امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری جلد ۳

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 11400
دانلود: 2329


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 129 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11400 / دانلود: 2329
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد / الگوهای رفتاری جلد 3

نویسنده:
فارسی

۴- تبليغات در بازار

مرحوم كلينى از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند، كه:

هر روز صبح امام علىعليه‌السلام از منزل بيرون آمده، در حالى كه شلاقى در دست داشت در بازار كوفه قدم مى زد و مردم را نصيحت مى كرد، و با صداى بلند رهنمودهائى مى داد، مردم تا صداى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام را مى شنيدند هر چه در دست داشتند بر زمين مى نهادند و گوش مى كردند.

سپس به جايگاه خود باز مى گشت تا به مشكلات مردم رسيدگى فرمايد.(۱۱۲)

امروز اگر از اين الگوى رفتارى در بازار شهرها، تيمچه ها، پاساژها، استفاده كنيم، همه جا دفترى براى تبليغات داشته باشيم، و با سيستم صوتى درست و مناسب در اوقات حساب شده، بازاريان را نسبت به كار و توليد و پرهيز از خلافكارى ها تشويق و هشدار بدهيم، اثر بسيار چشم گيرى خواهد داشت.

۵- گماشتن متوليان بازار

در بازارهاى ديگر شهرها كه خود آن حضرت حضور نداشت متوليانى مى گماشت كه در امور بازار نظارت دقيق داشته باشند، ابن عباس را در بصره مأموريت داد تا بازار را كنترل كند، و على بن اصمع را بر بازار ديگر بصره مأموريت داد، و ابن هرمه را متولى بازار اهواز نمود وچون رشوه گرفت او را مجازات وزندانى كرد.

و سلمان فارسى را بر سلمانى ها، و قنبر را بر دامداران ناظر دائمى قرارداد.(۱۱۳)

۶ - وظائف متوليان بازار

الف - گماشتن متولى براى مراكز اقتصادى

آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين، به ويژه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و علىعليه‌السلام بدست مى آيد، متولى بازار، وظايف زير را برعهده داشت:

جلوگيرى از احتكار؛

مراقبت و نظارت بر قيمت ها؛

مراقبت از سالم بودن وزن كردن و ترازوها؛

جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرف غير مجاز در آنها؛

تفتيش و بازرسى در مورد تقلب و غش در معاملات؛

اجازه فعاليت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعاليت اقتصادى را دارند.

حل مشكلات بازار؛

راهنمايى گمشدگان؛

يارى ضعيفان و ناتوانان؛

نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلف كنندگان؛

رسيدگى به امور تجار و حفظ حرمت آنان؛

برقرارى امنيت در راه هاى تجارى؛

انفاق بر كسانى كه مواد غذايى وارد مى كنند؛

جبران آن چه كه از بازرگانان، تلف مى شود (كه امروزه به صورت بيمه مطرح است.)

جلوگيرى از ورود اهل ذمه(۱۱۴) به حرفه صرافى؛

جلوگيرى از خريد و فروش در مكان هاى غير مجاز و جائى كه سد معبر مى كرد.

جلوگيرى از اشياء ممنوعه، مانند: فروختن شراب و مردار؛(۱۱۵)

ب - نظارت بر رفتار متولى بازار

از گزارش هاى تاريخى و نيز اخبار و روايات، اين حقيقت به دست مى آيد كه متولى بازار فقط مسئول برقرارى امنيت و آرامش نبوده، بلكه اموال بازرگانان و پيشه وران بازار هم تحت نظر او بوده است.

از همين رو امام علىعليه‌السلام رفتار خود متوليان بازار را هم به شدت كنترل مى كرده است.

و اگر خطايى از آنان سر مى زد، به هيچ وجه، چشم پوشى نمى كرد، چنان كه على بن اصمع را بر بارجاه گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.

اين مرد، آن قدر زيست تا زمان حجاج را درك كرد، روزى به حجاج گفت: خانواده ام به من بدى كرده اند.

