آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام11%

آداب معاشرت در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب معاشرت در اسلام
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28211 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

ازدواج موقت (متعه)

متعه يك نوع ازدواج است مانند ازدواج دائم ، لكن بطور موقت و مهر و عده و عقد در آن نيز شرط است و فرقش با عقد دائم اين است كه قيدهاى آن سبكتر از قيدهاى عقد دائم است و وقت آن ، قراردادى است ؛ كه هرگاه تمام شد عقد متعه خود بخود پايان مى پذيرد، چنانكه عقد ازدواج دائم ، با مرگ پايان مى يابد، بدون اينكه به طلاق نياز داشته باشد، زيرا كه رابطه خود بخود قطع مى گردد.

فقهاى اسلام ، بطور عموم به قانونى و شرعى بودن متعه اتفاق نظر دارند مانند ساير قوانين اسلام

خداوند متعال مى فرمايد:

( فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚوَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ) (نساء / ٢٤)

پس زنانى را كه متعه مى كنيد، واجب است مهر آنان را بپردازيد و نسبت به آنچه كه با يكديگر توافق كرده ايد، بعد از تعيين مهر گناهى بر شما نيست خداوند دانا و حكيم است

و در تفسير قرطبى ج ٥ / ١٣٠ مى گويد:

مراد نكاح متعه است كه در صدر اسلام بوده و ابن عباس و ابى و ابن جبير اين آيه را چنين قرائت كرده :

فما استمتعتم به منهن الى اءجل مسمى فاتوهن اجورهن

زنانى را كه تا زمان معينى متعه مى كنيد، مهر آنها را واجب است بپردازيد.

و آنچه كه در ذيل آيه متعه وارد شده : ان الله كان عليما حكيما: (خداوند براستى دانا و حكيم است)، اشاره به حكمت بالغه خداوند در اين قانون الهى دارد كه عبارت از حفظ فرد و جامعه از انحراف است ؛ شبيه مفاسد اخلاقى و بهداشتى كه در زندگى فرد عزب ، وجود دارد و آن (متعه) مشكل جنسى جوانان را در هر عصر و زمانى ، حل مى كند. عقد كنيز شبيه عقد متعه است و داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است ولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد و عده اش ‍ چهل و پنج روز است و زنى كه متعه مى شود نيز داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است و بنا به قولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد. چنانكه زن شوهر مرده طلاق ندارد، زيرا كه رابطه زوجيت خود به خود قطع مى گردد، و عده وى دو حيض كامل است و اگر حيض نبيند عده وى چهل و پنج روز است و زن حامله عده اش بيشترين مدت از عده و وضع حمل است و در اين مدت نفقه ندارد چنانكه زوجه ناشزه نفقه ندارد. اين احكام مخصوصى است كه اسلام آن را درباره متعه (عقد موقت) وضع نموده تا جامعه را از تجاوز ناروا و خيانت و انحراف بازدارد.

طلاق و احكام آن

طلاق آخرين راه حل مشكلات ازدواج است ، زيرا كه يكى از راههاى آن جدائى و از هم گسستن رابطه ازدواج بين زن و مرد است و اسلام ، براى آن غير از قيد و بندهاى روحى مانع ديگرى قرار نداده است و آن هم بخاطر اين است كه طلاق جز از راه عزم و اراده جدائى واقع نگردد و در تحت تاءثير احساسات و عواطف قرار نگيرد و براى همين خاطر شرط است كه با اراده مرد واقع بشود نه اراده زن زيرا كه زن بيشتر از مرد تحت تاءثير عواطف و احساسات قرار مى گيرد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ ۖوَاتَّقُوا اللَّـهَ رَبَّكُمْ ۖلَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ ۚوَتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ ۚوَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ) (طلاق / ١)

اى پيامبر هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عده طلاق گوئيد (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عده را نگهداريد و از خدائى كه پروردگار شماست بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عده) بيرون روند مگر اينكه كار زشت آشكارى انجام دهند. اين حدود الهى است و هر كس از حدود الهى تجاوز نمايد، به خويشتن ستم كرده است

هرگاه انسان از ادامه زندگى خانوادگى عاجز شود، طورى كه با بودن آنگونه زندگى ، تحمل ممكن نباشد و مانند مرض ‍ مسرى و شكنجه روحى بشود، در اين هنگام راه حل اسلامى آن ، يكى از دو راه زير مى باشد:

اول : نگهداشتن زن اول و زندگى با وى به نحو انسانى با گرفتن زن ديگر، ضمن مراعات شرط هاى عادلانه در نفقه و مسكن

دوم : رها كردن زن اول به نيكى كه در اين صورت طلاق ، راه خلاصى از شكنجه روحى براى هر يك از زن و مرد مى باشد و پس از آن هر كدام از آندو، حق ايجاد رابطه ازدواج جديد را طبق مصلحت خاصى خواهند داشت ، كه آنها را از افتادن در دامن پستى و خيانت ناموسى ، حفظ نمايد. پس طلاق راه حل است ولى در عين حال اسلام آن را ناپسند و نكوهيده مى داند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ما من شى ء مما اءحله الله اءبغض عليه من الطلاق

(كافى / ج ٦، ٥٤ - وسائل / ج ١٥، ٢٦٧)

از آنچه خدا حلال كرده ، چيزى بيشتر از طلاق خدا را غضبناك نمى كند.

بهترين راه حل مشكلات بين زن و مرد، همان اصلاح از جانب حكمين از نزديكان زن و مرد است كه تلاش كنند هر چقدر مى توانند آندو را به زندگى با هم وادار سازند و بايد هر يكى از زن و مرد يك حكم و داور تعيين نمايند، تا آنان بتوانند واقع و حقيقت را بشناسند. و زوجين را به وظايف زندگى خانوادگى وادار نموده و ارشاد كنند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّـهُ بَيْنَهُمَا ۗإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا ) (نساء / ٣٥)

و اگر از جدائى و شكاف ميان آنها (زن و مرد) بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن ، انتخاب كنيد (تا بكار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند؛ خداوند به توافق آنها كمك مى كند.

گاهى مى شود كه مرد در اشتباهات خانوادگى نسبت به زن خود، رفتار غير عاقلانه مى كند و غيرت بى مورد مى ورزد و با وى بداخلاقى مى كند و به مسئوليت خود متعهد نمى شود. در اين صورت لازم است كه بينش او را تعديل نمود و اگر خطا در رفتار و كردار، از جانب زن باشد؛ مثل اينكه در مراعات خويشتن يا خانه اش سستى نمايد، واجب است كه زن رفتار خود را تعديل نموده و شوهرش با زبان و كلام خوش بدون اجبار وى را موعظه و نصيحت كند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖفَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ) (نساء / ٣٤)

و آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و (اگر مؤ ثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نمائيد و اگر آن هم مؤ ثر نشد و هيچ راهى براى وادار كردن آنها به انجام وظائفشان جز شدت عمل نبود، آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند به آنها تعدى نكنيد و (بدانيد) خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (قدرت او بالاترين قدرتها است .)

بنابراين مراتب تنبيه زن سه چيز است : اول موعظه و نصيحت ، دوم ترك همخوابگى و جدا ساختن بستر، سوم زدن براى تاءديب ، اگر به آن حد برسد. و جايز نيست از مرتبه اى به مرتبه بالاتر تعدى كرد.

