امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 11615
دانلود: 2240


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11615 / دانلود: 2240
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد 4

نویسنده:
فارسی

۶ - دفاع از وصيّت حضرت زهراعليها‌السلام

پس از ماجراى دردناك كودتاى سران سقيفه و رُخ نشان دادن دردها و مصيبت ها، و انزواى مظلومانه امامت، يكى از روش هاى مبارزاتى حضرت زهراعليها‌السلام ، مبارزه منفى بود كه وصيّت فرمود: قبر آن بزرگ بانوى جهانيان مخفى باشد.

كه از آن پس تا روز قيامت علامت سؤالى به درازاى تاريخ در برابر ستمگران قرار گرفت كه:

چرا قبر فاطمهعليها‌السلام مخفى است ؟؟!!

سران سقيفه پس از دفن مخفيانه حضرت زهراعليها‌السلام ، و پنهان ماندن قبر، به عمق شكست خود پِى برده، تلاشِ همه جانبه اى را آغاز كردند تا قبر حضرت زهراعليها‌السلام را كشف كنند.

امام علىعليه‌السلام مسائل امنيّتى را دقيقاً رعايت كرده بود و در چند نقطه، قبر نمائى درست كرد كه يكى از آن مكان ها قبرستان بقيع بود.

فرداى آن روز تمام عوامل حكومت خليفه اوّل به سركردگى خليفه دوم، تلاش گسترده اى را آغاز كردند و خواستند قبرهاى تازه قبرستان بقيع را نبش قبر كنند، كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام لباس مخصوص عمليّات رزمى را پوشيد و دستمال مخصوص را برپيشانى مبارك بست و در بقيع نشست و فرمود: «اگر سَرِ يك كُلَنگ بر زمين بقيع اصابت كند، فردى از شما را زنده نمى گذارم، اگر من در مسئله امامت صبر كردم براى حفظ اسلام بود، امّا مسئله قبر فاطمهعليها‌السلام ، يك مسئله خصوصى و خانوادگى است كه ديگر صبر نخواهم كرد.»(۲۳۶)

۷ - دفاع از حقّ در اجتماعى بزرگ

خليفه دوم در زمان خود نقشه خلافت را به گونه اى طرح كرد كه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پس از مرگ او نيز به خلافت نرسد و مخالفان را با سر نيزه ساكت كرد.

و شورائى را طرح كرد كه سرانجام آن شورا، خلافت خليفه سوم باشد، چون خليفه سوم جزو هم پيمان هاى خليفه دوم بود.

خليفه دوم وصيّت كرد:

الف - شش نفر لياقت خلافت دارند، اگر يكى را برگزيدند او خليفه است.

ب - اگر به دو گروهِ ۳ نفره تقسيم شدند، معيار، رأىِ عبدالرّحمن بن عوف، دامادِ خليفه سوم است، او با هركس بيعت كرد آن شخص خليفه مسلمين است.

ج - و اگر يك نفر مخالفت كرد، گردن او را بزنيد.

بنابر اين آينده شورا روشن است، زيرا در آن شورا يك نفر (زبير) با امام علىعليه‌السلام هماهنگ است.

و نظر عبدالرّحمن بن عوف هم با خليفه سوم است كه بقيّه كارها يك صحنه سازى سياسى براى عوام فريبى مردم بود.

عبدالرّحمن بن عوف با خليفه سوم بيعت كرد و به مردم فرمان داد تا با خليفه سوم بيعت كنند و مردمِ ناآگاه نيز اطراف خليفه سوم را گرفتند.

در اين لحظات حسّاس چه بايد كرد؟

آيا بايد سكوت كرد و گذشت؟

يا بايد افشاگرى نمود؟

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام دوّمين نظر را برگزيد.

و مردم را مورد خطاب قرار داد و در يك سخنرانى افشاگرانه، فضائل خود را به ياد مردم آورد، و سفارشات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را مطرح كرد، و از مردم بارها اعتراف و اقرار گرفت، و همه اقرار كردند كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در جاهاى گوناگون، امامت امام علىعليه‌السلام را مطرح فرمود.

بگونه اى سخنرانى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام كارگر افتاد كه سران كودتا به وحشت افتادند و خليفه سوم شتاب زده به عبدالرّحمن گفت: آخرين وصيّت خليفه دوم چه بود؟

پاسخ داد: مخالف بايد كشته شود!!

