارها را خوب و با ارزش مى دانند و مجموعه اى دیگر را بد و ناروا مى شمارند. ممكن است كارى در یك نظام ارزشى، خوب، و همان كار در نظام ارزشى دیگر، بد باشد. مثلا در یك جامعه احترام گذاشتن به دیگران به شكل خاصى صورت مى گیرد، و آن را خوب مى دانند، در حالى كه همان كار را در جامعه دیگر بد و زشت مى شمارند بنابراین «صلاح» و «فساد» متناسب با نظامهاى ارزشى، متفاوت اند و این گونه نیست كه همه مردم یك چیز را خوب و یك چیز را بد بدانند.

با توجه به اینكه «صلاح و فساد» و «اصلاح و افساد» از مفاهیم ارزشى هستند، اگر در موردى به كار روند، مى توانیم بپرسیم كه «اصلاح » طبق كدام نظام ارزشى. آیا منظور اصلاح به معناى غربى است یا به معناى اسلامى؟ چنان كه مقام معظم رهبرى فرمودند: «در جامعه ما اصلاح اسلامى، ایمانى و انقلابى مورد قبول همه است، اما اصلاح امریكایى مورد قبول هیچ كس ‍ نیست». از این روى، درباره فرق اصلاح غربى با اصلاح اسلامى مى توان گفت: اصلاح تابع نظام ارزشى و فرهنگى جامعه اى است كه این واژه در آن به كار مى رود. باید دید در آن جامعه چه كارى را خوب و شایسته، و چه كارى را بد و ناشایست مى دانند؛ و براى سنجش خوب و بد و شایسته و ناشایست چه معیارى دارند. بنابراین براى اینكه بدانیم چه كارى خوب و چه كارى بد است، ابتدا باید معیار خوب و بد را مشخص كنیم؛ یعنى ببینیم كدام نظام ارزشى را پذیرفته ایم. آیا نظام ارزشى اسلامى را پذیرفته ایم و مى خواهیم «اصلاح» را بر اساس این نظام ارزشى انجام دهیم؛ یعنى مى خواهیم هر چیزى را كه اسلام خوب مى داند، انجام دهیم و هر چیزى را بد مى شمارد، با آن مبارزه كنیم. یا مى خواهیم آنچه جامعه غرب و غربیان مى گویند خوب است، انجام دهیم، هرچند ضد دستورات اسلام باشد، و كارى را كه آنها مى گویند بد است، با آن مبارزه كنیم، هرچند كارى باشد كه اسلام آن را خواسته باشد.

لازم است در این باره توضیح دهیم كه همه مردم، در هر شرایطى و با همه اختلافهاى فرهنگى، ناشایست بودن برخى از امور را مى فهمند و مى پذیرند؛ براى نمونه اگر كسى بى جهت دیگرى را بزند یا به او ناسزا بگوید؛ كسى را بى جهت ترور كنند، یا كسى را برخلاف قانون و بدون آنكه به كسى ظلم كرده باشد، بكشند؛ كسى مال دیگرى را بى جهت تصرف كند یا به ناموس او تعرض كند، در این صورت، همه مردم چنین فردى را مذمت مى كنند و كار او را زشت و ناشایست مى شمارند. در واقع، همه مردم این قبیل امور را - كه مصادیق ظلم و ستم هستند - مى شناسند و در تمام فرهنگها آنها را ناروا مى دانند. از سوى دیگر، امورى هستند كه همه مردم در خوب بودن آنها هم عقیده اند؛ مانند خدمت كردن براى سلامتى مردم؛ چنان كه اگر كسى دارویى را كشف كند و در اختیار مردم قرار دهد، به طور قطع، در نظر همه مردم كار شایسته و خوبى انجام داده است. اما همه موارد كارهاى خوب و بد این گونه نیستند. برخى از موارد، در جوامع مختلف ارزشهاى متفاوتى دارند؛ از جمله اینكه امریكا خواستار جهانى شدن فرهنگ است، بدین معنا كه مى خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحمیل كند. به عبارت دیگر، به وحدت فرهنگ، یعنى از جهانى كردن فرهنگ غربى دم مى زند. این بدان جهت است كه آنها مسائلى را خوب و مسائلى دیگر را بد مى دانند، و از دیگران مى خواهند كه آنان هم باید این گونه فكر كنند؛ از جمله اینكه معتقدند مجازاتهاى سخت، مثل بریدن دست، كتك زدن، اعدام كردن زشت و بد است. از این روى، در اعلامیه حقوق بشر آمده كه همه كشورها باید مجازاتها خشونت آمیز را لغو كنند؛ مجازاتهایى مانند احكام جزایى اسلام كه از دیدگاه آنان مجازاتهاى خشونت آمیز به شمار مى آید. این مجازاتها، به زعم ایشان، مجازاتهایى خشونت آمیزند و اعلامیه حقوق بشر خواستار لغو آنهاست؛ یعنى اعمال این مجازاتها و حتى وجود چنین قوانینى از جمله مصادیق فساد است و باید اصلاح شود. اصلاح در اینجا، به معناى لغو چنین قوانینى است؛ در حالى كه ما مسلمانان بر اساس ‍ فرهنگ اسلامى معتقدیم باید به آنچه قرآن فرموده است، عمل شود و در غیر این صورت، فساد صورت گرفته است. فساد به معناى ترك و تعطیل حدود الاهى است، نه اجراى آنها. در مقابل، غربیها معتقدند اجراى حدود اسلامى، افساد، زشت و بد است؛ باید با آن مبارزه كرد؛ قوانین آن را لغو كرد و مانع عمل به آنها شد؛ و این، اصلاح خواهد بود. این اصلاح بر اساس ‍ فرهنگ غربى است؛ چنان كه در اعلامیه حقوق بشر نیز آمده است. مراد آنان از مبارزه با خشونت، مبارزه با چنین احكام و قوانینى است، وگرنه قبح و زشتى خشونتهاى عادى را همگان قبول دارند. درباره زشتى اعمالى همچون فحش دادن و بد اخلافى كردن میان ما و غربیها اختلافى نیست، و همگان این افعال را بد مى دانند؛ ولى اختلاف در این است كه با دزد چگونه باید رفتار كرد. آیا دست او را مى توان برید؟ و آیا قاتل را مى توان اعدام كرد؟ آیا آشوبگران، محارب به شمار مى آیند، و در این صورت، مجازات آنها چگونه باید باشد؟ غربیها معتقدند برخورد خشونت آمیز با این افراد از مصادیق فساد است و امروزه دنیاى مدرن این اعمال را برنمى تابد و باید آنها را ترك و اصلاح كرد. اگر در مجموعه قوانینى، چنین احكامى وجود دارد، آن مجموعه قوانین شایسته زندگى متمدنانه غربى نیست؛ پس باید اصلاح شود. اما اصلاح از نظر اسلام كاملا برخلاف نظریه غربیهاست؛ اگر حدود الاهى در زمینه اى تعطیل شده باشد، باید آن را اجرا كرد تا اصلاح شود. اگر قانونى برخلاف قانون اسلام است، باید آن را تغییر داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» صورت گرفته است.