حجاج: چگونه؟

ابن اصمع: چون نام على بر من نهاده اند!

حجاج: چه زيبا گفتى!

آن گاه امارت محلى را به او واگذار كرد و گفت: اگر مطلع شوم كه خيانتى كرده اى، آن اندازه از دستت را كه على باقى گذاشته، قطع مى كنم.(۱۱۶)

همچنين نحوه برخورد آن حضرت با ابن هرمه حكايت از نظارت دقيق آن بزرگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است:

ابن هرمه، متولى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد، هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت اميرعليه‌السلام رسيد، فوراً نامه اى به اين مضمون براى رفاعة بن شداد حاكم اهواز نوشت:

وقتى كه نامه ام به دستت رسيد، فوراً ابن هرمه را از مسئوليت بازار، عزل كن، و به خاطر حقوق مردم، او را زندانى كن وهمه را از اين كار باخبر نما تا اگر شكايتى دارند بگويند.

اين حكم رابه همه كارمندان زير دستت، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.

در اين كار، نسبت به ابن هرمه نبايد غفلت و كوتاهى شود، والا نزد خدا هلاك خواهى شد ومن هم به بد ترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم، وتو را به خدا پناه مى دهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى.

اى رفاعه! روزهاى جمعه، او را از زندان خارج كن وسى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهدى آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و بر پايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى ويا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه نده كه بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموز و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن شخص را مى زنى و زندانى مى كنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود.

اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه، مگر آن كه براى جانش بيمناك باشى كه در اين صورت، او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى.

اگر قدرت بدنى دارد، هر ماه سى و پنج ضربه شلاق بر بدنش بزن و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق ابن هرمه را قطع كن.(۱۱۷)

۷ - جلوگيرى از تجاوز بازاريان

امام علىعليه‌السلام سخت به حقوق فردى و اجتماعى انسان ها توجه داشت.

امامى كه مى فرمايد:

«واللَّه لو أعطيت الْأقاليم السَّبْعة بما تحْت أفْلَاكهَا، عَلَى أَنْ أَعْصيَ اللَّهَ في نَملَةٍ أَسلبهَا جلب شعيرةٍ ما فعلته، وإنَّ دنياكم عندي لَأَهوَن من وَرَقَةٍ في فَم جَرَادَةٍ تَق ضَمهَا .

ما لعليٍّ ولنعيمٍ يفنى، ولذَّةٍ لاَ تَبقَى !

نعوذ باللَّه من سبات العقل، وقبح الزَّلل. وبه نستعين

«به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچه اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پست تر است. على را با نعمت هاى فناپذير، و لذتهاى ناپايدار چه كار؟!!

به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش ها، و از او يارى مى جوييم.»(۱۱۸)

براى حفظ حقوق اجتماعى، حفظ حريم جاده ها و معابر عمومى، با متجاوزان به حريم كوچه ها، راه ها سخت برخورد مى فرمود.

اصبغ بن نباته نقل مى كند:

روزى همراه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به سركشى بازار كوفه رفتم، امام مشاهده فرمود كه برخى از بازاريان در ساخت مغازه خود به حريم كوچه ها و معابر عمومى تجاوز كردند، دستور داد آن مغازه ها را خراب كنند تا راه باز شود، سپس به سراغ خانه هائى رفت كه قبيله بنى بكاء آنها را در حريم بازار مسلمين ساخته و به زمين هاى مراكز تجارى تجاوز كرده بودند.

امام علىعليه‌السلام دستور داد كه آنها را خراب كنند.

و فرمود: اينجا محل بازار و تجارت مسلمين است، نبايد شما در آن خانه هاى مسكونى بسازيد.(۱۱۹)

اين الگوى رفتارى در عصر ما كه توسعه جاده ها و اتوبان ها ضرورت دارد، مشكلات فراوانى را برطرف مى سازد، كه شهردارى ها بايد، حريم رودخانه ها و مراكز تجارى و حريم جاده ها را حفظ كنند، و از سد معبر را به هر شكلى كه باشد، جلوگيرى نمايند.

