قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه0%

قرآن در آیینه نهج البلاغه نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده: استاد محمد تقی مصباح یزدی
گروه:

مشاهدات: 7624
دانلود: 2170

توضیحات:

قرآن در آیینه نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7624 / دانلود: 2170
اندازه اندازه اندازه
قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

توصيه حضرت علىعليه‌السلام در مواجهه با قرآن

امامعليه‌السلام ، پس از آن بيان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قيامت و روز واپسين و رضايت پيروان قرآن از اعمال و گذشته خويش و گرفتار بودن متخلفين از قرآن در آن روز، به مردم چنين توصيه مى کنند: «فکونوا من حرثه القرآن واتباعه ؛(۳۱) از پيروان قرآن باشيد»، «واستدلوه على ربکم ؛ قرآن را دليل و گواه بر پروردگار خويش قرار دهيد.» خدا را از کلام خودش بشناسيد، اوصاف پروردگار را به وسيله قرآن بشناسيد.

قرآن راهنمايى است که شما را به سوى خدا راهنمايى مى کند. از اين راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده کنيد و به خدايى که قرآن معرفى مى کند ايمان بياوريد.

«واستنصحوه على انفسکم ؛ شما انسان ها به کسى که خيرخواه و دلسوز شما باشد نياز داريد تا در مواقع لازم شما را نصيحت کند. قرآن را ناصح خود قرار دهيد و به نصيحت هاى خير خواهانه اش عمل کنيد؛ زيرا قرآن نصيحت گر دلسوزى است که هرگز به شما خيانت نمى کند و شما را به نيکوترين وجه به صراط مستقيم هدايت مى کند.»

بنابراين حضرت علىعليه‌السلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنيا و آخرت توصيه مى کند که قرآن را راهنماى خود قرار دهيد و به نصيحت هاى دلسوزانه آن گوش فرا دهيد؛ زيرا( إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا ) ؛(۳۲) قطعا اين قرآن به آيينى که خود پايدارتر است راه مى نمايد، و به آن مومنانى که کارهاى شايسته مى کنند، مژده مى دهد که پاداشى بزرگ بر ايشان خواهد بود.

نکته اى که در اين قسمت از بحث مورد تاکيد است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجين، نسبت به مضمون اين آيه شريفه است؛ زيرا تا چنين اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحيه انسان حاکم نباشد و تا انسان خود را به طور کامل در اختيار خدا قرار ندهد و خود را از پيش داورى ها و هوس هاى نفسانى تخليه نکند هر لحظه ممکن است در دام وسوسه هاى شيطان افتد و گمراه شود.

آن گاه که به قرآن کريم مراجعه کند ناخواسته در قرآن نيز به دنبال مطالب و آياتى مى گردد که با خواسته هاى نفسانى او موافق به نظر آيد.

بديهى است که همه دستورات و احکام قرآن با خواسته هاى نفسانى و اميال حيوانى انسان موافق نيست. انسان به حسب طبيعتش هوس ها و خواسته هاى دارد و دوست دارد که قرآن نيز به ميل او سخن بگويد. بنابراين طبيعى است آن جا که قرآن بر خلاف اميال حيوانى و نفسانى انسان سخن بگويد.

انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا که آيات موافق با اميال نفسانى او باشد با گشاده رويى استقبال کند. البته همه اين فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مى گيرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مى گردد؛ لذا عقل ايجاب مى کند که قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پيش داورى تخليه کند و از همه هوس ها و خواسته هاى نفسانى خود صرف نظر کند تا با روحيه خدا محورى به مکتب قرآن پا گذارد. در اين صورت است که انسان زانوى ادب مى زند و با کمال ميل پذيراى معارف الهى مى شود.

تفسير به راى

بديهى است دست بر داشتن از هوس ها و خواسته هاى نفسانى و تسليم شدن محض در برابر دستورات و احکام الهى و معارف قرآن، نه تنها کار چندان آسانى نمى باشد؛ بلکه براى کسانى که از روحيه بندگى و عبوديت چندان قويى برخوردار نيستند چشم پوشى از اميال و خواهش هاى نفسانى کارى بسيار مشکل است؛ به همين خاطر نيز آن را جهاد اکبر نام نهاده اند.

