حقيقت گمشده. جلد ۲

حقيقت گمشده.0%

حقيقت گمشده. نویسنده:
گروه: مناظره ها و رديه ها

  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8684 / دانلود: 2020
اندازه اندازه اندازه
حقيقت گمشده.

حقيقت گمشده. جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عمر نامه فاطمهعليه‌السلام را پاره كرد

وقتى كه نزاع ميان فاطمهعليه‌السلام و ابوبكر به درازا كشيد، ابوبكر فدك و عوالى را به فاطمه برگرداندعليه‌السلام و نامه اى در اين باره براى او نوشت، فاطمه از پيش ابوبكر خارج شد و نامه در دستش ‍ بود، عمر او را ديد، پرسيد كه چه كارى داشته است، فاطمه قضيه را نقل كرد، عمر نامه را از دست او گرفت و پاره كرد(٢٤٨) ، اهل كوفه او را از شهر بيرون راندند، و بسيارى چيزها از او كشف شد.

عثمان اموال فراوانى به شوهرهاى چهار دختر خود داد، به هر يك از آنها صد هزار مثقال طلا از بيت المال مسلمين داد، و هزار هزار ( يك ميليون )درهم از خمس آفريقا را به مروان داد.(٢٥٠) و برخوردهاى ناپسندى در حق صحابه از او سرزد، او ابن مسعود را آنقدر شلاق(٢٥٢)

عثمان به خاطر معاويه ابوذر را از شام احضار كرده او را شلاق زد و به ربذه نمود(٢٥٤). سرانجام قدرت به دست حجاج افتاد كه دوازده هزار نفر از آل محمد را به قتل رساند و بعضى از آنها را لابلاى ديوارها زنده به گور كرد و سبب تمام اين فجايع اين بود كه آنها امامت را با اختيار و اراده افراد قرار دادند، و اگر آنها از نص پيروى مى كردند و هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: آتونى بدواه و كتف، اءكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده اءبدا: يك دوات و يك استخوان شانه برايم بياوريد تا براى شما مطلبى بنويسم كه پس از آن هيچ گاه گمراه نگرديد».(٢٥٦) : «تو نمى توانى هدايت كنى هركس را كه دوست دارى، ولى خداوند هر كس را بخواند هدايت مى كند»، زيرا اكثر متعصبين اينگونه اند( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴿ ٦ خَتَمَ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ) (٢٥٨) .

بر خلاف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوبكر عمل كرد چه با وجود نص چه بدون آن، و خلافت را در شش نفر قرار داده سپس نظر خود را عوض كرده آن را در چهار نفر قرار داد، و بعد در سه نفر و در پايان در اختيار يك نفر. او عبدالرحمن به عوف را به ضعف و ناتوانى وصف نموده آنگاه اختيار خليفه را به او واگذاشت. و گفت: اگر على و عثمان به توافق رسيدند، پس هر چه اين دو نفر گفتند، و اگر سه نفر در برابر سه نفر قرار گرفتند، پس قول طرفى كه عبدالرحمن بن عوف در آن است را بايد پذيرفت، زيرا عمر مى دانست كه على و عثمان به توافق نمى رسند و عبدالرحمن بن عوف هرگز از خواهر زاده اش عثمان نخواهد گذشت، سپس دستور داد هر كه سه روز از بيعت تخلف كرد گردن او را بزنند.(٢٤٧)، و فاطمه عليه او نفرين كرد، عمر نزد ابوبكر رفته و او را بر اين كار سرزنش نمود، و با هم توافق كردند كه فاطمهعليها‌السلام را منع كنند.

اما عثمان بن عفان، ايالتها را در اختيار خويشاوندان خود قرار داد، برادر مادريش وليد را بر كوفه منصوب كرد، وليد در آنجا به شراب خوارى مشغول شده و در حال مستى نماز جماعت را بر پا كرد،(٢٤٩)

عثمان خود را از مسلمانان دور نگه مى داشت،(٢٥١) زد تا مرد، و قرآن او را سوزاند. ابن مسعود هميشه از عثمان بدگويى مى كرد و او را كافر مى خواند.

عثمان عمار بن ياسر صحابى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شلاق زد تا آنكه فتق گرفت.(٢٥٣) ، على رغم آن كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين سه نفر را مقرب مى دانست.

عثمان قصاص را از ابن عمر ساقط كرد، با اين كه او «نوار» را بعد از اسلام آوردن كشته بود.

و مى خواست حد شراب خوارى را از وليد بن عتبه فاسق ساقط كند، ولى علىعليه‌السلام او را مجبور به اين كار كرد، و صحابه عليه عثمان شورش كرده او را به قتل رساندند، و پس از سه روز در مزبله اى دفن شد.

او در بدر، احد وبيعه الرضوان از جمع مسلمين غايب شد.

