آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام0%

آداب معاشرت در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب معاشرت در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد حسين الجلالى
گروه: مشاهدات: 24855
دانلود: 2988

توضیحات:

آداب معاشرت در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24855 / دانلود: 2988
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بحثى پيرامون توبه و استغفار

خداوند متعال مى فرمايد:

( أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّـهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ) (توبه / ١٠٤)

آيا نمى دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش مى پذيرد و صدقات را مى گيرد. و خداوند توبه پذير و مهربان است

توبه عبارت از پاكسازى درون انسان و برگشت به راه صلاح و نيكى بعد از فرو رفتن در باتلاق معصيت و اصلاح نمودن خود از خطاهاى بعد از انحراف است در توبه هيچ قيد زمانى و مادى وجود ندارد، بلكه توبه ارتباطى مستقيم بين بنده و آفريننده او است ، كه با پشيمانى از گناهان گذشته از بزرگ و كوچك ، و تصميم بر ترك آن در آينده ، محقق مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا ) (تحريم / ٨)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! توبه كنيد توبه خالصى

از گناهان كبيره ، دوبار در قرآن ياد شده است ، يكى آنجا كه مى فرمايد:

( إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا ) (نساء / ٣١)

اگر از گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيم و در جايگاه خوبى شما را وارد مى سازيم

و ديگرى آنجا كه مى فرمايد:

( الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ ...)

(نجم / ٣٢)

كسانى كه از گناهان كبيره و اعمال زشت جز صغيره دورى مى كنند، آمرزش پروردگار تو گسترده است

علماء و مفسران در معناى گناهان كبيره بر چند قول اختلاف نموده اند. و شايد موافقترين آن اقوال با قواعد، اين است كه گناه كبيره به گناهى گفته مى شود كه خداوند كيفر شديد بر آن وعده داده است مانند دزدى

فواحش ، نوعى از گناهان كبيره است كه از آن به عنوان اعمال زشت تعبير مى شود، مانند زنا.

لمم ، نوعى از گناهان كوچك است كه كيفر شديد براى آن در قرآن كريم ذكر نشده است مانند نگاه شهوت آميز به زن نامحرم

خداوند سبحان در توبه را از هر جانب براى همه كسانى كه عصيان و گناه نموده و براى خود خير و خوشبختى و صلاح مى خواهند، باز نموده است بدون اينكه نياز به واسطه و شفاعت كسى باشد، هر چند آن واسطه ، شخص پرهيزكارى باشد. لذا گناه حجابى است بين بنده و پروردگارش اين حجاب برداشته نمى شود، جز آنكه آتش پشيمانى و حسرت آن را از قلب توبه كار بزدايد، تا نور آمرزش و رحمت از ناحيه خدا جايگزين گناهان شود. هيچ گناهى و خطائى نيست كه توبه پذير نباشد مگر شرك به خداوند متعال

خداوند متعال مى فرمايد:

( إِنَّ اللَّـهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا ) (نساء / ٤٨)

خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد و پائين تر از آن را براى هر كس كه بخواهد (و شايستگى داشته باشد) مى بخشد. و آنكس كه براى خدا شريكى قائل گردد گناه بزرگى مرتكب شده است

گناه هر چند بزرگ باشد، خداوند آن را مى آمرزد، بشرط آنكه بنده در توبه خود راستگو باشد و وابستگى آمرزش ‍ خداوند برخواسته او (كه در آيه شريفه به آن اشاره شد) مساءله اى ثابت و روشن است پس همانطورى كه خداوند شرك به خود را نمى آمرزد همچنين گناهكار را بدون توبه واقعى نمى بخشد. اين قانون خدا بطور مساوى به گناهان بزرگ و كوچك شامل است قرآن كريم بيشترين اهميت را درباره توبه داده و بيش از هشتاد مورد قرآن كريم ، به آن اشاره شده است معناى توبه ، پشيمانى از گناه و برگشت از آن با استغفار است زيرا كه استغفار مستلزم توبه حقيقى است ، توبه بعد از حاصل شدن همه شرايط آن ، قبولى و آمرزش خدا را بدنبال دارد و در قرآن كريم مى فرمايد:

( اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ )

(هود / ٣)

(شما را دعوت مى كنم) كه از پروردگار خود آمرزش بطلبيد سپس به سوى او باز گرديد.

