آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام0%

آداب معاشرت در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب معاشرت در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد حسين الجلالى
گروه: مشاهدات: 24930
دانلود: 3003

توضیحات:

آداب معاشرت در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24930 / دانلود: 3003
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مراتب اصلاح بين مردم

مراتب اصلاح بين مردم زياد است و هر چقدر وسيعتر باشد، سود آن نيز بيشتر خواهد بود و هر مقدار سريعتر انجام پذيرد مؤ ثرتر مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَالرَّسُولِ ۖفَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ ).

(انفال / ١)

از خدا بترسيد و در ميان خود اصلاح نمائيد.

بنابراين اصلاح ذات البين يكى از ارزشهاى بزرگ اسلامى است چه بين افراد يك جامعه و يا بين گروههاى مختلف باشد، چنانكه در آيه شريفه آمده است :

( َإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا... إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ .)

(حجرات / ١٠)

و هرگاه دو گروه از مومنين با يكديگر كارزار و جنگ كنند، بين آنان را صلح دهيد...

همانا مومنين با يكديگر برادرند، پس در بين آنها اصلاح نموده و از خدا بترسيد شايد كه مورد رحمت خدا قرار بگيريد.

دين اسلام ، بر نگهدارى و حفظ زبان از بدگوئى ، اسائه ادب و غيبت و سخن چينى و تهمت زدن ، تاءكيد فراوان دارد، زيرا كه صفات فوق ، در شر آفرينى و ايجاد فساد نقش مشترك دارند و اسلام با توجه به اختلاف مردم در قوميت ها و نژادها و حسب و نسبها به اصلاح بين مردم فرمان مى هد، زيرا كه اصلاح دادن يك هدف انسانى و وظيفه هر انسان است چقدر زيباست بيان خداوند متعال كه مى فرمايد:

( لَّا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا ) ﴿ (نساء / ١۱٤)

در بسيارى از راز گفتن ها و سخنان در گوشى آنان خبرى نيست مگر كسى كه فرمان به صدقه يا كار پسنديده يا اصلاح بين مردم دهد و هر كس چنين كارى را براى جلب رضاى خدا انجام دهد، پاداش بزرگى به او خواهم داد.

سوگند و عهد و پيمان در اسلام

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّـهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّـهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ﴿ ٩١ ﴾ وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا)

(نحل / ٩١)

هرگاه با خدا عهد و پيمان بستيد، به عهد او وفا كنيد، و سوگندهاى خود را بعد از استوار ساختن نقض نكنيد در حالى كه خدا را بر خود كفيل و ضامن قرار داده ايد، خداوند از آنچه مى كنيد آگاه است و مانند زنى نباشيد كه پشم هاى بافته خود را بعد از استحكام وا مى تابيد.

اساس زندگى جامعه با سعادت ، وابسته به اطمينان افراد آن جامعه به يكديگر است ، زيرا سعادت افراد و ملتها بستگى به درجه اعتماد در گفتار و كردار و وعده ها و پيمان ها دارد و اعتماد در هر جامعه عبارت از وثوق و اطمينان و امنيت آن جامعه است چنانكه در لغت وقتى گفته مى شود: وثق به يعنى به او اطمينان و آرامش قلب دارد. معناى لفظ موثق همان امانتدارى است كه بر آن پيمان موكد نيز اطلاق مى گردد مانند لفظ ميثاق

در قرآن كريم كلمه ميثاق كه به معناى عهد است تكرار گرديده است و مراد از آن عهدى است كه براى انسان وفاى به آن ، لازم است

چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد:

( الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّـهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ........ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ) .

(رعد / ٢٠)

آنها كه به عهد الهى وفا مى كنند و پيمان را نمى شكنند... پايان نيك در سراى ديگر از آن آنهاست

بهترين و سالمترين وسيله براى حل اختلافات و منازعات بين افراد و ملتها و دولتها، عهد و پيمانهاى معتبر است براستى كه اسلام به همه پيمانهائى كه بين افراد رابطه ايجاد مى كند، احترام شايانى قائل است ، و از آنجائى كه مصلحت اسلام و مسلمين با پيمانها حفظ مى گردد لذا در قرآن دستور به اجراى آن داده است ، آنها كه مى فرمايد:

( وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ ۖإِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا .)

