حقيقت گمشده. جلد ۲

حقيقت گمشده.0%

حقيقت گمشده. نویسنده:
گروه: مناظره ها و رديه ها

  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8637 / دانلود: 1989
اندازه اندازه اندازه
حقيقت گمشده.

حقيقت گمشده. جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آيا وجود يا عدم توانائى، ملاك توحيد و شرك است؟ وهابيت يك اشتباه و خلط مبحث ديگرى نيز در قضيه توحيد و شرك دارند كه درست مشابه اشتباه قبلى است، آنها توانايى يا عدم توانائى شخصى كه از او چيزى خواسته شده است را جزء ملاك هاى توحيد و شرك قرار مى دهند، كه اگر توانا بود اشكالى ندارد، والا اين خواسته شرك است.... و اين جهالتى است احمقانه.

اين مساله چه ربطى به توحيد و شرك دارد، بحث درباره آن در اينجا تنها به كار ساز بودن تقاضا يا عدم آن مربوط است.

پس چرا آن وهابيهاى خشن زوار رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نهيب داده مى گويند: اى مشرك، رسول الله چه نفعى براى تو دارد.

آنها يا فراموش كارند و يا جاهل اند هر چند به جهل نزديكتراند زيرا داشتن يا نداشتن نفع هيچ ربطى به توحيد و شرك ندارد.

اين هم مانند جهالت ديگر وهابى ها است، كه توسل و تقاضا از اموات را جايز نمى دانند.

ابن القيم شاگرد ابن تيميه مى گويد: «يكى ديگر از انواع شرك حاجت خواستن از مردگان و پناه بردن و توجه به آنها است، و اين اصل شرك در جهان است زيرا ميت عملش تمام شده و هيچ نفع و ضررى براى خود ندارد».(٣٩٣)

شيخ جعفر سبحانى در كتاب خود به (نام آئين وهابيت)، درباره سند اين حديث مى گويد: «.... در اتقان و صحت سند حديث سخنى نيست. حتى پيشواى «وهابى ها» يعنى «ابن تيميه» سند آن را صحيح خوانده و گفته است كه مقصود از «ابوجعفر» كه در سند حديث است. همان «ابوجعفر خطمى» است و او، ثقه است.

نويسنده معاصر «وهابى»، «رفاعى» كه مى كوشد احاديث توسل را از اعتبار بياندازد درباره اين حديث مى گويد:

لا شك ان هذا الحديث صحيح و مشهور و قد ثبت فيه بلا شك و لا ريب ارتداد بصر الاعمى بدعاء رسول الله: شكى نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است و در آن بدون شك ترديد ثابت مى شود كه چشم مرد نابينا بادعاى رسول الله بينا شد»(٣٩٥)

البته احاديث و روايات متعدد ديگرى نيز وجود دارد كه براى طولانى نشدن كلام از نقل آنها صرف نظر مى كنيم، براى اطلاع بيشتر مى توان به موارد ذيل رجوع كرد: حديث توسل آدم به رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كه در مستدرك حاكم ج ٢ ص ٦١٥ و «الدر المنثور» ج ١ ص ٥٩ به نقل از طبرانى، ابو نعيم اصفهانى و بيهقى آمده است. حديث توسل پيامبر به حق انبياء پيشين بنابر روايت طبرانى در «الكبير» و «الاوسط»، ابن حبان و حاكم كه خبر را صحيح دانسته اند، و حديث توسل بحق سائلين كه در سنن ابن ماجه ج ١ ص ٢٥٦ ح ٧٧٨ باب «مساجد» و مسند احمد ج ٣ ص ٢١ آمده است، و غير از اين روايات ديگر.

علاوه بر آن، اجماع مسلمين و سيره متشرعين دلالت بر جواز توسل دارد، مسلمانان از زمان قديم تا امروز متوسل به انبيا وصالحين شده و هيچ عالمى بر آنها اعتراض يا آن را تحريم نكرده است.

به همين اندازه مختصر از عقايد وهابيت اكتفا مى كنيم، زيرا بحث كردن با آنها به درازا كشيده و نياز به كتابى جداگانه دارد، و علما در دهها كتاب و مقاله آنها را رد كرده اند.... جالب آنكه علامه سيد محسن امين قصيده اى طولانى در رد وهابيت سروده كه در آن عقايد آنان را مورد بررسى قرار داده و اشكال هايشان را رد كرده است. اين قصيده از ٥٤٦ بيت تشكيل شده است. مى توانيد آن را در انتهاى كتابش به نام (كشف الارتياب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب) مطالعه كنيد.

