امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری12%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14252 / دانلود: 3068
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

نویسنده:
فارسی

۱۱ - انتخاب فرماندهان لايق

براى سازماندهى نيروهاى رزمى، و موفّقيّت بيشتر در امور نظامى، چند مسئله مورد توجّه امام علىعليه‌السلام بود:

نظم گرائى در ساختار ارتش؛

انتخاب فرماندهان بومى براى رزمندگان قبائل عرب.

گرچه هر فرمانده لايقى، مى تواند در تمام لشگرها، و قرارگاه هاى نظامى موفّق باشد، و تناسب قومى ونژادى هم نداشته، در چهارچوب ارزش هاى اخلاقى، و دستور العمل هاى صحيح نظامى به پيروزى برسد.

امّا باتوجه به روانشناسى حاكم برنيروهاى عمل كننده در روزگاران گذشته كه مردم هر قبيله اى به فرمان بزرگان قبيله خود گوش فرامى دادند، و روح تسليم پذيرى آنها نسبت به بزرگان قوم خويش تحقّق داشت، براى موفّقيت بيشتر درامور نظامى، رعايت اصل تناسب و سنخيّت در انتخاب فرماندهان مى توانست نقش تعيين كننده اى داشته باشد.

از اين رو حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام سعى داشت تا فرماندهان هر قبيله را از بزرگان و افراد لايق و كاردان همان قبيله انتخاب كند، جز آنجا كه چاره اى نمى يافت، و امكان رعايت اين اصل وجود نداشت.

مسئله مهمّ ديگرى كه بايد در انتخاب فرماندهان بومى مورد توجّه قرار گيرد، آنكه امام علىعليه‌السلام تنها به دنبال اصل تناسب نبود، بلكه اصول زير را همواره در نظر داشت:

الف - ارزش هاى والاى اخلاقى

ب - تعيين فرماندهى كل

ج - لياقت هاى بالاى نظامى

د - بومى بودن و آگاهى از روحيّات قومى

در آستانه جنگ صفّين امام علىعليه‌السلام با رعايت اصلِ تناسبِ بينِ فرماندهان، لشگرها و نيروهاى عمل كننده را به شرح زير برگزيد:

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيروهاى رزمى كوفه را به هفت دسته تقسيم و براى هر كدام فرماندهى انتخاب كرد، مانند:

۱ - سعد بن مسعود ثقفى، فرمانده قبيله قيس و عبدالقيس

۲ - معقل بن قيس، فرمانده قبيله تميم، ضبّه، رباب، قريش، كنانه و اسد

۳ - محنف بن سليم، فرمانده قبيله ازد، بجيله، خثعم، انصار و خزاعه

۴ - حجر بن عدى كندى، فرمانده قبيله كنده، حضرموت و قضاعه

۵ - زياد بن نضر، فرمانده قبيله مذحج و أشعرى

۶ - سعيدبن مرة همدانى، فرمانده قبيله هَمْدان و حمير

۷ - عدى بن حاتم طائى، فرمانده قبيله طَىّ

در سازماندهى نيروهاى رزمى بصره نيز اصول يادشده رعايت گرديد، مانند:

۱ - خالدبن معمّر سدوسى، فرمانده قبيله بكربن وائل

۲ - عمرو بن مرحوم، فرمانده قبيله عبدالقيس

۳ - احنف بن قيس، فرمانده قبيله تميم، ضبة و رباب

۴ - شريك بن أعور، فرمانده قبيله عاليه

مى بينيم كه درانتخاب فرماندهان نظامى، هم ارزش هاى اخلاقى، و هم تناسب هاى قومى، مطرح مى باشند.(۲۹)

و در جنگ صفّين نيز فرمان داد تا پرچم هائى آماده سازند.

و پرچم هر قبيله را به دست بزرگان و شجاعان همان قبيله سپُرد، مانند:

۱ - پرچم قبيله قريش را به دست عبداللَّه بن عباس

۲ - پرچم قبيله كنده را به حجربن عدى كندى

۳ - پرچم قبيله بكر از شهر بصره را به دست حصين بن منذر بصرى

۴ - پرچم قبيله بنى تميم از شهر بصره را به دست احنف بن قيس بصرى

۵ - پرچم قبيله خزاعه به دست عمروبن حمق

۶ - پرچم قبيله بنى بكر كوفه به دست نعيم بن هبيره

۷ - پرچم قبيله بنى سعد وبنى رباب بصره به دست جاريه بن قدامه

۸ - پرچم قبيله بحيله را به دست رفاعة بن شداد

۹ - پرچم قبيله بنى ذهل كوفه به دست يزيد بن رويم شيبانى

۱۰ - پرچم قبيله بنى عمر و بنى حنظله رابه دست أعين بن ضبيعة

۱۱ - پرچم قبيله قضاعه و طَىّ به دست عدى بن حاتم طائى

۱۲ - پرچم قبيله بنى تيم الله بن ثعلبه به دست عبداللَّه بن حجل عجلى

۱۳ - پرچم قبيله بنى تميم كوفه به دست عميربن عطارد

۱۴ - پرچم قبيله حى ازد و گروهى از مردم يمن به دست جندبن زهير

۱۵ - پرچم قبيله ذهل بصره به دست خالد بن معمّر سدوسى

۱۶ - پرچم قبيله بنى عمرو حنظله به دست شبث بن ربعى

۱۷ - پرچم قبيله همدان به دست سعيد بن قيس

۱۸ - پرچم قبيله هازم بصره به دست حريث بن جابر حنفى

۱۹ - پرچم قبيله بنى سعد وبنى رباب كوفه به دست ابوصريمه طفيل

۲۰ - پرچم قبيله مدجح به دست مالك بن حارث اشتر

۲۱ - پرچم قبيله عبدالقيس به دست صعصعة بن صوحان

۲۲ - پرچم قبيله بنى كوفه به دست عبداللَّه بن طفيل كنانى

۲۳ - پرچم قبيله عبدالقيس بصره به دست عمرو بن حنظله

۲۴ - پرچم قبيله قريش بصره به دست حارث بن نوفل هاشمى

۲۵ - پرچم قبيله بنى قيس بصره به دست قبيضة بن شداد هلالى

۲۶ - پرچم قبيله لفيف قواصى به دست قاسم بن حنظله جهنى

توجّه داريد كه پرچمداران همگان از بزرگان قبيله خود مى باشند.(۳۰)

مسئوليّت انتخاب فرماندهان لايق يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى كلّ قوا مى باشد كه امام علىعليه‌السلام اين اصل ضرورى را در جايگاه هاى متفاوت آن رعايت مى كرد، مانند:

الف - تعيين فرماندهى كل

در جنگ بايد نيروهاى رزمى را به لشگرها، تيپ ها، دسته ها، و رسته ها، تقسيم كرد، و براى هر كدام فرماندهى تعيين كرد.

