آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام0%

آداب معاشرت در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب معاشرت در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد حسين الجلالى
گروه: مشاهدات: 26954
دانلود: 3673

توضیحات:

آداب معاشرت در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26954 / دانلود: 3673
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ازدواج موقت (متعه)

متعه يك نوع ازدواج است مانند ازدواج دائم ، لكن بطور موقت و مهر و عده و عقد در آن نيز شرط است و فرقش با عقد دائم اين است كه قيدهاى آن سبكتر از قيدهاى عقد دائم است و وقت آن ، قراردادى است ؛ كه هرگاه تمام شد عقد متعه خود بخود پايان مى پذيرد، چنانكه عقد ازدواج دائم ، با مرگ پايان مى يابد، بدون اينكه به طلاق نياز داشته باشد، زيرا كه رابطه خود بخود قطع مى گردد.

فقهاى اسلام ، بطور عموم به قانونى و شرعى بودن متعه اتفاق نظر دارند مانند ساير قوانين اسلام

خداوند متعال مى فرمايد:

( فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚوَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ) (نساء / ٢٤)

پس زنانى را كه متعه مى كنيد، واجب است مهر آنان را بپردازيد و نسبت به آنچه كه با يكديگر توافق كرده ايد، بعد از تعيين مهر گناهى بر شما نيست خداوند دانا و حكيم است

و در تفسير قرطبى ج ٥ / ١٣٠ مى گويد:

مراد نكاح متعه است كه در صدر اسلام بوده و ابن عباس و ابى و ابن جبير اين آيه را چنين قرائت كرده :

فما استمتعتم به منهن الى اءجل مسمى فاتوهن اجورهن

زنانى را كه تا زمان معينى متعه مى كنيد، مهر آنها را واجب است بپردازيد.

و آنچه كه در ذيل آيه متعه وارد شده : ان الله كان عليما حكيما: (خداوند براستى دانا و حكيم است)، اشاره به حكمت بالغه خداوند در اين قانون الهى دارد كه عبارت از حفظ فرد و جامعه از انحراف است ؛ شبيه مفاسد اخلاقى و بهداشتى كه در زندگى فرد عزب ، وجود دارد و آن (متعه) مشكل جنسى جوانان را در هر عصر و زمانى ، حل مى كند. عقد كنيز شبيه عقد متعه است و داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است ولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد و عده اش ‍ چهل و پنج روز است و زنى كه متعه مى شود نيز داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است و بنا به قولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد. چنانكه زن شوهر مرده طلاق ندارد، زيرا كه رابطه زوجيت خود به خود قطع مى گردد، و عده وى دو حيض كامل است و اگر حيض نبيند عده وى چهل و پنج روز است و زن حامله عده اش بيشترين مدت از عده و وضع حمل است و در اين مدت نفقه ندارد چنانكه زوجه ناشزه نفقه ندارد. اين احكام مخصوصى است كه اسلام آن را درباره متعه (عقد موقت) وضع نموده تا جامعه را از تجاوز ناروا و خيانت و انحراف بازدارد.

طلاق و احكام آن

طلاق آخرين راه حل مشكلات ازدواج است ، زيرا كه يكى از راههاى آن جدائى و از هم گسستن رابطه ازدواج بين زن و مرد است و اسلام ، براى آن غير از قيد و بندهاى روحى مانع ديگرى قرار نداده است و آن هم بخاطر اين است كه طلاق جز از راه عزم و اراده جدائى واقع نگردد و در تحت تاءثير احساسات و عواطف قرار نگيرد و براى همين خاطر شرط است كه با اراده مرد واقع بشود نه اراده زن زيرا كه زن بيشتر از مرد تحت تاءثير عواطف و احساسات قرار مى گيرد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ ۖوَاتَّقُوا اللَّـهَ رَبَّكُمْ ۖلَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ ۚوَتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ ۚوَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ) (طلاق / ١)