عثمان سبب شد كه معاويه با علىعليه‌السلام بر سر خلافت بجنگند و در نهايت كار به آنجا رسيد كه بنى اميه، علىعليه‌السلام را بر منبر لعن كردند، حسن را مسموم، و حسين را كشتند، فرزندان و خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر مركب سوار كرده و ديار به ديار بردند(٢٥٥) اگر عمر بن خطاب به مخالفت با پيامبر بر نمى خاست اين گونه اختلاف و گمراهى پيش ‍ نمى آمد.

يوحنا گفت: اى علماى دين، اينهايى كه رافضه نام دارند چنين عقيده دارند كه گفتيم، و شما نيز آن گونه معتقديد كه بيان كرديم، دلايل آنها اين است كه شنيديد و دلايل شما آن است كه گفتيد.

حال شما را به خدا قسم مى دهم اگر مى دانيد بگوئيد كدام يك از اين دو گروه به حق نزديكترند.

آنها يك زبان گفتد: به خدا سوگند رافضيان بر حق بوده و كلام آنها راست است، ولى مسائل آن گونه بود كه ديديم و اصحاب حق هميشه مظلوم اند. اى يوحنا! بر ما شهادت بده كه ما موالى آل محمديم و از دشمنان آنها براءت مى طلبيم، ولى از تو خواهش مى كنيم كه نظر ما را افشا نكنى زيرا هميشه مردم بر دين سلاطين خود هستند.

يوحنا مى گويد: من از ميان آنها برخاستم، در حالى كه بر دليل خود آگاه و به طور يقين به عقيده خود اطمينان داشتم، خدا را شكر گفته كه چه منت بزرگى بر من نهاده است، و كسى به هدايت مى رسد كه خداوند او را هدايت كند.

اين رساله را نوشتم تا هدايتى براى هر جوينده راه نجات باشد، هر كه منصفانه آن را بخواند به حق هدايت شده و ثواب آن را مى گيرد، و هر كه بر دل و زبانش مهر زده شود، هرگز راهى به سوى هدايت نمى يابد، آن گونه كه خداوند فرموده است: انك لا تهدى من احببت ولكن الله يهدى من يشاء(٢٥٧): «فرقى نمى كند، چه آنها را بيم دهى چه ندهى، آنان ايمان نخواهند آورد، خداوند بر قلب و گوش آنان مهر زده است و در برابر بينائى آنها پرده اى قرار دارد و براى آنهاعذابى عظيم خواهد بود».

خدايا ما تو را بر نعمتهاى بزرگت حمد گوئيم و بر محمد و آل بيت پاك و مطهر او هر روز و به طور دائم و تا روز قيامت صلوات خواهيم فرستاد.

تا اين حدود از كتاب مورد نظر در دسترس ما قرار گرفته است، ستايش و منت از آن خداوند سبحان است.(٢٤٦)

عمر نامه فاطمهعليه‌السلام را پاره كرد

، وقتى كه نزاع ميان فاطمه و ابوبكر به درازا كشيد، ابوبكر فدك و عوالى را به فاطمهعليه‌السلام برگرداند و نامه اى در اين باره براى او نوشت، فاطمه از پيش ابوبكر خارج شد و نامه در دستش ‍ بود، عمر او را ديد، پرسيد كه چه كارى داشته است، فاطمهعليه‌السلام قضيه را نقل كرد، عمر نامه را از دست او گرفت و پاره كرد(٢٤٨)، اهل كوفه او را از شهر بيرون راندند، و بسيارى چيزها از او كشف شد.

عثمان اموال فراوانى به شوهرهاى چهار دختر خود داد، به هر يك از آنها صد هزار مثقال طلا از بيت المال مسلمين داد، و هزار هزار - يك ميليون - درهم از خمس آفريقا را به مروان داد.(٢٥٠) و برخوردهاى ناپسندى در حق صحابه از او سرزد، او ابن مسعود را آنقدر شلاق(٢٥٢)

عثمان به خاطر معاويه ابوذر را از شام احضار كرده او را شلاق زد و به ربذه نمود(٢٥٤) . سرانجام قدرت به دست حجاج افتاد كه دوازده هزار نفر از آل محمد را به قتل رساند و بعضى از آنها را لابلاى ديوارها زنده به گور كرد و سبب تمام اين فجايع اين بود كه آنها امامت را با اختيار واراده افراد قرار دادند، و اگر آنها از نص پيروى مى كردند و هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: آتونى بدواه و كتف، اءكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده اءبدا: يك دوات و يك استخوان شانه برايم بياوريد تا براى شما مطلبى بنويسم كه پس از آن هيچ گاه گمراه نگرديد».(٢٥٦) : «تو نمى توانى هدايت كنى هركس را كه دوست دارى، ولى خداوند هر كس را بخواند هدايت مى كند»، زيرا اكثر متعصبين اينگونه اند: سواء عليهم اءأنذرتهم اءم لم تنذرهم لا يومنون ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على اءبصارهم غشاوه و لهم عذاب عظيم(٢٥٨) .

