امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 11577
دانلود: 2221


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11577 / دانلود: 2221
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد 4

نویسنده:
فارسی

۱۰ - فرستادن فرزندان خويش به ميدان جنگ

سيره و روش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله اين بود كه در ميدان جنگ با ايثارگرى، خويشاوندان و عزيزان خود را به خطّ مقدّم جنگ مى فرستاد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نيز فرزندان خود را به خطّ مقدّم پيكار مى فرستاد.

فرماندهى خط شكنها را در جنگ جمل به دست پسرش محمّد حنفيّه داد و چون او نتوانست، امام حسنعليه‌السلام را فرماندهى داد.

در ميدان صفّين امام حسنعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام بارها در دل خطرها پيش مى رفتند و خطّ مهاجمان را مى شكستند، كه اين نوع ايثارگرى ها در تقويت روحيّه فرماندهان و سربازان نقش بسيار سازنده اى داشت.

روزى از سپاه معاويّه شخصى به نام زبرقان به ميدان آمد و هماورد طلبيد، امام علىعليه‌السلام امام حسينعليه‌السلام را به ميدان فرستاد، وقتى رو در روى هم ايستادند، آن شخص امام حسينعليه‌السلام را شناخت و شمشير را غلاف كرد و گفت:

از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه: «حُسِيْنُ مِنّى و أنَا مِنْ حُسَيْنْ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن سَيِّدا شَبابَ أهْلِ الْجَنَّة »

«حسين از من و من از حسين مى باشم، و حسن و حسين دو بزرگ جوانان بهشت مى باشند.»

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

آيا از جدّم نشنيده اى كه فرمود:«الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن خَيْرُ النّاسِ وَ أبوهُما خَيْرٌ مِنْهُما »

«حسن و حسينعليهما‌السلام بهترين انسان ها هستند، و پدرشان علىعليه‌السلام ، از آن دو بهتر است.»

زبرقان، با شنيدن اين حديث تكان خورد و به اردوگاه امام پيوست.(۱۷۹)

و بارها امام حسن و امام حسينعليهما‌السلام دست به حملات كوبنده مى زدند و در قلب سپاه شام فرو مى رفتند و خيمه فرماندهى معاويه را مورد تهديد قرار مى دادند كه تنها برق شمشيرشان را مى ديدند.

در اين حال امام علىعليه‌السلام خطاب به فرماندهان سپاه مى فرمود:

«امْلِكُوا عَنِّي هذَا الْغُلَامَ لَا يَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهذَيْنِ - يَعْنِي الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ عَلَى الْمَوْتِ لَئِلَّا يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله

ضرورت حفظ امامت

«اين جوان را نگه داريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ، حسن و حسينعليهما‌السلام را دريابد، نكند با مرگ آنها نسل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از بين برود.»(۱۸۰)

(جمله اين جوان را نگهداريد، در مرتبه والاى سخن و از فصاحت بالايى برخوردار است.)

۱۱ - شركت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در خط مقدّم

الف - امام علىعليه‌السلام پس از اتمام حجّت با شورشيان بصره، و بردبارى در آغاز نبرد، وقتى جنگ را آنها آغاز كردند، زره پوشيد و پيشاپيش سپاه، خود رابه قلب سپاه دشمن زد، و حملات شديدى كرد كه دشمنان چون روباه از مقابلش مى گريختند.

چند بار شمشير حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام خَم شد كه به خيمه برگشت تا شمشير را درست كند، اصحاب و فرزندان و مالك اشتر به امام علىعليه‌السلام مى گفتند:

حَمَلات را به ما واگذار.

ولى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام پاسخ نمى داد و دوباره حمله مى كرد، و صف ها را درهم مى شكست.

وقتى اصحاب اصرار كردند كه: «اِنْ تُصِبْ يَذْهَبُ الدِّين »

(اگر به شما آسيبى برسد دين در خطر است)

در پاسخ فرمود: «وَ اللّه ما اُريدُ بِما تَرَوْنَ اِلاَّ وَجْهُ اللَّهِ وَ الدَّارُ الاخِرَة »

«به خدا سوگند آنچه مى بينيد بخاطر خدا و آخرت است»(۱۸۱)

ب - شجاعت و جنگاورى

همه مورّخان اسلامى اتّفاق نظر دارند كه:

علىعليه‌السلام به سوى هر دو قبله نماز گزارد و مهاجرت نمود و در جنگ بدر و ديگر جنگ ها و صلح حديبيّه شركت داشت.

