حقيقت گمشده . جلد ۱

حقيقت گمشده .0%

حقيقت گمشده . نویسنده:
گروه: مناظره ها و رديه ها

حقيقت گمشده .

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شيخ معتصم سيد احمد
گروه: مشاهدات: 7194
دانلود: 1971


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 38 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7194 / دانلود: 1971
اندازه اندازه اندازه
حقيقت گمشده .

حقيقت گمشده . جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حديث ديگر

متن حديث: «دو چيز نزد شما گذاشتم و رفتم كه اگر به آن دو متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنت رسول او».

اين حديث بى ارزش تر از اين است كه مورد بحث قرار گيرد، و آنچه درباره آن مى توان گفت، علاوه بر آنچه گذشت اين است:

١ - اين حديث را صحاح شش گانه اهل سنت نقل نكرده اند، و همين كافى است براى تضعيف آن، پس چگونه متمسك به حديثى شده اند كه در صحاح و مسانيد آنها نيست، ولى اگر كسى موقعيت اين حديث را ميان اهل سنت ملاحظه كند شك نخواهد كرد كه اين حديث را صحاح و در راءس آنها بخارى و مسلم روايت كرده اند، در حاليكه ابدا اثرى از آن نيست.

٢ - قديمى ترين مصادرى كه اين حديث را نقل كرده اند موطاامام مالك، سيره ابن هشام و صواعق ابن حجره است... من هيچ كتاب ديگرى نيافتم كه اين حديث را روايت كند. ضمنا سيره ابن هشام و صواعق هر دو حديث را روايت كرده اند.

٣ - اين حديث در صواعق مرسل بوده و در سيره ابن هشام سند آن ناقص ‍ است، و ابن هشام(٥٤)

ملاحظه كنيد اين حديث سند ندارد، پس نمى توان بر آن اعتماد كرد. و چون مالك به تنهايى اين حديث را نقل كرده ولى نه استاد او ابو حنيفه آن را روايت كرده و نه شاگردانش شافعى و احمد بن حنبل، پس اگر حديث درست بود، چرا ائمه مذاهب و ائمه حديث از آن اعراض كرده اند؟!

٥ - حاكم در مستدرك خود(٥٦) دروغگو است كه از دشمنان اهل بيتعليهم‌السلام بوده و از كسانى است كه عليه علىعليه‌السلام قيام كرده و او را تكفير كردند.

راه دوم: در آن صالح بن موسى الطلحى از عبدالعزيز بن رفيع از ابن صالح از ابوهريره روايت ابو سعيد خدرى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين حديث را وقتى فرموده است كه در بستر مرگ بوده در حاليكه ابوهربره در آن وقت در بحرين بسر مى برده است ، او يك سال و نيم قبل از وفات رسول الله با علاء حضرمى به آنجا فرستاده شد پس چگونه اين حديث را از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر مرگ ايشان شنيده است؟!

٦ - السنن الكبرى، تاءليف بيهقى اين حديث را در جلد ١٠ ص ١٤٤ انتشارات دار المعرفه بيروت لبنان نقل كرده است، ابتدا حديث مسلم تركت فيكم كتاب الله و عترتى اهل بيتعليهم‌السلام را روايت كرده و سپس ‍ متن دو حديث مستدرك را.

٧ - كتاب «الفقيه المتفقه» تاءليف خطيب بغدادى ج ١ كتاب را تصحيح و بر آن حاشيه زده است، كتاب از انتشارات دار الكتب العلميه در بيروت ، لبنان مى باشد. اين كتاب دو حديث را نقل كرده است. اول حديث مستدرك (عن ابى صالح عن ابى هريره) است. روايت دوم جديد است، به نقل سيف بن عمر، از ابن اسحاق اسدى، از صباح بن محمد، از ابن حازم، از ابوسعيد خدرى... كه متن حديث را از ايشان نقل كرده است، و اين روايت نيز قابل قبول نيست، زيرا علماى جرح و تعديل بر دروغگويى سيف بن عمر اجماع دارند و قول علما درباره او بعدا خواهد آمد.

٨ - كتاب: «الالماع الى معرفه اصول الروايه و تقييد المساع» تاليف قاضى عياض ٤٧٩- ٥٤٤ هجرى، به تحقيق آقاى احمد صقر، چاپ اول، ناشر دار الراءس الناصر المكتبة العتيقه تونس، ص ٩، متن حديث را از كتاب «الفقيه المتفقه» كه سند آن سيف بن عمر و جود دارد نقل كرده است.

