قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه0%

قرآن در آیینه نهج البلاغه نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده: استاد محمد تقی مصباح یزدی
گروه:

مشاهدات: 7525
دانلود: 2049

توضیحات:

قرآن در آیینه نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7525 / دانلود: 2049
اندازه اندازه اندازه
قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

اختصاص تفسير قرآن به معناى تفصيلاحکام، به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليه‌السلام

چنان که در جاى خود بيان شده است يکى از مقامات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غير از مقام تلقى وحى و ابلاغ آن، مقام تبيين وحى و تفصيل احکام و دستورات الهى است.

قرآن کريم به صورت مجموعه اى از قوانين و کليات احکام بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است که خود در مقام تبيين و تفصيل احکام و جزئيات آن نبوده است و جز در موارد معدودى، تفصيل و تبيين آنها را به عهده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهم‌السلام نهاده است.

به عنوان مثال قرآن به صورت کلى امر به نماز مى کند و از مسلمانان مى خواهد که نماز بخوانند، اما اين که نماز چيست و چند رکعت است و کيفيت خواندن آن چگونه است و شرايط و جزئيات آن کدام است، در قرآن بيان نشده است.

تفصيل اين حکم کلى و امثال آن را بر عهده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذاشته است. بنابراين، تفسير و تبيين احکام الهى به عهده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از مقامات آن حضرت است. قرآن نيز مقام تبيين وحى را مورد توجه قرار مى دهد و آن را از وظايف پيامبر بر مى شمرد:( وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ) (۴۷) و ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا آنچه را براى مردم فرو فرستاده شده است تبيين کنى.

بعيد نيست که مقصود از تعليم در آياتى نظير ۱۶۴ آل عمران که تعليم را در کنار تلاوت آورده است نيز بيانگر جايگاه و مقام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تبيين و تفسير وحى و قرآن باشد.

در واقع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه که در مقام ابلاغ وحى بر مى آيند دو وظيفه مهم بر عهده دارند، يکى آن که کلام وحى را بر مردم قرائت و تلاوت کنند و ديگر اين که مقاصد و مضامين آيات را براى آنان تبيين و تفسير کنند و آنها را با احکام و معارف قرآن آشنا نمايند.

قرآن مى فرمايد:( لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ) ؛(۴۸) خدا بر اهل ايمان منت گذاشت که رسولى از خودشان در ميان آنان برانگيخت تا براى آنها آيات خدا را تلاوت کند و نفوسشان را از هر نقص و آلايش پاک گرداند و به آنها احکام شريعت و حقايق حکمت را بياموزد، هر چند پيش تر از آن گمراهى آنان آشکار بود.

در اين آيه و آيات مشابه آن، وظيفه نخست، يعنى خواندن و قرائت آيات با تعبير يتلوا بيان شده است و براى بيان وظيفه دوم، يعنى تفسير و تبيين مضامين و احکام، از تعبير تعليم استفاده شده است. در نتيجه، تبيين وحى و تفصيل احکام الهى و تفسير قرآن کريم به معناى مذکور، کارى است که جز در صلاحيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليهم‌السلام نيست؛ زيرا تنها آنان هستند که با علم خدادادى به علوم و معارف الهى آشنايند.

فهم علوم اهل بيتعليهم‌السلام پيش نياز فهم و تفسير قرآن

اکنون با توجه به نکته قبلى، وظيفه مفسرين به خوبى روشن مى شود. چنان که بيان شد، تبيين وحى و تفصيل احکام و تفسير آيات قرآن، در اصل به عهده و در صلاحيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و آن حضرت در زمان حيات پر برکت خويش تا آن جا که امکان يافتند مردم را با معارف قرآن آشنا کردند.

در اين زمان مفسرين نيز موظفند به روايات و احاديثى که با اسناد صحيح از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه رسيده است، رجوع کنند و بر اساس آنها آيات مربوطه را مورد توجه و دقت نظر قرار دهند و فکر و نظر خويش را در چهار چوبه تبيين و توضيح پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شکل دهند.

و آن جا که حضرتش توفيق تبيين اين ثقل اکبر و قرآن مستحکم را نيافتند مى بايد به ثقل اصغر، يعنى اهل بيت و ائمه معصومينعليهم‌السلام ، تمسک کنند. در اين زمينه نيز متخصصان و آشنايان به علوم و معارف دينى موظفند روايات و احاديث صحيح السند را مستند و راه گشاى خود در فهم قرآن کريم قرار دهند و بر اساس روايات صحيح در صدد فهم و تفسير قرآن برآيند.

