امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری18%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14267 / دانلود: 3075
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

نویسنده:
فارسی

در چشمه سار نهج البلاغه

۱ - ارزش و فضيلت جهاد

خطبه ۲۷ نهج البلاغه

۱ - فضل الجهاد

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ.وَهُوَلِبَاسُ التَّقْوى،وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ،وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ. فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وَ أُدِيلَ الْحَقُ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ

ترجمه خطبه ۲۷

(وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار،و سُستى مردم به امام ابلاغ شد فرمود:)

۱ - ارزش جهاد در راه خدا

«پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، دَرى از درهاى بهشت است، كه خدا آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا، و زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است، كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذّلت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مى شود، و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده، و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.»

۲ - الدّعوة الى الجهاد

«أَلَا وَإِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَيْلاً وَنَهَاراً، وَسِرَّاً وَإِعْلَاناً، وَقُلْتُ لَكُمْ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا. فَتَوَاكَلْتُمْ وَتَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ، وَمُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ. وَهذَا أَخُو غَامِدٍ وَقَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ، وَقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ، وَأَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا. وَلَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقُلْبَهَا وَقَلَائِدَهَا وَرُعُثَهَا، مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالْاِسْتِرْجَاعِ وَالْاِسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ ؛

فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً. فَيَا عَجَباً! عَجَباً -وَاللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَيَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتَِماعِ هؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ،وَتَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ! فَقُبْحاً لَكُمْ وَتَرَحاً، حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاًيُرْمى! يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَلَاتُغِيرُونَ؟وَتُغْزَوْنَ وَلَا تَغْزُونَ؟ وَيُعْصَى اللَّهُ وَتَرْضَوْنَ؟ فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ، أَمْهِلْنَا يُسَبَّخُ عَنَّا الْحَرُّ، وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشِّتَاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، أمْهِلْنا يَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ كُلُّ هذَا فِرَارَاً مِنَ الحَرِّ والْقُرِّ؛؛ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَالْقُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَأَنْتُمْ وَاللَّهِ مِنَ السَّيْفِ أَفَرُّ

۲ - دعوت به مبارزه و نكوهش از نافرمانى كوفيان

«آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان، دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه، آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملّتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد، امّا شما سُستى بخرج داديد، و خوارى و ذّلت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سرزمين هاى شما را تصّرف نمود، و اينك، فرمانده معاويه، (مرد غامدى) با لشگرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من، حسّان بن حسّان بكرى را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است. به من خبر رسيد كه مردى از لشگر شام به خانه زن مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را بغارت برد، در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشتند. لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.

شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى ميراند و دچار غم و اندوه مى كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد. زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد. به شما حمله مى كنند، شما حمله نمى كنيد؟ با شما مى جنگند، شما نمى جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد؟ وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى دهم، مى گوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى دهم، مى گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ وقتى شما از گرما و سرما فرار مى كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد.»

۳ - مظلوميّة الامام و أسباب هزيمة الكوفيّين

«يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلَا رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَلَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً - وَاللَّهِ - جَرَّتْ نَدَماً، وَأَعَقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ! لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً،وَشَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظَاً،وَجَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً، وَأَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَالْخِذْلَانِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ:إِنَ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ،وَلكِنْ لَاعِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً، وَأَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَهاأَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ! وَلكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ

۳ - مظلوميّت امامعليه‌السلام ، و علل شكست كوفيان

«اى مرد نمايان نامرد! اى كودك صفتان بى خرد، كه عقل هاى شما به عروسان حجله آراى، شباهت دارد، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى ديدم و هرگز نمى شناختم، شناسايى شما سوگند به خدا كه جز پشيمانى حاصلى نداشت، و اندوهى غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينه ام از خشم شما مالامال است، كاسه هاى غم و اندوه را، جُرعه جُرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذّلت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت: بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام. امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، رأيى نخواهد داشت.»

۲ - آموزش نظامى

خطبه ۶۶ نهج البلاغه

قاله لاصحابه فى بعض ايّام صفّين

تعاليم عسكرية هامة

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَتَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَكْمِلُوا اللَّأْمَةَ، وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ، وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا، وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ .

فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ .

وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَعَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَأَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً .

فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَكُمْ، وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ

ترجمه خطبه ۶۶

(در يكى از روزهاى جنگ صفّين براى لشگريان خود ايراد فرمود)

آموزش تاكتيك هاى نظامى

«اى گروه مسلمانان، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردى قرار دهيد، دندان ها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد چند بار تكان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد،وبدانيدكه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داريد.

پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسلهاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد. به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهى معاويه) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پيش، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حق بر شما آشكار گردد. شما برتريد، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمى كاهد.»(۲۶۴)

خطبه ۱۲۴ نهج البلاغه

في حث أصحابه على القتال

۱ - التوجيه العسكري

«فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ،وَأَخِّرُواالْحَاسِرَ،وَعَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ؛ وَالْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ؛ وَغُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ، وَأَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ؛ وَأَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ .

وَرَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَلَا تُخِلُّوهَا، وَلَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ،وَالْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ، وَيَكْتَنِفُونَهَا: حَفَافَيْهَا، وَوَرَاءَهَا،وَأَمَامَهَا؛لَايَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا،وَلَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا. أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ، وَآسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ، وَلَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَقِرْنُ أَخِيهِ

ترجمه خطبه ۱۲۴

(در تشويق ياران بر جهاد)

۱ - آموزش نظامى (تاكتيك هاى رزم انفرادى)

«زره پوشيده ها را در پيشاپيش لشگر قرار دهيد، و آنها كه كلاه خُود ندارند، در پشت سر قرار گيرند، دندان ها را در نبرد روى هم بفشاريد، كه تأثير ضربت شمشير را بر سر كمتر مى كند، در برابر نيزه هاى دشمن، پيچ و خم به خود دهيد كه نيزه ها را مى لغزاند و كمتر به هدف اصابت مى كند، چشم ها را فرو خوابانيد، كه بر دليرى شما مى افزايد، و دل را آرام مى كند، صداها را آهسته و خاموش سازيد كه سُستى را مى زدايد.

