خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)25%

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج) نویسنده:
محقق: رضا استادی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14632 / دانلود: 4008
اندازه اندازه اندازه
خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده:
فارسی

1

سوم: از تكاليف، دعا كردن است براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليه‌السلام

از شرور شياطين انس و جن، و طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر كفار و ملحدين و منافقين براى آن جناب؛ و اين، نوعى است از اظهار بندگى، و رضاى به آنچه خداى تعالى وعده فرموده كه چنين گوهر گران بهايى را - كه در خزانه قدرت و رحمت خود پرورده، و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت كشيده - در روزى كه خود مصلحت داند، ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع آن روشن نمايد.

و با چنان وعده منجر حتمى، در دعاى ما براى آن حضرت، جز اداى رسم بندگى و اظهار شوق، و زيادتى محبت و ثواب و رضا به موهبت كبراى خداوندى، اثرى ظاهرى نباشد؛ اگر چه بسيار تحريص و تاكيد فرمودند در دعاى براى آن حضرتعليه‌السلام در غالب اوقات.

سيد جليل، على بن طاووس، در فصل هشتم از كتاب فلاح السائل بعد از ذكر ترغيب در دعاى براى اخوان، فرمود كه: هر گاه اين همه فضل دعاست براى برادران تو، پس چگونه خواهد بود فضل دعا كردن براى سلطان تو؛ كه او سبب وجود توست؛ و تو اعتقادى دارى كه اگر نبود آن جناب، نمى آفريد خداوند تو را و نه احدى از مكلفين را، در زمان او و زمان تو؛ و اين كه لطف وجود اوعليه‌السلام ، سبب است از براى هر چه كه تو و غير تو در آنيد؛ و سبب است از براى هر خير كه مى رسيد به آن.

پس حذر كن و باز حذر كن از اين كه مقدم بدارى نفس خود را، يا احدى از خلايق را در ولا و دعا، بر آن جنابعليه‌السلام ، و حاضر كن قلب و زبان خود را در دعاى از براى اين سلطان عظيم الشان!

و حذر كن از اين كه اعتقاد كنى كه من اين كلام را گفتم براى اين كه جناب به دعاى تو محتاج است؛ هيهات! كه اگر اين را معتقد شوى، پس تو مريضى در اعتقاد و دوستى خود.

بلكه اين را گفتم براى آن چيزى كه تو را شناساندم از حق عظيم آن جناب بر تو، و احسان بزرگ او بر تو، و به جهت اين كه هر گاه دعا كردى براى او پيش از دعا كردن براى نفس خود - براى آن كه عزيز است نزد تو - نزديك تر خواهد بود آن كه خداوند جل جلاله، ابواب اجابت را در پيش روى تو باز نمايد؛ زيرا تويى كه ابواب قبول دعا را به سبب گناهان، به روى خود بستى.

پس هر گاه دعا كردى براى اين مولا خاص، در نزد مالك احياء و اموات، اميد است به جهت آن وجود مقدس، خداوند، ابواب اجابت را باز نمايد؛ پس تو در دعا كردن براى نفسى خود و براى آن كه دعا مى كنى براى او، داخل شوى در زمره اهل فضل او، و فرا مى گيرد رحمت خداوند جل جلاله تو را، و كرم و عنايت او به تو؛ زيرا كه چنگ زدى در دعا به حبل او.

ذكر چند دعا در رابطه با امام عصر (عجل الله تعالى فرج الشريف)

سيد رضى الدين على بن طاووسرحمه‌الله عليه در كتاب فلاح السائل بعد از كلام سابق فرموده: از جمله روايات، روايتى است كه ذكر كرده آن را جماعتى از اصحاب ما؛ و ما اختيار نموديم خبرى را كه ذكر كرده آن را ابن ابى قره در كتاب خود به اسناد خود از صالحينعليهم‌السلام كه فرمود: مكرر بخوان در شب بيست و سوم از ماه رمضان، در حالت ايستاده و نشسته، و بر هر حالتى كه باشى، و در تمام آن ماه، و هر قسم كه ممكن شود تو را، و هر زمان ديگر؛ مى گويى بعد از تمجيد كردن خداى تعالى و صلوات بر پيغمبر و آل اوعليهم‌السلام :

«اللهم كن لوليك القائم بأمرك محمد بن الحسن المهدي عليه و على آبائه أفضل الصلاة و السلام في هذه الساعة و في كل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و مؤيدا حتى تسكنه أرضك طوعا و تمتعه فيها طولا و عرضا و تجعله و ذريته من الأئمة الوارثين اللهم انصره و انتصر به و اجعل النصر منك على يده و اجعل النصر له و الفتح على وجهه و لا توجه الأمر إلى غيره اللهم أظهر به دينك و سنة نبيك حتى لا يستخفي بشي ء من الحق مخافة أحد من الخلق اللهم إني أرغب إليك في دولة كريمة تعز بها الإسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله و تجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك و القادة إلى سبيلك و آتِنا فِي الدّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْ آخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ و اجمع لنا خير الدارين و اقض عنا جميع ما تحب فيهما و اجعل لنا في ذلك الخيرة برحمتك و منك في عافية آمين رب العالمين و زدنا من فضلك و يدك الملأى فإن كل معط ينقص من ملكه و عطاؤك يزيد في ملكك »(۴۵) .

و ثقه الاسلام، در كافى روايت نموده از محمد بن عيسى، به اسناد خود از بعضى از صالحينعليهم‌السلام كه فرمود: مى گويى بعد از تحميد خداوند تبارك و تعالى و صلوات بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«اللّهُمّ كُنْ لِوَلِيّكَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فِي هَذِهِ السّاعَةِ وَ فِي كُلّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ قَاعِداً وَ عَوْناً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتّعَهُ فِيهَا طَوِيلًا »(۴۶) .

و شيخ ابراهيم كفعمى - در مصباح - دعا را چنين نقل نموده:

«اللهم كن لوليك محمد بن الحسن المهدي في هذه الساعة و في كل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه أرضك طوعا و تمتعه فيها طويلا »

چهارم: صدقه دادن است - به آنچه مسير شود، در هر وقت - براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليه‌السلام

و ما اين مطلب را در كتاب كلمه طيبه توضيح داديم به اين كه: هر صدقه (اى) كه انسان مى دهد به هر كس، براى هر فايده و غرضى كه در نظر گرفته، يا براى نفس خود است، يا براى محبوب عزيزى كه در نزد او گرامى است و متوقف است - به حسب ظاهر - اصلاح بسيارى از امور معاش و معاد او به وجود سلامتى او؛ چون معلم ناصح، پدر و مادر، فرزند، عيان، اخوان و امثال ايشان؛ مثلا در حالت مرض يا سفر كردن يكى از ايشان، صدقه مى دهد به جهت صحت و سلامتى او.

و خير آن - بالاخره - بر مى گردد به خود او؛ زيرا صحت عالم، سبب سلامتى دين اوست، و سلامتى فرزند، باعث قلت يا بر طرف شدن زحمت و كلفت و بقاى نام نيك او و استمرار طلب مغفرت براى اوست و هكذا.

و چون به برهان عقل و نقل و وجدان، هيچ نفسى عزيزتر و گرامى تر نيست و نبايد باشد از وجود مقدس امام عصرعليه‌السلام ؛ بلكه بايد محبوب تر از نفس خويش باشد؛ كه اگر چنين نباشد، در ايمان، ضعف و نقصان، و در اعتقاد، خلل و سستى است؛ چنان كه به اسانيد معتبره، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت است كه فرمود: ايمان نياورده احدى از شما، تا اين كه بوده باشم من و اهل بيت من، محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم.

و چگونه چنين نباشد و حال آن كه وجود و حيات و دين و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات، از پرتو آن وجود مقدس و اوصياى اوست؛ و چون ناموس عصر، و مدار دهر، و منير آفتاب و ماه، و سبب آرامى زمين و سير افلاك در اين اعصار، حضرت حجت بن الحسنعليهما‌السلام است، و جامه صحت و عافيت، اندازه قامت موزون آن نفس مقدس، و شايسته قد معتدل آن ذات اقدس است، پس بر تمامى خود پرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتى نفس خويش است، چه رسد به آنان كه جز آن وجود مقدس، كسى را لايق هستى و سزاوار عافيت و تن درستى ندانند، لازم و متحتم است كه مقصود اولى و غرض اهم ايشان، از چنگ زدن به دامان هر وسيله و سببى كه براى بقا صحت و استجلاب عافيت و قضاى حاجت و دفع بليات مقرر شده - چون دعا و تضرع و تصدق و توسل - سلامتى حفظ آن وجود مقدس باشد.

پنجم: حج كردن و حج دادن به نيابت امام عصرعليه‌السلام ، چنان كه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم، و آن جناب، تقرير فرمودند.

چنان كه قطب راوندى در كتاب خرايج روايت كرده كه: ابو محمد دعلجى، دو پسر داشت كه يكى از آن دو، صالح بود - و او را ابو الحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد - و پسر ديگر او مرتكب محرمات مى شد.

مردى از شيعيان، زرى به ابو محمد مذكور داد كه به نيابت حضرت صاحب الامرعليه‌السلام حج كند - چنان كه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود - و ابو محمد، قدرى از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود برد كه براى حضرت حج كند.

وقتى كه از حج برگشت، نقل كرد كه: در موقف - يعنى عرفات - جوان گندم گون نيكو هياتى را ديدم كه مشغول تضرع و ابتهال و دعا بود، و چون من نزديك او رسيدم، به سوى من التفات نمود و فرمود: اى شيخ! آيا حيا نمى كنى؟ من گفتم: اى سيد من! از چه چيزى حيا كنم؟

فرمود: به تو حجه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى و تو آن را به فاسقى مى دهى كه خمر مى آشامد، نزديك است كه اين چشم ضايع شد.

ششم: برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك آن حضرت، خصوص اگر به اسم مبارك قائمعليه‌السلام باشد؛ چنانكه سيره تمام اصناف اماميه - كثر هم الله تعالى - بر آن مستقر شده در جميع بلاد، از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم، و اين خود كاشف باشد از وجود ماخذ و اصلى براى اين عمل؛ اگر چه تاكنون به نظر نرسيده، ولكن از چند نفر از علما و اهل اطلاع، مسموع شد كه ايشان خبرى در اين باب ديدند.