اصلاح از دیدگاه منافقان

از زمانهاى گذشته، سوء استفاده از واژه هایى چون اصلاح و كاربرد ناصحیح آنها، از جمله شیوه هاى منافقان بوده است. منافقان افرادى دوچهره اند و همیشه به گونه اى سخن مى گویند كه دو پهلو، و براى هر دو طرف حق و باطل، قابل توجیه باشد، آنان همیشه بین حق و باطل قرار دارند؛ نه حق خالص را برمى گزینند و نه باطل صرف را. بدین جهت، اگر اهل حق پیروز شدند، خود را جزو جبهه حق قلمداد مى كنند:( اءلم نكن معكم؛ (177) ) «مگر با شما نبودیم». اما اگر اهل باطل غلبه یافتند، مى گویند ما از ابتدا آنها را بر حذر مى داشتیم:( مذبذبین بین ذلك لا إ لى هؤ لاء و لا إ لى هؤ لاء. (178) ) این افراد فرصت طلب هیچ طرفى را قبول ندارند، بلكه تنها به دنبال منافع خودشان هستند؛ چنان كه هم اكنون چنین روحیه اى در بعضى افراد جامعه مشاهده مى شود: زمانى كه منافع آنان اقتضا مى كرد، انقلابى بودند؛ اما آن گاه كه دیگران روى كار آمدند، خود را اصلاح طلب نامیدند و در صف مقابل ایستادند. این افراد هر روز بر حسب شرایط تغییر چهره مى دهند كه این از خواص نفاق است.

یكى دیگر از ویژگیهاى اهل نفاق این است كه همیشه خود را مصلح مى دانند؛ چنان كه خداى تعالى درباره آنان مى فرماید:

( و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین # یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون إ لا اءنفسهم و ما یشعرون؛ (179) )

میان مردم كسانى هستند كه مى گویند ما به خدا و قیامت ایمان داریم، [ولى دروغ مى گویند] آنان مؤمن نیستند. [گمان مى كنند] خدا و مؤمنان را فریب مى دهند، در حالى كه تنها خود را فریب مى دهند ولى خود نمى فهمند.

از جمله ادعاهاى آنان این است كه:

( و إ ذا قیل لهم لا تفسدوا فى الا رض قالوا إن م إن حن مصلحون؛ (180) ) اگر به ایشان گفته شود كه در روى زمین فساد [و جرم و جنایت و خلاف قانون] نكنید، مى گویند: ما اهل اصلاح هستیم.

اما منظور اینان از «اصلاح» امر دیگرى است. وقتى خداوند به ایشان مى گوید:( لا تفسدوا، ) كار آنان را بر اساس نظام ارزشى الاهى و قرآنى، افساد دیده و آنان را از این كار نهى مى كند؛ اما ایشان نظام ارزشى دیگرى را پذیرفته اند. امروز مى توان نظام مورد نظر آنها را در نظام ارزشى امریكایى یا غربى مجسم كرد. زمان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز یك نظام ارزشى الحادى در مقابل نظام اسلامى پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وجود داشت. تفاوتى نمى كند؛ هرچه غیر اسلام است، الحادى و كفر است؛ چه نظام ارزشى الحادى غربى و چه نظام ارزشى الحادى عصر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ؛ زیرا از نظر اسلام، همه گونه هاى كفر یكسان اند:( الكفر ملة واحدة. ) از این روى قرآن در پاسخ ایشان مى گوید:( اءلا إن هم هم المفسدون. ) ضمیر فصل و «الف و لام» كه دلالت بر حصر مى كند، گویاى آن است كه مفسدان واقعى آنان هستند؛ همین كسانى كه ادعا مى كنند ما اصلاح مى كنیم، و در واقع دروغ مى گویند.

در جامعه كنونى ما جلوه هاى نفاق به طور گسترده پراكنده است؛ از جمله سخنان برخى كه مى گویند ما روشنفكر مذهبى هستیم؛ اما نمى دانند مذهب چیست. وقتى سخن از وحى به میان مى آید، مى گویند وحى تجربه اى شخصى است؛ یعنى شخص حالى پیدا مى كند و در این حال مى پندارد كه خدا با او حرف مى زند؛ و این تصور، همان وحى است. آن گاه كه سخن از دین در میان است، مى گویند اصلا دین به امور شخصى باز مى گردد، نه امور اجتماعى. دین نه اقتصاد دارد، نه سیاست، نه به مسائل اجتماعى مى پردازد و نه به ارزشهاى اخلاقى. ارزشها نیز جزو دین نیستند؛ چون متغیرند و هر روز طبق سلیقه هاى اشخاص تغییر مى كنند. دین را مجموعه اى از مناسك و آداب و رسوم قراردادى، با عنوان پرستش ‍ مى دانند؛ پرستش چیزى كه شخص گمان مى كند خداى اوست. گاهى ممكن است این مفهوم در قالب بت پرستى متبلور شود و گاه نیز در قالب خداپرستى، یا ممكن است كسى دوگانه پرست باشد و كسى دیگر سه گانه پرست، دین همین است. هیچ كدام از اینها با هم تفاوت ندارند. این یك صراط مستقیم و آن دیگرى نیز صراط مستقیم دیگرى است. پرستیدن بتى كه از سنگ تراشیده شده، یك صراط مستقیم است؛ عبادت آن خدایى هم كه اسلام مى گوید از جسم و جسمانیات، منزه و كمال مطلق است، دین و صراط مستقیم دیگرى است. این صراطها چندان تفاوتى باهم ندارند؛ زیر هیچ كدام از این مسائل واقعیت ندارد و همه دروغ هستند، و میان دروغها فرقى نیست. چنین كسانى نه تنها ادعاى دین دارى مى كنند، بلكه خود را رهبر و راهنماى دینى مردم نیز مى دانند.