روش خريد و فروش

۱- روش خريدكردن از بازار

امام علىعليه‌السلام سعى داشت تا از آشنايان خريدارى نكند، زيرا ممكن بود امتيازى قائل شده قيمت واقعى را از حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نگيرند.

روزى به بازار پارچه فروشان رفت، به پيرمرد فروشنده فرمود:

پيراهنى به سه درهم مى خواهم، چون پيرمرد امام علىعليه‌السلام را شناخت، امام از او خريدارى نكرد، و به سراغ فروشنده ديگرى رفت.

به مغازه ديگر كه جوانى درآن بود رفت و پيراهنى به سه درهم خريد و آن را پوشيد و فرمود: سپاس خداى را كه مرا به وسيله پشم پوشاند، كه در نزد خلق زيبا جلوه كردم.

شخصى گفت: يا اميرالمؤمنين اين دعا از خودت بود يا از پيامبر شنيدى؟

فرمود: از رسول خدا شنيدم،

و از آنجا عبور كرده با جمعى از ياران مقابل رحبه مسجد كوفه نشستند،

پدر جوان آمد و ماجرا را فهميد و گفت قيمت پيراهن دو درهم بود، خود را به حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام رساند و گفت اين يك درهم را از من بستان.

امام علىعليه‌السلام فرمود: پسرت با رضايت فروخت و من هم با رضايت خريدم، و يك درهم را نگرفت.(۱۲۰)

۲- پرهيز از مخلوط كردن جنس خوب و بد

گاهى يك ميوه از چند شهر گوناگون، كيفيت هاى متفاوتى دارد، مثلاً پرتقالى آبدار يا كم آب، خرما مرغوب يا غير مرغوب است، بازاريان براى آنكه جنس خود را بفروشند، خرماى مرغوب و نامرغوب را مخلوط مى كنند و در معرض فروش مى گذارند.

تا به طمع خرماى مرغوب، خرماى نامرغوب هم فروخته شود.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام دوست نداشت كه بازاريان با چنين شيوه اى جنس بفروشند، بلكه نظر داشت، خرماى هر منطقه اى را به صورت جداگانه در معرض تماشاى مردم بگذارند، آنگاه هركس هر جنسى را كه دوست دارد، تهيه نمايد.

اين شيوه عرضه كردن اجناس را امام صادقعليه‌السلام از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل كرد و فرمود:

«كان علىٌّ عليه‌السلام يكره أن يستبدل وسقاً من تمر خيبر بوسقين من تمر المدينة لأنَّ تمر خيبر أجودها »(۱۲۱)

«امام علىعليه‌السلام دوست نداشتند كه يك پيمانه از خرماى منطقه خيبر با دو پيمانه از خرماى مدينه مخلوط شود، زيرا خرماى خيبر بهتر بود.»

۳- ترويج پرهيز از نسيه خريدن

روزى امام علىعليه‌السلام از بازار قصابان مى گذشت، يكى از قصابان دوست حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بود، سلام كرد و گفت:

يا اميرالمؤمنين از گوشت امروز ببر كه گوشت بسيار خوبى است.

امام علىعليه‌السلام فرمود: پول به همراه ندارم.

قصاب گفت: آقا گوشت ارزشى ندارد، گوشت را ببريد، پولش را بعداً بياوريد، من در گرفتن پول صبر مى كنم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:من از خوردن گوشت صبر مى كنم و هرگاه كه پولدار شدم از شما گوشت مى خرم.(۱۲۲)

امروزه فرهنگ بسيار زشت نسيه خريدن وگرفتار شدن به قسط ماهانه و سود فراوان آن، يكى از بلاهاى اجتماعى عصر ماست، كه همه آلوده اند، همه مقروضند، همه گرفتار اقساط ماهانه اند. چون روح قناعت، صبر و تحمل ضعيف شده و همه در يك رقابت بى نظير مى خواهند به زندگى ايده آل خود برسند.