به نظر مى رسد زمينه روحى و روانى تفسير به راى از اين جا ناشى مى شود که از يک طرف انسان به خاطر ضعف روحيه بندگى نمى تواند از هوس ها و خواسته هاى نفسانى خود بگذرد و از طرف ديگر شيطان از اين زمينه مناسب استفاده مى کند و با القائات شيطانى سعى مى کند فکر و ذهن چنين انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دين جهت دهد و او را گمراه کند.

به خصوص اگر اين شخص از نظر موقعيت هاى اجتماعى داراى موقعيت فرهنگى باشد، فعاليت و وسوسه شيطان و طمع اين دشمن قسم خورده در منحرف کردن چنين انسانى جمعى و گروهى را که ممکن است از اين انسان حرف شنوى داشته باشند از دين منحرف کند. کم نبودند کسانى که بدون تهذيب نفس، با پيش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مى کنند و بدون اين که کمترين شايستگى و صلاحيت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مى کنند و مى گويند قرآن نيز همان نظر ما را دارد.

طبيعى است که چنين انسان هايى براى آن که به نظرات و خواسته هاى نفسانى خود رنگ دينى و قرآنى بزنند به آياتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسک مى جويند. بديهى است با چنين زمينه روحى و پيش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحيح از قرآن وجود ندارد، بلکه به طور طبيعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت.

اين نوع برداشت و تفسير از قرآن در فرهنگ دينى به تفسير به راى تعبير مى شود و بدترين نوع مواجهه با دين و قرآن محسوب مى گردد. قرآن اين نوع برخورد با دين و آيات الهى را استهزا مى خواند و صريحا آن را نهى مى کند:( وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ) ؛(۳۳) آيات و احکام الهى را به استهزا نگيريد و نعمت خداى را بر خود ياد کنيد، و آنچه از کتاب و حکمت؛ يعنى احکام و حکمت ها بر شما نازل شده است، ياد آور باشيد. از معصيت خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا به هر چيز آگاه است.

چنان که قبلا اشاره شد کسانى از هدايت قرآن بهره مند مى شوند که بدان باور و ايمان داشته باشند، و کسانى که با سوابق ذهنى و پيش داورى در صدد برمى آيند که براى خواسته ها و هواهاى نفسانى خود توجيه دينى و قرآنى دست و پا کنند و به راى خويش کلام خدا را تفسير و توجيه نمايند، از ايمان به خدا بى بهره اند.

در اين جا مناسب است به چند روايت در اين زمينه توجه کنيم: «قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برايه کلامى ؛(۳۴) پيامبر از قول خداى متعال نقل مى کند که خدا مى فرمايد هرگز به من ايمان نياورده است کسى که با راى خويش کلام من را تفسير کند.»

در بيان ديگرى از پيامبر نقل شده است که حضرتش فرمودند: «من فسر القرآن برايه فقد افترى على الله الکذب ؛(۳۵) کسى که قرآن را به راى و نظر خويش تفسير کند هر آيينه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است.»

اين تعبير پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن روست که کسى که با پيش داورى در صدد بر مى آيد تا آيات را به نفع خود به نحوى توجيه کند و آن را تفسير قرآن و کلام الهى بنماياند، در واقع نظر خود را ملاک قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مى دهد.

اين نوع مراجعه به قرآن و برداشت از کلام الهى به قدرى مذموم و خطرناک است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مى شود که مرتکبان چنين گناهى در قيامت به سخت ترين عذاب ها مبتلا مى شوند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه نيز مى فرمايد: «من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار ؛(۳۶) کسى که قرآن را به راى خويش تفسير کند جايگاهش در قيامت پر از آتش است.»

بنابراين براى در امان ماندن از بدترين عذاب ها و پرهيز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشيبى ضلال بايد هواهاى نفسانى را کنار گذاشت و به ذات اقدسش که خير براى انسان نمى خواهد ايمان داشت و از خود محورى پرهيز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاکم گردانيد و خود را تسليم او نمود.

رهنمود حضرت علىعليه‌السلام براى پرهيز از تفسير به راى

چنان که قبلا اشاره شد انسان خواسته ها و ذهنيت هايى دارد که گاه با نظر قرآن موافق نيست و به حسب طبيعت انسانى خود دوست مى دارد قرآن نيز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممکن است آن ذهنيت ها و پيش داورى ها در برداشت و فهم او از قرآن تاثير بگذارد.

