آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد

آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد0%

آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد نویسنده:
گروه: کتابها

آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد

نویسنده: شهيد ثاني رحمه الله عليه
گروه:

مشاهدات: 17948
دانلود: 3527

توضیحات:

آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17948 / دانلود: 3527
اندازه اندازه اندازه
آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد

آرام بخش دل داغديدگان يا مسكن‏ الفؤاد

نویسنده:
فارسی

 احساس كند كه ميل به بازى يا به غذا از بچه سلب شده فوق العاده ناراحت مى‏شود و آن را دليل بر يك بيمارى مى‏گيرد و به طبيب مراجعه مى‏كند زيرا مى‏داند بچه سالم در عين حال كه بايد به مدرسه و كتاب علاقه داشته باشد، بايد نشاط داشته و به موقع غذا بخورد پس وقتى كه پدر فرزند را به عنوان بازى گوش يا شكمو ملامت مى‏كند در حقيقت از حصراانحصار علاقه او به بازى يا خوردن نالان است اقتباس از سخنان شهيد مطهرى تحت عنوان نظر دين درباره دنيا

37 - در نهج البلاغه چنين آمده است : ولا خير فى جسد لا راس معه و لا فى ايمان لا صبر معه يعنى تن بى سر فائده ندارد و صبر بى ايمان نيز بى نتيجه است.

38 - سوره زمر آيه 10

39 - از امام باقر(ع) پرسيدند : صبر جميل چيست ؟ فرمود: ذالك الصبر ليس فيه شكوى الى الناس يعنى صبرى كه در آن شكايت به مردم نباشد يعنى از بلاهائيكه برش وارد مى‏شود نزد مردم شكوه نكند.

40 - حديث فوق از جمله احاديثى است كه بر تجسم اعمال دلالت دارد و آن همانطور كه آيات و روايات استفاده مى‏شود اين است كه اعمال خوب درستكاران و كارهاى بد نادرست آن به گونه‏اى در عالم برزخ و قيامت تجسم مى‏گردند و همه انسانها اعمال روا و ناروائى را كه در دنيا انجام داده‏اند در مقابل خويش حاضر مى‏يابند. نه تنها كارهاى بدنى و اعمال خوب و بدى كه در ظاهر انجام مى‏دهيم مجسم مى‏گردند،بلكه نيتهاى حوب و بد مردم كه عمل روحى آنان است همانند اعمال بدنشان تجسم مى‏بابد. مارها و عقربها بلكه اتشى كه در قيامت است به عين همان زشتكاريهاو خلقيات مذموم و عقائد باطل آدمى است كه در نشاه آخرت به آن شكلها ظاهر مى‏گردند.

اين سخنها چو مارو كژدمت

مارو كژدم گردد و گيرت دمت

همچنين روح و ريحان و نعمتهاى بهشتى، همان اخلاق حميده و كارهاى پسنديده و اعتقادات حقه انسانها است كه در آخرت به آن شكلها در مى‏آيند و اين مطلب علاوه بر اين كه در آيات و روايات بسيارى بر آن تصريح شده است از نظر علم روز نيز به اثابت رسيده است. از حديث فوق مكالمه صبر را كه يكى از ملكات آدمى با نماز و زكوه و نيكى كه از اعمال ديگر انسان است نقل مى‏كند استفاده مى‏شود كه اين ملكان علاوه بر تجسم داراى نطق و شعور نيز هستند. براى توضيح بيشتر در اين زمينه به كتاب معاد آقاى فلسفى ج 2 گفتار 14 مراجعه فرمائيد.

41 - اين روايت در اصول كافى باب صبر با مختصر تغيير لفظى مذكور است.

42 - همانگونه كه از حديث فوق استفاده مى‏شود بالاترين درجات صبر صبر از معصيت است چون بالاترين اعمال گناه نكردن است و بعد از آن صبر بر طاعت. و شايد سر اينكه درجات صبر از معصيت و صبر بر طاعت از صبر در معصيت بالاتر است اين است كه صبر از معصيت و طاعت از روى اختيار مى‏باشد يعنى مى‏تواند گناه كند ولى به خاطر خدا نمى‏كند و نيز مى‏تواند اطاعت و عبادت نكند ولى براى خدا انجام مى‏دهد ولكن صبر در مصيبت و بلا اختيارى نيست و چاره‏اى جز صبر ندارد.

43 - بديهى است كه منظور تنها گفتن اين جمله انالله و ان اليه راجعون نيست ،همچنان كه منظور تنها عبور دادن معنى آن از خواطر نمى‏باشد بلكه مقصود متلبس شدن بحقيقت معنى ان است ،يعنى انسان خود را مملوك واقعى حق بداند ،معتقد باشد كه بازگشت او به سوى خدا است ،البته كسى كه واقعا به اين دو حقيقت يعنى خود را مملوك واقعى حق دانستن و اعتقاد به بازگشت بسوى او ايمان دارد عاليترين درجات صبر را در برابر حوادث بدست خواهد آورد و جزع و بيتابى و غفلت بكلى از كانون دل او ريشه كن مى‏شود. ترجه الميزان ج 2 ص 217

44 - مصباح الشريعه باب صبر

45 - البته اين همراهى غير از آن است كه در آيه و هو معكم اينما كنتم سوره حديد آيه 4 آمده است يعنى او با شما است هر كجا باشيد. زيرا همراهى در آنجا همان معيت قيومى و احاطه داشتن خدا نسبت به بندگان است، اما در اينجا منظور همراهى كمك و اعانت مى‏باشد بنابراين صبر كليد موفقيت است الصبر مفتاح الفرج ترجمه تفسير الميزان ج 2 صفحه 203

