امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 13285
دانلود: 2180


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13285 / دانلود: 2180
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد 2

نویسنده:
فارسی

۱۲- تحذيرات

الاول - التحذيرٌ من الدم الحرام

« إيَّاك والدماء وسفكها بغير حلها، فإنَّه ليس شي ءٌ أدنى لنقمةٍ، ولاَ أَعظَمَ لتَبعَةٍ، ولاَ أَحرَى بزَوَال نعمَةٍ، وَانقطَاع مدَّةٍ، من سَفك الدمَاء بغَير حَقهَا. وَاللَّه سبحَانَه مبتدئٌ بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامة؛ فلاَ تقَويَنَّ سلطانك بسفك دمٍ حرامٍ. فإنَّ ذلك ممَّا يضعفه ويوهنه، بل يزيله وينق له.

ولاَ عذرَ لَكَ عندَ اللَّه وَلاَ عندي في قَتل العَمد، لِأَنَّ فِيهِ قودالبدن.وإن ابتليت بخطأٍ وأفرط عليك سوطك أو سيفك أو يدك بالعقوبة؛ فإنَّ في الوكزة فما فوقها مقتلةً، فلاَ تَطمَحَنَّ بكَ نَخوَة سلطَانكَ عَن أَن تؤَديَ إلَى أولياء المقتول حقَّهم.»

۱۲ - هشدارها

اول - هشدار از خون ناحق

از خونريزى بپرهيز، و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهى را نزديك، مجازات را بزرگ، و نابودى نعمت ها را سرعت، و زوال حكومت را نزديك نمى گرداند، و روز قيامت خداى سبحان قبل از رسيدگى اعمال بندگان، نسبت به خون هاى ناحق ريخته شده داورى خواهد كرد، پس با ريختن خونى حرام، حكومت خود را تقويت مكن.

زيرا خون ناحق حكومت را سست، و پست، و بنياد آن را بركنده به ديگرى منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، ونه در پيشگاه خداوند، عذرى در خون ناحق نخواهى داشت،

چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزى نيست، اگر به خطا خون كسى ريختى، يا تازيانه يا شمشير، يا دستت دچار تند روى شد، كه گاه مشتى سبب كشتن كسى مى گردد، چه رسد به بيش از آن، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول بازدارد!

الثانى - تحذير من الاُنانية

«وإيَّاك والْإعْجاب بنفْسك، والثقة بما يعْجبك منْها، وحبَّ الْإطْراء، فإنَّ ذ لك منْ أوثق فرص الشَّيطان في نفسه ليمحق ما يكون من إحسان الْمحسنين

دوم - هشدار از خودپسندى

مبادا هرگز! دچار خودپسندى گردى! و به خوبي هاى خود اطمينان كنى، و ستايش را دوست داشته باشى، كه اينها همه از بهترين فرصت هاى شيطان براى هجوم آوردن به توست، و كردار نيك، نيكوكاران را نابود سازد.

الثالث - التحذير من المن

«وإيَّاك والمنَّ على رعيَّتك بإحسانك، أو التَّزيُّد فيما كان من فعلك، أو أن تعدهم فتت بع موعدك بخلفك، فإنَّ المنَّ يبطل الْإحْسان، والتَّزيُّد يذْهب بنورالحق، والخلف يوج ب المقت عند اللَّه والنَّاس. قال اللَّه تعالى:

( كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ )

سوم - هشدار از منت گذارى

مبادا هرگز! با خدمت هايى كه انجام دادى بر مردم منت گذارى، يا آن چه را انجام داده اى بزرگ بشمارى، يا مردم را وعده اى داده، سپس خلف وعده نمايى، منت نهادن، پاداش نيكوكارى را از بين مى برد، و كارى را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل كردن، خشم خدا و مردم را بر مى انگيزاند كه خداى بزرگ فرمود:

دشمنى بزرگ نزد خدا آن كه بگوييد و عمل نكنيد.(۱۷۳)