(اسراء / ٣٤)

و به عهد خود وفا كنيد كه از عهد و پيمان سوال مى شود.

و در جاى ديگر مى فرمايد:

( وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ) (مؤ منون / ٨)

(مؤ منين) كسانى اند كه امانتها و عهدهاى خود را مراعات مى كنند.

بلكه قرآن پيمان شكنى را يكنوع ضعف و زبونى و حقارت روحى مى شمارد، مانند زنى كه بافته هاى ريسيده خود را پس از استحكام وا مى كند. چنانكه در آيه ١٩ سوره نحل آمده و قبلا به آن اشاره شد. بالاتر از اين نكته ، اسلام تاءكيد دارد كه پيمان شكنى ، خروج از حقيقت انسانيت است لذا قرآن كريم مى فرمايد:

( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّـهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ) (انفال / ٥٥)

همانا بدترين جنبندگان نزد خدا، كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند، پس آنان ايمان نخواهند آورد، كسانى كه هرگاه با آنها پيمان بستى ، هر بار پيمان خود را مى شكنند و از اين كار پرهيز ندارند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان خود با كفار و مشركين ، عهد و پيمانهاى زيادى بستند كه غرض از آنها، نشر دعوت اسلام بود، و در بسيارى از موارد، اينگونه پيمانها به گرفتن جزيه يا قبول اسلام و احيانا منجربه جنگ مى شد و آن هم بخاطر پيمان شكنى كفار بود كه در اين حالت مسلمانها طبيعتا راهى جز جنگ با كفار نداشتند. چنانكه قرآن مى فرمايد:

( وَإِن نَّكَثُوا أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ ۙإِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ ) (توبه / ١٢)

و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش ، نقض كرده و آئين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد، چرا كه آنها پيمان ندارند، شايد از اين پيمان شكنى دست بردارند.

قسم و معناى آن

مراد از قسم ، آن سوگندى است كه احتمال موافقت و مخالفت با آن در آينده وجود دارد. و عرفا قسم با هر چيزى كه نزد انسان با ارزش باشد محقق مى گردد. پس گاهى انسان به جان خويش ، يا جان عزيزان و يا شرف خود قسم ياد مى كند. اما سوگند شرعى جز با نام خداى متعال محقق نمى شود، و بخاطر همين است كه قسم خوردن غير ضرورى به نام خدا، مكروه است زيرا كه باعث بى احترامى به نام مقدس خداوند است

خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

( وَلَا تَجْعَلُوا اللَّـهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ ) (بقره / ٢٢٤)

خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد.

علت آن ، اين است كه قسم خوردن بيجا تابع فقدان اعتماد و بى شخصيتى انسان است ، و قسم خوردن براى انسان راستگو ضرورتى ندارد زيرا كه او به گفته خود اطمينان دارد چه مردم همه او را راستگو پندارند يا دروغگو. اما كسى كه در خويشتن احساس ضعف مى كند، تلاش مى ورزد كه با سوگند و شاهد و مانند آن ، ضعف خود را جبران نمايد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لاتحلفوا بالله صادقين ولا كاذبين

(وسائل / ج ١٦، ١١٦)

هيچ گاه به خدا سوگند ياد نكنيد چه راست باشد يا دروغ

و نيز فرمود:

ان ادعى عليك مال ولم يكن له عليك فاراد ان يحلفك فان بلغ مقداره ثلثين درهما فاعطه ولا تحلف و ان كان اكثر من ذلك فاحلف ولا تعطه

(وسائل / ج ١٦، ١٤٣)