۴ - پرهيز از قسم خوردن در معاملات

يكى از اخلاق ناپسند تجار در معاملات، خريد و فروش با انواع سوگندهاست.

سوگند مى خورند كه مشترى باور كند، اعتماد پيدا كند، و جنس مورد نظر را بخرد، امام علىعليه‌السلام متوجه اين گونه سوء استفاده هاى خلاف اخلاق اسلامى بوده و در پند و اندرز دادن به بازاريان مى فرمود: «بيعوا و لا تحلفوا، فانَّ اليمين تنفق السَّلعة و تمحق البركة »

«تجارت كنيد، اما سوگند نخوريد، زيرا سوگند خوردن گرچه باعث فروش جنس مى شود اما بركت را از بين مى برد.»(۱۲۳)

شناخت جايگاه هداياى مردمى

۱ - پرداخت قيمت هداياى مردم

در تداوم حركت ارتش امام علىعليه‌السلام به سوى صفين، وقتى نزديك شهر انبار رسيدند مشاهده كردند كه:

مردم با هداياى فراوان، با اسب ها و علوفه ها، و پول ها و ساير مواد غذائى به استقبال آمدند كه هرچه دارند به حضرت علىعليه‌السلام و لشگريان او ببخشند.

امام علىعليه‌السلام پرسيد:

چرا مردم انبار اينگونه به استقبال آمدند؟

پاسخ دادند كه: رسم و عادت مردم انبار چنين است.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: اسب ها و علوفه ها را مى پذيريم، اما قيمت آنها را به شما پرداخت و يا از ماليات و خراج شما كسر مى كنيم.

و دستور داد تا اگر فردى از لشگريان چيزى از مردم گرفت به امام علىعليه‌السلام اطلاع دهد و دو روز در شهر انبار ماند.

وقتى مردم از روش حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در احترام به اموال مسلمين آگاه شدند گفتند:

يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام پس اجازه دهيد تا هدايائى به دوستان و آشنايان خود كه در لشگريان شما وجود دارند تقديم داريم.

امام علىعليه‌السلام اجازه فرمود.(۱۲۴)

يعنى دراحترام به اموال عمومى مسلمين:

الف - هدايا را ازمردم نمى پذيرفت.

ب - و اگر چيزى براى نياز ارتش برمى داشت قيمت عادلانه آن راپرداخت مى كرد.

ج - و با دستورالعمل قاطعانه، سربازان خود را از آسيب رساندن به اموال عمومى باز مى داشت.

د - اجازه مى داد تا مردم به دوستان خود هدايائى تقديم دارند.

۲ - نپذيرفتن هديه شبهه ناك

گرچه هداياى مردم را بايد پذيرفت، و با هداياى بهتر بايد به آنان پاسخ گفت، اما اگر فردى با هديه اى بخواهد يكى از مسئولين حكومت را فريب دهد بايد، از آن پرهيز كرد.

اشعث بن قيس چون در يك مشكل قضائى درمانده بود، هديه اى براى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام برد، تا افكار آن حضرت را به نفع خود تغيير دهد، اما اميرالمؤمنينعليه‌السلام هديه او را نپذيرفت و چنين فرمود:

«وأعجب من ذلك طارقٌ طرقنا بملفوفةٍ في وعائها، ومعجونةٍ شنئتها، كأنَّما عجنت بريق حيَّةٍ أو قيئها، فقلت: أصلةٌ، أم زكاةٌ، أم صدقةٌ؟ فذلك محرَّمٌ علينا أهل البيت! فقال: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، ولكنَّها هديَّةٌ .

فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين اللَّه أتيتني لتخدعني؟ أمختبطٌ أنت أم ذو جنَّةٍ، أم تهجر؟ واللَّه لو أعطيت الْأقاليم السَّبْعة بما تحْت أفلَاكهَا، عَلَى أَن أَعصيَ اللَّهَ في نَملَةٍ أسلبها جلب شعيرةٍ ما فعلته، وإنَّ دنياكم عندي لَأَهوَن من وَرَقَةٍ في فَم جَرَادَةٍ تَقضَمهَا .

