200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س)

200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س)0%

200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س)

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 14008
دانلود: 4104

200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 10 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14008 / دانلود: 4104
اندازه اندازه اندازه
200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س)

200 داستان از فضایل، مصایب و كرامات حضرت زینب (س)

نویسنده:
فارسی

 

در كتاب حاضر، دويست داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت زينب كبری (ع) بيان شده است. در بخش پايانی نيز، اشعاری در مدح اهل بيت (ع) نقل شده است. برخی از مباحث مطرح شده در كتاب عبارت اند از: ولادت و پرورش زينب (س)، فصاحت و بلاغت زينب (س)، مصايب حضرت زينب (س) در سرزمين كربلا، مصايب حضرت زينب (س) در اسارت و كرامات حضرت زينب (س).

فضايل و خصايص زينب كبرىعليها‌السلام

تولد زينب و گريه پيامبر بر مصايب آن حضرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زينب كبرىعليها‌السلام روز پنجم جمادى الاول سال ۵ يا ۶ هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براى ديدار او به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام آمد و به دختر خود فاطمهعليها‌السلام فرمود: «دخترم، فاطمه جان، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم».

فاطمهعليها‌السلام نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمهصلى‌الله‌عليه‌وآله ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم، چرا گريه مى كنى؟! رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند».

در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمهعليها‌السلام فرمود: «اى پاره تن من و روشنى چشمانم، فاطمه جان، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند».(۱)

ولادت و پرورش زينب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

درست ترين گفتار آن است كه سيدتنا زينب كبرىعليها‌السلام در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى به دنيا آمده، و تربيت و پرورش ‍ آن دره يتيمه و مرواريد گرانبها و بى مانند در كنار پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بوده، و در خانه رسالت راه رفته، و از پستان زهراى مرضيهعليها‌السلام شير وحى مكيده، و از دست پسر عموى پيغمبر، اميرالمؤمنينعليه‌السلام غذا و خوراك خورده و نمو نموده، نمو قدسى و پاكيزه، و با سعادت و نيكبختى، و پرورش يافته پرورش روحانى و الهى، و به جامه هاى عظمت و بزرگى به چادر پاكدامنى و حشمت و بزرگوارى پوشيده شده، و پنج تن اصحاب كساء به تربيت و پرورش و تعليم و آموختن و تهذيب و پاكيزه گردانيدن او قيام نموده و ايستادگى داشتند، و همين بس است كه مربى و مؤ دب و معلم او ايشان باشند.(۲)

گريه جبرئيل بر مصايب زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينبعليها‌السلام ، حسينعليه‌السلام كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض كرد: «خداوند به من خواهرى عطا كرده است».

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با شنيدن اين سخن، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت. حسينعليه‌السلام پرسيد: «براى چه اندوهگين و گريان شدى؟».

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «اى نور چشمم، راز آن به زودى برايت آشكار شود. »

تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: «اين دختر (زينب) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسنعليه‌السلام گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد. »

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينبعليها‌السلام نهاد و گريه سختى كرد، زهراعليها‌السلام از علت آن پرسيد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينبعليها‌السلام وارد مى شود، براى زهراعليها‌السلام بيان كرد.

حضرت زهراعليها‌السلام پرسيد: «اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينبعليها‌السلام گريه كند كيست؟ پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسينعليه‌السلام گريه مى كند»(۳)

بشارت تولد زينب و گريه علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز على بن ابى طالبعليه‌السلام كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد.

در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمؤمنينعليه‌السلام متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسينعليه‌السلام به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام از شنيدن اين سخن بى اختيار اشك از ديده هاى مبارك به رخسار همايونش جارى شد. چون حسينعليه‌السلام اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت. چه، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش ره درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: «بابا فدايت شوم، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست؟»

علىعليه‌السلام حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: «نور ديده! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود. »كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد.

چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت. آن حضرت بگريست و فرمود: «اى سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ»(۴)

نامگذارى زينب از طرف خداوند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هنگامى كه زينبعليها‌السلام متولد شد، مادرش حضرت زهراعليها‌السلام او را نزد پدرش اميرالمؤمنينعليه‌السلام آورده و گفت: اين نوزاد را نامگذارى كنيد!

حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم.

در اين ايام حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم.

در اين هنگام جبرئيلعليه‌السلام فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ابلاغ كرده و گفت:

نام اين نوزاد را «زينب» بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است.

بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.(۵)

فرزند فاطمه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عليا حضرت زينب، نخستين دخترى است كه از فاطمهعليها‌السلام به دنيا آمده، و او پس از امام حسن و امام حسينعليه‌السلام بزرگترين فرزندان فاطمهعليها‌السلام بوده، و نيز گفته اند: دليل بر آن است كه راويان حديث و بيان كنندگان اخبار در ايام اضطهار - يعنى روزگار غلبه و چيرگى ظلم و ستم ستمگران بر مؤمنين - هر گاه مى خواستند از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام روايتى نقل كنند مى گفتند: اين روايت از ابى زينب است، و اينكه اميرالمؤمنينعليه‌السلام را به اين كنيه مى ناميدند، براى آن است كه زينب كبرىعليها‌السلام پس از امام حسن و امام حسينعليهما‌السلام بزرگترين فرزندان آن حضرت بوده، و اميرالمؤمنينعليه‌السلام نزد دشمنانش به اين كنيه معروف نبوده است.(۶)

تغذيه زينب از زبان پيامبر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت زينبعليها‌السلام مانند دو برادرش حسن و حسينعليه‌السلام از زبان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله تغذى مى كرد.

همان طور كه در بسيارى از اخبار آمده است، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله زبان خود را در دهان حسنين مى گذاشت، آنان با مكيدن زبان پيغمبر تغذيه مى شدند و از همين طريق گوشت و پوست بدنشان مى روييد و رشد مى كرد، در مورد حضرت زينبعليها‌السلام نيز همين عمل را انجام مى داد.

در جلد اول از كتاب خرايج راوندى (صفحه ۹۴) معجزه يكصد و پنجاه و پنج (۱۵۵) از حضرت صادقعليه‌السلام چنين روايت كرده است:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پيوسته نزد فرزندان شير خوار فاطمه مى آمد، از آب دهان خود آنان را تغذيه مى كرد و سپس به فاطمهعليها‌السلام مى فرمود به آنان شير ندهيد»(۷)

لقب هاى حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

الف) زينب كبرى: اين لقب براى مشخص شدن و تمييز دادن او از ساير خواهرانش (كه از ديگر زنان اميرمؤمنان به دنيا آمده بودند) بود.

ب)الصديقة الصغرى: چون «صديقة»لقب مبارك مادرش، زهراى مرضيهعليها‌السلام است، و از سويى شباهت هاى بى شمارى ميان مادر و دختر وجود داشت، لذا حضرت زينب را «صديقه صغرى» ملقب كردند.