و امام علىعليه‌السلام با بيدار كردن وجدان هاى خفته مردم، راه منزل را در پيش گرفت.(۲۳۷)

۸ - مطالبه فدك از خليفه اوّل

حضرت فاطمهعليها‌السلام و عبّاس عموى پيامبر نزد خليفه اوّل آمدند و ميراث خود را كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله باقى مانده بود خواستند، ايشان در آن موقع زمينشان فدك و سهمشان را از خيبر مطالبه مى كردند.

خليفه اوّل گفت: من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه فرمود: ما چيزى را به ارث نمى گذاريم و آنچه از ما بماند صدقه است.

هنگامى كه حضرت فاطمهعليها‌السلام اين سخن را شنيد با حالتى خشمگين آن مجلس را ترك كرد و تا آخر عُمْر با خليفه اوّل يك كلمه هم سخن نگفت.(۲۳۸)

و با حال يأس در خانه نشسته و بحال خود گريه مى كرد تا از دنيا رفت.

علىعليه‌السلام اين تصرّف عدوانى و داستان غم انگيز را صريحاً در ضمن نامه اى كه به خليفه سوم بن حنيف نوشته، بيان مى كند:

«بَلى كانَتْ فِى اَيْدينا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ ما اَظَلَّتْهُ السَّماءُ نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْمٌ آخَرينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ(۲۳۹)

«آرى از آنچه كه آسمان بر آن سايه انداخته فقط فدك در دست ما بود، پس نفس هاى آن قوم بر آن طمع و حِرص ورزيد و نُفُوس عدّه اى هم از آن صرف نظر كرده و اعراض نمودند، خداوند بهترين داور است.»

۹- شجاعت بى همانند امامعليه‌السلام

همه دلاوران عرب، و شجاعان قبائل گوناگون اعتراف داشتند كه چونان علىعليه‌السلام در شجاعت و قدرت بازو، نه در گذشته و نه در آينده مى توان يافت.

علىعليه‌السلام در حمله و خط شكنى و دلاورى زبانزد دوست و دشمن بود. كسى كه در تمام نبردها خط شكن بود و هرگز سُستى و ضعف نشان نداد.

حضرت رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«عَلِىٌّ اَشْجَعُ النّاسِ قَلْبَاً »

«على از حيث قلب شجاعترين تمام مردان است.»

و فرمود:

«عَلِىٌ اَشْجَعَ الْعَرَبِ »(۲۴۰)

«على از تمام عرب شجاع تر است.»

علىعليه‌السلام در تمام جنگ ها جز تبوك شركت داشت.

و تمام موانع نظامى را در تمام جبهه ها از ميان برمى داشت.

و تمام دلاورانى كه به ميدان آمدند و هماورد طلبيدند را دَر هَم شكست و تمام تهاجمات فرد و دسته جمعى و عمومى را پاسخ داد.

در حملات پياپى كه لشگريان دشمن را چون طومارى گِرد ذوالفقارش مى پيچيد.

گاهى اوقات شمشير امامعليه‌السلام توان تحمّل آن همه فشار را نداشت و خَم مى شد كه دوباره آن حضرت آن را راست مى كرد و مى فرمود: «لا تَلُومُونى وَ لُومُوا هذا »

مرا ملامت نكنيد، بلكه اين شمشير را مورد ملامت قرار دهيد.

كه تاب و تحمّل شدّت ضربات را نمى آورد و كج مى شود.(۲۴۱)

۱۰ - ادب كردن دشمن جسور

محدّث قمّى نقل كرد كه:

وقتى خالد بن وليد با لشگريانش، اميرالمؤمنينعليه‌السلام را كه در اراضى خود به كشاورزى مشغول بود، ديد، سخن به ناسزاگوئى و اهانت آغاز كرد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام با مشاهده اين بى ادبى، او را بى درنگ از اسب پائين آورد و سپس به كنار آسياى حارث بن كلده كشيد، و ميله آهنين آن آسياب را بيرون آورد و با قدرت بازوى يدالّلهى آن را خَم كرد و مانند طُوق بر گردن خالد پيچيد.