46 - فرق حسد و غبطه اين است كه : حسد آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان خود است ولى غبطه آرزوى زوال نعمت نيست بلكه مثل آن را آرزو كردن است حسد مذموم است ولى غبطه در نعمتهاى دنيوى جايز و در نعمتهاى اخروى مطلوب است

47 - جناب ابن مسعود از بزرگان صحابه پيامبر(ص) و از قاريان و حافظين قرآن است كسيست كه هفتاد سوره قرآن را مستقيما از رسول اكرم (ص) شنيد و ضبط نمود و از اصحاب بدر است، در بيشتر غزوه‏ها در ركاب پيامبر(ص) حاضر بود در جنگ بدر سر ابوجهل را بريد و نزد پيامبر(ص) آورد او از دوازده نفرى استكه هنگام تصدى خلافت توسط ابوبكر به او اعتراض نمود و گفت : مى‏ترسم شما برگرديد به زمان جاهليت مگر نه پيامبر(ص) على عليه السلام را برگزيد و وصى خود قرار داد و از هر جهت او افضل از تو است. پس از جمع آورى قرآنها، عبدالله بن مسعود از دادن قرآنش خوددارى كرد عثمان با ضربات لگد پهلويش را شكست كه بمرگش منجر شد.او از جمله هفت نفرى است كه از امير المومنين منقول است كه فرمود : بوجود اين هفت نفر بركات آسمان نازل مى‏شود : سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، حذيفه، ابن مسعود و امامشان منم.ابن مسعود وقتى بر جنازه ابوذر نماز خواند واو را دفن كرد عثمان او را احضار نمود و از او باخواست كرد كه چرا بر ابى ذر كه مورد خشم من است نماز خواندى و او را دفن نمودى چهل تازيانه به او زد. و از مفاخر ابن مسعود اينست كه وقتى حضرت زهرا سلام الله عليها از دنيا رفت از جمله اشخاص انگشت شمارى است كه على عليه السلام او را اجازه داد كه بر جنازه زهرا عليه السلام حاضر شود و نماز بخواند. بالاخره ابن مسعود در اثر ضربات لگد عثمان در سن شصت و چند سالگى در بستر مرگ افتاد، عثمان بعيادتش رفت و گفت اى پسر مسعود دردت چيست ؟ ابن مسعود بدون معطلى گفت : درد من گناهانم هست. عثمان گفت : مى‏خواهى آن چه را كه از تو باز داشتم برگردانم چون عثمان او را از حقوق بيت المال محروم كرده بود و مدتها بود كه درهمى دريافت نمى‏كرد در جواب گفت : آن وقت كه لازم داشتم ندادى حالا كه مى‏خواهم بميرم بدردم نمى‏خورد. عثمان گفت : آن را براى دخترهايت معين كن فرمود : دخترانم احتياجى به حقوق مستمرى تو ندارند من به آنها گفتم : هر شب سوره واقعه را بخوانيد چون از حبيبم محمد صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : هر كس سوره واقعه را در شب بخواند تا آخر عمر فقر و فلاكت به او راه نيابد. تلخيص از سراى ديگر صفحه 14 تا 16. طاعون بيمارى واگير و خطراناكى است كه ميكرب آن در سال 1894 بوسيله شخصى بنام يرسن كشف شد، اين بيمارى از زمانهاى قديم شناخته شده و در تاريخ مصريهاى قديم در خاندان اول فراعته ذكر آن آمده است. در سال 18 هجرى در زمان خلافت عمر در شام شيوع يافت و بسيارى از صحابه تلف شدند، در اروپا در اوائل قرن 14 بيمارى طاعون 25 ميليون نفر را هلاك كرد، در سال 1664 با ردگيرى بيمارى طاعون در اروپا شيوع يافت و تنها در لندن صد هزار نفر را به ديار عدم فرستاد، در زمان محمد على پاشا در مصر ظاهر شد و ثلث مردم قاهره را تلف كرد، از قرن 91به بعد بواسطه اكتشافات طبى و برقرارى اصول بهداشت از شيوع آن در شهرها بزرگ جلوگيرى شد...(فرهنگ عميد )

48 - طاعون بيمارى واگير و خطرناكى است كه ميكرب آن در سال 1894 بوسيله شخصى به نام يرسن كشف شد، اين بيمارى از زمانهاى قديم شناخته شده و در تاريخ مصريهاى قديم در خاندان اول فراعنه ذكر آن آمده است. در سال 18 هجرى در زمان خلافت عمر در شام شيوع يافت و بسيارى از صحابه تلف شدند، در اروپا در اوائل قرن 14 بيمارى طاعون 25 ميليون نفر را هلاك كرد،در سال 1664 بار ديگر طاعون در اروپا شيوع يافت و تنها در لندن صدهزار نفر را به ديار عدم فرستاد،در زمان محمدعلى پاشا در مصر ظاهر شد و ثلث مردم قاهره را تلف كرد،از قرن 19 به بعد به واسطه اكتشافات طبى و بر قرارى اصول بهداشت شيوع آن در شهرهاى بزرگ جلوگيرى شد... فرهنگ عميد

49 - رباط به مهمانسراى ميان راه و خانقاه و جائيكه براى فقراء و بينوايان ساخته شود مى‏گويند.

