آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام16%

آداب معاشرت در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب معاشرت در اسلام
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28188 / دانلود: 4105
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آداب معاشرت در اسلام

(ترجمه شرح الاربعين النبوية)

نويسنده : محمد حسين الجلالى

مترجمان : جواد بيات و محمد آذربايجانى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه ناشر

پاسدارى از حقوق اجتماعى اولين شرط زندگى شيرين انسانهاست اگر فرزندان حرمت اوليا را پاس ندارند. و با راه و رسم سپاس و احسان از زحمات والدين قدردانى نكنند و اگر فرزندان با حقوق و وظايف خويش آشنا نباشند و اگر دو عضو اصلى خانواده زن و شوهر شيوه درست معاشرت را در زندگى رعايت نكنند. هرگز فروغ محبت و تعاون بر افق خانواده ها نخواهد تابيد. و محيط زندگى اجتماعى به فضائى سرد و خشك و بى طراوت تبديل خواهد شد. زندگى اجتماعى با احسان و ايثار وصله ارحام و قرض الحسنه و تلاش و آگاهى شيرين و دلنشين مى شود. و با كارهايى مثل رباخوارى ، ميگسارى ، قماربازى ، استعمال مواد مخدر، اسراف و تبذير، گناهان جنسى ؛ زشت و پليد و تلخ مى گردد. در اين كتاب كه ترجمه بخش اخلاق از كتاب ارزشمند الاربعين النبويه مى باشد. خواننده محترم با مطالعه گفتار نورآفرين پيشوايان معصوم و تحليل هاى فشرده و جالبى كه توسط نويسنده محترم ارائه شده ، با راه و رسم معاشرت و آداب زندگى در مكتب پيام آوران الهى آشنا مى شود و از خطرها و آفت هايى كه همزيستى انسانها را تهديد مى كند، آگاه مى گردد. معاونت پژوهشى سازمان تبليغات اسلامى ضمن تشكر از نويسنده و مترجمان گرامى اين اثر، علاقمندان استحكام خانواده ها و گرفتاران بلاهاى قهر و طلاق و زندان و اضطراب را به مطالعه آثارى از اين گونه فرا مى خواند و قرآن و حديث را شفاى دردهاى روحى و بلاهاى اجتماعى مى داند. باشد كه تشنگان جويبار اخلاق و انديشه هاى سالم از طريق اين آثار با كوثر زلال وحى آشنا شوند و دو گوهر گرانبهاى قرآن و عترت را سرمايه زندگى و راهنماى حيات جاودانه خود قرار دهند، انشاءا... معاونت پژوهشى

حقوق والدين در اسلام

انسان بطور فطرى ، زندگى سالم و همزيستى مسالمت آميز را دوست دارد، و به حسب طبيعت خود، به تمدن علاقمند است و هر تمدنى داراى دو مرحله است : مرحله پست و مرحله برتر آن ، بين اين دو مرحله مراتبى وجود دارد كه بايد انسان زندگى خود را با يكى از مراتب آن وفق دهد؛ تا از حد و مرز انسانيت خارج نگردد.

يكى از ضروريات زندگى انسان تربيت و تعليم است كه محيط خانوادگى انسان در اين مساءله مهم ، نقش بسزائى دارد؛ زيرا كه خانواده ، هسته جامعه بشمار مى رود و ملت از تك تك افراد تشكيل مى گردد؛ اصلاح هر جامعه ، در گرو اصلاح افراد آن است

از آنجا كه مسئوليت اداره اين نخستين مدرسه زندگى بر دوش پدر و مادر مى باشد - به جهت اين كه آنها از آگاهى ، فكر، فرهنگ و ادب بيشترى برخوردارند - لذا حقوق والدين اهميت بسزائى دارد، تا جائى كه هيچ حقى بعد از حق خالق هستى ؛ خداوند متعال ، به حق پدر و مادر (كه پشتوانه زندگى فرزندان هستند) نمى رسد. خداوند حقوق آنان را همراه حق خود ذكر فرموده است ، چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد:

( وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ، وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا .)

(اسراء / ٢٤)

خداى تو حكم فرموده كه جز او هيچكس را نپرستيد و درباره پدر و مادر نيكوئى كنيد و چنانكه هر دو يا يكى از آنها پير و سالخورده شوند (كه موجب رنج و زحمت شما باشند) زنهار، كلمه اى كه رنجيده خاطر شوند به آنان نگو و كمترين آزار به آنها نرسان و با ايشان با كرامت و احترام سخن بگو، و هميشه پر و بال تواضع و تكريم را با كمال مهربانى نزدشان بگستران و بگو پروردگارا، چنانكه پدر و مادر، مرا در كودكى به مهربانى بپروردند، تو در حق آنها رحمت و مهربانى فرما.

اولين چيزى كه از نص آيه مذكور براى ما ظاهر مى گردد، اين است كه احسان به پدر و مادر، قرين و نزديك به عبادت خداوند است ، و بعد از آن آيه شريفه ، راههاى رفتار نيك با آنها را به شرح زير بيان مى كند:

اول : احتراز و دورى جستن از هر چيزى كه موجب رنجش آنان گردد؛ حتى گفتن كلمه افّ بر آنها.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اءدنى العقوق اءف ولو علم الله شيئا اءهون منه لنهى عنه

(بحار / ٧٤، ٥٩)

كمترين وسيله عاق والدين شدن گفتن كلمه اف بر آنان است و اگر كمتر از آن چيزى ديگرى بود، البته خدا از آن نهى مى فرمود.

دوم : مواظبت در گفتار، و فرياد نكشيدن بر سر آنها و ترك هرگونه سخن زجرآور و خشونت آميز.

سوم : سخن گفتن با آنها با گفتار نيكو و زيبا، و مراعات ادب و احترام نسبت به آنان

چهارم : برخورد متواضعانه با آنان ، تا جائى كه خداوند متعال از اين تواضع ، به زيباترين صورت تعبير فرموده و آن اينكه : برخورد فرزند نسبت به پدر و مادر، بايد مانند آن پرنده اى باشد كه جوجه هاى خود را با تمام عطوفت ، نرمش ، رحمت و مهربانى به سينه خود چسبانيده و بالهاى خود را بر آنها مى گستراند.

پنجم : براى رحمت و مغفرت آنان دعا كند. يعنى ، در دعاى خود موجبات احسان و نيكى آنان را در حق خود، ذكر نمايد. و برايشان دعا كند مثل خواندن بعضى دعاهاى قرآن كريم ؛ مانند:

( رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا .)

(اسراء / ٢٤)

خدايا پدر و مادرم را بيامرز (و به آنها ترحم كن چنانكه آنها بر من ترحم كردند) آنگونه كه مرا در كودكى تربيت نمودند.

تاءكيد بر مسئوليت سنگين پدر و مادر در تربيت اولاد از سنين كوچكى دارد.

لذا مستحب است كه انسان در قنوت نماز با اين الفاظ، به پدر و مادر دعا كند و بگويد:

رب اغفرلى ولوالدى وارحمهما كما ربيانى صغيرا، واجزهما بالاءحسان احسانا و بالسيئات عفوا و غفرانا.

(مفاتيح الجنان)

پروردگارا مرا و پدر و مادرم را بيامرز و بر آنان رحمت فرست ، چنانكه مرا در حال كودكى تربيت نمودند؛ و در مقابل احسان آنان احسان عطا فرما و گناهانشان را عفو و مغفرت فرما.

مقارن و هم رديف بودن عبادت خدا، با حقوق والدين و احسان به آنها، دليل بر بزرگى حق آنهاست زيرا كه خداوند آفريننده كل هستى است و پدر و مادر واسطه و آفرينش انسان هستند. و قرآن كريم تاءكيد دارد كه نيكوئى بر والدين ، يك وظيفه انسانى است چنانكه مى فرمايد:

( وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ )

(احقاف / ١٥)

و ما براى انسان سفارش نموديم كه بر والدين خود نيكوئى كند.

اين نكته قابل توجه است كه قرآن كريم ، خطاب را تنها متوجه مسلمان يا مومن نساخته ، بلكه نيكى به آنان را نيكى به كل انسانيت دانسته و آزار آنان را آزار كل انسانيت بشمار آورده است ، زيرا آنان بودند كه بخاطر راحتى تو، خواب شيرين خود را فدا كرده ، شب را بيدار مى ماندند و برايت رنجهاى فراوان كشيدند تا تو را در كودكى تربيت نمودند، و در راه خوشبختى و سعادت تو، سعى و تلاش كردند كه حتى براى راحتى خود، آن اندازه كوشش ننمودند و براى تهيه شرائط مناسب در زندگى و سعادت تو، در خانه ، مدرسه و اجتماع ، با جامعه همكارى و همفكرى نمودند، و آنچه برايت مفيد بود از جامعه - به اندازه فكرشان - فراهم كردند؛ از قبيل : تهيه نمودن اسباب و عوامل مختلف و استفاده از گفتنى ها و شنيدنى هاى مناسب جهت تقويت عقيده ، اراده و تربيت نيكو كه براى تغذيه جسم و روان تو لازم بود. و بالاتر از آن ، سعى و تلاش در بالا بردن سطح آگاهى دينى تو، با دانش و مدرسه و عبادت و اطاعت از خدا مى باشد. و طبيعى است كه هر پدر و مادرى به اندازه توان فكرى خود، بين عقل و جسم و روح و ماده براى فرزندانش ، توازن برقرار مى سازد، و در اين راه ، همه تجربه هاى گذشته و نتيجه ارتباطات محدود و غير محدودشان را تقديم مى نمايد. و همه اينها جهت فراهم ساختن سعادت و خوشبختى فرزندان و اولاد انسان است پس چه كسى براى محبت كردن سزاوارتر از پدر و مادر است !؟ زيرا كه آنها سبب (واسطه) وجود تو هستند، و تو را از كودكى تربيت و در بزرگى مورد محبت خود قرار مى دهند، و شادى تو، باعث شادى آنان و غم و اندوه تو باعث ناراحتى ايشان مى گردد. چنانكه ، در حديث شريف آمده است :

رضى الله مع رضى الوالدين

(ترغيب / ج ٣، ٣٢٢)

رضايت خدا، با رضايت پدر و مادر است

و نيكى به پدر و مادر، با احسان به آنان ، احترام شايسته و اطاعت از گفتار مطابق شرع و صحيح شان مى باشد. و بعضى از اخبار شريفه اين وظايف را به طرز زير تعيين فرموده است :

١ - ملازمت و همراهى نيك - يعنى ، كارى نكنى كه آنان در حوائج خود، دست نياز به سوى تو دراز كنند و به مشقت بيفتند.

٢ - نظر رحمت به آنها نمودن

٣ - بلند نكردن صداى خود، در مقابل صداى آنان

٤ - جلو نيفتادن بر آنان در راه رفتن و نشستن

٥ - آنان را با نام صدا نكردن ، بلكه بايد با لفظ پدر و مادر ايشان را خطاب نمود.

٦ - نبايد به آنان حتى كلمه اف گفت ؛ گرچه تو را ناراحت كرده باشند و نبايد ايشان را سرزنش كرد، اگر چه تو را غمگين ساخته باشند.

٧ - روى خود را از آنها برنگردانى

٨ - در موقع نياز، لقمه را در دهان آنان بگذارى

٩ - از آنچه كه خداوند به تو وسعت روزى داده ، به آنان بخل نورزى

١٠. دَين و بدهكارى هاى آنان را بعد از مرگ ادا كنى ، برايشان طلب آمرزش نموده و قضاى عبادتهايشان را انجام دهى ، مثل قضاى نماز، روزه ، حج ، زيارات و صدقات

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من اءخزن والديه فقد عقهما.

(بحار / ٧١، ٧٨)

هر كس پدر و مادرش را غمناك سازد، به آنها عاق شده است

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق پدر بر فرزندش :

لا يسميه باسمه ولا يمشى بين يديه ، ولا يجلس قبله ولا يستسب له

(بحار / ٧١، ٤٥)

از حق پدر بر فرزند آن است كه فرزند، او را با نام صدا نكند، و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشيند، و ديگران را بر سب آنها برنينگيزاند. (كارى نكند كه ديگران به پدر (او يا مادرش) ناسزا بگويند.)

٣ - امام سجادعليه‌السلام :

قيل له : اءنت اءبر الناس ولاتراك تؤ اكل اءمك ، قالعليه‌السلام : اءخاف ان اءمد يدى الى شى ء قد سبقت عينها عليه فاءكون قد عققتهما.

(منتهى الامال / ج ٢، حالات امام زين العابدينعليه‌السلام .)