بعضى از علما نقل كرده كه اين مطلب را سوال كردند از عالم متبحر جليل، سيد عبدالله، سبط محدث جزايرى، و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادند كه خبرى ديدند كه مضمون آن اين است: روزى در مجلس حضرت صادقعليه‌السلام اسم مبارك آن جناب برده شد، پس حضرت به حجت تعظيم و احترام آن، برخاست.

در اهل سنت، اين عادت مرسوم است براى مبارك حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سيد احمد مفتى شافعى مكى معاصر، در سيره خود گفته: جارى شد عادت بر اين كه مردم چون مى شوند ذكر وصف حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر مى خيزند به جهت تعظيم آن حضرت، و اين برخاستن مستحسن است؛ چون در آن برخاستن، تعظيم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، و به جا آورده اند اين كار رإ؛للّه للّهّ ّ بسيارى از علماى امت كه به ايشان بايد اقتدا نمود.

حلبى، از علماى اهل سنت در سيره گفته كه: بعضى حكايت كرده اند از امام سبكى شافعى (كه) جمع شد در نزد او بسيارى از علماى عصر او پس خوانده قصيده خوانى كلام صرصرى را در مدح آن جنابصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

قليل لمدح المصطفى الخط بالذهب

على ورق من خط احسن من كتب

و ان تنهض الاشراف عند سماعه

قياما صفوفا او جثيا على الركب

پس در اين حال، برخاست امام سبكى و جميع كسانى كه در مجلس بودند؛ پس وجد عظيمى در آن مجلس شد.

هفتم: از تكاليف در ظلمات ايام غيبت، تضرع و مسالت از خداوند تبارك و تعالى، به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق(۴۷)

شبهات شياطين و زنادقه مسلمين، كه زندقه كفر خود را به لباسى از كلمات حقه پوشانيده اند چون دانه اى كه صياد در زير دام پنهان كند، و پيوسته به آن، ضعفا را صيد و اباطيل خود را به وسيله آن چند كلمه حقه، در قلوب داخل كنند.

چنانكه براى اهل ديانت مشكل و مشتبه نمودند كه راست شده و عده اى كه صادقينعليهم‌السلام دادند، چنان كه نعمانى در غيبت خود، از جناب صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: به درستى كه از براى صاحب اين امر، غيبتى است، كه متمسك در آن غيبت به دين خود، مانند كسى است كه به دست خود، خار درخت خاردار را بتراشد تا همواره شود.

و از اين جهت، امر فرمودند به خو ا ندن برخى از دعاها؛

شيخ نعمانى در غيبت و كلينى در كافى به اسانيد متعدده روايت كردند از زراره كه گفت: شنيدم كه ابو عبداللهعليه‌السلام مى فرمايد: به درستى كه از براى قائمعليه‌السلام غيبتى است پيش از آن كه خروج كند.

پس گفتم: از براى چه؟

گفت: مى ترسد؛ و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك.

آن گاه فرمود: اى زراره! و اوست منتظر و اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش؛ پس بعضى از مردم مى گويند كه پدرش مرد و جانشينى نگذاشت، و بعضى از ايشان مى گويند كه حمل بود، و بعضى از ايشان مى گويند كه او غائب است، و بعضى مى گويند كه متولد شد پيش از وفات پدرش به دو سال؛ و اوست منتظر؛ غير اين كه خداوند خواسته كه امتحان كند قلوب شيعه را؛ پس در اين زمان، به شك مى افتد مبطلون.

زراره گفت: پس گفتم تن فداى تو شدم! اگر درك كردم آن زمان را كدام عمل را بكنم؟

فرمود: اى زراره! اگر درك كردى آن زمان را پس بخوان اين دعا را:

«اللّهُمّ عَرّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنّكَ إِنْ لَمْ تُعَرّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيّكَ اللّهُمّ عَرّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنّكَ إِنْ لَمْ تُعَرّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجّتَكَ اللّهُمّ عَرّفْنِي حُجّتَكَ فَإِنّكَ إِنْ لَمْ تُعَرّفْنِي حُجّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِى »(۴۸) .

دعاى غريق

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين روايت كرده از عبدالله بن سنان كه گفت: فرمود ابو عبداللهعليه‌السلام : زود است مى رسد به شم شبهه؛ پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده، و نجات نمى يابد در آن شبهه، مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را.

گفتم: چگونه است دعاى غريق؟

فرمود: مى گويى: «يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب! ثبت قلبى على دينك

پس گفتم: يا مقلب القلوب و الابصار! ثبت قلبى على دينك.

پس فرمود: به درستى كه خداوند عزوجل مقلب قلوب و ابصار است، ولكن بگو چنان كه من مى گويم!؛ يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك.

هشتم: از تكاليف عامه رعاياى حضرت صاحب الامرعليه‌السلام ، استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و نديدن راه چارى، و خواستن از جنابش حل شبهه، و رفع كربه و دفع بليه، و نشان دادن راه به مقصود را، به آن نحوى كه خود صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند، حسب قدرت الهيه و علوم لدنيه ربانيه اى كه داراست، و بر حال هر كس در هر جا، دانا، و بر اجابت مسؤولش توانا، بلكه پيوسته فضلش به هر كس به اندازه قابليت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد، رسيده و مى رسد، و از نظر در امورى رعايانى خود - از مطيع و عاصى و عالم و جاهل و شريف و دنى و قوى و ضعيف - غفلت نكرده و نمى كند.

و خود آن جناب، در توقيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند، نوشتند كه: پس به تحقيق كه علم ما محيط است به خبرهاى شما، و غايب نمى شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و بلايى كه به شما مى رسد.

و شيخ جليل، على بن حسين مسعودى در كتاب اثبات الوصيه روايت كرده از حضرت ابى محمد، ايام حسن عسکریعليه‌السلام كه آن جناب فرمود: چون حضرت صاحبعليه‌السلام متولد شد خداوند تبارك و تعالى دو ملك را فرستاد؛ پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرداق عرش، تا اين كه ايستاد در حضور خداوند تبارك و تعالى؛ پس خداوند فرمود به او: مرحبا! به تو عطا مى كنم، و به تو مى آمرزم، و به تو عذاب مى كنم.

و شيخ طوسىرحمه‌الله در كتاب غيبت روايت كرده به سند معتبر، از ابوالقاسم، حسين بن روح، نايب سوم امام زمان كه گفت: اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن؛ پس رفتم نزد ابى طاهر بن بلال، در ايام استقامتش - يعنى پيش از آن كه بعضى مذاهب باطله اختيار كند - پس آن اختلاف را به او فهماندم؛ گفت: مرا مهلت بده؛ پس او را مهلت دادم چند روز؛ آن گاه مراجعت كردم به نزد او، بيرون آورد حديثى به اسناد خود، از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود:

هر گاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى دارد آن را بر رسول خودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه بر اميرالمؤمنين و يكايك ائمهعليهم‌السلام تا آن كه منتهى بشود به سوى صاحب الزمانعليه‌السلام ، آن گاه بيرون مى آيد به سوى دنيا.

و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا بردند عملى را به سوى خداوند عزوجل، عرض مى شود بر صاحب الزمانعليه‌السلام آن گاه بر هر يك از امامان، تا اين كه عرض مى شود بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه عرض مى شود بر خداوند عزوجل.

پس هر چه فرود مى آيد از جانب خداوند، بر دست ايشان است، آنچه بالا مى رود به سوى خداوند عزوجل، بر دست ايشان است، و بى نياز نيستند از خداوند عزوجل، به قدر به هم زدن چشمى.

و سيد حسين مفتى كركى، سبط محقق ثانى، در كتاب دفع المناوات از كتاب براهين نقل كرده كه او روايت نموده از ابى حمزه، از حضرت كاظمعليه‌السلام كه گفت: شنيدم آن جناب مى فرمايد: نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امرى، مگر آن كه ابتدا مى كند به امامعليه‌السلام ؛ پس معروض مى دارد آن را بر آن جناب، و به درستى كه محل رفت و آمد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى، صاحب اين امر است.

و در حديث ابوالوفاى شيرازى آمده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به او: چون درمانده و گرفتارى شدى، پس استغاثه كن به حجتعليه‌السلام كه او تو را در مى يابد و او فريادرس پناه است از براى هر كس كه به او استغاثه كند.

و شيخ كشى در رجال و شيخ صفار در بصاير روايت كرده اند از رميله كه گفت: تب شديدى كردم در زمان اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، پس در نفس خود، خفتى يافتم در روز جمعه و گفتم: نمى دانم چيزى را بهتر از آن كه آبى بر خود بريزم - يعنى غسل كنم - و نماز كنم در عقب اميرالمؤمنينعليه‌السلام پس چنين كردم، آن گاه به مسجد.

چون اميرالمؤمنينعليه‌السلام بالاى بر آمد، آن تب به من برگشت.

وقتى اميرالمؤمنينعليه‌السلام مراجعت نمود و داخل قصر (خانه) شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: اى رميله! (چه شده بود كه) ديدم تو را كه بعضى از اعضاى تو درهم مى شد؟

پس نقل كردم براى آن جناب، حالت خود را كه در آن بودم، و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب.

پس فرمود: اى رميله! نيست مؤمنى كه مريض شود، مگر آن كه مريض مى شويم ما به جهت مرض او، و محزون نمى شود، مگر آن كه محزون مى شويم به جهت حزن او؛ و دعا نمى كند، آن كه آمين مى گوييم براى او؛ و ساكت نمى شود، مگر آن كه دعا مى كنيم براى او.

پس گفتم به آن جناب: يا اميرالمؤمنين! فداى تو شوم! اين لطف و مرحمت، براى كسانى است كه با جناب تواند در اين قصر (خانه)؛ خبر ده مرا از حال كسانى كه در اطراف زمينند!

فرمود: اى رميله! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤمنى در مشرق زمين و مغرب آن.

و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران، به سندهاى بسيار روايت كرده اند از جناب باقر و صادقعليهما‌السلام كه فرمودند: به درستى كه خداوند نمى گذارد زمين را، مگر آن كه در آن عالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين؛ پس اگر مومنين زياد كردند چيزى را، بر مى گرداند ايشان را (و به روايتى: مى اندازد آن) و اگر كم كردند، تمام مى كند براى ايشان؛ و اگر چنين نبود، مختلط (و مشتبه) مى شد بر مسلمين، امور ايشان (و به روايتى: حق از باطل شناخته نمى شد).