تناقض گوئى اشاعره

تاريخ نقل مى كند كه ابوالحسن اشعرى از مكتب معتزله دست كشيده و خود را پيرو مكتب حنبلى قلمداد نمود، ولى اين انتقال نتوانست او را كاملا از افكار معتزله جدا سازد و لذا تاثيرات آن به وضوح بر روش جديد او قابل ملاحظه است. او سعى داشت به عقايد سلفى وجهه اى عقلى بخشد، ولى در اين كار موفق نبود، زيرا عقايد سلفى وجهه اى عقلى بخشد، ولى در اين كار موفق نبود، زيرا عقايد سلفى دهان به دهان منتقل شده و مبتنى بر حديث است، ولى بسيارى از احاديث نادرست بوده و توسط دشمنان دين وارد آثار اسلامى شده است، و چون اين احاديث در منهج ابوالحسن اشعرى گرديده كه نتيجه اش مجموعه اى از تناقض گويى ها است كه اشعرى هنگام ارائه برهان با روشى عقلى بر عقايد اهل حديث دچار آن شده است.

ما در اينجا يك نمونه از تناقض گويى هاى او را مطرح مى كنيم، كه براى ارائه تفكر اشعرى كفايت مى كند، اين موضوع عبارت است از: مساله رويت خداوند... كه اهل سنت و جماعت اجماع بر امكان آن دارند.

ابوالحسن اشعرى و شاگردانش سعى كردند اين مساله را از محدوده احاديث خارج و در چارچوب برهان عقلى قرار دهند، از اين رو ما در اين فصل به بررسى آراء آنها مى پردازيم.

كتابهاى اهل سنت مملو از رواياتى صريح در رويت خداى متعال با چشم است، در اينجا قبل از ورود به اصل بحث، چند نمونه از اين احاديث را نقل مى كنيم.

- جابر مى گويد: ما نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بوديم، آن شب ماه كامل بود، پيامبر به ماه نگاه كرده فرمود: «شما پروردگارتان را خواهيد ديد همانگونه كه اين ماه را مى بينيد. و مانعى از ديدن او نخواهيد داشت. پس اگر توانستيد سعى كنيد هيچ نمازى قبل از طلوع و قبل از غروب خورشيد را از دست ندهيد، سپس اين آيه را قراءت كرد:

( وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ ) : با ستايش ‍ پروردگارت را تسبيح كن قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروب».

صحيح بخارى ج ١ ص ١٤٥، باب «فضل صلاه العصر» و ج ٩ ص ‍ ١٥٦.

صحيح مسلم ج ١ ص ٤٣٩ ح ٢١١، باب «فضل صلاتى الصبح و العصر و المحافظه عليهما».

. در يك حديث طولانى: آمده است كه ابو هريره اين گونه خبر داد: عده اى گفتند: يا رسول الله! آيا پروردگار خود را در روز قيامت مى بينيم؟

فرمود: آيا در شبى ماه كامل بوده و ابرى مقابل او نيست، در وجود ماه شك مى كنيد؟

گفتند: خير، يا رسول الله.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در ديدن خداوند ( تبارك و تعالى )در روز قيامت شك نخواهيد كرد، مگر آنكه در ديدن يكديگر شك داشته باشيد، تا آنكه فرمود: آنگاه كه هيچ كس باقى نماند مگر كسانى كه عبادت خدا مى كردند از نيكوكار و بدكار، در آن حال پروردگار جهان در ساده ترين هيئتى كه او را ديده اند مى آيد، سپس گفته مى شود: منتظر چه هستيد؟.... هر امتى پيرو آن است كه عبادت كرده است

گفتند: ما در دنيا از مردم جدا شديم در حالى كه بيشترين نياز را به آنها داشتيم، ما با آنان دوستى نكرديم زيرا در انتظار پروردگارمان بوديم كه او را عبادت كرده ايم.

پس او مى گويد: من پروردگار شما هستم.

و آنها دو يا سه بار مى گويند: هيچ چيزى را شريك خدا قرار نمى دهيم.

حتى اينكه بعضى از آنها سعى در انكار دارد، مى گويد: آيا ميان شما و او علامتى وجود دارد كه او را با آن علامت بشناسيد؟

مى گويند: ساق

سپس ساق را به رويت آنها در مى آورند.

