امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری جلد ۳

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 11485
دانلود: 2365


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 129 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11485 / دانلود: 2365
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری جلد 3

نویسنده:
فارسی

۴ - برخورد با سوء استفاده فرماندار

با نظارت مستقيمى كه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام توسط نيروهاى اطلاعاتى خود بر امور كارگزاران داشت در مقابل هرگونه سوء استفاده از بيت المال عكس العمل نشان مى داد.

روزى به امام علىعليه‌السلام گزارش دادند كه يكى از فرمانداران، با پول بيت المال براى خود زمين و املاك تهيه كرده است، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نامه تندى به او نوشت:

«أمَّا بعد، فقد بلغني عنك أمرٌ، إن كنت فعلته فقد أسخطت ربَّك، و عصيت إمامك، وأ خزيت أمانتك .

بلغني أنَّك جرَّدت الْأرْض فأخذْت ما تحْت قدميْك، وأكلْت ما تحت يديك، فارفع إليَّ حسابك، واعلم أنَّ حساب اللَّه أعظم من حساب النَّاس، والسَّلاَم

«بعد از درود خداوند، درباره تو به من جريانى گزارش شده است، كه اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده اى، امامت را عصيان كرده اى، و امانت (فرماندارى) خود را به رسوائى كشيده اى.

به من خبر رسيده كه تو زمين هاى آباد را ويران كرده اى و آنچه توانسته اى تصاحب نموده اى.

و از بيت المال كه زير دستت بوده است به خيانت خورده اى فوراً حساب خويش را برايم بفرست، و بدان كه حساب خداوند از حساب مردم سخت تر است! والسَّلام.»(۸۴)

۵ - برخورد شديد با يكى از خويشاوندان

وقتى يكى از خويشاوندان امام علىعليه‌السلام (مى گويند ابن عباس يا برادرش بود) در بيت المال مسلمين دخالت هاى ناروائى كرده است.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نامه تندى به او نوشت كه اگر بيت المال را سر جايش بر نگردانى.

«لَأَضربنَّك بسيفى الذى ما ضَربت به احداً الا دخل النار »

«همانا تو را با شمشيرى مى زنم كه به هركس زدم، وارد آتش جهنم شد.»(۸۵)

متن نامه ۴۱ چنين است:

۱ - أسباب ذم احد الولاة الخونة

«أمَّا بعد، فإني كنت أشركتك في أمانتي، وجعلتك شعاري وبطانتي، ولم يكن رجلٌ من أهلي أوثق منك في نفسي لمواساتي وموازرتي و أداء الْأمانة إليَّ ؛

فلمَّا رأيت الزَّمان على ابن عمك قد كلب، والعدوَّ قد حرب، وأمانة النَّاس قد خزيت، وهذه الْأمَّة قدْ فنكتْ وشغرتْ، قلبْت لِابنِ عمك ظهر الِْمجن ففارقْته مع الْمفارِقِين، وخذلته مع الخاذِلِين، وخنته مع الخائنين، فلاَ ابنَ عَمكَ آسَيتَ، وَلاَ الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ .

وكأنَّك لم تكن اللَّه تريد بجهادك، وكأنَّك لم تكن على بينةٍ من ربك، وكأنَّك إنَّما كنت ت كيد هذه الْأمَّة عنْ دنْياهمْ، وتنْوي غرَّتهمْ عنْ فيئهم، فلمَّا أمكنتك الشدَّة في خيانة الْأمَّة أسْرعْت الْكرَّة، وعاجلْت الوثبة، واختطفت ما قدرت عليه من أموالهم المصونة لِأرامِلِهِم وأيتامهم اختطاف الذئب الْأزل دامية الْمعْزى الْكسيرة، فحملته إلى الحجاز رحيب الصَّدر بحمله، غير متأثمٍ من أخذه، كأنَّك »

۲ - ذم الخيانة فى بيت المال

«- لاَ أَبَا لغَيركَ - حَدَرتَ إلَى أَهلكَ ترَاثَكَ من أَبيكَ وَأمكَ، فَسبحَانَ اللَّه! أَمَا تؤمن بالمَعَاد؟ أو ما تخاف نقاش الحساب !