اى پيامبر هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عده طلاق گوئيد (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عده را نگهداريد و از خدائى كه پروردگار شماست بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عده) بيرون روند مگر اينكه كار زشت آشكارى انجام دهند. اين حدود الهى است و هر كس از حدود الهى تجاوز نمايد، به خويشتن ستم كرده است

هرگاه انسان از ادامه زندگى خانوادگى عاجز شود، طورى كه با بودن آنگونه زندگى ، تحمل ممكن نباشد و مانند مرض ‍ مسرى و شكنجه روحى بشود، در اين هنگام راه حل اسلامى آن ، يكى از دو راه زير مى باشد:

اول : نگهداشتن زن اول و زندگى با وى به نحو انسانى با گرفتن زن ديگر، ضمن مراعات شرط هاى عادلانه در نفقه و مسكن

دوم : رها كردن زن اول به نيكى كه در اين صورت طلاق ، راه خلاصى از شكنجه روحى براى هر يك از زن و مرد مى باشد و پس از آن هر كدام از آندو، حق ايجاد رابطه ازدواج جديد را طبق مصلحت خاصى خواهند داشت ، كه آنها را از افتادن در دامن پستى و خيانت ناموسى ، حفظ نمايد. پس طلاق راه حل است ولى در عين حال اسلام آن را ناپسند و نكوهيده مى داند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ما من شى ء مما اءحله الله اءبغض عليه من الطلاق

(كافى / ج ٦، ٥٤ - وسائل / ج ١٥، ٢٦٧)

از آنچه خدا حلال كرده ، چيزى بيشتر از طلاق خدا را غضبناك نمى كند.

بهترين راه حل مشكلات بين زن و مرد، همان اصلاح از جانب حكمين از نزديكان زن و مرد است كه تلاش كنند هر چقدر مى توانند آندو را به زندگى با هم وادار سازند و بايد هر يكى از زن و مرد يك حكم و داور تعيين نمايند، تا آنان بتوانند واقع و حقيقت را بشناسند. و زوجين را به وظايف زندگى خانوادگى وادار نموده و ارشاد كنند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّـهُ بَيْنَهُمَا ۗإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا ) (نساء / ٣٥)

و اگر از جدائى و شكاف ميان آنها (زن و مرد) بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن ، انتخاب كنيد (تا بكار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند؛ خداوند به توافق آنها كمك مى كند.

گاهى مى شود كه مرد در اشتباهات خانوادگى نسبت به زن خود، رفتار غير عاقلانه مى كند و غيرت بى مورد مى ورزد و با وى بداخلاقى مى كند و به مسئوليت خود متعهد نمى شود. در اين صورت لازم است كه بينش او را تعديل نمود و اگر خطا در رفتار و كردار، از جانب زن باشد؛ مثل اينكه در مراعات خويشتن يا خانه اش سستى نمايد، واجب است كه زن رفتار خود را تعديل نموده و شوهرش با زبان و كلام خوش بدون اجبار وى را موعظه و نصيحت كند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖفَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗإِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ) (نساء / ٣٤)

و آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و (اگر مؤ ثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نمائيد و اگر آن هم مؤ ثر نشد و هيچ راهى براى وادار كردن آنها به انجام وظائفشان جز شدت عمل نبود، آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند به آنها تعدى نكنيد و (بدانيد) خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (قدرت او بالاترين قدرتها است .)

بنابراين مراتب تنبيه زن سه چيز است : اول موعظه و نصيحت ، دوم ترك همخوابگى و جدا ساختن بستر، سوم زدن براى تاءديب ، اگر به آن حد برسد. و جايز نيست از مرتبه اى به مرتبه بالاتر تعدى كرد.

بنابراين زدن ، جز در آخرين مرتبه جايز نيست و شرط آن ، اين است كه شديد نباشد. پس زدن جايز نيست مگر بعد از اصرار بر انحراف و دشمنى و ادامه رفتار ناپسند، زيرا كه عقوبت و مجازات بايد بقدر جرم باشد. هرگاه اين راهها در تعديل بينش و رفتار زن موثر واقع نشد، راهى جز جدا شدن بوسيله طلاق نمى باشد.