و در مناجات اول صحيفه سجاديه مى فرمايد:

الهى ! ان كان الندم من الذنوب توبة اليك ، فانى اءندم النادمين و ان يكن الاءستغفار حطة للذنوب فانى لك من المستغفرين

(صحيفه سجاديه - مناجات اول)

پروردگارا! اگر پشيمانى از گناهان ، توبه به سوى تو است ، براستى من از نادمترين نادمان هستم ، و اگر استغفار موجب بخشش گناهان است ، پس به درگاه تو استغفار مى كنم

بيان قرآن كريم اين است كه فرد گناهكار با ارتكاب معاصى به خود ستم مى كند و در نتيجه شخص توبه كننده خود را اصلاح كرده و از هلاكت و نابودى رهائى مى يابد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّـهَ يَجِدِ اللَّـهَ غَفُورًا رَّحِيمًا ) (نساء / ١١٠)

كسى كه كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت

و در آيه ديگر مى فرمايد:

( فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّـهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (مائده / ٣٩)

آنكس كه پس از ستم كردن ، توبه و جبران نمايد خداوند توبه او را مى پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است

و نى در آيه ديگر مى فرمايد:

( ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (نحل / ١١٩)

پروردگار تو نسبت به آنها كه از روى جهل ، اعمال بد انجام داده اند، سپس توبه كردند و در مقام جبران برآمدند، پروردگار تو بعد از آن آمرزنده و مهربان است

طبيعى است كه مراتب توبه به ميزان درجه و نوع گناهان فرق مى كند؛ پس توبه نسبت به حق خدا عبارت از پشيمانى از عمل قبيح و زشت است ، مانند شرابخوارى ، توبه نسبت به حق خودش ، آگاهى و عمل و حفظ سلامتى خود است

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ) (بقره / ١٩٥)

با دست خويش ، خو را به هلاكت نياندازيد.

در نابودى و هلاكت انسان ، بين جهل و نادانى ، سستى ، بيكارى و مرض فرقى وجود ندارد.

توبه نسبت به حق ديگران ، اين است كه ؛ فرزندان خويش را تربيت نيكو كند، و با خانواده اش رفتار خوب داشته باشد و حقوق ديگران را بپردازد مانند پرداخت قرض به صاحبان آن و دادن صدقات مثل زكات به فقيران و مستمندان و انجام وظيفه نسبت به خود و جامعه و كشور. كلام اميرالمومنينعليه‌السلام همه اينها را دربر دارد، آنجا كه مى فرمايد:

... الرجوع الى التوبة عن الذنب الذى استغفرت منه و هى اءول درجة العابدين و ترك الذنب والاستغفار اسم واقع لستة معان :

اولها: الندم على ما مضى

والثانى : العزم على ترك العود اليه اءبدا.

والثالث : اءن تودى المخلوقين حقوقهم

والرابع : اءن تعمد الى كل فريضة عليك ضيعتها فتودى حقها.

والخامس : اءن تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشاء بينهما لحم جديد.

والسادس : ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية

(تحف العقول / ١٩٦ - وسائل / ج ١١، ٣٦١ - نهج البلاغه فيض الاسلام / حكمت ٤٠٩ با اندك تفاوت)

كميل بن زياد مى گويد از علىعليه‌السلام درباره پايه هاى اسلام سوال كردم فرمود:... (معناى توبه و استغفار) آن است : از گناهى كه استغفار نموده اى به خدا برگشت كنى و آن اولين درجه عابدان است و استغفار كلمه اى است داراى شش معنى :

١ - پشيمانى از گناهان گذشته

٢ - تصميم بر ترك گناه براى هميشه

٣ - پرداخت حقوق مردم

٤ - اداى حق خداوند در همه واجبات

٥ - ذوب كردن گوشتى كه از حرام بوجود آمده است تا پوست به استخوان بچسبد و دوباره بين آندو (پوست و استخوان) گوشت جديدى برويد.