سپاهيان او از آن حضرت ترسيدند و دخالت نكردند.

خالد زبان به التماس گشود و سوگند داد كه رهايش كند.

امام آن مغرورِ بى ادب را به همان حال رها كرد، در حالى كه ميله آهنى در گردنِ او مثل قلاّده از دور ديده مى شد.

خالد با ناراحتى پيش فرمانده خود (خليفه اوّل) برگشت و براى حلّ اين مشكل از او طلب كمك كرد.

خليفه به آهنگران دستور داد تا آن را از گردن خالد باز كنند.

همه آنان گفتند:

اين كار غير ممكن است مگر آهن در كوره حرارت داده شود تا سرخ گردد كه در اين صورت خالد هلاك خواهد شد.

قلاّده در گردن او بود و مردم به او مى خنديدند، تا اميرالمؤمنينعليه‌السلام از مزرعه بازگشت.

عدّه اى از آن حضرت تقاضا كردند كه او را ببخشد.

آن بزرگوار كه همواره اهل عفو و كرامت بود، قبول فرمود، سپس آن طوق آهن را مانند خمير با دست مبارك قطعه قطعه كرد و به زمين ريخت.(۲۴۲)

فصل ششم: دفاع از احكام الهى

۱ - مبارزه با بدعت هاى خلفاء

در دوران ۲۵ ساله حكومت سران سقيفه، بدعت ها و تغييرات زيادى در احكام الهى پديد آمد كه تربيت اجتماعى مردم، و بازگرداندن امّت به ارزش هاى اصيل اسلامى يكى از مشكلات اجرائى حكومت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود.

خليفه دوم دستور داده بود:

نماز مستحبى را مى شود به جماعت خواند.

وقتى امام علىعليه‌السلام دستور داد كه نماز مستحبّى را به جماعت نخوانند، اعتراض ها شروع شد، و فريادها بلند شد كه:

علىعليه‌السلام مى خواهد برخلاف دستورات خليفه دوم رفتار نمايد.

و روزى كه علىعليه‌السلام خواست منبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را در جاى اصلى خود قرار دهد، (همان جائى كه در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داشت)، مردم اعتراض كردند، و مانع شدند و فرياد كشيدند،

امّا روزى كه خليفه اوّل و خليفه دوم مى خواستند منبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را از جاى خود بردارند كسى اعتراض نكرد.

اينها نشان دهنده مشكلات علىعليه‌السلام در سنّت گرائى و بازگشت به سنّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است، چون ۲۵ سال مردم منحرف شدند، مسخ گرديدند، و احكام دين را تغيير دادند.(۲۴۳)

۲ - واقع نگرى در مبارزه با تحريفات

پس از ۲۵ سال حكومت آنان كه به حاكميّت ارزش ها و احكام اسلامى توجّهى نداشتند، و بدعت ها، و جعل احكام فراوانى را پديد آوردند، كه مردم را از اسلام و احكام ناب منحرف و به دستورالعمل هائى عادت داده بودند كه از احكام اسلام بيگانه بود، وقتى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به حكومت رسيد، با هزاران مشكل سياسى، اجتماعى، فرهنگى روبرو بود، و نمى توانست افكار و آراء جامعه را با دستورالعمل و بخشنامه تغيير دهد.

حضرت وقتى كه فرمود: نماز مستحبّى را به جماعت نخوانيد.

فرياد عموم بلند شد كه: «وا عُمَراه، وا عُمَراه»

(كجائى كه بنگرى على نمى گذارد نماز مستحبّى را به جماعت بخوانيم.)

اينجاست كه، مشكل فرهنگى و بينشى را با دستورالعمل ها و بخشنامه نمى شود به زودى عوض كرد.

امام علىعليه‌السلام در يك سخنرانى عمومى بردبارى خود را در مبازره با انحرافات و بدعت ها اينگونه بيان فرمود: اگر حكم الهى را اظهار كنم، و تحريف ها را كنار زنم، از گِرد من پراكنده مى شوند.

سوگند به خدا به مردم گفتم كه در ماه رمضان جز براى نماز واجب به جماعت حاضر نشوند، كه خواندن نماز مستحبّى به جماعت بدعت است.

