مالک اشتر

مالک اشتر0%

مالک اشتر نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

مالک اشتر

نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8255
دانلود: 2451

مالک اشتر
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8255 / دانلود: 2451
اندازه اندازه اندازه
مالک اشتر

مالک اشتر

نویسنده:
فارسی

 

مالک بن حارث عبد یغوث نخعی معروف به مالک اشتر یکی از امرای شجاع و بزرگ بوده است. وی بر قوم خود ریاست داشت و در جنگ یرموک شرکت کرد و یک چشم خود را از دست داد. از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین و از فرماندهان بزرگ و شجاع آن حضرت بود که در جنگ جمل و جنگ صفین امام را همراهی می کرد و رشادت ها و جانفشانی های او در این پیکارها در تاریخ مضبوط است.
امیرالمؤمنین (ع) او را به حکومت مصر منصوب فرمود و منشور حکومتی ای که به مالک عطا فرمود از نفیس ترین و ارزنده ترین مطالب حکمرانی و مردم داری و حکومت داری است که در نهج البلاغه نیز آمده است .
در سال 37 هجری در مسیر مصر، به توطئه و تحریک معاویه ، توسط یکی از مالکان روستاهای بین راه مسموم شد و درگذشت.
امیرالمؤمنین (ع) از شهادت مالک بسیار متأثر گردید و فرمود: خدا مالک را رحمت کند. او برای من آن چنان بود که من برای پیامبر خدا بودم.
این کتاب به زندگی این یار وفادار و امیر لشکر حضرت علی (ع) می پردازد.

مالك اشتر

مؤلف: محمد محمدى اشتهاردى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعلیهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

پیشگفتار

پرواز به سوى ملكوت، همراه مالك اشتر

در جهان بشریت، بعضى از انسانها یا بینش صحیح و گفتار و كردار پاك و خالص خود، ثابت كردند كه انسان مى تواند به عالیترین مراحل كمال برسد و آن قدر بالا رود كه از فرشتگان، پیشى گیرد، و سرو آنها گردد.

این انسانهاى وارسته، بر اساس چهارپایه: ایمان، آگاهى، و خلوص، و تلاش، پى گیر، (عمل صالح) توانستند خود را بر بلندترین قلعه كمال برسانند، و در جایگاه رفیع و مخصوص راه یافتگان به درگاه خداى بزرگ قرار گیرند.

به گفته حافظ:

تو را ز كنگره عرش مى زنند صفیر

ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است

كه از بلندى نظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این كنج محنت آباد است

غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

مگر تعلق خاطر به ماه رخسارى

كه خاطر ازهمه غمها به مهر او شاد است،

آرى مى توان در پرتو وارستگى، همت، مقاومت، بینش، خلوص و شهامت، از خاكدان و آویزهاى آن گذشت، و با دو پر ایمان و عمل صالح در فضاى ملكوت به پرواز در آمد، و از عرش و فرش گذشت تا به آنجا كه جایگاه خالصان الهى است، رسید.

اى بشر، تو داراى چنین پیشینه و سرمایه و استعداد هستى. آن را شكوفا كن و با راه یابى به مكتب پیامبران و امامانعليه‌السلام ، قفس تن و آلایشهاى آن را بشكن، و در صحراى خرم و سبز معنویت سیر كن، حیف است كه خود را در تنگناى قفس، نابود كنى، دمى به خود آى، و جهان بیرون از این تنگنا را ببین، كه مولایت امیر مومنانعليه‌السلام فرمود:

ان هذا القلوب اوعیه فخیرها او عاها.