ج) عقيله / عقيله بنى هاشم / عقيله الطالبين:

«عقيله» به معناى بانويى است كه در قومش از كرامت و ارجمندى ويژه اى بر خوردار باشد و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده اى داشته باشد.

د) ديگر لقب ها:

از ديگر لقب هاى حضرت زينب، موثقه عارفه، عالمه غيرمعلمه، عابده آل على، فاضله و كامله است.(۸)

كنيه حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

كنيه آن عليا حضرت «ام كلثوم» است، و اين كه ايشان را «زينب كبرى» مى گويند، براى آن است كه فرق باشد بين او و بين كسى از خواهرانش كه به آن نام و كنيه ناميده شده است.

چنان كه ملقبه به «صديقه صغرى» شده است، براى فرق بين او و مادرش صديقه كبرى فاطمه زهرا صلوات الله عليهما.(۹)

زينب عالمه بود

امام سجادعليه‌السلام خطاب به عقيله بنى هاشم، زينب كبرىعليها‌السلام مى فرمايند:

«يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة، و فهمة غير مفهمة».

عمه جان! تو عالمه اى هستى بدون اينكه معلم داشته باشى، و فهميده اى هستى بى آن كه كسى مطالب را به تو فهمانده باشد(۱۰)

زينب محدثه بود

از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال ۱۲۸۶ هجرى) و جز او از عالمان ديگر - رحمهم الله - ظاهر و هويدا است كه آن خاتون دو سرا حضرت زينب كبرىعليها‌السلام علم منايا و بلايا (مرگ ها و پيشامدهاى سخت) را مى دانسته، و فرمايش امام سجادعليه‌السلام به او:

«يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة، و فهمة غير مفهمة»؛ اى خواهر پدرم! خداى را شكر و سپاس، تو دانايى هستى كه كسى به تو نياموخته، و فهميده و درك كننده اى هستى كه كسى به تو نفهمانده است.

دليل و راهنما است به اين كه زينب دختر اميرالمؤمنينعليها‌السلام محدثه بوده، يعنى همه چيز (از جانب خداى تبارك و تعالى) به او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته است.

همچنين علم و دانش او از علوم لدنية (علومى كه از استاد فرا نگرفته، بلكه از جانب خداى عزوجل) بوده است.(۱۱)

عقيله بنى هاشم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در برخى روايات است كه او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احكام دين نزد او مى رفتند. اين صفات برجسته كه براى هيچ يك از زنان معاصر او فراهم نشده است، زينب را از ديگران ممتاز ساخت؛ چنان كه او را «عقيله بنى هاشم» مى گفتند و از وى حديث فرا مى گرفتند.

ابن عباس از او حديث كند و گويد: «عقيله ما، زينب دختر علىعليه‌السلام حديث كرد... و اين لقب بر او ماند؛ چنان كه به عقيله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقيله گفتند. »(۱۲)

فصاحت و بلاغت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شيخ جعفر نقدى (ره) مى نويسد:

«مى گويم: و اين حذلم بن كثير (راوى اين خبر) از فصحاء و سخنوران و نيكو گفتاران عرب است كه كه از فصاحت و زبان آورى و نيكو گفتارى و از بلاغت و رسايى سخن و مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال مخاطب سخن گفتن زينب تعجب نموده و به شگفت آمده، و از براعت و برترى فضل و كمال و علم و دانش و شجاعت ادبيه و دلاورى پسنديده آن مخدره، حيرت و سرگردانى او را فرا گرفته، به طورى كه نتواسته او را (به كسى) تشبيه و مانند نمايد، مگر به پدرش سيد و مهتر هر بليغ و فصيحى. پس (از اين رو) گفته: «كانها تفرع عن لسان اميرالمؤمنين»؛ يعنى گويا عليا حضرت زينبعليها‌السلام (سخنانش را در كوفه) از زبان اميرالمؤمنينعليه‌السلام قصد و آهنگ مى نمود، و هر كه درباره كربلا و در احوال و سرگذشت هاى حسينعليه‌السلام كتابى نوشته، اين خطبه و سخنرانى را نقل نموده است. و حاحظ در كتاب خود «البيان و التبيين» آن را از خزيمة الاسدى روايت نموده كه خزيمه گفته: «زنان كوفه را در آن روز ديدم به پا ايستاده (بركشته شدگان در كربلا) ندبه و زارى و شيون مى نمودند، در حالى كه گريبان ها (شان را) مى دريدند(۱۳)

جود و سخاوت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى ميهمانى براى اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيد. آن حضرت به خانه آمده و فرمود: اى فاطمه، آيا طعامى براى ميهمان خدمت شما مى باشد؟ عرض كرد: فقط قرض نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زينب مى باشد. زينبعليها‌السلام بيدار بود، عرض كرد: اى مادر، نان مرا براى ميهمان ببريد، من صبر مى كنم. طفلى كه در آن وقت، كه چهار يا پنج سال بيشتر نداشته اين جود و كرم او باشد، ديگر چگونه كسى مى تواند به عظمت آن بانوى عظمى پى ببرد؟ زنى كه هستى خود را در راه خدا بذل بنمايد، و فرزندان از جان عزيزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنمايد و از آنها بگذرد بايستى در نهايت جود بوده باشد.(۱۴)

نبوغ و استعداد حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در تاريخ آمده كه روزى اميرمؤمنانعليه‌السلام در ميان دو فرزند خردسالش عباس و زينب نشسته بود كه رو به عباس نموده فرمود: «قل واحد» بگو يك.

عباس آن را گفت.

سپس فرمود: «قل اثنان» بگو دو.

عباس در پاسخ گفت: «استحيى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان»؛ شرم دارم با زبانى كه يكى گفته ام، دو بگويم.

آن گاه اميرمؤمنانعليه‌السلام چشمان عباسعليه‌السلام را بوسه زد؛ چرا كه كلام اين فرزند خردسال اشاره به وحدانيت خداى تعالى و توحيد او مى كرد.

سپس رو به زينبعليها‌السلام كرد، ولى زينب منتظر سئوال پدر نمانده، خود سئوالى مطرح كرد و گفت: پدر! ما را دوست دارى؟

اميرمؤمنانعليه‌السلام فرمود: آرى دخترم، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.

زينبعليها‌السلام با اين مقدمه، وارد سئوال اصلى شد و پرسيد: پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤمن جا نمى گيرد. پس اگر بايد دوست داشته باشى، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقديم خداوند.

