امام علی (علیه السلام) و اخلاق اسلامی / الگوهای رفتاری جلد ۱

امام علی (علیه السلام) و اخلاق اسلامی / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و اخلاق اسلامی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و اخلاق اسلامی / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 15260
دانلود: 3426


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 112 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15260 / دانلود: 3426
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و اخلاق اسلامی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و اخلاق اسلامی / الگوهای رفتاری جلد 1

نویسنده:
فارسی

۴- انجام كارهاى ضرورى

در كتاب ابانه عكبرى و فضائل احمد (از كتاب هاى معروف اهل سنت) آمده است كه:

علىعليه‌السلام مقدارى خرما براى خانواده خود خريد و آن را در دامن خود ريخته مى برد، مردم بشتاب آمدند كه آن را از حضرت گرفته و ببرند، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«رَبُّ الْعَيالِ اَحَقُّ بِحَمْلِهِ ؛ سرپرست خانواده شايسته تر است كه آن را بردوش كشد.»

و در روايت ديگرى است كه:

به دنبال آن اين شعر را مى خواند:

لا يَنْقُصُ الْكامِلُ مِنْ كَمالِهِ

ماجَرَّ مِنْ نَفْعٍ اِلى عَيالِه(۷۲)

انسان كامل از ارزش ها سقوط نمى كند، اگر براى اداره زندگى خانواده اش كار و تلاش كند.

و از زيد بن على نقل شده كه گفته است:

آن حضرت در پنج مورد با پاى پياده راه مى رفت و نعلينش را به دست چپ خود مى گرفت.

در عيد فطر و عيد اضحى قربان و روز جمعه و هنگام عيادت بيمار و تشييع جنازه و مى فرمود:

اينها جايگاه خدا است، و من دوست دارم پاهايم برهنه باشد.

۴ - عبادت و حالات معنوى امامعليه‌السلام

۱ - مدهوش در عبادت

ابودرداء به نقل از عروة بن زبير در مسجد مدينه خطاب به مردم گفت:

آيا مى دانيد پارساترين مردم كيست؟

گفتند: شما بگوئيد.

پاسخ داد: اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام .

و آنگاه خاطره اى نقل كرد كه:

ما و تعدادى از كارگران با علىعليه‌السلام در يكى از باغات مدينه كار مى كرديم، به هنگام عبادت، علىعليه‌السلام را ديدم كه از ما فاصله گرفت و در لابلاى درختان ناپديد شد، با خود گفتم شايد به منزل رفته است، چيزى نگذشت كه صداى حزن آور علىعليه‌السلام را در عبادت شنيدم كه با خدا راز و نياز مى كند.

آرام آرام خود را به علىعليه‌السلام رساندم، ديدم در گوشه اى بى حركت افتاده است.

با خود گفتم: شايد از خستگى كار و شب زنده دارى به خواب رفته است، كمى صبر كردم خواستم او را بيدار كنم، هرچه تكانش دادم بيدار نشد، خواستم او را بنشانم نتوانستم، با گريه گفتم: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ »

فوراً به منزل فاطمه (سلام الله عليها) رفتم و گريان و شتابزده خبر را گفتم كه حضرت زهراء (سلام الله عليها) فرمود:

ابودرداء به خدا علىعليه‌السلام مانند هميشه در عبادت از خوف خدا مدهوش شده است.

آب بردم، به سر و صورت امام علىعليه‌السلام پاشيدم، به هوش آمد، وقتى مرا گريان ديد، فرمود: پس در قيامت كه مرا براى حساب فرا مى خوانند چگونه خواهى ديد.

