امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری28%

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16220 / دانلود: 3171
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

نویسنده:
فارسی

سوم - آفات رهبرى

از اظهارات امام علىعليه‌السلام در ضرورت ويژگى هاى حاكم، و نقد و طرد ويژگى ها در ديگر حاكمان بظاهر اسلامى، آفات رهبرى را مشروحاً بيان فرمودند، مانند:

۱ - جاه طلبى «لشد ما تشطرا ضرعيها» خ ۳ / ۶

۲ - تجاوز گرى «لشد ما تشطرا ضرعيها» خ ۳ / ۶

۳ - خشونت «فصيرها فى حوزة خشناء» خ ۳ / ۶

۴ - گفتارهاى ناروا «يغلظ كلمها» خ ۳ / ۶

۵ - برخوردهاى تند بيجا «يخشن مسها» خ ۳ / ۶

۶ - لغزش هاى پى درپى «يكثر العثار فيها» خ ۳ / ۶

۷ - پوزش از اشتباهات «و الاعتذار منها» خ ۳ / ۶

۸ - خوش گذرانى نابجا «حضنيه بين نثيله» خ ۳ / ۱۰

۹ - تبعيض هاى نابجا «و قام معه بنوابيه» خ ۳ / ۱۱

۱۰ - حيف و ميل بيت المال «يخضمون مال اللَّه» خ ۳ / ۱۱

آنگاه هشدارگونه در ارزيابى رهبران واقعى و دروغين در نامه ۲۷ اينگونه توضيح داد كه فرمود:

«فإنَّه لاَ سَوَاءَ، إمَام الهدَى وَإمَام الرَّدَى، وَوَليُّ النَّبي، وَعَدوُّ النَّبي. وَلَقَد قَالَ لي رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ :إني لاَ أَخَاف عَلَى أمَّتي مؤمناً وَلاَ مشركاً؛ أَمَّا المؤمن فَيَمنَعه اللَّه بإيمَانه، وَأَمَّا المشرك فيقمعه اللَّه بشركه. ولكني أخاف عليكم كلَّ منافق الجنان، عالم اللسان، يقول ما تعرفون، ويفعل ما تنكرون

«امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمود: بر امت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسى ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى سازد، من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه درونى دو چهره، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.»(۶۳)

و در پند دادن و هشدارهاى مكرر به عثمان، آنگاه كه مجاهدين شهر مدينه مرا در اختيار گرفته و منزل او را محاصره كردند، در خطبه ۱۶۴ فرمود:

« وإنَّ أعلاَمَ الدين لَقَائمَةٌ. فَاعلَم أَنَّ أَفضَلَ عبَاد اللَّه عندَ اللَّه إمَامٌ عَادلٌ، هديَ وهدى، فأقام سنَّةً معلومةً، وأمات بدعةً مجهولةً.

وإنَّ السُّنن لنيرةٌ، لها أعلاَمٌ، وَإنَّ البدَعَ لَظَاهرَةٌ، لَهَا أَعلاَمٌ. وَإنَّ شَرَّ النَّاس عندَ اللَّه إمامٌ جائرٌ ضلَّ وضلَّ به، فأمات سنَّةً مأخوذةً، وأحيا بدعةً متروكةً.

وإني سمعت رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ يقول:

يؤتى يوم القيامة بالْإمام الْجائر وليْس معه نصيرٌ ولَا عَاذرٌ، فَيلْقَى في نَار جَهَنَّمَ، فَيَدور فيها كما تدور الرَّحى، ثمَّ يرتبط في قعرها.

وإني أنشدك اللَّه ألاَّ تكون إمام هذه الْأمَّة الْمقْتول، فإنَّه كان يقال: يقْتل في هذه الْأمَّة إمامٌ يفْتح عليْها الْقتْل والْقتال إلى يوْم الْقيامة، ويلْبس أمورها عليْها، ويبثُّ الفتن فيها، فلاَ يبصرونَ الحَقَّ منَ البَاطل؛ يَموجونَ فيهَا مَوجاً، وَيَمرجونَ فيها مرجاً.

فلاَ تَكونَنَّ لمَروَانَ سَيقَةً يَسوقكَ حَيث شَاءَ بَعدَ جَلاَل السن وَتَقَضي العمر

«و نشانه هاى دين برپاست، پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنت شناخته شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند، سنت ها روشن و نشانه هايش آشكار است، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن برپاست.

و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است، كه سنت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.

من از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شنيدم كه گفت: روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود.

من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امت مباشى، چرا كه پيش از اين گفته مى شد؛ در ميان اين امت، امامى به قتل خواهد رسيد كه در كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند.

براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى.»(۶۴)

چهارم - ويژگى هاى امام علىعليه‌السلام

۱ - ويژگى مردمى بودن

پس از آنكه ويژگى هاى حاكم اسلامى را مشروحاً بيان فرمود و رهبرانى كه ويژگى هاى لازم را نداشته و ندارند را طرد كرد، به ويژگى هاى خود و حكومت برحق خود مى پردازد تا مردم حق و باطل را آشكارا بشناسند و زلال حقيقت را به روشنى دريابند.

الف - ويژگى هاى حكومت امامعليه‌السلام

در خطبه سوم مى فرمايد:

«فما راعني إلاَّ والنَّاس كعرف الضَّبع إليَّ، ينثالون عليَّ من كل جانبٍ، حتَّى لقدوطى ء ال حسنان، وشقَّ عطفاي، مجتمعين حولي كربيضة الغنم .

فلمَّا نهضت بالْأمْر نكثتْ طائفةٌ، ومرقتْ أخْرى، وقسط آخرون: كأنَّهمْ لمْ يسمعوا اللَّه سبحانه يقول: تلك الدَّار الْآخرة نجْعلها للَّذين لَا يريدونَ علواً في الْأرْض ولَا فَسَاداً، وَ الْعَاقبَة للْمتَّقينَ؛بلى! واللَّه لقد سمعوها ووعوها، ولكنَّهم حليت الدُّنيا في أعينهم، وراقهم زبرجها! »

«روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت كفتار(۶۵) بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسينعليه‌السلام لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند.

اما آنگاه كه بپا خاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند،(۶۶) و گروهى از اطاعت من سرباز زده از دين خارج شدند،(۶۷) و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند،(۶۸) گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد:

(سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است)(۶۹)

آرى! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، اما دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.»

ويژگى ها در خطبه ۳

۱ - حضور مردم در صحنه «لولا حضور الحاضر» خ ۳ / ۱۶

۲ - اتمام حجت و قيام «الحجة به وجود الناصر» خ ۳/۱۶

۳ - اداى پيمان الهى «و ما اخذ الله على العلما» خ ۳ / ۱۶

۴ - آگاهى به مسئوليت ها «الا يقاروا... ظالم» خ ۳ / ۱۷ و ۱۶

۵ - بيعت عمومى مردم «مجتمعين حولى» خ ۳/۱۲ و ۱۳

ب - شركت عموم اقشار جامعه در بيعت با امام

امام علىعليه‌السلام در خطبه ۲۲۹ به ابعاد گسترده و گوناگون حكومت خود مى پردازد و نقش اقشار گوناگون مردم را در انتخاب و بيعت بگونه شگفت آورى بيان مى دارد كه:

مردم امامعليه‌السلام را مى خواستند و بدون اجبار و اكراهى به او رأى دادند، و همه در انتخابات رهبرى شركت داشتند كه اين ويژگى مهم را ديگر حكومت ها نداشتند.

«وبسطتم يدي فكففتها، ومددتموها فقبضتها، ثمَّ تداككتم عليَّ تداكَّ الْإبل الْهيم على ح ياضها يوم وردها، حتَّى انقطعت النَّعل، وسقط الرداء، ووطئ الضَّعيف، وبلغ من سرور النَّاس ببيعتهم إيَّاي أن ابتهج بها الصَّغير، وهدج إليها الكبير، وتحامل نحوها العليل، وحسرت إليها الكعاب

«دست مرا براى بيعت مى گشوديد و من مى بستم، شما آن را به سوى خود مى كشيديد و من آن را مى گرفتم، سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور هجوم مى آورند بر من هجوم آورديد، تا آن كه بند كفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و افراد ناتوان پايمال گرديدند، آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان، و پيران براى بيعت كردن لرزان به راه افتادند، بيماران بر دوش خويشان سوار، و دختران جوان بى نقاب به صحنه آمدند.»(۷۰)

ويژگى هاى بيعت مردم با امام علىعليه‌السلام در موارد زير خلاصه مى شود:

۱ - آمادگى مردم «وبسطتم يدى فكففتها» خ ۲۲۹/۱

۲ - اصرار مردم «وبسطتم يدى فكففتها» خ ۲۲۹/۱

۳ - واقع نگرى امام «و مددتموها فقبضتها» خ ۲۲۹/۱

۴ - هجوم بى نظير مردم «تداككتم... الأبل الهيم» خ ۲۲۹/۱

۵ - به خطر افتادن سلامت امام

الف - پاره شدن بند كفش امام «انقطعت النعل» خ ۲۲۹/۱

ب - افتادن عبا از دوش امام «وسقط الرداء» خ ۲۲۹/۲

ج - پايمال شدن ضعيفان «وطئ الضعيف» خ ۲۲۹/۲

۶ - شادى مردم «سرور الناس ببيعتهم» خ ۲۲۹/۲

الف - به وجود آمدن كودكان «ابتهج بها الصغير» خ ۲۲۹/۲

ب - آمدن پيران «هدج إليها الكبير» خ ۲۲۹/۲

ج - آمدن بيماران «تحامل نحوها العليل» خ ۲۲۹/۲

د - حضور دوشيزگان «حسرت إليها الكعاب» خ ۲۲۹/۲

۲ - ويژگى هاى اخلاقى امامعليه‌السلام

الف - آگاهى سياسى

امامعليه‌السلام نسبت به آگاهى سياسى و دورانديشى خود در خطبه ۶ فرمود:

«واللَّه لاَ أَكون كَالضَّبع: تَنَام عَلى طول اللَّدم، حَتَّى يَصلَ إلَيهَا طَالبهَا، وَيَختلَهَا راصدها، ولكني أضرب بالمقبل إلى الحق المدبر عنه، وبالسَّامع المطيع العاص ي المريب أبداً، حتَّى يأتي عليَّ يومي .

فواللَّه ما زلت مدفوعاً عن حقي، مستأثراً عليَّ، منذ قبض اللَّه نبيَّه صلَّى اللَّه عليه وسلَّم حتَّى يوم النَّاس هذا

«به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(۷۱) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، من همواره با يارى انسان حق طلب، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم، تا آن روز كه دوران زندگانى من بسر آيد.

پس، سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاص دادند.»

عناوين كلى آن به شرح زير است:

۱ - فراست و بيدارى «و الله لا اكون كاالضبع» خ ۶ / ۱

۲ - قاطعيت «لا اكون كاالضبع» خ ۶ / ۱

۳ - مردمى كردن مبارزه «اضرب با المقبل» خ ۶ / ۲

۴ - فرصت ندادن به دشمن «تنام على طول اللدم» خ ۶ / ۱

۵ - سركوبى سركشان از حق «العاصى المريب» خ ۶ / ۱

۶ - مبارزه با دشمن «ابداً... يومى» خ ۶ / ۲

۷ - هوشيارى و آمادگى «واللَّه لااكون كالضبع» خ ۶ / ۱

۸ - قاطعيت در كار «واللَّه لااكون كالضبع» خ ۶ / ۱

۹ - آگاهى از نقشه هاى دشمن «واللَّه لااكون كالضَّبع» خ ۶ / ۱

۱۰ - به دست گرفتن ابتكار عمل (از مجموع جملات خطبه)

۱۱ - استفاده از نيروى مردمى «اضرب بالمقبل» خ ۶ / ۱

۱۲ - پيكار با آشوبگران «و با السامع المطيع» خ ۶ / ۲

۱۳ - پايدارى و استقامت «و با السامع المطيع» خ ۶ / ۲

۱۴ - در تعقيب دشمن بودن «واللَّه لااكون كالضَّبع» خ ۶ / ۱

۱۵ - تداوم مبارزه «ابداً حتى يأتى على يومى» خ ۶ / ۲

ب - مبارزه با مفاسد اجتماعى

و در سخنرانى ديگر دشمن ستيزى و عشق و شجاعت خود را نسبت به ريشه كن كردن مفاسد اجتماعى در خطبه ۲۴ اينگونه بيان مى دارد.

«ولعمري ما عليَّ من قتال من خالف الحقَّ، وخابط الغيَّ، من إدهانٍ ولاَ إيهَانٍ .

فاتَّق وا اللَّه عباد اللَّه، وفرُّوا إلى اللَّه من اللَّه، وامضوا في الَّذي نهجه لكم، وقوموا بما عصبه بكم، فعليٌّ ضامنٌ لفلجكم آجلاً، إن لم تمنحوه عاجلاً

«سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطه ورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم.

پس اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، و از خدا، به سوى خدا فرار كنيد، و از راهى كه براى شما گشوده برويد، و وظائف و مقرراتى كه براى شما تعيين كرده بپا داريد، اگر چنين باشيد، علىعليه‌السلام ضامن پيروزى شما در آينده مى باشد گرچه هم اكنون به دست نياوريد.»(۷۲)

عناوين ويژگى هاى امام در خطبه ۲۴

۱ - قاطعيت در پيكار «ولعمرى ما على من قتال» خ ۲۴ / ۱

۲ - دعوت مردم به حق «فاتقو الله عباد الله» خ ۲۴ / ۱

۳ - هدايت مردم «امضوا فى الذى نهجه لكم» خ ۲۴ / ۲

۴ - دعوت مردم به قيام «و قوموا بما عصبه بكم» خ ۲۴ / ۲

۵ - تقويت روحيه به مردم «فعلى ضامن لفلجكم» خ ۲۴ / ۲

ج - سجاياى اخلاقى

امام علىعليه‌السلام پس از جنگ نهروان و شناساندن معجزه ها و كرامت ها و شجاعت ها در نبرد آگاهانه با دشمن، سجاياى اخلاقى و ويژگى هاى اخلاقى خود را در يك سخنرانى در خطبه ۳۷ آشكارا بيان داشت.

«فقمت بالْأمْر حيْن فشلوا، وتطلَّعْت حيْن تقبَّعوا، ونطقْت حيْن تعْتعوا، ومضيْت بنور اللَّه حين وقفوا .

وكنت أخفضهم صوتاً، وأعلاَهم فَوتاً، فَطرت بعنَانهَا، وَاستَبدَدت برهَانهَا .

كالجبل لاَ تحَركه القَوَاصف، وَلاَ تزيله العَوَاصف .

لم يكن لِأحدٍ فِيَّ مهمزٌ ولَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغمَزٌ. الذَّلِيل عِندِي عَزِيزٌ حَتَّى آخذَ الحَقَّ لَه، والقوىُّ عندي ضعيفٌ حتَّى آخذ الحقَّ منه .

رضينا عن اللَّه قضاءه، وسلَّمنا للّه أمره. أتراني أكذب على رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌؟ واللَّه لَأَنَا أَوَّل مَن صَدَّقَه، فَلَا أَكون أَوَّلَ مَن كَذَبَ عَلَيه. فَنَظَرت في أمري، فإذا طاعتي قد سبقت بيعتي، وإذا الميثاق في عنقي لغيري

«آنگاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلت ها را بردم.

همانند كوهى كه تندبادها آن را به حركت در نمى آورد، و طوفان ها آن را از جاى بر نمى كند، كسى نمى توانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيبجويى در من نمى يافت.

خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.

در برابر خواسته هاى خدا راضى، و تسليم فرمان او هستم، آيا مى پنداريد من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دروغى روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه او را تصديق كردم، و هرگز اول كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم.