50 - از اين نمونه افراد در زمان ما بسيارند مكرر از زبان پدر و مادران شهداء انقلاب اسلامى ايران شنيده شده كه وقتى فرزندانشان شهيد مى‏شوند مى‏گويند : اين امانت خدا بود و به صاحبش تحويل گرديد و نيز شهداء در وصيتنامه خود به پدر و مادرشان مى‏نويسند : پدر و مادر عزيزم از شهادتم نگران نباش زيرا بنده امانت خدا در دست شما بوديم و شما اين امانت را به صاحبش برگردانديد. مترجم

51 - عمربن عبد العزيز يكى از خلفاء بنى اميه است كه در سال 99 هجرى به خلافت رسيد و او نسبتا مردى زاهد و اهل عبادت بود و كارهاى نيكوئى انجام داده است وقتى كه به خلافت رسيد اولين كارى كه كرد اين بود كه در سرتا سر كشور پهناور اسلامى كه ايران از جمله آن بود بخشنامه كرد كه كسى حق

ندارد در اين خطبه‏هاى نماز جمعه به على و فرزندانش فحش دهد چون از جمله سنتهاى زشتى كه معاويه تاسيس كرده بود اين بوده است كه ائمه جمعه را موظف كرده بود كه در خطبه‏هاى نماز جمعه به على و فرزندانش فحش دهند و اين عمل شوم را به عنوان يك شعار اسلامى جزء خطبه‏هاى نماز جمعه قرار داده بود كه اگر بعضى از ائمه جمعه فراموش مى‏كردند موظف بودند كه در هر مكان يادشان آمد آن فحش را اعاده كنند. صاحب كتاب كنزالفوائد مى‏گويد : يكى از ائمه جمعه فراموش كرد كه در خطبه‏هاى نماز به على و فرزندانش فحش دهد بعد از اين كه نماز تمام شد و به طرف منزلش مى‏رفت در بين راه يادش آمد و متحير شد كه چه كند آيا نمازش اشكال دارد يا نه وقتى كه مسئله‏اش را پرسيد گفتند نماز اشكالى ندارد ولكن در هر مكانى يادش آمد بايد بلافاصله فحش را اعاده كند لذا نويسنده كتاب مذكور مى‏گويد به شكرانه اين يادآورى در آن مكان مسجدى ساختند به نام مسجد ذكر يعنى مسجد يادآورى مسجد يادآورى فحش به على و فرزندان آن حضرت..!!!! و اين روش شوم تا زمان عمربن عبدالعزيز يعنى حدود 60 سال ادامه داشت و در اين مدت دشمنان على به اين شعار خو گرفته بودند حتى اينكه در يكى از شهرهاى معروف ايران كه در آن زمان ناصبى زياد داشت وقتى بخشنامه عمربن عبدالعزيز به آنها رسيد در خواست تمديد فحش نمودند و گفته‏اند حداقل 6 ماه ديگر به ما مهلت دهيد تا به على و فرزندانش فحش دهيم سپس از آن تاريخ به بعد قدغن كنيد. على اى حال عمربن عبدالعزيز در آن بخشنامه دستور داد كه عوض فحش بر على آيه ربنا اغفرلنا و لا خواننا و آيه ان الله يامر بالعدل و الاحسان را در خطبه‏هاى نماز جمعه قرائت كنند. و از جمله كارهاى نيكوى ديگر او اين بود كه فدك را به اهل بيت پيغمبر (ص) بر گرداند و ديگر اينكه به اهل بيت و فرزندان على (ع) احترام مى‏كرد و متعرض آنها نمى‏شد و كارهاى خير ديگرى نيز انجام داده است. لذا عده‏اى از او تمجيد كرده‏اند و اگر خلافت را كه حق مسلم امام باقر (ع) بود نيز به آن حضرت واگذار مى‏كرد مورد تمجيد عموم واقع مى‏شد.

52 - ابوطلحه انصارى يكى از بزرگان انصار است. او در جنگ عقبه ،بدر،خندق، و كليه جنگها با رسول خدا صلى الله عليه و آله حضور داشت و از تيراندازان بود. حضرت رسول اكرم(ص)در مورد او فرمود : صداى ابوطلحه در ميدان جنگ بهتر از يك گروه لشكر بود. و ام سليم مادر انس بن مالك است كه بعد از وفات مالك ابوطلحه او را ترويج كرد. ام سليم از با فضيلت‏ترين زنان انصار بوده است. و موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه هجرت كرد مسلمانان هر كدام به قدر توانائى خود هديه و تحفه‏اى براى حضرت بردند. ام سليم نيز فرزندش انس را به حضور پيغمبر (ص) برد و گفت اى رسول خدا مردم هر كدام به قدر استطاعت خود براى شما هديه‏اى آوردند من غير از اين پسر چيزى نيافتم كه براى شما هديه بياورم، اين فرزند را بپذير تا خدمتگذار شما باشد. لذا انس خادم پيغمبر (ص) شد. مشاهير دانشمندان اسلام جلد اول صفحه 200