بنابر اين اولين ملاک در فهم درست قرآن و معارف دين تبيين و توضيحى است که از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهم‌السلام رسيده باشد. در نتيجه اولين و اصلى ترين وظيفه يک مفسر، فهم و تبيين آن تفسيرى است که از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان رسيده است؛ زيرا تنها در پرتو علوم اهل بيت مى توان به فهم معارف قرآن رسيد.

تفسير قرآن به قرآن

نکته سومى که در فهم صحيح از کلام وحى بسيار مهم و توجه به آن ضرورى است، مساله تفسير قرآن به قرآن و توجه به ارتباط بين آيات است. هر چند آيات قرآن به حسب ظاهر به صورت جدا جدا و هر يک يا هر چند آيه از آنها بيانگر مطلبى خاص به نظر مى آيد؛ لکن فهم درست و تفسير صحيح در صورتى امکان تحقق مى يابد که آيات قرآن در ارتباط با يکديگر و ناظر به يکديگر مورد توجه قرار بگيرند. بسيارى از آيات قرآن و معارف اين کتاب الهى يکديگر را تفسير مى کنند و بر صدق و درستى مضامين يکديگر گواهى مى دهند.

علىعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد: «کتاب الله تبصرون به و تنطقون به تسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض، ولا يختلف فى امان الله و لا يخالف بصاحبه عن الله ؛(۴۹) قرآن اين کتاب الهى شما را بينا و گويا و شنواى حق مى گرداند. قرآن کتابى است که بعض آن بعض ديگر را تفسير و نيز بعض آن گواه و شاهد بعض ديگرش مى باشد.»

از موارد تفسير قرآن به قرآن، براى نمونه مى توان به آيه ۱۱ از سوره شورى،( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ) و آيه ۱۰ از سوره فتح،( يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ) ، اشاره کرد. ليس کمثله شى ء از محکمات قرآن است و معناى آن روشن و واضح است. اين آيه مى گويد هيچ چيز مانند خدا نيست؛ خداى متعال يک حقيقت بى مانند است.

در آيه يدالله فوق ايديهم مى گويد دست خدا بالاى دست هاست. هر چند اين آيه به خداوند، دست نسبت داده است، لکن آيه ليس کمثله شى ء اين معناى ظاهرى را نفى مى کند و با توجه به آن مى فهميم مراد از (يد) معناى ظاهرى آن يعنى (دست) نيست؛ بلکه مى بايد معانى کنايى از قبيل قدرت و امثال آن منظور باشد.

بنابر اين، تفسير و توضيح آيه( يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ) بدون توجه به آيه ليس کمثله شى ء خروج از روش صحيح تفسير است و ممکن است خطا از کار درآيد و بر اساس تفسير غلط، تصويرى ناصحيح و جسمانى از خدا ارائه شود.

بنابراين، در تفسير قرآن بايد به اين نکته توجه کنيم که آيات را در ارتباط با يکديگر مورد توجه قرار دهيم و سعى کنيم مضمون آنها را به کمک خود قرآن بفهميم.

رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم قرآن

چهارمين نکته اى که مى بايد در تفسير قرآن بدان توجه شود رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم درست از قرآن کريم است. به خصوص آن جا که در باب آيه اى، روايت صحيح و تبيين روشنى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يا ائمه معصومينعليهم‌السلام در دسترس نباشد ضرورت رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم درست از آيات قرآن مضاعف مى گردد.

در اين مرحله است که نقش بزرگان دين و مفسرين و آشنايان به علوم اهل بيت، که عمر خويش را در فهم معارف قرآن و علوم اهل بيت مصروف داشته اند، در فهم صحيح از قرآن و تبيين معارف دين ظاهر مى گردد. آنها هستند که بر طبق اصول محاوره عقلايى، عام و خاص هاى قرآن را تشخيص مى دهند و محدوده معنايى هر يک را مشخص مى کنند، مطلق و مقيدها را مى شناسند و آيات را با يکديگر تفسير مى کنند و ناظر بودن آيه اى به آيه ديگر را تشخيص مى دهند و در مقام تفسير بدان توجه دارند.