در كار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را برعهده دارم، كه از من براى ديگرى پيمان گرفت.(۷۳)

(پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: اگر در امر حكومت كار به جدال و خونريزى كشانده شود، سكوت كن)»

عناوين ويژگى هاى امام علىعليه‌السلام در خطبه ۳۷

۱ - قيام به حق «فقمت با الامر حين فشلوا» خ ۳۷/ ۱

۲ - حمايت از حق «و تطلعت حين تقبعوا» خ ۳۷ / ۱

۳- حق گويى «و نطقت حين تعتعوا» خ ۳۷/۱

۴ - پيمودن راه حق «و مضيت بنور اللَّه» خ ۳۷ / ۱

۵ - پيشگام در دفاع از اسلام «و اعلاهم فوتاً» خ ۳۷ / ۱

۶ - پرواز در آسمان فضائل «فطرت بعنانها» خ ۳۷ / ۲

۷ - سبقت در فضائل «و استبددت برهانها» خ ۳۷ / ۲

۸ - پايدارى بى نظير «كالجبل لاتحركه القواصف» خ ۳۷ / ۲

۹ - تحمل مشكلات «ولا تزيله العواصف» خ ۳۷ / ۲

۱۰ - سمبل ارزش ها «لم يكن لا حد فى مهمز» خ ۳۷ / ۲

۱۱ - پاك بودن از نقص ها «ولا لقائل فى مغمر» خ ۳۷ / ۳

۱۲ - عزت به ستمديدگان «الذليل عندى عزيز» خ ۳۷ / ۳

۱۳ - مدافع حقوق مستضعفان «حتى اخذ الحق له» خ ۳۷ / ۳

۱۴ - تحقير قدرتمندان «و القوى عندى ضعيف» خ ۳۷ / ۳

۱۵ - مطيع در برابر فرمان خدا «رضينا عن اللَّه» خ ۳۷ / ۳

۱۶ - تسليم در برابر خدا «و سلمنا لله امره» خ ۳۷ / ۴

۱۷ - راستگويى «اترانى اكذب على رسول» خ ۳۷ / ۴

۱۸ - اول مؤمن به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ «اول من صدَّقه» خ ۳۷ / ۴

۱۹ - پايدارى در دين «فلا اكون... من كذب» خ ۳۷ / ۴

۲۰ - توجه به مصالح اسلام «قد سبقت بيعتى» خ ۳۷ / ۴

۲۱ - پايبندى به عهد الهى «الميثاق فى عنقى» خ ۳۷ / ۴

فصل اول: اصولگرائى با دشمن

۱ - روش برخورد با دشمن شكست خورده

تمام فاتحان و سرداران پيروز، پس از شكست دشمن، به ارزش هاى اخلاقى توجهى نداشتند، هرچه خواستند كردند، زدند و كشتند و غارت كردند و قتل عام نمودند.

در ميان امت اسلامى نيز قتل عام هاى معاويه، زياد بن أبيه، حجاج بن يوسف ثقفى، و غارت و قتل عام يزيد در مدينه معروف است كه تا سه روز فرمانده يزيد (مسلم بن عقبه) جان و مال و ناموس مردم مدينه را بر سربازان خود حلال كرده بود.

اما علىعليه‌السلام در برخورد با دشمن، اصولگرا، خداگرا و پاى بند به سنت اسلامى بود، با عفو عمومى، مردم بصره را امان داد، فراريان را تعقيب نكرد و عفو نمود، جان و مال مردم بصره را حفظ كرد و به هيچ كس اجازه تعرُّض نداد.

در آن روزگاران، بسيارى براى گرفتن غنائم جنگى به كمك مى آمدند، كه اينگونه از شيوه هاى رفتارى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام را نمى توانستند تحمل كنند و بى صبرانه اجازه غارت اموال و كنيزى گرفتن زنان را مى خواستند.

پس از پايان جنگ جمل و به هنگام تقسيم غنائم جنگى، عباد بن قيس با همان پيش داورى هاى موجود در جنگ هاى جاهلى بپاخاست و فرياد زد: «و اللّه ما قسمت بالسَّويَّة »

اى اميرالمؤمنينعليه‌السلام تو به عدالت تقسيم نكردى.

امام علىعليه‌السلام فرمود: چرا؟

گفت: مردم بصره بر تو شوريدند، و جنگ كردند، هم اكنون شكست خوردند، بايد اجازه دهى كه اموالشان را بگيريم، و زنانشان را اسير كنيم، تا همه با دست پر به قبائل خود بازگرديم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«یا أخا بَکْرٍ أنْتَ اِمْرِؤٌ ضَعیفُ الرَّأیِ »

«اى برادر بكرى، تو مردى هستى كه در انديشه و درك مسائل ناتوانى؛ من هرگز كودكان را به گناه بزرگان عقوبت نخواهم كرد.

آنچه را كه مردم بصره به ميدان جنگ آوردند، من بين شما تقسيم كردم، اما آنچه در خانه ها گذاشتند مال خودشان يا فرزندانشان مى باشد، هر كس گناهى مرتكب شود كيفر مى بيند، اما بى گناه چه جرمى دارد؟

من چنان كردم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پس از فتح مكه انجام داد، من قدم برجاى قدم پيامبر گذاردم، اگر سخن مرا قبول نداريد جواب دهيد، يكى از زنانى كه در اين جنگ اسير شد، عايشه است، كداميك مى توانيد عايشه را به عنوان سهم خود برداريد؟

«أَيُّكُمْ يَأْخُذُ أُم َّ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي سَهْمِهِ ؟»

در اينجا مردم از هر طرف برخاستند و گفتند: يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام ما جاهل و نادانيم، و تو به احكام خداوند آگاهى دارى، آنگونه كه مى خواهى عمل كن.»(۷۴)

۲ - رد پيشنهاد كمك عايشه

(اصول گرائى امام علىعليه‌السلام )

پس از جنگ جمل، و پشيمان شدن عايشه، امام علىعليه‌السلام در منزل عبداللَّه بن خزاعى به ديدن عايشه رفت، و حقائقى را مطرح فرمود، عايشه شرمنده شده به اشتباه خود اعتراف كرد و پيشنهاد كمك داد و گفت:

«انى احبُّ أن اقيم معك فأسير إلى قتال عدوك عند سيرك »

«دوست دارم همراه تو باشم و در جنگ با دشمنان، تو را يارى كنم.»

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نپذيرفت و پاسخ داد:

«ارجعى الى البيت الَّذى تركك فيه رسول اللّه »

«عايشه، بخانه اى برگرد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تو را در آنجا ترك كرد.»(۷۵)

در صورتى كه همه سياستمداران تلاش مى كردند تا از حمايت عايشه برخوردار باشند.

و طلحه و زبير فراوان در اين راه سوء استفاده كردند و معاويه و عمروعاص مى گفتند:

«اى كاش عايشه در جنگ جمل كشته مى شد تا بهانه اى برضد على به دست مى آورديم.»(۷۶)

و اگر عايشه در جنگ هاى بعدى همراه امام علىعليه‌السلام مى رفت و حكومت آن حضرت را تأييد مى كرد، از ديدگاه برخى از هواداران، آثار سياسى چشم گيرى داشت، اما اصول گرائى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مانع اينگونه حركت هاى سياسى شد.

۳ - روش برخورد با ابن ملجم مرادى

پس از بيعت مردم با امام علىعليه‌السلام ، اصبغ بن نباته مى گويد:

حاكم يمن گروهى را به سرپرستى ابن ملجم خدمت حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرستاد، تا از طرف مردم يمن بيعت كنند.

همه بيعت كردند، وقتى نوبت به ابن ملجم رسيد، با بياناتى رسا و شيوا، امام علىعليه‌السلام را ستود، و با افتخار تمام با حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بيعت كرد.

امام علىعليه‌السلام براى بار دوم از ابن ملجم خواست كه بيعت كند، و او چنين كرد، تا خواست از مقابل حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام رد شود و سرجاى خود بنشيند براى بار سوم امام علىعليه‌السلام او را صدا زد و فرمود:

بيعت كن و دچار حيله و نيرنگ مباش و بيعت خود را نشكن.

ابن ملجم گفت:

سوگند به خدا اى اميرالمؤمنينعليه‌السلام نديدم كه با ديگرى چنين رفتارى داشته باشى.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام با اشاره به او فهماند كه تو بيعت مى شكنى، و قاتل من خواهى بود، روزها گذشت و ابن ملجم در مدينه مريض شد و چند هفته در منزل امام علىعليه‌السلام بسترى و معالجه گرديد و تا حادثه حكميت از ياران حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بود، از آن پس منافق شد و در گروه خوارج قرار گرفت.(۷۷)

با اينكه امام علىعليه‌السلام قاتل خود را مى شناخت، اما هيچ گونه برخوردى با او نمى كرد، زيرا كسى را به جرم ناكرده مجازات نخواهند كرد.

اما وقتى او را مى ديد شعر معروف معديكرب را مى خواند كه:

أريد حياته و يريد قتلى

غديرك من خليلك من مرادٍ

«من زندگى او را و او كشته شدن مرا مى خواهد، و اين نيرنگ باز دوست نما، از طايفه مراد است.»(۷۸)

۴ - عفو اهانت كننده

پس از شكست مردم بصره، عايشه را در منزل بزرگ قبيله، عبداللَّه بن خلف خزاعى، كه در جنگ جمل كشته شده بود جاى دادند.

عبداللَّه در زمان خليفه دوم كاتب ديوان بصره بود، زن او صفيه، دختر حارث بن طلحه بود.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پس از ورود به بصره دو ركعت نماز در مسجد جامع بصره خواند و سپس به سوى خانه عبداللَّه، جايگاه عايشه رفت.

وقتى امام علىعليه‌السلام وارد خانه مى شد، صفيه زن عبدالله با گريه و زارى به حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام اهانت ها كرد.

اما امام علىعليه‌السلام چيزى نفرمود، و به اطاق عايشه رفته، اهانت هاى صفيه را به عايشه گوشزد فرمود، و آنگاه كه از خانه خارج مى شد، باز صفيه به حضرت اهانت كرد، بگونه اى كه ياران حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام تحمل خود را از دست دادند، و آن زن را تهديد كردند، كه امام علىعليه‌السلام فرمود: «هرگز تعرض به زنان خيرى براى ما نخواهد داشت.»(۷۹)

۵ - تحمل اهانت هاى خوارج

در گذشته و حال مى نگريم كه حاكمان پيروز، و سلاطين و پادشاهان، و سران احزاب سياسى، چگونه با مخالفان خود برخورد مى كردند، و با تصفيه هاى خونين، و قتل و غارت، شكنجه و زندان، اجازه ابراز عقيده را به آنها نداده، و هر گونه حركتى را از آنان سلب مى كرده، و مخالف را تحمل نمى كردند.

اما حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در روش برخورد با دشمن، و تحمل مخالفان الگو و بى نظير بود.

روزى جمعى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارى مداوم سخنرانى امام علىعليه‌السلام را بر هم زنند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام سرگرم سخنرانى بود كه شخصى بلند شد و فرياد زد: «لاحكم الاّ للّه »

و ديگرى از سوئى ديگر داد زد: «لاحكم الاّ للّه »

و سومى از گوشه ديگر مسجد همين شعار را داد.

سپس گروهى برخاستند، و اين شعار را دادند.

و امام علىعليه‌السلام با بزرگوارى خاصى سكوت نموده و مخالفت هاى آنان را تحمل كرد.

آنگاه خطاب به مردم فرمود: «كلمة حقٍّ يراد بها الباطل »

«شعار حقى است كه از آن باطل اراده مى كنند.»

سپس خطاب به خوارج در مسجد فرمود:

تا وقتى كه دست به شمشير نبرديد، و با ما هستيد، از سه اصل اساسى برخورداريد:

۱- «لا نمنعكم مساجد اللّه أن تذكروا فيها اسمه »

(از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى كنيم.)

۲- «لا نمنعكم من الفى ء ما دامت أيديكم مع أيدينا »

(تا وقتى كه با ما هستيد از حقوق بيت المال، شما را محروم نمى كنيم.)

۳- «لا نقاتلكم حتى تبدؤنا »

(با شما نمى جنگيم تا شما جنگ را آغاز كنيد.)(۸۰)

۶ - راستگوئى و انزوا

خليفه دوم براى خليفه پس از خودش نقشه اى داشت،

آنگونه كه شش نفر را براى خلافت معرفى كرد و به سربازان دستور داد، در شوراى شش نفره بنشينند و يك نفر را انتخاب كنند، و اگر دو دسته شدند، نظر داماد خليفه سوم، عبدالرحمن بن عوف ملاك انتخاب است.

طلحه، حق خود را به خليفه سوم، و زبير به علىعليه‌السلام ، و سعد وقاص به عبدالرحمن داد.

حال عبدالرحمن با هركدام بيعت كند، او خليفه مسلمين است، با اعلام عمومى، همه مردم در مسجد مدينه گرد آمدند و عبدالرحمن شرائطى را طرح كرد.

دست در دست علىعليه‌السلام گذاشت و گفت: با تو بيعت مى كنم كه طبق دستور خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و برنامه زندگى و حكومتى خليفه اول و خليفه دوم، حكومت كنى.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نپذيرفت، و فرمود:

برأساس قرآن و اسلام و سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و اجتهاد شخصى خويش حكومت مى كنم.

سپس عبدالرحمن دست در دست خليفه سوم گذاشت و شرائط را تكرار كرد.

خليفه سوم پذيرفت و گفت:

آرى، (گرچه به قولى كه داد، از همان آغاز خلافت عمل نكرد.)

تا سه بار اين حركت ادامه يافت.

بار سوم عبدالرحمن خطاب به علىعليه‌السلام گفت: اكنون كه دست من از دست تو خارج شود، خلافت هم از چنگ تو بيرون مى آيد.

امام علىعليه‌السلام فرمود: بيرون بيايد، من نمى توانم دروغ بگويم، يا وعده دروغ بدهم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به دروغ يك كلمه آرى نفرمود و سال هاى طولانى ديگر در انزوا نشست، يعنى در سياست توحيدى، هدف هرچند مقدس باشد، وسيله را توجيه نمى كند.(۸۱)

۷- برخورد مسالمت آميز با دشمن

امام علىعليه‌السلام در اصول گرائى نسبت به دشمن، و تحمل مخالف ضرب المثل است.

روزى يكى از خوارج (قبل از نهروان) وارد مسجد شد.

در مقابل حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ايستاد و گفت:

از تو اطاعت نمى كنم، و در نماز به تو اقتداء نمى كنم، و تو را دشمن مى دارم.

امام علىعليه‌السلام حرف هاى او را گوش داد و پاسخ داد:

با اين روش برخلاف دين عمل مى كنى، و بخود ضرر مى زنى.

آن مرد با تندى از مسجد خارج شد.

ياران حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام گفتند:

او مى رود و فتنه ها بپا مى كند، تا دست به حركتى نزده او را دستگير كنيم.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

تا عمل خلافى از او صادر نگردد، نمى توانيم آزادى او را محدود سازيم.(۸۲)

۸ - حمله به خانه خواهر

پس از اعلام رسمى دين اسلام، تنها مدافع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ حضرت علىعليه‌السلام بود، هركس رسول خدا را آزار مى داد، علىعليه‌السلام آنها را ادب مى كرد.

روزى به امام علىعليه‌السلام خبر دادند كه تعدادى از دشمنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در خانه خواهر آن حضرت أم هانى پناهنده شدند.

امام علىعليه‌السلام زره جنگى پوشيد و كلاه خود بر سر گذاشت، بگونه اى كه كسى او را نمى شناخت به منزل خواهر رفت، و در خانه را كوبيد.

ام هانى بيرون آمد ولى برادر را نمى شناخت.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

آنها را كه در خانه شما پناهنده شده اند، بيرون كن.

ام هانى گفت: من خواهر على و دختر عموى پيامبرم، اينگونه با من برخورد نكن.

امام علىعليه‌السلام فرمود: اينها درست، اما بايد آنها را كه در منزل شما پناهنده شدند و از آشوب طلبان و دشمنان پيامبر خدا مى باشند، بيرون كنى.