اسلام طلاق را جدائى صددرصد قرار نداده بلكه يك فرصت و مجالى را براى اصلاح معين كرده است ، كه آن قرار داده عده است كه داراى دو هدف مى باشد: يكى براى فرصت اصلاح و ديگرى روشن شدن حاملگى و بچه دار بودن زن سپس فرصت ديگرى را براى گفتگوى جديد بعد از طلاق قرار داده است و اگر طلاق سه بار واقع شد، زن ديگر بر آن مرد حلال نمى شود( حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ ) بقره / ٢٣٠) تا اينكه همسر ديگرى اختيار نمايد يعنى شخص ديگرى با وى ازدواج كند تا بين هر سه طلاق يك فاصله كامل بشود و جدائى دائمى وقتى محقق مى شود كه طلاق نه بار تكرار بشود كه در اين صورت ، زن بر آن مرد حرام ابدى خواهد شد. زيرا كه اين تجربه ها محال بودن زندگى خانوادگى بين آن دو را ثابت مى كند. از آنجا كه طلاق ، آخرين راه حل مشكل خانوادگى مى باشد؛ بر زوجين لازم است وقتى كه در آستانه جدائى ازدواج هستند، وظايف انسانى خود را در قبال يكديگر فراموش نسازند، مانند حمل بچه در شكم مادر كه به هر دوى آنان ارتباط دارد و بايد از اختلافات زن و مرد دور بماند. بر مرد نيز واجب است كه نفقه زن را تا وضع حمل ، بپردازد و بر زن واجب است كه حامله بودن خود را اعلام نمايد و وظيفه دارد كه با اجرت به او شير دهد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ ۚوَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّـهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚوَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا ) (بقره / ٢٢٨)

زنان مطلقه بايد به مدت سه بار عادت ديدن (و پاك شدن) انتظار بكشند (عده نگهدارند) و اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است كتمان كنند و پنهان سازند و همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن پيمان زناشوئى) در اين مدت سزاوارترند در صورتى كه (راستى) خواهان اصلاح باشند.

جدائى بعد از طلاق بايد از روى صداقت باشد نه دشمنى و بر مرد واجب است مهريه زن خود را پرداخت نمايد و حق ندارد از دادن آن امتناع ورزد و اگر مرد در طلاق رجعى به زنش مراجعه نمود، زن نيز حق دارد به مهريه خويش مراجعه نمايد (و براى خود مهريه جديد قرار دهد) و يا مراجعه ننمايد و كسى حق ندارد او را اجبار نمايد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ ۖفَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا ) (بقره / ٢٢٩)

و براى شما حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها داده ايد، پس بگيريد، مگر اينكه آن دو (زن و مرد) از اين بترسند كه حدود الهى را برپا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها ندارد كه زن فديه و عوضى بپردازد (و طلاق بگيريد) اينها حدود و مرزهاى الهى است ، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است

و نيز مى فرمايد:

( وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ) (بقره / ٢٣١)

و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عده رسيدند، يا بطرز شايسته آنان را نگه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به روش پسنديده رها سازيد.

حال بايد ديد اقسام طلاق چند تا است و حكم اسلام درباره آن چيست ؟ و چگونه اسلام تلاش مى كند تسهيلات كامل را در برگشتن رابطه ازدواج برقرار ساخته و نسبت به شكستن اين رابطه سخت گيرى مى كند:

اقسام طلاق

اول - طلاق رجعى :

در طلاق رجعى نفقه و مسكن به عهده مرد واجب است ، تا عده زن تمام شود و حرام است كه زن بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود چنانكه بر مرد نيز حرام است او را از خانه اش بيرون نمايد و جايز است كه مرد بدون عقد جديد رجوع نمايد زيرا كه زن مادامى كه در عده است ، زن اوست

دوم - طلاق خلع :

آن طلاقى است كه زن از مرد بدش بيايد و با دادن فديه (پول يا هر چيزى كه با دست خود مى دهد) به شوهر، از وى طلاق بگيرد.

