قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه0%

قرآن در آیینه نهج البلاغه نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده: استاد محمد تقی مصباح یزدی
گروه:

مشاهدات: 7610
دانلود: 2169

توضیحات:

قرآن در آیینه نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7610 / دانلود: 2169
اندازه اندازه اندازه
قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

هشدار قرآن نسبت به فتنه فرهنگى

از آن جا که خطر و پيامدهاى شکست در هجمه فرهنگى بر خلاف هجمه نظامى متوجه حوزه فکر و اعتقادات دينى مردم است و در صورت غفلت، انسانيت و سعادت دنيا و آخرت مسلمانان در خطر مى افتد، قرآن نيز با حساسيت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده، بدان هشدار مى دهد.

بر آگاهان و هوشمندان مسلمان پوشيده نيست که آثار و پيامدهاى شکست در جبهه نبرد ظاهرى و فتنه نظامى در مقايسه با پيامدها و عواقب غفلت از تهاجم فرهنگى بسيار اندک است؛ زيرا در تهاجم نظامى حيات چند روزه مسلمانان در معرض خطر قرار مى گيرد، اما در تهاجم و فتنه فرهنگى، عقايد و دين و سعادت دنيا و آخرت مسلمانان در معرض خطر جدى است.

بدين جهت قرآن نيز خطر فتنه در دين و تهاجم فرهنگى را بزرگ تر از تهاجم نظامى دانسته، مسلمانان را از غفلت از آن برحذر داشته است و اهميت و خطر جنگ و فتنه نظامى را در مقابل آن کمتر دانسته است.

قرآن کريم مى فرمايد:( وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ) (۷۵) و آنها را (بت پرستانى که از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند) هر کجا يافتيد، به قتل برسانيد و از آن جا که شما را بيرون کردند (مکه) بيرون کنيد و فتنه (بت پرستى) از کشتار مردم بدتر است.

البته توجه داريم که مخالفان قرآن و فرهنگ دينى در صدر اسلام و زمان نزول آيات قرآن، اغلب با تهاجمات نظامى و برخوردهاى فيزيکى در ميدان هاى نبرد در پى آن بودند تا اسلام و مسلمين را نابود کنند؛ اما با اين همه، حساسيت قرآن نسبت به خطر فتنه دينى و فرهنگى، بيشتر از خطر تهاجم نظامى است.

قرآن مى فرمايد:( وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ) (۷۶) انديشه شرک از تهاجم نظامى و کشتن خطرناک تر و گناه آن از قتل و کشتن مسلمانان بزرگ تر است که دليل خطرناک تر بودن فتنه فرهنگى پيش از اين توضيح داده شد.

شرک در لباس جديد

انديشه شرک به موازات انديشه توحيد پيوسته در طول تاريخ بخشى از افکاز بشر را در سيطره خود داشته است.

انسان هايى که از پذيرفتن بندگى خدا و تسليم در مقابل خداوند جهان آفرين سر باز زده اند و در پى ارضاى هواهاى نفسانى خويش بوده اند، از گرويدن انسان هاى ديگر به دين حق ناخشنود بوده، به شيوه هاى گوناگون از آن ممانعت مى کرده اند.

بديهى است طرف داران انديشه شرک در هر عصرى، شيوه اى متناسب با افکار مردمان آن زمان برمى گزينند و راه کارهاى مناسبى براى دست يابى به اهداف خود انتخاب مى کنند. بر اين اساس، در صدر اسلام به لحاظ آن که انديشه شرک در شکل بت پرستى ظاهر مى شد سردمداران شرک و کسانى که حاضر به بندگى خدا و تسليم در مقابل دين حق نبودند به تبليغ بت هاى سنگى و چوبى مى پرداختند و از گرويدن انسان ها به توحيد ممانعت مى کردند.

دليل اصلى اين کار نيز آن بود که با حاکميت دين و فرهنگ توحيدى جايى براى ارضاى هواهاى نفسانى آنها باقى نمى ماند.

امروز نيز انديشه شرک به گونه اى مدرن و به صورت نظريه علمى در مجامع و محافل مختلف تبليغ مى شود.

اگر در صدر اسلام تنها ۳۶۰ بت و الاه مورد پرستش بود و انسان هاى دنيا پرست براى تخدير افکار مردم به تبليغ آنها مى پرداختند، امروزه طرفداران انديشه شرک در تلاشند تا به تعداد انسان ها، بت هاى خيالى تراشيده، فکر و عقل انسان ها را از خداى متعال منصرف کنند و به اوهام و خيالات و القائات شيطانى متوجه سازند.