امام علىعليه‌السلام ضمن رعايت همه فنون نظامى، براى فرماندهان لشگر نيز فرماندهى كلّ انتخاب مى فرمود تا همه فرماندهان مشكلات خود را برطرف سازند و نظم خاصّى در تمام نيروهاى مسلّح با هماهنگى فرماندهى كلّ، استقرار يابد و هرگونه تزلزل و بى نظمى، از سپاه رخت بربندد.

از اين رو طىّ نامه اى كه به دو تن از فرماندهان نظامى خود، زياد بن نصر و شريح بن هانى نوشت و مالك اشتر را به عنوان فرمانده كلّ معرفى مى كند:

«وَقَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَعَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَأَطِيعَا، وَ اجْعَلَاهُ دِرْعاً وَمِجَنّاً، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا يُخَافُ وَهْنُهُ وَلَا سَقْطَتُهُ وَلَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ، وَلَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ

(دستور العمل امام به دو تن از اميران لشكر، زيادبن نضر و شريح بن هانى)

رعايت سلسله مراتب فرماندهى

«من مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهيانى كه تحت امر شما هستند، فرماندهى دادم، گفته او را بشنويد، و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك، نه سُستى به خرج داده و نه دچار لغزش مى شود، نه در آنجايى كه شتاب لازم است كُندى دارد، و نه آنجا كه كندى پسنديده است شتاب مى گيرد.»(۳۱)

ب - تعيين فرمانده براى ارتش و نيروهاى نظامى ويژه

درست است كه در آن روزگاران با اعلام جهاد، مردان تمام قبائل موجود گِردا گِرد امام علىعليه‌السلام اجتماع مى كردند، و گردان هاى رزمى عمل كننده را به وجود مى آوردند و جنگ را اداره مى كردند.

امّا حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام از تشكيل ارتش و نيروهاى ويژه نظامى، غفلت نداشت.

نيروى ويژه اى به نام شُرطة را به وجود آورد كه آرم و لباس مخصوصى داشته در حفظ امنيّت شهر دخالت مى كردند، و همواره آماده نبرد بودند.(۳۲)

و لشگرهاى مجهّزى، حدود ۶ هزار نفر را با سازماندهى خاصّى، در لشگرگاهِ نزديك شهر پادگان نظامى گِرد آورده بود كه كليّه نظم و مقرّرات نظامى را رعايت مى كردند.

مقدّمة الجيش آنها معلوم بود.

فرمانده جناح چپ (ميسره)

فرمانده جناح راستِ لشگر (ميمنه)

فرمانده قلب لشگر (ستاد فرماندهى)

همه تعيين شده و آماده نبرد بودند.(۳۳)

فصل دوم: مسئوليّت هاى رهبرى در آستانه جنگ

با وجود خطّ تهاجم و روح تجاوزكارى و سلطه گرى قدرت هاى طاغوتى، اصل دفاع، يك اصل ارزشمند سرنوشت ساز است كه بايد همه گونه آمادگى هاى لازم را فراهم آورد تا اگر دشمن تهاجم كرد، و وارد حريم مقدّس ملّت ها شد، با پاسخ مناسب و دفاع شكننده اى مواجه گردد.

همانگونه كه مى دانيم، سردمداران قريش، و رفاه طلبان بى تقوا، و غارتگران اموال عمومى و بيت المال مسلمين، و جنايتكاران رها شده از چنگ عدالت، با به حكومت رسيدن حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام توان تحمّل و خودسازى نداشتند،

و با مصادره اموال و زمين هاى آنان به بلاد اطراف مدينه تاختند و سه جنگ ناخواسته را بر امام علىعليه‌السلام تحميل كردند، بايد ديد امام مظلومعليه‌السلام در آستانه جنگ چگونه با دوست و دشمن برخورد نمود؟

و كدامين ارزش هاى اخلاقى را بيشتر مورد توجّه قرار داد؟

و براى آمادگى رزمى امّت اسلام دست به چه روش ها و تاكتيك هائى زد؟

۱ - آگاهى دادن مردم (نسبت به اخبار جارى كشور)

در حكومت هاى الهى و مردمى، پشتوانه اصلى حكومت، نيروهاى مردمى هستند، اگر دقيقاً نسبت به تحرّكات دشمن، و اخبار سياسى، نظامى كشور، توجيه گردند، و آگاهى لازم را داشته باشند، بجا و به موقع بسيج شده، رهبر و نظام اسلامى را كمك مى كنند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نسبت به تحرّكات نظامى دشمن در مرزهاى داخلى خطاب به كوفيان فرمود:

«أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الَْيمَنَ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتَِماعِهمْ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَبِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي الْحَقِّ، وَطَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي الْبَاطِلِ، وَبِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَخِيَانَتِكُمْ، وَبِصَلَاحِهِمْ فِي بِلَادِهِمْ وَفَسادِكُمْ(۳۴)

«به من خبر رسيده كه بُسر بن ارطاة بر يَمَن تسلّط يافت، سوگند به خدا مى دانستم كه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد.

زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقيد، شما امام خود را در حق نافرمانى كرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.

آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى.»