علىعليه‌السلام كه اين درك، و شناخت و استعداد را در اين دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد. » زينبعليها‌السلام به دليل همين نبوغ و استعداد و ديگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ويژه خانواده پدر برخوردار شد.(۱۵)

فضايل حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مرحوم علامه مامقانى (ره) در مجلد سوم كتاب شريف «تنقيح المقال» درباره سيدتنا زينب الكبرىعليها‌السلام مى نويسد:

«درباره سيدتنا زينب الكبرى مى گويم: زينب و چيست زينب و چه چيز تو را دانا گردانيد (و از كجا درك نموده و دريافتى) كه (شرافت و بزرگى و فضيلت و برترى) زينب چيست؟ (پس به طور اختصاص آن هم يك از هزار هزار آن است كه) زينب عقيله يعنى خاتون بزرگوار و گرامى فرزندان هاشم (ابن عبد مناف پدر جد رسول خدا) است، و محققا صفات حميدة و خوى هاى پسنديده را دارا بود كه پس از مادرش، صديقه كبرىعليها‌السلام كسى دارا نبوده است، تا اين كه حق و سزاوار است گفته شود: او است صديقه صغرى، زينب را در حجاب و پوشش و عفت و پاكدامنى (از ديگران) زيادت و افزونى است (و آن اين است) كه تن او را در زمان پدرش (اميرالمؤمنين) و دو برادرش (امام حسن و امام حسين) كسى از مردان نديد تا روز «طف» (كربلا، و اين كه زمين كربلا را طف مى نامند، براى آن است كه طف زمينى بلند و جانب و كنار را گويند، و زمين كربلا كنار فرات است) و زينبعليها‌السلام در صبر و شيكبايى (از مصايب و اندوه هاى بزرگ) و ثبات و پايدارى و قيام و ايستادگى (در آشكار ساختن حق و درستى) و قوت و نيروى ايمان و گرويدن (به عقايد و احكام دين مقدس ‍ اسلام) و تقوا و پرهيزكارى و اطاعت و فرمانبرى (از آنچه خداى تعالى فرموده) وحيده و يگانه بود (كه پس از مادرش عليا حضرت فاطمهعليها‌السلام در دنيا چنين خاتونى كه داراى اين صفات حميده و خوى هاى پسنديده بى مانند باشد، سراغ ندارم) و زينبعليها‌السلام در فصاحت و آشكارا سخن گفتن و زبان آورى و در بلاغت و رسايى سخن و سخن گفتن مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال، گويى از زبان (پدر بزرگوارش) اميرالمؤمنينعليه‌السلام قصد و آهنگ مى نمود، چنان كه پوشيده نيست بر كسى كه در خطبه و سخنرانى او (در مجلس ابن زياد در كوفه، و مجلس يزيد در شام) از روى تحقيق و درستى فكر نموده و بينديشد، و اگر ما (علما و بيان كننده اصول و فروع دين مقدس اسلام) بگوييم: زينبعليها‌السلام مانند امامعليه‌السلام داراى مقام عصمت بوده (از گناه بازداشته شده و هيچ گونه گناهى نكرده با اين كه قدرت و توانايى بر آن داشته و معنى عصمت نزد ما اماميه همين است) كسى را نمى رسد كه (گفتار ما را) انكار كند و نپذيرد. اگر به احوال و سرگذشت هاى او در طف و كربلا و پس از كربلا (در كوفه و شام) آشنا باشد، چگونه چنين نباشد؟ و اگر چنين نبود هر آينه امام حسينعليه‌السلام مقدار و پاره اى از بار سنگين امامت و پيشوايى را روزگارى كه امام سجادعليه‌السلام بيمار بود بر او حمل و واگذار نمى نمود، و پاره اى از وصايا و سفارشهاى خود را به او وصيت نمى كرد و امام سجادعليه‌السلام او را در بيان احكام و آنچه كه از آثار و نشانه هاى ولايت و امامت است. نايبه به نيابت خاصه و جانشين خود نمى گرداند.(۱۶)

مفسر قرآن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

فاضل گرامى سيد نورالدين جزايرى در كتاب خود «خصايص ‍ الزينبيه» چنين نقل مى كند:

«روزگارى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام در كوفه بود، زينبعليها‌السلام در خانه اش مجلسى داشت كه براى زنها قرآن تفسير و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى «كهيعص» را تفسير مى نمود كه ناگاه اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم! شنيدم براى زن ها «كهيعص» را تفسير مى نمايى؟

زينبعليها‌السلام گفت: آرى. اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: اين رمز و نشانه اى است براى مصيبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روى مى آورد. پس از آن مصايب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت. پس آن گاه زينب گريه كرد، گريه با صدا - صلوات الله عليها.(۱۷)

پاكدامنى و حياى زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يحيى مازنى روايت كرده است:

«مدتها در مدينه در خدمت حضرت علىعليه‌السلام به سر بردم و خانه ام نزديك خانه زينبعليها‌السلام دختر اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود. به خدا سوگند هيچ گاه چشمم به او نيفتاده صدايى از او به گوشم نرسيد. به هنگامى كه مى خواست به زيارت جد بزرگوارش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برود، شبانه از خانه بيرون مى رفت، در حالى كه حسنعليه‌السلام در سمت راست او و حسينعليه‌السلام در سمت چپ او و اميرالمؤمنينعليه‌السلام پيش رويش راه مى رفتند. هنگامى كه به قبر شريف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نزديك مى شد، حضرت علىعليه‌السلام جلو مى رفت و نور چراغ را كم مى كرد. يك بار امام حسنعليه‌السلام از پدر بزرگوارش درباره اين كار سئوال كرد، حضرت فرمود: مى ترسم كسى به خواهرت زينب نگاه كند. »(۱۸)

گفتن مسائل شرعى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شيخ صدوق، محمد بن بابويه (ره) مى گويد: حضرت زينبعليها‌السلام نيابت خاصى از طرف امام حسينعليه‌السلام داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه كرده از او مى پرسيدند، تا اينكه حضرت سجادعليه‌السلام بهبود يافت.

شيخ طبرسى (ره) گويد: حضرت زينبعليها‌السلام روايات بسيارى را از قول مادرش حضرت زهراعليها‌السلام روايت كرده است.

از عماد المحدثين روايت شده است كه: حضرت زينبعليها‌السلام از مادر و پدر و برادرانش و از ام سلمه و ام هانى و ديگر زنان روايت مى كرد و از جمله كسانى كه از او روايت كرده اند، ابن عباس و على بن الحسينعليه‌السلام و عبدالله بن جعفر و فاطمه صغرى دختر امام حسينعليه‌السلام و ديگرانند.

همچنين ابوالفرج گويد: زينب بانويى عقيله كه ابن عباس سخنان حضرت زهراعليها‌السلام را در مورد فدك از قول او نقل كرده و مى گويد: عقيله ما، زينب دختر علىعليه‌السلام به من گفت.

از ظاهر فرمايش فاضل دربندى و ديگر عالمان چنين به دست مى آيد كه حضرت زينب كبرىعليها‌السلام علم منايا و بلايا (خوابها و حوادث آينده) را همچون بسيارى از ياران حضرت علىعليه‌السلام ، مانند ميثم تمار و رشيد هجرى و برخى ديگر مى دانسته و بلكه در ضمن اسرارى كه بيان كرده، به طور قطع و مسلم آن حضرت را از مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و ديگر زنان با فضيلت برتر دانسته است.