به نظر مى رسد انديشه (صراطهاى مستقيم و قرائت هاى مختلف از دين) در يک چنين بسترى قرار مى گيرد؛ زيرا همان طور که از عنوان آن استفاده مى شود، مراد از اين انديشه آن است که هر کس هر چه در باب خدا و دين از متون دينى برداشت مى کند، همان را بايد مبناى اعتقاد و عمل خود قرار دهد؛ زيرا همان حق و عين واقعيت است.

بنابراين به تعداد انسان ها و فهم هاى متفاوت آنها در باب خدا و دين، خدايان و اديان فردى و اختصاصى تصوير مى شود. بديهى است اين سخن با روح توحيد که در شعار (لا اله الا الله) متبلور است در تضاد است و درست در نقطه مقابل آن قرار مى گيرد.

به هر حال از آن جا که پاى حساس ترين موضوع در زندگى انسان، يعنى مساله توحيد و شرک، که سعادت دنيا و آخرت او به آن بستگى دارد در ميان است جاى دارد که انسان عقايد و افکار خويش را مورد تامل و بازنگرى قرار دهد و عقايد و انديشه هاى خود را بر قرآن و علوم اهل بيت عرضه کند و به دور از هوا و هوس، با منطق و عقل سليم، در صدد نقد افکار خويش برآيد؛ زيرا تنها در اين صورت است که انسان قادر خواهد بود از دام تخيلات شيطان رهايى پيدا کند و خود را از سقوط در ورطه گمراهى نجات دهد.

البته خودشکنى و پيروزى بر هواى نفس کارى بس دشوار است و بى جهت نيست که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را جهاد اکبر دانسته است، به خصوص اگر انسان در موقعيتى باشد که شياطين و دشمنان توحيد و اسلام او را تشويق کنند و حاضر باشند براى رسيدن به اهداف سياسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصيتى جهانى بسازند.

هر چند در چنين موقعيتى، به خود آمدن انسان و پاگذاشتن در ميدان جهاد اکبر و پشت پا زدن به وعده و وعيدهاى شيطان و دشمنان اسلام کارى شگفت زده و اعجاز گونه است اما غير ممکن نيست، در تاريخ کم نيستند افرادى که در لحظه اى به خود آمدند و خود را از دام شياطين جنى و انسى و هواهاى نفسانى رها کرده، از هلاکت نجات يافتند و به آغوش توحيد باز گشتند.

پيشگويى قرآن از وقوع فتنه در دين

قرآن کريم راه هاى رسيدن به سعادت و تکامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزنده اى که هرگز به خاموشى نمى گرايد، صراط مستقيم هدايت را براى انسان هاى طالب حقيقت روشن کرده است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز گرد و غبار شرک و کفر را از چهره انسانيت زدود و بذر اميد و رستگارى را در جان و دل انسان هاى تشنه حقيقت کاشت و آن را بارور ساخت و نيز حکومت را بر اساس توحيد بنيان نهاد. در اين ميان، کم نبودند کسانى که از روى مصلحت انديشى مسلمان مى شدند و ايمان آنها از مرحله زبان فراتر نمى رفت و توحيد در قلب آنها جاى نمى گرفت. طبيعى بود چنين کسانى که خواسته هاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقدم بدارند.

اينان که در باطن دشمن اسلام و پيامبر بودند، در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مصلحت نمى ديدند آشکارا به مخالفت برخيزند و نقشه منحرف کردن جريان حکومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم کردن مردم از رهبرى ائمه معصومين را بر ملا کنند. اين شياطين و انسان هاى دنيا پرست منتظر بودند تا پيامبر از دنيا برود و نقشه هاى شوم خود را عملى کنند.

قرآن کريم مى فرمايد با پيش بينى اين توطئه، هشدار مى دهد:( أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ) (۷۷) آيا مردم گمان مى کنند صرف اين که بگويند ايمان آورده ايم، رها مى شوند و به فتنه مبتلا نمى گردند؟

روزى حضرت علىعليه‌السلام درباره قرآن کريم سخن مى گفت و مردم را به اجتماع بر محور اين حبل المتين الهى و عمل به دستورات آن فرا مى خواند و اهل سعادت و شقاوت را به بهشت و دوزخ نويد مى داد.

