ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 0%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شیخ صدوق ترجمه شيخ محمد باقر كمره اى
گروه: مشاهدات: 39804
دانلود: 3390

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ صدوق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39804 / دانلود: 3390
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجلس شصت و دوم سه شنبه سلخ ربيع الاخر ٣٦٨

١- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه نماز مغرب را بى جهت پس اندازد تا ستاره همه در هم نمود شوند من از او به خدا بيزارم

٢- فرمود : بسا چوب ريحان و شاخه انار خلال نكنيد كه رگ خوره را تحريك ميكنند.

٣- حمزة بن حمران گويد: خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيدم فرمود حمزه از كجا آمدى ؟ گفتم از كوفه گريست تا ريشش از اشگش تر شد عرضكردم يا ابن رسول اللّه چرا اين قدر گريستى فرمود بياد عمويم زيد افتادم و آنچه باو كردند آمدم و گريستم ، عرضكردم چه وضع او را ياد كردند؟ فرمود وضع كشتن او را كه تيرى به پيشانيش رسيد و پسرش يحيى آمد و خود را بروى او انداخت و گفت اى پدر مژده گير كه به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين وارد ميشوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود آرى پسر جانم آهنگرى آوردند و آن تير را از پيشانيش بيرون كشيد و جانش با آن برآمد او را آوردند در ته جوى آب بستانى دفن كردند و آب بر آن جوى بستند ولى غلام سندى جاسوس با آنها بود، فردا نزد يوسف بن عمر رفت و او را از مدفن او خبر كرد و يوسف بن عمر او را برآورد و در كناسه بدار زد و چهار سال بالاى دار ماند و سپس دستور دادند او را سوختند و خاكسترش را بباد دادند خدا لعنت كند قاتل و خاذل او را و بخدا شكوه كنم از آنچه بما خانواده پيغمبرش پس از او رسيد و از او يارى خواهم كه بهتر يار است

