انسان کامل

انسان کامل0%

انسان کامل نویسنده:
گروه: کتابها

انسان کامل

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه: مشاهدات: 11916
دانلود: 2016

توضیحات:

انسان کامل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 110 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11916 / دانلود: 2016
اندازه اندازه اندازه
انسان کامل

انسان کامل

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

انسان کامل

نویسنده: شهيد مطهری

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

انسان معيوب و انسان سالم‏

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم.

الحمد للَّه رب العالمين بارئ الخلائق أجمعين و الصلوة و السلام علی عبد اللَّه و رسوله و حبيبه و صفيّه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا أبی القاسم محمد و اله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم :

( وَ اذِ ابْتَلی‏ ابْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ قالَ انّی جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتی قالَ لايَنالُ عَهْدِی الظّالِمينَ ) .

موضوع بحث، انسان كامل از ديدگاه اسلام است. انسان كامل يعنی انسان نمونه، انسان اعلی‏ يا انسان والا. انسان مانند بسياری از چيزهای ديگر، كامل و غيركامل دارد و بلكه معيوب و سالم دارد و انسان سالم هم دو قسم است : انسان سالم كامل و انسان سالم غيركامل. شناختن انسان كامل يا انسان نمونه از ديدگاه اسلام، از آن نظر برای ما مسلمين واجب است كه حكم مدل و الگو و سرمشق را دارد؛ يعنی اگر بخواهيم يك مسلمان كامل باشيم- چون اسلام می‏خواهد انسان كامل بسازد- و تحت تربيت و تعليم اسلامی به كمال انسانی خود برسيم، بايد بدانيم كه انسان كامل چگونه است، چهره روحی و معنوی انسان كامل چگونه چهره‏ای است، سيمای معنوی انسان كامل چگونه سيمايی است و مشخِصات انسان كامل چگونه مشخصاتی است، تا بتوانيم خود و جامعه خود را آن گونه بسازيم. اگر ما انسان كامل اسلام را نشناسيم، قطعاً نمی‏توانيم يك مسلمان تمام و يا كامل باشيم و به تعبير ديگر يك انسانِ ولو كامل نسبی از نظر اسلام باشيم‏

١ - راههای شناخت انسان كامل از نظر اسلام‏

شناخت انسان كامل از نظر اسلام دو راه دارد : يك راه اين است كه ببينيم قرآن در درجه اول و سنت در درجه دوم، انسان كامل را- اگرچه در قرآن و سنت تعبير انسان كامل نيست و تعبير مسلمان كامل و مؤمن كامل است- چگونه توصيف كرده‏اند. ولی به هرحال معلوم است كه مسلمان كامل يعنی انسانی كه در اسلام به كمال رسيده است، و مؤمن كامل يعنی انسانی كه در پرتو ايمان به كمال رسيده است. بايد ببينيم قرآن يا سنت، انسان كامل را با چه مشخصاتی بيان كرده‏اند و چه خطوطی برای سيمای انسان كامل كشيده‏اند. از قضا در اين زمينه، چه در قرآن و چه در سنت بيانات زيادی آمده است.

راه دوم شناخت انسان كامل، استفاده از بيانها نيست كه ببينيم در قرآن و سنت چه آمده است، بلكه اين است كه افرادی عينی را بشناسيم كه مطمئن هستيم آنها آنچنان كه اسلام و قرآن می‏خواهد ساخته شده‏اند و وجود عينی انسانهای كامل اسلامی هستند؛ چون انسان كامل اسلامی فقط يك انسان ايده آل و خيالی و ذهنی نيست كه هيچ وقت در خارج وجود پيدا نكرده باشد؛ انسان كامل، هم در حد اعلی‏ و هم در درجات پايين‏تر، در خارج وجود پيدا كرده است.