وى در ضمن فرمايش حضرت سجادعليه‌السلام كه به آن حضرت فرموده بود: «اى عمه تو بحمدالله دانشمند بدون آموزگار و فهميده بدون آموزنده هستى. »، گويد: اين فرمايش خود دليل و حجت بر آن است كه زينب دختر حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام محدثه بوده يعنى به او الهام مى شده است و عمل او از علم لدنى و آثار باطنى مى باشد.(۱۹)

شجاعتى نظير حسينعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شجاعت حسينعليه‌السلام در خواهرش زينبعليها‌السلام هم بود؛ يا زينبعليها‌السلام هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت، كمى از حسينعليه‌السلام ندارد قوت قلبش به بركت اتصالش به مبداء تعالى راستى محيرالعقول است.

شيخ شوشترى مى فرمايد: اگر حسينعليه‌السلام در صحنه كربلا يك ميدان داشت، مجلله زينبعليها‌السلام دو ميدان نبرد داشت: ميدان نبرد اولش ‍ مجلس ابن زياد، و دومى مجلس يزيد پليد.

اما تفاوت هايى كه از حيث ظهور دارد، نبرد حسينعليه‌السلام با لباسى كه از پيغمبر به او رسيده بود، عمامه پيغمبر بر سر و جبه او به دوش، نيزه به همراه و شمشير به دستش سوار بر مركب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله گرديد با عزت و شهامت وارد نبرد مشركين گرديد تا شهيد شد.(۲۰)

گذشتن از راحتى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

كسى كه پس از دستگاه سلطنتى، دستگاه او است، كمال وسايل موجود به بهترين وجهى برايش مهيا است، غلامها و كنيزها و وسايل راحتى، غرض زينب در چنين خانه اى زندگى مى كند كه هيچ كسرى ندارد ناگهان مى بيند حسينعليه‌السلام مى خواهد حركت كند تمام خوشى ها و راحتى ها را رها مى كند و خود را در درياى ناراحتى ها و ناملايمات مى افكند اين، چه زهدى است؟ سبحان الله! واقعا حيرت آور است. اگر جريان را نمى دانست، مهم نبود، ليكن از همان شب ۲۸ رجب كه به اتفاق برادرش با ترس و هراس ‍ از مدينه فرار كرده به سمت مكه حركت نمودند، براى آنچه جدش ‍ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و پدر و مادرش گزارش داده بودند از مصيبتها آماده شد.

خلاصه، با علم به اين معنى، و يقين به اين كه در بلاهاى سخت سخت مى رود،: براى مثل زينبى كه دختر سلطان حقيقى و ظاهرى و همسر عبدالله است برود در يك دستگاهى كه آخرش اسيرى است، آواره بيابانها و زحمت مسافرتها گردد؟(۲۱)

آينه تمام نماى مقام رسالت و امامت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محمد غالب شافعى، يكى از نويسندگان مصرى گفته است:

«يكى از بزرگترين زنان اهل بيت از نظر حسب و نسب و از بهترين بانوان طاهر، كه داراى روحى بزرگ و مقام تقوا و آيينه تمام نماى مقام رسالت و ولايت بوده، حضرت سيده زينب، دختر على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - است كه به نحو كامل او را تربيت كرده بودند و از پستان علم و دانش خاندان نبوت سيراب گشته بود، به حدى كه در فصاحت و بلاغت يكى از آيات بزرگ الهى گرديد و در حلم و كرم و بينايى و بصيرت در تدبير كارها در ميان خاندان بنى هاشم و بلكه عرب مشهور شد و ميان جمال و جلال و سيرت و صورت و اخلاق و فضيلت جمع كرده بود.

آنچه خوبان همگى داشتند، او به تنهايى دارا بود. شبها در حال عبادت بود و روزها را روزه داشت و به تقوا و پرهيزكارى معروف بود... »(۲۲)

ايراد خطبه در كودكى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از عجايب اينكه زينبعليها‌السلام در حدود شش سالگى، خطبه غرا و طولانى مادرش حضرت زهراعليها‌السلام را كه در مسجد النبى، پيرامون فدك و رهبرى امام علىعليه‌السلام ايراد كرد، حفظ نموده بود، براى آيندگان روايت مى كرد، با اينكه آن خطبه هم مشروح و طولانى است و هم واژه ها و جمله هاى دشوار و پر معنى و بسيار در سطح بالا دارد و اين از عجايب روزگار است و ديگران آن خطبه را از زينبعليها‌السلام نقل نموده اند.(۲۳)

تلاوت قرآن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت شده: كه روزى زينبعليها‌السلام آيات قرآن را تلاوت مى كرد، حضرت علىعليه‌السلام نزد او آمد، ضمن پرسشهايى، با اشاره و كنايه، گوشه هايى از مصايب زينبعليها‌السلام را كه در آينده رخ مى داده، به آگاهى او رسانيد.

زينبعليها‌السلام عرض كرد: «من قبلا اين حوادث را كه برايم رخ مى دهد، از مادرم شنيده بودم ».(۲۴)

شباهت زينبعليها‌السلام به خديجه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جالب اينكه شباهت حضرت زينبعليها‌السلام به حضرت خديجهعليها‌السلام از اميرمؤمنان علىعليه‌السلام نيز نقل شده است، چنان كه در روايت آمده است:

وقتى كه اشعث بن قيس از حضرت زينبعليها‌السلام خواستگارى كرد، حضرت علىعليه‌السلام بسيار دگرگون و خشمگين شد، و با تندى به اشعث فرمود:

«اين جراءت را از كجا پيدا كرده اى كه زينبعليها‌السلام را از من خواستگارى مى كنى؟! زينبعليها‌السلام شبيه خديجهعليها‌السلام ، پروريده دامان عصمت است، شير از دامان عصمت خورده، تو لياقت همتايى از او را ندارى، سوگند به خداوندى كه جان على در دست او است، اگر بار ديگر اين موضوع را تكرار كنى، با شمشير جوابت را مى دهم، تو كجا كه با يادگار حضرت زهراعليها‌السلام همسر و همسخن شوى؟!»(۲۵)

همچنين از پاره اى روايت فهميده مى شود كه به خاطر شباهتى كه حضرت زينبعليها‌السلام به خاله پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به نام ام كلثوم داشت، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كنيه او را «ام كلثوم» گذاشت.(۲۶)

شباهت زينبعليها‌السلام به پدر بزرگوار خود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مرحوم سيد نورالدين جزايرى (ره) در مورد شباهت حضرت زينبعليها‌السلام به پدر بزرگوار خود چنين نوشته است:

غالبا كليه پسر شباهت به پدر، و دختر شباهت به مادر پيدا مى كند، به جز حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام : «كانت مشيتها مشية ابيها رسول الله و منطقها كمنطقه». و نيز حضرت زينبعليها‌السلام كه «منطقها كمنطق ابيها اميرالمؤمنين عليه السلام» بود.(۲۷)

زهد زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زينب كبرىعليها‌السلام اعلا درجه رضا و تسليم را دارا و حايز بود. زنى كه شوهرش بحرالجود، عبدالله بن جعفر، بود و خانه اش بعد از منزل خلفا و ملوك در درجه اول عظمت بود و ارباب حوايج همواره در آن بيت الشرف تجمع داشته و براى خدمت، كمر بسته، آماده و فرمانبردار بودند - با اين حال براى كسب رضاى خدا از همه آنها صرف نظر كرد و از مال و جاه و جلال دنيوى به كلى چشم پوشيد. حتى از شوهر (البته، با رضاى او) و نيز از اولاد و خدم و حشم چشم پوشيد و به كمك برادرش امام حسينعليه‌السلام شتافت تا دين خدا را نصرت كند و براى جلب رضايت حق، تن به اسارت داد، تا آن كه به مقامات عاليه نايل گرديد.(۲۸)

نسبت مردانگى به حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت شيخ بزرگوار صدوق را در كتاب «اكمال الدين» و شيخ طوسى را در كتاب «غيبت» مورد مطالعه قرار دهيد! اين دو تن به صورت مسند از احمد بن ابراهيم روايت مى كنند كه گفت:

«در سال ۲۸۲ بر حكيمه دختر حضرت جواد الائمه امام محمد تقىعليه‌السلام وارد شدم و از پس پرده با او صحبت كرده از دين و آيين او پرسيدم و او نام امام خود را برده گفت: فلانى پسر حسن. به او عرض كردم: فدايت شوم، آيا آن حضرت را به چشم خود ديده ايد يا اينكه از روى اخبار و آثار مى گوييد؟ گفت:

از روى روايتى كه از حضرت عسكرىعليه‌السلام به مادرش نوشته شده است. گفتم: آن مولود كجاست؟ گفت: پنهان است. گفتم: پس شيعه چه كنند و نزد چه كسى مشكلات خويش را بازگو نمايند؟ گفت: به جده، مادر حضرت عسكرى. گفتم: آيا به كسى اقتدا كنم كه زنى وصايت او را بر عهده دارد؟ گفت: به حسين بن علىعليه‌السلام اقتدا كن كه در ظاهر به خواهرش زينبعليها‌السلام وصيت كرد و هر گونه دانشى كه از حضرت سجادعليه‌السلام بروز مى كرد، به حضرت زينبعليها‌السلام نسبت داده مى شد تا بدين گونه جان حضرت سجادعليه‌السلام محفوظ بماند...(۲۹)

زينب، چشمه علم لدنى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در مقام علم و يقين، چنان كه علم امام لدنى است، نه كتابى و تحصيلى رشته علمى كه خداى عالم به قلب خاتم الانبياء و دودمانش انداخت كه در قرآن مى فرمايد: «از نزد خود به او علم داديم» به علىعليه‌السلام و حسن و حسين داد به زينب هم عنايت فرمود.

مجلله زينبعليها‌السلام از همان ابتدايى كه خداوند او را آفريد، روح لطيفش را چشمه علمى از همان علم لدنى قرار داد. اينها كوچك و بزرگ ندارند.(۳۰)

آرامش كنار برادر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محبت و علاقه زينبعليها‌السلام از همان دوران كودكى، به امام حسينعليه‌السلام به قدرى سرشار بود، كه نمى توان آن را وصف كرد. او همواره مى خواست در كنار برادرش حسينعليه‌السلام باشد و رخسار زيباى حسينعليه‌السلام را بنگرد، با او انس و الفت داشته باشد. اين محبت عجيب و سرشار از مهر و خلوص، موجب تعجب حضرت زهراعليها‌السلام شد، راز آن را نمى دانست، تا آنكه روزى اين موضوع را با پدرش در ميان گذاشت و پرسيد: «پدرجان! از محبتى كه ميان زينبعليها‌السلام و حسينعليه‌السلام است، شگفت زده شده ام، به طورى كه زينبعليها‌السلام لحظه اى بدون ديدار حسينعليه‌السلام قرار ندارد، اگر ساعتى بوى حسينعليه‌السلام را استشمام نكند جانش به لب مى رسد. » پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با شنيدن اين سخن، دگرگون شد و اشك از چشمانش ‍ سرازير گشت و آهى از سينه پرسوزش بر كشيد و خطاب به دخترش زهراعليها‌السلام فرمود: «اى نور چشمم! اين دختر همراه حسينعليه‌السلام به كربلا مى رود، در رنجها و سختيهاى مصايب حسينعليه‌السلام شريك خواهد بود. »(۳۱)

درجه محبت زينب به حسينعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

به نوشته بعضى مورخان، درجه محبت زينبعليها‌السلام به امام حسينعليه‌السلام به گونه اى بود كه هر روز چند بار به ديدار حسينعليه‌السلام مى پرداخت، سپس نماز مى خواند. در روز عاشورا دو نوجوانش ‍ محمد و عون را نزد حسينعليه‌السلام آورد و عرض كرد: «جدم ابراهيم خليلعليه‌السلام از درگاه خدا قربانى را قبول فرمود، تو نيز اين قربانى را از من بپذير، اگر چنين نبود كه جهاد و جنگ براى زنان روا نيست، در هر لحظه هزار جان فداى جانان مى كردم، هر ساعت هزار شهادت را مى طلبيدم.(۳۲)

نگاه به حسينعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علامه جزايرى در كتاب «الخصائص الزينبيه» مى نويسد:

وقتى كه حضرت زينبعليها‌السلام شير خواه و در گهواره بود، هر گاه برادرش حسينعليه‌السلام از نظر او غايب مى شد، گريه مى كرد و بى قرارى مى نمود. هنگامى كه ديده اش به جمال دل آراى حسينعليه‌السلام مى افتاد، خوشحال و خندان مى شد. وقتى كه بزرگ شد، هنگام نماز قبل از اقامه،

نخست به چهره حسينعليه‌السلام نگاه مى كرد و بعد نماز مى خواند(۳۳)

عبادت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علامه شيخ شريف جواهرى در كتاب «مثيرالاحزان» آورده كه فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام گويد: عمه زينبعليها‌السلام در آن شب (شب دهم محرم) در محراب عبادتش ايستاده دعا مى خواند و به خدا استغاثه مى كرد، آن شد ديدگان هيچ يك از ما به خواب نرفت و آه و ناله اش فرو ننشست.(۳۴)

علاقه به نماز شب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت زينبعليها‌السلام در عبادت نسخه مادر خود حضرت زهراعليها‌السلام بود و در تمام شبها تهجد و و تلاوت قرآن را به جا مى آورد.