چه فديه به مقدار مهريه باشد يا بيشتر و هنگامى كه زن رجوع نموده و فديه را بازپس گرفت ، براى مرد نيز رجوع جايز است ، كه در اين صورت بدون عقد جديد، زن مجددا عيال وى مى شود.

سوم - طلاق مبارات :

آن طلاقى است كه زن و مرد هر دو از يكديگر ناراضى باشند، و زن به مرد فديه بدهد و مقدار فديه همان مهريه اوست نه بيشتر از آن و هرگاه زن به فديه مراجعه نمايد، براى مرد نيز جايز است كه بدون عقد جديد رجوع نمايد.

چهارم - طلاق بائن :

اين نوع طلاق خصوصيتش اين است كه در آن رجوعى وجود ندارد و هرگاه زن و مرد بخواهند همسر يكديگر شوند، لازم است عقد جديد خوانده شود. طلاق بائن در سه مورد است : زنى كه كمتر از سن بلوغ باشد، زنى كه به وى دخول نشده باشد، و زن يائسه اى كه حيض نمى بيند زيرا كه احتمال حاملگى در اين سه مورد وجود ندارد.

پس طلاق در اسلام آخرين راه حل مشكل خانوادگى است كه نبايد نسبت به آن تمايل نمود، مگر بعد از همه راه حل ها، از قبيل صلح بين طرفين (زن و مرد) بوسيله داور، و موعظه و مانند آن با توجه به اينكه قانون ، رجوع و برگشت را آسان و قطع رابطه همسرى را سخت نموده است ، اين نيز به حل مشكلات خانوادگى بين آنان كمك مى كند. اگر با اين همه راه حل ، تلاش ها به شكست انجامد، در آن هنگام رابطه خانوادگى به جهنمى تبديل مى شود كه در آن هيچگونه آزادى نيست

لذا مى بينيم كه اسلام در بوجود آوردن هسته هاى صالح جامعه اين چنين جديت مى كند و بين افراد جامعه براساس ‍ بررسى دقيق ، رابطه خانوادگى برقرار مى سازد. با تمام توصيه هاى اخلاقى كه به زن و مرد ارائه مى دهد، مانند حسن معاشرت در رفتار خانوادگى و تضمين سعادت آن دو با احترام متقابل نسبت به يكديگر، و در عين حال با طلاق ، و راههاى غير مشروع جنسى (زنا - لواط - استمناء) مبارزه مى كند، ولى براى حالات ضرورى ، با شرايط عادلانه ، روابط جنسى مشروعى را وضع مى نمايد، و اين مساءله عبارت از قانون ازدواج دائم و تعدد همسران و متعه (ازدواج موقت ) مى باشد. چنانكه براى حل مشكلات خانوادگى ، راه حل هائى قرار داده است كه از صلح بين آندو بواسطه حكمين (دو داور تعيين شده از طرف زن و مرد) آغاز مى شود، و آخرين راه حل ها طلاق است ، زيرا كه آزادى هر يك از زوجين بوسيله طلاق تاءمين مى گردد، و اين كار در ضمن شرطهاى عادلانه انسانى انجام مى پذيرد.

سخن چينى و آثار شوم آن در جامعه

سخن چينى يكى از صفات و اخلاق رذيله است ، كه به جدائى و فتنه شديدتر از قتل منجر مى گردد و اين كار مستقيما سبب پاشيدن بذر كينه و بدبينى مى شود، و يكى از كارهاى زشتى است كه جز بدى و فتنه از آن برنمى خيزد. اسلام انسان را وادار كرده كه زبان خود را از بدگوئى و سخن چينى حفظ نمايد و به نيكى عادت دهد تا دوستى و مهر و خوشبختى در دنيا بوجود آيد و موجب نجات در آخرت شود. چه بسا كلمه اى ، كه باعث جراحت التيام ناپذير شود:

جراحات السنان لها التيام

ولا يلتام ما جرح اللسان

جراحات و زخمهاى نيزه بهبود مى يابد.