بنابراين زدن ، جز در آخرين مرتبه جايز نيست و شرط آن ، اين است كه شديد نباشد. پس زدن جايز نيست مگر بعد از اصرار بر انحراف و دشمنى و ادامه رفتار ناپسند، زيرا كه عقوبت و مجازات بايد بقدر جرم باشد. هرگاه اين راهها در تعديل بينش و رفتار زن موثر واقع نشد، راهى جز جدا شدن بوسيله طلاق نمى باشد.

اسلام طلاق را جدائى صددرصد قرار نداده بلكه يك فرصت و مجالى را براى اصلاح معين كرده است ، كه آن قرار داده عده است كه داراى دو هدف مى باشد: يكى براى فرصت اصلاح و ديگرى روشن شدن حاملگى و بچه دار بودن زن سپس فرصت ديگرى را براى گفتگوى جديد بعد از طلاق قرار داده است و اگر طلاق سه بار واقع شد، زن ديگر بر آن مرد حلال نمى شود( حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ ) بقره / ٢٣٠) تا اينكه همسر ديگرى اختيار نمايد يعنى شخص ديگرى با وى ازدواج كند تا بين هر سه طلاق يك فاصله كامل بشود و جدائى دائمى وقتى محقق مى شود كه طلاق نه بار تكرار بشود كه در اين صورت ، زن بر آن مرد حرام ابدى خواهد شد. زيرا كه اين تجربه ها محال بودن زندگى خانوادگى بين آن دو را ثابت مى كند. از آنجا كه طلاق ، آخرين راه حل مشكل خانوادگى مى باشد؛ بر زوجين لازم است وقتى كه در آستانه جدائى ازدواج هستند، وظايف انسانى خود را در قبال يكديگر فراموش نسازند، مانند حمل بچه در شكم مادر كه به هر دوى آنان ارتباط دارد و بايد از اختلافات زن و مرد دور بماند. بر مرد نيز واجب است كه نفقه زن را تا وضع حمل ، بپردازد و بر زن واجب است كه حامله بودن خود را اعلام نمايد و وظيفه دارد كه با اجرت به او شير دهد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ ۚوَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّـهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚوَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا ) (بقره / ٢٢٨)

زنان مطلقه بايد به مدت سه بار عادت ديدن (و پاك شدن) انتظار بكشند (عده نگهدارند) و اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است كتمان كنند و پنهان سازند و همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن پيمان زناشوئى) در اين مدت سزاوارترند در صورتى كه (راستى) خواهان اصلاح باشند.

جدائى بعد از طلاق بايد از روى صداقت باشد نه دشمنى و بر مرد واجب است مهريه زن خود را پرداخت نمايد و حق ندارد از دادن آن امتناع ورزد و اگر مرد در طلاق رجعى به زنش مراجعه نمود، زن نيز حق دارد به مهريه خويش مراجعه نمايد (و براى خود مهريه جديد قرار دهد) و يا مراجعه ننمايد و كسى حق ندارد او را اجبار نمايد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ ۖفَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا ) (بقره / ٢٢٩)

و براى شما حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها داده ايد، پس بگيريد، مگر اينكه آن دو (زن و مرد) از اين بترسند كه حدود الهى را برپا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها ندارد كه زن فديه و عوضى بپردازد (و طلاق بگيريد) اينها حدود و مرزهاى الهى است ، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است

و نيز مى فرمايد:

( وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ) (بقره / ٢٣١)

و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عده رسيدند، يا بطرز شايسته آنان را نگه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به روش پسنديده رها سازيد.

حال بايد ديد اقسام طلاق چند تا است و حكم اسلام درباره آن چيست ؟ و چگونه اسلام تلاش مى كند تسهيلات كامل را در برگشتن رابطه ازدواج برقرار ساخته و نسبت به شكستن اين رابطه سخت گيرى مى كند:

اقسام طلاق

اول - طلاق رجعى :

در طلاق رجعى نفقه و مسكن به عهده مرد واجب است ، تا عده زن تمام شود و حرام است كه زن بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود چنانكه بر مرد نيز حرام است او را از خانه اش بيرون نمايد و جايز است كه مرد بدون عقد جديد رجوع نمايد زيرا كه زن مادامى كه در عده است ، زن اوست

دوم - طلاق خلع :

آن طلاقى است كه زن از مرد بدش بيايد و با دادن فديه (پول يا هر چيزى كه با دست خود مى دهد) به شوهر، از وى طلاق بگيرد.

چه فديه به مقدار مهريه باشد يا بيشتر و هنگامى كه زن رجوع نموده و فديه را بازپس گرفت ، براى مرد نيز رجوع جايز است ، كه در اين صورت بدون عقد جديد، زن مجددا عيال وى مى شود.

سوم - طلاق مبارات :

آن طلاقى است كه زن و مرد هر دو از يكديگر ناراضى باشند، و زن به مرد فديه بدهد و مقدار فديه همان مهريه اوست نه بيشتر از آن و هرگاه زن به فديه مراجعه نمايد، براى مرد نيز جايز است كه بدون عقد جديد رجوع نمايد.

چهارم - طلاق بائن :

اين نوع طلاق خصوصيتش اين است كه در آن رجوعى وجود ندارد و هرگاه زن و مرد بخواهند همسر يكديگر شوند، لازم است عقد جديد خوانده شود. طلاق بائن در سه مورد است : زنى كه كمتر از سن بلوغ باشد، زنى كه به وى دخول نشده باشد، و زن يائسه اى كه حيض نمى بيند زيرا كه احتمال حاملگى در اين سه مورد وجود ندارد.

پس طلاق در اسلام آخرين راه حل مشكل خانوادگى است كه نبايد نسبت به آن تمايل نمود، مگر بعد از همه راه حل ها، از قبيل صلح بين طرفين (زن و مرد) بوسيله داور، و موعظه و مانند آن با توجه به اينكه قانون ، رجوع و برگشت را آسان و قطع رابطه همسرى را سخت نموده است ، اين نيز به حل مشكلات خانوادگى بين آنان كمك مى كند. اگر با اين همه راه حل ، تلاش ها به شكست انجامد، در آن هنگام رابطه خانوادگى به جهنمى تبديل مى شود كه در آن هيچگونه آزادى نيست

لذا مى بينيم كه اسلام در بوجود آوردن هسته هاى صالح جامعه اين چنين جديت مى كند و بين افراد جامعه براساس ‍ بررسى دقيق ، رابطه خانوادگى برقرار مى سازد. با تمام توصيه هاى اخلاقى كه به زن و مرد ارائه مى دهد، مانند حسن معاشرت در رفتار خانوادگى و تضمين سعادت آن دو با احترام متقابل نسبت به يكديگر، و در عين حال با طلاق ، و راههاى غير مشروع جنسى (زنا - لواط - استمناء) مبارزه مى كند، ولى براى حالات ضرورى ، با شرايط عادلانه ، روابط جنسى مشروعى را وضع مى نمايد، و اين مساءله عبارت از قانون ازدواج دائم و تعدد همسران و متعه (ازدواج موقت ) مى باشد. چنانكه براى حل مشكلات خانوادگى ، راه حل هائى قرار داده است كه از صلح بين آندو بواسطه حكمين (دو داور تعيين شده از طرف زن و مرد) آغاز مى شود، و آخرين راه حل ها طلاق است ، زيرا كه آزادى هر يك از زوجين بوسيله طلاق تاءمين مى گردد، و اين كار در ضمن شرطهاى عادلانه انسانى انجام مى پذيرد.

