خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)0%

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج) نویسنده:
محقق: رضا استادی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده: ثقة المحدثين ميرزا حسن نورى
محقق: رضا استادی
گروه:

مشاهدات: 12353
دانلود: 2775

توضیحات:

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12353 / دانلود: 2775
اندازه اندازه اندازه
خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده:
فارسی

ذكر جمله اى از خصايص حضرت مهدىعليه‌السلام

اول: امتياز نور آن جنابعليه‌السلام بين انوارعليهم‌السلام كه ممتازند از انوار انبياء و مرسلين و ملائكه مقربين.

در غيبت شيخ جليل، فضل بن شاذان آمده است به دو سند، از عبدالله بن عباس، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود چون مرا عروج به معارج سماوات دادند، به سدره المنتهى رسيدم، خطاب از حضرت رب الارباب رسيد كه: يا محمد!

گفتم: لبيك! لبيك! اى پروردگار من!

فرمود: ما هيچ پيغمبرى به دنيا و اهل دنيا نفرستاديم كه منقضى شود ايام حيات و نبوت او، الا آن كه بر پاى داشت به امر دعوت و به جاى خود و براى هدايت امت پس از خود، وصى خود را به جهت نگهبانى شريعت.

و ما قرار داديم على بن ابى طالبعليهما‌السلام را خليفه تو امام امت تو، پس حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجه الحسنعليهم‌السلام .

اى محمد! سر بالا كن!

چون سر بالا كردم، انوار على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسينعليهم‌السلام را ديدم در ميان ايشان مى درخشيد كه گويا ستاره اى درخشنده است.

و خداى تعالى فرمود: اينها خليفه ها و حجت هاى منند در زمين و خليفه ها و اوصياى تو نيز بعد از تو.

خوشا به حال كسى كه دوست دارد ايشان را و واى بر كسى كه دشمن دارد ايشان را!.

در مقتضب خبرى ديگر روايت كرده از حضرت باقرعليه‌السلام در ذكر ائمهعليهم‌السلام در شب معراج ديدن انوار ايشان تا آن كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ديدم على را و... و... و و حسن بن على و الحجه القائمعليهم‌السلام را كه گويا (قائم) ستاره درخشانى بود در ميان ايشان.

گفتم: اى پروردگار من! اينها كيستند؟

فرمود: اينها ائمه اندعليهم‌السلام و اين قائمعليه‌السلام ؛ حلال مى كند حلال مرا و حرام مى كند حرام مرا و انتقام مى كشد از دشمنان من.

اى محمد! او را دوست دار و دوست دار كسى را كه او را دوست دارد.

دوم: شرافت نسب؛ زيرا آن جناب داراست شرافت نسب همه پدران طاهرين خودعليهم‌السلام را كه نسبت ايشان را، اشرف انساب است، و اختصاص دارد به رسيدن نسبش از طرف مادر، به جناب شمعون صفا - وصى حضرت عيسىعليه‌السلام - پس داخل شود در آن، سلسله بسيارى از انبيا و اوصياعليهم‌السلام كه شمعون به آنها رسد.

سوم: بردن آن حضرت را در روز ولادت، به سراپرده عرش و خطاب خداوند تبارك و تعالى به او كه: مرحبا به تو اى بنده من براى نصرت دين من و اظهار امر من و هدايت عباد من! قسم خوردم به درستى كه من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بيامرزم و به تو عذاب كنم....

چهارم: بيت الحمد؛ مى گويند؛ در آن چراغى است كه روشن است از آن روزى كه متولد شده و تا آن روز كه با شمشير خروج كند خاموش نمى شود.

پنجم: جمع ميان كنيه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اسم مبارك آن حضرت.

و اين جمع، براى ديگران روا نيست و در مناقب روايت است كه فرمود: اسم مرا بگذاريد و كنيه مرا نگذاريد.

ششم: حرمت بردن نام آن جناب، چنانكه در باب القاب در ذيل نام بيست و ششم گذشت.

هفتم: ختم وصايت پيامبر اسلام در روى زمين، به آن جناب.