مردى برخاست و درباره فتنه سوال کرد و از آن حضرت خواست تا سخنى از پيامبر در اين باره بيان فرمايد. حضرت در پاسخ فرمودند آن گاه که خداى متعال اين آيه( أَحَسِبَ النَّاسُ ...) را نازل کرد و مردم را از وقوع فتنه در دين و آزمايشى بس بزرگ مطلع ساخت، من متوجه شدم که اين فتنه بعد از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود.

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوال کردم اين فتنه اى که در دين واقع مى شود و خداى متعال از آن خبر داده کدام است و حقيقت آن چيست؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند امتم پس از من دچار فتنه خواهند شد.

در اين جا حضرت علىعليه‌السلام قبل از آن که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انواع فتنه هاى بعد از وفاتشان را بيان کنند، از ترس اين که مبادا از فوز شهادت در راه خدا محروم شود پيامبر را به ياد جنگ احد مى اندازد و عرض مى کند: حتما به ياد داريد که در جنگ احد چه شخصيت هاى بزرگى از عالم اسلام (امثال حمزه سيد الشهدا) گوى سبقت را ربودند و به فوز عظيم شهادت نايل آمدند و بين من و شهادت در راه خدا، اين معشوق الهى، جدايى افتاد و اين جدايى بر من بسيار گران آمد.

به ياد داريد مرا به نيل به آرزويم بشارت داديد و فرموديد: شهادت در راه خدا در انتظار است؛ و من همچنان در انتظارم. يا رسول الله آيا آن فتنه اى که بعد از شما به وقوع خواهد پيوست به شهادت من منجر خواهد شد؟ پيامبر در جواب مى فرمايند آرى تو به آرزوى خود خواهى رسيد.

آن گاه پيامبر از اميرالمومنين مى پرسند: وقتى در چنين فتنه اى قرار مى گيرى صبر تو چگونه است؟ حضرت عرض کردند يا رسول الله اين جا جاى صبر نيست؛ بلکه اين از امورى است که بر آن شکر مى کنم و آن را براى خود بشارت مى دانم.

آن گاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به گوشه هايى از فتنه هايى که در دين به وقوع خواهد پيوست اشاره مى کنند و مردم را به آنها هشدار مى دهند.

پيشگويى فتنه هاى پس از پيامبر

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از اطمينان به حضرت علىعليه‌السلام مبنى بر تحقق آرزويش و تکرار بشارت شهادت، آن حضرت را مورد خطاب قرار مى دهد و انواعى از فتنه هايى که به دست دنيا پرستان در دين واقع مى شود، بيان مى کند.

حضرت در بيان خويش بر سه نوع فتنه تکيه مى کنند: «يا على ان القوم سيفتنون باموالهم و يمنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمته و يامنون سطوته يستحلون حرامه باشبهات الکاذبه و الاهواء الساهيه، فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع(۷۸)

۱- فتنه مالى

اولين مساله اى که پيامبر به آن اشاره مى کنند فتنه در اموال است. بر کسانى که اطلاعى از فقه اسلامى دارند پوشيده نيست که بخش عظيمى از احکام عملى اسلام درباره اموال و کسب و تجارت و امور اقتصادى است.

در اسلام حقوق افراد به نيکوترين و دقيق ترين وجه ممکن مورد توجه شارع مقدس قرار گرفته است. ضوابط و قواعد خريد و فروش و کسب و تجارت که شرع مقدس مسلمان ها را ملزم به رعايت آنها کرده است ضوابط و قواعدى است که بر اساس مصالح واقعى زندگى اجتماعى انسان ها تشريع شده است، تا مردم با رعايت آنها از زندگى سالم و سعادت دنيوى و اخروى برخوردار باشند.

از آن جا که بيشترين روابط اقتصادى در جامعه بر اساس بيع و خريد و فروش انجام مى گيرد و قوام زندگى اجتماعى و تعاون و هم يارى بين انسان ها در رفع نيازهاى يکديگر بر داد و ستد و معاملات استوار است، و از طرف ديگر به دليل غريزه زياده طلبى در انسان، معاملات ربوى، اين بدترين و مبغوض ترين نوع معامله از نظر اسلام، در ميان مردم شايع بوده است، قرآن مردم را از انجام داد و ستد و معاملات ربوى به شدت منع کرده است.

لحن قرآن در منع از اين کار بسيار شديد است، تا جايى که آن را به منزله جنگ با خداوند مى داند:( فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ ) ؛(۷۹) اگر دست از معاملات ربوى بر نمى داريد پس بدانيد با خدا اعلان جنگ کرده ايد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند بعد از من مردم در اموال و روابط اقتصادى خويش دچار فتنه خواهند شد و حکم صريح قرآن را، مبنى بر حرمت ربا، ناديده خواهند گرفت و به بهانه بيع و خريد و فروش، با حيله هاى واهى رباخوارى خواهند کرد.