در تحفه الزائر مجلسى و مفاتيح النجاه سبزوارى است كه: هر كه را حاجتى باشد، آنچه مذكور مى شود، بنويسيد در رقعه اى، و در يكى از قبور ائمهعليهم‌السلام بيندازد، يا ببندد و مهر كند و خاك پاك را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهرى يا چاهى عميق يا غدير آبى اندازد، كه به حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام مى رسد و او - بنفسه - متولى برآوردن حاجت مى شود.

رقعه حاجت

«بِسْمِ اللّهِ الرّحْمنِ الرّحِيمِ كتبت يا مولاي صلوات الله عليك مستغيثا و شكوت ما نزل بي مستجيرا بالله عز و جل ثم بك من أمر قد دهمني و أشغل قلبي و أطال فكري و سلبني بعض لبي و غير خطير نعمة الله عندي أسلمني عند تخيل وروده الخليل و تبرأ مني عند ترائي إقباله إلي الحميم و عجزت عن دفاعه حيلتي و خانني في تحمله صبري و قوتي فلجأت فيه إليك و توكلت في المسألة لله جل ثناؤه عليه و عليك في دفاعه عني علما بمكانك من الله رب العالمين ولي التدبير و مالك الأمور واثقا بك في المسارعة في الشفاعة إليه جل ثناؤه في أمري متيقنا لإجابته تبارك و تعالى إياك بإعطاء سؤلي و أنت يا مولاي جدير بتحقيق ظني و تصديق أملي فيك في أمر كذا و كذا فيما لا طاقة لي بحمله و لا صبر لي عليه و إن كنت مستحقا له و لأضعافه بقبيح أفعالي و تفريطي في الواجبات التي لله عز و جل فأغثني يا مولاي صلوات الله عليك عند اللهف و قدم المسألة لله عز و جل في أمري قبل حلول التلف و شماتة الأعداء فبك بسطت النعمة علي و اسأل الله جل جلاله لي نصرا عزيزا و فتحا قريبا فيه بلوغ الآمال و خير المبادي و خواتيم الأعمال و الأمن من المخاوف كلها في كل حال إنه جل ثناؤه لما يشاء فعال و هو حسبي وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ في المبدإ و المآل

آن گاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد: يا عثمان بن سعيد العمرى، يا ولد او محمد بن عثمان، يا حسين بن روح يا على بن محمد السمرى، و يكى از اين جماعت را ندا كند و بگويد:

«يا فلان بن فلان سلام عليك أشهد أن وفاتك في سبيل الله و أنك حي عند الله مرزوق و قد خاطبتك في حياتك التي لك عند الله عز و جل و هذه رقعتي و حاجتي إلى مولانا ع فسلمها إليه فأنت الثقة الأمين »(۴۹) پس نوشته را در چاه يا نهر اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.

واسطه بودن نواب اربعه، در ايام غيبت صغرى و كبرى

و از اين خبر شريف، چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظم، چنان كه در غيبت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوايج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقعيات، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و به اين منصب بزرگ، مفتخر و سرافرازند.

پس معلوم شود كه خوان احسان وجودم و كرم و فضل و نعم امام زمانعليه‌السلام در قطرى از اقطار ارض، براى هر پريشان درمانده و گم گشته و امانده و متحير نادان و سر گشته حيران، گسترده است، و باب آن باز، و شارعش عام؛ با صدق اضطرار و حاجت، و عزم با صفاى طويت و اخلاص سريرت؛ اگر نادان است، شربت عملش بخشند، و اگر گم شده است، به راهش رسانند، و اگر مريض است، لباس عافيتش پوشند.

سيد بن طاووسرحمه‌الله عليه در كشف المحجه فرموده در ضمن وصاياى به فرزندش محمد كه: چون خبر ولادت تو به من رسيد، و من در مشهد حسينعليه‌السلام بودم؛ برخاستم در حضور خداوند جل جلاله در مقام ذل و انكسار، و شكر براى آنچه مرا تشريف نمودند از ولادت تو - از سرور و نيكى ها - و گرداندم تو را به امر خداوند جل و جلاله، بنده مولاى ما مهدىعليه‌السلام و تو را معلق كردم بر او؛ و چه بسيار شده كه محتاج شديم در وقت نزول حادثه اى كه براى تو شد به سوى آن جناب، و ديدم آن جناب را در چندين مقامات در خواب، كه خود، متولى شد قضاى حوايج تو را با انعام بزرگى در حق من و در حق تو كه نمى رسد وصف كردن آن؛ پس بوده باش در موالات آن جناب، و وفا كردن از براى او و تعلق خاطر او، به قدر مراد خداوند جل جلاله و مراد رسول و مراد پدران او و مراد آن جنابعليه‌السلام از تو.

و مناسب است كه ختم كنيم اين مقام را به ذكر يكى از توسلات مأثوره مجربه:

شيخ ابو عبدالله، سلمان بن حسن صهرشتى، تلميذ شيخ طوسىرحمه‌الله عليه در قبس المصباح - چنان كه در بحار نقل كرده - ذكر نموده كه شنيدم از شيخ ابو عبدالله، حسين بن حسن بن بابويهرحمه‌الله عليه - در رى، سال ۴۴۰ - كه روايت مى كرد از عم خود، ابى جعفر، محمد بن على بن بابويهرحمه‌الله عليه؛ گفت: خبر داد مرا بعضى از مشايخ قميين كه وارد شد بر من اندوه سختى، و طاقتم سست و ضعيف شد و آسان نبود در نفسم كه آن را افشا كنم براى احدى از اهل و اخوان خودم؛

پس خوابيدم در حالتى كه چنين مغموم بودم؛ پس ديدم مردى را كه خوش رو و با جامه نيكو و بوى خوش بود، كه گمان كردم او را بعضى از مشايخ قميين كه در نزد ايشان قرائت مى كردم (درس مى خواندم)؛ پس در نفس خود گفتم: تا كى رنج و مشقت كشم از هم و غم خود، و افشا نكنم آن را از براى او احدى از برادران خود؟ و اين شيخى است از مشايخ علما؛ اين را براى او ذكر مى كنم؛ پس شايد بيابم در نزد او فرجى.

پس او ابتدا كرد به من و فرمود: مراجعه كن در آنچه به آن گرفتار شدى، به سوى خداوند تبارك و تعالى، استعانت بجوى به صاحب الزمانعليه‌السلام ، و او را براى خود مفزع بگير؛ زيرا كه او نيكو معينى است.

و اوست عصمت اولياء مؤمنين خود.

آن گاه دست راست مرا گرفت و گفت: او را زيارت كن و سلام كن بر او، و تقاضا كن از او كه شفاعت كند براى تو در نزد خداوند عزوجل در حاجت تو!

پس گفتم به او: تعليم كن به من كه چگونه بگويم! پس به تحقيق، همى كه در او هستم، از خاطر من برد هر زيارت و دعا را.

پس آهى سرد بركشيد و گفت: لا حول و لا قوه الا بالله و به دست خود، سينه مرا مسح كرد و گفت: خدا كافى توست و بر تو باكى نيست؛ تطهير كن و دو ركعت نماز به جاى آور آن گاه بايست در حالتى كه رو به قبله باشى در زير آسمان بگو:

«سلام الله الكامل التام الشامل العام و صلواته الدائمه و بر كاته القائمه التامه على حجه الله و وليه فى ارضه و بلاده و خليفته على خلقه و عباده سلاله النبوه و بقيه العتره و الصفوه صاحب الزمان و مظهر الايمان و ملقن احكام القرآن و مطهر الارض و ناشر العدل فى الطول و العرض و الحجه القائم المهدى و الامام المنتظر المرضى المرتضى و ابن الائمه الطاهرين الوصى ابن الاوصياء المرضين الهادى المعصوم بن الهداه المعصومين.

السلام عليك يا امام المسلمين و المومنين! اسلام عليك يا وارث علم النبيين و مستودع حكمه الوصيين! السلام عليك يا عصمه الدين! السلام عليك يا معز المومنين المستضعفين! السلام عليك يا مذل الكافرين المتكبرين الظالمين! السلام عليك يا مولاى صاحب الزمان! السلام عليك يابن رسول الله! السلام عليك يابن اميرالمؤمنين! السلام عليك يابن فاطمه الزهراء سيده نسا العالمين! السلام عليك يابن الائمه الحجج المعصومين و الامام على الخلق اجمعين! السلام عليك يا مولاى سلام مخلص لك فى الولايه! اشهد انك الامام المهدى قولا و فعلا؛ و انك الذى تملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا؛ فعجل الله فرجك و سهل مخرجك و قرب زمانك و كثر انصارك و اعوانك و انجز لك ما وعدك و هو اصدق القائلين؛ و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين؛ يا مولاى! يا صاحب الزمان! بابن رسول الله! حاجتى كذا كذا، فاشع لى فى نجاحها؛ فقد توجهت اليك بحاجتى، لعملى لن لك عند الله شفاعه مقبوله و مقاما محمودا فبحق من اختصكم بامره و ارتضاكم لسره و بالشان الذى لكم عند الله بينكم و بينه سل الله تعالى فى نجح طلبتى و اجابه دعوتى و كشف كربتى و به جاى لفظ كذا كذا، حاجت خود را ذكر كن و بخواه آنچه مى خواهى!.»

گفت: پس بيدار شدم در حالتى كه يقين داشتم به فرج، و از شب مقدارى مانده بود كه وسعتى داشت، پس مبادرت كردم و نوشتم آنچه را به من آموخته بود - از خوف آن كه آن را فراموش كنم - آن گاه تطهير كردم و به زير آسمان در آمدم و دو ركعت نماز كردم؛ در ركعت اول، بعد از حمد - چنان كه براى من تعيين نمود - انا فتحنا لك فتحا مبينا را خواندم، و در دوم، بعد از حمد، اذا جاء نصر الله و الفتح را؛ پس چون سلام گفتم، برخاستم - در حالتى كه رو به قبله بودم - و زيارت كردم؛ آن گاه حاجت خود را خواستم و استغاثه كردم به مولاى خود، صاحب الزمانعليه‌السلام ؛ آن گاه سجده شكر كردم؛ طول دادم در آن دعا را، تا آن كه ترسيدم فوت شدن نماز شب را.