چنین كسانى ادعاى اصلاح طلبى دارند؛ اما اصلاح طلبى طبق كدام نظام ارزشى؟ آنان خود مى گویند: هیچ نظام ارزشى ثابتى در عالم وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد. البته زمانى كه درباره احكام اسلام سخن به میان مى آید، براى فریب دیگران مى پذیرند كه این احكام، احكام اسلامى است، ولى احكامى مناسب براى هزار و چهار صد سال پیش؛ اما امروز شرایط تغییر كرده و اسلام نیز دینى پویاست و مى تواند هر روز تغییر شكل دهد. از این روى، احكام اسلام نیز باید تغییر یابند.

اما حقیقت آن است كه قرآن چنین اصلاحى را، افساد مى شمارد.

اصلاح مطلوب

حال باید دید امام حسینعليه‌السلام كه هدف از قیامش را اصلاح اعلام كرد، چگونه اصلاحى را در نظر داشت. اصلاح در قالب نظامى «خودساخته » و «متغیر»؟ یا - آن چنان كه خود فرمود - عمل به احكامى كه جدش آورده بود؟

براى روشن شدن معناى اصلاح از نظر امام حسینعليه‌السلام ، بهتر است یكى از خطبه هاى آن حضرت را كه میان راه كربلا ایراد فرموده است، بررسى كنیم. حضرت در منزل بیضه فرمود:

( اءیها الناس ان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله قال من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعمل فى عباد الله بالا ثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول كان حقا على الله اءن یدخله مدخله الا و إن هؤ لاء قد لزموا طاعة الشیطان و تركوا طاعة الرحمن و اءظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاءثروا بالفى ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله اءنا اءحق من غیر.... (181) )

توضیح

اگر كسى مشاهده كند كه فرد سلطه جویى با زور بر دیگران چیره شده، پیمان خدا و عهد عبودیت(182)   را مى شكند و با دستورات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مخالفت مى ورزد و با ظلم و تعدى با مردم رفتار مى كند، اگر كسى چنین قدرتمندى را دید و با گفتار و رفتار خود نكوشید تا وضع موجود را تغییر دهد، خدا حق دارد او را نیز با همان ستمكار وارد جهنم كند در آنجا با ستمكاران هم نشین شود؛ زیرا سكوت در برابر منكر، امضاى عمل كسى است كه مرتكب آن شده است.

سپس حضرت مى فرماید: مى دانید كه بنى امیه ملازم اطاعت شیطان شدند و از پیروى خدا روى گردانیدند؛ زیرا عهد خدا این بود كه شیطان را عبادت نكنند:( اءن لا تعبدوا الشیطان إنه لكم عدو مبین. ) آنان در مقابل، شیطان را اطاعت مى كنند اما از فرمان خدا سر مى پیچند.

( واظهروا الفساد. ) اینان فساد را ظاهر كردند، و آن را در جامعه پدید آوردند. حضرت در عطف تفسیر عبارت قبل مى فرماید:( و عطلوا الحدود؛ ) «حدود الاهى را تعطیل كردند». آنجا كه باید دست دزد را برید، نمى برند؛ جایى كه باید زانى و زانیه را تازیه زد، نمى زنند و آنجا كه باید دیگر احكام الاهى را اجرا كنند، نمى كنند. در فرهنگ امام حسینعليه‌السلام این قبیل امور، تعطیل حدود الاهى و از جمله مصادیق فساد است.

( و استاءثروا بالفى ء؛ ) «بیت المال را به خود و نزدیكان خود اختصاص ‍ دادند» بیت المالى كه باید صرف همه مسلمانان شود، امكاناتى كه باید به طور یكسان، در اختیار همگان قرار گیرد، در اختیار نزدیكان و خویشان قرار مى دهند.

( و احلوا حرام الله؛ ) «حرام خدا را حلال كردند»؛ مانند سخنان كسانى كه اسلام را سیال مى خوانند و به بهانه پویایى فقه پاره اى از امورى را كه تا به حال حرام بوده حلال مى شمارند. آنان با این سخنان به طورى امر را مشتبه مى كنند كه متدینان نیز مى پرسند آیا ممكن است روزى رقص حلال شود. یا چه زمانى روابط آزاد پسر و دختر جایز مى شود؟

امام حسینعليه‌السلام در این زمان خود را سزاوارترین شخص براى عمل به فرمایش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و اعتراض به رفتار چنین حاكمى مى دانست؛ از این روى مى فرماید:( و انى اءحق من غیر؛ ) من سزاوارترین فرد براى تغییر این وضع هستم، و حركت من براى اصلاح این امور است.

بنابراین با توجه به فرمایشهاى امام حسینعليه‌السلام ، مصداق «اصلاح» - كه در وصیت نامه آن حضرت به برادرش محمد حنفیه آمده - اجراى حدود الاهى، تقسیم عادلانه بیت المال مسلمین و امكانات اقتصادى، ادارى و قانونى میان همه مردم و مبارزه با تبعیضهاى قومى و حزبى و... بود. امام حسینعليه‌السلام قیام كرد تا این فسادها را براندازد. در جامعه ما نیز كسانى هستند كه اصلاح طلبى را این گونه معنا مى كنند؛ چنان كه مقام معظم رهبرى فرمود: همه ما طالب چنین اصلاحى هستیم. هیچ مسلمانى نمى تواند مخالف این نوع اصلاح باشد، مگر كسانى كه به خدا و احكام دین خدا ایمان ندارند و به دروغ و براى فریب مردم ادعاى دین دارى مى كنند.

اصلاحى خوب است كه بر اساس اسلام و نظام ارزشى آن باشد، نه نظام ارزشى غرب؛ زیرا كفار دشمن اسلام اند و نباید الگو قرار گیرند. آنان با ارزشهاى اسلامى مخالف اند، در حالى كه ما مسلمانان خواستار تحقق فرمانهاى خدا و ارزشهاى اسلام هستیم. غرب مى گوید این امور خلاف اعلامیه حقوق بشر است؛ اما «خوب» در نظر ما آن است كه اسلام خوب بداند و «بد» آنكه اسلام بد مى شمارد.

امام حسینعليه‌السلام با تعبیر دیگرى نزدیك به همین مضمون مى فرماید:

( إن هؤ لاء القوم لزموا طاعة الشیطان و تركوا طاعة الرحمن و اءظهروا الفساد فى الارض و اءبطلوا الحدود و شربوا الخمور؛ ) این قوم (بنى امیه) ملتزم اطاعت شیطان شدند و اطاعت رحمان را ترك كردند و فساد را روى زمین آشكار ساختند و حدود را باطل كردند و به شرابخوارى پرداختند.