چون چنين خطرى، هر انسانى را در مقام تفسير قرآن تهديد مى کند و شيطان نيز هر لحظه در پى فرصت است تا با فريب دادن چهره هاى فرهنگى، که داعيه فهم دين را نيز دارد، جمعى را از راه حق منحرف کند بسيار بجا و شايسته است به اين قسمت از فرمايش حضرت علىعليه‌السلام توجهى ويژه داشته باشيم.

حضرت علىعليه‌السلام براى در امان ماندن از کج فهمى و پرهيز از انحراف احتمالى مى فرمايد: «واتهموا عليه آرائکم »؛(۳۷) آنگاه که در مقام فهم و تفسير قرآن برمى آييد، پيش داورى ها و سوابق ذهنى و اميال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه کنيد و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را کنار بگذاريد و به تعبير حضرت علىعليه‌السلام ، خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه کنيد.

گفتنى است تعبير مذکور لزوم نهايت احتياط و رعايت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن کريم مى رساند؛ زيرا حضرت على مى فرمايد آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى کنيد و با اين ذهنيت، که من هيچ نمى دانم و آنچه قرآن مى گويد حق است، با قرآن روبه رو شويد و در صدد فهم و تفسير قرآن برآييد:

«واستغشوا فيه اهوائکم ؛ هوس هاى خود را نابجا و نادرست بدانيد تا بتوانيد از قرآن درست استفاده کنيد، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستيد.»

بنابراين، جوهره دين که همان تسليم بودن در مقابل خداست، اقتضا مى کند انسان مطيع محض خداى متعال باشد و در مقابل احکام خدا و دستورات قرآن کريم، راى و نظر و پيش داورى خود را محکوم به بطلان بداند.

وقتى چنين روحيه اى بر انسان حاکم باشد بديهى است قرآن و احکام و دستورات و معارف الهى را بهتر درک مى کند و آن گاه که بنا بر تسليم داشته باشد آنها را با جان و دل پذيرا مى باشد.

دو نوع نگرش نسبت به قرآن و معارف دينى

در برخورد با معارف دينى و قرآن کريم دو نوع تفکر متفاوت وجود دارد:

۱- نگرش و تفکرى که مبتنى بر روحيه تسليم و بندگى و خدا محورى است؛

۲- نگرش و روحيه اى که اصل را بر خواسته هاى نفسانى انسان قرار مى دهد و سعى مى کند متون دينى و معارف قرآن را بر طبق خواسته هاى نفسانى خود تفسير و توجيه کند؛ همان تفکرى که به اصطلاح رايج امروز اومانيسم، يعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مى کند.

به نظر مى رسد تقسيم بندى مذکور فراتر از مباحث و مطالب گذشته است؛ زيرا تا کنون فرض بر اين بود که دو نوع برداشت از قرآن ممکن است صورت بگيرد که يکى مبتنى بر روحيه تسليم و بندگى است و ديگرى برداشتى که ممکن است متاثر از خواسته هاى نفسانى باشد. بر اين اساس، براى آن که در برداشت و فهم قرآن از تفسير به راى پرهيز شود و قرآن همان گونه که هست فهم گردد توصيه حضرت علىعليه‌السلام در اين زمينه مبنى بر لزوم پرهيز از پيش داورى و تخليه ذهن از هواهاى نفسانى را توضيح داديم.

در اين نگرش، هر دو گروه مخاطبان کلام حضرت را مسلمان مى دانستيم و براى پرهيز از انحراف در دين و سقوط در ورطه تفسير به راى، به رعايت تقوا و دورى از هواهاى نفس و پيش داورى توصيه مى کنيم.

اکنون که مساله را عميق تر بررسى مى کنيم به نکات دقيق ترى مى رسيم و به اعجاز کلام علىعليه‌السلام در تقسيم انسان ها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مى بريم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحيات انسان ها در مقابل دين و دستورات الهى بيش از پيش آگاه مى شويم.

حضرت علىعليه‌السلام با بيان دو شاخص عمده انسان ها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسيم مى کنند و با بيان ويژگى هايى براى هر گروه، آن دو را معرفى مى کنند که ذيلا به آنها اشاره مى کنيم:

گروهى که با تمام وجود بندگى خدا را پذيرفته اند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خويش مبارزه کنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمايلات نفسانى خود مقدم مى دارند. طبيعى است که چنين انسان هايى قرآن، اين کتاب آسمانى را از صميم قلب مى پذيرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خريدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپايى شعاير آن کوشا هستند.