الرابع - التحذير من العجلة

«وإيَّاك والعجلة بالْأمور قبْل أوانها، أو التَّسقُّط فيها عنْد إمْكانها، أو اللَّجاجةفيه ا إذا تنكَّرت، أو الوهن عنها إذااستوضحت.فضع كلَ أمرٍموضعه،وأوقع كلَ أمرٍموقعه

چهارم - هشدار از شتابزدگى

مبادا هرگز! در كارى كه وقت آن فرا نرسيده شتاب كنى، يا كارى كه وقت آن رسيده سستى ورزى، و يا در چيزى كه روشن نيست ستيزه جويى نمايى و يا در كارهاى روشن كوتاهى كنى، تلاش كن تا هركارى را در جاى خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.

الخامس - التحذير من طلب العناوين

«وإيَّاك والْإسْتئْثار بما النَّاس فيه أسْوةٌ، والتَّغابي عمَّا تعْنى به ممَّا قدْ وضح للْعيون، فإنَّه مأخوذٌ منك لغيرك. وعمَّا قليلٍ تنكشف عنك أغطية الْأمور، وينْتصف منك للم ظلوم. املك حميَّة أنفك، وسورة حدك، وسطوة يدك، و غرب لسانك، واحترس من كل ذلك بكف البادرة، و تأخير السَّطوة، حتَّى يسكن غضبك فتملك الْإخْتيار: ولنْ تحْكم ذلك منْ نفْسك حتَّى تكْثر همومك بذكْرالمعاد إ لى ربك. والواجب عليك أن تتذكَّر ما مضى لمن تقدَّمك من حكومةٍ عادلةٍ، أو سنَّةٍ فاضلةٍ، أو أثرٍ عن نبينا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ أو فريضةٍ في كتاب اللَّه، فتقتدي بما شاهدت ممَّا عملنا به فيها، وتجتهد لنفسك في اتباع ما عهدت إليك في عهدي هذا، واستوثقت به من الحجَّة لنفسي عليك، لكيلاَ تَكونَ لَكَ علَّةٌ عندَ تسرُّع نفسك إلى هواها. وأنا أسأل اللَّه بسعة رحمته، وعظيم قدرته على إعطاءكل رغبةٍ، أن يوفقن ي وإيَّاك لما فيه رضاه من الْإقامة على الْعذْر الْواضح إليْه وإلى خلقه، مع حسن الثَّناء في العباد، وجميل الْأثر في الْبلاَد، وَتَمَام النعْمَة، وتضعيف الكرامة، وأن يختم لي ولك بالسَّعادة والشَّهادة، إنَّا إليه راجعون. والسَّلاَم عَلَى رَسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ الطَّيبينَ الطَّاهرينَ، وَسَلَّمَ تَسليماً كثيراً، والسَّلاَم

پنجم - هشدار از امتياز خواهى

مبادا هرگز! در آن چه كه با مردم مساوى هستى امتيازى خواهى، و از امورى كه بر همه روشن است، غفلت نداشته باش، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولى، و به زودى پرده از كارها يك سو رود، و انتقام ستمديده از تو باز مى گيرند، باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندى زبانت، را در اختيار خودگير، و با پرهيز از شتابزدگى، و فرو خوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرو نشيند و اختيار نفس در دست تو باشد.

و تو بر نفس مسلط نخواهى شد مگر با ياد فراوان قيامت، و بازگشت به سوى خدا. آن چه بر تو لازم است آن كه، حكومت هاى دادگستر پيشين، سنت هاى با ارزش گذشتگان، روش هاى پسنديده رفتگان، و آثار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و واجباتى كه در كتاب خداست، را همواره به ياد آورى، و به آن چه ما عمل كرده ايم پيروى كنى، و براى پيروى از فرامين اين عهدنامه اى كه براى تو نوشته ام، و با آن حجت را بر تو تمام كرده ام، تلاش كن، زيرا اگر نفس سركشى كرد و بر تو چيره شد عذرى نزد من نداشته باشى.

