امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری14%

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16197 / دانلود: 3171
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

الگوهاى رفتارى جلد ۲

«امام علىعليه‌السلام و مسائل سياسى»

نويسنده: محمد دشتي رحمة الله عليه

سر آغاز

معرفى اجمالى كتاب حاضر

نوشتار نورانى و مبارك و ارزشمندى كه در پيش روى داريد، تنها برخى از الگوهاى رفتارى آن يگانه بشريت، باب علم نبى، پدر بزرگوار امامان معصومعليهم‌السلام ، تنها مدافع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساى هجرت، و جنگ ها و يورش هاى پياپى قريش، و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان، اول حافظ و جامع قرآن، و قرآن مجسم، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام است. كه همواره با قرآن بود، و با قرآن زيست و از قرآن گفت، و تا بهشت جاويدان، در كنار چشمه كوثر و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، وحدتشان جاودانه است.

مباحث ارزشمند آن در حال تكامل و گسترش است، نورانى است، نور نور است، و عطرآگين از جذبه هاى عرفانى وشناخت و حضور است، كه با نام هاى مبارك زير، در آسمان پر ستاره انديشه ها خواهد درخشيد مانند:

۱- امام علىعليه‌السلام و اخلاق اسلامى

الف - اخلاق فردى

ب - اخلاق اجتماعى

ج - آئين همسردارى

۲- امام علىعليه‌السلام و مسائل سياسى

۳- امام علىعليه‌السلام و اقتصاد

الف - كار و توليد

ب - انفاق و ايثارگرى

ج - عمران و آبادى

د - كشاورزى و باغدارى

۴- امام علىعليه‌السلام و امور نظامى

الف - اخلاق نظامى

ب - امور دفاعى و مبارزاتى

۵- امام علىعليه‌السلام و مباحث اطلاعاتى و امنيتى

۶- امام علىعليه‌السلام و علم و هنر

الف - مسائل آموزشى و هنرى

ب - مسائل علمى و فرهنگى

۷- امام علىعليه‌السلام و مديريت

۸- امام علىعليه‌السلام و امور قضائى

الف - امور قضائى

ب - مسائل جزائى و كيفرى

۹ - امام علىعليه‌السلام و مباحث اعتقادى

۱۰ - امام علىعليه‌السلام و مسائل حقوقى

۱۱ - امام علىعليه‌السلام و نظارت مردمى (امر به معروف ونهى منكر)

۱۲ - امام علىعليه‌السلام و مباحث معنوى و عبادى

۱۳ - امام علىعليه‌السلام و مباحث تربيتى

۱۴ - امام علىعليه‌السلام و مسائل بهداشت و درمان

۱۵ - امام علىعليه‌السلام و تفريحات سالم

الف - تفريحات سالم

ب - تجمل و زيبائى

مطالب و مباحث هميشه نورانى مباحث ياد شده، از نظر كاربردى مهم و سرنوشت سازند، زيرا تنها جنبه نظرى ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روشهاى الگوئى امام علىعليه‌السلام نيز خبر مى دهند، تنها داراى جذبه قال نيست كه دربردارنده جلوه هاى حال نيز مى باشد.

دانه هاى انگشت شمارى از صدف ها و مرواريدهاى هميشه درخشنده درياى علوم نبوى است؛ از رهنمودها و راهنمائي هاى جاودانه علوى است، از محضر حق و حقيقت است و از زلال و جوشش هميشه جارى واقعيت هاست كه تنها نمونه هائى اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات مى يابيد و با مطالعه مطالب نورانى آن، از چشمه زلال ولايت مى نوشيد كه هر روز با شناسائى منابع جديد در حال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است.(۱)

و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتى مطرح خواهد بود تا:

چراغ روشنگر راه قصه پردازان و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طراحان نمايشنامه ها و حجت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهد اسلامى باشد، تا مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اول مظلوم اسلام نورانى كنيم.

كه رسول گرامى اسلام فرمود:

«نَوِّروُا مَجالِسَكُمْ بِذِكرِ عَلِىّ بْنِ اَبى طالِب »

«جلسات خود را با نام و ياد علىعليه‌السلام نورانى كنيد»

با كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام علىعليه‌السلام حقيقت چگونه بودن؟! براى ما روشن مى شود و آنگاه چگونه زندگى كردن؟! نيز مشخص خواهد شد.

پيروى از امام علىعليه‌السلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگى آن بزرگ معصوم الهى،بر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع ومآخذ روائى و تاريخى و سياسى موجود كشف كنيم كه:

امام علىعليه‌السلام چگونه بود؟

آنگاه بدانيم كه: چگونه بايد باشيم

زيرا خود فرمود:

«اَيُّهَا النّاسُ اِنّى وَاللّهِ ما أَحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ اِلاَّ وَ أَسْبِقُكُم الَيْهَا، وَ لا أَنْهاكُم عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَ أَتَناهى قبلَكُمْ عَنها »(۲)

«اى مردم! همانا سوگند به خدا من شما را به عمل پسنديده اى تشويق نمى كنم جز آنكه در عمل كردن به آن از شما پيشى مى گيرم، و شما را از گناهى باز نمى دارم جز آنكه پيش از نهى كردن، خود آن را ترك كرده ام»

پس توجه به الگوهاى رفتارى امام علىعليه‌السلام براى مبارزان و دلاورانى كه با نام او جنگيدند، و با نام او خروشيدند، و هم اكنون در جاى جاى زندگى، در صلح و سازندگى، در جنگ و ستيز با دشمن، در خودسازى و جامعه سازى و در همه جا به دنبال الگوهاى كامل روانند، بسيار مهم و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امامرحمه‌الله بجوشند، و در همسوئى با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

«آنانكه از على پيروى كنند اهل نجات و بهشتند» و به علىعليه‌السلام اشاره كرد و فرمود:

«اين على و پيروان او در بهشت جاى دارند»(۳)

و اميدواريم كه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام علىعليه‌السلام آغاز مباركى باشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى ديگر معصومينعليهم‌السلام بيانجامد.

در اينجا توجه به چند تذكر أساسى لازم است.

اول - الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان

رفتارهاى امام علىعليه‌السلام برخى اختصاصى و بعضى عمومى است، كه بايد در ارزيابى الگوهاى رفتارى دقت شود.

گاهى عملى يا رفتارى را حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در شرائط زمانى و مكانى خاصى انجام داده است كه متناسب با همان دوران و شرائط خاص قابل ارزيابى است، و الزامى ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عمل كنند، كه در اخلاق فردى امام علىعليه‌السلام نمونه هاى روشنى را جمع آورى كرده ايم، و ديگر امامان معصومعليه‌السلام نيز توضيح داده اند كه:

شكل و جنس لباس حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، اما هم اكنون اگر آن لباس ها را بپوشيم، مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت.