حضرت علىعليه‌السلام در وصف اين گروه مى فرمايند: «ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه ؛(۳۸) محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه خدا بنده اى است که خدا او را در مبارزه با خواسته هاى نفسانى اش يارى کند.»

آن گاه بعد از بيان اوصاف گروه مذکور به بيان جايگاه قرآن در بين چنين انسان هايى پرداخته، مى فرمايند: «قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، يحل حيث حل ثقله و ينزل حيث کان منزله ؛ اين گروه، که همان گروه مومنان هستند، کسانى اند که زمام خود را به دست قرآن کريم سپرده اند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار مى اندازد و فرمان ايست مى دهد، آنها نيز توقف مى کنند و مى ايستند.»

توقف و حرکت آنها تابع قرآن است. اين گروه، قرآن و حقايق دين را به عنوان يک سلسله واقعيت هاى عينى پذيرفته اند و به آنها باور دارند. اينان احکام و دستورات دين و قرآن کريم را حاکى از واقعيت هايى عينى، که رعايت آنها با سعادت انسان رابطه مستقيم دارد، مى دانند و عدم رعايت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنيا و آخرت مى شمارند.

از آن جا که چنين انسان هايى از پيش خود راى و نظرى ندارند و براى دين و کتب آسمانى و آموزه ها و دستورات الهى واقعيت عينى قايلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بين آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به کار مى گيرند تا همان که قرآن دستور مى دهد بفهمند و بدان عمل کنند.

۲- درست در نقطه مقابل ديدگاه گروه اول، کسانى چنين مى پندارند که قرآن يا هر متن دينى و کتاب آسمانى ديگر، تابع ذهنيت هاى خود افراد است نه اين که خود گوياى مطالب قطعى و مشخصى باشد؛ يعنى قرآن يا هر متن دينى ديگر بدون معنا و محتواست و هيچ هدفى در باب آن منظور نيست؛ لکن از آن جا که هر انسانى داراى ذهنيت هاى خاصى است که اين ذهنيت ها برآمده از زمينه هاى تربيتى، خانوادگى، اجتماعى و غيره مى باشد آن گاه که با قرآن مواجه مى شود بر اساس ذهنيت هاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مى کند، نه اين که قرآن آن مطالب را بگويد؛ بلکه اين فهم اوست که در قالب قرآن مطرح مى شود.

بديهى است با چنين نگرش و اعتقاد، دين و قرآن و آيات و احکام آن الفاظ و قالب هايى تلقى مى شوند که از هر گونه محتوايى تهى اند و اين ذهنيت هاى انسان است که به اين الفاظ معنا و مفهوم مى بخشد. بر اساس پندار مذکور چنين اظهار مى شود که قرآن و يا هر متن دينى ديگر، سخنى براى گفتن ندارد؛ بلکه هر کسى که بر اساس ذهنيت خودش از قرآن و متون دينى مطالبى را برداشت مى کند. بديهى است که اين نوع نگرش هر چند به ظاهر از دين و قرآن و آموزه ها و معارف دينى سخن به ميان مى آورد؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دين و متدينان است.

پلوراليسم دينى يا انکار دين در قالب قرائت هاى مختلف

به نظر مى رسد آنچه امروزه در جامعه ما قرائت هاى از دين معرفى مى شود از ديدگاه گروه دوم سرچشمه مى گيرد. گر چه عنوان مذکور از سوى روشنفکران به ظاهر مسلمان، القا مى گردد؛ لکن جوهره تفکر قرائت هاى مختلف از دين را بايد در انسان محورى و اومانيسم جستجو کرد.

چنان که اشاره شد تفکر مذکور، گزاره هاى دينى و احکام و دستورات کتب آسمانى را بى معنا تلقى مى کند و معتقد است قرآن و هر متن دينى دينى ديگر ساکت است و حامل معنا و مفهومى نيست؛ بلکه ما انسان هستيم که با سوابق ذهنى خود برداشت و قرائت خود را به دين و قرآن نسبت مى دهيم وگرنه خود قرآن حامل پيامى نيست و بيانگر هيچ حقيقتى نمى باشد.

براى روشن شدن ماهيت تفکر مذکور و دانستن معناى سخن طرفداران آن مبنى بر ساکت بودن دين و امکان برداشت هاى متفاوت از آن، ذکر مثالى مى تواند مفيد باشد.