امّا بعضى از لشگريان كه در پيرامون من مى جنگيدند، فرياد زدند: اى اهل اسلام، سنّت خليفه دوم را تغيير دادند، و على ما را از نماز خواندن مستحبّى به جماعت باز مى دارد.

ترسيدم در گوشه اى از لشگريانم شورشى برپا شود.(۲۴۴)

كه حضرت فرمود: «أرَايْتُمْ لَوْ اِمَرْتَ بِمَقامِ اِبْراهيمْ فَرَدَدْتُهُ اِلى الْمَوْضِعِ الَّذى وَضَعَهُ فيهِ رَسُولُ اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله وَرَدَدْتُ فَدَكَ اِلى وَرَثَةِ فاطِمَة وَرَدَدْتُ صاعَ رَسُولُ اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله كَما كانَ ...

وَرَدَدْتُ دارُ جَعْفَرٍ اِلى وَرَثَتِهِ وَ هُدِمَتْها مِنَ الْمَسْجَدِ، وَرَدَدْتُ قَضايا مِنَ الْجَوْرِ قَضى بِها وَ نَزَعَتْ نِساءً تَحْتَ رِجالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ وَرَدَدْتُهُنَّ اِلى اَزْواجِهِنَّ ...

وَ مَحَوْتُ دَوَّاوينَ الْعَطايا وَ اعْطَيْتُ كَما كانَ رَسُولُ اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله يُعْطى بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ اَجْعَلُها دَوْلَةً بَيْنَ الْأغْنِياءِ ...

وَرَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولُ اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله اِلى ما كانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ ما فَتَحَ فيهِ مِنَ الاَبْوابِ وَ فَتَحْتُ ما سَدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخِفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبيذِ وَ اَمَرْتُ بِالاْحَلالِ الْمُتْعِتينِ وَ اَمَرْتُ بِالتَّكْبيرِ عَلَى الْجَنائِزِ خَمْسَ تَكْبيراتٍ وَ الْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الْرَحْمنِ الْرَحيم ...

وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُكْمِ الْقُرْآنَ وَ عَلَى الطّلاق عَلَى السُّنَّةِ وَ اَخَذْتُ الصَّدَقاتَ عَلَى اِصْنافِها وَ حُدُودِها... اِذاً لِتَفَرَّقُوا عَنّى وَ اللَّهِ لَقَدْ اَمَرْتُ النَّاسَ اِنْ لا يَجْتَمِعُوا فى شَهْرُ رَمَضانِ اِلاَّ فى فَريضَةٍ وَ اعْلَمَتْهُمْ اِنَّ اجْتِماعِهِمْ فى النَّوافِلِ بِدْعَةَ فَتَنادى بَعْضُ اهْلِ عَسْكَرى مِمَّنْ يُقاتِلُ مَعى :

يا اَهْلَ الْاِسْلامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرٍ يَنْهانا عَنِ الصَّلوةِ فى شَهْرُ رَمَضانِ تَطَوُّعاً. وَلَقَدْ خَفَّتْ اَنْ يَثُورُوا فى ناحِيَةِ جانِبِ عَسْكَرىٍّ ...

«اگر مقام ابراهيم را كه عمر تغيير داد به همان مكانى مى گذاشتم كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داده بود، و فدك را به صاحب اصليش مى دادم، و پيمانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به مقدار تعيين شده پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله باز مى گرداندم، و خانه جعفر را كه در توسعه مسجد به زور خراب كردند، باز پس مى گرفتم، و احكام و قضاوت هاى ظالمانه را طرد مى كردم، و زنان مسلمانى را كه بدون حقّى گرفتند و با آنان ازدواج كردند، به خانوادهايشان برمى گرداندم،

و دفتر حقوق را به روش حقوقى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تغيير مى دادم،

و دفتر بخشش ها و امتياز دادنها را نابود مى كردم،

و مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آنگونه كه لازم بود درست مى كردم،

و درهائى كه بيجا باز كردند مى بستم،

و مسح برروى كفش را منع مى كردم،

و برخوردن آبجو حدّ شراب مى زدم،

و متعه و حجّ تمتّع را حلال اعلام مى كردم،

و دستور مى دادم كه بر جنازه ها پنج تكبير بگويند،

و بسم اللَّه را در نماز بلند بگويند،

و مردم را به حكم قرآن باز مى گرداندم، و طلاق را مطابق اسلام جارى مى كردم و صدقات را از اقشار مردم مى گرفتم، هر آينه از اطراف من پراكنده مى شدند، من تا دستور دادم كه نماز مستحبّى را به جماعت نخوانند كه بدعت است، جمعى از لشگريان من فرياد زدند: كه اى اهل اسلام، سنّت عمر را تغيير دادند، ترسيدم كه لشگريانم را دچار پراكندگى كنند.