به آن حضرت گفته شد: تو نيكوكارترين مردم هستى و تو را نديديم كه با مادرت غذا بخورى ! حضرت فرمودند: مى ترسم كه دستم را به غذا و لقمه اى كه مورد علاقه مادرم هست ، دراز كنم و از جمله عاق والدين ها بشوم

٤ - امام باقرعليه‌السلام :

لما سئل هل يجزى الولد والده ؟ فقالعليه‌السلام : لا. الا فى خصلتين ، يجده مملوكا فيشتريه فيعتقه اءو يكون عليه دين فيقضيه عنه

(بحار / ج ٧١، ٥٩)

هنگامى كه از آن حضرت سوال شد: آيا پسر مى تواند حق پدر را جبران نمايد؟ امامعليه‌السلام فرمود: نه ، مگر اينكه در حق او، دو كار مهم را انجام دهد:

الف - پدرش را برده ببيند و او را خريده و آزادش نمايد.

ب - اگر بر گردن وى بدهى اى بوده ، آن را پرداخت كند.

٥ - امام باقرعليه‌السلام :

ثلاث لم يجعل الله لاءحد فيهن رخصة (١): اءداء الاءمانة الى البر والفاجر (٢): والوفاء بالعهد للبر والفاجر (٣): و برالوادين برين كانا اءو فاجرين

(بحار / ج ٧١، ٥٦)

خداوند در سه چيز براى هيچكس رخصت و اجازه اى نداده است :

الف - اداء امانت به نيكوكار و بدكار.

ب - وفاى به عهد و پيمان نسبت به نيكوكار و بدكار.

ج - نيكى به پدر و مادر، نيكوكار باشند يا بدكار.

٦ - امام صادقعليه‌السلام :

بر الوالدين واجب ، فان كانا مشركين فلا تطعهما ولا غيرهما فى المعصية فاءنه لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق

(بحار / ٧١، ٧٤)

نيكى كردن به پدر و مادر واجب است ولى اگر مشرك باشند، از ايشان و غير آنها در معصيت خدا اطاعت نكن ، زيرا كه اطاعت مخلوق در معصيت خدا جايز نيست

٧ - امام صادقعليه‌السلام :

من العقوق قول الرجل لابنه اوابنته فى حياة والديه باءبى اءنت و اءمى (بحار / ٧١، ٦٩)

از موارد عاق والدين شدن اين است كه ؛ شخص در حال حيات پدر و مادر؛ فرزندانش را صدا زند و بگويد: پدر و مادرم فداى شما باد.

٨ - امام صادقعليه‌السلام :

وقر اءباك يطل عمرك و وقر امك ترى لبنيك بنين ولا تحد النظر الى والديك فتعقهما.

(اصول كافى / ج ٢، ٣٤٩)

به پدرت احترام كن تا عمرت طولانى گردد و به مادرت احترام كن تا نوه هاى خود (فرزندان فرزند) را ببينى.(١)

٩ - امام صادقعليه‌السلام :

ان اءحببت اءن يزيد الله فى عمرك فسر اءبويك

(بحار / ج ٧١، ٨١)

اگر دوست دارى كه خدا به عمرت بيفزايد، پدر و مادرت را خوشحال كن

١٠ - امام صادقعليه‌السلام :

من نظر الى اءبويه نظر ماقت و هما ظالمان له لم يقبل الله له صلاة

(كافى / ٢، ٢٤٩ - بحار / ٧١، ٦٢)

هر كس به پدر و مادرش بصورت خشن و ناهنجار نگاه كند اگر چه پدر و مادر بر او ستم كرده باشند، خداوند نماز او را قبول نمى كند.

١١ - امام صادقعليه‌السلام :

الذنوب التى ترد الدعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدين

(بحار / ج ٧١، ٧٤ - وسائل / ج ١١، ٥١٣)

از گناهانى كه موجب رد شدن دعا و تيره و تاريك گشتن هوا مى گردد عاق والدين شدن است.(٢)

١٢ - امام صادقعليه‌السلام :

لا تملاء عينيك من النظر اليهما الا برحمة و رقة ولا ترفع صوتك فوق اءصواتهما، ولا يديك فوق اءيديهما ولا تقدم قدامهما.

(بحار / ٧١، ٣٠٩)

چشمان خود را به پدر و مادر خيره نكن ، مگر با رحمت و مهربانى و صداى خود را بلندتر از صداى آنها نكن و دستان خود را بر روى دست آنها بالا مبر و در راه رفتن به آنها پيشى نگير.

١٣ - امام رضاعليه‌السلام :

عليك بطاعة الاءب وبره والتواضع والخضوع والاءكرام له و خفض الصوت بحضرته فان الاءب اءصل الاءبن والاءبن فرعه ، لولاه لم يكن يقدره الله ، ابذلوا لهم الاءموال والجاه و النفس

(بحار / ج ٧١، ٧٦)

بر تو باد به اطاعت كردن از پدر و نيكى و فروتنى و خضوع و بزرگ شمردن و احترام به او، و هميشه صداى خود را در حضور وى آهسته كن ، زيرا كه پدر ريشه فرزند است و فرزند شاخه اى از او مى باشد، اگر او نبود خدا تو را مقدر نمى كرد و جاه و جان و اموال را در راه او نثار كن

١٤ - امام رضاعليه‌السلام :

ادع لهما اذا كانا لايعرفان الحق و تصدق عنهما و ان كانا حيين لايعرفان الحق فدارهما.

(بحار / ج ٧١، ٤٧)

هرگاه پدر و مادرت حق را نشناسند، برايشان دعا كن ، (تا هدايت شوند) و عوض آنها صدقه بده و اگر در زندگى عارف به حق نشدند باز با آنها مدارا كن

حقوق مادران بر فرزندان

دين اسلام نسبت به مادر عنايت خاصى دارد، اين مادر است كه رنجها و مشقتها و غم و غصه ها را در راه سعادت فرزندش متحمل مى گردد، چه شبها كه در دوران حاملگى ، زايمان و شير دادن فرزندش بخاطر محافظت و محبت او بيدار مانده و روزها متحمل زحمت هاى زيادى براى وى گرديد، چقدر تو را در حال جنين ، با خود حمل نمود و بعد از ولادت ، شير داد، شب را براى تو بيدارى كشيد، در روز برايت رنج برد و همه راحتى خود را فدايت نمود!

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖوَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا ۖوَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ۚثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) (لقمان / ١٥)

و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم ، مادرش او را با زحمت فراوان حمل كرد (و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد) و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى يابد (آرى به او توصيه كردم) كه شكر براى من و پدر و مادرت بجاى آور، كه بازگشت همه شما به سوى من است ، و هرگاه آنها تلاش كنند، كه موجودى را شريك من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى - بلكه مى دانى باطل است - از آنها اطاعت مكن ، و با آنها در دنيا به طرز شايسته اى رفتار كن ، و پيروى از راه كسانى بنما كه به سوى من آمده اند، سپس بازگشت همه شما به سوى من است ، و من شما را از آنچه عمل مى كرديد، آگاه مى كنم

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

حق الوالد اءن تطيعه ما عاش و اما حق الوالدة فهيهات هيهات لو اءنه عدد رمل عالج (متلاطم) و قطر المطر اءيام الدنيا قام بين يديها ما عدل ذلك يوم حملته فى بطنها.

(بحارالانوار)

حق پدر بر تو اين است : مادامى كه او زنده است او را اطاعت كنى ؛ اما حق مادر؛ پس چه دور است كه انسان بتواند حق او را اداء نمايد، زيرا اگر فرزند، به تعداد ريگهاى متحرك و شناور بيابان و قطره هاى باران در تمام روزهاى دنيا در مقابل مادر، زانو بزند با يك روز كه مادر او را در رحم خود حمل مى كند برابرى نخواهد كرد.

مردى از بدرفتارى مادرش به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت برد پيامبر فرمود: چرا او هنگامى كه نُه ماه تو را در شكم نگه داشت و دو سال شير داد، و شب را بى خوابى كشيد. بدرفتار نبود؟! مرد گفت : من او را پاداش داده ام و بر روى شانه هايم او را به حج برده ام ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نه تنها پاداش او را نداده اى بلكه حتى پاداش ‍ زايمان او را هم نتوانستى بدهى

وسئلهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رجل : من اءبرر؟ فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : امك ثم امك ، ثم امك ، ثم اءباك ، ثم الاءقرب فالاءقرب

(بحار / ج ٧١، ٤٩)

مردى از رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوال كرد: به چه كسى بيشتر نيكى كنم ؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به مادرت و اين جمله را سه بار تكرار فرمود: بعد از آن به پدرت ، و بعد به هر كسى كه به تو نزديكتر است (يكى از پس ديگرى .)

و لما قيل لهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اءى الوالدين اءعظم ؟ قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : التى حملته بين الجنبين و اءرضعته بين الثديين و حضنته على الفخذين

و هنگامى كه از حضرتش سوال شد: كدام يك از پدر و مادر عظمت بيشترى دارند و حق او بيشتر است ؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آنكه فرزند را در بين دو پهلويش (داخل شكم) حمل نمود و از دو پستان خود شيرش داد و در بغل خود روى زانوهايش پرورش نمود.

مرد ديگرى به آن حضرت گفت :

مادرم به پيرى رسيده و الان هم نزد من است ، او را به دوش مى كشم و از كسب خود به او غذا مى خورانم و آزار و ناراحتى را با دستان خود از او دور مى سازم و با اين حال بخاطر حياء و احترام او، صورتم را از او مى گردانم ، (و به او نگاه تند نمى كنم كه خجالت بكشد) آيا حق او را كاملا ادا كرده ام ؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نه زيرا شكم او ظرف و محل نگهدارى تو و پستانش مايه سيرابى ات ، و قدمهايش به منزله كفش ، و دستان وى به منزله تكيه گاه و حفاظ تو بود. و او همه اينها را برايت انجام مى داد و آرزوى زندگى و را مى نمود. ولى تو اين كارها را براى وى انجام مى دهى در حالى كه دوست دارى كه او بميرد - پس ببين تفاوت از كجا تا كجا است -؟!

و امام زين العابدينعليه‌السلام در رساله حقوق مى فرمايد:

و اما حق امك اءن تعلم انها حملتك حيث لا يحتمل اءحد اءحدا و اءعطتك من ثمرة قلبها بما لا يعط احد اءحدا و وقتك بجميع جوارحها و لم تبال آن تجوع و تطعمك و تعطش و تسقيك و تعرى و تكسوك و تضحى و تظلك و تهجر النوم لاءجلك و وقتك الحر والبرد لتكون لها ولا تطيق شكرها الا بعون الله عزوجل

(بحار / ج ٧١ ٦)

و اما حق مادرت اين است كه ، بدانى ، او تو را در جائى حمل كرد كه هيچ فردى ، ديگرى را حمل نمى كرد، و از ثمره و شيره جانش تو را غذا داد در حالى كه هيچكس به ديگرى چنين نمى كنيد و با تمام اعضاء و جوارحش از تو محافظت نمود، باكى نداشت كه خود گرسنه بماند ولى تو را غذا بدهد، تشنه بماند و سيرابت كند، برهنه بماند و به تو لباس ‍ بپوشاند، در آفتاب بماند و تو را در سايه قرار دهد، و از خواب خود بخاطر تو صرف نظر كرد، و از گرما و سرما نگهداريت نمود، تا برايش بمانى و طاقت و توان شكر او را ندارى مگر با يارى خداوند ذوالجلال

حقوق والدين پس از مرگ آنان

اين از عنايت اسلام به پدر و مادر است كه حتى بعد از مرگ آنها نيز برايشان حقى قرار داده است ، و حقوق آنها منحصر به حال زنده بودنشان نمى باشد.

انسان هر چقدر در نيكى و احسان به پدر و مادرش كوشش نمايد، هرگز نمى تواند شكر لازم آنان را ادا نمايد. بخاطر همين است كه خداوند متعال قدردانى از ايشان را در رديف سپاس و شكر خود قرار داده است چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد:

( أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِي .)

(لقمان / ١٤)

به انسان سفارش نموديم كه ، شكر مرا و پدر و مادرت را بجاى آور، كه بازگشت همه شما به سوى من است

و از موارد احسان به پدر و مادر بعد از مرگ آندو، دادن بدهى آنان و طلب آمرزش و نيابت در قضاى عبادتهاى آنهاست مانند قضاى نماز، روزه ، حج ، زيارات و صدقات (واجب و مستحب).

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من البر بالوالدين بعد موتهما الصلاة عليهما ولاءستغفار لهما و الوفاء بعدتهما و اكرام صديقهما و صلة رحمهما.

(ميزان الحكمه / ج ١٠، ٧١١)

از نيكى بر پدر و مادر بعد از مرگ آندو، اين است كه ، برايشان نمازگزارى ، و طلب آمرزش نمائى ، و به وعده هاى آنها (نسبت به ديگران) وفا كنى ، و به دوستانشان احترام گذارى و يا ارحام آنها صله رحم بجا آورى

و نيز آن حضرت فرمود:

و والديك فاطعهما و برهما حيين كانا اءو ميتين و ان اءمراك اءن تخرج من اءهلك و مالك فافعل ، فان ذلك من الايمان

(بحار / ج ٧١، ٣٤)

از پدر و مادرت اطاعت كن و به آنان نيكى نما، زنده باشند يا مرده ؛ و اگر تو را امر كردند كه از اهل و عيال و مال خود جا شوى ، اطاعت كن ، زيرا كه اطاعت از پدر و مادر از ايمان است

در حديث ديگرى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

سيد الاءبرار يوم القيامة رجل بر والديه بعد موتهما.