53 - محمدبن ابى بكر مرد جليل القدر و از خواص و حواريين اميرالمومنين بلكه به منزله فرزند آن حضرت بود چه آنكه مادرش اسماء بنت عميس كه اول زوجه جعفربن ابى طالب (ره) بود بعد از جعفر زوجه ابى بكر شد و محمد را در سفر حجه الوداع متولد نمود و بعد از ابوبكر زوجه اميرالمومنين (ع) شد لذا محمد در حجر اميرالمومنين عليه السلام تربيت شد و پدرى غير حضرت نشناخت حتى آنكه اميرالمومنين عليه السلام فرمود : محمد فرزند من است از صلب ابوبكر. و محمد در جنگ جمل و صفين حضور داشت و بعد از جنگ صفين اميرالمومنين (ع) او را حكومت مصر عطا فرمود. در سنه سى و هشتم معاويه عمرو بن عاص و معاويه بن خديج و ابوالاعور سلمى را با جماعت بسيار به مصر فرستاد آن جماعت با هوا خواهان عثمان اجتماع كردند و با محمد جنگ نمودند و او را دستگير كردند. سپس معاويه بن خديج محمد را با لب تشنه گردن زد و جثه او را در شكم حمارى گذاشت و آتش زد. محمد در آن وقت بيست و هشت سال از سنش گذشته بود. گويند چون اين خبر به مادرش رسيد از كثرت غصه و غضب خون از پستانش چكيد و عايشه خواهر پدرى محمد قسم خورده بود تا زنده است پختنى نخورد و بعد از هر نمازى بر معاويه و عمر وعاص و ابن خديج نفرين مى‏كرد و چون خبر شهادت محمد به اميرالمومنين رسيد حضرت بسيار محزون شد منتهى الامال

54 - به لطف خدا در اين زمان نيز زنهاى باايمان همانند زنهاى صدر اسلام فراوان هستند در اين جنگ تحميلى ايران و عراق مادرهائى هستند كه چهار نفر ار فرزندانشان شهيد شدند حتى گفته‏اند بعضى از زنها هفت نفر از نزديكانش شهيد شدند كه چهار نفر از آنها فرزندان و شوهر و برادر و يك نفر ديگر از بستگانش مى‏باشد و اين زنها خم به ابرو نياوردند و همواره مانند زنهاى با ايمان زمان رسول خدا (ص) محبتشان به رهبر كه همان پيغمبر است بيشتر مى‏شود.

55 - سوره انفال آيه 15

56 - سوره بقره آيه 155 تا 157

57 - آيه ما قبل چنين است ما اصاب من مصيبة فى الارض و لافى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذالك على الله يسير لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم سوره حديد آيه 22و 23 يعنى هر مصيبتى در زمين و در وجود شما واقع شود قبل از آفرينش نفوس شما در كتاب محفوظ ثبت شده اين بر خدا آسان است. تا اينكه هرگز بر آنچه از دست شما مى‏رود دلتنگ نشويد و به آنچه از نعمتها به شما مى‏رسد مغرور و دلشاد نگرديد اين آيه مردم را از تاسف بر آنچه از دست رفته و خوشحالى و دلبستگى به آنچه موجود است جلوگيرى كرده و مى‏گويد : چون حوادث مستند به قضاء و قدر الهى است و آنچه بايد به انسان برسد بالاخره خواهد رسيد و آنچه نبايد برسد نخواهد رسيد، بنابراين تاسف و خوشحالى بيجاست و نبايد از كى كه زمام امور را بدست خداوند مى‏داند چنين امورى صادر نمى‏شد. چنانكه فرمود : ما اصاب من مصيبة باذن الله و من يومن بالله يهدلله قلبه (تغابن آيه 12) يعنى هيچ مصيبتى جز به فرمان خدا واقع نمى‏شود و هر كس به خدا ايمان بياورد دل او را هدايت مى‏كند. در اينجا ممكن است كسانى ايراد كنند كه اتكاء به قضا و قدر يك سلسله مفاسد به بار مى‏آيد، زيرا بواسطه اتكاء به آنها احكام اختيارى اين جهان بكلى از بين مى‏رود و اختلال عجيبى حكم فرما مى‏شود مثلا اگر براى اصلاح صفت صبر و استقامت و اظهار تاسف و شادى بيجا به ايت متوسل شويم كه كليه حوادث در لوح محفوظ ثبت است و خواه ناخواه صورت مى‏گيرد. در اين صورت ممكن است كسى دست تحصيل معاش و كسب و كار و تحصيل فضائل و كمالات بكشد و بهر اخلاق پستى تن در دهد و عذر خود را در اين قرار دهد كه همه چيز مقدر است و خواه ناخواه انجام مى‏يابد بيهوده نبايد كوشش و تقلا كرد !پاسخ خلاصه اين اشكال اين است كه افعلا انسانى نيز از اجزاء علل حوادث است يعنى درست است هر معلولى عللى دارد كه بدون آن وجود پيدا نمى‏كند و حقيقت قضاء هم همين است ولى نبايد فراموش كرد كه وجود حتمى آن بعد از وجود تمام اجزاء علت است كه يكى از آنها افعال انسانى است، بنابراين كسى نمى‏تواند بگويد سير شدن من يا مقدر شده است يا نه، و در هر حال غذاخوردن من اثرى ندارد،زيرا اين يك اشتباه بزرگ است كه سير شدن را بدون غذا خوردن اختيارى كه يكى از اجزاء علت آن است فرض كنيم، خلاصه نبايد وجود يك معلول را فرض كرده و علل آن را از نظر بيندازيم.