این دلها همانند ظرفها است، بهترین آنها ظرفى است كه پذیرش و فراگیریش بیشتر است..(۱)

به عنوان نمونه در این كتاب در فضاى دریاى پر امواج و پرذخایر وجود مالك اشتر، (سلام اللَّه علیه) ، یار مجاهد و پاكباز امیر مومنان علىعليه‌السلام رابطه شاگرد و استاد، مرید و مراد، امت و رهبر، مرشد و مرشد را بنگر، و عظمت علىعليه‌السلام را در آینه وجود مالك اشتر تماشا كن، و از این سیر و تماشا لذت ببر، لذتى كه همیشه شیرین و نشاط آفرین است، و به كالبد بى جان، جان مى بخشد، و روح خفته را بیدار مى كند، و قلب پژمرده را سرشار از شور و شوق مى نماید.

كتاب حاضر

این بار، قلم به سراغ انسانى مى رود كه به راستى بطل الابطال، قهرمان قهرمانها است، نه تنها این ویژگى را در راستاى شجاعت و شهامت دارد، بلكه در همه ابعاد انسانى، قهرمان قهرمانها است.

به سراغ شخصى مى رود كه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را مومن و عبد صالح خواند و امیر مومنان علىعليه‌السلام آنچنان او را در سطح بالا معرفى كرد كه فرمود:

رحم اللَّه مالكا فلقد كان لى كما كنت لرسول اللَّه.

خدا رحمت كند مالك اشتر را، كه او براى من همان گونه بود كه من براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم.(۲)

نیز فرمود:

لو كان جبلا لكان فندا، لا یرتقیه الحافر و لا یوفى علیه الطائر.

اگر كوه بود، كوهى بلند و بى مانند بود، كه هیچ مركب راهوارى به آن نرسید، و هیچ پرنده اى را یاراى پرواز بر فراز آن نبود.(۳)

این كتاب فهرست و نمودارى از فرازهاى زندگى درخشان مالك اشتر شیعه ایثارگر و مخلص امیر مومنان علىعليه‌السلام و به تعبیر امام علىعليه‌السلام سیف من سیوف اللَّه.

شمشیرى از شمشیرهاى خدا(۴)

است و بر اساس مدرك معتبر، تنظیم و تحریر یافته است، امید آنكه عالى ترین درسهاى سودمند انسانى را به ما بیاموزد، و بر توان و توفیق ما براى دستیابى به ارزشهاى سازنده اسلامى و علوى، بیفزاید!

لازم به ذكر است كه: یكى از مدرك ما در این كتاب، كه بسیار از آن بهره بردیم، كتاب ارزشمند مالك اشتر تألیف علامه سید محمد رضا الحكیم نجفى است، كه به عربى در قطع رقعى در ۱۹۴ صفحه تحریر شده و در سال ۱۳۶۵ هجرى قمرى، حدود پنجاه سال قبل تألیف شده است، و علامه امینى در كتاب ارزشمند الغدیر، (جلد ۹ صفحه ۴۱) ، از آن یاد كرده، و مولف آن را ستوده است.

به امید توفیق و سعادت در پرتو بهره گیرى از زندگى درخشان، بالنده، سازنده، و پر آوازه مالك اشتر، قهرمان قهرمانان!

این كتاب در چهار بخش زیر، تنظیم شده گردید:

۱- مالك اشتر در عصر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در عصر خلافت عمر و ابوبكر (از یمن تا كوفه.)

۲- مالك اشتر در عصر خلافت عثمان.

۳- مالك اشتر در عصر خلافت امیر مومنان علىعليه‌السلام

۴- مالك اشتر بزرگمرد تقوا و كمالات، و ماجراى شهادت او.

حوزه علمیه قم: محمد محمدى اشتهارى

زمستان ۱۳۷۲ ش

بخش اول

مالك اشتر در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

مالك اشتر از خاندان نخع و مذحج

حدود ۳۰ سال قبل هجرت، در پشت ابرهاى تیره و تار جاهلیت، در یكى از روستاهاى یمن خورشیدى طلوع كرد، و نوزادى چشم به جهان گشود كه او را به نام مالك خواندند تو به راستى چه نام زیبنده اى، كه بعدها روشن شد كه او مالك بر خویشتن است، و مالك بر اراده و نفس و خویش است، و در پرتو همین سیطره و توان معنوى، در همه فراز و فرودها با موفقیت عبور كرده و پیروز شده است.