خود پيغمبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمونه انسان كامل اسلام است. علیعليه‌السلام نمونه ديگری از انسان كامل اسلام است. شناخت علی، شناخت انسان كامل اسلام است اما نه شناخت شناسنامه‏ای علی. گاهی انسان، علی را شناسنامه‏ای می‏شناسد : نامش علی، پسر ابوطالب، ابوطالب پسر عبدالمطّلب، مادرش فاطمه دختر اسد بن عبدالعُزّی‏، شوهر فاطمه، پدر حسن و حسين، در آن سال متولد شد، فلان سال از دنيا رفت، چنان جنگهايی كرد. اينها شناختهای شناسنامه‏ای است؛ يعنی اگر بخواهيم برای علیعليه‌السلام يك شناسنامه صادر كنيم و به شناسنامه او آگاه باشيم، شناسنامه‏اش اينهاست. اما شناخت شناسنامه‏ای علی، شناخت علی نيست، شناخت انسان كامل نيست. شناخت علی يعنی شناخت شخصيت علی نه شخص علی. در هر حدی كه شخصيت جامع علیعليه‌السلام را بشناسيم، انسان كامل اسلام را شناخته‏ايم و در هر حدی كه انسان كامل را عملًا- نه اسماً و لفظاً- امام و پيشوای خود قرار دهيم، راه او را برويم، تابع و پيرو او باشيم و كوشش كنيم كه خود را بر طبق اين نمونه بسازيم، [در همان حد] شيعه اين انسان كامل هستيم، چون الشّيعَةُ مَنْ شايَعَ عَلِيّاً شهيد [اول] در لمعه به مناسبتی اين حرف را می‏گويد و ديگران هم اين سخن را گفته‏اند : شيعه يعنی كسی كه علی را مشايعت كند. يعنی انسان با لفظ شيعه نمی‏شود، با حرف شيعه نمی‏شود، با حب و علاقه فقط شيعه نمی‏شود؛ پس با چه چيز شيعه می‏شود؟ با مشايعت. مشايعت يعنی همراهی. وقتی كسی می‏رود و شما پشت سر و همراه او می‏رويد، اين را مشايعت می‏گويند.

شيعه علی يعنی مشايعت كننده عملیِ علی.

پس دو راه شناخت انسان كامل و همچنين فايده بحث از آن را دانستيم.

بنابراين، مسئله انسان كامل يك بحث فلسفی و علمیِ [محض] نيست كه [فقط] اثر علمی داشته باشد. اگر انسان كامل اسلام را از راه بيان قرآن [و سنت] و از راه شناخت پرورده‏های كامل قرآن نشناسيم، نمی‏توانيم راهی را كه اسلام معين كرده برويم و يك مسلمان واقعی و درست باشيم و همچنين جامعه ما نمی‏تواند يك جامعه اسلامی باشد. پس ضرورت دارد انسان كامل و عالی و متعالی اسلام را بشناسيم‏

فرق كمال و تمام

اينجا يك سؤال مطرح است كه اصلًا معنی كامل چيست ؟ انسان كامل يعنی چه؟.

در زبان عربی دو كلمه نزديك به يكديگر- نه عين يكديگر- داريم و ضد اين دو كلمه يك كلمه است؛ يعنی آن كلمه گاهی در ضد اين به كار می‏رود و گاهی در ضد آن. در فارسی حتی خود آن دو كلمه را هم نداريم، يعنی بجای آن دو كلمه فقط يك كلمه داريم. آن دو كلمه عربی يكی كمال است و ديگری تمام. گاهی در عربی كامل گفته می‏شود و گاهی تام و در مقابل هر دو، ناقص گفته می‏شود : اين كامل است و آن ناقص؛ اين تام است، تمام است و آن ديگری ناقص.

در يك آيه از قرآن هر دو كلمه آمده است :( الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی )

امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم.

نفرمود : اتممت عليكم دينكم و همچنين نفرمود : اكملت لكم نعمتی. می‏گويند اگر چنين گفته بود، از نظر دستور زبان عربی درست نبود. حال فرق اين دو كلمه چيست؟ ما اگر فرق ايندو را نگوييم، نمی‏توانيم بحثمان را شروع كنيم؛ يعنی شروع بحث ما، از دانستن معنی اين دو كلمه است.تمام برای يك شی‏ء در جايی گفته می‏شود كه همه آنچه برای اصل وجود آن لازم است به وجود آمده باشد؛ يعنی اگر بعضی از آن چيزها به وجود نيامده باشد، اين شی‏ء در ماهيت خودش ناقص است و می‏توان گفت كه وجودش كسر برمی‏دارد : نصفش موجود است، ثلثش موجود است، دو ثلثش موجود است و از اين قبيل. مثلًا ساختمان يك مسجد كه بر اساس يك نقشه ساخته می‏شود احتياج به يك تالار دارد، تالار هم احتياج به ديوار و سقف و درب و شيشه و اجزاء ديگر دارد. وقتی همه آن چيزهايی كه اين ساختمان احتياج دارد- كه اگر آنها نباشد، نمی‏توان از ساختمان استفاده كرد- فراهم شد، می‏گويند : ساختمان تمام شد. برای نقطه مقابل اين كلمه، كلمه ناقص را به كار می‏بريم. اما كمال در جايی است كه يك شی‏ء بعد از آنكه تمام هست باز درجه بالاتری هم می‏تواند داشته باشد. اگر اين كمال برای شی‏ء نباشد باز خود شی‏ء هست، ولی با داشتن اين كمال يك پله بالاتر رفته است.