پس هيچكس نمى‏تواند موضوع اختيار را كه اساس زندگى دنيا و منشاء سعادت و شقاوت انسانى است و يكى از اجزاء علل و حوادثى است كه براى انسان رخ مى‏دهد، مانند افعال و ملكاتى كه از آن حاصل مى‏شود، ناديده بگيرد و همه چيز را مستند به علل غير اختيارى كند، ولى همانطور كه نبايد اراده و اختيار خود را از اجزاء علل بيرون فرض كرد نبايد گمان برد كه اراده و اختيار تنها وسيله و علت تامه هر چيز است و هيچ يك از موجودات و علل موجوده در عالم كه در راس آنها اراده الهى قرار دارد خالتى در سرنوشت او ندارد، زيرا اين عقيده منشاء بسيارى از صفات ناپسند مانند خود پسندى، تكبر، بخل، تاسف بر معدوم و دلبستگى به موجود، و غم و اندوه مى‏باشد آدم نادان مى‏گويد : اين كار را من انجام داده‏ام و از فلان موضوع من جلوگيرى كردم، و همين باعث عجب و تكبر و بخل او مى‏شود، در حالى كه اين بى خبر نمى‏داند كه اگر هزاران علل ديگر كه از اختيار او خارج است دست به دست هم نداده بودند تنها اراده ناقص او نمى‏توانست كارى انجام دهد، آدم نادان مى‏گويد : اگر من چنين كرده بودم فلان منفعت از دست من نمى‏رفت و چنين و چنان متضرر نمى‏شدم در حالى كه وجود آن منفعت مالى يا جانى معلول هزاران جزء علت است كه تنها از بين رفتن يكى از آنها براى از دست رفتن آن كافى است ولو اينكه اختيار و اراده او موجود مى‏باشد، گذشته از اينها خود اختيار و اراده علل زيادى دارد كه همگى از اختيار انسان خارجند، يعنى اختيار اختيارى نيست !با توجه به اين حقيقت كه يكى از حقائق قرآنى و تعليمات الهى است و با تدبير در آيات شريفه كه در اين مورد وارد شده است يك نكته روشن مى‏شود و آن اينكه : قرآن فقط براى اصلاح پاره‏اى از مفاسد اخلاقى بقضاء و قدر و كتاب محفوظ اتكاء به قضاء و قدر در آنها موجب صرف نظر كردن از اختيار روا اراده است قرآن در چنين موارد استنادبه قضاء و قدر را اغط مى‏شمارد و جدا با آن مبارزه كرده است چنانكه مى‏فرمايد : و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجئنا عليها ابائنا و الله امرنا بها قل ان الله لايامر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعملون (سوره اعراف آيه 28) و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گويند ما پدران خود را بر همين روش يافته‏ايم و خداوند به ما دستور داده است : بگو خداوند هرگز دستور به كار زشت نمى‏دهد آيا چيزى را كه نمى‏دانيد به خدا نسبت مى‏دهيد. ترجمه تفسير الميزان ج 2 ص 122 به بعد

در اينجا روايتى از امام صادق عليه السلام در مورد عقائد مردم در قضاء و قدر ذكر مى‏گردد كه مى‏فرمايد : مردم در اين مسئله سه نوع عقيده دارند. عن ابيعبدالله عليه السلام قال : الناس فى القدر على ثلاثة اوجه رجل يزعم ان الله عزوجل اجبر الناس على المعاصى فهذا قد ظلم الله عزو جل فى حكمه فهو كافر. و رجل يزعم ،ان الامر مفوض اليهم فهذا قدو هن الله فى سلطانه فهو كافر، و رجل يقول : ان الله عزوجل كلف العباد ما يطيقون و لم يكلفهم ما لا يطيقون فاذا احسن حمد الله و اذا اساء استغفرالله فهذا مسلم بالغ.

امام صادق عليه السلام فرمود : مردم در مورد قضاء و قدر سه دسته اند : 1- عده‏اى گمان مى‏كنند كه خداى عزوجل مردم را به گناه مجبور نموده است اين گروه با اين طرز فكرشان به خدا ظلم نموده‏اند و افرادى كه اين چنين فكر مى‏كنند كافرند. 2- عده‏اى كمان مى‏كنند كه همه كارها به دست مردم سپرده شده است و اينگونه افراد نيز به خدا توهين نموده‏اند و كافرند 3 - و گروهى عقيده دارند كه خداوند عزوجل بندگان را بقدر طاقت آنها تكليف نموده است و خارج از طافتشان تكليف نكرده است. و اين گروه هرگاه كار نيك انجام دهند خداى را سپاس مى‏گذارند و هرگاه كار بد كنند از خداوند طلب مغفرت مى‏نمايند اين گروه مسلمان كاملى هستند خصال صدوق ره باب خصلتهاى سه گانه روايت 271

58 - اصول كافى كتاب ايمان و كفر باب رضا به قضاء حديث 10

59 - اصول كافى كتاب ايمان و كفر باب رضا به قضاء حديث 1

60 - اصول كافى كتاب ايمان و كفر باب رضا بقضاء روايت 6

61 - اصول كافى كتاب ايمان و كفر باب رضا بقضاء روايت 6

62 - اصول كافى كتاب ايمان و كفر باب رضا به قضاء روايت

63 - معنى فناء در خدا يكى شدن با خدا نيست كما اينكه عده‏اى چنين گمان كرده‏اند بلكه معنى اش اين است كه خدا را بدون تكليف ببينند نه مثل آنكه عدهاى مى‏گويند هر چه جز اوست از اوست، پس همه يكى است بلكه هم چنان كه بنور تجلى حقتعالى بينا مى‏شود غير او را نبيند.