۳ - مقابله با تحريفات در زمان خليفه سوم

يكى ديگر از آثار نظارت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در دوران ۲۵ ساله انزوا و سكوت، نظارت بر احكام دين و مقابله با تحريف و بدعت گذارى در دين بود.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله حج تمتّع را تشريع و انجام دادند، امّا خليفه دوم در دوران خلافت خود از آن نهى كرد و گفت:

«مُتْعَتان كانَتا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّه وَ اَنَا أنْهى عَنْهُمَا وَ اُعَاقِبُ عَلَيْهَا، مُتْعَةُ الْحَجِّ وَ مُتْعَةُ النِّسَاءِ »(۲۴۵)

«حج تمتّع و متعه در زمان رسول خدا بود و امروز من آن را نهى مى كنم و هر كس انجام دهد او را مجازات مى كنم.»

و زمينه براى برخورد با خشونت خليفه دوم، وجود نداشت.

در زمان خليفه سوم وقتى اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فشار آوردند گفت:

من نظر خود را مطرح كردم، هر كس خواست عمل كند يا حج تمتّع انجام دهد.(۲۴۶)

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام با خليفه سوم برخورد شديد كرد و فرمود: تو از حج تمتّع مردم را نهى مى كنى؟

و در حالى كه خشمناك بود، براى حجّ تمتّع با ياران خود، تلبيه گفتند.(۲۴۷)

در روايت ديگرى آمده است كه: خليفه سوم اصحاب خود را از حج تمتّع نهى كرد، و امام علىعليه‌السلام و ياران او اعمال حج تمتّع را آغاز كردند، سپس حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خليفه سوم فرمود: تو از حج تمتّع مردم را باز مى دارى؟

خليفه سوم گفت: آرى.

امام علىعليه‌السلام فرمود: آيا شما و ما، همراه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حجّ تمتّع انجام نداده ايم؟ كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حج تمتّع انجام داد و تلبيه گفت؟

خليفه سوم پاسخ داد: آرى، ولى ما مى ترسيديم.(۲۴۸)

۴ - اعتراض بر بى عدالتى ها

الف - اعتراض به خليفه اوّل و خليفه دوم

يكى از مبارزات منفى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در دوران ۲۵ ساله انزوا، اعتراض به بى عدالتى هاى حاكمان بود، كه با انتقاد و اعتراض هم مردم را بيدار، و روح شجاعت را در مردم تقويت مى كرد و هم حاكمان مغرور را وادار به عقب نشينى و نرمش مى ساخت.

در حكومت خليفه اوّل بارها و بارها از كشتار و غصب اموال و جعل و تحريف دستگاه حكومت انتقاد كرد، تا آنكه زير شمشير برهنه قرار گرفت، امّا دست از تبليغ و ارشاد برنداشت.

و در زمان خليفه دوم بارها از خلاف كاري ها و خشونت هاى او اعتراض كرد و در برابر خودسري ها ايستاد.

روزى خليفه دوم گفت: اگر من راه انحرافى بروم شما امّت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله چه مى كنيد؟

امام علىعليه‌السلام حضور داشت و فرمود: با اين شمشير بين دو چشمانت را مى زنم.

خليفه دوم گفت: خوشحال هستم كه در امّت اسلام چنين افرادى وجود دارند.

ب - حمايت از اعتراضات اباذر

ابوسعيد خدرى نقل مى كند كه: روزى اباذر نزد خليفه سوم آمد و از او انتقاد و عيب جوئى كرد.

آنگاه علىعليه‌السلام در حالى كه تكيه به عصايى داده بود رسيد.