و نسبت به ادّعاهاى سران ناكثين به مردم آگاهى لازم داد كه:

«اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاَكاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً، فَبَاضَ وَفَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ، وَدَبَّ وَدَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ، وَنَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَزَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ، وَنَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسانِهِ! »(۳۵)

«منحرفان شيطان را، معيار كار خود گرفتند، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد، و در دلهاى آنان تخم گذارد، و جوجه هاى خود را در دامانشان پرورش داد، پس با چشم هاى آنان مى نگريست، و با زبان هاى آنان، سخن مى گفت، پس با يارى آنها بر مركب گمراهى سوار شد، و كردارهاى زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد، مانند رفتار كسى كه نشان مى داد در حكومت شيطان شريك است، و با زبان شيطان، باطل مى گويد.»

۲ - آگاهى مردم و بسيج نيروها

اگر مردم نسبت به ارزش جهاد و دفاع اسلامى، و خطرات تهاجم دشمن، آگاه شوند و عمق فاجعه را بشناسند به خوبى بسيج مى گردند، و رهبر خود را تنها نمى گذارند.

از اين رو امام علىعليه‌السلام نسبت به كنيه توزى هاى قريش فرمود:

«مَا لِي وَلِقُرَيْشٍ! وَاللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ، وَلَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ، وَإِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ، كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ !

وَاللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ، فَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي حَيِّزِنَا »

«مرا با قريش چه كار، به خدا سوگند، آن روز كه كافر بودند با آنها جنگيدم، و هم اكنون كه فريب خورده اند، با آنها مبارزه مى كنم، ديروز با آنها زندگى مى كردم و امروز نيز گرفتار آنها مى باشم.

به خدا سوگند! قريش از ما انتقام نمى گيرد جز به آن علّت كه خداوند ما را از ميان آنان برگزيد و گرامى داشت، ما هم آنان را در زندگى خود پذيرفتيم.»

۳ - آگاهى سياسى در جنگ جمل

الف - در جنگ همه جا اسلحه و تهاجم نظامى كاربرد ندارد.

گاهى دشمن با نيرنگ هاى گوناگون سعى در اغفال لشگريان مقابل دارد و اگر حيله ها و نقشه هاى شيطانى دشمن كارگر افتد، چه بسا سپاه مقابل را بدون تهاجم نظامى از پاى در آورده نابود كند بنابراين:

شايعه پردازى ها و دروغ پردازى؛

شيوه هاى گوناگون اغفالگرى؛

پخش اخبار دروغين و تحريف واقعيّت ها؛

شعارهاى فريبنده؛

همواره مطرح بوده است، بايد طرفندهاى دشمن را شناخت و متناسب با نوع اغفال و تحريف از طرف دشمن، تصميمات صحيح گرفته شود.

در جنگ جَمَل عائشه اى كه بارها خليفه سوم را لعنت كرده بود و در مسجد مدينه گفت:

اى مردم اين يهودى را بكشيد.

حال شعار مظلوميّت خليفه سوم سر مى دهد و مى گويد:

«اَيُّها النَّاس اِلْعَنُوا قَتَلَةَ عُثْمان »

اى مردم كشندگان عثمان را لعنت كنيد

با شعار مى خواست لشگريان خود و لشگريان امام را اغفال كند كه بلافاصله امام علىعليه‌السلام فرمان داد كه سپاه او نيز بگويند:

«اَللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ عُثْمان »

«خدايا كشندگان عثمان را لعنت كن»

تا شعارها و ادّعاهاى سران جَمَل اثرى در دل سپاه خودى نگذارد.(۳۶)

ب - آگاهى از علل مقاومت دشمن

در تداوم عمليّات شكننده سپاه امام علىعليه‌السلام بر ضد شورشيان جمل، امام متوجّه شد كه يكى از علل مقاومت مردم بصره، حضور عائشه، سوار بر شتر است كه تا شتر كشته نشود و هودج عائشه سقوط نكند، مردم بصره با انگيزه هاى گوناگونى مقاومت مى كنند از اين رو فرمان داد كه:

«اِعْقِرُوا الْجَمَلَ فَاِنَّهُ اِنْ عُقِرَ تَفَرَّقُوا »

«شتر را پِى كنيد، زيرا اگر شتر كشته شود مردم بصره متفرّق مى گردند»

كه امام مجتبىعليه‌السلام در طى دو حمله بى نظير شتر را پِىْ كرده، هودج سقوط كرد و مردم بصره گريختند.(۳۷)

امام در مسجد جامع بصره پس از فتح و پيروزى خطاب به مردم بصره فرمود:

«كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرأَةِ وَ أَتْباعَ الْبَهِيمَةِ، رَغا فَأَجَبْتُم، وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُم »

شما لشگريان يك زن، و پيروان يك حيوان بوديد كه تا صدا مى كرد مقاومت كرديد و تا كشته شد فرار كرديد.(۳۸)

۴ - احساس مسئوليّت امام در جنگ جمل

۱ - امام علىعليه‌السلام تلاش فراوان كرد كه حادثه جمل رخ ندهد.

۲ - و پس از جنگ اظهار تأسّف كرده بود.(۳۹)

۳ - و بر كشتگان خود و اهل بصره نماز خواند و همه را دفن كرد.(۴۰)

۴ - عائشه را عفو كرد و مورد محبّت قرار داد.(۴۱)

۵ - و در طول راه در جواب كسانى كه از جنگ و روش برخورد امام با سران جمل مى پرسيدند، پاسخ مى داد:

«وَاللَّهِ ما اُرِيدُ اِلاَّ الصُّلْحَ حَتَّى يَرُدّ عَلَيْنا »

سوگند به خدا كه اراده اى جز صلح ندارم تا آنكه پيشنهادِ صلح من را نپذيرند.(۴۲)

۶- امامعليه‌السلام ابن جرموز قاتل زبير را از خود دور كرد و به او وعده عذاب الهى داد.(۴۳)

و با ديدن شمشيرِ زبير فرمود:

«جَلَّى بِهِ الْكَرْبَ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ »

اين شمشير غم و اندوه از چهره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله زدود.(۴۴)