سخن چينى و آثار شوم آن در جامعه

سخن چينى يكى از صفات و اخلاق رذيله است ، كه به جدائى و فتنه شديدتر از قتل منجر مى گردد و اين كار مستقيما سبب پاشيدن بذر كينه و بدبينى مى شود، و يكى از كارهاى زشتى است كه جز بدى و فتنه از آن برنمى خيزد. اسلام انسان را وادار كرده كه زبان خود را از بدگوئى و سخن چينى حفظ نمايد و به نيكى عادت دهد تا دوستى و مهر و خوشبختى در دنيا بوجود آيد و موجب نجات در آخرت شود. چه بسا كلمه اى ، كه باعث جراحت التيام ناپذير شود:

جراحات السنان لها التيام

ولا يلتام ما جرح اللسان

جراحات و زخمهاى نيزه بهبود مى يابد.

ولى زخم زبان بهبود نيافته و التيام نمى پذيرد.

سخنى چينى عبارت است از نقل كردن گفتار ديگران مانند اينكه فلان كس چنين مى گويد و اين كار در حقيقت ايجاد شر و پرده درى است و چه زشت است آن رذيله اخلاقى كه موجب فساد در جامعه مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

( الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّـهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّـهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ) (بقره / ٢٧)

و (فاسقان پيوندهائى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع مى نمايند و در جهان فساد مى كنند، اينها زيانكارانند.)

و چه كسى به وصف مذكور در آيه ، از سخن چين سزاوارتر است ؟! كسى كه خانه هاى آباد را ويران و دوستى هاى طولانى را از يكديگر جدا مى كند و چه فريادهائى كه از دست سخن چين بلند است !!ا

بنابراين مى توان گفت كه سخن چينى همان فتنه اى است كه خداوند آنرا بدتر از آدم كشى توصيف فرموده است :

و در حديث وارد شده است كه :

ان من اءكبر السحر النميمة يفرق بها بين المتحابين

(بحار / ج ٦٠، ٢١)

از بزرگترين سحرها سخن چينى است كه بواسطه آن بين دوستان جدائى مى افتد.

بهترين راه علاج سخن چينى ، طريقه اى است كه اميرالمومنين علىعليه‌السلام به ما آموخته است : مردى به حضور آن حضرت رسيد و درباره مردى سخن چينى كرد.

امامعليه‌السلام به او فرمود:

يا هذا نحن نساءل عما قلت فان كنت صادقا مقتناك و ان كنت كاذبا عاقبناك و ان شئت نقيلك اءقلناك فقال اءقلنى يا اميرالمومنين

(بحار / ج ٧٢، ٢٢١)

اى شخص ! ما، درباره آنچه گفتى پرسش و تحقيق مى كنيم ، اگر راست گفته باشى ، ترا دشمن مى داريم (زيرا تو سخن چينى كردى) و اگر دروغ گفته باشى تو را مجازات مى كنيم (زيرا كه به كسى بهتان زدى و اگر خواستى ، كلام خود را پس ‍ مى گيريم (و تو را مى بخشيم) عرض كرد يا اميرالمومنين كلام خود را پس بگيريد (و مرا ببخشيد.)

اين درس ، يكى از درسهاى اهلبيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در علاج فساد است و چه زيبا سروده صالح بن عبدالقدوس :

من يخبرك بشتم عن اءخ

فهو الشاتم لامن شتمك

ذلك شئى لم يواجهك به انما

اللوم على من اءعلمك

كسى كه به تو خبر دهد؛ فلانى تو را ناسزا گفت ، در حقيقت او خودش تو را ناسزا مى گويد نه فلانى

اين كار تو را در مقابل فلانى قرار نمى دهد،

بلكه مذمت متوجه كسى است كه پيش تو سخن چينى نمود.

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

لايدخل الجنة نمام

(ترغيب / ج ٣، ٤٩٦)

سخن چين وارد بهشت نمى گردد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اءلا انبئكم بشراركم ؟ قالوا: بلى يا رسول الله قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : المشاؤ ون بالمنميمة ، المفرقون بين الاءحبة ، الباغون للبرئاء المعايب

(اصول كافى / ج ٤، ٧٥ - وسائل / ج ٨، ٤٠٨)

آيا شما را به بدترين شما خبر ندهم ؟ گفتند: بلى يا رسول الله فرمود: كسانى هستند كه در سخن چينى قدم بردارند، و بين دوستان جدائى اندازند و براى افراد بى عيب ، جستجوى عيب كنند.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من مشى فى نميمة بين الناس سلط الله عليه فى قبره نارا تحرقه

(وسائل / ج ١١، ٢٧٣)

هر كس در سخن چينى بين مردم ، قدم بردارد، خداوند آتشى را بر وى مسلط مى كند كه او را بسوزاند.

مرحوم شيخ انصارىرحمه‌الله مى فرمايد: اخبار فراوانى دلالت دارد كه سخن چين وارد بهشت نمى شود و دليل حرمت آن همان دليلهائى است كه بر حرمت غيبت دلالت دارد و عقوبت و مجازات آن ، با مجازات غيبت در آثار سوء و فساد آن ، تفاوت اندكى دارد (مكاسب محرمه باب غيبت .)

سر اين مطلب ، اين است ، كه غيبت عبارت است از گفتار انسان پشت سر كسى كه از شنيدن آن سخنان بدش مى آيد، و سخن چينى عبارت است از روبرو شدن غيبت شونده با سخنى كه از شنيدن آن بدش مى آيد، و ناراحت مى شود. پس ‍ سخن چينى و غيبت ، در ايجاد فساد و شرآفرينى ، مشترك هستند.

غيبت و احكام آن

اسلام غيبت را حرام نموده و آن را به زشت ترين صورت ، توصيف كرده است چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

( وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚأَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚإِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ) (حجرات / ١٢)

درباره مردم ، تجسس نكنيد و بعضى از شما (مومنان) غيبت بعضى ديگر را نكند آيا فردى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (مسلما دوست ندارد.)

غيبت عبارت است از: ياد كردن اوصاف و شكل و خوى كسى ، به طورى كه اگر بشنود، از آن ناراحت شود، و اين اوصاف هم حقيقتا در او باشد. اين عمل يكى از گناهان كبيره و معاصى بزرگ است ، كه چه خونهائى را بر زمين ريخته است و مردم زيادى را هلاك ساخته و خانه هائى را ويران نموده و بين مردم جدائى انداخته است

در حديث شريف آمده است :

اياكم والغيبة فان الغيبة اءشد من الزنا ان الرجل يزنى و يتوب فيتوب الله عليه و ان صاحب الغيبة لايغفرله حتى يغفرله صاحبها.

(بحار / ج ٧٤، ٨٩ - ميزان الحكمة / ج ٧، ٣٣٨)

از غيبت بپرهيزيد زيرا كه غيبت از زنا بدتر است چه بسا مردى زنا كند و توبه نمايد، و خدا توبه اش را قبول كند ولى غيبت كننده آمرزيده نمى شود مگر اينكه صاحب غيبت از وى درگذرد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

الغيبة اءن تقول فى اخيك ما فيه فان كنت صادقا فقد اغتبته و ان كنت كاذبا فقد بهته

(ميزان الحكمه / ج ٧، ٣٣٨ - ترغيب / ج ٣، ٥١٥)

غيبت آن است كه آنچه در برادر دينى تو است ، از آن سخن گوئى كه اگر راست گفته باشى غيبت او را كرده اى و اگر دروغ گفته باشى به وى بهتان زده اى

پس غيبت و سخن چينى و بهتان صفاتى هستند كه در شر و بدى به هم نزديك اند.