سپس كلاه خود را از سر برداشت.

ام هانى تازه فهميد كه او برادرش على بن ابيطالبعليه‌السلام است، و آنگاه آزار دهندگان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را بيرون كرد.(۸۳)

علائم و نشانه های قبل از ظهور نور

مرحوم شیخ صدوق و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

روزی حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّعليه‌السلام در جمع بسیاری از مردم سخنرانی می نمود؛ در ضمن فرمایشات خود، خطاب به مردم کرد و اظهار داشت:(17) .

ای مردم! پیش از آن که من از بین شما رحلت نمایم و مرا از دست دهید، آنچه می خواهید سؤال کنید و جویا بشوید تا از علوم من بهره مند گردید.

از بین افراد جمعیّت، شخصی به نام صعصعه بن صوحان از جای برخاست و سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! دَجّال چگونه و در چه زمانی خارج می شود؟

امام علیّعليه‌السلام در جواب فرمود: پیش از خروج دجّال، علائم و نشانه هائی است که یکی پس از دیگری ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله:

مردم نسبت به نماز بی توجّه شده و کارهای دنیا و امور شخصی را در اولویّت قرار می دهند، نسبت به امانت بی اعتنا گشته و سهل انگاری می کنند، دروغ و دروغ گوئی را حلال و توجیه می نمایند؛ و نیز رباخواری شایع و عادی گردد.

مردم ساختمان ها را محکم و مجلّل بنا می کنند، دین و احکام شریعت را با دنیا و اموال آن مبادله می نمایند، افراد سفیه و بی خرد برای اجراء امور جامعه برگزیده می شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار می گیرند، دید و بازدید خویشاوندان با یکدیگر قطع می گردد.

و پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی انجام می پذیرد؛ و خونریزی، عادی و ساده گردد، حلم و بردباری مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.

رؤساء و حکماء، اشخاصی فاجر و فاسق باشند، کارگزاران و گردانندگان امور جامعه، افرادی ظالم و بی باک خواهند بود؛ و عارفان عالم، نسبت به دین خائن باشند؛ قاریان، قرآن را وسیله معاش و خودنمائی قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رایج گردد، تهمت و ارتکاب گناه عادی و ساده باشد.

قرآن را - فقط - زیبا بنویسند و زیبا بخوانند (بدون آن که توجّهی به معنا و محتوای آن داشته باشند؛ و نیز بدون آن که در امور زندگی و موقعیّت کاری خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزیّن و مجلّل - ولی بی محتوا - باشد، دل ها از یکدیگر جدا و بلکه مخالف همدیگر گردند، عهد و وفا اهمیّتی نداشته؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادی و تجاری مشارکت نمایند.

افراد فاجر و فاسد - به جهت ایمنی از شرّشان - مورد احترام قرار می گیرند، دروغ گویان تصدیق و تأیید می شوند، هرکس نسبت به دیگری بدبین و مشکوک می باشد؛ و به همدیگر جسارت و توهین روا داشته و انجام می دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... می شوند؛ و همچنین از جهت قیافه، زنان و مردان شبیه یکدیگر می گردند.

برای هر قضیّه و جریانی شهادت دهند، بدون آن که در جریان أمر و یا از واقعیّت خبر داشته باشند و یا بدانند که حقّ با کیست.

مردم احکام و مسائل دین را می آموزند نه برای دین، بلکه برای دنیا و معاش، آن ها دنیا و متعلّقات آن را باارزش و عظیم بدانند؛ ولی آخرت را بی ارزش و هیچ محسوب نمایند.

گرگان صفتان، لباس میش بر تن کنند؛ ولی دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.

سپس حضرت امیرالمؤمنین علیّ صلوات اللّه علیه افزود:

در یک چنین زمانی هرکس و هر مؤمنی به دنبال پناهگاهی می گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج می کند، در حالی که چشم راست ندارد و چشم چپش در پیشانی او همچون ستاره صبح می درخشد، در پیشانیش نقش کافر می باشد.

او سوار بر الاغی سفید رنگ خواهد بود و به سوی شامات حرکت می کند و در محلّی به نام بیداء - که بین مکّه معظّمه و مدینه منوّره واقع شده است - درون زمین فرو می رود؛ و تمام تابعین و پیروان او حرام زاده هستند.

سپس امام زمانعليه‌السلام ظهور و قیام می نماید؛ و نیز حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام حضور می یابد و پشت سر او نماز می خواند(18) .

همچنین مرحوم شیخ مفید آورده است:

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: پیش از آن که حضرت قائم - آل محمّدعليهم‌السلام - قیام و ظهور نماید؛ به جهت زیادی معصیت و گناه، مردم به وسیله آتش و نور سرخی که در آسمان نمایان می شود مورد زجر و سختی قرار می گیرند، در بغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آید، در بصره خونریزی شود و ساختمان هایش خراب و اهل آن فانی گردند، در عراق خوف و وحشتی حاکم شود که راه فرار و نجاتی بر آن ها نباشد(19) .

حوادث ظهور و خروج نور

حضرت باقرالعلومعليه‌السلام به بعضی از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نکنید و مشغول انجام وظایف خود باشید تا زمانی که علائم و نشانه هائی که برایت مطرح می کنم آشکار شود.(20)

قبل از ظهور امام زمانعليه‌السلام بین مردم یک درگیری وسیعی انجام خواهد شد و جمع بسیاری کشته می شوند، بعد از آن شخصی به عنوان سُفیانی، لشکری را متشکّل از هفتاد هزار مرد جنگی و مسلّح، به سوی کوفه بسیج می کند و در نتیجه آن خونریزی و غارت اموال و نفوس بسیاری رُخ می دهد.

در همین بین، لشکری از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم های مخصوصی حرکت می کنند که در بین آن ها تعدادی از یاران امام زمانعليه‌السلام نیز وجود دارد.

سپس لشکر خراسانی با لشکر سفیانی در بین شهر حیره و کوفه با یکدیگر درگیر می شوند.

سپس سفیان متوجّه خواهد شد که مهدی موعودعليه‌السلام ظهور کرده است و آن حضرت در حال حرکت به سوی مکّه می باشد، به همین جهت گروه عظیمی را جهت تعقیب آن حضرت روانه می کند.

پس چون لشکر سفیانی هنگامی که در محلّی به نام بیداء - بین مکّه و مدینه - برسند و فرود آیند، ندائی از آسمان به زمین خطاب می شود که: تمامی نیروهای سفیانی را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، که اثری از آن ها باقی نباشد.

و امّا آن سه نفر را خداوند متعال، صورت هایشان را به پشت بر می گرداند و به صورت و قیافه سگ در می آیند و مسخ می شوند.

سپس در یک چنین زمانی حضرت ولیّ عصر، امام زمانعليه‌السلام در کنار کعبه الهی قرار گرفته و بر دیوار آن تکیه زده و به اهل زمین خطاب می نماید و می فرماید:

ای مردم! ما برای یاری دین خدا آمده ایم و هرکس مایل باشد، می تواند به گروه ما بپیوندد.

و به دنباله آن می افزاید: ما اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستیم؛ و از هر فردی نسبت به خداوند متعال و رسولش نزدیک تر و اولی تر می باشیم، پس هرکس بخواهد که نسبت به حضرت آدم، نوح و ابراهیم؛ و همچنین نسبت به تمامی پیامبران الهی، حتّی حضرت محمّد صلوات اللّه علیهم با من مذاکره و احتجاج کند، آماده ام.

پس از آن، می فرماید: آیا خداوند متعال در قرآن نفرموده است:( إنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهی م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ذُریَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) (21) .

من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم، من برگزیده ابراهیم و محمّد صلوات اللّه علیهم هستم، هر که می خواهد پیرامون قرآن و یا پیرامون سنّت حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با من احتجاج و مناظره نماید، آماده ام؛ چون از هرکس دیگری به آن ها نزدیک تر و به آن ها آشناتر هستم.

بعد از آن، در ادامه فرمایشات خود می افزاید: آن هائی که کلام مرا شنیدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدایت نماید.

ضمناً شنوندگان حاضر، این مطالب و مسایل را به دیگران که غایب هستند گزارش دهند...

امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود: در چنین موقعیّتی خداوند متعال اصحاب و یاران حضرت حجّتعليه‌السلام را که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر می باشند، جمعشان می نماید، همان طوری که در قرآن چنین فرموده است:

( أیْنَما تَکُونُوا یَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْی ءٍ قَدیرٌ ) (22) .

سپس این تعداد افراد با امام زمانعليه‌السلام بیعت می کنند؛ و عهد و میثاق حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد اوست که از پیامبران یکی از پس دیگری به إرث نهاده شده است.

حضرت باقر العلومعليه‌السلام در پایان افزود: امام زمانعليه‌السلام از فرزندان حسین بن علیّعليهما‌السلام می باشد که خداوند متعال قضیّه قیام آن حضرت را در یک شب تنظیم و اصلاح می نماید و نام مبارک و گرامی او همانند نام جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود(23) .

قانون پیاده رو و سواره

بنابر فرمایش امام موسی کاظمعليه‌السلام که فرمود:

هنگامی که حضرت صاحب أمر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سلام اللّه علیه) ظهور نماید، قانونی را برای عبور و مرور از خیابان ها و پیاده روها تعیین و به مرحله اجراء در می آورد، که به شرح ذیل می باشد:

کلّیه سواره ها - موتوری، ماشین، دوچرخه، الاغ و... باید از خیابان حرکت و عبور نمایند.

و کلّیه پیاده ها باید از پیاده رو استفاده و رفت و آمد نمایند.

تبصره:

هر سواره ای که از پیاده رو استفاده و حرکت نماید، چنانچه برخوردی با عابر کند و آسیبی به او برساند، مقصّر و ضامن است و باید خسارت او را پرداخت کند.

هر پیاده و عابری که از خیابان استفاده و رفت و آمد نماید، هرگونه آسیبی توسّط سواره ای به او برسد ضمانتی برایش نیست و خسارت بر عهده خودش می باشد(24) .

همچون شمایل جدش ظاهر می شود.

روزی حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در جمع بعضی از شاگردان خود پیرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف، چنین اظهار نمود:

به خدا سوگند! او را می بینم که در حال ورود به مکّه معظّمه می باشد، در حالتی که پیراهن و عبای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر تن؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و کفش های وصله دارش را در پای خود کرده؛ و نیز چوب دستی او را در دست گرفته و به عنوان یک چوپان به همراه چند گوسفند می آید تا داخل مکّه گردد...

با این که صدها سال از عمر مبارکش سپری شده، امّا با شکل و قیافه جوانی شاداب ظاهر می گردد و هیچ أثر پیری در او دیده نمی شود؛ و به تنهائی وارد مسجدالحرام و به کعبه پناهنده می گردد.

و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئیل به همراه میکائیل و تعدادی از دیگر ملائکه نازل می شوند و نزد حضرت ولیّ عصر، امام زمان صلوات اللّه علیه می آیند.

در این هنگام، جبرئیلعليه‌السلام به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف گوید: ای سرور من! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.

پس از آن، امام زمانعليه‌السلام دستی بر صورت خود می کشد و اظهار می دارد: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که وعده اش فرا رسیده و ما را وارث زمین گردانیده است و جایگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترین پاداش را برای عمل کنندگان مخلص قرار داده است.

بعد از آن، حضرت بین رکن و مقام می ایستد و با فریادی رعدآسا ندا می دهد: ای کسانی که خدا شما را برای یاری من ذخیره داشته است، به پاخیزید و به سوی من بشتابید و مرا یاری کنید.

امام صادقعليه‌السلام در ادامه فرمایش خود افزود: صدای امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسید.

و چون این صدا به گوش همه برسد، تمامی اصحاب و یاران آن حضرت کمتر از یک چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ بدر خواهد بود.

سپس تمامی افراد با حضرت بیعت خواهند کرد؛ و اوّل کسی که دست امام زمان را می گیرد و بیعت می کند، جبرئیل امینعليه‌السلام است و پس از آن سایر ملائکه که بر زمین فرود آمده اند؛ و سپس جنّیانی که در رکاب آن حضرت باید باشند و بعد از آن ها مؤمنینی که کنار آن حضرت اجتماع کرده اند، بیعت می نمایند(25) .

ظهور نور در مدینه و اعدام دو جنایت کار

یکی از اصحاب و شاگردان امام صادقعليه‌السلام ضمن پرسش های متعدّدی از آن حضرت سؤال کرد:

وقتی امام زمانعليه‌السلام در شهر کوفه برنامه خود را اجرأ نماید، به کدام شهر رهسپار خواهد شد؟

فرمود: به مدینه جدّم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعت می نماید؛ و چون حضرت - ولیّ عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - وارد مدینه منوّره گردد حوادثی عجیب رخ می دهد؛ مؤمنین در شادکامی و سرور قرار خواهند گرفت و کافران در ذلّت و بدبختی خواهند بود.

سپس حضرت وارد مسجدالنّبی می شود و کنار قبر جدّش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می آید و با صدای بلند می گوید: ای جمع خلایق! آیا این قبر جدّم رسول اللّه است؟

خواهند گفت: آری، ای مهدی آل محمّد!

پس از آن اظهار می فرماید: چه کسانی کنار قبر او قرار گرفته اند؟ گویند: دو هم نشین او، ابوبکر و عمر کنار آن حضرت دفن شده اند.

امام زمان (عجّ) با این که از واقعیّت أمر آگاه است، مطرح می نماید: چرا از بین تمام امّت فقط این دو نفر اینجا دفن شده اند؟

آیا احتمال نمی دهید که کسانی دیگر دفن شده باشند؟

در جواب گویند: غیر از آن دو نفر کسی دیگر کنار حضرت رسول دفن نشده است، چون که آن دو خلیفه آن حضرت بوده اند.

بعد از آن می فرماید: آیا کسی از شماها در این موضوع - و دفن آن دو نفر - شکّ و شبهه ای ندارد؟

همه خواهند گفت: خیر.

و چون مدّت سه روز از این جریان بگذرد، دستور دهد تا نبش قبر کنند و جسد آن دو نفر را از قبر درآورند، بدون آن که تغییری در شکل و قیافه آن ها پدید آمده باشد؛ و سپس دستور می دهد: جسد هر دو نفرشان را بر درختی خشک آویزان کنند؛ و آن درخت سبز و دارای میوه گردد و کسانی که ولایت و حکومت آن ها را قبول داشته اند، گویند: این دو نفر، چه افراد شریفی بوده اند؛ اکنون حقّ بر همگان آشکار شد و ما پیروز گشتیم.

بعد از آن ندائی از طرف حضرت مهدی (عجّ) به گوش همگان می رسد: دوستداران این دو نفر هر که هست، سر جای خود بایستد و آن هائی که مخالف این دو می باشند، در سمتی دیگر قرار گیرند.

چون جمعیّت از یکدیگر جدا شوند، به دستور آن حضرت، باد سیاه و وحشتناکی می وزد و آن دو جسد را با تمام علاقه مندانشان به همراه درخت می سوزاند.

سپس حضرت دستور می دهد تا آن دو جسد سوخته شده را فرود آورند و به اذن و اراده خداوند زنده می شوند و اجتماعی عظیم از اقشار مختلف گرد هم آیند.

بعد از آن، حضرت ضمن خطبه ای مفصّل تمام جنایت ها و ظلم هائی که از حضرت آدم به بعد شده، برای جمعیّت بازگو می فرماید تا آن موقعی که به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها و امیرالمؤمنین امام علیّعليه‌السلام حمله کردند و در خانه را آتش زدند و محسن آن حضرت را بین در و دیوار سقط کردند.

و جریان کربلاء و شهادت امام حسینعليه‌السلام و یارانش و نیز اسارت اهل بیت ش را، همچنین به شهادت رسیدن تمامی ائمّه و ذراری آن ها و تمام ظلم و جنایاتی که بر علیه مؤمنین انجام گرفته است و نیز عمل های زنا که در جامعه واقع شده - تا زمان ظهور امام زمانعليه‌السلام - به تمامی آن ها اشاره می نماید.