به نظر مى رسد همگان کمابيش با ديوان حافظ و غزل ها و سروده هاى اين شاعر بزرگ و عارف والا مقام آشنا هستند.

قرائت هاى مختلف از ديوان حافظ و سروده هاى اين شاعر بزرگ بدين معناست که سراينده اين اشعار هيچ معنا و مقصودى در الفاظ و کلمات به کار گرفته در سروده هاى خود، منظور نداشته و تنها الفاظ و کلماتى را بى آن که حاکى از معنايى باشند به صورتى موزون در کنار هم قرار داده و آنها را به عنوان قالب هاى تهى، البته با وزنى بسيار جالب و دل انگيز تنظيم نموده است؛ يعنى بدون اين که هيچ گونه معنا و هدف و منظورى در ذهن سراينده خطور باشد آنها را سروده است.

بر طبق ديدگاه قرائت هاى مختلف گفته مى شود سروده ها و غزل هاى حافظ فاقد معناست و هر کس با فال زدن و با قصد و ذهنيت خاصى کتاب حافظ را مى گشايد و از اولين شعر يا مجموع يک غزل مطلبى را بر اساس ذهنيت خود برداشت مى کند؛ مثلا کسى مريض دارد و در آرزوى شفاى اوست؛ فال مى زند و از يک غزل، شفاى مريض را مى فهمد، ديگرى قرض دارد و از همان غزل اداى دينش را برداشت مى کند، سومى اميد آمدن مسافرى را دارد و از آن مژده آمدن مسافرش را دريافت مى کند.

به طور کلى هر کس طبق ذهنيت خود برداشتى از اين الفاظ دارد و در واقع، افراد هستند که کتاب حافظ را به سخن درمى آورند و هر کس ذهنيت خود را به دهان مى گذارد و همه تفسير و توجيه و برداشت ها درست تلقى مى شود؛ زيرا برداشت هاى مذکور از خود افراد است و الفاظ و کلمات و اشعار و غزل ها، طبق فرض، بى معنى است.

تفکرى که امروزه در جامعه بنام قرائت هاى مختلف از دين مطرح مى شود اين چنين تفکرى است. تفکرى که قرآن و هر متن دينى ديگرى را بى معنى و تهى از هر گونه پيام رسانى مى داند. طرفداران اين تفکر چنين مى پندارند که قرآن هرگز نمى گويد چه بايد کرد، يا از انجام چه کارى پرهيز نمود، چه چيز حق و صحيح و چه چيز باطل و غلط است؛ بلکه اين افراد هستند که بر اساس ذهنيت هاى خاص خود معناى خاصى از قبيل حق و باطل و صحيح و غلط از قرآن برداشت مى کنند.

از آن جا که اين امور برآمده از ذهنيت هاى افراد است، بنابر اين مى توان همه آنها را درست دانست؛ بلکه به طور کلى قضاوت درباره صحت و سقم آنها معنا ندارد؛ چون به عنوان مثال همه برداشت هاى متفاوت از يک آيه، گرچه متناقض باشد، درست تلقى مى شود. چنان که از يک غزل حافظ يک شخص چنين برداشت مى کرد که مريضش شفا مى يابد، ديگرى از آن مژده آمدن مسافرش را مى فهميد و سومى از آن نااميد مى گشت و در انتظار از دست دادن بيمارش مى نشست.

صاحبان پندار قرائت هاى مختلف از دين مى گويند قرآن و هر متن دينى ديگر نيز چنين است، آنها معتقدند افراد نمى بايد يکديگر را در فهم قرآن متهم به بدفهمى کنند؛ چون فهم قرآن نياز به هيچ گونه تخصصى ندارد زيرا قرآن و هر متن دينى ديگر خود پيامى ندارد تا فهم آن مطرح باشد. آنچه مطرح است برداشت خود انسان است.

به نظر ما طرح اين تفکر در واقع براى رسيدن به اهداف سياسى است، ولى در ظاهر به عنوان يک نظريه معرفت شناختى دينى و با نام قرائت جديد از دين و صراطهاى مستقيم و نظاير آن مطرح و تبليغ مى شود. تفکر پلوراليسم دينى که در قالب قرائت هاى مختلف از دين مطرح مى شود به قدرى از منطق و عقل بدور است که هر عاقلى وقتى به ريشه هاى اين تفکر و نتايج آن توجه کند بى درنگ پوچى و بطلان آن را تصديق خواهد کرد. از طرف ديگر با توجه به پيامدهاى ويرانگر تفکر پلوراليستى در جامعه دينى نمى توان به سادگى از کنار آن گذشت.