۵ - دشمن شناسى

يكى از كارهاى مهمّ تبليغاتى، روانى، در آستانه جنگ، شناسائى و شناساندن دقيق دشمن است تا مردم بدانند كه:

دشمن كيست؟

و چگونه فكر مى كند؟

و تا كجا فريب خورده است؟

و چگونه بايد با او برخورد كرد؟

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در آستانه سه جنگ مهم با ناكثين و قاسطين و مارقين، در سخنرانى هاى متعدّد، ماهيّت آنها را افشا كرد، و ماسك هاى دروغين را از چهره شان كنار زد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نسبت به سران ناكثين فرمود:

«وَقَدْ أرْعَدُوا وَ أَبْرَقوا، وَ مَعَ هذَيْنِ الاَمْرَيْنِ الْفَشَل؛ وَلَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِع، وَ لا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ

«طلحه و زبير و پيروان آنها در آغاز، رعد و برقى نشان دادند، امّا پايانش چيزى جز سستى و ناتوانى نبود، ولى روش ما به عكس آنها بود، ما تا كارى انجام ندهيم رعد و برقى نداريم، و تا نباريم سيلاب هاى خروشان به راه نمى اندازيم، برنامه ما عمل است نه سخن!»(۴۵)

كه روانشناسى ناكثين را به خوبى بيان فرمود، و شعارگرائى آنان را توضيح داد.

و نسبت به شخص زبير، كه يكى از سران ناكثين بود و فكر مى كرد مى شود بيعت با امام علىعليه‌السلام را شكست افشاگرانه فرمود:

«يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَايَعَ بِيَدِهِ، وَلَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ أقَرَّ بِالْبَيْعَةِ، وَ ادَّعَى الْوَلِيجَةَ.فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِأَمْرٍ يُعْرَفُ، وَ إلاّ فَلْيَدْخُلْ فِيَما خَرَجَ مِنْهُ

«زبير خيال مى كند كه بيعتش تنها با دست بوده نه با دل! پس او اقرار به بيعت مى كند، ولى مدعى است كه با قلب نبوده است، بنابراين بر او لازم است، بر اين ادعا دليل روشنى بياورد وگرنه بايد به بيعت خود باز گردد و به آن وفادار باشد»(۴۶)

و براى آگاهى مردم نسبت به ادّعاهاى پوچ ناكثين، در سخنرانى هاى گوناگونى، افشاگرانه علل انحراف آنان را توضيح داد؛

و بهانه هاى دروغين طلحه و زبير را پاسخ فرمود؛

و سوابق تاريخى آنان؛

و شركتشان را در قتل خليفه سوم؛

و تلاش آنها را در روز بيعت؛

يك يك برشمرد، زيرا ناكثين شهر بصره را در اختيار گرفته بودند و شورش كردند، بايد امّت اسلامى با بصيرت و آگاهى به جنگ آنان برود كه آغاز نبرد در جبهه داخلى بود، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در يك سخنرانى ابتداء مردم را نسبت به اخبار سياسى كشور توجيه كرد و سپس ادّعاهاى باطل ناكثين را جواب داد.

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعُ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ .

وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً .

وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ :

فَلَئِن كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُوني، فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ .

وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ .

يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلَامَ أُجِيبَ! وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهمْ

«آگاه باشيد! شيطان حزب و طرفداران خويش را بسيج كرده، و سپاه خود را گرد آورده است تا بار ديگر ستم را به جايش برگرداند، و باطل را به جايگاه نخستينش باز فرستد.

به خدا سوگند! آنها هيچ منكرى از من سراغ ندارند، انصاف را بين من و خود حاكم نساختند. آنها حقّى را مطالبه مى كنند كه خود آن را ترك گفته اند، انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند.

اگر در ريختن اين خون شريكشان بوده ام، پس آنها نيز سهيمند، و اگر تنها خودشان مرتكب شده اند كيفر مخصوص آنها است مهمترين دليل آنان به زيان خودشان تمام مى شود، از پستانى شير مى خواهند كه مدّتها است خشكيده، بدعتى را زنده مى كنند كه زمانها است از بين رفته.

چه دعوت كننده اى!؟ و چه اجابت كنندگانى؟! من به كتاب خدا و فرمانش درباره آنها راضيم».(۴۷)

الف - شناخت معاويه

امام علىعليه‌السلام در معرّفى معاويه فرمود:

«اَلا و اِنّ مُعاوِيَةَ قَادَ لُمَة مِنَ الْغُواةِ وَ عَمسَّ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلوا نُحُورَهم اَغْراضَ المنيّة »

«آگاه باشيد معاويه گروهى از تبهكاران متجاوز را بسيج كرد، و كانال هاى اطّلاعات و اخبار حق را بر آنان بَست تا آنجا كه حاضرند گردن هاى خويش را زير شمشير قرار دهند»(۴۸)

و در سخنرانى ديگر سياست هاى شيطانى و دروغين معاويه را افشا كرد و فرمود:

«وَاللَّهِ ما مُعاوِيَةُ بِأدْهى مِنّى، وَلكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجر، وَ لَولا كِراهِيَّة الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أدْهَىَ النّاس »

«سوگند به خدا معاويه از من زيركتر و سياستمدارتر نيست، امّا اونيرنگ مى زند و گناه و جنايت مرتكب مى شود، اگر نبود زشتى نيرنگ، من سياستمدارترين انسان ها بودم»(۴۹)

ب - شناخت عمروعاص

و در افشاى عمروعاص، (يكى ديگر از سران قاسطين) فرمود:

«وَلَمْ يُبايعْ حَتّى شَرَطَ اَنْ يُؤتِيَهُ على الْبَيْعَةِ ثمناً »

«بيعت نمى كند مگر آنكه در يك معامله سياسى، در برابر بيعت سرمايه اى به دست آورد.»(۵۰)

يعنى طرفدارى او از معاويه بر اساس عقيده و ايمان نيست، بلكه پول پرستى و قدرت طلبى او را منحرف كرده است،

و در يك سخنرانى ديگر ماهيّت او را شناساند:

«عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعَمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ: أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً .

أَمَا وَشَرُّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ، وَيَعِدُ فَيَخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ !

مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ .

أَمَا وَاللَّهِ لََيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَيَرْضَخَ لَهُ عَلى تَرْكِ الدِّينِ رَضِيخَةً(۵۱)

«شگفتا! از پسر آن زن بدنام، در ميان مردم شام پخش مى كند كه من اهل مزاح هستم، مردى شوخ طبع، كه مردم را سرگرم شوخى مى كند. حرفى به باطل گفته! و سخنى به گناه انتشار داده است.

آگاه باشيد بدترين گفتار؛ دروغ است او سخن مى گويد و دروغ مى گويد، وعده مى دهد و تخلّف مى نمايد، درخواست مى كند و اصرار مى ورزد، اگر از او چيزى درخواست شود بخل مى كند، به پيمان خيانت مى نمايد، و پيوند خويشاوندى را قطع مى كند، به هنگام نبرد سر و صدا راه مى اندازد و تهيج و تحريص مى نمايد (امّا اين سر و صدا) تا هنگامى است كه دست به شمشيرها نرفته، در اين هنگام براى رهائى جانش بهترين و بزرگترين نقشه اش آن است كه جامه اش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد تا از كشتن او چشم پوشى شود! آگاه باشيد به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و سرگرمى باز مى دارد، ولى او را فراموشى آخرت از گفتن سخن حق بازداشته است او حاضر نشد با معاويه بيعت كند جز اينكه از او مزدى به دست آورد، و در برابر از دست دادن دينش بهائى گرفت».

ج - شناخت مارقين (خوارج)

ابتداء به مردم آگاهى داد و علل انحراف خوارج را بر شمرد، سپس خوارج فريب خورده را نصيحت كرده از آينده دردناكشان ترساند.

در خطبه ۵۸ نهج البلاغه به علل گمراهى آنان اشاره كرد و هشدارشان داد، و در خطبه ۵۹ نهج البلاغه مردم را آگاهى لازم داد كه جنگ من با خوارج را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مطرح فرمود، من جايگاه نبرد، و تعداد كشتگان آنها را مى دانم، و اندازه فراريان آنها را اطّلاع مى دهم.

و در خطبه ۶۰ نهج البلاغه از آينده خوارج و تداوم انحراف فكريشان صحبت كرد كه تفكّر انحرافى آنها تداوم مى يابد، كه فرمود:

«كَلَّا وَاللَّهِ؛ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ، وَقَرَارَاتِ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِينَ

«نه، سوگند به خدا هرگز! آنها نطفه هايى هستند در پشت پدران و رَحِمِ مادران وجود خواهند داشت، هرگاه كه شاخى از آنان سر برآورد قطع مى گردد تا اينكه آخرينشان به راهزنى و دزدى تن در مى دهد.»

۶ - اعلام مواضع قاطعانه نسبت به جنگ

در برابر تهديدها و تحرّكات نظامى دشمن، هم بايد هشيار و آماده بود و مردم را آگاهى لازم داد، و هم بايد اعلام مواضع نظامى داشت، تا دشمن بداند كه طرف مقابل آگاه و بيدار است و مردم نيز از بلاتكليفى و سرگردانى بيرون آيند.

امام مظلومعليه‌السلام در يك سخنرانى نسبت به تحرّكات ناكثين قاطعانه فرمود:

«فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَكَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ، وَنَاصِراً لِلْحَقِّ !

وَمِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ !

وَأَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهُبُولُ !

لَقَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ !

وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِيني

«امّا اگر از آن سرباز زنند لبه شمشير تيز را در اختيار آنها قرار مى دهم، و اين كار براى درمان باطل و يارى حق كفايت مى كند!

شگفتا! از من خواسته اند كه در برابر نيزه هاشان حاضر گردم، و در مقابل شمشير آنان شكيبائى و رزم!

سوگوراران در سوگشان بگريند، من كسى نبودم كه به نبرد تهديد شوم، و يا از ضرب شمشير بهراسم! من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آئين خود گرفتار شك و ترديد نيستم!»(۵۲)

و نسبت به جنگ با قاسطين و معاويه بارها فرمود:

«إنَّ اسْتِعْدَادِى لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ، إغْلاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لأهْلِهِ عَنْ خَيْر إنْ أرَادُوهُ .

وَلكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لا يُقِيم بَعْدَهُ إلاّ مَخْذُوعاً أَوْ عَاصِياً .

وَ الرَّاْىُ عِنْدِى مَعَ الأنَاةِ فَأَروِدُوا، وَ لا أَكْرَهُ لَكُمُ الإعْدَاد وَلَقَدْ ضَرَبْتُ أنْفَ هذَا الأَمْرِ وَ عَيْنَهُ، وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بِطْنَهُ، فَلَمْ أَرَلِى فِيهِ إلاّ الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا جَاءَ مُحَمّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ .

إنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى الاُمَّةِ وَال أَحْدَثَ أَحْدَاثاً، وَ أَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالاً. فَقَالُوا، ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّروا

«مهيّا شدنم براى جنگ با شاميان، با اينكه جرير را به رسالت به سوى شان فرستادم به معنى اين است كه راه صلح را به روى آنها بسته ام! و اگر بخواهند اقدام به كار نيكى كه آنها را منصرف ساخته ام، من مدت اقامت جرير را در شام معين ساخته ام كه اگر تأخير كند روشن مى شود يا فريبش داده اند و يا از اطاعتم سرپيچيده.

عقيده من اين است كه صبر نموده با آنها مدارا نمائيد، در عين حال من مانع از آن نيستم كه شما خود را آماده پيكار كنيد ولى من شخصاً اين كار را نمى كنم.