هشتم: غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس، و تربيت شدن در عالم نور و فضاى قدس كه هيچ جزئى از اجزاى آن، به لوث قذارت و كثافت و معاصى بنى آدم و شياطين، ملوث نشده است.

نهم: معاشرت و مصاحبت نداشتن با كفار و منافقين و فساق، و نداشتن خوف و تقيه و مدارات با آنها، و دورى از ايشان.

از روز ولادت تا كنون، دست ظالمى به دامانش نريسده و با كافر و منافقى مصاحبت ننموده و از منازلشان كناره گرفته و از حقى به جهت خوف يا مدارات دست نكشيده؛ بالجمله از غبار كردار و رفتار اغيار، بر آينه وجود حق نماى آن بزرگوار، گردى ننشسته و از خارستان اجتناب، خارى به دامان جلالش َ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ. ) (۲۰)

دهم: نبودن بيعت احدى از جابران بر گردنش، چنان كه در اعلام الورى روايت شده از حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام كه فرمود: نيست از ما احدى مگر آن كه واقع مى شود در گردن او بيعتى از براى طاغيه زمان او، مگر قائمى كه نماز مى خواند روح الله - عيسى بن مريمعليه‌السلام - پشت سر او.

يازدهم: داشتن علامتى در پشت، مثل علامت پشت مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه آن را ختم نبوت گويند، و شايد در آن جناب، اشاره به ختم وصايت باشد.

دوازدهم: اختصاص دادن خداوند آن جناب را در كتاب هاى آسمانى. سماويه و اخبار معراج از ساير اوصياعليه‌السلام ، به ذكر او به لقب، بلكه به القاب متعدد.

سيزدهم: ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براى ظهور موفور السرور آن حضرت كه براى تولد و ظهور هيچ (امام و) حجتى نشده.

در كافى روايت شده از حضرت صادقعليه‌السلام كه آيات در آيه شريفه( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ) (۲۱) را تفسير فرمود به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائمعليه‌السلام ...

چهاردهم: نداى آسمانى به اسم آن جنابعليه‌السلام ، مقارن ظهور آن حضرت. چنان كه على بن ابراهيم در تفسير آيه شريفه( وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ .) (۲۲) از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: منادى ندا مى كند به اسم قائم و اسم پدرشعليه‌السلام .

و در تفسير( إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ ) (۲٣) كه ترجمه اش اين است: روزى كه مى شنوند فرياد را، به راستى اين است روز خروج، فرمود: صيحه قائمعليه‌السلام است.

و بر اين مضمون، اخبار بسيار، بلكه متجاوز از حد تواتر است و در بعضى از آنها نداى آسمانى را از علائم حتمى ظهور آن حضرت شمرده اند.

پانزدهم: سايه انداختن ابرى سفيد، پيوسته بر سر مبارك آن حضرت و ندا كردن منادى در آن ابر، به نحوى كه مى شنوند آن را ثقلين كه: اوست مهدى آل محمدعليه‌السلام پر مى كند زمين را از عدل، چنانكه پر شده از جور.

و اين در خبر لوح است به روايت شيخ طوسى.

شانزدهم: تصرف نكردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلك دوار، در بنيه و مزاج و اعضا و قوا و صورت و هيات آن حضرت كه با اين طول عمر - كه تاكنون (زمان تاليف كتاب نجم الثاقب)(۲۴) هزار و چهل و هشت سال از عمر شريفيش گذشته و خداى داند كه تا ظهور، به كجاى از سن رسد - چون ظاهر شود در صورت مرد سى يا چهل ساله باشد و مانند انبياى طويل الاعمار گذشته و غير ايشان نباشد كه يكى، هدف تير پيرى خود( قَالَتْ يَا وَيْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَـٰذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ ) (۲۵) باشد و ديگرى به نوحه گرى( قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا ) (۲۶) از ضعق پيروى خويش بنالد.