آن گاه برخاستم و نماز مقررى خود را خواندم و مشغول شدم به تعقيب بعد از نماز صبح، و نشستم در محراب خود و دعا مى كردم... قسم به خدا كه آفتاب طلوع نكرد، تا آن كه فرج من از آنچه در آن بودم رسيده، و عود نكرد به من مثل آن، در بقيه عمر من، و ندانست احدى از مزدم كه چه بود آن امرى كه مرا درهم انداخت، تا امروز؛ و منت مر خداى راست؛ و له الحمد كثيرا.

سيد بن طاووسرحمه‌الله عليه اين زيارت را در مصباح با اختلاف جزيى و بدون تعيين سوره، و شيخ كفعمى در بلد الامين با سوره نقل كرده، و پيش از نماز و زيارت، غسلى نيز ذكر كرده است(۵۰) .


فصل دوم : مفهوم مشاوره

«مشاوره» از ريشه «شور» است و شور به معناى استخراج، به دست آوردن و كشف كردن است.(۴۳)

در «مجمع البحرين» كه بيان كننده كاربردهاى الفاظ در قرآن و متون حديثى است، در مورد لفظ «مشاوره» و كاربرد فعلى آن، آمده است :

المشاورة مشتقة من شرت العسل، اى استخرجته من موضعه... و شاورته فى الامر واستشرته بمعنى راجعته لاءرى راءيه فيه... و اءشار على بكذا: اى اءرانى ما عنده فيه من المصلحة .(۴۴)

يعنى لفظ «مشاوره» از كاربرد «شرت العسل» به معناى استخراج عسل از كندوى زنبور است. و «شاورته...» يعنى به او مراجعه كردم تا نظر او را به دست آوردم. و جملهاشار على بكذا به اين معناست كه مشاور آنچه را كه مصلحت تشخيص دهد، براى راهنمايى من بازگو كرده است.

«راغب» ضمن اينكه «مشاوره مشورت و تشاور» را يكى دانسته، مى نويسد:... التشاور والمشاورة والمشورة استخراج الراءى بمراجعة البعض الى البعض، من قولهم، شرت العسل اذا اتخذته من موضعه واستخرجته منه... .(۴۵)

يعنى «تشاور، مشاوره و مشورت» هرسه به يك معناست و آن عبارت است از اينكه فردى به فرد ديگر مراجعه كند و راءى و نظر او را در موضوع و مساءله اى به دست آورد، اين مفهوم از جمله «شرت العسل» گرفته شده كه آن هنگام به كار مى رود كه عسل را از جايش بگيرى و بيرونش ‍ بياورى.

از كاربردهاى لفظ «مشاوره» و مشتقات آن، امور زير به دست مى آيد:

۱ - «مشاوره» به كوششى گفته مى شود كه براى به دست آوردن راءى و نظر شخص ديگر و به منظور حل مساءله با مشكل انجام مى گيرد و حتى به صرف مراجعه فرد به ديگرى كه به منظور مشورت صورت پذيرد نيز، گفته مى شود.

۲ - «مشاوره» از امور ذات اضافه است و داراى سه طرف مى باشد:

الف - «مراجعه كننده يا مستشير»؛ يعنى فرد يا گروهى كه به ديگرى مراجعه مى كند تا به مشورت بپردازد.

ب - «مشاور يا مستشار»؛ يعنى فرد يا گروهى كه طرف مشورت واقع مى شوند.

ج - «موضوع، مساءله و مشكل مورد مشاوره».

۳ - «مشاور» بر اساس شناخت از مراجعه كننده و تشخيص مصلحت او، وى را راهنمايى مى كند تا مساءله يا مشكلش حل گردد.

از همين معناى لغوى، مفهوم اصطلاحى «مشاوره» نيز ساخته شده است. امروزه، متخصصان در امر مشاوره، تعريفهاى زيادى از مشاوره بيان كرده اند و به آن «روان شناسى مشاوره» نيز گفته اند. به نظر ما «مشاوره» كه معادل «Counseling» به كار مى رود، مى تواند به صورت زير تعريف شود:

«مشاوره، فعاليتى است بين مشاور و مراجعه كننده تا وى با استفاده از راهنماييهاى مشاور به قابليتها و تواناييهاى خود، محيط و موقعيتهاى زندگى و ديگر واقعيتهاى مربوط به وى، شناخت پيدا كند و مشكلات و مسايل خويش را حل نمايد و در زندگى تصميمات مقبولى بگيرد».


واژه مشاوره و راهنمايى

 دو واژه «مشاوره و راهنمايى» در برخى از كتابهاى(۴۶) علوم تربيتى و روان شناسى به صورت مترادف به كار گرفته شده و مباحث آن جدا از يكديگر مطرح نگرديده است.

به نظر ما واژه «راهنمايى»، مفهوم وسيعترى از «مشاوره» دارد و «مشاوره» يك ارتباط رو در رو بين مشاور و مراجعه كننده است كه از مهمترين وسيله راهنمايى به حساب مى آيد و از اين روست كه گفته شده : «مشاوره، قلب راهنمايى است».

و از طرف ديگر، در زبان انگليسى معمولا معادل مشاوره «Counseling» و معادل راهنمايى «Guidance» و در عربى، معادل «مشاوره» همان مشاوره و مشتقات آن و معادل راهنمايى، هدايت و مشتقات آن، به كار مى رود و هركدام، موارد استعمال خاصى، بويژه در متون اسلامى دارند. ما بحث خود را از «مشاوره» آغاز مى كنيم و مسايل اساسى و امور مشترك مشاوره و راهنمايى را ذكر مى كنيم و به برخى از مباحث فرعى راهنمايى نيز اشاره خواهيم كرد.


تمايز مشاوره و روان درمانى

 براى «روان درمانى»، تعاريف متعددى آورد شده، مانند اينكه روان درمانى عبارت است از: «تغيير رفتار و برخوردهاى فرد ناسازگار و يا در مجموع روشهايى كه روان شناس به وسيله آن، سعى مى كند بيمار را در جهت تفكر صحيحتر، احساس اصيل تر و رفتار مورد پسند و رضايت بخش ترى، هدايت كند».

و يا: «مجموعه روشهايى كه با كمك آن، فرد متخصص تلاش مى كند در احساسها، نگرشها، برداشتها و چگونگى سازگارى مددجو با محيط خود، تغييراتى ايجاد كند، پيوندهاى سست و شكننده مددجو را با محيط خود ترميم بخشد و بالاءخره او را در مواجهه و مقابله موفقيت آميز با مسايل و مشكلات خويش، يارى دهد».(۴۷) ، از اين نوع تعاريف و انطباق آنها با تعاريفى كه از «مشاوره» شده است، به دست مى آيد كه تفاوت روشنى بين مشاوره و روان درمانى وجود ندارد.

گاهى تعاريف يكسان براى مشاوره و روان درمانى ذكر مى شود و گاه، هدفهاى واحدى براى هر دو مطرح مى گردد و گاه، همان روشهايى كه در كتابهاى روان درمانى ذكر مى شود، در كتابهاى مشاوره نيز ذكر مى شود. بعضى از دانشمندان به عدم تفاوت مشاوره و روان درمانى تصريح كرده اند:

پاترسون(۴۸) ، بين مشاور و روان درمانگر، تفاوتى قايل نيست. به اعتقاد او مشاوره يا روان درمانى، نوعى رابطه يا همبستگى و شامل كنش متقابل بين يك شخص آموزش ديده حرفه اى و فرد يا گروهى كه داوطلبانه خواهان حل مشكلات روانى خود بوده و اين رابطه درمانى نيز به منظور ايجاد تغيير در مددجو به وجود مى آيد.

نلسون جونز(۴۹) نيز معتقد است كه فرايندهايى كه در مشاوره و روان درمانى به وقوع مى پيوندد، با يكديگر متفاوت نمى باشند. وى مى گويد: «به نظر نمى رسد كه هيچگونه فن يا فنون خاصى وجود داشته باشد كه فرايند مشاوره را از روان درمانى مجزا سازد».

هالموس(۵۰) نيز هدف همه فعاليتها را در مشاوره و روان درمانى، يكى مى داند. و راجز، روشهاى مشاوره و روان درمانى را يكى ذكر مى كند و مى گويد: «به همين دليل يك روش درمانى خاص در كتابى با عنوان روان درمانى مطرح مى شود و همان روش در كتابهاى ديگر ولى با عنوان مشاوره، مشاهده مى شود».(۵۱)

و بعضى مانند دكتر ثنائى، تمركز كار در مشاوره و روان درمانى را احساسات، افكار، رفتار، شخصيت، محيط زندگى و شغلى و تحصيلى فرد دانسته و مى گويد: «مشاوره و روان درمانى عبارت است از تغيير در احساسات، شناختها، برداشتها، نگرشها، شخصيت و رفتارى كه براى خود فرد يا ديگران مشكل مى آفريند.(۵۲) اين تغيير، توسط مشاور و درمانگر ايجاد نمى شود، بلكه مراجعه كننده و بيمار، خود براى تغيير خويشتن تلاش مى كند و از اين رو است كه گفته شده روان درمانى يا مشاوره كوشش ‍ تعاونى و تلاش متقابل درمانگر و مشاور از يك سو و از سوى ديگر، بيمار و مراجعه كننده است».

وى در مورد كاربرد واژه «روان درمانى» در گذشته و حال نيز مى گويد: «روان درمانى گرچه در قرن نوزدهم، شيوه درمان «نوروزها» و بيماريهاى روانى تلقى مى شد و در انحصار روان پزشكان قرار داشت، امروزه اصطلاح روان درمانى به «مداخلاتى» اطلاق مى شود كه براى بهبود بخشيدن به انواع مشكلات عاطفى يا رفتارى صورت مى گيرد».