كمال را در جهت عمودی بيان می‏كنند و تمام را در جهت افقی. وقتی شی‏ء در جهت افقی به نهايت و حد آخر خود برسد، می‏گويند تمام شد و زمانی كه شی‏ء در جهت عمودی بالا رود می‏گويند كمال يافت. اگر می‏گويند : عقل فلان كس كامل شده است يعنی قبلًا هم عقل داشته، اما عقلش يك درجه بالاتر آمده است؛ علم فلان كس كامل شده است يعنی قبلًا هم علم داشت و از آن استفاده می‏كرد ولی اكنون علمش يك درجه كمالی را پيموده است. پس يك انسان تمام داريم كه در مقابل انسانی است كه از نظر افقی ناتمام است، يعنی اصلًا نيمه انسان است، كسر انسان است، مثلًا ثلث يا دو ثلث انسان است و به هرحال انسان تمام نيست. و انسان ديگری داريم كه انسان تمام هست ولی انسان تمام می‏تواند كامل باشد، كاملتر باشد و از آن هم كاملتر باشد تا به آن حد نهايی كه انسانی از آن بالاتر وجود ندارد برسد كه او را انسان كامل- كه حد اعلای انسان است- می‏ناميم‏

تعبير انسان كامل

تعبير انسان كامل در ادبيات اسلامی تا قرن هفتم هجری وجود نداشته است.

امروز در اروپا هم اين تعبير خيلی زياد مطرح است، ولی برای اولين بار در دنيای اسلام اين تعبير در مورد انسان به كار برده شده است. اولين كسی كه در مورد انسان تعبير انسان كامل را مطرح كرد عارف معروف، محيی الدين عربی اندلسی طايی است. محيی الدين عربی پدر عرفان اسلامی است؛ يعنی تمام عرفايی كه شما از قرن هفتم به بعد در ميان تمام ملل اسلامی سراغ داريد و از جمله عرفای ايرانی فارسی زبان، از شاگردان مكتب محيی الدين هستند. مولوی يكی از شاگردان مكتب محيی الدين است. او با اين همه عظمت، در مقابل محيی الدين از نظر عرفانی چيزی نيست. محيی الدين مرد عربی نژاد از اولاد حاتم طايی و اهل اندلس بود. همه مسافرتهای او در كشورهای اسلامی بود و در شام از دنيا رفت. قبر محيی الدين اندلسی شامی- كه به اعتبار مدفنش به او شامی می‏گويند- در دمشق است. او شاگردی به نام صدرالدين قونوی دارد كه بعد از محيی الدين، بزرگترين عارف شمرده می‏شود. اينكه عرفان اسلامی به صورت علمی، آنهم علم بسيار بسيار غامض درآمده است، محصول كار محيی الدين و شروح صدرالدين قونوی است.صدرالدين قونوی كه اهل قونيه در تركيه است، پسر زن محيی الدين بود؛ يعنی محيی الدين هم استادش بود و هم شوهر مادرش. مولوی معاصر صدرالدين قونوی است. صدرالدين در مسجدی امام جماعت بود و مولوی می‏رفت و به او اقتدا می‏كرد. افكار محيی الدين به وسيله صدرالدين قونوی به مولوی انتقال پيدا كرده است يكی از مسائلی كه اين مرد طرح كرد مسئله انسان كامل بود، ولی البته او از ديدگاه عرفان آن را طرح كرده است مخصوصاً يكی از سؤالاتی كه از محمود شبستری معروف، صاحب منظومه بسيار بسيار عالی و نفيس ادبی و كم نظير گلشن راز شده است در مورد انسان كامل است كه او هم با ديد عرفانی جواب داده است. پس اولين كسی كه با لفظ انسان كامل اين مسئله را طرح كرد و با ديد خاص عرفانی اين مطلب را بيان كرد، محيی الدين عربی است. ديگران هم انسان كامل را- هركسی از ديد خود- به شكلی بيان كرده‏اند. ما می‏خواهيم ببينيم كه انسان كامل از ديد قرآن چگونه انسانی است. بحث را از انسان تمام و انسان ناقص شروع می‏كنيم تا بتوانيم به مراحل بعدی اين بحث برسيم‏

