امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 13286
دانلود: 2180


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13286 / دانلود: 2180
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد 2

نویسنده:
فارسی

۷ - حكم قتل براى فاسدان و زنان آوازه خوان

برخى از گناهان با توبه جبران مى گردد؛

و برخى ديگر با پرداخت حق مردم بخشوده مى شود؛

اما گناهانى وجود دارند كه جز با كشته شدن فاسدان جنايتكار جبران نخواهد شد، مانند كسى كه با زن شوهردارى زنا كند، يا انسان بى گناهى را به قتل برساند.

امام علىعليه‌السلام حكم قتل زن و مرد جنايتكارى را كه زنا كردند صادر فرمود، (رجم كردن).

و كسى را كه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اهانت كرد كشت.

و دو زن نوازنده و آوازه خوانى كه در مكه بودند و اسلام و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را با ألفاظ و عبارات زننده اى ناسزا مى گفتند را محكوم به قتل كرد، يكى را كشت و ديگرى فرار كرد، تا آنكه خويشاوندان او از طرف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ أمان نامه براى او گرفتند.(۱۱۰)

۸ - آزادى مخالفان

۱ - خوارج در نماز جماعت به امام علىعليه‌السلام اقتدا نمى كردند، پس از نماز جماعت در گوشه اى از مسجد گرد آمده، به يكى از رهبران گمراه خود اقتدا مى كردند.

روزى نماز جماعت به امامت امام علىعليه‌السلام برپا شده، ناگاه يكى از خوارج به نام ابن الكواء فريادش بلند شد و آيه اى را به عنوان كنايه زدن به علىعليه‌السلام بلند خواند:

( وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ) .(۱۱۱)

اين آيه خطاب به پيامبر است كه:

«به تو و همچنين پيامبران قبل از تو وحى شد كه اگر مشرك شوى، اعمالت از بين مى رود و از زيانكاران خواهى بود.»

ابن الكواء با خواندن اين آيه خواست، به علىعليه‌السلام گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام مى دانيم، اول مسلمان هستى، پيغمبر تو را به برادرى انتخاب كرد، در ليلة المبيت فداكارى درخشانى كردى و در بستر پيغمبر خفتى، خودت را طعمه شمشيرها قرار دادى، بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست.

اما خدا به پيغمبرش هم فرموده: اگر مشرك بشوى اعمالت به هدر مى رود و چون تو اكنون كافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى.

علىعليه‌السلام در مقابل چه كرد؟!

تا صداى او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند.

همين كه به آخر رساند، علىعليه‌السلام نماز را ادامه داد.

باز ابن الكواء آيه را تكرار كرد و بلافاصله علىعليه‌السلام سكوت نمود.

علىعليه‌السلام سكوت مى كرد چون دستور قرآن است كه:

( إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا ) (۱۱۲)

«هنگامى كه قرآن خوانده مى شود، گوش فرا دهيد و خاموش شويد.»

و به همين دليل است كه وقتى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام جماعت مشغول قرائت است، مأمومين بايد ساكت باشند و گوش فرا دهند.

بعد از چند مرتبه اى كه آيه را تكرار كرد و مى خواست وضع نماز را به هم زند، علىعليه‌السلام به قنوت نماز رسيد و در جواب او اين آيه را خواند:

( فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ) (۱۱۳)

«صبر كن وعده خدا حق است و فرا خواهد رسيد. اين مردم بى ايمان و يقين، تو را تكان ندهند و تو را نمى توانند سبك بشمارند.»

امام علىعليه‌السلام ديگر اعتنائى نكرد و به نماز خود ادامه داد.(۱۱۴)

۲- روزى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام با جمعى از ياران مشغول بحث و گفتگو بودند، ناگاه زن زيبا روئى از مقابلشان رد شد كه چشم برخى آن زن را دنبال مى كرد، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در نصيحت مردم رهنمودهاى ارزشمندى ارائه فرمود.

شخصى از خوارج حضور داشت كه از جواب آن حضرت شگفت ماند و به حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام اهانت كرد.

«فوثب القوم ليقتلوه » (مردم بر سر او ريختند كه او را بكشند).