صحيح بخارى ج ٦ ص ٥٦ - ٥٧، تفسير سوره نساء، ج ٩ ص ١٥٨ كتاب توحيد.

صحيح مسلم ج ١ ص ١٦٣ - ١٦٧ ح ٢٩٩، باب «معرفه طريق الرويه».

جرير بن عبدالله مى گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شما پروردگارتان را با چشم خواهيد ديد.

صحيح بخارى ج ٩ ص ١٥٦ كتاب توحيد، درباره آيه شريفه:( وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿ ٢٢ ﴾ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) : «در آن روز صورتهاى شادابى وجود دارند كه به روى پروردگارشان نگاه مى كنند».

... و دهها حديث ديگر كه در صحاح وارد شده است، ابن حجر درباره احاديث رويت مى گويد: «دار قطنى احاديثى را كه درباره رويت خداوند در آخرت وارد شده است جمع آورى كرده تعداد آنها از بيست حديث بيشتر شده است، ابن القيم نيز اين احاديث را در كتاب «حادى الارواح» بررسى كرده، كه تعداد آنها به سى حديث رسيده و اكثر آنها معتبراند. دار قطنى از يحيى بن معين با سند نقل مى كند كه گفت: هفده حديث درباره رويت دارم كه همگى صحيح اند.(٣٩٧)

و نيز گفته اند كه خداوند در خواب ديده مى شود، و با دروغ ادعا كرده اند كه اولين كسى كه پروردگارش را در خواب ديده است رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد، و اين خبر قبلا نقل شد.

و بعد از آن علماى آن ها ادعا مى كردند كه خدا را در خواب ديده اند، شعرانى، ابن جوزى و شبلنجى از عبدالله بن احمد بن حنبل روايت كرده اند كه گفته است: از پدرم شنيدم كه مى گفت: پروردگار - عزوجل - را در خواب ديدم، گفتم: پروردگارا، بهترين چيزى كه انسان مى تواند با آن به تو تقرب جويد چيست؟

گفت: كلام من اى احمد.

گفتم: پروردگارا، با فهم يا بدون فهم؟

گفت: چه با فهم باشد چه بدون فهم.(٣٩٩)

اين بود خلاصه عقيده آنان درباره رويت خداوند... و خداوند منزه و برتر است از آن چه مى گويند.

... ولى آنها قدر خدا را نشناختند.

واضح است كه چنين عقيده اى، بدون هيچ گونه شك و ترديد مستلزم مسائل زيرا است:

رويت با چشم كه در اين احاديث مورد تاكيد واقع شده است مستلزم اين است كه شى ء قابل رويت جسمى با حجم و رنگ باشد تا رويت انجام پذيرد، بنابراين يكى از شرايط رويت اين است كه شى ء قابل ديد جسمى باشد كه اشعه از آن منعكس شود، و اينكه روبروى بيننده بوده و ميان بيننده و جسم قابل رويت فاصله اى وجود داشته و همچنين چشم بيننده سالم باشد. پس با اين شرايط خداوند بايد ( العياذ بالله ) جسمى باشد داراى رنگ، و محدود به يك مكان و اين محال است.

و نيز مستلزم اين است كه خداوند به صورتهاى مختلف تغيير شكل داده (پس خداوند به شكلى غير از آنكه مى دانستند در آمده و بگويد: من پروردگار شما هستم، و آنها بگويند: ما به خدا پناه مى بريم از دست تو، آنگاه به شكلى كه مى شناسند در مى آيد).... و راه شناخت او (ساق) است، پس خداوند ( سبحانه و تعالى ) داراى ساقى است كه پوشيده و يا آشكار مى شود....!!!

چنين عقايدى به وضوح، مستلزم كفر است، و اينها نتيجه اى طبيعى از آن احاديث اسرائيلى است كه برادران اهل سنت ما به خاطر ورود اين احاديث در صحيح بخارى و مسلم آن را پذيرفته اند، گويا قداست اين دو كتاب مقدم بر قداست و تنزيه خدا است والا اگر اين احاديث نبود هيچ عقل سليمى اين قول را نمى پذيرفت.

و لذا مى بينيم كه اهل بيتعليه‌السلام در برابر اين عقيده و هر عقيده اى كه منجر به تجسيم و تشبيه شود ايستاده، و اين احاديث كه توسط كعب الاحبار يهودى و وهب بن منبه يمانى وارد اسلام شده اند را تكذيب نمودند.

اين دو نفر از كسانى هستند كه عقيده تجسيم ورؤ يت را بسيار تبليغ نموده اند.

