امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 11643
دانلود: 2253


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11643 / دانلود: 2253
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد 4

نویسنده:
فارسی

۱ - آگاهى از اوضاع سياسى كشور

يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى كلّ، آگاهى از اوضاع سياسى كشور است، تا برابر نقشه هاى شيطانى دشمن غافلگير نشود و بتواند حساب شده تصميم بگيرد و برأساس واقعيّت ها، نيروها را متوقّف يا به حركت درآورد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در يك سخنرانى رسمى به ويژگى آگاهى خويش اشاره مى فرمايد.

آنگاه كه جمعى پس از شنيدن اخبار تحرّكات نظامى شورشيان بصره خدمت امام علىعليه‌السلام رسيدند و گفتند: شما در مدينه آرام نشسته ايد و دشمنان با تمام امكانات در حالِ شورشگرى مى باشند، آن حضرت بپاخاست و اين سخنرانى را ايراد كرد:

«وَاللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ :

تَنَامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا، وَيَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا، وَلكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَبِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً، حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي .

فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذا

(آنگاه كه از امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود:)

آگاهى و مظلوميّت امامعليه‌السلام

«به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخور دارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(۱۳) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، من همواره با يارى انسان حق طلب، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم، تا آن روز كه دوران زندگانى من بسر آيد.

پس، سوگند بخدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاص دادند.»(۱۴)

۲ - هشدارهاى بِجا به ملّت

يكى ديگر از وظائف فرماندهى، طرح هشدارهاى بجا و ضرورى است، تا امّت اسلامى و سربازان اسلام همواره بيدار و هشيار بوده، و توان رزمى خود را هميشه حفظ نمايند، امام در يكى از هشدارهاى ضرورى خود، خطاب به مردم مدينه فرمود:

«ألا وَ إنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إنَّ مَعِى لَبَصِيرَتى: مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِى، وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ. وَايْمُ اللّهِ لافْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لا يَصْدِروُنَ عَنْهُ، وَلا يَعُودُونَ إلَيْهِ

«آگاه باشيد! شيطان حزب خويش را گرد آورده، و سواره و پيادگان لشكر خود را فرا خوانده است اما من آگاهى و بينش و بصيرت خود را همچنان همراه دارم، من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته ام و بر من مشتبه نيز نشده است.

به خدا سوگند! گردابى براى آنها فراهم سازم كه جز من كسى نتواند آن را چاره كند و در آن سرانجام غرق شوند و هرگز از آن بيرون نيايند و آن عده كه از آن بيرون نتوانند آمد.»(۱۵)

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در يك سخنرانى عمومى نسبت به تحرّكات ناكثين فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ .

وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً .

وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ: فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي، فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ، وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ. يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلَامَ أُجِيْبَ !

وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهِمْ .

فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَكَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ، وَنَاصِراً لِلْحَقِّ !

وَمِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي

«آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، و باطل به جايگاه خويش پايدار شود.

سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند، آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختند، اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست، مهمترين دليل آنها به زيان خودشان است، مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را زنده مى كنند كه مدّت هاست مرده، وَه چه دعوت كننده اى!؟(۱۶) و چه اجابت كنندگانى؟!

همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم.

اما اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است.

شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاى شمشير آنها را تحمّل كنم، گريه کنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.»

۳ - فراهم آوردن امكانات مقابله با دشمن

امام علىعليه‌السلام نسبت به آمادگى رزمى براى پاسخ دادن به تحرّكات دشمن فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَرَجِلَهُ، وَإنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي: مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي، وَلَا لُبِّسَ عَلَيَّ. وَايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لَا يَصْدِرُونَ عَنْهُ، وَلَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

«آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع كرده، و سواره و پياده هاى لشگر خود را فراخوانده است، امّا من آگاهى لازم به امور دارم، نه حق را پوشيده داشتم، و نه حق بر من پوشيده ماند، سوگند به خدا، گردابى، براى آنان به وجود آورم كه جز من كسى نتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنها كه گريختند، خيال بازگشتن نكنند.»(۱۷)