64 - اشاره است به فرمايش حضرت على( ع) كه فرمود : عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفه، و يكون غذا جيفه : يعنى تعجب مى‏كنم از متكبرى كه ديروز نطفه‏اى بى ارزش بود و فردا مردار گنديده‏اى است نهج البلاغه حكمت 126

65 - در حالات آمنه بيگم دختر علامه مجلسى كه از زنان صاحب كمال و مجتهده بود نوشته‏اند كه وقتى اين مجلله از پله بالا مى‏رفت افتاد و سرش شكست و خون جارى شد، و ساق پايش نيز به سنگ خورد و استخوانش شكست و او با اين حال شاد و خندان بود. وقتى آمدند اطرافش و او را با حالت خنده مشاهده كردند تعجب كردند و گفتند مگر جاى جراحت سر و پايت درد نمى‏كند ؟ فرمود : چون ثوابهائيى كه خدا در برابر اين زحمت به من مى‏دهد به يادم آمد آرام شدم. راستى اين بانوى اسلام راست گفته است شوق ثواب خدا زحمتها را آسان مى‏كند چون مسلمان معتقد است هر زحمتى كه بر آدمى وارد آيد خدا اجر مى‏دهد حتى اينكه پا به سنگ خوردن هم ثواب بر آن مترتب است در ملك خدا تو مهمان خدائى هر نوع ناراحتى بر تو ارد بيايد جبرانش با پروردگار عالم است تا برسد بموت اقارب و بستگان، دل داغديده جبرانش با صاحب عالم است اينقدر جبران مى‏شود كه اگر مى‏فهميديم اكنون آرامش قطعى نصيب مى‏شد مى‏فهميد زير پرده اين پيش آمد نفعش بوده و بخير و صلاحش تمام گرديده. كتاب ايمان شهيد دستغيب ج 1 صفحه 55

66 - و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين سوره مومن آيه 60 يعنى خداى شما فرمود : كه مرا با خلوص دل بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم و آنانكه از عبادت من يعنى دعا كردن سركشى مى‏كنند بزودى با حالت ذلت و خوارى داخل جهنم مى‏شوند.

67 - عن ابيعدالله عليه السلام قال : ان العبد ليدعو فيقول الله عزوجل للملكين. قد استجب له ولكن احبسوه بحاجته فانى احب ان اسمع صوته و ان العبد ليد فيقول الله تبارك و تعالى : عجلوا له حاجته فانى ابغض صوته. امام صادق ع فرمود : بنده‏اى دعإ؛م‏م مى‏كند و خداوند عزوجل بدو فرشته كه موكل انسانند يا دو فرشته ديگر مى‏فرمايد : من دعاى او را به اجابت رساندم ولى حاجتش را نگهداريد زيرا كه من دوست دارم صداى او را بشنوم، و بنده‏اى هم هست كه دعا مى‏كند و خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد : زود حاجتش را بدهيد كه از صدايش بدم مى‏آيد. اصول كافى كتاب دعاء باب تاخير اجابت دعاء حديث 3

68 - عثمان بن مظعون يكى از اجلاء صحابه كباروا از خواص حضرت رسول خدا (ص) است و حضرت او را بسيار دوست مى‏داشت و او مردى بسيار جليل القدر و عابد و زاهد بود به حدى كه يك روزها روزه داشت و شبها به عبادت مشغول بود و جلالت و شانش زياده از آنست كه ذكر شود او در ذى الحجه سنه دوم هجرى در مدينه وفات كرد،مى‏گويند اول كسى است كه در بقيع دفن شد.... وقتى كه ابراهيم فرزند حضرت رسول (ص) وفات كرد، حضرت به فرزندش فرمود : ملحق شو به سلف صالحت عثمان بن مظعون. يكى از فرزندان اميرالمومنين (ص) عثمان بود كه مادرش ام البنين است وقتى او متولد شد حضرت فرمود : او را به نام برادر عثمان بن مظعون نام نهادم و او در سن 21 سالگى در كربلا شهيد شد و شعار او موقع مقاتله با دشمن اين بود

انى انا عثمان ذوالمفاخر

شيخى على ذوالفعال الظاهر

هذا حسين سيد الاخاير

و سيدالصفار و الاكابر

يعنى من عثمان صاحب مفاخرم چون پدرم على داراى فضائل درخشان است اين حسين است كه سيد خوبان است و سيد و آقاى هر كوچك و بزرگى است. (منتهى الامال)

69 - سعدبن عباده يكى از بزرگان انصار و مرد كريمى بود او در جنگ عقبه و بدر شركت داشت و در فتح مكه پرچم دار بود و بعد از وفات رسول خدا (ص) طائفه خزرجيان او را براى خلافت كانديدا كردند و در حالى كه مريض بود او را به سقيفه بردند و با ابوبكر و بعد با عمر بيعت نكرد، و در زمان خلافت عمر هنگامى كه از مدينه بطرف شام مى‏رفت در بين راه ميان نخلستان او را تير زدند و كشتند و بعد نسبت دادند كه جنها او را ترور كردند و از قول اجنه شعرى درست كردند كه آنها گفته‏اند ما سعد را ترور كرديم.