پرچم لشگر را بالا داريد و پيرامون آن را خالى مگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپاريد، زيرا آنان كه در حوادث سخت ايستادگى مى كنند، از پرچمهاى خود بهتر پاسدارى مى نمايند و آن را در دل لشگر نگاه مى دارند، و از هر سو، از پيش و پس و اطراف، مراقب آن مى باشند، نه از آن عقب مى مانند كه تسليم دشمن كنند و نه از آن پيشى مى گيرند كه تنها رهايش سازند. هر كس بايد برابر حريف خود بايستد و كار او را بسازد و به يارى برادر خود نيز بشتابد، و مبارزه با حريف خود را به برادر مسلمان خود وامگذارد كه او در برابر دو حريف، قرار گيرد، حريف خود، و حريف برادرش.»

۲ - التوجيه المعنوي للجنود

«وَايْمَ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ، لَا تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ، وَأَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ، وَالسَّنَامُ الْأَعْظَمُ. إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ، وَالذُّلَّ اللَّازِمَ، وَالْعَارَ الْبَاقِيَ. وَإِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ، وَلَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَبَيْنَ يَوْمِهِ. مَنِ الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ الْمَاءَ؟ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرافِ الْعَوَالِي !

الْيَوْمَ تُبْلَى الْأَخْبَارُ! وَاللَّهُ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ. اللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ، وَشَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ، وَأَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ

۲ - آموزش معنوى سربازان

«به خدا سوگند! اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمى مانيد، شما بزرگان عرب و شرافتمندان برجسته ايد، در فرار از جنگ، خشم و غضب الهى و ذّلت هميشگى و ننگ جاويدان قرار دارد، فرار كننده بر عمر خود نمى افزايد و بين خود و روز مرگش مانعى ايجاد نخواهد كرد. كيست كه شتابان و با نشاط با جهاد خويش به سوى خدا حركت كند؟ چونان تشنه كامى كه به سوى آب مى دود؟ بهشت در سايه نيزه هاى دلاوران است، امروز در هنگامه نبرد آن چه در دلها و سر زبان هاست آشكار مى شود.

به خدا سوگند! كه من به ديدار شاميان در ميدان نبرد شيفته ترم تا آنان به بازگشت به خانه هاشان! كه انتظار مى كشند.

بار خدايا! اگر شاميان از حق روى گرداندند جمعشان را پراكنده، و در ميانشان اختلاف و تفرقه بيفكن، و آنان را براى خطاكاريشان به هلاكت رسان.»

۳ - ضرورة مواصلة القتال

«إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ: يَخْرُجُ مِنْهُمُ النَّسِيمُ؛ وَضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهامَ ويُطِيحُ الْعِظامَ وَيُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَالْأَقْدَامَ .

وَحَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ؛ وَيُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ؛ وَحَتَّى يُجَرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ؛ وَحَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ، وَبِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَمَسَارِحِهِمْ .

أقول: الدعق: الدق، أي تدق الخيول بحوافرها أرضهم. و نواحر أرضهم: متقابلاتها .

و يقال: منازل بني فلان تتناحر، أي تتقابل

۳ - ضرورت جنگ بى امان براى شكست شاميان

همانا شاميان، بدون ضربت نيزه هاى پياپى هرگز از جاى خود خارج نشوند، ضرباتى كه بدنهايشان را سوراخ نمايد، چنانكه وزش باد از اين سو فرو شده بدان سو در آيد، ضربتى كه كاسه سر را بپراكند، و استخوانهاى بدن را خُرد، و بازوها و پاها را قطع و به اطراف پخش كند. آنان دست برنمى دارند تاآنگاه كه دسته هاى لشگر پياپى بر آنان حمله كنند و آنها را تيرباران نمايند، و سواران ما هجوم آورند، و صفهايشان را در هم شكنند، و لشگرهاى عظيم، پُشت سر لشگرهاى انبوه،(۲۶۵) آنها را تا شهرهايشان عقب برانند، و تا اسب ها سرزمينشان را كه روى در روى يكديگر قرار دارد، و اطراف چراگاهايشان، و راه هاى آنان را، زير سُم بكوبند.

۳ - وظائف مجاهدان در نبرد

خطبه ۱۲۳ نهج البلاغه

قاله لأصحابه في ساحة الحرب بصفين

۱ - التّوجيه المعنوي فى الحرب

«وَأَيُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَرَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلاً فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ .

إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ، وَلَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ! وَالَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ، لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ

ترجمه خطبه ۱۲۳

(به هنگام نبرد در جنگ صفيّن با سربازان خويش فرمود)

آموزش روانى در جنگ

هر كدام از شما در صحنه نبرد با دشمن، در خود شجاعت و دلاورى احساس كرد، و برادرش را سُست و ترسُو يافت، به شكرانه اين برترى بايد از او دفاع كند، آنگونه كه از خود دفاع مى كند، زيرا اگر خدا خواست او را چون شما دلاور و شجاع گرداند.

همانا مرگ به سرعت در جستجوى شماست، آنها كه در نبرد مقاومت دارند، و آنها كه فرار مى كنند، هيچكدام را از چنگال مرگ رهايى نيست و همانا گراميترين مرگها كشته شدن در راه خداست، سوگند به آن كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشير بر من آسانتر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست.

۲ - تحذير من التقصير فى الحرب

«و منه: وَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ: لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً، وَلَا تَمْنَعُونَ ضَيْماً، قَدْ خُلِّيتُمْ وَالطَّرِيقَ، فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ، وَالْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّمِ

۲ - هشدار از كوتاهى در نبرد

«گويى شما را در برخى از حمله ها، در حال فرار، ناله كنان چون گلّه اى از سوسمار مى نگرم كه نه حقّى را باز پس مى گيريد، و نه ستمى را باز مى داريد، اينك اين شما و اين راه گشوده، نجات براى كسى است كه خود را به ميدان افكنده به مبارزه ادامه دهد، و هلاكت از آن كسى است كه سُستى ورزد.»

۴ - پيشرفت و عقب نشينى در نبرد

خطبه ۱۰۷ نهج البلاغه

في بعض أيام صفين

الشكوى من ضعف اصحابه في صفين

«وَقَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ، وَانْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ، تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ، وَأَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ، وَيَآفِيخُ الشَّرَفِ، وَالْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ، وَالسَّنَامُ الْأَعْظَمُ .

وَلَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ، وَتُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ؛ حَسّاً بِالنِّصَالِ، وَشَجْراً بِالرِّمَاحِ؛ تَرْكَبُ أُولَاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ؛ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا؛ وَتُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا! »

ترجمه خطبه ۱۰۷

(در برخى از روزهاى نبرد صفّين براى تشكّر و تقويت روحيّه سربازانش ايراد فرمود)

وصف نبرد ياران در صفّين

«از جاى كنده شدن و فرار شما را از صفها ديدم، فرومايگان گمنام، و بيابان نشينانى از شام، شما را پَس مى راندند، در حالى كه شما از بزرگان و سرشناسان عرب و از سران شرف مى باشيد، برازندگى چشمگيرى داريد و قلّه هاى سرفراز و بلند قامتيد، سرانجام سوزش سينه ام با مقاومت و حملات دلاورانه شما، تسكين يافت، كه ديدم شاميان را هزيمت داديد و صفهاى آنان را در هم شكستيد، و آنان را از لشكرگاه خود رانديد، آنگونه كه آنها شما را كنار زدند، مى ديدم با نيزه ها آنان را كوفتيد و با تيرها، آنها را هدف قرار داديد، كه فراريان و كشتگان دشمن روى هم ريختند، و بر دوش هم سوار مى شدند، چونان شتران تشنه اى كه از آبشخورشان برانند و به هر سو گريزان باشند.»

قرآن كتاب مبين است

قرآن شريف كتاب مبين صامت است و در آن علوم گذشته و آينده جمع است و عالم به آن ، امامعليه‌السلام مى باشد. و توضيح اين اجمال اين است :

فرمود خداى تعالى در سوره زخرف :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ ٣ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ )

«حم» اسمى است از اسامى پيامبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(٢٦)

يعنى : قسم به كتاب مبين ، به درستى كه ما قرار داديم آن را قرآن عربى اميد است كه شما بفهميد.

و بر حسب روايات وارده در تفسير برهان مراد از «على» در آيه شريفه اميرالمؤ منينعليه‌السلام است كه اوست حكيم

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن شريف عربى است

فرمود در سوره يوسف( الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ١ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُو ) : اين است آيات كتاب مبين به درستى كه ما نازل كرديم آن را قرآن عربى شايد شما تعقل كنيد.

و ظاهر اين آيه هم دليل است كه همين آيات قرآن آيات كتاب مبين است كه نازل شده به لغت عرب

و براى توضيح همين مطلب فرموده در سوره حجر «الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين».

و اين است آيات كتاب و قرآن مبين يعنى واضح كننده حق و باطل و فرموده در سوره شعرا و قصص( تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ).

و فرموده در سوره نمل( طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ) : اين است آيات قرآن و كتاب مبين

و فرموده در سوره لقمان( الم ﴿ ١ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿ ٢ هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ) : اين است آيات كتاب حكيم كه محكم است و بطلان و انقطاع براى آن نيست ، هدايت و رحمت است براى محسنين يعنى خوبى كنندگان

و فرمود در سوره دخان :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) : قسم به كتاب مبين كه ما نازل كرديم آن را در شب مبارك يعنى شب قدر. چنانكه در آيه ديگر فرمود:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) .

و فرمود در سوره مائده :( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴿ ١٥ ﴾يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) به تحقيق آمد شما را نور و كتاب مبين - يعنى قرآن شريف - هدايت مى كند خداوند به آن هر كس را كه تابع رضاى حق شود به سوى راههاى سلام - يعنى سلامت دنيا و آخرت و فيض بهشت - و بيرون مى كند آنان را از ظلمات جهل و گمراهى به سوى نور علم و هدايت به اذن خودش هدايت مى كند خدا آنها را به سوى صراط مستقيم

پس از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن عربى است كه قرائت و تلاوت مى شود.

و در مقام معرفى آن ، ذات قدوس حق مى فرمايد در سوره نحل( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ) : و نازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان هر چيزى در آن هست

و مى فرمايد در سوره انعام( مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ) : تفريط نكردم در كتاب چيزى را. يعنى چيزى را نگذاشتيم كه ذكر نكرده باشيم آن را در كتاب بلكه تمام را ذكر كرديم

و مى فرمايد حق تعالى در سوره يونس( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) . يعنى : پنهان نمى شود، از پروردگار تو چيزى كه به اندازه سنگينى ذره اى باشد در زمين و نه در آسمان و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد: و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين : و نيست چيز غايبى در آسمان و زمين مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد در سوره انعام :( وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) و نيست دانه اى در تاريكى هاى زمين و نه چيز ترى و نه خشكى مگر آنكه در كتاب مبين بيان شده و مضبوط است

و مى فرمايد در سوره سباء:( عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) يعنى : خدا عالم غيب است و پنهان نمى شود از او چيزى كه به قدر سنگينى ذره اى باشد در آسمانها و نه در زمين و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط مى باشد.

و مى فرمايد در سوره هود:( وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) .

از اين آيات استفاده مى شود علم مقدار كل مخلوقات و كيفيت آنها و آثار و احوال آنها تمام در كتاب مبين صامت كه همين قرآن است محفوظ و مضبوط است و علم آن نزد امامعليه‌السلام كه كتاب مبين ناطق و امام مبين است مى باشد.

امامعليه‌السلام كتاب مبين ناطق است

از ضروريات مذهب شيعه است كه تمام علوم قرآن نزد وجود مقدس امامعليه‌السلام هست و ائمهعليه‌السلام م مى باشند راسخين در علم كه تاءويل قرآن را مى دانند و مراد به( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) امام است

قال تعالى :( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ). (٢٧)

بلكه كتاب الله ناطق و كتاب مبين ناطق اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

در تفسير قمى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام در ذيل آيه شريفه :( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ) نقل كرده كه حضرت فرمود: كتاب علىعليه‌السلام است شكى در او نيست بيان است براى شيعيان ما.