در حالى كه امام علىعليه‌السلام برخاست و فرمود:

«رويداً انَّما هو سبٌّ بسبٍّ او عفوٌ عن ذنبٍ »

«او را رها كنيد، فحش در برابر فحش است يا عفو كردن از گناه».(۱۱۵)

فصل پنجم: بردبارى در امور سياسى

۱ - ترك سياست هاى شيطانى

زاذان از امام علىعليه‌السلام نقل مى كند، كه:

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شنيدم كه مكر و فريب و خيانت در آتش جهنم است، اگر چنين نبود همانا من از همه مردم عرب در سياست بازى قوى تر و سياست بازتر بودم.

«واللَّه ما معاوية بأدهى مني، ولكنَّه يغدر ويفجر. ولولاَ كَرَاهيَّة الغَدر لَكنت من أد هى النَّاس، ولكن ك لُّ غدرةٍ فجرةٍ، وكلُّ فجرةٌ كفرةٌ. ولكل غادرٍ لواءٌ يعرف به يوم القيامة .

واللَّه ما أستغفل بالمكيدة، ولاَ أستَغمَز بالشَّديدَة(۱۱۶)

سياست دروغين معاويه

«سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيله گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيركترين افراد بودم، ولى هر نيرنگى گناه، و هر گناهى نوعى كفر و انكار است، روز رستاخيز در دست هر حيله گرى پرچمى است كه با آن شناخته مى شود.

به خدا سوگند! من با فريبكارى غافلگير نمى شوم، و با سخت گيرى ناتوان نخواهم شد.»

۲ - صبر و بردبارى در امور سياسى

روزى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به طرف مسجد قبا مى رفتند و باغات سرسبز و درختان انبوهى كه در آن قسمت از مدينه قرار داشت را تماشا مى كردند.

امام علىعليه‌السلام فرمود: يا رسول اللَّه باغات زيبائى است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: باغات تو در بهشت سرسبزتر است.

و آنگاه علىعليه‌السلام را در آغوش گرفت و گريست و فرمود: به ياد كينه توزى هاى مردم نسبت به تو افتادم، كه پس از من بر تو روا مى دارند.

امام علىعليه‌السلام پرسيد: من چه بايد بكنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: بايد صبر كنى و بردبار باشى.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در برابر تمام مصيبت ها، اهانت ها، و مظلوميت ها صبر كرد، كه در خطبه ۳ فرمود:

«صبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى »

«صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.»(۱۱۷)

۳ - علل نظارت و همكارى امام علىعليه‌السلام با خلفاء

مى پرسند كه:

اهل بيتعليهم‌السلام ذلت پذير نبودند، و سر تسليم فرود نمى آوردند، كه علىعليه‌السلام پس از كودتاى سقيفه تسليم نشد و كار به شهادت فرزند و كتك خوردن همسرش كشيد، اما چرا در هفته هاى پس از شهادت حضرت زهرا به مسجد مى رفت، و در نماز جماعت ابابكر حاضر شد، و در مشورت هاى نظامى ابابكر و عمر شركت داشت، و همكارى مى كرد؟

پاسخ سؤال يادشده با توجه به خطراتى كه أساس اسلام را تهديد مى كرد، روشن است، زيرا پس از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ يورش ها و تهاجمات فراوانى دامنگير اسلام شد كه ضرورت همكارى را به اثبات مى رساند، مانند:

اول - مسيلمه كذاب چهل هزار نيروى نظامى فراهم كرد، و ادعاى پيامبرى داشت، و عباراتى شبيه آيات قران درست كرد و مى خواست به مدينه حمله كند، كه اگر موفق مى شد، همه چيز را نابود مى كرد و اهل بيتعليهم‌السلام را به شهادت مى رساند، و قبر و روضه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را ويران مى ساخت.

دوم - زنى از قبيله بنى تميم بنام سجاح كه ادعاى پيامبرى كرد، با اشعارها و عبارات زيبائى كه مى سرود، عده اى را دور خود جمع كرد و باعث شد كه عده زيادى مرتد شوند.

سوم - برخى از سران قبائل سر به مخالفت برداشته، تاج گذارى كردند، و خود را پادشاه آن منطقه ناميدند، مانند:

«نعمان بن منذر در بحرين » و «لقيط بن مالك در بحرين »، كه او را ذوالتاج مى ناميدند.