به نظر مى رسد يکى از بزرگ ترين دام هايى که شيطان، اين قسم خورده انسان، از خلقت آدمعليه‌السلام تا کنون براى فريب خدا پرستان و موحدان عالم با مدد تجربه چندين هزار ساله اش گسترده است القاى تفکر قرائت هاى مختلف از دين است. کسانى نيز بنام روشن فکر با الهام گرفتن از اين فکر شيطانى به کمک شيطان شتافته، با تمام وجود برآنند تا او را در اين زمينه يارى دهند. اينان عقل و ذهن و توانايى هاى بيانى، گفتارى و نوشتارى خود را در اختيار شيطان قرار داده، خود را در اختيار شيطان قرار داده، خود را وسيله گمراه کردن انسان ها قرار داده اند.

بنابراين اگر بخواهيم جوهره تفکر پلوراليسم در معرفت دينى را که تحت عناوينى از قبيل قرائت هاى مختلف از دين و صراطهاى مستقيم و دين اقلى و اکثرى و...

مطرح مى شود در عبارتى کوتاه و گويا بيان کنيم بايد بگوييم تفکر مذکور عبارت است از تفکرى که دين و قرآن و هر متن دينى ديگر را فاقد حقايق ثابت مى پندارد و حق و باطل و صحيح و غلط را در باب آن منتفى مى داند. دين در نزد صاحبان اين تفکر مجموعه اى از آراى متفاوت و گاه متناقض است که انسان ها در هنگام مراجعه به متون دينى از آنها تفکر چنين مى پندارند که - نعوذ بالله - قرآن کتاب رمانى است که تخيلات گوناگونى را در انسان بر مى انگيزد و هر کسى بر اساس سابقه ذهنى خود مطلبى را تخيل مى کند و آن را برداشت و قرائت خود از دين و قرآن معرفى مى نمايد و به خدا نسبت مى دهد.

در اين جا تاکيد مى کنيم که ما بايد هر چه بيشتر درباره حقيقت معناى قرائت هاى مختلف از دين و واقعيت صراطهاى مستقيم بينديشيم و در باب پيامدها و نتايج ويرانگر اين تفکر الحادى تامل نماييم تا بتوانيم به اهداف صاحبان و طراحان اين دام شيطانى پى برده و عمق حرکت آنان را دريابيم.

به هر حال وقتى گرايش مذکور را با گرايش گروه اول مقايسه مى کنيم روح گرايش اول، روح خدا محورى و روح بندگى و تسليم در مقابل خداى متعال است و روح گرايش دوم، روح انسان محورى و روح فرار از خدا و دستورات اوست.

به طور کلى در گرايش اول تلاش بر اين است تا انسان، بندگى خداى متعال را بپذيرد. در حالى که در گرايش دوم تلاش بر اين است تا انسان از بندگى خدا جدا شود و در شهوات و تمايلات حيوانى رها سازد؛ اين گرايش تمايلات و خواسته هاى انسان را اصل قرار مى دهد و سعى مى کند تا دين و قرآن را در جهت آنها تفسير و توجيه نمايد.

شايد يکى از حکمت هايى که در قرآن تعابيرى نظير:( تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ ) ،(۳۹) ( بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ) ،(۴۰) ( تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ) ،(۴۱) ( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ) ،(۴۲) که در آنها بر روشن و واضح و رسا بودن قرآن تاکيد گرديده، همين باشد که جلوى افکار انحرافى نظير قرائت هاى مختلف گرفته شود و از نظر ابهام و نامفهوم بودن معنا و مقصود قرآن، بهانه اى در دست کسى نباشد.

بنابر اين قرآن کتاب هدايت است و خداى متعال تمام حقايقى را که براى سعادت دنيا و آخرت انسان لازم است در آن بيان نموده و مسلمانان موظفند با تدبر در قرآن به وظايف فردى و اجتماعى خود آشنا شوند و با پيروى از آن رستگارى خود را تضمين کنند. اما اين که فهم قرآن و معارف دينى در صلاحيت چه کسى است مطلبى است که در ادامه به توضيح آن مى پردازيم.

لزوم کسب صلاحيت در فهم و تفسير قرآن

بديهى است فهم قرآن و تفسير آن در صلاحيت هر کسى نيست. چنان که فهم مطالب دقيق علمى در هر رشته و زمينه اى در صلاحيت هر کسى نيست. فهم معادلات پيچيده رياضى يا دقايق ساير علوم، تنها در صلاحيت متخصصان آن علوم است و غير متخصصان نه تنها از اظهار نظر درباره آنها عاجزند و اظهار نظر آنها فاقد هر گونه ارزش است.

در مورد فهم و تفسير قرآن نيز اظهار نظر کسانى که با علوم و معارف دينى آشنا نيستند فاقد هر گونه ارزش و اعتبارى است. هر چند قرآن به لسان بليغ و آشکار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل کنند؛ لکن چنان نيست که عمق معارف آن براى همگان در يک سطح قابل فهم باشد.

آنچه از قرآن براى عموم مردم قابل فهم است همان سطحى از معناست که خود قرآن مى فرمايد ما با بيانى روشن قرآن را نازل کرديم؛ يعنى قرآن به نحوى نازل شده است که هر کس با زبان و اصول و قواعد دستور زبان عربى آشنا باشد و روح بندگى بر او حاکم باشد مى تواند از قرآن استفاده کند و در حد فکر و معرفت خود از آن بهره مند شود.

اما رسيدن به عمق معانى و معارف قرآن نياز به مقدمات و تعقل و تدبر دارد. در اين زمينه قرآن مى فرمايد:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) ،(۴۳) ( إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) .(۴۴) به طور کلى آياتى که انسان را به تدبر و تعقل درباره قرآن و معارف آن فرا مى خواند به ما مى گويد به ظواهر قرآن اکتفا نکنيد؛ بلکه با تدبر و تعقل و با استفاده از معارف اهل بيتعليهم‌السلام به عمق و دقايق معارف قرآن پى ببريد و از اين گنجينه علم الهى بيش از پيش استفاده کنيد.

بنابراين فهم قرآن و تفسير معارف بلند آن، تنها در صلاحيت متخصصان و آشنايان به علوم اهل بيت است. چنان نيست که هر کس از گرد راه برسد حق اظهار نظر داشته باشد و بدون کمترين اطلاعى از معارف دينى و اصول و قواعد تبيين و تفسير، بتواند به عنوان قرائت جديد درباره دين و احکام و معارف آن سخن بگويد.

مراتب مختلف معنا و فهم معارف قرآن

در بسيارى از روايات، اين مضمون به چشم مى خورد که قرآن ظاهر و باطنى دارد و هر کس قادر بر فهم عمق معارف قرآن نيست. قرآن کتاب و نوشته معمولى نيست که همه انسان ها قادر به درک تمام معارف آن باشند.

چنان که قبلا اشاره شد قرآن درياى عميق و بى کرانى است که هر کس به مقدار توانايى و قدرت شناورى خود از آن گوهر معرفت صيد مى کند و به مقدار ظرفيت و استعداد خويش، از ظواهر قرآن پاى فراتر گذاشته، به عمق معارف آن راه پيدا مى کند و از يک آيه مطالب گوناگونى در طول هم و بدون اين که مطالب مذکور کمترين تعارض و تناقضى با يکديگر داشته باشند، استفاده مى کند و اين خود از معجزات قرآن کريم است.

به عنوان مثال قرآن کريم مى فرمايد:( يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) .(۴۵) آنچه عموم مردم از اين آيه مى فهمند و ظاهر آيه بيانگر آن است اين است که شما به خداى متعال نيازمنديد و خداى متعال بى نياز و شايسته حمد است.

آنچه از واژه فقر در ذهن عموم تداعى مى شود همان نيازمندى هاى انسان در امر معاش، اعم از خوراک و پوشاک و غيره است که خداى متعال با ايجاد اسباب و علل آنها زمينه ادامه حيات رشد و تکامل انسان را فراهم مى کند.

در اين مرتبه فهم، که از آن به مرتبه ظاهر تعبير مى شود، ظاهر قرآن روشن و گوياست و همه اهل زبان آن را به خوبى درک مى کنند. لکن چنين نيست که عميق تر از اين فهم عمومى، اشاره به مطلب دقيق ترى نداشته باشد و از طرف ديگر، چنان که قرآن سفارش مى کند، در هنگام مواجهه با آيات قرآن در آنها تدبر و تعقل نمايد به نکته هايى دقيق تر و عميق تر از ظواهر آيات پى خواهد برد.

اگر در اين آيه کمى عميق تر بينديشيم، فقر و نيازمندى خود را به خداى متعال، فراتر از خوراک و پوشاک و بهداشت و امکانات مادى مى بينيم. ما فقير مطلقيم و خدا بى نياز مطلق. ما فقير بالذات هستيم و خداوند غنى با لذات.

فقير در لغت به معناى کسى است که ستون فقرات او شکسته و قادر بر ايستادن نيست. انسان فقير است بدين معناست که هر چند تمام امکانات مادى برايش فراهم باشد باز هم وجود انسان ناقص و وابسته است. وقتى با اين ديد و با توجه به اين نکته به آيه نگاه کنيم در خواهيم يافت که نياز ما انسان ها به خدا فراتر از خوراک و پوشاک و ساير مسائل است. ما در اصل وجود و با لذات نيازمند و فقيريم و خداى متعال غنى با لذات است.

بديهى است نگاه دوم عميق تر از نگاه اول است. در اين جا معناى اول، ظاهر و معناى دوم باطن محسوب مى شود. معناى عميق تر از معناى دوم اين است که بگوييم شما (انسان ها) نه تنها در اصل وجود فقير و نيازمنديد بلکه عين نياز و سر تا پا احتياج هستيد.

وجود و هستى شما عين ربط به خداى متعال است. البته درک حقيقت اين معناى سوم، از حد فهم هاى عادى خارج است.

به هر حال، بايد توجه داشت که اين سه معنا و تفسير از اين آيه، در طول يکديگرند و در عين حال که هر سه معنا و تفسير درست و صحيح است، هيچ کدام منافى ديگرى نيست؛ لکن از نظر عمق، معانى مذکور در يک سطح قرار ندارند و چنان نيست که تمام مراتب قرآن براى همه قابل درک باشد و همه افراد قدرت و استعداد فهم تمام مراتب و بطون قرآن را داشته باشند.

البته مقصود از بيان فوق تقريب مطلبى است که در بعضى از روايات وارد شده است، مبنى بر اين که قرآن داراى ظاهر و باطنى است و همه قادر به درک عمق معارف اين کتاب الهى نيستند. تاکيد و تذکر اين مطلب نيز لازم است که تنها ائمهعليهم‌السلام هستند که به تعليم الهى، از معارف و علوم قرآن آگاهند و به بطون اين کتاب عظيم آسمانى عالمند.

در اين زمينه، بخشى از يک روايت را ذکر مى کنيم: عن ابى جعفرعليه‌السلام فقال «يا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن و له ظهر و للظهر يا جابر و ليس شى ء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن ان الايه يکون اولها فى شى ء و احرها فى شى ء و هو کلام متصل يتصرف على وجوه ».(۴۶)

امام باقرعليه‌السلام خطاب به جابر مى فرمايند قرآن داراى باطنى است که آن باطن نيز باطنى دارد و نيز قرآن داراى ظاهرى است که آن ظاهر نيز داراى ظاهرى است. اى جابر اين نکته را نيز توجه داشته باش که عقول مردان عاجزتر از آن است که از عهده تفسير حقيقت و باطن قرآن برآيند؛ زيرا همانا ممکن است اول آيه اى درباره چيزى باشد و آخر آن مطلب ديگرى را بگويد.

قرآن کلام به هم پيوسته اى است که قابليت آن را دارد که معانى گوناگونى داشته باشد بدون آن که اين معانى و معارف با يکديگر کمترين تعارض يا منافى اى داشته باشند.

آنچه در اين جا بر آن تاکيد مى شود اين است که فهم بطون و دقايق معارف قرآن در صلاحيت همه نيست؛ البته معناى اين سخن آن نيست که قرآن تنها براى ائمه و راسخون در علم نازل شده است و ديگران حتى از فهم ظاهر قرآن براى هر کسى در حد فهم و درک و استعدادش قابل استفاده است، به شرط آن که پيش داورى و خواسته ها و تمايلات نفسانى خود را کنار بگذارد و از تفسير به راى بپرهيزد.

در رابطه با فهم قرآن، مى بايد نکاتى را مورد توجه قرار داد که در اين قسمت از بحث به آن مى پردازيم.