در بحار ج ٤١/٢٤٤ از تفسير حضرت عسكرىعليه‌السلام همين مفاد را نقل كرده است

در بحار ج ٢٤/٣١٩ از كتاب شريف كافى به سند خود از يعقوب بن جعفر نقل كرده كه گفت : من بودم خدمت امام كاظمعليه‌السلام كه مردى نصرانى آمد و سوالاتى كرد. از جمله سوال كرد: آقا خبر ده مرا از آيه :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) . تفسير آن در باطن چيست ؟ حضرت فرمود: اما «حم» پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا آنكه فرمود: و اما «كتاب مبين» پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

و در تفسير برهان و كتاب شريف كافى در باب مولد آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام ما از همين راوى از آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام اين حديث را نقل كرده است

چند روايت در احاطه علم امامعليه‌السلام

اكنون از باب تيمن چند روايت كه ان شاء الله تعالى شاهد و دليل مطالب گذشته است ذكر مى كنيم

روايت اول : در كافى ، در باب الرد الى الكتاب و السنه ، به سند حسن يا صحيح از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گفت : شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: منم فرزند رسول خدا. و من مى دانم كتاب خدا را. و در آن است پيدايش خلق و آنچه شونده است تا روز قيامت و در آن است خبرهاى آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه شده و آنچه خواهد شد. مى دانم تمام اينها را مثل آنكه نظر به كف دست خود مى كنم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء». يعنى : در كتاب است بيان هر چيزى

روايت دوم : در كافى ، در باب آنكه ائمهعليهم‌السلام مى دانند آنچه شده و آنچه مى شود و چيزى بر آنها مخفى نيست ، شش ‍ روايت براى اين مدعا ذكر نموده كه از جمله : جماعتى خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودند و شنيدند كه فرمود: من مى دانم آنچه در آسمانها مى باشد و آنچه در زمين و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و آنچه شده و آنچه خواهد شد. پس مقدار زمانى صبر فرمود و چون ديد اين بزرگ آمد بر شنوندگان فرمود: همه اينها را از كتاب خدا مى دانم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء».

نظير اين دو روايت چند روايت ديگر در كافى و در بحار مى باشد.

روايت سوم : در بحار، در باب آنكه محجوب نيست از ائمهعليهم‌السلام علم آسمان و زمين و بهشت و آتش و آنكه عرضه داشته شده بر آنها ملكوت آسمانها و زمينها و مى دانند آنچه شده و آنچه خواهد شد تا قيامت ، بيش از بيست روايت متضمن و دليل عنوان باب از بصائر و غيره نقل فرموده

از جمله از مفضل نقل كرده كه گفت : داخل شدم بر امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى مفضل ، آيا مى شناسى محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م را به كنه معرفت آنان ؟

مفضل گفت : عرض كردم اى آقاى من ، چيست كنه معرفت آنان ؟ فرمود: اى مفضل ، هر كس عارف به كنه معرفت آنان باشد هست مؤ من در مقام اعلى

عرض كردم : بيان فرماييد. حضرت فرمود: بدانى كه آنان مى دانند آنچه را خدا خلق فرموده و ايجاد كرده و ايشانند كلمه تقوا و خزينه دار آسمانها و زمينها و كوهها و رملها و درياها و نهرها و چشمه ها. و ساقط نمى شود برگى از درختها مگر آنكه مى دانند. و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نه تر و خشكى مگر آنكه در كتاب مبين است و آنان مى دانند تمام آنها را.

پس مفضل گفت : عرض كردم : آقا، دانستم و قبول كردم و ايمان آوردم فرمود: بلى اى مفضل ، اى مكرم ، اى طيب ، خوشا به حال تو و كسانى كه داراى اين عقايد باشند.

و احاديث متواتر ديگر بر اين مضمون مى باشد و به همين قدر اكتفا مى شود.

ولايت ائمهعليهم‌السلام اين است معنى ولايت كه ملزم شدند كل مخلوقات از جانب خداوند عزوجل كه تحت فرمان آنان باشند به هر طور و به هر كيفيت كه بخواهند بشوند. و نمى خواهند مگر آنچه را خدا بخواهد و قلوب مقدسه آنها محل اراده و مشيت خداوند تعالى است

و آيه شريفه :( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ) مخصوص به ذوات مقدسه ائمهعليهم‌السلام مى باشد. چنانكه روايات در تفسير وارد شده ، و آنها هستند مقصود از آيه شريفه : عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

يعنى : بندگان مكرم خدا كه سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر او رفتار مى كنند.

و محبت آنان را خدا واجب كرده مثل محبت خود. و آنان را اولى به تصرف در امور مخلوقات و افراد انسان قرار داده از خودشان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث متفق عليه بين فريقين فرمود: الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من كنت مولاه فعلى مولاه

و آنان هستند متصرف در همه مخلوقات به اذن پروردگار و همه براى خاطر آنان خلق شده اند. و بهشت كه از نور آنها است خانه عيش و زندگانى خودشان و شيعيان و دوستان آنان قرار داده شده است و جهنم محبس دشمنان آنان مى باشد.

عرضه شدن ولايت ائمهعليهم‌السلام بر مخلوقات

ولايت آنان عرضه شد بر مخلوقات در روز غدير. هر چه و هر كس قبول كرد، خوب و طيب شد. و هر كس و هر چه قبول نكرد، پست و ردى و خبيث شد.

قال تعالى: ( إ ِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَ .)

و در روايات زياد وارد شده كه مراد از اين «امانت» ولايت است كه عرضه داشته شد بر آسمانها و زمينها و كوهها و ساير چيزها. ملخص و ملفق روايات متواترات كه بعدا به موارد آنها اشاره مى شود آن است كه :

اول آسمانى كه قبول كرد آسمان هفتم بود. پس زينت داد خداوند عزوجل او را به عرش و كرسى سپس آسمان چهارم بود و او را مزين كرد به بيت المعمور. سپس آسمان دنيا بود و آن را مزين كرد به ستاره ها.

و عرضه داشته شد بر زمينها. پس سبقت گرفت زمين مكه ، پس آن را مزين فرمود به كعبه مشرفه سپس زمين مدينه بود، پس مزين فرمود آن را به قبر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سپس كوفه بود كه زينت داد آن را به قبر اميرالمؤ منينعليه‌السلام . سپس زمين شام بود، پس آن را مزين فرمود به بيت المقدس و هر زمينى كه قبول كرد، طيب شد و گياه و ثمرات آن شيرين و خوشگوار و آبش زلال شد و هر زمينى كه قبول نكرد، شوره زار و بد و گياه و آب آن تلخ شد.

