امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری12%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14108 / دانلود: 3045
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

الگوهاى رفتارى جلد ۴ - «امام علىعليه‌السلام و امور نظامى و دفاعى»

محمد دشتيرحمه‌الله

سرآغاز

نوشتار نورانى و مبارك و ارزشمندى كه در پيش روى داريد، تنها برخى از الگوهاى رفتارى آن يگانه بشريّت، باب علم نبىّ، پدر بزرگوار امامان معصومعليهم‌السلام ، تنها مدافع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساى هجرت، و جنگ ها و يورش هاى پياپى قريش، و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان، اوّل حافظ و جامع قرآن، و قرآن مجسّم، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام است. كه همواره با قرآن بود، و با قرآن زيست و از قرآن گفت، و تا بهشت جاويدان، در كنار چشمه كوثر و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، وحدتشان جاودانه است.

مباحث ارزشمند آن در حال تكامل و گسترش است، نورانى است، نورِ نور است، و عطرآگين از جذبه هاى عرفانى وشناخت و حضور است، كه در ۳۰ عنوان كلّى و ۱۵ جلد آسمان پُر ستاره انديشه ها خواهد درخشيد، مانند:

۱- امام علىعليه‌السلام و اخلاق اسلامى

الف - اخلاق فردى

ب - اخلاق اجتماعى

ج - آئين همسردارى

۲- امام علىعليه‌السلام و مسائل سياسى

۳- امام علىعليه‌السلام و اقتصاد

الف - كار و توليد

ب - انفاق و ايثارگرى

ج - عمران و آبادى

د - كشاورزى و باغدارى

۴- امام علىعليه‌السلام و امور نظامى

الف - اخلاق نظامى

ب - امور دفاعى و مبارزاتى

۵- امام علىعليه‌السلام و مباحث اطّلاعاتى و امنيتّى

۶- امام علىعليه‌السلام و علم و هنر

الف - مسائل آموزشى و هنرى

ب - مسائل علمى و فرهنگى

۷- امام علىعليه‌السلام و مديريّت

۸- امام علىعليه‌السلام و امور قضائى

الف - امور قضائى

ب - مسائل جزائى و كيفرى

۹- امام علىعليه‌السلام و مباحث اعتقادى

۱۰- امام علىعليه‌السلام و مسائل حقوقى

۱۱- امام علىعليه‌السلام و نظارت مردمى (امر به معروف ونهى از منكر)

۱۲- امام علىعليه‌السلام و مباحث معنوى و عبادى

۱۳- امام علىعليه‌السلام و مباحث تربيتى

۱۴- امام علىعليه‌السلام و مسائل بهداشت و درمان

۱۵- امام علىعليه‌السلام و تفريحات سالم

الف - تفريحات سالم

ب - تجمّل و زيبائى

مطالب و مباحث هميشه نورانى مباحث ياد شده، از نظر كاربردى مهّم و سرنوشت سازند، زيرا تنها جنبه نظرى ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روش هاى الگوئى امام علىعليه‌السلام نيز خبر مى دهند،

تنها داراى جذبه قال نيست كه دربردارنده جلوه هاى حال نيز مى باشد.

دانه هاى انگشت شمارى از صدف ها و مرواريد هاى هميشه درخشنده درياى علوم نَبَوى است؛

از رهنمودها و راهنمائى هاى جاودانه عَلَوى است؛

از محضر حقّ و حقيقت است و از زلال و جوشش هميشه جارى واقعيّت هاست كه تنها نمونه هائى اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات مى يابيد و با مطالعه مطالب نورانى آن، از چشمه زلال ولايت مى نوشيد كه هر روز با شناسائى منابع جديد در حال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است.(۱)

و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتى مطرح خواهد بود تا:

چراغ روشنگر راه قصّه پردازان؛

و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طرّاحان نمايشنامه ها؛

و حجّت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامى باشد، تا مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نورانى كنيم.

كه رسول گرامى اسلام فرمود:

«نَوِّروُا مَجالِسَكُمْ بِذِكرِ عَلِىّ بْنِ اَبى طالِب »

«جلسات خود را با نام و ياد علىعليه‌السلام نورانى كنيد»

با كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام علىعليه‌السلام حقيقتِ چگونه بودن؟! براى ما روشن مى شود و آنگاه چگونه زندگى كردن؟! نيز مشخص خواهد شد.

پيروى از امام علىعليه‌السلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگى آن بزرگ معصوم الهى،بر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع ومآخذ روائى و تاريخى و سياسى موجود كشف كنيم كه: امام علىعليه‌السلام چگونه بود؟

آنگاه بدانيم كه: چگونه بايد باشيم؟

زيرا خود فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ اِنّى وَاللّهِ ما أَحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ اِلاَّ وَ أَسْبِقُكُم الَيْهَا، وَ لا أَنْهاكُم عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَ أَتَناهى قبلَكُمْ عَنها »(۲)

«اى مردم! همانا سوگند به خدا من شما را به عمل پسنديده اى تشويق نمى كنم جز آنكه در عمل كردن به آن از شما پيشى مى گيرم، و شما را از گناهى باز نمى دارم جز آنكه پيش از نهى كردن، خود آن را ترك كرده ام»

پس توجه به الگوهاى رفتارى امام علىعليه‌السلام براى مبارزان و دلاورانى كه با نام او جنگيدند، و با نام او خروشيدند، و هم اكنون در جاى جاى زندگى، در صلح و سازندگى، در جنگ و ستيز با دشمن، در خودسازى و جامعه سازى و در همه جا به دنبال الگوهاى كامل روانند، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امامرحمه‌الله بجوشند، و در همسوئى با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

آنانكه از على پيروى كنند اهل نجات و بهشتند و به علىعليه‌السلام اشاره كرد و فرمود:

اين على و پيروان او در بهشت جاى دارند.(۳)

و اميدواريم كه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام علىعليه‌السلام آغاز مباركى باشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى ديگر معصومينعليهم‌السلام بيانجامد.