أيُّها المعدود - كان - عندنا من أولي الْألْباب، كيْف تسيغ شراباً وطعاماً، وأنت تعلم أنَّك ت أك ل حراماً، وتشرب حراماً، وتبتاع الْإماء وتنْكح النساء منْ أمْوال اليتامى والمساكين والمؤمنين والمجاهدين، الَّذين أفاء اللَّه عليهم هذه الْأمْوال، وأحرز بهم هذه البلاَدَ

۳ - المقابلة الصارمة للخونة

«فاتَّق اللَّه واردد إلى هؤلاَء القَوم أَموَالَهم، فَإنَّكَ إن لَم تَفعَل ثمَّ أَمكَنَني اللَّه منكَ لَأعذرَنَّ إلى اللَّه فيك، ولَأَضربَنَّكَ بسَيفي الَّذي مَا ضَرَبت به أَحَداً إلَّا دَخَلَ النَّارَ !

وواللَّه لو أنَّ الحسن والحسين فعلاَ مثلَ الَّذي فَعَلتَ، مَا كَانَت لَهمَا عندي هَوَادَةٌ، وَلاَظفرا مني بإرادةٍ، حتَّى آخذ الحقَّ منهما، وأزيح الباطل عن مفلمتهما، وأقسم باللَّه رب العالمين ما يسرُّني أنَّ ما أخذته من أموالهم حلاَ لٌ لي، أَتركه ميرَاثاً لمَن بعدي؛ فضح رويداً، فكأنَّك قد بلغت المدى، ودفنت تحت الثَّرى، وعرضت عليك أ عمالك بالمحل الَّذي ينادي الظَّالم فيه بالحسرة، ويتمنَّى المضيع فيه الرَّجعة، ولاَتَ حينَ مَنَاص

۱ - علل نكوهش يك كارگزار خيانتكار

پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شركت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يك از افراد خاندانم براى يارى و مددكارى، و امانت دارى، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام كه ديدى روزگار بر پسرعمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورد، و امانت مسلمانان تباه گرديده، و امت اختيار از دست داده، و پراكنده شد، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختى، و همراه با ديگرانى كه از او جدا شدند فاصله گرفتى، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش كشيدى، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردى، نه پسر عمويت را يارى كردى، و نه امانت ها را رساندى گويا تو در راه خدا جهاد نكردى!

برهان روشنى از پروردگارت ندارى، و گويا براى تجاوز به دنياى اين مردم نيرنگ مى زدى، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبى!

و غنائم و ثروت هاى آنان را در اختيار گيرى، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتى شتابان حمله ور شدى، و با تمام توان، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى يا استخوان شكسته اى را مى ربايد، به يغما بردى، و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده، روانه كردى، بى آنكه در اين كار احساس گناهى داشته باشى.

۲ - نكوهش از سوء استفاده در بيت المال

دشمنت بى پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را بخانه مى برى! سبحان الله!! آيا به معاد ايمان ندارى؟ و از حسابرسى دقيق قيامت نمى ترسى؟ اى كسى كه در نزد ما از خردمندان بشمار مى آمدى، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودى در حاليكه مى دانى حرام مى خورى! و حرام مى نوشى! چگونه با اموال يتيمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، كنيزان مى خرى و با زنان ازدواج مى كنى؟ كه خدا اين اموال را به آنان وا گذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است!.

۳ - برخورد قاطع با خيانتكار

پس از خدا بترس، و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفر خواهم نمود، كه نزد خدا عذرخواه من باشد، و با شمشيرى تو را مى زنم كه بهر كس زدم وارد دوزخ گرديد.

سوگند به خدا! اگر حسن و حسين چنان مى كردند كه تو انجام دادى، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزو نمى رسيدند تا آنكه حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلى را كه به ستم پديد آمده نابود سازم، به خداى پروردگار جهانيان سوگند، آنچه كه تو از اموال مسلمانان به ناحق بردى، بر من حلال بود، خشنود نبودم كه آن را ميراث بازماندگانم قرار دهم، پس دست نگهدار و انديشه نما، فكر كن كه به پايان زندگى رسيده اى، و در زير خاك ها پنهان شده، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا كه ستمكار با حسرت فرياد مى زند، و تباه كننده عمر و فرصت ها، آرزوى بازگشت دارد اما راه فرار و چاره مسدود است.