۲- فتنه اعتقادى

آنچه هر انسان عاقلى با تمام وجود آن را تصديق مى کند و بعد از تصديق بايد به لوازم آن پاى بند باشد اين است که ما انسان ها آفريده و بنده خدا هستيم. خداى متعال است که عالم را خلقت نموده و ما را از نعمت وجود برخوردار کرده است و براى اين که ما انسان ها به تکامل و سعادت برسيم با فرستادن بهترين بندگانش همراه با کتب آسمانى، نعمت خويش را بر ما تمام کرده است.

شکر و سپاس نعمت هدايت و دين، که بزرگ ترين نعمت الهى بعد از نعمت وجود محسوب مى شود، جز با قبول بندگى و عبوديت خدا، که اين نيز بالاترين مقام متصور در حق انسان محسوب مى شود، تحقق پيدا نمى کند.

از طرف ديگر اين خداى متعال است که بر انسان ها منت دارد که نعمت خويش را در حق آنها تمام کرده است و هدايت و دين حق را بر آنها فرو فرستاده است. راستى چه اندکند آنها که بى قدرى و ناچيزى خود را بشناسند و به عظمت خدا و بزرگى نعمت هايى که براى انسان آفريده است پى ببرند و آن همه لطف و مهربانى خدا را در حق خود درک کنند!

راستى چه قدر زشت و ناپسند و ناسپاسى است که انسان نادان بر خدا منت داشته باشد که هدايت و راهنمايى او را پذيرفته است. غافل از آن که خدا بر ما منت دارد؛ زيرا او ما را به دين حق هدايت کرده است.

قرآن کريم خطاب به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:( يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ ) ؛(۸۰) مردم بر تو منت مى نهند که اسلام آورند؟! بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذاريد، بلکه اين خداست که بر شما منت دارد که شما را به ايمان هدايت کرده است.

اين شما هستيد که بايد با بندگى و اطاعت و عبادت، اين حق را به طور شايسته ادا کنيد، نه آن که به بهانه ايمان آوردن خود را صاحب حق بدانيد و از خداى متعال طلبکار باشيد.

بنابراين در بينش دينى، اصل بر بندگى و عبوديت و تسليم در مقابل خداست، نه بر منيت و روح استکبارى در مقابل خدا. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشتن روحيه منيت و استکبارى به جاى آن که خدا را بر نعمت دين و هدايت شکر گزار باشند و از او به خاطر دين حق ممنون باشند، بر خدا منت دارند که دين را پذيرفته اند و خود را صاحب حق و طلبکار خدا مى دانند و از خدا (از موضع طلبکارانه) انتظار پاداش و رحمت دارند!

همچنين در قبال ايمان آوردن خود را مستحق هيچ نوع مجازاتى نمى دانند. هر چند خداى متعال هيچ مجازاتى را بدون دليل بر بنده اى روا نمى دارد، لکن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشته چنين روحيه اى را فتنه در دين مى داند؛ زيرا صاحبان چنين روحيه اى، آن جا که رعايت دستور دينى با خواسته هاى نفسانى آنها سازگارى ندارد به راحتى با توجيهات نابجا در صدد فريب خويش و ديگران بر مى آيند.

بنابراين، داشتن روحيه استکبارى مذکور در مقابل خدا با حقيقت دين و روح اسلام، که چيزى جز تسليم در مقابل دين خدا نيست، ناسازگار است.

۳- توجيهات دروغين؛ خطرناک ترين فتنه

خطرناک ترين فتنه در دين، که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نگران کرده و با در ميان گذاشتن آن با حضرت علىعليه‌السلام مردم را بدان هشدار داده است فتنه و توطئه تحريف در دين و تحليل محرمات الهى در مقام اعتقاد است.

هر چند عدم رعايت احکام شريعت در مقام عمل و داشتن روحيه استکبارى در مقابل خداوندى پروردگار، گناهى بس بزرگ است، لکن خطرناک تر از آن اين است که انسان در صدد برآيد براى گناهان و اعمال ضد دينى خود توجيهات واهى و دروغين دست و پا کند و به خواسته هاى نفسانى خود رنگ دين و شريعت بزند.