امامعليه‌السلام مى فرماید اینان حدود الاهى را باطل كردند. باطل كردن با تعطیل حدود فرق دارد؛ زیرا باطل كردن بالاتر از تعطیل كردن است. زمانى ممكن است گفته شود امروز شرایط به گونه اى نیست كه ما بتوانیم حدود الاهى را اجرا كنیم، ولى گاه مى گویند این حكم، بى مورد، و خلاف انسانیت و ارزشهاى انسانى است؛ همان طور كه جبهه ملى درباره لایحه قصاص ‍ گفت.(183) امروز نیز اتباع آنها به صورت صریح تر، شبیه این سخنان را بر زبان مى رانند و در محافلى چون كنفرانس برلین رسما احكام اسلامى را محكوم كرده، مى گویند باید این احكام تغییر یابند.(184)

امام حسینعليه‌السلام در این خطبه نیز مانند خطبه اى كه در منى، در حضور عالمان و نخبگان ایراد كردند، بر قیام در برابر حكومت بنى امیه تاءكید مى ورزند:

( اءنا اءولى بنصرة دین الله و إ عزاز شرعه؛ (185) ) من به یارى دین خدا و عزیز داشتن شریعت او، سزاوارتر هستم.

بنى امیه شریعت خدا را منزوى ساخته و از صحنه جامعه كنار نهاده بودند. امام حسینعليه‌السلام خود را موظف مى داند كه دین را یارى كند و شریعت را عزیز گرداند. امام در ادامه مى فرماید:

( و الجهاد فى سبیله لتكون كلمة الله هى العلیا؛ (186) ) من باید در راه خدا جهاد كنم تا سخن خدا برترین باشد.

چنان كه كسى بالاتر از سخن خدا سخن نگوید، نه اینكه مانند روشنفكر نمایان امروزى بگویند صحیح است كه این سخن خداست، ولى این حرف براى هزار و چهارصد سال پیش مناسب بود و امروز ما خود مصلحت خودمان را بهتر مى فهمیم.

امام حسینعليه‌السلام به برادرش محمد حنفیه وصیت مى كند كه:

( إنما خرجت لطلب الاصلاح فى اءمة جدى؛ ) من براى طلب اصلاح در امت جدم قیام مى كنم.

ولى نمى فرماید:( للاصلاح فى اءمة جدى. ) منظور امام حسینعليه‌السلام از كلمه «طلب» شاید اشاره به این مطلب باشد كه من نمى گویم مى توانم چنین كارى انجام دهم و همه مشكلات و مفاسد را برطرف سازم. اما در این راه قدم برمى دارم و مى كوشم. اگر مردم نیز به وظیفه خود عمل كردند و مرا یارى رساندند، این كار صورت خواهد گرفت و مفاسد اصلاح خواهند شد، اما اگر مردم كمك نكردند، من به تكلیف خود عمل كرده ام. البته باید گفت هدف امام حسینعليه‌السلام كه «طلب الاصلاح» بود، به بهترین وجه، تحقق یافت؛ زیرا تحولى ایجاد كرد كه پس از هزار و سیصد سال در شرق و غرب عالم براى او مى گریند و به یاد او براى احیاى دین خدا قیام مى كنند. یكى از ثمرات این حركت، انقلاب اسلامى ایران بود. البته نظیر چنین ثمراتى در تاریخ اسلام بارها رخ داده است، گرچه هیچ كدام به شكوهمندى انقلاب اسلامى ایران نبوده اند.

ب. امر به معروف و نهى از منكر

امام حسینعليه‌السلام پس از طلب اصلاح در امت جدش امر به معروف و نهى از منكر را از جمله اهداف قیام خود معرفى مى كند:

( و اءن آمر بالمعروف و اءنهى عن المنكر؛ ) و اینكه امر به معروف و نهى از منكر كنم.

مفهوم «امر به معروف و نهى از منكر» روشن است، ولى چه تفاوتى میان امر به معروفى كه در كتابهاى فقهى آمده و شرایط خاصى دارد، با امر به معروفى كه امام حسینعليه‌السلام مى فرمود و بدان عمل مى كرد، وجود دارد. این چگونه امر به معروفى است كه باید براى تحقق آن دست زن و فرزندان خود را گرفت و در بیابانى بى آب و علف، با كسانى كه به امر به معروف توجه نكرده اند، جنگید و كشته شد؟ در كتابهاى فقهى براى امر به معروف و نهى از منكر شرایطى ذكر شده است. در امر به معروف لازم است كه انسان خوف ضرر نداشته باشد؛ در صورتى كه امام حسینعليه‌السلام با یقین به ضرر، امر به معروف كرد. آیا این عمل با احكامى كه درباره امر به معروف و نهى از منكر مى شناسیم، سازگار است؟ برخى مى گویند این نوع امر به معروف حكمى است كه اختصاص به امام حسینعليه‌السلام داشت و این امر در حق ایشان، به نحوى، جنبه آسمانى داشت. برخى دیگر نیز مى گویند هر كدام از ائمه اطهارعليهم‌السلام وظیفه اى اختصاصى داشته اند كه از جانب خدا براى آنان مشخص شده بود و این اعمال ملاك عامى نداشته و قابل سرایت به دیگران نیست. اكنون باید دید كه آیا این پاسخها صحیح و قانع كننده اند یا نه.

پیش از پاسخ به این پرسش و بررسى آراى مزبور، به اهمیت امر به معروف و نهى از منكر در قرآن، روایات و كلمات اهل بیت اشاره مى كنیم.

اهمیت امر به معروف و نهى از منكر

در جامعه ما كه فرهنگ اسلامى در آن حاكم است، از جمله اولین مسائلى كه در خانواده و مدرسه به كودكان آموزش مى دهند، اصول و فروع دین است. در شمار فروع دین، فرع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهى از منكر ذكر مى كنند؛ یعنى امر به معروف و نهى از منكر نیز مانند نماز و روزه واجب است. بنابراین مى توان گفت همه مردم مى دانند كه این مسئله از ضروریات دین است. در این زمینه، هیچ شك و شبهه اى وجود ندارد و كسى نمى تواند بگوید كه قرائت من این است كه در اسلام امر به معروف و نهى از منكر واجب نیست.

همچنین آیات فراوان و متنوعى درباره امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد كه جاى هیچ شبهه و ابهامى را باقى نمى گذارد.(187) در این باره روایات بسیارى نیز از معصومانعليهم‌السلام وارد شده است.