يعنى عنصر زمان و مكان، در كيفيت ها تأثير بسزائى دارد.

پس اگر الگوهاى رفتارى، درست تبيين نگردد، ضمانت اجرائى ندارد و از نظر كاربردى قابل الگوگيرى يا الگوپذيرى نيست، مانند:

- غذاهاى ساده اى كه امام علىعليه‌السلام ميل مى فرمود، در صورتى كه فرزندان و همسران او از غذاهاى بهترى استفاده مى كردند.

- لباس هاى پشمى و ساده اى كه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مى پوشيد، اما ضرورتى نداشت كه ديگر امامان معصومعليهم‌السلام بپوشند.

- در برخى از مواقع، امام علىعليه‌السلام با پاى برهنه راه مى رفت، كه در زمان هاى ديگر قابل پياده شدن نبود.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام خود نيز تذكر داد كه:

«لَنْ تَقْدِروُنَ عَلى ذلِك وَلكِن اَعينوُنى بِوَرَعٍ وَاجْتَهاد »

«شما نمى توانيد همانند من زندگى كنيد، لكن در پرهيزكارى و تلاش براى خوبى ها مرا يارى دهيد»(۴)

وقتى عاصم بن زياد، لباس پشمى پوشيد و به كوه ها مى رفت و دست از زندگى شست و تنها عبادت مى كرد، امام علىعليه‌السلام او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرا اينگونه زندگى مى كنى؟

عاصم بن زياد در جواب گفت:

«قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ! »

«عاصم گفت، اى اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار بسر مى برى؟»

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«قَالَ: وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ! »(۵)

واى بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

دوم - اقسام الگوهاى رفتارى

بعضى از رفتارهاى امام علىعليه‌السلام زمان و مكان نمى شناسد، و همواره براى الگوپذيرى ارزشمند است، مانند:

۱ - ترويج فرهنگ نماز

۲ - اهميت دادن به نماز اول وقت

۳ - ترويج فرهنگ اذان

۴ - توجه فراوان به باز سازى، عمران و آبادى و كشاورزى و كار و توليد

۵ - شهادت طلبى و توجه به جهاد و پيكار در راه خدا

۶ - حمايت از مظلوم و...

زيرا طبيعى است كه كيفيت ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاص فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى در حال دگرگونى است.

گرچه اصول منطقى همان كيفى ت ها، جاودانه اند، يعنى همواره ساده زيستى، خودكفائى، ساده پوشى ارزشمند است، اما در هر جامعه اى چهار چوب خاص خودش را دارد، پس كميت ها و اصول منطقى الگوهاى رفتارى ثابت، و كيفيت ها، و چگونگى الگوهاى رفتارى متغير و در حال دگرگونى است.

۱. سياست از ديدگاه امام علىعليه‌السلام

مقدمه اى كوتاه

مى پرسند: آيا دين و سياست يكى است؟

آيا اصول و مبانى سياست در نهج البلاغه وجود دارد؟

و مباحث سياسى نهج البلاغه كدامند؟

براى پاسخ دادن به پرسش هاى يادشده ابتدا بايد سياست و مسائل سياسى را تعريف كنيم و آنگاه به ارزيابى دين و هدفدارى آن پرداخته بدانيم كه؛

دين و سياست يكى مى باشند يا از يكديگر جدا هستند.

اول - تعريف سياست

در فرهنگ نامه ها، و كتب و مقالاتى كه به سياست و علوم سياسى اختصاص دارد سياست و مسائل سياسى را اينگونه تعريف و توضيح داده اند كه شامل مسائل پيرامون؛

روابط فرد با فرد؛

روابط فرد با جمع و جامعه؛

روابط جمع با جمع و جامعه؛

روابط متقابل دولت و مردم، مردم و دولت؛

روابط متقابل دولت با دولت ها (برون مرزى) خواهد شد.

سياست و مسائل سياسى به روابط اجتماعى انسان ها وابسته است.

هر كتابى كه به امور اجتماعى انسان ها اختصاص داشته باشد كتابى سياسى است.

هر قانونى، هر دستورالعملى كه به روابط اجتماعى انسان ها بپردازد سياسى است.

سياست و امور سياسى به كيفيت اداره زندگى مجتمع هاى انسانى در بخش هاى مديريت نظامى، مديريت اجتماعى، مديريت اقتصادى، مديريت علمى و بهداشتى و... ارتباط دارد؛

كه همه اديان الهى به امور يادشده مى پرداختند و به اداره امور اجتماعى ملت ها توجه داشتند.

حضرت موسىعليه‌السلام يا حضرت ابراهيم پيامبرعليه‌السلام و رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با انواع تلاش ها و مجاهدت ها:

با رژيم هاى اسبتدادگر مبارزه مى كردند، كارى سياسى بود.

رژيم طاغوتى را سرنگون كردند، كارى سياسى بود.

رژيم الهى و عادلانه را استقرار مى بخشيدند، كارى سياسى بود.

تشكيل دولت مى دادند، و امَّتى را به وجود مى آوردند و تدوين قانون داشتند، كارى سياسى بود.

و پس از پيروزى در اجراى عدالت اقتصادى و عدالت اجتماعى مى كوشيدند و با فساد و فسادگر مبارزه مى كردند، و به كار و توليد و سازندگى مى پرداختند و مشكلات نظامى و اقتصادى و بهداشتى مردم را برطرف مى كردند، كارى سياسى بود.

خود در رأس امور اجتماعى قرار داشتند، رهبرى مردم را بر عهده مى گرفتند جنگ و صلح را مى گذراندند، جامعه را به سوى كمال و تكامل هدايت مى كردند كارى سياسى بود.

اگر آيات قرآن كريم نسبت به آغاز مبارزات حضرت موسى يا عيسى يا ابراهيم پيامبرعليهم‌السلام تا پايان مراحل تشكيل دولت و ملت، استخراج و سازماندهى شود متوجه خواهيم شد كه كار و مبارزه سياسى پيامبران الهى داراى چه ويژگى هاى ارزشمند سياسى بود كه انواع مديريت ها را سامان بخشيدند، و با انواع ظلم و نابرابرى ها مبارزه كردند.

كتاب نهج البلاغه گرچه كتاب اخلاق است، كتاب معنويت است، كتاب دل است، كتاب نيايش و راز و نياز است.

اما در همين محورهاى يادشده خلاصه نمى شود كه نهج البلاغه كتاب سياست است زيرا اكثر خطبه ها و تمام نامه ها و برخى از حكمت هاى آن در دوران ۵ سال حكومت امام علىعليه‌السلام پديد آمده است.