(بحار / ج ٧١، ٨٦)

آقا و بزرگ نيكوكاران در روز قيامت ، كسى است كه بعد از مرگ پدر و مادرش ، به آنان نيكى نمايد.

امام باقرعليه‌السلام فرمود:

ان العبد ليكون بارا بوالديه فى حياتهما ثم يموتان فلا يقضى عنهما ديونهما ولا يستغفر لهما فيكتبه الله عاقا و انه يكون عاقا لهما فى حياتهما غير بار بهما فاذا ماتا قضى دينهما واستغفر لهما فيكتبه الله بارا.

(بحار / ج ٧١، ٥٩)

چه بسا بنده اى در حال زنده بودن پدر و مادرش به آنان نيكوكار باشد، ولى بعد از مرگ ايشان بدهى آنان را نمى دهد و برايشان طلب آمرزش نمى كند، پس خداوند او را از جمله عاق والدين مى نويسد. و چه بسا فردى در زندگى پدر و مادر عاق آنان شده و به آن دو نيكى نكرده است ، ولى بعد از مرگ ايشان ، بدهى آنها را پرداخت نموده و برايشان طلب آمرزش مى كند و خداوند او را از جمله نيكوكاران مى نويسد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ما يمنع الرجل منكم اءن يبر والديه حيين اءو ميتين يصلى عنهما و يتصدق عنهما و يحج عنهما و يصوم عنهما فيكون الذى صنع لهما و له مثل ذلك فيزيده الله عزوجل ببره و صلاته خيرا كثيرا.

(بحار / ج ٧١، ٤٦)

چه چيز مانع شما مى گردد كه در حال حيات و بعد از مرگ پدر و مادر به آنها نيكى و احسان كنيد؟! از عوض آنها نماز خوانده و صدقه بدهيد و حج بجا آورده و روزه بگيريد، تا آنچه انجام داده ايد براى آنها باشد و مانند آن ثوابها براى شما نيز ضبط گردد، و خداوند به احسان و نيكى و نماز شما، خير زياد عنايت فرمايد.

در اين احاديث شريف ، ملاحظه قابل توجهى وجود دارد: و آن اين است كه ، در روايات تاءكيد زيادى بر حقوق پدر شده است و دليلش اين است كه ، رعايت حقوق پدران بر فرزندان ، يك امر فطرى است ، زيرا كه هر پدر امتداد زندگى خود را در وجود فرزندان خود مى بيند؛ تا آنجا كه گفته شده :

اءولادنا اءكبادنا تمشى على الاءرض

فرزندان ما جگر گوشه هاى ما هستند كه بر روى زمين راه مى روند.

به خاطر همين است كه ، هر پدرى به حكم طبيعت و غريزه فطرى اهتمام ورزيدن ، مهربانى و توجه به فرزندان خود را دوست دارد. و اما تاءكيد اين روايات بر فرزندان اين است كه ، چون آنان در اثر گرفتارى در زندگى خودشان و اشتغالات زندگى معمولا آنها را از حقوق پدران و مادران غافل مى سازد، لذا اين تاءكيدها ضرورت دارد.

پدران گرامى !

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

رحم الله من اءعان ولده على بره ، فقيل كيف يعينه على بره ؟ فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره ، ولا يرهقه ولا يخرق به فليس بينه و بين اءن يصير فى حد من حدود الكفر الا اءن يدخل فى عقوق اءوقطيعة رحم

(وسائل / ج ١٥، ٢٠٠)

خدا رحمت كند، كسى را كه فرزند خود را بر نيكى اش يارى كند، گفته شد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه بر نيكى اش يارى نمايد؟ فرمود: آنچه در توان دارد از او قبول كند و آنچه توان ندارد از او صرف نظر نمايد، و بر او ستم نكند و از حد خود، تجاوز ننمايد، و بايد بداند كه بين كفر و عاق والدين شدن و قطع صله رحم ، يك مرز بيش ، وجود ندارد.

بسيارى از پدران توقع دارند كه فرزندانشان رفتار نيكو داشته باشند و انتظار دارند كه آنها از نظر اخلاق متعهد و متعادل باشند، و با زبان به رعايت حقوق پدرى و مادرى ، تاءكيد دارند ولكن عملا (با كارهاى خود) آن را نقض مى كنند. چنانكه در حديث شريف نبوى وارد شده كه فرمود:

فرزندان خود را بر كارهاى نيك يارى نمى كنند، بلكه برعكس با كارهاى خود، عاق شدن و قبول نكردن حق را به آنها تعليم مى نمايند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

بروا آباءكم يبركم اءبناءكم و عفوا عن نساء الناس تعف نساءكم

(بحار / ج ٧٤، ٦٥ و ج ٧٦ / ١٩ - ١٨)

به پدر و مادر خود احسان و نيكى كنيد، تا فرزندانتان به شما نيكى و احسان كنند، و نسبت به زنان مردم عفيف و خود نگهدار باشيد، تا زنان شما نيز عفيف بمانند.

علىعليه‌السلام فرمود:

ولا تقسروا اءولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم

(نهج البلاغه)

فرزندان خود را به آداب و رسوم خود مجبور نسازيد، زيرا كه آنها بر غير زمان شما آفريده شده اند.

گاهى بعضى از پدران را مشاهده مى كنيم كه به گفته هاى فرزندانشان بى توجهى مى كنند و به سوالهاى آنان پاسخ صحيح و قانع كننده نمى دهند، و در هر كار كه آنها را ناراحت سازد، فرزندان خود را مجازات مى نمايند، در حالى كه بسيارى از كارهاى آنان ، فرزندانشان را ناراحت كرده اما هيچ گاه خود را مستحق مجازات و ملامت نمى دانند.

پس اى پدر گرامى ! در بزرگى و عظمت نعمت هاى خدا بر خودت ، انديشه كن و بدان كه از بزرگترين نعمتهاى زندگى تو؛ مال و فرزندان تو است و از آنها جز باقيات صالحات فايده اى به حال تو نخواهند داشت ، فرزندانت صورت و نشانه اى از وجود تو هستند كه نام تو را با خود دارند، مواظب باش كه اهل خير و سعادت باشند. خود صالح و عامل باش تا فرزندانت نيز، چنين در دامن تو پرورش يابند. بر اعمال نيك و پسنديده ، در وجود خود، فرزندان و وطنت مراقب باش ، براى اهل خير و عمل صالح مهربان باش ، تا فرزندانت نيز چنين افرادى نافع به حال جامعه باشند و براى صلاح خود، جامعه و وطن خويش تلاش كنند.

معجزات امام در كودكي

از جمله ي شگفتي هايي كه «حكيمه»، از (آثار) امامت و كرامت اوصياء، در آن حضرت مشاهده كرد، اين بود كه ديد حضرت امام جوادعليه‌السلام ديدگان مبارك را به سوي آسمان بلند مي كردند و به راست و چپ نظر مي فرمودند و مي گفتند: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله » حكيمه از مشاهده ي آنچه از اين نوزاد سه روزه ديده بود، غرق در وحشت شد.

زيرا از پدر بزرگوار او حضرت امام رضاعليه‌السلام درباره ي اين كه وي قائم مقام امام است و در كودكي همان گونه كه در بزرگي سخن خواهد گفت، زبان به حكمت مي گشايد، چيزي نشنيده بود. به همين دليل، ترسان به خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رفت و آنچه از معجزات روشن آن بزرگوار ديده بود، به عرض رساند. حضرت نيز كودك را به خواهرش معرفي نمود و آگاهش فرمود كه بعد از آن، كرامت ها و آيات بينه ي بيشتري را به چشم خواهد ديد.

حضرت امام جوادعليه‌السلام در مدينه ي منوره، در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ هجري قمري متولد گرديدند.(۲۳) پدر بزرگوارش نام «محمد» را براي آن حضرت قرار دادند. زيرا در صحيفه اي كه از آسمان نازل شده بود، آن حضرت بدين نام شريف خوانده شده بود. همچنين كنيه ي جد گراميش حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام را برايشان انتخاب فرمودند و همواره فرزند عزيز خود را با كنيه ياد مي نمودند و به همين عنوان براي آن حضرت نامه مي نوشتند.

«محمد بن عباد» كه از طرف «فضل بن سهل» به عنوان كاتب، خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام فرستاده شده بود، مي گويد: هرگز نشنيدم حضرت امام رضاعليه‌السلام فرزند گرامي خود را به نامش - محمد - ياد فرمايند، بلكه همواره مي فرمودند از «ابوجعفر» به من نامه رسيد، يا من به ابوجعفر نامه فرستادم. اين در حالي بود كه حضرت امام جوادعليه‌السلام در مدينه و كودك بودند و نوشته هايشان در نهايت زيبایي و بلاغت، به حضرت امام رضاعليه‌السلام واصل مي شد.

القاب امام جواد

بر اساس نصي كه از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيده بود، حضرت امام رضاعليه‌السلام ، فرزند خود را به «جواد ،زكي وتقي » ملقب فرمودند. شهرت آن حضرت، به «جواد» بيش از ديگر القاب است. همچنين در ميان شيعه و سني به «باب المراد» مشهور شده اند، زيرا حاجات مردم را بسيار برآورده مي ساختند و كرامتهايي بسيار از ايشان صادر شده است.

غمگيني به ايشان پناه نمي برد، مگر آن كه سوز دلش فرومي نشيند. كسي به ايشان استغاثه نمي كند، جز آن كه او را كمك مي فرمايد و اندوه هيچ غصه داري نيست كه با توجه به ايشان برطرف نشود. حضرت امام جوادعليه‌السلام ، فريادرس بي پناهان، باران پربار براي اميدواران، ياري دهنده ي فريادكنان، اميد طالبان و آب سرد گوارا براي تشنگان مي باشند.

دو صد، زان پنج شد كم، چون برفت، آمد مه دوران جواد آن كو درخشان تر، مهش از آفتاب آمد ز مامي خيزران نامي، نبي «خير الاماء» خواندش بگفت از من فداي پور اين نوبيه باب آمد بدي چون شوشه ي زر عيار و طيب و طاهر ز بيت ماريه، اي حبذا، اين انتخاب آمد «امين، مأمون، مبارك پور»، گفتش موسي جعفر به مامش در ره مكه، سلام از آن جناب آمد به طشت افتاد و بودي جامه اي از نور بر رويش رضا فرمود جايش مد ذكر آمد، نه خواب آمد حكيمه كند از او آن جامه، پس انجام كرد امرش رضا بگشود در، بگرفت در، گفت اين پرآب آمد شبيه موسي و عيسي و هم دريا شكافش خواند از اين تشبيه، مي دان تا چه حد او كامياب آمد مقدس مادري زادش، مطهر از پليدي ها زقتلش قدسيان گريند و قاتل در عذاب آمد رضا با او سخن شب تا به صبحش گفت و وي مي خواند همي تمجيد و تهليلات و ذكرش بي حساب آمد «از اين مولود»، مي فرمود «اعظم نيست در بركت براي شيعه»، كو هشت و سه را نائب مناب آمد علي بن جعفرش دستش همي بوسيدي و گفتي امام است او، اگر چه پيش من او طفل شاب آمد حضورش ايستادي، كفش پايش بر، بجا هشتي مرتب كردي آنچه بر تن پاكش ثياب آمد(۲۴) .

در روز تولد حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام ، نور الهي در جهان تابيدن گرفت و ديدگان را روشن ساخت. لطف ربوبي، پس از انقضاء مدت امامت حضرت امام رضاعليه‌السلام ، او را براي امت اسلام مهيا ساخته بود تا لحظه اي زمين، بدون خليفه ي خداوند و حجت باقي نماند، خلأ پر شود و خطاها اصلاح شود.

اين سنت خداي تعالي است كه در مورد امامان پيشين نيز جاري گشت و هرگز براي سنت خداوند تغييري نيست. از همين رو، خداي مهيمن، براي تصدي امر امامت، ذات پاكي را آفريد تا از نور درخشان وجودش، امت اسلام بهره ها، گيرد و از روش صحيح و درياي علم و هدايت نجات بخش او استفاده ها نمايد...

اتمام حجت

ليكن با كمال تأسف، مردماني نيز بودند كه نفاق و آتش كينه در دلهاشان لانه كرده بود. آنان براي اعراض از امر امامت و از بين بردن آن، در پي وسايل گوناگون بودند تا در حد توان خود، اقدام به پراكندن مردم از گرد وجود امامعليه‌السلام و تنها گذاردن او نمايند. از جمله اين كه شبهاتي را كه عوام فريب است، به خورد ضعيفان مي دادند و از طريق آنان در بين مردم منتشر مي ساختند.