غير از موارد فوق در هيچ كتابى حديث (كتاب الله و سنتى) نقل نشده است، بنابراين حديث فوق تنها از طريق ابن عباس، ابو سعيد خدرى و ابو هريره نقل شده است و اين سه راه با تمام ضعف خود در نيمه قرن پنجم هجرى يعنى بعد از حاكم (صاحب مستدرك) پيدا شده اند، و هيچ كتابى قبل از آن نيست كه از اين راهها نقل كرده باشد، اين يك مصلب، ثانيا اين سه نفر صحابى: ابو هريره، ابن عباس و ابو سعيد خدرى حديث (كتاب الله و عترتى) را در قرن دوم هجرى بنابر روايت مسلم نقل كرده اند، حال كدام يك را بايد قبول كرد؟.(٥٨) ، «اگر تو خشن و سنگدل بودى، آنها از اطراف تو پراكنده مى شدند»... پس از اين قدرى از خشم او فروكش كرد.

گفتم: از شما مى پرسم اى شيخ، آيا حديث (كتاب الله و سنتى) در موطاء مالك ضعيف است يا صحيح؟!

با حسرتى فراوان گفت: ضعيف است.

گفتم: پس چرا گفتى كه حديث در موطاء است در صورتى كه مى دانى آن ضعيف است؟

دوباره صدايش را بالا برده گفت: اين حديث سندهاى ديگرى نيز دارد.

به حاضرين خطاب كرده گفتم: شيخ از روايت موطاء دست كشيد و گفت: حديث راه هاى ديگرى دارد، پس بشنويم راههاى ديگر آن را

در اينجا شيخ احساس شكست و خجالت كرد زيرا حديث هيچ راه صحيحى ندارد. در اين هنگام يكى از حاضرين شروع كرد به صبحت كردن، شيخ فرصتى يافت تا خود را از اين تنگناه شروع كرد دهد، به وى اشاره كرده و به اشاره كرده به من گفت: بشنو، ايشان چه مى گويد.

ولى من كه متوجه وضعيت او شده بودم اصرار كرده گفتم:

اى شيخ، راه هاى ديگر حديث را بفرمائيد بشنويم؟!

با لحن شكست خورده گفت: به ياد ندارم، آنها را براى تو خواهم نوشت.

گفتم: سبحان الله! شما آن همه حديث در فضيلت شهرها و سرزمين ها از حفظ دارى، ولى مهمترين حديثى كه پايه اساسى اهل سنت و جماعت است حديثى كه امت را از گمراهى نجات مى دهد نمى دانى؟! به ادعاى خودت.

ولى او همچنان ساكت ماند، يكى از حاضرين كه متوجه شرمسارى شيخ شده بود گفت:

از شيخ چه مى خواهى؟ مگر به تو قول نداد كه آنها را برايت بنويسد.

گفتم: من راه را براى شما كوتاه مى كنم، اين حديث در سيره ابن هشام نيز هست ولى بدون سند.

شيخ ارنووطى گفت: سيره ابن هشام، كتاب سيره است نه كتاب حديث.

گفتم: پس اين روايت را نيز ضعيف مى دانى؟

گفت: آرى

گفتم: پس زحمت بحث درباره آن را نيز از دوش من برداشتى.

سپس سخن خود را ادامه دادم: اين حديث در كتاب «ژ» تاءليف قاضى عياض نيز هست، همچنين در كتاب «القيه المنفقه»، تاليف خطيب بغدادى... آيا اين روايتها را مى پذيرى؟

گفت: خير

گفتم: پس حديث «كتاب الله سنتى» به شهادت شيخ ضعيف است و تنها يك ضمانت باقى مانده است كه امت را از اختلاف نجات دهد، و آن حديث متواترى است از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه كتابهاى حديث اهل سنت حتى صحاح ششگانه بجز بخارى آن را روايت كرده اند، و آن حديث متواترى است از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

انى تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكم بهما لن تضلوا بعدى، كتاب الله حبل ممدود مابين السماء و الارض، و عترتى اهل بيتعليهم‌السلام ، فان العليم الخبير انباءنى انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض

(من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى گذارم، كه اگر به آنها متمسك شويد هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد، يكى كتاب خدا كه ريسمانى است پيوسته از آسمان تا به زمين، و ديگرى عترت و اهل بيتعليهم‌السلام ، كه خداى دانا و آگاه به دانا و آگاه به من خبر داده است آن دو هيچ گاه از هم جدا نخواهد شد تا آنكه كنار حوض بر من وارد شوند). اين متن حديث است طبق روايت احمد بن حنبل، و هر مؤمنى كه به دنبال اسلام واقعى است، همانكه خدا به رسول خود امر فرموده است، چاره اى ندارد جز رفتن از اين مسير، كه همان مسير اهل بيتعليهم‌السلام است، اهل بيتعليهم‌السلام تطهير شده در قرآن كريم از هر گناه و پليدى. پس از اين قدرى از فضايل اهل بيتعليهم‌السلام را نقل كردم در حالى كه شيخ كاملا ساكت بود و در اين مدت حتى يك كلمه سخن نمى گفت: و اين خلاف عادت او بود زيرا قبل از اين، پى در پى سخن مرا قطع مى كرد.