من بارها اين موضوع مناسبات خود را با دستگاه جبّار معاويه را برّرسى كرده ام و پشت و روى آن را مطالعه نموده ام، ديدم راهى جز پيكار، و يا كافرشدن نسبت به آنچه پيامبر اسلام آورده است، ندارم؛ زيرا قبلاً كسى بر مردم حكومت مى كرد كه اعمال و حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صدا شد، به او شديداً اعتراض كردند و تغييرش دادند»(۵۳)

۷ - بسيج عمومى مردم

براى آمادگى و حفظ روحيّه رزمى در مردم بايد بسيج عمومى اعلام كرد، و با طرح ارزش جهاد و دفاع، همه را براى دفاع از مملكت و ايمان و عقيده سازماندهى نمود كه امام علىعليه‌السلام به مردم مصر مى نويسد:

«انْفِرُوا - رَحِمَكُمُ اللَّهُ - إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ، وَلَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَتَبُوؤوا بِالذُّلِّ، وَيَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْأَخَسَّ، وَإِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ، وَمَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ، وَالسَّلَامُ

«براى جهاد با دشمنان كوچ كنيد، خدا شما را رحمت كند، در خانه هاى خود نمانيد، كه به ستم گرفتار، و به خوارى دچار خواهيد شد، و بهره زندگى شما از همه پست تر خواهد بود، و همانا برادر جنگ، بيدارى و هوشيارى است هرآن كس كه به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابيد. با درود.»(۵۴)

۸ - تعيين مديران لايق براى اداره جامعه

با مطالعه نامه ۵۳ اين حقيقت روشن مى گردد كه اگر كشور اسلامى در آستانه جنگ قرار گيرد يكى از كارهاى كليدى و ارزنده، تعيين مديران، فرمانداران، استانداران كاردان و لايق است كه براى اداره جنگ و امنيّت پُشت جبهه اهميّت بسزائى دارد.

امام علىعليه‌السلام در نامه اى به مالك اشتر جهت تعيين فرماندهان نظامى لايق مى نويسد:

«فَوَلَّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِإِمَامِكَ، وَأَنْقَاهُمْ جَيْباً، وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماً، مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ، وَيَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ، وَيَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَيَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ، وَمِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ، وَلَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ

«براى فرماندهى سپاه كسى را برگزين كه خيرخواهى او براى خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امام تو بيشتر، و دامن او پاك تر، شكيبايى او برتر باشد، از كسانى كه دير به خشم آيد، و عذر پذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد نمايد، دُرشتى او را به تجاوز نكشاند، و ناتوانى او را از حركت باز ندارد.»(۵۵)

۱ - آگاهى از اوضاع سياسى كشور

يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى كلّ، آگاهى از اوضاع سياسى كشور است، تا برابر نقشه هاى شيطانى دشمن غافلگير نشود و بتواند حساب شده تصميم بگيرد و برأساس واقعيّت ها، نيروها را متوقّف يا به حركت درآورد.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در يك سخنرانى رسمى به ويژگى آگاهى خويش اشاره مى فرمايد.

آنگاه كه جمعى پس از شنيدن اخبار تحرّكات نظامى شورشيان بصره خدمت امام علىعليه‌السلام رسيدند و گفتند: شما در مدينه آرام نشسته ايد و دشمنان با تمام امكانات در حالِ شورشگرى مى باشند، آن حضرت بپاخاست و اين سخنرانى را ايراد كرد:

«وَاللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ :

تَنَامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا، وَيَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا، وَلكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَبِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً، حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي .

فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذا

(آنگاه كه از امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود:)

آگاهى و مظلوميّت امامعليه‌السلام

«به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخور دارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(۱۳) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، من همواره با يارى انسان حق طلب، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم، تا آن روز كه دوران زندگانى من بسر آيد.

پس، سوگند بخدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاص دادند.»(۱۴)

۲ - هشدارهاى بِجا به ملّت

يكى ديگر از وظائف فرماندهى، طرح هشدارهاى بجا و ضرورى است، تا امّت اسلامى و سربازان اسلام همواره بيدار و هشيار بوده، و توان رزمى خود را هميشه حفظ نمايند، امام در يكى از هشدارهاى ضرورى خود، خطاب به مردم مدينه فرمود:

«ألا وَ إنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إنَّ مَعِى لَبَصِيرَتى: مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِى، وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ. وَايْمُ اللّهِ لافْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لا يَصْدِروُنَ عَنْهُ، وَلا يَعُودُونَ إلَيْهِ

«آگاه باشيد! شيطان حزب خويش را گرد آورده، و سواره و پيادگان لشكر خود را فرا خوانده است اما من آگاهى و بينش و بصيرت خود را همچنان همراه دارم، من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته ام و بر من مشتبه نيز نشده است.

به خدا سوگند! گردابى براى آنها فراهم سازم كه جز من كسى نتواند آن را چاره كند و در آن سرانجام غرق شوند و هرگز از آن بيرون نيايند و آن عده كه از آن بيرون نتوانند آمد.»(۱۵)

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در يك سخنرانى عمومى نسبت به تحرّكات ناكثين فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ .

وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً .

وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ: فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي، فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ، وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ. يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلَامَ أُجِيْبَ !

وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهِمْ .

فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَكَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ، وَنَاصِراً لِلْحَقِّ !

وَمِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي

«آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، و باطل به جايگاه خويش پايدار شود.

سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند، آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختند، اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست، مهمترين دليل آنها به زيان خودشان است، مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را زنده مى كنند كه مدّت هاست مرده، وَه چه دعوت كننده اى!؟(۱۶) و چه اجابت كنندگانى؟!

همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم.

اما اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است.

شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاى شمشير آنها را تحمّل كنم، گريه کنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.»