اگر كسى بر عليه تو مالى را ادعا كرد و شاهد يا سندى ندارد و خواست كه تو را قسم دهد، اگر مبلغ آن مال به سى درهم مى رسد، قسم نخور و به او بده و اگر از سى درهم بيشتر باشد قسم بخور و چيزى به او نده

امامعليه‌السلام در اين بيان خود، اشاره دارد كه قسم خوردن در حال ناچارى اشكال ندارد، چنانچه در اثبات حق و نجات دادن نفس محترمه چنين است

اقسام سوگند

اول - سوگندهاى بيهوده : و آن عبارت از سوگند بدون قصد است بخاطر عادت زبان به آن ، چه مربوط به گذشته باشد يا آينده اين نوع قسم ها شرعا اثرى ندارد زيرا كه خداوند ميفرمايد:

( لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّـهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ )

(بقره / ٢٢٥)

خداوند شما را بخاطر سوگندهائى كه بدون توجه و بيهوده ياد مى كنيد، مؤ اخذه نمى كند.

از امام صادقعليه‌السلام درباره اين آيه شريفه ، سوال شد فرمودند:

هو لا والله و بلى والله و كلا والله لايعقد.

(وسائل / ج ١٦، ١١٤)

قسمهاى بيهوده عبارت است از گفتن لا والله و بلى و الله و كلا والله كه قسم با آنها منعقد نمى شود.(٢٧)

و در حديث ديگر از امام صادقعليه‌السلام وارد شده كه فرمودند:

ان جماعة حلف بعضهم اءن لاينام فى الليلاءبدا و حلف آخر اءن لايفطر فى اليوم اءبدا و ثالث اءن لا ينكح اءبدا... فصعد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على المنبر ثم قال : مابال اءقوام يحرمون على اءنفسهم الطيبات اءلا اءنى اءنام بالليل و اءنكح و اءفطر فى النهار فمن رغب عن سنتى فليس منى ، فقام هولاء فقالوا: يا رسول الله ! قد حلفنا على ذلك فاءنزل الله : لايؤ اخذكم الله باللغو فى اءيمانكم

(وسائل / ج ١٦، ١٤٨)

گروهى قسم ياد كردند كه شب را ابدا نخوابند و گروهى ديگر قسم ياد كردند كه در روز چيزى نخورند (روزه بگيرند) و دسته سوم قسم ياد نمودند كه هيچگاه ازواج نكنند... اين خبر به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد به بالاى منبر رفت سپس فرمود: چرا گروهى چيزهاى پاكيزه را بر خود حرام مى كنند؟! آگاه باشيد كه من خود شب را مى خوابم و ازدواج مى كنم ، و در روز غذا مى خورم (هميشه روزه نيستم) پس هر كس از روش من اعراض و دورى كند، از من نخواهد بود. در اين هنگام آن عده از جا برخاستند و عرض كردند: يا رسول الله ما بر اين كارها قسم خورده ايم چه بايد بكنيم ؟ در اين مورد اين آيه شريفه نازل شد: خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بدون توجه و بيهوده ، مواخذه نمى كند.

دوم - سوگند دروغ : و آن عبارت از قسم دروغ عمدى نسبت به گذشته است(٢٨) چنانكه در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است :

اليمين الغموس ينتظربها اءربعين ليلة

(وسائل / ج ١٦، ١٤٦)

قسم دروغ تا چهل شب ، مهلت داده مى شود (كه صاحبش توبه نمايد و جبران كند.)

و در حديث ديگر از امام باقرعليه‌السلام وارد شده است كه فرمود:

ان فى كتاب علىعليه‌السلام : ان اليمين الكاذبة و قطيعة الرحم تذران الديار بلاقع من اءهلها و تثقل الرحم يعنى انقطاع النسل

(وسائل / ج ١٦، ١٤٤)

در كتاب علىعليه‌السلام آمده است كه : قسم دروغ ، و ترك صله رحم آبادى ها را ويران و اهل آن را هلاك مى سازد و رحم را سنگين مى كند يعنى نسل را قطع مى كند.