ما لعليٍّ ولنعيمٍ يفنى، ولذَّةٍ لاَ تَبقَى! نَعوذ باللَّه من سبَات العَقل، وَقبح الزَّلَل. وَبه نستعين

«از اين حادثه شگفت آور اينكه شب هنگام كسى بديدار ما آمد(۱۲۵) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمى، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم: هديه است؟ يا زكاة يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حرام است.

گفت: نه، نه زكاة است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مى گوئى؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچه اى به ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پست تر است، على را با نعمت هاى فناپذير، و لذت هاى ناپايدار چه كار؟!

به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش ها، و از او يارى مى جوئيم.»(۱۲۶)

تقسيم عادلانه غنائم جنگى

۱- تقسيم عادلانه غنائم جنگى در بصره

در جنگ ها و فتح شهرها همواره غارتگران تاريخ با ظلم و ستم برخورد مى كردند، و هر كس و هرچه مى يافتند از آن خود مى دانستند، و فاتحان مغرور به لشگريان خود اجازه غارت كردن مى دادند، و خود هرچه مى خواستند برمى داشتند.

عدالت را نه نسبت به مردم و نه لشگريان خود رعايت مى كردند.

اما پس از فتح بصره و شكست ناكثين، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام :

- با عفو عمومى، مردم بصره را آزاد گذاشت.

- و جان و مال و ناموسشان را حفظ كرد، و لشگر را از هرگونه تعرضى بازداشت.

- با اسيران با مهربانى برخورد و آزادشان كرد.

آنگاه در بيت المال را گشود و طلا و نقره ها را ارزيابى كرد و بگونه اى محاسبه فرمود كه به هر سربازى ۵۰۰ درهم رسيد نه كم و نه زياد،

و براى خود نيز ۵۰۰ درهم برداشت.

مردى آمد و گفت:

يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام اگر من در جنگ نبودم، قلب و جانم با شما بود مرا نيز عطائى ده.

امام ۵۰۰ درهم سهم خود را به او بخشيد.(۱۲۷)

۲ - عدالت اقتصادى با مردم و خويشاوندان

هنگامى كه پيشواى پرهيزكاران، علىعليه‌السلام زمام امور را به دست گرفت، اعلام كرد كه در همه امور به سيره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله عمل مى كند و عمل كرد.

از جمله آن امور، عدالت در تقسيم بيت المال بود:

الف - اعلام عدالت اقتصادى

آن حضرت بدون هيچ تأخير و سازشى، در روز دوم زمامداريش تساوى در تقسيم بيت المال را اعلام كرد و در روز سوم آن را تحقق بخشيد.

ابن ابى الحديد معتزلى از قول ابوجعفر اسكافى (دانشمند و متكلم بزرگ معتزله متوفى سال ۲۴۰ هجرى) آورده است كه:

روز دوم پس از بيعت با علىعليه‌السلام (كه روز شنبه يازده شب مانده از ماه ذى الحجه بود) آن حضرت به منبر رفت و خطبه اى ايراد كرد.

در آن خطبه راه و روش خود را كه ادامه سيره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بود، مشخص، و مساوات در تقسيم بيت المال را اعلام كرد و همين سخنان، نخستين چيزى بود كه خوگرفتگان به نابرابرى ها، آن را خوش نداشتند، و موجب كينه و مخالفت با امام علىعليه‌السلام شد.

آن حضرت به صراحت فرمود:

«و انى حاملكم على منهج نبيكم صلى‌الله‌عليه‌وآله و منفذ فيكم ما أمرت به؛ إن استقمتم لى و باللَّه المستعان، ألا إنَّ موضعى من رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله بع دو فاته كموضعى منه أيام حياته

«من شما را به راه روشن پيامبرتانصلى‌الله‌عليه‌وآله خواهم برد و به آنچه فرمان داده شده ام درباره شما عمل خواهم كرد، اگر به آنچه مى خواهم (تن سپاريد و) مستقيم شويد و (البته) از خدا بايد يارى جست. بدانيد كه موضع من نسبت به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از رحلت او، همچون موضع من در دوران زندگى اوست.»