٦ - چشانيدن رنج اطاعت به بدن همانطورى كه لذات گناهان را چشيده است

و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اذا تاب العبد و لم يرض الخصماء فليس بتائب ، و من تاب و لم يزد فى العبادة فليس بتائب و من تاب ولم يغير لباسه فليس بتائب و من تاب ولم يغير رفقائه فليس بتائب و من تاب و لم يفتح قلبه و لم يوسع كفه فليس بتائب و من تاب و لم يقصر اءمله و لم يحفظ لسانه فليس بتائب و من تاب و لم يقدم فضل قوته من بدنه فليس بتائب و اذا استقام على هذه الخصال ، فذلك التائب

(بحار / ج ٦، ٣٥)

(شرايط توبه چند چيز است):

١ - هر كس توبه كند ولى كسانى را كه به آنها ستم كرده ، از خود راضى نكند، توبه نكرده است

٢ - هر كس توبه كند ولى به عبادتش نيفزايد، توبه نكرده است

٣ - هر كس توبه كند ولى لباسهايش را (كه با آنها گناه كرده) تغيير ندهد توبه نكرده است

٤ - هر كس توبه كند، ولى دوستان خود را تغيير ندهد، توبه نكرده است

٥ - هر كس توبه كند ولى گوش دل را باز نكند و كف دستش را به احسان نگشايد، توبه نكرده است

٦ - هر كس توبه كند، ولى آرزوهاى طول و درازش را كم نكند، و از زبانش (در بدگوئى) حفاظت ننمايد، توبه نكرده است

٧ - هر كس توبه كند، ولى زيادى گوشتهاى بدنش نريزد، توبه نكرده است

٨ - و اگر كسى به همه اين اوصاف و خصلتها دارا شود، او حقيقتا توبه كرده است

از احاديث زيادى چنين استفاده مى شود، كه اگر بنده اى گناهى را مرتكب شود، مدتى به وى مهلت داده مى شود تا از گناهش برگردد و آن را جبران كند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

... ويهم العبد بالسيئة اءن يعملها فان هو لم يعملها لم يكتب عليه شى ء و ان هو عملها اءجل سبع ساعات

(اصول كافى / ج ٤، ١٧٥)

اگر بنده قصد كار بدى را انجام دهد، ولى آن را انجام ندهد چيزى بر او نوشته نمى شود و اگر آنرا مرتكب شود تا هفت ساعت به وى مهلت داده مى شود (تا توبه نمايد.)

مخصوصا تا سن چهل سالگى ، اين مهلت ادامه دارد.

توبه نصوح چيست ؟

توبه نصوح عبارت است از توبه خالصى كه هرگز به آن گناه برگشت نكند.

نصوح گاهى از نصح به معناى از بين بردن چرك است ، همچنانكه گفته مى شود: نصح الغيث البلد يعنى باران شهر را از كثافات پاك كرد. پس تو به هم مانند باران است كه انسان را از چرك گناهان و آثار آن شستشو مى دهد.(٤٠)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

رحم الله عبدا تاب الى الله قبل الموت فان التوبة مطهرة من دنس الخطيئة و منقذ من شفاء الهلكة

(بحار / ج ٦، ٣٣)

خدا رحمت كند كسى را كه قبل از مرگ به سوى او توبه نمايد، زيرا كه توبه انسان را از پليدى گناه پاك مى كند و از گودال هلاكت رهائى مى بخشد.

و نيز آن حضرت فرمود:

التوبة النصوح اءن يكون باطن الرجل كظاهره و اءفضل

(وسائل / ج ١١، ٣٦١)

توبه نصوح آن است كه درون انسان مانند برون او و بلكه بهتر از آن باشد.

لازمه توبه خالص اينست كه انسان هرگز به گناه باز نگردد. چون توبه پشيمانى از گناه مى باشد، پس واجب است كه گناهكار توبه كند، زيرا كه پشيمانى از كارهاى زشت و گناهان ، در همه حالات واجب است امام محمد تقى (ابو جعفر دوم)عليه‌السلام مى فرمايد:

تاءخير التوبة اغترار.

(تحف العقول / ٤٨٠)

به تاءخير انداختن توبه ، فريب دادن خويشتن است

اصرار بر گناه ايمن بودن و غفلت از مجازات خدا است زيرا كه از آزمايش و مجازات خدا غافل نشود جز زيانكاران براى همين خاطر توبه كسى كه در حال احتضار است ، صحيح نمى باشد.

چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

( وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَـٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا )

(نساء / ١٨)

و براى كسانى كه كارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى كه مرگ يكى از آنان فرا برسد، مى گويد: الان توبه كردم ، توبه نيست و نه براى كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند، اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى براى آنها فراهم كرده ايم

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

التائب من الذنب كمن لا ذنب له

(وسائل / ج ١١، ٣٠٦ - اصول كافى / ج ٤، ١٦٨)

توبه كننده از گناه ، همانند كسى است كه گناه ندارد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

لكل داء دواء و دواء الذنوب الاءستغفار.

(وسائل / ج ١١، ٣٤٥)

براى هر دردى داروئى است و داروى گناهان استغفار و طلب آمرزش است

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

يلزم الحق لامتى فى اءربع : يحبون التائب و يرحمون الضعيف و يعينون المحسن و يستغفرون

(خصال / ج ١، ٢٣٩)

مراعات چهار حق بر امت من لازم است :

١ - توبه كنندگان را دوست بدارند.

٢ - و به ضعيفان رحم نمايند.

٣ - و نيكوكاران را يارى دهند.

٤ - و از گناهان خود طلب آمرزش كنند.

٤ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من تاب قبل موته بسنة قبل الله توبته ثم قال : ان السنة لكثيرة ، من تاب قبل موته بشهر قبل الله توبته ثم قال : ان الشهر لكثير من تاب قبل موته بجمعة ، قبل الله توبته ثم قال : ان الجمعة لكثيرة من تاب قبل موته بيوم قبل الله توبته ثم قال : ان يوما لكثير من تاب قبل اءن يعاين ، قبل الله توبته

(اصول كافى / ج ٤، ١٧٤)

هر كس يكسال پيش از مرگش توبه كند، خداوند توبه اش را بپذيرد. سپس فرمود: يكسال زياد است هر كس يكماه پيش از مرگش توبه كند، خدا توبه اش را بپذيرد. سپس فرمود: يكماه زياد است هر كس يك هفته پيش از مرگش توبه كند، خدا توبه اش را بپذيرد. سپس فرمود: يك هفته زياد است هر كس يكروز پيش از مرگ توبه كند، خدا توبه اش را بپذيرد. سپس فرمود: يكروز زياد است هر كس پيش از ديدار مرگ (ملك الموت) توبه كند، خدا توبه اش را بپذيرد.

٥ - كان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يستغفر كل يوم سبعين مرة و كان لايقوم من مجلس و ان خف حتى يستغفر الله خمسا و عشرين مرة

(اصول كافى / ج ٤، ١٨٤ - وسائل / ج ١١، ٣٦٤)

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر روز هفتاد بار استغفار مى كردند و هيچگاه از مجلسى هر چند سبك بود، بر نمى خاستند جز آنكه بيست و پنج بار استغفار مى گفتند.

٦ - علىعليه‌السلام فرمود:

العجب ممن يقنط و معه الممحاة ! قيل و ما الممحاة ؟ قال : الاءستغفار.

(وسائل / ج ١١، ٣٥٥)

تعجب از كسى است كه از رحمت خدا نوميد مى شود در حالى كه وسيله پاكى از گناه را به همراه دارد! سئوال شد: آن وسيله چيست ؟ فرمود: استغفار است

٧ - علىعليه‌السلام فرمود:

لاشفيع اءنجح من التوبة

(بحار / ج ٣، ٣٠٦)

هيچ شفاعتى موفق تر از توبه نيست

٨ - امام باقرعليه‌السلام فرمود:

كفى بالندم توبة

(وسائل / ج ١١، ٣٤٩ - خصال / ج ١، ١١)

براى توبه پشيمانى (از گناهان گذشته) كافى است

عرفا مى گويند: براى هر گروهى از بندگان خدا توبه مخصوصى وجود دارد كه :

توبه پيامبران ، از اضطراب و پريشانى درونى (كه مرتبه پائين از وسوسه محسوب مى شود) است

و توبه بندگان برگزيده ، از افشاى رازهاى عرفانى است

و توبه اولياء الله از ترديد و دو دلى است

و توبه خواص : روى گرداندن از غير خدا است

و توبه عوام : پشيمانى از گناهان است

و براى هر يك از آنان معرفت و آگاهى به اصل توبه و نهايت آن وجود دارد.

وعده ها و وعيدهاى خدا

وعده عبارت از حق بندگان بر خداى متعال است كه بر آنچه از ثواب و پاداش بر اعمال صالحه وعده داده وفا كند.