ولى زخم زبان بهبود نيافته و التيام نمى پذيرد.

سخنى چينى عبارت است از نقل كردن گفتار ديگران مانند اينكه فلان كس چنين مى گويد و اين كار در حقيقت ايجاد شر و پرده درى است و چه زشت است آن رذيله اخلاقى كه موجب فساد در جامعه مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

( الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّـهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّـهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ) (بقره / ٢٧)

و (فاسقان پيوندهائى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع مى نمايند و در جهان فساد مى كنند، اينها زيانكارانند.)

و چه كسى به وصف مذكور در آيه ، از سخن چين سزاوارتر است ؟! كسى كه خانه هاى آباد را ويران و دوستى هاى طولانى را از يكديگر جدا مى كند و چه فريادهائى كه از دست سخن چين بلند است !!ا

بنابراين مى توان گفت كه سخن چينى همان فتنه اى است كه خداوند آنرا بدتر از آدم كشى توصيف فرموده است :

و در حديث وارد شده است كه :

ان من اءكبر السحر النميمة يفرق بها بين المتحابين

(بحار / ج ٦٠، ٢١)

از بزرگترين سحرها سخن چينى است كه بواسطه آن بين دوستان جدائى مى افتد.

بهترين راه علاج سخن چينى ، طريقه اى است كه اميرالمومنين علىعليه‌السلام به ما آموخته است : مردى به حضور آن حضرت رسيد و درباره مردى سخن چينى كرد.

امامعليه‌السلام به او فرمود:

يا هذا نحن نساءل عما قلت فان كنت صادقا مقتناك و ان كنت كاذبا عاقبناك و ان شئت نقيلك اءقلناك فقال اءقلنى يا اميرالمومنين

(بحار / ج ٧٢، ٢٢١)

اى شخص ! ما، درباره آنچه گفتى پرسش و تحقيق مى كنيم ، اگر راست گفته باشى ، ترا دشمن مى داريم (زيرا تو سخن چينى كردى) و اگر دروغ گفته باشى تو را مجازات مى كنيم (زيرا كه به كسى بهتان زدى و اگر خواستى ، كلام خود را پس ‍ مى گيريم (و تو را مى بخشيم) عرض كرد يا اميرالمومنين كلام خود را پس بگيريد (و مرا ببخشيد.)

اين درس ، يكى از درسهاى اهلبيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در علاج فساد است و چه زيبا سروده صالح بن عبدالقدوس :

من يخبرك بشتم عن اءخ

فهو الشاتم لامن شتمك

ذلك شئى لم يواجهك به انما

اللوم على من اءعلمك

كسى كه به تو خبر دهد؛ فلانى تو را ناسزا گفت ، در حقيقت او خودش تو را ناسزا مى گويد نه فلانى

اين كار تو را در مقابل فلانى قرار نمى دهد،

بلكه مذمت متوجه كسى است كه پيش تو سخن چينى نمود.

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

لايدخل الجنة نمام

(ترغيب / ج ٣، ٤٩٦)

سخن چين وارد بهشت نمى گردد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اءلا انبئكم بشراركم ؟ قالوا: بلى يا رسول الله قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : المشاؤ ون بالمنميمة ، المفرقون بين الاءحبة ، الباغون للبرئاء المعايب

(اصول كافى / ج ٤، ٧٥ - وسائل / ج ٨، ٤٠٨)

آيا شما را به بدترين شما خبر ندهم ؟ گفتند: بلى يا رسول الله فرمود: كسانى هستند كه در سخن چينى قدم بردارند، و بين دوستان جدائى اندازند و براى افراد بى عيب ، جستجوى عيب كنند.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من مشى فى نميمة بين الناس سلط الله عليه فى قبره نارا تحرقه

(وسائل / ج ١١، ٢٧٣)

هر كس در سخن چينى بين مردم ، قدم بردارد، خداوند آتشى را بر وى مسلط مى كند كه او را بسوزاند.