در اين صورت شيطان با تمام قوا به کمک دنياپرستان به ظاهر مسلمان مى شتابد تا آنها را در القاى شبهات و تحريف احکام دين يارى رساند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد فتنه جويان براى تأمين خواسته هاى نفسانى خود با توسل به شبهات و توجيهات دروغين و تخيلات واهى در صدد برمى آيند تا محرمات الهى را حلال نمايند و با دين خدا بازى کنند.

آنچه تذکر آن ضرورى مى نمايد و پيامبر نيز در بيان وظيفه حضرت علىعليه‌السلام در مقابل فتنه ها و فتنه گران، بدان توجه مى دهد مساله تداوم چنين فتنه گرى هاى است که تا ظهور حضرت صاحب الامر، امام زمانعليه‌السلام ادامه دارد، آنچه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان حلال کردن شراب به بهانه اين که شراب همان کشمش حلال است يا حلال دانستن رشوه به بهانه هديه، و يا حلال دانستن ربا خوارى به بهانه خريد و فروش، بيان کردند تنها نمونه هايى از انواع فتنه هايى است که در دين واقع مى شود نه اين که مساله فقط به همين موارد ختم شود.

امروز نيز کسانى در ميان مسلمانان زندگى مى کنند و به حسب ظاهر مسلمانند و هرگز خود را از رقبه اسلام خارج نمى دانند اما به لحاظ روحى چنان نيستند که احکام الهى را از روى طوع و رغبت پذيرا باشند اينان که بعضا داراى موقعيت اجتماعى نيز هستند از سويى تحت تاثير فرهنگ غرب خود باختگى شده اند و از هويت دينى خود فاصله گرفته اند و از طرفى اطلاعات آنها از معارف دين ناکافى است در اين حال اى افراد بى آن که کمترين صلاحيت اظهار نظر در باب مسائل تخصصى دين را داشته باشند و در مقام قضاوت مى نشيند و گاه تحت تاثير القائات شيطان و تشويق دشمنان دين قرار مى گيرند و خواسته يا ناخواسته چنان سخن مى گويند که جز به معناى انکار دين خارج شدن از رقيه اسلام نيست؛

براى مثال اگر کسى بگويد قوانين اسلام اختصاص به زمان صدر اسلام و مردمان آن روزگار داشته و احکام و دستورات آن متناسب با جوامع صدر اسلام بوده است و در زمان حال و در آستانه قرن بيست و يکم، قرآن و احکام اسلام براى اداره جامعه کافى نيست و بايد احکام و دستورات آن را طبق صلاحديد و خواست انسان ها تغيير داد، يا اين که کسى بگويد مردمان قرن بيست و يکم پيامبرى متناسب با زمان خود نياز دارند، چنين سخنانى هر چند به معناى انکار دين تلقى مى شود؛ لکن خود اين سخنان در درجه اول، نشانه عدم شناخت صحيح از دين و احکام آن است.

بجاست صاحبان چنين تفکراتى قبل از اظهار نظر و سخن گفتن، درست به معنا و لوازم و عواقب سخن خويش توجه کنند. در آن صورت شايد از گفتن سخنانى که بوى فتنه در دين از آن مى آيد پرهيز کنند و خود را از دام شيطان و دشمنان اسلام و قرآن نجات دهند.

تاريک کردن فضا به منظور گمراه کردن افکار عمومى

از آنچه تاکنون بيان شد دريافتيم که راه کارهاى دشمنان دين و قرآن در فتنه و هجمه نظامى، با نحوه مقابله آنها در شکل تهاجم و فتنه فرهنگى به کلى متفاوت است. گفته شد آنها در جريان فتنه فرهنگى بر خلاف تهاجم نظامى هرگز به طور آشکار خود را در موضع انکار دين و مخالفت با فرهنگ دينى مردم نشان نمى دهند و به طور آشکار اعتقادات قلبى خود را ابراز نمى کنند.

چرا که در آن صورت کسانى که سخنان آنها را مى شنوند با تامل در سخنان آنها يا آن را مى پذيرند يا به بطلان آنها پى مى برند و در هر حال در صورت قبول عقايد باطل آنان، گمراهى حاصل، از روى علم و آگاهى است و آنچه اتفاق افتاده، تحت عنوان فتنه قرار نمى گيرد؛ زيرا گمراه کردن از طريق فريب و با تحريف افکار صورت نگرفته است.

آنچه امروزه به عنوان فتنه فرهنگى در جامعه ما وجود دارد و دشمنان قرآن و فرهنگ دينى، با جديت تمام، از طريق تهاجم فرهنگى در حال انجام آن هستند اين است که جو فرهنگى جامعه را به گونه اى آشفته و تيره و تار کنند که مردم و به خصوص طبقه جوان در حال تحصيل، قدرت تشخيص حق و باطل را از دست بدهند و به طور ناخودآگاه در دام افکار و اعتقادات باطل و منحرف آنها گرفتار آيند.