۳ - فراهم آوردن امكانات مقابله با دشمن

امام علىعليه‌السلام نسبت به آمادگى رزمى براى پاسخ دادن به تحرّكات دشمن فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَرَجِلَهُ، وَإنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي: مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي، وَلَا لُبِّسَ عَلَيَّ. وَايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لَا يَصْدِرُونَ عَنْهُ، وَلَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

«آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع كرده، و سواره و پياده هاى لشگر خود را فراخوانده است، امّا من آگاهى لازم به امور دارم، نه حق را پوشيده داشتم، و نه حق بر من پوشيده ماند، سوگند به خدا، گردابى، براى آنان به وجود آورم كه جز من كسى نتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنها كه گريختند، خيال بازگشتن نكنند.»(۱۷)

۴ - حفظ آمادگى و روحيّه رزمى ملّت

امام علىعليه‌السلام در تمام سخنرانى ها و سفارش هاى مكرّر، امّت اسلامى را به آمادگى همه جانبه براى پاسخ دادن به انواع تهاجمات دشمن دعوت كرده و مى فرمود كه:

«فخذُوا للْحَرْب أهبَتَها وَ اَعِدّوا لَها عُدَّتَها، فَقَدْ شَبّ لَظاها، وَ علا سَناها »

شما آماده پيكار باشيد، و ساز و برگ جنگ را فراهم كنيد كه آتش آن زبانه كشيده، و شعله هاى آن بالا گرفته است.(۱۸)

۵ - آموزش هاى حساب شده براى جهاد و شهادت

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام براى آمادگى فكرى و روحى مردم و سربازان، همواره ارزش هاى والاى جهاد را به خوبى تفسير و بيان مى كرد، مانند: خطبه ۲۷ نهج البلاغه كه فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوى، وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ .

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وَأُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ(۱۹)

«پس از ياد و نام خداوند، همانا جهاد دَرى است از درهاى بهشت، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است جهاد لباس تقوا، زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است.

مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنهامى پوشانند و بلا به آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند، عقل و فهم شان تباه مى گردد، و به خاطر تضييع جهاد حق آنها پايمال مى شود، و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالت محروم مى شوند.»

۶ - تداوم آموزش نظامى

آموزش نظامى در آن روزگارانى كه تكيه بر قدرت بازوان و نيروى جسمانى داشتند، بسيار مهمّ بود، و يادگيرى جنگ گروهى و تن به تن، و رزم انفرادى، سرنوشت ساز بود، بنابر اين تداوم آموزش هاى رزمى يك اصل غيرقابل انكار است كه امام علىعليه‌السلام در يك سخنرانى مهمّ نظامى جهت آموزش تاكتيك هاى نظامى و رزمى، خطاب به سربازان خود فرمود:

«فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ، وَأَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَعَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ ؛

وَالْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ؛ وَغُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ، وَأَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ ؛

وَأَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ .

وَرَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَلَا تُخِلُّوهَا، وَلَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ، وَالْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ، وَيَكْتَنِفُونَهَا: حَفَافَيْهَا »(۲۰)

«آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنها قرار گيرند.

دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تأثير ضربه ها را بر سر كمتر مى كند، و در برابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه دشمن مؤثر است!

زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد، سخن كمتر بگوئيد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى سازد. از پرچم خود به خوبى نگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد، و آن را تنها نگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت نسپاريد، زيرا آنان كه در حوادث سخت و مشكل ايستادگى به خرج مى دهند همان ها هستند كه از پرچم هايشان پاسدارى مى كنند و آن را در دل جمعيت خويش نگاه مى دارند؛ و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن هستند.»

امام علىعليه‌السلام در تداوم آموزش نظامى نسبت به رزم انفرادى و جنگ تن به تن فرمود:

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَتَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَكْمِلُوا اللَّأْمَةَ، وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ، وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا، وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ .

فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ .

وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَعَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَأَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً .

فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَأنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أعْمالَكُمْ(۲۱)

«اى گروه مسلمانان، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردى قرار دهيد، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد و چند بار تكان دهيد،

با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش، شمشير را به دشمن برسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داريد.

پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى نسل هاى آينده و مايه آتش روز قيامت است، از شهادت خُرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.

به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهى معاويه) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پيش، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حق بر شما آشكار گردد. شما برتريد، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمى كاهد.»(۲۲)

۷ - الگوسازى و ارائه سمبل هاى مقاومت

در تعاليم اجتماعى و آموزش هاى حساب شده رزمى و نظامى، و سوق دادن نيروهاى مسلّح و مردم مبارز و جهادگر به سوى ارزش هاى والاى جهاد و شهادت است، به معرّفى الگوهاى كامل و بى مانند نياز است تا آموزش ها و تربيت ها هم از نظر تئورى و هم از نظر عملى و تجسّمى تحقّق پذيرد.

از اين رو بايد كارگر نمونه، كارمند نمونه، استاد نمونه، سرباز نمونه و فرمانده نمونه را شناسائى و معرّفى نمود تا جامعه نمونه شكل گيرد.

رعايت اين اصل در آموزش ها، از نظر روانشناسى تربيتى، آثار چشم گيرى دارد كه امروزه روانشناسان اجتماعى با تجربه هاى فراوان به آن رسيده اند،

جاى شگفتى است كه به اين واقعيّت ها در نهج البلاغه، و در سخنان حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در چهارده قرن گذشته اشاره شده است.

امام علىعليه‌السلام در سفارش به آمادگى براى جهاد و شهادت، و تحمّل مشكلات جنگ، ناگهان به سراغ الگوى كامل مبارزه و جهاد مى رود و مى فرمايد:

«وَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَأَبْنَاءَنَا وَإِخْوَانَنَا وَأَعْمَامَنَا :

مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً، وَمُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ، وَجِدّاً في جِهَادِ الْعَدُوِّ »

«در ركاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مى جنگيديم و اين جنگ و پيكار همواره بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در پيمودن راه حق، و صبر بر ناراحتى هاى فراوان، و جهاد و كوشش مداوم عليه دشمن، ثابت قدم تر مى ساخت.»(۲۳)

۸ - دشمن شناسى

پس از تحرّكات سياسى احزاب منحرف، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ماهيّت دشمن را افشا مى كرد، و آنها را به مردم مى شناساند.