مرحوم شيخ انصارىرحمه‌الله مى فرمايد: اخبار فراوانى دلالت دارد كه سخن چين وارد بهشت نمى شود و دليل حرمت آن همان دليلهائى است كه بر حرمت غيبت دلالت دارد و عقوبت و مجازات آن ، با مجازات غيبت در آثار سوء و فساد آن ، تفاوت اندكى دارد (مكاسب محرمه باب غيبت .)

سر اين مطلب ، اين است ، كه غيبت عبارت است از گفتار انسان پشت سر كسى كه از شنيدن آن سخنان بدش مى آيد، و سخن چينى عبارت است از روبرو شدن غيبت شونده با سخنى كه از شنيدن آن بدش مى آيد، و ناراحت مى شود. پس ‍ سخن چينى و غيبت ، در ايجاد فساد و شرآفرينى ، مشترك هستند.

غيبت و احكام آن

اسلام غيبت را حرام نموده و آن را به زشت ترين صورت ، توصيف كرده است چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

( وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚأَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚإِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ) (حجرات / ١٢)

درباره مردم ، تجسس نكنيد و بعضى از شما (مومنان) غيبت بعضى ديگر را نكند آيا فردى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (مسلما دوست ندارد.)

غيبت عبارت است از: ياد كردن اوصاف و شكل و خوى كسى ، به طورى كه اگر بشنود، از آن ناراحت شود، و اين اوصاف هم حقيقتا در او باشد. اين عمل يكى از گناهان كبيره و معاصى بزرگ است ، كه چه خونهائى را بر زمين ريخته است و مردم زيادى را هلاك ساخته و خانه هائى را ويران نموده و بين مردم جدائى انداخته است

در حديث شريف آمده است :

اياكم والغيبة فان الغيبة اءشد من الزنا ان الرجل يزنى و يتوب فيتوب الله عليه و ان صاحب الغيبة لايغفرله حتى يغفرله صاحبها.

(بحار / ج ٧٤، ٨٩ - ميزان الحكمة / ج ٧، ٣٣٨)

از غيبت بپرهيزيد زيرا كه غيبت از زنا بدتر است چه بسا مردى زنا كند و توبه نمايد، و خدا توبه اش را قبول كند ولى غيبت كننده آمرزيده نمى شود مگر اينكه صاحب غيبت از وى درگذرد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

الغيبة اءن تقول فى اخيك ما فيه فان كنت صادقا فقد اغتبته و ان كنت كاذبا فقد بهته

(ميزان الحكمه / ج ٧، ٣٣٨ - ترغيب / ج ٣، ٥١٥)

غيبت آن است كه آنچه در برادر دينى تو است ، از آن سخن گوئى كه اگر راست گفته باشى غيبت او را كرده اى و اگر دروغ گفته باشى به وى بهتان زده اى

پس غيبت و سخن چينى و بهتان صفاتى هستند كه در شر و بدى به هم نزديك اند.

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

كذب من زعم انه من حلال و هوياءكل لحوم الناس بالغيبة

(بحار / ج ٧٢، ٢٥٩)

دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند حلال زاده است ، در حالى كه گوشت مردم را با غيبت آنان مى خورد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من اغتاب مسلما او مسلمة لم يقبل الله صلاته ولا صيامه اربعين يوما و ليلة الا اءن يغفرله صاحبه

(بحار / ج ٧٢، ٢٥٩)

هر كس مرد يا زن مسلمانى را غيبت نمايد، خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمى كند مگر اينكه صاحب غيبت وى را ببخشد.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اءلا و من يطول على اءخيه فى غيبة سمعها فيه فيردها عنه رد الله عنه اءلف باب من السوء فى الدنيا والاخرة فان هو لم يردها و هو قادر على ردها كان عليه كوزرمن اغتابه سبعين مرة

(بحار / ج ٧٢، ٢٤٧)

آگاه باشيد هر كس در گوش دادن به غيبت برادران مومن ، بردبارى نشان دهد و از آن مانع بشود، خداوند هزار در از درهاى بدى را در دنيا و آخرت از وى برمى گرداند و اگر از آن (غيبت) جلوگيرى ننمايد، در حالى كه قدرت بر رد آن نيز دارد؛ هفتاد بار گناه غيبت كننده بر او خواهد بود.