طبيعى است که اگر قشر تحصيل کرده يک کشور دچار انحراف فکرى شد زمينه گمراهى و انحراف افکار عمومى آن جامعه نيز فراهم خواهد شد، که «اذا فسد العالم فسد العالم.»

بنابراين فتنه فرهنگى مذکور که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدان هشدار دادند از خطرناک ترين امورى است که سعادت دنيا و آخرت مردم را تهديد مى کند.

به نظر مى رسد براى مقابله با چنين خطرهايى، دولت اسلامى بايد چنان از نظر قدرت بيان حقايق دين و نشر فرهنگ و معارف قرآن قوى باشد و نظام آموزشى از دبستان تا دانشگاه و تمام مراکز فرهنگى کشور را تحت نظارت دقيق بگيرد، که بدخواهان و دشمنان اسلام قادر نباشند با مشوش کردن فضاى فرهنگى، ديگران را گم راه کنند.

از طرف ديگر، اساسى ترين وظيفه عالمان دينى نيز روشنگرى مردم -به خصوص طبقه جوان جامعه که از معارف دينى و علوم قرآنى آگاهى کافى ندارند - و مقابله با فتنه فرهنگى است. اين آشنايان به علوم دينى هستند که موظفند با روشنگرى، مردم و نسل جوان را از خطرات فرهنگى و توطئه دشمنان دين، آگاه کنند و آنان را از دام هاى شيطانى برحذر دارند. اين مردم متدين هستند که مى توانند با پشتيبانى از عالمان دينى متعهد، آنها را در انجام رسالت بزرگشان در هدايت جامعه يارى کنند.

چنان که در ابتداى کتاب ذکر شد در اين قسمت به ذکر علل و انگيزه هاى مخالفان فرهنگ دينى از منظر علىعليه‌السلام در نهج البلاغه مى پردازيم. در اين جا ابتدا به معرفى افراد مذکور از ديدگاه حضرت على مى پردازيم و سپس بحث را با بيان علل و انگيزه هاى افراد مذکور در مخالفت با فرهنگ دينى و آموزه ها و دستورات قرآن به پايان مى بريم.

تحريف کنندگان معارف دين از ديدگاه علىعليه‌السلام

امام علىعليه‌السلام کسانى را که در صدد تحريف حقايق دين و افساد فرهنگ دينى مردم هستند، جاهلان عالم نما مى خواند. حضرت مى فرمايند: «و آخر قد تسمى عالما ليس به »؛(۸۱) در مقابل پيروان راستين قرآن، گروه ديگرى هستند که گاه در ميان جامعه عالم و دانشمند تلقى مى شوند، در حالى که از علم بهره اى ندارند.

اينان با سوء استفاده از عناوين عاريتى و بدون واقعيت، مردم را گم راه مى کنند. ممکن است اين سوال براى خوانندگان مطرح شود که پس آنچه اينان با نام مطالب علمى و دينى بيان مى کنند، چيست؟ آنان که خود، سخنان خويش را فهم و برداشت از دين و قرآن بيان مى کنند.

حضرت علىعليه‌السلام در جواب مى فرمايند: «فاقتبس جهائل من جهال »؛(۸۲) اينان آنچه را با نام مطالب علمى و برداشت هاى خود از دين بيان مى کنند و به بهانه قرائت هاى مختلف از دين در صدد تحميل عقايد باطل به دين بر مى آيند جهالت هايى است که از انسان هاى جاهل و نادان ديگرى گرفته اند و به اسم معارف دينى و مطالب علمى بيان مى کنند. شايد شما تعجب کنيد که چگونه ممکن است کسانى جهل و نادانى را از ديگرى اقتباس کنند! اقتباس جهل و نادانى از ديگرى يعنى چه؟!

براى آن که به اعجاز کلام حضرت واقف شويم و بر مسووليت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بيش از پيش واقف گرديم، به نمونه اى از اقتباس جاهل هاى عالم نما از جهالت ها و نادانى هاى ديگران، که امروزه با نام ره آوردهاى علمى بيان مى شود، اشاره مى کنيم.