و چون همه ظلم ها و جنایت ها را برشمارد، با دلیل و برهان بر علیه آن دو نفر اثبات می نماید و آنها نیز می پذیرند و اعتراف می کنند.

پس از آن که اعتراف کردند، هر دو نفرشان را مؤاخذه و قصاص می کند و دستور می دهد: آن ها را دار بزنند و در آن هنگام آتشی از درون زمین خارج می گردد و آن ها را می سوزاند، سپس باد شدیدی می وزد و خاکستر آن ها را متلاشی و پراکنده می کند(26) .

تهیه آذوقه لشکر امام زمان

مرحوم شیخ صدوق، کلینی و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش، حضرت باقرالعلومعليهما‌السلام حکایت فرماید: هنگامی که امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجّه الشّریف ظهور نماید و بخواهد قیام نماید، قیام خود را از مکّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر کوفه حرکت می کند.

و قبل از آن که به همراه لشکر و یاران خویش حرکت نماید، منادی حضرت در بین جمعیّت، نداء دهد: کسی حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل کند، سپس حضرت دستور می دهد تا سنگ حضرت موسی بن عمرانعليه‌السلام - که به مقدار بار شتری است - برداشته شود و همراه نیروها آورده شود، پس در هر منزلی که فرود آیند، از آن سنگ چشمه ای از آب گوارا جاری گردد که هر گرسنه ای از آن میل کند، سیر گردد؛ و نیز هر تشنه ای از آن آب بیاشامد، سیراب شود و نیازی به طعام و مایعات نخواهند داشت.

و این آذوقه خوراکی و آشامیدنی برای تمامی افراد لشکر امام زمانعليه‌السلام می باشد، تا هنگامی که در نجف اشرف و کوفه وارد شوند(27) .

پیراهن یوسف و ابراهیم کجاست؟

مرحوم شیخ صدوق، راوندی و بعضی دیگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حکایت کند:

روزی در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین نشسته بودم، آن حضرت فرمود: آیا می دانی پیراهن حضرت یوسفعليه‌السلام چه بود و کجاست؟

عرض کردم: خیر، نمی دانم؛ شما بفرمائید تا فرا بگیرم.

امامعليه‌السلام فرمود: چون حضرت ابراهیمعليه‌السلام را خواستند داخل آتش بیندازند، جبرئیل امینعليه‌السلام پیراهنی از لباس های بهشتی برایش آورد و بر او پوشانید و آتش در مقابلش سرد و بی أثر شد.

و در آخرین روز حیاتش آن را تحویل حضرت اسحاقعليه‌السلام داد و او نیز پیراهن را بر حضرت یعقوبعليه‌السلام پوشانید که اندازه قامت او بود.

و هنگامی که حضرت یوسفعليه‌السلام به دنیا آمد، پدرش آن پیراهن را بر یوسف پوشانید، تا آن جائی که همان پیراهن را توسّط برادرانش برای پدر خود - که نابینا گشته بود - فرستاد و او بینا گردید و این همان پیراهن بهشتی بود.

عرض کردم: اکنون آن پیراهن کجاست و چه خواهد شد؟

فرمود: الا ن نزد اهلش می باشد و در نهایت، تقدیم قائم آل محمّد صلوات اللّه علیه خواهد شد.

و هنگامی که آن حضرت ظهور نماید، آن پیراهن را بر تن مبارک خود می نماید و تمام مؤمنین در شرق و غرب دنیا، هر کجا که باشند بوی خوش آن را استشمام خواهند کرد.

و او - یعنی؛ امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - در تمام امور وارث تمامی پیغمبران الهی می باشد.(28) .

سرزنش در برگرداندان هدایا

مرحوم شیخ صدوق، کلینی، طبرسی و برخی دیگر از بزرگان، به نقل از حسن بن فضل حکایت کنند:

روزی وارد عراق شدم و بر این تصمیم بودم که خار نشوم و حرکت نکنم، مگر آن که شواهد و نشانه های کافی از حضرت ولیّ عصر، امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف دریابم و در ضمن با خود گفتم: آن قدر اینجا می مانم تا به خواسته خود برسم، گرچه فقیر شوم و با گدائی امرار معاش کنم.

پس از گذشت چند روزی، نزد یکی از سفیران و نمایندگان حضرت به نام محمّد بن احمد آمدم و از او در رسیدن به مقصود خود تقاضای کمک کردم.

او در جواب اظهار داشت: داخل فلان مسجد برو، آن جا شخصی را ملاقات می کنی که تو را راهنمائی می نماید.

به همین جهت حرکت کردم و هنگامی که وارد آن مسجد شدم، شخصی نزد من آمد و چون نگاهش بر من افتاد خندید و گفت: غمگین و ناراحت مباش، در همین سال به سفر حجّ خواهی رفت و سپس سالم به سوی خانواده و فرزندانت برمی گردی.

با شنیدن این پیش بینی ها، دلم آرام گرفت و مطمئن شدم، ولی با خود گفتم: باید حتما نشانه و دلیل آن را ببینم، إن شاء اللّه.

موقعی که به منزل بازگشتم، شخصی کیسه ای را که در آن چندین دینار و تعدادی لباس بود، درب منزل آورد و تحویل من داد؛ و پس از خا حافظی رفت.

در آن حال بسیار افسرده خاطر شدم و با خود گفتم: نصیب و سهم من همین بوده است؛ و از روی نادانی آن ها را به ضمیمه نامه ای گلایه آمیز پس دادم.

پس از گذشت مدّتی از این کار جاهلانه خود پشیمان شده و گفتم: نسبت به مولایم حضرت صاحب الا مرعليه‌السلام کافر و بی اعتبار شده ام، لذا نامه ای دیگر نوشتم و از کردار ناشایست خود، عذرخواهی کرده و اظهار پشیمانی و توبه نمودم.

و چون نامه را فرستادم، حرکت کردم تا برای انجام و اقامه نماز آماده شوم.

در این بین فکرهای گوناگونی مرا احاطه کرده بود؛ و در افکار خویش غوطه ور بودم که ناگهان همان شخصی که کیسه پول و لباس ها را آورده بود، دو مرتبه وارد شد و مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: ای حسن بن فضل! رفتار بدی را انجام دادی، چون که هنوز امام و مولایت را نشناخته ای.

سپس در ادامه سخن خویش افزود: ما در بعضی موارد جهت تبرّک مقدار اندکی پول و غیره برای دوستانمان می فرستیم، بدون آن که از ما سؤال و تقاضائی کرده باشند؛ و سپس آن شخص نامه ای را به دستم داد و رفت.

هنگامی که نامه را گشودم، در آن چنین مرقوم شده بود:

ای حسن بن فضل! در رابطه با این که هدیه ما را برگرداندی اشتباه کرده ای، پس اگر چنانچه به درگاه خداوند متعال توبه نمائی، خداوند توبه ات را پذیرا می باشد.

امّا نسبت به مقدار دیناری که برایت فرستاده بودیم و آن ها را برگرداندی، در موردی دیگر مصرف کردیم؛ ولیکن لباس را قبول بکن که برای انجام مراسم و مناسک حجّ، در این لباس احرام ببندی(29) .

ریگ طلا در طواف کعبه

مرحوم شیخ طوسی رحمه اللّه علیه در کتاب خود به طور مستند حکایت نموده است:

شخصی به نام أزُدی - آودی - گفت: سالی از سال ها به مکّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف کعبه الهی در دور ششم بودم، که ناگهان اجتماع عدّه ای از حاجیان - در سمت راست کعبه - توجّه مرا جلب کرد، مخصوصا جوانی خوش سیما و خوشبو، با هیبت و وقار عجیبی که در میان آن جمع حضور داشت، توجّه همگان جلب او گشته بود.

پس نزدیک رفتم و آن جوان را در حال صحبت دیدم که چه زیبا و شیرین، سخن مطرح می فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله ای با او سخن گویم، ولی افرادی مانع من شدند.

پرسیدم: او کیست؟

گفتند: او فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که هر سال در کنگره عظیم حجّ، در جمع حاجیان شرکت می فرماید و با آن ها صحبت و مذاکره می نماید.

با صدای بلند گفتم: من دنبال هادی می گردم، ای مولایم! مرا نجات بده و هدایت و یاریم فرما.

پس با دست مبارک خود مُشتی از ریگ های کنار کعبه الهی را برداشت و به من فرمود: این ها را تحویل بگیر.

یکی از افراد حاضر جلو آمد و گفت: ببینم چه چیزی تقدیم نمود؟

اظهار داشتم: چند ریگی بیش نیست، وقتی دست خود را باز کردم، در کمال حیرت چشمم به قطعه ای طلا افتاد.

در همین لحظه آن جوان خوش سیما نزدیک من آمد و اظهار داشت: حجّت برایت ثابت گردید و حقّ روشن شد، از سرگردانی نجات یافتی، اکنون مرا می شناسی؟

عرضه داشتم: خیر، شما را نمی شناسم!

فرمود: من مهدی موعود هستم، من صاحب الزّمان هستم، من تمام دنیا را عدالت می گسترانم، بدان که در هیچ زمانی زمین از حجّت و خلیفه خدا خالی نخواهد بود.

و سپس در ادامه فرمایش خود افزود: توجّه کن که موضوع و جریان امروز امانتی است بر عهده تو، که باید برای اشخاص مورد وثوق و اطمینان بازگو و تعریف نمائی(30) .

خلیفه تمام انبیاء و ائمه در شهر کوفه

امام صادقعليه‌السلام در ادامه سخنان مفصّلی که برای یکی از اصحابش به نام مفضّل مطرح فرموده است، چنین حکایت نماید:

در آن هنگامی که قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف) ظهور نماید، پایگاه و مرکز حکومتش شهر کوفه خواهد بود.

و چون از مکّه معظّمه و مدینه منوّره حرکت نماید و داخل شهر کوفه گردد، اوّلین سخن آن حضرت با مردم چنین است:

ای جمع خلایق! آگاه و هوشیار باشید، هر که مایل است حضرت آدم و شیث را بنگرد، نزد من آید؛ همانا که من خلیفه آن ها هستم.

هرکس بخواهد که حضرت نوح و سام را ببیند، سوی من بیاید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که تصمیم دارد حضرت ابراهیم و اسماعیل را مشاهده نماید، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هرکس علاقه دارد حضرت موسی و یوشع را بشناسد، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که دوست دارد حضرت عیسی و شمعون را بنگرد، سوی من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که شیفته دیدار حضرت محمّد مصطفی و امیرالمؤمنین است، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که میل دارد بر حسن و حسین نگاه کند، نزد من آید که من جانشین آن ها هستم.

هر که علاقه مند دیدار اهل بیت و ائمّه اطهار است، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

ای مؤمنین! بشتابید به سوی من تا شما را به تمام آنچه آگاهید و آنچه ناآگاه هستید آشنا سازم؛ هرکس آشنا به کتاب های آسمانی است، توجّه کند و گوش فرا دهد.

سپس امام زمانعليه‌السلام مقداری از کتاب حضرت آدم و شیث و نیز مقداری از کتاب حضرت نوح و ابراهیمعليهم‌السلام را تلاوت می فرماید و مواردی که از آن ها را تحریف و دگرگون شده است مطرح می نماید؛ و پس از آن نیز آیاتی از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و امام علیّعليه‌السلام تألیف و جمع آوری نموده - تلاوت می فرماید.

و تمام مسلمان ها گویند: قرآنی که بر محمّد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است، این است که حضرت تلاوت می نماید.

پس از آن، امام علیّعليه‌السلام رجعت و ظهور می نماید و علائم ایمان و کفر بر چهره هرکس آشکار می گردد(31) .

هفده نوع اطلاعات

مرحوم کلینی - صاحب کتاب شریف کافی - به نقل از برادرش، اسحاق بن یعقوب حکایت نماید:

سؤال های مختلفی را نوشتم و خدمت وکیل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمری رفتم و از او تقاضا کردم تا جواب سؤال های مرا از حضرت حجّتعليه‌السلام دریافت نماید.

پس از گذشت مدّتی کوتاه، جواب کلّیه آن سؤال ها را به عنوان توقیع آن حضرت - به این شرح - دریافت کردم:

آنچه پیرامون منکرین و مخالفین من از خویشان من و پسر عمویم سؤال کردی، پس بدان که بین خداوند متعال و هیچ یک از بندگانش خویشاوندی وجود ندارد؛ و هر که منکر من باشد، من نیز از او بیزار هستم و باید بداند که راه او همچون راه پسر حضرت نوحعليه‌السلام می باشد.

و امّا نسبت به عمویم جعفر و فرزندانش، همانند راه و روش برادران یوسفعليه‌السلام است.

و امّا نسبت به فقّاع، حرام می باشد؛ ولی آب جو - که در منازل گرفته می شود - مانعی ندارد.

و آنچه از اموال - به عنوان خمس، زکات و دیگر وجوهات شرعیّه را که از شما - دریافت می کنیم، جهت تطهیر و تزکیه - نفوس و ثروت خود - شما است، هر که مایل بود بپردازد و هر که مایل نبود نیازی به آن نیست.

و نسبت به زمان ظهور و فرج، مربوط به خداوند متعال است و هر که تعیین وقت نماید، دروغ گفته است.

و کسانی که معتقد باشند که امام حسینعليه‌السلام زنده است و کشته نشده، کافر و گمراه خواهند بود.

و حوادث و مسائلی که رخ می دهد به علماء و فقهاء - راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون که آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم.

امّا محمّد بن عثمان عَمری، خداوند از او و از پدرش راضی و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته های او همانند نوشته من می باشد.

و امّا محمّد بن علیّ بن مهزیار اهوازی، خداوند دل او را نورانی و روشن نماید و شکّهای او را زایل گرداند.

و آن مقدار پولی را - که طبق وصیّت اسحاق با فروش کنیزانِ آوازه خوانش - برای ما فرستاده، مورد قبول نیست؛ مگر آن که طاهر گردد، چون اُجرت و قیمت غنا و آوازه خوانی حرام است.

امّا محمّد بن شاذان، مردی از شیعیان و دوستان ما می باشد.

و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زینب، ملعون - و خبیث است و نیز اصحاب و یاران او ملعون هستند، با آن ها هم نشین و هم سخن مباش، چون که من و پدران من از آن ها بیزار می باشیم.

و آن هائی که اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بی جهت حلال و مباح بدانند و مصرف کنند - آن اموال برایشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.

و امّا خمس - یعنی سهم امام و سهم سادات - را برای شیعیان و دوستان خود حلال و مباح کرده ایم و تا هنگام ظهور، می توانند مورد استفاده قرار دهند.

و آن هائی که در دین و شریعت خداوند متعال و یا نسبت به ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ دارند، اگر توبه کنند پذیرفته است و نیازی نداریم که برای ما چیزی ارسال نمایند.

و نسبت به علّت وقوع غیبت: اوّلا که خداوند متعال در قرآن فرموده است:( وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ أشْیاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ ) .(32) یعنی؛ از بعضی مسائل سؤال نکنید، چون که موجب ناراحتی شما خواهد شد.

و ثانیا هر یک از ائمّه اطهار و پدرانم در حکومتِ یکی از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولی من هنگامی ظهور می نمایم که هیچ ظالمی قدرت و اراده ای ندارد.

امّا این که چگونه از وجود من در زمان غیبت استفاده و بهره گیری شود؟

همانا جریان و موضوع غیبت من همانند خورشید است که ابر جلوی آن را پوشانیده باشد، بدانید که من برای موجودات زمینی وسیله امنیّت و آسایش هستم، همان طوری که ستارگان برای اهل آسمان امان هستند.

و از آنچه برایتان مفید نیست و سودی ندارد، سؤال نکنید و خود را به زحمت نیندازید، و سعی نمائید برای تعجیل ظهور و فرج من بسیار دعا کنید.