عيبهای جسمی و روانی‏

آيا انسان سالم و انسان معيوب هم داريم؟ سلامت و عيب گاهی مربوط به تن انسان است. شكی نيست كه بعضی انسانها از نظر جسمی سالمند و بعضی معيوب و مريض، مثلًا نقص عضوی دارند : نابينا، كر و يا افليج هستند و امثال اينها. ولی اينها مربوط به شخص انسان است. هيچ توجه داريد كه اگر انسانی كور باشد، كر باشد، افليج باشد، بدشكل باشد، كوتاه قد باشد، شما اينها را برای او از نظر فضيلت و شخصيت و انسانيت نقصی نمی‏شماريد؟ مثلًا سقراط، فيلسوف يونان كه او را به اصطلاح تالی تلو پيغمبران حساب می‏كنند، يكی از بدشكل ترين مردم دنيا بود ولی هيچ كس بدشكلی را برای سقراط به عنوان يك انسان عيب نمی‏گيرد. يا مثلًا ابوالعلاء معرّی و طه حسين كور بوده‏اند؛ آيا اين كوری- كه نقصی در جسم و شخص اين افراد است- به عنوان يك نقص در شخصيت اين افراد شمرده می‏شود؟ نه، اينچنين نيست. اين مطلب دليل بر اين است كه انسان دو چيز دارد : شخصی دارد و شخصيتی، تنی دارد و روحی، جسمی دارد و روانی. حساب روان از حساب جسم جداست. اين كسانی كه خيال می‏كنند روان انسان صددرصد تابعی از جسم اوست، اشتباهشان همين جاست. اساساً آيا روان انسان می‏تواند بيمار باشد در حالی كه جسم او سالم است؟ اين خودش يك مسئله‏ای است. بنا بر نظر كسانی كه منكر اصالت روح هستند و تمام خواص روحی را اثر مستقيم و بلاواسطه سلسله اعصاب انسان می‏دانند، اساساً روان حكمی ندارد، همه چيز تابع جسم است؛ اگر روان بيمار باشد، حتماً جسم بيمار شده كه روان بيمار است و بيماری روانی همان بيماری جسمی است.

خوشبختانه امروز بيشتر اين مطلب ثابت شده است كه ممكن است انسان از نظر جسم، از نظر تعداد گلبولهای سفيد و قرمز خون، ويتامينها و از نظر متابوليسم بدن و حتی از نظر اعصاب، سالمِ سالم باشد و در عين حال از نظر روانی بيمار باشد.

چطور بيمار باشد؟ مثلًا به قول امروزيها عقده روانی داشته باشد. واقعاً علم امروز به آدمی كه عقده روانی دارد، بيمار می‏گويد؛ يعنی در دستگاه روانی او اختلال پيدا شده است بدون اينكه اختلالی در دستگاه جسمی او پديد آمده باشد و لهذا اين نوع بيماريها را از راه جسم [نمی‏توان درمان كرد، يعنی] راه معالجه اين بيماران روانی دواهای مادی نيست ، مثل كسی كه دارای عقده روانی تكبر است. امروز ثابت شده است كه تكبر واقعاً بيماری است، واقعاً اختلال روحی و روانی است. ولی آيا می‏شود يك دارو برای تكبر در داروخانه پيدا كرد؟ آيا می‏شود انسان يك قرص بخورد و تكبرش از بين برود و تبديل به يك انسان متواضع شود؟ آيا می‏شود به يك انسان قسیّ القلب و جلّاد (مثل شمر بن ذی الجوشن) يك آمپول بزنند و يا يك قرص بدهند تا تبديل به يك انسان عطوف، مهربان و باشفقت و رحمت شود؟ نه، معالجه برای او هست ولی معالجه او راه ديگری دارد.

حتی گاهی بيماری جسمی از راه روانی معالجه می‏شود، همچنان كه گاهی بيماری روانی از راه جسم معالجه می‏شود. مثلًا يك بيماری واقعاً جسمی است ولی با يك سلسله تلقينها و تقويتهای روحی- كه اين هم خودش داستانی دارد و يك مسئله عجيبی است- [معالجه می‏شود. اين مطلب] جزء دلايل قاطع بر اين است كه واقعاً انسان موجودی است مركّب از تن و روان، و روان انسان از تن استقلال دارد و يك تابع مطلق از تن نيست، همچنان كه تن تابع مطلق از روان نيست، ايندو در يكديگر اثر دارند. به قول حكما : النَّفْسُ وَ الْبَدَنُ يَتَعاكَسانِ ايجاباً وَ اعْداداً بدن در روان اثر می‏گذارد و روان در بدن، و بدن كار مستقل از روان انجام می‏دهد و روان هم كار مستقل از تن انجام می‏دهد. اين خودش دليل بر اين است كه دستگاه روانی انسان، خود يك دستگاه مستقل است.

ما در صحبت از انسان كامل قبل از اينكه وارد اصل بحث شويم، سخن از انسان سالم و انسان معيوب آورديم. اين مقدمه لازم بود [تا روشن شود كه مقصود ما] عيب و سلامت مربوط به جسم نيست؛ نمی‏خواهيم بحث پزشكی كنيم كه انسانی صددرصد سالم است كه اگر برود چكاپ كند معلوم می‏شود همه جهازات بدنش سالم است، اين بحث به ما مربوط نيست، ما اساساً به بدن كاری نداريم.