ابودرداء مى گويد: به خدا سوگند كه اين حالت را در هيچ كدام از ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نديدم.(۷۳)

۲ - عبادت در كودكى

همه مردم مى ديدند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، خديجه (سلام الله عليها) و كودكى بنام علىعليه‌السلام وارد مسجدالحرام مى شوند و نماز مى گزارند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«وَ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ قبْلَ النَّاسِ بِسَبْعَ سِنينْ وَ أنَا أوَّلُ مَنْ صَلّى مَعَهُ »

«و همانا من با پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پيش از همه انسان ها نمازخواندم، در حالى كه من هفت ساله بودم، من اوّل كسى هستم كه باپيامبر نمازگزاردم.»(۷۴)

و رسول گرامى اسلام هم فرمود:

«يَا عَلى أنْتَ أوَّلُ هذِهِ الْاُمَّةِ اِيْمانَاً بِاللَّهِ و رَسُولِهِ »

«اى على! تو اوّل فرد از اين امّت اسلامى هستى، كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردى.»(۷۵)

۵ - شجاعت و مردانگى

۱ - شجاعت و چالاكى در كودكى

۲ - شجاعت بى همانند امام علىعليه‌السلام

۳ - زخم هاى علىعليه‌السلام در پيكار

۴- شجاعت و خط شكنى

۵ - شجاعت و جنگاورى

۶ - جلوه هاى شجاعت امام علىعليه‌السلام

۱- شجاعت و چالاكى در كودكى

علىعليه‌السلام را در كودكى با فقر مالى كه بر خانواده ابي طالب حاكم شد.

پيامبر او را به خانه خود برد و در دامن خود بزرگ كرد.

نوشته اند:

در كودكى با هر يك از همسالان خود كه كشتى مى گرفت آنها را بر زمين مى كوبيد؛ پياده چنان سريع مى دويد كه درحال دويدن به اسبان تندرو مى رسيد و بر آنها سوار مى شد.(۷۶)

و خود در نهج البلاغه فرمود:

« أَنَا وَضَعْتُ فِى الصِّغَرِ بِكَلاكِلِ الْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ نَواجِمَ قُرُونِ رَبيعَةٍ وَ مُضَرَ »

من در كودكى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه هاى بلند درخت قبيله ربيعه و مضر را دَر هم شكستم.(۷۷)

۲ - شجاعت بى همانند امام علىعليه‌السلام

شجاعت و قدرت بازو و قوام وقدرت روحى امام علىعليه‌السلام را با هيچ كس، و با هيچ قدرتى نمى توان مقايسه كرد.

- كسى كه در كودكى و نوجوانى سر سركشان و دلاوران را به خاك ماليد.

- كسى كه سنگ بزرگى را كه همه سپاهيان از كندن آن عاجز بودند، از جاى كَند تا آب روان را همه بنوشند.

- كسى كه تمام زخم هاى دشمن را روبرو تحمّل كرده، و هرگز پُشت به دشمن نكرده است.

- كسى كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود:

اگر مردم شرق و غرب در برابر علىعليه‌السلام بايستند، بر همه آنها غلبه مى كند.(۷۸)

و خود فرمود: «وَاللّهِ لَو تَظاهَرتِ الْعَرَب عَلى قِتالى لَمّا وَلَّيْتُ عَنْها »

«سوگند به خدا اگر تمام اعراب رو در روى من قرار گيرند، از مقابلشان فرار نمى كنم.»(۷۹)

و درب بزرگ ورودى خيبر كه ده ها نفر آن را باز و بسته مى كردند با دست يداللّهى خود از جاى كند و برروى خندقى قرار داد كه سر بازان اسلام از آن عبوركنند و خود فرمود:

«ما قَلَعْتُ بابَ خَيْبَرَ وَ دَكْدَكْتُ حِصْنَ يَهُودٍ بِقُوّةٍ جِسْمانِيَّةٍ بَلْ بِقُوّةٍ اءلهِيَّة »

«من در بزرگ خيبر و حصار يهود را با دست مادّى از جاى نكندم و درهم نكوبيدم، بلكه با قدرت الهى موفّق گرديدم.»(۸۰)

و باز نسبت به شجاعت و قوّت قلب خود فرمود:

« اِنّى وَاللّهِ لَو لَقيتُهُمْ واحِداً وهم طِلاعُ الْاَرْضِ كُلِّها ما بالَيْتُ وَ لا اِسْتَوْحَشْتُ »

«سوگند به خدا همانا من اگر دشمنان را در حالى ملاقات كنم كه تمام روى زمين را پُركرده باشند باكى نداشته، وحشتى نخواهم كرد.»(۸۱)