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

كذب من زعم انه من حلال و هوياءكل لحوم الناس بالغيبة

(بحار / ج ٧٢، ٢٥٩)

دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند حلال زاده است ، در حالى كه گوشت مردم را با غيبت آنان مى خورد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من اغتاب مسلما او مسلمة لم يقبل الله صلاته ولا صيامه اربعين يوما و ليلة الا اءن يغفرله صاحبه

(بحار / ج ٧٢، ٢٥٩)

هر كس مرد يا زن مسلمانى را غيبت نمايد، خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمى كند مگر اينكه صاحب غيبت وى را ببخشد.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اءلا و من يطول على اءخيه فى غيبة سمعها فيه فيردها عنه رد الله عنه اءلف باب من السوء فى الدنيا والاخرة فان هو لم يردها و هو قادر على ردها كان عليه كوزرمن اغتابه سبعين مرة

(بحار / ج ٧٢، ٢٤٧)

آگاه باشيد هر كس در گوش دادن به غيبت برادران مومن ، بردبارى نشان دهد و از آن مانع بشود، خداوند هزار در از درهاى بدى را در دنيا و آخرت از وى برمى گرداند و اگر از آن (غيبت) جلوگيرى ننمايد، در حالى كه قدرت بر رد آن نيز دارد؛ هفتاد بار گناه غيبت كننده بر او خواهد بود.

٤ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من بهت مومنا او مومنة اءو قال ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل من نار.

(بحار / ج ٧٢، ١٩٤)

هر كس به مرد و زن مومن ، بهتان بزند، يا آنچه كه در او نيست درباره اش بگويد؛ خداوند متعال در روز قيامت او را در ميان تلى از آتش ، نگه مى دارد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

.

الغيبة تاءكل الحسانت كما تاءكل النار الحطب

(مكاسب شيخ انصارى (ره) - باب غيبت / ٤٠)

غيبت كردن ، اعمال نيك انسان را مى خورد، چنانكه آتش هيزم را مى سوزاند.

٦ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هر كس مسلمانى را غيبت كند و درباره آنچه كه (از عيب) در اوست چيزى بگويد، او از ولايت خداوند عزوجل خارج شده و در ولايت شيطان داخل مى شود.

٧ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

من باهت مومنا اءو مومنة بما ليس فيهما حبسه الله يوم القيامة فى طينة خبال

(بحار / ج ٧٢، ١٩٤)

هر كس به مرد يا زن مومن بهتان زند، و آنچه در او نيست بر وى ببندد، خداوند روز قيامت وى را در گل سرشته به زردابه دوزخيان ، حبس و زندانى كند.

٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اذا اتهم المومن اءخاه انمات الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء.

(بحار / ج ٧٢، ١٩٨)

هر كس برادر مومن خود را متهم سازد، ايمان در قلب وى ذوب مى شود، چنانكه نمك در آب ذوب مى شود.

در حرام بودن غيبت فرقى نيست كه انسان خود غيبت كند يا به غيبت ديگران گوش دهد، زيرا كه گوش دادن به غيبت نيز، مانند خود غيبت كردن حرام است ، و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از غيبت كردن و گوش دادن به آن ، نهى فرموده است

مواردى كه غيبت جايز است

چند مورد از حرمت غيبت ، استثناء شده است و اينها مواردى است كه داراى مصلحت شرعى است و روايات به چند مورد از آنها تصريح كرده است :

اول - فاسقى كه آشكارا معصيت مى كند.

دوم - تظلم و اظهار ظلم مظلوم (و غيبت كردن) پشت سر كسى كه به او ظلم كرده ، براى احقاق حق خود.

سوم - نصيحت و خيرخواهى كسى كه در ازدواج با شريك شدن ، مورد مشورت قرار گرفته ، جايز است ، تا حقيقت روشن شود و مشورت كننده ، بدون آگاهى در دام نيافتد.

چه بسيارند افرد با وقار، كه هنگام مشورت از خيرخواهى خوددارى و كوتاهى مى كنند، در حالى كه اسلام در چنين مواردى غيبت را جايز دانسته است اين گونه افراد در جاهاى حرام ، غيبت را جايز مى دانند، ولى در اين نوع موارد، كه اسلام اجازه داده است ، اظهار حقيقت را حرام مى دانند. گويا كه اينان ماءمورند با دستورات و اوامر دين مخالفت ورزند. پناه بر خدا از انحراف

كفاره غيبت

كفاره غيبت ، عبارت از توبه بين خود و خداوند متعال و عذرخواهى از شخص غيبت شده مى باشد، بشرط اينكه مفسده اى بر اين عذرخواهى مترتب نشود. اما هرگاه از مفسده بترسد يا فرد غيبت شده مرده باشد، بايد براى وى ، استغفار و طلب آمرزش نمايد.

دشمنى و كينه اى كه از سخن چينى يا از غيبت ، بين دو نفر سرچشمه مى گيرد، گاهى موجب پيدايش عداوت بين دوستان و نزديكان در يك جامعه مى گردد، در نتيجه باعث جدائى بين دستجات و گروهها و تقسيم آنها به دستجات كوچكتر مى شود، و اصلاح بين مردم اينگونه مفاسد را از بين خواهد برد، كه در صورت ادامه و بقاى آن ، جامعه از يك زشتى و شربه زشتى ديگرى كشيده خواهد شد.

چنانكه در قرآن كريم آمده است :

( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ .)

(حجرات / ١٠)

همانا مومنين با يكديگر برادرند، پس بين برادران خود اصلاح كنيد.

و در جاى ديگر از قرآن مى فرمايد:

( إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّـهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ ) (هود / ٨٨)

من (هودعليه‌السلام ) اراده اى جز اصلاح ندارم به اندازه اى كه توان دارم و برايم موفقيتى نيست مگر از جانب خدا، به او توكل نموده و به سوى او بازگشت مى كنم

بنابراين خيرانديشى و اصلاح بين مردم هنگامى است كه شخص اصلاح دهنده خود فرد صالحى باشد، كه از خود شروع نموده و بعد از خودسازى و تهذيب خويشتن به ديگران بپردازد، و در اصلاح آنان قدم بردارد.

لذا ملاحظه مى شود كه در قرآن كريم ماده صلاح و اصلاح بيش از يكصد و هفتاد بار تكرار گرديده است چنانكه جمله الذين آمنوا و عملوا الصالحات بيش از پنجاه مورد تكرار شده است رمز آن هم اين است كه اگر كسى خود را به آداب حسنه مودب نسازد قادر به تاءديب و اصلاح ديگران نخواهد بود. خويشتن را اصلاح نكند، نمى تواند در ديگران موثر واقع بشود. قرآن كريم بسيارى از پيامبران الهىعليهم‌السلام را به خير انديشى توصيف كرده ، چنانكه درباره پيامبر بزرگ خدا ابراهيمعليه‌السلام فرموده است :

( وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ ۚوَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖوَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ) (بقره / ١٣٠)

همانا ما او (ابراهيم) را در دنيا برگزيديم و در آخرت نيز او از صالحين و شايستگان خواهد بود.