۶ - برخورد با عقيل

وقتى مردم با امام علىعليه‌السلام به عنوان خليفه مسلمين بيعت كردند، و ماليات ها و اموال عراقين در دست حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بود، برادرش عقيل كه عيالوار بود فكر مى كرد، اگر تقاضاى پول وگندم اضافى كند، امام علىعليه‌السلام به او خواهد بخشيد.

چندين بار درخواست خود را با برادر مطرح كرد،

و حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام پاسخى نداد، وقتى اصرار كرد، امام آهنى را بر روى آتش گرم كرد، و به دست او نزديك كرد.

عقيل فرياد زد كه: برادر مى خواهى مرا بسوزانى؟ (چون عقيل نابينا بود)

امام علىعليه‌السلام در پاسخ فرمود: پس تو چرا مى خواهى مرا با آتش جهنم بسوزانى؟ واز من اضافه طلب مى كنى كه در امانت مردم خيانت كنم؟

عقيل بعدها به دربار معاويه رفت كه معاويه به او صد هزار درهم بخشيد و از او خواست تا بر منبر شام رفته و از عطاياى معاويه سخن بگويد، و نسبت به برادرش بد گوئى كند.

عقيل بر منبر رفت و گفت:

برادرم مرا براى حفظ دين خود رها كرد، اما معاويه مرا بر دين خود مقدم داشت.(۸۶)

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ماجرا را اينگونه نقل مى فرمايد:

۱ - اجتناب الظلم

«واللَّه لَأَن أَبيتَ عَلَى حَسَك السَّعدَان مسَهَّداً، أَو أجَرَّ في الْأَغْلَال مصَفَّداً، أَحَبُّ إ لَيَّ منْ أن ألقى اللَّه ورسوله يوم القيامةظال ماً لبعض العباد، وغاصباً لشي ءٍ من الحطام، وكيف أ ظلم أحداً لنفسٍ يسرع إلى البلى قفولها، ويطول في الثَّرى حلولها ؟!»

۲ - عدالته القيمة

«واللَّه لقد رأيت عقيلاً وقد أملق حتَّى استََماحَني من بركم صَاعاً، وَرَأَيت صبيَانَه شعثَ الشُّعور، غبر الْألْوان، منْ فقْرهمْ، كأنَّما سودت وجوههم بالعظلم، وعاودني مؤكداً، وكرَّرع ليَّ القول مردداً، فأصغيت إليه سمعي، فظنَّ أني أبيعه ديني، وأتَّبع قياده مفارقاً طريقتي، فأحميت له حديدةً، ثمَّ أدنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضجَّ ضجيج ذي دنفٍ من ألمها، وكاد أن يحترق من ميسمها، فقلت له :

ثكلتك الثَّواكل، يا عقيل! أتئنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانها للعبه، وتجرُّني إلى نارٍ سجرها جبَّارها لغضبه !

أتئنُّ من الْأذى ولَا أَئنُّ منْ لَظًى؟! وَأَعْجَب منْ ذلكَ طَارقٌ طَرَقَنَا بمَلفوفَةٍ في وعَائهَا، ومعجونةٍ شنئتها، كأنَّما عجنت بريق حيَّةٍ أوقى ئها، فقلت: أصلةٌ، أم زكاةٌ، أم صدقةٌ؟ فذلك محرَّمٌ علينا أهل البيت !

فقال: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكنَّهَا هَديَّةٌ .

فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين اللَّه أتيتني لتخدعني؟ أمختبطٌ أنت أم ذو جنَّةٍ، أم تهجر؟ واللَّه لو أ عطيت الْأقاليم السَّبْعة بما تحْت أفلَاكهَا، عَلَى أَن أَعصيَ اللَّهَ في نَملَةٍ أَسلبهَا جلب شعيرةٍ ما فعلته، وإنَّ دنياكم عندي لَأَهوَن من وَرَقَةٍ في فَم جَرَادَةٍ تَقضَمهَا .

