امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 13101
دانلود: 2122


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13101 / دانلود: 2122
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد 2

نویسنده:
فارسی

۲- اخلاق القيادة

« وأشعر قلبك الرَّحمة للرَّعيَّة، والمحبَّة لهم، واللُّطف بهم، ولاَ تَكونَنَّ عَلَيهم سَبعاً ضارياً تغتنم أكلهم، فإنَّهم صنفان: إمَّا أخٌ لك في الدين، أو نظيرٌ لك في الخلق، يفرط منهم الزَّلل، وتعرض لهم العلل، ويؤتى على أيديهم في العمد والخطأ، فأعطهم من عفوك وصفحك مثل الَّذي تحبُّ وترضى أن يعطيك اللَّه من عفوه وصفح ه. فإنَّك فوقه م، ووآلي الْأمْر عليْك فوْقك، واللَّه فوْق منْ ولاَّك! وقد استكفاك أمرهم، وابتلاَكَ بهم. وَلاَ تَنصبَنَّ نَفسَكَ لحَرب اللَّه فَإنَّه لاَيَدَ لَكَ بنقمته، ولاَ غنَى بكَ عَن عَفوه وَرَحمَته.

ولاَ تَندَمَنَّ عَلَى عَفوٍ، وَلاَ تَبجَحَنَّ بع قوبَةٍ، وَلاَ تسرعَنَّ إلَى بَادرَةٍ وَجَدتَ منهَا مندوحةً، ولاَ تَقولَنَّ: إني مؤَمَّرٌ آمر فَأطَاع، فَإنَّ ذلكَ إدغَالٌ في القَلب، وَمَنهَكَةٌ للدين، وتقرُّبٌ من الغير. وإذا أحدث لك ما أنت فيه من سلطانك أبَّهةً أومخيلةً، فان ظر إلى عظم ملك اللَّه فوقك، وقدرته منك على ما لاَ تَقدر عَلَيه من نفسك، فإنَّ ذلك يطامن إليك من طماحك، ويكفُّ عنك من غربك، ويفي ء إليك بم ا عزب عنك من عقلك!»

۲- اخلاق رهبرى

مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، يا علت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آنگونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست، و از بخشش و رحمت او بى نياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش، و از كيفر كردن شادى مكن، و از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم، بايد اطاعت شود، كه اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست. و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، و تند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.

۳- التجنب من الغرور و الأنانية

« إيَّاك ومساماة اللَّه في عظمته، والتَّشبُّه به في جبروته، فإنَّ اللَّه يذلُّ كلَّ جبَّارٍ، ويهين كلَّ مختالٍ.

أنصف اللَّه وأنصف النَّاس من نفسك، ومن خاصَّة أهلك، ومن لك فيه هوًى من رعيَّتك، فإنَّك إلاَّ تف عل تظلم! ومن ظلم عباد اللَّه كان اللَّه خصمه دون عباده، ومن خاصمه اللَّه أدحض حجَّته.

وكان للّه حرباً حتَّى ينزع أو يتوب. وليس شي ءٌ أدعى إلى تغيير نعمة اللَّه وتعج يل نقمته من إقامةٍ على ظلمٍ، فإنَّ اللَّه سميعٌ دعوة المضطهدين، وهو للظَّالمين بالمرصاد.»

۳ - پرهيز از غرور و خودپسندى

بپرهيز كه در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى، و در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مى سازد، و هر خودپسندى را بى ارزش مى كند. با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديك، و با افرادى از رعيت خود كه آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت كن، كه اگر چنين نكنى ستم روا داشتى، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند.

و چيزى چون ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نمى كند، و كيفر او را نزديك نمى سازد، كه خدا دعاى ستمديدگان را مى شنود و در كمين ستمكاران است.