سیره نویسان، سلسله نسب او را چنین نگاشته اند:

مالك بن حارث بن عبد یغوث بن مسلمه بن ربیعه بن حارث بن خزیمه بن نخع بن مذحج.(۵)

بنابراین اگر مالك اشتر را نخعى مى خوانند، از این رو است كه ششمین جدش، نخع نام داشت، و اگر او را مذحجى گویند از این رو است كه هفتمین جدش به همین نام بود.

دودمان نخع و مذحج در یمن مى زیستند، و پس از ظهور اسلام، از پیشتازان یمن به سوى اسلام بودند، و شخصیت هاى بزرگى از این خاندان، از برجستگان اسلام در قرن اول اسلام شدند، و خدمات بسیار قابل توجهى به اسلام نمودند.

بر همین اساس پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اكثر القبائل فى الجنه مذحج.

افراد قبیله مذحج در بهشت، از افراد همه قبیله هاى دیگر، بیشترند.(۶)

مالك اشتر در یكى از رجزهاى خود در نبرد صفین، قبیله مذحج را ستوده و چنین مى گوید:

ولست من حى ربیعه و مضر

لكننى من مذحج الغر الغرر

من از دودمان ربیعه و مضر نیستم؛ بلكه از قبیله فرزانه و برجسته مذحج مى باشم.

خاندان نخع در یمن ریشه دارترین و شریفترین قبیله در آن سامان بودند، مالك اشتر یكى از درختهاى تنومند و بلند باغستان این خاندان است كه بر شهرت و عظمت این خاندان افزود، و تا ابد، افتخار بزرگى براى این خاندان آورده است.(۷)

در اینكه مالك اشتر در چه سالى چشم به جهان گشوده، در تاریخ روشن نیست؛ ولى بعضى از از قراین مى توان حدس زد كه او حدود سى سال قبل از هجرت، متولد شده است، یكى از قراین این است كه او بعد از جنگ جمل كه در سال ۳۶ هجرت رخ داد، هنگامى كه به دستور علىعليه‌السلام نزد عایشه آمد تا او را روانه مدینه كند، عایشه به او گفت: این تو بودى كه به خواهر زاده ام (عبداللَّه بن زبیر) ضربه سختى زدى؟

مالك در پاسخ گفت:

نعم لولا كونى شیخا كبیرا، وطا و یا ثلاثه ایام لا رحت امه محمد منه.

آرى من بودم. اگر پیر كهنسال نبودم، و سه روز از گرسنگى، شكمم خالى نبود، امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از دست او راحت مى نمودم.(۸)

از این تعبیر فهمیده مى شود كه مالك اشتر در سال ۳۶ هجرت، پیرمرد بود، بنابراین اگر سن او را در این هنگام، حدود ۶۵ تا ۷۰ سال حدس بزنیم، چنین نتیجه مى گیریم كه او حدود سى سال قبل از هجرت متولد شده است.

مالك اشتر، بلند قامت و گردن كشیده و شكوهمند و داراى بازوان پر مو و ستبر، و صداى غرا و بلند بود.

آغاز اسلام مالك اشتر

مالك اشتر در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همان زادگاه خود، روستاى بیشه یمن، اسلام را پذیرفت؛ ولى سال و چگونگى گرایش او به اسلام در تاریخ ضبط نشده است؛ اما از قراین به دست مى آید، آن هنگام كه در سال دهم هجرت، حضرت علىعليه‌السلام از طرف پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به یمن رفت، و مردم آنجا را به اسلام دعوت كرد و سپس مردم دیگر یمن، گروه گروه مسلمان شدند.(۹)

به احتمال قوى، یكى از آن گروهها، گروه دودمان نخعبودند، كه مالك جزء آنها بود.