٤- على بن الحسينعليه‌السلام فرمود : در اين ميان كه روزى امير مؤمنان با اصحابش نشسته بود و آنها را براى نبرد صف بندى ميكرد پيره مرديكه رنج سفر در او نمودار بود خدمت او آمد و گفت يا امير المؤمنين من از سوى شام نزد تو آمدم پيرى سالخورده ام و بيشمار فضل تو را شنيدم و به گمانم ترورت كنند از آنچه خدا بتو آموخته مرا بياموز، فرمود آرى اى شيخ هر كه دو روزش برابر باشد مغبونست و هر كه دنيا همت او باشد هنگام مرگ سخت افسوس خورد و هر كه فردايش بدتر از ديروز است محرومست هر كه با تامين دنيايش غم آخرت ندارد هلاكست و هر كه كمى خود را وانرسد هوس بر او چيره شود و هر كه در كاستى است مرگ او بهتر است اى شيخ دنيا خرم و شيرين است و اهلى دارد و آخرت هم اهلى دارد كه از مفاخره با دنيا داران خوددارى كنند و بدنيا رشك نبرند و به خوشى آن شاد نشوند و از تنگى آن غم نخورند اى شيخ هر كه از شبيخون نگرانست خوابش كم است چه شتاب دارند شبها و روزها براى عمر بنده پس زبانت در بند و سخنت بشمار كم گو جز در نيكى اى شيخ براى مردم بپسند آنچه براى خود پسندى و با مردم آن كن كه دوست دارى با تو كنند. سپس رو بيارانش كرد و فرمود اى مردم نميبينيد كه اهل دنيا در هر بام و شام احوال دگرگونى دارند يكى بر خاك هلاك افتاده و ديگرى عيادت كند و يا عيادت شود و آن يك در جان كندنست و اميدى باو نيست و آن ديگرى ميان كفن است ، طالب دنيا را مرگ در دنبال است غافلى كه از او غفلت نشود ماندها دنبال گذشته ها ميروند، زيد بن صوحان عبدى عرضكرد يا امير المؤمنين كدام زور چيره تر و نيرومندتر است ؟ فرمود هواى نفس ، كدام خوارى خوارتر است ؟ فرمود حرص بر دنيا كدام فقر سختتر است ؟ فرمود كفر پس از ايمان ، كدام دعوت گمراه كننده تر است ؟ فرمود آنكه دعوت به نيست كند، كدام عمل برتر است ؟ فرمود تقوى ، كدام عمل كاميابتر است ؟ فرمود جستن آنچه نزد خداست ؟ كدام رفيق بدتر است ؟ فرمود آنكه معصيت خدا را برايت بيارايد، كدام خلق بدبخت ترند؟ فرمود آنكه دينش را به دنياى ديگر بفروشد كدام مردم نيرومندترند؟ فرمود بردبار، كدام كس بخيل تر است ؟ فرمود آنكه مال حرام بدست آرد و در غير حق صرف كند، كدام كس زيرك تر است ؟ فرمود كسى كه راه حق از باطل بشناسد و بحق گرايد، كدام كس بردبارتر است ؟ فرمود آنكه خشم نگيرد، كدام كس راى ثابت تر دارد؟ فرمود آنكه مردم از خود نفريبندش و دنيا بخود آرائى او را نفريبد، كدام كس احمقست ؟ فرمود آنكه زير و رو شدن دنيا را بيند و فريفته آن گردد كدام مردم افسوس خورترند؟ فرمود آنكه از دنيا و آخرت محروم است كه آن زيان آشكاريست ، كدام مردم كورترند؟ فرمود آنكه عمل ريا كند و ثواب از خدا خواهد، كدام قناعت بهتر است ؟ فرمود قانع به آنچه خدا باو داده ، كدام مصيبت سخت تر است ؟ فرمود مصيبت در دين ، كدام عمل پيش خدا محبوبتر است ، فرمود انتظار فرج ، كدام مردم نزد خدا بهترند؟ فرمود ترساتر و با تقواترشان و زاهدترشان در دنيا، كدام سخن نزد خدا بهتر است ؟ فرمود كثرت ذكر و زارى و دعا بدرگاهش ، كدام گفتار راست تر است ؟ فرمود شهادت باينكه معبود حقى جز خدا نيست ، گفت كدام عمل پيش ‍ خدا بزرگتر است ؟ فرمود تسليم و ورع ، چه كس گراميتر است ؟ فرمود آنكه براستى در جبهه ها عمل كند. سپس رو به آن پير مرد كرد فرمود به راستى خداى عز و جل خلقى آفريده كه دنيا در نظر آن تنگ است و از آن و كالاى آن روگردانند و مشتاق دار السلامى هستند كه خدا آنها را بدان دعوت كرده و بر تنگى معاش و ناراحتى صبر كردند و مشتاق آنچه نزد خداست شدند از كرامت و جان خود را براى رضاى خدا دادند و سرانجامشان شهادت بود و خدا را ملاقات كردند كه از آنها خشنود بود و دانستند كه مرگ راه گذشته ها و باقيمانده ها است و براى آخرت خود جز طلا و نقره پس انداز كردند و بر صرف قوت صبر كردند و زيادى را پيش داشتند و راه خدا دوست داشتند آنان چراغ هدايت و اهل بهشتند و السلام آن شيخ گفت من كه بهشت را با تو و يارانت مينگرم آن را بگذارم و كجا بروم اى امير المؤمنين ساز و برگى بمن ده كه بر دشمنت بتازم ، امير المؤمنين باو ساز و برگ داد و در نبرد جلو او شمشير ميزد و پيش ميرفت و امير المؤمنين از شهامت او در شگفت ميشد و چون نبرد سخت شد اسب خود پيش راند تا كشته شد و يكى از ياران على دنبال او رفت و ديد بخاك افتاده و اسب او حاضر است و تيغش در بازو است آن ها را برگرفت و پس از خاتمه نبرد خدمت امير المؤمنين آورد امير المؤ منين برايش طلب رحمت كرد و فرمود بخدا اين مرد بحق خوشبخت بود بر برادر خود رحمت جوئيد.

٥- پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر سعد بن معاذ رحمت فرستاد و فرمود : نود هزار فرشته با جبرئيل برايش رحمت خواستند، فرمود اى جبرئيل از چه راه مستحق رحمت بر شما شده ؟ گفت بخاطر خواندن قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ايستاده و نشسته و سواره و پياده و در رفتن و در آمدن

٦- امام صادقعليه‌السلام فرمود : روانيست زن خود را بى زيور گذارد گرچه گردن بند بگردن آويزد و خوش ‍ نيست كه دستش بي خضاب باشد گرچه حنا را بر آن بمالد و پاك كند و گرچه سالخورده هم باشد.

٧- امام باقرعليه‌السلام فرمود : در روز محشر كه خدا بندگان را بر انگيزد روزها را بياورد و مردم آنها را بنام و نشان بشناسند پيش از همه روز جمعه است كه نور درخشانى دارد و روزهاى ديگر دنبال اويند و او مانند عروس محترمى است كه بخانه صاحب مقام و مكنتى ميبرند، روز جمعه گواه و نگهدار كسى است كه بدان بشتابد و مؤمنان بحساب سبقت به جمعه سبقت به بهشت كنند.

٨- فرمود : خدا يك مرد بيابانى را بدو كلمه دعا آمرزيد گفت خدايا اگر مرا عذاب كنى اهل آنم و اگر بيامرزى مرا اهل آنى ، خدا او را آمرزيد.

٩- فرمود : چيزى دل را بيشتر از گناه فاسد نكند دل كه آلوده بگناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.