آنان در اين راه، براي مطرح كردن انديشه هاي پنهاني خود، چيزي جز شبهه ي عدم شباهت ميان پدر و فرزند نيافتند و به همين دليل، حضرت امام رضاعليه‌السلام را مجبور داشتند تا آن فرزند را به قيافه شناسان(۲۵) بنمايد تا شايد بدين واسطه به نيات پليد خود دست يابند و به گمان خود، نور خداوند را با دهانشان خاموش سازند، ليكن خداي تعالي نور خود را - هر چند به كراهت كافران است - تمام مي كند. به همين دليل، آرزوهايشان بر باد رفت و تلاششان بيهوده ماند و حجت خدا درخشش بيشتر و حق، روشني فراوان تر يافت.

از «علي بن جعفر» نقل شده است كه برادران حضرت امام رضاعليه‌السلام نزد آن حضرت رفتند و گفتند: در ميان ما امامي كه رنگش گندم گون باشد، وجود ندارد، حال آن كه امام جوادعليه‌السلام گندم گون هستند. حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: او پسر من است.

آنان گفتند: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قيافه شناسي را معتبر دانسته اند؛ بين ما و شما مي بايستي قيافه شناسان قضاوت كنند. حضرت فرمودند: شما در پي آنان بفرستيد، اما من اين كار را نمي كنم و به آنان نگوييد براي چه دعوتشان كرده ايد؛ وقتي قيافه شناسان آمدند، ما را در باغ بنشانيد.

عموها، برادران و خواهران حضرت امام رضاعليه‌السلام همه در صحني نشستند. آن حضرت در حالي كه جامه اي گشاده و پشمين بر تن و كلاهي بر سر و بيلي بر دوش داشتند، در ميان باغ به بيل زدن مشغول شدند، گوئي كه باغبان است و ارتباطي به حاضران ندارد.

آنگاه حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام را حاضر نمودند و از قيافه شناسان درخواست يافتن پدرش را نمودند. ايشان به اتفاق گفتند كه پدر اين كودك، در اين جمع حضور ندارد؛ اما اين شخص عموي پدرش و اين، عموي خود اوست و اين عمه ي اوست؛ اگر پدر او نيز در اين جا باشد، بايد آن مردي باشد كه در داخل باغ، بيل بر دوش گذارده است؛ چرا كه ساق پاي اين دو بر يك گونه است. در اين وقت بود كه حضرت امام رضاعليه‌السلام وارد آن جمع شدند و قيافه شناسان به اتفاق گفتند كه اين، پدر اوست.

«علي بن جعفر» ادامه مي دهد: من از جا برخاستم و آب دهان حضرت امام جوادعليه‌السلام را مكيدم و عرض كردم: در محضر خداي تعالي شهادت مي دهم كه شما امام من هستيد. حضرت امام رضاعليه‌السلام ، گريستند و فرمودند: «يا عم الم تسمع ابي يقول قال رسول الله - صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - بابي ابن خيرة الاماء النوبية الطيبة الفم المنتجبة الرحم (۲۶) يكون من ولده الطريد الشريد الموتور بابيه و جده صاحب الغيبة يقال مات او هلك في اي واد سلك »؛

«اي عمو مگر سخن پدرم را نشنيدي كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند: پدرم به فداي پسر بهترين كنيزان كه از خاندان نوبيه، پاك دهان و با عفت است. از فرزندانش آن امام رانده شده و آواره مي باشد كه انتقام خون پدر و جدش گرفته نشده و صاحب غيبت است. درباره اش مي گويند از دنيا رفته يا در بياباني هلاك شده است.»

«علي بن جعفر» به حضرت عرض كرد: فدايت شوم، راست گفتي.(۲۷) در حديث «محمد بن اسماعيل حسيني» از قول حضرت امام حسن عسكريعليه‌السلام آمده است كه شكاكان در مورد حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام گفتند كه او فرزند «سنيف» - غلام سياه حضرت امام رضاعليه‌السلام - يا فرزند «لؤلؤ» مي باشد و فرزند حضرت امام رضاعليه‌السلام نيست. بدين سبب حضرت ابوجعفر امام جواد و حضرت امام رضا -عليهما‌السلام - را نزد مامون بردند و از قيافه شناسان مكه تقاضاي اظهار نظر كردند.

هنگامي كه حضرت ابوجعفرعليه‌السلام را كه در آن زمان پانزده ماهه بودند، به مسجدالحرام بردند تا قيافه شناسان ايشان را ببينند، همه ي مردم گرد آمده بودند و به انوار الهي كه از پيشاني آن حضرت ساطع مي گشت، نظر مي كردند. قيافه شناسان با يك نظر بر كودك كه جامه ي امامت و رداي كرامت در برداشت، بر رو درافتادند و گفتند: واي بر شما، آيا ستاره اي چنين درخشان و نوري چنين تابنده را بر افرادي چون ما عرضه مي كنيد؟

اين، به خدا سوگند داراي نژاد پاك و نسبي مهذب و پاكيزه است؛ به خدا سوگند جز در پشت پاكان و رحم پاكيزگان نبوده است؛ به خدا سوگند او جز از فرزندان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالبعليه‌السلام و حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيست؛ بازگرديد و رو به سوي خداوند، براي خود طلب مغفرت كنيد. آنگاه حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام ، آنگونه كه تمام حاضران بشنوند، به زباني فصيح آغاز به سخن فرمودند كه:

«الحمد لله الذي خلقنا من نوره و اصطفانا من بريته و جعلنا امناء علي خلقه و وحيه معاشر الناس انا محمد بن علي الرضي بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و انا ابن فاطمة الزهراء و ابن محمد المصطفي - صلى‌الله‌عليه‌وآله - افي مثلي يشك و علي ابوي يفتري و اعرض علي القافة و الله انني لا علم بهم اجمعين و ما هم اليه صائرون اقوله حقا و اظهره صدقا و علما اورثنا الله قبل الخلق اجمعين و قبل بناء السموات و الارضين و ايم الله لو لا تظاهر اهل الباطل علينا و غواية ذرية الكفر و توئب اهل الشرك و الشك و النفاق علينا لقلت قولا يعجب منه الاولون و الاخرون

«ستايش خدايي راست كه ما را از نور خود آفريد و از ميان تمام مخلوقاتش برگزيد و بر ايشان و بر وحي خود امين قرار داد. اي مردم، من محمد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب -عليهم‌السلام - هستم و من پسر فاطمه ي زهرا و پسر محمد مصطفي -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - هستم. آيا در همچو مني شك مي كنيد و بر پدر و مادرم افتراء مي زنيد و مرا به قيافه شناسان عرضه مي داريد؟ به خدا سوگند من به همه ي آنان دانا هستم و نهايت آنچه را ايشان بدان رسيده اند، آگاهم؛ به حق مي گويم و از راستي و علم آن را آشكار مي كنم. خداي تعالي پيش از آفريدن همه ي مخلوقات و قبل از بناي آسمانها و زمينها ما را وارث گردانيد. به خدا سوگند اگر ستم اهل باطل بر ما نبود و گمراهي فرزندان كفر و ظلم مشركان و شكاكان و منافقان بر ما نبود، سخني مي گفتم كه از آن، اولين و آخرين به شگفت درآيند.»

آنگاه دست مبارك را بر دهان قرار دادند و - خطاب به خود - فرمودند: «يا محمد اصمت كما صمت اباؤك من قبل و اصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ، فهل يهلك الا القوم الفاسقون »(۲۸) .

«اي محمد! ساكت باش، همانگونه كه پيش از اين، پدرانت سكوت كردند و صبر پيشه كن، همانگونه كه پيامبران اولوالعزم صبر نمودند و براي آنان شتاب مكن تا آنان در آن روز، آنچه را بديشان وعده شده است، ببينند - و بدانند كه گويا - ساعتي از روز را بيشتر در اين دنيا درنگ ننمودند و اين - بر تمام مخلوقات - ابلاغ است. آيا به جز گنهكاران كسي هلاك مي شود؟»

سپس دست مردي را كه در كنارشان قرار داشت، گرفتند و در حالي كه مردم راه را براي ايشان باز مي كردند، از نزد صفوف مردم گذشتند. بزرگان بني هاشم كه اين ماجرا را ديدند و چنين سخني را از آن حضرت شنيدند، گفتند: خداي تعالي بهتر مي داند كه رسالتش را كجا بنهد.

هنگامي كه خبر اين جلسه به حضرت امام رضاعليه‌السلام رسيد، فرمودند: سپاس خداوند را كه من و پسرم - محمد - را نمونه اي از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندش - ابراهيم - قرار داد آنگاه متوجه شيعيان حاضر در محضر مبارك شدند و فرمودند: آيا اتهامي را كه به «ماريه ي قبطيه» در ولادت ابراهيم - پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - زدند، مي دانيد؟

گفتند: خير، شما داناتريد يابن رسول الله! ما را از آن با خبر گردانيد. امامعليه‌السلام فرمودند: «ماريه» به همراه تعدادي ديگر از كنيزان، خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه شده بودند. حضرت، ديگران را ميان اصحاب خود تقسيم فرمود و «ماريه» را براي خود نگاه داشتند. مردي كه «جريح» نام داشت، خادم «ماريه» بود و او را آداب و رسوم معاشرت با پادشاهان مي آموخت.

«ماريه» به دست مبارك حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام آورد و «جريح» نيز به همراه او مسلمان شد. نيكويي «ماريه» در ايمان، بدانجا رسيد كه برخي از زنان آن حضرت به وي حسد بردند و دو تن از ايشان، نزد پدران خود از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت كردند.

آنان از تمايل آن حضرت به «ماريه» سخن گفتند و اظهار داشتند پيامبر وي را به ايشان ترجيح مي دهد. آنگاه، نفس و هوي ايشان را واداشت تا بگويند «ماريه» از «جريح» به ابراهيم، حامله شده است. پدران آن دو زن، نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده، عرض كردند: جايز نيست جنايتي را كه نسبت به شما واقع شده است، كتمان كنيم؛ «جريح» با «ماريه» فحشاء بزرگي انجام داده است.

رنگ رخسار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دگرگون شد و فرمودند: واي بر شما، چه مي گوييد؟ گفتند: مطلب همين است؛ «جريح» در «مشربه» با «ماريه» بازي و شوخي مي كند و از او همان را مي طلبد كه مردان از زنان مي خواهند، كسي را بفرست تا تحقيق كند و آنگاه حكمي نسبت به او جاري گردان!(۲۹)

حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمان دادند تا حضرت امام اميرالمؤمنين عليعليه‌السلام به سوي آنان رفته، چنانچه آن طور كه توصيف شده بود، مشاهده نمودند، هر دو را به قتل رسانند. حضرت عليعليه‌السلام شمشير برداشتند و گفتند: يا رسول الله، همچون آهن گداخته در آتش باشم، يا مانند گواهي كه آنچه را غايب نمي بيند، مي بيند؟ حضرت فرمودند: همچون شاهد باش! حضرت عليعليه‌السلام داخل «مشربه» شدند، به محلي رفتند كه آن دو قابل مشاهده بودند.

«ماريه» و «جريح» نشسته بودند و «جريح» او را به آداب و رسوم پادشاهان تأديب مي كرد. حضرت شنيدند كه وي به «ماريه» مي گويد: حق رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بزرگ بشمار و آن حضرت را با كنيه بخوان و اكرام كن و امثال اين سخن ها، در اين هنگام، «جريح» به حضرت عليعليه‌السلام نگاه كرد و شمشير بركشيده ي آن حضرت را در دستش ديد، ترسيد و پا به فرار گذارد. به طرف درخت خرمايي كه در «دار المشربه» بود، دويد و از آن بالا رفت.

هنگامي كه حضرت، وارد دار المشربه گرديدند، باد جامه هاي «جريح» را به يك سو برد و آشكار گرديد كه وي خواجه است. آنگاه حضرت به وي فرمودند: پايين بيا كه در امان هستي. پس «جريح» پايين آمد. حضرت عليعليه‌السلام ، خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شده، فرمودند كه «جريح» خواجه مي باشد. آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به جانب ديوار نموده، فرمودند: اي «جريح»، براي آن دو حلال است؛ خود را بنماي تا خلاف آنچه را آنان گفتند و بر خدا و رسولش جسارت ورزيدند، روشن شود. «جريح» جامه هاي خود را كنار زد و آشكار گرديد كه او خادمي خواجه مي باشد؛ همانگونه كه حضرت عليعليه‌السلام فرموده بودند.

از اين پس، آن دو زن از چشم حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاده، خوار و بي مقدار شدند. گفتند: يا رسول الله! ما توبه مي كنيم؛ از خداوند برايمان مغفرت طلب فرما كه ديگر چنين نمي كنيم. حضرت فرمودند: خداي تعالي توبه شما را نمي پذيرد و استغفار من نيز برايتان سودي ندارد؛ هنگامي كه جسارت شما بر خدا و رسولش اين گونه مي باشد. گفتند؛ يا رسول الله! اگر برايمان طلب آمرزش فرماييد، به بخشش خداوند اميدواريم.