در اين كتاب نورانى انواع دستورالعمل هاى نظامى، اقتصادى، علمى، اجتماعى، بهداشتى وجود دارد كه تمامى آن سياست است و به امور سياسى اختصاص دارد.

در خطبه ها:

به بازسازى دل ها، به استقرار نظم اجتماعى، به اصلاح جامعه، به روش هاى دفاع به شيوه هاى جهاد و پيكار، به كار و توليد و سازندگى، به برقرارى عدالت اجتماعى و اقتصادى مى پردازد كه سياسى است.

و در نامه ها:

به معيارهاى گزينش كارگزاران فرماندهان، فرمانداران و استانداران و علل عزل و نصب فرمانداران به روش هاى دفاع و پيكار به شيوه هاى استقرار عدالت و اجراى حقوق فرد و جامعه، و استقرار نظم و قانون توجه دارد كه تمامى آن سياسى است.

آيا باز هم مى شود گفت: دين از سياست جداست؟

و قرآن كارى به مسائل سياسى ندارد؟

و نهج البلاغه را مى شود از مباحث و مسائل سياسى جدا كرد؟

با توجه به واقعيت هاى يادشده بايد كلمات نورانى آيت اللَّه مدرس شهيد را زمزمه كرد كه فرمود: سياست ما عين ديانت ما، و سياست ما عين ديانت ماست.

دوم - نغمه هاى جدائى

اگر دين و سياست يكى است و ديانت بدون سياست امكان ندارد و سياست بدون ديانت مفهومى نخواهد داشت مى پرسند، چرا برخى نغمه جدائى ساز مى كنند، و با مطرح كردن سكولاريسم(۶) جدائى دين از سياست مى خواهند بگويند كه دين از سياست جداست، و رهبران روحانى نبايد در مسائل سياسى دخالت كنند؟

در پاسخ به اين دسته از سؤالات بايد زمينه هاى پيدايش تفكر جدائى يا جداسازى دين از سياست را باز شناخت كه چرا و در كجا اينگونه از تفكرات پديد آمد.

در اروپا و غرب آنگاه كه كليسا و روحانيون كليسا با علم و تئورى هاى علمى به جنگ و ستيز برخاستند، و در طول ۷ قرن هزاران دانشمند نوآور را سوزاندند يا كشتند يا محاكمه كردند، و دوران تفتيش عقائد و انگيزيسيون را سامان دادند، ضربه هاى جدى بر دين در اروپا وارد شد و سرانجام با پيروزى محافل علمى بر مذهب و كليسا، همه از دين فاصله گرفتند، مردم لائيك شدند، و ساختار حكومت به سكولاريسم ختم شد.

اين جدائى و فاصله گرفتن به برخوردهاى غير انسانى، روحانيون كليسا ارتباط دارد.

هم مسيحيت يك دين نسخ شده بود كه توسط مدعيان آن مسخ و تحريف شد و نتوانست به نيازهاى انسان در غرب و اروپا پاسخ دهد، و هم يك دين كامل الهى چونان اسلام در اروپا و غرب حضور نداشت تا نغمه هاى جدائى را پاسخ مناسب دهد.

ادعاى جدائى دين از سياست، به جوامع لائيك و حكومت هاى سكولار اختصاص دارد كه از دين و كليسا فاصله گرفتند، اين شعار دروغين در كشورهاى اسلامى جايگاهى ندارد، زيرا:

اسلام با علم و علوم جنگى ندارد.

اسلام مشوق علم و علوم و پديد آمدن فرضيه ها و كاوش هاى علمى است و آن را عبادت مى شمارد و والاترين ارزش ها را براى عالم قائل است.

اسلام زمينه هاى پيدايش علوم و فنون را فراهم مى آورد.

اسلام عامل اصلى شكوفائى علمى، اختراعات، اكتشافات و تحولات علمى است، كه مولوى مى گويد:

پس طبيبان از سليمان ز آن گيا

عالم و دانا شدندى مقتدى

تا كتب هاى طبيبى ساختند

جسم را از رنج مى پرداختند

اين نجوم و طب وحى انبياست

عقل و حس را سوى بى سوره كجاست

عقل جز وى عقل استخراج نيست

جز پذيراى فن و محتاج نيست

قابل تعليم و فهمست اين خرد

ليك صاحب وحى تعليمش دهد

جمله حرفتها يقين از وحى بود

اول او ليك عقل آنرا فزود

هيچ حرفت را ببين كين عقل ما

تاند او آموختن بى اوستا

گرچه اندر مكر موى اشكاف بد

هيچ پيشه رام بى استا نشد

دانش پيشه ازين عقل اربدى

پيشه بى اوستا حاصل شدى(۷)

وقتى اسلام عامل پيدايش علوم است، و در مسائل و مباحث سياسى نيز حرف اول و آخر را مى زند، و شيوه ها و طرح هاى اجتماعى آن در اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى كاربردى و قابل اجراست، همه آن را مى پذيرند و بكار مى گيرند.

نه دين از سياست و مسائل سياسى جداست؛

و نه سياست بدون دين قابل اجراست.

امام علىعليه‌السلام اين حقيقت روشن را در خطبه ۳ نهج البلاغه اينگونه بيان مى فرمايد:

«أما والَّذي فلق الحبَّة، وبرأ النَّسمة، لولاَ حضور الحَاضر، وَقيَام الحجَّة بوجودالنَّاص ر، وما أخذ اللَّه على العلماء ألاَّ يقارُّوا على كظَّة ظالمٍ، ولاَسَغَب مَظلومٍ، لَأَلقَيت حَبلَهَا عَلَى غَار بهَا، وَلَسَقَيت آخرَهَا بكَأس أَوَّلهَا، وَلَأَلفَيتم دنيَاكم هذه أزهد عندي من عفطة عنزٍ! »

«سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران، حجت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مى نمودم، و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزش تراست.»

امام علىعليه‌السلام در خطبه ۱۱۹ مسئوليت هاى دينى و سياسى را با بيان هشدار دهنده اى اينگونه مطرح فرمود كه:

« ولاَ يَنبَغي لي أَن أَدَعَ الجندَ وَالمصرَ وَبَيتَ المَال وَجبَايَةَ الْأَرْض، وَالْقَضَاءَ بَيْنَ المسلمين، والنَّظر في حقوق المطالبين، ثمَّ أخرج في كتيبةٍ أتبع أخرى، أتقلقل تقلقل القدح في الجفير الفارغ.

وإنَّما أنا قطب الرَّحا، تدور عليَّ وأنا بمكاني، فإذا فارقته استحار مدارها، واضطرب ثفالها.

هذا لعمر اللَّه الرَّأي السُّوء.