گواهى پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ایمان مالك اشتر

مالك اشتر مانند اویس قرنى پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ندید، ولى در عصر آن حضرت، در همان زادگاه خود (یمن) مسلمان شد، و در همان عصر جزء یاران پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شمار آمد.

جالب اینكه: روزى در محضر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن از مالك به میان آمد، آن حضرت فرمود:

انه لمومن حقا.

مالك، قطعا مومن حقیقى است.(۱۰)

علامه سید محسن امین، پس از نقل این روایت مى گوید: این گواهى، معادل گواهى سراسر جهان است؛ زیرا گواهى بزرگترین انسان جهان است، و صدور این سخن در آن زمان كه مالك اشتر جوان بود، بیانگر آن است كه مالك اشتر در سنین جوانى در جایگاه رفیعى از ایمان قرار داشته است،(۱۱) . در میان اصحاب، تنها ابوذر در بیابان از دنیا رفت، و مالك اشتر با افرادى كنار جنازه او آمدند و جنازه ابوذر را در همان جا به خاك سپردند.(۱۲) (چنانكه شرح آن خاطر نشان خواهد شد.)

آرى مالك اشتر، از زبان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان: مومن حقیقى و صالح معرفى شد.

نتیجه این كه: مالك اشتر چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ندید، به عنوان، اصحاب آن حضرت، از مهاجران و انصار نیست؛ بلكه از تابعینبه شمار مى آید؛ ولى در عصر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مومنان صالح بود.

كنیه و لقب مالك اشتر

مالك را از این رو كه پسرى به نام ابراهیم داشت با كنیه ابو ابراهیم مى خواندند.

و نظر به این كه در یكى از جنگها (جنگ با مرتدین با جنگ یرموك كه بعدا ذكر مى شود) به پلكهاى چشمش آسیب رسید و آن را جابجا و دگرگون نمود، با لقب اشتر خواندند، زیرا عرب به كسى كه از پلكهاى چشمانش دگرگون مى شود مى گوید شتر عینه.

و گاهى او را با لقب كبش العراق، قوچ عراق مى خواندند، این لقب از این رو بود، كه قوچ در یك گله گوسفند معمولا جلودار گوسفندها است، مالك جلودار و سردار و پیشتاز خاندان او كه در كوفه مى زیستند، داراى افراد برجسته اى مانند كمیل بود، و صمیمانه از او پیروى مى كردند.

مالك اشتر در عصر خلافت ابوبكر و عمر

جنگ با ابو مسیكه، نخستین جنگ مالك اشتر

عصر خلافت ابوبكر بود. عده اى كه در یمن و یمامه و... در عصر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمان شده بودند، از اسلام برگشتند و مرتد شدند، و در مقابل حكومت اسلامى، صف آرایى كردند: ابوبكر از هر سو مسلمانان را فراخواند و آنها را به جنگ مرتدین فرستاد، و آنان را سركوب نمود، یكى از طوایف مرتدین، طایفه بنو حنیفه بود.

از آنجا كه اسلام در خطر شدید، مدعیان دروغین نبوت و مرتدان بود، ابوبكر از همه مسلمانان جهان آن روز، از جمله از قبیله مذحج استمداد نمود، تا به جنگ دشمنان بروند.

مالك اشتر كه در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اسلام گرویده بود، براى حفظ اسلام و احساس مسوولیت كرد و براى جنگ با مرتدین، از اقامتگاه خود بیرون آمد و به سپاه اسلام پیوست. جالب اینكه او در یك جنگ خشن ابومسیكه رهبر مرتدین بنو حنیفه را بر سر اسبش بى هوش كرد، و این حادثه نخستین رخدادى بود كه از مالك اشتر بروز كرد، و مسلمانان به وجود مسلمان دلاور و دریا دلى چون مالك اشتر پى بردند. جنگ مالك با ابو مسیكه چنین بود:

هنگامى كه سپاه اسلام با سپاه بنو حنیفه در برابر هم قرار گرفتند، مالك اشتر در پیشاپیش سپاه اسلام، ابو مسیكه را به نزدیك طلبید، ابو مسیكه به پیش او آمد.