قدقتلنا سيد الخرزج سعد بن عبادة

فرميناه بسهمين و لم نخط فؤاوه

يعنى ما جنها سيد و بزرگ طائفه خزرج بن عباده را كشتيم با دو تيرى كه هر دو تير را به قلب او زديم و تير ما به خطاء نرفت (منتهى الامال)

70 - وقتى كه پيغمبر (ص) جعفر طيار را به فرماندهى سه هزار سرباز رزمى به جنگ قصير روم در سرزمين موته فرستاد و فرمود : اگر جعفر طورى زيد بن حارثه فرمانده لشكر شود و اگر براى او هم حادثه‏اى رخ داد عبدالله بن رواحه فرماندهى لشكر را حادثه‏اى رخ داد عبدالله بن رواحه فرماندهى لشكر را به عهده گيرد و اگر او هم كشته شد مسلمانان به اختيار خود كسى را به فرماندهى لشكر انتخاب كنند، وقتى به ميدان معركه رسيدند ديدند كه قصير حدود هزار نفر ببسيج كرده است مسلمانان كه عاشق شهادت بودند از كثزتت لشكر كفار هيچگونه تزلزلى در ايشان پيدا نشد و آماده نبرد شدند وقتى هر دو لشكر مقابل هم قرار گرفتند حضرت جعفر از پيش صف لشكر بيرون آمد و گفت اى مردم از اسبها پياده شويد و پياده برزميد و اين سخن را براى اين گفت كه همه لشكر پياده شوند و نتوانند فرار كنند و خودش پياده شد و اسبش را پى كرد و به دشمن حمله برد و كافران گروه گروه بر او حمله كردند و اول دست راست جعفر را جدا كردند علم را به دست چپ گرفت و دست چپش را نيز قطع كردند و پرچم را با دو بازوى خود نگاه داشت تا اينكه شهيدش كردند و پرچم را زيد بن حارثه گرفت و او هم در مقاتله شهيد شد و بعد پرچم را عبدالله رواحه گرفت و او هم به شهادت رسيد همان روزى كه اين فرماندهى در موته شهيد شدند پيامبر(ص)خبر شهادتشان را به مسلمانان داد. تلخيص از منتهى الامال

71 - در اينجا بى مناسبت نيست كه شمه‏اى از زندگى پر فراز و نشيب سرباز فداكار اسلام و سردار شهيد يعنى زيد بن حارثه را ياد آور شويم. زيد در سن جوانى كه تازه به حد بلوغ رسيده بود به همراه مادرش سعدى به ديدار خويشان مادرش به قبيله بنى معن رفت چند روزى آنجا بودند كه ناگهان روزى يكى از قبائل عرب بر اثر خصومت قبلى به قبيله بنى معن حمله كرد و آنان را شكست داد وعده‏اى از زنان و كودكان آنان را اسارت برد كه از جمله آنها زيدبن حارثه بود و سعدى تنها نزد همسرش حارثه مراجعت كرد. حارثه به محض اطلاع از اين جريان بيهوش شد و نقش زمين گرديد. و زيد را به همراه اسيران ديگر به بازار عكاظ بردند و فروختند حكيم بن حزام زيد را خريد و به عمع خديجه بخشيد و خديجه نيز او را به همسرش پيامبر اسلام البته قبل از بعثت بخشيد و حضرت محمد(ص) نيز زيد را بلافاصله در راه خدا آزاد كرد و سپس او را مورد تفقد و ملاطفت قرار داده و در خانه خود نگه داشت. يكسال در موسم حج عده‏اى از افراد قبيله حارثه زيد را در مكه ديدند و اورا شناختند و داستان سوز گداز و اندوه پدر و مادرش را به او باز گو كردند زيد بوسيله آنان پدر و مادرش سلام فرستاد و پيغام داد كه به ديدار آنان فوق العاده اشتياق دارم و در آخر اين جمله را افزود : به پدر و مادرم بگوئيد من در اينجا در كنار مهربانترين پدرها بسر مى‏برم. حارثه پس از اطلاع از جريان رفت مكه و خواست فديه دهد تا پرسرش را آزاد كند وقتى كه نزد حضرت رسيد عرض كرد قيمت فرزند مرا بستان و او را آزاد كن حضرت فرمود : اختيار با خود زيد است اگر مايل باشد به نزد شما بيايد من بدون اخذ چيزى او را به شما مى‏دهم وقتى از زيد سئوال كردند گفت : هرگز از كنار محمد (ص) جدا نخواهم شد.

حارثه گفت : اى پسر بندگى را بر آزادى ترجيح مى‏دهى !زيد گفت : من از محمد (ص) چيزهائى ديدم كه ابدا كسى را بر او ترجيح نخواهم داد. حضرت محمد(ص) چون اين سخن را از زيد شنيد دست زيد را گرفت و به كنار كعبه برد و در اجتماع قريش فرمود : گواه باشيد كه زيد فرزند من است، او از من ارث مى‏برد و من از او حارثه از خوشحالى در پوست نمى‏گنجيد زيرا پسر او نه تنها آزاد شده بود بلكه افتخار فرزندى كسى را پيدا كرده بود كه مورد احترام و تعظيم همه مردم مكه بود و در ميان قريش صادق و امين لقب داشت. و از آن به بعد مردم به زيد گفتند : زيدبن محمد(ص) وقتى كه اسلام آمد و فرمود فرزند خوانده را به اسم پدرش بخوانيد ادعوهم لا بائهم ديگر مردم به او زيد بن محمد نگفتند بلكه گفتند زيدبن حارثه.