واللَّه لولاَ رَجَائي الشَّهَادَةَ عندَ لقَائي العَدوَّ - وَلَو قَد حمَّ لي لقَاؤه - لَقَرَّبت ركَابي ثمَّ شخصت عنكم فلاَ أَطلبكم مَا اختَلَفَ جَنوبٌ وَشَمَالٌ؛ طَعَّانينَ عَيَّابينَ، حَيَّادينَ روَّاغين.

إنَّه لاَ غَنَاءَ في كَثرَة عَدَدكم مَعَ قلَّة اجتَِماعِ قلوبِكم. لَقَد حَمَلتكم عَلَى الطَّرِيقِ الواضح الَّتي لاَ يَهلك عَلَيهَا إلاَّ هَالكٌ، مَن استَقَامَ فَإلَى الجَنَّة، وَمَن زَلَّ فَإلَى النَّار!»

«و براى من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان، و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم، آنگاه با دسته اى بيرون روم، و به دنبال دسته اى به راه افتم، و چونان تير نتراشيده در جعبه اى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم.

من چونان سنگ آسياب، بايد بر محور خود استوار بمانم، و همه امور كشور، پيرامون من و به وسيله من بگردش در آيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد.

به حق خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است.

به خدا سوگند! اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاى در ركاب كرده از ميان شما مى رفتم، و شما را نمى طلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مى وزد زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو، رويگردان از حق، و پر مكر و حيله ايد.

مادام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد، من شما را به راه روشنى بردم كه جز هلاك خواهان، هلاك نگردند، آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت شتافت و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد.»(۸)

سوم - ويژگى هاى سياست توحيدى

مقدمه

پس از آنكه واقعيت سياسى بودن دين به اثبات رسيد مى پرسند، سياست مذهبى با سياست هاى غربى و شرقى، و ديگر مباحث سياسى روز چه تفاوت هايى دارد؟

و كدامين واقعى و زلال حقيقت است كه بايد به آن عمل كرد و آن را باور داشت؟

اگر پژوهشگران علوم سياسى، مباحث سياسى قرآن و نهج البلاغه را بخوبى ارزيابى كنند متوجه خواهند شد كه مبانى نظرى و اصول سياست در اسلام، تمام والائى و جاذبه هاى مسائل سياسى دنيا را دارد با اين فرق كه ويژگى هاى موجود در اصول سياسى اسلام را در ديگر سياست هاى غرب و شرق نمى توان يافت كه به برخى از آنها اشاره مى شود، مانند:

۱ - توحيدى بودن

اصول و مبانى سياست در شرق و غرب را انسان ها مى نويسند، و دستورالعمل هاى سياسى تراوشات مغز انسان است كه:

انسان بر انسان حاكم است.

و مسائل سياسى در اختيار سياستمداران است.

هم انسان اسير سياست است و هم سياست اسير انسان.

كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در خطبه ۵۰ به اين حقيقت تلخ اشاره فرمود:

« إنَّما بدء وقوع الفتن أهواءٌ تتَّبع، وأحكامٌ تبتدع، يخالف فيها كتاب اللَّه، ويتولَّى عليها رجالٌ رجالاً، على غير دين اللَّه.

فلو أنَّ الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين؛ ولو أنَّ الحقَّ خلص من ل بس الباطل، انقطعت عنه ألسن المعاندين.

ولكن يؤخذ من هذا ضغثٌ، ومن هذا ضغثٌ، فيمزجان! فهنالك يستولي الشَّيطان على أوليائه، وينجو الَّذين سبقت لهم من اللَّه الحسنى (۹)

علل پيدايش فتنه ها

«همواره آغاز پديد آمدن فتنه ها، هواپرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است، نوآورى هايى كه قرآن با آن مخالف است، و گروهى (با دو انحراف ياد شده) بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست.

پس اگر باطل با حق مخلوط نمى شد، بر طالبان حق پوشيده نمى ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مى گشت زبان دشمنان قطع مى گرديد.

اما قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند، آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت.»(۱۰)

در اينگونه از نظام هاى سياسى، انسان بر انسان حاكم است، و آزادى به معناى واقعى اسير انسان هاى حاكم خواهد بود، گرچه شعار آزادى و دموكراسى فراوان سر مى دهند.

اما در أديان الهى و اسلام و از ديدگاه نهج البلاغه، مباحث و مسائل سياسى، و دستورالعمل هاى فردى و اجتماعى را خداى انسان آفرين مشخص مى فرمايد كه به وسيله وحى و كتب آسمانى به انسان ها ابلاغ مى گردد.

در سياست توحيدى، خدائى كه انسان را آفريد و او را تربيت كرد، با شناخت كامل كيفيت اداره زندگى او را مشخص مى كند، همه مسائل سياسى با واقعيت ها و ضرورت ها انطباق دارد، حق حق، و زلال حقيقت است، همواره راهگشا و جاودانه است و از نظر كاربردى قابل اجرا و تكامل آفرين است؛

بنابر اين هم اروپا و غرب، سياست و مباحث سياسى دارند و هم اسلام با سياست جدا نيست، با اين فرق كه در اسلام سياست توحيدى است.

خداى انسان آفرين حكيمانه و با شناخت كامل مسائل سياسى را تعيين مى كند.

اما در غرب انسان ها براى انسان ها خط و نشان مى كشند.

و بدون آنكه انسان را بشناسند يا انسان موجودى قابل شناخت براى انسان ها باشد،

بدون علم و آگاهى، مسائل سياسى را مى نويسند كه هر روز در معرض زوال و كاستى است، همه متفكران غرب و شرق اين حقيقت را باور دارند كه:

تا انسان را نشناسيم.

تا زواياى روح آدمى را كشف نكنيم.

نمى توانيم براى انسان دستورالعمل (كاتالوك) زندگى فردى، اجتماعى تدوين كنيم، آنها كه از دين و خدا فاصله گرفتند و در حكومت سكولار زندگى مى كنند مى گويند:

ما چاره اى نداريم و ناچار با عدم شناخت صحيح از انسان، اصول و مبانى سياست او را تدوين مى كنيم.

كه اين ادعا در كشورهاى اسلامى و در جوامع توحيدى بى أساس است.

در تفكر قرآن و نهج البلاغه خداى جهان آفرين، انسان را آفريد و سود و زيان او را مشروحاً بيان داشت و راه هاى كمال و تكامل او را در پرتو وحى روشن فرمود.

امام در نامه ۵۳ خطاب به مالك اشتر (استاندار مصر) مى نويسد:

« أمره بتقوى اللَّه، وإيثار طاعته، واتباع ما أمر به في كتابه: من فرائضه وسننه، الَّتي لاَ يَسعَد أَحَدٌ إلاَّ باتبَاعهَا، وَلاَ يَشقَى إلاَّ مَعَ جحودهَا وَإضَاعَتهَا، وَأَن يَنصرَ اللَّه س بحانه بقلبه ويده ولسانه؛ فإنَّه جلَّ اسمه، قد تكفَّل بنصر من نصره، وإعزاز من أعزَّه.