مالك گفت: آیا بعد از اقرار به توحید و اسلام، مرتد شدى و به سوى كفر باز گشتى؟

ابو مسیكه گفت: اى مالك! از من دست بردار، مسلمان شراب را حرام كرده اند: من نمى توانم شراب ننوشم.

مالك او را دعوت به جنگ كرد و او این جنگ را پذیرفت و به هم پریدند و درگیرى شدیدى بین آنها رخ داد: نخست با نیزه مى جنگیدند: سپس نیزه هاى خود را به كنار انداخته و با شمشیر به جنگ هم پرداختند، در این هنگام شمشیر ابو مسیكه بر سر مالك خورد. سر مالك شكافته شد و به چشمش آسیب رسید؛ به طورى كه پلكهایش دگرگون گردید: از این رو به او اشتر گفتند

مالك اشتر بر گردن اسبش خم شد و به سوى سپاه اسلام حركت كرد، یاران او وقتى وضع او را دیدند، گریه كردند. مالك به یكى از یاران گفت: انگشت خود را به دهان من بگذار. او چنین كرد. مالك انگشت او را با دندانش فشار داد: آن شخص از شدت درد انگشتش، ناله كرد، مالك به اصحاب خود رو كرد و گفت: بر من باكى نیست، وقتى دندانها سالم باشند، سر نیزه نیز سالم است.

سپس یاران بر شكافت سر او آرد سبوس پاچیدند، و با دستمال بستند، آنگاه مالك به یاران گفت: اسبم را بیاوریدپرسیدند: براى چه؟ گفت: براى جنگ با ابو مسیكه. اسبش را آوردند، او سوار بر اسبش شد و همچون تیرى كه از چله كمان بیرون مى جهد، به سوى میدان رفت، و با ابو مسیكه به جنگ ادامه داد. طولى نكشید كه مالك آنچنان ضربه بر ابو مسیكه زد كه او روى زین اسبش بى هوش شد، و چند روز بى هوشى او طول كشید، و مالك سالم به پایگاه خود باز گشت.(۱۳)

مالك اشتر در جنگ با روم، و در جنگ یرموك

سال ۱۳ هجرت، عصر خلافت ابوبكر بود امپراطورى روم همواره به كار شكنى و تجاوز در مرزها مى پرداخت و در انتظار فرصتى بود تا به حكومت اسلامى حمله سراسرى كند.

ابوبكر و سران حكومت، هشدار دادند و همه مسلمانان را به جهاد دعوت كردند.

مالك اشتر در پیشاپیش سپاه یمن خود را به جبهه اسلام رسانید، و به طور فعال در جنگ با رومیان شركت كرد.(۱۴)

یكى دیگر از درگیرى هاى كه بین سپاه اسلام و روم، رخ داد در سرزمین یرموك، (فلسطین و كرانه هاى رود اردن فعلى) بود. مالك اشتر در این جنگ نیز (كه در عصر خلافت عمر رخ داد) قهرمانانه با دشمن جنگید.

ارطاه بن جهش مى گوید: در جنگ یرموك، یكى از جنگجویان از سپاه عظیم روح، خارج شد و فریاد زد:

كیست كه به جنگ من بیاید؟!

مالك اشتر به سوى او رفت و به همدیگر ضربت زدند.

هنگامى كه مالك ضربت خود را بر او وارد ساخت، گفت:

این ضربت را از من كه فرزند قدرت و شهامت هستم، بگیر!

جنگجوى رومى در حالى كه از شجاعت مالك، سخت وحشت زده شده بود، جواب داد: خدا امثال تو را در میان قوم من زیاد كند.