در اينجا توجّه به چند تذكّر أساسى لازم است.

اوّل - الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان

رفتارهاى امام علىعليه‌السلام برخى اختصاصى و بعضى عمومى است، كه بايد در ارزيابى الگوهاى رفتارى دقّت شود.

گاهى عملى يا رفتارى را حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در شرائط زمانى و مكانى خاصّى انجام داده است كه متناسب با همان دوران و شرائط خاصّ قابل ارزيابى است، و الزامى ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عمل كنند، كه در اخلاق فردى امام علىعليه‌السلام نمونه هاى روشنى را جمع آورى كرده ايم، و ديگر امامان معصومعليهم‌السلام نيز توضيح داده اند كه:

شكل و جنس لباس حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، امّا هم اكنون اگر آن لباس ها را بپوشيم، مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت.

يعنى عُنصر زمان و مكان، در كيفيّت ها تأثير بسزائى دارد.

پس اگر الگوهاى رفتارى، درست تبيين نگردد، ضمانت اجرائى ندارد و از نظر كاربُردى قابل الگوگيرى يا الگوپذيرى نيست، مانند:

- غذاهاى ساده اى كه امام علىعليه‌السلام ميل مى فرمود، درصورتى كه فرزندان و همسران او از غذاهاى بهترى استفاده مى كردند.

- لباس هاى پشمى و ساده اى كه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مى پوشيد، امّا ضرورتى نداشت كه ديگر امامان معصومعليهم‌السلام بپوشند.

- در برخى از مواقع، امام علىعليه‌السلام با پاى برهنه راه مى رفت، كه در زمان هاى ديگر قابل پياده شدن نبود.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام خود نيز تذكّر داد كه:

«لَنْ تَقْدِروُنَ عَلى ذلِك وَلكِن اَعينوُنى بِوَرَعٍ وَاجْتَهاد »

«شما نمى توانيد همانند من زندگى كنيد، لكن در پرهيزكارى و تلاش براى خوبيها مرا يارى دهيد»(۴)

وقتى عاصم بن زياد، لباس پشمى پوشيد و به كوه ها مى رفت و دست از زندگى شُست و تنها عبادت مى كرد، امام علىعليه‌السلام او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرا اينگونه زندگى مى كنى؟

عاصم بن زياد در جواب گفت:

قَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ! »

«عاصم گفت، اى اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار بسر مى برى؟»

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«قَالَ : وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ! »(۵)

«واى بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.»

دوّم - اقسام الگوهاى رفتارى

بعضى از رفتارهاى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام زمان ومكان نمى شناسد، و همواره براى الگوپذيرى ارزشمند است، مانند:

۱ - ترويج فرهنگ نماز؛

۲ - اهميّت دادن به نماز اوّل وقت؛

۳ - ترويج فرهنگ اذان؛

۴ - توجّه فراوان به باز سازى، عمران و آبادى و كشاورزى و كار و توليد؛

۵ - شهادت طلبى و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا؛

۶ - حمايت از مظلوم و...

زيرا طبيعى است كه كيفيّت ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى در حال دگرگونى است.

گرچه اصول منطقى همان كيفيّت ها، جاودانه اند، يعنى همواره ساده زيستى، خودكفائى، ساده پوشى ارزشمند است، امّا در هر جامعه اى چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّت ها و اصول منطقى الگوهاى رفتارى ثابت، و كيفيّت ها، و چگونگى الگوهاى رفتارى متغيّر و در حال دگرگونى است.

ضرورت ها

۱ - ضرورت ارتش

۱. طبقات اجتماعى و ارتش

وقتى تمام موجودات حياتى از انواع ابزار دفاعى برخوردارند، آيا جامعه انسانى بدون ابزار دفاعى دوام مى آورد؟ و به تكامل مى رسد؟

اينجاست كه ارتش، سپاه، نيروهاى انتظامى و اصل دفاع، به عنوان يك ضرورت حياتى، در جامعه الهى مطرح است كه بدون آن نمى توان به تكامل رسيد.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام امور نظامى را در متن جامعه اسلامى پذيرفته و از نظر جامعه شناسى آن را يكى از طبقات اجتماعى معرّفى مى فرمايد كه به فرمانده كلّ نيروهاى مسلّح خود، مالك اشتر در نامه ۵۳ نوشت:

«وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لَا يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ، وَلَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ :

فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ، وَمِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ، وَمِنْهَا عُمَّالُ الْأِنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ، وَكُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَوَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً

«اى مالك بدان! مردم از گروه هاى گوناگونى مى باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروه ها از گروه ديگر بى نياز نيست، از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مى باشند، كه براى هريك خداوند سهمى مقرّر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.»