و بعضى از صاحبان فضل گفته اند حضرت زينبعليها‌السلام براى رضاى خدا در تمام تهجد و عبادت شب را ترك نكرد حتى شب يازدهم از ماه محرم.

همچنين از امام زين العابدينعليه‌السلام نقل شده كه ديدم در همان شب يازدهم محرم نماز را نشسته مى خواند.(۳۵)

نماز شب در شب عاشورا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از فاطمه صغرى، دختر امام حسينعليه‌السلام روايت شده كه مى فرمود:

«اما عمتى زينب فانها لم تزل قائمة فى تلك الليلة، اى العاشرة من المحرم فى محرابها»؛ عمه ام زينب در شب دهم محرم تا به صبح در محراب عبادتش به نماز ايستاده بود.(۳۶)

نماز نشسته

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

برخى از پژوهشگران روايت كرده اند كه حضرت زين العابدينعليه‌السلام فرمود: «عمه ام زينب در تمام طول مسافرت از كوفه به شام نمازهاى واجب و نوافلش را ايستاده مى خواند و در يكى از منازل، ديدم نشسته مى خواند، علت اين كار را پرسيدم. پاسخ داد: به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، سه شبانه روز است كه ديگر نمى توانم ايستاده نماز بخوانم (زيرا حضرت غذاى خود را بين كودكان تقسيم مى كرد) به خاطر اينكه دشمن به هر كدام از ما، در شبانه روز فقط يك قرص نان مى داد. »

هر گاه انسان به دقت به حالات آن حضرت نگاه كند و توجه و انقطاع او را به خداوند متعال ببيند، در عصمت آن حضرت ترديدى به خود راه نمى دهد و يقين مى كند كه آن حضرت از همان زنان پارسايى است كه تمام حركات و سكنات خود را وقف خداوند متعال نموده اند و از همين رهگذر به جايگاه رفيع و درجات بلندى كه از درجات پيامبران و اوصيا حكايت مى كند، رسيده است.(۳۷)

التماس دعا از زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت امام حسينعليه‌السلام در آخرين وداع خود با خواهرش زينبعليها‌السلام فرمود: «خواهرم! هنگام نماز شب، مرا فراموش ‍ نكن».(۳۸)

ارشاد كوفيان در زمان حيات علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در طراز المذهب از بحر المصائب روايت مى كند:

پس از آنكه اميرالمؤمنينعليه‌السلام به شهر كوفه آمد و آنجا را محل حكمرانى خود قرار داد، اندك اندك مردم آن شهر از فضل و كمال علمى و عرفانى زينب باخبر شدند. از اين رو، زنان توسط مردان خود، به اميرالمؤمنينعليه‌السلام پيام فرستادند: «شنيده ايم حضرت زينبعليها‌السلام محدثه، عامله و دومين فاطمه است كه مانند مادرش ‍ فاطمه و از همه جهانيان برتر است. اگر شما اجازه فرماييد فردا كه عيد است در جشن ما شركت نمايد از سخنانش بهره مند گرديم».

اميرالمؤمنينعليه‌السلام با درخواست مردم كوفه موافقت فرمود. فرداى آن روز زينبعليها‌السلام در جشن بانوان كوفه شركت كرد و تنها سخنران آن جلسه بود كه با استقبال شگفت انگيزى از سوى زنان و شركت كنندگان روبه رو شد.

پاسخ به مسائل دينى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از شيخ صدوق محمد بن بابويه روايت شده كه زينبعليها‌السلام نايب خاص امام حسينعليه‌السلام بود و مردم نيز در رابطه با مسائل حلال و حرام به آن حضرت مراجعه مى كردند تا زمانى كه امام زين العابدينعليه‌السلام از بيمارى شفا يافت.(۳۹)

سفارش پيامبر درباره زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعد از تولد زينبعليها‌السلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود تا نوزاد را به نزدش ‍ بياورند. آن گاه او را بوسيد و در آغوش گرفت و نام او را زينبعليها‌السلام گذاشت و سپس فرمود: به شما سفارش مى كنم، و اين سفارش مرا حاضران به غايبان برسانند «اين دختر را احترام كنند كه همانند خديجه كبرىعليها‌السلام است»(۴۰)

تجليل علىعليه‌السلام از زينب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زينبعليها‌السلام در مدت عمرش هفت بار مسافرت كرد. فقط سفر اول راحت و در كمال خوشى بود و آن وقتى بود كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام از مدينه به قصد كوفه حركت فرمود: زينب هم در ركاب پدرش ‍ بود.

علىعليه‌السلام هم خيلى رعايت حال زينبعليها‌السلام را مى كرد و از او تجليل مى فرمود، نه از جهت اينكه كه دخترش هست، بلكه به اعتبار روحانيت و معنويت او بود، مانند احترامى كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به زهراعليها‌السلام مى كرد.(۴۱)

سه وظيفه زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از ويژگى هاى زينبعليها‌السلام در اين انقلاب تاريخى و عظيم، سه وظيفه مهم او است كه با موفقيت كامل به پايان رساند. پس از شهادت امام حسينعليه‌السلام زينبعليها‌السلام مى ديد بزرگترين وظيفه و مسئوليتش سه چيز است:

نخست، از حجت خدا و امام وقت، حضرت سجادعليه‌السلام حمايت كند و وى را از گزند دشمن حفظ نمايد.

دوم، پيام شهيدان را به همه جا برساند و راه آنها را دنبال كند؛ (كه اين مساءله از همه مهمتر بود).

سوم، طبق وصيت برادرش از خانواده هاى شهيدان و از كودكانى كه پدران آنها به شهادت رسيده اند، سرپرستى كرده و روحيه آنها را در سطحى عالى نگاه دارد(۴۲)

علاقه به امام حسينعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محبت و دوستى زينب كبرىعليها‌السلام به امام حسينعليه‌السلام آن چنان بود كه خواهرانش اين گونه نبودند. گفته اند: اين محبت و دوستى زينبعليها‌السلام از ايام و روزگار طفوليت و كودكى وى بوده، به طورى كه آرام نمى گرفت، مگر در پهلوى امام حسينعليه‌السلام و عليا حضرت فاطمهعليها‌السلام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را از آن آگاه ساخت. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله گريه كرد و فاطمهعليها‌السلام را از مصايب و اندوه ها و گرفتارى زينبعليها‌السلام آگاه نمود.(۴۳)

احترام امام حسينعليه‌السلام به زينب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در اخبار آمده كه هر گاه حضرت زينب به ديدار برادرش امام حسينعليه‌السلام مى آمد، حضرت به احترام او جلو پايش حركت مى كرد و سر پا مى ايستاد و او را در جاى خود مى نشاند به راستى كه اين خود مقام عظيمى است كه آن حضرت در نزد برادرش داشت، همان گونه كه او امين و امانتدار پدر، نسبت به هداياى الهى بود.(۴۴)