و خطر آنقدر جدى بود كه همه مخالفان ناچار شدند، متحد گردند كه خليفه سوم نيز خدمت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمد و گفت:

اى پسر عمو، وضع خطرناك را مى بينى، اگر همكارى نكنى، همه ما در خطريم.

و تا امام علىعليه‌السلام اعلام همكارى نكرده بود، و در نماز و اجتماعات آنها شركت نكرد، خليفه اول نيز احتياط مى كرد، و لشگريان را از مدينه خارج نمى ساخت، پس از اعلام همكارى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ، لشگر فراهم آورده و به خارج مدينه اعزام كرد.

امام علىعليه‌السلام خود نسبت به اينگونه از واقعيت ها توضيح مى فرمايد:

«فأمسكت يدي حتَّى رأيت راجعة النَّاس قد رجعت عن الْإسْلَام، يَدْعونَ إلَى محق دين محمَّدٍ -صلَّى اللَّه عليه وآله وسلَّم فخشيت إن لم أنصر الْإسْلَامَ وَأَهْلَه أَنْ أَرَى فيه ثلماً أو هدماً، تك ون المص يبة به عليَّ أعظم من فوت ولاَيَتكم(۱۱۸)

«من دست كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى خواهند دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست.»

۴ - علل بردبارى امام علىعليه‌السلام در مبارزه با انحرافات

پس از ۲۵ سال حكومت آنان كه به حاكميت ارزش ها و احكام اسلامى توجهى نداشتند، بدعت ها شكل گرفت، و احكام دروغين فراوانى را مطرح كردند، كه مردم را از اسلام و احكام ناب منحرف و به دستورالعمل هائى عادت داده بودند كه از احكام اسلام بيگانه بود.

آنگاه كه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به حكومت رسيد با هزاران مشكل سياسى، اجتماعى، فرهنگى روبرو بود، و نمى توانست افكار و آراء جامعه را با دستورالعمل و بخشنامه تغيير دهد.

تا فرمود: نماز مستحبى را به جماعت نخوانيد. (كه خليفه دوم دستور داده بود بخوانند)

فرياد عموم مردم بلند شد كه: «وا عمراه، وا عمراه »

(كجائى عمر كه بنگرى على نمى گذارد نماز مستحبى را به جماعت بخوانيم.)

اينجاست كه مشكل فرهنگى و بينشى را با دستورالعمل ها و بخشنامه ها نمى شود به زودى عوض كرد.

امام علىعليه‌السلام در يك سخنرانى عمومى بردبارى خود را در مبازره با انحرافات و بدعت ها اينكونه بيان فرمود:

«اگر حكم الهى را اظهار كنم، و تحريفه ا را كنار زنم، از اطراف من پراكنده مى شوند.

سوگند به خدا به مردم گفتم: (كه در ماه رمضان جز براى نماز واجب به جماعت حاضر نشوند، كه خواندن نماز مستحبى به جماعت بدعت است.)

اما بعضى از لشگريان كه در پيرامون من مى جنگيدند، فرياد زدند: (اى اهل اسلام، سنت عمر را تغيير دادند، و على ما را از نماز خواندن مستحبى به جماعت باز مى دارد.)

ترسيديم در گوشه اى از لشگريانم شورشى برپا شود.»(۱۱۹)

« أرأيتم لو أمرت بمقام ابراهيم فرددته الى الموضع الَّذى وضعه فيه رس ول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

و رددت فدك ا لى ورثة فاطمة و رددت صاع رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كما كان... ورددت دار جعفرٍ الى ورثته و هدمتها من المسجد، ورددت قضايا من الجور قضى بها و نزعت نساءً تحت رجالٍ بغير حقٍّ و رددتهنَّ الى ازواجهنَّ...

و محوت دواوين العطايا و اعطيت كما كان رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ يعطى بالسَّويَّة و لم اجعلها دولةً بين الْأغْنياء...

و رددت مسجد رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ الى ما كان عليه و سددت ما فتح فيه من الابواب و فتحت ما سدَّ منه و حرَّمت المسح على الخفَّين و حددت على النَّبيذ و امرت باحلال المتعتين و امرت بالتَّكبير على الجنائز خمس تكبيراتٍ و الزمت النّاس الجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحيم...

و حملت النّاس على حكم القرآن و على الطَّلاق على السُّنَّة و اخذت الصَّدقات على أصنافها و حدودها...