و اين عقيده در تمام كتابهاى اهل كتاب موجود ولى كاملا از معارف قرآنى به دور است.

خلاصه كلام اين است كه: اين احاديث هر چند زياد باشد ولى چون خلاف حكم عقل است هيچ ارزشى در اصول عقايد ندارند. حال اگر ما از نظر خود دست كشيده و بپذيريم كه اين احاديث در محدوده تقسيم انديشه هاى عقيدتى قابل بحث باشد، در اين صورت اين احاديث با تعدادى عظيم و فراوان از احاديث متواتر و منقول از اهل بيتعليه‌السلام روبرو خواهند شد كه تجسيم و تبعاتش ورؤ يت و هرگونه محدوديتى براى خداى متعال را رد مى كند.

نمونه هائى از احاديث اهل بيت در نفى رويت ابو قره محدث بر ابوالحسن على بن موسى الرضاعليه‌السلام وارد شد و درباره حلال، حرام و احكام سؤال هايى نموده تا آنكه به توحيد مى رسد، ابو قره مى گويد: ما روايتى داريم كه خداى عزوجل ديدن و سخن گفتن خود را بين دو نفر تقسيم كرد، سخن گفتن خود را بين دو نفر تقسيم كرد، سخن گفتن خود را به موسىعليه‌السلام و ديدنش را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داده است.

ابوالحسنعليه‌السلام فرمود: چه كسى اين آيات را از طرف خداى عزوجل به ثقلين ( جن و انس ) رساند: لاتدركه الابصار وهو يدرك الابصار(٤٠١)

عبدالله بن سنان نزد امام باقرعليه‌السلام بود، مردى از خوارج بر او وارد شد، گفت: اى ابو جعفر، چه كسى را مى پرستى؟

گفت: الله

گفت: او را ديده اى.

ابو جعفرعليه‌السلام گفت: چشم ها با ديد ظاهرى او را نديده، ولى دل ها با حقيقت ايمان ديده اند، او با مقايسه شناخته نشود، با حواس درك نگردد، و به مردم شباهت ندارد. با نشانه ها شناخته و با علامت ها مشخص شده است و او در حكم خود ظلم نمى كند، اواست خدائى كه جز او معبودى نيست.

... عبدالله بن سنان مى گويد: آن مرد رفت در حالى كه چنين مى گفت: خداوند بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد.(٤٠٣)

محمد بن عبيده نامه اى به ابوالحسن امام رضاعليه‌السلام نوشته، سؤال هايى درباره رويت و آنچه شيعه و اهل سنت در اين زمينه روايت كرده اند مطرح نمود، امامعليه‌السلام با خط خود اين جواب را نوشت:

«همگى اتفاق نظر دارند كه ديدن به طور حتمى موجب شناخت است و هيچ اختلافى در اين باره ميان آنها نيست، پس اگر ممكن باشد كه خداى عزوجل با چشم ديده شود شناخت او نيز مسلم خواهد بود، و چنين شناختى يا ايمان است و يا ايمان نيست، حال اگر چنين شناخت بدست آمده از رويت، ايمان به شمار آيد پس شناختى كه از راه اكتساب ( با برهان ) در دنيا بدست مى آيد نبايد ايمان باشد زيرا اين شناخت ضد آن است، و بنابراين هيچ مومنى در دنيا نخواهد بود زيرا هيچكس خداى متعال را نديده است، اما اگر شناخت بدست آمده از راه رويت، ايمان نباشد آنگاه شناخت اكتسابى يا در آخرت از بين مى رود و يا از بين نمى رود، و اين دليل است بر اينكه خداوند ( عز ذكره ) با چشم ديده نمى شود، زيرا ديدن با چشم نتيجه اش همان مى شود كه توضيح داديم».(٤٠٥)

و به تعبيرى ديگر: «مادامى كه ما اعراض را مى بينيم، پس مسلما جوهرها را نيز مى بينيم».(٤٠٧)

ضعف اين دليل كاملا روشن است، زيرا اشيايى غير قابل رويت هست كه در وجود آنها هيچ جاى شكى نيست مانند (افكار، عقائد، روحيه ها و نفسانيات مثل قدرت واراده) پس معيار امكان رويت وجود نيست.

ولذا بسيارى از خود اشاعره بر او اعتراض كردند مانند: شارح «المواقف»، تفتازانى در «شرح المطالع» و قوشچى در «شرح التجريد».