۴ - حفظ آمادگى و روحيّه رزمى ملّت

امام علىعليه‌السلام در تمام سخنرانى ها و سفارش هاى مكرّر، امّت اسلامى را به آمادگى همه جانبه براى پاسخ دادن به انواع تهاجمات دشمن دعوت كرده و مى فرمود كه:

«فخذُوا للْحَرْب أهبَتَها وَ اَعِدّوا لَها عُدَّتَها، فَقَدْ شَبّ لَظاها، وَ علا سَناها »

شما آماده پيكار باشيد، و ساز و برگ جنگ را فراهم كنيد كه آتش آن زبانه كشيده، و شعله هاى آن بالا گرفته است.(۱۸)

۵ - آموزش هاى حساب شده براى جهاد و شهادت

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام براى آمادگى فكرى و روحى مردم و سربازان، همواره ارزش هاى والاى جهاد را به خوبى تفسير و بيان مى كرد، مانند: خطبه ۲۷ نهج البلاغه كه فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوى، وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ .

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وَأُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ(۱۹)

«پس از ياد و نام خداوند، همانا جهاد دَرى است از درهاى بهشت، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است جهاد لباس تقوا، زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است.

مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنهامى پوشانند و بلا به آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند، عقل و فهم شان تباه مى گردد، و به خاطر تضييع جهاد حق آنها پايمال مى شود، و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالت محروم مى شوند.»

۶ - تداوم آموزش نظامى

آموزش نظامى در آن روزگارانى كه تكيه بر قدرت بازوان و نيروى جسمانى داشتند، بسيار مهمّ بود، و يادگيرى جنگ گروهى و تن به تن، و رزم انفرادى، سرنوشت ساز بود، بنابر اين تداوم آموزش هاى رزمى يك اصل غيرقابل انكار است كه امام علىعليه‌السلام در يك سخنرانى مهمّ نظامى جهت آموزش تاكتيك هاى نظامى و رزمى، خطاب به سربازان خود فرمود:

«فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ، وَأَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَعَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ ؛

وَالْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ؛ وَغُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ، وَأَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ ؛

وَأَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ .

وَرَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَلَا تُخِلُّوهَا، وَلَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ، وَالْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ، وَيَكْتَنِفُونَهَا: حَفَافَيْهَا »(۲۰)

«آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنها قرار گيرند.

دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تأثير ضربه ها را بر سر كمتر مى كند، و در برابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه دشمن مؤثر است!

زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد، سخن كمتر بگوئيد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى سازد. از پرچم خود به خوبى نگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد، و آن را تنها نگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت نسپاريد، زيرا آنان كه در حوادث سخت و مشكل ايستادگى به خرج مى دهند همان ها هستند كه از پرچم هايشان پاسدارى مى كنند و آن را در دل جمعيت خويش نگاه مى دارند؛ و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن هستند.»

امام علىعليه‌السلام در تداوم آموزش نظامى نسبت به رزم انفرادى و جنگ تن به تن فرمود:

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَتَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَكْمِلُوا اللَّأْمَةَ، وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ، وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا، وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ .

فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ .

وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَعَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَأَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً .

فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَأنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أعْمالَكُمْ(۲۱)

«اى گروه مسلمانان، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردى قرار دهيد، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد و چند بار تكان دهيد،

با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داريد.

پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسل هاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خُرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.

به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهى معاويه) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پيش، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حق بر شما آشكار گردد. شما برتريد، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمى كاهد.»(۲۲)

۷ - الگوسازى و ارائه سمبل هاى مقاومت

در تعاليم اجتماعى و آموزش هاى حساب شده رزمى و نظامى، و سوق دادن نيروهاى مسلّح و مردم مبارز و جهادگر به سوى ارزش هاى والاى جهاد و شهادت است، به معرّفى الگوهاى كامل و بى مانند نياز است تا آموزش ها و تربيت ها هم از نظر تئورى و هم از نظر عملى و تجسّمى تحقّق پذيرد.