و در خاتمه، ای اسحاق! سلام بر تو و بر کسانی باد که از نور هدایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پیروی کنند.(33) .

علائم و نشانه های قبل از ظهور نور

مرحوم شیخ صدوق و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

روزی حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّعليه‌السلام در جمع بسیاری از مردم سخنرانی می نمود؛ در ضمن فرمایشات خود، خطاب به مردم کرد و اظهار داشت:(17) .

ای مردم! پیش از آن که من از بین شما رحلت نمایم و مرا از دست دهید، آنچه می خواهید سؤال کنید و جویا بشوید تا از علوم من بهره مند گردید.

از بین افراد جمعیّت، شخصی به نام صعصعه بن صوحان از جای برخاست و سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! دَجّال چگونه و در چه زمانی خارج می شود؟

امام علیّعليه‌السلام در جواب فرمود: پیش از خروج دجّال، علائم و نشانه هائی است که یکی پس از دیگری ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله:

مردم نسبت به نماز بی توجّه شده و کارهای دنیا و امور شخصی را در اولویّت قرار می دهند، نسبت به امانت بی اعتنا گشته و سهل انگاری می کنند، دروغ و دروغ گوئی را حلال و توجیه می نمایند؛ و نیز رباخواری شایع و عادی گردد.

مردم ساختمان ها را محکم و مجلّل بنا می کنند، دین و احکام شریعت را با دنیا و اموال آن مبادله می نمایند، افراد سفیه و بی خرد برای اجراء امور جامعه برگزیده می شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار می گیرند، دید و بازدید خویشاوندان با یکدیگر قطع می گردد.

و پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی انجام می پذیرد؛ و خونریزی، عادی و ساده گردد، حلم و بردباری مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.

رؤساء و حکماء، اشخاصی فاجر و فاسق باشند، کارگزاران و گردانندگان امور جامعه، افرادی ظالم و بی باک خواهند بود؛ و عارفان عالم، نسبت به دین خائن باشند؛ قاریان، قرآن را وسیله معاش و خودنمائی قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رایج گردد، تهمت و ارتکاب گناه عادی و ساده باشد.

قرآن را - فقط - زیبا بنویسند و زیبا بخوانند (بدون آن که توجّهی به معنا و محتوای آن داشته باشند؛ و نیز بدون آن که در امور زندگی و موقعیّت کاری خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزیّن و مجلّل - ولی بی محتوا - باشد، دل ها از یکدیگر جدا و بلکه مخالف همدیگر گردند، عهد و وفا اهمیّتی نداشته؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادی و تجاری مشارکت نمایند.

افراد فاجر و فاسد - به جهت ایمنی از شرّشان - مورد احترام قرار می گیرند، دروغ گویان تصدیق و تأیید می شوند، هرکس نسبت به دیگری بدبین و مشکوک می باشد؛ و به همدیگر جسارت و توهین روا داشته و انجام می دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... می شوند؛ و همچنین از جهت قیافه، زنان و مردان شبیه یکدیگر می گردند.

برای هر قضیّه و جریانی شهادت دهند، بدون آن که در جریان أمر و یا از واقعیّت خبر داشته باشند و یا بدانند که حقّ با کیست.

مردم احکام و مسائل دین را می آموزند نه برای دین، بلکه برای دنیا و معاش، آن ها دنیا و متعلّقات آن را باارزش و عظیم بدانند؛ ولی آخرت را بی ارزش و هیچ محسوب نمایند.

گرگان صفتان، لباس میش بر تن کنند؛ ولی دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.

سپس حضرت امیرالمؤمنین علیّ صلوات اللّه علیه افزود:

در یک چنین زمانی هرکس و هر مؤمنی به دنبال پناهگاهی می گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج می کند، در حالی که چشم راست ندارد و چشم چپش در پیشانی او همچون ستاره صبح می درخشد، در پیشانیش نقش کافر می باشد.

او سوار بر الاغی سفید رنگ خواهد بود و به سوی شامات حرکت می کند و در محلّی به نام بیداء - که بین مکّه معظّمه و مدینه منوّره واقع شده است - درون زمین فرو می رود؛ و تمام تابعین و پیروان او حرام زاده هستند.

سپس امام زمانعليه‌السلام ظهور و قیام می نماید؛ و نیز حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام حضور می یابد و پشت سر او نماز می خواند(18) .

همچنین مرحوم شیخ مفید آورده است:

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: پیش از آن که حضرت قائم - آل محمّدعليهم‌السلام - قیام و ظهور نماید؛ به جهت زیادی معصیت و گناه، مردم به وسیله آتش و نور سرخی که در آسمان نمایان می شود مورد زجر و سختی قرار می گیرند، در بغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آید، در بصره خونریزی شود و ساختمان هایش خراب و اهل آن فانی گردند، در عراق خوف و وحشتی حاکم شود که راه فرار و نجاتی بر آن ها نباشد(19) .

حوادث ظهور و خروج نور

حضرت باقرالعلومعليه‌السلام به بعضی از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نکنید و مشغول انجام وظایف خود باشید تا زمانی که علائم و نشانه هائی که برایت مطرح می کنم آشکار شود.(20)

قبل از ظهور امام زمانعليه‌السلام بین مردم یک درگیری وسیعی انجام خواهد شد و جمع بسیاری کشته می شوند، بعد از آن شخصی به عنوان سُفیانی، لشکری را متشکّل از هفتاد هزار مرد جنگی و مسلّح، به سوی کوفه بسیج می کند و در نتیجه آن خونریزی و غارت اموال و نفوس بسیاری رُخ می دهد.

در همین بین، لشکری از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم های مخصوصی حرکت می کنند که در بین آن ها تعدادی از یاران امام زمانعليه‌السلام نیز وجود دارد.

سپس لشکر خراسانی با لشکر سفیانی در بین شهر حیره و کوفه با یکدیگر درگیر می شوند.

سپس سفیان متوجّه خواهد شد که مهدی موعودعليه‌السلام ظهور کرده است و آن حضرت در حال حرکت به سوی مکّه می باشد، به همین جهت گروه عظیمی را جهت تعقیب آن حضرت روانه می کند.

پس چون لشکر سفیانی هنگامی که در محلّی به نام بیداء - بین مکّه و مدینه - برسند و فرود آیند، ندائی از آسمان به زمین خطاب می شود که: تمامی نیروهای سفیانی را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، که اثری از آن ها باقی نباشد.

و امّا آن سه نفر را خداوند متعال، صورت هایشان را به پشت بر می گرداند و به صورت و قیافه سگ در می آیند و مسخ می شوند.

سپس در یک چنین زمانی حضرت ولیّ عصر، امام زمانعليه‌السلام در کنار کعبه الهی قرار گرفته و بر دیوار آن تکیه زده و به اهل زمین خطاب می نماید و می فرماید:

ای مردم! ما برای یاری دین خدا آمده ایم و هرکس مایل باشد، می تواند به گروه ما بپیوندد.

و به دنباله آن می افزاید: ما اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستیم؛ و از هر فردی نسبت به خداوند متعال و رسولش نزدیک تر و اولی تر می باشیم، پس هرکس بخواهد که نسبت به حضرت آدم، نوح و ابراهیم؛ و همچنین نسبت به تمامی پیامبران الهی، حتّی حضرت محمّد صلوات اللّه علیهم با من مذاکره و احتجاج کند، آماده ام.

پس از آن، می فرماید: آیا خداوند متعال در قرآن نفرموده است:( إنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهی م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ذُریَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) (21) .

من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم، من برگزیده ابراهیم و محمّد صلوات اللّه علیهم هستم، هر که می خواهد پیرامون قرآن و یا پیرامون سنّت حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با من احتجاج و مناظره نماید، آماده ام؛ چون از هرکس دیگری به آن ها نزدیک تر و به آن ها آشناتر هستم.

بعد از آن، در ادامه فرمایشات خود می افزاید: آن هائی که کلام مرا شنیدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدایت نماید.

ضمناً شنوندگان حاضر، این مطالب و مسایل را به دیگران که غایب هستند گزارش دهند...

امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود: در چنین موقعیّتی خداوند متعال اصحاب و یاران حضرت حجّتعليه‌السلام را که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر می باشند، جمعشان می نماید، همان طوری که در قرآن چنین فرموده است:

( أیْنَما تَکُونُوا یَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْی ءٍ قَدیرٌ ) (22) .

سپس این تعداد افراد با امام زمانعليه‌السلام بیعت می کنند؛ و عهد و میثاق حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد اوست که از پیامبران یکی از پس دیگری به إرث نهاده شده است.

حضرت باقر العلومعليه‌السلام در پایان افزود: امام زمانعليه‌السلام از فرزندان حسین بن علیّعليهما‌السلام می باشد که خداوند متعال قضیّه قیام آن حضرت را در یک شب تنظیم و اصلاح می نماید و نام مبارک و گرامی او همانند نام جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود(23) .

قانون پیاده رو و سواره

بنابر فرمایش امام موسی کاظمعليه‌السلام که فرمود:

هنگامی که حضرت صاحب أمر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سلام اللّه علیه) ظهور نماید، قانونی را برای عبور و مرور از خیابان ها و پیاده روها تعیین و به مرحله اجراء در می آورد، که به شرح ذیل می باشد:

کلّیه سواره ها - موتوری، ماشین، دوچرخه، الاغ و... باید از خیابان حرکت و عبور نمایند.

و کلّیه پیاده ها باید از پیاده رو استفاده و رفت و آمد نمایند.

تبصره:

هر سواره ای که از پیاده رو استفاده و حرکت نماید، چنانچه برخوردی با عابر کند و آسیبی به او برساند، مقصّر و ضامن است و باید خسارت او را پرداخت کند.

هر پیاده و عابری که از خیابان استفاده و رفت و آمد نماید، هرگونه آسیبی توسّط سواره ای به او برسد ضمانتی برایش نیست و خسارت بر عهده خودش می باشد(24) .

همچون شمایل جدش ظاهر می شود.

روزی حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در جمع بعضی از شاگردان خود پیرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف، چنین اظهار نمود:

به خدا سوگند! او را می بینم که در حال ورود به مکّه معظّمه می باشد، در حالتی که پیراهن و عبای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر تن؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و کفش های وصله دارش را در پای خود کرده؛ و نیز چوب دستی او را در دست گرفته و به عنوان یک چوپان به همراه چند گوسفند می آید تا داخل مکّه گردد...

با این که صدها سال از عمر مبارکش سپری شده، امّا با شکل و قیافه جوانی شاداب ظاهر می گردد و هیچ أثر پیری در او دیده نمی شود؛ و به تنهائی وارد مسجدالحرام و به کعبه پناهنده می گردد.

و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئیل به همراه میکائیل و تعدادی از دیگر ملائکه نازل می شوند و نزد حضرت ولیّ عصر، امام زمان صلوات اللّه علیه می آیند.

در این هنگام، جبرئیلعليه‌السلام به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف گوید: ای سرور من! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.

پس از آن، امام زمانعليه‌السلام دستی بر صورت خود می کشد و اظهار می دارد: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که وعده اش فرا رسیده و ما را وارث زمین گردانیده است و جایگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترین پاداش را برای عمل کنندگان مخلص قرار داده است.

بعد از آن، حضرت بین رکن و مقام می ایستد و با فریادی رعدآسا ندا می دهد: ای کسانی که خدا شما را برای یاری من ذخیره داشته است، به پاخیزید و به سوی من بشتابید و مرا یاری کنید.

امام صادقعليه‌السلام در ادامه فرمایش خود افزود: صدای امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسید.

و چون این صدا به گوش همه برسد، تمامی اصحاب و یاران آن حضرت کمتر از یک چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ بدر خواهد بود.

سپس تمامی افراد با حضرت بیعت خواهند کرد؛ و اوّل کسی که دست امام زمان را می گیرد و بیعت می کند، جبرئیل امینعليه‌السلام است و پس از آن سایر ملائکه که بر زمین فرود آمده اند؛ و سپس جنّیانی که در رکاب آن حضرت باید باشند و بعد از آن ها مؤمنینی که کنار آن حضرت اجتماع کرده اند، بیعت می نمایند(25) .

ظهور نور در مدینه و اعدام دو جنایت کار

یکی از اصحاب و شاگردان امام صادقعليه‌السلام ضمن پرسش های متعدّدی از آن حضرت سؤال کرد:

وقتی امام زمانعليه‌السلام در شهر کوفه برنامه خود را اجرأ نماید، به کدام شهر رهسپار خواهد شد؟

فرمود: به مدینه جدّم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعت می نماید؛ و چون حضرت - ولیّ عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - وارد مدینه منوّره گردد حوادثی عجیب رخ می دهد؛ مؤمنین در شادکامی و سرور قرار خواهند گرفت و کافران در ذلّت و بدبختی خواهند بود.

سپس حضرت وارد مسجدالنّبی می شود و کنار قبر جدّش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می آید و با صدای بلند می گوید: ای جمع خلایق! آیا این قبر جدّم رسول اللّه است؟

خواهند گفت: آری، ای مهدی آل محمّد!

پس از آن اظهار می فرماید: چه کسانی کنار قبر او قرار گرفته اند؟ گویند: دو هم نشین او، ابوبکر و عمر کنار آن حضرت دفن شده اند.

امام زمان (عجّ) با این که از واقعیّت أمر آگاه است، مطرح می نماید: چرا از بین تمام امّت فقط این دو نفر اینجا دفن شده اند؟

آیا احتمال نمی دهید که کسانی دیگر دفن شده باشند؟

در جواب گویند: غیر از آن دو نفر کسی دیگر کنار حضرت رسول دفن نشده است، چون که آن دو خلیفه آن حضرت بوده اند.

بعد از آن می فرماید: آیا کسی از شماها در این موضوع - و دفن آن دو نفر - شکّ و شبهه ای ندارد؟

همه خواهند گفت: خیر.

و چون مدّت سه روز از این جریان بگذرد، دستور دهد تا نبش قبر کنند و جسد آن دو نفر را از قبر درآورند، بدون آن که تغییری در شکل و قیافه آن ها پدید آمده باشد؛ و سپس دستور می دهد: جسد هر دو نفرشان را بر درختی خشک آویزان کنند؛ و آن درخت سبز و دارای میوه گردد و کسانی که ولایت و حکومت آن ها را قبول داشته اند، گویند: این دو نفر، چه افراد شریفی بوده اند؛ اکنون حقّ بر همگان آشکار شد و ما پیروز گشتیم.

بعد از آن ندائی از طرف حضرت مهدی (عجّ) به گوش همگان می رسد: دوستداران این دو نفر هر که هست، سر جای خود بایستد و آن هائی که مخالف این دو می باشند، در سمتی دیگر قرار گیرند.

چون جمعیّت از یکدیگر جدا شوند، به دستور آن حضرت، باد سیاه و وحشتناکی می وزد و آن دو جسد را با تمام علاقه مندانشان به همراه درخت می سوزاند.

سپس حضرت دستور می دهد تا آن دو جسد سوخته شده را فرود آورند و به اذن و اراده خداوند زنده می شوند و اجتماعی عظیم از اقشار مختلف گرد هم آیند.

بعد از آن، حضرت ضمن خطبه ای مفصّل تمام جنایت ها و ظلم هائی که از حضرت آدم به بعد شده، برای جمعیّت بازگو می فرماید تا آن موقعی که به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها و امیرالمؤمنین امام علیّعليه‌السلام حمله کردند و در خانه را آتش زدند و محسن آن حضرت را بین در و دیوار سقط کردند.

و جریان کربلاء و شهادت امام حسینعليه‌السلام و یارانش و نیز اسارت اهل بیت ش را، همچنین به شهادت رسیدن تمامی ائمّه و ذراری آن ها و تمام ظلم و جنایاتی که بر علیه مؤمنین انجام گرفته است و نیز عمل های زنا که در جامعه واقع شده - تا زمان ظهور امام زمانعليه‌السلام - به تمامی آن ها اشاره می نماید.