وأمره أن يكسر نفسه من الشَّهوات، ويزعها عند الجمحات، فإنَّ النَّفس أمَّارةٌ بالسُّوء، إلاَّ ما رحم اللَّه.

ثمَّ اعلم يا مالك، أني قد وجَّهتك إلى بلاَدٍ قَد جَرَت عَلَيهَا دوَلٌ قَبلَكَ، من عَدلٍ وجورٍ، وأنَّ النَّاس ينظرون من أمورك في مثل ما كنت تنظر فيه من أمور الولاَةقبلك، ويقولون ف يك ما كنت تقول فيهم، وإنَّما يستدلُّ على الصَّالحين بما يجري اللَّه لهم على ألسن عباده

ضرورت خودسازى

«او را به ترس از خدا فرمان مى دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدم دارد، و آن چه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنت ها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد.

به او فرمان مى دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد.

و به او فرمان مى دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد، كه: همانا نفس همواره به بدى و اميدارد جز آن كه خدا رحمت آورد.(۱۱)

پس اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولت هاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مى نگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى، و درباره تو آن مى گويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مى گويى، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخت.»

و آنگاه به فلسفه سياسى، اجتماعى بعثت پيامبران آسمانى و رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى پردازد و مى فرمايد:

« واصطفى سبحانه من ولده أنبياء أخذ على الوحي ميثاقهم، وعلى تبليغ الرسالةأمانتهم، لمَّا بدَّل أكثر خلق ه عهد اللَّه إليهم فجهلوا حقَّه، واتَّخذوا الْأنْداد معه، واجتالتهم الشَّياطين عن معرفته، واقتطعتهم عن عبادته، فبعث فيهم رسله، وواتر إليهم أنبيأه، ليستأدوهم ميثاق فطرته، ويذكروهم من سىَّ نعمته، ويحتجُّوا عليهم بالتَّبليغ، ويثيروا لهم دفائن العقول، ويروهم آيات المقدرة.

من سقفٍ فوقهم مرفوعٍ، ومهادٍ تحتهم موضوعٍ، ومعايش تحييهم، وآجالٍ تفنيهم، وأوصابٍ تهرمهم، وأحداثٍ تتابع عليهم.

ولم يخل اللَّه سبحانه خلقه من نبىٍّ مرسلٍ، أو كتابٍ منزلٍ، أو حجَّةٍ لاَزمَةٍ، أَومحجَّةٍ قائمةٍ:

رسلٌ لا تقصر بهم قلَّة عددهم، ولاَكَثرَة المكَذبينَ لَهم: من سَابقٍ سميَ لَه مَن بع ده، أو غابرٍ عرَّفه من قبله: على ذلك نسلت القرون، ومضت الدُّهور، وسلفت الْآباء، وخلفت الْأبْناء.

إلى أن بعث اللَّه سبحانه محمَّداً رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ لِإِنجازِ عِدتِهِ، وإتمام نبوَّته، مأخوذاً على النَّبيين ميثاقه، مشهورةً سماته، كريماً ميلاده.

وأهل الْأرْض يوْمئذٍ مللٌ متفرقةٌ، وأهْواءٌ منْتشرةٌ، وطرائق متشتتةٌ، بيْن مشبهٍ للّه بخلقه، أو ملحدٍ في اسمه، أو مشيرٍ إلى غيره.

فهداهم به من الضَّلاَلَة، وَأَنقَذَهم بمَكانه منَ الجَهَالَة.

ثمَّ اختار سبحانه لِمحمَّدٍصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ لِقاءه، ورضِي له ما عِنده، وأكرمه عن دار الدُّنيا، ورغب به عن مقام البلوى، فقبضه إليه كريماًصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ .»

فلسفه بعثت پيامبران (نبوت عامه)

«خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت، تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت ها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند، و حق پروردگار را نشناختند، و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت، و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته هاى انسان ها رسولان خود را پى در پى اعزام كرد، تا وفادارى به پيمان فطرت(۱۲) را از آنان باز جويند، و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند، و با ابلاغ احكام الهى، حجت را بر آنها تمام نمايند، و توانمندي هاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند، و نشانه هاى قدرت خدا را معرفى كنند، مانند:

سقف بلند پايه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آن ها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راه هاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاى پيركننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است.

خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند، بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند، و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرفى كردند، بدينگونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.»

فلسفه بعثت پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

«تا اينكه خداى سبحان، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همه پيامبران پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود، نشانه هاى او شهرت داشت، و تولدش بر همه مبارك بود.

روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواسته هاى گوناگون، و روش هاى متفاوت بودند، عده اى خدا را به پديده ها تشبيه كرده، و گروهى نام هاى ارزشمند خدا را انكار و به بت ها نسبت مى دادند، و برخى به غير خدا اشاره مى كردند.

پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد.

سپس ديدار خود را براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ برگزيد، و آن چه نزد خود داشت براى او پسنديد، و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتاري ها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.»(۱۳)

۲- زيربنائى بودن ارزش ها

يكى ديگر از ويژگى هاى سياست اسلامى، زيربنائى بودن ارزش ها در سياست توحيدى است كه اين حقيقت نيز در سياست هاى غربى و شرقى راه ندارد.

سياست اسلامى، سياست علوى در نهج البلاغه، با ارزش هاى اخلاقى پيوند ناگسستنى دارد.

اخلاق و ارزش هاى اخلاقى، ايمان و خداگرائى، تقوا و معادگرائى، زيربناى سياست توحيدى است، در اين ديدگاه سياستمداران جامعه اسلامى، پرهيزكاران مى باشند و پرهيزكاران و ارزش گراها، سياستمداران دلسوز جامعه اسلامى خواهند بود.

كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به والاترين مدير سياسى خود در نامه ۵۳ چنين دستور مى دهد:

« فليكن أحبَّ الذَّخائر إليك ذخيرة العمل الصَّالح، فاملك هواك، وشحَّ بنفسك عمَّا لاَ يَحلُّ لَكَ، فَإنَّ الشُّحَّ بالنَّفس الْإنْصَاف منْهَا فَيَما أَحَبَّتْ أَوْ كَرهَتْ.