او در جنگ بدر و احد و خندق و خيبر از امتحان الهى به خوبى بيرون آمد و در همه آنها بى نيازى از غير خدا به دست آورد و در منزلت و كرامت و والايى قرار گرفت.

پرچم رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله در موارد بسيارى به دست علىعليه‌السلام بود و در روز بدر هم در دست او قرار داشت.

و چون مصعَب بن عمير(۱۸۲) در روز اُحُد كه پرچم پيامبر را به دست خويش داشت كشته شد، رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را به دست علىعليه‌السلام داد.

امام علىعليه‌السلام پيكارگر جنگ بدر بود و در آن شركت مؤثّر داشت، در حالى كه بيست و پنج ساله بود.

(اين قول را ابن اسحاق گفته است).

ابن سرّاج در تاريخ خويش از قول ابن عبّاس گفته است: رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله پرچم را در روز بدر به دست علىعليه‌السلام سپرد در حالى كه علىعليه‌السلام بيست ساله بود.

فصل هشتم: روش هاى برخوردى پس از جنگ

۱ - اصول گرائى پس از جنگ

كشور گشايان جهان در هر جنگى كه پيروز مى شدند، همه را مى كشتند و همه چيز را به آتش مى كشيدند و به همه زخمى هاى دشمن تير خلاص مى زدند.

امّا در جنگ هاى تدافعى، امام علىعليه‌السلام اصول انسانى و حقوق انسانى را حتّى نسبت به دشمنان مهاجم رعايت مى فرمود.

بر جنازه هاى كشتگان دشمن نماز ميّت مى گزارد.

و آنها را محترمانه دفن مى كرد.

فراريان را تعقيب نمى كرد و عفو عمومى مى داد.

اموال شكست خوردگان و منازل و نواميس شان را حفظ و محترم مى شمرد و نمى گذاشت كسى متعرّض آنها شود، و با تبليغات حساب شده اى در هدايتشان مى كوشيد.

زخمى هاى مانده در معركه جنگ را دستور مى داد تا مداوا كنند و امكانات لازم را در اختيارشان قرار دهند.(۱۸۳)

آيا چنين روش هاى برخوردى در دنيا مشاهده مى شود؟

۲ - عفو و هشدار

پس از جنگ جمل، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به مردم بصره عفو عمومى داد، و جان و مال و نواميس آنان راحفظ كرد، و زندگى عادى در شهر آغاز گرديد.

فراريان را تعقيب نكرد و اسيران را آزاد كرد، گرچه لازم بود به دشمن شكست خورده هشدار هم داده شود، تا دوباره به فكر شورش و تجاوز نيفتد، براى همين جهت، به مردم بصره نوشت:

«وَقَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَشِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ، وَرَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ .

فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَسَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَى مُنَابَذَتِي وَخِلَافِي، فَها أَنَذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي، وَرَحَلْتُ رِكَابِي، وَلَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِي إِلَى الْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ لَأُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً لَا يَكُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلَّا كَلَعْقَةِ لَاعِقٍ؛ مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِيٍّ، وَلَا نَاكِثاً إِلَى وَفِيٍّ

هشدار به مردم بصره

«شما از پيمان شكستن، و دشمنى آشكارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو كردم، و شمشير از فراريان برداشتم، و استقبال كنندگان را پذيرفتم، و از گناه شما چشم پوشيدم، اگر هم اكنون كارهاى ناروا، و انديشه هاى نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمنى با من بكشاند، سپاه من آماده، و پا در ركابند و اگر مرا به حركت دوباره مجبور كنيد، حمله اى بر شما روا دارم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد، با اينكه به ارزش هاى فرمانبردارانتان آگاهم، و حق نصيحت كنندگان شما را مى شناسم، و هرگز براى شخص متّهمى، به انسان نيكوكارى تجاوز روا نمى دارم، و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شكست.»(۱۸۴)

۳ - تشكّر از نيروهاى عمل كننده

مردم كوفه بيشترين، نيروهاى رزمى امام علىعليه‌السلام را در جنگ جمل تشكيل مى دادند، و تأثير بسزائى در فتح بصره داشتند، پس از جنگ جَمَل حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام با نوشتن نامه اى از نيروهاى رزمى كوفه كه در جنگ دخالت داشتند، تشكّر و قدردانى كرد و فرمود:

«وَجَزَاكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَحْسَنَ مَا يَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ، وَالشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَأَطَعْتُم، وَدُعِيتُمْ فَأَجَبْتُمْ