خليفه سوم پرسيد: با او چه كنم؟

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: آن را خداى بزرگ جواب داد كه اگر دروغ مى گويد، دروغ او برباد و اگر به راستى سخن مى گويد، بعضى از آنچه كه گفته بر شما اصابت خواهد كرد.(۲۴۹)

خليفه سوم به امام علىعليه‌السلام گفت: ساكت شو! خاك در دهان تو!

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: خاك در دهان خودت! از ما چيزى پرسيدى به تو پاسخ گفتيم.(۲۵۰)

به گزارش مسعودى و يعقوبى، وقتى اباذر به تبعيدگاه مى رفت خليفه سوم دستور داد تا كسى او را مشايعت نكند.

امّا علىعليه‌السلام و دو فرزندش براى مشايعت او رفتند و زمانى كه مروان از غضب خليفه درباره مشايعت او ياد كرد.

امام علىعليه‌السلام به بدى از خليفه سوم ياد نمود.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به هنگام بدرقه اباذر در كمال بى اعتنائى به بخشنامه خليفه سوم فرمود:

«يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّكَ غَضِبْتَ للَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ .

إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ، وَخِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ، وَاهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ، وَمَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ !

وَسَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً، وَالْأَكْثَرُ حُسَّداً .

وَلَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً، ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ، لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً! لَا يُؤْنِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ، وَلاَ يُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لَأَحَبُّوكَ، وَلَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوكَ

«اى اباذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس اميد به كسى داشته باش كه بخاطر او غضبناك شدى.

اين مردم براى دنياى خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى، پس دنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار، و با دين خود كه براى آن ترسيدى ازاين مردم بگريز، اين دنياپرستان چه محتاجند به آنكه تو آنان راترساندى، و چه بى نيازى از آنچه آنان تو را منع كردند و به زودى خواهى يافت كه چه كسى فردا سود مى برد؟

و چه كسى بر او بيشترحسد مى ورزند؟ اگر آسمان و زمين درهاى خود را بر روى بنده اى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود، آرامش خود را تنها در حق جستجو كن، و جز باطل چيزى تو را به وحشت نياندازد.

اباذر، اگر تو دنياى اين مردم را مى پذيرفتى، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن برمى گرفتى دست از تو بر مى داشتند.»(۲۵۱)

به هنگام شب، خليفه سوم درباره برخورد امام علىعليه‌السلام با مروان، به وِى اعتراض كرد و گفت: مگر نشنيدى كه من دستور داده بودم كسى از اباذر مشايعت نكند؟

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: آيا هر آنچه را كه تو دستور مى دهى و ما حكم خدا و حقّ را در مخالفت با آن مى بينيم، بايد از فرمان تو پيروى كنيم؟

به خدا سوگند كه چنين نيست.

خليفه سوم از حضرت علىعليه‌السلام خشمگين شد و به او گفت كه مروان را بر وِى ترجيح مى دهد.

فرداى آن روز، خليفه سوم نزد مهاجرين و انصار از امام علىعليه‌السلام گِله كرد.

و گفت: على از او عيب جوئى كرده و كسانى را نيز كه به اشكال تراشى از من مى پردازند حمايت مى كند.

(مقصودِ وِى عمّار و اباذر و ديگران بود).

مردم مدينه براى صلح تلاش فراوان كردند.

علىعليه‌السلام فرمود: فقط به خاطر خدا سكوت مى كنم.(۲۵۲)

ج - اعتراض به تحريف در احكام حجّ

مروان بن حكم مى گويد: در ميان راه مكّه و مدينه شاهد برخورد علىعليه‌السلام و خليفه سوم بودم.

خليفه سوم از انجام عمره در ماه هاى حج نهى مى كرد (يا جمع ميان عمره و تمتّع را).

وقتى علىعليه‌السلام چنين ديد گفت: من به هر دوى آنها مُحرم مى شوم و بعد تلبيه به نيّت هردو گفت.

خليفه سوم به حضرت اعتراض كرده و گفت: آيا در حالى كه من از چيزى نهى مى كنم تو آن را انجام مى دهى؟

امام علىعليه‌السلام فرمود: من سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را به خاطر هيچ كس رها نمى كنم.(۲۵۳)

خليفه سوم انتظار آن را داشت كه هيچ كس وى را مورد اشكال قرار ندهد.