ز خداوند بزرگ با رحمت گسترده، و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست مى كنيم كه به آن چه موجب خشنودى اوست ما و تو را موفق فرمايد، كه نزد او و خلق او، داراى عذرى روشن باشيم، برخوردار از ستايش بندگان، يادگار نيك در شهرها، رسيدن به همه نعمت ها، و كرامت ها بوده، و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگارى ختم فرمايد، كه همانا ما به سوى او باز مى گرديم، با درود به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و اهل بيت پاكيزه و پاك او، درودى فراوان و پيوسته. با درود

۲ - رنج نامه غصب خلافت

خطبه ۳ نهج البلاغه (معروف به خطبه شقشقيه)

وَ هِیَ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِيَّهِ

(درد دلها و شكوه هاى امامعليه‌السلام از ماجراى سقيفه و غصب خلافت در اين خطبه مطرح است)

۱ - الشكوى من ابن ابى قحافه

«أما واللَّه لقد تقمَّصها فلانٌ وإنَّه ليعلم أنَّ محلي منها محلُّ القطب من الرَّحا. ينحدر عني السَّيل، ولا يرقى إليَّ الطَّير؛ فسدلت دونها ثوباً، وطويت عنها كشحاً، وطفقت أرتئي بين أن أصول بيدٍ جذَّاء، أو أصبر على طخيةٍ عمياء، يهرم فيها الكبير، ويشيب فيها الصَّغير، ويكدح فيها مؤمنٌ حتَّى يلقى ربَّه! فرأيت أنَّ الصَّبر على هاتا أحجى، فصبرت وفي العين قذًى، وفي الحلق شجاً، أرى تراثي نهباً ،»

۱ - غصب خلافت و علل شكيبايى امامعليه‌السلام

آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست، جايگاه من در حكومت اسلامى، چون محور سنگ هاى آسياب است كه بدون آن آسياب حركت نمى كند او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رداى خلافت، رها كرده، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم، و در اين انديشه بودم، كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود بپا خيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.

پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم، پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!

۲ - ابوبكر و التلاعب بالخلافة

«حتَّى مضى الْأوَّلُ لسبيله، فأدْلى بها إلى فُلانٍ بعْدهُ.ثم تمثل بقول الأعشى:

شتَّان ما يومي على كورها

و يوم حيَّان أخي جابر

فيا عجباً!! بينا هو يستقيلها في حياته إذ عقدها لِآخر بعد وفاتِهِ - لشدَّ ما تشطَّرا ضرعيها! »

۲ - بازى ابابكر با خلافت

تااينكه خليفه اول، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد. (سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد)

مرا با برادر جابرحيان چه شباهتى است؟ من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود!!

شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرمند گرديدند.

۳ - الشكوى من عمر

«فصيَّرها في حوزةٍ خشناء يغلظ كلمها، ويخشن مسُّها، ويكثر العثار فيها، والاْعْتذار منْها، فصاحبها كراكب الصَّعْبة إنْ أشْنق لها خرم، وإنْ أسْلس لها تقحَّم. فمني النَّاس - لعمر اللَّه - بخبطٍ وشماسٍ، وتلوُّنٍ واعتراضٍ؛ فصبرت على ط ول المدَّة، وشدَّة الْمحْنة؛ حتَّى إذا مضى لسبيله

۳ - عمر و ماجراى خلافت

سرانجام اولى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى عمر سپرد، كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود، زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند، و دچار دوروييها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.