امام علىعليه‌السلام در تبيين طبقات اجتماعى جامعه، و شرح زنجيره طبقات، ابتداء امور نظامى و نظاميان و ارتش را مطرح مى كند.

زيرا آن را با توجّه به اصل ضرورت دفاع، عامل بقاء و تداوم ارزش هاى اخلاقى و معنوى جامعه توحيدى مى داند كه شكل گيرى اخلاق نظامى بر همين اساس ممكن مى گردد و معنا پيدا مى كند.

۲. نياز جامعه به ارتش

امام علىعليه‌السلام ، اخلاق نظامى، و ره آورد ارتش توحيدى را با توجّه به تعريف صحيح انسان و جامعه تفسير مى فرمايد، يعنى ارتش اسلامى و جنداللّه را بگونه اى جداگانه نمى نگرد، به نظامى و نظامى گرى، اصالت نمى دهد، ارتش را با مردم، و در كنار امّت اسلامى، و براى دفاع از جسم و جان و فكر و عقيده انسان الهى مطرح مى كند، كه:

چون امّت اسلامى بايد باشد، ارتش اسلامى هم ضرورى است.

چون دين خدا بايد تداوم يابد ارتش اسلامى هم ضرورت دارد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در بخش ديگر از نامه ۵۳ به مالك اشتر به هدفدارى ارتش اسلامى اشاره مى فرمايد:

«فَالجُنُودُ، بِإذْنِ اللهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَيْنُ الْوُلاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الأمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إلاّ بِهِمْ .

ثُمَّ لا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إلاّ بِمَا يُخْرِجُ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَراجِ الَّذِى يَقْوَوْنَ بِهِ عَلى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَ يَعْتَمِدوُنَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَ يَكُونُ مِنْ وَراء حَاجَتِهِمْ .

ثُمَّ لا قِوامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إلاَّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ و الْكُتَّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعوُنَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَ يُوْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الأمُورِ وَ عَوَامِّهَا .

وَلا قِوَامَ لَهُمْ جَميعاً إلاّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِى الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ يُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ، وَيَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ ما لا يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ

«امّا سپاهيان با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيّت، زينت زمامداران، عزّت و شوكت دين و راه هاى امنيّت مى باشند.

قوام رعيّت جز بوسيله اينان ممكن نيست.

از طرفى برقرارى سپاه جز به وسيله خراج ماليات اسلامى امكان پذير نمى باشد، زيرا با خراج براى جهاد با دشمن تقويت مى شوند، و براى اصلاح خود بآن تكيه مى نمايند.

و با آن رفع نيازمندي هاى خويش را مى كنند. سپس اين دو گروه سپاهيان و ماليات دهندگان جز با گروه سوم قوام و پايدارى نمى پذيرند و آنها عبارتند از:

قضات و كارگزاران دولت و منشى ها زيرا آنها قراردادها و معاملات را استحكام مى بخشند.

و ماليات ها را جمع آورى مى كنند. و در ضبط امور خصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمينان هستند.

و اين گروه ها بدون تجّار و پيشه وران و صنعتگران قوامى ندارند، زيرا آنها وسائل زندگى را جمع آورى مى كنند.

و در بازارها عرضه مى نمايند.

و وسائل و ابزارى را با دست خود مى سازند كه در امكان ديگران نيست.»(۶)

۳. توجّه به نظم (سانتراليستى) در ارتش

نظم در همه هستى حكم فرماست.

و بدون نظم نمى شود به رشد و تكامل رسيد.

خصوصاً ارتش كه بايد با نظم و انضباط تنفّس كند.

امام علىعليه‌السلام نسبت به نظم در ارتش توجّه فراوانى داشت؛

نظم در لشگرها، و تيپ ها و گردان ها، نظم در صف آرائى ها، نظم در جنگ و اجراى دستورات نظامى.

روزهايى كه ارتش خود را در صفين سامان مى داد.

امام علىعليه‌السلام مى فرمود:

«فَسَوّوا صُفُوفَكُمْ كَالْبُنْيانُ الْمَرْصُوص ؛ صف هاى خود را چونان ستون هاى استوار منظّم كنيد.»(۷)

۲ - هدفدارى نظامى

۱. خودسازى معنوى نظاميان

خودسازى معنوى و خداگرائى فرماندهان نظامى از تفكّر توحيدى و باورهاى دينى مَنْشأ مى گيرد كه با آگاهى و سازندگى، و متخلّق شدن به اخلاق الهى، يك فرمانده لايق و كار آزموده نظامى مى تواند در تمام جوانب زندگى؛

در شرائط صلح يا جنگ؛

و در مشكلات طاقت فرساى ميادين نبرد؛

موفّق باشد، و با روح اميدوارى و آينده نگرى مثبت، با همه مشكلات به درستى مقابله كند، و نيروهاى تحت امر خود را به پيروزى لازم برساند.