«خداوند شما مردم كوفه را از سوى اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پاداش نيكو دهد، بهترين پاداشى كه به بندگان فرمانبردار، و سپاسگذاران نعمتش عطا مى فرمايد، زيرا شما دعوت ما را شنيديد و اطاعت كرديد، به جنگ فرا خوانده شديد و بسيج گرديديد.»(۱۸۵)

۴ - روش برخورد با فراريان جنگى

يكى از مشكلات فرماندهان نظامى در جنگ ها، سُستى و فرار بعضى از نيروهاى عمل كننده است كه:

هم، سنگر را به دشمن مى سپارند، كه در تضعيف روحيّه سربازان خودى نقش زيادى دارند، و هم دشمن را اميدوار مى كنند تا پيشروى بيشترى داشته باشد.

از اين رو امام علىعليه‌السلام در موارد گوناگونى در سخنرانى ها خطبه هاى نهج البلاغه پديده فرار را برّرسى و تنفّر خود را اعلام مى فرمود، و فراريان را پناه نمى داد.

و كسانى كه در حال فرار كشته مى شدند، آنان را شهيد جهاد اسلامى به حساب نمى آورد.

و خود بر پيكرشان نماز نمى خواند؛

زيرا از جهاد در راه خدا، يعنى يك واجب مهمّ الهى دست كشيده و فرار كرد، در جنگ جمل و صفّين و نهروان، به هنگام جمع آورى جنازه هاى شهيدان، جنازه هاى فراريان را كه كشته شده بودند، بازرسى مى كردند.

اگر همه زخم هاى آنان از پُشتِ بدن بود، بر آنها نماز ميّت نمى خواند، و آنان را شهيد به حساب نمى آورد.

«قَضى اميرالمؤمنين عليه‌السلام فى قتلى صفّين و الجمل، وَ النّهروان من اصحابه، ان ينظر فى جراحاتهم، فمن كان جراحته من خَلفه لم يُصَلِّ عليه، و قال فهو الفارّ من الزحف، و من كان جراحته من قُدّامه صلّى عليه و دفنه »(۱۸۶)

شيوه هاى دفاعى امام علىعليه‌السلام

فصل اول: ضرورت دفاع

۱ - ضرورت ارتش براى دفاع

امام علىعليه‌السلام با توجّه به نقش ارتش در دفاع همه جانبه از استقلال و منافع ملّى و حفظ دين و احكام الهى خطاب به مالك اشتر مى نويسد:

«فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلَاةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الْأَمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ .

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَيَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ .

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْكُتَّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَعَوامِّهَا .

وَلَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ، وَيُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ، وَيَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لَا يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ

«پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راه هاى تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندى هاى خود را برطرف سازند.

سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوّم نمى توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مى كنند، و آنچه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند، و در كارهاى عمومى و خصوصى مورد اعتمادند.

و گروه هاى ياد شده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمى توانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى آورند، و در بازارها عرضه مى كنند، و بسيارى از وسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است.»(۱۸۷)

۲ - ضرورت جهاد براى دفاع

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در يك سخنرانى نسبت به ضرورت جهاد در دفاع از ارزش ها مى فرمايد:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ .

وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوى، وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ. فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وَأُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ

«پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، دَرى از درهاى بهشت است، كه خدا آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است.

جهاد، لباس تقوا، و زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است، كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذّلت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مى شود، و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده، و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.»(۱۸۸)

۳ - آموزش هاى ضرورى براى دفاع همه جانبه

طبيعى است كه دفاع از منافع ملّى و آئين الهى بدون آموزش هاى حساب شده و ياد گيرى فنون نظامى و جنگ انفرادى امكان پذير نيست كه امام علىعليه‌السلام در يك سخنرانى حساب شده، جهت آموزش نظامى فرمود:

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَتَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَكْمِلُوا اللَّأْمَةَ، وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ، وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا، وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ .

فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ .

وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَعَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَأَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً .

فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَكُمْ، وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ(۱۸۹)

«اى گروه مسلمانان، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردى قرار دهيد، دندان ها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد چند بار تكان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داريد.

پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسلهاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.

به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهى معاويه) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پيش، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حق بر شما آشكار گردد شما برتريد، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمى كاهد..»