آيا ويژگى هاى ياد شده را در انسان دلاور ديگرى مى توان سراغ گرفت؟

آيا اگر همه جهان و همه قدرت ها هماهنگ شوند، مى توانند چنان مبارز بى همانندى را پديد آورند؟

در كدام عصر و زمانى، دلاورى يافت مى شود كه شكست ناپذير باشد؟

و در هيچ شرائطى فرار نكند، و هرگز نترسد؟

۳ - زخم هاى على عليه‌السلام در پيكار

كسى كه خط شكن جبهه هاست، و خود را در تمام جنگ ها در قلب سپاه دشمن فرو مى بُرد، و از فراوانى دشمن باكى نداشت، و سَرِ سركشان و شجاعان عرب را بر خاك ماليد، طبيعى است كه بايد زخم هاى فراوانى برتن داشته باشد.

دو نكته نسبت به جراحات بدن حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام وجود داشت:

الف - همه زخم ها در قسمت جلوى بدن او وجود داشت.

ب - زخم ها فراوان و عميق بود. كه تا هزار زخم را توانستند بشمرند؛ چون امام علىعليه‌السلام به دشمن پُشت نمى كرد، و همواره در حالت پيشروى و خط شكنى و دفاع بود.

نوشتند:

زِرِه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام تنها قسمت جلوى بدن را مى پوشاند، زيرا نيازى نداشت تا پُشت سر را حفظ كند.

و عميق بودن و فراوانى زخم ها در طول ۹۴ جنگ و يورش و تهاجم بيگانگان در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و سه جنگ مهم در دوران ۵ ساله حكومت، حقيقت ديگرى از ايثارگرى هاى امام علىعليه‌السلام را به اثبات مى رساند.

وقتى در روز بيست ويكم ماه رمضان سال چهلم هجرى بدن حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام را غسل مى دادند و زخم هاى فراوان بدن آنحضرت را شمردند، ديدند كه آثار حدود هزار زخم بر پيكر آن حضرت باقيمانده است كه تنها هشتاد موردش مربوط به جنگ اُحُد بود آن هنگام كه همه فرار كرده و تنها امام علىعليه‌السلام و ابودجّانه باقى مانده و از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دفاع مى كردند.(۸۲)

و زخم هاى پيكر حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پس از جنگ اُحُد چنان عميق بود كه جرّاحان و پرستاران از دوختن زخم ها در مانده شدند، زخم اوّل را مى دوختند و به هنگام دوختن زخم دوّم، زخم دوخته پاره مى شد، كه حضرت زهراعليه‌السلام با مشاهده آن فراوان گريست.

۴- شجاعت و خط شكنى

امام علىعليه‌السلام پس از اتمام حجّت با شورشيان بصره، و بردبارى در آغاز نبرد، وقتى آنها جنگ را آغاز كردند، زره پوشيد وپيشاپيش سپاه، خود را به قلب سپاه دشمن زد، و حملات شديدى كرد كه دشمن چون روباه درمقابلش مى گريخت.

در حمله اوّل جناح راست لشگر دشمن را در هم ريخت، و در حمله دوّم جناح چپ لشگر بصره را دچار پراكندگى كرد.

و چند بار شمشير حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام خم شد كه به خيمه برگشت تا آن را اصلاح كند، اصحاب و فرزندان و مالك اشتر به امام علىعليه‌السلام مى گفتند: حملات را به ما واگذار.

ولى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پاسخ نمى داد و دوباره حمله مى كرد، و صف ها را درهم مى شكست.

وقتى اصحاب اصرار كردند كه:

«إِنْ تُصَبْ يَذْهَبُ الدِّين ؛ اگر به شما آسيبى برسد دين در خطر است»

در پاسخ فرمود: «وَاللّه ما اُريدُ بِما تَرَوْنَ اِلاَّ وَجْهَ اللَّهِ وَالدَّارَ الاخِرَة »

«به خدا سوگند آنچه مى بينيد بخاطر خدا و آخرت است»(۸۳)

۵ - شجاعت و جنگاورى

راويان حديث اتّفاق نظر دارند كه:

علىعليه‌السلام به سوى هر دو قبله نماز گزارد و مهاجرت نمود و در جنگ بدر و حديبيّه و ديگر جنگ ها شركت داشت.