شیخ طوسى قدس سره در كتاب تهذیب و همچنین مرحوم كلینى در اصول كافى روایت كرده اند كه امام باقرعليه‌السلام به جابر مى فرماید: «در آخرالزمان مردمى خواهند بود كه از گروه خاصى پیروى مى كنند كه ریاكارند و تظاهر مى كنند كه قارى و اهل عبادت اند. آنان تازه كار و ساده لوح اند، نه امر به معروفى را بر خود واجب مى دانند نه نهى از منكرى را، مگر زمانى كه از ضرر و زیان محفوظ باشند؛ پیوسته در این راه براى خود عذر و بهانه مى تراشند».(188)

آن گروه خاص كه مردم به رفتار و گفتارشان اعتماد مى كنند، كسانى اند كه مردم آنان را با عنوان عالم و شخصیتهاى موجه مى شناسند و سخنشان را مى پذیرند. این اشخاص چنین صفاتى دارند:

( یتقرؤ ون و یتنسكون: ) تظاهر مى كنند و قارى و عابدند.( تیقرؤ ون ) از ماده قراء است. در صدر اسلام، كسانى داراى مرتبه علمى بالا به شمار مى آمدند كه قرآن و علوم قرآنى را خوب مى دانستند و مى توانستند به دیگران تعلیم دهند. این افراد را «قراء» مى نامیدند؛ براى مثال، هنگامى كه مى خواستند براى شهرى، كشورى یا گروهى كه تازه مسلمان شده بودند، مبلغ بفرستند، یكى از این قراء را مى فرستادند و آنان قرآن را به مردم تعلیم مى دادند و تفسیر مى كردند و به این ترتیب، آنان را با معارف اسلام آشنا مى كردند. از این روى قراء عالمان و دانشمندان برتر صدر اسلام به شمار مى آمدند. اما در این میان، افرادى نیز بودند كه خود را به لباس قراء در مى آوردند، در حالى كه صلاحیت این عنوان را نداشتند. آنان تنها به این كار تظاهر مى كردند. امروزه، «روحانى نما» معادل مناسبى براى اصطلاح قراء مى تواند باشد. امام باقرعليه‌السلام مى فرماید: مردم آخرالزمان پیرو روحانى نمایانى مى شوند كه تظاهر مى كنند قارى و عالم اند.

همچنین این افراد تظاهر به عبادت مى كنند. «یتنسكون» از ماده «نُسك» است و ناسك كسى است كه عبادت مى كند. تنسك یعنى تظاهر به عبادت كردن. كسانى كه چندان اهل عبادت نیستند، ولى در حضور مردم به گونه اى رفتار مى كنند كه مردم مى پندارند آنان اهل عبادت اند.

( حدثاء و سفهاء: ) از دیگر صفات این افراد، تازه كارى و سطحى نگرى است.( لا یوجبون اءمرا و لإنهیا عن منكر الا إ ذا امنوا الضرر؛ ) این افراد كه مردم از آنها تبعیت مى كنند، خود را به امر به معروف و نهى از منكر مكلف نمى دانند و از وجوب امر به معروف و نهى از منكر در میان مردم سخنى به میان نمى آورند، مگر جایى كه براى آنان ضررى نداشته باشد. آنان این گونه به مردم القا مى كنند كه امر به معروف و نهى از منكر فقط هنگامى واجب است كه عمل به آن براى انسان مشكلى ایجاد نكند.

( یطلبون لإنفسهم الرخص و المعاذیر؛ ) این متظاهران به تقوا، پیوسته به دنبال بهانه اند كه از زیر بار تكلیف شانه خالى كنند؛ زیرا امر به معروف و نهى از منكر، خواه ناخواه، مشكلات و تبعاتى در پى دارد و كسانى كه نهى از منكر مى شوند، از گرد شخص نهى كننده پراكنده شده، رفتار دوستانه اى با او در پیش نخواهند گرفت.

بدین ترتیب این افراد، عالم نما و روحانى نما هستند و به هیچ روى، صلاحیت ندارند كه مردم را رهبرى و راهنمایى كنند. اینان عالمان حقیقى را از عرصه كنار مى زنند و خود جاى گزین آنان مى شوند. این افراد براى آنكه عالمان حقیقى را از صحنه بیرون كنند، لازم است كارى انجام دهند كه آنان را از چشم مردم بیندازند؛ از این روى مى كوشند نقطه ضعفهایى از عالم حقیقى پیدا كنند. ساده ترین كارى كه در این باره مى توانند كرد، این است كه اشتباهى در كلام یا رفتار آن عالم حقیقى بیابند و آن را به غایت بزرگ جلوه دهند. عالمان نیز همچون معصوم نیستند، ممكن است گاه مرتكب اشتباه شوند؛ زیرا انسان غیرمعصوم هر قدر هم تقوا داشته باشد، حتى اگر نزدیك به عصمت باشد، باز مصون از اشتباه نخواهد بود؛ از این روى، ممكن است از روى اشتباه كار خلافى انجام دهد یا حتى ممكن است كارى را واجب پندارد، و بعد معلوم شود كه اشتباه كرده است. بنابراین امكان دارد كه در رفتار و گفتار بهترین عالمان و بهترین شخصیتها نیز نقطه ضعفهایى پیدا شود. این روحانى نماها منتظر فرصت اند تا بتوانند از روحانیان حقیقى نقطه ضعفى پیدا كنند و آنها را بزرگ جلوه دهند و عالمان حقیقى را در چشم مردم تضعیف و ترور شخصیت كنند تا مردم از اطراف عالمان واقعى پراكنده شوند.

امام باقرعليه‌السلام در ادامه حدیث، به جابر مى فرماید:

( یتبعون زلات العلماء و فساد علمهم؛ ) اینان اشتباهات و لغزشهایى را كه در رفتار و گفتار عالمان حقیقى رخ داده است دنبال مى كنند.

( یقبلون على الصلاة و الصیام و ما لا یكلمهم فى نفس و لا مال؛ ) این عالم نمایان، در انظار مردم به نماز و روزه و اعمالى كه براى مال و جانشان خطرى ندارد، روى مى آورند، در حالى كه امر به معروف و نهى از منكر ممكن است به مال و جان انسان آسیب برساند.

( و لو اضرت الصلاة بسائر ما یعملون باموالهم و اءبدانهم لرفضوها كما رفضوا اءتم الفرائض و اءشرفها؛ ) اگر زمانى شرایطى پیش آید كه نماز خواندن هم موجب بروز مشكلى براى مالها و بدنهایشان شود، نماز را نیز ترك مى كنند.