و عرضه داشته شد بر كوهها. اول كوهى كه اقرار كرد سه كوه بود: كوه عقيق و كوه فيروزج ، و كوه ياقوت سپس سبقت گرفتند كوههاى ديگر و معدن طلا، نقره و غيره شدند. و آنچه قبول نكرد، داراى چيزى نشد و اول اين سه كوه عقيق بود كه اقرار كرد به وحدانيت ذات مقدس حق و نبوت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و براى شيعيان و دوستان آنان به بهشت

و عرضه داشته شد بر آبها. آن آبى كه قبول كرد، شيرين و خوشگوار شد و آنچه قبول نكرد، تلخ و شور شد.

و عرضه داشته شد بر گياه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوب شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ شد.

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

و عرضه داشته شد بر پرنده ها. آنچه قبول كرد، فصيح و خوش آواز شد. و آنچه قبول نكرد، بد شد. و اول پرنده اى كه قبول كرد، بازهاى سفيد و قنبره ها كه در فارسى چكاوك گويند بود. و اول پرنده اى كه انكار كرد بوم بود كه جغد باشد و براى اين مبتلا شد كه روز نمى تواند ظاهر شود براى آنكه پرنده ها با آن دشمنند. و ديگر عنقا بود كه غايب شد در درياها. و هر دو را به سبب انكار ولايت خداوند لعنت كرده است

و عرضه داشته شد بر حبوب اول دانه اى كه اقرار كرد برنج بود كه اقرار كرد به وحدانيت حق و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و براى موحدين اين امت به بهشت

و عرضه داشته شد بر ميوه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوشمزه شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ و ترش و داراى كرم و بدمزه شد.

و عرضه داشته شد بر بنى اسرائيل آن كسانى كه قبول نكردند، مسخ شدند. خلاصه بر تمام مخلوقات عرضه داشته شد، آنچه قبول كرد صاحب امتياز و شرافت شد، آنچه قبول نكرد بد شد.(٢٨)

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

از آنچه گذشت ظاهر شد كه وجود مقدسه آنها اعظم آيات تكوينى الاهى است و اعظم اسماء الاهى هستند. و از آنان شريفتر و بهتر و بالاتر اسمى براى خدا نيست پس آنانند اسماءالله الحسنى قال تعالى :( وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ) . يعنى براى خداست اسماء حسنى پس بخوانيد خدا را به آن اسماء.

در تفسير برهان از كافى به سند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود در اين آيه : ما هستيم والله اسماء حسنى كه قبول نمى كند خدا از احدى چيزى را مگر با معرفت ما. يعنى چيزى از احدى كه داراى معرفت ما نباشد قبول نيست و نيز روايت ديگر مثل اين نقل فرموده است

از شيخ مفيد در اختصاص به سند خود از امام باقرعليه‌السلام از جابر انصارى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن حديثى نقل كرده است كه فرمود: اى جابر، اگر ميخواهى دعا كنى پس مستجاب شود، پس بخوان خدا را به اسماء آنان كه محبوبترين اسماء است نزد خداوند. يعنى اسم پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م ، به قرينه اول روايت

از كتاب بشاره المصطفى از ابوحمزه ثمالى از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: هر كس بخواند خدا را به سبب ما و به واسطه ما، رستگار مى شود. و اگر بخواند به غير ما، هلاك شده و طلب هلاكت نموده(٢٩)

توسل انبيا به محمد و آل محمدعليه‌السلام

لذا حضرت آدمعليه‌السلام متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همين بود كلماتى كه حضرت آدمعليه‌السلام تلقى كرد از جانب پروردگارش چنانكه در روايات زيادى كه در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه : «فتلقى آدم من ربه كلمات» نقل فرموده ، تصريح شده است

نوح پيغمبرعليه‌السلام در ميان كشتى وقتى كه ترسيد از غرق شدن ، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست ، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهيمعليه‌السلام وقتى كه ميان آتش او را انداختند، سوال كرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت يعقوبعليه‌السلام متوسل شد، جبرئيل بر او نازل شد عرض كرد: آيا تعليم نكنم به تو دعايى كه خدا چشم تو را شفا دهد و يوسف و ابن يامين را به تو برگرداند؟ فرمود: بلى عرض كرد: بگو آن دعايى كه پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات يافت و ابراهيمعليه‌السلام گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت يعقوب فرمود: چيست ؟ عرض ‍ كرد: بگو پروردگار من سوال مى كنم از تو به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه يوسف و ابن يامين را به من برگردانى و چشم مرا شفا دهى پس گفت و فرج رسيد و چشم او خوب شد.

حضرت يوسفعليه‌السلام در زندان عرض كرد: خدايا، من از تو سوال مى كنم به حق محمد و اهل بيت او كه به من فرج دهى پس گفت و فرج او رسيد.

توسل حضرت موسىعليه‌السلام به محمد و آل محمد عليه‌السلام

حضرت موسىعليه‌السلام وقتى كه عصا را انداخت و از او ترسيد گفت : خدايا، سوال مى كنم از تو به حق محمد و آل محمد كه مرا ايمن بگردان پس خدا فرمود: «لا تخف انك انت الاعلى». يعنى : نترس تويى اعلى

وقتى كه عصا را زد به دريا، خداوند را خواند به حق آنان ، پس خدا دريا را شكافت و آن را خشك نمود براى عبور بنى اسرائيل

و وقتى كه بنى اسرائيل گفتند: ايمان نمى آوريم تا آنكه خدا را ببينيم ، صاعقه آنان را گرفت و سوزانيد. حضرت موسىعليه‌السلام به باقى فرمود: آيا شما قبول مى كنيد و اگر نه ملحق به آنان مى شويد؟ گفتند: ما نمى دانيم اين صاعقه آنان را براى چه سوزانيده پس از پروردگارت سؤ ال كن به حق محمد و آل محمد كه اينان را زنده كند تا ما از آنها سوال كنيم كه براى چه صاعقه آنها را سوزانيد. پس ‍ دعا كرد به همين دعا و زنده شدند. پس سؤ ال كردند از آنها. پس جواب دادند: علت صاعقه براى تاءبى و توقف ما بود از اعتقاد به نبوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اعتقاد به امامت علىعليه‌السلام . و هر آينه به تحقق ديديم بعد از مرگ كه در ممالك پروردگار و آسمانها و حجابها و عرش و كرسى و بهشتها و جهنم ، كسى نافذتر نيست فرمان او از فرمان محمد و آل محمد و اعظم از حيث سلطنت و رياست وقتى كه ما را به آتش بردند، محمد و على ندا كردند ملائكه آتش را كه : اينان را عذاب نكنيد كه مى خواهند زنده شوند به بركت ما.