و درباره حضرت يحيىعليه‌السلام فرموده :

( أَنَّ اللَّـهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَىٰ مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ .)

(آل عمران / ٣٩)

همانا خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد (كسى) كه كلمه خدا (مسيحعليه‌السلام ) را تصديق مى كند و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سركش بركنار، و پيامبر و از صالحان است

و درباره حضرت عيسىعليه‌السلام فرموده :

( وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ .)

(آل عمران / ٤٦)

و (عيسىعليه‌السلام ) در گهواره و در پيرى و بزرگى با مردم سخن خواهد گفت و از نيكان و صالحان خواهد بود.

و درباره زكرياعليه‌السلام و يحيىعليه‌السلام و عيسىعليه‌السلام و الياسعليه‌السلام فرموده :( وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلْيَاسَ ۖكُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ .)

(انعام / ٨٥)

(بياد آور) زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همگى از صالحان بودند.

و درباره اسحاقعليه‌السلام و يعقوبعليه‌السلام فرموده :

( وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً ۖوَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ .)

(انبياء / ٧٢)

و به او (ابراهيمعليه‌السلام بعد از اسماعيل ، اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه را از شايستگان قرار داديم

و درباره اسماعيل و ادريس و ذاالكفل عليهم السلام فرموده :

( وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ ۖكُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ ﴿ ٨٥ ﴾ وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا ۖإِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ .)

(انبياء / ٨٦)

(و بياد آور) اسماعيل و ادريس و ذاللكفل را كه جملگى از صابران بودند و همه را در رحمت خود داخل كرديم ، زيرا كه آنها از صالحان بودند.

حكم ربا و رباخوارى در اسلام

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿ ٢٧٨ ﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖوَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ ) (بقره / ٢٧٨)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده ، رها كنيد، اگر ايمان داريد. و اگر (چنين) نمى كنيد بدانيد به جنگ با خدا و رسول او روبرو خواهيد بود. و اگر توبه كنيد سرمايه هاى شما از آن شماست (اصل سرمايه بدون سود) نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم مى شود.

دين اسلام ، به شدت تمام ، با ربا مبارزه كرده است كه مانند آن ، در ساير محرمات دينى ، مشاهده نشده است زيرا كه خدا آنرا جنگ با خود و پيامبرش ، اعلام داشته است و اين بخاطر آن است كه ، در ربا شقاوت دنيوى و اخروى نسبت به فرد و جامعه ، وجود دارد، كه اموال فراوانى در دست طبقه بى وجدان و فاقد انسانيت ، متراكم مى شود چون غالبا طرف معامله در ربا، زيان مى برد، زيرا كه ربا هر مقدار هم كه كم باشد به مرور زمان چند برابر مى گردد و اسلام كارى را كه زير بناى آن به ضرر گروه ديگرى پايه ريزى شود، آن را تحريم كرده است مانند ربا و نزول خوارى ، رشوه ، دزدى ، و برعكس آن جمع آورى ثروت را از هر راه مشروعى كه باشد جايز مى شمارد. بشرط اينكه منجر به تراكم ثروت غير مشروع نگردد و از پيدايش ثروت در نزد انسانهاى با وجدان و با ايمان ، هيچگونه ممانعتى به عمل نمى آورد، زيرا كه در اموال آنها براى سائل و محروم حقى قرار داده است مانند، صدقه ، زكات ، خمس و امثال اينها. و آنها را به پرداخت حقوق شرعى اموالشان از سهم زكات و خمس ، به مستحقش ملزم ساخته است و راههاى مشروع جمع آورى ثروت كه اسلام به آن ، صحه گذاشته و آن را امضاء كرده است ، بسيار است كه اهم آن تجارت و كسب حلال است و آن بر سه هدف زير استوار مى باشد:

١ - سالم ماندن اصل سرمايه

٢ - بدست آوردن سود و منفعت

٣ - خصم(٥) از سود خالص به نسبت بيست درصد (٢٠/.) در صورتى كه ساير شرايط نيز موجود باشد.

و راههاى مشروع خريد و فروش (در اسلام) زياد است كه براى هر كدام در فقه ، نام خاصى وجود دارد. و معامله از جهت كالا بر چهار قسم است :

١ - بيع مقايضه : فروش كالا به كالا.

٢ - بيع صرف : فروش نقد به نقد.

٣ - بيع سلم : فروش نقد به كالا.

٤ - بيع مطلق : فروش كالا به نقد - كه در بين مردم بيشتر، اين نوع بيع متداول و رايج است

معامله از جهت پول و نقد نيز به چهار دسته تقسيم مى گردد:

١ - معامله مرابحه : معامله اى كه به قيمت اوليه آن سود اضافه شود.

٢ - معامله توليت : معامله اى كه به قيمت اوليه كالا و بدون سود باشد.

٣ - معامله وضيعه : معامله اى كه به كمتر از قيمت اوليه كالا باشد.

٤ - معامله مساومه : معامله به قيمت روز بدون توجه به قيمت اوليه كالا.

و معامله مرابحه از جهت سود به سه دسته تقسيم مى گردد:

١ - آنچه كه قيمت نسبت به اجزاء آن تقسيم مى شود، ولى سود تقسيم نمى شود مانند خياطى و نظاير آن

٢ - آنچه كه سود نسبت به اجزاء آن تقسيم مى شود ولى قيمت ، تقسيم نمى شود مانند باربرى و كرايه كشى

٣ - آنچه كه قيمت و سود نسبت به آن تقسيم نمى شود مانند سمسارى و امانت فروشى

اين اشاره اى گذرا به معامله و اقسام آن بود. در معامله دايما پول و نقدى در مقابل كالا و جنس وجود دارد و معمولا در طرف نقد زياده اى كه بر كل قيمت تقسيم مى گردد مشاهده مى شود. بر خلاف ربا كه در مقابل مال ربا، چيزى قرار نمى گيرد و تقسيم بر آن نمى شود مثلا كسى كه جنس يك تومانى را به دو تومان بفروشد، همانا قيمت را دو تومان قرار داده است كه هر جزئى از اين جنس ، به تنهايى در مقابل جزئى از دو تومان قرار مى گيرد. ولى هرگاه يك تومان را به دو تومان فروخت در اين صورت يك تومان را بدون عوض و زياده پرداخت كرده است و مهلت دادن ، عوض ، حساب نمى شود زيرا كه مهلت نه مال است و نه كارى كه مال در قبال آن قرار گيرد؛ در نتيجه يكى از دو تومان از بين مى رود و بخاطر همين است كه براى بدست آوردن مال ، ربا، راه غير شرعى محسوب مى شود. چنانكه دزدى و خيانت چنين است

خداوند متعال مى فرمايد:

( الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ )

(بقره / ٢٧٥)

كسانى كه ربا مى خورند برنمى خيزند مگر مانند كسى كه در اثر تماس شيطان ديوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد گاهى بپا مى خيزد.