و چون همه ظلم ها و جنایت ها را برشمارد، با دلیل و برهان بر علیه آن دو نفر اثبات می نماید و آنها نیز می پذیرند و اعتراف می کنند.

پس از آن که اعتراف کردند، هر دو نفرشان را مؤاخذه و قصاص می کند و دستور می دهد: آن ها را دار بزنند و در آن هنگام آتشی از درون زمین خارج می گردد و آن ها را می سوزاند، سپس باد شدیدی می وزد و خاکستر آن ها را متلاشی و پراکنده می کند(26) .

تهیه آذوقه لشکر امام زمان

مرحوم شیخ صدوق، کلینی و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش، حضرت باقرالعلومعليهما‌السلام حکایت فرماید: هنگامی که امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجّه الشّریف ظهور نماید و بخواهد قیام نماید، قیام خود را از مکّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر کوفه حرکت می کند.

و قبل از آن که به همراه لشکر و یاران خویش حرکت نماید، منادی حضرت در بین جمعیّت، نداء دهد: کسی حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل کند، سپس حضرت دستور می دهد تا سنگ حضرت موسی بن عمرانعليه‌السلام - که به مقدار بار شتری است - برداشته شود و همراه نیروها آورده شود، پس در هر منزلی که فرود آیند، از آن سنگ چشمه ای از آب گوارا جاری گردد که هر گرسنه ای از آن میل کند، سیر گردد؛ و نیز هر تشنه ای از آن آب بیاشامد، سیراب شود و نیازی به طعام و مایعات نخواهند داشت.

و این آذوقه خوراکی و آشامیدنی برای تمامی افراد لشکر امام زمانعليه‌السلام می باشد، تا هنگامی که در نجف اشرف و کوفه وارد شوند(27) .

پیراهن یوسف و ابراهیم کجاست؟

مرحوم شیخ صدوق، راوندی و بعضی دیگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حکایت کند:

روزی در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین نشسته بودم، آن حضرت فرمود: آیا می دانی پیراهن حضرت یوسفعليه‌السلام چه بود و کجاست؟

عرض کردم: خیر، نمی دانم؛ شما بفرمائید تا فرا بگیرم.

امامعليه‌السلام فرمود: چون حضرت ابراهیمعليه‌السلام را خواستند داخل آتش بیندازند، جبرئیل امینعليه‌السلام پیراهنی از لباس های بهشتی برایش آورد و بر او پوشانید و آتش در مقابلش سرد و بی أثر شد.

و در آخرین روز حیاتش آن را تحویل حضرت اسحاقعليه‌السلام داد و او نیز پیراهن را بر حضرت یعقوبعليه‌السلام پوشانید که اندازه قامت او بود.

و هنگامی که حضرت یوسفعليه‌السلام به دنیا آمد، پدرش آن پیراهن را بر یوسف پوشانید، تا آن جائی که همان پیراهن را توسّط برادرانش برای پدر خود - که نابینا گشته بود - فرستاد و او بینا گردید و این همان پیراهن بهشتی بود.

عرض کردم: اکنون آن پیراهن کجاست و چه خواهد شد؟

فرمود: الا ن نزد اهلش می باشد و در نهایت، تقدیم قائم آل محمّد صلوات اللّه علیه خواهد شد.

و هنگامی که آن حضرت ظهور نماید، آن پیراهن را بر تن مبارک خود می نماید و تمام مؤمنین در شرق و غرب دنیا، هر کجا که باشند بوی خوش آن را استشمام خواهند کرد.

و او - یعنی؛ امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - در تمام امور وارث تمامی پیغمبران الهی می باشد.(28) .

سرزنش در برگرداندان هدایا

مرحوم شیخ صدوق، کلینی، طبرسی و برخی دیگر از بزرگان، به نقل از حسن بن فضل حکایت کنند:

روزی وارد عراق شدم و بر این تصمیم بودم که خار نشوم و حرکت نکنم، مگر آن که شواهد و نشانه های کافی از حضرت ولیّ عصر، امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف دریابم و در ضمن با خود گفتم: آن قدر اینجا می مانم تا به خواسته خود برسم، گرچه فقیر شوم و با گدائی امرار معاش کنم.

پس از گذشت چند روزی، نزد یکی از سفیران و نمایندگان حضرت به نام محمّد بن احمد آمدم و از او در رسیدن به مقصود خود تقاضای کمک کردم.

او در جواب اظهار داشت: داخل فلان مسجد برو، آن جا شخصی را ملاقات می کنی که تو را راهنمائی می نماید.

به همین جهت حرکت کردم و هنگامی که وارد آن مسجد شدم، شخصی نزد من آمد و چون نگاهش بر من افتاد خندید و گفت: غمگین و ناراحت مباش، در همین سال به سفر حجّ خواهی رفت و سپس سالم به سوی خانواده و فرزندانت برمی گردی.

با شنیدن این پیش بینی ها، دلم آرام گرفت و مطمئن شدم، ولی با خود گفتم: باید حتما نشانه و دلیل آن را ببینم، إن شاء اللّه.

موقعی که به منزل بازگشتم، شخصی کیسه ای را که در آن چندین دینار و تعدادی لباس بود، درب منزل آورد و تحویل من داد؛ و پس از خا حافظی رفت.

در آن حال بسیار افسرده خاطر شدم و با خود گفتم: نصیب و سهم من همین بوده است؛ و از روی نادانی آن ها را به ضمیمه نامه ای گلایه آمیز پس دادم.

پس از گذشت مدّتی از این کار جاهلانه خود پشیمان شده و گفتم: نسبت به مولایم حضرت صاحب الا مرعليه‌السلام کافر و بی اعتبار شده ام، لذا نامه ای دیگر نوشتم و از کردار ناشایست خود، عذرخواهی کرده و اظهار پشیمانی و توبه نمودم.

و چون نامه را فرستادم، حرکت کردم تا برای انجام و اقامه نماز آماده شوم.

در این بین فکرهای گوناگونی مرا احاطه کرده بود؛ و در افکار خویش غوطه ور بودم که ناگهان همان شخصی که کیسه پول و لباس ها را آورده بود، دو مرتبه وارد شد و مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: ای حسن بن فضل! رفتار بدی را انجام دادی، چون که هنوز امام و مولایت را نشناخته ای.

سپس در ادامه سخن خویش افزود: ما در بعضی موارد جهت تبرّک مقدار اندکی پول و غیره برای دوستانمان می فرستیم، بدون آن که از ما سؤال و تقاضائی کرده باشند؛ و سپس آن شخص نامه ای را به دستم داد و رفت.

هنگامی که نامه را گشودم، در آن چنین مرقوم شده بود:

ای حسن بن فضل! در رابطه با این که هدیه ما را برگرداندی اشتباه کرده ای، پس اگر چنانچه به درگاه خداوند متعال توبه نمائی، خداوند توبه ات را پذیرا می باشد.

امّا نسبت به مقدار دیناری که برایت فرستاده بودیم و آن ها را برگرداندی، در موردی دیگر مصرف کردیم؛ ولیکن لباس را قبول بکن که برای انجام مراسم و مناسک حجّ، در این لباس احرام ببندی(29) .

ریگ طلا در طواف کعبه

مرحوم شیخ طوسی رحمه اللّه علیه در کتاب خود به طور مستند حکایت نموده است:

شخصی به نام أزُدی - آودی - گفت: سالی از سال ها به مکّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف کعبه الهی در دور ششم بودم، که ناگهان اجتماع عدّه ای از حاجیان - در سمت راست کعبه - توجّه مرا جلب کرد، مخصوصا جوانی خوش سیما و خوشبو، با هیبت و وقار عجیبی که در میان آن جمع حضور داشت، توجّه همگان جلب او گشته بود.

پس نزدیک رفتم و آن جوان را در حال صحبت دیدم که چه زیبا و شیرین، سخن مطرح می فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله ای با او سخن گویم، ولی افرادی مانع من شدند.

پرسیدم: او کیست؟

گفتند: او فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که هر سال در کنگره عظیم حجّ، در جمع حاجیان شرکت می فرماید و با آن ها صحبت و مذاکره می نماید.

با صدای بلند گفتم: من دنبال هادی می گردم، ای مولایم! مرا نجات بده و هدایت و یاریم فرما.

پس با دست مبارک خود مُشتی از ریگ های کنار کعبه الهی را برداشت و به من فرمود: این ها را تحویل بگیر.

یکی از افراد حاضر جلو آمد و گفت: ببینم چه چیزی تقدیم نمود؟

اظهار داشتم: چند ریگی بیش نیست، وقتی دست خود را باز کردم، در کمال حیرت چشمم به قطعه ای طلا افتاد.

در همین لحظه آن جوان خوش سیما نزدیک من آمد و اظهار داشت: حجّت برایت ثابت گردید و حقّ روشن شد، از سرگردانی نجات یافتی، اکنون مرا می شناسی؟

عرضه داشتم: خیر، شما را نمی شناسم!

فرمود: من مهدی موعود هستم، من صاحب الزّمان هستم، من تمام دنیا را عدالت می گسترانم، بدان که در هیچ زمانی زمین از حجّت و خلیفه خدا خالی نخواهد بود.

و سپس در ادامه فرمایش خود افزود: توجّه کن که موضوع و جریان امروز امانتی است بر عهده تو، که باید برای اشخاص مورد وثوق و اطمینان بازگو و تعریف نمائی(30) .

خلیفه تمام انبیاء و ائمه در شهر کوفه

امام صادقعليه‌السلام در ادامه سخنان مفصّلی که برای یکی از اصحابش به نام مفضّل مطرح فرموده است، چنین حکایت نماید:

در آن هنگامی که قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف) ظهور نماید، پایگاه و مرکز حکومتش شهر کوفه خواهد بود.

و چون از مکّه معظّمه و مدینه منوّره حرکت نماید و داخل شهر کوفه گردد، اوّلین سخن آن حضرت با مردم چنین است:

ای جمع خلایق! آگاه و هوشیار باشید، هر که مایل است حضرت آدم و شیث را بنگرد، نزد من آید؛ همانا که من خلیفه آن ها هستم.

هرکس بخواهد که حضرت نوح و سام را ببیند، سوی من بیاید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که تصمیم دارد حضرت ابراهیم و اسماعیل را مشاهده نماید، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هرکس علاقه دارد حضرت موسی و یوشع را بشناسد، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که دوست دارد حضرت عیسی و شمعون را بنگرد، سوی من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که شیفته دیدار حضرت محمّد مصطفی و امیرالمؤمنین است، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که میل دارد بر حسن و حسین نگاه کند، نزد من آید که من جانشین آن ها هستم.

هر که علاقه مند دیدار اهل بیت و ائمّه اطهار است، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

ای مؤمنین! بشتابید به سوی من تا شما را به تمام آنچه آگاهید و آنچه ناآگاه هستید آشنا سازم؛ هرکس آشنا به کتاب های آسمانی است، توجّه کند و گوش فرا دهد.

سپس امام زمانعليه‌السلام مقداری از کتاب حضرت آدم و شیث و نیز مقداری از کتاب حضرت نوح و ابراهیمعليهم‌السلام را تلاوت می فرماید و مواردی که از آن ها را تحریف و دگرگون شده است مطرح می نماید؛ و پس از آن نیز آیاتی از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و امام علیّعليه‌السلام تألیف و جمع آوری نموده - تلاوت می فرماید.

و تمام مسلمان ها گویند: قرآنی که بر محمّد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است، این است که حضرت تلاوت می نماید.

پس از آن، امام علیّعليه‌السلام رجعت و ظهور می نماید و علائم ایمان و کفر بر چهره هرکس آشکار می گردد(31) .

هفده نوع اطلاعات

مرحوم کلینی - صاحب کتاب شریف کافی - به نقل از برادرش، اسحاق بن یعقوب حکایت نماید:

سؤال های مختلفی را نوشتم و خدمت وکیل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمری رفتم و از او تقاضا کردم تا جواب سؤال های مرا از حضرت حجّتعليه‌السلام دریافت نماید.

پس از گذشت مدّتی کوتاه، جواب کلّیه آن سؤال ها را به عنوان توقیع آن حضرت - به این شرح - دریافت کردم:

آنچه پیرامون منکرین و مخالفین من از خویشان من و پسر عمویم سؤال کردی، پس بدان که بین خداوند متعال و هیچ یک از بندگانش خویشاوندی وجود ندارد؛ و هر که منکر من باشد، من نیز از او بیزار هستم و باید بداند که راه او همچون راه پسر حضرت نوحعليه‌السلام می باشد.

و امّا نسبت به عمویم جعفر و فرزندانش، همانند راه و روش برادران یوسفعليه‌السلام است.

و امّا نسبت به فقّاع، حرام می باشد؛ ولی آب جو - که در منازل گرفته می شود - مانعی ندارد.

و آنچه از اموال - به عنوان خمس، زکات و دیگر وجوهات شرعیّه را که از شما - دریافت می کنیم، جهت تطهیر و تزکیه - نفوس و ثروت خود - شما است، هر که مایل بود بپردازد و هر که مایل نبود نیازی به آن نیست.

و نسبت به زمان ظهور و فرج، مربوط به خداوند متعال است و هر که تعیین وقت نماید، دروغ گفته است.

و کسانی که معتقد باشند که امام حسینعليه‌السلام زنده است و کشته نشده، کافر و گمراه خواهند بود.

و حوادث و مسائلی که رخ می دهد به علماء و فقهاء - راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون که آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم.

امّا محمّد بن عثمان عَمری، خداوند از او و از پدرش راضی و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته های او همانند نوشته من می باشد.

و امّا محمّد بن علیّ بن مهزیار اهوازی، خداوند دل او را نورانی و روشن نماید و شکّهای او را زایل گرداند.

و آن مقدار پولی را - که طبق وصیّت اسحاق با فروش کنیزانِ آوازه خوانش - برای ما فرستاده، مورد قبول نیست؛ مگر آن که طاهر گردد، چون اُجرت و قیمت غنا و آوازه خوانی حرام است.

امّا محمّد بن شاذان، مردی از شیعیان و دوستان ما می باشد.

و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زینب، ملعون - و خبیث است و نیز اصحاب و یاران او ملعون هستند، با آن ها هم نشین و هم سخن مباش، چون که من و پدران من از آن ها بیزار می باشیم.

و آن هائی که اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بی جهت حلال و مباح بدانند و مصرف کنند - آن اموال برایشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.

و امّا خمس - یعنی سهم امام و سهم سادات - را برای شیعیان و دوستان خود حلال و مباح کرده ایم و تا هنگام ظهور، می توانند مورد استفاده قرار دهند.

و آن هائی که در دین و شریعت خداوند متعال و یا نسبت به ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ دارند، اگر توبه کنند پذیرفته است و نیازی نداریم که برای ما چیزی ارسال نمایند.

و نسبت به علّت وقوع غیبت: اوّلا که خداوند متعال در قرآن فرموده است:( وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ أشْیاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ ) .(32) یعنی؛ از بعضی مسائل سؤال نکنید، چون که موجب ناراحتی شما خواهد شد.

و ثانیا هر یک از ائمّه اطهار و پدرانم در حکومتِ یکی از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولی من هنگامی ظهور می نمایم که هیچ ظالمی قدرت و اراده ای ندارد.

امّا این که چگونه از وجود من در زمان غیبت استفاده و بهره گیری شود؟

همانا جریان و موضوع غیبت من همانند خورشید است که ابر جلوی آن را پوشانیده باشد، بدانید که من برای موجودات زمینی وسیله امنیّت و آسایش هستم، همان طوری که ستارگان برای اهل آسمان امان هستند.

و از آنچه برایتان مفید نیست و سودی ندارد، سؤال نکنید و خود را به زحمت نیندازید، و سعی نمائید برای تعجیل ظهور و فرج من بسیار دعا کنید.

و در خاتمه، ای اسحاق! سلام بر تو و بر کسانی باد که از نور هدایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پیروی کنند.(33) .