بزرگداشت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علامه و مرد بسيار دانا سيد جعفر، از خويشاوندان بحرالعلوم طباطبايى، در كتاب «تحفة العالم» چنين مى نويسد:

«در جلالت قدر و بزرگى مقام و برترى شاءن و بزرگى حال و چگونگى او بس است آنچه در برخى از اخبار رسيده، به اينكه زينبعليها‌السلام نزد امام حسينعليه‌السلام در آمد و آن حضرت قرآن مى خواند، پس حضرت (چون ديد زينب آمد) قرآن را بر زمين نهاد و براى اجلال و تعظيم و بزرگ داشتن او بر پاى ايستاد. »(۴۵)

شرط ازدواج زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

و گفته اند: حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام هنگامى كه زينبعليها‌السلام را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزويج كرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه زينب خواست با برادرش حضرت امام حسنعليه‌السلام سفر رود، او را از آن منع نكرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حسينعليه‌السلام را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذيرفت و عبدالله مأیوس و نوميد گرديد، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد كه به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و كارزار نمايند، و هنگامى كه حضرت امام حسينعليه‌السلام روانه كوفه شد، هر كس او را ملاقات و ديدار مى نمود، از مردم كوفه و مكر و فريب ايشان او را مى ترسانيد، حضرت امام حسينعليه‌السلام مى فرمود: «ايم الله لتقتلنى الفئة، و ليسلطن عليهم من يذلهم»؛ به خدا سوگند هر آينه گروه ستمگران مرا مى كشند، و خدا كسى را كه آنان را ذليل و خوار گرداند، بر ايشان مسلط و چيره نمايد.(۴۶)

سخنرانى بين حسن و حسينعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از امورى كه بيانگر اوج مقام ارجمند زينبعليها‌السلام است، اينكه امام حسن مجتبىعليه‌السلام در شاءن او خطاب به او فرمود: «تو از درخت نبوت و از معدن رسالت مى باشى. »

در اين راستا به روايت زير توجه كنيد:

«روزى حضرت زينبعليها‌السلام در محضر دو برادرش، حسن و حسينعليه‌السلام نشسته بود، و آنها درباره بعضى از گفتار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با هم گفت و گو مى كردند. زينبعليها‌السلام به آنها عرض كرد: شنيدم در گفتار خود مى گفتيد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «الحلال بين و الحرام بين شبهات لا يعلمهن كثير من الناس... »؛ بعضى از امور حلال آشكار است و بعضى حرام آشكار، ولى بعضى شبهه ناك است كه بسيارى از مردم حكم آن را نمى دانند و تشخيص ‍ نمى دهند.

آن گاه زينبعليها‌السلام چنين شرح داد: هر كس از امور مشتبه پرهيز كند، دين و آبرويش را از انحراف حفظ مى كند و هر كس كه مرتكب امور شبهه ناك شد، پايش به سوى حرام مى لغزد، مانند چوپانى كه گوسفندانش را در نزديك پرتگاهى عبور مى دهد، قطعا احتمال سقوط آن گوسفندان از آن پرتگاه، بسيار است، بدان كه هر چيزى پرتگاهى دارد، امورى را كه خداوند حرام كرده، همان پرتگاه هستند، ارتكاب امور شبه ناك، نزديك به آن پرتگاه خواهد بود كه موجب سقوط خواهد شد.

در هر انسانى عضوى وجود دارد كه اگر صالح شود، موجب صالح شدن ساير اعضا است و اگر فاسد شود، باعث فاسد شدن ساير اعضا مى گردد. آن عضو قلب است. اى برادرانم! (حسن و حسين) آيا از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كه به تاءديب الهى ادب شده، شنيده ايد كه فرمود: «ادبنى ربى و احسن تاءديبى»؛ خداوند مرا تاءديب نمود و نيكو ادب كرد؟

حلال آن است كه خداوند آن را حلال نموده، قرآن آن را بيان كرده و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را توضيح داده است، مانند: حلال بودن خريد و فروش، اقامه نماز در وقتش، اداى زكات، انجام روزه ماه رمضان و حج براى مستطيع، و ترك دروغ، نفاق و خيانت و مانند: امر به معروف و نهى از منكر.

حرام آن است كه خداوند آن را حرام كرده، و در قرآن بيان نموده است و به طور كلى حرام نقيض حلال است. امام امور شبهه ناك، امورى است كه نه حلال بودن آن را مى دانيم و نه حرام بودن آن را، انسان با ايمانى كه نه حلال بودن چيزى را مى داند و نه حرام بودن آن را، اگر سعادت دنيا و آخرت را مى طلبيد،

بايد هيچ گاه به دنبال چيزى كه آخرش مشتبه است نرود، واجبات الهى را انجام دهد و محرمات او را ترك نمايد و از شبهه ها پرهيز كند، در اين صورت قطعا رستگار شود، و گرنه پايش به سوى حرام بلغزد و سرانجام در ميان حرام بيفتد.

هنگامى كه گفتار زينب كبرىعليها‌السلام به اين جا رسيد، امام حسنعليه‌السلام به زينبعليها‌السلام رو كرد و فرمود: خداوند به كمالات تو بيفزايد، آرى همان گونه است كه مى گويى، «انك حقا من شجرة النبوة و من معدن الرسالة»؛ حقا كه تو از درخت نبوت و از معدن رسالت هستى. يعنى گفتار و روش و منش تو، از مركز نبوت و مخزن رسالت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله نشاءت مى گيرد.(۴۷)

سئوال و جواب برادر و خواهر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى جناب زينبعليها‌السلام از برادر بزرگوار خود امام حسينعليه‌السلام چند مطلب پرسيد كه در ذيل مى خوانيد:

حضرت زينب: اى برادر! مصيبت شما بزرگتر است يا مصيبت حضرت آدم؟

حضرت امام حسين: اى خواهرم! آدم بعد از فراق حضرت حوا به وصال رسيد اما من بعد از فراق به شهادت مى رسم.

حضرت زينب: اى برادر! مصيبت شما نسبت به مصيبت حضرت ابراهيم خليل در مقام مقايسه چگونه است؟

حضرت امام حسين: اى خواهرم! آتش به روى حضرت ابراهيم گلستان شد، اما آتش جنگ من سوزان گردد.

حضرت زينب: اى برادر! مصيبت شما بزرگتر است يا مصيبت حضرت زكريا؟

حضرت امام حسين: اى خواهرم! زكريا را دفن كردند، اما بدن مرا زير سم اسبان قرار مى دهند.

حضرت زينب: اى برادر! مصيبت شما در مقام مقايسه با مصيبت حضرت يحيى چگونه است؟

حضرت امام حسين: اى خواهرم! اگر چه سر يحيى را از طريق ظلم و ستم بريدند اما بستگانش را اسير نكردند، ولى اهل و عيالم را بعد از شهادتم اسير خواهند كرد.