شيخ صدوق روايت كرده از ابوصلت هروى كه گفت: پرسيدم از حضرت رضاعليه‌السلام كه: چيست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟

فرمود: علامتش آن است كه در سن پير باشد، و به صورت، جوان؛ تا به مرتبه اى كه نظر كننده به آن حضرت، گمان برد كه در سن چهل سالگى است يا كمتر از چهل سالگى. و ديگر از نشان هاى آن حضرت اين است كه به گذشتن شب ها و روزها بر آن حضرت، پيروى بر آن جناب، راه نيايد تا زمانى كه اجل آن سرور، در رسد.

در احتجاج طبرسى روايت شده از امام حسنعليه‌السلام كه در ضمن حالات آن جناب فرمود: كه طولانى مى كند خداوند عمر آن حضرت را، آن گاه ظاهر مى كند او را به قدرت خود در صورت جوان چهل ساله، و اين براى آنكه بدانند كه خداوند بر همه چيز قادر است (مى باشد).

هفدهم: بيرون كردن زمين، گنج ها و ذخيره ها را كه در آن پنهان و سپرده شده. در كمال الدين است كه خداوند، در شب معراج به پيغمرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: از براى او - حضرت قائمعليه‌السلام - ظاهر مى كنم گنج ها و ذخيره ها را به مشيت خود.

در ارشاد شيخ مفيد است از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: چون قائمعليه‌السلام خروج كند، ظاهر مى كند زمين، گنج هاى خود را تا مى بينند مردم، آن گنج ها را بر زمين.

در غيبت نعمانى است كه امام باقرعليه‌السلام فرمود: هرگاه كه برخيزد قائم اهل بيتعليه‌السلام تقسيم مى كند بالسويه - تا اين كه فرمود: - و جمع مى شود در نزد او اموال دنيا از شكم زمين و از ظاهر آن.

هجدهم: زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه؛ به نحوى كه مغايرت پيدا كند حالت زمين در آن وقت، با حالت آن در اوقات ديگر، و محقق شود قول خداى تعالى:( يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّـهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ) (۲۷)

نعمانى روايت كرده از يكى از روايان كه مهدىعليه‌السلام ، چنين كند.

و مراد، تبديل صورت زمين است در زمان آن حضرت، به صورتى ديگر، به جهت كثرت عدل و باران و اشجار و گياه و ساير بركات.

نوزدهم: تكميل عقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك، بر سر ايشان، و رفتن كينه و حسد از دلهايشان و كثرت علوم و حكمت ايشان، چنان كه در كتاب زراد است كه گفت: گفتم به امام صادقعليه‌السلام : مى ترسم كه از مومنين نباشم.

فرمود: براى چه؟

گفتم: براى آن كه نمى يابيم در ميان خود، كسى را كه بوده باشد برادر او در نزد او برگزيده تر و محبوب تر از درهم و دينار، و مى يابيم در هم و دينار را محبوب تر در نزد خود از برادرى كه جمع نموده ميان ما و او موالات اميرالمومنينعليه‌السلام .

فرمود: نه چنين است. شماها مومنيد ولكن كامل نخواهيد كرد ايمان خود را تا اين كه خروج كند قائمعليه‌السلام ؛ پس در آن زمان، جمع مى نمايد خداوند تبارك و تعالى عقول شما را.

در خرايج راوندى و كمال الدين صدوق روايت است از حضرت باقرعليه‌السلام كه فرمود: هرگاه خروج كرد قائم ماعليه‌السلام ، مى گذارد دست خود را بر سر بندگان، پس جمع مى نمايد به سبب آن، عقل هاى ايشان را و كامل مى گردد به آن، خردهاى ايشان.

بيستم: قوت خارج از عادت، در ديدگان و گوش هاى آن حضرت و اصحاب او.

چنانكه در كافى و خرايج روايت است از امام صادقعليه‌السلام كه فرمودند: به درستى كه قائم ما هرگاه خروج كند، قوت مى دهد خداوند در گوش ها و چشم ها شيعيان ما تا اين كه مى شود ميان ايشان و قائمعليه‌السلام ، به قدر چهار فرسخ، پس با ايشان تكلم مى كند و ايشان مى شنوند و نظر مى كنند به سوى آن جناب.