ما لعليٍّ ولنعيمٍ يفنى، ولذَّةٍ لاَ تَبقَى! نَعوذ باللَّه من سبَات العَقل، وَقبح الزَّلَل. وَبه نستعين

۱ - پرهيز از ستمكارى

«سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان بسر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال را غصب كرده باشم.

چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مى رود، و در خاك، زمان طولانى اقامت مى كند.»

۲ - پرهيز از امتياز خواهى

«به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك مَن از گندم هاى بيت المال را به او ببخشم، كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند.

پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مى كرد، چون گفته هاى او را گوش فرا دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مى كنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمى دارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد به او گفتم، اى عقيل: گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟

اما مرا به آتش دوزخى مى خوانى كه خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است تو از حرارت ناچيز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟ و از اين حادثه شگفت آور اينكه شب هنگام كسى بديدار ما آمد(۸۷) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمى، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حرام است.

گفت: نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مى گوئى؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچه اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پست تر است، على را با نعمت هاى فناپذير، و لذت هاى ناپايدار چه كار؟!! به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش ها، و از او يارى مى جوئيم.»(۸۸)

۷ - مصادره زمين ها

پس از بيعت عمومى مردم، امام علىعليه‌السلام به اجراى عدالت اقتصادى پرداخت.

يكى از آنها عدالت اقتصادى در زمين هاى حاصل خيز بود كه خويشاوندان خليفه سوم و ديگر امتياز خواهان از خليفه سوم گرفته بودند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام آن زمين ها را مصادره كرد و به بيت المال يا مسلمانان محتاج بازگرداند، كه بسيارى از كينه توزى ها برضد امام علىعليه‌السلام شكل گرفت، اما قاطعانه مى فرمود:

من بيت المال مسلمين را هر كجا كه بيابم به مسلمانان برمى گردانم، گرچه آن را مهريه بانوان خود قرار داده باشند.(۸۹)

«واللَّه لو وجدته قد تزوج به النساء، وملك به الْإماء؛ لرددْته؛ فإنَّ في العدل سعةً. ومن ضاق عليه العدل، فالجور عليه أضيق

سياست اقتصادى امامعليه‌السلام

به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را هر كجا كه بيابم به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم، گرچه با آن ازدواج كرده، يا كنيزانى خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش براى عموم است، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحمل ستم براى او سخت تر است.

۸ - خراب كردن خانه فرماندار خيانتكار

وقتى مصقلة بن هبيره، به امت اسلامى و بيت المال مسلمين خيانت كرد، و ديون خود را نپرداخت و به سوى شام و معاويه فرار كرد، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام دستور داد خانه او را در كوفه خراب كنند، تا مركز تؤطئه گران و جاسوسان نشود، گرچه برادر او، نعيم بن هبيره از شيعيان امام علىعليه‌السلام بود. مصقله از شام توسط فردى مسيحى جاسوسى و كسب خبر مى كرد، كه آن شخص دستگير و مجازات شد.(۹۰)

نظارت بر امورمالى كارگزاران

۱ - اعتراض به خانه گران قيمت يك كارگزار

به حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام گزارش دادند كه شريح قاضى در كوفه خانه گران قيمتى خريده و با شهادت شهود قباله اى براى آن تنظيم كرده است.

چون خانه بالاتر از شأن يك كارگزار بود، مورد نكوهش امام علىعليه‌السلام قرار گرفت، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نامه تندى به او نوشت، و در آن نامه تذكرهاى شديد و تندى به او دادند كه:

اگر از مال ديگران است خيانت كردى، و اگر از مال تو است اسراف نمودى و به زودى كسى به سراغ تو خواهد آمد كه به قباله ات نگاه نمى كند، و از گواهان تو نمى پرسد، آن خانه را ويران و تو را به قعر گور مى فرستد.(۹۱)

امام علىعليه‌السلام پس از اطلاع از دنياگرائى شريح، هشدارگونه به او مى نويسد:

«بلغني أنَّك ابتعت داراً بثََمانينَ دينَاراً، وَكَتَبتَ لَهَا كتَاباً، وَأَشهَدتَ فيه شهوداً .