۴- كيفية جلب رضا العامة او رضا الخاصة

«وليكن أحبَّ الْأمور إليْك أوْسطها في الْحق، وأعمُّها في الْعدْل، وأجْمعها لرضى الرَّعيَّة، فإنَّ سخط العامَّة يجحف برضى الخاصَّة، وإنَّ سخط الخاصَّة يغتفر مع رض ى العامَّة. وليس أحدٌ من الرَّعيَّة أثقل على الوالي مؤونةً في الرَّخاء، وأقلَّ معونةً له في البلاَء، وَأَكرَهَ للْإنْصَاف، وَأَسْأَلَ بالْإلْحَاف، وَأَقَلَّ شكْراً عنْدَ الْإعْطاء، وأبْطأ عذْراً عنْد الْمنْع، وأضْعف صبْراً عنْد ملمَّات الدَّهْر منْ أهْل الخاصَّة. وإنَّما عماد الدين، وجماع المسلمين، والعدَّة للْأعْداء، الْعامَّةمن الْأ مَّة؛ فليكن صغوك لهم، وميلك معهم

۴ - مردم گرايى، حق گرايى

دوست داشتنى ترين چيزها در نزد تو، در حق ميانه ترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودى مردم گسترده ترين باشد، كه همانا خشم عمومى مردم خشنودى خواص را از بين مى برد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بى أثر مى كند. خواص جامعه همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مى كنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها كم سپاس تر، و به هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت تر مى باشند. در صورتى كه ستون هاى استوار دين، و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مى باشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنان باشد.

۵- ضرورة حفظ السر

« وليكن أبعد رعيَّتك منك، وأشنأهم عندك، أطلبهم لمعائب النَّاس؛ فإنَّ في النَّاس عيوباً، الوال ي أحقُّ من سترها، فلاَ تَكشفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنكَ منهَا، فَإنَّمَا عَلَيكَ تطهير ما ظهر لك، واللَّه يحكم على ما غاب عنك، فاستر العورة ما استطعت ى ستر اللَّه منك ما تحبُّ ستره من رعيَّتك.

أطلق عن النَّاس عقدة كل حقدٍ، واقطع عنك سبب كل وترٍ، وتغاب عن كل ما لاَ يضح لك، ولاَ تَعجَلَنَّ إلَى تَصديق سَاعٍ، فَإنَّ السَّاعيَ غَاشٌّ، وَإن تَشَبَّهَ بالنَّاصحين.»

۵ - ضرورت راز دارى

از رعيت، آنان كه كه عيب جوترند از خود دور كن، زيرا مردم عيوبى دارند كه والى در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آن چه بر تو پنهان است آشكار گردانى، و آن چه كه هويداست بپوشانى، كه داورى در آن چه از تو پنهان است با خداى جهان مى باشد، پس چندان كه مى توانى زشتى ها را بپوشان، تا آن را كه دوست دارى بر رعيت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر كينه اى را در مردم بگشاى، و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن، و از آن چه كه در نظر روشن نيست كناره گير، در تصديق سخن چين شتاب مكن، زيرا سخن چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مى شود اما خيانتكار است.

۶- المشورة و مكانها الصحيح

«ولاَ تدخلَنَّ في مَشورَتكَ بَخيلاً يَعدل عَن الفَضل، وَيَعدكَ الفَقرَ، وَلاَ جَبَاناً يضعفك عن الْأمور، ولَا حَريصاً يزَين لَكَ الشَّرَهَ بالْجَوْر، فَإنَّ الْبخْلَ وَالْجبْنَ والحرص غرائز شتَّى يجمعها سوء الظَّن باللَّه. إنَّ شرَّ وزرائك من كان للْأشْرارقبلك وز يراً، ومن شركهم في الْآثام فلَا يَكونَنَّ لَكَ بطَانَةً، فَإنَّهمْ أَعْوَان الْأَثَمَة، وإخوان الظَّلمة، وأنت واجدٌ منهم خير الخلف ممَّن له مثل آرائهم ونفاذهم، وليس عليه مثل آصارهم وأوزارهم وآثامهم. ممَّن لم يعاون ظالماً على ظلمه، ولاَ آثماً عَلَى إثمه، أولئكَ أَخَفُّ عَلَيكَ مَؤونَةً، وَأَحسَن لَكَ مَعونَةً، وَأَحنَى عَلَيكَ عطفاً، وأقلُّ لغيرك إلفاً، فاتَّخذ أولئك خاصَّةً لخلواتك وحفلاَتكَ، ثمَّ ليَكن آثَرهم عن دك أقولهم بمر الحق لك، وأقلَّهم مساعدةً فيما يكون منك ممَّا كره اللَّه لِأولِيائِهِ، واقِعاً ذلِك مِن هواك حيث وقع