قرآن كتاب مبين است

قرآن شريف كتاب مبين صامت است و در آن علوم گذشته و آينده جمع است و عالم به آن ، امامعليه‌السلام مى باشد. و توضيح اين اجمال اين است :

فرمود خداى تعالى در سوره زخرف :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ ٣ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ )

«حم» اسمى است از اسامى پيامبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(٢٦)

يعنى : قسم به كتاب مبين ، به درستى كه ما قرار داديم آن را قرآن عربى اميد است كه شما بفهميد.

و بر حسب روايات وارده در تفسير برهان مراد از «على» در آيه شريفه اميرالمؤ منينعليه‌السلام است كه اوست حكيم

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن شريف عربى است

فرمود در سوره يوسف( الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ١ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُو ) : اين است آيات كتاب مبين به درستى كه ما نازل كرديم آن را قرآن عربى شايد شما تعقل كنيد.

و ظاهر اين آيه هم دليل است كه همين آيات قرآن آيات كتاب مبين است كه نازل شده به لغت عرب

و براى توضيح همين مطلب فرموده در سوره حجر «الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين».

و اين است آيات كتاب و قرآن مبين يعنى واضح كننده حق و باطل و فرموده در سوره شعرا و قصص( تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ).

و فرموده در سوره نمل( طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ) : اين است آيات قرآن و كتاب مبين

و فرموده در سوره لقمان( الم ﴿ ١ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿ ٢ هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ) : اين است آيات كتاب حكيم كه محكم است و بطلان و انقطاع براى آن نيست ، هدايت و رحمت است براى محسنين يعنى خوبى كنندگان

و فرمود در سوره دخان :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) : قسم به كتاب مبين كه ما نازل كرديم آن را در شب مبارك يعنى شب قدر. چنانكه در آيه ديگر فرمود:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) .

و فرمود در سوره مائده :( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴿ ١٥ ﴾يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) به تحقيق آمد شما را نور و كتاب مبين - يعنى قرآن شريف - هدايت مى كند خداوند به آن هر كس را كه تابع رضاى حق شود به سوى راههاى سلام - يعنى سلامت دنيا و آخرت و فيض بهشت - و بيرون مى كند آنان را از ظلمات جهل و گمراهى به سوى نور علم و هدايت به اذن خودش هدايت مى كند خدا آنها را به سوى صراط مستقيم

پس از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن عربى است كه قرائت و تلاوت مى شود.

و در مقام معرفى آن ، ذات قدوس حق مى فرمايد در سوره نحل( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ) : و نازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان هر چيزى در آن هست

و مى فرمايد در سوره انعام( مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ) : تفريط نكردم در كتاب چيزى را. يعنى چيزى را نگذاشتيم كه ذكر نكرده باشيم آن را در كتاب بلكه تمام را ذكر كرديم

و مى فرمايد حق تعالى در سوره يونس( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) . يعنى : پنهان نمى شود، از پروردگار تو چيزى كه به اندازه سنگينى ذره اى باشد در زمين و نه در آسمان و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد: و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين : و نيست چيز غايبى در آسمان و زمين مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد در سوره انعام :( وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) و نيست دانه اى در تاريكى هاى زمين و نه چيز ترى و نه خشكى مگر آنكه در كتاب مبين بيان شده و مضبوط است

و مى فرمايد در سوره سباء:( عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) يعنى : خدا عالم غيب است و پنهان نمى شود از او چيزى كه به قدر سنگينى ذره اى باشد در آسمانها و نه در زمين و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط مى باشد.

و مى فرمايد در سوره هود:( وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) .

از اين آيات استفاده مى شود علم مقدار كل مخلوقات و كيفيت آنها و آثار و احوال آنها تمام در كتاب مبين صامت كه همين قرآن است محفوظ و مضبوط است و علم آن نزد امامعليه‌السلام كه كتاب مبين ناطق و امام مبين است مى باشد.

امامعليه‌السلام كتاب مبين ناطق است

از ضروريات مذهب شيعه است كه تمام علوم قرآن نزد وجود مقدس امامعليه‌السلام هست و ائمهعليه‌السلام م مى باشند راسخين در علم كه تاءويل قرآن را مى دانند و مراد به( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) امام است

قال تعالى :( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ). (٢٧)

بلكه كتاب الله ناطق و كتاب مبين ناطق اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

در تفسير قمى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام در ذيل آيه شريفه :( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ) نقل كرده كه حضرت فرمود: كتاب علىعليه‌السلام است شكى در او نيست بيان است براى شيعيان ما.

در بحار ج ٤١/٢٤٤ از تفسير حضرت عسكرىعليه‌السلام همين مفاد را نقل كرده است

در بحار ج ٢٤/٣١٩ از كتاب شريف كافى به سند خود از يعقوب بن جعفر نقل كرده كه گفت : من بودم خدمت امام كاظمعليه‌السلام كه مردى نصرانى آمد و سوالاتى كرد. از جمله سوال كرد: آقا خبر ده مرا از آيه :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) . تفسير آن در باطن چيست ؟ حضرت فرمود: اما «حم» پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا آنكه فرمود: و اما «كتاب مبين» پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

و در تفسير برهان و كتاب شريف كافى در باب مولد آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام ما از همين راوى از آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام اين حديث را نقل كرده است

چند روايت در احاطه علم امامعليه‌السلام

اكنون از باب تيمن چند روايت كه ان شاء الله تعالى شاهد و دليل مطالب گذشته است ذكر مى كنيم