او در جنگ بدر و احد و خندق و خيبر از امتحان الهى به خوبى بيرون آمد و همه آنها را در بى نيازى از غير خدا بدست آورد و در منزلت كريم و والايى قرار گرفت.

پرچم سپاه اسلام در موارد بسيارى همچون روز بدر در دست علىعليه‌السلام قرار داشت.

و چون مصعَب بن عمير(۸۴) در روز اُحُد كه پرچم پيامبر را به دست خويش داشت كشته شد، رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آن را به دست علىعليه‌السلام داد.

علىعليه‌السلام شاهد جنگ بدر بود و در آن نقش تعيين كننده داشت، در حالى كه بيست و پنج ساله بود.

ابن سَرّاج در تاريخ خويش از قول ابن عبّاس گفته است: رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پرچم را در روز بدر به دست علىعليه‌السلام سپرد، در حالى كه علىعليه‌السلام بيست ساله بود.(۸۵)

۶- جلوه هاى شجاعت امام علىعليه‌السلام

الف - پرچمدارى بى همانند

در تمام جنگ ها پرچم نشانه استقلال و پيشروى و صلابت لشگر بود و اگر سقوط مى كرد نشان شكست و نابودى به حساب مى آمد.

از اين رو پرچم را هميشه به دست افرادى دلير و توانا مى سپردند، استقامت و پايدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجويان بود، و بر عكس، كشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مايه تزلزل روحى آنان مى گرديد، به همين جهت پيش از آغاز جنگ به منظور جلوگيرى از شكست روحى سربازان، چند نفر از شجاعترين رزمندگان به عنوان پرچمدار تعيين مى گرديد.

در جنگ اُحُد نيز قريش به همين ترتيب عمل كردند، و پرچمدارانى از قبيله بنى عبدالدّار كه به شجاعت معروف بودند، انتخاب كردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمداران آنان يكى پس از ديگرى به دست تواناى علىعليه‌السلام كشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قريش گرديد و افرادشان پا به فرار گذاشتند.

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود:

پرچمداران سپاه شرك در جنگ اُحُد نُه نفر بودند كه همه آنها به دست علىعليه‌السلام به هلاكت رسيدند.(۸۶)

ابن اثير نيز مى نويسد:

كسى كه پرچمداران قريش را شكست داد، علىعليه‌السلام بود.(۸۷)

به نقل مرحوم شيخ صدوق، علىعليه‌السلام در استدلال هاى خود در شوراى شش نفره كه پس از مرگ خليفه دوّم، جهت تعيين خليفه تشكيل گرديد، روى اين موضوع تكيه نموده و فرمود:

شما را به خدا سوگند مى دهم آيا در ميان شما كسى جز من هست كه نُه نفر از پرچمداران بنى عبدالدّار را (در جنگ احد) كشته باشد؟

پاسخ دادند: نه.

سپس حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

پس از كشته شدن اين نُه نفر بود كه غلام آنان بنام صوأب كه هيكلى بس درشت داشت، به ميدان آمد و در حالى كه دهانش كف كرده بود و چشمانش سرخ گشته بود، مى گفت: به انتقام اربابانم جز محمّد را نمى كشم.

شما با ديدن او جا خورده، خود را كنار كشيديد ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بين من و او ردّ و بدل شد و من آنچنان ضربتى به او وارد كردم كه از كمر دو نيم شد.

اعضاء شوراء همگى سخنان علىعليه‌السلام را تصديق كردند.(۸۸)

ب - تنها مدافع خستگى ناپذير

چون در مرحله اوّل نبرد، سپاه قريش فرار كردند، و افراد تحت فرماندهى عبداللَّه بن جبير به منظور جمع آورى غنايم، جنگى منطقه استقرار خود را رها كردند، گرچه عبداللَّه فرمان صريح پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را به يادشان آورد ولى آنان ترتيب اثر نداده و بيش از ۴۰ نفرشان از تپّه سرازير شده به دنبال جمع آورى غنايم رفتند.