۶- جايگاه صحيح مشورت

بخيل را در مشورت كردن، دخالت نده، كه تو را از نيكوكارى باز مى دارد، و از تنگدستى مى ترساند. ترسو را در مشورت كردن دخالت نده، كه در انجام كارها روحيه تو را سست مى كند. حريص را در مشورت كردن دخالت نده، كه حرص را با ستمكارى در نظرت زينت مى دهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آنها بدگمانى به خداى بزرگ است بدترين وزيران تو، كسى است كه پيش از تو وزير بدكاران بوده، و در گناهان آنان شركت داشت، پس مبادا چنين افرادى محرم راز تو باشند، زيرا كه آنان ياوران گناهكاران، و يارى دهندگان ستمكارانند، تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه قدرت فكرى امثال آنها را داشته اما گناهان و كردار زشت آنها را نداشته باشند كسانى كه ستمكارى را برستمى يارى نكرده، و گناهكارى را در گناهى كمك نرسانده باشند، هزينه اين گونه از افراد بر تو سبك تر، و ياريشان بهتر، و مهربانيشان بيشتر، و دوستى آنان جز با تو كمتر است، آنان را از خواص، و دوستان نزديك، و رازداران خود قرار ده، سپس از ميان آنان افرادى را كه در حق گويى از همه صريح ترند، و در آن چه را كه خدا براى دوستانش نمى پسندد تو را مددكار نباشند، انتخاب كن، چه خوشايند تو باشد يا ناخوشايند.

۷- القيادة و الروابط الاجتماعية

« والصق بأهل الورع والصدق؛ ثمَّ رضهم على ألاَّ يطروك ولاَ يَبجَحوكَ ببَاطلٍ لَم تف عله، فإنَّ كثرة الْإطْراء تحْدث الزَّهْو، وتدْني من الْعزَّة.

ولاَ يَكونَنَّ الْمحْسن وَالْمسي ء عنْدَكَ بمَنْزلَةٍ سَوَاءٍ، فَإنَّ في ذلكَ تَزْهيداً لِأَهْلِ الْإحْسان في الْإحْسان، وتدْريباً لِأهْلِ الْإِساءةِ على الْإِساءةِ! وألْزِمْ كلاًّ مِنْهمْ ما ألزم نفسه. واعلم أنَّه ليس شي ءٌ بأدعى إلى حسن ظن راعٍ برعيَّته من إحسانه إ ليهم، وتخفيفه المؤونات عليهم.

وترك استكراهه إيَّاهم على ما ليس له قبلهم. فليكن منك في ذلك أمرٌ يجتمع لك به ح سن الظَّن بر عيَّتك، فإنَّ حسن الظَّن يقطع عنك نصباً طويلاً.

وإنَّ أحقَّ من حسن ظنُّك به لمن حسن بلاَؤكَ عندَه، وَإنَّ أَحَقَّ مَن سَاءَ ظَنُّكَ به لمن ساء بلاَؤكَ ع ندَه. وَلاَ تَنقض سنَّةً صَالحَةً عَملَ بهَا صدور هذه الْأمَّة، واجتمعت بها الْألْفة، وصلحتْ عليْها الرَّعيَّة. ولَا تحْدثَنَّ سنَّةً تَضرُّ بشَيْ ءٍ منْ ماضي تلك السُّنن، فيكون الْأجْر لمنْ سنَّها، والْوزْر عليْك بما نقضْت منْها. وأكْثرْ مدارسة العلماء، ومناقشة الحكماء، في تثبيت ما صلح عليه أمر بلاَدكَ، وَإقَامَة مَا استقام به النَّاس قبلك.»

۷- اصول روابط اجتماعى رهبران

تا مى توانى با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند، و تو را براى اعمال زشتى كه انجام نداده اى تشويق نكنند، كه ستايش بى اندازه خودپسندى مى آورد، و انسان را به سركشى وا مى دارد.

هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بى رغبت، و بدكاران در بدكارى تشويق مى گردند، پس هر كدام از آنان را برأساس كردارشان پاداش ده. بدان اى مالك! هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى به رعيت بهتر از نيكوكارى به مردم، و تخفيف ماليات، و عدم اجبار مردم به كارى كه دوست ندارند، نمى باشد، پس در اين راه آنقدر بكوش تا به وفادارى رعيت، خوشبين شوى، كه اين خوشبينى بارسنگين رنج آور مشكلات را از تو بر مى دارد، پس به آنان كه بيشتر احسان كردى بيشتر خوشبين باش، و به آنان كه بدرفتارى نمودى بدگمان تر باش. و آداب پسنديده اى را كه بزرگان اين امت به آن عمل كردند، و ملت اسلام با آن پيوند خورده، و رعيت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابى كه به سنتهاى خوب گذشته زيان وارد مى كند، پديد نياور، كه پاداش براى آورنده سنت، و كيفر آن براى تو باشد كه آنها را در هم شكستى. با دانشمندان، فراوان گفتگو كن، و با حكيمان فراوان بحث كن، كه مايه آبادانى و اصلاح شهرها، و برقرارى نظم و قانونى است كه در گذشته نيز وجود داشت.