متناسب بودن فهم مفسران با صلاحيت آنان

نکته ديگرى که در اين قسمت بايد مورد توجه قرار گيرد اختصاص به فهم قرآن و معارف دين ندارد؛ بلکه در ساير رشته ها و تخصص هاى گوناگون علمى مورد قبول همگان است و آن، وجود مراتب فهم و متناسب بودن آن با توانايى ذهنى و مقدار کوشش و تلاش و دقت در فهم صحيح است. توضيح اين که:

در مباحث فقهى يکى از مسائلى که تقريبا همه فقها بدان فتوا مى دهند و از وظايف مقلد مى شمارند، مساله تقليد از اعلم است. بر اين اساس، گفته مى شود فقاهت و تخصص در رشته فقه و استنباط احکام از ديگران داراى فهم و مهارتى بيشتر و از شم فقاهت برترى برخوردار است، تقليد کند.

البته ديگر مراجع که از نظر قوه استنباط در حد آن فقيه اعلم نيستند نيز فقيه و مجتهد هستند؛ لکن در مراتب بعدى قرار دارند. ناگفته نماند فتواى فقها مبنى بر لزوم تقليد از اعلم نيز برخاسته از يک روش عقلايى است.

درست مثل رجوع به پزشک متخصصى که سال ها تجربه طبابت دارد و ترجيح آن بر شخصى که امروز مجوز طبابت گرفته است يک روش عقلايى است و عمل بر خلاف اين روش مورد مذمت عقلا قرار مى گيرد. فهم و تشخيص دقايق معارف قرآن، جز در صلاحيت متخصصان و آشنايان به علوم اهل بيتعليهم‌السلام ، که عمر خويش را در فهم قرآن و معارف دينى صرف کرده اند، نمى باشد و با توجه به مراتب فهم قرآن و تفسير اين کتاب آسمانى، بديهى است هر قدر امور و نکات مذکور مورد توجه و دقت بيشتر قرار گيرد از ضريب احتمال خطا در تفسير آيات الهى کاسته مى شود و به فهم صحيح از اين کتاب آسمانى نزديک تر مى شويم.

لزوم توجه به قراين کلامى

ششمين تذکرى که توجه خوانندگان را بدان جلب مى کنيم لزوم توجه به قراين کلامى و مقامى و شان نزول آيات است. هر چند قرآن کريم براى همه عصرها و نسل ها نازل شده است و مخاطب آن مردم همه عصرهايند؛ لکن قراين و شان نزول ها و موقعيت هاى زمانى و مکانى که آيات کريمه در آن نازل شده است براى مخاطبان اوليه و مردمان عصر نزول قرآن چنان روشن بوده است که جاى هيچ گونه ترديد و اختلافى در معنا و تفسير آن باقى نمى مانده است.

به علاوه اگر آيه اى مبهم مى نموده، دسترسى مردم به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چندان مشکل نبوده است. اما امروزه با دور شدن از عصر نزول و امکان مخفى شدن بعضى قراين و شان نزول ها، ضرورت و لزوم دقت در فهم صحيح از قرآن اهميت مضاعف مى يابد.

از طرف ديگر، اطلاع از معانى حقيقى و لغوى الفاظ به کار رفته در قرآن کريم از مسائلى است که بدون آن، فهم صحيح و تفسير درست قرآن ميسر نيست. ممکن است غفلت از تحول معنايى، که گاه به مرور زمان در يک لغت رخ مى دهد، موجب اشتباه و بدفهمى شود.

براى مثال، معنا و مفهوم کلمه (تقيه) براى همگان روشن است. آنچه در فرهنگ عمومى از اين کلمه اراده مى شود اين است که شخصى عقيده و مذهب خود را مخفى کند و چنان وانمود کند که مخاطب او از عقيده و مذهب واقعى او آگاه نشود.

اين، در حالى است که معناى لغوى تقيه، پرهيزکارى است و در قرآن و نهج البلاغه به همين معنا به کار رفته است. هر چند واژه تقيه در قرآن نيست، لکن واژه (تقاه)، که مرادف با، تقيه و تقواست در آيه اتقوا الله حق تقاته(۵۰) آمده است.

وجود محسنات کلامى در قرآن کريم

هر چند قرآن کريم، چنان که خود مى گويد، به زبان روشن و آشکار نازل شده است و هر کس در حد فهم و استعداد خود مى تواند از اين کتاب آسمانى بهره مند شود؛ لکن توجه به اين نکته ضرورى است که قرآن از فصيح ترين و بليغ ‌ترين محسنات کلامى و بيانى برخوردار است و بديهى است که توجه به نکات مذکور نيز از شرايط اساسى استفاده صحيح و درست از قرآن کريم است.