وعيد عبارت از حق خداوند متعال بر بندگان است كه آنچه را از عذاب بر گناهان وعده داده ، تحقق خواهد داد. اين مساءله جايگاه بحثهاى تند در تفكر اسلامى بوده است معتزله و خوارج گفته اند: بر خدا است كه از وعده هاى خود تخلف نكند و به اطاعت كنندگان ثواب دهد و كسانى را كه به گناه كبيره مرتكب شده و بدون توبه در گذشته اند، كيفر و مجازات نمايد، و بر خدا روا نيست كه اهل معصيت را بدون توبه عفو كند زيرا مقتضاى امر و نهى چنين است مذهب اهل بيت عليهم السلام اين است كه از جانب خدا حقى است بر او كه به مقتضاى امر و نهى به آن وفا مى كند، ول تنها براى خداى متعال جايز است كه از حق خود عفو كند بدون اينكه هيچ امرى و نهيى انكار شود زيرا او صاحب هر حقى است و هر صاحب حقى مى تواند حق خود را به خاطر سبب و انگيزه اى اسقاط نمايد، ماند شفاعت و امثال آن چه نيكو سروده سرى موصلى :

اذا وعد السراء اءنجز وعده

و ان اءوعد الضراء فالعفو مانعه

اگر خدا به آسايش و نيكيها وعده دهد وفا خواهد كرد.

و اگر به سختى و عذاب وعده دهد، عفو و بخشش او مانع خواهد بود.

مساءله عفو و آمرزش در آخرت ، مانند مساءله توبه در دنيا است (يعنى چنانكه با توبه كردن گناهان انسان آمرزيده مى شود، با مساءله عفو نيز گناهان وى بخشوده خواهد شد.)

مى بينيم كه اسلام ، در توبه را - در همه جوانب - براى نجات بشر از لغزشها و هلاكتها، بين خود و پروردگارش باز فرموده ، بدون اينكه هيچ واسطه و شرطى جز آنچه خود توبه آن را اقتضا مى كند وجود داشته باشد.

پس توبه راهى به سوى برگشت به كمال و رشد انسانى است ، و توبه كننده عضو جديد و صالحى براى جامعه خواهد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ) (شورى / ٢٥)

اوست خدائى كه توبه بندگانش را مى پذيرد و گناهانشان را مى بخشد و هر چه كنيد آگاه است

قضاى الهى و معناى آن

انسان در زندگى خود از ابتداى عمر تا روز وفاتش ، مراحلى را طى مى كند كه بعضى از آنها با اراده و اختيار و بعضى از آنها خارج از اراده او است ، كه با تاءثير محيط، خانواده ، طبيعت و آداب و رسوم همراه است از همينجا افكار متناقض و تندى بوجود آمده كه مكتبهاى مختلف فرهنگى دنيا از آن به عنوان يك قانون داراى كيفر بحث كرده اند كه شامل جرمهاى اختيارى و غير اختيارى است كه در تحت تاءثير طبيعت يا ديوانگى و يا شبيه آن انجام مى پذيرد و مكتبهاى فلسفى دنيا از آنها به عنوان قانون نظرى و فلسفى بحث نموده اند چنانكه اديان آسمانى نيز بحث كرده اند، زيرا كه اديان الهى انسان را با پروردگارش ارتباط مستقيم مى بخشد. امروزه درباره قضاى الهى بحث مستقلى لازم است كه اشاره به حديث شريف دارد (كه بعدا خواهد آمد.)

براى روشن شدن آن به بيان اصطلاحات زير مى پردازيم :

١ - جبر: يك حالت غير اختيارى است كه با تاءثير نيروى مافوق طبيعت يا عادت يا غير آن دو حاصل مى شود.

٢ - اختيار: آزادى فطرى كه براى هر انسانى وجود دارد.

٣ - قضاء: حالات استثنائى كه جز خدا آن را نمى داند، مانند اجل و مرگ

٤ - قدر: حالاتى كه طبق اندازه گيرى به هنگام بروز علل و اسباب آن حاصل مى شود.