در مقابل، عده اى از روان شناسان سعى كرده اند بين مشاوره و روان درمانى، تمايزى را بيان كنند. از جمله : هاهن(۵۳) و مكلين(۵۴) مى گويند: «هدف مشاوره، پيشگيرى بيمارى روانى است، ولى هدف روان درمانى، درمان آن بيماريهاست».(۵۵)

ولبرگ(۵۶) نيز معتقد است كه : «توجه به سطح وجدان خودآگاه از ويژگيهاى مشاوره و توجه به سطح وجدان ناخودآگاه از ويژگيهاى روان درمانى است».(۵۷)

برامر(۵۸) و شوستروم(۵۹) گفته اند: «مشاوره با واژه هايى از قبيل : تربيتى، كمكى، موقعيتى، حل مساءله، آگاهى شعورى و تاءكيد روى عادى و بهنجار بودن، مشخص مى شود، ولى روان درمانى، واژهايى از قبيل : بازسازى، تاءكيد روى عمق، تحليل تمركز روى ناخودآگاه و تاءكيد روى مشكلات عصبى يا عاطفى، مشخص مى گردد».(۶۰)

و، مورر(۶۱) مى گويد: «مطالعه درباره اضطراب بهنجار، وظيفه مشاوران و بررسى درباره اضطراب عصبى بر عهده روان درمانگران است ».(۶۲)

و، تايلر(۶۳) مى گويد: «روان درمانى عبارت است از حل تعارضات درونى شخص و ايجاد دگرگونى در شخصيت وى، ولى مشاوره كمك به مراجعه كننده است براى كسب مفهوم روشنى از هويت خويش و توانمندى براى ايفاى هرچه بهتر نقش خود».(۶۴)

مجموع آنچه در كلمات اين روان شناسان در تمايز مشاوره و راهنمايى مطرح شده، چهار چيز است :

۱ - مشاوره، پيشگيرى، ولى روان درمانى، درمان است.

۲ - در مشاوره، توجه به وجدان خودآگاه است و در روان درمانى، به ناخودآگاه.

۳ - مشاوره، خاص اشخاص بهنجار است، ولى روان درمانى، خاص افراد نابهنجار است.

۴ - در مشاوره، معرفت خويشتن و توانمند شدن براى ايفاى نقش هرچه بهتر هدف است، ولى در روان درمانى، دگرگونى و بازسازى شخصيت فرد، هدف مى باشد.

ولى بايد توجه داشت كه اين فرقها، نمى تواند فرقهاى فارقى باشد؛ زيرا:

اولا: پيشگيرى و درمان در مشاوره و روان درمانى، هردو مى تواند مطرح باشد، پيشگيرى نسبت به بروز مشكلات و بيماريهاى احتمالى و درمان، نسبت به مشكلات و بيماريهاى موجود.

ثانيا: توجه به وجدان خودآگاه و آنچه در ذاكره فرد است، اختصاص به مشاوره ندارد، همانطور كه توجه به ضمير ناخودآگاه و اميال و تصورات واپس زده (به تعبير فرويد) اختصاص به روان درمانى ندارد.

ثالثا: شديد يا ضعيف بودن پريشانى و اختلال روانى نمى تواند ملاك تمييز بين مشاوره و روان درمانى باشد، علاوه بر اينكه حد و مرز معينى را نمى توان مشخص كرد تا روان درمان پس از اندكى درمان، عمل و رفتار فرد را در سطحى بهنجار ببيند و او را به يك نفر مشاور، ارجاع دهد.

رابعا: كسب شناخت و توانمندى براى ايفاى نقش براى مراجعه كننده اى كه به درمانگر مراجعه كرده است، وجود دارد، همانطور كه در مشاوره مى تواند سازمان شخصيت مراجعه كننده تغيير يابد و رفتارش اصلاح شود.

لازم به توجه است كه گرچه تمايزهاى ذكر شده، به نظر ناتمام است ولى مى توان گفت كه روان درمانى نسبت به مشاوره اخص است ؛ زيرا آن به اختلالها و بيماريهاى روانى اختصاص دارد و مواردى مانند مسايل و مشكلات تحصيلى و شغلى و بهداشتى را شامل نمى شود، ولى مشاوره همه آنها را نيز، شامل مى گردد. و در كاربردهاى اين دو لفظ، هيچگاه به كسى كه در اين موارد مراجعه كننده را راهنمايى مى كند، «روان درمانگر» نمى گويند، اما «مشاور» گفته مى شود. بنابراين، «مشاوره» نسبت به «روان درمانى»، اعم است.


فصل سوم : اهميت مشاوره

 «مشاوره» نقش بسيار مهمى در زندگى مادى و معنوى انسان و بويژه در بهبود تحصيل دانش آموزان، رابطه خود با ديگران، كاهش رفتارهاى ناسازگار و انتخاب صحيح شيوه زندگى دارد.

اهميت و نقش مشاوره آنچنان است كه در قرآن و كلمات معصومينعليهم‌السلام بسيار مورد سفارش قرار گرفته است. ما در اين قسمت، برخى از آن آيات و احاديث را بيان مى كنيم :


مشاوره در قرآن و احاديث

 در قرآن، سوره اى به نام «شورا» است كه در آيات ۳۶ تا ۳۸ آن، «مشاوره» به عنوان يكى از صفات ويژه مؤمنان، در رديف توكل، اجتناب از گناه، (تقوا) اجابت پروردگار، اقامه نماز، انفاق و... مطرح گرديده، مى فرمايد:

... و ما عندالله خير وابقى للذين آمنوا وعلى ربهم يتوكلون # والذين يجتنبون كبائر الاثم والفواحش واذا ما غضبوا هم يغفرون # و الذين استجابوا لربهم واقاموا الصلاة وامرهم شورى بينهم ومما رزقناهم ينفقون .

«... و آنچه نزد خداوند است براى كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى كنند، بهتر و پايدارتر است ؛ همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت، اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين شوند، عفو مى كنند. و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را برپا مى دارند و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنان است و از آنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند».

و در سوره آل عمران، آيه ۱۵۹ خطاب به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در كنار امر به عفو مردم و استغفار براى آنان و به مشورت در امور با آنان چنين دستور داده است :

فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله...

«به (بركت) رحمت الهى در برابر آنان (مردم) خرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنان را ببخش و برايشان آمرزش طلب كن و در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن...».

در احاديث نيز، در وهله نخست، مشاوره، نياز طبيعى فرد دانسته شده است. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در اين باره فرموده است :

... ما يستغنى رجل عن مشورة... .(۶۵)

«هيچ فردى از مشاوره بى نياز نيست».

دوم اينكه : مشاوره امرى است بدون ضرر كه هيچگاه باعث بدبختى انسان نمى شود، بلكه پشتيبان و كمك خوبى براى رشد و يافتن راه رستگارى است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:

ما شقى عبد قط بمشورة... .(۶۶)

«هرگز كسى از مشورت، بدبخت نشد».

و نيز فرمود:

لن يهلك امرؤ عن مشورة .(۶۷)

«هيچ كس از مشورت، به هلاكت نمى افتد».

و در توصيه هايش به اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز فرمود:

لا مظاهرة اوثق من المشاورة.. .(۶۸)

«هيچ پشتيبانى با اعتمادتر از مشاوره نيست».

و نظير آن از علىعليه‌السلام نقل شده كه فرموده است :

... لا ظهير كالمشاورة .(۶۹)

«هيچ پشتيبانى همانند مشاوره نيست».

و نيز فرمود:

المستشير على طرف النجاح .(۷۰)

«مشورت كننده در طريق رستگارى است».

البته بايد توجه داشت كه بى ضرر بودن مشاوره، مشروط به آن است كه مشاوره، با تمام حدود و شرايطى كه بعدا ذكر مى شود انجام شود وگرنه مشاوره، ضررش بيش از سود آن خواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:

ان المشورة محدودة فمن لم يعرفها بحدودها كان ضررها عليه اكثر من نفعها... .(۷۱)

«به درستى كه مشاوره، داراى حدود و شرايطى است، كسى كه آن شرايط و حدود را نشناسد و آنها را رعايت نكند، مشاوره برايش بيش از آنچه براى او سودمند باشد، مضر خواهد بود».

سوم اينكه : مشاوره همچون هدايت است كه از خطا و اشتباه و در نتيجه از پشيمانى و توبيخ و سرزنش ديگران جلوگيرى مى نمايد. على (عليه السلام ) مى فرمايد:

الاستشارة عين الهداية .(۷۲)

«مشورت خواهى، هدايت است».

و نيز فرمود:

ما استنبط الصواب بمثل المشاورة .(۷۳)

«هيچ چيزى همانند مشورت كردن، راه درست را به دست نمى دهد».

و نيز فرمود:

المستشير متحصن من السقط .(۷۴)

«مشورت كننده از اشتباه و لغرش، مصون است».

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نيز فرموده است :

المشاورة حصن من الندامة و اءمن من الملامة .(۷۵)

«مشاوره از پشيمانى جلوگيرى مى نمايد و باعث مى شود انسان از توبيخ و سرزنش [خود و ديگران ]، مصون بماند».

چهارم اينكه : «مشاوره» در هر كارى لازم شمرده شده و از مشاوره نكردن نهى گرديده است و اين حقيقت تذكر داده شده، كسى كه به مشاوره نمى پردازد، پشيمان مى شود. امام سجادعليه‌السلام در اين باره فرموده است :

لا يفعلن احدكم امرا حتى يستشير .(۷۶)

«هيچ يك از شما نبايد هيچ كار مشكلى را بدون مشورت انجام دهد».

و امام باقرعليه‌السلام نيز فرمود:

... من لا يستشر يندم... .(۷۷)

«كسى كه در كارها مشورت نمى كند پشيمان مى شود».

و اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها .(۷۸)

«كسى كه به راءى خود تكيه كند هلاك مى شود و كسى كه با ديگران مشاوره نمايد، شريك عقلهاى آنان مى گردد».

پنجم اينكه : «مشاوره» باعث مى شود كه توفيق الهى يار انسان گردد تا در كارها موفق تر و عاقلانه تر عمل كند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرموده است:

... فمن استشار منهم (من امتى) لم يعدم رشدا ومن تركها لم يعدم غيا .(۷۹)

«از امت من هركس مشاوره نمايد، راه رشد و درستى را از دست نخواهد داد و هركس بدون مشورت كارى انجام دهد، گمراهى دامنگير او خواهد شد».

و نيز فرمود:

من اءراد امرا فشاور فيه امراء مسلما وفقه الله لاءرشد اموره .(۸۰)

«كسى كه مى خواهد كارى انجام دهد و در مورد آن با فرد متدينى مشورت كند، خداوند او را به آنچه بهترين است موفق مى دارد».

و از آن حضرت در تفسير آيه ۳۸ شورا نقل شده است كه فرمود:

ما من رجل يشاور احدا الا هدى الى الرشد .(۸۱)

«هيچ كس با ديگرى به مشاوره نمى پردازد مگر آنكه به رشد و راه صحيح، هدايت مى شود».