خالد بن وليد با گروهى سواره نظام كه در كمين آنان بود، به آنان حمله كرد و پس از كشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان يورش برد و اين همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسّط يكى از زنان قريش به نام عمرة بن علقمه، كه جهت تشويق سربازان قريش به ميدان جنگ آمده بودند.

از اين لحظه، وضع جنگ به كلّى عوض شد؛

آرايش جنگى مسلمانان به هم خورد؛

صفوف آنان از هم پاشيد؛

ارتباط فرماندهى با افراد قطع گرديد و مسلمانان شكست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدين اسلام، از جمله حمزة بن عبدالمطلّب و مصعب بن عمير، يكى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسيدند.

از طرف ديگر، چون شايعه كشته شدن پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در ميدان جنگ توسّط دشمن پخش گرديد، روحيه بسيارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جديد سپاه شرك، اكثريّت قريب به اتّفاق مسلمانان عقب نشينى كرده و پراكنده شدند، و در ميدان جنگ افرادى انگشت شمار در كنار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام فرا رسيد.

اينجا بود كه نقش بزرگ علىعليه‌السلام به عنوان تنها مدافع خستگى ناپذير نمايان گرديد، زيرا علىعليه‌السلام با شجاعت و رشادتى بى نظير در كنار پيامبر شمشير مى زد و از وجود مقدّس پيشواى عظيم الشّأن اسلام در برابر يورش هاى مكرّر فوج هاى متعدّد مشركان حراست مى كرد.

ابن اثير در تاريخ خود مى نويسد:

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گروهى از مشركين را مشاهده كرد كه آماده حمله بودند، به علىعليه‌السلام دستور داد به آنان حمله كند، علىعليه‌السلام به فرمان پيامبر به آنان حمله كرد و با كشتن چندين تن موجبات فرار آنان را فراهم ساخت.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سپس گروه ديگرى را مشاهده كرد و به علىعليه‌السلام دستور حمله داد و علىعليه‌السلام آنان را كشت و متفرّق ساخت.

در اين هنگام فرشته وحى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

اين نهايت فداكارى است كه علىعليه‌السلام از خود نشان مى دهد.

رسول خدا فرمود:

او از من، و من از او هستم، در اين هنگام صدايى از آسمان شنيدند كه مى گفت:

«لا فَتى اِلاَّ عَلِىّ، لا سَيْفَ اِلاَّ ذُو الْفَقار »

جوانمرد شجاعى چون علىعليه‌السلام و شمشيرى چون ذوالفقار وجود ندارد.

ابن ابى الحديد نيز مى نويسد:

هنگامى كه غالب ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پا به فرار نهادند، فشار دسته هاى مختلف دشمن به سوى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بالا گرفت.

دسته اى از قبيله بنى كنانه، و گروهى از قبيله بنى عبد مناة، كه در ميان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مى خورد، به سوى پيامبر يورش بردند.

پيامبر به علىعليه‌السلام فرمود: حمله اينها را دفع كن.

علىعليه‌السلام كه پياده مى جنگيد، به آن گروه كه پنجاه نفر بودند، حمله كرده و آنان را متفرّق ساخت.

آنان چند بار مجدّداً گرد هم جمع شده و حمله كردند، باز هم علىعليه‌السلام حمله آنان را دفع كرد.

در اين حملات، چهار نفر قهرمان مزبور و ده نفر ديگر كه نامشان در تاريخ مشخّص نشده است به دست علىعليه‌السلام كشته شدند.

جبرئيل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفت:

راستى كه علىعليه‌السلام فداكارى مى كند، فرشتگان از فداكارى او به شگفت آمده اند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

چرا چنين نباشد، او از من و من از او هستم.

جبرئيل گفت: من هم از شما هستم.

آنگاه صدايى از آسمان شنيده شد كه مكرّر مى گفت:

«لا سَيْفَ اِلاَّ ذُوالفَقار وَلافَتى اِلاَّ عَلِىّ »

ولى گوينده ديده نمى شد.

از پيامبر سؤال كردند كه: گوينده كيست؟

فرمود: جبرئيل است.(۸۹)