۴ - الشكوى من شورى عمر

«جعلها في جماعةٍ زعم أني أحدهم، فيا للّه وللشُّورى! متى اعترض الرَّيب فيَّ مع الْأ وَّل منْهمْ، حتَّى صرْت أقْرن إلى هذه النَّظائر! لكنى اسْففْت إذْ اسفُّوا، وطرت إذ طاروا؛ فصغا رجلٌ منهم لضغنه، ومال الْآخر لصهْره، مع هنٍ وهنٍ

۴ - شورا عمر و خلافت عثمان

سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم!! پناه به خدا از اين شورا! در كدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى برتافت، وديگرى دامادش(۱۷۴) را بر حقيقت برترى دادوآن دونفر ديگركه زشت است آوردن نامشان

۵ - الشكوى من عثمان

«إلى أن قام ثالث القوم نافجاً حضنيه، بين نثيله ومعتلفه، وقام معه بنو أبيه يخضمون مال اللَّه خضمة الْإبل نبْتة الرَّبيع، إلى أن انْتكث عليْه فتْله، وأجْهزع ليه عمله، وكبت به بطنته

۵ - شكوه از خلافت عثمان

تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميه بپا خاستند، و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه بجان گياه بهارى بيافتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.

۶ - وصف يوم البيعة

«فما راعني إلاَّ والنَّاس كعرف الضَّبع إليَّ، ينثالون عليَّ من كل جانبٍ، حتَّى لقدوطى ء ال حسنان، وشقَّ عطفاي، مجتمعين حولي كربيضة الغنم.

فلمَّا نهضت بالْأمْر نكثتْ طائفةٌ، ومرقتْ أخْرى، وقسط آخرون: كأنَّهمْ لمْ يسمعوا اللَّه سبحانه يقول: تلك الدَّار الْآخرة نجْعلها للَّذين لاَ يريدونَ علواً في الْأرْض ولَا فَسَاداً، وَالْعَاقبَة للْمتَّقين؛ بلى! واللَّه لقد سمعوها ووعوها، ولكنَّهم حليت الدُّنيا في أعينهم، وراقهم زبرجها! »

۶ - بيعت عمومى مردم با اميرالمؤمنينعليه‌السلام

روز بيعت، فراوانى مردم چون يالهاى پر پشت كفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسينعليه‌السلام لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند

اما آنگاه كه بپاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند، و گروهى از اطاعت من سرباز زده از دين خارج شدند، و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: (سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است).

آرى! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، اما دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.

۷ - المسؤوليات الاجتماعية

« أما والَّذي فلق الحبَّة، وبرأ النَّسمة، لولاَ حضور الحَاضر، وَقيَام الحجَّة بوجودالنَّاص ر، وما أخذ اللَّه على العلماء ألاَّ يقارُّوا على كظَّة ظالمٍ، ولاَ سَغَب مَظلومٍ، لَأَلقَيت حَبلَهَا عَلَى غَار بهَا، وَلَسَقَيت آخرَهَا بكَأس أَوَّلهَا، وَلَأَلفَيتم دنيَاكم هذه أزهد عندي من عفطة عنزٍ!

قالوا: وقام إليه رجل من أهل السواد عند بلوغه إلى هذا الموضع من خطبته، فناوله كتاباً (قيل: إن فيه مسائل كان يريد الإجابة عنها)، قأقبل ينظر فيه (فلما فرغ من قراءته ). قال له ابن عباس: يا أميرالمؤمنين، لو اطَّردت خط بتك من ح يث أفضيت!

فقال: هيهات يابن عبَّاسٍ! تلك شقشقةٌ هدرت ثمَّ قرَّت!

قال ابن عباس: فو اللَّه ما أسفت على كلام قط كأسفى على هذا الكلام ألاَّ يكون أميرالمؤمنينعليه‌السلام بلغ منه حيث أراد.

قوله (ع) كراكب الصعبة إن أشنق لها خرم، وإن أسلس لها تقحم

يريد أنه إذا شدد عليها جذب الزمام وهي تنازعه رأسها خرم أنفها، وإن أرخى لها شيئاً مع صعوبتها تقحمت به فلم يملكها؛

يقال: أشنق الناقة، إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه، وشنقها»

۷ - مسؤوليت هاى اجتماعى

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران، حجت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مى نمودم، و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزش تراست.

(گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امامعليه‌السلام داد و امامعليه‌السلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد مسائلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا اميرالمؤمنين! چه خوب بود سخن را از همانجا كه قطع شد آغاز مى كرديد؟ امامعليه‌السلام فرمود:)

هرگز! اى پسر عباس، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست،(۱۷۵) (ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند! بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امامعليه‌السلام اينگونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.)

مى گويم: (معناى سخن امامعليه‌السلام كه فرمود، كراكب الصعبة، اين است كه اگر سوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموش نافرمانى كند، بينى او پاره مى شود، و اگر مهارش را رها كند، چموشى كرده در پرتگاه سقوط قرار مى گيرد و صاحبش قدرت كنترل او را ندارد. مى گويند اشنق الناقه يعنى به وسيله مهار، سرشتر را بالا بكشد و شنقها نيز مى گويند كه ابن سكيت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. اينكه فرمود اشنق لها و نفرمود اشنقها براى آنكه اين كلمه را مقابل اسلس لها قرار داد، گويى فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعنى آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد).

۳ - ويژگى هاى سياست امام علىعليه‌السلام

خطبه ۱۲۶ نهج البلاغه

«لَمَّا عُوتِبَ عَلى التَّسوِيَةَ في الْعَطأِ»

العدالة الاقتصادیة

« أتأمروني أن أطلب النَّصر بالجور فيمن وليت عليه! واللَّه لاَ أَطور به مَا سَمَرَ سميرٌ، وما أمَّ نجمٌ في السَّماء نجماً!

لو كان المال لي لسوَّيت بينهم، فكيف وإنَّما المال مال اللَّه! ألاَ وَإنَّ إعطَاءَ المَال في غير حقه تبذيرٌ وإسرافٌ، وهو يرفع صاحبه في الدُّنيا ويضعه في الْآخرة، ويكرمه في النَّاس ويهينه عند اللَّه.

ولم يضع امرؤٌ ماله في غير حقه ولاَ عندَ غَير أَهله إلاَّ حَرَمَه اللَّه شكرَهم، وَكَانَ لغيره ودُّهم. فإن زلَّت به النَّعل يوماً فاحتاج إلى معونتهم فشرُّ خليلٍ وألْأم خدينٍ!»

ترجمه خطبه ۱۲۶ نهج البلاغه

(وقتى گروهى براى تقسيم مساوى بيت المال اعتراض كردند و زياده طلب بودند، فرمود:)

عدالت اقتصادى امامعليه‌السلام

آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم؟

به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد!

اگر اين اموال از خودم بود بگونه اى مساوى در ميان مردم تقسيم مى كردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست، آگاه باشيد! بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است، ممكن است در دنيا ارزش دهنده آن را بالا برد اما در آخرت پست خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گراميش بدارند اما در پيشگاه خدا خوار و ذليل است.

هيچ كس مالش را در راهى كه خدا اجازه نفرمود مصرف نكرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آن كه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستى آنها را متوجه ديگرى ساخت، پس اگر روزى بلغزد و محتاج كمك آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش كننده ترين دوست خواهند بود.

خطبه ۲۰۰ نهج البلاغه

سياسة معاوية الماكرة

«واللَّه ما معاوية بأدهى مني، ولكنَّه يغدر ويفجر. ولولاَ كَرَاهيَّة الغَدر لَكنت من أد هى النَّاس، ولكن ك لُّ غدرةٍ فجرةٍ، وكلُّ فجرةٌ كفرةٌ .

ولكل غادرٍ لواءٌ يعرف به يوم القيامة .

واللَّه ما أستغفل بالمكيدة، ولاَ أستَغمَز بالشَّديدَة

ترجمه خطبه ۲۰۰ نهج البلاغه

سياست دروغين معاويه

سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيله گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيركترين افراد بودم، ولى هر نيرنگى گناه، و هر گناهى نوعى كفر و انكار است، روز رستاخيز در دست هر حيله گرى پرچمى است كه با آن شناخته مى شود

به خدا سوگند! من با فريبكارى غافلگير نمى شوم، و با سخت گيرى ناتوان نخواهم شد.