وأشعر قلبك الرَّحمة للرَّعيَّة، والمحبَّة لهم، واللُّطف بهم، ولاَ تَكونَنَّ عَلَيهم سَبعاً ضارياً تغتنم أكلهم، فإنَّهم صنفان:

إمَّا أخٌ لك في الدين، أو نظيرٌ لك في الخلق، يفرط منهم الزَّلل، وتعرض لهم العلل، ويؤتى على أيديهم في العمد والخطأ، فأعطهم من عفوك وصفحك مثل الَّذي تحبُّ و ترضى أن يعطيك اللَّه من عفوه وصفحه.

فإنَّك فوقهم، ووآلي الْأمْر عليْك فوْقك، واللَّه فوْق منْ ولَّاك! وقد اسْتكْفاك أ مرهم، وابتلاَكَ بهم

« پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيارگير، و از آن چه حلال نيست خويشتن دارى كن، زيرا بخل ورزيدن به نفس خويش، آن است كه در آن چه دوست دارد، يا براى او ناخوشايند است، راه انصاف پيمايى.»

اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم)

«مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش.

مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، يا علت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، چون ارزش ها نوع سياست و ساختار حكومت را تعيين مى كنند اصول و مبانى سياست در چهارچوب دين و ارزش ها شكل مى گيرد و آنگاه هرگونه گرايش هاى نفسانى، و شيوه هاى شيطانى طرد خواهد شد و سياستمدار اسلامى به چپ و راست كشانده نشده و به انواع آفت ها دچار نخواهد گرديد.»

كه امام علىعليه‌السلام به مالك اشتر در نامه ۵۳ چنين رهنمود مى دهد:

« ولاَ تَقولَنَّ: إني مؤَمَّرٌ آمر فَأطَاع، فَإنَّ ذلكَ إدغَالٌ في القَلب، وَمَنهَكَةٌ للدين، وتقرُّبٌ من الغير.

وإذا أحدث لك ما أنت فيه من سلطانك أبَّهةً أو مخيلةً، فانظر إلى عظم ملك اللَّه فوقك، وقدرت ه منك على ما لاَ تَقدر عَلَيه من نَفسكَ، فَإنَّ ذلكَ يطَامن إلَيكَ من طماحك، ويك فُّ عن ك من غربك، ويفي ء إليك بما عزب عنك من عقلك !»

«به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم، بايد اطاعت شود، كه اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست.

و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، و تند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.»

امام علىعليه‌السلام به همه كارگزاران كشور اسلامى سفارش به خودسازى و كنترل هواى نفس مى فرمايد تا با خودسازى بتوانند سياست توحيدى را تحقق بخشند

و در جامعه سازى اين حقيقت به اثبات رسيده است كه بدون فردسازى و خودسازى، جامعه هرگز ساخته نخواهد شد؛ زيرا جامعه از افراد تشكيل مى شود كه امام علىعليه‌السلام نسبت به ضرورت خودسازى براى داشتن جامعه سالم در حكمت ۷۳ فرمود:

«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَامَاً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أَحَقُّ بِالْإِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ

ضرورت خودسازى رهبران و مديران

«كسى كه خود را رهبر مردم ساخته، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد، و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد.»(۱۴)

اگر به مسائل زيربنائى سياست توجه نشود، و ارزش ها در مسائل سياسى ناديده گرفته شود، سياست صحيحى وجود نخواهد داشت و سياستمداران سالمى نخواهيم داشت.

چه سياستمدارانى كه اعتقادى به ارزش هاى اخلاقى ندارند و يا با سياست توحيدى آشنا نيستند و چه سياستمدارانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كنند، اما در عمل كارى به ارزش ها ندارند، هردو گروه به انحراف وكجروى و انواع آفت ها و مفاسد اجتماعى دچار خواهند شد و در روش هاى دروغين سياست و شيوه هاى شيطانى آن گرفتار خواهند شد.

آنها ندارند و محرومند و اينها در كنار چشمه هاى مواج حقيقت تشنه كام مانده اند كه: چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود

از نظر كاربردى تا مباحث زيربنايى سياست روشن نشود و سياستمداران و كارگزاران حكومت آن ارزش ها را بكارنگيرند، نمى توانند در اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى موفق باشند، و اصول و مبانى سياست را در عينيت جامعه پياده كنند.

آنگاه نه جامعه و حكومت سالمى مى توان داشت و نه از سياستمداران و كارگزاران دلسوز و ايثارگر، خبرى خوهد بود.

۳ - تحقق انواع آزادى

يكى ديگر از ويژگى هاى سياست توحيدى و علوى، تحقق انواع آزادى است.

وقتى مسائل سياسى و دستورالعمل هاى آن را خداى جهان آفرين مشخص مى فرمايد و در سياست توحيدى حاكميت خدا و قوانين الهى وحى محورى، قرآن محورى، خدا محورى مطرح باشد، و انسان ها در پرتو احكام نورانى قرآن به رشد و كمال برسند، ديگر سلطه انسان بر انسان، سلطه گرى سياستمداران، حاكميت فرد بر فرد يا جمع پديد نخواهد.

همه بنده خداوند و همه تسليم مقررات الهى مى باشند.

همه از خدا فرمان مى گيرند.

همه رهبران، مديران، از بندگان خدا و در خدمت بندگان خدا قرار دارند.

و همه خدمتگزار مردمند.

همه بايد به احكام و مقررات الهى احترام بگذارند.

اينجاست كه انواع آزادى ها تحقق مى پذيرد، فرد آزاد است، جامعه آزاد است، و فرد و جامعه مى تواند با آزادى انتخاب كند به تكامل برسد.

پس ولايت مطلقه فقيه، آزادترين نوع حكومت هاست كه ضامن اجرايى انواع آزادى هاست.

زيرا در سيستم حكومتى ولايت فقيه، ارزش ها حاكمند، دين و فقه اسلامى و خدا حاكم است.

شخص فقيه اگر قدرت دارد و ولايت دارد به بركت فقه و ارزش هاست، اگر مرتكب خلاف شود از عدالت ساقط شده ديگر ولايتى نخواهد داشت.

در كدام حاكميت سياسى و در كدام نظام سياسى دنيا اينگونه از آزادى دفاع مى شود.

امام علىعليه‌السلام در آغاز نامه هاى خود مى نويسد:

من عبداللَّه از بنده خدا

وقتى امام و رهبر جامعه اسلامى، بنده خداست، و خدمتگزار ملت است، ريشه هاى سلطه و استبدادگرى خشكانده مى شود، و انواع آفت ها ريشه كن مى شود و آزادى تحقق مى پذيرد.

۴- ضمانت اجرائى

يكى ديگر از ويژگى هاى سياست توحيدى و علوى، داشتن ضمانت اجرائى است.

چون ارزش ها، ايمان، اخلاق اسلامى، زيربناى سياست توحيدى است، ضمانت اجرائى سياست و امور سياسى تحقق مى يابد.

اصل نظارت در جامعه اسلامى، سامان مى گيرد.