هنگامى كه مريدان شيخ متوجه شكست او شدند شروع به سر و صدا كردند گفتم: دغل بازى و نفاق بس است، اين قدر از حق دورى نكنيد، تا كى چشم خود را بسته نگه مى داريد؟!! در حالى كه آيات حق آشكار و نشانه هاى آن مشخص است،، و من بر شما حجت اقامه كردم مبنى بر اينكه دين جز از راه كتاب خدا و عترت پاك از آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نخواهد بود.

شيخ همچنان ساكت بود و يك كلمه هم در جواب من نمى گفت. يكباره از جا برخاست و گفت: من مى خواهم بروم، من كلاس درس دارم، با توجه با اينكه او براى نهار دعوت بود.

صاحب خانه اصرار كرد كه بماند، پس از آوردن غذا مجلس آرام شد، شيخ نيز هنگام غذا خوردن درباره هيچ موضوعى اصلا سخن نگفت، در صورتى كه قبل از اين مجلس را در اختيار داشت و او تنها بود!...

اين است نتيجه كار كسى كه حقايق را مخفى مى كند، روزى بايد در ملأ عام رسوا شود.

مشكل اهل سنت با اين دو حديث حل نمى شود

اگر از آنچه گفتيم چشم پوشى كرده و مثلا پذيرفتيم كه اين دو حديث صحيح اند، حديث «عليكم بسنتى...» و «كتاب الله و سنتى»، اين فرض اهل سنت را نجات نداده و گرفتارى آنها را حل نمى كند، بلكه از همه جهات مذهب اهل بيتعليهم‌السلام (تشيع) را تاءييد و استوار مى كند، دليل اين مطلب چنين است:

حديث اول: «بر شما باد سنت من و سنت خلفاء راشيدين هدايتگر بعد از من»(٦٠)

پس از اين ديگر كسى نمى تواند بر حديث «و سينه الخفاء...» استدلال كند مبنى بر اينكه منظور از آن خلفاى چهار گانه اند، آنهم با بودن اين روايت هاى متواتر كه بالغ بر بيست راه هستند و همگى شهادت مى دهند كه خلفا دوازده خليفه اند، و نمى توانيم تفسيرى در واقعيت هاى گذشته براى آن بيابيم جز در ائمه دوازده گانه مذهب اهل بيتعليهم‌السلام .

بنابراين شيعه تنها فرقه اى است كه توانسته است معانى اين روايت ها را مشخص كند، آنهم با ولايت امام علىعليه‌السلام و پس از ايشان حسن و حسين و سپس نه امام از فرزندان حسين، پس تعداد آنها مى شود دوازده امام.

با وجود اينكه كلمه قريش در اين روايتها اطلاق دارد و دقيقا مشخص نشده است ولى اگر روايتها و قرائن ديگر را ضميمه كنيم معلوم مى گردد كه مراد از آن، اهل بيتعليهم‌السلام است آنهم به دليل وجود روايتهاى زيادى مبنى بر امامت اهل بيتعليهم‌السلام ، كه در بحث هاى آينده آنها را مطرح خواهيم كرد.

در اين باره اين روايت كافى است: اين تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى، كتاب الله و عترتى اهل بيتعليهم‌السلام (من در ميان شما چيزى را باقى مى گذارم كه اگر به آن تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم اهل بيتعليهم‌السلام

حال كه قيام دين همانگونه كه روايت هاى گذشته دلالت داشت وابسته به ولايت خليفه است، و در عين حال روايتهايى هست كه تأكيد بر تلازم ميان اهل بيتعليهم‌السلام و كتاب خدا، پس اين بهترين دليل است بر اينكه منظور از (دوازده خليفه) همان ائمه اهل بيتعليهم‌السلام است.