قسم دروغ باعث از بين رفتن اطمينان در جامعه مى گردد كه اساس زندگى و نظام اجتماع به آن بستگى دارد و هنگاميكه اطمينان در خانواده و جامعه از ميان برود، آبادى ها ويران مى گردد.

سوم - قسم دادن ديگران : و آن عبارت از اين است كه شخصى ، ديگرى را براى انجام كارى سوگند دهد و بر چنين قسمى اثر، بار نمى شود. مانند اينكه به دوستت بگوئى : بخدا سوگند كه حتما بايد بخورى كه بر قسم خورنده چيزى (تكليفى) نيست زيرا كه اين سوگند درباره ديگرى است و همچنين بر شخص قسم داده شده چيزى (تكليفى) نيست چون او نيز سوگند نخورده است

و در حديثى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است :

عن اءبى عبداللهعليه‌السلام قال : سئل عن الرجليقسم على اخيه قالععن ليس عليه شيى ء انما اءراد اكرامه

(وسائل / ج ١٦، ٢٠٩)

از امام صادقعليه‌السلام درباره مردى كه به برادر دينى اش قسم مى دهد، سوال شد كه حكمش چيست ؟ فرمودند: چيزى (تكليفى) بر او نيست زيرا كه او قصد احترام برادر (دينى) خود را دارد (نه قسم دادن حقيقى .)

چهارم - قسم راست : و آن عبارت از همان قسم معتبر شرعى است كه در فقه اسلامى داراى شروط زير است :

١ - سوگند شرعى بجز نام خدا منعقد نمى شود. اگر چه غير خدا موجود بزرگى باشد. پس بنام پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يا ائمه طاهرين يا كعبه و مانند آن منعقد نمى گردد.

٢ - قسم خورنده ، بايد مكلف و داراى قصد و با اختيار سوگند ياد كند.

٣ - لازم است آنچه كه انسان براى آن قسم ياد مى كند، مباح باشد و طرف عكس آن ، رجحان و ترجيح نداشته باشد پس قسم خوردن بر ترك واجب و انجام مكروه و حرام ، صحيح نيست

٤ - بايد سوگند نسبت به آينده باشد زيرا سوگند خوردن نسبت به گذشته منعقد نمى گردد و اگر شخصى سوگند راست خود را نقض نمايد، بايد كفاره بدهد و كفاره آن يكى از سه چيز است : سير كردن ده نفر بيچاره و فقير، يا پوشانيدن آن با لباس ، يا بجا آوردن سه روز روزه پى در پى

و احتمال دارد در بعضى سوگندها كفاره نباشد مانند جائى كه شخص هنگام قسم خوردن ، لفظ انشاء الله (اگر خدا بخواهد) بگويد، كه در اين صورت سوگند (حقيقى) منعقد نمى گردد. چنانكه علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من استثنى فى اليمين فلا حنث ولا كفارة

(وسائل / ج ١٦، ١٨٨)

كسى كه در سوگند خوردن استثناء نمايد (مانند گفتن انشاء الله) او قسم خود را شكسته است و كفاره هم ندارد.

و همچنين براى پدر و شوهر حق شكستن قسم وجود دارد چنانكه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميفرمايد:

لايمين للولد مع والده ولا للمرئة مع زوجها ولا للمملوك مع مولاه ولا نذر فى معصية ولا يمين فى قطيعة

(وسائل / ج ١٦، ١٥٦)

سوگند فرزند نسبت به پدر و سوگند زن نسبت به شوهر و سوگند برده نسبت به مولاى خويش اثر ندارد و نذر در معصيت و قسم در قطع رحم ، منعقد نمى گردد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

لم ينقضوا قوم عهدالله و عهد رسوله الا سلط الله عليهم عدوهم و اءخذ ما فى اءيديهم

(وسائل / ج ١٦، ٥١٢)