همين جا بود كه اين آيه نازل شد:( إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ) (۳۰). «اگر هفتاد مرتبه برايشان طلب مغفرت كني، خداوند ايشان را نخواهد آمرزيد.» حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: سپاس خداوند را كه من و پسرم - محمد - را اسوه اي از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسرش - ابراهيم - قرار داده است.(۳۱)

نص بر امامت

امر امامت حضرت جوادعليه‌السلام را حضرت امام رضاعليه‌السلام براي اصحاب خود آشكار فرمودند و راه را برايشان توضيح دادند و آنان را به سبيل هدايت رهنمون شدند؛ مگر آنان را كه ديده ي بصيرتشان نابينا گشته و از ملاحظه ي نور حق ناتوان شده بودند و لذات دنيا آنان را فريفته ي خود كرده بود.

«حسين بن قياما» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام شرفياب شد و گفت: آيا ممكن است زماني در روي زمين، امام و حجت خدا نباشد؟ حضرت فرمودند: خير! گفت: ممكن است دو امام در يك زمان باشند؟

حضرت فرمودند: جز آن كه يكي (نسبت به امامت) ساكت است و سخن نمي گويد. گفت: من مي دانم كه شما امام نيستيد! حضرت فرمودند: از كجا دانستي؟ گفت: زيرا فرزند نداريد و امام بايد بعد از امام ديگر باشد. حضرت فرمودند : «و الله لا تمضي الايام و الليالي حتي يولد لي ذكر من صلب يقوم مثل قيامي يحيي الحق و يمحو الباطل »(۳۲) «سوگند به خداوند كه روزها و شبها نخواهد گذشت تا آن كه فرزندي از صلب من، برايم متولد خواهد شد؛ او چون من به پا خواهد ايستاد؛ حق را زنده مي كند و باطل را نابود مي سازد.»

هنگامي كه حضرت جوادعليه‌السلام متولد شدند، حضرت امام رضاعليه‌السلام به «حسين بن قياما» فرمودند: خداي تعالي كسي را به من مرحمت فرمود كه از من و از آل داود، ارث خواهد برد.(۳۳) .

«بزنطي» مي گويد: «ابن نجاشي» پيرامون جانشين امر امامت سؤال كرد. حضرت امام رضاعليه‌السلام به او فرمودند: امام، پسر من است. و اين در حالي است كه اوعليه‌السلام از مشكلات قضاء و قدر و علوم مكنون وصايت، آگاه است. در همان سال بود كه حضرت جوادعليه‌السلام متولد گرديد و همو حجت خدا بود.

حضرت امام رضاعليه‌السلام به «بزنطي» فرمودند: چگونه كسي جرأت آن را دارد كه بگويد پسرم (امام است) حال آنكه فرزندي ندارد؟(۳۴) و پس از ولادت حضرت جوادعليه‌السلام ، «علي بن اسباط» و «عباد بن اسماعيل» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رسيدند. در مجلس، فرزند آن حضرت - جواد - نيز حضور داشت. پس آن حضرت رو به آن دو كردند و فرمودند: «هذا المولود الذي لم يولد في الاسلام اعظم بركة منه علي شيعتنا »(۳۵) «اين مولود، چنان است كه در اسلام، فرزندي بابركت تر از او ميان شيعيان ما متولد نشده است.»

«صفوان بن يحيي» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام عرض كرد ما قبل از آنكه خداوند، جواد را به شما ببخشد، برايتان دعا مي كرديم. حضرت فرمودند: خداوند فرزندي به من بخشيد كه چشمان ما به وي روشن گرديد.

راوي پرسيد: اگر حادثه اي واقع شد، چه كسي امام خواهد بود؟ حضرت به اباجعفر جوادعليه‌السلام اشاره كردند كه در مجلس حضور داشتند. گويا راوي سن وي را كوچك پنداشت، پس به امام عرض كرد فدايت گردم، ايشان كودكي هستند سه ساله، حضرت براي او توضيح دادند كه وقتي امامت، از جانب خداوند نگاهدارنده باشد، خود او تدبير امر را به دست خواهد داشت و فرمودند كه سن اندك، زياني بدان نمي رساند.

«عيسي»عليه‌السلام ، هنگامي كه به وظيفه حجيت قيام كرد كمتر از سه سال داشت. وقتي كه حاضران به پا خاستند، حضرت روي بديشان داشته، فرمودند: خداوند رحمت كند مفضل را كه به كمتر از اين قانع مي گردد.(۳۶)

آنگاه حضرتعليه‌السلام به «عمرو بن خلاد» مي فرمايد: «اجلست اباجعفر مجلسي و صيرته مكاني فانا اهل بيت يتوارث اصاغرنا اكابرنا القذة بالقذة »(۳۷) «من اباجعفر را در جاي خودم نشانيدم و در مكان خودم جاي دادم. ما اهل بيتي هستيم كه كوچكتران ما از بزرگتران ما، پياپي و متوالي، ارث مي برد.»

حضرت امام رضاعليه‌السلام به «حسين بن جهم» دستور مي دهند كه پيراهن حضرت جوادعليه‌السلام را درآورد. وي چون پيراهن حضرتش را در مي آورد، بين شانه آن جناب، چيزي مانند خاتم در داخل گوشت مشاهده مي كند. حضرت امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند: مثل اين اثر در همين محل از بدن پدرم نيز موجود بود كه درودهاي خداوند بر او باد.(۳۸) و اما حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام براي «محمد بن سنان» و «يزيد بن سليط زيدي» - كه از فرزندان «زيد بن علي» بود - امر امامت حضرت امام جوادعليه‌السلام را بيان مي دارند كه او پس از پدرش بدين كار قيام خواهد نمود.

«محمد بن سنان» مي گويد: يك سال پيش از واقعه ي عراق، خدمت حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام رسيدم. فرزند ايشان - حضرت رضاعليه‌السلام - نيز در مقابل ايشان نشسته بودند. به من فرمودند: اي محمد، در اين سال اتفاقي خواهد افتاد؛ بيقراري مكن! آنگاه پيرامون رفتن خود به سوي طاغوت زمان مطالبي فرمودند و اظهار داشتند: فعلا آسيبي به من نمي رسد. اما مسأله ي امامت و جانشيني حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام ، «محمد بن سنان» را به شدت نگران كرد. لذا عرض كرد: فدايت گردم، چه كسي پس از شما امامت را برعهده خواهد داشت؟

حضرت فرمودند: هر كس در حق اين پسرم ظلم كند و امامت وي را انكار نمايد، همچون كسي است كه به اميرالمؤمنين - حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام - ظلم روا داشته و حق او را پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - انكار كرده است. «محمد بن سنان» مي گويد: گفتم اگر خدايتعالي به من طول عمر دهد، حق را مي گذارم و به امامتش اقرار مي كنم. حضرت فرمودند: اي محمد، راست مي گويي! خداوند عمرت را طولاني مي فرمايد و حق او را خواهي گذارد و به امامت او و امامت كسي كه بعد از اوست، اقرار خواهي نمود. پرسيدم: و آن (امام بعدي) كيست؟ فرمودند: پسرش محمد! پس گفتم: از اين موضوع، خشنودم و در مقابل آن تسليم هستم.(۳۹)

در حديث «يزيد بن سليط» چنين آمده است: خدمت امام موسي كاظمعليه‌السلام در راه خود كه به عمره مي رفتيم، رسيدم. به من فرمودند: در اين سال مرا گرفتار خواهند كرد. امر امامت پس از من، به پسرم عليعليه‌السلام محول مي شود كه همنام علي و علي است. اما مرادم از نخستين علي، حضرت علي بن ابيطالب -عليه‌السلام - مي باشد و از ديگري، مقصودم حضرت علي بن الحسين -عليه‌السلام - است.

به او فهم و حلم و پيروزي و محبت و دين حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام عطا مي شود و نيز محنت و صبر بر مكروهات ديگري. او سخن نمي گويد مگر چهار سال بعد از مرگ هارون. وقتي اي يزيد از اين محل گذر كردي و او را به زودي ملاقات كردي، بشارت بده او را كه فرزندي امين، مامون و مبارك براي او متولد خواهد شد. او به تو خواهد گفت كه مرا ملاقات كرده اي.

آنگاه به او بگو جاريه اي كه از وي، آن پسر متولد مي شود، از خاندان «ماريه ي قبطيه» جاريه ي حضرت رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - مي باشد و چنانچه توانستي سلام مرا بدان جاريه برساني، پس چنين كن! «يزيد» مي گويد: وقتي حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام به شهادت رسيدند، پسرشان حضرت امام رضاعليه‌السلام را ملاقات كردم. فرمودند: درباره ي رفتن به عمره چه مي گويي؟ گفتم: پدر و مادرم به فداي شما؛ اين امر مربوط به شماست، زيرا من نفقه و خرجي ندارم.

نخست فرمودند: سبحان الله، ما تا متكفل خرجت نشويم، تكليف نمي كنيم، و ادامه دادند: اي يزيد، در اين محل، تو بسيار از همسايگان و عموهايت را ملاقات كرده اي. گفتم آري(۴۰) آنگاه آن ماجرا را براي ايشان بازگو كردم. فرمودند: اما آن جاريه هنوز نيامده است؛ هرگاه آمد، سلام آن حضرت را به او ابلاغ كن. ما به مكه رفتيم، آن كنيز را خريداري فرمود و بعد از اندك زماني، كنيز حامله شد و آن فرزند به دنيا آمد.

«يزيد» ادامه مي دهد: برادران حضرت امام رضاعليه‌السلام اميد به ارث بردن امامت از ايشان داشتند و به همين دليل، بدون تقصير، مرا دشمن خود مي دانستند. «اسحاق بن جعفر» به آنان گفت: سوگند به پروردگار، او در حضور حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام چنان مي نشيند كه من هرگز نمي توان بنشينم.(۴۱)

«علي بن سيف» از يكي از اصحاب مورد اعتماد اماميه، نقل مي كند كه خدمت حضرت ابوجعفر ثاني - امام جواد -عليه‌السلام عرض كردم: مردم درباره ي جواني سن شما سخن مي گويند، فرمودند : «ان الله تعالي اوحي الي داود عليه‌السلام ان يستخلف سليمان و هو صبي يرعي الغنم فانكر ذلك عباد بني اسرائيل و علماؤهم فاوحي الله الي داود ان يأخذ عصا المتكلمين و عصا سليمان و يجعلها في بيت و يختم علي بخواتيم القوم فاذا كان من الغد فمن اورقت عصاه و اثمرت فهو الخليفه فاخبرهم بذلك داود و قبل القوم فلم تورق الا عصا سليمان ».(۴۲)

«خداوند به داوودعليه‌السلام وحي فرمود كه سليمان را - كه كودكي بود و گوسفند مي چرانيد - جانشين خود قرار دهد. بزرگان قوم بني اسرائيل اين را نپذيرفتند. خداي تعالي به داوود وحي فرمود تا چوبدست اينان و چوبدست سليمان را گرفته، در اطاقي قرار دهد و با مهر مردم آنها را مهر نمايد؛ صبح روز بعد، چوبدست هر كس به برگ و بار نشست، او خليفه و جانشين باشد. داوود قوم را خبردار كرد و آنان پذيرفتند كه چنين كنند. اما هيچ يك از چوبدست ها برگ و بار نگرفت، مگر چوبدست سليمان».

«محمد بن حسن بن عمار» نزد «علي بن جعفر» در مسجد بود. وي آنچنان بود كه آنچه را از برادر بزرگوار خود - حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام - شنيده بود، مي نوشت. در آن حال، حضرت امام جوادعليه‌السلام وارد شدند. «علي بن جعفر» بدون كفش و لباس بسوي ايشان دويد و دست مبارك آن حضرت را بوسه زد. حضرت امام جوادعليه‌السلام به وي فرمودند: عمو خداوند تو را رحمت فرمايد؛ بنشين! «علي بن جعفر» گفت: آقاي من، چگونه بنشينم در حالي كه شما ايستاده هستيد؟

هنگامي كه «علي بن جعفر» به جاي نخست خود برگشت، دوستانش وي را سرزنش كردند و گفتند: تو عموي پدر او هستي، چرا اينگونه (محترمانه) با او رفتار مي كني؟ گفت: ساكت باشيد! در حالي كه دست بر محاسن خود داشت، ادامه داد: وقتي خداوند به اين ريش سفيد شايستگي نمي دهد و به اين جوان اهليت مي دهد و او را چنان جايگاهي مي بخشد كه اينك بر آن است، چگونه فضيلت وي را انكار كنم؟ پناه بر خدا از آنچه شما مي گوييد. من، بلكه بنده ي او هستم!(۴۳)

«حسين بن موسي بن جعفر» مي گويد: نزد حضرت امام جوادعليه‌السلام ، در مدينه بودم؛ در حالي كه «علي بن جعفر» و مردي اعرابي نيز حضور داشتند. مرد اعرابي از آن حضرت پرسشي كرد. «علي بن جعفر» به او گفت: اين، وصي رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. اعرابي گفت: سبحان الله! حضرت رسول خدا تقريبا دويست سال است كه از دنيا رفته اند و عمر ايشان، چنين و چنان مقدار بوده است.