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در ادامه سخنان خود، سرمايه داران را از راه و روششان پرهيز داد و اعلام كرد كه استفاده هاى نامشروع از بيت المال پايان يافته است.

و كسى بر سيره او كه سيره پيامبر خداست و بر عمل به مساوات در تقسيم بيت المال خرده نگيرد و اعتراض نكند و آنان كه براى خود نسبت به ساير مردم امتياز قائلند، بدانند كه اجر مزيت هاى معنوى نزد خداست و كسى را بر كسى مزيتى مادى نيست و همه مسلمانان برابرند و اموال خدا بايد به مساوات ميانشان تقسيم شود.

سپس از همگان خواست كه فردا براى گرفتن سهم شان از بيت المال بيايند.

ب - تقسيم مساوى بيت المال

۱ - اميرمؤمنانعليه‌السلام به عمار ياسر و عبيداللَّه بن ابى رافع و ابوهيثم تيهان مأموريت داد، مالى را كه در بيت المال بود تقسيم كنند و به آنها فرمود:

«إعدلوا بينهم و لا تفضَّلوا أحداً على أحدٍ »

«عادلانه تقسيم كنيد و كسى را بر كسى برترى ندهيد.»

آنها مسلمانان را شمردند و مقدار مال را نيز معلوم كردند كه به هركس سه دينار مى رسد.

مسلمانان و نيز طلحه و زبير با پسرهاى خود براى گرفتن سهمشان از بيت المال آمدند كه به هريك سه دينار دادند.

طلحه و زبير اعتراض كردند و گفتند:

عمر با ما چنين رفتار نمى كرد. آيا اين نحوه تقسيم بيت المال، نظر خودتان است يا نظر رفيقتان؟

آنها پاسخ دادند: اميرمؤمنانعليه‌السلام چنين دستور داده است.

آنان نزد علىعليه‌السلام رفتند و به اين شيوه اعتراض كردند و نحوه تقسيم بيت المال را در دوره خليفه دوم يادآور شدند.

حضرت پرسيد: «فما كان يعطيكما رسول اللَّه ؟»

«رسول خدا در تقسيم بيت المال با شما چگونه رفتار مى كرد؟»

آنها سكوت كردند.

امام علىعليه‌السلام فرمود: «اليس كان النَّبىُّ يقسم بين المسلمين بالسَّويَّة ؟»

آيا پيامبر بيت المال را ميان مسلمانان مساوى تقسيم نمى كرد؟

گفتند: آرى.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: «فسنَّة رسول اللَّه أولى بالاتباع عندكما، أم سنَّة عمرٍ ؟»

پس نزد شما سنت پيامبر سزاوارتر است كه پيروى شود يا سنت عمر؟

گفتند: سنت رسول خدا؛ اما ما داراى سوابق و خدمات بوده، در راه اسلام سختى ها كشيده ايم و از نزديكان (به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ) هستيم.

حضرت از آنها پرسيد: سابقه شما در اسلام بيشتر است يا من؟

گفتند: سابقه شما.

حضرت فرمود: شما به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نزديكتر هستيد يا من؟

گفتند: شما.

پرسيد: خدمات شما و سختى هايى كه براى اسلام متحمل شده ايد بيشتر است يا خدمات من؟

گفتند: شما.

فرمود: به خدا سوگند من و كارگرى كه براى من كار مى كند در استفاده از بيت المال يكسان هستيم.

۲ - سپس آن حضرت در خطبه اى همگان را از موضع و عملكرد خود آگاه ساخته و فرمود:

«و محوت دواوين العطايا و أعطيت كما كان رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله يعطى بالسَّويَّة و لم أجعلها دولةً بين الاغنياء

«و دفاتر حقوق و عطايا را (كه به دستور عمر بر ملاك هاى طبقاتى تعيين شده بود) از بين بردم و مانند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را به مساوات تقسيم كردم و آن را در دست توانگران قرار ندادم.»