شيخ جليل، فضل بن شاذان، در كتاب غيبت خود روايت كرده از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمودند: به درستى كه مومن، در زمان قائمعليه‌السلام در مشرق است، و مى بيند برادر خود را كه در مغرب است و همچنين، آن كه در مغرب است، مى بيند برادر خود را كه در مشرق است.

بيست و يكم: دادن قوت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت. چنانكه در كافى است از عبدالملك بن اعين كه گفت: برخاستم در نزد ابى جعفرعليه‌السلام ، تكيه كردم بر دستم، پس گريستم و گفتم: آرزو داشتم كه من درك نمايم اين امر را - يعنى سلطنت ظاهر ائمهعليه‌السلام - را و در من قوتى باشد.

پس فرمود: آيا راضى نيستند كه دشمنان شما بكشند بعضى، بعضى را و شما در خانه هاى خود آسوده باشيد؟ اگر امر چنان شد، يعنى فرج عظيم آمد، داده مى شود به هر مردى از شما، قوت چهل مرد و گردانده مى شود دل هاى شما مانند پاره آهن (يعنى در محكم بودن) اگر خواستيد به آن قوت، كوه را بركنيد، خواهيد توانست و شماييد قوام زمين و خزان آن.

و در كمال الدين صدوق روايت است از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: نگفت جناب لوط به قوم خود( قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ ) (۲۸)

مگر در قياس و آرزوى فوت قائمعليه‌السلام ، و ذكر نكرد مگر شدت اصحاب او را كه داده مى شود به يك مرد از ايشان، قوت چهل مرد.

و اين مضمون را شيخ صدوق در خصال از حضرت سجادعليه‌السلام و شيخ مفيد در اختصاص و ابن قولويه در كامل الزياره و فضل بن شاذان در غيبت خود، از امام صادقعليه‌السلام و و عياشى در تفسير خود روايت كردند.

و در كمال الدين است كه امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: آن جناب، دست خود را بر سر بندگان خدا بگذارد؛ پس نماند مؤمنى مگر آن كه دلش محكم تر از پاره آهن شود، و بدهد به او قوت چهل مرد را.

بيست دوم: برداشته شدن فقيه و خوف از كفار و مشركان و منافقان، و ميسر شدن بندگى خدا تعالى و سلوك در امور دنيا و دين، حسب قوانين آسمانيه، بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اى از آنها از بيم مخالفان و ارتكاب اعمال ناشايسته؛ چنان كه خداى تعالى وعده فرمود در كلام خود:

( وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ) (۲۹) ؛ وعده داده خداى تعالى آنان را كه ايمان آوردند از شما و كارهاى شايسته كردند كه البته خليفه گرداند ايشان را چنان كه خليفه گردانيد آنان را كه پيش از ايشان بودند و البته متمكن خواهد كرد براى ايشان، دين ايشان را كه پسنديد برايشان، و البته تبديل خواهد كرد ترس ايشان را به ايمنى، كه بپرستند مرا و شريك قرار ندهند براى من چيزى را.

شيخ طبرسى در مجمع البيان فرمود كه: روايت از اهل بيتعليه‌السلام اين است كه آيه، در حق مهدىعليه‌السلام است.

و روايت كرده عياشى كه حضرت سجادعليه‌السلام اين آيه را تلاوت كرد، آن گاه فرمود كه: ايشان و الله شيعيان ما اهل بيت اند.

اين كار، يعنى اين سه احسان بزرگ،(٣۰)

به ايشان مى شود بر دست مردى از ما، و او مهدى اين امت است.

بيست سوم: فرا گرفتن سلطنت آن حضرت، تمام روى زمين را، از مشرق تا مغرب، بر و بحر، معموره و خراب و كوه و دشت؛ نماند جايى كه حكمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معنى متواتر است.

شيخ صدوق در علل و عيون و كمال الدين روايت كرده از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خبر طولانى كه فرمود: در شب معراج نظر كردم به ساق عرش پس ديدم دوازده نور را؛ در هر نورى سطر سبزى بود كه بر آن، اسم وصيى از اوصياى من بود؛ اول ايشان على بن ابى طالبعليه‌السلام و آخر ايشان مهدى امت من.