در اينجا از ديدگاه نهج البلاغه به دو اصل ياد شده توجّه مى كنيم:

امام علىعليه‌السلام خودسازى معنوى را شرط اوّل رشد و سعادت مى شناساند، و براى مديران مديريّت هاى گوناگون اجتماعى، و آنها كه به نوعى در آموزش و تعليم و تربيت ديگر انسان ها تلاش مى كنند يك اصل حياتى و ضرورى مى داند، زيرا كسى كه خود را نساخته باشد، و غرائز حيوانى خود را تعديل نكرده و غرائز انسانى را رشد نداده، به انواع امراض روانى و روحيّات متضاد ويرانگر دچار است، چنين شخصى در انواع مديريّت هاى علمى، سياسى، نظامى، اقتصادى، شكست خورده و توان اداره كردن، جامعه را ندارد، كه گفتند: خُفته را خُفته كِى كُند بيدار؟

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نسبت به معلّمان بشرى در مديريّت هاى علمى مى فرمايد:

«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاس إمَاماً فَلْيَبْدَأ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَأدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأدِيبِهِ بِلِسانِهِ ؛

وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ

«كسى كه خود را در مقام پيشوائى و امام مردم قرار مى دهد بايد پيش از آنكه به تعليم ديگران بپردازد به تعليم خويش بپردازد؛ و بايد تأديب كردن او به عملش، پيش از تأديب كردن به زبانش باشد.

كسى كه معلّم و ادب كننده خويشتن است؛ به احترام، سزاوارتر است از كسى كه معلّم و مربّى مردم است.»(۸)

۲ - ضرورت خداگرائى

امام علىعليه‌السلام به فرمانده كلّ نيروهاى مسلّح خود، مالك اشتر، ارزش هاى اخلاقى و ملاك هاى خودسازى را متذكّر مى شود و مى نويسد:

«أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللّهِ، وَ إيثَار طَاعَتِهِ، وَ اتِّبَاع مَا أَمَر بِهِ فِى كِتَابِهِ :

مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ، الَّتِى لا يَسْعَدُ أَحَدٌ إلاّ بِاتِّبَاعِهَا، وَلا يَشْقَى إلاّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إطَاعَتِهَا، وَ أَنْ يَنْصُرَ اللّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَإنَّهُ، جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصَرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ إعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ .

وأمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَأنَّ النَّفسَ أَمَّارَةٌ إلاّ مَا رَحِمَ اللّهُ(۹)

«مالك را به تقوا و ترس از خداوند؛ ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در كتاب خدا قرآن به آن امر شده است فرمان مى دهد:

به متابعت اوامرى كه در كتاب الله آمده، فرائض و واجبات و سنّت ها، همان دستوراتى كه كسى جز با متابعت آنها روى سعادت نمى بيند و جز با انكار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمى شود به او فرمان مى دهد كه آئين خدا را با قلب دست و زبان يارى كند چراكه خداوند متكفل يارى كسى شده كه او را يارى نمايد و عزت كسيكه او را عزيز دارد.

و نيز او فرمان مى دهد كه خواسته هاى نابه جاى خود را درهم بشكند، و به هنگام وسوسه هاى نفس، خويشتن دارى را پيش گيرد زيرا كه نفس اماره همواره انسان را به بدى وادار مى كند، مگر آنكه رحمت الهى شامل حال او شود.»

و به اسود بن قطبه فرمانده نظامى ارتش خود در منطقه حَلوان، از ايالات فارس ايران، سفارش مى فرمايد كه:

به خودسازى معنوى روى آورد

تا بتواند بر مشكلات پيروز گردد، و هشدار مى دهد كه:

بدون خودسازى معنوى، و رشد اخلاقى، و يا دچار شدن به هوا و هوس، نمى تواند عادل باشد و در محدوده مديريّت نظامى خود موفّق گردد.

متن نامه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام چنين است:

إلى الأسود بن قطبة صاحب جند حلوان

«أَمّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْوَالِيَ إذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ، فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِى الْحَقِّ سَوَاء؛ فَإنَّهُ لَيْسَ فِى الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ، وَابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيَما افْتَرَضَ اللّهُ عَلَيْكَ، رَاجيِاً ثَوَابَهُ، وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ .

وَاعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إلاّ كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَىْ أَبَداً، وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ، وَالاِحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ، فَإنَّ الَّذِى يَصِلُ إلَيْكَ مِنْ ذلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِى يَصِلُ بِكَ، وَالسَّلامُ

«امّا بعد از حمد خداوند! زمامدار، اگر دنبال هوا و هوس هاى پى در پى خويش باشد، غالباً او را از عدالت باز مى دارد؛ بنابراين امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوى باشد، چرا كه هيچگاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد، از آنچه براى خود نمى پسندى اجتناب كن، و نفس خويش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به اميد ثوابش وهمچنين از ترس كيفرش بخضوع و تسليم وادار!

و بدان كه دنيا سراى آزمايش است كه هر كس ساعتى در آن فراغت يابد و دست از كار بكشد، همين ساعت بيكارى موجب حسرت و پشيمانى او در قيامت خواهد شد. و بدان كه هيچ چيز تو را از حق بى نياز نخواهد ساخت. از جمله حقوقى كه بر تو فرض و واجب است كنترل هوس هاى خويش، مواظب رعايا، و رسيدگى توأم با تلاش به كارهاى آنهاست. در اين راه آنچه از منافع عايد تو مى شود، براى تواز مشكلات و ناراحتى هائى كه متحمل مى گردى، به مراتب سودمندتر است والسلام.»(۱۰)

۳ - توجّه به الگوهاى تربيتى

امام علىعليه‌السلام براى رشد اخلاقى فرماندهان نظامى، به يك نكته مهمّ روانشناسى، تربيتى، اشاره مى فرمايد كه:

بدون يك الگوى كامل، خودسازى و سازندگى معنوى غير ممكن است.