روايت اول : در كافى ، در باب الرد الى الكتاب و السنه ، به سند حسن يا صحيح از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گفت : شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: منم فرزند رسول خدا. و من مى دانم كتاب خدا را. و در آن است پيدايش خلق و آنچه شونده است تا روز قيامت و در آن است خبرهاى آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه شده و آنچه خواهد شد. مى دانم تمام اينها را مثل آنكه نظر به كف دست خود مى كنم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء». يعنى : در كتاب است بيان هر چيزى

روايت دوم : در كافى ، در باب آنكه ائمهعليهم‌السلام مى دانند آنچه شده و آنچه مى شود و چيزى بر آنها مخفى نيست ، شش ‍ روايت براى اين مدعا ذكر نموده كه از جمله : جماعتى خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودند و شنيدند كه فرمود: من مى دانم آنچه در آسمانها مى باشد و آنچه در زمين و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و آنچه شده و آنچه خواهد شد. پس مقدار زمانى صبر فرمود و چون ديد اين بزرگ آمد بر شنوندگان فرمود: همه اينها را از كتاب خدا مى دانم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء».

نظير اين دو روايت چند روايت ديگر در كافى و در بحار مى باشد.

روايت سوم : در بحار، در باب آنكه محجوب نيست از ائمهعليهم‌السلام علم آسمان و زمين و بهشت و آتش و آنكه عرضه داشته شده بر آنها ملكوت آسمانها و زمينها و مى دانند آنچه شده و آنچه خواهد شد تا قيامت ، بيش از بيست روايت متضمن و دليل عنوان باب از بصائر و غيره نقل فرموده

از جمله از مفضل نقل كرده كه گفت : داخل شدم بر امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى مفضل ، آيا مى شناسى محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م را به كنه معرفت آنان ؟

مفضل گفت : عرض كردم اى آقاى من ، چيست كنه معرفت آنان ؟ فرمود: اى مفضل ، هر كس عارف به كنه معرفت آنان باشد هست مؤ من در مقام اعلى

عرض كردم : بيان فرماييد. حضرت فرمود: بدانى كه آنان مى دانند آنچه را خدا خلق فرموده و ايجاد كرده و ايشانند كلمه تقوا و خزينه دار آسمانها و زمينها و كوهها و رملها و درياها و نهرها و چشمه ها. و ساقط نمى شود برگى از درختها مگر آنكه مى دانند. و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نه تر و خشكى مگر آنكه در كتاب مبين است و آنان مى دانند تمام آنها را.

پس مفضل گفت : عرض كردم : آقا، دانستم و قبول كردم و ايمان آوردم فرمود: بلى اى مفضل ، اى مكرم ، اى طيب ، خوشا به حال تو و كسانى كه داراى اين عقايد باشند.

و احاديث متواتر ديگر بر اين مضمون مى باشد و به همين قدر اكتفا مى شود.

ولايت ائمهعليهم‌السلام اين است معنى ولايت كه ملزم شدند كل مخلوقات از جانب خداوند عزوجل كه تحت فرمان آنان باشند به هر طور و به هر كيفيت كه بخواهند بشوند. و نمى خواهند مگر آنچه را خدا بخواهد و قلوب مقدسه آنها محل اراده و مشيت خداوند تعالى است

و آيه شريفه :( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ) مخصوص به ذوات مقدسه ائمهعليهم‌السلام مى باشد. چنانكه روايات در تفسير وارد شده ، و آنها هستند مقصود از آيه شريفه : عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

يعنى : بندگان مكرم خدا كه سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر او رفتار مى كنند.

و محبت آنان را خدا واجب كرده مثل محبت خود. و آنان را اولى به تصرف در امور مخلوقات و افراد انسان قرار داده از خودشان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث متفق عليه بين فريقين فرمود: الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من كنت مولاه فعلى مولاه

و آنان هستند متصرف در همه مخلوقات به اذن پروردگار و همه براى خاطر آنان خلق شده اند. و بهشت كه از نور آنها است خانه عيش و زندگانى خودشان و شيعيان و دوستان آنان قرار داده شده است و جهنم محبس دشمنان آنان مى باشد.

عرضه شدن ولايت ائمهعليهم‌السلام بر مخلوقات

ولايت آنان عرضه شد بر مخلوقات در روز غدير. هر چه و هر كس قبول كرد، خوب و طيب شد. و هر كس و هر چه قبول نكرد، پست و ردى و خبيث شد.

قال تعالى: ( إ ِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَ .)

و در روايات زياد وارد شده كه مراد از اين «امانت» ولايت است كه عرضه داشته شد بر آسمانها و زمينها و كوهها و ساير چيزها. ملخص و ملفق روايات متواترات كه بعدا به موارد آنها اشاره مى شود آن است كه :

اول آسمانى كه قبول كرد آسمان هفتم بود. پس زينت داد خداوند عزوجل او را به عرش و كرسى سپس آسمان چهارم بود و او را مزين كرد به بيت المعمور. سپس آسمان دنيا بود و آن را مزين كرد به ستاره ها.

و عرضه داشته شد بر زمينها. پس سبقت گرفت زمين مكه ، پس آن را مزين فرمود به كعبه مشرفه سپس زمين مدينه بود، پس مزين فرمود آن را به قبر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سپس كوفه بود كه زينت داد آن را به قبر اميرالمؤ منينعليه‌السلام . سپس زمين شام بود، پس آن را مزين فرمود به بيت المقدس و هر زمينى كه قبول كرد، طيب شد و گياه و ثمرات آن شيرين و خوشگوار و آبش زلال شد و هر زمينى كه قبول نكرد، شوره زار و بد و گياه و آب آن تلخ شد.

و عرضه داشته شد بر كوهها. اول كوهى كه اقرار كرد سه كوه بود: كوه عقيق و كوه فيروزج ، و كوه ياقوت سپس سبقت گرفتند كوههاى ديگر و معدن طلا، نقره و غيره شدند. و آنچه قبول نكرد، داراى چيزى نشد و اول اين سه كوه عقيق بود كه اقرار كرد به وحدانيت ذات مقدس حق و نبوت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و براى شيعيان و دوستان آنان به بهشت

و عرضه داشته شد بر آبها. آن آبى كه قبول كرد، شيرين و خوشگوار شد و آنچه قبول نكرد، تلخ و شور شد.