در همین جنگ بود كه از ناحیه دشمن به چشم مالك، آسیبى رسید. به طورى كه پلكهاى چشم او را جابجا و دگرگون كرد. از این رو به او اشتر گفتند؛ زیرا عرب به كسى كه پلكهاى چشمش چنان شود، اشتر گویند.(۱۵)

مالك اشتر، در ایران، در جنگ قادسیه

عصر خلافت عمر بود. در سال ۱۴ هجرت، عمر تصمیم بر فتح سرزمین ایران گرفت. سپاه عظیمى تشكیل داد و آن را به فرماندهى سعد و قاص به سوى قادسیه (حدود پنج فرسخى ناحیه غربى كوفه، كه آخرین نقطه سرزمینهاى عرب بود) روانه ساخت.

ولى سعد و قاص در قادسیه دریافت كه سپاه ایران، بسیار عظیم است. نگران شد و ماجرا را در ضمن نامه اى براى عمر نوشت و از او كمك خواست. عمر براى ابو عبیده جراح كه با سپاه خود در شام بود، نامه نوشت كه با سپاه خود به سپاه سعد بپیوندد و او را یارى كند.

ابو عبیده با سپاه خود كه در آن، هزار نفر جنگجوى سواركار و دلاور بود، روانه قادسیه شد.

مالك اشتر پیشاپیش سپاه ابو عبیده، به عنوان سواركار ممتاز به سوى قادسیه حركت كرد، آنها با سپاه ایران جنگیدند و پیروز شدند، و سپاه اسلام مدتى به عنوان مرزدار، در قادسیه ماند، و سعد و قاص در انتظار فرمان خلیفه بود تا خانه هجرت و اقامتگاه مسلمین را در سرزمین ایران مشخص كند، عمر براى او نامه نوشت:

مكانى را براى اقامتگاه مسلمانان انتخاب كن كه بین آن و مدینه، دریایى وجود نداشته باشد، سعد و قاص پس از رسیدن این فرمان، به سپاه خود دستور داد، از قادسیه خارج شده و از آنجا حركت نمایند.(۱۶)

به این ترتیب مى بینم، مالك اشتر در آزاد سازى ایران از زیر یوغ شاهان ساسانى، و آیین و آتش پرستى، از سرداران سپاه اسلام بود، و این در راستا شركت فعال داشت. از این رو، برگردن ما ایرانیان حق بزرگى دارد.

سكونت مالك و خاندانش در كوفه

سپاه اسلام از قادسیه حركت كردند، تا به شهر انبار (ده فرسخى غرب بغداد كه به زبان ایرانیان فیروز شاپور نام داشت) رسیدند؛ ولى بدى آب و هوا و زیادى پشه آنجا باعث شد، كه از آنجا به روستاى كویفه ابن عمر كه در نزدیك كوفه بود، منتقل شدند، شرایط نامساعد آب و هواى آنجا را نیز نپسندیدند و سرانجام به كوفه انتقال یافتند، كوفه را از نظر آب و هوا و... مناسب و مساعد یافتند، و در همانجا استقرار یافتند.

به این ترتیب، مالك اشتر با خاندان خود در ناحیه شرقى مسجد فعلى كوفه، سكونت گزیدند واز آن پس، كوفه وطن مالك اشتر شد. به طورى كه به هر جا سفر مى كرد، سرانجام به كوفه باز مى گشت.(۱۷)

با توجه به اینكه مالك در سال ۱۴ یا ۱۵، هجرى وارد كوفه شد، و تا آخر عمر آنجا را مركز سكونت خود قرار داد، چنین نتیجه مى گیریم كه او حدود ۲۴ سال در كوفه بوده است.

و این نیز امتیازات مالك است كه براى حفظ اسلام و مرز دارى از حریم آن، از وطن و زادگاه خود هجرت كرد و با هجرت و جهاد خود، به یارى اسلام همت نمود و در این راه، جان نثارى و ایثارگرى كرد.