۳ - عاصم بن ضمره گويد: علىعليه‌السلام بيت المال را ميان مردم تقسيم كرد و همه را يكسان داد.

۴ - يعقوبى مى نويسد:

علىعليه‌السلام مردم را در عطا برابر نهاد و كسى را بر كسى برترى نمى داد و به غلامان همان اندازه مى داد كه به عرب ها مى بخشيد، وقتى علت را جويا شدند، در حالى كه چوبى از زمين برداشت و آن را ميان دو انگشت خود نهاد، فرمود:

«قرأت ما بين الدَّفتين فلم أجد لولد اسماعى ل على ولد اسحاق فضل هذا »

تمام قرآن را خوانده ام و در آن براى فرزندان اسماعيل (عرب ها) بر فرزندان اسحاق (غير عرب ها) به اندازه اين چوب برترى نيافته ام.

امام علىعليه‌السلام در پاسخ اينگونه اعتراض ها و خرده گيرى ها خطاب به طلحه و زبير فرمود:

«و أما ما ذكرتما من أمر الاءسوة، فانَّ ذلك أمرٌ لم أحكم أنا فيه ب رأيى، و لا ولَّيته هوى منى، بل وجدت أنا و.نتما ما جاء به رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله قد فرغ منه

«و اما (اعتراض) شما در مورد اينكه (چرا ميان شما و ساير مسلمانان) به تساوى رفتار كرده ام، اين حكمى نبوده كه من به رأى خود صادر كرده و بر طبق خواسته دلم انجام داده باشم، بلكه من و شما مى دانيم كه اين همان دستور العملى است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آورده و انجام داده است.»

اميرمؤمنانعليه‌السلام محكم و استوار بر سيره مساوات ايستاد و با وجود همه مخالفت ها، بيت المال را به تساوى ميان همگان تقسيم كرد و ميان عرب و غير عرب تفاوت نگذاشت.

۵ - از ابواسحاق نقل شده كه حرث گفت:

من نزد علىعليه‌السلام بودم كه دو زن آمدند و ادعاى فقر و مسكنت كردند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

بر ما واجب است در صورت صدق گفته شما به شما كمك كنيم.

آنگاه مردى را در بازار فرستاد تا براى آنها طعام و لباس خريده و فرمود: به هر يك از آنها صد درهم بدهد.

يكى از زن ها اعتراض كرد و گفت:

من عرب هستم و زن ديگر از موالى است، چگونه با ما برخورد مساوى شده است.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«قد قرأت ما بين اللَّوحين فما رأيت لولد اسماعيل على ولد إسحاق عليه‌السلام فضلاً ولاجناح بعوضةٍ »

«من قرآن خوانده و در آن خوب نگريسته ام، اما براى فرزندان اسماعيلعليه‌السلام (عرب ها) بر فرزندان اسحاقعليه‌السلام (غير عرب ها) حتى به اندازه بال پشه اى برترى نديده ام.»

ج - اجراى عدالت اقتصادى با خويشاوندان

ابن دأب از ام هانى (خواهر علىعليه‌السلام ) نقل مى كند كه:

نزد برادرش آمده و حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بيست درهم به او داد، كنيز عجم ام هانى نيز نزد امام علىعليه‌السلام رفته و پول گرفته بود.

وقتى ام هانى از كنيز خود پرسيد كه چقدر از حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام گرفته است، گفت كه:

امام علىعليه‌السلام بيست درهم به او داده.

ام هانى با عصبانيت نزد برادر رفت و گفت كه: بايد به او پول بيشترى بدهد.

اما پاسخ حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام همان بود.

(كه در قرآن براى فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق برترى نيافته است).

آن حضرت براى خويشاوندان خود هيچ مزيتى بر ديگران قائل نمى شد و در برخورد با عقيل كه خواستار مبلغى بيش از سهمش از بيت المال بود، همين حقيقت را گوشزد كرد و فرمود: من و تو نسبت به بيت المال، چون ساير مسلمانان هستيم.