اما اين، جوان مي باشد و چگونه مي تواند وصي و جانشين او باشد؟ «علي بن جعفر» گفت: او جانشين علي بن موسي است و او جانشين «موسي بن جعفر» و او جانشين «جعفر بن محمد» و او جانشين «محمد بن علي» و او جانشين «علي بن حسين» و او جانشين «حسين بن علي» و او جانشين «حسن بن علي» و او جانشين «اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب» و او جانشين «رسول الله» - صلوات الله عليهم اجمعين.

در اين هنگام، طبيب آمد تا رگ امام را فصد كند. «علي بن جعفر» برخاست و گفت: آقاي من، اگر اجازه فرمائيد نخست از من آغاز كند تا تيزي آهن را پيش از شما، من احساس كنم. حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: مباركت باد! سپس آن حضرت را فصد نمود. همچنين وقتي حضرت براي رفتن، از جا برخاستند، «علي بن جعفر» كفش ايشان را جفت نمود تا بپوشند.(۴۴)

پادشاه كشور ايجاد، ابوجعفر جواد آن كه در عين حدوثش، با قدم مقرون بود مصحف آيات و عنوان حروف عاليات غاية الغايات، كاوصافش زحد بيرون بود مظهر غيب مصون و مظهر ما في البطون سر ذاتش، سر اسم اعظم مخزون بود گنج هستي را طلسم و با جهان چون جان و جسم مخزن در ثمين و لؤلؤ مكنون بود فالق صبح ازل، مصباح نور لم يزل كز تجليهاي او اشراق گوناگون بود طور سيناي تجلي، مطلع نور جلي كز فروغش، پور عمران، واله و مفتون بود شد خليل از شعله ي روي مهش آتش به جان فلك عمر نوح از سوداي او مشحون بود گر ذبيح اندر رهش صد بار قرباني شود در مناي عشق او، از جان و دل ممنون بود چشم يعقوب از فراق روي او بي نور شد يوسف اندر سجن شوق كوي او مسجون بود در كمند رنج او، رنجور ايوب صبور طعمه ي كام نهنگ عشق او ذوالنون بود بر سر راهش نخستين راهب راغب مسيح آخرين پروانه ي شمع رخش شمعون بود قرن ها بگذشت ذوالقرنين با حرمان قرين خضر از شوق لبش سرگشته ي هامون بود غره ي وجه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرة العين عليعليه‌السلام زهره ي زهرا و در درج آن خاتون بود فرع ميمون امام ثامن ضامن رضاعليه‌السلام اصل مأمون تمام واجب و مسنون بود عرش اعلي در برش، مانند كرسي بر درش امر عالي مصدرش ما بين كاف و نون بود لعلش اندر روح افزايي به از عين الحيات سروش از طوبي به رعنايي بسي افزون بود گرد روي ماه او مهر فلك گردش كند پيش گرد راه او، خرگاه گردون، دون بود(۴۵) .

معجزات امام در كودكي

از جمله ي شگفتي هايي كه «حكيمه»، از (آثار) امامت و كرامت اوصياء، در آن حضرت مشاهده كرد، اين بود كه ديد حضرت امام جوادعليه‌السلام ديدگان مبارك را به سوي آسمان بلند مي كردند و به راست و چپ نظر مي فرمودند و مي گفتند: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله » حكيمه از مشاهده ي آنچه از اين نوزاد سه روزه ديده بود، غرق در وحشت شد.

زيرا از پدر بزرگوار او حضرت امام رضاعليه‌السلام درباره ي اين كه وي قائم مقام امام است و در كودكي همان گونه كه در بزرگي سخن خواهد گفت، زبان به حكمت مي گشايد، چيزي نشنيده بود. به همين دليل، ترسان به خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رفت و آنچه از معجزات روشن آن بزرگوار ديده بود، به عرض رساند. حضرت نيز كودك را به خواهرش معرفي نمود و آگاهش فرمود كه بعد از آن، كرامت ها و آيات بينه ي بيشتري را به چشم خواهد ديد.

حضرت امام جوادعليه‌السلام در مدينه ي منوره، در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ هجري قمري متولد گرديدند.(۲۳) پدر بزرگوارش نام «محمد» را براي آن حضرت قرار دادند. زيرا در صحيفه اي كه از آسمان نازل شده بود، آن حضرت بدين نام شريف خوانده شده بود. همچنين كنيه ي جد گراميش حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام را برايشان انتخاب فرمودند و همواره فرزند عزيز خود را با كنيه ياد مي نمودند و به همين عنوان براي آن حضرت نامه مي نوشتند.

«محمد بن عباد» كه از طرف «فضل بن سهل» به عنوان كاتب، خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام فرستاده شده بود، مي گويد: هرگز نشنيدم حضرت امام رضاعليه‌السلام فرزند گرامي خود را به نامش - محمد - ياد فرمايند، بلكه همواره مي فرمودند از «ابوجعفر» به من نامه رسيد، يا من به ابوجعفر نامه فرستادم. اين در حالي بود كه حضرت امام جوادعليه‌السلام در مدينه و كودك بودند و نوشته هايشان در نهايت زيبایي و بلاغت، به حضرت امام رضاعليه‌السلام واصل مي شد.

القاب امام جواد

بر اساس نصي كه از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيده بود، حضرت امام رضاعليه‌السلام ، فرزند خود را به «جواد ،زكي وتقي » ملقب فرمودند. شهرت آن حضرت، به «جواد» بيش از ديگر القاب است. همچنين در ميان شيعه و سني به «باب المراد» مشهور شده اند، زيرا حاجات مردم را بسيار برآورده مي ساختند و كرامتهايي بسيار از ايشان صادر شده است.

غمگيني به ايشان پناه نمي برد، مگر آن كه سوز دلش فرومي نشيند. كسي به ايشان استغاثه نمي كند، جز آن كه او را كمك مي فرمايد و اندوه هيچ غصه داري نيست كه با توجه به ايشان برطرف نشود. حضرت امام جوادعليه‌السلام ، فريادرس بي پناهان، باران پربار براي اميدواران، ياري دهنده ي فريادكنان، اميد طالبان و آب سرد گوارا براي تشنگان مي باشند.

دو صد، زان پنج شد كم، چون برفت، آمد مه دوران جواد آن كو درخشان تر، مهش از آفتاب آمد ز مامي خيزران نامي، نبي «خير الاماء» خواندش بگفت از من فداي پور اين نوبيه باب آمد بدي چون شوشه ي زر عيار و طيب و طاهر ز بيت ماريه، اي حبذا، اين انتخاب آمد «امين، مأمون، مبارك پور»، گفتش موسي جعفر به مامش در ره مكه، سلام از آن جناب آمد به طشت افتاد و بودي جامه اي از نور بر رويش رضا فرمود جايش مد ذكر آمد، نه خواب آمد حكيمه كند از او آن جامه، پس انجام كرد امرش رضا بگشود در، بگرفت در، گفت اين پرآب آمد شبيه موسي و عيسي و هم دريا شكافش خواند از اين تشبيه، مي دان تا چه حد او كامياب آمد مقدس مادري زادش، مطهر از پليدي ها زقتلش قدسيان گريند و قاتل در عذاب آمد رضا با او سخن شب تا به صبحش گفت و وي مي خواند همي تمجيد و تهليلات و ذكرش بي حساب آمد «از اين مولود»، مي فرمود «اعظم نيست در بركت براي شيعه»، كو هشت و سه را نائب مناب آمد علي بن جعفرش دستش همي بوسيدي و گفتي امام است او، اگر چه پيش من او طفل شاب آمد حضورش ايستادي، كفش پايش بر، بجا هشتي مرتب كردي آنچه بر تن پاكش ثياب آمد(۲۴) .

در روز تولد حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام ، نور الهي در جهان تابيدن گرفت و ديدگان را روشن ساخت. لطف ربوبي، پس از انقضاء مدت امامت حضرت امام رضاعليه‌السلام ، او را براي امت اسلام مهيا ساخته بود تا لحظه اي زمين، بدون خليفه ي خداوند و حجت باقي نماند، خلأ پر شود و خطاها اصلاح شود.

اين سنت خداي تعالي است كه در مورد امامان پيشين نيز جاري گشت و هرگز براي سنت خداوند تغييري نيست. از همين رو، خداي مهيمن، براي تصدي امر امامت، ذات پاكي را آفريد تا از نور درخشان وجودش، امت اسلام بهره ها، گيرد و از روش صحيح و درياي علم و هدايت نجات بخش او استفاده ها نمايد...

اتمام حجت

ليكن با كمال تأسف، مردماني نيز بودند كه نفاق و آتش كينه در دلهاشان لانه كرده بود. آنان براي اعراض از امر امامت و از بين بردن آن، در پي وسايل گوناگون بودند تا در حد توان خود، اقدام به پراكندن مردم از گرد وجود امامعليه‌السلام و تنها گذاردن او نمايند. از جمله اين كه شبهاتي را كه عوام فريب است، به خورد ضعيفان مي دادند و از طريق آنان در بين مردم منتشر مي ساختند.

آنان در اين راه، براي مطرح كردن انديشه هاي پنهاني خود، چيزي جز شبهه ي عدم شباهت ميان پدر و فرزند نيافتند و به همين دليل، حضرت امام رضاعليه‌السلام را مجبور داشتند تا آن فرزند را به قيافه شناسان(۲۵) بنمايد تا شايد بدين واسطه به نيات پليد خود دست يابند و به گمان خود، نور خداوند را با دهانشان خاموش سازند، ليكن خداي تعالي نور خود را - هر چند به كراهت كافران است - تمام مي كند. به همين دليل، آرزوهايشان بر باد رفت و تلاششان بيهوده ماند و حجت خدا درخشش بيشتر و حق، روشني فراوان تر يافت.

از «علي بن جعفر» نقل شده است كه برادران حضرت امام رضاعليه‌السلام نزد آن حضرت رفتند و گفتند: در ميان ما امامي كه رنگش گندم گون باشد، وجود ندارد، حال آن كه امام جوادعليه‌السلام گندم گون هستند. حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: او پسر من است.

آنان گفتند: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قيافه شناسي را معتبر دانسته اند؛ بين ما و شما مي بايستي قيافه شناسان قضاوت كنند. حضرت فرمودند: شما در پي آنان بفرستيد، اما من اين كار را نمي كنم و به آنان نگوييد براي چه دعوتشان كرده ايد؛ وقتي قيافه شناسان آمدند، ما را در باغ بنشانيد.

عموها، برادران و خواهران حضرت امام رضاعليه‌السلام همه در صحني نشستند. آن حضرت در حالي كه جامه اي گشاده و پشمين بر تن و كلاهي بر سر و بيلي بر دوش داشتند، در ميان باغ به بيل زدن مشغول شدند، گوئي كه باغبان است و ارتباطي به حاضران ندارد.

آنگاه حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام را حاضر نمودند و از قيافه شناسان درخواست يافتن پدرش را نمودند. ايشان به اتفاق گفتند كه پدر اين كودك، در اين جمع حضور ندارد؛ اما اين شخص عموي پدرش و اين، عموي خود اوست و اين عمه ي اوست؛ اگر پدر او نيز در اين جا باشد، بايد آن مردي باشد كه در داخل باغ، بيل بر دوش گذارده است؛ چرا كه ساق پاي اين دو بر يك گونه است. در اين وقت بود كه حضرت امام رضاعليه‌السلام وارد آن جمع شدند و قيافه شناسان به اتفاق گفتند كه اين، پدر اوست.

«علي بن جعفر» ادامه مي دهد: من از جا برخاستم و آب دهان حضرت امام جوادعليه‌السلام را مكيدم و عرض كردم: در محضر خداي تعالي شهادت مي دهم كه شما امام من هستيد. حضرت امام رضاعليه‌السلام ، گريستند و فرمودند: «يا عم الم تسمع ابي يقول قال رسول الله - صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - بابي ابن خيرة الاماء النوبية الطيبة الفم المنتجبة الرحم (۲۶) يكون من ولده الطريد الشريد الموتور بابيه و جده صاحب الغيبة يقال مات او هلك في اي واد سلك »؛

«اي عمو مگر سخن پدرم را نشنيدي كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند: پدرم به فداي پسر بهترين كنيزان كه از خاندان نوبيه، پاك دهان و با عفت است. از فرزندانش آن امام رانده شده و آواره مي باشد كه انتقام خون پدر و جدش گرفته نشده و صاحب غيبت است. درباره اش مي گويند از دنيا رفته يا در بياباني هلاك شده است.»