۸- التعرفة بالطبقات الاجتماعية

« واعلم أنَّ الرَّعيَّة طبقاتٌ لاَ يَصلح بَعضهَا إلاَّ ببَعضٍ، وَلاَ غنَى ببَعضهَا عَن بَعضٍ:

فمنها جنود اللَّه، ومنها كتَّاب العامَّة والخاصَّة، ومنها قضاة العدل، ومنها عمَّال الْأنْصاف والرفْق، ومنْها أهْل الْجزْية والْخراج منْ أهْل الذمَّة ومسْلمة النَّاس، ومنها التُّجَّار وأهل الصناعات ومنها الطَّبقة السُّفلى من ذوي الحاجة والمسكنة، وكلٌّ قد سمَّى اللَّه له سهمه، ووضع على حده فريضةً في كتابه أو سنَّة نبيهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عهداً منه عندنا محفوظاً.

فالجنود، بإذن اللَّه، حصون الرَّعيَّة، وزين الولاَة، وَعزُّ الدين، وَسبل الْأَمْن، وليس تقوم الرَّعيَّة إلاَّ بهم. ثمَّ لاَ قوَامَ للجنود إلاَّ بمَا يخرج اللَّه لَهم منَ الخَرَاج الَّذ ي يقوون به على جهاد عدوهم، ويعتمدون عليه فيما يصلحهم، ويكون من وراء حاجتهم.

ثمَّ لاَ قوَامَ لهذَين الصنفَين إلاَّ بالصنف الثَّالث منَ القضَاة وَالعمَّال وَالكتّاب، لمَا يحكمون من المعاقد، ويجمعون من المعاقد، ويجمعون من المنافع، ويؤتمنون عليه م ن خواص الْأمور وعوامها. ولَا قوَامَ لَهمْ جَميعاً إلَّا بالتُّجَّار وَذَوي الصنَاعَات، فيما يجتمعون عليه من مرافقهم، ويقيمونه من أسواقهم، ويكفونهم من التَّرفُّق بأيديهم ما لاَ يَبلغه رفق غَيرهم.

ثمَّ الطَّبقة السُّفلى من أهل الحاجة والمسكنة الَّذين يحقُّ رفدهم ومعونتهم. وفي اللَّه لكلٍّ سعةٌ، ولكلٍّ على الوالي حقٌّ بقدر ما يصلحه، وليس يخرج الوالي من حقيقة ما أل زمه اللَّه من ذلك إلاَّ بالْإهْتمام والْإسْتعانة باللَّه، وتوْطين نفْسه على لزوم الحق، والصَّبر عليه فيما خفَّ عليه أو ثقل.»

۸ - شناخت اقشار گوناگون اجتماعى

اى مالك بدان! مردم از گروه هاى گوناگونى مى باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروه ها از گروه ديگر بى نياز نيست؛

از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مى باشند، كه براى هريك خداوند سهمى مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.

پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راه هاى تحقق امنيت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيه كنند، و نيازمندى هاى خود را برطرف سازند. سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوم نمى توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مى كنند، و آن چه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند،ودركارهاى عمومى وخصوصى مورد اعتمادند.

و گروه هاى ياد شده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمى توانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى آورند، و در بازارها عرضه مى كنند، و بسيارى از وسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است.

قشر ديگر، طبقه پايين از نيازمندان و مستمندانند كه بايد به آنها بخشش و يارى كرد. براى تمام اقشار گوناگون ياد شده، در پيشگاه خدا گشايشى است، و همه آنان به مقدارى كه امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقى مشخص دارند، و زمامدار از انجام آن چه خدا بر او واجب كرده است نمى تواند موفق باشد جز آن كه تلاش فراوان نمايد، و از خدا يارى بطلبد، و خود را براى انجام حق آماده سازد، و در همه كارها، آسان باشد يا دشوار، شكيبايى ورزد.