ششم اينكه : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمه اطهارعليهم‌السلام علاوه بر اينكه خود، مشاور مردم بودند و پيوسته به راهنمايى مردم مى پرداختند، با ديگران نيز مشورت مى كردند؛ مانند آنكه در بدر، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اين مساءله را - كه مسلمانان بجنگند يا نه - به شور گذاشت و بعد از آنكه راءى اكثريت مبنى بر جنگيدن اعلام شد، تصميم بر جنگ گرفت، همچنين در مورد محل استقرار لشكر، نظر «حباب بن منذر» پذيرفته شد(۸۲) كه مى گفت : گرچه اين محل به دشمن نزديك است ولى در كنار آب است.(۸۳)

و يا در «جنگ خندق»، به منظور محافظت از شهر، نظر «سلمان» مبنى بر حفر گودال در اطراف مدينه را پذيرفت و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دستور فرمود تا اطراف مدينه را حفر كنند.(۸۴) و نظاير اينها بسيار است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمه اطهارعليهم‌السلام پيوسته در كارها، با اصحابشان به مشاوره مى پرداختند.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز چنين بود. مشاوره او با دوازده نفر(۸۵) مانند سلمان، ابوذر و... در مورد سكوت ۲۵ ساله اش و يا قيام و جنگ و مشورت با اصحاب بدر و ياران خود در انتخاب استانداران و فرمانداران و نظاير اينها، همه شاهد بر اين حقيقت است.(۸۶)

در حديثى نقل شده است كه امام رضاعليه‌السلام در مورد كارى، با يكى از اصحابش، مشورت كرد و او از اينكه طرف مشاوره امامعليه‌السلام قرار گرفته، شگفت زده شد. حضرت براى اينكه بيان نمايد اين روش ‍ هميشگى ماست و جاى شگفتى نيست، فرمود:

... ان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كان يستشير اصحابه ثم يعزم على ما يريد .(۸۷)

«رسول خدا - درود خدا بر او و دودمانش باد - پيوسته از اصحابش، در كارها، مشورت خواهى مى كرد، سپس بر انجام خواسته اش تصميم مى گرفت».

و نيز آن حضرت از پدر بزرگوارش حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام ياد مى كند و مى فرمايد: با اينكه عقلهاى ديگران قابل مقايسه با عقل پدرم نبود، بسيار رخ مى داد كه با خدمتكار خانه به مشورت مى پرداخت و در پاسخ اين سؤ ال كه آيا با چنين فردى مشورت مى كنيد، مى فرمود:

... ان الله تبارك و تعالى ربما فتح على لسانه... .(۸۸)

«چه بسا خدا بر زبان او درى را بگشايد».

شايان توجه است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمه طاهرينعليهم‌السلام خود نياز به مشورت با ديگران نداشته اند و مشورت آنان با ديگران به منظور اهداف مشخصى بوده است.

مرحوم مفيد (رحمه الله)، در توضيح آيه... وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله... .(۸۹) به علت امر به مشورت پيامبر با مردم مى پردازد و مى فرمايد: اين امر، جنبه تربيتى دارد و منظور اين است كه مردم ياد بگيرند كه :

اولا: با الفت و دوستى، با هم به مشورت بپردازند.

ثانيا: ياد بگيرند كه هنگام تصميمات اخذ شده، مؤ دب به ادب الهى بشوند و تسليم باشند و برخلاف تصميم گرفته شده هيچ كس اقدامى ننمايد.

نكته قابل توجه اينكه خداى سبحان به پيامبرش خبر داده بود كه :... ومن اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم... .(۹۰) «منافقانى در مدينه هستند كه تو آنان را نمى شناسى ولى ما آنان را مى شناسيم » با اينكه آنان برخلاف دستور پيامبر عمل مى كردند. خدا امر به مشورت كرد تا باطن آنان در گفتگوها روشن شود و به اين منظور هم پيامبر با همه آنان نيز مشورت مى كرد. در حقيقت خدا مشورت با آنان را راهى براى شناسايى آنان قرار داد.

مرحوم مفيد (رحمه الله)، سپس به مشورت با منافقان در جنگ بدر اشاره مى كند كه خدا هم نيات پليد آنان را از خيانت در مشورت در سوره انفال، آيه ۶۷ و ۶۸ بيان داشته است.(۹۱)

و با توجه به موارد كثيره مشاوره معصومينعليهم‌السلام اجمالا مى توان گفت كه مشاوره آنان با ديگران به منظور احترام و شخصيت دادن به مردم و رشد فكرى آنان بوده است ؛ تا به مشاوره عادت كنند و بدانند كه مشاوره با ديگران عيب نيست و به شخصيت كسى لطمه وارد نمى آورد.

و نيز به منظور شركت دادن مردم در كارها و جلوگيرى از انتقاد نسبت به فرد خاص، در صورت شكست در كار و استفاده از تاءييد مردم براى اجراى درست و كامل چيزى كه بر آن تصميم گيرى شده است. و همچنين براى شناساندن افراد صلاحيتدار براى مشاوره و برحذر داشتن مردم از اينكه بر هركسى مراجعه نكنند؛ مانند دستور امام حسنعليه‌السلام به «عبيدالله بن عباس» مبنى بر اينكه با «قيس بن سعد و سعيد بن قيس»، در كارها مشورت كند.(۹۲)

و يا مشورت امام صادقعليه‌السلام با «زيد بن على بن الحسين (عليه السلام»)(۹۳) كه براى شناساندن و معرفى اين گونه افراد، با آنان مشورت مى شده و يا امر به مشورت با ايشان شده است.


فصل دوم : مفهوم مشاوره

«مشاوره» از ريشه «شور» است و شور به معناى استخراج، به دست آوردن و كشف كردن است.(۴۳)

در «مجمع البحرين» كه بيان كننده كاربردهاى الفاظ در قرآن و متون حديثى است، در مورد لفظ «مشاوره» و كاربرد فعلى آن، آمده است :

المشاورة مشتقة من شرت العسل، اى استخرجته من موضعه... و شاورته فى الامر واستشرته بمعنى راجعته لاءرى راءيه فيه... و اءشار على بكذا: اى اءرانى ما عنده فيه من المصلحة .(۴۴)

يعنى لفظ «مشاوره» از كاربرد «شرت العسل» به معناى استخراج عسل از كندوى زنبور است. و «شاورته...» يعنى به او مراجعه كردم تا نظر او را به دست آوردم. و جملهاشار على بكذا به اين معناست كه مشاور آنچه را كه مصلحت تشخيص دهد، براى راهنمايى من بازگو كرده است.

«راغب» ضمن اينكه «مشاوره مشورت و تشاور» را يكى دانسته، مى نويسد:... التشاور والمشاورة والمشورة استخراج الراءى بمراجعة البعض الى البعض، من قولهم، شرت العسل اذا اتخذته من موضعه واستخرجته منه... .(۴۵)

يعنى «تشاور، مشاوره و مشورت» هرسه به يك معناست و آن عبارت است از اينكه فردى به فرد ديگر مراجعه كند و راءى و نظر او را در موضوع و مساءله اى به دست آورد، اين مفهوم از جمله «شرت العسل» گرفته شده كه آن هنگام به كار مى رود كه عسل را از جايش بگيرى و بيرونش ‍ بياورى.

از كاربردهاى لفظ «مشاوره» و مشتقات آن، امور زير به دست مى آيد:

۱ - «مشاوره» به كوششى گفته مى شود كه براى به دست آوردن راءى و نظر شخص ديگر و به منظور حل مساءله با مشكل انجام مى گيرد و حتى به صرف مراجعه فرد به ديگرى كه به منظور مشورت صورت پذيرد نيز، گفته مى شود.

۲ - «مشاوره» از امور ذات اضافه است و داراى سه طرف مى باشد:

الف - «مراجعه كننده يا مستشير»؛ يعنى فرد يا گروهى كه به ديگرى مراجعه مى كند تا به مشورت بپردازد.

ب - «مشاور يا مستشار»؛ يعنى فرد يا گروهى كه طرف مشورت واقع مى شوند.

ج - «موضوع، مساءله و مشكل مورد مشاوره».

۳ - «مشاور» بر اساس شناخت از مراجعه كننده و تشخيص مصلحت او، وى را راهنمايى مى كند تا مساءله يا مشكلش حل گردد.

از همين معناى لغوى، مفهوم اصطلاحى «مشاوره» نيز ساخته شده است. امروزه، متخصصان در امر مشاوره، تعريفهاى زيادى از مشاوره بيان كرده اند و به آن «روان شناسى مشاوره» نيز گفته اند. به نظر ما «مشاوره» كه معادل «Counseling» به كار مى رود، مى تواند به صورت زير تعريف شود:

«مشاوره، فعاليتى است بين مشاور و مراجعه كننده تا وى با استفاده از راهنماييهاى مشاور به قابليتها و تواناييهاى خود، محيط و موقعيتهاى زندگى و ديگر واقعيتهاى مربوط به وى، شناخت پيدا كند و مشكلات و مسايل خويش را حل نمايد و در زندگى تصميمات مقبولى بگيرد».


واژه مشاوره و راهنمايى

 دو واژه «مشاوره و راهنمايى» در برخى از كتابهاى(۴۶) علوم تربيتى و روان شناسى به صورت مترادف به كار گرفته شده و مباحث آن جدا از يكديگر مطرح نگرديده است.

به نظر ما واژه «راهنمايى»، مفهوم وسيعترى از «مشاوره» دارد و «مشاوره» يك ارتباط رو در رو بين مشاور و مراجعه كننده است كه از مهمترين وسيله راهنمايى به حساب مى آيد و از اين روست كه گفته شده : «مشاوره، قلب راهنمايى است».

و از طرف ديگر، در زبان انگليسى معمولا معادل مشاوره «Counseling» و معادل راهنمايى «Guidance» و در عربى، معادل «مشاوره» همان مشاوره و مشتقات آن و معادل راهنمايى، هدايت و مشتقات آن، به كار مى رود و هركدام، موارد استعمال خاصى، بويژه در متون اسلامى دارند. ما بحث خود را از «مشاوره» آغاز مى كنيم و مسايل اساسى و امور مشترك مشاوره و راهنمايى را ذكر مى كنيم و به برخى از مباحث فرعى راهنمايى نيز اشاره خواهيم كرد.