گاه در قرآن کريم چنين است که آيه اى حکمى را به صورت عام و کلى بيان مى کند و در آيه ديگرى محدوده آن حکم را روشن مى کند. يا در آيه اى حکمى را به صورت مطلق بيان کرده است و از آيه ديگرى قيد و شرط آن استفاده مى شود.

بيان مطلب از طريق مثال و استفاده از کنايه و استعاره و مجاز و امثال آنها نيز از شيوه هايى است که در قرآن به کار رفته است و چون مخاطب قرآن انسان ها هستند و شيوه هاى مذکور از محسنات کلام انسانى و عقلايى در بيان مقصود محسوب مى شود، قرآن نيز از شيوه هاى مذکور به زيباترين نوع ممکن در بيان احکام و معارف خود استفاده مى کند.

بنابراين، شيوه هاى به کار رفته در قرآن همان شيوه اى است که عقلا در بيان مقاصد خويش به کار مى گيرند، با اين تفاوت که نوع و کيفيت استفاده از هنرهاى بيانى که در قرآن بکار رفته است از نظر مرتبه و زيبايى و شيوايى، با به کارگيرى محسنات مذکور در کلام آدمى قابل مقايسه نيست.

دليل اين امر نيز آن است که قرآن کريم کلام خداى متعال است که به فصيح ترين و بليغ ‌ترين بيان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است و اصول فن فصاحت و بلاغت را به بشر آموخته است. اين کتاب، با زيباترين، شيواترين و رساترين بيان مردم را به توحيد و هدايت و تکامل و سعادت فرا خوانده است.

خلاصه و نتيجه مباحث بخش پايانى اين فصل در يک جمله اين است: توجه به نکات و محسنات کلامى به کار رفته در قرآن، در کنار نکات قبلى، از شرايط ضرورى فهم آن است که عدم توجه به آنها بى شک بدفهمى و تفسير نابجا را در پى خواهد داشت.

فصل سوم: قرآن و تهاجم فرهنگى

متضايف بودن حق و باطل

با توجه به مطالبى که در دو فصل قبل بيان شد و در حدى که هدف کتاب تاءمين شود درباره موقعيت و اهميت قرآن و نقش اين کتاب الهى از ديدگاه نهج البلاغه در هدايت انسان ها به سوى سعادت و کمال توضيحاتى به اختصار داده شد.

اکنون اين سوال مطرح مى شود که آيا رعايت مطالب پيش گفته براى استفاده از قرآن کريم و تمسک به ثقل اکبر، اين ميراث بزرگ پيامبر عظيم الشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، کافى است؟

ممکن است گفته شود اگر تمام نکاتى که در فهم صحيح و برداشت درست از قرآن نقش دارد، رعايت گردد قهرا احکام و معارف قرآن آن گونه که هست فهميده مى شود و فرهنگ جامعه بر اساس رهنمودهاى قرآن کريم شکل مى گيرد و مردم در سايه حکومت دينى در پناه قرآن از خطر انحراف مصون مى مانند؛ زيرا تمسک به قرآن همان فهم صحيح معارف آن و عمل بر اساس رهنمودهاى قرآنى است.

پاسخ مذکور هر چند تا حدودى در هدايت گرى هاى فردى قرآن درست تلقى مى شود؛ لکن تحقق کامل اين مساله در صورتى است که به نقش بايسته قرآن در سطح کلان نگريسته شود و جايگاه آن در مقابل افکار انحرافى و مهاجمان به فرهنگ دينى مورد توجه قرار گيرد.

به نظر مى رسد بدون شناخت افکار انحرافى مخالفان قرآن و مقابله با آنها از طريق روشنگرى و بر ملا کردن توطئه هاى فرهنگى آنان، حاکم کردن فرهنگ قرآن کريم و هدايت جامعه بر اساس اعتقادات و ارزش هاى دينى کار چندان آسانى نباشد. اين نکته اى است که اغلب مورد غفلت قرار مى گيرد.

بنابراين به موازات سعى در فهم قرآن و عمل به رهنمودهاى آن، هيچ گاه دشمنان و مخالفان قرآن را نبايد از نظر دور داشت. تمسک به قرآن و حاکميت بخشيدن به اين کتاب آسمانى جز با شناخت تفکرات انحرافى ضد قرآنى و مقابله با آنها امکان پذير نيست.