پس واقعاً ممكن است انسان از نظر روانی بيمار و معيوب باشد، همچنان كه ممكن است از اين نظر سالم باشد. قرآن اين اصل را پذيرفته است، می‏فرمايد :( فی قُلوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ) در دل و روحشان بيماری است. نمی‏فرمايد مثلًا چشمشان بيمار است. قلبی كه قرآن می‏گويد غير از قلب پزشكی‏ای است كه [برای درمان آن] لازم است به طبيب قلب مراجعه كنيم. قلب در قرآن يعنی همان روح و روان انسان. درباره قرآن می‏فرمايد :( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُر انِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ )

ما قرآن را شفا و رحمت برای مؤمنين فرستاديم. قرآن شفای مؤمنين است.

اميرالمؤمنين می‏فرمايد : الا وَ انَّ مِنَ الْبَلاءِ الْفاقَةَ از جمله بلايا و شدايد فقر است، وَ اشَدُّ مِنَ الْفاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ و از فقر بدتر، مريضی بدن است، وَ اشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ

و از بيماری تن بدتر و شديدتر، بيماری دل و قلب انسان است.

يكی از برنامه‏های قرآن، ساختن انسان سالم است و ماقبل از آنكه بخواهيم اين توقع را داشته باشيم كه انسان كامل باشيم يا به انسان كامل نزديك باشيم، بايد خود را از اين نظر كه اساساً انسان سالم يا انسان معيوب هستيم، [بشناسيم.]

آفات روح انسان‏

به‏طور اجمال ريشه‏های اصلی آنچه كه روح انسان را آفت زده می‏كند برايتان عرض می‏كنم. از نظر روان شناسی، محروميتها منشأ بيماريهای روانی می‏شود؛ يعنی منشأ بسياری از عقده‏های روانی و بيماريهای روانی انسان، احساس مغبونيتها و محروميتهاست. می‏دانيد كه فرويد به‏طور افراط تكيه‏اش روی اين موضوع است، خصوصاً در امر جنسی. به هرحال اين خود يك مسئله اساسی است كه محروميتهای انسان در او ايجاد بيماريهايی می‏كند. كينه چيست كه وقتی انسان احساس می‏كند نسبت به كسی حقد و كينه دارد، دلش می‏خواهد از او انتقام بگيرد و تا او را به خاك و خون نكشد نمی‏تواند آرام گيرد؟ اين حس انتقامجويی در انسان چيست؟.

آدم حسود وقتی خير و نعمتی را در ديگران می‏بيند، همه آرزويش اين است كه از او سلب نعمت شود؛ درباره خودش فكر نمی‏كند. انسان سالم، غبطه دارد نه حسد.

او هميشه درباره خودش فكر می‏كند كه جلو بيفتد. اگر يك انسان هميشه در اين فكر باشد كه خودش جلو بيفتد، سالم است. اين، دليل بر عيب نيست. اما اگر كسی هميشه در اين انديشه است كه ديگری عقب بيفتد بيمار است، مريض است. حتی شما می‏بينيد كه گاهی آدمهای حسود به مرحله‏ای می‏رسند كه حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند، بلكه به ديگری پنجاه درجه صدمه وارد شود

نمونه‏ای از بيماری حسد

داستان خيلی معروفی در كتب تاريخ نقل می‏كنند : در زمان يكی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خريد. از روز اولی كه او را خريد، مانند يك غلام با او رفتار نمی‏كرد، بلكه مانند يك آقا با او رفتار می‏كرد. بهترين غذاها را به او می‏داد، بهترين لباسها را برايش می‏خريد، وسايل آسايش او را فراهم می‏كرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‏كرد، گويی پرواری برای خودش آورده است. غلام می‏ديد كه اربابش هميشه در فكر است، هميشه ناراحت است. بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد كند و سرمايه زيادی هم به او بدهد. يك شب درد دل خود را با غلام در ميان گذاشت و گفت : من حاضرم تو را آزاد كنم و اين مقدار پول هم بدهم، ولی می‏دانی برای چه اين همه خدمت به تو كردم؟ فقط برای يك تقاضا. اگر تو اين تقاضا را انجام دهی، هرچه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد و بيش از اين هم به تو می‏دهم. ولی اگر اين كار را انجام ندهی، من از تو راضی نيستم. غلام گفت : هرچه تو بگويی اطاعت می‏كنم، تو ولیّ نعمت من هستی و به من حيات دادی. گفت : نه، بايد قول قطعی بدهی، می‏ترسم اگر پيشنهاد كنم قبول نكنی. گفت : هرچه می‏خواهی پيشنهاد كنی بگو تا من بگويم بله. وقتی كاملًا قول گرفت، گفت : پيشنهاد من اين است كه در يك موقع و جای خاصی كه من دستور می‏دهم، سر مرا از بيخ ببری.