بر خلاف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوبكر عمل كرد چه با وجود نص چه بدون آن، و خلافت را در شش نفر قرار داده سپس نظر خود را عوض كرده آن را در چهار نفر قرار داد، و بعد در سه نفر و در پايان در اختيار يك نفر. او عبدالرحمن به عوف را به ضعف و ناتوانى وصف نموده آنگاه اختيار خليفه را به او واگذاشت. و گفت: اگر على و عثمان به توافق رسيدند، پس هر چه اين دو نفر گفتند، و اگر سه نفر در برابر سه نفر قرار گرفتند، پس قول طرفى كه عبدالرحمن بن عوف در آن است را بايد پذيرفت، زيرا عمر مى دانست كه على و عثمان به توافق نمى رسند و عبدالرحمن بن عوف هرگز از خواهر زاده اش عثمان نخواهد گذشت، سپس ‍ دستور داد هر كه سه روز از بيعت تخلف كرد گردن او را بزنند.(٢٤٧) ، و فاطمه عليه او نفرين كرد، عمر نزد ابوبكر رفته و او را بر اين كار سرزنش نمود، و با هم توافق كردند كه فاطمه را منع كنند.

اما عثمان بن عفان، ايالتها را در اختيار خويشاوندان خود قرار داد، برادر مادريش وليد را بر كوفه منصوب كرد، و ليد در آنجا به شراب خوارى مشغول شده و در حال مستى نماز جماعت را بر پا كرد،(٢٤٩)

عثمان خود را از مسلمانان دور نگه مى داشت،(٢٥١) زد تا مرد، و قرآن او را سوزاند. ابن مسعود هميشه از عثمان بدگويى مى كرد و او را كافر مى خواند.

عثمان عمار بن ياسر صحابى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شلاق زد تا آنكه فتق گرفت.(٢٥٣) ، على رغم آن كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين سه نفر را مقرب مى دانست.

عثمان قصاص را از ابن عمر ساقط كرد، با اين كه او «نوار» را بعد از اسلام آوردن كشته بود.

و مى خواست حد شراب خوارى را از وليد بن عتبه فاسق ساقط كند، ولى علىعليه‌السلام او را مجبور به اين كار كرد، و صحابه عليه عثمان شورش كرده او را به قتل رساندند، و پس از سه روز در مزبله اى دفن شد.

او در بدر، احد وبيعه الرضوان از جمع مسلمين غايب شد.

عثمان سبب شد كه معاويه با علىعليه‌السلام بر سر خلافت بجنگند و در نهايت كار به آنجا رسيد كه بنى اميه، علىعليه‌السلام را بر منبر لعن كردند، حسن را مسموم، و حسين را كشتند، فرزندان و خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر مركب سوار كرده و ديار به ديار بردند(٢٥٥) اگر عمر بن خطاب به مخالفت با پيامبر بر نمى خاست اين گونه اختلاف و گمراهى پيش ‍ نمى آمد.

يوحنا گفت: اى علماى دين، اينهايى كه رافضه نام دارند چنين عقيده دارند كه گفتيم، و شما نيز آن گونه معتقديد كه بيان كرديم، دلايل آنها اين است كه شنيديد و دلايل شما آن است كه گفتيد.

حال شما را به خدا قسم مى دهم اگر مى دانيد بگوئيد كدام يك از اين دو گروه به حق نزديكترند.

آنها يك زبان گفتد: به خدا سوگند رافضيان بر حق بوده و كلام آنها راست است، ولى مسائل آن گونه بود كه ديديم و اصحاب حق هميشه مظلوم اند. اى يوحنا! بر ما شهادت بده كه ما موالى آل محمديم و از دشمنان آنها براءت مى طلبيم، ولى از تو خواهش مى كنيم كه نظر ما را افشا نكنى زيرا هميشه مردم بر دين سلاطين خود هستند.

يوحنا مى گويد: من از ميان آنها برخاستم، در حالى كه بر دليل خود آگاه و به طور يقين به عقيده خود اطمينان داشتم، خدا را شكر گفته كه چه منت بزرگى بر من نهاده است، و كسى به هدايت مى رسد كه خداوند او را هدايت كند.

اين رساله را نوشتم تا هدايتى براى هر جوينده راه نجات باشد، هر كه منصفانه آن را بخواند به حق هدايت شده و ثواب آن را مى گيرد، و هر كه بر دل و زبانش مهر زده شود، هرگز راهى به سوى هدايت نمى يابد، آن گونه كه خداوند فرموده است: انك لا تهدى من احببت ولكن الله يهدى من يشاء(٢٥٧): «فرقى نمى كند، چه آنها را بيم دهى چه ندهى، آنان ايمان نخواهند آورد، خداوند بر قلب و گوش آنان مهر زده است و در برابر بينائى آنها پرده اى قرار دارد و براى آنهاعذابى عظيم خواهد بود».

خدايا ما تو را بر نعمتهاى بزرگت حمد گوئيم و بر محمد و آل بيت پاك و مطهر او هر روز و به طور دائم و تا روز قيامت صلوات خواهيم فرستاد.

تا اين حدود از كتاب مورد نظر در دسترس ما قرار گرفته است، ستايش و منت از آن خداوند سبحان است.