اذاً لتفرَّقوا عنى و اللَّه لقد امرت النّاس ان لا يجتمعوا فى شهر رمضان الاّ فى فرى ضةٍ و اعلمتهم انَّ اجتِماعهم فى النَّوافِلِ بِدعةٌ فتنادى بعض اهلِ عسكرى ممَّن يقاتل معى:

يا اهل الْإسْلام غيرتْ سنَّة عمر ينْهانا عن الصَّلوة فى شهْر رمضان تطوُّعاً. ولقدْ خفْت ان يثوروا فى ناحية جانب عسكرىٍّ...»

«اگر مقام ابراهيم را كه عمر تغيير داد به همان مكانى مى گذاشتم كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ قرار داده بود و فدك را به صاحب اصليش مى دادم و پيمانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را به مقدار تعيين شده پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ باز مى گرداندم و خانه جعفر را كه در توسعه مسجد به زور خراب كردند، باز پس مى گرفتم و احكام و قضاوت هاى ضالمانه را طرد مى كردم و زنان مسلمان را كه بدون حقى گرفتند و با آنان ازدواج كردند، به خانوادهايشان برمى گرداندم و دفتر حقوق را به روش حقوق پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تغيير مى دادم و دفتر بخشش ها و امتياز دادن ها را نابود مى كردم و مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آنگونه كه لازم بود درست مى كردم و درهائى كه بيجا باز كردند مى بستم و مسح برروى كفش را منع مى كردم و برخوردن آبجو حد شراب مى زدم و متعه و حج تمتع را حلال اعلام مى كردم و دستور مى دادم كه بر جنازه ها پنج تكبير بگويندو بسم اللَّه را در نماز بلند بگويند و مردم را به حكم قرآن باز مى گرداندم و طلاق را مطابق اسلام جارى مى كردم و صدقات را از اقشار مردم مى گرفتم، به يقين از اطراف من پراكنده مى شدند، من تا دستور دادم كه نماز مستحبى را به جماعت نخوانند كه بدعت است، جمعى از لشگريان من فرياد زدند كه اى اهل اسلام، سنت عمر را تغيير دادند، ترسيدم كه لشگريانم پراكنده شوند.»

فصل ششم: سياست توحيدى

۱ - سكوت براى حفظ اسلام

پس از رحلت رسول گرامى اسلام، و ماجراى سقيفه:

جمعى در فكر حكومت خود بودند.

فتنه ها از گوشه و كنار كشور اسلامى رخ نشان مى داد.

مسيلمه كذاب، و طلحة بن خويلد، و سجاح، ادعاى نبوت كردند.

هر روز طرفدار و امكانات جمع مى كردند تا اسلام را نابود كنند.

كسرى و قيصر ايران و روم هم آماده تهاجم بودند.

اگر در مركزيت اسلام تزلزل به وجود مى آمد، فتنه ها دين را مورد تهاجم جدى قرار مى داد،

لذا حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

« أما واللَّه لقد تقمَّصها فلانٌ وإنَّه ليعلم أنَّ محلي منها محلُّ القطب من الرَّحا.

ينحدر عني السَّيل، ولا يرقى إليَّ الطَّير؛ فسدلت دونها ثوباً، وطويت عنها كشحاً، وطفقت أرتئي بين أن أصول بيدٍ جذَّاء، أو أصبر على طخيةٍ عمياء، يهرم فيها الكبير، ويشيب فيها الصَّغير، ويكدح فيها مؤمنٌ حتَّى يلقى ربَّه!

فرأيت أنَّ الصَّبر على هاتا أحجى، فصبرت وفي العين قذًى، وفي الحلق شجاً، أرى تراثي نهباً، حتَّى مضى الْأوَّل لسبيله، فأدْلى بها إلى فلانٍ بعْده.»

«آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست، جايگاه من در حكومت اسلامى، چون محور سنگ هاى آسياب است كه بدون آن آسياب حركت نمى كند او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رداى خلافت، رها كرده، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم، و در اين انديشه بودم، كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود بپا خيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.

پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم، پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!»(۱۲۰)

۲ - حمايت از اباذر مظلوم و بى اعتنائى به ستمگران

از ديدگاه امام علىعليه‌السلام يكى از اصول مهم سياست توحيدى، حمايت از مظلوم و برخورد با ظالم است.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در حكومت خلفاء براى حفظ اسلام، و نظام امت اسلامى بردبارى هاى زيادى از خود نشان داده بود، اما هرگاه كه مى توانست از مظلومى دفاع كند، در برابر ستمگرى هاى خلفاء مى ايستاد و به آنها اعتراض مى كرد.

وقتى خليفه سوم، اباذر را به ربذه تبعيد كرد، منادى ندا داد كه هيچكس حق ندارد اباذر را بدرقه كند، اما امام علىعليه‌السلام با فرزندانش به يارى اباذر شتافتند، و به دستورالعمل حكومتى خليفه سوم اعتنايى نكردند، و به فرزندان خود فرمود:با عموى خود وداع كنيد.(۱۲۱)

و خطاب به اباذر فرمود:

« يا اباذر، انَّك غصبت للَّه فارح من غضبت له انَّ القوم خافوك على دنياهم وخف ت هم على دينك، فاترك فى أيديهم ما خافوك عليه، و اهرب من هم بما خفتهم عليه، فما أحوجهم الى ما منعتهم، و ما أغناك عمَّامنعوك!

و ستعلم من الرَّابح غداً و الْأكْثر حسَّداً.

و لو أنَّ السَّماوات و الْأرضين كانتا على عبْدٍ رتْقاً، ثمَّ اتَّقى اللَّه، لجعل اللَّه له منْه ما مخرجاً!

لايؤنسنَّك الاَّ الحقُّ و لا يوحشنَّك الاّ الباطل، فلو قبلت دنياهم لَأَحَبُّوكَ، وَ لَوَ قرضت منها لَأَمَّنوكَ.»

«اى اباذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى، پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش.

اين مردم از تو بر دنيايشان مى ترسند، و تو از آنها بر دينت!

پس آنچه را كه آنها برايش در وحشتند، به خودشان واگذار، و از آنچه مى ترسى آنها گرفتارش شوند، (كيفر الهى) فرار كن، چه محتاجند به آنچه از آن منعشان مى كردى، و چه بى نيازى، از آنچه تو را منع مى كردند، و به زودى خواهى يافت كه پيروزى براى كيست، و چه كسى بيشتر مورد حسد قرار مى گيرد؟

اگر درهاى آسمان ها و زمين به روى بنده اى بسته شده باشد، اما او از خداى بترسد، خداوند، راهى براى او خواهد گشود، آرامش خويش را تنها در حق جستجو كن و غير از باطل چيزى تو را به وحشت نيافكند، اگر دنيايشان را مى پذيرفتى دوستت داشتند و اگر سهمى از آن را به خود اختصاص مى دادى (و با آنها كنار مى آمدى) دست از تو برمى داشتند!»(۱۲۲)

۳ - برخورد قاطع با كجروى ها

الف - برخورد قاطع با خليفه دوم

پس از كودتاى سقيفه و آرام كردن مردم، و تحقق حكومت خليفه اول، زمينه رياست خليفه دوم نيز فراهم شد، كه انواع خشونت ها را هرچه مى خواست انجام مى داد.

و به اعتراف نويسندگان اهل سنت حدود ۹۴ حلال را حرام اعلام كرده بود، و مردم در سكوت و سازش، اعتراضى نمى كردند.

در آغاز حكومت روزى براى آنكه مطمئن شود اعتراض كننده اى وجود ندارد، در بالاى منبر گفت:

«لو صرفنا عمَّا نعرفون الى ما تنكرون ما كنتم صانعين؟ »

«اگر شما را به خلاف احكام الهى سوق دهم چه مى كنيد، معروف را منكر معرفى كنم چه خواهيد كرد؟»

تا سه بار ادعا و سؤال خود را تكرار كرد، اما متأسفانه كسى پاسخ نداد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام كه اين وضع اسفبار را شاهد بود، برخاست و فرمود: تو را به توبه كردن وادار مى كنيم.

خليفه دوم گفت: اگر توبه نكنم.

امام علىعليه‌السلام فرمود: «اذن لنضرب فيه عيناك »

(در آن هنگام بين دو چشم تو را با شمشير مى زنم.)