اما جمله «كلهم من قريش» همه آنها از قريش اند در واقع تغيير و تحريف حديث است و منظور از جعل آن خدشه وارد كردن بر دلالت آشكار حديث به لزوم پيروى از اهل بيتعليهم‌السلام است، زيرا عبارت آن «كلهم من بنى هاشم» همه آنها از بنى هاشم اند مى باشد ولى دستهاى حقد و خيانت، فضائل اهل بيتعليهم‌السلام را دنبال كرده تا آنچه را بتواند بپوشاند و آنچه قابل تحريف باشد(٦٢ ) همچنين قندوزى روايت هاى واضح ترى را نيز نقل كرده است، مثلا از عبايه بن ربعى از جابر روايت مى كند كه گفته است: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: انا سيد النبيين و على سيد الوصيين و ان بعدى اثنا عشر اولهم على و آخرهم القائم المهدى، من سرور انبيا و على سرور اوصيا است، و اوصياى من پس از خود دوازده نفراند، اول آنها على و آخرين آنها مهدى قائم است.(٦٤) ، «بگو من پاداشى از شما نمى خواهم مگر اظهار محبت به نزديكان من» و حديث كسا را مراعات ننمودند، بنابراين راهى جز حمل اين حديث بر دوازده امام از اهل بيتعليهم‌السلام پيامبر و عترت ايشانعليه‌السلام نيست،زيرا آنها از تمام اهل زمان خود از نظر علم، جلالت شاءن، ورع، تقوى، سلامت در نسب، فضيلت در حسب و كرامت نزد خدا برترند و علم آنها به نقل از پدران خود متصل به جد بزرگوارشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است)(٦٦).

به بيانى دقيق تر، از قول ابن حجر مى توان گفت: كه تمسك به سنت امكان پذير نيست مگر از راه حافظان آن كه خود اهل بيتعليهم‌السلام اند، و اهل هر بيت به آنچه در آن است آگاهترند، همچنان كه روايات اين مطلب را تأكيد و تاريخ بر آن شهادت مى دهد. بنابراين تأكيد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مربوط است به تمسك به اهل بيتعليهم‌السلام است، نه آنگونه به سنت ملازم بر اينكه تأكيد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقع است، نه آنگونه كه ابن حجر گفت مبنى بر اينكه تأكيد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقع است بر تمسك به سنت، زيرا روايتها وارده در مورد ضرورت تمسك به اهل بيتعليهم‌السلام به حد تواتر رسيده است و علاوه بر آن مى دانيم كه سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چقدر دستخوش آتش سوزى، كتمان و مخفى كارى و تزوير و تحريف گشته است و لذا اهل بيتعليهم‌السلام تنها راه رسيدن به قرآن و سنت اند، همانگونه كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و از آنها عقب نمانيد كه هلاك مى شويد و به آنها چيزى ياد ندهيد كه آنها اعلم از شما هستند»، طبق روايت طبرانى، و بر اين اساس هيچ چاره اى جز وجوب تمسك به اهل بيتعليهم‌السلام نيست.

فصل سوم : حديث «كتاب الله و عترتى» در مصادر اهل سنت

اثبات حديث كتاب الله و عترتى در بحث گذشته ثابت شد كه حديث تمسك به سنت بى اساس و اين حديث تكيه گاه اساسى براى بر پا بودن مذهب اهل سنت و جماعت است، و با تزلزل اين تكيه گاه، پايگاه تمام مذهب نيز متزلزل مى شود و بدين سبب است كه علماى آنها بر كتمان روايت «كتاب الله و عترتى» و ترويج از حديث «كتاب الله و سنتى» اصرار دارند، و توانسته اند اذهان عموم را نيز در اين جهت سوق دهند، تا جائيكه هر گاه سخن از حديث عترت پيش مى آمد، تمام حاضرين با تعجب شديد و نا باورى نگاه مى كردند.

و لذا خواستم براى اتمام حجت حديث عترت را در اين فصل از كتاب هاى اهل سنت ثابت و تمام روايات آن را نقل كنم.

سند حديث

تعداد روايان حديث از صحابه اين حديث به طور متواتر از جمعى از صحابه وارد شده است كه در زير نام بعضى از آنها را مى آوريم:

١ - زيد بن ارقم. ٢ - ابو سعيد خدرى.

٣ - جابر بن عبدالله. ٤ - حذيقه بن اسيد.

٥ - حزميه بن ثابت. ٦ - زيد بن ثابت.

٧ - سهيل بن سعد. ٨ - ضمره اسدى.

٩ - عامر بن ابى ليلى (غفارى). ١٠ - عبدالرحمن بن عوف.

١١ - عبدالله بن عباس. ١٢ - عبدالله بن عمر.

١٣ - عدى بن حاتم. ١٤ - عقبه بن عامر.

١٥ - على ابن ابى طالب. ١٦ - ابوذر غفارى.

١٧ - ابو رافع. ١٨ - ابو شريح خزاعى.