حق و باطل همچنان که در مقام شناخت متضايفند در مقام عمل نيز متضايفند؛ يعنى همان طور که اگر حق را بشناسيد باطل را نيز خواهيد شناخت و شناخت باطل نيز شما را کمک مى کند تا حق را بشناسيد، در مقام عمل نيز حاکميت بخشيدن به قرآن در جامعه بدون شناخت مخالفان و افکار انحرافى آنان و مقابله با توطئه ها و شگردهاى شيطانى آنها در تضعيف فرهنگ دينى مردم ممکن نيست.

ما در اين زمينه ابتدا سخن حضرت علىعليه‌السلام در نهج البلاغه را مورد توجه قرار مى دهيم آن گاه با بيان راه کارهاى مخالفان قرآن در منحرف کردن افکار جامعه، برآنيم تا با بيان شبهات ملحدين، ذهن عموم مردم و به خصوص طبقه جوان و تحصيل کرده جامعه را با ترفندهاى شيطانى دشمنان آشنا کنيم.

شناخت دشمنان و مخالفان قرآن و فرهنگ دينى از چنان اهميت و حساسيتى برخوردار است که حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: «و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه و لن تاخذوا بميثاق الکتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسکوا به حتى تعرفوا الذى نبذه فالتمسوا ذلک من عند اهله فانهم عيش العلم و موت الجهل »؛(۵۱) بدانيد شما هرگز راه هدايت را نمى شناسيد و در آن راه قرار نمى گيريد مگر آن که کسانى که هدايت الهى را رها کرده اند بشناسيد و هرگز به پيمان الهى که همچنان قرآن کريم است پاى بند نمى شويد مگر آن که پيمان شکنان را بشناسيد و هرگز از متمسکان به حبل المتين الهى و پيروان واقعى قرآن محسوب نمى شويد مگر آن که کسانى که قرآن را کنار گذاشتند و به اين کتاب الهى قرآن پشت کردند، بشناسيد.

آن گاه مى فرمايد: تفسير و معارف قرآن را از اهل قرآن (اهل بيت) بگيريد؛ زيرا آنها هستند که علوم و معارف الهى را زنده مى کنند و جهل و نادانى را مى ميرانند.

اين بيان روشنگرانه حضرت علىعليه‌السلام مبنى بر لزوم دشمن شناسى و آشنايى با افکار انحرافى و ضرورت معرفى منحرفان، وظيفه عالمان دينى و مبلغان علوم و معارف الهى را مضاعف مى کند؛ زيرا زدودن افکار انحرافى و شبهات ملحدان از افکار مردم به خصوص جوانانى که از نظر علوم و معارف دينى از بنيه علمى کافى برخوردار نيستند، از کارهاى زير بنايى تبليغ و حاکميت بخشيدن به فرهنگ قرآنى و دينى است و بدون آن نمى توان انتظار نتيجه مطلوب و بايسته داشت.

براى روشن شدن اين مطلب، بحث را در سه بخش شبهات، شگردها و انگيزه هاى مخالفان از طرح شبهات پى مى گيريم.

هر چند قرآن بزرگ ترين نعمتى است که خداى متعال به بندگانش عطا فرموده و هر چند خود، ضمانت حفظ آن را از دستبرد شياطين و تحريف انسان هاى شيطان صفت بر عهده گرفته است؛ لکن اين تمام داستان نيست.

شيطان، اين قسم خورده فرزندان آدم، نيز در هر زمان، متناسب با شرايط و روحيات حاکم بر کسانى که از نظر موقعيت هاى اجتماعى قادر به تاثير گذارى بر اذهان مردم هستند، شبهه اى در راستاى هواهاى نفسانى آنان بر ايشان القا مى کند تا از طريق آنها عموم مردم را به دنبال خود بکشد و از قرآن و دين منحرف نمايد.

از آن جا که قرآن بزرگ ترين وسيله نجات و هدايت و سعادت انسان هاست، همه آرزو و هدف شيطان جدا کردن مردم از قرآن و دين است. يکى از کارهاى شيطان در اين راه، ترغيب و وسوسه انسان هايى است که مى توانند با القاى شبهات پيرامون دين و قرآن، در ايمان و اعتقاد مردم خلل وارد کنند.