از اين رو بايد كارگر نمونه، كارمند نمونه، استاد نمونه، سرباز نمونه و فرمانده نمونه را شناسائى و معرّفى نمود تا جامعه نمونه شكل گيرد.

رعايت اين اصل در آموزش ها، از نظر روانشناسى تربيتى، آثار چشم گيرى دارد كه امروزه روانشناسان اجتماعى با تجربه هاى فراوان به آن رسيده اند،

جاى شگفتى است كه به اين واقعيّت ها در نهج البلاغه، و در سخنان حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در چهارده قرن گذشته اشاره شده است.

امام علىعليه‌السلام در سفارش به آمادگى براى جهاد و شهادت، و تحمّل مشكلات جنگ، ناگهان به سراغ الگوى كامل مبارزه و جهاد مى رود و مى فرمايد:

«وَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَأَبْنَاءَنَا وَإِخْوَانَنَا وَأَعْمَامَنَا :

مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً، وَمُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ، وَجِدّاً في جِهَادِ الْعَدُوِّ »

«در ركاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مى جنگيديم و اين جنگ و پيكار همواره بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در پيمودن راه حق، و صبر بر ناراحتى هاى فراوان، و جهاد و كوشش مداوم عليه دشمن، ثابت قدم تر مى ساخت.»(۲۳)

۸ - دشمن شناسى

پس از تحرّكات سياسى احزاب منحرف، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ماهيّت دشمن را افشا مى كرد، و آنها را به مردم مى شناساند.

نسبت به ناكثين و اصحاب جمل، هشيارانه در يك سخنرانى رسمى فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعُ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ »(۲۴)

«آگاه باشيد، شيطان حزب و طرفداران خود را بسيج كرده و سپاه خود را گرد آورده است تا بار ديگر ستم را به جاى خود برگرداند، و باطل را دوباره حاكم سازد»

۹ - نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى در خاك دشمن

امام علىعليه‌السلام آنگاه كه مطّلع گرديد، عوامل سياسى و اغفالگر معاويه قصد تبليغات مسموم در مراسم حج را دارند، در نامه اى به فرماندار مكّه، قثم بن عباس، نوشت:

«امّا بَعْد، فَاِنَّ عَيْنى بِالْمَغْرب كَتَبَ إلى يُعْلِمْنى اَنَّهُ وُجِّهَ إلىَ المَوْسِم أناسٌ مِنْ أهلِ الشّام الْعُمْى الْقُلُوبِ الصُّمِ الأسْماعِ الْكُمْهِ الابْصار، الّذينَ يَلْبِسُون الْحَقَّ بِالْباطِل(۲۵)

«پس از حمد و ثناى الهى، مأمور اطّلاعاتى من در مغرب شام به من نوشته و مرا آگاه كرده است كه گروهى از مردم شام در مراسم حج مى خواهند شركت كنند، گروهى كوردل، ناشنوا، و كور ديده كه حق را با باطل درهم مى آميزند»

۱۰ - افشاگرى و پاسخ به شبهات دشمن

امام علىعليه‌السلام در خطبه ها و نامه هاى گوناگون به ادّعاها و شبهات ناكثين پاسخ مى داد، دستاويزهاى معاويه را در چند نامه حساب شده افشا مى كرد، و بهانه هاى خوارج را در سخنرانی هاى مكرّر ريشه كن مى ساخت.

كه مجموعه افشاگرى هاى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به ملّت آگاهى و بصيرت مى داد و عوامل نفوذى دشمن را منزوى، و تبليغات مسموم آنها را نابود مى كرد.

امام علىعليه‌السلام فريب خوردگان نهروان را اينگونه هشدار داد كه:

«فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ، عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ، وَلَا سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ :

قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَاحْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ، وَقَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِينَ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ .

وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ، سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ؛ وَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً، وَلَا أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً(۲۶)

«شما را از اين مى ترسانم! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف رود نهروان و زمين هاى پَست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد، از خانه ها آواره گشته و به دام قضا گرفتار شديد.

من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت نموديد، تا به دلخواه شما كشانده شدم.

شما اى سبكسران، و بيخردان، اى ناكسان و بى پدران، من كه اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم زيرا امام همواره با حكميّت مخالف بود.»

و نسبت به كينه توزى هاى بنى اميّه فرمود:

«أَوَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي؟ أَوَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي؟ وَلَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي؟ أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ، وَخَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ، وَعَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ، وَبِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ(۲۷)

«آيا شناختى كه بنى اميه از روحيّات من دارند آنان را از عيب جويى بر من باز نمى دارد؟ و آيا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جاى خود نمى نشاند؟ كه به من تهمت نزنند؟

آن چه خدا آنان را بدان پند داد از بيان من رساتر است.

من مارقين از دين خارج شدگان را با حجّت و برهان مغلوب مى كنم و دشمن ناكثين پيمان شكنان و ترديد دارندگان در اسلام مى باشم، شُبهات را بايد در پرتو كتاب خدا قرآن، شناخت و بندگان خدا به آن چه در دل دارند پاداش داده مى شوند.»

و نسبت به پيمان شكنان جَمَل افشاگرانه فرمود:

معرفة طلحة والزّبير

«وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُو بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نِصْفاً. وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ، فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَإِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ .

وَإِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَلَا لُبِسَ عَلَيَّ .

وَإِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَّةُ، وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ ؛

وَإِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ؛ وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ .

وَايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ، لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ، وَلَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ! »

شناسايى طلحه و زبير

«به خدا سوگند! طلحه و زبير و پيروانشان، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كه برابر آن بايستند، و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند،

آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كرده اند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند، اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند، و اگر خودشان تنها اين خون را ريخته اند، بايد از خود انتقام بگيرند.

اولين مرحله عدالت آن كه خود را محكوم كنند، همانا آگاهى و حقيقت بينى، با من همراه است، نه حق را از خود پوشيده داشته ام و نه بر من پوشيده بود، همانا ناكثين اصحاب جمل گروهى سركش و ستمگرند، خشم و كينه، و زهر عقرب، و شبهاتى چون شب ظلمانى در دل هايشان وجود دارد، در حالى كه حقيقت پديدار و باطل ريشه كن شده، و زبانش از حركت بر ضد حق فرومانده است.

به خدا سوگند! حوضى برايشان پر از آب نمايم كه تنها خود بتوانم آبش را بيرون كشم، به گونه اى كه از آب آن سيراب برنگردند، و پس از آن از هيچ گودالى آب ننوشند، يعنى نقشه اى براى آنان طرح كنم كه راه فرار نداشته باشند.»

البيعة العديمة النظير

«و منه: فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوْذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلاَدِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَنَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا

وصف بيعت بى همانند

«شما مردم! براى بيعت كردن به سوى من يورش آورديد، چونان مادران تازه زاييده كه به طرف بچه هاى خود مى شتابند.

و پياپى فرياد كشيديد، بيعت! بيعت! من دستان خويش فروبستم، اما شما به اصرار آن را گشوديد، من از دست دراز كردن، سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد.»

الشكوى من طلحة و الزّبير

«اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَظَلَمَانِي، وَنَكَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَأَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيَما أَمَّلا وَعِمَلَا. وَلَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَاسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ(۲۸)

شكوه از طلحه و زبير

«خدايا! طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم كرده و بيعت مرا شكستند، و مردم را براى جنگ با من شوراندند، خدايا آن چه را بستند تو بگشا، و آن چه را محكم رشته اند پايدار مفرما، آرزوهايى كه براى آن تلاش مى كنند بر باد ده، من پيش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مى كشيدم لكن آنها به نعمت پشت پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.»