تمايز مشاوره و روان درمانى

 براى «روان درمانى»، تعاريف متعددى آورد شده، مانند اينكه روان درمانى عبارت است از: «تغيير رفتار و برخوردهاى فرد ناسازگار و يا در مجموع روشهايى كه روان شناس به وسيله آن، سعى مى كند بيمار را در جهت تفكر صحيحتر، احساس اصيل تر و رفتار مورد پسند و رضايت بخش ترى، هدايت كند».

و يا: «مجموعه روشهايى كه با كمك آن، فرد متخصص تلاش مى كند در احساسها، نگرشها، برداشتها و چگونگى سازگارى مددجو با محيط خود، تغييراتى ايجاد كند، پيوندهاى سست و شكننده مددجو را با محيط خود ترميم بخشد و بالاءخره او را در مواجهه و مقابله موفقيت آميز با مسايل و مشكلات خويش، يارى دهد».(۴۷) ، از اين نوع تعاريف و انطباق آنها با تعاريفى كه از «مشاوره» شده است، به دست مى آيد كه تفاوت روشنى بين مشاوره و روان درمانى وجود ندارد.

گاهى تعاريف يكسان براى مشاوره و روان درمانى ذكر مى شود و گاه، هدفهاى واحدى براى هر دو مطرح مى گردد و گاه، همان روشهايى كه در كتابهاى روان درمانى ذكر مى شود، در كتابهاى مشاوره نيز ذكر مى شود. بعضى از دانشمندان به عدم تفاوت مشاوره و روان درمانى تصريح كرده اند:

پاترسون(۴۸) ، بين مشاور و روان درمانگر، تفاوتى قايل نيست. به اعتقاد او مشاوره يا روان درمانى، نوعى رابطه يا همبستگى و شامل كنش متقابل بين يك شخص آموزش ديده حرفه اى و فرد يا گروهى كه داوطلبانه خواهان حل مشكلات روانى خود بوده و اين رابطه درمانى نيز به منظور ايجاد تغيير در مددجو به وجود مى آيد.

نلسون جونز(۴۹) نيز معتقد است كه فرايندهايى كه در مشاوره و روان درمانى به وقوع مى پيوندد، با يكديگر متفاوت نمى باشند. وى مى گويد: «به نظر نمى رسد كه هيچگونه فن يا فنون خاصى وجود داشته باشد كه فرايند مشاوره را از روان درمانى مجزا سازد».

هالموس(۵۰) نيز هدف همه فعاليتها را در مشاوره و روان درمانى، يكى مى داند. و راجز، روشهاى مشاوره و روان درمانى را يكى ذكر مى كند و مى گويد: «به همين دليل يك روش درمانى خاص در كتابى با عنوان روان درمانى مطرح مى شود و همان روش در كتابهاى ديگر ولى با عنوان مشاوره، مشاهده مى شود».(۵۱)

و بعضى مانند دكتر ثنائى، تمركز كار در مشاوره و روان درمانى را احساسات، افكار، رفتار، شخصيت، محيط زندگى و شغلى و تحصيلى فرد دانسته و مى گويد: «مشاوره و روان درمانى عبارت است از تغيير در احساسات، شناختها، برداشتها، نگرشها، شخصيت و رفتارى كه براى خود فرد يا ديگران مشكل مى آفريند.(۵۲) اين تغيير، توسط مشاور و درمانگر ايجاد نمى شود، بلكه مراجعه كننده و بيمار، خود براى تغيير خويشتن تلاش مى كند و از اين رو است كه گفته شده روان درمانى يا مشاوره كوشش ‍ تعاونى و تلاش متقابل درمانگر و مشاور از يك سو و از سوى ديگر، بيمار و مراجعه كننده است».

وى در مورد كاربرد واژه «روان درمانى» در گذشته و حال نيز مى گويد: «روان درمانى گرچه در قرن نوزدهم، شيوه درمان «نوروزها» و بيماريهاى روانى تلقى مى شد و در انحصار روان پزشكان قرار داشت، امروزه اصطلاح روان درمانى به «مداخلاتى» اطلاق مى شود كه براى بهبود بخشيدن به انواع مشكلات عاطفى يا رفتارى صورت مى گيرد».

در مقابل، عده اى از روان شناسان سعى كرده اند بين مشاوره و روان درمانى، تمايزى را بيان كنند. از جمله : هاهن(۵۳) و مكلين(۵۴) مى گويند: «هدف مشاوره، پيشگيرى بيمارى روانى است، ولى هدف روان درمانى، درمان آن بيماريهاست».(۵۵)

ولبرگ(۵۶) نيز معتقد است كه : «توجه به سطح وجدان خودآگاه از ويژگيهاى مشاوره و توجه به سطح وجدان ناخودآگاه از ويژگيهاى روان درمانى است».(۵۷)

برامر(۵۸) و شوستروم(۵۹) گفته اند: «مشاوره با واژه هايى از قبيل : تربيتى، كمكى، موقعيتى، حل مساءله، آگاهى شعورى و تاءكيد روى عادى و بهنجار بودن، مشخص مى شود، ولى روان درمانى، واژهايى از قبيل : بازسازى، تاءكيد روى عمق، تحليل تمركز روى ناخودآگاه و تاءكيد روى مشكلات عصبى يا عاطفى، مشخص مى گردد».(۶۰)

و، مورر(۶۱) مى گويد: «مطالعه درباره اضطراب بهنجار، وظيفه مشاوران و بررسى درباره اضطراب عصبى بر عهده روان درمانگران است ».(۶۲)

و، تايلر(۶۳) مى گويد: «روان درمانى عبارت است از حل تعارضات درونى شخص و ايجاد دگرگونى در شخصيت وى، ولى مشاوره كمك به مراجعه كننده است براى كسب مفهوم روشنى از هويت خويش و توانمندى براى ايفاى هرچه بهتر نقش خود».(۶۴)

مجموع آنچه در كلمات اين روان شناسان در تمايز مشاوره و راهنمايى مطرح شده، چهار چيز است :

۱ - مشاوره، پيشگيرى، ولى روان درمانى، درمان است.

۲ - در مشاوره، توجه به وجدان خودآگاه است و در روان درمانى، به ناخودآگاه.

۳ - مشاوره، خاص اشخاص بهنجار است، ولى روان درمانى، خاص افراد نابهنجار است.

۴ - در مشاوره، معرفت خويشتن و توانمند شدن براى ايفاى نقش هرچه بهتر هدف است، ولى در روان درمانى، دگرگونى و بازسازى شخصيت فرد، هدف مى باشد.

ولى بايد توجه داشت كه اين فرقها، نمى تواند فرقهاى فارقى باشد؛ زيرا:

اولا: پيشگيرى و درمان در مشاوره و روان درمانى، هردو مى تواند مطرح باشد، پيشگيرى نسبت به بروز مشكلات و بيماريهاى احتمالى و درمان، نسبت به مشكلات و بيماريهاى موجود.

ثانيا: توجه به وجدان خودآگاه و آنچه در ذاكره فرد است، اختصاص به مشاوره ندارد، همانطور كه توجه به ضمير ناخودآگاه و اميال و تصورات واپس زده (به تعبير فرويد) اختصاص به روان درمانى ندارد.

ثالثا: شديد يا ضعيف بودن پريشانى و اختلال روانى نمى تواند ملاك تمييز بين مشاوره و روان درمانى باشد، علاوه بر اينكه حد و مرز معينى را نمى توان مشخص كرد تا روان درمان پس از اندكى درمان، عمل و رفتار فرد را در سطحى بهنجار ببيند و او را به يك نفر مشاور، ارجاع دهد.

رابعا: كسب شناخت و توانمندى براى ايفاى نقش براى مراجعه كننده اى كه به درمانگر مراجعه كرده است، وجود دارد، همانطور كه در مشاوره مى تواند سازمان شخصيت مراجعه كننده تغيير يابد و رفتارش اصلاح شود.

لازم به توجه است كه گرچه تمايزهاى ذكر شده، به نظر ناتمام است ولى مى توان گفت كه روان درمانى نسبت به مشاوره اخص است ؛ زيرا آن به اختلالها و بيماريهاى روانى اختصاص دارد و مواردى مانند مسايل و مشكلات تحصيلى و شغلى و بهداشتى را شامل نمى شود، ولى مشاوره همه آنها را نيز، شامل مى گردد. و در كاربردهاى اين دو لفظ، هيچگاه به كسى كه در اين موارد مراجعه كننده را راهنمايى مى كند، «روان درمانگر» نمى گويند، اما «مشاور» گفته مى شود. بنابراين، «مشاوره» نسبت به «روان درمانى»، اعم است.


فصل سوم : اهميت مشاوره

 «مشاوره» نقش بسيار مهمى در زندگى مادى و معنوى انسان و بويژه در بهبود تحصيل دانش آموزان، رابطه خود با ديگران، كاهش رفتارهاى ناسازگار و انتخاب صحيح شيوه زندگى دارد.

اهميت و نقش مشاوره آنچنان است كه در قرآن و كلمات معصومينعليهم‌السلام بسيار مورد سفارش قرار گرفته است. ما در اين قسمت، برخى از آن آيات و احاديث را بيان مى كنيم :


مشاوره در قرآن و احاديث

 در قرآن، سوره اى به نام «شورا» است كه در آيات ۳۶ تا ۳۸ آن، «مشاوره» به عنوان يكى از صفات ويژه مؤمنان، در رديف توكل، اجتناب از گناه، (تقوا) اجابت پروردگار، اقامه نماز، انفاق و... مطرح گرديده، مى فرمايد:

... و ما عندالله خير وابقى للذين آمنوا وعلى ربهم يتوكلون # والذين يجتنبون كبائر الاثم والفواحش واذا ما غضبوا هم يغفرون # و الذين استجابوا لربهم واقاموا الصلاة وامرهم شورى بينهم ومما رزقناهم ينفقون .

«... و آنچه نزد خداوند است براى كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى كنند، بهتر و پايدارتر است ؛ همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت، اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين شوند، عفو مى كنند. و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را برپا مى دارند و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنان است و از آنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند».

و در سوره آل عمران، آيه ۱۵۹ خطاب به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در كنار امر به عفو مردم و استغفار براى آنان و به مشورت در امور با آنان چنين دستور داده است :

فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله...

«به (بركت) رحمت الهى در برابر آنان (مردم) خرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنان را ببخش و برايشان آمرزش طلب كن و در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن...».