١٠- فرمود : يك جوان يهودى بسيار نزد پيغمبر مى آمد تا بجائى كه او را لايق خدمت شمرد و بسا او را دنبال حاجتى ميفرستاد و بسا بود كه براى حضرت نامه مينوشت ، چند روزى حضرت او را نديد و احوال او را پرسيد يكى گفت من او را در حال مرگ واگذاشتم و آمدم پيغمبر با جمعى اصحابش بالين او آمدند آن حضرت بركتى داشت كه با هر كه سخن ميكرد جوابش ميداد فرمود اى فلانى آن جوان چشم گشود و گفت لبيك يا ابا القاسم فرمود بگو اشهد ان لا اله الا اللّه حمد خدا را كه امروز به وسيله من نفسى را از دوزخ نجات داد.

١١- فرمود : هر كه گل خورد خارش بدن گيرد و به بواسير مبتلا شود و درد بد در او تحريك گردد و قوت پاهايش برود و هر چه از كارش كم شود نسبت به ايام تندرستى مورد محاسبه قرار گيرد و بر آن عذاب شود.

١٢- رسول خدا فرمود : چهار چيز است كه هر كدام در خانه اى رخنه كرد ويرانش كند و به بركت آباد نگردد، خيانت ، دزدى ، ميخوارى و زنا.

١٣- فاطمهعليه‌السلام خدمت پيغمبر آمد و از ضعف حال نام برد، پيغمبر باو فرمود : تو نميدانى على چه مقامى نزد من دارد؟ دوازده سال داشت كه كارهاى مرا اداره ميكرد، در شانزده سالگى برابرم شمشير زد و نوزده سالگى پهلوان ها را كشت و در بيست سالگى هموم مرا بر طرف كرد، بيست و دو ساله بود كه در خيبر را از جا برداشت كه پنجاه مرد نميتوانستند آن را بردارند، چهره فاطمه از شادى برافروخت و سر پايش قرار نداشت تا نزد على برگشت و باو گزارش داد در جوابش فرمود چه حالى داشتى اگر همه تفضلات خدا را بر من برايت بازمى گفت

١٤- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه يك دينار صله در اين دنيا به يكى از خاندانم بدهد روز قيامت يك قنطار باو عوض دهم

١٥- امام صادقعليه‌السلام فرمايد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود هر كه نماز واجب را از وقتش پس اندازد فرداى قيامت شفاعت من باو نرسد.

١٦- امام باقرعليه‌السلام فرمود : چون نماز عصر جمعه را خواندى بگو خدايا رحمت فرست بر محمد و بر اوصياء پسنديده او بهترين رحمت خود را و بهترين بركت خود را به آنها عطا كن و درود بر آنان و بر ارواحشان و اجسادشان و رحمت خدا و بركاتش ، هر كه بعد از عصر آن را بخواند خداى عز و جل براى او صد هزار حسنه نويسد و صد هزار گناه از او محو كند و صد هزار حاجت او برآورد و صد هزار درجه او را بدان بالا برد.

١٧- سليمان بن مهران گويد: روزى شرفياب حضور امام صادقعليه‌السلام شدم و چند تن از شيعه ها آنجا بودند و شنيدم ميفرمود اى گروه شيعه زينت ما باشيد و زشتى ما نباشيد با مردم خوش زبانى كنيد و زبان خود نگهداريد و از زياده گوئى و بدگوئى بازش داريد.

١٨- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : خوشا بر كسى كه مرا بيند و خوشا بر كسى كه ببيند آنكه مرا ديده يا كسى كه او را ديده است

مجلس شصت و سوم روز جمعه سوم جمادى الاولى ٣٦٨

١- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امير المؤمنين فرمود : آنچه برايت گويم بنويس عرضكرد يا رسول اللّه ميترسى فراموش كنم ؟ فرمود از فراموشى بر تو ترسى ندارم چون از خدا خواستم كه تو را حافظه دهد و فراموشت نكند ولى براى همكاران خود بنويس : على گويد عرضكردم همكارانم كيانند؟ فرمود امامان از فرزندانت كه بدانها امتم از باران بنوشند و دعايشان مستجاب شود و بدانها خدا بلا را از ايشان بگرداند و به وسيله آن ها رحمت از آسمان نازل شود و اين اول آنها است (با دست خود بحسن اشاره كرد بعد بحسين) سپس فرمود امامان از فرزندان اويند.