يعنى به پا نمى خيزند مگر مانند كسى كه بواسطه شرابخوارى مست شده است و اين عمل زشت آنها بخاطر آن است كه گفتند بيع هم مانند ربا است و تفاوتى (ميان آن دو) نيست

يعنى سبب در اين مستى ، كسب مال از راه غير مشروع آن است و گفتند كه ، بيع و ربا يكى است لذا رباخوارى را حلال دانستند در حالى كه ميان آن دو فرق زيادى وجود دارد. چرا كه ربا نسبت به طرف مقابل (دهنده ربا) ظلم است و حرمت مال مردم مانند حرمت خون و ناموس آنهاست و رباخوار با حرص و ولع خود فرد محتاج و مضطر را به خود نيازمند مى سازد و او را با بدهى زياد به بند مى كشد، و پشت او را سنگين مى نمايد و آينده اش را ويران مى سازد، و اين با روح اسلام سهل گير منافات دارد، كه در مورد مهلت دادن به بدهكار و درمانده ، تا رسيدن به گشايش ، سهل گيرى مى كند و فقير و درمانده را كمك و دستگيرى مى نمايد.

سپس خداوند متعال مى فرمايد:

( فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّـهِ ۖوَمَنْ عَادَ فَأُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) (بقره / ٢٧٥)

كسى كه اندرز الهى به او برسد و (از رباخوارى) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم) بدست آورده ، مال اوست - و اين حكم تحريم ، گذشته را شامل نمى شود - و كار او به خدا واگذار مى شود (و گذشته او را خواهد بخشيد) اما كسانى كه باز گردند (و مجددا مرتكب اين گناه شوند) اهل آتش خواهند بود، و هميشه در آن مى مانند.

بلغ اءبا عبداللهعليه‌السلام عن رجل انه كان ياءكل الربا و يسميه اللبا، فقال لئن اءمكننى الله منه لاءضربن عنقه

(وسائل / ج ١٢، ٤٢٩)

به امام صادقعليه‌السلام درباره مردى كه رباخوارى را مانند شير مادر حلال مى دانست ، خبر دادند؛ فرمود: اگر خدا به من قدرت مى داد البته گردن وى را مى زدم بنابراين مسئوليت و گناه رباخواران حيله گر كه با روشهاى گوناگون رباخوارى مى كنند بسيار بزرگ است ، زيرا كار آنان با روح اسلام كاملا تناقض دارد. پس كسى كه به مرگ و روز قيامت ايمان دارد بايد از خدا بترسد و رباخوارى نكند، زيرا خداوند انسان را با وجود راههاى كسب مشروع از قبيل : تجارت ، زراعت و صنعت از راههاى نامشروع ، بى نياز ساخته است تجارت و امثال آن راههاى مشروعى است كه به احدى ، در آنها ستم نمى شود و به حقوق ديگران تعدى نمى گردد و خود يك نوع خدمت اجتماعى است و مصلحت عمومى را دربر مى گيرد.

فرد رباخوار از آنجا كه به مردم رحم نمى كند مردم نيز نسبت به او نفرت دارند و از جمله نفرت كنندگان كسانى هستند كه با او معامله مى كنند و در آنچه بدون رحمت و رنج بدست آورده ، طمع مى ورزند، زيرا معتقدند كه او مالك آن همه ثروت نمى باشد. و گاهى اين عقده روحى بصورت خيانت يا جنايت بروز مى كند و فقط شامل رباخوار و خانواده اش ‍ مى گردد، و دليلش جز رفتار ناپسندانه و رباخوارى وى نمى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَمْحَقُ اللَّـهُ الرِّبَا .)

خداوند رباخوار را نابود مى كند.

يعنى عاقبت رباخوار را به فقر و فلاكت منجر مى سازد.

( وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ .)

(بقره / ٢٧٦)

و صدقات را افزايش مى دهد.

يعنى ، برخلاف تصور رباخواران ، در دنيا آن را افزايش مى دهد، زيرا كه جايگاه و منزلت رباخوار، بى اعتبار و كم ارزش ‍ مى گردد، در حالى كه مقام و منزلت صدقه دهنده بالا مى رود و قلبها به سوى او گرايش پيدا مى كند و در بين مردم با نام نيك از او ياد مى شود.

ربا بر دو قسم است :

اول : ربا در قرض دادن ، يعنى ، هنگام قرض دادن شرط زيادى در مال يا در كار بكند مثلا، اگر ده دينار (يا ده تومان) براى يك ماه قرض دهد، شرط كند كه هنگام دريافت آن بعد از يك ماه مبلغ معينى به نسبت معين زياد بگيرد و چنين شرطى كه قبلا شود، قرض را ربوى مى كند و همچنين است ، اگر عملى را شرط كند مانند اينكه طلايى را براى مدت معينى قرض دهد و شرط نمايد كه هنگام گرفتن به شكل خاصى آنرا تحويل دهد (يعنى آن را به صورتى ساخته باشد) بلى اگر شرط نكند دادن اضافه از طرف وام گيرنده نه تنها اشكالى ندارد؛ بلكه مستحب نيز مى باشد البته در صورتى كه با طيب نفس باشد. چه وام دهنده بدون شرط قبلى اين را بداند يا نداند و از همين حكم حساب سپرده و صندوقهاى پس انداز معلوم مى گردد كه از بانكداران به هر سپرده اى به نسبت درصد بدون شرط قبلى سود پرداخت كنند، اشكالى ندارد؛ زيرا آنها نيز سپرده هاى مردم را در هدف هاى خاص تجارى يا عمرانى و مانند آن بكار مى گيرند و از آن استفاده مى برند. به اميد آنكه مردانى با همت براى مصلحت اسلام و مسلمين به چنين امر مهمى اقدام نمايند.

دوم : ربا در معامله ، و آن با دو شرط تحقق پيدا مى كند: يكى متحد بودن دو جنس مورد معامله در خريد و فروش يعنى دو جنس مورد معامله عرفا هر و از يك جنس باشند، اگر چه در خصوصيات با همديگر تفاوت داشته باشند ديگر اينكه ، هر دو از مكيل(٦) يا موزون(٧) باشند.

بنابراين اگر چيزى با شمارش فروخته شود، زياده گرفتن اشكال ندارد مثلا مى توان يك تخم مرغ را در مقابل دو تخم مرغ معامله كرد و اين در صورتى است كه غالبا خريد و فروش آن با شمارش باشد نه پيمانه و وزن ؛ و لازم است كه شرعا همه آنها از يك جنس شمرده شود مانند گندم ، جو و انواع خرما كه از يك جنس محسوب مى شوند، و همچنين است ميش با بز و گاو با گاوميش كه يك جنس محسوب مى شوند، و هر چيزى كه اصل آن با فروعاتش يكى باشد، عرفا يك جنس به حساب مى آيد، مانند گندم ، آرد و نان و مانند شير، ماست و پنير.

و اين دو قسم ربا در حرمت و اثر سوء آن در خود شخص و ايجاد دشمنى و كينه در جامعه ، نقش مشترك دارند و از آنجا كه معامله ربوى از نياز شخصى افراد، سرچشمه مى گيرد، پس لازم است كه براى ريشه كن ساختن اساس آن ، تلاش مثبت شود. و راه آن ايجاد بانك هاى اسلامى براى رفع نياز نيازمندان با راه شرعى آن مى باشند. به اميد روزى كه توانگران جامعه به اين كار همت گمارند كه خداوند متعال وعده داده كسى را كه دين او را كمك نمايد، او را يارى دهد و خداوند هميشه ياور انسانهاى مخلص و امين است

سيرى در سنت و روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان الله عزوجل لعن آكل الربا و موكله و كاتبه و شاهديه

(بحار / ج ٧٣، ٣٣٠)

خداوند عزوجل خورندگان و دهندگان و نويسندگان و شاهدان ربا را لعن و نفرين كرده است

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من اءكل الربا ملا الله بطنه من نار جهنم بقدرما اءكل و ان اكتسب منه مالا لم يقبل الله منه شيئا من عمله ولم يزل فى لعنة الله و ملائكته مادام معه فيراط.