١٩ - ابو قدامه انصارى. ٢٠ - ابو هريره.

٢١ - ابو الهيثم بن تيهان. ٢٢ - ام سلمه.

٢٣ - ام هانى بنت ابى طالب. ٢٤ - و افرادى از قريش.

تعداد راويان حديث از تابعين

همچنين اين روايت در زمان تابعين به طور متواتر نقل شده است، كه تعدادى از تابعين كه حديث «كتاب الله و عترتى» را نقل كرده اند، نام مى بريم:

١ - بو طفيل عامر بن واثله. ٢ - عطيه بن سعيد عوفى.

٣ - حنش بن معتمر. ٤ - حارث همدانى.

٥ - حبيب بن ابى ثابت. ٦ - على بن ربيعه.

٧ - قاسم بن حسان. ٨ - حصين بن سبرده.

٩ - عمرو بن مسلم. ١٠ - ابو ضحى مسلم بن صبيح.

١١ - يحى بن جعده. ١٢ - اصبغ بن نباته.

١٣ - عبدالله بن ابى رافع. - مطلب بن عبدالله بن حنطب.

١٥ - عبدالرحمن بن ابى طالب. ١٦ - عمر بن على بن ابى طالب.

١٧ - فاطمه بنت على بن ابى طالب. ١٨ - زين العابدين على بن الحسين.

١٩ - حسن بن حسن بن على بن ابى طالب.... و جمعى ديگر.

تعداد راويان حديث در طول ١٤ قرن

اما كسانى كه حديث را پس از صحابه و تابعين، از بزرگان امت، و حفاظ حديث را پس از صحابه و تابعين، از بزرگان امت، و حفاظ حديث و مشاهير ائمه در طول ١٤ قرن نقل كرده اند، تعداد آنها بسيار زياد است كه در اينجا مجال ذكر نام روايتهاى تمام آنها نيست، ولى بعضى از محققين و علما، آنها را بر شمرده اند، جهت تفصيل بيشتر مى توان به كتاب عبقات الانوار جزء اول و دوم مراجعه نمود.

در اينجا به ذكر تعداد آنها در هر مقطع زمانى از قرن دوم تا قرن چهاردهم اكتفا مى كنيم:

قرن دوم: ٣٦ نفر

قرن سوم: ٦٩ نفر

قرن چهارم: ٣٨ نفر

قرن پنجم: ٢١ نفر

قرن ششم: ٢٧ نفر

قرن هفتم: ٢١ نفر

قرن هشتم: ٢٤ نفر

قرن نهم: ١٣ نفر

قرن دهم: ٢٠ نفر

قرن يازدهم: ١١ نفر

قرن دوازدهم: ١٨ نفر

قرن سيزدهم: ١٢ نفر

قرن چهاردهم: ١٣ نفر

پس مجموع راويان حديث از قرن دوم تا قرن چهاردهم ٣٢٣ نفراند، دقت كنيد!

حديث «كتاب و عترت» در كتابهاى حديثى

اما كتابهاى كه حديث را نقل كرده اند بسيار زياداند كه از آن جمله:

١ - صحيح مسلم: ج ٤ ص ١٨٧٤ ح ٣٧ - انتشارات دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان: مسلم در صحيح خود روايت كرد: محمد بن بكاربن تريان نقل كرده از حسان (فرزند ابراهيم)، به نقل از سعيد (ابن مسروق) از يزيد بن حيان از زيد بن ارقم مى گويد: وارد شديم بر زيد به او گفتيم: خوشا به حال تو، از صحاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودى و در نماز به ايشان اقتدا مى كردى. اى زيد تو خبر زيادى ديده اى، اى زيد به ما بگو آنچه از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده اى، گفت: اى برادر زاده، به خدا سن من بالا رفته و زمان من گذشته است، و لذا قدرى از آنچه از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دانستم از يادم رفته است، پس به آنچه نقل كردم راضى شده و بيش از آن بر من تحميل نكنيد، سپس گفت:

روزى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جهت ايراد سخنرانى براى ما قيام فرمودند، ما در نزديكى چشمه آبى بوديم به نام خم ميان مكه و مدينه، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابتدا حمد و ثناى خدا را بجا آورده و موعظه فرمود، سپس گفت: اما بعد اءلا ايها الناس فانما انا بشر يوشك ان ياءتى رسول ربى فاءجيب، و انا تارك فيكم ثقلين: او لهما كتاب الله عز و جل و هو حبل الله من اتبعه كان على هدى و من تركه كان على ضلاله اى مردم من انسانى بيش نيستم كه هر آن ممكن است فرستاده خدا آمده و من نداى او را جواب گويم، من دو امانت گرانبها نزد شما خواهم گذاشت، اول كتاب خداى عزوجل است كه ريسمان خداوند بوده، هر كه از آن پيروى كند راه يافته و هر كه آن را ترك نمايد گمراه است، سپس ‍فرمود: و اهل بيتعليهم‌السلام ، اذكركم الله فى اهل بيتعليهم‌السلام ، اذكركم الله فى اهل بيتعليهم‌السلام ، اذكركم الله فى اهل بيتعليهم‌السلام و ديگر اهل بيتعليهم‌السلام ، شما را به ياد خدا مى اندازم درباره اهل بيتعليهم‌السلام ، شما را به ياد خدا مى اندازم درباره اهل بيتعليهم‌السلام ، شما را به ياد خدا مى اندازم درباره اهل بيتعليهم‌السلام .

پرسيديم: اهل بيتعليهم‌السلام او چه كسانى هستند، آيا زنان او هستند، گفت: به خدا قسم، چه بسا كه زن مدتى از زمان در كنار مرد بوده و پس از آن وى را طلاق گويد و او نزد پدر و قوم خود برگردد، منظور از اهل بيتعليهم‌السلام او ريشه او و خانواده او است كه پس از او صدقه بر آنها حرام شده است.

مسلم باز هم روايت مى كند:

(از زهير بن حرب و شجاع بن مخلد كه هر دو روايت كرده اند از اين عليه، زهير مى گويد: اسماعيل بن ابراهيم نقل كرده از ابو حيان از يزيد بن حيان مى گويد: رفتيم... سپس حديث را نقل مى كند).

همچنين مسلم حديث را نقل كرده از ابوبكر بن ابى شيبه از محمد بن فضيل و اسحاق بن ابراهيم از جرير، كه هر دو از ابى حيان نقل مى كنند... سپس ‍ حديث را آورده است).

روايتهاى مسلم همگى منتهى مى شوند به ابو حيان بن سعيد تميمى، كه ذهبى درباره او مى گويد: (يحى بن سعيد بن حيان، ابو حيان تميمى، ثورى از را بزرگ شمرده و توثيق مى كرد، و درباره او احمد بن عبدالله عجلى مى گويد: ثقه، صالح و نامدار بوده و صاحب سنت است)(٦٨).

عسقلانى مى گويد: (ابو حيان تميمى كوفى ثقه است، از شش سالگى به عبادت پرداخته و در سال چهل و پنج از دنيا رفته است)(٧٠):

نووى در شرح حال مسلم مى گويد (مسلم در علم حديث كتاب هاى زيادى را تاءليف كرده است، از آن جمله كتاب صحيح او است كه خداوند كريم آن را بر مسلمين منت گذاشته است و حمد و نعمت، فضل و منت از آن خداوند است).

اين مقدار شاهد، براى اين مطلب كاملا روشن، كافى است.

٢ - نقل اين حديث توسط امام حافظ ابو عبدالله حاكم نيشابورى در مستدرك خود بر بخارى و سلم ج ٣ ص ١٠٩ كتاب معرفه الصحابه - انتشارات دار المعروفه - بيروت، لبنان.

حديث را (ابو عوانه) از اعمش از حبيب بن اءبى ثابت از ابى الطفيل از زيد بن ارقم روايت كرده مى گويد: وقتى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از حجه الوداع باز مى گشت، كنار غدير خم توقف نموده دستور داد محوطه اى را تميز كردند، سپس فرمود: كاءنى قد دعيت فاءجبت، انى تارك فيكم الثقلين احد هما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتى فانظروا كيف تخلفون فيهما فانهما لن يفترقا حتى يردا على حوض ، نزديك است كه من (از سوى خداوند) دعوت شده و اجابت نمايم من در ميان شما دو امانت گرانبها باقى مى گذارم، يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب خدا و عترتم، ببينيد چگونه پس از من با آنها رفتار مى كنيد، آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند، سپس افزود: ان الله عزوجل مولاى، و انا مولى كل مؤمن، خداى عزوجل مولاى من، و من مولاى هر مؤمن هستم، آنگاه دست على را گرفت: من كنت مولا فهذا وليه «هر كه من مولاى او هستم، اين ولى او است». بنابراين رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تأكيد مى كند كه اولين فرد اهل بيتعليهم‌السلام و در راءس آنها و آنكه پيروى از او بر همه واجب است علىعليه‌السلام است.