٢- امام صادقعليه‌السلام فرمود خداى عز و جل نامه اى پيش از مرگ پيغمبر بر او نازل كرد و فرمود اى محمد اين نامه وصيت تو است به نجيب از خاندانست ، گفت اى جبرئيل نجيب خاندانم كيست ؟ در جواب گفت على بن ابى طالب و بر آن نامه مهرهائى طلائى بود پيغمبر آن را به علىعليه‌السلام داد و فرمود يكى از آن مهرها را بردارد و به هر چه در آنست عمل كند، يك مهر را برداشت و بدان چه در آن بود عمل كرد سپس او را به پسرش حسنعليه‌السلام داد او هم مهرى برداشت و به آنچه در آن بود عمل كرد، سپس آن را به حسينعليه‌السلام داد و مهرى برداشت و در آن يافت كه جمعى را بيرون بر براى شهادت كه جز با تو شهادت بهره آنها نيست و خود را بخدا بفروش و همين كار را كرد سپس آن را به على بن الحسينعليه‌السلام داد و مهرى گشود و در آن يافت كه خاموش باش و گوشه منزل بنشين و عبادت خدا كن تا مرگت در رسد همين كار كرد و آن را به محمد بن علىعليه‌السلام داد و مهرى برداشت و در آن يافت كه براى مردم حديث بگو و فتوى بده و جز از خدا مترس كه احدى را بر تو تسلط نيست سپس آن را بمن داد و مهرى گشودم و در آن يافتم كه براى مردم حديث بگو و فتوى بده و علوم اهل بيت را منتشر كن و گفتار پدرانت را تصديق كن و از احدى جز خدا نترس تو در حرز و امانى من اين كار كردم و آن را به موسى بن جعفر ميدهم و او همچنان او را به امامى كه پس از او است ميدهد و هميشه چنين است تا قيام مهدى

٣- فرمود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : من سيد پيغمبرانم و وصيم سيد اوصياء و اوصيايم ، سادات وصيانند آدم از خدا خواست كه وصى نيكى باو دهد خدا باو وحى كرد كه من پيغمبرانى را به نبوت گرامى داشتم و خلق خود را برگزيدم و بهترين آنها را وصى نمودم سپس خداى عز و جل به آدم وحى كرد كه به شيث وصيت كند كه هبة اللّه بن آدم است و شيث پسرش شبان زاد نزله حوريه كه از بهشت براى آدم آوردند و او را به پسرش شيث تزويج كرد وصيت كرد و شبان به محلث وصيت كرد و او به محوق و محوق به عميشا و او اخنوخ را كه ادريس نبى است وصى خود نمود و ادريس به ناحور وصيت كرد و او به نوح نبى ، نوح بسام وصيت كرد و او به عثامر وصى عثامر عيساشناسد و وصى او يافت و وصى او بره و او به جفيسه وصيت كرد و او به عمران و عمران به ابراهيم خليل و او به پسرش ‍ اسماعيل و اسماعيل به اسحاق و او به يعقوب و يعقوب به يوسف و او به ثرياء و او به شعيب و او به موسى بن عمران سپرد و او به يوشع بن نون و او به داودعليه‌السلام و او به سليمان و او به آصف بن برخيا و او به زكريا و زكريا به عيسى بن مريم و او به شمعون بن الصفا و او به يحيى بن زكريا و او به منذر و از منذر به سليمه رسيد و او به برده وصيت كرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود برده آن را بمن داد و من بتو ميدهم اى على و تو به ، وصى خود و او به اوصياء تو از فرزندانت يكى پس از ديگرى تا برسد به بهترين اهل زمين پس از تو، امت به تو كافر شوند و در باره تو سخت اختلاف كنند آنكه بر تو برجا ماند چون پاينده با من است و كناره كن از تو در آتش است و آتش اقامتگاه كافرانست

٤- ابو بصير گويد: به امام ششم گفتم دعاى يوسف در چاه تاريك چه بود ما در آن اختلاف داريم فرمود چون يوسف به چاه تاريك افتاد از زندگى نوميد شد و گفت بار خدايا اگر خطاها و گناهها روى مرا نزد تو كهنه كردند و آوازم را نزد خود بالا نبرى و دعايم را مستجاب نكنى من از تو خواهش كنم بحق يعقوب پيره مرد به ناتوانيش رحم كن و مرا با او همراه كن تو مهربانى او را نسبت بمن و اشتياق مرا نسبت باو ميدانى گويد سپس امام ششم گريست و گفت من هم ميگويم بار خدايا اگر خطاها و گناهان مرا نزد تو بى آبرو كرده و آوازم بدرگاهت بر نميايد من از تو كه چيزى مانند تو نيست خواهش كنم به محمد پيغمبر رحمتت يا اللّه سپس امام فرمود اين را بگوئيد كه من آن را در گرفتاريهاى بزرگ ميگويم

٥- امام صادقعليه‌السلام فرمود : چهار كس به بهشت نروند كاهن ، منافق ، دائم الخمر و سخن بسيار چين

٦- رسول خدا بر سر جنازه عمويش ابو طالب آمد و فرمود : اى عمو جان در يتيمى پرستارم بودى و در خردسالى مرا پروريدى و در سالخوردگى يارى كردى خدا تو را از من پاداش نيك دهد سپس دستور داد على او را غسل دهد.