(وسائل / ج ٦، ٤٢٧)

كسى كه مال ربا بخورد خداوند شكم او را به اندازه اى كه ربا خورده است از آتش جهنم پر مى كند و اگر از آن مالى بدست آورده هيچ عملى را از وى نمى پذيرد و مادامى كه در نزد او يك قيراط(٨) باشد دايما مورد لعنت خدا و ملائكه اش خواهد بود.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

شر المكاسب الربا.

(بحار / ج ١٠٠، ١٢٠)

بدترين كسبها رباخوارى و معامله ربوى است

٤ - علىعليه‌السلام فرمود:

اذا اءراد الله بقربة هلاكا ظهر فيهم الربا.

هرگاه خدا اراده نمايد كه قريه و آباديى را ويران و هلاك سازد در ميان آنان ، ربا ظاهر مى شود.

٥ - علىعليه‌السلام فرمود:

آكل الربا و موكله و كاتبه و شاهداه فى الوزر سواء.

(وسائل / ج ١٢، ١٤٤)

خورنده ربا و دهنده و نويسنده و شاهدان ، همه در وزر و گناه يكسانند.

٦ - امام باقرعليه‌السلام فرمود:

يستتاب آكل الربا كما يستتاب من الشرك

(بحار / ج ١٠٠، ١١٩)

رباخوار بايد از عمل خود توبه كند، چنانكه مشرك از شرك توبه مى نمايد.

٧ - از امام صادقعليه‌السلام ، سوال شد:

قدترى الرجل يربى و يكثر ماله ؟ فقالعليه‌السلام : يمحق الله دينه و ان كان ماله يكثر.

(بحار / ج ١٠٠، ١١٧)

يابن رسول شما خود نيز شاهد هستيد كه بعضى ها ربا مى گيرند و مالشان نيز زياد مى شود، (چگونه با آيه قرآن سازش ‍ دارد)؟! فرمود: خداوند دينش را نابود مى كند گرچه مالش زياد بشود.

٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

درهم ربا عندالله اءشد من سبعين زنية كلها بذات محرم فى بيت الله الحرام

(بحار / ج ١٠٠، ١١٩)

يك درهم ربا در نزد خدا، از هفتاد زنا كه همه اش با محارم در خانه خدا باشد، بدتر است

٩ - امام كاظمعليه‌السلام فرمود:

انما حرم الله الربا لئلا يتمانع الناس المعروف

(بحار / ج ١٠٠، ١٢٠)

خداوند ربا را حرام كرد تا مردم از انجام كارهاى نيك ممانعت و سهل انگارى ننمايند.

١٠ - وسئل عن الرجل اعطى رجلا ماءة درهم على ان يوتيه خمسة دراهم او اقل او اكثر؟ فقالعليه‌السلام هذا الربا المحض

(وسائل / ج ١٢، ٤٣٧)

از امام كاظمعليه‌السلام درباره مردى سوال شد كه به شخصى يكصد درهم داده كه در مقابل آن پنج درهم كمتر يا بيشتر اضافه بگيرد (حكمش چيست ؟) فرمود اين همان رباى خالص است

١١ - امام رضاعليه‌السلام فرمود:

ان الربا حرام سحت من الكبائر و مما وعد الله عليه النار و هو محرم على لسان كل نبى و فى كل كتاب

(بحار / ج ١٠٠، ١٢١)

ربا، حرام و نامشروع است و از گناهان كبيره محسوب مى شود، و از چيزهايى است كه خداوند براى آن وعده آتش ‍ داده و از طرف هر پيغمبرى در تمام كتابهاى آسمانى تحريم گشته است

بحثى پيرامون قرض الحسنه

اصلاح فرد و جامعه دايما بر دو محور استوار است :

١ - جنبه منفى آن ؛ با كم كردن موارد فساد.

٢ - جنبه مثبت آن ؛ با تكثير و زياد كردن موارد اصلاح به اندازه اى كه نياز را برطرف سازد، تا انسان به موارد فساد محتاج نگردد.

و نقش اسلام در مبارزه با انواع فساد اين چنين است ؛ لذا با انواع ربا به عنوان يك ماده مضر در اقتصاد، مبارزه كرده است ، يكى از اثرات منفى ربا، بيچارگى كسانى است كه به آن گرفتار مى شوند و خود يك نوع ظلم اجتماعى است و معامله ربوى جنگ با خدا و پيامبر قلمداد شده است ولى مبارزه منفى به تنهايى مشكل را ريشه كن نمى سازد، زيرا بسيارى از افراد جامعه حتى قادر نيستند، گرفتارى شخصى خود را برطرف سازند و راهى هم جز به دست آوردن مال از هر راهى كه ممكن باشد ندارند تا نياز خود را برطرف سازند، اين جاست كه دين اسلام براى مبارزه مثبت با رباخوارى به قرض الحسنه تاءكيد مى ورزد تا افراد متمكن و توانا مقدارى از سرمايه هاى خود را به نيازمندان قرض ‍ دهند، كه در وقت معين بدون شرط زياده ، پرداخت نمايند و صاحبان سرمايه از اين طريق ، در سعادت فرد و اصلاح جامعه سهيم گردند.

قرآن كريم ، وام دادن را معامله با خداوند سبحان مى داند، و قرض دادن به نيازمندان را به منزله قرض به خدا مى شمارد، در حاليكه خدا نيازى به اين كار ندارد و منفعت آن تنها به سود محتاجان جامعه مى باشد. برخلاف ربا كه خداوند آن را جنگ با خدا و پيامبر مى داند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ۚوَاللَّـهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) (بقره / ٢٤٥)

كيست كه خدا را وام (قرض الحسنه) دهد تا خداوند براى وى چندين برابر بيافزايد؟ و خداست كه مى گيرد و مى دهد و همه به سوى او باز مى گردند.

و نيز مى فرمايد:

( إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ ) (حديد / ١٨)

همانا مردان و زنانى كه در راه خدا به فقيران صدقه و احسان كنند و به خدا قرض نيكو دهند (به محتاجان قرض ‍ الحسنه دهند) خداوند احسان آنان را چندين برابر سازد و پاداش همراه با لطف و كرامت نيز عنايت فرمايد.

و در سوره ديگر مى فرمايد:

( وَأَقْرَضْتُمُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۚفَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ) (مائده / ١٢)

و خدا را قرض نيكو دهيد (به بندگان او بى منت و بدون ربا قرض دهيد) در اين صورت گناهان شما را بيامرزم و شما را در بهشتى داخل گردانم كه زير درختانش نهرها جارى است پس هر كسى از شما پس از عهد با خدا (آمدن كتاب و رسولان و حجت هاى آسمانى) كافر شود، سخت از راه راست دور افتاده است

و قرض را با نماز و روزه مقارن و همراه ذكر كرده است و مى فرمايد:

( وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚوَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّـهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا .)