گفت : آخر چنين چيزی نمی‏شود. گفت : خير، من از تو قول گرفتم و بايد اين كار را انجام دهی. نيمه شب غلام را بيدار كرد، كارد تيزی به او داد و با هم به پشت بام يكی از همسايه‏ها رفتند. در آنجا خوابيد و كيسه پول را به غلام داد و گفت : همين جا سر من را ببر و هرجا كه دلت می‏خواهد برو. غلام گفت : برای چه؟ گفت : برای اينكه من اين همسايه را نمی‏توانم ببينم. مردن برای من از زندگی بهتر است. ما رقيب يكديگر بوديم و او از من پيش افتاده و همه چيزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد می‏سوزم، می‏خواهم قتلی به پای او بيفتد و او را زندانی كنند. اگر چنين چيزی شود، من راحت شده‏ام. راحتی من فقط برای اين است كه می‏دانم اگر اينجا كشته شوم، فردا می‏گويند جنازه‏اش در پشت بام رقيبش پيدا شده، پس حتماً رقيبش او را كشته است، بعد رقيب مرا زندانی و سپس اعدام می‏كنند و مقصود من حاصل می‏شود! غلام گفت : حال كه تو چنين آدم احمقی هستی، چرا من اين كار را نكنم؟ تو برای همان كشته شدن خوب هستی. سر او را بريد، كيسه پول را هم برداشت و رفت. خبر در همه جا پيچيد. آن مرد همسايه را به زندان بردند. ولی همه می‏گفتند : اگر او قاتل باشد، روی پشت بام خانه خودش كه اين كار را نمی‏كند، پس قضيه چيست؟

معمايی شده بود. وجدان غلام او را راحت نگذاشت، پيش حكومت وقت رفت و حقيقت را اين‏طور گفت : من به تقاضای خودش او را كشتم. او آنچنان در حسد می‏سوخت كه مرگ را بر زندگی ترجيح می‏داد. وقتی مشخص شد قضيه از اين قرار است، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد كردند.

پس اين يك حقيقتی است كه واقعاً انسان به بيماری حسد مبتلا می‏شود. قرآن می‏فرمايد :( قَدْ افْلَحَ مَنْ زَكّيها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها ) . اولين برنامه قرآن تهذيب نفس و تزكيه نفس است؛ پاكيزه كردن روان از بيماريها، عقده‏ها، تاريكيها، ناراحتيها، انحرافها و بلكه از مسخ شدن‏هاست‏

انسان مسخ شده‏

مسئله مسخ شدن خيلی مهم است. مسخ يعنی چه؟ شنيده‏ايد كه می‏گويند در ميان امم سالفه مردمی بودند كه در اثر اينكه مرتكب گناهان زياد شدند، مورد نفرين پيغمبر زمان خود واقع و مسخ شدند؛ يعنی به يك حيوان تبديل شدند، مثلًا به ميمون، گرگ، خرس و يا حيوانات ديگر. اين را مسخ می‏گويند. حال، اين مسخ به چه صورت است؟ آيا انسانها مسخ شدند يعنی واقعاً حيوان شدند؟ توضيحش را عرض می‏كنم : يك مطلب [مسلّم است] و آن اين است كه انسان اگر فرضاً از نظر جسمی مسخ نشود (تبديل به يك حيوان نشود) به‏طور يقين از نظر روحی و معنوی ممكن است مسخ شود، تبديل به يك حيوان شود و بلكه تبديل به نوعی حيوان شود كه در عالم، حيوانی به آن بدی و كثافت وجود نداشته باشد. قرآن از( بَلْ هُمْ اضَلُّ ) سخن می‏گويد، يعنی از مردمی كه از چهارپا هم پست‏ تر هستند. مگر می‏شود انسان واقعاً از نظر روحی تبديل به يك حيوان شود؟ بله، چون شخصيت انسان به خصايص اخلاقی و روانی اوست. اگر خصايص اخلاقی و روانی يك انسان خصايص و اخلاقیِ يك درنده بود، خصايص و اخلاقی يك بهيمه بود، او واقعاً مسخ شده است؛ يعنی روحش حقيقتاً مسخ و تبديل به يك حيوان شده است. جسم خوك با روح او تناسب دارد، و انسان ممكن است تمام خصلتهايش خصلتهای خوك باشد. اگر انسانی اين گونه باشد، از انسانيت منسلخ شده و در معنی و باطن و از ديد چشم حقيقت بين و در ملكوت واقعاً يك خوك است و غير از اين چيزی نيست. پس انسان معيوب گاهی به مرحله انسان مسخ شده می‏رسد. ما اينها را كمتر می‏شنويم و شايد بعضی خيال كنند اينها مَجاز است و ديرتر باورشان بيايد، ولی حقيقت است. شخصی می‏گويد : با امام زين العابدينعليه‌السلام در صحرای عرفات بوديم. از آن بالا كه نگاه كردم، ديدم صحرا از حاجی موج می‏زند. به امام عرض كردم : ما اكْثَرَ الْحَجيجَ الحمدللَّه چقدر امسال حاجی زياد است! امام فرمود : ما اكْثَرَ الضَّجيجَ وَ اقَلَّ الْحَجيجَ

