ازدواج موقت (متعه)
متعه يك نوع ازدواج است مانند ازدواج دائم ، لكن بطور موقت و مهر و عده و عقد در آن نيز شرط است و فرقش با عقد دائم اين است كه قيدهاى آن سبكتر از قيدهاى عقد دائم است و وقت آن ، قراردادى است ؛ كه هرگاه تمام شد عقد متعه خود بخود پايان مى پذيرد، چنانكه عقد ازدواج دائم ، با مرگ پايان مى يابد، بدون اينكه به طلاق نياز داشته باشد، زيرا كه رابطه خود بخود قطع مى گردد.
فقهاى اسلام ، بطور عموم به قانونى و شرعى بودن متعه اتفاق نظر دارند مانند ساير قوانين اسلام
خداوند متعال مى فرمايد:
(
فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً
ۚوَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ
ۚإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا
)
(نساء / ٢٤)
پس زنانى را كه متعه مى كنيد، واجب است مهر آنان را بپردازيد و نسبت به آنچه كه با يكديگر توافق كرده ايد، بعد از تعيين مهر گناهى بر شما نيست خداوند دانا و حكيم است
و در تفسير قرطبى ج ٥ / ١٣٠ مى گويد:
مراد نكاح متعه است كه در صدر اسلام بوده و ابن عباس و ابى و ابن جبير اين آيه را چنين قرائت كرده :
فما استمتعتم به منهن الى اءجل مسمى فاتوهن اجورهن
زنانى را كه تا زمان معينى متعه مى كنيد، مهر آنها را واجب است بپردازيد.
و آنچه كه در ذيل آيه متعه وارد شده : ان الله كان عليما حكيما: (خداوند براستى دانا و حكيم است)، اشاره به حكمت بالغه خداوند در اين قانون الهى دارد كه عبارت از حفظ فرد و جامعه از انحراف است ؛ شبيه مفاسد اخلاقى و بهداشتى كه در زندگى فرد عزب ، وجود دارد و آن (متعه) مشكل جنسى جوانان را در هر عصر و زمانى ، حل مى كند. عقد كنيز شبيه عقد متعه است و داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است ولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد و عده اش چهل و پنج روز است و زنى كه متعه مى شود نيز داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است و بنا به قولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد. چنانكه زن شوهر مرده طلاق ندارد، زيرا كه رابطه زوجيت خود به خود قطع مى گردد، و عده وى دو حيض كامل است و اگر حيض نبيند عده وى چهل و پنج روز است و زن حامله عده اش بيشترين مدت از عده و وضع حمل است و در اين مدت نفقه ندارد چنانكه زوجه ناشزه نفقه ندارد. اين احكام مخصوصى است كه اسلام آن را درباره متعه (عقد موقت) وضع نموده تا جامعه را از تجاوز ناروا و خيانت و انحراف بازدارد.
طلاق و احكام آن
طلاق آخرين راه حل مشكلات ازدواج است ، زيرا كه يكى از راههاى آن جدائى و از هم گسستن رابطه ازدواج بين زن و مرد است و اسلام ، براى آن غير از قيد و بندهاى روحى مانع ديگرى قرار نداده است و آن هم بخاطر اين است كه طلاق جز از راه عزم و اراده جدائى واقع نگردد و در تحت تاءثير احساسات و عواطف قرار نگيرد و براى همين خاطر شرط است كه با اراده مرد واقع بشود نه اراده زن زيرا كه زن بيشتر از مرد تحت تاءثير عواطف و احساسات قرار مى گيرد.
خداوند متعال مى فرمايد:
(
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ
ۖوَاتَّقُوا اللَّـهَ رَبَّكُمْ
ۖلَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ
ۚوَتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ
ۚوَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ
)
(طلاق / ١)
اى پيامبر هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عده طلاق گوئيد (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عده را نگهداريد و از خدائى كه پروردگار شماست بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عده) بيرون روند مگر اينكه كار زشت آشكارى انجام دهند. اين حدود الهى است و هر كس از حدود الهى تجاوز نمايد، به خويشتن ستم كرده است
هرگاه انسان از ادامه زندگى خانوادگى عاجز شود، طورى كه با بودن آنگونه زندگى ، تحمل ممكن نباشد و مانند مرض مسرى و شكنجه روحى بشود، در اين هنگام راه حل اسلامى آن ، يكى از دو راه زير مى باشد:
اول : نگهداشتن زن اول و زندگى با وى به نحو انسانى با گرفتن زن ديگر، ضمن مراعات شرط هاى عادلانه در نفقه و مسكن
دوم : رها كردن زن اول به نيكى كه در اين صورت طلاق ، راه خلاصى از شكنجه روحى براى هر يك از زن و مرد مى باشد و پس از آن هر كدام از آندو، حق ايجاد رابطه ازدواج جديد را طبق مصلحت خاصى خواهند داشت ، كه آنها را از افتادن در دامن پستى و خيانت ناموسى ، حفظ نمايد. پس طلاق راه حل است ولى در عين حال اسلام آن را ناپسند و نكوهيده مى داند.
امام صادقعليهالسلام
فرمود:
ما من شى ء مما اءحله الله اءبغض عليه من الطلاق
(كافى / ج ٦، ٥٤ - وسائل / ج ١٥، ٢٦٧)
از آنچه خدا حلال كرده ، چيزى بيشتر از طلاق خدا را غضبناك نمى كند.
بهترين راه حل مشكلات بين زن و مرد، همان اصلاح از جانب حكمين از نزديكان زن و مرد است كه تلاش كنند هر چقدر مى توانند آندو را به زندگى با هم وادار سازند و بايد هر يكى از زن و مرد يك حكم و داور تعيين نمايند، تا آنان بتوانند واقع و حقيقت را بشناسند. و زوجين را به وظايف زندگى خانوادگى وادار نموده و ارشاد كنند.