۴ - تقويت روحيّه سربازان براى دفاع

امامعليه‌السلام در جنگ جمل براى آنكه فرزندش، محمّد حنفيّه در برابر تهاجمات دشمن به خوبى دفاع كند، و سرفراز از ميدان نبرد باز گردد، فرمود:

«تزُولُ الْجِبَالُ وَلا تَزُلْ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ. أَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَكَ .

تد فى الأرْضِ قَدَمَكَ. ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ، وَ غُضَّ بَصَركَ، واعلمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ سُبْحَانَهُ

«اگر كوه ها متزلزل شوند تو تكان مخور! دندان هايت را به هم بفشار! جمجمه خويش را به خدا عاريت ده!

قدم هايت را بر زمين ميخكوب كن! هميشه نگاهت به پايان لشكر دشمن باشد كه تا آنجا پيشروى كنى كاملاً مراقب آنها باش و از آنچه باعث ترس مى شود چشم بپوش؛ و بدان نصرت و پيروزى از جانب خداى سبحان است»(۱۹۰)

۵ - نكوهش از سستى مرزبانان

كسانى كه اهل ايمان و تقوا و دعا بوده امّا داراى اخلاق نظامى نبودند، و در برابر دشمن سُستى نشان مى دادند، عقب نشينى مى كردند و مورد نكوهش حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام قرار مى گرفتند.

و آنها كه تنها روح نظامى گرى داشته، و اهل تقوا نبودند نيز طرد مى شدند كه مطالعه نامه امام علىعليه‌السلام به كميل بن زياد قابل توجّه است.

(از نامه هاى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به كميل بن زياد نخعى فرماندار هيت از شهرهاى مرزى عراق).

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْء مَا وُلِّىَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِىَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَ َأْىٌ مُتَبَّرٌ. وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا، وَ تعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتى وَلَّيْنَاك لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنعُهَا، وَلا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْىٌ شَعَاعٌ. فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلى أَوْلِيائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ، وَلا مَهِيبِ الْجَانِبِ

«امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده، و اصراربر انجام آنچه در وظيفه او نيست، يك ناتوانى روشن و نظريه باطل وهلاك كننده است؛ توبه اهل قرقيسا حمله كرده اى ولى مرزهائى راكه حفظش بر عهده تو گذارده ايم بى دفاع رها ساخته اى اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است. تو در حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوى توانائى دارى، نه هيبت و ترسى در دل دشمن ايجاد مى كنى!...»(۱۹۱)

يعنى بايد در كنار نماز و روزه و دعا و ياد خدا و تحقّق ارزش هاى اخلاقى بايد از مديريّت و سياست و دشمن شناسى و اخلاق نظامى در حد اعلائى برخوردار بود تا بتوان انواع تهاجمات دشمن را دفع كرد.

گرچه امام علىعليه‌السلام دريك سخنرانى معنوى به معرّفى انسان كامل مى پردازد كه:

«فَمِنْ عَلامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِى دِين، وَحَزْماً فِى لِينً، وَ ايمَاناً فِى يَقِين، وَ حِرْصاً فِى عِلْم، وَ عِلْماً فِى حِلْم، وَقَصْداً فى غِنى، وَ خُشُوعاً فِى عِبَادَةٍ، وَ تَجَمُّلاً فِى فَاقَة، وَ صَبْراً فى شِدَّةٍ، وَ طَلَباً فِى حَلالِ، وَ نشَاطاً فِى هُدى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ .

يَعْمَلُ الأعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل .

يُمْسِى وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ، وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ. يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً ؛

حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ »(۱۹۲)

(از نشانه هاى آنان اين است:

در دين نيرومند، نرم خو و دورانديش، با ايمانى مملو از يقين، حريص در كسب دانش، و داراى علم توأم با حلم، ميانه رو در حال غنا، درعبادت خاشع، در عين تهيدستى آراسته، در شدائد بردبار، طالب حلال، در راه هدايت با نشاط، از طمع دور، اعمال نيك را انجام مى دهد اما باز هم ترسان است، روز را شام ميسازد و همش سپاسگزارى است، شب را به روز مى آورد و تمام فكرش ياد خدا است، مى خوابد، امّا ترسان است و برمى خيزد شادمان است ترس او از غفلت و شادمانى او به خاطر فضل و رحمتى است كه به او رسيده»

پس حلّ تضادها با رشد و تكامل جوانب گوناگون روح آدمى ميسّر است و مشكلات اجرائى، اخلاق عمومى و نظامى نيز به سادگى بر طرف مى گردد.