(مزمل / ٢٠)

نماز را بپا داريد و زكات مال خود را به فقيران دهيد و به خدا قرض نيكو دهيد، (براى خدا به محتاجان صدقه و قرض ‍ الحسنه دهيد) و (بدانيد كه) هر عمل نيك بر آخرت خود، پيش فرستيد؛ پاداش آن را نزد خدا بيابيد و آن اجر و ثواب آخرت (كه بهشت ابد است) از متاع دنيا بسى بهتر و بزرگتر است

چنانكه بر روش صحيح در قرض گرفتن و قرض دادن ارشاد نموديم ، لازم است كه قرض ، نوشته شده و ثبت گردد تا انسان نسبت به آن و مقدارش دچار شك و فراموشى نگردد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ۚوَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚوَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّـهُ ) (بقره / ٢٨٢)

اى اهل ايمان چون به قرض و نسيه معامله كنيد، تا زمانى معين سند و نوشته در ميان باشد و بايست نويسنده درستكارى ، معامله ميان شما را بنويسد و از نوشتن ابا و خوددارى نكند كه خداوند به وى نوشتن آموخته است

سيرى در سنت و روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من اءقرض مومنا قرضا ينظر به ميسوره كان ماله فى زكاة و كان هو فى صلاة من الملائكة حتى يؤ ديه اليه

(بحار / ج ١٠٠، ١٣٩)

هر كس مومنى را قرض دهد و تا بهبودى وضع وى مهلت دهد مالش افزايش مى يابد و دائم در رحمت ملائكه خواهد بود تا وام گيرنده بدهى را بپردازد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من يمطل على ذى حق حقه و هو يقدر على اءداء حقه فعليه كل يوم خطيئة عشار.

(وسائل / ج ١٣، ٨٩)

هر كس در دادن حق صاحب حقى مماطله و سهل انگارى كند، و قدرت بر اداى آن دارد، هر روز براى وى گناه باج بگير (زورگو) نوشته مى شود.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

قرض المال حمى الزكوه

(وسائل / ج ٦، ٢٠٨)

قرض دادن مال ، حمايت از زكات است (زيرا كه باعث مى گردد زكات به فقراء درمانده برسد نه بر هر كس كه محتاج باشد.)

٤ - علىعليه‌السلام فرمود:

اما الفرض فقرض درهم كصدقة در همين سمعته من رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم فقال : هو الصدقة على الاءغنياء.

(بحار / ج ١٠٠، ١٤٠)

ثواب يك درهم قرض دادن ، به اندازه دو درهم صدقه دادن است و اين مطلب را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: قرض دادن ، صدقه دادن به اغنياء است

٥ - امام باقرعليه‌السلام فرمود:

خير القرض ما جر المنفعة (اى بلا اشتراط)

بهترين قرض دادن آن است كه منفعتى (نيز) به همراه داشته باشد (ولى بدون شرط زياده قبلى(٩) )

٦ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اذا اءقرضت الدراهم ثم جاءك بخير منها، فلا باءس اذا لم يكن بينكما شرط.

(وسائل / ج ١٣، ٣٧٣)

اگر به كسى چند درهم قرض دادى و او هنگام پرداخت آن ، بهتر از آن را آورد، اشكال ندارد در صورتى كه قبلا شرط نكرده باشى

٧ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

على باب الجنة مكتوب ؛ القرض ثمانية عشر والصدقة بعشرة و ذلك ان القرض لايكون الا لمحتاج و الصدقة ربما وقعت فى يد غير محتاج

(بحار / ج ١٠٠، ١٣٨)

بر درب بهشت نوشته شده است كه ، قرض هيجده برابر و صدقه ده برابر ثواب دارد و دليلش اين است كه (اولا) اكثر وقتها قرض از طرف محتاج گرفته مى شود و صدقه بسيارى از وقتها، در دست غير محتاج آن قرار مى گيرد (و ثانيا قرض ‍ دوباره برمى گردد و در دست ديگران قرار مى گيرد و مشكل ديگرى را حل مى كند ولى صدقه بازپس گرفته نمى شود.)

٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لان اقرض قرضا، احب الى من ان اتصدق مثله

(بحار / ج ١٠٠ / ١٣٩)

اگر چيزى را قرض دهم براى من بهتر از آن است كه مانند آن را صدقه بدهم

٩ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

السراق ثلاثه : مانع الزكوه و مستحل مهور النساء و كذلك من استدان ولم ينو قضائه

(خصال / ١٥٣)

دزدان و سارقين سه دسته اند:

١ - كسانى كه از دادن زكات خوددارى مى كنند.

٢ - كسانى كه مهريه زنان را بر خود حلال مى شمارند (و آن را نمى دهند.)

٣ - كسانى كه قرض مى گيرند ولى در فكر بازپرداخت آن نيستند.

١٠ - امام كاظمعليه‌السلام فرمود:

من طلب الرزق من حله فغلب فيستقرض على الله عزوجل و على رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم

(وسائل / ج ١٣، ٨١)

هر كس روزى خود را از راه حلال جستجو نموده و بر آن دست يابد، بايد بر خدا و پيامبرش قرض الحسنه دهد (تا شكر نعمت خدا را بجا آورده باشد.)

امام كاظمعليه‌السلام ، بر اين مطلب اشاره دارد كه ، اگر انسان از طريق كارهاى مشروع و سالم ، كسب روزى كند و به كارهاى نيك ملتزم بشود و آن طورى كه اسلام مى گويد، از اسراف و زياده روى دورى كند، چنين شخصى خواه ناخواه توفيق دادن قرض را پيدا خواهد نمود. زيرا كه او در هدايت الهى سير مى كند، و اسلام در اينجا بدهكار را به يك نكته انسانى توجه و هشدار مى دهد مالى كه در زمان خاصى گرفتارى و مشكل او را حل نموده ، وى صاحب آن نشده است ، بلكه هنوز هم مال طلبكار است و او حق داشت به كسى ندهد و پيش خودش نگهدارد، اما حالا كه به توى (بدهكار) نيكى نموده و به عنوان قرض پرداخته است ، تو نيز بايد هنگام اداى آن به وى نيكى كنى و چيزى به عنوان هديه ، اضافه بر اصل مال ، با رضايت و طيب نفس به او پرداخت كنى چه از نقد باشد يا از جنس ديگر، و چنانكه او به تو احسان نموده ، تو نيز بايد با نيكى خود او را پاسخ دهى

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

الربا رباء ان : اءحدهما ربا حلال والاخر حرام فاما الحلال فهو اءن بقرض الرجل قرضا طمعا اءن يزيده و يعوضه باءكثر مما اءخذه بلا شرط بينهما.

(وسائل / ج ١٢، ٤٢٩)

ربا بر دو قسم است : يكى رباى حلال و ديگرى رباى حرام اما رباى حلال آن است كه شخصى به ديگرى قرض داده و طمع داشته باشد كه (قرض گيرنده) چيزى بر آن اضافه نمايد، و بدون شرط قبلى ، به عنوان عوض به وى اضافه دهد.

بنابراين زيادى دادن با اختيار، هنگام اداى قرض ، شرعا مستحب است و اسلام با اين راه برگزيده و عالى ، ريشه هاى فساد اقتصادى را كه از رباى ظالمانه ناشى مى شود، مى خشكاند و چه مناسب است كه حكومتهاى اسلامى و مردم نيكوكار، صندوقهاى خيريه اى را بر اساس قرض الحسنه ، ايجاد نمايند تا اين مشكل را از ريشه برطرف سازند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَمْحَقُ اللَّـهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ .)

(بقره /۲۷۶)

خداوند ربا را نابود مى سازد و صدقات را افزايش مى دهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس گهنكار را دوست نمى دارد.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18