اين جواب قاطع و شجاعانه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام خليفه دوم را به عقب نشينى وادار كرد و گفت:

شكر خدا در امت اسلام هستند كسانى كه اگر بخواهيم كجروى داشته باشيم، ما را به راه راست مى كشانند.(۱۲۳)

ب - برخورد شديد با كجروى هاى خليفه سوم

امام علىعليه‌السلام گرچه در دوران ۲۵ ساله سكوت، براى حفظ دين و امت اسلامى، دست به شمشير نبرد، اما هرجا كه لازم بود، و مى توانست، در برابر كجروى هاى خلفاء مى ايستاد و افشاء مى كرد.

وقتى خليفه سوم اباذر را به ربذه تبعيد كرد، و اعلام نمود كه هيچ كس حق ندارد اباذر را بدرقه كند.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام اعتنائى نكرد و با فرزندانش دلجوئى لازم را از اباذر انجام داد، و تذكرات لازم را به اباذر فرمود: عثمان از اين حركت سياسى، معنوى امام ناراحت شد.

و خطاب به امام علىعليه‌السلام گفت: چرا فرمان مرا ناديده گرفتى؟ و اباذر را بدرقه كردى؟

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«او كلَّما امرت بامر معصيةٍ اطعناك فيه ؟»

«مگر ما بايد از هر دستور خلاف شرعى كه صادر كردى، اطاعت كنيم؟»

خليفه سوم گفت:

چرا به مروان ناسزا گفته اى، بايد تو را قصاص كند.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

به خدا سوگند، اگر مروان كوچكترين بى أدبى روا دارد، من به تو هم ناسزا مى گويم.

خليفه سوم با خشم گفت: مگر تو از مروان برترى؟

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پاسخ فرمود:

سوگند به خدا نه تنها از او، بلكه از تو هم برترم.(۱۲۴)

ج - قاطعيت در انجام وصيت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

پس از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و پيدايش فتنه ها، بخصوص انحراف در حكومت و رهبرى، و تحقق كودتاى سران سقيفه، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام براى حفظ قرآن و تداوم اصالت دين چاره اى جز صبر و بردبارى نداشت، و خود در خطبه سوم نهج البلاغه فرمود:

«صبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى »

(در حالى كه استخوان در گلو گير كرده بود صبر كردم.)

اما نسبت به برخى از مسائل خانوادگى، يا شخصى، نمى توانست صبر كند، و بيش از حد و مرزى كه به دشمن فرصت داده بود، بردبارى نشان دهد، مانند؛ عمل به وصيت حضرت زهرا (س) كه آن حضرت چنين وصيتى را نوشتند:

«لاتصلى علىَّ امَّةٌ نقضت عهداللَّه وعهد أبى رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فى أميرالمؤمنين علىٍّ عليه‌السلام و ظلموا لى حقى وأخذوا ارثى و حرَّقوا صحيفتى الَّتى كتبهالى أبى بملك فدكٍ و كذَّبوا شهودى، وهم واللَّه جبرئيل و ميكائيل وا ميرالمؤمنين و امُ ايمن، وطنت عليهم فى بيوتهم و اميرالمؤمنين يحملنى و معى الح سن والحسين ليلاً ونهاراً الى منازلهم، واذكرهم باللَّه و رسوله الاَّ تظلمونا ولا تغصبونا حقَّناالَّذى جعله اللَّه لنا، فيجيبونا ليلاً و يقعدون عن نصرتنا نهاراً فجمعوا الحطب الجزل على بابنا وأتوا بالنّار ليحَّرقوه و يحرقونا... فهذه امَّةٌ تصلى علىّ ؟!!»

«امتى كه عهد و پيمان خدا و پيامبرش را در ولايت و رهبرى علىعليه‌السلام شكستند وناديده گرفتند، حق ندارند بر پيكر من نماز بگزارند، آنها كه نسبت به حق ما ظلم روا داشتند، و ارث مرا غاصبانه تصر ف كردند، و سند مالكيت فدك را كه پدرم برايم نوشته بود از دست من ربودند و به آتش كشيدند، آنها كه گواهان و شاهدان مرا تكذيب نمودند، سوگند به خدا كه گواهان من حضرت جبرئيل و ميكائيل و اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام و ام ايمن بودند، آنها كه در روز يارى و حمايت از ما در خانه هاى خود خزيدند و دست از يارى ما كشيدند امام علىعليه‌السلام مرا همراه با حسن و حسين شب و روز براى بيدارى امت غفلت زده بخانه هاى مهاجر و انصار مى برد و من آنها را نسبت به خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و حقوق الهى هشدار مى دادم و مى گفتم:

به ما اهل بيت ظلم روا مداريد، و حق مسلمى را كه خدا به ما بخشيده است، غصب نكنيد.