٧- عبد اللّه بن عمر دو مرد را ديد كه در سر عمار با هم طرفند و هر كدام خود را قاتل او ميداند گفت : بر سر اين مرافعه دارند كه كدام زودتر بدوزخ ميروند و سپس گفت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم ميفرمود كشنده و لخت كننده اش در دوزخ است اين خبر به معاويه رسيد، گفت ما او را نكشتيم آنكه او را به جبهه آورد كشت شيخ ابو جعفر صدوقرحمه‌الله گويد بنا بر اين لازم آيد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قاتل حمزه و شهداى همراهش باشد چون پيغمبر آنها را به جبهه احد برد.

٨- بلال بن يحيى عبسى گويد: چون عمار كشته شد نزد حذيفه رفتند و گفتند يا ابا عبد اللّه اين مرد كشته شد و مردم در باره او اختلاف دارند شما چه گوئيد، گفت اكنون كه نزد من آمديد مرا بنشانيد گويد يكى او را به سينه گرفت و او گفت من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم فرمود تا سه بار كه ابو يقظان بر فطرت اسلام است و هرگزش ‍ واننهد تا بميرد:

٩- عايشه گفت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : عمار ميان دو كار مختار نشود جز آنكه سخت تر را پذيرد.

١٠- امام باقرعليه‌السلام فرمود : علىعليه‌السلام روز جمعه پيش از ليلة الهرير در صفين اين خطبه را خواند، حمد خدا را بر نعمتهاى خويش بر همه خلقش از نيك و بد و بر حجتهاى رسايش ‍ بر همه خلقش از نافرمان و فرمانبر، گر بگذرد از فضل او است و گر عذاب كند به سبب كار خود آنها است و نيست خداوند ستمكار ببندگانش ، سپاسش ‍ كنم بر آزمايش خوش و نعمتهاى پياپى و از او يارى جويم بر اين پيشامد ما در امر دين ما و باو ايمان دارم و بر او توكل سازم و بس است كه او وكيل باشد سپس من گواهم كه نيست معبود حقى جز خدا، يگانه است شريك ندارد و محمد بنده و رسول او است او را براى هدايت فرستاده و دينش كه پسنديده و اهل آنست او را بر همه بندگانش برگزيده براى رساندن پيغام و دليلهايش به مردم و چنانچه خدا ميدانست مهربان و دلسوز بود، گراميترين خلق خدا بود در حسب و خوش منظرتر و دلدارتر و پدردارتر و باوفاتر بود هيچ مسلمانى يا كافرى براى مظلمه باو در نياويخت بلكه ستم ميديد و ميگذشت و با او پيمان شكنى ميشد و چشم پوشى ميكرد و عفو مينمود تا در گذشت مطيع خدا و شكيبا بر مصائب و مجاهد در راه خدا بحق جهاد و پرستنده خدا تا دم مرگ و مرگ او بزرگترين مصيبت همه روى زمين شد از نيك و بد و كتاب خدا را ميان شما نهاد كه شما را بفرمان بردن خدا ميخواند و از نافرمانيش ميراند رسول خدا بامن سفارش كرده كه هرگز از آن بيرون نروم دشمن در برابر شما آمده و ميدانيد رئيس آنها كيست كه آنها را به باطل ميخواند و پسر عم پيغمبر شما در ميان شما است و شما را بطاعت خدا و عمل به روش پيغمبر دعوت ميكند و برابر نيست كسى كه پيش از هر مردى نماز خوانده و جز پيغمبر خدا پيش از من كسى نماز نخوانده و بخدا من از اهل بدرم بخدا شما بر حقيد و اين قوم مخالف بر باطل اين قوم باطل خود را پيش نبرند و بر آن متحد باشند و شما از حق خود تفرقه شويد با آنها نبرد كنيد تا خدا آنها را بدست خود شما عذاب كند و اگر نكنيد خدا آنها را بدست ديگران عذاب كند. يارانش پاسخ اطاعت باو دادند و گفتند يا امير المؤمنين هر آنى بخواهى حركت كن بسوى آنها بخدا ما بجاى تو كسى نخواهيم ، با تو زنده باشيم و با تو بميريم ، در جوابشان گفت بحق آنكه جانم در دست او است رسول خدا مرا مينگريست كه برابرش شمشير ميزدم و ميفرمود نيست شمشير جز ذو الفقار و نيست جوانى جز علىعليه‌السلام . سپس فرمود اى على تو از من بمنزله هارونى از موسى جز آنكه پس از من پيغمبرى نيست اى على زندگى و مرگ تو همراه منست بخدا دروغ نگويم و بمن دروغ نگفتند گمراه نيستم و بگمراهيم نبردند و فراموش نكردم آنچه بمن سفارش شده كه فراموش كار باشم و من بر دليلى روشن هستم از جانب پروردگارم كه براى پيغمبرش بيان كرده و او براى من بيان نموده ، من بر راه روشنى ميروم كه آن را قدم به قدم ميشناسم سپس روز پنجشنبه بسوى دشمن حركت كرد و از برآمدن آفتاب نبرد كردند تا سرخى شب ناپديد شد و نماز آن روز مردم همان تكبير بود در وقت هر نماز على در آن روز بدست خود پانصد و شش كس از آن مردم كشت و صبح اهل شام فرياد ميزدند اى على در باره بقيه از خدا بترس و قرآن ها را بالاى نيزه كردند.