وى اباذر را از دادن فتوا منع مى كرد، و او نيز مى گفت: اگر تيغ را بر گلويش بگذارند، نقل چيزى كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيده ترك نخواهد كرد.

بسيارى از صحابه و تابعين معترض عراق، به شام تبعيد شدند، مخالفت آنان با سخن سعيد ابن عاص اموى (حاكم كوفه) بود كه گفته بود: باغات عراق، بستان بنى اميّه است.(۲۵۴)

د - دفاع از عمّار ياسر

عمّار بن ياسر نيز براى رساندن اعتراضات مكتوب صحابه به خانه خليفه سوم رفته بود كه كتك مفصَّلى خورد.

خليفه سوم او را متّهم به دروغگوئى كرد و دستور داد تا او را آنقدر زدند كه دو دنده او شكست و بعدها نمى توانست بول خود را نگه دارد.(۲۵۵)

خليفه سوم بر آن بود تا پس از مرگ اباذر، عمّار را نيز تبعيد كند كه علىعليه‌السلام نگذاشت.(۲۵۶)

ه - تأثير انتقادهاى امام علىعليه‌السلام در ديگر صحابه

ابن مسعود نيز يكى از مخالفان سرسخت خليفه سوم بود، وِى زمانى از كسانى بود كه مى گفت: حتّى اگر خليفه سوم نماز دو ركعتى در منى را چهار ركعت بخواند بايد از وِى اطاعت كرد، چرا كه: «الخلافُ شَرٌ ؛ مخالفت شرّ است.»(۲۵۷)

و در نقل ديگر گفت: خليفه سوم امام است، من با او مخالفت نمى كنم، زيرا مخالفت شرّ است.(۲۵۸)

امّا بعدها به شدّت، بر ضدّ خليفه سوم فعّاليّت مى كرد.(۲۵۹)

و صحابه با خليفه سوم متّفق بودند.(۲۶۰)

گرچه بعدها اهل سنّت عقيده اين صحابه را در جواز مخالفت با حاكم به عنوان سيره سياسى شرعى نپذيرفتند و اساساً چنين وانمود كردند كه مشتى اراذل و اوباش بر ضدّ خليفه سوم شورش كرده اند.

آنچه مسلّم است آنكه خليفه سوم بر اين باور بود كه مى بايست قدرت خلافت خود را در ابداع و ابتكار (همانند خليفه دوم) نشان دهد.

او خود مى گفت: اقدامات من را خليفه دوم نيز انجام مى داد، امّا چون وِى فرد قاطعى بود كسى جرأت مخالفت نداشت.(۲۶۱)

و - ضرورت دفاع از اسلام

در دوران خلافت خلفاى سه گانه تحريفات فراوانى در اسلام به وجود آمد كه افشا و ريشه كن كردن آنها يكى از وظائف حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود كه در نامه اى به آن اشاره مى فرمايد:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً - صلى‌الله‌عليه‌وآله - نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَمُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ. فَلَمَّا مَضَى عَلَيْهِ السَّلَامُ تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ

فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي، وَلَا يَخْطُرُ بِبَالِي، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَلَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ، فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ - صلى‌الله‌عليه‌وآله فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً، تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ، يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ، كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ

«پس از ياد خدا و درود! خداوند سبحان محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان، و گواه پيامبران پيش از خود باشد، آنگاه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت بايكديگر درگير شدند، سوگند به خدا نه در فكرم مى گذشت، و در نه خاطرم مى آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود كه با او بيعت كردند.

من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى خواهند دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست، كه كالاى چند روزه دنياست، كه به زودى ايّام آن مى گذرد چنان كه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره هاى ابر كه زود پراكنده مى گردد، پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خاستم تا آنكه باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، آرام شد.»(۲۶۲)

ز - اعتراض به نماز خليفه سوم در منى

خليفه سوم نماز خود در منى را چهار ركعت خواند كه بر خلاف سيره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و خلفاى پيشين بود و مورد اعتراض شديد امام علىعليه‌السلام قرار گرفت.

پاسخ خليفه سوم در برابر حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام كه سنّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را مطرح مى كرد اين بود كه گفت: «رَأىٌ رَأَيْتُهُ » اين عقيده اى است كه من دارم.(۲۶۳)