در تاريكى شب جواب مساعد مى دادند كه شما را يارى مى كنيم، اما در روز روشن دست از يارى ما برمى داشتند!

تا آن كه به خانه ما هجوم آوردند، و با جمع آورى هيزم فراوان و آتش زدن آن خواستند، خانه را و ما را كه در آن بوديم در آتش بسوزانند.

آيا چنين أمتى سزاوار است كه بر من نماز بگزارد؟!»(۱۲۵)

و حضرت زهرا (س) در وصيت ديگر خطاب به اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«أوص يك ان لايشهد أحدٌ جنازتى من هؤلاء الَّذين ظلمونى و أخذوا حقى فانَّهم عدوى و عدوُّ رسول اللَّه ولا تترك ان يصلى علىَّ أحدٌ منهم ولا من أتباعهم وادفنى فى الليل اذا أوهنت العيون ونامت الابصار »(۱۲۶)

«تو را وصيت مى كنم كه هيچ كس از آنان كه به من ظلم كرده اند و حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع جنازه من شركت كنند، زيرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى باشند و اجازه نده كه فردى از آنها و پيروانشان بر من نماز بگزارد.

مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشم ها آرام گرفته و ديده ها به خواب فرو رفته باشند.»(۱۲۷)

در صورتى كه همه مخالفان و سران كودتا تمام تلاش خود را به كار گرفتند، تا قبر را آشكار كنند.

صبح آن روزى كه شب هنگام حضرت زهرا (س) مخفيانه دفن گرديد، همه دست اندركاران خلافت ديدند كه براى هميشه تاريخ، رسوا شدند، و چاره اى جز آشكار كردن و نبش قبر نمودن، و نماز خواندن بر جنازه دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ندارند.

كه خليفه دوم گفت:

سوگند به خدا ما نبش قبر مى كنيم و جنازه فاطمه را بيرون آورده، بر آن نماز مى گذاريم.

حال وظيفه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام چيست؟

آيا اينجا بايد سكوت كند و دست به شمشير نبرد؟

وقتى خليفه دوم با جمعى از مردم به بقيع آمدند تا قبر حضرت زهرا (س) را بشكافند، امام علىعليه‌السلام در اين مرحله از گستاخى دشمن، دست به شمشير برد، و لباس و زره ميدان هاى جنگ را پوشيد، و دستمال مخصوص عمليات هاى نظامى را بر پيشانى بست و بر روى يكى از قبر نماهاى بقيع نشست و خطاب به خليفه دوم فرمود:

«واللّه لو رمت يا بن صهّاك لَأرجَعت الَيكَ يَمينَكَ، لَئن سَلَلت سَيفى لَأغمَدته دو ن ازهاق نفسك »

«سوگند به خدا اى فرزند زن حبشى، اگر چنين كارى بكنى، دستت را قطع كرده به سوى تو مى فرستم، تو مى دانى هرگاه شمشير برهنه كنم، جز ريخته شدن خون تو حاصلى ندارد.»(۱۲۸)

۴ - سياستمدار كيست؟

بسيارى از مردم حيله و نيرنگ و دروغگوئى و دوروئى و انواع رذائل اخلاقى را، سياست و سياستمدارى مى پندارند، در حالى كه يك سياستمدار مسلمان نبايد آلوده به انحرافات اخلاقى باشد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در خطبه ۴۱ از مسخ ارزش ها، و انحراف ديدگاه هاى روزگار خود مى نالد كه:

«اصبحنا فى زمانٍ قد اتَّخذ اكثر اهله الغدر كيساً »

«در روزگارى قرار گرفته ايم كه بيشتر مردم نيرنگ بازى را سياست مى دانند.»

و در خطبه ۲۰۰ مى فرمايد:

«و لولا كراهيَّة الغدر لكنت من أدهى النّاس »

«اگر زشتى نيرنگ بازى نبود من از تمام انسان ها سياستمدارتر بودم.»(۱۲۹)