امروزه در غرب اين تفکر فلسفى رواج دارد که حصول علم براى انسان غير ممکن است و بشر بايد در همه چيز شک داشته باشد و هرگز به مطلبى يقين پيدا نکند. طرفداران اين تفکر معتقدند اگر کسى بگويد من به مطلبى يقين دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زيرا علم به چيزى ممکن نيست.

آنان با افتخار به اين شک و جهل خويش مى گويند علامت علم و دانش و خردمندى اين است که انسان به هيچ مطلبى اعم از دينى و غير دينى علم و يقين پيدا نکند. چنين سخنان سخيفى از حدود يکصد سال پيش در ميان اروپاييان مطرح شده و قبل از آن نيز مبناى فکرى شکاکان بوده است.

امروزه در جامعه ما نيز کسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشکيک در معتقدات دينى مردم، به بهانه اين که ما در هيچ زمينه اى نمى توانيم معرفت يقينى پيدا کنيم، آنها را در اعتقادات دينى خود سست کنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن که آنها اين سخنان را به اسم مطالب علمى بيان مى کنند و انتظار دارند مردم فهيم و نکته سنج ما آنها را بپذيرند.

حضرت علىعليه‌السلام به وجود چنين انسان هاى شيطان صفت در طول تاريخ اشاره مى کنند و مى فرمايند: «فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال »(۸۳) آنان از يک دسته گمراه و نادان مطالب جهالت آميزى اقتباس مى کنند و آنها را به اسم سخنان علمى بيان مى کنند.

سخن علمى آنها اين است که در همه چيز بايد شک کرد و بشر نبايد به چيزى علم و يقين پيدا کند! در امور دينى هر کس هر چه مى فهمد، همان حق است! زيرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هيچ ملاکى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر کس وجود ندارد!

«و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور ؛(۸۴) اين دسته گمراه و نادان و اين جاهلان عالم نما دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترانيده اند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فريب مى دهند.»

«قد حمل الکتاب على آرائه »(۸۵) اينان قرآن کريم را به راى خويش تفسير و آيات آن را بر انديشه هاى خود حمل مى کنند و حق را بر طبق خواهش ها و اميال نفسانى خود قرار مى دهند.

آن گاه حضرت شيوه هاى تبليغاتى اين افراد را مورد توجه قرار مى دهند و مى فرمايند آنها براى جلب توجه مردم و جذب ديگران، مردم را از گناهان کبيره و پيامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ايمن مى گردانند و هيبت و عظمت گناهان کبيره را در نظر مردم مى شکنند و مردم را به انجام آنها تشويق مى کنند و ارتکاب جرايم و معاصى را در نظر مردم بى اهميت و آسان جلوه مى دهند.

اينان در واقع با اين حرمت شکنى ها غيرت دينى و خداترسى را در مردم تضعيف مى کنند. حضرت مى فرمايند اين افراد در بحث و گفتگو چنين اظهار مى کنند که ما از ارتکاب شبهات بر حذر هستيم و از گفتن سخنان و احکام مشکوک و مشتبه خوددارى مى کنيم؛ در حالى که چون از احکام و موازين شرع و دين بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند.

در مقام سخن، چنين اظهار مى کنند که ما از بدعت ها و احکام خلاف دين کناره مى گيريم، و حال آن که در ميان بدعت ها آرميده اند و هر سخنى که در باب دين مبتنى بر راى خويش مى گويند، بدعت است. چنين انسان هايى هر چند به صورت انسانند لکن قلب و روح آنها قلب و روح حيوان است؛ چرا که باب هدايت را نمى شناسند تا هدايت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نيز نمى شناسند تا از آن بپرهيزند. اين افراد مرده هايى در ميان زنده ها هستند.

آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مى دهند و مى فرمايند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر يک، و در حالى که پرچم هاى حق برپاست و نشانه هاى آن آشکار و هويداست به کجا مى رويد؟! چرا در حالى که صراط مستقيم هدايت و عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان شماست و مى توانيد از انوار هدايت ائمهعليهم‌السلام بهره مند شويد، خود را از علوم اهل بيت محروم کرده و حيران و سرگردانيد؟

قرآن کريم با بيانى بسيار شديدتر از بيان حضرت علىعليه‌السلام از اين جاهلان عالم نما نام مى برد و مردم را از فريب کارى آنها برحذر مى دارد و مى فرمايد: «و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربک ما فعلوه فذرهم و ما يفترون ؛(۸۶) و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان هاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب (يکديگر)، سخنان آراسته القا مى کنند؛ و اگر پروردگار تو مى خواست چنين نمى کردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى سازند واگذار.»