فعاليت شيطان و شيطان صفتان در مبارزه با قرآن کريم از همان ابتداى نزول قرآن وجود داشته است. اين فعاليت ها از سفارش به پنبه در گوش قرار دادن و ممانعت از شنيدن آيات الهى و تهمت و افترا زدن بر پيامبر شروع شد و امروزه نيز به اشکال ديگرى ادامه دارد و از اين پس نيز ادامه خواهد داشت.

در اين زمينه از ذکر جزئيات نحوه مقابله با قرآن در طول تاريخ صرف نظر مى کنيم و براى پرهيز از اطناب بحث، با ذکر برخى از شبهه هايى که امروزه در سطح جامعه براى تضعيف فرهنگ دينى و عقايد مذهبى مردم و جوانان مطرح مى شود، سعى مى کنيم تا اذهان خوانندگان و جوانان را روشن کنيم تا با آگاهى از اين ترفندهاى شيطانى بتوانند با تهاجم فرهنگى دشمنان مقابله کنند.

آن گاه که شياطين در مبارزه با قرآن، از نابودى و از بين بردن آن مايوس شدند، تصميم گرفتند مردم را از آشنايى با محتواى آن محروم کنند. مخالفان قرآن در طول چندين قرن در ميان مسلمانان و به خصوص در ميان شيعيان چنين تبليغ مى کردند که ما نبايد از قرآن چندان انتظار داشته باشيم؛ زيرا قرآن براى ما قابل فهم نيست و ما از باطن قرآن مطلع نيستيم، بنابر اين نمى توان به ظاهر قرآن استناد کرد.

آنها با القاى اين فکر که ما قادر بر فهم قرآن نيستيم سعى مى کردند مردم را از استفاده از قرآن محروم کنند و در نتيجه قرآن را از متن زندگى مسلمانان بيرون کنند. در اين بين هر چند احترام ظاهرى به قرآن در شکل قرائت و بوسيدن و مقدس و محترم شمردن آن در ميان مسلمانان رايج بود؛ لکن آنچه هدف دشمنان و مخالفان قرآن است محروم کردن مردم از محتواى قرآن و عمل به رهنمودهاى اين کتاب آسمانى است.

امروزه مدعيان روشن فکرى که از علوم و معارف اسلامى بهره چندانى ندارند گمراه کننده ترين شبهه ها و ترفندهاى شيطانى را که از قرن ها پيش در مغرب زمين در باب کتاب هاى تحريف شده اديان ديگر مطرح بوده است با نام افکار نو در مجامع فرهنگى و علمى جامعه مطرح مى کنند و طبقه در حال تحصيل و تشنه دانش و آگاهى را که از مبانى افکار باطل و تخيلات شيطانى آنها بى اطلاع هستند تحت تاثير قرار داده، به گمان خود پايه اعتقادى آنها را سست مى کنند.

غافل از آن که مردم مسلمان و به خصوص جوانان در حال تحصيل و فرهيختگان تيز هوش مسلمان، به بطلان افکار بى بنيان و عاريتى و دور از منطق و عقل آنان پى خواهند برد.

عقايد و افکار و انديشه هاى مردم مسلمان و فرهيختگان دين باور مبتنى بر عقل و منطق و برگرفته از علوم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليهم‌السلام است و از آبشخور وحى سرچشمه مى گيرد و هر گاه مسلمانى در زمينه هاى فکرى و اعتقادى با افکار انحرافى مواجه مى شود در صدد برمى آيد تا آن را با عالمان و متخصصان علوم و معارف دينى در ميان بگذارد تا جواب صحيح و منطقى دريافت کند.

شبهه دست نيافتنى بودن حقيقت دين

شبهه دست نيافتنى بودن حقيقت دين با انگيزه هايى بسيار شيطانى طرح گرديده و آثارى بس ويران گر دارد که فعلا مجال پرداختن به همه آنها وجود ندارد. در اين جا تنها با توضيح اصل اين شبهه و بيان صريح برخى زواياى پنهان و لوازم آن، قضاوت را به عهده خود شما مى گذاريم.

از اين جا که بحث ما در خصوص قرآن کريم است شبهه مذکور را در خصوص قرآن مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم. اين شبهه در مورد فهم قرآن کريم به اشکال گوناگون و در سطوح مختلف مطرح مى شود.