١١- ابن عباس گويد: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم بالاى منبر ميفرمود در باره اينكه باو خبر رسيده بود برخى از قريش انكار كردند كه على را امير مؤمنان ناميده است كه اى گروه مردم به راستى خداى عز و جل مرا بر شما رسول فرستاده و بمن دستور داده كه على را بر شما امير گذارم حالا هر كه من پيغمبر اويم على امير او است امارتى كه خدا فرمان داده و بمن امر كرده كه بشما بياموزم تا از او بشنويد و بدستور او عمل كنيد و از غدقن او بكنار رويد حالا احدى از شما بر على امير نباشد نه در زندگى من و نه پس از وفات من زيرا خدا او را بر شما امير كرده و او را امير المؤمنين ناميده و كسى پيش ‍ از او بدان نام ناميده نشده من آنچه دستور داشتم در باره على بشما رسانيدم هر كه در آن مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كه مرا نافرمانى كند خداى عز و جل را نافرمانى كرده و نزد خدا عذرى ندارد و سرانجامش ‍ همانست كه خدا در كتاب خود خبر داده (نساء- ١٤) هر كه نافرمانى كند خدا و رسولش را و از حدودش تجاوز كند به آتشى او را در آورد كه جاويدان است

١٢- نام على را پس از وفاتش پيش ابن عباس بردند گفت : افسوس بر ابى الحسن بخدا از دنيا گذشت و نه تغيير داد و نه عوض كرد و نه تغيير حال داد و نه جمع مال كرد و نه حقى را منع كرد و نه جز خدا منظور داشت بخدا دنيا در برابرش از بند كفشى كمتر مينمود، در نبرد شيرى بود و در مجلس دريائى حكيمى بود در حكيمان هيهات او بدرجات بلندى درگذشت

١٣- حسن بن يحيى دهان گويد: من در بغداد حضور قاضى آن بودم كه سماعه نام داشت يكى از بزرگان اهل بغداد بر او وارد شد و گفت خدا قاضى را خير دهد من در سالهاى گذشته به حج رفتم و در برگشت خود به مسجد كوفه وارد شدم در اين ميان كه در مسجد ميخواستم نماز بخوانم ديدم جلوم زنى از عربهاى بيابانى گيسوان دختر خود فرو انداخته و جامه اى بر تن دارد و ميگويد اى كه در آسمان ها مشهور و در زمين مشهور و در آخرت مشهور و در دنيا مشهور جباران كوشيدند نور ترا خاموش كنند و نامت را نهان سازند ولى خدا جز بلندى نام و تابندگى نور ترا نخواست گرچه مشركان را بد بود، گويد گفتم يا امة اللّه كيست آنكه چنين او را ميستائى ؟ گفت او امير مؤمنان است گويد گفتم كدام امير المؤمنين ؟ گفت همان على بن ابى طالب كه يگانه پرستى روانيست جز باو و ولايت او، گفت رو برگرداندم و احدى را نديدم

مجلس شصت و چهارم روز سه شنبه ٦ جمادى الاولى ٣٦٨

١- امام رضاعليه‌السلام در تفسير قول خداى عز و جل (قيامت - ٢٢ و ٢٣): چهره هائى در اين روز خرم است و بسوى پروردگار خود نگران است - فرمود يعنى تابان است و منتظر ثواب پروردگار خود است

٢- در تفسير قول خداى عز و جل (انعام - ١٠٣): ديده ها در كش نكنند و او ديده ها را درك كند- فرمود توهم دلها او را درك نكنند تا چه رسد به چشمها.