اصل كنترل صحيح، اجرا مى شود.

اصل هماهنگى، جامعه را به وحدت مى رساند.

اصل پاكسازى، درست اجرا مى شود.

و اصل جاذبه و دافعه، نظام اسلامى را از انواع آفت ها دور نگه داشته سلامت نظام را تضمين مى كند؛

كه امروزه اصول يادشده را در مديريت ها ضرورى و حياتى مى شمارند.

درست است كه مباحث و مسائل سياسى هم در اسلام و هم در سائر ملل غرب و شرق وجود دارد اما مسئله مهم آن است كه ديگر سياست هاى دنيا از ضمانت اجرائى صحيحى برخوردار نيستند.

وقتى ايمان و اخلاق فراموش شد؛

و ارزش ها در سياست هاى ماكياوليستى از ياد رفت.

و سياستمداران براى رسيدن به اهداف خويش هرگونه عملى را روا و مجاز پنداشتند.

چگونه مى شود به سياستمداران اطمينان داشت؟

و آنها چگونه مى توانند سياست درست و صحيحى داشته باشند؟

بدون ايمان و حاكميت ارزش ها، اصل نظارت چگونه شكل مى گيرد كه با انواع رشوه ها ناظران را تطميع مى كنند.

و با انواع تهديدها اصل كنترل نيز تحقق نمى يابد.

و اصل هماهنگى نيز در دروغگوئى ها و دوروئى ها فراموش مى شود و اصل پاكسازى در گرد و خاك حزب گرائى، و جناح بازى، مسخره مى شود.

و هركس هركارى را كه دوست دارد انجام مى دهد.

گرچه از انواع چشم هاى الكترونيك استفاده كردند، و با تلويزيون هاى مدار بسته، و انواع ابزار هشدار دهنده خواستند مراقب انسان باشند و براى كنترل كارگزاران از نيروهاى اطلاعاتى كمك گرفتند.

و آنگاه كه در نيروهاى اطلاعاتى به بن بست رسيدند به نيروهاى ضداط لاعات اميدوار شدند.

اما حكايت همچنان باقى است.

از ديدگاه امام علىعليه‌السلام سياست بايد ضمانت اجرائى داشته باشد و ضمانت اجرائى با چشم الكترونيك سامان نمى يابد.

و انسان نمى تواند انسان را كنترل كند، بايد ايمان و اخلاق را در دل ها زنده كرد.

بايد ارزش هاى زيربنايى را تقويت نمود.

اگر سياستمداران جهان، با ارزش هاى اخلاقى تربيت شوند، و از بهترين هاى جامعه اسلامى انتخاب گردند.

و با وحى محورى و قرآن محورى در مديريت هاى خود مشغول انجام وظيفه باشند، اصول ياد شده دقيقاً اجرا مى گردد.

امام علىعليه‌السلام در حكومت ۵ ساله خود اصول ياد شده را با پشتوانه ارزش ها بكارگرفت و موفق هم شد.

كه در خطبه ۴ نهج البلاغه به آن اشاره فرمود:

« بنا اهتديتم في الظَّلماء، وتسنَّمتم ذروة العلياء، وبنا أفجرتم عن السرار. وقر سمعٌ لم يفقه الواعية، وكيف يراعي النَّبأة من أصمَّته الصَّيحة؟ ربط جنانٌ لم يفارقه الخفقان.

ما زلت أنتظر بكم عواقب الغدر، وأتوسَّمكم بحلية المغترين، حتَّى سترني عنكم جل باب الدين، وبصَّرنيكم صدق النيَّة.

أقمت لكم على سنن الحق في جواد المضلَّة، حيث تلتقون ولا دليل، وتحتفرون و لاتميهون.

اليوم أنطق لكم العجماء ذات البيان! عزب رأي امرى ءٍ تخلَّف عني! ما شككت في الحق مذ أريته! لم يوجس موسىعليه‌السلام خيفةً على نفسه، بل أشفق من غلبة الجهَّال ودول الضَّلال! اليوم تواقفنا على سبيل الحق والباطل. من وثق بماءٍ لم يظمأ!»

ويژگى هاى اهل بيتعليهم‌السلام

«شما مردم به وسيله ما، از تاريكى هاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقى رسيديد، صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كر است گوشى كه بانگ بلند پندها را نشود، و آن كس را كه فرياد بلند، كر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد كرد؟ قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد.

من همواره منتظر سرانجام حيله گرى شما مردم بصره بودم، و نشانه هاى فريب خوردگى را در شما مى نگريستم، تظاهر به ديندارى شما پرده اى ميان ما كشيد ولى من با صفاى باطن درون شما را مى خواندم.

من براى واداشتن شما به راه هاى حق، كه در ميان جاده هاى گمراه كننده بود به پاخاستم در حالى كه سرگردان بوديد، و راهنمايى نداشتيد، بدنبال رهبر و راهنما بوديد اما او را نمى يافتيد، امروز زبان بسته را به سخن مى آورم، دور باد رأى كسى كه با من مخالفت كند، از روزى كه حق به من نشاند داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم، كناره گيرى من چونان حضرت موسىعليه‌السلام برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولت گمراهان حاكم گردد، امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار داريم، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى ماند.(۱۵)

۲ - حكومت از ديدگاه نهج البلاغه

مقدمه

واژه حكومت داراى معانى متعددى است.

معناى اساسى آن عبارتست از انقاذ حكم عملى رهبرى و حكمرانى و از اين منظر حكومت تجسم دولت و عامل اجراى حاكميت در جامعه است.(۱۶)

و جوهره حكومت سيطره و حكمرانى است.

معناى ديگر حكومت اشاره به ارگان هايى دارد كه حاكم بواسطه آن اعمال حاكميت مى كند.(۱۷)

درباره حكومت پرسش هاى مهمى مطرح است از جمله اينكه:

حكومت چيست؟

و منشاء پيدايش آن چيست؟

و آيا وجود آن در جامعه ضرورى است؟

طبيعى است كه هر دولتى داراى يك حكومتى است و همه اعضاى ملت با قطع نظر از تمايزهاى متنوع خويش، از اوامر حكومتى او تبعيت مى كنند، گرچه حكومت را از زواياى گوناگون مى توان مورد كاوش قرار داد ولى در اين فصل صرفاً به ضروريات آن در جامعه اشاره مى شود.

وجود حكومت امرى ضرورى است.

يكى از مسائل اساسى در اداره مملكت، مسأله ضرورت حكومت است و از ديرباز تا كنون وجود حكومت امرى ضرورى به حساب مى آيد، گرچه افرادى در گذشته و قرن هيجدهم و نوزدهم نظير سن سيمون، و پرودن از سوسياليست هاى خيال پرداز و فيزيوكرات ها، قائل به محو حكومت در جامعه بودند، به اعتقاد سن سيمون خود انسانى جامعه را از مهلكه ميرهاند و ماركسيت ها نيز، در ترسيم جامعه آرمانى خود، محو حكومت را وعده مى دادند.