و عرضه داشته شد بر گياه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوب شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ شد.

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

و عرضه داشته شد بر پرنده ها. آنچه قبول كرد، فصيح و خوش آواز شد. و آنچه قبول نكرد، بد شد. و اول پرنده اى كه قبول كرد، بازهاى سفيد و قنبره ها كه در فارسى چكاوك گويند بود. و اول پرنده اى كه انكار كرد بوم بود كه جغد باشد و براى اين مبتلا شد كه روز نمى تواند ظاهر شود براى آنكه پرنده ها با آن دشمنند. و ديگر عنقا بود كه غايب شد در درياها. و هر دو را به سبب انكار ولايت خداوند لعنت كرده است

و عرضه داشته شد بر حبوب اول دانه اى كه اقرار كرد برنج بود كه اقرار كرد به وحدانيت حق و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و براى موحدين اين امت به بهشت

و عرضه داشته شد بر ميوه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوشمزه شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ و ترش و داراى كرم و بدمزه شد.

و عرضه داشته شد بر بنى اسرائيل آن كسانى كه قبول نكردند، مسخ شدند. خلاصه بر تمام مخلوقات عرضه داشته شد، آنچه قبول كرد صاحب امتياز و شرافت شد، آنچه قبول نكرد بد شد.(٢٨)

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

از آنچه گذشت ظاهر شد كه وجود مقدسه آنها اعظم آيات تكوينى الاهى است و اعظم اسماء الاهى هستند. و از آنان شريفتر و بهتر و بالاتر اسمى براى خدا نيست پس آنانند اسماءالله الحسنى قال تعالى :( وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ) . يعنى براى خداست اسماء حسنى پس بخوانيد خدا را به آن اسماء.

در تفسير برهان از كافى به سند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود در اين آيه : ما هستيم والله اسماء حسنى كه قبول نمى كند خدا از احدى چيزى را مگر با معرفت ما. يعنى چيزى از احدى كه داراى معرفت ما نباشد قبول نيست و نيز روايت ديگر مثل اين نقل فرموده است

از شيخ مفيد در اختصاص به سند خود از امام باقرعليه‌السلام از جابر انصارى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن حديثى نقل كرده است كه فرمود: اى جابر، اگر ميخواهى دعا كنى پس مستجاب شود، پس بخوان خدا را به اسماء آنان كه محبوبترين اسماء است نزد خداوند. يعنى اسم پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م ، به قرينه اول روايت

از كتاب بشاره المصطفى از ابوحمزه ثمالى از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: هر كس بخواند خدا را به سبب ما و به واسطه ما، رستگار مى شود. و اگر بخواند به غير ما، هلاك شده و طلب هلاكت نموده(٢٩)

توسل انبيا به محمد و آل محمدعليه‌السلام

لذا حضرت آدمعليه‌السلام متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همين بود كلماتى كه حضرت آدمعليه‌السلام تلقى كرد از جانب پروردگارش چنانكه در روايات زيادى كه در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه : «فتلقى آدم من ربه كلمات» نقل فرموده ، تصريح شده است

نوح پيغمبرعليه‌السلام در ميان كشتى وقتى كه ترسيد از غرق شدن ، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست ، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهيمعليه‌السلام وقتى كه ميان آتش او را انداختند، سوال كرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت يعقوبعليه‌السلام متوسل شد، جبرئيل بر او نازل شد عرض كرد: آيا تعليم نكنم به تو دعايى كه خدا چشم تو را شفا دهد و يوسف و ابن يامين را به تو برگرداند؟ فرمود: بلى عرض كرد: بگو آن دعايى كه پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات يافت و ابراهيمعليه‌السلام گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت يعقوب فرمود: چيست ؟ عرض ‍ كرد: بگو پروردگار من سوال مى كنم از تو به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه يوسف و ابن يامين را به من برگردانى و چشم مرا شفا دهى پس گفت و فرج رسيد و چشم او خوب شد.

حضرت يوسفعليه‌السلام در زندان عرض كرد: خدايا، من از تو سوال مى كنم به حق محمد و اهل بيت او كه به من فرج دهى پس گفت و فرج او رسيد.

توسل حضرت موسىعليه‌السلام به محمد و آل محمد عليه‌السلام

حضرت موسىعليه‌السلام وقتى كه عصا را انداخت و از او ترسيد گفت : خدايا، سوال مى كنم از تو به حق محمد و آل محمد كه مرا ايمن بگردان پس خدا فرمود: «لا تخف انك انت الاعلى». يعنى : نترس تويى اعلى

وقتى كه عصا را زد به دريا، خداوند را خواند به حق آنان ، پس خدا دريا را شكافت و آن را خشك نمود براى عبور بنى اسرائيل

و وقتى كه بنى اسرائيل گفتند: ايمان نمى آوريم تا آنكه خدا را ببينيم ، صاعقه آنان را گرفت و سوزانيد. حضرت موسىعليه‌السلام به باقى فرمود: آيا شما قبول مى كنيد و اگر نه ملحق به آنان مى شويد؟ گفتند: ما نمى دانيم اين صاعقه آنان را براى چه سوزانيده پس از پروردگارت سؤ ال كن به حق محمد و آل محمد كه اينان را زنده كند تا ما از آنها سوال كنيم كه براى چه صاعقه آنها را سوزانيد. پس ‍ دعا كرد به همين دعا و زنده شدند. پس سؤ ال كردند از آنها. پس جواب دادند: علت صاعقه براى تاءبى و توقف ما بود از اعتقاد به نبوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اعتقاد به امامت علىعليه‌السلام . و هر آينه به تحقق ديديم بعد از مرگ كه در ممالك پروردگار و آسمانها و حجابها و عرش و كرسى و بهشتها و جهنم ، كسى نافذتر نيست فرمان او از فرمان محمد و آل محمد و اعظم از حيث سلطنت و رياست وقتى كه ما را به آتش بردند، محمد و على ندا كردند ملائكه آتش را كه : اينان را عذاب نكنيد كه مى خواهند زنده شوند به بركت ما.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16