در احاديث نيز، در وهله نخست، مشاوره، نياز طبيعى فرد دانسته شده است. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در اين باره فرموده است :

... ما يستغنى رجل عن مشورة... .(۶۵)

«هيچ فردى از مشاوره بى نياز نيست».

دوم اينكه : مشاوره امرى است بدون ضرر كه هيچگاه باعث بدبختى انسان نمى شود، بلكه پشتيبان و كمك خوبى براى رشد و يافتن راه رستگارى است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:

ما شقى عبد قط بمشورة... .(۶۶)

«هرگز كسى از مشورت، بدبخت نشد».

و نيز فرمود:

لن يهلك امرؤ عن مشورة .(۶۷)

«هيچ كس از مشورت، به هلاكت نمى افتد».

و در توصيه هايش به اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز فرمود:

لا مظاهرة اوثق من المشاورة.. .(۶۸)

«هيچ پشتيبانى با اعتمادتر از مشاوره نيست».

و نظير آن از علىعليه‌السلام نقل شده كه فرموده است :

... لا ظهير كالمشاورة .(۶۹)

«هيچ پشتيبانى همانند مشاوره نيست».

و نيز فرمود:

المستشير على طرف النجاح .(۷۰)

«مشورت كننده در طريق رستگارى است».

البته بايد توجه داشت كه بى ضرر بودن مشاوره، مشروط به آن است كه مشاوره، با تمام حدود و شرايطى كه بعدا ذكر مى شود انجام شود وگرنه مشاوره، ضررش بيش از سود آن خواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:

ان المشورة محدودة فمن لم يعرفها بحدودها كان ضررها عليه اكثر من نفعها... .(۷۱)

«به درستى كه مشاوره، داراى حدود و شرايطى است، كسى كه آن شرايط و حدود را نشناسد و آنها را رعايت نكند، مشاوره برايش بيش از آنچه براى او سودمند باشد، مضر خواهد بود».

سوم اينكه : مشاوره همچون هدايت است كه از خطا و اشتباه و در نتيجه از پشيمانى و توبيخ و سرزنش ديگران جلوگيرى مى نمايد. على (عليه السلام ) مى فرمايد:

الاستشارة عين الهداية .(۷۲)

«مشورت خواهى، هدايت است».

و نيز فرمود:

ما استنبط الصواب بمثل المشاورة .(۷۳)

«هيچ چيزى همانند مشورت كردن، راه درست را به دست نمى دهد».

و نيز فرمود:

المستشير متحصن من السقط .(۷۴)

«مشورت كننده از اشتباه و لغرش، مصون است».

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نيز فرموده است :

المشاورة حصن من الندامة و اءمن من الملامة .(۷۵)

«مشاوره از پشيمانى جلوگيرى مى نمايد و باعث مى شود انسان از توبيخ و سرزنش [خود و ديگران ]، مصون بماند».

چهارم اينكه : «مشاوره» در هر كارى لازم شمرده شده و از مشاوره نكردن نهى گرديده است و اين حقيقت تذكر داده شده، كسى كه به مشاوره نمى پردازد، پشيمان مى شود. امام سجادعليه‌السلام در اين باره فرموده است :

لا يفعلن احدكم امرا حتى يستشير .(۷۶)

«هيچ يك از شما نبايد هيچ كار مشكلى را بدون مشورت انجام دهد».

و امام باقرعليه‌السلام نيز فرمود:

... من لا يستشر يندم... .(۷۷)

«كسى كه در كارها مشورت نمى كند پشيمان مى شود».

و اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها .(۷۸)

«كسى كه به راءى خود تكيه كند هلاك مى شود و كسى كه با ديگران مشاوره نمايد، شريك عقلهاى آنان مى گردد».

پنجم اينكه : «مشاوره» باعث مى شود كه توفيق الهى يار انسان گردد تا در كارها موفق تر و عاقلانه تر عمل كند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرموده است:

... فمن استشار منهم (من امتى) لم يعدم رشدا ومن تركها لم يعدم غيا .(۷۹)

«از امت من هركس مشاوره نمايد، راه رشد و درستى را از دست نخواهد داد و هركس بدون مشورت كارى انجام دهد، گمراهى دامنگير او خواهد شد».

و نيز فرمود:

من اءراد امرا فشاور فيه امراء مسلما وفقه الله لاءرشد اموره .(۸۰)

«كسى كه مى خواهد كارى انجام دهد و در مورد آن با فرد متدينى مشورت كند، خداوند او را به آنچه بهترين است موفق مى دارد».

و از آن حضرت در تفسير آيه ۳۸ شورا نقل شده است كه فرمود:

ما من رجل يشاور احدا الا هدى الى الرشد .(۸۱)

«هيچ كس با ديگرى به مشاوره نمى پردازد مگر آنكه به رشد و راه صحيح، هدايت مى شود».

ششم اينكه : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمه اطهارعليهم‌السلام علاوه بر اينكه خود، مشاور مردم بودند و پيوسته به راهنمايى مردم مى پرداختند، با ديگران نيز مشورت مى كردند؛ مانند آنكه در بدر، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اين مساءله را - كه مسلمانان بجنگند يا نه - به شور گذاشت و بعد از آنكه راءى اكثريت مبنى بر جنگيدن اعلام شد، تصميم بر جنگ گرفت، همچنين در مورد محل استقرار لشكر، نظر «حباب بن منذر» پذيرفته شد(۸۲) كه مى گفت : گرچه اين محل به دشمن نزديك است ولى در كنار آب است.(۸۳)

و يا در «جنگ خندق»، به منظور محافظت از شهر، نظر «سلمان» مبنى بر حفر گودال در اطراف مدينه را پذيرفت و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دستور فرمود تا اطراف مدينه را حفر كنند.(۸۴) و نظاير اينها بسيار است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمه اطهارعليهم‌السلام پيوسته در كارها، با اصحابشان به مشاوره مى پرداختند.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز چنين بود. مشاوره او با دوازده نفر(۸۵) مانند سلمان، ابوذر و... در مورد سكوت ۲۵ ساله اش و يا قيام و جنگ و مشورت با اصحاب بدر و ياران خود در انتخاب استانداران و فرمانداران و نظاير اينها، همه شاهد بر اين حقيقت است.(۸۶)

در حديثى نقل شده است كه امام رضاعليه‌السلام در مورد كارى، با يكى از اصحابش، مشورت كرد و او از اينكه طرف مشاوره امامعليه‌السلام قرار گرفته، شگفت زده شد. حضرت براى اينكه بيان نمايد اين روش ‍ هميشگى ماست و جاى شگفتى نيست، فرمود:

... ان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كان يستشير اصحابه ثم يعزم على ما يريد .(۸۷)

«رسول خدا - درود خدا بر او و دودمانش باد - پيوسته از اصحابش، در كارها، مشورت خواهى مى كرد، سپس بر انجام خواسته اش تصميم مى گرفت».

و نيز آن حضرت از پدر بزرگوارش حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام ياد مى كند و مى فرمايد: با اينكه عقلهاى ديگران قابل مقايسه با عقل پدرم نبود، بسيار رخ مى داد كه با خدمتكار خانه به مشورت مى پرداخت و در پاسخ اين سؤ ال كه آيا با چنين فردى مشورت مى كنيد، مى فرمود:

... ان الله تبارك و تعالى ربما فتح على لسانه... .(۸۸)

«چه بسا خدا بر زبان او درى را بگشايد».

شايان توجه است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمه طاهرينعليهم‌السلام خود نياز به مشورت با ديگران نداشته اند و مشورت آنان با ديگران به منظور اهداف مشخصى بوده است.

مرحوم مفيد (رحمه الله)، در توضيح آيه... وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله... .(۸۹) به علت امر به مشورت پيامبر با مردم مى پردازد و مى فرمايد: اين امر، جنبه تربيتى دارد و منظور اين است كه مردم ياد بگيرند كه :

اولا: با الفت و دوستى، با هم به مشورت بپردازند.

ثانيا: ياد بگيرند كه هنگام تصميمات اخذ شده، مؤ دب به ادب الهى بشوند و تسليم باشند و برخلاف تصميم گرفته شده هيچ كس اقدامى ننمايد.

نكته قابل توجه اينكه خداى سبحان به پيامبرش خبر داده بود كه :... ومن اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم... .(۹۰) «منافقانى در مدينه هستند كه تو آنان را نمى شناسى ولى ما آنان را مى شناسيم » با اينكه آنان برخلاف دستور پيامبر عمل مى كردند. خدا امر به مشورت كرد تا باطن آنان در گفتگوها روشن شود و به اين منظور هم پيامبر با همه آنان نيز مشورت مى كرد. در حقيقت خدا مشورت با آنان را راهى براى شناسايى آنان قرار داد.

مرحوم مفيد (رحمه الله)، سپس به مشورت با منافقان در جنگ بدر اشاره مى كند كه خدا هم نيات پليد آنان را از خيانت در مشورت در سوره انفال، آيه ۶۷ و ۶۸ بيان داشته است.(۹۱)

و با توجه به موارد كثيره مشاوره معصومينعليهم‌السلام اجمالا مى توان گفت كه مشاوره آنان با ديگران به منظور احترام و شخصيت دادن به مردم و رشد فكرى آنان بوده است ؛ تا به مشاوره عادت كنند و بدانند كه مشاوره با ديگران عيب نيست و به شخصيت كسى لطمه وارد نمى آورد.

و نيز به منظور شركت دادن مردم در كارها و جلوگيرى از انتقاد نسبت به فرد خاص، در صورت شكست در كار و استفاده از تاءييد مردم براى اجراى درست و كامل چيزى كه بر آن تصميم گيرى شده است. و همچنين براى شناساندن افراد صلاحيتدار براى مشاوره و برحذر داشتن مردم از اينكه بر هركسى مراجعه نكنند؛ مانند دستور امام حسنعليه‌السلام به «عبيدالله بن عباس» مبنى بر اينكه با «قيس بن سعد و سعيد بن قيس»، در كارها مشورت كند.(۹۲)

و يا مشورت امام صادقعليه‌السلام با «زيد بن على بن الحسين (عليه السلام»)(۹۳) كه براى شناساندن و معرفى اين گونه افراد، با آنان مشورت مى شده و يا امر به مشورت با ايشان شده است.


5

6

7

8

9

10

11

12