همچنين آن را از (حسان) بن ابراهيم كرمانى به نقل از محمد بن سلمى بن كهيل از پدرش از ابى طفيل از ابن واثله روايت كرده است كه او از زيد بن ارقم شنيده است... و حديث را مانند آنچه گذشت روايت كرده و اضافه نموده است: (سپس گفت: تعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم ميدانيد كه من بيش از مؤمنين بر خود آنها ولايت دارم، اين را سه بار تكرار فرمود و آنها گفتند: آرى، گفت : من كنت مولاه فعلى مولاه، هر كه من مولاى او هستم، على مولاى او است).

حاكم اين را از دو راه ديگر نيز روايت كرده و ما براى اختصار به اين دو نقل اكتفا كرديم.

از جمله دلايل بر صحت حديث و تواتر آن اين است كه حاكم آن را نقل كرده و حكم به صحت آن به شرط بخارى و مسلم نموده است.

٣ - روايت حديث نزد احمد بن حنبل: ج ٣ از مسند احمد، ص ١٧ - ٢٦ - ١٤ - ٥٩ - انتشارات دار صادر - بيروت، لبنان:

«روايت كرده است عبدالله از پدرش از ابو النظر از محمد يعنى ابن ابى طلحه، از اعمش از عطيه عوفى از ابو سعيد خدرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كه فرمود: نزديك است كه من (از سوى خدا) دعوت شده و اجابت كنم، من در ميان شما دو امانت گرانبها باقى گذاشته ام كتاب خداوند عزوجل و عترتم. كتاب خدا ريسمانى است متصل از آسمان تا زمين، و عترتم اهل بيتعليهم‌السلام كه خداوند لطيف و آگاه مرا خبر داده آن دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، پس ببينيد چگونه از من با آن دو بر خورد خواهيد كرد».

و در روايت ديگر (از عبدالله از پدرش از ابن نمير از عبدالملك يعنى ابن ابى سليمان از عطيه از ابوسعيد خدرى گفت: رسول الله فرمود: من دو امانت گرانبها در ميان شما باقى گذاشته ام، يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب خداوند عزوجل كه ريسمانى است متصل از آسمان به زمين، و عترتم اهل بيتعليهم‌السلام ، بدانيد كه آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند)، احمد اين حديث را از راههاى مختلف غير از آنچه نقل شد روايت كرده است.

٤ - روايت حديث توسط ترمذى: ج ٥ ص ٦٦٣ - ٦٦٢ - انتشارات دار احياء التراث العربى.

على بن منذر كوفى از محمد بن فضيل نقل كرده مى گويد: اعمش از عطيه روايت كرده و ابو سعيد و اعمش هر دو از حبيب بن ابى ثابت از زيدبن ارقم، گفتند: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در ميان شما باقى گذاشته ام آنچه را كه به آن متمسك شويد هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد، يكى از ديگرى عظيم تر است، يكى كتاب خدا است كه ريسمانى است متصل از آسمان تا زمين و ديگرى عترتم اهل بيتعليهم‌السلام ، و اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آنكه در كنار حوض بر من وارد شوند، پس ‍ ببينيد چگونه پس از من با آنها رفتار مى كنيد.

- (نصر بن عبد الرحمن كوفى روايت مى كند از زيد بن حسن انماطى از جعفر بن محمد از پدرش از جابر بن عبدالله، مى گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در روز عرفه در حج ديدم، سوار بر شتر بود و سخنرانى مى كرد، مى فرمود: اى مردم، من بعد از خود چيزى را براى شما قرار دادم كه اگر از آن پيروى كنيد هرگز گمراه نمى شويد، كتاب خدا و عترتم اهل بيتعليهم‌السلام .

٥ - همچنين اين حديث را علامه علاءالدين على المتقى بن حسان الدين هندى، متوفاى سال ٩٧٥ نقل كرده است در كتاب (كنز العمال فى سنن القوال و الافعال - جز اول باب دوم - فى الاعتصام بالكتاب و السنه ص‍ ١٧٢ انتشارات موسسه الرساله - بيروت، چاپ پنجم سال ١٩٨٥ - حديث شماره ٨٧٠، ٨٧١، ٨٧٢ و ٨٧٣).

اگر بخواهيم اين بحث را ادامه داده و تمام كتابهايى كه اين حديث را روايت كرده اند مطرح كنيم، سخن طولانى خواهد شد و نياز به كتابى مستقل دارد. ما در اينجا نام عده اى از حفاظ و علمايى كه آن را نقل كرده اند به عنوان نمونه مى آوريم، براى اطلاعات بيشتر مى توان به كتاب احقاق الحق تاءليف اسد الله تسترى ج ٩ ص ٣١١ مراجعه كرد، و اكنون نام آنها:

١ - حافظ طبرانى متوفاى سال ٣٦٠ در كتاب (المعجم الصغير).