«علي بن جعفر» به حضرت عرض كرد: فدايت شوم، راست گفتي.(۲۷) در حديث «محمد بن اسماعيل حسيني» از قول حضرت امام حسن عسكريعليه‌السلام آمده است كه شكاكان در مورد حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام گفتند كه او فرزند «سنيف» - غلام سياه حضرت امام رضاعليه‌السلام - يا فرزند «لؤلؤ» مي باشد و فرزند حضرت امام رضاعليه‌السلام نيست. بدين سبب حضرت ابوجعفر امام جواد و حضرت امام رضا -عليهما‌السلام - را نزد مامون بردند و از قيافه شناسان مكه تقاضاي اظهار نظر كردند.

هنگامي كه حضرت ابوجعفرعليه‌السلام را كه در آن زمان پانزده ماهه بودند، به مسجدالحرام بردند تا قيافه شناسان ايشان را ببينند، همه ي مردم گرد آمده بودند و به انوار الهي كه از پيشاني آن حضرت ساطع مي گشت، نظر مي كردند. قيافه شناسان با يك نظر بر كودك كه جامه ي امامت و رداي كرامت در برداشت، بر رو درافتادند و گفتند: واي بر شما، آيا ستاره اي چنين درخشان و نوري چنين تابنده را بر افرادي چون ما عرضه مي كنيد؟

اين، به خدا سوگند داراي نژاد پاك و نسبي مهذب و پاكيزه است؛ به خدا سوگند جز در پشت پاكان و رحم پاكيزگان نبوده است؛ به خدا سوگند او جز از فرزندان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالبعليه‌السلام و حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيست؛ بازگرديد و رو به سوي خداوند، براي خود طلب مغفرت كنيد. آنگاه حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام ، آنگونه كه تمام حاضران بشنوند، به زباني فصيح آغاز به سخن فرمودند كه:

«الحمد لله الذي خلقنا من نوره و اصطفانا من بريته و جعلنا امناء علي خلقه و وحيه معاشر الناس انا محمد بن علي الرضي بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و انا ابن فاطمة الزهراء و ابن محمد المصطفي - صلى‌الله‌عليه‌وآله - افي مثلي يشك و علي ابوي يفتري و اعرض علي القافة و الله انني لا علم بهم اجمعين و ما هم اليه صائرون اقوله حقا و اظهره صدقا و علما اورثنا الله قبل الخلق اجمعين و قبل بناء السموات و الارضين و ايم الله لو لا تظاهر اهل الباطل علينا و غواية ذرية الكفر و توئب اهل الشرك و الشك و النفاق علينا لقلت قولا يعجب منه الاولون و الاخرون

«ستايش خدايي راست كه ما را از نور خود آفريد و از ميان تمام مخلوقاتش برگزيد و بر ايشان و بر وحي خود امين قرار داد. اي مردم، من محمد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب -عليهم‌السلام - هستم و من پسر فاطمه ي زهرا و پسر محمد مصطفي -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - هستم. آيا در همچو مني شك مي كنيد و بر پدر و مادرم افتراء مي زنيد و مرا به قيافه شناسان عرضه مي داريد؟ به خدا سوگند من به همه ي آنان دانا هستم و نهايت آنچه را ايشان بدان رسيده اند، آگاهم؛ به حق مي گويم و از راستي و علم آن را آشكار مي كنم. خداي تعالي پيش از آفريدن همه ي مخلوقات و قبل از بناي آسمانها و زمينها ما را وارث گردانيد. به خدا سوگند اگر ستم اهل باطل بر ما نبود و گمراهي فرزندان كفر و ظلم مشركان و شكاكان و منافقان بر ما نبود، سخني مي گفتم كه از آن، اولين و آخرين به شگفت درآيند.»

آنگاه دست مبارك را بر دهان قرار دادند و - خطاب به خود - فرمودند: «يا محمد اصمت كما صمت اباؤك من قبل و اصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ، فهل يهلك الا القوم الفاسقون »(۲۸) .

«اي محمد! ساكت باش، همانگونه كه پيش از اين، پدرانت سكوت كردند و صبر پيشه كن، همانگونه كه پيامبران اولوالعزم صبر نمودند و براي آنان شتاب مكن تا آنان در آن روز، آنچه را بديشان وعده شده است، ببينند - و بدانند كه گويا - ساعتي از روز را بيشتر در اين دنيا درنگ ننمودند و اين - بر تمام مخلوقات - ابلاغ است. آيا به جز گنهكاران كسي هلاك مي شود؟»

سپس دست مردي را كه در كنارشان قرار داشت، گرفتند و در حالي كه مردم راه را براي ايشان باز مي كردند، از نزد صفوف مردم گذشتند. بزرگان بني هاشم كه اين ماجرا را ديدند و چنين سخني را از آن حضرت شنيدند، گفتند: خداي تعالي بهتر مي داند كه رسالتش را كجا بنهد.

هنگامي كه خبر اين جلسه به حضرت امام رضاعليه‌السلام رسيد، فرمودند: سپاس خداوند را كه من و پسرم - محمد - را نمونه اي از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندش - ابراهيم - قرار داد آنگاه متوجه شيعيان حاضر در محضر مبارك شدند و فرمودند: آيا اتهامي را كه به «ماريه ي قبطيه» در ولادت ابراهيم - پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - زدند، مي دانيد؟

گفتند: خير، شما داناتريد يابن رسول الله! ما را از آن با خبر گردانيد. امامعليه‌السلام فرمودند: «ماريه» به همراه تعدادي ديگر از كنيزان، خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه شده بودند. حضرت، ديگران را ميان اصحاب خود تقسيم فرمود و «ماريه» را براي خود نگاه داشتند. مردي كه «جريح» نام داشت، خادم «ماريه» بود و او را آداب و رسوم معاشرت با پادشاهان مي آموخت.

«ماريه» به دست مبارك حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام آورد و «جريح» نيز به همراه او مسلمان شد. نيكويي «ماريه» در ايمان، بدانجا رسيد كه برخي از زنان آن حضرت به وي حسد بردند و دو تن از ايشان، نزد پدران خود از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت كردند.

آنان از تمايل آن حضرت به «ماريه» سخن گفتند و اظهار داشتند پيامبر وي را به ايشان ترجيح مي دهد. آنگاه، نفس و هوي ايشان را واداشت تا بگويند «ماريه» از «جريح» به ابراهيم، حامله شده است. پدران آن دو زن، نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده، عرض كردند: جايز نيست جنايتي را كه نسبت به شما واقع شده است، كتمان كنيم؛ «جريح» با «ماريه» فحشاء بزرگي انجام داده است.

رنگ رخسار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دگرگون شد و فرمودند: واي بر شما، چه مي گوييد؟ گفتند: مطلب همين است؛ «جريح» در «مشربه» با «ماريه» بازي و شوخي مي كند و از او همان را مي طلبد كه مردان از زنان مي خواهند، كسي را بفرست تا تحقيق كند و آنگاه حكمي نسبت به او جاري گردان!(۲۹)

حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمان دادند تا حضرت امام اميرالمؤمنين عليعليه‌السلام به سوي آنان رفته، چنانچه آن طور كه توصيف شده بود، مشاهده نمودند، هر دو را به قتل رسانند. حضرت عليعليه‌السلام شمشير برداشتند و گفتند: يا رسول الله، همچون آهن گداخته در آتش باشم، يا مانند گواهي كه آنچه را غايب نمي بيند، مي بيند؟ حضرت فرمودند: همچون شاهد باش! حضرت عليعليه‌السلام داخل «مشربه» شدند، به محلي رفتند كه آن دو قابل مشاهده بودند.

«ماريه» و «جريح» نشسته بودند و «جريح» او را به آداب و رسوم پادشاهان تأديب مي كرد. حضرت شنيدند كه وي به «ماريه» مي گويد: حق رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بزرگ بشمار و آن حضرت را با كنيه بخوان و اكرام كن و امثال اين سخن ها، در اين هنگام، «جريح» به حضرت عليعليه‌السلام نگاه كرد و شمشير بركشيده ي آن حضرت را در دستش ديد، ترسيد و پا به فرار گذارد. به طرف درخت خرمايي كه در «دار المشربه» بود، دويد و از آن بالا رفت.

هنگامي كه حضرت، وارد دار المشربه گرديدند، باد جامه هاي «جريح» را به يك سو برد و آشكار گرديد كه وي خواجه است. آنگاه حضرت به وي فرمودند: پايين بيا كه در امان هستي. پس «جريح» پايين آمد. حضرت عليعليه‌السلام ، خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شده، فرمودند كه «جريح» خواجه مي باشد. آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به جانب ديوار نموده، فرمودند: اي «جريح»، براي آن دو حلال است؛ خود را بنماي تا خلاف آنچه را آنان گفتند و بر خدا و رسولش جسارت ورزيدند، روشن شود. «جريح» جامه هاي خود را كنار زد و آشكار گرديد كه او خادمي خواجه مي باشد؛ همانگونه كه حضرت عليعليه‌السلام فرموده بودند.

از اين پس، آن دو زن از چشم حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاده، خوار و بي مقدار شدند. گفتند: يا رسول الله! ما توبه مي كنيم؛ از خداوند برايمان مغفرت طلب فرما كه ديگر چنين نمي كنيم. حضرت فرمودند: خداي تعالي توبه شما را نمي پذيرد و استغفار من نيز برايتان سودي ندارد؛ هنگامي كه جسارت شما بر خدا و رسولش اين گونه مي باشد. گفتند؛ يا رسول الله! اگر برايمان طلب آمرزش فرماييد، به بخشش خداوند اميدواريم.

همين جا بود كه اين آيه نازل شد:( إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ) (۳۰). «اگر هفتاد مرتبه برايشان طلب مغفرت كني، خداوند ايشان را نخواهد آمرزيد.» حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: سپاس خداوند را كه من و پسرم - محمد - را اسوه اي از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسرش - ابراهيم - قرار داده است.(۳۱)

نص بر امامت

امر امامت حضرت جوادعليه‌السلام را حضرت امام رضاعليه‌السلام براي اصحاب خود آشكار فرمودند و راه را برايشان توضيح دادند و آنان را به سبيل هدايت رهنمون شدند؛ مگر آنان را كه ديده ي بصيرتشان نابينا گشته و از ملاحظه ي نور حق ناتوان شده بودند و لذات دنيا آنان را فريفته ي خود كرده بود.

«حسين بن قياما» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام شرفياب شد و گفت: آيا ممكن است زماني در روي زمين، امام و حجت خدا نباشد؟ حضرت فرمودند: خير! گفت: ممكن است دو امام در يك زمان باشند؟

حضرت فرمودند: جز آن كه يكي (نسبت به امامت) ساكت است و سخن نمي گويد. گفت: من مي دانم كه شما امام نيستيد! حضرت فرمودند: از كجا دانستي؟ گفت: زيرا فرزند نداريد و امام بايد بعد از امام ديگر باشد. حضرت فرمودند : «و الله لا تمضي الايام و الليالي حتي يولد لي ذكر من صلب يقوم مثل قيامي يحيي الحق و يمحو الباطل »(۳۲) «سوگند به خداوند كه روزها و شبها نخواهد گذشت تا آن كه فرزندي از صلب من، برايم متولد خواهد شد؛ او چون من به پا خواهد ايستاد؛ حق را زنده مي كند و باطل را نابود مي سازد.»

هنگامي كه حضرت جوادعليه‌السلام متولد شدند، حضرت امام رضاعليه‌السلام به «حسين بن قياما» فرمودند: خداي تعالي كسي را به من مرحمت فرمود كه از من و از آل داود، ارث خواهد برد.(۳۳) .

«بزنطي» مي گويد: «ابن نجاشي» پيرامون جانشين امر امامت سؤال كرد. حضرت امام رضاعليه‌السلام به او فرمودند: امام، پسر من است. و اين در حالي است كه اوعليه‌السلام از مشكلات قضاء و قدر و علوم مكنون وصايت، آگاه است. در همان سال بود كه حضرت جوادعليه‌السلام متولد گرديد و همو حجت خدا بود.

حضرت امام رضاعليه‌السلام به «بزنطي» فرمودند: چگونه كسي جرأت آن را دارد كه بگويد پسرم (امام است) حال آنكه فرزندي ندارد؟(۳۴) و پس از ولادت حضرت جوادعليه‌السلام ، «علي بن اسباط» و «عباد بن اسماعيل» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رسيدند. در مجلس، فرزند آن حضرت - جواد - نيز حضور داشت. پس آن حضرت رو به آن دو كردند و فرمودند: «هذا المولود الذي لم يولد في الاسلام اعظم بركة منه علي شيعتنا »(۳۵) «اين مولود، چنان است كه در اسلام، فرزندي بابركت تر از او ميان شيعيان ما متولد نشده است.»