از اين رو روش هاى زندگى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را به خوبى مى شناساند، و همه را به پيروى از آن دعوت مى كند:

«فَتَأس بِنَبِيِّكَ الاطْهَرِ صلى‌الله‌عليه‌وآله فَإنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى، وَعَزَاء لِمَنْ تَعَزَّى .

وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إلَى اللّهِ الْمُتَأَسِّى بِنَبِيِّهِ، وَ الْمُقْتَصُّ لأَثَرِهِ .

قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً .

وَلَمْ يُعِرها طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً. وَأخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً .

عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا، وَ عَلِمَ أَنَّ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ

«از پيامبر پاك و پاكيزه اتصلى‌الله‌عليه‌وآله پيروى كن! زيرا راه و رسمش سرمشقى است براى آن كس كه بخواهد تاًسى جويد و انتسابى است عالى براى كسى كه بخواهد منتسب گردد.

و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد.

و قدم به جاى قدم او گذارد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بيش از حداقل نياز از متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلى نشان نداد.

پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود.

دنيا به وى عرضه شد تا آنچه مى خواهد انتخاب كند امّا از پذيرفتن آن امتناع ورزيد.

او از آنچه مبغوض خداوند است آگاهى داشت لذا خود نيز آنها را منفور مى شمرد.

و آنچه خداوند آن را حقير شمرده بود او نيز حقير مى دانست و كوچك ها را كوچك و كم اهميّت مى شمرد.»(۱۱)

۴ - خداگرائى فرماندهان نظامى

اصل ديگرى كه در تمام جوانب اخلاق فرماندهان نظامى بايد مطرح باشد، و همه جا مورد لزوم است، و از نظر كاربردى در روابط اجتماعى و اجراى عدالت مؤثّر است و در تمام مراحل جنگ، و تحمّل مصائب و مشكلات پس از جنگ، نقش كليدى دارد، خداگرائى فرمانده، و توجّه به خدا در تمام مراحل زندگى است، زيرا:

انسان را از تنهائى و وحشت بيرون مى آورد؛

قوّت قلب و نيرومندى روانى مى دهد؛

روح اميدوارى و آينده نگرى مثبت به انسان مى بخشد؛

ترس و وحشت از هر چيز غير از خدا را از جان و دل مى زدايد؛

هرگونه شك و دودلى و اضطراب و نگرانى را ريشه كن مى كند؛

هرگونه وابستگى و خود كم بينى را درمان مى كند؛

فراوانى سپاه و قدرت دشمن را با ياد خدا ناچيز مى نماياند؛

عامل پيروزى و سلامت روانى و اطمينان خاطر مى باشد؛

امام علىعليه‌السلام در تمام مراحل زندگى، مديران سياسى و نظامى و اقتصادى را به ياد خدا و خداگرائى در تمام شئون زندگى دعوت مى كند.

هم به فرماندهان نظامى در ميادين نبرد، ياد خدا را سفارش مى كند، و هم براى اجراى عدالت اجتماعى، و عدالت اقتصادى به فرمانداران و استانداران خود، خداگرائى را اساس هر كارى معرّفى مى فرمايد.

هم براى موفّقيت كارى و سلامت جسم و جان، ياد خدا را مطرح مى كند، و هم براى مقابله با مشكلات و درمان انواع بيمارى هاى روحى و روانى خداگرائى را تنها راه درمان مى شناساند تا با ياد خدا:

دچار غرور زدگى و خود محورى نگردند؛

دچار اضطراب و وحشت نشوند؛

دچار خودبينى و قضاوت هاى شخصى و يك جانبه نشوند؛

دچار انحرافات اخلاقى و سياسى نگردند؛

از اين رو به مالك اشتر استاندار مصر و فرمانده كلّ نيروهاى مسلّح خود در حوزه فرماندهى، و مديريّت سياسى، نظامى، براى مقابله با غرور زدگى و انحرافات روانى، و براى مصون ماندن از قضاوت هاى ظالمانه و خود محورى، ياد خدا را تنها درمان اضطراب هاى روحى يك فرمانده كل، معرّفى مى فرمايد، تا با ياد خدا، بين خود و مردم تفاوتى قائل نشود، و همه را بنده خدا بنگرد.

و خود را در حضور خدا مشاهده كند؛

«فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَوَآلِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلَاكَ بِهِمْ .

وَلَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَكَ بِنِقْمَتِهِ، وَلَا غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَرَحْمَتِهِ .

وَلَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ، وَلَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ، وَلَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً، وَلَا تَقُولَنَّ :

إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَُاعُ، فَإِنَّ ذلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ .

وَإِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً، فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ، وَقُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ، وَيَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ، وَيَفِي ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ !

إِيَّاكَ وَمُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ، وَيُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ

«همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست، و از بخشش و رحمت او بى نياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش، و از كيفر كردن شادى مكن، و از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم، بايد اطاعت شود، كه اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست.

و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبّر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، و تند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.

بپرهيز كه در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى، و در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مى سازد، و هر خودپسندى را بى ارزش مى كند.»(۱۲)

فصل اول: مسئوليّت فرماندهى در شرايط صلح

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه امام امّت اسلامى بود و بالاترين مقام حكومتى، سياسى را در اختيار داشت.

نسبت به نيروهاى مسلّح، و سربازان و ارتش اسلامى، فرماندهى كلّ قوا را به عهده داشت.