دشمنان پيامبران و مخالفان هدايت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لکن از آن جا که تمام فعاليت هاى آنها نتيجه اى جز گمراه کردن ديگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتيجه تضعيف اعتقادات دينى مردم و مقابله با هدايت الهى ندارد قرآن آنها را شياطين انس معرفى مى کند و مردم را از پيروى آنها برحذر مى دارد.

برخورد دنيا پرستان مسلمان نما با قرآن

کسانى که از نظر ايمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نيستند و آن طور که شايسته و بايسته است ايمان در قلب و روح آنها رسوخ نکرده است، در مقام تعارض بين خواسته هاى نفسانى و خواسته خدا و ارزش هاى دينى، به دين و ارزش هاى دينى روى خوش نشان نمى دهند، و از نظر روحى متمايلند که احکام و ارزش هاى دينى را طبق ميل خود و در جهت هواهاى نفسانى شان تفسير و توجيه کنند.

و اگر تفسير دين و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى اين گروه بسيار خوشايند خواهد بود؛ چرا که از يک طرف به خواهش هاى نفسانى خود رسيده اند و از طرف ديگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده اند و از مزاياى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهره مند هستند.

همچنين طبيعى است کسانى که ايمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نکرده است و چندان پاى بند ارزش هاى دينى و احکام الهى نيستند نيز از چنين برداشت هايى از دين و قرآن استقبال کنند و از کسانى که دين و قرآن و ارزش هاى دينى را طبق خواسته هاى نفسانى آنها تفسير و توجيه مى کنند پيروى نمايند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعريف و تمجيد کنند.

نيز طبيعتا چنين کسانى، با آن دسته از عالمان دينى که قرآن و احکام را آن چنان که هست و بدون در نظر گرفتن خوشايند و سليقه افراد و مردم تفسير و تبيين مى کنند ميانه خوبى ندارند.

با کمال تاسف امروزه شاهديم کسانى به بهانه قرائت هاى مختلف از متون دينى در صددند تا به خواسته ها و اميال نفسانى خود رنگ دينى بزنند و براى رسيدن به اغراض دنيوى خود با دين خدا و قرآن کريم بازى مى کنند.

حضرت علىعليه‌السلام با پيش بينى وضعيت مذکور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شکوه مى کند و مى فرمايد: «الى الله من معشر يعيشون جهالا يموتون ضلالا و ليس فيهم سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بيعا و لا اعلى ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه »؛(۸۷) از جمعيتى که در جهالت زندگى مى کنند و در ضلالت و گمراهى مى ميرند نزد خداوند شکوه مى کنم. جمعيتى که اگر قرآن در بين آنها بحق تفسير شود، کسادترين کالا و بى مشترى ترين متاع است و اگر به راى تفسير شود و از مواضع واقعى خودش تحريف گردد، از گران بهاترين و ارزشمندترين اشياست.

همچنين آن حضرت درباره جايگاه قرآن و معارف دين در ميان مردم آخرالزمان مى فرمايند:

«و انه سياتى عليکم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب على الله و رسوله وليس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شى ء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته فالکتاب يومئذ و اهله طريدان منفيان و صاحبان مصطحبان فى طريق واحد لا يوويهما موو فالکتاب و اهله فى ذلک الزمان فى الناس و ليسا فيهم و ليسا معهم، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و ليس الکتاب امامهم(۸۸)

بسيار شايسته و ضرورى است که جامعه و مردم ما اين پيشگويى هاى قرآن و نهج البلاغه درباره آيندگان و اوضاع و احوال دينى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاکم بر جامعه خود را نيز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با اين پيش گويى ها مقايسه نمايند تا خداى ناکرده اگر وضعيت دينى جامعه را در جهت نامطلوب مى بينند، احساس خطر کنند و در صدد اصلاح فرهنگ دينى جامعه برآيند.

مردم در هر زمان بايد با تبعيت و پيروى از ولى فقيه و علما و بزرگان دينى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقيدتى و ارزش هاى دينى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنه هاى آخرالزمان در امان بدارند و از اين که مصداق چنين پيشگويى هايى قرار بگيرند نگران و برحذر باشند.

به هر حال اميرالمومنينعليه‌السلام چنين پيشگويى مى کند که: زمانى بعد از من خواهد آمد که در آن زمان چيزى مخفى تر از حق و چيزى مشهورتر از باطل نيست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پيامبرش از بيشترين امورى است که جاهلان عالم نما و منافقان دنياپرست براى رسيدن به اهداف خود به کار مى گيرند.