٤ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من بهت مومنا او مومنة اءو قال ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل من نار.

(بحار / ج ٧٢، ١٩٤)

هر كس به مرد و زن مومن ، بهتان بزند، يا آنچه كه در او نيست درباره اش بگويد؛ خداوند متعال در روز قيامت او را در ميان تلى از آتش ، نگه مى دارد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

.

الغيبة تاءكل الحسانت كما تاءكل النار الحطب

(مكاسب شيخ انصارى (ره) - باب غيبت / ٤٠)

غيبت كردن ، اعمال نيك انسان را مى خورد، چنانكه آتش هيزم را مى سوزاند.

٦ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هر كس مسلمانى را غيبت كند و درباره آنچه كه (از عيب) در اوست چيزى بگويد، او از ولايت خداوند عزوجل خارج شده و در ولايت شيطان داخل مى شود.

٧ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

من باهت مومنا اءو مومنة بما ليس فيهما حبسه الله يوم القيامة فى طينة خبال

(بحار / ج ٧٢، ١٩٤)

هر كس به مرد يا زن مومن بهتان زند، و آنچه در او نيست بر وى ببندد، خداوند روز قيامت وى را در گل سرشته به زردابه دوزخيان ، حبس و زندانى كند.

٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اذا اتهم المومن اءخاه انمات الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء.

(بحار / ج ٧٢، ١٩٨)

هر كس برادر مومن خود را متهم سازد، ايمان در قلب وى ذوب مى شود، چنانكه نمك در آب ذوب مى شود.

در حرام بودن غيبت فرقى نيست كه انسان خود غيبت كند يا به غيبت ديگران گوش دهد، زيرا كه گوش دادن به غيبت نيز، مانند خود غيبت كردن حرام است ، و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از غيبت كردن و گوش دادن به آن ، نهى فرموده است

مواردى كه غيبت جايز است

چند مورد از حرمت غيبت ، استثناء شده است و اينها مواردى است كه داراى مصلحت شرعى است و روايات به چند مورد از آنها تصريح كرده است :

اول - فاسقى كه آشكارا معصيت مى كند.

دوم - تظلم و اظهار ظلم مظلوم (و غيبت كردن) پشت سر كسى كه به او ظلم كرده ، براى احقاق حق خود.

سوم - نصيحت و خيرخواهى كسى كه در ازدواج با شريك شدن ، مورد مشورت قرار گرفته ، جايز است ، تا حقيقت روشن شود و مشورت كننده ، بدون آگاهى در دام نيافتد.

چه بسيارند افرد با وقار، كه هنگام مشورت از خيرخواهى خوددارى و كوتاهى مى كنند، در حالى كه اسلام در چنين مواردى غيبت را جايز دانسته است اين گونه افراد در جاهاى حرام ، غيبت را جايز مى دانند، ولى در اين نوع موارد، كه اسلام اجازه داده است ، اظهار حقيقت را حرام مى دانند. گويا كه اينان ماءمورند با دستورات و اوامر دين مخالفت ورزند. پناه بر خدا از انحراف

كفاره غيبت

كفاره غيبت ، عبارت از توبه بين خود و خداوند متعال و عذرخواهى از شخص غيبت شده مى باشد، بشرط اينكه مفسده اى بر اين عذرخواهى مترتب نشود. اما هرگاه از مفسده بترسد يا فرد غيبت شده مرده باشد، بايد براى وى ، استغفار و طلب آمرزش نمايد.