زیرا ملاك ترك امر به معروف و نهى از منكر نیز ضرر بود. اگر نماز هم موجب ضرر به مال و جان باشد، براساس همان ملاك آن را ترك مى كنند. چنان كه كامل ترین و شریف ترین فریضه ها، یعنى امر به معروف و نهى از منكر را به علت ضرر به مال و جان ترك كردند؛ از ترس اینكه مبادا به منافعشان خسارت وارد آید. از این روى، اگر نماز هم ضررى براى آنان داشته باشد، آن را نیز ترك مى كنند.

امام باقرعليه‌السلام در این مقام، امر به معروف را اتم الفرائض و اشرف الفرائض، و حتى بالاتر از نماز مى خوانند. ایشان در ادامه نیز اهمیت نهى از منكر و امر به معروف را متذكر مى شوند:( ان الا مر بالمعروف و النهى عن المنكر فریضة عظیمة؛ ) امر به معروف و نهى از منكر فریضه بسیار بزرگى است كه واجبات دیگر نیز وابسته به آن اند:( بها تقام الفرائض. ) از این روى، حیات و بقاى دین و احكام آن به امر به معروف و نهى از منكر وابسته است. اگر به این دو واجب عمل نشود، واجبات دیگر نیز از یاد مى روند.

سپس حضرت نیتجه گیرى مى كنند كه:( هنالك یتم غضب الله علیهم؛ ) زمانى كه مردم این گونه شدند و دنباله رو چنین افرادى گشتند، غضب خدا بر آنان كامل مى شود و خداوند همه مردم را عقوبت مى كند:( فیعمهم بعقابه، فیهلك الا برار فى دار الفجار؛ ) هنگامى كه عقاب و عذاب عمومى خدا براى همه مردم نازل شد، بد و خوب، و تر و خشك را باهم مى سوزاند،( والصغار فى دار الكبار؛ ) حتى كودكان نیز همراه با بزرگ ترها مشمول عقوبت خواهند شد.

امامعليه‌السلام دوباره بر اهمیت امر به معروف و نهى از منكر تاءكید ورزیده، مى فرمایند:

( ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبیل الانبیاء؛ ) امر به معروف و نهى از منكر راه و روش انبیاست.

كسانى كه مى خواهند در راه انبیا گام بردارند، باید اهل امر به معروف و نهى از منكر باشند، وگرنه راه دیگرى پیموده اند و دنباله رو انبیا نبوده اند.

( و منهاج الصالحین: ) امر به معروف و نهى از منكر، شیوه صالحان است.( فریضة عظیمة بها تقام الفرائض؛ ) فریضه بزرگى است كه اقامه واجبات دیگر نیز در گرو عمل به امر به معروف و نهى از منكر است.

( و تاءمن المذاهب: ) امنیت راهها در سایه امر به معروف حاصل مى شود،( و تحل المكاسب؛ ) كسبها در سایه آن حلال مى گردند. اگر مردم مى خواهند كسب و تجارت حلال داشته باشند، باید در اقامه امر به معروف و نهى از منكر بكوشند. در غیر این صورت، رفته رفته ربا در كسب آنها راه مى یابد و مردم حلال و حرام را از یكدیگر تشخیص نخواهند داد. زمانى كه وضع چنین شد، كسب حلال یا حرام مشتبه مى شود.

( و ترد المظالم: ) اگر كسى حق دیگرى را ضایع كرده باشد، رواج امر به معروف و نهى از منكر در جامعه باعث مى شود كه حق به صاحبش ‍ برگردد.

( و تعمر الارض: ) از جمله بركات امر به معروف و نهى از منكر، عمران و آبادانى زمین است. امر به معروف و نهى از منكر مانع تخریب محیط زیست به دست سودجویان اقتصادى مى شود؛ زیرا این اعمال در دایره منكرات قرار دارند.

( و ینتصف من الاعداء: ) زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر پابرجا باشد، دشمنان نیز به رعایت انصاف وادار مى شوند. آن گاه كه اهل امر به معروف و نهى از منكر صاحبان قدرت باشند، دشمنان جرئت نمى كنند به ظلم و ستم دست یازند و مؤمنان را آماج هجومهاى خصمانه قرار دهند.

در نهایت، حضرت مى فرماید:( و یستقیم الامر؛ ) كارها در سایه امر به معروف و نهى از منكر به سامان مى رسد. این همان اصلاح است؛ زیرا وقتى كارها به سامان مى رسند كه مفاسد برطرف شوند. اینها از جمله نتایج امر به معروف و نهى از منكرند.

وظیفه مسلمانان در برابر منكرات

امام باقرعليه‌السلام درباره اجراى عملى امر به معروف و نهى از منكر مراحلى را ذكر مى كنند.

1.( فانكروا بقلوبكم: ) نخستین وظیفه مسلمانان در مقابل منكرات جامعه انكار قلبى و احساس نفرت از آن، و اظهار اشمئزاز و انزجار از آن است، به طور قطع، نخستین گام در برخورد با گناه، واكنش قلبى و ابراز خشم و غضب در برابر آن است. در مقابل، رضایت و خشنودى قلبى از گناه در جامعه، از جمله علایم نفاق و نخستین مرحله آن است؛ زیرا اگر انسان به حكم خدا راضى نباشد، دلش از عدم اجراى احكام خدا خشنود مى شود بنابراین نخستین اقدام در مقابل انجام گناه این است كه انسان ناراحت شود كه چرا این اعمال صورت مى گیرند.

2.( والفظوا بالسنتكم: ) دومین مرحله امر به معروف و نهى از منكر، اعتراض زبانى به انجام گناه و معصیت است. این مرحله - كه اولین اقدام عملى شمرده مى شود - بهتر است با ملایمت و مهربانى صورت گیرد.

3.( وصكوا بها جباههم: ) سومین مرحله از مراحل امر به معروف و نهى از منكر، برخورد تند است. تعبیر( صكوا بها جباههم ) یعنى به پیشانى آنها بزنید. وقتى سخن نرم، ملاطفت و موعظه اثر نبخشید، و باعث جرئت و گستاخى بیشتر گناهكار گردید، باید با چنین شخصى با تندى برخورد كرد و با اعتراض شدید مانع عصیان او شد.

البته چنین برخوردى، اعتراض و ملامت دیگران را به دنبال دارد؛ حتى ممكن است دوستان فرد نهى كننده، او را به دلیل پرخاشگرى سرزنش كنند. ولى امام باقرعليه‌السلام مى فرماید:( و لا تخافوا فى الله لومة لائم؛ ) از ملامت ملامت كنندگان نترسید، اگرچه ملامتگران از نزدیك ترین دوستان شما باشند؛ زیرا اگر مردم از ترس ملامت و سرزنش دیگران، نهى از منكر را ترك كنند، بلا نازل مى شود و تر و خشك با هم مى سوزند.