فقال له شريح: قد كان ذلك يا أمير المؤمنين، قال: فنظر إليه نظر المغضب ثم قال له :

يا شريح، أما إنَّه سيأتيك من لاَ يَنظر في كتَابكَ، وَلاَ يَسأَلكَ عَن بَينَتكَ حَتَّى يخ رجَكَ منها شاخصاً، ويسلمك إلى قبرك خالصاً. فانظر يا شريح لاَ تَكون ابتَعتَ هذه الدَّارَ من غير مالك، أو نقدت الَّثمن من غير حلاَلكَ! فَإذَا أَنتَ قَد خَسرتَ دَارَ الدُّنيَا وَدَارَ الْآخرَة! أما إنَّك لو كنت أتيتني عند شرائك ما اشتريت لكتبت لك كتاباً على ه ذه النُّسخة، فلم ترغب في شراء هذه الدَّار بدرهمٍ فما فوق

تحذير من الدنيا

«والنسخة هذه: هذا ما اشترى عبدٌ ذليلٌ، من ميتٍ قد أزعج للرَّحيل، اشترى منه داراً من دار الغرور، من جانب الفانين، وخطَّة الهالكين .

وتجمع هذه الدَّار حدودٌ أربعةٌ: الحدُّ الْأوَّل ينْتهي إلى دواعي الْآفات، والْحدُّ الثَّاني ينتهي إلى دواعي المصيبات، والحدُّ الثَّالث ينتهي إلى الهوى المردي، والحدُّ الرَّابع ينتهي إلى الشَّيطان الم غوي، وفيه يشرع باب هذه الدَّار .

اشترى هذا المغترُّ بالْأمل، منْ هذا الْمزْعج بالْأجل، هذه الدَّار بالخروج من عزالقناعة، والدُّخول في ذل الطَّلب والضَّراعة، فما أدرك هذا المشتري فيما اشترى منه من دركٍ، فعلى مبلبل أجسام الملوك، وسالب نفوس الجبابرة، ومزيل ملك الفراعنة، مثل ك سرى وقيصر، وتبَّعٍ وحمير

العبرة من الماضين

«ومن جمع المال على المال فأكثر، ومن بنى وشيَّد، وزخرف ونجَّد، وادَّخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جميعاً إلى موقف العرض والحساب، وموضع الثَّواب والعقاب: إذا وقع الْأمْر بفضْل الْقضاء ( وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ ) شهد على ذلك العقل إذا خرج من أسر الهوى، وسلم من علاَئق الدُّنيَا

برخورد قاطعانه با خيانت كارگزاران

به من خبر دادند كه خانه اى به هشتاد دينار خريده اى، و سندى براى آن نوشته اى، و گواهانى آن را امضا كرده اند.

(شريح گفت: آرى اى اميرمؤمنان،(۹۲) حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نگاه خشم آلودى به او كرد و فرمود:)

«اى شريح! به زودى كسى بسراغت مى آيد كه به نوشته ات نگاه نمى كند، و از گواهانت نمى پرسد، تا تو را از آن خانه بيرون كرده و تنها به قبر بسپارد. اى شريح! انديشه كن كه آن خانه را با مال ديگران يا با پول حرام نخريده باشى، كه آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست داده اى.

هشدار از بى اعتبارى دنياى حرام

اما اگر هنگام خريد خانه، نزد من آمده بودى، براى تو سندى مى نوشتم كه ديگر براى خريد آن به درهمى يا بيشتر، رغبت نمى كردى و آن سند را چنين مى نوشتم:

اين خانه اى است كه بنده اى خوار شده، و مرده اى آماده كوچ كردن، آن را خريده، خانه اى از سراى غرور، كه در محله نابودشوندگان، و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، اين خانه به چهار سو منتهى مى گردد.

يك سوى آن به آفت ها و بلاها، سوى دوم آن به مصيبت ها، و سوى سوم به هوا و هوس هاى سست كننده، و سوى چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مى شود، و در خانه به روى شيطان گشوده است.

اين خانه را فريب خورده آزمند، از كسى كه خود به زودى از جهان رخت برمى بندد به مبلغى كه او را از عزت و قناعت خارج و به خوارى و دنياپرستى كشانده، خريدارى نموده است.

هرگونه نقصى در اين معامله باشد، بر عهده پروردگارى است كه اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون كسرى و قيصر و تبع و حمير را نابود كرده است.