علائم و نشانه های قبل از ظهور نور

مرحوم شیخ صدوق و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

روزی حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّعليه‌السلام در جمع بسیاری از مردم سخنرانی می نمود؛ در ضمن فرمایشات خود، خطاب به مردم کرد و اظهار داشت:(17) .

ای مردم! پیش از آن که من از بین شما رحلت نمایم و مرا از دست دهید، آنچه می خواهید سؤال کنید و جویا بشوید تا از علوم من بهره مند گردید.

از بین افراد جمعیّت، شخصی به نام صعصعه بن صوحان از جای برخاست و سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! دَجّال چگونه و در چه زمانی خارج می شود؟

امام علیّعليه‌السلام در جواب فرمود: پیش از خروج دجّال، علائم و نشانه هائی است که یکی پس از دیگری ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله:

مردم نسبت به نماز بی توجّه شده و کارهای دنیا و امور شخصی را در اولویّت قرار می دهند، نسبت به امانت بی اعتنا گشته و سهل انگاری می کنند، دروغ و دروغ گوئی را حلال و توجیه می نمایند؛ و نیز رباخواری شایع و عادی گردد.

مردم ساختمان ها را محکم و مجلّل بنا می کنند، دین و احکام شریعت را با دنیا و اموال آن مبادله می نمایند، افراد سفیه و بی خرد برای اجراء امور جامعه برگزیده می شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار می گیرند، دید و بازدید خویشاوندان با یکدیگر قطع می گردد.

و پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی انجام می پذیرد؛ و خونریزی، عادی و ساده گردد، حلم و بردباری مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.

رؤساء و حکماء، اشخاصی فاجر و فاسق باشند، کارگزاران و گردانندگان امور جامعه، افرادی ظالم و بی باک خواهند بود؛ و عارفان عالم، نسبت به دین خائن باشند؛ قاریان، قرآن را وسیله معاش و خودنمائی قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رایج گردد، تهمت و ارتکاب گناه عادی و ساده باشد.

قرآن را - فقط - زیبا بنویسند و زیبا بخوانند (بدون آن که توجّهی به معنا و محتوای آن داشته باشند؛ و نیز بدون آن که در امور زندگی و موقعیّت کاری خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزیّن و مجلّل - ولی بی محتوا - باشد، دل ها از یکدیگر جدا و بلکه مخالف همدیگر گردند، عهد و وفا اهمیّتی نداشته؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادی و تجاری مشارکت نمایند.

افراد فاجر و فاسد - به جهت ایمنی از شرّشان - مورد احترام قرار می گیرند، دروغ گویان تصدیق و تأیید می شوند، هرکس نسبت به دیگری بدبین و مشکوک می باشد؛ و به همدیگر جسارت و توهین روا داشته و انجام می دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... می شوند؛ و همچنین از جهت قیافه، زنان و مردان شبیه یکدیگر می گردند.

برای هر قضیّه و جریانی شهادت دهند، بدون آن که در جریان أمر و یا از واقعیّت خبر داشته باشند و یا بدانند که حقّ با کیست.

مردم احکام و مسائل دین را می آموزند نه برای دین، بلکه برای دنیا و معاش، آن ها دنیا و متعلّقات آن را باارزش و عظیم بدانند؛ ولی آخرت را بی ارزش و هیچ محسوب نمایند.

گرگان صفتان، لباس میش بر تن کنند؛ ولی دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.

سپس حضرت امیرالمؤمنین علیّ صلوات اللّه علیه افزود:

در یک چنین زمانی هرکس و هر مؤمنی به دنبال پناهگاهی می گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج می کند، در حالی که چشم راست ندارد و چشم چپش در پیشانی او همچون ستاره صبح می درخشد، در پیشانیش نقش کافر می باشد.

او سوار بر الاغی سفید رنگ خواهد بود و به سوی شامات حرکت می کند و در محلّی به نام بیداء - که بین مکّه معظّمه و مدینه منوّره واقع شده است - درون زمین فرو می رود؛ و تمام تابعین و پیروان او حرام زاده هستند.

سپس امام زمانعليه‌السلام ظهور و قیام می نماید؛ و نیز حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام حضور می یابد و پشت سر او نماز می خواند(18) .

همچنین مرحوم شیخ مفید آورده است:

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: پیش از آن که حضرت قائم - آل محمّدعليهم‌السلام - قیام و ظهور نماید؛ به جهت زیادی معصیت و گناه، مردم به وسیله آتش و نور سرخی که در آسمان نمایان می شود مورد زجر و سختی قرار می گیرند، در بغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آید، در بصره خونریزی شود و ساختمان هایش خراب و اهل آن فانی گردند، در عراق خوف و وحشتی حاکم شود که راه فرار و نجاتی بر آن ها نباشد(19) .

حوادث ظهور و خروج نور

حضرت باقرالعلومعليه‌السلام به بعضی از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نکنید و مشغول انجام وظایف خود باشید تا زمانی که علائم و نشانه هائی که برایت مطرح می کنم آشکار شود.(20)

قبل از ظهور امام زمانعليه‌السلام بین مردم یک درگیری وسیعی انجام خواهد شد و جمع بسیاری کشته می شوند، بعد از آن شخصی به عنوان سُفیانی، لشکری را متشکّل از هفتاد هزار مرد جنگی و مسلّح، به سوی کوفه بسیج می کند و در نتیجه آن خونریزی و غارت اموال و نفوس بسیاری رُخ می دهد.

در همین بین، لشکری از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم های مخصوصی حرکت می کنند که در بین آن ها تعدادی از یاران امام زمانعليه‌السلام نیز وجود دارد.

سپس لشکر خراسانی با لشکر سفیانی در بین شهر حیره و کوفه با یکدیگر درگیر می شوند.

سپس سفیان متوجّه خواهد شد که مهدی موعودعليه‌السلام ظهور کرده است و آن حضرت در حال حرکت به سوی مکّه می باشد، به همین جهت گروه عظیمی را جهت تعقیب آن حضرت روانه می کند.

پس چون لشکر سفیانی هنگامی که در محلّی به نام بیداء - بین مکّه و مدینه - برسند و فرود آیند، ندائی از آسمان به زمین خطاب می شود که: تمامی نیروهای سفیانی را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، که اثری از آن ها باقی نباشد.

و امّا آن سه نفر را خداوند متعال، صورت هایشان را به پشت بر می گرداند و به صورت و قیافه سگ در می آیند و مسخ می شوند.

سپس در یک چنین زمانی حضرت ولیّ عصر، امام زمانعليه‌السلام در کنار کعبه الهی قرار گرفته و بر دیوار آن تکیه زده و به اهل زمین خطاب می نماید و می فرماید:

ای مردم! ما برای یاری دین خدا آمده ایم و هرکس مایل باشد، می تواند به گروه ما بپیوندد.

و به دنباله آن می افزاید: ما اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستیم؛ و از هر فردی نسبت به خداوند متعال و رسولش نزدیک تر و اولی تر می باشیم، پس هرکس بخواهد که نسبت به حضرت آدم، نوح و ابراهیم؛ و همچنین نسبت به تمامی پیامبران الهی، حتّی حضرت محمّد صلوات اللّه علیهم با من مذاکره و احتجاج کند، آماده ام.

پس از آن، می فرماید: آیا خداوند متعال در قرآن نفرموده است:( إنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهی م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ذُریَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) (21) .

من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم، من برگزیده ابراهیم و محمّد صلوات اللّه علیهم هستم، هر که می خواهد پیرامون قرآن و یا پیرامون سنّت حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با من احتجاج و مناظره نماید، آماده ام؛ چون از هرکس دیگری به آن ها نزدیک تر و به آن ها آشناتر هستم.

بعد از آن، در ادامه فرمایشات خود می افزاید: آن هائی که کلام مرا شنیدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدایت نماید.

ضمناً شنوندگان حاضر، این مطالب و مسایل را به دیگران که غایب هستند گزارش دهند...

امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود: در چنین موقعیّتی خداوند متعال اصحاب و یاران حضرت حجّتعليه‌السلام را که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر می باشند، جمعشان می نماید، همان طوری که در قرآن چنین فرموده است:

( أیْنَما تَکُونُوا یَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْی ءٍ قَدیرٌ ) (22) .

سپس این تعداد افراد با امام زمانعليه‌السلام بیعت می کنند؛ و عهد و میثاق حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد اوست که از پیامبران یکی از پس دیگری به إرث نهاده شده است.

حضرت باقر العلومعليه‌السلام در پایان افزود: امام زمانعليه‌السلام از فرزندان حسین بن علیّعليهما‌السلام می باشد که خداوند متعال قضیّه قیام آن حضرت را در یک شب تنظیم و اصلاح می نماید و نام مبارک و گرامی او همانند نام جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود(23) .

قانون پیاده رو و سواره

بنابر فرمایش امام موسی کاظمعليه‌السلام که فرمود:

هنگامی که حضرت صاحب أمر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سلام اللّه علیه) ظهور نماید، قانونی را برای عبور و مرور از خیابان ها و پیاده روها تعیین و به مرحله اجراء در می آورد، که به شرح ذیل می باشد:

کلّیه سواره ها - موتوری، ماشین، دوچرخه، الاغ و... باید از خیابان حرکت و عبور نمایند.

و کلّیه پیاده ها باید از پیاده رو استفاده و رفت و آمد نمایند.

تبصره:

هر سواره ای که از پیاده رو استفاده و حرکت نماید، چنانچه برخوردی با عابر کند و آسیبی به او برساند، مقصّر و ضامن است و باید خسارت او را پرداخت کند.

هر پیاده و عابری که از خیابان استفاده و رفت و آمد نماید، هرگونه آسیبی توسّط سواره ای به او برسد ضمانتی برایش نیست و خسارت بر عهده خودش می باشد(24) .

همچون شمایل جدش ظاهر می شود.

روزی حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در جمع بعضی از شاگردان خود پیرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف، چنین اظهار نمود:

به خدا سوگند! او را می بینم که در حال ورود به مکّه معظّمه می باشد، در حالتی که پیراهن و عبای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر تن؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و کفش های وصله دارش را در پای خود کرده؛ و نیز چوب دستی او را در دست گرفته و به عنوان یک چوپان به همراه چند گوسفند می آید تا داخل مکّه گردد...

با این که صدها سال از عمر مبارکش سپری شده، امّا با شکل و قیافه جوانی شاداب ظاهر می گردد و هیچ أثر پیری در او دیده نمی شود؛ و به تنهائی وارد مسجدالحرام و به کعبه پناهنده می گردد.

و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئیل به همراه میکائیل و تعدادی از دیگر ملائکه نازل می شوند و نزد حضرت ولیّ عصر، امام زمان صلوات اللّه علیه می آیند.

در این هنگام، جبرئیلعليه‌السلام به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف گوید: ای سرور من! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.

پس از آن، امام زمانعليه‌السلام دستی بر صورت خود می کشد و اظهار می دارد: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که وعده اش فرا رسیده و ما را وارث زمین گردانیده است و جایگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترین پاداش را برای عمل کنندگان مخلص قرار داده است.

بعد از آن، حضرت بین رکن و مقام می ایستد و با فریادی رعدآسا ندا می دهد: ای کسانی که خدا شما را برای یاری من ذخیره داشته است، به پاخیزید و به سوی من بشتابید و مرا یاری کنید.

امام صادقعليه‌السلام در ادامه فرمایش خود افزود: صدای امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسید.

و چون این صدا به گوش همه برسد، تمامی اصحاب و یاران آن حضرت کمتر از یک چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ بدر خواهد بود.

سپس تمامی افراد با حضرت بیعت خواهند کرد؛ و اوّل کسی که دست امام زمان را می گیرد و بیعت می کند، جبرئیل امینعليه‌السلام است و پس از آن سایر ملائکه که بر زمین فرود آمده اند؛ و سپس جنّیانی که در رکاب آن حضرت باید باشند و بعد از آن ها مؤمنینی که کنار آن حضرت اجتماع کرده اند، بیعت می نمایند(25) .

ظهور نور در مدینه و اعدام دو جنایت کار

یکی از اصحاب و شاگردان امام صادقعليه‌السلام ضمن پرسش های متعدّدی از آن حضرت سؤال کرد:

وقتی امام زمانعليه‌السلام در شهر کوفه برنامه خود را اجرأ نماید، به کدام شهر رهسپار خواهد شد؟

فرمود: به مدینه جدّم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعت می نماید؛ و چون حضرت - ولیّ عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - وارد مدینه منوّره گردد حوادثی عجیب رخ می دهد؛ مؤمنین در شادکامی و سرور قرار خواهند گرفت و کافران در ذلّت و بدبختی خواهند بود.

سپس حضرت وارد مسجدالنّبی می شود و کنار قبر جدّش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می آید و با صدای بلند می گوید: ای جمع خلایق! آیا این قبر جدّم رسول اللّه است؟

خواهند گفت: آری، ای مهدی آل محمّد!

پس از آن اظهار می فرماید: چه کسانی کنار قبر او قرار گرفته اند؟ گویند: دو هم نشین او، ابوبکر و عمر کنار آن حضرت دفن شده اند.

امام زمان (عجّ) با این که از واقعیّت أمر آگاه است، مطرح می نماید: چرا از بین تمام امّت فقط این دو نفر اینجا دفن شده اند؟

آیا احتمال نمی دهید که کسانی دیگر دفن شده باشند؟

در جواب گویند: غیر از آن دو نفر کسی دیگر کنار حضرت رسول دفن نشده است، چون که آن دو خلیفه آن حضرت بوده اند.

بعد از آن می فرماید: آیا کسی از شماها در این موضوع - و دفن آن دو نفر - شکّ و شبهه ای ندارد؟

همه خواهند گفت: خیر.

و چون مدّت سه روز از این جریان بگذرد، دستور دهد تا نبش قبر کنند و جسد آن دو نفر را از قبر درآورند، بدون آن که تغییری در شکل و قیافه آن ها پدید آمده باشد؛ و سپس دستور می دهد: جسد هر دو نفرشان را بر درختی خشک آویزان کنند؛ و آن درخت سبز و دارای میوه گردد و کسانی که ولایت و حکومت آن ها را قبول داشته اند، گویند: این دو نفر، چه افراد شریفی بوده اند؛ اکنون حقّ بر همگان آشکار شد و ما پیروز گشتیم.

بعد از آن ندائی از طرف حضرت مهدی (عجّ) به گوش همگان می رسد: دوستداران این دو نفر هر که هست، سر جای خود بایستد و آن هائی که مخالف این دو می باشند، در سمتی دیگر قرار گیرند.

چون جمعیّت از یکدیگر جدا شوند، به دستور آن حضرت، باد سیاه و وحشتناکی می وزد و آن دو جسد را با تمام علاقه مندانشان به همراه درخت می سوزاند.

سپس حضرت دستور می دهد تا آن دو جسد سوخته شده را فرود آورند و به اذن و اراده خداوند زنده می شوند و اجتماعی عظیم از اقشار مختلف گرد هم آیند.

بعد از آن، حضرت ضمن خطبه ای مفصّل تمام جنایت ها و ظلم هائی که از حضرت آدم به بعد شده، برای جمعیّت بازگو می فرماید تا آن موقعی که به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها و امیرالمؤمنین امام علیّعليه‌السلام حمله کردند و در خانه را آتش زدند و محسن آن حضرت را بین در و دیوار سقط کردند.

و جریان کربلاء و شهادت امام حسینعليه‌السلام و یارانش و نیز اسارت اهل بیت ش را، همچنین به شهادت رسیدن تمامی ائمّه و ذراری آن ها و تمام ظلم و جنایاتی که بر علیه مؤمنین انجام گرفته است و نیز عمل های زنا که در جامعه واقع شده - تا زمان ظهور امام زمانعليه‌السلام - به تمامی آن ها اشاره می نماید.