٢ - علامه محب الدين طبرى در كتاب (ذخائر العقبى).

٣ - علامه شيخ ابراهيم بن محمد بن ابى بكر حموينى در كتاب (فرائد المسطين).

٤ - و به نقل از ايشان ابن سعد در كتاب (الطبقات الكبرى).

٥ - حافظ نور الدين هيثمى در كتاب (مجمع الزوائد).

٦ - حافظ سيوطى در (احياء الميت).

٧ - حافظ عسقلانى در (المواهب اللدنيه).

٨ - علامه نبهانى در (الانوار المحمديه).

٩ - علامه دارمى در (سنن).

١٠ - حافظ ابوبكر احمد بن حسين بن على بيهقى در (السنن اكبرى).

١١ - علامه بغوى در (مصابيح السنه).

١٢ - حافظ ابوالفداء بن كثير دمشقى در (تفسير القرآن).

١٣ - اين اثير در (جامع الاصول).

١٤ - محدث بزرگ احمد بن حجر هيثمى مكى متوفاى سال ٩١٤ هجرى در كتاب (الصواعق المحرقه فى الرد على اهل البدع و الزندقه) چاپ دوم، سال ١٩٦٥ - مكتبه القاهره - انتشارات شركه الطباعه الفنيه المتحده.

ايشان پس از نقل حديث ثقلين مى گويد: (و بدان كه حديث تمسك به ثقلين راويان زيادى دارد، كه از بيست و چند صحابى نقل شده است، و راههاى روايى مفصلى دارد، و در بعضى از اين روايات آمده است كه پيامبر آن را در حجه الوداع در عرفه فرموده و در بعضى ديگر اينكه آن را در مدينه هنگام بيمارى فرموده است، در حالى كه اطاق مملو از اصحاب ايشان بود و يا اينكه در غدير خم گفته و رواياتى در سخنرانى ايشان هنگام مراجعت از طائف بوده است، و ميان اين روايات منافاتى وجود ندارد زيرا مانعى ندارد كه ايشان اين موضوع را به خاطر توجه بيشتر به منزلت كتاب عزيز و عترت مطهر در تمام آن مكانها تكرار كرده باشد. و در روايت طبرانى به نقل از ابن عمر آمده است كه آخرين جمله اى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند اين بود: اخلفونى فى اهل بيتعليهم‌السلام ، (پس از من، مرا در اهل بيتعليهم‌السلام مراعات كنيد). و در روايتى ديگر از طبرانى و ابو الشيخ است كه فرمود: ان الله عزوجل ثلاث حرمات، فمن حفظهن حفظ الله دينه و دنياه و من لم يحفظن لم يحفظ الله ديناه و لا آخرته، و خداوند عزوجل سه حريم دارد، هر كه آنها را مراعات كند خداوند دين و دنياى او را حفظ مى كند و هر كه مراعات نكند خداوند دنيا و آخرتش را حفظ نخواهد كرد. راوى مى گويد پرسيدم: آنها چه هستند؟ فرمود: حرمه الاسلام و حرمتى و حرمه رحمى، حريم اسلام، حريم من و حريم رحم من (خويشاوندان من). و در روايتى از بخارى است كه صديق (ابوبكر) گفت: اى مردم، مگر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اهل بيتعليهم‌السلام خود دست كشيده است؟ يعنى اينكه حريم پيامبر را در آنها نگه داشته و آنها را اذيت نكنيد. و ابن سعد و ملا(٧٢) ، «نزد خداوند بسيار ناپسند است كه بگوئيد آنچه را عمل نمى كنيد».

حق است سخن امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: «ادعاى محبت ما دارند و بدنبال پايمال كردن حق ما هستند»، يدعون حبنا و يتبعون عقوقنا.

ابن حجر و امثال او ادعاى محبت اهل بيتعليهم‌السلام را دارند ولى دين خود را از كسانى مى گيرند كه به اهل بيتعليهم‌السلام ظلم كرده اند و از آنها پيروى مى كنند. اين همان ابن حجر است كه از طرفى فضائل اهل بيتعليهم‌السلام را مى گويد و اعتراف مى كند كه بايد از آنها پيروى كرد و از طرفى ديگر چنان حمله اى در صواعقش بر شيعه كرده و آنها را جزء گروه هاى گمراه مى شمارد و با زشت ترين تهمت ها و قبيح ترين ناسزاها بر آنها مى تازد.

گناه آنها چيست اى ابن حجر؟!

آيا جز اين است كه آنها پيرو اهل بيتعليهم‌السلام بوده، دين خدا را از آنها گرفته اند؟!