بنابراین پس از امر به معروف و نهى از منكر، یكى از این دو حالت پیش ‍ مى آید: فرد گناهكار بعد از امر به معروف و نهى از منكر تحت تأثیر واقع مى شود و از گناه و كارهاى ناشایست دست بر مى دارد، كه در این صورت تكلیف انجام گرفته و باید با مهربانى و عطوفت با او رفتار كرد. از این روى، امام باقرعليه‌السلام مى فرماید:

( فإن اتعظوا و إ لى الحق رجعوا فلا سبیل علیهم؛ ) اگر به سوى حق برگشتند و از گناهان خود توبه كردند، دیگر سرزنش آنان سزاوار نیست.

اما اگر آنان از كارهاى ناشایست خود دست برنداشتند، خداى تعالى مى فرماید:

( إن ما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الا رض بغیر الحق اءولئك لهم عذاب اءلیم (189) ) اشكال متوجه كسانى است كه به مردم ستم روا مى دارند و در روى زمین به ناحق سركشى مى كنند.

اینان عذابى دردناك در پیش دارند. اگر موعظه ناصحان را نشنیدند و بر جنایت، ظلم و كج روى خود اصرار ورزیدند، مؤمنان وظیفه دیگرى خواهند داشت. امام مى فرماید:( هنالك فجاهدوهم بابدانكم؛ ) در اینجا با آنان جهاد كنید. در این صورت، وظیفه از سخن گفتن و ملامت و حتى تندى كردن فراتر مى رود. چنین افرادى دشمن اسلام اند و باید با ایشان مبارزه كرد. با چنین افرادى كه گستاخانه و به طور علنى، احكام اسلام را انكار، و به مقدسات اسلام اهانت مى كنند، باید مبارزه كرد و از عمق دل با آنان دشمنى ورزید. در این مقام نباید بعد محبت و راءفت دین را در نظر گرفت؛ زیرا راءفت اسلام شامل این افراد نمى شود.

البته مؤمن هنگامى كه با این افراد بناى مخالفت مى گذارد، باید مراقب نیت خود و مكر شیطان باشد. این كار همچون نماز، عبادت است. شیطان سراغ شخص تارك الصلوة نمى رود تا او را به ریاكارى ترغیب و تشویق كند؛ چون او اصلا اهل عبادت و نماز نیست تا ریاكارى كند؛ اما وقتى كسى در مقام عبادت و نماز برآید، به ویژه در داخل مسجد و در حضور مردم، شیطان او را به ریاركارى وسوسه مى كند. از این روى مى توان گفت شیطان با كسى كه در مجالس عزادارى شركت نمى كند و به مكانهاى فاسد و مفسده برانگیز مى رود، كارى ندارد. او خود راه باطل و جهنم را پیش گرفته است؛ اما زمانى كه به مجلس عزادارى آمد، شیطان او را وسوسه مى كند كه به گریستن تظاهر كند و خود را دل سوخته و اهل ولایت جلوه دهد. بدین ترتیب زمانى شیطان سراغ كسى مى آید كه او در راه حق باشد. شیطان با كسى كه اهل امر به معروف و نهى از منكر نیست، كارى ندارد، بلكه با او رفیق و همراه است، و خود، از یاران شیطان به شمار مى آید. اما آن گاه كه بخواهد امر به معروف و نهى از منكر كند، راهش از راه شیطان جدا مى شود، و شیطان چنین كسانى را وسوسه مى كند.

بنابراین هنگام مبارزه باید نیت را خالص كرد و دل را از خودنمایى و قدرت طلبى پیراست. در غیر این صورت، تمام زحتمهایى كه با انگیزه هاى نفسانى و شیطانى صورت گرفته، بیهوده خواهد بود و هیچ اجر و ثوابى نخواهد داشت؛ زیرا عبادتى ارزشمند است كه براى خدا و به انگیزه امتثال امر خدا باشد امامعليه‌السلام مى فرماید:

( و اءبغضوهم بقلوبكم غیر طالبین سلطانا و لا باغین مالا و لا مریدین بالظلم ظفرا؛ ) آنان را از عمق دل، دشمن بدارید و در این امر، نه در صدد كسب قدرت و نه در صدد كسب مال باشید، و نه بخواهید از روى سركشى بر دیگران پیروز شوید.

پیروزى مطلوب است؛ اما پیروزى اى كه از راه صحیح و مشروع به دست آید، نه از هر راهى. در بازیهاى سیاسى این موازین رعایت نمى شود، و هدف وسیله را توجیه مى كند. اما در اسلام این گونه نیست. اسلام در كنار فرمان امر به معروف و نهى از منكر، حتى تا حد به خطر افتادن جان، سفارش مى كند كه مراقب وسوسه هاى شیطان باشید؛ مبادا گمان كنید به هر بهایى و از هر راهى باید به پیروزى رسید؛ حتى اگر آن راه نامشروع باشد. احكام و حدود الاهى را باید به درستى رعایت كرد و نیت را براى خدا خالص گردانید.

اما اینكه چرا باید با افرادى كه در مقابل امر به معروف و نهى از منكر مقاومت مى ورزند، مبارزه كرد، حضرت مى فرماید:( حتى یفیئوا الى امر الله و یمضوا على طاعته؛ ) تا دست از مخالفت بردارند و از راه باطل بازگردند و سر به فرمان خدا بگذارند، و بر اساس طاعت الاهى سلوك كنند.

عاقبت ترك امر به معروف و نهى از منكر

امام باقرعليه‌السلام در پایان روایت، موعظه اى دیگر فرموده، داستان حضرت شعیب را نقل مى كند كه خداى تعالى به حضرت شعیب وحى كرد كه صد هزار نفر از قومش را هلاك خواهد ساخت، كه چهل هزار نفر از آنان اهل معصیت بودند و شصت هزار نفر دیگر، انسانهایى خوب و صالح. شعیب پیامبر از این امر تعجب كرد و پرسید: بار خدایا اشرار مستحق عذاب اند، اما خوبان چرا؟ خداى تعالى فرمود عقاب و عذاب خوبان از آن روست كه آنان به اهل گناه سازش كردند و در جایگاه غضب من نكردند.(190) در متن عربى حدیث، «داهنوا» آمده كه مصدر آن «مداهنه» و از ماده «دهن» به معناى روغن مالى كردن است و در فارسى به سازش ‍ ترجمه مى شود؛ زیرا دهن و روغن مالى از بروز اصطكاك جلوگیرى مى كند؛ از این روى به رفتارى كه موجب تنش و اختلاف نشود، مداهنه گویند.