٣- اسماعيل بن فضل گويد: از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم كه خدا در معاد ديده شود؟ فرمود منزهست و برتر است بى اندازه اى پسر فضل بديده ها در نيابد جز آنچه رنگ و كيفيت دارد و خدا آفريننده رنگها و چگونگيها است

٤- امام رضاعليه‌السلام فرمود : روزى ابو حنيفه از نزد امام صادقعليه‌السلام بيرون آمد و موسى بن جعفر با او رو برو شد به آن حضرت عرضكرد اى پسر گناه از كيست ؟ فرمود از سه وجه خالى نيست يا از خداى عز و جل است و اين نشود زيرا بر كريم شايسته نيست بنده را بدان چه كار او نيست شكنجه كند و يا به اشتراك خداى عز و جل است با بنده و اين هم روا نيست زيرا شريك توانا شايسته نيست به شريك ناتوان ستم كند و يا آنكه از خود بنده است و بايد چنين باشد و اگر خدا كيفرش كند به گناه خود او است و اگر از او بگذرد بكرم وجود خداست

٥- ابراهيم بن ابى محمود گويد: به امام رضاعليه‌السلام گفتم يا ابن رسول اللّه چه فرمائى در حديثى كه مردم از رسول خدا باز گويند كه فرمود خداى تبارك و تعالى هر شب به سماء دنيا نازل شود فرمود خدا آنان كه سخن را از جاى خود بگردانند لعنت كند رسول خدا چنين نفرموده همانا فرموده خداى تعالى هر شب در ثلث آخر فرشته به سماء دنيا فرود كند و شب جمعه از اول شب و باو دستور دهد كه جار كشد آيا سائلى هست كه باو عطا كنم ؟ تائبى هست كه از او بپذيرم آمرزشجوئى هست كه برايش بيامرزم اى خيرخواه بيا اى بد خواه كوتاه كن و اين دعوت را تا سپيده دم ادامه دهد و چون سپيده دمد بجاى خود در ملكوت سماء برگردد پدرم از جدم از پدرانم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين طور برايم باز گفتند.

٦- امام صادقعليه‌السلام فرمود : چون بنده در سجده گويد يا اللّه يا رباه يا سيداه سه بار خداى تعالى در جوابش فرمايد لبيك بنده ام حاجتت بخواه

٧- فرمود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر زنى در خانه شوهر براى اصلاح چيزى را جابجا كند خداى عز و جل باو نظر كند و هر كه خدا باو نظر كند عذابش نكند ام سلمه عرضكرد مردها همه خوبيها را بردند زن هاى بيچاره چه خوبى دارند؟ فرمود آرى چون زنى آبستن شود مقام روزه دار و شب زنده دار و مجاهد با خود و مالش را در راه خدا دارد و چون بزايد اجرى دارد كه كس عظمت آن را نداند و چون طفل را شير دهد به هر مكى ثواب آزاد كردن يك بنده از اولاد اسماعيل دارد و چون از شير دادن فارغ شود فرشته اى پر بر پهلويش زند و گويد كار خود را از سر گير كه آمرزيده شدى

٨- فرمود : سه چيز است كه اگر در كسى نباشد هرگز اميد خيرى در او نيست كسى كه در نهان از خدا نترسد و در پيرى از گناه نهراسد و از عيب شرم نكند.

٩- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : كه بنده ايست صد سال بخاطر گناهش در زندان است و زنان و برادران خود را در بهشت مى بيند.

١٠- علىعليه‌السلام فرمود : روز قيامت كسى سر از خاك برندارد جز آنكه دو فرشته بازويش را بگيرند و گويند رب العزه را اجابت كن

١١- ابو هاشم جعفرى گفت : بمن تنگى سخنى رسيد و نزد ابى الحسن على بن محمدعليه‌السلام رفتم و بمن اجازه ورود داد و چون نشستم فرمود اى ابو هاشم ميخواهى شكر كدام نعمت خدا را بكنى ؟ گويد روى در هم كشيدم و ندانستم چه گويم آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود ايمان بتو روزى كرد و به وسيله آن تنت بر آتش حرام كرد و تندرستيت داد و بر طاعت بتو كمك كرد، قناعت بتو داد و از آبرو فروشى حفظت كرد اى ابو هاشم من تو را بدين آغاز نمودم براى آنكه ميخواستى بمن از كسى كه بتو چنين كرده شكايت كنى و دستور دادم صد اشرفى به تو بدهند آن ها را دريافت كن

١٢- امام صادقعليه‌السلام ميفرمود : حاقن و حاقب و حازق نماز ندارند حاقن كسيست كه بولش گرفته حاقب كسى كه غائطش گرفته و حازق آنكه در فشار است از پاپوش خود.