دشمنى و كينه اى كه از سخن چينى يا از غيبت ، بين دو نفر سرچشمه مى گيرد، گاهى موجب پيدايش عداوت بين دوستان و نزديكان در يك جامعه مى گردد، در نتيجه باعث جدائى بين دستجات و گروهها و تقسيم آنها به دستجات كوچكتر مى شود، و اصلاح بين مردم اينگونه مفاسد را از بين خواهد برد، كه در صورت ادامه و بقاى آن ، جامعه از يك زشتى و شربه زشتى ديگرى كشيده خواهد شد.

چنانكه در قرآن كريم آمده است :

( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ .)

(حجرات / ١٠)

همانا مومنين با يكديگر برادرند، پس بين برادران خود اصلاح كنيد.

و در جاى ديگر از قرآن مى فرمايد:

( إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّـهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ ) (هود / ٨٨)

من (هودعليه‌السلام ) اراده اى جز اصلاح ندارم به اندازه اى كه توان دارم و برايم موفقيتى نيست مگر از جانب خدا، به او توكل نموده و به سوى او بازگشت مى كنم

بنابراين خيرانديشى و اصلاح بين مردم هنگامى است كه شخص اصلاح دهنده خود فرد صالحى باشد، كه از خود شروع نموده و بعد از خودسازى و تهذيب خويشتن به ديگران بپردازد، و در اصلاح آنان قدم بردارد.

لذا ملاحظه مى شود كه در قرآن كريم ماده صلاح و اصلاح بيش از يكصد و هفتاد بار تكرار گرديده است چنانكه جمله الذين آمنوا و عملوا الصالحات بيش از پنجاه مورد تكرار شده است رمز آن هم اين است كه اگر كسى خود را به آداب حسنه مودب نسازد قادر به تاءديب و اصلاح ديگران نخواهد بود. خويشتن را اصلاح نكند، نمى تواند در ديگران موثر واقع بشود. قرآن كريم بسيارى از پيامبران الهىعليهم‌السلام را به خير انديشى توصيف كرده ، چنانكه درباره پيامبر بزرگ خدا ابراهيمعليه‌السلام فرموده است :

( وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ ۚوَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖوَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ) (بقره / ١٣٠)

همانا ما او (ابراهيم) را در دنيا برگزيديم و در آخرت نيز او از صالحين و شايستگان خواهد بود.

و درباره حضرت يحيىعليه‌السلام فرموده :

( أَنَّ اللَّـهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَىٰ مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ .)

(آل عمران / ٣٩)

همانا خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد (كسى) كه كلمه خدا (مسيحعليه‌السلام ) را تصديق مى كند و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سركش بركنار، و پيامبر و از صالحان است

و درباره حضرت عيسىعليه‌السلام فرموده :

( وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ .)

(آل عمران / ٤٦)

و (عيسىعليه‌السلام ) در گهواره و در پيرى و بزرگى با مردم سخن خواهد گفت و از نيكان و صالحان خواهد بود.

و درباره زكرياعليه‌السلام و يحيىعليه‌السلام و عيسىعليه‌السلام و الياسعليه‌السلام فرموده :( وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلْيَاسَ ۖكُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ .)

(انعام / ٨٥)

(بياد آور) زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همگى از صالحان بودند.

و درباره اسحاقعليه‌السلام و يعقوبعليه‌السلام فرموده :

( وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً ۖوَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ .)

(انبياء / ٧٢)

و به او (ابراهيمعليه‌السلام بعد از اسماعيل ، اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه را از شايستگان قرار داديم

و درباره اسماعيل و ادريس و ذاالكفل عليهم السلام فرموده :

( وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ ۖكُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ ﴿ ٨٥ ﴾ وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا ۖإِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ .)

(انبياء / ٨٦)

(و بياد آور) اسماعيل و ادريس و ذاللكفل را كه جملگى از صابران بودند و همه را در رحمت خود داخل كرديم ، زيرا كه آنها از صالحان بودند.