جبر و اختيار

در انسان دو حالت متضاد پيدا مى شود: يك حالت جبرى و بدون اختيار، كه اين حالت از هنگام كودكى و شيرخوارگى تا زمانى كه رشد يابد، بدون هيچ اراده و آزادى در او وجود دارد، بعد از رشد و آگاهى مختصر، قدرت و اراده و اختيار در او پيدا مى شود. اين دو حالت موجب گرديد كه گروهى بنام اشاعره قائل به جبر شوند، و انسان را در مسير زندگى بدون هيچ اراده اى از خود، معرفى نمايند، و گروهى ديگر بنام معتزله را وادار نمود كه به اختيار مطلق انسان قائل شوند، كه خدا انسان را خلق كرده و كارهاى خود را به وى محول كرده است كه هيچ اراده اى جز اراده انسان وجود ندارد. هر گروهى براى ادعاى خود استدلال نموده و برهان اقامه كرده اند. پرواضح است كه در اين دو روش تناقض ‍ آشكارى وجود دارد، زيرا گروهى مى گويند: كه كارهاى انسان بدون اراده او و نيروى مطلق براى خداست ، و گروهى ديگر مى گويند: انسان داراى اراده مطلقه مى باشد، و از آيات قرآن براى هر كدام ادله اى استدلال شده است

مانند آيه شريفه :

( فَإِنَّ اللَّـهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ) (فاطر / ٨)

خداوند هر كس را كه بخواهد گمراه سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى كند.

و در سوره تكوير مى فرمايد:

( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ) (تكوير / ٢٩)

و شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوند، پروردگار جهانيان بخواهد و اراده كند.

و در سوره كهف مى فرمايد:

( فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ .)

(كهف / ٢٩)

هر كس مى خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مى خواهد كافر گردد.

و در سوره فصلت مى فرمايد:

( مَّنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ ) (فصلت / ٤٦)

كسى كه عمل صالحى بجا آورد نفعش براى خود اوست و هر كس بدى كند به خويشتن بدى كرده

و در سوره انسان مى فرمايد:

( إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا ) .

(انسان / ٣)

ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد (و راه را پذيرا گردد) يا كفران كند.

صريح آيات قرآن - با قطع نظر از احاديث - به نظر مى رسد كه هر دو روش فوق را تاءييد مى كند. مذهب اشاعره كه قائل به جبر است ، انسان را مانند يك پر معلق در هوا، مجبور مى داند. مذهب تفويض كه انسان را آزاد و فاعل مايشاء (هر چه بخواهد مى كند) مى دانيد كه نمونه بارز آن گروه معتزله بشمار مى روند.

مذهب شيعه اماميه ، يگانه مذهبى است كه راه حد وسط بين آندو را برگزيده است خداوند انسان را آفريده و او را با عقل و دانش و آگاهى و قدرت ، گرامى داشته و برترين موجودات قرار داده است انسان با عقل خود، معناى خير و حق و همچنين مفهوم شر و باطل را درك مى كند، و با قدرتى كه خدا به وى عنايت كرده ، يكى از آندو (جبر و اختيار) را برمى گيزيند. پس جبر و تفويضى وجود ندارد، بلكه امر بين الامرين و حد وسط بين آندو است

چنانكه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لاجبر ولا تفويض بل اءمر بين الاءمرين و منزلة بين المنزلتين

(اصول كافى / ج ١، ٢٢٢)

نه جبر است و نه تفويض ، بلكه چيزى است ميان آن و منزلتى بين جبر و تفويض است

از آنجا كه انسان داراى قدرت است ، پس هر كارى مستقيما به او نسبت داده مى شود. چون اين قدرت و نيرو را خدا به او بخشيده ، لذا كارهاى انسان بالواسطه به خدا نسبت داده مى شود. اينجا است كه انسان مى تواند آزاد باشد و قدرت خود را در كارهاى خير يا شر صرف نمايد، و مستقيما هر كدام از آنها را بخواهد انتخاب كند. اين نكته ، همان ايمان و اعتقاد به قدرت خداوند متعال است كه بر هر چيزى قادر مى باشد. در حالى كه تفويض مستلزم ناتوانى خداوند سبحان ، و جبر مستلزم ظالم بودن خداوند سبحان است كه مقام بلند او از آنچه توصيف مى كنند پاك و منزه است حد وسط همان است كه انسان در درون خود بطور فطرى آن را درك مى كند، زيرا كارهاى خود را با اختيار خويش انجام مى دهد.