حضرت زينب: اى برادر! مصيبت شما نسبت به ايوب چگونه است؟

حضرت امام حسين: اى خواهرم! زخمهاى ايوب مرهم پذير شد و خوب گرديد، امام زخمهاى من خوب نخواهد شد.(۴۸)

سئوال زينب از پدر در لحظه آخر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت زينبعليها‌السلام مى گويد: هنگامى كه پدرم علىعليه‌السلام بر اثر ضربت ابن ملجم بسترى گرديد، نشانه هاى مرگ را در رخسار آن حضرت ديدم، به او عرض كردم: ام ايمن به من چنين و چنان حديث كرد (كه پنج تن در يك جا جمع بودند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ناگهان غمگين شد و علت غم را پرسيدند، جريان شهادت حضرت زهراعليها‌السلام و علىعليه‌السلام و حسن و حسينعليه‌السلام را شرح داد) مى خواهم از شما آن را بشنوم.

امام علىعليه‌السلام فرمود: دخترم! حديث ام ايمن صحيح است، گويا تو و دختران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را مى نگرم كه به صورت اسير با كمال پريشانى وارد اين شهر (كوفه) مى كنند، به گونه اى كه ترس آن داريد كه مردم به سرعت شما را بقاپند «فصبرا صبرا... ».

«صبر و استقامت كنيد، سوگند به خداوندى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، در آن روز در سراسر روى زمين ولى خدا غير از شما و دوستان و شيعيان شما، وجود ندارد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ما چنين خبر داد و فرمود: در اين هنگام ابليس با بچه ها و اعوان خود در سراسر زمين سير مى كنند، و ابليس به آنها مى گويد: «اى گروه شيطانها، ما انتقام آدمعليه‌السلام از فرزندانش گرفتيم، و در هلاكت آنها سعى بليغ كرديم، بكوشيد تا مردم را نسبت به آنها به تريد و شك بيندازيد و مردم را به دشمنى آنها وادار نماييد... »(۴۹)

تعبير خواب زينبعليها‌السلام توسط پيامبر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

به هنگام رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله اميرالمؤمنينعليه‌السلام و فاطمه زهراعليها‌السلام هر دو خوابى ديدند كه دليل بر فوت رسول خدا بود، از اين رو شروع به گريه و زارى كردند. زينبعليها‌السلام نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده گفت: «اى جد بزرگوار! ديشب در خواب ديدم كه بادى سياه وزيدن گرفت و دنيا را تيره و تار ساخت، تاريكى همه جا را فرا گرفت و مرا از سويى به سوى ديگر مى برد. درخت تنومندى را ديدم و از شدت وزش باد به آن درخت چسبيدم. آن باد درخت را از جاى كند و بر زمين انداخت. بعد به شاخه بعد به شاخه بزرگى از شاخه هاى آن درخت آويختم، آن را نيز كند. به شاخه اى ديگر چسبيدم، آن نيز شكست. به يكى از دو شاخه فرعى آن چسبيدم، آن نيز شكست. در اين حال از خواب بيدار شدم. »

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در حالى كه مى گريست، خطاب به زينب فرمود: «آن درخت جد تواست و شاخه نخستين مادرت فاطمه است، دومى پدرت على و آن دو شاخه ديگر، برادرانت، حسنين مى باشند كه دنيا با فقدان آنان سياه مى گردد، تو در ماتم آنان لباس ‍ سياه به تن خواهى كرد. »(۵۰)

فرزندان حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سبط بن جوزى در «تذكرة الخواص» گويد: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است. از آن جمله، على و عون الاكبر و محمد و عباس و ام كلثوم مى باشند كه مادر آنان حضرت زينبعليها‌السلام بوده است.(۵۱)

پرستارى مادر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزهايى بر حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام گذشت كه بر اساس ‍ دردهاى فراوان از جمله: شكسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سيلى خورده و سقط جنين، حدود۹۰ روز بسترى بود. ناگفته پيداست كه چنين بيمارى نياز به پرستار دارد، لذا حضرت زينب در سن ۵ سالگى از مادر پذيرايى و پرستارى مى كرد و متاءسفانه طولى نكشيد كه به فراق مادر مبتلا گرديد.(۵۲)

القاب حضرت زينبعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عالمه غير معلمه: داناى نياموخته

فهمة غير مفهمه: فهميده بى آموزگار

كعبة الرزايا: قبله رنجها.

نائبة الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهراعليها‌السلام

نائبة الحسين: جانشين و نماينده حضرت حسينعليه‌السلام

مليكة الدنيا: ملكه جان، شهبانوى گيتى.

عقيلة النساء: خردمند بانوان.

عديلة الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.

شريكة الشهيد: انباز شهيد.

كفيلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه: ناموس حريم عظمت و كبريايى.

سية العقائل: بانوى بانوان خردمند.

سر ابيها: راز پدرش علىعليه‌السلام

سلالة الولاية: فشرده و خلاصه و چكيده ولايت.

وليدة الفصاحة: زاده شيوا سخنى.

شقيقة الحسن: دلسوز و غمخوار حضرت حسنعليه‌السلام .

عقيلى خدر الرسالة: خردمند پرده نشينان رسالت.

رضيعة ثدى الولاية: كسى كه از پستان ولايت شير خورده.

بليغة: سخنور رسا.

فصيحة: سخنور گويا.

صديقة الصغرى: راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى).

الموثقة: بانوى مورد اطمينان.

عقيلة الطالبين: بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان).

الفاضلة: بانوى با فضيلت.

الكاملة: بانوى تام و كامل.

عابدة آل على: پارساى خاندان على

عقلية الوحى: بانوى خردمند وحى

شمسة قلادة الجلالة: خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه.

نجمة سماء النبالة: ستاره آسمان شرف و كرامت.

المعصومة الصغرى: پاك و مطهره كوچك.

قرينة النوائب: همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبة المصطفى: مورد محبت و محبوب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله .

قرة عين المرتضى: نور چشم حضرت علىعليه‌السلام .

صابرة محتسبة: پايدارى كننده به حساب خداوند براى خداوند.

عقيلة النبوة: بانوى خردمند پيامبرى.

ربة خدر القدس: پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس.

قبلة البرايا: كعبه آفريدگان.

رضيعة الوحى: كسى كه از پستان وحى شير مكيده است.

باب حطة الخطايا: دروازه آمرزش گناهان.

حفرة على و فاطمه: مركز جمع آورى دوستى و محبت علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام .

ربيعة الفضل: پيش زاده فضيلت و برترى.

بطلة كربلاء: قهرمان كربلا.

عظيمة بلواها: بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود.

عقلية القريش: بانوى خردمند از قريش.

الباكية: بانوى گريان.

سليلة الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهراعليها‌السلام .

امنية الله: امانت دار الهى.

آية من آيات الله: نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومة و حيدة: ستمديده بى كس.(۵۳)