امروزه به مخالفين حكومت، آنارشيست اطلاق مى شود.

كه گاهى به معناى هرج و مرج طلب هم به كار ميرود.

آنارشيست ها معتقدند كه انسان ذاتاً طبيعتى پاك دارد كه او را وادار مى كند تا تقاضاى خوب را بپذيرد و آنگاه نتيجه مى گرفتند كه پس حكومت ضرورتى ندارد.

همچنين معتقدند:

حكومت با حريت و آزادى انسان تناقض دارد و حفظ كرامت و آزادى انسانى اقتضاء مى كند كه حكومت از قاموس زندگى انسانى رخت بربندد.(۱۸)

در جهان اسلام، گروهى از خوارج و ابى بكر اصم، از علماى اهل سنت، قائل به عدم ضرورت حكومت شدند. از ديدگاه شيعه، حكومت امرى ضرورى است و در صورت انحراف آن نبايد منكر اصل ضرورتش شد.(۱۹)

وقتى خوارج شعار مى دادند كه:

«لا حكم الاّ للّه »

«حكومتى جز حكومت خدا نبايد وجود داشته باشد.»

و با اين شعار حكومت عدل امام علىعليه‌السلام را نفى مى كردند، امامعليه‌السلام در پاسخ آنان چنين فرمود:

« قال عليه‌السلام : كلمة حقٍّ يراد بها باطلٌ!

نعم إنَّه لاَ حكمَ إلاَّ للّه. وَلكنَّ هؤلاَء يَقولونَ: لاَ إمرَةَ إلاَّ للّه.

وإنَّه لاَبدَّ للنَّاس من أَميرٍ بَرٍّ أَو فَاجرٍ يَعمَل في إمرَته المؤمن، وَيَستَمتع فيهَا الكافر، ويبلغ اللَّه فيها الْأجل، ويجْمع به الْفيْ ء، ويقاتل به الْعدوُّ، وتأْمن به السُّب ل، ويؤخذ ب ه للضَّعيف من القوي؛ حتَّى يستريح برٌّ، ويستراح من فاجرٍ.

و في رواية أخرى أنهعليه‌السلام لما سمع تحكيمهم قال: حكم اللَّه أنتظرفيك م.

وقال: أمَّا الْإمْرة الْبرَّة فيعْمل فيها التَّقيُّ؛ وأمَّا الْإمْرة الْفاجرة فيتمتَّع فيها الشَّقىُّ؛ إلى أن تنقطع مدَّته، وتدركه منيَّته

ضرورت حكومت

«سخن حقى است، كه از آن اراده باطل شده!

آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نيست، ولى اينها مى گويند زمامدارى جز براى خدا نيست، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مؤمنان در سايه حكومت، به كار خود مشغول و كافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حكومت، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى مى گردد و به كمك آن با دشمنان مى توان مبارزه كرد، جاده ها أمن و امان، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران، در امان مى باشند

منتظر حكم خدا درباره شما هستم.

و نيز فرمود: اما در حكومت پاكان، پرهيزكار به خوبى انجام وظيفه مى كند ولى در حكومت بدكاران، ناپاك از آن بهرمند مى شود تا مدتش سرآيد و مرگ فرا رسد.»(۲۰)

نتيجه اينكه در انديشه سياسى غرب و اسلام، وجود حكومت امرى ضرورى است.

مهمترين ادله ضرورت حكومت در اسلام عبارتند از:

۱ - دليل عقلى

الف - انسان موجودى اجتماعى است

و اسلام آيينى است كه به نيازها و خواسته هاى مشروع اجتماع پاسخ گفته، آنها را به فراموشى نسپرده است.

طبيعى است كه اگر در جامعه حكومت وجود نداشته باشد، جامعه دچار اختلال و هرج و مرج مى شود.

ب - و ديگر آنكه: انسان ها طالب برترى به خدمت گرفتن ديگران، در راستاى منافع خود هستند.

و رها بودن انسان و عدم حاكميت قانون بر جامعه موجب اختلاف، تشتت و هرج و مرج مى شود.

زيرا محصول تلاش هاى افراد با يكديگر ارتباط و تلاقى دارد و همه خواهان استفاده از آن هستند.

منافع مادى موجب تزاحم، اختلاف و فزونى كينه ها مى شود.

و رفع هرج و مرج ناشى از اين امور در گرو قانون است.

ج - ضرورت قانون براى فرد و جامعه جهت استقرار نظم غير قابل انكار است.

اما قانون نيز هرقدر كامل و منطبق بر نيازهاى جامعه تنظيم شده باشد كافى نيست، بلكه محتاج مجرى و حاكم است، يكى از اهداف اساسى حكومت ايجاد نظم و امنيت در جامعه و جلوگيرى از تنازع و هرج و مرج است و امنيت و نظم هدفى است كه هر انسانى به ضرورت آن واقف است.

خداوند پيامبران الهى را در جهت اجراى قوانين الهى در جامعه ارسال كرده است.

برخى از پيامبران، در اعمال حاكميت الهى، توفيق يافتند و برخى ديگر با موانع روبرو شدند.(۲۱) (۲۲)

امام علىعليه‌السلام در خطبه ۱۴۶ به ضرورت هاى عقلى و اجتماعى حكومت مى پردازد و ضرورت حكومت را به وحدت اجتماعى و امنيت ملى ارتباط مى دهد، كه اگر حكومت نباشد به نظام جامعه در هم فرو ريزد و روح هرج و مرج طلبى حاكم شود، تكامل فرد و جامعه در خطر است و ديگر كسى رنگ سعادت را نخواهد ديد، كه فرمود:

« و مكان القيم بالْأمْر مكان النظام من الْخرز يجْمعه ويضمُّه: فإن انْقطع النظام تفرَّق الخرز وذهب، ثمَّ لم يجتمع بحذافيره أبداً.

والعرب اليوم، وإن كانوا قليلاً، فهم كثيرون بالْإسْلَام، عَزيزونَ بالْإجْتَِماعِ!»

«جايگاه رهبر چونان ريسمانى محكم است كه مهره ها را متحد ساخته به هم پيوند مى دهد، اگر اين رشته از هم بگسلد، مهره ها پراكنده و هر كدام به سويى خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آورى نخواهند شد.

عرب امروز گرچه از نظر تعداد اندك است اما با نعمت اسلام فراوانند، و با اتحاد و هماهنگى عزيز و قدرتمندند.»(۲۳)


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14