خداوند متعال مى فرمايد:
(
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّـهُ بَيْنَهُمَا
ۗإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا
)
(نساء / ٣٥)
و اگر از جدائى و شكاف ميان آنها (زن و مرد) بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن ، انتخاب كنيد (تا بكار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند؛ خداوند به توافق آنها كمك مى كند.
گاهى مى شود كه مرد در اشتباهات خانوادگى نسبت به زن خود، رفتار غير عاقلانه مى كند و غيرت بى مورد مى ورزد و با وى بداخلاقى مى كند و به مسئوليت خود متعهد نمى شود. در اين صورت لازم است كه بينش او را تعديل نمود و اگر خطا در رفتار و كردار، از جانب زن باشد؛ مثل اينكه در مراعات خويشتن يا خانه اش سستى نمايد، واجب است كه زن رفتار خود را تعديل نموده و شوهرش با زبان و كلام خوش بدون اجبار وى را موعظه و نصيحت كند.
خداوند متعال مى فرمايد:
(
وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ
ۖفَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا
ۗإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا
)
(نساء / ٣٤)
و آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و (اگر مؤ ثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نمائيد و اگر آن هم مؤ ثر نشد و هيچ راهى براى وادار كردن آنها به انجام وظائفشان جز شدت عمل نبود، آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند به آنها تعدى نكنيد و (بدانيد) خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (قدرت او بالاترين قدرتها است .)
بنابراين مراتب تنبيه زن سه چيز است : اول موعظه و نصيحت ، دوم ترك همخوابگى و جدا ساختن بستر، سوم زدن براى تاءديب ، اگر به آن حد برسد. و جايز نيست از مرتبه اى به مرتبه بالاتر تعدى كرد.
بنابراين زدن ، جز در آخرين مرتبه جايز نيست و شرط آن ، اين است كه شديد نباشد. پس زدن جايز نيست مگر بعد از اصرار بر انحراف و دشمنى و ادامه رفتار ناپسند، زيرا كه عقوبت و مجازات بايد بقدر جرم باشد. هرگاه اين راهها در تعديل بينش و رفتار زن موثر واقع نشد، راهى جز جدا شدن بوسيله طلاق نمى باشد.
اسلام طلاق را جدائى صددرصد قرار نداده بلكه يك فرصت و مجالى را براى اصلاح معين كرده است ، كه آن قرار داده عده است كه داراى دو هدف مى باشد: يكى براى فرصت اصلاح و ديگرى روشن شدن حاملگى و بچه دار بودن زن سپس فرصت ديگرى را براى گفتگوى جديد بعد از طلاق قرار داده است و اگر طلاق سه بار واقع شد، زن ديگر بر آن مرد حلال نمى شود(
حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ
)
بقره / ٢٣٠) تا اينكه همسر ديگرى اختيار نمايد يعنى شخص ديگرى با وى ازدواج كند تا بين هر سه طلاق يك فاصله كامل بشود و جدائى دائمى وقتى محقق مى شود كه طلاق نه بار تكرار بشود كه در اين صورت ، زن بر آن مرد حرام ابدى خواهد شد. زيرا كه اين تجربه ها محال بودن زندگى خانوادگى بين آن دو را ثابت مى كند. از آنجا كه طلاق ، آخرين راه حل مشكل خانوادگى مى باشد؛ بر زوجين لازم است وقتى كه در آستانه جدائى ازدواج هستند، وظايف انسانى خود را در قبال يكديگر فراموش نسازند، مانند حمل بچه در شكم مادر كه به هر دوى آنان ارتباط دارد و بايد از اختلافات زن و مرد دور بماند. بر مرد نيز واجب است كه نفقه زن را تا وضع حمل ، بپردازد و بر زن واجب است كه حامله بودن خود را اعلام نمايد و وظيفه دارد كه با اجرت به او شير دهد.
خداوند متعال مى فرمايد:
(
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ
ۚوَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّـهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ
ۚوَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا
)
(بقره / ٢٢٨)
زنان مطلقه بايد به مدت سه بار عادت ديدن (و پاك شدن) انتظار بكشند (عده نگهدارند) و اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است كتمان كنند و پنهان سازند و همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن پيمان زناشوئى) در اين مدت سزاوارترند در صورتى كه (راستى) خواهان اصلاح باشند.
جدائى بعد از طلاق بايد از روى صداقت باشد نه دشمنى و بر مرد واجب است مهريه زن خود را پرداخت نمايد و حق ندارد از دادن آن امتناع ورزد و اگر مرد در طلاق رجعى به زنش مراجعه نمود، زن نيز حق دارد به مهريه خويش مراجعه نمايد (و براى خود مهريه جديد قرار دهد) و يا مراجعه ننمايد و كسى حق ندارد او را اجبار نمايد.
خداوند متعال مى فرمايد:
(
وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ
ۖفَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ
ۗتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا
)
(بقره / ٢٢٩)
و براى شما حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها داده ايد، پس بگيريد، مگر اينكه آن دو (زن و مرد) از اين بترسند كه حدود الهى را برپا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها ندارد كه زن فديه و عوضى بپردازد (و طلاق بگيريد) اينها حدود و مرزهاى الهى است ، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است
و نيز مى فرمايد:
(
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ
)
(بقره / ٢٣١)
و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عده رسيدند، يا بطرز شايسته آنان را نگه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به روش پسنديده رها سازيد.
حال بايد ديد اقسام طلاق چند تا است و حكم اسلام درباره آن چيست ؟ و چگونه اسلام تلاش مى كند تسهيلات كامل را در برگشتن رابطه ازدواج برقرار ساخته و نسبت به شكستن اين رابطه سخت گيرى مى كند: