ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 0%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شیخ صدوق ترجمه شيخ محمد باقر كمره اى
گروه: مشاهدات: 39794
دانلود: 3387

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ صدوق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39794 / دانلود: 3387
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجلس چهلم و چهارم روز سه شنبه ٥ روز از صفر سال ٣٦٨ مانده

١- امام باقرعليه‌السلام ميفرمود : چه اندازه حسنات پس از سيئات خوبست و چه اندازه سيئات پس از حسنات زشت است

٢- امام باقرعليه‌السلام فرمود : ستم سه گونه است ستمى كه خدا مى آمرزد و ستمى كه خدا نيامرزد و ستمى كه وانگذارد، آنكه خدا نيامرزد شرك بخداست و آنكه بيامرزد ستم بر نفس است و آنكه وانگذارد حق بندگانست بر يك ديگر، فرمود آنچه مظلوم از دين ظالم بستاند بيشتر از آنست كه ظالم از دنياى مظلوم ميستاند.

٣- امام باقرعليه‌السلام فرمود : به مردى اى فلانى با توانگران منشين زيرا بنده خدا معتقد است كه خدا باو نعمت داده و از بر آنها برنخيزد مگر آنكه اين عقيده از او سلب شده

٤- امام باقرعليه‌السلام در تفسير قول خدا( قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً ) فرمود : به مردم بهتر آنچه را بگوئيد كه دوست داريد بشما گويند زيرا خداى عز و جل لعن كننده دشنام گو و طعنه زن بر مؤمنان را دشمن دارد آنكه فحش ‍ دهد و هرزگى گويد و پر توقع و پر اصرار است و دوست دارد شرمگين و بردبار و عفيف و آبرومند را.

٥- امام باقرعليه‌السلام فرمود : كارهاى خوب از مرگهاى بد نگهدارى كند و هر خوش رفتارى صدقه است و اهل خوش رفتارى در دنيا خوش رفتاران در آخرتند و زشتكاران دنيا زشتكاران آخرتند اول كسى كه ببهشت رود خوش رفتارهايند و اول كسى كه بدوزخ رود بدكارانند.

٦- امام باقرعليه‌السلام فرمود : در تورات ضمن آنچه خداى عز و جل با موسى بن عمران راز گفته نوشته است اى موسى از من در نهان كار خود بترس تا تورا نسبت به عيوبت حفظ كنم ، در خلوت و هنگام مسرت خود بياد من باش تا در هنگام غفلت تو تو را ياد كنم ، از هر كه تو را بر او اختيار دادم خشم خود را ملاحظه كن تا خشمم را از تو بازدارم ، سر نهان مرا در درون خود حفظ كن و در آشكارت با دشمن من و خودت از خلق مدارا كن و مرا نزد آنها در معرض دشنام مياور به اظهار سر نهانم تا با دشمن خودت و دشمنم در دشنام بر من شريك باشى

٧- اصبغ بن نباته گويد: امير المؤمنينعليه‌السلام در سجودش ميگفت اى آقايم با تو راز گويم چنانچه بنده ذليل با مولاى خود راز گويد و از تو خواستارم بمانند كسى كه ميداند تو عطا ميكنى و از آنچه نزد تو است كم نيايد و از تو آمرزشجويم مانند كسى كه جز تو گناه را نيامرزد و بتو توكل دارم چون كسى كه ميداند تو بر هر چيز توانائى

٨- امام صادقعليه‌السلام فرمود هر كه بعد از نماز عصر هفتاد بار استغفار كند خدا در آن روز هفتصد گناه او را بيامرزد و اگر نداشته باشد گناه پدرش را بيامرزد و اگر نه گناه مادرش را و اگر او هم نداشته باشد گناه برادرش را و اگر او هم نداشته باشد گناه خواهرش را و اگر او هم ندارد از خويشان نزديكتر را بترتيب

٩- جابر گويد به امام باقرعليه‌السلام عرض كردم : مردمى باشند كه چون آيه قرآنى بياد آنها آرى يا از آن بازگوئى براى آنها از خود بيخود ميشوند تا آنجا كه بنظر مى آيد اگر دو دست و دو پاى آنها را ببرند خبردار نميشوند، فرمود سبحان اللّه اين حالت از شيطانست بدان دستور ندارند همانا اثر قرآن نرمى و رقت قلب و اشك و ترس است

١٠- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا كند فرشته آن را پاك و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فرياد زند خدا نگهت دارد چنانچه نگهم داشتى و تو را بخدا سپارم چنانچه مرا سپردى بفرشته اى كريم و هر كه بى عذرى بى وقت آن را بخواند و درست ادا كند فرشته آن را سياه و تاريك بالا برد و آن نماز فرياد كشد خدا ضايعت كند چنانچه ضايعم كردى و رعايتت نكند چنانچه رعايتم نكردى سپس امام صادقعليه‌السلام فرمود چون بنده برابر خدا ايستد اول پرسش او از نمازهاى واجب و از زكات واجب و از روزه واجب و از حج واجب و از ولايت ما خاندانست و اگر معترف به ولايت ما خاندان باشد و بر آن عقيده بميرد نماز و روزه و زكات و حج او پذيرفته است و اگر برابر خدا اعتراف به ولايت ما نكند خدا چيزى از اعمال او نپذيرد به همين سند امام صادقعليه‌السلام فرمود چون نماز واجبى ميخوانى در وقت بخوان و با آن وداع كن كه گويا كه ميترسى بدان برنگردى و ديده بجاى سجده ات بينداز، اگر بدانى كسى طرف راست يا چپ تو است خوب نماز ميخوانى بدان كه تو برابر كسى هستى كه تو را مى بيند و او را نميبينى

١١- امام صادق از پدرش در تفسير (سوره هل اتى آيه ٧): وفا ميكنند به نذر، فرمود حسن و حسين كه كودك بودند بيمار شدند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دو مرد به عيادت آنها آمد يكى از آنها گفت اى أ بو الحسن اگر براى دو فرزندت نذرى ميكردى خدا آنها را شفا ميداد فرمود سه روز بشكرانه خدا روزه ميدارم و فاطمهعليه‌السلام هم چنين گفت و حسن و حسين هم گفتند ما هم سه روز روزه ميداريم و كنيزشان فضه هم چنين نذرى كرد خدا جامه عافيت ببر آنها نمود صبح نيت روزه داشتند و طعامى نداشتند علىعليه‌السلام نزد همسايه يهودى خود شمعون كه شغل پشم داشت رفت و فرمود ميتوانى مقدارى پشم بمن بدهى كه دختر محمد برايت بريسد و سه صاع جو در عوض آن بدهى گفت آرى : مقدارى پشم با جو به آن حضرت داد و او به فاطمه خبر داد و قبول كرد و اطاعت نمود و يك سوم پشم را رشت و يك صاع جو را برداشت آسيا كرد و خمير كرد و پنج قرص نان از آن پخت براى هر تن قرصى على نماز مغرب را با پيغمبر خواند و بمنزل آمد و سفره گستردند و هر پنج نشستند افطار كنند اول لقمه را كه علىعليه‌السلام برداشت مسكينى بدر خانه ايستاد و گفت درود بر شما اى اهل بيت محمد من مسكينى از مساكين مسلمانم مرا اطعام كنيد از آنچه ميخوريد خدا از طعام بهشت بشما بخوراند لقمه را از دست نهاد و فرمود :

فاطمه اى صاحب مجد و يقين

اى دخت خير الناس كل اجمعين

بر در نبينى بينوا يك مسكين

ايستاده مى نالد زار و غمين

دارد شكايت با خدا آن كمين

هر كه كند خير بگردد سمين

موعد او هست بهشت برين

كرده خدايش به بخيلان حرام

صاحب بخل است مدامى حزين

آتش دوزخ بردش در سجين

نوش حميم است و همى با غسلين

فاطمه رو به على كرد و گفت

اى ابن عم امر تو سمع و طاعت مرا

نه پستى است و نى ملامت تو را

: خوراك از خرد و براعت مرا اميد است از اين مجاعت پيوست با نيكان و با جماعت روم بفردوس ابا شفاعت و هر چه در سفره بود برداشت و به مسكين داد و گرسنه خوابيدند و جز آب نچشيدند و سپس ثلث دوم پشم را برداشت و رشت و صاعى از جو بر گرفت و آسيا كرد و خمير كرد و پخت و پنج قرص نان فراهم كرد و براى هر سرى قرصى و علىعليه‌السلام نماز مغرب را با پيغمبر خواند و بمنزل آمد و چون سفره گستردند و پنج تن نشستند و على اول لقمه برگرفت يتيم مسلمانى بر در خانه ايستاد و گفت درود بر شما خانواده محمد، من يتيم مسلمانيم از آنچه خود ميخوريد بمن بدهيد خدا بشما از خوراك بهشت عطا كند على لقمه از دست نهاد و فرمود :

فاطمه دخت سيد كريمان

دخت پيمبرى نه از لئيمان

باشد بخيل دائم از ذميمان

ميكشدش به آتشى چه سوزان

فاطمه رو باو كرد و ميفرمود

ميدهمش بي باك من عطا را

برمى گزينم بر همه خدا را

شب را گرسنه باشند اين دو شبل ما را

كشته شود كوچكترش فكارا

در كربلا ربوده گردد زارا

بر قاتلش صد واى و صد خسارا

دوزخ كشد او را بته ز نارا

پندش بود سنگين تر از نصارى

سپس هر چه در سفره بود به آن يتيم داد، قسمت سوم پشم را رشت و آخرين صاع جو را آسياب كرد و خمير نمود و پنج قرص ديگر براى هر سرى قرصى از آن پخت على نماز مغرب را با پيغمبر خواند و بمنزل آمد و سفره گستردند و اول لقمه را كه على برگرفت اسيرى از مشركان از در خانه آواز داد اى خاندان محمد ما را اسير كنيد و در بند نمائيد و خوراك ندهيد، علىعليه‌السلام لقمه را از دست بر زمين نهاد و فرمود :

فاطمه اى دخت نبى احمد

دخت نبى سيد مسدد

آمد اسيرى بر درت بى مسند

در بند ناتوانيش مقيد

دارد شكايت از مجاعه بيحد

اطعام امروزت بيابى در غد

نزد خداى واحد موحد

زارع درو كند هر آنچه كارد

بده تو مگذار

كه گردد فاسد

فاطمه ميفرمود :

زان جو نمانده است غير صاعم

كه نان كند دو دست و هم ذراعم

شبلان من گرسنه در كنارم

وامگذارشان خداى كردگارم

كه بابشان در خير شد پناهم

با دست نيرومند او براهم

نه معجزم بسر نه بر كف آهم

بجز عبا كه بافته ام بصاعى

هر چه در سفره بود برگرفتند و به آن اسير دادند و همه گرسنه خوابيدند و صبح را روزه نبودند و چيز خوردنى هم نداشتند. شعيب در حديث خود گويد على حسن و حسين را نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد و چون جوجه از گرسنگى ميلرزيدند چون پيغمبر آنها را باين حال ديد فرمود اى أ بو الحسن بسختى مرا بد آيد آنچه بر شما بنظر آيد برو نزد دخترم فاطمه ، برويم ، و همه نزد فاطمه آمدند و او در محرابش بود و از گرسنگى شكمش به پشتش چسبيده بود و چشمهايش بگودى رفته بود چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ديد در آغوشش كشيد و گفت بخدا استغاثه كنم كه شما سه روز است باين حاليد، جبرئيل فرود آمد و گفت اى محمد بگير آنچه را خدا براى خاندانت آماده كرده است ، فرمود چه بگيرم ؟ گفت( هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ ) - گذشته است بر انسان دورانى كه بياد نبوده تا رسيد باينجا كه( إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً ) - اينست پاداش شما و كوشش شما مورد قدردانى است - حسن بن مهران در حديث خود گفته پيغمبر از جا جست و بمنزل فاطمه رفت و فكارى آنها را ديد و آنها را جمع كرد و بر سر آنها خم شد و ميگريست و ميفرمود شما از سه روز در اين وضع بوديد و من متوجه نبودم جبرئيل اين آيات را آورد (هل اتى - ٥) به راستى خوش كرداران از جامى نوشند كه ممزوج از كافور است ، از چشمه اى كه بندگان خدا از آن نوشند و بخوبى آن را بجوش آرند، فرمود اين چشمه ايست در خانه پيغمبر كه روان شود تا خانه انبياء و مؤمنين ، وفا كند بنذر مقصود على و فاطمه و حسن و حسين و كنيز آنها است و بترسند از روزى كه شر آن پرانست يعنى عبوس و زشت چهره است و بخورانند خوراك را با فرط نياز بدان يعنى با اشتهاى به آن و آن را ايثار كنند بمسكينى از مساكين مسلمان و يتيمى از مسلمانها و اسيرى از اسراى مشركان و چون به آنها بخورانند بگويند همانا اطعام كنيم شما را براى خدا نخواهيم از شما پاداش و نه قدردانى ، گفت بخدا اين جمله را براى آنها بزبان نياوردند ولى در دل گرفتند و خدا از آن خبر داد گويند عوضى از شما نخواهيم و قدردانى بذكر ثنا توقع نداريم تنها براى خدا بشما اطعام كرديم و ثواب او خواهيم خداى تعالى فرمود آنها را خدا از شر اين روز بر كنار داشت و از خرمى چهره و شادى دل برخوردار كرد براى شكيبائى آنان عوض بهشت داد كه در آن ساكن شوند و فرش حرير كه بگسترانند و بپوشند و بر تختها تكيه كنند مقصود از اريكه تختى است كه بر آن حجله باشد نه آفتاب سوزانى در آن بينند و نه سرماى زمهريرى ابن عباس گويد در اين ميان كه اهل بهشت در آن آرميدند تابشى از خورشيد بينند كه بهشت را درخشان كند گويند پروردگارا تو در قرآن گفتى كه در آن آفتاب نبينند خداى جل اسمه جبرئيل را نزد آنها فرستد و اعلام كند كه اين درخشانى از خورشيد نيست ولى على و فاطمه خنديدند و بهشت از نور خنده شان درخشان شد و سوره هل اتى تا آيه( كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً ) تلاش ‍ شما قدردانى شده در باره آنها نازل شده

مجلس چهل و پنجم روز جمعه دو شب از صفر ٣٦٨ مانده

١- ابو طالب از عبد المطلب باز گفت كه : در اين ميانه كه در حجر اسماعيل بخواب بودم خوابى ديدم كه به هراس ‍ انداختم نزد كاهنه قريش رفتم يك روپوش خز در برداشتم و گيسوانم روى شانه هايم ريخته بود چون بمن نظر كرد و آشفتگى مرا ديد خود را آماده كرد و من آن روز سيد قوم خود بودم گفت چه شده كه سيد عرب رنگ پريده است آيا از ناگواريهاى روزگار بدو رخ داده ؟ گفتم آرى من امشب در حجر خوابيدم و خواب ديدم كه درختى از پشتم روئيد كه سرش به آسمان رسيد و شاخه هايش در مشرق و مغرب برآمد و نورى از آن برتافت كه هفتاد برابر نور خورشيد بود و ديدم عرب و عجم در برابر آن بخاك افتادند و هر روز بر بزرگى آن ميافزود و جمعى از قريش آهنگ بريدن آن داشتند و چون بدان نزديك ميشدند جوانى از همه مردم خوش روتر و پاك جامه تر آنها را ميگرفت و پشتشان را ميشكست و چشمان را در مى آورد و دست برداشتم تا شاخه اى از آن برگيرم و جوان بمن بانك زد دست بدار كه تو را از آن بهره اى نيست گفتم بهره از كيست و درخت از من است گفت بهره از اينها است كه بدان در آويختند و باز بدان برگردد من از خواب هراسان بر خواستم و رنگم پريده بود، ديدم رنگ آن كاهنه پريد و گفت اگر راست گوئى از پشت تو فرزندى آيد كه مالك شرق و غرب گردد و در ميان مردم پيغمبرى كند، از اين تعبير غم از دلم رفت اى ابو طالب بنگر شايد آن تو باشى ابو طالب پس ‍ از بعثت پيغمبر اين حديث ميگفت و ميفرمود آن درخت بخدا ابو القاسم امين است

٢- عباس بن عبد المطلب باز گفت كه : چون عبد اللّه براى عبد المطلب زاده شد در چهره اش نورى بود كه ميدرخشيد چون نور خورشيد پدرم گفت اين فرزند را مقام خواهد بود، گويد در خواب ديدم كه از سوراخ بينى او پرنده سفيدى درآمد و پريد تا بمشرق و مغرب رسيد و سپس بر گشت و بر خانه كعبه افتاد و همه قريش ‍ برايش بخاك افتادند و در اين ميان كه مردم باو نظر ميكردند نورى شد ميان مشرق و مغرب كشيد و بدانها رسيد چون بيدار شدم و از كاهنه بنى مخزوم پرسش كردم گفت اى عباس اگر خوابت راست باشد از پشت او فرزندى در آيد كه اهل مشرق و مغرب پيرو او گردند، پدرم گفت وضع عبد اللّه مورد اهميت من بود تا با آمنه كه زيباترين زنان قريش بود تزويج كرد و چون عبد اللّه مرد و آمنه رسول خدا را در آورد آمدم و آن نور را در ميان دو ديده او ديدم ميدرخشيد و در رويش تفرس كردم از آن بوى مشك يافتم و در من اثر كرد تا يك قطعه مشك شدم از بوى خوش آن و آمنه برايم گفت كه چون درد زائيدن مرا گرفت و كارم سخت شد غوغا و سخنى شنيدم كه مانند سخن آدميان نبود و پرچمى از سندس ديدم بر تيره اى از ياقوت ميان آسمان و زمين زده اند و نورى از سرش تتق كشيد تا به آسمان رسيد و كاخهاى شام را ديدم كه گويا، مشعله اى از آتش است و نور ميدهد و در اطراف خود از پرنده هاى قطاة امر بزرگى ديدم كه پرهاى خود را گرد من پراكنده اند و ديدم شعيره اسديه بر من گذشت و گفت اى آمنه كاهنان و بت ها از دست پسر تو چه ميكشند و مردى جوانى ديدم كه از همه مردم بلندتر و سفيدتر و خوش ‍ لباس تر بود و بگمانم عبد المطلب بود نزد من آمد و او را از من گرفت و آب دهان بدهانش انداخت و طشتى از طلا داشت كه زمردنشان بود و شانه اى از طلا و شكم او را شكافت و دلش را بيرون آورد و شكافت و نقطه سياهى از آن برآورد و دور انداخت سپس دستمالى از حرير سبز بدر آورد و گشود و در آن گرد سفيدى بود و دلش را از آن پر كرد و بجاى خودش گذاشت و دست بر شكمش كشيد و او را بزبان آورد و نفهميدم آن كودك چه گفت جز آنكه آن مرد گفت در امان و نگهدارى و پرستارى خدا من دلت را از ايمان و حلم و علم و يقين و خرد و شجاعت انباشتم توئى خير البشر خوشا بر كسى كه پيرويت كند و واى بر كسى كه مخالف تو گردد سپس بسته ديگرى از حرير سفيد برآورد و گشود و در آن خاتمى بود و بكتف او مهر نهاد و گفت خدا بمن دستور داده است كه بتو از روح القدس بدمم در او دميد و پيراهنى بر او پوشيد و گفت اين امان تو است از آفات دنيا، اى عباس اينها است كه من بچشم خود ديدم عباس گفت من آن روز خواندن ميتوانستم جامه اش را بالا زدم ديدم مهر نبوت ميان دو شانه او است و وضع را نهان داشتم و اين حديث از يادم رفت و تا روزى كه مسلمان شدم بيادم نيامد تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خودش آن را بياد من آورد.

٣- امام صادقعليه‌السلام از قول پدرش فرمود : دعا را در پنج موضع غنيمت شماريد هنگام خواندن قرآن ، وقت اذان ، هنگام نزول باران و گاه برخورد دو صف لشكر براى شهادت و گاه نفرين ستمديده كه تا عرش پرده جلو آن نيست

٤- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : دعاى چهار كس رد ندارد و درهاى آسمان برابر آن گشاده است تا بعرش ‍ رسد دعاى پدر براى فرزندش و دعاى ستمكشيده بر ستمكاراش و عمره كننده تا برگردد و روزه دار تا افطار كند.

٥- علىعليه‌السلام ميفرمود : هيچ گرفتارى شايسته تر بدعا نيست هر چه هم بزرگ باشد گرفتاريش از با عافيتى كه ايمن از گرفتارى نيست

٦- چون رسول خدا ميوه تازه ميديد: ميبوسيد و بر دو ديده و لب مينهاد و ميفرمود خدايا چنانچه نو بارش را در عافيت بما نمودى آخرش را هم با عافيت بما بنما.

٧- مالك جهنى گويد: گلى به امام صادقعليه‌السلام تقديم داشتم گرفت و بوئيد و بر دو ديده نهاد و فرمود هر كه گلى را گيرد و بويد بر ديده گان نهد و گويد اللهم صلى على محمد و آل محمد بر زمين نرسد تا آمرزيده گردد.

٨- علىعليه‌السلام فرمود : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بمن آموخت كه چون جامه نوى پوشم گويم حمد خدا را كه زيورى بر من پوشانيد و چيزى كه در ميان مردم مايه تجمل باشد خدايا آن را جامه بركت كن كه در آن رضاى تو جويم و به آبادى مساجدت پويم ، زيرا هر كه چنين كند آن را نپوشد تا آمرزيده شود.

٩- امام صادق ميفرمود : هر كه هنگام شنيدن اذان صبح گويد خدايا از تو خواهم به آمدن روزت و رفتن شبت و حضور نمازت و آوازهاى دعا بدرگاهت كه توبه مرا پذيرى زيرا تو پر توبه پذيرى و مهربانى و هنگام شنيدن اذان مغرب آن را گويد و در آن شبانه روز بميرد تائب است

١٠- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه جامه نو برد و سى و شش بار( إِنّا أَنْزَلْناهُ ،) بخواند و چون بكلمه( تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ ) برسد آب كمى بر آن جامه بپاشد و دو ركعت نماز در آن بخواند و بدرگاه پروردگارش دعا كند و در دعايش گويد حمد خدا را كه بمن روزى كرد آنچه را با آن ميان مردم آراسته باشم و عورتم بپوشانم و در آن براى پروردگارم نماز بخوانم و حمد خدا كند هميشه در وسعت باشد تا آن جامه كهنه گردد.

١١- امام صادق از پدرانش فرمود : كه پيغمبر فرمود هر كه يهودى يا ترسا يا گبر يا نامسلمانان ديگر كه بيند گويد حمد خدا را كه مرا بتو به اسلام برترى داد كه دينم باشد و با قرآن كه كتابم باشد و با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه پيغمبرم باشد و با على كه امامم باشد و با مؤمنان كه برادرانم باشند و با كعبه كه قبله ام باشد خدا هرگز ميان او و آن نامسلمان در دوزخ جمع نكند.

١٢- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه به آفت زده يا عضو بريده يا گرفتارى كه نظر كند در دل خود بدون آنكه باو شنواند سه بار گويد حمد خدا را كه مرا عافيت داده از آنچه تو را بدان گرفتار كرده و اگر ميخواست با من هم چنين ميكرد هرگز آن بلا بدو نرسد

١٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مسجد در آمد و به ناگاه مردم بر گرد مردى در آمده بودند فرمود : اين چيست ؟ گفتند علامه است ، فرمود علامه كدامست ؟ گفتند داناترين مردم به انساب عرب و حوادث و ايام دوران جاهليت و باشعار و عربيت ، پيغمبر فرمود اين دانشى است كه زيان ندارد نادانيش و سودى ندهد دانستن آن

١٤- امام صادقعليه‌السلام فرمود : اسلام بر پنج ستون سازمان شده بر نماز بر زكات بر روزه و حج و ولايت امير مؤمنان و امامان از فرزندانش

١٥- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : ايمان اعتراف بزبان و معرفت بدل و عمل با اعضاء است

١٦- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : اسلام برهنه است جامه آن شرم و زيورش وفا و مردانگيش كار شايسته و ستونش ورع است هر چيزى بنيادى دارد و بنياد اسلام دوستى ما خاندانست

١٨- مردى حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرضكرد: يا رسول اللّه هر كه بگويد لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ مؤمن است ؟ فرمود دشمنى ما به يهود و نصارى ميرساند شما به بهشت نرويد تا مرا دوست داريد و دروغ گويد كسى كه معتقد است مرا دوست داشته اين را يعنى على را دشمن دارد.

١٨- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على بن ابى طالبعليه‌السلام فرمود : اى على من شهر دانشم و تو در آنى و به شهر نيابند جز از درش دروغگويد كسى كه معتقد است مرا دوست داشته و تو را دشمن دارد زيرا تو از منى و من از تو، گوشتت گوشت منست و خونت خون من روحت روح منست و درونت درون من و آشكارت آشكار من ، تو امام امت منى و خليفه من پس ‍ از من خوشبخت است آنكه فرمانت برد و بدبخت آنكه نافرمانيت كند سودمند آنكه دوستت دارد و زيانمند آنكه دشمنت دارد كاميابست آنكه ملازم تو است و هلاك است آنكه از تو جداست مثل تو و امامان پس از تو چون كشتى نوح است و هر كه بر آن سوار شد نجات يافت و هر كه وا افتاد غرق شد و نمونه شما چون ستارگانست هر گاه ستاره نهان شود ستاره اى عيان گردد تا بروز قيامت

مجلس چهل و ششم دو شب از ربيع الاول ٣٦٨ گذشته

١- امام صادقعليه‌السلام ميفرمود : هر كه برادرش بكارى اندر است كه بدش باشد و او را با قدرت بر جلوگيرى از آن باز ندارد باو خيانت كرده و هر كه از رفاقت احمق دورى نكند بسا باشد هم خلق او گردد.

٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : براستى خداى عز و جل مرا با على بن ابى طالب برادر ساخت و دختر مرا از بالاى آسمان باو تزويج كرد و فرشتگان مقربش را بر آن گواه گرفت و او را براى من وصى و و جانشين نمود على از من است و من از او دوستش ‍ دوست من و دشمن او دشمنم و فرشتگان بدوستى او بخدا تقرب جويند.

٣- امام صادقعليه‌السلام فرمود : خداى تبارك و تعالى اسلام را دين شما پسنديد با آن بسخاوت و حسن خلق و خوش رفتارى همراهى كنيد.

٤- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : شوخى بسيار آبرو را ميبرد و خنده بسيار ايمان را نابود ميكند و دروغ خرمى را بر مياندازد.

٥- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه مسلمانست نبايد نيرنگ و فريب كند زيرا من از جبرئيل شنيدم ميفرمود نيرنگ و خدعه در آتش است سپس فرمود از ما نيست كسى كه مسلمانى را گول زند، از ما نيست كسى كه به مسلمانى خيانت كند سپس فرمود جبرئيل روح الامين از نزد رب العالمين بمن نازل شد و گفت اى محمد بر تو باد به حسن خلق زيرا بد خلقى خير دنيا و آخرت را ميبرد حالا مانندتر شما بمن خوش خلق تر شماها است

٦- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه نماز واجب را بخواند و دنبالش سى بار تسبيح گويد از گناهانش ‍ چيزى نماند جز آنكه فرو ريزد.

٧- امام صادقعليه‌السلام فرمود : جمعى اسير خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردند و دستور داد همه را بكشند جز يك مرد از آنها، آن مرد عرض كرد اى محمد پدرم قربانت و مادرم چطور مرا از ميان آن همه آزاد كردى فرمود جبرئيل بمن خبر داد از طرف خداى عز و جل كه در تو پنج خصلت خدا پسند است و رسولخواه غيرت سخت بر حرمت و سخاوت و حسن خلق و راستگوئى و شجاعت چون آن مرد اين سخن شنيد مسلمان شد از روى عقيده و به همراه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسختى نبرد كرد تا شهيد شد.

٨- عبد اللّه بن سليمان كه كتابها را خوانده بود گفت : در انجيل خواندم ، اى عيسى در امر من كوشا باش و ياوه مسرا بشنو و فرمان بر اى زاده طاهره طهر بتول تو بى فحل آمدى من تو را براى نشانى همه جهانيان آفريدم مرا تنها بپرست و بر من توكل كن نيرومندانه كتاب را بدست گير و سير كن در اهل سوريا بزبان سريانى در پيش رويت تا هر جا تبليغ كن كه منم خداى هميشه اى كه زوال ندارم تصديق كنيد به پيغمبر امى صاحب شتر و جوشن و تاج كه همان عمامه است و نعلين و هراوه كه همان چوبدستى است صاحب دو چشم نجلاء و پيشانى بلند و دو گونه روشن و بينى برآمده و دندانهاى شمرده و گردنى سيمين و بلند و گلوگاهى طلائى و يك رشته مو از سينه تا ناف و شكم و سينه صاف و بى مو سيه چرده و باريك انگشت و سطبر كف و قدم چون روى بجائى كند با همه بدن باشد و چون راه رود گويا از وقار قدم از سنگ برآرد و از بلندى بزير آيد و چون با جمعى برآيد بر آنها بيفزايد عرق چهره اش چون مرواريد غلطان است و از او بوى مشك پراكنده گردد مانند او پيش از او ديده نشده و پس از او ديده نشود خوشبو و پر ازدواج و كم نسل است همانا نسلش از دخترى مباركه است كه در بهشت خانه اى دارد يكپارچه بدون ترك و ركچين او را در آخر الزمان كفالت نمايد چنانچه زكريا مادرت را كفالت كرد، دو فرزند دارد كه هر دو شهيد شوند سخنش قرآن است ، دينش اسلام و منم سلام خوشا بر كسى كه دورانش را دريابد و روزگارش ببيند و سخنش را بشنود عيسى عرض كرد پروردگارا طوبى چيست ؟ فرمود درختى در بهشت كه من آن را كشتم همه بهشت را سايه دهد بيخش از رضوان است و آبش از تسنيم كه چون كافور خنك است و مزه زنجبيل دارد هر كه از آن چشمه بنوشد هرگز تشنه نشود، عيسى عرض كرد بمن از آن بنوشان فرمود اى عيسى بر نوع بشر حرامست از آن بنوشند تا آن پيغمبر از آن بنوشد و بر امتها حرامست از آن بنوشند تا امت او از آن بنوشند من تو را نزد خود برآورم و در آخر الزمان فرود كنم تا از امت اين پيغمبر عجائبى بينى و به آنها در دفع دجال لعين كمك كنى تو را وقت نماز فرود كنم تا با آنها نماز گذارى كه امت مرحومه اند.

٩- مردى از ابن عباس پرسيد: خدا چه چيز بهشت را نهان داشته با اينكه از ازواج و خدم و طيب و و شراب و ميوه آن خبر داده و خدا امر او را بيان كرده و در قرآنش نازل نموده ؟ فرمود آنچه نهان داشته جنت عدن است كه روز جمعه آفريده و بر آن سرپوش نهاده و هيچ آفريده از اهل آسمان و زمين آن را نديده و نبيند تا اهلش وارد آن شوند و خدا باو سه بار فرمايد سخن كن گويد طوبى للمؤمنين خداى جل جلاله فرمايد طوبى براى مؤمنان است و براى تو، مقاتل بنقل از ضحاك گفته كه ابن عباس فرمود پيغمبر فرمود حالا هر كه شش ‍ خصلت دارا باشد از آنها است راستگويد و به وعده وفا كند. امانت را رد كند و به والدين خود احسان كند و صله رحم نماید و از گناهانش آمرزش خواهد او مؤمن است

١٠- مردى نزد امير المؤمنين آمد و گفت : يا امير المؤمنين من بتو حاجتى دارم فرمود آن را بر زمين بنويس من بدحالى تو را آشكارا مينگرم بر زمين نوشت من فقير و نيازمندم علىعليه‌السلام فرمود اى قنبر دو جامه باو بپوشان و او شروع بسرودن نمود و ميگفت : گرم تو جامه زنخ داده اى كه كهنه شود بپوشمت ز ستايش هزارها جامه ستايشم ز براى تو حرمتى باشد كه جاى آن نپذيرى هزار پيژامه شود ز مدح و ثنا زنده نام صاحب آن چنو كه زنده شود كوه و دشت از باران بعمر خويش ز احسان بكس كناره مكن كه بنده راست جزا طبق آنچه كرده عيان علىعليه‌السلام فرمود صد دينار طلا باو دادند باو عرض شد يا على او را توانگر ساختى ، فرمود من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم ميفرمود از مردم قدردانى كنيد سپس على فرمود كه من از مردمى در شگفتم كه به پول خود بنده ها را ميخرند و آزادان را به احسان خود نميخرند.

١١- دو مرد قريشى خدمت امام چهارم آمدند فرمود : حديثى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى شما باز گويم ؟ گفتند آرى فرمود از پدرم شنيدم ميفرمود سه روز پيش از مرگ پيغمبر جبرئيل بر او نازل شد و عرض ‍ كرد اى احمد خدا مرا باحترام تو براى احوالپرسى تو فرستاده و با اينكه بهتر از تو ميداند ميفرمايد حالت چونست ؟ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت غمگين و گرفتارم روز سوم جبرئيل و ملك الموت و فرشته اى بنام اسماعيل با هفتاد هزار فرشته آمدند جبرئيل پيش از آنها خدمت پيغمبر رسيد و عرضكرد خدا بطور خصوصى مرا براى احوالپرسى شما فرستاده ميفرمايد حالت چونست اى احمد؟ فرمود غمگين و گرفتارم اى جبرئيل ، در اينجا ملك الموت اجازه ورود خواست جبرئيل گفت يا احمد اين ملك الموتست كه اجازه دخول ميطلبد و پيش از تو از كسى اجازه ورود نخواسته و پس از تو هم از كسى نخواهد فرمود باو اذن بده جبرئيل باو اذن داد و آمد برابر پيغمبر ايستاد و گفت اى احمد خدا مرا خدمت شما فرستاده كه هر طور امر فرمائيد عمل كنم اگر فرمائى جانت را بگيرم و اگر نخواهى دست بكشم پيغمبر فرمود اى ملك الموت هر چه گويم عمل كنى ؟ گفت آرى من مامور به اطاعتم جبرئيل به آن حضرت عرض كرد اى احمد خدا مشتاق ملاقات تو است رسول خدا فرمود اى ملك الموت بدان چه مامورى عمل كن جبرئيل گفت اين آخرين دفعه است كه پاى بر زمين نهادم و مقصودم تو بودى در اين دنيا، چون رسول خدا وفات كرد و براى تسليت آمدند شخصى آمد كه آوازش را ميشنيدند و خودش را نميديدند و گفت درود بر شما و رحمت خدا و بركاتش هر نفسى مرگ را چشنده است و همانا روز قيامت مزد خود را دريابيد براستى نظر به خداى عز و جل دل آرامى از هر مصيبت و جانشين از هر دست رفته است و جبران هر فوت شده بخدا وثوق داشته باشيد و باو اميدوار باشيد زيرا مصيبت زده كسى است كه از ثواب محروم باشد و السلام عليكم و رحمت اللّه و بركاته على بن ابى طالبعليه‌السلام فرمود ميدانيد اين كيست ؟ اين خضرعليه‌السلام است

١٢- فاطمهعليه‌السلام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : پدر جان روز موقف اعظم و روز فزع تو را كجا ديدار كنم ؟ فرمود اى فاطمه بر در بهشت كه لواء حمد بامنست و من بدرگاه پروردگار شفيع امتم باشم ، عرضكرد پدر جان اگر آنجا خدمتت نرسم ؟ فرمود سر حوض مرا ديدار كن كه امتم را سيراب ميكنم عرضكرد اگر آنجا ديدارت نكردم ؟ فرمود بر صراط مرا ملاقات كن كه ايستاده ام و ميگويم پروردگارا امتم را سالم دار عرضكرد آنجا هم نشد فرمود مرا پاى ميزان ديدار كن ، كه ميگويم پروردگارا امتم را سالم دار، عرضكرد آنجا هم نشد فرمود مرا بر پرتگاه دوزخ برخورد كن كه زبانه و شعله اش را از امتم جلو گيرم فاطمه از اين خبر شاد شد.

١٣- علىعليه‌السلام فرمود : آيه اى از قرآن نازل نشده مگر آنكه ميدانم كجا نازل شده در باره كى نازل شده و در چه موضوعى نازل شده ، در دشت است يا كوه گفتند در باره خودت چه نازل شده ؟ فرمود اگر از من نميپرسيديد بشما نميگفتم در باره من اين آيه نازل شده (رعد- ٧) همانا تو منذرى و براى هر قومى رهبرى رسول خدا منذر است و من رهبر بدان چه آورده است