۶ - انتخاب فرماندهان لايق

يكى از مهمترين وظائف رهبرى و فرماندهى كل در آستانه جنگ، انتخاب فرماندهان لايق و كار آزموده براى مناطق جنگى، استانهاى درگير شونده، و لشگرهاى عمل كننده است كه حضرت علىعليه‌السلام اين اصل را با ظرافت و دقّت دنبال مى كند.

الف - انتخاب فرماندهان لايق براى استان هاى درگير شونده

استان مصر، يكى از پُر جمعيّت ترين مناطق كشور اسلامى آن روزگاران بود، كه:

آموزش مردم و سربازان، بسيج نيروهاى مردمى، آماده سازى مردم براى جنگ، دشمن شناسى، به فرماندهى كار آزموده و لايق و متعهّد نياز داشت، هر فرماندهى نمى توانست آن ديار پر جمعيّت و پر آشوب را اداره كند، سامان دهد، و همه را براى جنگ و جهاد آگاهى لازم داده بسيج نمايد.

از اين رو حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مالك اشتر را براى فرماندهى مردم مصر بر مى گزيند، و فرمانده قبلى، محمد بن ابى بكر را عزل و به مقرّ فرماندهى فرا مى خواند.

آنگاه نامه و دستورالعملى جاودانه، براى مالك اشتر صادر مى كند كه راه و رسم كشور دارى و جنگ و جهاد و صلح و بازسازى را متذكّر مى شود، و نامه ديگرى به مردم مصر مى نويسد و در آن لياقت ها، و ويژگى هاى يك فرمانده لايق، را متذكّر مى گردد، تا مردم با صفات فرماندهان ارتش توحيدى آشنا گردند، و قدر و منزلت آنها را درك كرده، اطاعت كنند.

در نامه اى به مردم مصر، پس از نصب مالك اشتر نوشت:

«مِنْعَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا للَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ، وَذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَالْمُقِيمِ وَالظَّاعِنِ، فَلَا مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ؛ وَلَا مُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ .

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ، لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ، وَلَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ، وَهُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيَما طَابَقَ الْحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ، لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ، وَلَا نَابِي الضَّرِيبَةِ :

فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا، وَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَلَا يُحْجِمُ، وَلَا يُؤَخِّرُ وَلَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي؛ وَقَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ، وَشِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ

«از بنده خدا على اميرمؤمنان، به مردمى كه براى خدا خشمناك شدند، براى اينكه بر روى زمين معصيت او مى شد؛ حق او از بين رفته بود؛ در آن هنگام كه جور و ستم خيمه و سرا پرده خود را بر نيك و بد، بر كسانى كه حاضر و مسافر بودند، بر سر همگان افراشته بود، در آن هنگام كه نه معروف و نيكى وجود داشت كه انسان در كنار آن احساس آرامش كند، و نه از منكر و زشتى اجتناب مى شد.

اما بعد! يكى از بندگان خداوند را به سوى شما فرستادم كه به هنگام خوف و جنگ خواب بچشم راه نمى دهد؛ در ساعت ترس و وحشت؛ از دشمن هراس نخواهد داشت، و نسبت به بدكاران از شعله آتش سوزنده تر است، او مالك بن حارث از قبيله (مذحج) است، سخنش را بشنويد و فرمانش را در آنجا كه مطابق حق است اطاعت كنيد، چرا كه او شمشيرى است از شمشيرهاى خدا كه نه تيزيش بكندى ميگرايد، و نه ضربتش بى اثر مى گردد، اگر او فرمان بسيج و حركت داد حركت كنيد، و اگر دستور توقّف داد توقف نمائيد، كه او هيچ اقدام، هجوم، عقب نشينى و پيشروى جز بفرمان من نمى كنيد، من شما را بر خودم مقدّم داشتم كه او را به فرمانداريتان فرستادم؛ او نسبت به شما ناصح و خيرخواه است و نسبت به دشمنتان سختگير!»(۱۹۳)

ب - انتخاب فرمانده براى لشگر پيش رونده

در آستانه جنگ يكى از تاكتيك هاى ضرورى و مهم، انتخاب گروهى از سربازان در گردانها يا لشگرها، با فرماندهى لايق، به عنوان لشگر پيش رونده، و فرستادن آنها در نقاط حسّاس و استراتژيكى مرزهاى كشور اسلامى است، مقدّمة الجيش يا لشگر پيش رونده، بايد از مرزها دفاع كند.

جلوى پيشروى دشمن را بگيرد، و مانع ورود دشمن به خاك وطن شود تا ديگر نيروهاى عمل كننده فرا رسند و وارد جنگ شوند.