«صفوان بن يحيي» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام عرض كرد ما قبل از آنكه خداوند، جواد را به شما ببخشد، برايتان دعا مي كرديم. حضرت فرمودند: خداوند فرزندي به من بخشيد كه چشمان ما به وي روشن گرديد.

راوي پرسيد: اگر حادثه اي واقع شد، چه كسي امام خواهد بود؟ حضرت به اباجعفر جوادعليه‌السلام اشاره كردند كه در مجلس حضور داشتند. گويا راوي سن وي را كوچك پنداشت، پس به امام عرض كرد فدايت گردم، ايشان كودكي هستند سه ساله، حضرت براي او توضيح دادند كه وقتي امامت، از جانب خداوند نگاهدارنده باشد، خود او تدبير امر را به دست خواهد داشت و فرمودند كه سن اندك، زياني بدان نمي رساند.

«عيسي»عليه‌السلام ، هنگامي كه به وظيفه حجيت قيام كرد كمتر از سه سال داشت. وقتي كه حاضران به پا خاستند، حضرت روي بديشان داشته، فرمودند: خداوند رحمت كند مفضل را كه به كمتر از اين قانع مي گردد.(۳۶)

آنگاه حضرتعليه‌السلام به «عمرو بن خلاد» مي فرمايد: «اجلست اباجعفر مجلسي و صيرته مكاني فانا اهل بيت يتوارث اصاغرنا اكابرنا القذة بالقذة »(۳۷) «من اباجعفر را در جاي خودم نشانيدم و در مكان خودم جاي دادم. ما اهل بيتي هستيم كه كوچكتران ما از بزرگتران ما، پياپي و متوالي، ارث مي برد.»

حضرت امام رضاعليه‌السلام به «حسين بن جهم» دستور مي دهند كه پيراهن حضرت جوادعليه‌السلام را درآورد. وي چون پيراهن حضرتش را در مي آورد، بين شانه آن جناب، چيزي مانند خاتم در داخل گوشت مشاهده مي كند. حضرت امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند: مثل اين اثر در همين محل از بدن پدرم نيز موجود بود كه درودهاي خداوند بر او باد.(۳۸) و اما حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام براي «محمد بن سنان» و «يزيد بن سليط زيدي» - كه از فرزندان «زيد بن علي» بود - امر امامت حضرت امام جوادعليه‌السلام را بيان مي دارند كه او پس از پدرش بدين كار قيام خواهد نمود.

«محمد بن سنان» مي گويد: يك سال پيش از واقعه ي عراق، خدمت حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام رسيدم. فرزند ايشان - حضرت رضاعليه‌السلام - نيز در مقابل ايشان نشسته بودند. به من فرمودند: اي محمد، در اين سال اتفاقي خواهد افتاد؛ بيقراري مكن! آنگاه پيرامون رفتن خود به سوي طاغوت زمان مطالبي فرمودند و اظهار داشتند: فعلا آسيبي به من نمي رسد. اما مسأله ي امامت و جانشيني حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام ، «محمد بن سنان» را به شدت نگران كرد. لذا عرض كرد: فدايت گردم، چه كسي پس از شما امامت را برعهده خواهد داشت؟

حضرت فرمودند: هر كس در حق اين پسرم ظلم كند و امامت وي را انكار نمايد، همچون كسي است كه به اميرالمؤمنين - حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام - ظلم روا داشته و حق او را پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - انكار كرده است. «محمد بن سنان» مي گويد: گفتم اگر خدايتعالي به من طول عمر دهد، حق را مي گذارم و به امامتش اقرار مي كنم. حضرت فرمودند: اي محمد، راست مي گويي! خداوند عمرت را طولاني مي فرمايد و حق او را خواهي گذارد و به امامت او و امامت كسي كه بعد از اوست، اقرار خواهي نمود. پرسيدم: و آن (امام بعدي) كيست؟ فرمودند: پسرش محمد! پس گفتم: از اين موضوع، خشنودم و در مقابل آن تسليم هستم.(۳۹)

در حديث «يزيد بن سليط» چنين آمده است: خدمت امام موسي كاظمعليه‌السلام در راه خود كه به عمره مي رفتيم، رسيدم. به من فرمودند: در اين سال مرا گرفتار خواهند كرد. امر امامت پس از من، به پسرم عليعليه‌السلام محول مي شود كه همنام علي و علي است. اما مرادم از نخستين علي، حضرت علي بن ابيطالب -عليه‌السلام - مي باشد و از ديگري، مقصودم حضرت علي بن الحسين -عليه‌السلام - است.

به او فهم و حلم و پيروزي و محبت و دين حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام عطا مي شود و نيز محنت و صبر بر مكروهات ديگري. او سخن نمي گويد مگر چهار سال بعد از مرگ هارون. وقتي اي يزيد از اين محل گذر كردي و او را به زودي ملاقات كردي، بشارت بده او را كه فرزندي امين، مامون و مبارك براي او متولد خواهد شد. او به تو خواهد گفت كه مرا ملاقات كرده اي.

آنگاه به او بگو جاريه اي كه از وي، آن پسر متولد مي شود، از خاندان «ماريه ي قبطيه» جاريه ي حضرت رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - مي باشد و چنانچه توانستي سلام مرا بدان جاريه برساني، پس چنين كن! «يزيد» مي گويد: وقتي حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام به شهادت رسيدند، پسرشان حضرت امام رضاعليه‌السلام را ملاقات كردم. فرمودند: درباره ي رفتن به عمره چه مي گويي؟ گفتم: پدر و مادرم به فداي شما؛ اين امر مربوط به شماست، زيرا من نفقه و خرجي ندارم.

نخست فرمودند: سبحان الله، ما تا متكفل خرجت نشويم، تكليف نمي كنيم، و ادامه دادند: اي يزيد، در اين محل، تو بسيار از همسايگان و عموهايت را ملاقات كرده اي. گفتم آري(۴۰) آنگاه آن ماجرا را براي ايشان بازگو كردم. فرمودند: اما آن جاريه هنوز نيامده است؛ هرگاه آمد، سلام آن حضرت را به او ابلاغ كن. ما به مكه رفتيم، آن كنيز را خريداري فرمود و بعد از اندك زماني، كنيز حامله شد و آن فرزند به دنيا آمد.

«يزيد» ادامه مي دهد: برادران حضرت امام رضاعليه‌السلام اميد به ارث بردن امامت از ايشان داشتند و به همين دليل، بدون تقصير، مرا دشمن خود مي دانستند. «اسحاق بن جعفر» به آنان گفت: سوگند به پروردگار، او در حضور حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام چنان مي نشيند كه من هرگز نمي توان بنشينم.(۴۱)

«علي بن سيف» از يكي از اصحاب مورد اعتماد اماميه، نقل مي كند كه خدمت حضرت ابوجعفر ثاني - امام جواد -عليه‌السلام عرض كردم: مردم درباره ي جواني سن شما سخن مي گويند، فرمودند : «ان الله تعالي اوحي الي داود عليه‌السلام ان يستخلف سليمان و هو صبي يرعي الغنم فانكر ذلك عباد بني اسرائيل و علماؤهم فاوحي الله الي داود ان يأخذ عصا المتكلمين و عصا سليمان و يجعلها في بيت و يختم علي بخواتيم القوم فاذا كان من الغد فمن اورقت عصاه و اثمرت فهو الخليفه فاخبرهم بذلك داود و قبل القوم فلم تورق الا عصا سليمان ».(۴۲)

«خداوند به داوودعليه‌السلام وحي فرمود كه سليمان را - كه كودكي بود و گوسفند مي چرانيد - جانشين خود قرار دهد. بزرگان قوم بني اسرائيل اين را نپذيرفتند. خداي تعالي به داوود وحي فرمود تا چوبدست اينان و چوبدست سليمان را گرفته، در اطاقي قرار دهد و با مهر مردم آنها را مهر نمايد؛ صبح روز بعد، چوبدست هر كس به برگ و بار نشست، او خليفه و جانشين باشد. داوود قوم را خبردار كرد و آنان پذيرفتند كه چنين كنند. اما هيچ يك از چوبدست ها برگ و بار نگرفت، مگر چوبدست سليمان».

«محمد بن حسن بن عمار» نزد «علي بن جعفر» در مسجد بود. وي آنچنان بود كه آنچه را از برادر بزرگوار خود - حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام - شنيده بود، مي نوشت. در آن حال، حضرت امام جوادعليه‌السلام وارد شدند. «علي بن جعفر» بدون كفش و لباس بسوي ايشان دويد و دست مبارك آن حضرت را بوسه زد. حضرت امام جوادعليه‌السلام به وي فرمودند: عمو خداوند تو را رحمت فرمايد؛ بنشين! «علي بن جعفر» گفت: آقاي من، چگونه بنشينم در حالي كه شما ايستاده هستيد؟

هنگامي كه «علي بن جعفر» به جاي نخست خود برگشت، دوستانش وي را سرزنش كردند و گفتند: تو عموي پدر او هستي، چرا اينگونه (محترمانه) با او رفتار مي كني؟ گفت: ساكت باشيد! در حالي كه دست بر محاسن خود داشت، ادامه داد: وقتي خداوند به اين ريش سفيد شايستگي نمي دهد و به اين جوان اهليت مي دهد و او را چنان جايگاهي مي بخشد كه اينك بر آن است، چگونه فضيلت وي را انكار كنم؟ پناه بر خدا از آنچه شما مي گوييد. من، بلكه بنده ي او هستم!(۴۳)

«حسين بن موسي بن جعفر» مي گويد: نزد حضرت امام جوادعليه‌السلام ، در مدينه بودم؛ در حالي كه «علي بن جعفر» و مردي اعرابي نيز حضور داشتند. مرد اعرابي از آن حضرت پرسشي كرد. «علي بن جعفر» به او گفت: اين، وصي رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. اعرابي گفت: سبحان الله! حضرت رسول خدا تقريبا دويست سال است كه از دنيا رفته اند و عمر ايشان، چنين و چنان مقدار بوده است.

اما اين، جوان مي باشد و چگونه مي تواند وصي و جانشين او باشد؟ «علي بن جعفر» گفت: او جانشين علي بن موسي است و او جانشين «موسي بن جعفر» و او جانشين «جعفر بن محمد» و او جانشين «محمد بن علي» و او جانشين «علي بن حسين» و او جانشين «حسين بن علي» و او جانشين «حسن بن علي» و او جانشين «اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب» و او جانشين «رسول الله» - صلوات الله عليهم اجمعين.

در اين هنگام، طبيب آمد تا رگ امام را فصد كند. «علي بن جعفر» برخاست و گفت: آقاي من، اگر اجازه فرمائيد نخست از من آغاز كند تا تيزي آهن را پيش از شما، من احساس كنم. حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: مباركت باد! سپس آن حضرت را فصد نمود. همچنين وقتي حضرت براي رفتن، از جا برخاستند، «علي بن جعفر» كفش ايشان را جفت نمود تا بپوشند.(۴۴)

پادشاه كشور ايجاد، ابوجعفر جواد آن كه در عين حدوثش، با قدم مقرون بود مصحف آيات و عنوان حروف عاليات غاية الغايات، كاوصافش زحد بيرون بود مظهر غيب مصون و مظهر ما في البطون سر ذاتش، سر اسم اعظم مخزون بود گنج هستي را طلسم و با جهان چون جان و جسم مخزن در ثمين و لؤلؤ مكنون بود فالق صبح ازل، مصباح نور لم يزل كز تجليهاي او اشراق گوناگون بود طور سيناي تجلي، مطلع نور جلي كز فروغش، پور عمران، واله و مفتون بود شد خليل از شعله ي روي مهش آتش به جان فلك عمر نوح از سوداي او مشحون بود گر ذبيح اندر رهش صد بار قرباني شود در مناي عشق او، از جان و دل ممنون بود چشم يعقوب از فراق روي او بي نور شد يوسف اندر سجن شوق كوي او مسجون بود در كمند رنج او، رنجور ايوب صبور طعمه ي كام نهنگ عشق او ذوالنون بود بر سر راهش نخستين راهب راغب مسيح آخرين پروانه ي شمع رخش شمعون بود قرن ها بگذشت ذوالقرنين با حرمان قرين خضر از شوق لبش سرگشته ي هامون بود غره ي وجه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرة العين عليعليه‌السلام زهره ي زهرا و در درج آن خاتون بود فرع ميمون امام ثامن ضامن رضاعليه‌السلام اصل مأمون تمام واجب و مسنون بود عرش اعلي در برش، مانند كرسي بر درش امر عالي مصدرش ما بين كاف و نون بود لعلش اندر روح افزايي به از عين الحيات سروش از طوبي به رعنايي بسي افزون بود گرد روي ماه او مهر فلك گردش كند پيش گرد راه او، خرگاه گردون، دون بود(۴۵) .


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18