گفتم: اى پروردگار من! اينها اوصياى منند پس از من؟

پس خطاب رسيد كه: اى محمد! اينها اوليا و اوصيا و حجت هاى منند بعد از تو بر خلق، و ايشان اوصياى تو هستند و خلفاى تو و بهترين خلق من بعد از تو.

قسم به عزت و جلال خود كه البته ظاهر كنم به ايشان، دين خود را و بلند كنم از ايشان، كلمه خود را و پاك كنم به آخر ايشان، زمين خود را از دشمنان خود و البته مالك گردانم او را مشرق هاى زمين و مغرب هاى آن را و البته مسخر كنم براى او بادها را و البته همواره كنم براى او ابرهاى سخت را و البته بالا برم او را در اسباب - يعنى راه هاى آسمان - و البته يارى كنم او را به لشكر خود و قوت دهم او را به ملائكه خود؛ تا بالا گيرد دعوت من، و جمع شوند خلايق بر توحيد من.

آن گاه سلطنت او را دوام دهم و روزگار سلطنت را ميان اولياى خود، تا روز قيامت، به نوبت گذارم.

بيست و چهارم: پر شدن تمام روى زمين از عدل و داد؛ چنانكه در كمتر خبرى - الهى يا نبوى، خاصى يا عامى - ذكرى از حضرت مهدىعليه‌السلام شده كه اين بشارت و اين منقبت براى آن جناب، مذكور نباشد در آن.

در عيون شيخ صدوق روايت است از امام رضاعليه‌السلام كه فرمود: چون آن حضرت خروج كند، روشن شود زمين به نور پروردگار خود و گذاشته شود ميزان عدل و ميان مردم؛ پس ظلم نمى كند احدى، احدى را.

در ارشاد شيخ مفيد روايت از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود: هر گاه قائمعليه‌السلام خروج كرد، حكم مى كند به عدل و مرتفع مى شود در ايام او جور، و ايمن مى شود به و راه ها، بيرون مى آورد زمين، بركات خود را، و بر مى گردد هر حقى به سوى اهل آن حق، و باقى نمى ماند اهل دينى مگر آن كه اظهار اسلام كند و اعتراف كند به ايمان.

در كمال الدين است كه ريان بن الصلت عرض كرد به امام رضاعليه‌السلام كه: تو صاحب اين امرى؟

فرمود: من صاحب اين امر هستم ولكن نيستم آن كسى كه پر مى كند زمين را از عدل، چنان كه پر شده از جور.

بيست و پنجم: حكم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بينه و شاهد از احدى.

در بصائر الدرجات صفار روايت است از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: هرگز دنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اين كه خروج كند مردى از ما اهل بيت كه حكم كند به حكم داوود و آل داوود؛ نخواهد از مردم، بينه.

به روايت ديگر فرمود: عطا خواهد كرد به هر نفسى (كسى) حكم او را.

نيز روايت كرده از آن جناب كه فرمود: هرگاه قائم آل محمدعليه‌السلام خروج كرد، حكم مى كند به حكم داوود و سليمان؛ نمى خواهد از مردم شاهدى.

در دعوات سيد فضل الله راوندى روايت است از حضرت عسكرىعليه‌السلام كه در جواب آن كسى كه پرسيد: چون قائمعليه‌السلام برخاست، به چه حكم مى كند؟ نوشت: پس هر گاه خروج كرد، حكم مى كند ميان مردم به علم خود، مثل حكم داوود و نمى خواهد از مردم، بينه.

بيست و ششم: اطاعت حيوانات، از انصار و ياران آن حضرت.

بيست و هفتم: امتياز دادن خداوند تبارك و تعالى، آن حضرت را در شب معراج پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - بهد از نماياندن اشباح نوانيه ائمهعليهم‌السلام به آن حضرت، از امير المؤمنينعليه‌السلام تا حجت عصرعليه‌السلام - به اين كه فرمود به روايت ابن عباس: اين قائمعليه‌السلام ، حلال مى كند حلال مرا و حرام مى كند حرام مرا و انتقام مى كشد - اى محمد! - از اعداى من.