گاه اين گفته مى شود که بعضى از آيات قرآن کريم تفسيرهاى مختلف دارد و مفسرين در تفسير و تبيين آنها اتفاق نظر ندارند و ما هر قدر هم تحقيق کنيم تا نظرى صايب که بيانگر سخن واقعى قرآن باشد، به دست آوريم، در نهايت تنها تفسير و نظر يکى از مفسران را خواهيم پذيرفت که طبيعتا ديگر مفسران آن را نظر قرآن نمى دانند. بنابراين، دست يابى به سخن واقعى قرآن ميسر نيست.

طبيعى است القا کنندگان اين شبهه در صددند تا با القاى تفکر مذکور کسانى را که از قوت فکر و انديشه اى توانا برخوردار نيستند و قدرت تحليل و پاسخ گويى و مطالعه کافى در معارف دينى ندارند دچار ترديد کنند. آنها بر اساس پندارهاى غلط فکر مى کنند بنيان هاى فکرى و اعتقادى مسلمانان بر اساس تقليد کورکورانه استوار شده است که با اين تخيل آفرينى ها ويران شود.

آنان چون خوب مى دانند آن گاه که فکر و عقل و منطق مطرح شود تنها قرآن و معارف اين کتاب الهى است که مورد تصديق عقل و منطق صحيح قرار مى گيرد و هر انسان حق طلب با صدق دل آن را مى پذيرد، سعى کردند شبهه مذکور را به صورتى عميق تر مطرح کنند تا به زعم خود ضربه اى عميق تر به تفکر دينى زده باشند. غافل از آن که انديشه ورزان تيزهوش مسلمان با تحليل تفکر آنان، به پيامدها و لوازم باطل اين نوع تفکر، که سرانجامى جز فرو غلطيدن در ورطه شکاکيت ندارد، پى خواهند برد.

به هر حال از طرح شبهه مذکور به شکلى که بيان شد چنين بر مى آيد که طرح کنندگان شبهه معتقدند قرآن کريم داراى واقعياتى ثابت است ولى چون مفسران در تفسير قرآن اتفاق نظر ندارند، دست ما از سخن واقعى قرآن کوتاه است. بنابراين استفاده از قرآن ممکن نيست و بايد آن را کنار گذاشت.

لکن وقتى با آيات صريح و روشن قرآن روبه رو مى شوند و نمى توانند خدشه اى در ظهور و معناى روشن آنها وارد کنند و خود را در برابر منطق و عقل و محکمات قرآن عاجز مى بينند پاى فراتر نهاده، شبهه را به گونه اى ديگر مطرح مى کنند.

آنان براى دست يابى به هدف خود، که بى اعتبار کردن قرآن و اعتقادات و ارزش هاى دينى است، از سخن قبلى خود مبنى بر عدم امکان فهم قرآن و معارف دينى، کاملا تغيير موضع داده، درست در نقطه مقابل قرار مى گيرند.

آنها در موضع قبلى خود با قبول معنايى ذاتى و واقعى براى سخن قرآن و معارف دينى آنها را وراى دسترسى انسان مى دانستند؛ اما در اين موضع جديد، قرآن و آموزه هاى دينى را تهى از واقعيت دانسته، معارف و دستورات دينى را برداشت هاى ذهنى افراد از آيات تلقى مى کنند و مى گويند نه تنها قرآن، بلکه همه کتاب هاى آسمانى چنان نازل شده اند که مى توانند به گونه هاى مختلفى تفسير شوند و همه آن تفاسير مختلف و برداشت هاى متفاوت درست و صحيح باشند.

اگر سوال شود، حتى در صورتى که آن تفاسير و برداشت ها در حد تضاد با يکديگر اختلاف داشته باشند، آنان در پاسخ خواهند گفت، اختلاف برداشت ها ولو در حد تضاد و تناقض ايجاد و مشکل نمى کند؛ زيرا اصلا قرآن و دين واقعيتى را بيان نکرده است.

بلکه تنها الفاظ و قالب هايى تهى به اسم وحى الهى بر پيامبر القا شده و هر کس با مراجعه به آنها مطلبى در ذهنش تداعى مى شود!! آنچه تداعى مى شود فهم خود انسان است و چون انسان ها داراى ذهنيت هاى متفاوتند در نتيجه فهم ها متفاوت است.