عبرت از گذشتگان

و آنانكه مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان كه قصرها ساختند، و محكم كارى كردند، طلا كارى نمودند، و زينت دادند، فراوان اندوختند، و نگهدارى كردند، و بگمان خود براى فرزندان خود گذاشتند، اما همگى آنان به پاى حسابرسى الهى، و جايگاه پاداش و كيفر رانده مى شوند، آنگاه كه فرمان داورى و قضاوت نهائى صادر شود.

پس تبهكاران زيان خواهند ديد (آيه ۷۸ سوره مؤمن)

به اين واقعيت ها عقل شهادت گواهى مى دهد هرگاه كه از اسارت هواى نفس نجات يافته، و از دنياپرستى به سلامت بگذرد.»

۲ - اعتراض به گرايش عثمان بن حنيف به سرمايه داران

وقتى به امام گزارش رسيد كه فرماندار او در شهر بصره دعوت سرمايه داران را مى پذيرد و با آنها بر سر يك سفره مى نشيند، نامه ۴۵ را به عثمان بن حنيف نوشت:

«أمَّا بعد، يابن حنيفٍ! فقد بلغني أنَّ رجلاً من فتية أهل البصرةدعاك إ لى مأدبةٍ فأسرعت إل يها تستطاب لك الْألْوان، وتنقل إليك الجفان .

وما ظننت أنَّك تجيب إلى طعام قومٍ، عائلهم مجفوٌّ، وغنيُّهم مدعوٌّ. فانظر إلى ما تقضمه من هذا المقضم، فما اشتبه عليك علم ه فالفظه، وما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه

«پس از ياد خدا و درود! اى پسر حنيف، به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه داران بصره، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى، خوردني هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى كردم مهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه كن در كجايى؟ و بر سر كدام سفره مى خورى؟

پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى دانى دور بيافكن، و آن چه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن.»(۹۳)

چهارم - تقسيم مساوى بيت المال

۱ - تقسيم مساوى بيت المال

پس از آنكه مردم با امام علىعليه‌السلام بيعت كردند، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در يك سخنرانى عمومى، سياست هاى خود را در احياء قرآن و سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و اجراى عدالت اجتماعى و برخورد شديد با غارتگران بيت المال بيان داشت.

و آنگاه دستور داد موجودى بيت المال را بگونه اى مساوى تقسيم كنند كه به هر نفر سه درهم مى رسيد.

به ابى رافع نويسنده و منشى خود فرمود:

از مهاجرين شروع كن و نام فرد فرد آنها را بخوان، سپس اسامى انصار و ديگر مردم را بخوان، و به همه سه درهم بده و بين سياه و سفيد و سرخ و سفيد فرقى مگذار.

تقسيم مساوى موجودى بيت المال شروع شد.

سهل بن حنيف گفت: يا اميرالمؤمنين! اين شخص ديروز غلام من بود و امروز آزاد شد بين من و او فرقى نمى گذارى؟

امام علىعليه‌السلام فرمود: به او نيز همانند تو مى بخشيم، و به هر يك از آن دو سه درهم داد.

از اين رو مخالفت ها شروع شد، طلحه و زبير و عبداللَّه عمر و سعيد بن عاص و مروان بن حكم و چند تن از قريش ناراحت شدند و سهم خود را نگرفتند.(۹۴)

۲ - روش تقسيم بيت المال

الف - پرهيز از نگهدارى بى مورد بيت المال

امام علىعليه‌السلام در هر جمعه، تمام موجودى بيت المال را تقسيم مى كرد، و مكان نگهدارى بيت المال را جاروب كرده، آب مى پاشيد، سپس در آنجا دو ركعت نماز مى خواند، و آنگاه به زمين انبار بيت المال خطاب مى كرد و مى فرمود:

در قيامت شهادت بده كه من مال مسلمين را در تو حبس نكردم.(۹۵)

ب - كمك گرفتن از سران قبائل

يكى ديگر از روش هاى تقسيم بيت المال اين بود كه بزرگان و سران قبائل را فرا مى خواند و سهم هر قبيله را به آنان مى سپرد، تا در قبيله خود تقسيم كنند.