۳ - عدالت اقتصادى با برادر (ماجراى آهن گداخته)

امام علىعليه‌السلام ماجراى عقيل را چنين توصيف مى كند:

«واللَّه لَأَن أَبيتَ عَلَى حَسَك السَّعدَان مسَهَّداً، أَو أجَرَّ في الْأَغْلَال مصَفَّداً، أَحَبُّ إ لَيَّ منْ أن ألقى اللَّه ورسوله يوم القيامةظال ماً لبعض العباد، وغاصباً لشي ءٍ من الحطام، وكيف أ ظلم أحداً لنفسٍ يسرع إلى البلى قفولها، ويطول في الثَّرى حلولها ؟!

واللَّه لقد رأيت عقيلاً وقد أملق حتَّى استََماحَني من بركم صَاعاً، وَرَأَيت صبيَانَه شعثَ الشُّعور، غبر الْألْوان، منْ فقْرهمْ، كأنَّما سودت وجوههم بالعظلم، وعاودني مؤكداً

پرهيز از ستمكارى

«سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال را غصب كرده باشم، چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مى رود، و در خاك، زمان طولانى اقامت مى كند.

به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك مَن از گندم هاى بيت المال را به او ببخشم، كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند.

عقيل چند مرتبه پيش من آمد و فشار آورد و تقاضايش را تكرار نمود و من هم به سخنانش گوش فرا مى دادم و او گمان مى كرد كه دينم را بدو فروخته و از روش خويش دست برداشته و دنبال او ميروم.»

«وكرَّر عليَّ القول مردداً، فأصغيت إليه سمعي، فظنَّ أني أبيعه ديني، وأتَّبع قياده مفارقاً طريقتي، فأحميت له حديدةً، ثمَّ أدنيتها من جس مه ليعتبر بها، فضجَّ ضجيج ذي دنفٍ من ألمها، وكاد أن يح ترق من ميسمها، فقلت له: ثكلتك الثَّواكل، يا عقيل! أتئنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانها للعبه، وتجرُّني إلى نارٍ سجرها جبَّارها لغضبه! أتئنُّ من الْأذى ولَا أَئنُّ من لَظًى ؟!

وأعجب من ذلك طارقٌ طرقنا بملفوفةٍ في وعائها، ومعجونةٍ شنئتها، كأنَّما عجنت بريق حيَّةٍ أو قيئها، فقلت: أصلةٌ، أم زكاةٌ، أم صدقةٌ؟ فذلك محرَّمٌ على نا أهل البيت !

فقال: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكنَّهَا هَديَّةٌ .

فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين اللَّه أتيتني لتخدعني؟ أمختبطٌ أنت أم ذو جنَّةٍ، أم تهجر ؟

واللَّه لو أعطيت الْأقاليم السَّبْعة بما تحْت أفْلَاكهَا، عَلَى أَنْ أَعْصيَ اللَّهَ في نَملَةٍ أَسلبهَا جلب شعيرةٍ ما فعلته، وإنَّ دنياكم عندي لَأَهوَن من وَرَقَةٍ في فَم جَرَادَةٍ تَقضَمهَا. مَا لعَليٍّ وَلنَعيمٍ يَفنَى، وَلَذَّةٍ لاَ تبقى! نعوذ باللَّه من سبات العقل، وقبح الزَّلل. وبه نستعين

پرهيز از امتياز خواهى

پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مى كرد، چون گفته هاى او را گوش فرا دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مى كنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمى دارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد.

به او گفتم، اى عقيل: گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟

اما مرا به آتش دوزخى مى خوانى كه خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچيز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟

و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد(۱۲۸) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمى، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم:

هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حرام است.

گفت نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مى گويى؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچه اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پست تر است. على را با نعمت هاى فناپذير، و لذت هاى ناپايدار چه كار؟!!

به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش ها، و از او يارى مى جوييم.(۱۲۹)