نسبت به ناكثين و اصحاب جمل، هشيارانه در يك سخنرانى رسمى فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعُ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ »(۲۴)

«آگاه باشيد، شيطان حزب و طرفداران خود را بسيج كرده و سپاه خود را گرد آورده است تا بار ديگر ستم را به جاى خود برگرداند، و باطل را دوباره حاكم سازد»

۹ - نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى در خاك دشمن

امام علىعليه‌السلام آنگاه كه مطّلع گرديد، عوامل سياسى و اغفالگر معاويه قصد تبليغات مسموم در مراسم حج را دارند، در نامه اى به فرماندار مكّه، قثم بن عباس، نوشت:

«امّا بَعْد، فَاِنَّ عَيْنى بِالْمَغْرب كَتَبَ إلى يُعْلِمْنى اَنَّهُ وُجِّهَ إلىَ المَوْسِم أناسٌ مِنْ أهلِ الشّام الْعُمْى الْقُلُوبِ الصُّمِ الأسْماعِ الْكُمْهِ الابْصار، الّذينَ يَلْبِسُون الْحَقَّ بِالْباطِل(۲۵)

«پس از حمد و ثناى الهى، مأمور اطّلاعاتى من در مغرب شام به من نوشته و مرا آگاه كرده است كه گروهى از مردم شام در مراسم حج مى خواهند شركت كنند، گروهى كوردل، ناشنوا، و كور ديده كه حق را با باطل درهم مى آميزند»

۱۰ - افشاگرى و پاسخ به شبهات دشمن

امام علىعليه‌السلام در خطبه ها و نامه هاى گوناگون به ادّعاها و شبهات ناكثين پاسخ مى داد، دستاويزهاى معاويه را در چند نامه حساب شده افشا مى كرد، و بهانه هاى خوارج را در سخنرانی هاى مكرّر ريشه كن مى ساخت.

كه مجموعه افشاگرى هاى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به ملّت آگاهى و بصيرت مى داد و عوامل نفوذى دشمن را منزوى، و تبليغات مسموم آنها را نابود مى كرد.

امام علىعليه‌السلام فريب خوردگان نهروان را اينگونه هشدار داد كه:

«فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ، عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ، وَلَا سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ :

قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَاحْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ، وَقَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِينَ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ .

وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ، سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ؛ وَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً، وَلَا أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً(۲۶)

«شما را از اين مى ترسانم! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف رود نهروان و زمين هاى پَست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد، از خانه ها آواره گشته و به دام قضا گرفتار شديد.

من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت نموديد، تا به دلخواه شما كشانده شدم.

شما اى سبكسران، و بيخردان، اى ناكسان و بى پدران، من كه اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم زيرا امام همواره با حكميّت مخالف بود.»

و نسبت به كينه توزى هاى بنى اميّه فرمود:

«أَوَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي؟ أَوَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي؟ وَلَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي؟ أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ، وَخَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ، وَعَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ، وَبِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ(۲۷)

«آيا شناختى كه بنى اميه از روحيّات من دارند آنان را از عيب جويى بر من باز نمى دارد؟ و آيا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جاى خود نمى نشاند؟ كه به من تهمت نزنند؟

آن چه خدا آنان را بدان پند داد از بيان من رساتر است.

من مارقين از دين خارج شدگان را با حجّت و برهان مغلوب مى كنم و دشمن ناكثين پيمان شكنان و ترديد دارندگان در اسلام مى باشم، شُبهات را بايد در پرتو كتاب خدا قرآن، شناخت و بندگان خدا به آن چه در دل دارند پاداش داده مى شوند.»

و نسبت به پيمان شكنان جَمَل افشاگرانه فرمود:

معرفة طلحة والزّبير

«وَاللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلَا جَعَلُو بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نِصْفاً. وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ، فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَإِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ .

وَإِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَلَا لُبِسَ عَلَيَّ .

وَإِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَّةُ، وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ ؛

وَإِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ؛ وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ .

وَايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ، لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ، وَلَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ! »

شناسايى طلحه و زبير

«به خدا سوگند! طلحه و زبير و پيروانشان، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كه برابر آن بايستند، و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند،

آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كرده اند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند، اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند، و اگر خودشان تنها اين خون را ريخته اند، بايد از خود انتقام بگيرند.

اولين مرحله عدالت آن كه خود را محكوم كنند، همانا آگاهى و حقيقت بينى، با من همراه است، نه حق را از خود پوشيده داشته ام و نه بر من پوشيده بود، همانا ناكثين اصحاب جمل گروهى سركش و ستمگرند، خشم و كينه، و زهر عقرب، و شبهاتى چون شب ظلمانى در دل هايشان وجود دارد، در حالى كه حقيقت پديدار و باطل ريشه كن شده، و زبانش از حركت بر ضد حق فرومانده است.

به خدا سوگند! حوضى برايشان پر از آب نمايم كه تنها خود بتوانم آبش را بيرون كشم، به گونه اى كه از آب آن سيراب برنگردند، و پس از آن از هيچ گودالى آب ننوشند، يعنى نقشه اى براى آنان طرح كنم كه راه فرار نداشته باشند.»

البيعة العديمة النظير

«و منه: فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوْذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلاَدِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَنَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا

وصف بيعت بى همانند

«شما مردم! براى بيعت كردن به سوى من يورش آورديد، چونان مادران تازه زاييده كه به طرف بچه هاى خود مى شتابند.

و پياپى فرياد كشيديد، بيعت! بيعت! من دستان خويش فروبستم، اما شما به اصرار آن را گشوديد، من از دست دراز كردن، سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد.»

الشكوى من طلحة و الزّبير

«اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَظَلَمَانِي، وَنَكَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَأَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيَما أَمَّلا وَعِمَلَا. وَلَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَاسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ(۲۸)

شكوه از طلحه و زبير

«خدايا! طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم كرده و بيعت مرا شكستند، و مردم را براى جنگ با من شوراندند، خدايا آن چه را بستند تو بگشا، و آن چه را محكم رشته اند پايدار مفرما، آرزوهايى كه براى آن تلاش مى كنند بر باد ده، من پيش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مى كشيدم لكن آنها به نعمت پشت پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.»


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16