و چون همه ظلم ها و جنایت ها را برشمارد، با دلیل و برهان بر علیه آن دو نفر اثبات می نماید و آنها نیز می پذیرند و اعتراف می کنند.

پس از آن که اعتراف کردند، هر دو نفرشان را مؤاخذه و قصاص می کند و دستور می دهد: آن ها را دار بزنند و در آن هنگام آتشی از درون زمین خارج می گردد و آن ها را می سوزاند، سپس باد شدیدی می وزد و خاکستر آن ها را متلاشی و پراکنده می کند(26) .

تهیه آذوقه لشکر امام زمان

مرحوم شیخ صدوق، کلینی و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش، حضرت باقرالعلومعليهما‌السلام حکایت فرماید: هنگامی که امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجّه الشّریف ظهور نماید و بخواهد قیام نماید، قیام خود را از مکّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر کوفه حرکت می کند.

و قبل از آن که به همراه لشکر و یاران خویش حرکت نماید، منادی حضرت در بین جمعیّت، نداء دهد: کسی حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل کند، سپس حضرت دستور می دهد تا سنگ حضرت موسی بن عمرانعليه‌السلام - که به مقدار بار شتری است - برداشته شود و همراه نیروها آورده شود، پس در هر منزلی که فرود آیند، از آن سنگ چشمه ای از آب گوارا جاری گردد که هر گرسنه ای از آن میل کند، سیر گردد؛ و نیز هر تشنه ای از آن آب بیاشامد، سیراب شود و نیازی به طعام و مایعات نخواهند داشت.

و این آذوقه خوراکی و آشامیدنی برای تمامی افراد لشکر امام زمانعليه‌السلام می باشد، تا هنگامی که در نجف اشرف و کوفه وارد شوند(27) .

پیراهن یوسف و ابراهیم کجاست؟

مرحوم شیخ صدوق، راوندی و بعضی دیگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حکایت کند:

روزی در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین نشسته بودم، آن حضرت فرمود: آیا می دانی پیراهن حضرت یوسفعليه‌السلام چه بود و کجاست؟

عرض کردم: خیر، نمی دانم؛ شما بفرمائید تا فرا بگیرم.

امامعليه‌السلام فرمود: چون حضرت ابراهیمعليه‌السلام را خواستند داخل آتش بیندازند، جبرئیل امینعليه‌السلام پیراهنی از لباس های بهشتی برایش آورد و بر او پوشانید و آتش در مقابلش سرد و بی أثر شد.

و در آخرین روز حیاتش آن را تحویل حضرت اسحاقعليه‌السلام داد و او نیز پیراهن را بر حضرت یعقوبعليه‌السلام پوشانید که اندازه قامت او بود.

و هنگامی که حضرت یوسفعليه‌السلام به دنیا آمد، پدرش آن پیراهن را بر یوسف پوشانید، تا آن جائی که همان پیراهن را توسّط برادرانش برای پدر خود - که نابینا گشته بود - فرستاد و او بینا گردید و این همان پیراهن بهشتی بود.

عرض کردم: اکنون آن پیراهن کجاست و چه خواهد شد؟

فرمود: الا ن نزد اهلش می باشد و در نهایت، تقدیم قائم آل محمّد صلوات اللّه علیه خواهد شد.

و هنگامی که آن حضرت ظهور نماید، آن پیراهن را بر تن مبارک خود می نماید و تمام مؤمنین در شرق و غرب دنیا، هر کجا که باشند بوی خوش آن را استشمام خواهند کرد.

و او - یعنی؛ امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - در تمام امور وارث تمامی پیغمبران الهی می باشد.(28) .

سرزنش در برگرداندان هدایا

مرحوم شیخ صدوق، کلینی، طبرسی و برخی دیگر از بزرگان، به نقل از حسن بن فضل حکایت کنند:

روزی وارد عراق شدم و بر این تصمیم بودم که خار نشوم و حرکت نکنم، مگر آن که شواهد و نشانه های کافی از حضرت ولیّ عصر، امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف دریابم و در ضمن با خود گفتم: آن قدر اینجا می مانم تا به خواسته خود برسم، گرچه فقیر شوم و با گدائی امرار معاش کنم.

پس از گذشت چند روزی، نزد یکی از سفیران و نمایندگان حضرت به نام محمّد بن احمد آمدم و از او در رسیدن به مقصود خود تقاضای کمک کردم.

او در جواب اظهار داشت: داخل فلان مسجد برو، آن جا شخصی را ملاقات می کنی که تو را راهنمائی می نماید.

به همین جهت حرکت کردم و هنگامی که وارد آن مسجد شدم، شخصی نزد من آمد و چون نگاهش بر من افتاد خندید و گفت: غمگین و ناراحت مباش، در همین سال به سفر حجّ خواهی رفت و سپس سالم به سوی خانواده و فرزندانت برمی گردی.

با شنیدن این پیش بینی ها، دلم آرام گرفت و مطمئن شدم، ولی با خود گفتم: باید حتما نشانه و دلیل آن را ببینم، إن شاء اللّه.

موقعی که به منزل بازگشتم، شخصی کیسه ای را که در آن چندین دینار و تعدادی لباس بود، درب منزل آورد و تحویل من داد؛ و پس از خا حافظی رفت.

در آن حال بسیار افسرده خاطر شدم و با خود گفتم: نصیب و سهم من همین بوده است؛ و از روی نادانی آن ها را به ضمیمه نامه ای گلایه آمیز پس دادم.

پس از گذشت مدّتی از این کار جاهلانه خود پشیمان شده و گفتم: نسبت به مولایم حضرت صاحب الا مرعليه‌السلام کافر و بی اعتبار شده ام، لذا نامه ای دیگر نوشتم و از کردار ناشایست خود، عذرخواهی کرده و اظهار پشیمانی و توبه نمودم.

و چون نامه را فرستادم، حرکت کردم تا برای انجام و اقامه نماز آماده شوم.

در این بین فکرهای گوناگونی مرا احاطه کرده بود؛ و در افکار خویش غوطه ور بودم که ناگهان همان شخصی که کیسه پول و لباس ها را آورده بود، دو مرتبه وارد شد و مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: ای حسن بن فضل! رفتار بدی را انجام دادی، چون که هنوز امام و مولایت را نشناخته ای.

سپس در ادامه سخن خویش افزود: ما در بعضی موارد جهت تبرّک مقدار اندکی پول و غیره برای دوستانمان می فرستیم، بدون آن که از ما سؤال و تقاضائی کرده باشند؛ و سپس آن شخص نامه ای را به دستم داد و رفت.

هنگامی که نامه را گشودم، در آن چنین مرقوم شده بود:

ای حسن بن فضل! در رابطه با این که هدیه ما را برگرداندی اشتباه کرده ای، پس اگر چنانچه به درگاه خداوند متعال توبه نمائی، خداوند توبه ات را پذیرا می باشد.

امّا نسبت به مقدار دیناری که برایت فرستاده بودیم و آن ها را برگرداندی، در موردی دیگر مصرف کردیم؛ ولیکن لباس را قبول بکن که برای انجام مراسم و مناسک حجّ، در این لباس احرام ببندی(29) .

ریگ طلا در طواف کعبه

مرحوم شیخ طوسی رحمه اللّه علیه در کتاب خود به طور مستند حکایت نموده است:

شخصی به نام أزُدی - آودی - گفت: سالی از سال ها به مکّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف کعبه الهی در دور ششم بودم، که ناگهان اجتماع عدّه ای از حاجیان - در سمت راست کعبه - توجّه مرا جلب کرد، مخصوصا جوانی خوش سیما و خوشبو، با هیبت و وقار عجیبی که در میان آن جمع حضور داشت، توجّه همگان جلب او گشته بود.

پس نزدیک رفتم و آن جوان را در حال صحبت دیدم که چه زیبا و شیرین، سخن مطرح می فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله ای با او سخن گویم، ولی افرادی مانع من شدند.

پرسیدم: او کیست؟

گفتند: او فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که هر سال در کنگره عظیم حجّ، در جمع حاجیان شرکت می فرماید و با آن ها صحبت و مذاکره می نماید.

با صدای بلند گفتم: من دنبال هادی می گردم، ای مولایم! مرا نجات بده و هدایت و یاریم فرما.

پس با دست مبارک خود مُشتی از ریگ های کنار کعبه الهی را برداشت و به من فرمود: این ها را تحویل بگیر.

یکی از افراد حاضر جلو آمد و گفت: ببینم چه چیزی تقدیم نمود؟

اظهار داشتم: چند ریگی بیش نیست، وقتی دست خود را باز کردم، در کمال حیرت چشمم به قطعه ای طلا افتاد.

در همین لحظه آن جوان خوش سیما نزدیک من آمد و اظهار داشت: حجّت برایت ثابت گردید و حقّ روشن شد، از سرگردانی نجات یافتی، اکنون مرا می شناسی؟

عرضه داشتم: خیر، شما را نمی شناسم!

فرمود: من مهدی موعود هستم، من صاحب الزّمان هستم، من تمام دنیا را عدالت می گسترانم، بدان که در هیچ زمانی زمین از حجّت و خلیفه خدا خالی نخواهد بود.

و سپس در ادامه فرمایش خود افزود: توجّه کن که موضوع و جریان امروز امانتی است بر عهده تو، که باید برای اشخاص مورد وثوق و اطمینان بازگو و تعریف نمائی(30) .

خلیفه تمام انبیاء و ائمه در شهر کوفه

امام صادقعليه‌السلام در ادامه سخنان مفصّلی که برای یکی از اصحابش به نام مفضّل مطرح فرموده است، چنین حکایت نماید:

در آن هنگامی که قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف) ظهور نماید، پایگاه و مرکز حکومتش شهر کوفه خواهد بود.

و چون از مکّه معظّمه و مدینه منوّره حرکت نماید و داخل شهر کوفه گردد، اوّلین سخن آن حضرت با مردم چنین است:

ای جمع خلایق! آگاه و هوشیار باشید، هر که مایل است حضرت آدم و شیث را بنگرد، نزد من آید؛ همانا که من خلیفه آن ها هستم.

هرکس بخواهد که حضرت نوح و سام را ببیند، سوی من بیاید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که تصمیم دارد حضرت ابراهیم و اسماعیل را مشاهده نماید، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هرکس علاقه دارد حضرت موسی و یوشع را بشناسد، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که دوست دارد حضرت عیسی و شمعون را بنگرد، سوی من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که شیفته دیدار حضرت محمّد مصطفی و امیرالمؤمنین است، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که میل دارد بر حسن و حسین نگاه کند، نزد من آید که من جانشین آن ها هستم.

هر که علاقه مند دیدار اهل بیت و ائمّه اطهار است، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

ای مؤمنین! بشتابید به سوی من تا شما را به تمام آنچه آگاهید و آنچه ناآگاه هستید آشنا سازم؛ هرکس آشنا به کتاب های آسمانی است، توجّه کند و گوش فرا دهد.

سپس امام زمانعليه‌السلام مقداری از کتاب حضرت آدم و شیث و نیز مقداری از کتاب حضرت نوح و ابراهیمعليهم‌السلام را تلاوت می فرماید و مواردی که از آن ها را تحریف و دگرگون شده است مطرح می نماید؛ و پس از آن نیز آیاتی از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و امام علیّعليه‌السلام تألیف و جمع آوری نموده - تلاوت می فرماید.

و تمام مسلمان ها گویند: قرآنی که بر محمّد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است، این است که حضرت تلاوت می نماید.

پس از آن، امام علیّعليه‌السلام رجعت و ظهور می نماید و علائم ایمان و کفر بر چهره هرکس آشکار می گردد(31) .

هفده نوع اطلاعات

مرحوم کلینی - صاحب کتاب شریف کافی - به نقل از برادرش، اسحاق بن یعقوب حکایت نماید:

سؤال های مختلفی را نوشتم و خدمت وکیل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمری رفتم و از او تقاضا کردم تا جواب سؤال های مرا از حضرت حجّتعليه‌السلام دریافت نماید.

پس از گذشت مدّتی کوتاه، جواب کلّیه آن سؤال ها را به عنوان توقیع آن حضرت - به این شرح - دریافت کردم:

آنچه پیرامون منکرین و مخالفین من از خویشان من و پسر عمویم سؤال کردی، پس بدان که بین خداوند متعال و هیچ یک از بندگانش خویشاوندی وجود ندارد؛ و هر که منکر من باشد، من نیز از او بیزار هستم و باید بداند که راه او همچون راه پسر حضرت نوحعليه‌السلام می باشد.

و امّا نسبت به عمویم جعفر و فرزندانش، همانند راه و روش برادران یوسفعليه‌السلام است.

و امّا نسبت به فقّاع، حرام می باشد؛ ولی آب جو - که در منازل گرفته می شود - مانعی ندارد.

و آنچه از اموال - به عنوان خمس، زکات و دیگر وجوهات شرعیّه را که از شما - دریافت می کنیم، جهت تطهیر و تزکیه - نفوس و ثروت خود - شما است، هر که مایل بود بپردازد و هر که مایل نبود نیازی به آن نیست.

و نسبت به زمان ظهور و فرج، مربوط به خداوند متعال است و هر که تعیین وقت نماید، دروغ گفته است.

و کسانی که معتقد باشند که امام حسینعليه‌السلام زنده است و کشته نشده، کافر و گمراه خواهند بود.

و حوادث و مسائلی که رخ می دهد به علماء و فقهاء - راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون که آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم.

امّا محمّد بن عثمان عَمری، خداوند از او و از پدرش راضی و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته های او همانند نوشته من می باشد.

و امّا محمّد بن علیّ بن مهزیار اهوازی، خداوند دل او را نورانی و روشن نماید و شکّهای او را زایل گرداند.

و آن مقدار پولی را - که طبق وصیّت اسحاق با فروش کنیزانِ آوازه خوانش - برای ما فرستاده، مورد قبول نیست؛ مگر آن که طاهر گردد، چون اُجرت و قیمت غنا و آوازه خوانی حرام است.

امّا محمّد بن شاذان، مردی از شیعیان و دوستان ما می باشد.

و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زینب، ملعون - و خبیث است و نیز اصحاب و یاران او ملعون هستند، با آن ها هم نشین و هم سخن مباش، چون که من و پدران من از آن ها بیزار می باشیم.

و آن هائی که اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بی جهت حلال و مباح بدانند و مصرف کنند - آن اموال برایشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.

و امّا خمس - یعنی سهم امام و سهم سادات - را برای شیعیان و دوستان خود حلال و مباح کرده ایم و تا هنگام ظهور، می توانند مورد استفاده قرار دهند.

و آن هائی که در دین و شریعت خداوند متعال و یا نسبت به ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ دارند، اگر توبه کنند پذیرفته است و نیازی نداریم که برای ما چیزی ارسال نمایند.

و نسبت به علّت وقوع غیبت: اوّلا که خداوند متعال در قرآن فرموده است:( وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ أشْیاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ ) .(32) یعنی؛ از بعضی مسائل سؤال نکنید، چون که موجب ناراحتی شما خواهد شد.

و ثانیا هر یک از ائمّه اطهار و پدرانم در حکومتِ یکی از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولی من هنگامی ظهور می نمایم که هیچ ظالمی قدرت و اراده ای ندارد.

امّا این که چگونه از وجود من در زمان غیبت استفاده و بهره گیری شود؟

همانا جریان و موضوع غیبت من همانند خورشید است که ابر جلوی آن را پوشانیده باشد، بدانید که من برای موجودات زمینی وسیله امنیّت و آسایش هستم، همان طوری که ستارگان برای اهل آسمان امان هستند.

و از آنچه برایتان مفید نیست و سودی ندارد، سؤال نکنید و خود را به زحمت نیندازید، و سعی نمائید برای تعجیل ظهور و فرج من بسیار دعا کنید.

و در خاتمه، ای اسحاق! سلام بر تو و بر کسانی باد که از نور هدایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پیروی کنند.(33) .


5

6

7

8

9

10

11

12

13

14