يك بار اموالى با مقدارى نان از اصفهان به كوفه آوردند، كه در آن روزگاران در كوفه هفت قبيله معروف زندگى مى كردند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بيت المال و نان ها را به هفت قسمت تقسيم كرد.

سران قبائل كيسه هائى آوردند، امام علىعليه‌السلام سهم هر قبيله را در آن كيسه ها مى ريخت، تا در ميان افراد قبيله خود تقسيم كنند.(۹۶)

در اين الگوهاى رفتارى، استفاده صحيح از نيروهاى انسانى، و اصل نظارت بر سيستم توزيع مطرح است.

۳ - بى توجهى به امتيازات نژادى در تقسيم بيت المال

يكى از زنان كوفه نقل مى كند كه:

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بدون در نظر گرفتن امتيازات نژادى، موجودى بيت المال و آرد و خرما را بين تمام اهل كوفه و نيازمندان آن تقسيم مى كرد.

روزى دو زن خدمت امام علىعليه‌السلام آمدند، يكى عرب و ديگرى غير عرب بود،

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به هر كدام ۲۵ درهم و يك كر طعام (هر كر ۶۰ قفيز و هر قفيز ۸ ك يل و هر كيل ۵/۱ صاع و هر صاع ۴ مد است) داد.(۹۷)

زن عرب گفت:

يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، من عرب هستم به من بيشتر عطا كن.

حضرت فرمود:

من براى فرزندان اسماعيل در اين اموال برترى نسبت به فرزندان اسحاق نمى بينم.(۹۸)

نظارت بر بازار

۱ - تشويق بازاريان براى توليد

در منطق امام علىعليه‌السلام كار و توليد، عمران و آبادى، و سازندگى وخودكفائى در رأس امور قرار دارد، زيرا حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام تلاش داشت تا فقر را ريشه كن كند، و همگان را با تحقق عدالت اجتماعى به حقوق اجتماعى آنان برساند.

بنابراين دركلمات حساب شده اى، كارگران، و بازاريان رابه كاربيشتر وتوليد تشويق مى فرمود كه:

«اتَّجروا بارك اللَّه لكم(۹۹)

نتجارت كنيد خدا به كارتان بركت بدهد»

۲ - نظارت و كنترل بر اصناف مختلف بازار

اصبغ بن نباته مى گويد:

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بر مركب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به اسم شهبا سوار شده در بازار مسلمين در همه جا رفت و آمد مى كرد،

متخلفان را تنبيه مى كرد، و بازاريان را حساب شده تبليغ و نصيحت مى فرمود.

روزى به امام علىعليه‌السلام گفتم: يا اميرالمؤمنين شما در منزل بمانيد، ما به جاى شما اين كار را انجام مى دهيم.

نپذيرفت و فرمود: اين چه خيرخواهى است كه مى كنيد؟

امام علىعليه‌السلام تمام اصناف بازاريان را قسمت به قسمت از نزديك نظارت مى كرد، و به همه اصناف، متناسب با شغلشان اندرز مى داد.

به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود: اى قصاب ها در كار گوسفند شتاب نكنيد، بگذاريد روح از بدنش خارج شود، و مبادا برگوشت بدميد، و رو به يك قصاب كرد و فرمود:

گوشت زيادتر به مردم بده كه بركت را بيشتر مى كند.(۱۰۰)

و سپس به بازار خرمافروشان رفت و فرمود: خوب و بد خرما را در معرض ديد مردم قراردهيد.

و آنگاه به بازار ماهى فروشان رفت و فرمود: غيراز ماهى حلال گوشت، ماهى ديگرى نفروشيد، از فروش ماهى هائى كه در دريا مرده اند و موج آنها را بيرون افكنده است خوددارى كنيد.

و به محله كناسه كوفه مى رفت كه انواع خريد و فروش ها در آنجا صورت مى گرفت و مى فرمود:

«اى بازرگانان! قسم خوردن در اين بازار رواج پيدا كرده با صدقه دادن جبران كنيد، ازقسم خوردن خوددارى كنيد، كه خداى بزرگ كسى راكه قسم به دروغ خورد پاك نخواهدكرد»(۱۰۱)

سپس به محله خياطان مى رفت، روزى بالاى سر خياط خلافكارى ايستاد و فرمود:

مادران فرزند مرده بر تو گريه كنند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير، و نزديك به هم سوزن بزن، كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه فرمود: خياط خائن رابا همان پيراهنى كه خوب ندوخته محشور مى كنند.