و مسئوليّت آموزش و اداره نيروهاى رزمنده را شخصاً قبول فرموده و يا در اختيار فرماندهان ارشد مى گذاشت.

گرچه بحث اخلاق فرماندهى، شامل فرماندهى كلّ قوا نيز مى شود، امّا در برخى از موارد با توجّه به ويژگى هائى كه دارد بايد به طور جداگانه شناسائى و ارزيابى گردد، مانند:

۱ - آگاهى از اوضاع سياسى كشور

يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى كلّ، آگاهى از اوضاع سياسى كشور است، تا برابر نقشه هاى شيطانى دشمن غافلگير نشود و بتواند حساب شده تصميم بگيرد و برأساس واقعيّت ها، نيروها را متوقّف يا به حركت درآورد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در يك سخنرانى رسمى به ويژگى آگاهى خويش اشاره مى فرمايد.

آنگاه كه جمعى پس از شنيدن اخبار تحرّكات نظامى شورشيان بصره خدمت امام علىعليه‌السلام رسيدند و گفتند: شما در مدينه آرام نشسته ايد و دشمنان با تمام امكانات در حالِ شورشگرى مى باشند، آن حضرت بپاخاست و اين سخنرانى را ايراد كرد:

«وَاللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ :

تَنَامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا، وَيَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا، وَلكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَبِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً، حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي .

فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذا

(آنگاه كه از امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود:)

آگاهى و مظلوميّت امامعليه‌السلام

«به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخور دارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(۱۳) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، من همواره با يارى انسان حق طلب، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم، تا آن روز كه دوران زندگانى من بسر آيد.

پس، سوگند بخدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاص دادند.»(۱۴)

۲ - هشدارهاى بِجا به ملّت

يكى ديگر از وظائف فرماندهى، طرح هشدارهاى بجا و ضرورى است، تا امّت اسلامى و سربازان اسلام همواره بيدار و هشيار بوده، و توان رزمى خود را هميشه حفظ نمايند، امام در يكى از هشدارهاى ضرورى خود، خطاب به مردم مدينه فرمود:

«ألا وَ إنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إنَّ مَعِى لَبَصِيرَتى: مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِى، وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ. وَايْمُ اللّهِ لافْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لا يَصْدِروُنَ عَنْهُ، وَلا يَعُودُونَ إلَيْهِ

«آگاه باشيد! شيطان حزب خويش را گرد آورده، و سواره و پيادگان لشكر خود را فرا خوانده است اما من آگاهى و بينش و بصيرت خود را همچنان همراه دارم، من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته ام و بر من مشتبه نيز نشده است.

به خدا سوگند! گردابى براى آنها فراهم سازم كه جز من كسى نتواند آن را چاره كند و در آن سرانجام غرق شوند و هرگز از آن بيرون نيايند و آن عده كه از آن بيرون نتوانند آمد.»(۱۵)

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در يك سخنرانى عمومى نسبت به تحرّكات ناكثين فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ .

وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً .

وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ: فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي، فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ، وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ. يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلَامَ أُجِيْبَ !

وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهِمْ .

فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَكَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ، وَنَاصِراً لِلْحَقِّ !

وَمِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي

«آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، و باطل به جايگاه خويش پايدار شود.

سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند، آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختند، اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست، مهمترين دليل آنها به زيان خودشان است، مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را زنده مى كنند كه مدّت هاست مرده، وَه چه دعوت كننده اى!؟(۱۶) و چه اجابت كنندگانى؟!

همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم.

اما اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است.

شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاى شمشير آنها را تحمّل كنم، گريه کنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.»

۳ - فراهم آوردن امكانات مقابله با دشمن

امام علىعليه‌السلام نسبت به آمادگى رزمى براى پاسخ دادن به تحرّكات دشمن فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَرَجِلَهُ، وَإنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي: مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي، وَلَا لُبِّسَ عَلَيَّ. وَايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لَا يَصْدِرُونَ عَنْهُ، وَلَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

«آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع كرده، و سواره و پياده هاى لشگر خود را فراخوانده است، امّا من آگاهى لازم به امور دارم، نه حق را پوشيده داشتم، و نه حق بر من پوشيده ماند، سوگند به خدا، گردابى، براى آنان به وجود آورم كه جز من كسى نتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنها كه گريختند، خيال بازگشتن نكنند.»(۱۷)

۴ - حفظ آمادگى و روحيّه رزمى ملّت

امام علىعليه‌السلام در تمام سخنرانى ها و سفارش هاى مكرّر، امّت اسلامى را به آمادگى همه جانبه براى پاسخ دادن به انواع تهاجمات دشمن دعوت كرده و مى فرمود كه:

«فخذُوا للْحَرْب أهبَتَها وَ اَعِدّوا لَها عُدَّتَها، فَقَدْ شَبّ لَظاها، وَ علا سَناها »

شما آماده پيكار باشيد، و ساز و برگ جنگ را فراهم كنيد كه آتش آن زبانه كشيده، و شعله هاى آن بالا گرفته است.(۱۸)

۵ - آموزش هاى حساب شده براى جهاد و شهادت

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام براى آمادگى فكرى و روحى مردم و سربازان، همواره ارزش هاى والاى جهاد را به خوبى تفسير و بيان مى كرد، مانند: خطبه ۲۷ نهج البلاغه كه فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوى، وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ .

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وَأُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ(۱۹)

«پس از ياد و نام خداوند، همانا جهاد دَرى است از درهاى بهشت، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است جهاد لباس تقوا، زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است.

مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنهامى پوشانند و بلا به آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند، عقل و فهم شان تباه مى گردد، و به خاطر تضييع جهاد حق آنها پايمال مى شود، و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالت محروم مى شوند.»

۶ - تداوم آموزش نظامى

آموزش نظامى در آن روزگارانى كه تكيه بر قدرت بازوان و نيروى جسمانى داشتند، بسيار مهمّ بود، و يادگيرى جنگ گروهى و تن به تن، و رزم انفرادى، سرنوشت ساز بود، بنابر اين تداوم آموزش هاى رزمى يك اصل غيرقابل انكار است كه امام علىعليه‌السلام در يك سخنرانى مهمّ نظامى جهت آموزش تاكتيك هاى نظامى و رزمى، خطاب به سربازان خود فرمود:

«فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ، وَأَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَعَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ ؛

وَالْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ؛ وَغُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ، وَأَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ ؛

وَأَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ .

وَرَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَلَا تُخِلُّوهَا، وَلَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ، وَالْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ، وَيَكْتَنِفُونَهَا: حَفَافَيْهَا »(۲۰)

«آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنها قرار گيرند.

دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تأثير ضربه ها را بر سر كمتر مى كند، و در برابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه دشمن مؤثر است!

زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد، سخن كمتر بگوئيد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى سازد. از پرچم خود به خوبى نگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد، و آن را تنها نگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت نسپاريد، زيرا آنان كه در حوادث سخت و مشكل ايستادگى به خرج مى دهند همان ها هستند كه از پرچم هايشان پاسدارى مى كنند و آن را در دل جمعيت خويش نگاه مى دارند؛ و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن هستند.»

امام علىعليه‌السلام در تداوم آموزش نظامى نسبت به رزم انفرادى و جنگ تن به تن فرمود:

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَتَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَكْمِلُوا اللَّأْمَةَ، وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ، وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا، وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ .

فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ .

وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَعَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَأَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً .

فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَأنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أعْمالَكُمْ(۲۱)

«اى گروه مسلمانان، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردى قرار دهيد، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد و چند بار تكان دهيد،

با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داريد.

پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسل هاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خُرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.

به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهى معاويه) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پيش، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حق بر شما آشكار گردد. شما برتريد، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمى كاهد.»(۲۲)

۷ - الگوسازى و ارائه سمبل هاى مقاومت

در تعاليم اجتماعى و آموزش هاى حساب شده رزمى و نظامى، و سوق دادن نيروهاى مسلّح و مردم مبارز و جهادگر به سوى ارزش هاى والاى جهاد و شهادت است، به معرّفى الگوهاى كامل و بى مانند نياز است تا آموزش ها و تربيت ها هم از نظر تئورى و هم از نظر عملى و تجسّمى تحقّق پذيرد.

از اين رو بايد كارگر نمونه، كارمند نمونه، استاد نمونه، سرباز نمونه و فرمانده نمونه را شناسائى و معرّفى نمود تا جامعه نمونه شكل گيرد.

رعايت اين اصل در آموزش ها، از نظر روانشناسى تربيتى، آثار چشم گيرى دارد كه امروزه روانشناسان اجتماعى با تجربه هاى فراوان به آن رسيده اند،

جاى شگفتى است كه به اين واقعيّت ها در نهج البلاغه، و در سخنان حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در چهارده قرن گذشته اشاره شده است.

امام علىعليه‌السلام در سفارش به آمادگى براى جهاد و شهادت، و تحمّل مشكلات جنگ، ناگهان به سراغ الگوى كامل مبارزه و جهاد مى رود و مى فرمايد:

«وَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَأَبْنَاءَنَا وَإِخْوَانَنَا وَأَعْمَامَنَا :

مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً، وَمُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ، وَجِدّاً في جِهَادِ الْعَدُوِّ »

«در ركاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مى جنگيديم و اين جنگ و پيكار همواره بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در پيمودن راه حق، و صبر بر ناراحتى هاى فراوان، و جهاد و كوشش مداوم عليه دشمن، ثابت قدم تر مى ساخت.»(۲۳)

۸ - دشمن شناسى

پس از تحرّكات سياسى احزاب منحرف، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ماهيّت دشمن را افشا مى كرد، و آنها را به مردم مى شناساند.

نسبت به ناكثين و اصحاب جمل، هشيارانه در يك سخنرانى رسمى فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعُ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ »(۲۴)

«آگاه باشيد، شيطان حزب و طرفداران خود را بسيج كرده و سپاه خود را گرد آورده است تا بار ديگر ستم را به جاى خود برگرداند، و باطل را دوباره حاكم سازد»

۹ - نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى در خاك دشمن

امام علىعليه‌السلام آنگاه كه مطّلع گرديد، عوامل سياسى و اغفالگر معاويه قصد تبليغات مسموم در مراسم حج را دارند، در نامه اى به فرماندار مكّه، قثم بن عباس، نوشت:

«امّا بَعْد، فَاِنَّ عَيْنى بِالْمَغْرب كَتَبَ إلى يُعْلِمْنى اَنَّهُ وُجِّهَ إلىَ المَوْسِم أناسٌ مِنْ أهلِ الشّام الْعُمْى الْقُلُوبِ الصُّمِ الأسْماعِ الْكُمْهِ الابْصار، الّذينَ يَلْبِسُون الْحَقَّ بِالْباطِل(۲۵)

«پس از حمد و ثناى الهى، مأمور اطّلاعاتى من در مغرب شام به من نوشته و مرا آگاه كرده است كه گروهى از مردم شام در مراسم حج مى خواهند شركت كنند، گروهى كوردل، ناشنوا، و كور ديده كه حق را با باطل درهم مى آميزند»

۱۰ - افشاگرى و پاسخ به شبهات دشمن

امام علىعليه‌السلام در خطبه ها و نامه هاى گوناگون به ادّعاها و شبهات ناكثين پاسخ مى داد، دستاويزهاى معاويه را در چند نامه حساب شده افشا مى كرد، و بهانه هاى خوارج را در سخنرانی هاى مكرّر ريشه كن مى ساخت.

كه مجموعه افشاگرى هاى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به ملّت آگاهى و بصيرت مى داد و عوامل نفوذى دشمن را منزوى، و تبليغات مسموم آنها را نابود مى كرد.

امام علىعليه‌السلام فريب خوردگان نهروان را اينگونه هشدار داد كه:

«فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ، عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ، وَلَا سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ :

قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَاحْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ، وَقَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِينَ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ .

وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ، سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ؛ وَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً، وَلَا أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً(۲۶)

«شما را از اين مى ترسانم! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف رود نهروان و زمين هاى پَست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد، از خانه ها آواره گشته و به دام قضا گرفتار شديد.

من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت نموديد، تا به دلخواه شما كشانده شدم.

شما اى سبكسران، و بيخردان، اى ناكسان و بى پدران، من كه اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم زيرا امام همواره با حكميّت مخالف بود.»

و نسبت به كينه توزى هاى بنى اميّه فرمود:

«أَوَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي؟ أَوَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي؟ وَلَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي؟ أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ، وَخَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ، وَعَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ، وَبِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ(۲۷)

«آيا شناختى كه بنى اميه از روحيّات من دارند آنان را از عيب جويى بر من باز نمى دارد؟ و آيا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جاى خود نمى نشاند؟ كه به من تهمت نزنند؟

آن چه خدا آنان را بدان پند داد از بيان من رساتر است.

من مارقين از دين خارج شدگان را با حجّت و برهان مغلوب مى كنم و دشمن ناكثين پيمان شكنان و ترديد دارندگان در اسلام مى باشم، شُبهات را بايد در پرتو كتاب خدا قرآن، شناخت و بندگان خدا به آن چه در دل دارند پاداش داده مى شوند.»

و نسبت به پيمان شكنان جَمَل افشاگرانه فرمود:

معرفة طلحة والزّبير

«وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُو بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نِصْفاً. وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ، فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَإِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ .

وَإِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَلَا لُبِسَ عَلَيَّ .

وَإِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَّةُ، وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ ؛

وَإِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ؛ وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ .

وَايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ، لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ، وَلَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ! »

شناسايى طلحه و زبير

«به خدا سوگند! طلحه و زبير و پيروانشان، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كه برابر آن بايستند، و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند،

آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كرده اند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند، اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند، و اگر خودشان تنها اين خون را ريخته اند، بايد از خود انتقام بگيرند.

اولين مرحله عدالت آن كه خود را محكوم كنند، همانا آگاهى و حقيقت بينى، با من همراه است، نه حق را از خود پوشيده داشته ام و نه بر من پوشيده بود، همانا ناكثين اصحاب جمل گروهى سركش و ستمگرند، خشم و كينه، و زهر عقرب، و شبهاتى چون شب ظلمانى در دل هايشان وجود دارد، در حالى كه حقيقت پديدار و باطل ريشه كن شده، و زبانش از حركت بر ضد حق فرومانده است.

به خدا سوگند! حوضى برايشان پر از آب نمايم كه تنها خود بتوانم آبش را بيرون كشم، به گونه اى كه از آب آن سيراب برنگردند، و پس از آن از هيچ گودالى آب ننوشند، يعنى نقشه اى براى آنان طرح كنم كه راه فرار نداشته باشند.»

البيعة العديمة النظير

«و منه: فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوْذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلاَدِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَنَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا

وصف بيعت بى همانند

«شما مردم! براى بيعت كردن به سوى من يورش آورديد، چونان مادران تازه زاييده كه به طرف بچه هاى خود مى شتابند.

و پياپى فرياد كشيديد، بيعت! بيعت! من دستان خويش فروبستم، اما شما به اصرار آن را گشوديد، من از دست دراز كردن، سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد.»

الشكوى من طلحة و الزّبير

«اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَظَلَمَانِي، وَنَكَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَأَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيَما أَمَّلا وَعِمَلَا. وَلَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَاسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ(۲۸)

شكوه از طلحه و زبير

«خدايا! طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم كرده و بيعت مرا شكستند، و مردم را براى جنگ با من شوراندند، خدايا آن چه را بستند تو بگشا، و آن چه را محكم رشته اند پايدار مفرما، آرزوهايى كه براى آن تلاش مى كنند بر باد ده، من پيش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مى كشيدم لكن آنها به نعمت پشت پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.»


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16