اى محمد دوست دار او را و دوست دار كسى را كه دوست مى دارد او را.

بيست و هشتم: نزول حضرت روح الله - عيسى بن مريمعليهما‌السلام - از آسمان، براى يارى حضرت مهدىعليه‌السلام و نماز كردن پشت سر آن جناب.

در كمال الدين روايت است از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: قسم به آن كه مرا به راستى به پيغمبرى فرستاد كه اگر نماند از دنيا مگر يك روز، طولانى مى كند خدا آن روز را تا خروج كند در آن روز، فرزندم مهدى، و فرود آيد روح الله - عيسى بن مريمعليهما‌السلام - و نماز كند پشت سر او.

در اعلام الورى از شيخ طبرسى روايت شده از حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام كه فرمود: نيست از ما احدى مگر آن كه واقع مى شود در گردن او بيعت از طاغيه زمان او، مگر قائمى كه نماز مى كند روح الله - عيسىعليه‌السلام - پشت سر او.

در غيبت شيخ طوسى روايت شده از آن جنابصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرموده به فاطمهعليهما‌السلام كه: اى فرزند من! داده شده به ما اهل بيت، هفت چيز كه داده نشده به احدى پيش از ما:

۱ - پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و آن پدر تو است.

۲ - وصى ما بهترين اوصياست و آن شوهر تو است.

٣ - و شهيد ما بهترين شهيد است و آن عم پدر تو - حمزه - است.

۴. از ماست كسى كه براى او دو بال سبز است كه پرواز مى كند به آن، در بهشت.

۵ و ۶ - از ماست دو سبط اين امت و آن دو پسر تو، حسن و حسينند.

۷ - از ماست - قسم به خداوندى كه نيست خدايى جز او! - مهدى اين امت؛ آن كه نماز مى كند پشت سر او، عيسى بن مريم.

آن گاه دست مبارك بر كتف حسينعليه‌السلام گذاشت و سه مرتبه فرمود: از اين است.

بيست و نهم: قتل دجال لعين كه از عذاب هاى الهى است براى اهل قبله.

سى ام: انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنيا، به وجود او.

و مكرر حضرت صادقعليه‌السلام به اين بيت مترنم بودند:

لكل اناس دوله ير قبونها

و دولتنا فى آخر الدهر يظهر

و در غيبت نعمانى روايت شده از امام باقرعليه‌السلام كه فرمود: دولت ما آخر دولت هاست و نمى ماند اهل بيتى كه براى ايشان دولتى است مگر آن كه سلطنت خواهند كرد پيش از ما؛ تا اين كه آن گاه كه بينند سيره و سلوك ما را، نگويند كه هر گاه ما سلطنت مى كرديم، سلوك مى نموديم مثل سلوك اين جماعت، و اين است قول خداى عزوجل:( قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّـهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّـهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ) (٣۱)

در غيبت فضل بن شاذان همين خبر را به سند صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است.

پوشيده نماند كه آنچه ذكر كرديم،(٣۲) نمونه است از خصايص و تشريفات الهيه مهدويه كه معلوم مى شود اندكى از مقامات عاليه آن حضرت و بزرگى سلطنت آن جناب كه كسى نديده و نشنيده و نخواهد ديد، و رفع مى شود استغراب(٣٣)

بعضى آنچه وارد شده در حق آن حضرت.

شيخ نعمانى در غيبت خود روايت كرده كه: كسى پرسيد از حضرت صادقعليه‌السلام كه: آيا قائمعليه‌السلام متولد شده؟ فرمود: نه! اگر من او را درك كنم، هر آينه خدمت مى كنم او را، در ايام حيات خود.

و آن جناب، بعد از نماز ظهر، دعا مى كردند براى حضرت قائمعليه‌السلام .

پس راوى عرض كرد كه: براى خود دعا كردى

فرمود: دعا دعا كردم براى نور آل محمدعليهم‌السلام و سابق ايشان و انتقام كشنده از اعداى ايشان.