چقدر فرياد زياد است و چقدر حاجی كم است! آن شخص می‏گويد : من نمی‏دانم امام چه كرد و چه بينشی به من داد و چه چشمی را در من بينا كرد كه وقتی به من گفت : حالا نگاه كن، ديدم صحرايی است پر از حيوان، يك باغ وحش كامل كه يك عده انسان هم در لابلای اين حيوانها حركت می‏كنند. فرمود : حالا می‏بينی؟

باطن قضيه اين است. از نظر اهل باطن و اهل معنی، اين مسئله امری به واضحی اين چراغهاست. حال اگر ذهن متجدد م‏آب بعضی از ما نمی‏خواهد قبول كند، اشتباه می‏كنيم. در زمان خود ما افرادی بوده و هستند كه می‏توانند حقيقت انسانها را درك كنند و ببينند.

انسانی كه مانند يك بهيمه و چهارپا جز خوردن و خوابيدن و جز عمل جنسی [فكر ديگری ندارد] و فقط در فكر اين است كه بخورد و بخوابد و لذت جنسی ببرد، اصلًا روحش يك چهارپاست و غير از اين چيزی نيست. واقعاً باطن و فطرت چنين انسانی مسخ شده است؛ يعنی خصلتهای انسانی- كه درباره آن توضيح خواهيم داد- و انسانيت بكلی از او گرفته شده و بجای آنها خودش برای خودش خصلتهای حيوانی و خصلتهای بهيمه‏ای و درندگی كسب كرده است.

در سوره مباركه نبأ می‏خوانيم :

( يَوْمَ يُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأْتونَ افْواجاً. وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ ابْواباً. وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً ).

در روز قيامت مردم گروه گروه مبعوث و محشور می‏شوند. مكرر در مكرر پيشوايان دين گفته‏اند كه فقط يك گروه از مردم به صورت انسان محشور می‏شوند.

گروههايی به صورت مورچگان، گروههايی به صورت بوزينگان، گروههايی به صورت عقربها، گروههايی به صورت مارها و گروههايی به صورت پلنگها مبعوث می‏شوند، چرا؟ مگر ممكن است خدا انسانی را بی‏جهت به صورت آنها درآورد؟ آن كه در دنيا جز گزندگی كاری ندارد و تمام لذتش آزاررسانی است، به صورت واقعی خودش كه عقرب است محشور می‏شود و آن كس كه در دنيا كاری جز ميمون صفتی ندارد، در قيامت قطعاً به صورت يك ميمون محشور می‏شود و كسی كه در دنيا مانند يك سگ است، به صورت يك سگ محشور می‏شود. يُحْشَرُ النّاسُ عَلی‏ نِيّاتِهِمْ

مردم در قيامت مطابق منويّات و مقاصد و خواسته‏ها و مطابق خصلتها و صفات واقعی‏شان محشور می‏شوند. شما در اين دنيا چه هستيد؟ چه می‏خواهيد باشيد؟ چه چيز را می‏خواهيد؟ آيا خواسته‏های شما خواسته‏های يك انسان است يا خواسته‏های يك درنده است يا خواسته‏های يك چرنده؟ هرچه كه خواسته شما باشد، شما همان هستيد و همان محشور می‏شويد كه هستيد.

اين است كه ما را از همه پرستشها جز خداپرستی منع می‏كنند. هرچه را كه ما بپرستيم همان چيز می‏شويم. اگر پول پرست شويم، پول جزء ماهيت ما و جزء وجود ما می‏شود. اين پول در قيامت همان فلز گداخته است. قرآن به اين موجودهايی كه در دنيا اين فلز جزء وجودشان شده و غير از پرستش اين فلز كار ديگری نداشته‏اند، می‏گويد :

( الَّذينَ يَكْنِزونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقونَها فی سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اليمٍ. يَوْمَ يُحْمی‏ عَلَيْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوی‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِانْفُسِكُمْ ).

همين پولها او را در آن دنيا داغ می‏كنند، آتشهای جهنمِ او هستند اين يكی از چيزهايی است كه انسان را مسخ می‏كند. من در اين جلسه خواستم اجمالًا مسئله انسان معيوب و انسان سالم را طرح كرده باشم. انسان عقده‏دار، انسان معيوب است. انسانی كه يك ماده از مواد اين عالم را پرستش می‏كند- نه اينكه ماده‏ای را مورد استفاده قرار می‏دهد- يك انسان معيوب و يك انسان مسخ شده است‏