دين همان فهم هاى متفاوت انسان ها از الفاظ و آيات قرآن و آموزه هاى دينى است و چون قرآن و آموزه هاى دينى بيانگر هيچ واقعيتى نيست، فهم هاى متفاوت از آنها نيز قابل تصديق و تکذيب نيست. همه فهم ها بر حق، و محکوم به صحت و درستى است؛ زيرا قرآن حقايق ثابتى که تنها يکى از فهم ها و تفسيرها با آن مطابق باشد، بيان نمى کند.

تخيل پردازان نظريه صراطهاى مستقيم يا قرائت هاى مختلف از دين از اين نيز پاى فراتر نهاده، براى ضربه زدن به ريشه و اساس دين، يعنى وحى، مى گويند نه تنها بشر از قرآن و وحى الهى حقيقت ثابتى را درک نمى کند و هر کس ذهنيت خودش را با نام وحى، بيان و تفسير مى کند؛ بلکه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز به خاطر دارا بودن ويژگى بشرى، فهم و درک و برداشت خود را به اسم وحى براى مردم بيان کرده است.

بنابراين، فهم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز يک فهم شخصى و متناسب با ذهنيت و شرايط خاص زمانى و مکانى او بوده است که به صورت الفاظ و آيات بيان کرده است. بنابراين نمى توان قرآن را کلام خدا و وحى الهى دانست؛ بلکه بايد گفت قرآن کلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

حتما سوال خواهيد کرد پس با آياتى از اين قبيل چه بايد کرد:( إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ) (۵۲) پيامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، آنچه مى گويد چيزى جز وحى که بر او نازل شده است، نيست. يا:( تَن زِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ، وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ) ؛(۵۳) قرآن کلامى است که از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مى بست ما او را با قدرت مى گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى کرديم.

طرفداران اين نظريه در پاسخ مى گويند اين مضامين نيز برداشت و فهم خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بيانگر احساسات اوست.

بديهى است چنين نظريه اى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شکاکيت و انکار واقعيت و ناديده گرفتن عقل و منطق و بازى کردن با الفاظ ندارد؛ القا کنندگان اين تفکر، در مقابل روشن ترين معانى و واضح ترين مفاهيم خواهند گفت اين احساس و برداشت شماست و حاکى از هيچ واقعيتى جز ذهنيات شخص شما نيست، بنابراين براى خودتان خوب و محترم است ولى براى ديگران ارزش و اعتبارى ندارد!

به هر حال به نظر مى رسد ترويج چنين نگرشى نسبت به دين و قرآن، از پيشرفته ترين شگردها و دام هاى شيطانى باشد که تاکنون براى اغوا و فريب فرزندان حضرت آدمعليه‌السلام تدارک ديده شده است.

تلقين و تکرار؛ سلاح مهم شياطين

يکى از راه کارهاى شياطين براى اغواى انسان ها اصرار و مقاومت آنان بر وسوسه آدميان و نفوذ در ذهن و عقل آنهاست. به همين دليل، قرآن آنها را به لقب وسواس و خناس ياد مى کند و مردم را راهنمايى مى کند که از شر شياطين انس و جن به خدا پناه ببرند؛ زيرا شياطين با خواندن دمادم و القاى تخيلات بر قلب انسان درصددند تا ذهن و عقل انسان ها را در سيطره خود قرار دهند و افکار او را در سراشيب سقوط و گمراهى جهت بخشند.

شياطين و انسان هاى شيطان صفت خود مى دانند که براى جاى دادن تخيلات شيطانى در اذهان مردم خداپرست بايد آن قدر بگويند و بنويسند و تکرار کنند تا اذهان را با تخيلات باطل خود مانوس نموده، به تدريج در فکر و عقل آنها نفوذ کنند. خود آنان مى گويند آن قدر بايد گفت و نوشت و تکرار کرد تا مردم را دچار شک و ترديد نمود.

آنان با الهام گرفتن از ابليس، در درجه اول در صدد اغوا و منحرف کردن طبقه تحصيل کرده و در حال تحصيل اند؛ زيرا گمان مى کنند با فريب آنها، بهتر مى توانند عموم مردم را منحرف کنند. غافل از آن که خداى متعال مشعل هاى فروزانى براى هدايت مسلمانان و شيعيان قرار داده و مردم مسلمان به لطف الهى و با الهام از علوم و معارف آنان به شگردهاى شيطانى دشمنان پى خواهند برد و روز به روز در پيروى از قرآن پايدارتر و استوارتر مى گردند.