72 - اشاره است به آيه 157 سوره بقره كه مى‏فرمايد : اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون. كه در اين آيه خداوند صلوات و رحمت و هدايت خويش را به مصيبت ديدگان صابر داده است

73 - بيهقى از علماء اهل سنت است او مردى زاهد و بكم دنيا قانع بود. وقتى از او سوال كردند آيا معاويه به خاطر جنگ با على از ايمان بيرون رفته است يا نه ؟ در جواب گفت : معاويه وارد ايمان نشده بود تاز از آن بيرون رفته باشد بلكه در زمان رسول خدا از كفر به نفاق وارد شد و سپس به همان كفر اصلى برگشت. بيهقى صاحب تاليفاتى است مانند سنين كبير و سنين صغير و دلائل النبوه و شعب الايمان، او در سال 458 در نيشابور مرد و او را به بيهق بردند بيهق مكانى است نزديك سبزوار مشاهير دانشمندان اسلام ج 3 ص 107

74 - سوره آل عمران آيه 78

75 - سوره مريم آيه 73

76 - شهيد مطهرى در كتاب عدل الهى در ذيل اين حديث كه مى‏فرمايد : خدا دوستان خود را در درياى شدائد غوطه ور ميسازد مى‏گويد : يعنى همچون مربى شنا كه شاگرد تازه كار خود را وارد آب مى‏كند تا تلاش كند و دست و پا بزند و در نتيجه ورزيده شود و شناگرى ياد بگيرد، خدا هم بندگانى را كه دوست مى‏دارد و مى‏خواهد به كمال برساند، در بلا غوطه ور مى‏سازد. عدل الهى صفحه 179

77 - خلاصه داستان مومن آل ياسين يعنى حبيب نجار كه در سوره يس به آن اشاره شده اين است كه حضرت عيسى (ع) دو نفر را به شهر انطاكيه كه شهر پر جمعيتى بود كه حدود دوازده ميل طول آن شهر بوده است فرستاد تا مردم آن شهر را از بت پرستى به سوى خداى يكتا دعوت كنند مردم آن شهر دو نفر را زدند و بعد زندانى كردند حضرت عيسى (ع) شخص ديگرى را به نام شمعون فرستاد و آن دو را از زندان بيرون آورد آنگاه باهم در مجامع كوچه و بازار مردم را به توحيد دعوت مى‏كردند، بنابر آنچه بعضى گفته‏اند تا چهل نفر ايمان آوردند ولكن بقيه مردم شروع به مجادله و مخاصمه نمودند و سپس به جنگ منجر گرديد. و آن چهل نفر را گرفتند و به دار زدند بدين ترتيب كه گردنهايشان را سوراخ مى‏كردند و بند در آن سوراخ مى‏كردند و آويزان مى‏كردند تا به سخترين شكنجه‏ها بميرند در اين موقع از دورترين نقاط شهر مومن آل ياسين يعنى حبيب نجار شتابان براى دفاع از فرستاده‏هاى حضرت عيسى آمد و سخنانى در دفاع از آنها گفت : و مردم او را گرفتند و با شديدترين وضع به شهادت رساندند و خداوند متعال داستان او در سوره يس چنين مى‏فرمايد : و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى قال يا قوم اتبعوا المرسلين اتبعوا من لا يسئلكم اجرا و هم مهتدون. و ما لى لا اعبد الذى فطرنى و اليه ترجعون ءاتخذ من دونه الهة ان يردن الرحمن بضر لاتغن عنى شفاعتهم شيئا و لا ينقذون. انى اذا لفى ضلال مبين. انى امنت بربكم فاسمعون. قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومى يعملون بما غفرلى ربى و جعلنى من المكرمين. يعنى مردى شتابان از دورترين نقاط شهر آمد و گفت : اى مردم رسولان خدا را پيروى كنيد. از اينان كه هيچ اجر و مزدى نمى‏خواهند و خودشان هدايت شده هستند پيروى كنيد. و چرا بايد خداى آفريننده خود را نپرستم در صورتى كه بازگشت بسوى او است. آيا من بجاى آن خداى آفريننده خدايانى را معبود خود گيرم كه اگر از طرف خداوند رحمن به من رنجى رسد شفاعت آن خدايان از من دفع رنج نمى‏تواند كنند و نتوانند

 نجاتم دهند در اين صورت در ظلالت حتمى خواهم بود پس اى رسولان بشنويد كه من بخداى شما ايمان آوردم و در حالى كه زير شكنجه بود و نزديك بود روحش به ملاء اعلى پرواز كند به او گفتند يعنى ملائكه الله به او گفتند داخل بهشت يعنى بهشت برزخى شو ،گويد اى كاش قوم من از اين نعمت آگاه بودند كه خدا چگونه در حق من مغفرت فرمود و مرا مورد كرم خود قرار داد.

78 - سوره قلم آيه 48

79 - سوره نحل آيه 126

80 - سوره طه آيه 132

81 - سوره بقره آيه 156

82 - سوره زمر آيه 10

83 - سوره لقمان آيه 17

84 - سوره اعراف آيه 128

85 - سوره عصر آيه 3

86 - سوره بقره آيه 155

87 - سوره احزاب آيه 35

88 - سوره يونس آيه 109

89 - سوره زخرف آيه 33 و 32

90 - سوره بقره آيه 561و 157

91 - سوره زمر آيه 10

92 - سوره لقمان آيه 17

93 - سوره اعراف آيه 128

94 - سوره عصر آيه 3

95 - سوره بقره آيه 155

96 - سوره احزاب آيه 35

97 - سوره يونس آيه 109

98 - سوره زخرف آيه 33و 34