برنامه انسان سازی ماه مبارك رمضان‏

اساساً برنامه ماه مبارك رمضان برنامه انسان سازی است كه انسانهای معيوب در اين ماه خود را تبديل به انسانهای سالم، و انسانهای سالم خود را تبديل به انسانهای كامل كنند. برنامه ماه مبارك رمضان برنامه تزكيه نفس است، برنامه اصلاح معايب و رفع نواقص است، برنامه تسلط عقل و ايمان و اراده بر شهوات نفسانی است، برنامه دعاست، برنامه پرستش حق است، برنامه پرواز به سوی خداست، برنامه ترقی دادن روح است، برنامه رقاء دادن روح است. اگر بنا باشد كه ماه مبارك بيايد و انسان سی روز گرسنگی و تشنگی و بی‏خوابی بكشد و مثلًا شبها تا ديروقت بيدار باشد و به اين مجلس و آن مجلس برود، و بعد هم عيد فطر بيايد و با روز آخر شعبان يك ذره هم فرق نكرده باشد، چنين روزه‏ای برای انسان اثر ندارد. اسلام كه نمی‏خواهد مردم بی‏جهت دهانشان را ببندند، بلكه با روزه گرفتن قرار است كه انسانها اصلاح شوند. چرا در روايات ما آمده است كه بسياری از روزه داران هستند كه حظ و بهره آنها از روزه جز گرسنگی چيزی نيست؟ بستن دهان از غذای حلال برای اين است كه انسان در آن سی روز تمرين كند كه زبان خود را از گفتار حرام ببندد، غيبت نكند، دروغ نگويد، فحش ندهد.

اين از همان امور معنوی و باطنی و ملكوتی است : زنی آمد خدمت پيغمبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالی كه روزه داشت. رسول اكرم شير يا چيز ديگری به او تعارف كرد و فرمود : بگير و بخور. گفت : يا رسول اللَّه! روزه دارم. فرمود : نه، روزه نداری؛ بگير و بخور. گفت : نه يا رسول اللَّه! روزه دارم. باز رسول اكرم اصرار كرد كه بخور. گفت :

نه، روزه دارم، واقعاً روزه دارم (چون به حساب خودش واقعاً روزه داشت، ولی روزه ظاهری مثل روزه‏های ما). فرمود : تو چگونه روزه داری، حال آنكه گوشت برادر- يا خواهر- مؤمنت را يك ساعت پيش خوردی (غيبت كردی)؟ می‏خواهی الآن به خودت ارائه دهم كه تو گوشت خورده‏ای؟ قی كن! يكدفعه قی كرد و لخته‏های گوشت از دهانش بيرون آمد. انسان روزه بگيرد و غيبت كند، يعنی دهان جسم خودش را از غذای حلال ببندد و دهان روح خود را برای غذای حرام باز كند.

چرا به ما گفته‏اند يك دروغ كه انسان بگويد تعفّنی از دهان او بلند می‏شود كه تا هفت آسمان ، فرشتگان را متأذّی می‏كند؟ آنوقت می‏گويند چرا انسان وقتی در جهنم است، اينقدر جهنم عفونت دارد؟! عفونت جهنم همين عفونتهايی است كه ما خودمان در دنيا ايجاد كرده‏ايم، همين دروغهايی است كه خودمان می‏گوييم. دشنام دادن و همْز و لمْز كردن هم همين‏طور است.

تهمت زدن سرور همه اينهاست، چون تهمت زدن هم [رذيلت] دروغ گفتن را دارد و هم [رذيلت] غيبت كردن را. چون آدمی كه غيبت می‏كند، راست می‏گويد و بدگويی می‏كند و آدمی كه دروغ می‏گويد، دروغ می‏گويد ولی بدگويی كسی را نمی‏كند، يك دروغی می‏بافد و می‏گويد. اما آدمی كه تهمت می‏زند، در آنِ واحد، هم دروغ می‏گويد و هم غيبت می‏كند؛ يعنی دو گناه كبيره را با يكديگر انجام می‏دهد.

[آيا صحيح است] يك ماه رمضان بر ما بگذرد كه در آن ماه ما يك سلسله تهمتها به يكديگر بسته باشيم؟ ماه رمضان برای اين است كه مسلمين، بيشتر اجتماع كنند، عبادتهای اجتماعی انجام دهند و در مساجد جمع شوند، نه اينكه ماه رمضان وسيله تفرقه قرار گيرد.

و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلیّ العظيم

٢ - لزوم هماهنگی در رشد ارزشهای انسانی‏

( وَ اذِ ابْتَلی‏ ابْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ قالَ انّی جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتی قالَ لايَنالُ عَهْدِی الظّالِمينَ. .)

كامل در هر موجودی با موجود ديگر متفاوت است، مثلًا انسان كامل غير از فرشته كامل است. اگر فرشته‏ای در فرشته بودن خودش به حد اعلی‏ و به آخرين حد كمال ممكن برسد، غير از اين است كه انسان در عالم انسان بودن خودش به حد اعلای از كمال برسد