١٣- حماد بن عيسى گويد: روزى امام ششم بمن فرمود ميتوانى خوب نماز بخوانى عرضكردم يا سيدى من كتاب نماز حريز را حفظ كردم فرمود بر تو باكى نيست برخيز نماز بخوان گويد برابر آن حضرت رو بقبله ايستادم و تكبير نماز گفتم و ركوع و سجود نمودم فرمود اى حماد خوب نماز نميخوانى و چه اندازه بر مرد زشت است كه شصت سالش شود و يك نماز كامل و تمام بر پا ندارد حماد گويد پيش خود خوار شدم و عرضكردم قربانت نماز را بمن بياموز امام صادق رو بقبله ايستاد تمام قد و دو دست را تا ران پائين انداخت كه انگشتانش بهم چسبيده بود و دو گام را بهم نزديك كرد تا فاصله آن ها سه انگشت گشاده شد و انگشتان پايش همه را برابر قبله نمود و منحرف نساخت در حال خشوع و استكانت گفت اللّه اكبر حمد و قُلْ هُوَ اللّهُ را آرام خواند و باندازه نفسى درنگ كرد و ايستاده گفت اللّه اكبر. سپس بركوع رفت و دو كف خود را كه انگشتانش باز بود از دو سر زانو پر كرد و زانو را عقب داد تا پشت او هموار شد كه اگر قطره آبى يا روغنى بر آن ميچكيد نميلغزيد از بس پشتش هموار بود و گردن كشيد و چشمها خوابانيد سه بار به آرامى فرمود سبحان اللّه ربى العظيم و بحمده و بايستادن برخاست و چون بر جا شد گفت سمع اللّه لمن حمده و همان ايستاده تكبير گفت و دو دست را تا برابر رو بلند كرد و به سجده رفت و دو كف را كه انگشتانش بهم چسبيده بود ميانه دو سر زانو برابر روى نهاد و سه بار گفت سبحان ربى الاعلى و بحمده و چيزى از اعضاى بدن را بر هم نگذاشت و بر هشت عضو سجده كرد: پيشانى ، دو كف ، دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پاها كه اين هفت واجب است و سر بينى را بر زمين نهاد و اين سنت است و همان ارغامست سپس سر از سجده برداشت و چون بر جا نشست گفت اللّه اكبر و بر طرف چپ نشست و روى پاى راستش را بر پشت پاى چپش نهاد و گفت أ ستغفر اللّه ربى و اتوب اليه و همان نشسته باز تكبير گفت و به سجده دوم رفت و همان گفت كه در سجده اول گفته بود و در ركوع و سجود هيچ عضو تنش از هم كمك نگرفتند و دستها را از زير تن بيرون داده بود مانند پر و دو ذراع بر زمين نگذاشته بود به همين روش دو ركعت نماز خواند و فرمود اى حماد چنين نماز بخوان و رو بر مگردان و با دست و انگشت بازى مكن و بسوى راست و چپ آب دهن مينداز و نه پيش روى خود.

١٤- علىعليه‌السلام فرمود : دينم دين پيغمبر و حسبم حسب پيغمبر است هر كه طعن در دين و حسبم زند طعن به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زده است

١٥- زيد بن ثابت گفت : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود من بجا ميگذارم در ميان شما ثقلين را كه كتاب خداى عز و جل و خاندانم باشند حالا آن هر دو خليفه بعد از منند و از هم جدا نشوند تا در سر حوض بر من درآيند.

١٦- چون امير المؤمنين خواست به نهروان رود منجمى خدمتش آمد و عرضكرد: يا امير المؤمنين در اين ساعت حركت مكن و سه ساعت از روز گذشته حركت كن ، فرمود چرا؟ گفت اگر در اين ساعت بروى بتو و يارانت آزار و سختى شديدى ميرسد و اگر در ساعتى كه بتو دستور دهم بروى پيروز و غالب شوى و هر چه خواهى بيابى امير المؤمنين فرمود ميدانى در شكم اين جاندار چيست نر است يا ماده ؟ گفت اگر حساب كنم ميدانم ، فرمود هر كه تو را باور كند بر اين گفتار قرآن را دروغ شمرده كه فرمايد (لقمان - آيه آخر) براستى نزد خداست علم به ساعت و او باران فرو بارد و بداند كه در رحم چيست ، نداند كسى كه فردا چه كاره است و نداند كسى كه به چه سرزمينى بميرد براستى خدا دانا و آگاهست محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه تو ادعا ميكنى ادعا نميكرد تو گمان دارى رهبرى بدان ساعتى كه هر كه در آن حركت كند بدى از او بگردد و به ساعتى كه هر كه در آن حركت كند بدو زيان رسد هر كه تو را در آن تصديق كند بگفته تو از يارى جستن بخداى عز و جل بى نياز است در آن جهت و بتو در دفع بدى نيازمندتر است و شايدش كه تو را بجاى پروردگارش سپاس گويد و هر كه در اين باره بتو ايمان آورد تو را در برابر خدا همتا و ضد گرفته است سپس فرمود بار خدايا بد فالى نيست جز بد فالى تو و زيانى نيست جز زيان تو و خيرى نيست جز خير تو و معبود حقى نيست جز تو رو به منجم فرمود بلكه ما تو را تكذيب كنيم و در همين ساعتى كه روا نداشتى برويم