امام علىعليه‌السلام معقل بن قيس را با سه هزار سرباز به طرف معاويه به سوى مرزهاى شام فرستاد.

و نامه اى را براى او نوشت:

«اِتَّق اِاللّهَ الَّذى لابُدَّ مِنْ لِقائِهِ، وَ لا مُنْتَهيى لَكَ دُونَهُ، وَ لا تُقاتِلَنَّ اِلاّ مَنْ قاتَلَكَ(۱۹۴)

«از خدا پروا كن كه ناچارى به ملاقات او بروى، و سرانجامى جز حضور يافتن در پيشگاهش ندارى، با كسى جز آنكه با تو مى جنگدپيكار مكن.»

يعنى يك فرمانده لايق، در لشگر پيش رونده بايد شهادت طلب باشد، به اميد ملاقات پروردگار، انواع خطرها را به جان بخرد، و آخرت گرائى و ياد معاد، زواياى وجود او را پُر نمايد، و از هرگونه جنگ و خونريزى بدون دليل پرهيز كند و آغازگر جنگ نباشد.

ج - انتخاب فرماندهان لايق براى لشگرهاى عمل كننده

انتخاب فرماندهان لايق براى لشگريان عمل كننده يك ضرورت است، امّا حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام با توجّه به اينگونه ضرورت ها، بيشتر به ويژگى هاى اخلاقى فرماندهان نظر مى دوزد و به مالك اشتر فرمان مى دهد كه:

«قَوَلّ مِنْ جُنودِكَ اَنْصَحَهُمْ فى نَفْسِكَ للّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لإمامِكَ، وَ أنْقاهُمْ جَيْمَاً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ يُبْطِى عَنِ الْغَضبِ وَ يَسْتَريحُ اِلى الْعُذْرِ وَ يَرْأَفُ بِالضُّعَفاء، وَ يَنْبوُ على الاَقْوِياء، وَ مِمَّنْ لا يُثيرُهُ الْعُنْفُ، وَ لا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ »

«فرمانده سپاه را از كسانى برگزين كه در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو، از همه خيرخواه تر باشد، از همه دل پاكتر و عاقل تر و بردبار باشد.

فرمانده سپاه از كسانى باشد كه دير خشمناك شود، و عذر پذيرتر از ديگران باشد، نسبت به ضعيفان مهربان، و در برابر زورمداران قوى باشد، كسى كه مشكلات او را نمى لغزاند، و ضعف و سستى همراهان او را به زانو در نياورد.»(۱۹۵)

د - انتخاب فرمانده كل

در جنگ يكى ديگر از ضرورت ها، پس از انتخاب فرماندهان نظامى براى لشگرها، و تيپ ها، انتخاب فرمانده كلّ جنگ است كه بر روند نيروهاى نظامى و كار و تلاش فرماندهان نيروهاى مسلّح نظارت كند، همه نيروها را متّحد سازد، عمليّات گوناگون و گسترده را هماهنگ كند و بر كلّ حركات نظامى عمل كننده نگهبان باشد، و ضعف ها و كاستى هاى موجود سربازان يا فرماندهان را برطرف سازد.

امام علىعليه‌السلام به فرماندهان جنگ نوشت:

«وَقَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَعَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَأَطِيعَا، وَاجْعَلَاهُ دِرْعاً وَمِجَنّاً، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا يُخَافُ وَهْنُهُ وَلَا سَقْطَتُهُ وَلَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ، وَلَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ

«مالك اشتر را بر شما و بر آنان كه زير فرمان شما هستند امير ساختم!

گوش به فرمانش دهيد و مطيع او باشيد! او را زره و سپر خويش قرار دهيد، چه اينكه او كسى است كه احتمال نمى دهم سستى بخرج دهد، و لغزش پيدا كند، و نيز از اين بيمناك نيستيم كه كُندى كند در جائى كه سرعت لازم است، و يا سرعت بخرج دهد در موردى كه كُندى سزاوارتر است.»(۱۹۶)

يكى از ويژگى هاى مهمّ انتخاب هاى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آن است كه همراه با نصب و انتخاب فرماندهان يا فرمانده كلّ، اوصاف و ارزش هاى اخلاقى آنها را دقيقاً مطرح كرد تا هم نشان دهد كه گزينشى حساب شده است و هم ديگر فرماندهان تحت امر فرماندهى كلّ را آگاهى لازم بخشد، كه توجيه گردند و آگاهانه اطاعت كنند.