و از برداشتن اضافات پارچه بپرهيز، كه مال صاحب پارچه است، و آنها را براى خود نگه مدار، تا از آنها استفاده كنى.(۱۰۲)

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در تداوم نظارت بر بازار، خياط خلافكار را نكوهش كرد.

و ماهى فروش متخلف را كه ماهى بى فلس مى فروخت و مار ماهى براى فروش آورده بود شلاق زد.(۱۰۳)

و احتكار كننده ابزار آتش را تنبيه كرد.(۱۰۴)

و شخصى كه گندم هاى فاسد شده را احتكار كرده بود تنبيه و گندم او را بين افراد محتاج تقسيم كرد.(۱۰۵)

و به بازار شتر فروشان رفت و خطاب به آنها چنين فرمود: «بفروشيد، اما قسم نخوريد، چون سوگند خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابود مى كند.»(۱۰۶)

وقتى وارد بازار خرما فروشان شد، غلامى را ديد كه گريه مى كند پرسيد چرا گريه مى كنى؟

گفت: اين خرما فروش يك درهم خرما به من فروخت كه مولايم قبول نمى كند، و اين مرد هم پس نمى گيرد.

امام علىعليه‌السلام به خرما فروش فرمود: خرما را بگير و درهمش را بده، خرما فروش پس داد.(۱۰۷)

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در بازار، گمشدگان را راهنمائى مى كرد.

و ناتوان ها را دستگيرى مى فرمود، و شخصى را كه بار مى برد در بردوش گرفتن بار، و بردن بار سنگين كمك مى كرد. و آيات قرآن را بر بازاريان و سرمايه داران مى خواند كه:

( تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا )

«اين بهشت است كه آن را به انسان هائى كه برترى طلب نيستند، و در زمين فسادگرى ندارند اختصاص داده ايم»(۱۰۸)

و مى فرمود: «اين آيه مربوط به حاكمان و توانمندان جامعه است.»(۱۰۹)

۳ - كنترل بازار بانيروهاى اطلاعاتى

در سيستم حكومتى امام علىعليه‌السلام كنترل و نظارت يكى از اساسى ترين محورهاى مديريت سياسى به حساب مى آمد كه كار قضاوت و فرمانداران و استانداران و ديگر كارگزاران حكومتى را به وسيله نيروهاى مؤمن ارزيابى مى فرمود، و سريع و به مورد عكس العمل نشان مى داد.

الف - نظارت بربازار

امام علىعليه‌السلام از نظر اقتصادى، بازار شهرها را با حضور نيروهاى اطلاعاتى زير نظر داشت تا به مردم ستم روا ندارند، و با گران فروشى و احتكار اساس نظام را تضعيف نكنند.

ابن هرمه، از نيروهاى اطلاعاتى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در بازار اهواز بود كه اسير نفس شد و از بازاريان رشوه گرفت.

وقتى اين خبر به امام علىعليه‌السلام رسيد او را عزل كرده و به حاكم اهواز نوشت:

او را زندانى كند، موهاى سرش را بتراشد و روزهاى جمعه ۳۵ تازيانه بر او بزند، و او را در شهر بگرداند.

و هر كس از او شكايتى دارد رسيدگى وازاموال ابن هرمه بپردازد، و چون زندانيان را به بيرون زندان براى گردش و هواخورى مى برند او را نبرند و جز به هنگام نماز زنجير از پاهاى او در نياورند،

و دستور فرمود تا حقوق ابن هرمه را از ديوان دولتى قطع كند.(۱۱۰)

ب - بخشنامه براى كنترل و نظارت بر بازار

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام خود در حالى كه تازيانه اى در دست داشت در بازار راه مى رفت و كم فروشان و خلافكاران اقتصادى را مجازات مى كرد، و بخشنامه اى براى استانداران خود فرستاد كه بازار را كنترل و محتكرين را مجازات كنند.(۱۱۱)