بنابراین اگر انسان در بعضى موارد غضب نكند، دچار عذاب خدا مى شود با اینكه اسلام دین رحمت، محبت و راءفت است. پیوسته نمى توان با نرمى و محبت رفتار كرد، بلكه در مواردى، تندى و خشونت لازم است.

در حدیثى از امیر مؤمنانعليه‌السلام آمده است، كمترین اقدام در مواجهه با گناه برخورد سرد و عبوس با اهل آن است.(191) این حد تكلیف، از هیچ كس ساقط نمى شود. البته مهربانى با گناهكار به منظور راهنمایى و توجه دادن او به اشتباهش، اشكال ندارد و ترفندى براى هدایت وى به شمار مى آید. امام صادقعليه‌السلام در این باره مى فرماید: خداى تعالى دو فرشته را مأمور كرد تا شهرى را زیرو رو كنند. وقتى به آن شهر رسیدند، مردى را [در آن شهر] یافتند كه دعا مى كرد و به درگاه خداوند با ناله و زارى مى گریست. یكى از دو فرشته به دیگرى گفت: این مرد را مى بینى؟ رفیقش ‍ پاسخ داد: آرى، ولى تو [به او كارى نداشته باش و] آنچه خدا دستور داده، انجام بده. فرشته اولى گفت: من كارى انجام نمى دهم، مگر اینكه نزد پروردگارم بازگردم. پس بلافاصله نزد خداوند تبارك و تعالى برگشت و عرض كرد: بار خدایا، من به آن شهر رفتم. ولى فلان بنده ات را در حال دعا و تضرع به درگاه تو دیدم. خداوند فرمود: آنچه به تو دستور داده ام، انجام بده؛ زیرا او مردى است كه هیچ گاه رنگ صورتش به سبب خشم و غضب به خاطر من تغییر نكرده است.(192) بنابراین همان گونه كه عذاب خدا مردمان گستاخ و متجاهر به فسق را كه از كرده خود پشیمان نمى شوند، در برمى گیرد، كسانى را نیز كه اهل نهى از منكر نیستند و معصیت گناهكاران هیچ تغییرى در رفتار آنان پدید نمى آورد، شامل مى شود؛ اگرچه خودشان اهل عبادت بوده، از گناه بپرهیزند.

ماجراى اصحاب سَبت نمونه دیگرى است از سرانجام ترك امر به معروف و نهى از منكر. صید روز شنبه در شریعت حضرت موسىعليه‌السلام حرام بود. اكنون نیز یهودیان سنت گرا و پاى بند به یهودیت، شنبه ها آتش روشن نمى كنند، چیزى نمى پزند، ذبح نمى كنند و به صید نمى روند. گروهى از یهودیان، كنار دریا یا رودخانه زندگى مى كردند. آنان روزهاى شنبه مى دیدند ماهیان احساس امنیت مى كنند و كنار ساحل مى آیند، در حالى كه روزهاى دیگر چنین نبود. سرانجام گروهى از آنان تاب نیاوردند و براى استفاده از این فرصت حیله اى به كار بستند: در كنار ساحل حوضچه هایى كندند و روز شنبه راه حوضچه ها را باز مى گذاشتند و زمانى كه آب رودخانه همراه با ماهیان وارد حوضچه مى شد، جلو آب را مى بستند و در حقیقت ماهیها را در آن حوضچه ها حبس مى كردند، تا روز شنبه بگذرد و سپس آنها را صید كنند. خداى تعالى به سبب این كار، آنان را مسخ كرد و به صورت میمون در آورد:(193)

( و سئلهم عن القریة التى كانت حاضرة البحر إ ذ یعدون فى السبت إ ذ تاءتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تاءتیهم كذلك نبلوهم بما كانوا یفسقون... فلما عتوا عن مإنهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئین؛ (194) ) از ایشان درباره [اهالى] شهرى كه در كنار دریا بود، بپرس كه به [حكم] روز شنبه تجاوز مى كردند؛ آن گاه كه روز شنبه آنان، ماهیهایشان روى آب مى آمدند، و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمى آمدند. این گونه ما ایشان را به نافرمانى شان مى آزمودیم...، و چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، گردن كشى كردند، به ایشان گفتیم كه بوزینگانى باشید رانده شده.

همه افرادى كه به عذاب الاهى دچار شدند، از جمله كسانى نبودند كه بر خلاف نهى خداوند صید مى كردند، بلكه همچنین در میان عذاب شدگان كسانى بودند كه در روز نهى شده صید نمى كردند. به طور كلى، در میان عذاب شدگان كسانى بودند كه در روز نهى شده نمى كردند. به طور كلى، این مردم به سه دسته تقسیم مى شدند:

دسته اول كسانى بودند كه برخلاف نهى خداوند روز شنبه صید مى كردند؛ دسته دوم، كسانى كه خود روز شنبه صید نمى كردند، ولى صید كنندگان و گناهكاران را نیز از این منكر باز نمى داشتند؛ دسته سوم كسانى بودند كه نه تنها خود صید نمى كردند، دیگران را نیز از این كار منع و گناه آنان را گوشزد مى كردند.

دسته دوم كه خود، گناهكاران را از صید روز شنبه نهى نمى كردند، به دسته سوم مى گفتند نهى آنان چه سودى دارد؛ آنان را به حال خود رها كنید؛ خداوند آنها را هلاك خواهد ساخت.

خداوند گفت وگوى دو گروه را به این صورت بازگو مى فرماید:

( و إ ذ قالت اءمة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم اءو معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذرة إ لى ربكم و لعلهم یتقون؛ (195) ) و چون گروهى از ایشان گفتند: چرا قومى را پند مى دهید كه خداوند هلاك كننده یا عذاب كننده آنان به عذابى شدید است؟ گفتند: این [در حكم] معذرتى به درگاه پروردگار شماست و باشد كه پروا پیشه كنند.

به هر حال از میان این سه گروه، دسته اى كه نهى از منكر مى كردند، به رغم بى تأثیر بودن عملشان، نجات یافتند، و دو دسته دیگر دچار عذاب الاهى شدند:(196)

( فلم إن سوا ما ذكروا به اءنجینا الذین ینهون عن السوء...؛ (197) ) پس ‍ چون پندى را كه به ایشان داده بودند، از یاد بردند، كسانى را كه ناهیان از منكر بودند، نجات دادیم.