هيچ قوم و گروهى عهد خدا و پيامبر او را نشكستند، مگر اينكه خداوند دشمنان آنان را بر آنها مسلط گردانيد و نعمتهاى آنها را از دستشان گرفت

اسلام در وفا كردن به سوگند، و عهد و نذر، تاءكيد فراوان دارد زيرا اينها پشتوانه و روابط مطمئن بين افراد و ملتها است و تكيه گاه زندگى اجتماعى سعادتمند محسوب مى گردد چون عهد بستن با خدا به تمام اقسامش اگر با لفظ صريح و با قصد و اختيار باشد براى انسان الزام آور است و وفاى به آن لازم مى باشد مانند اينكه بگويد: با خدا عهد مى بندم كه اگر مريضيم بهبودى يابد به فقير صدقه بدهم و همچنين هنگامى كه اين عهد را با صيغه نذر ابراز كند. مثل اينكه بگويد: لله على كذا نذر مى كنم كه اگر چنين شود چنان كنم (مثلا يكروز روزه بگيرم) يا آن را با صيغه قسم بنام خداوند متعال يا بيكى از صفات مخصوص او ابراز نمايد مثل اينكه بگويد: والله لا فعل كذا بخدا قسم كه چنين خواهم كرد يا بربى لا فعل كذا به پروردگارم سوگند كه چنين خواهم كرد.

و اگر با خدا عهد ببندد و وفا ننمايد، بر وى كفاره واجب مى شود و آن يكى از سه چيز است :

١ - غذا دادن ده مسكين و فقير.

٢ - پوشاندن آنها.

٣ - در صورت نداشتن قدرت مالى سه روز روزه بگيرد.

و اگر خطا يا فراموش و غفلت نمود، چيزى بر او نيست و چون امروزه نذر شايع و فراوان است ، لازم است به اهم احكام و مسائل آن اشاره بشود.

نذر شرعى و احكام آن

نذر شرعى عبارت است از ملتزم شدن به انجام يا ترك كار مقدور در برابر خداوند متعال مثل اينكه نذر كند؛ يكى از دوستان مومن را زيارت كند، يا مثلا سيگار را ترك نمايد يا در روز معين روزه بگيرد يا مبلغ معينى به فقراء كمك كند. كه در همه اين موارد، وفاى به نذر واجب است و اگر مخالفت كرد، كفاره بر او واجب مى گردد. و لازم است كه مورد نذر، عقلا مقدور انسان بوده و شرعا نيز راجح و انجام آن بهتر از تركش باشد. پس نذر به انجام دادن حرام يا مكروه ، صحيح نمى باشد.

چند مساءله

١ - هرگاه كارى هنگام نذر يا قسم يا عهد مقدور انسان بوده و بعد از آن ، ناممكن يا مشكل بشود، وفاى به آن واجب نيست و كفاره هم ندارد.

٢ - نذر و سوگند فرزند با منع پدر و مادر و همچنين نذر و سوگند زن با منع شوهر، منعقد نمى گردد و عمل به آن واجب نيست و كفاره هم ندارد.

٢ - نذر و سوگند فرزند با منع پدر و مادر و همچنين نذر و سوگند زن با منع شوهر، منعقد نمى گردد و عمل به آن واجب نيست و كفاره هم ندارد.

٣ - نذر نسبت به ديگران صحيح نيست چنانكه گاهى بعضى افراد نذر مى كنند كه دختر خود را به سيد بدهند كه اينگونه نذرها صحيح نمى باشد و بر دختر هم وفاى به آن ، واجب نيست ، بلكه او آزاد است (قبول بكند يا نكند) و خلاصه آنكه نذر نوعى معاهده با خداوند سبحان است كه اگر شروط آن محقق شد، وفاى به آن واجب است و هرگاه با آن مخالفت كند، كفاره بر او واجب مى شود، كه اين خود نوعى از مجازات و كيفر است تا بلكه شخص از پيمان شكنى برگشته و ملتزم به عهد و پيمانهاى خود بشود.

ارزش امانتدارى در اسلام

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ) (انفال / ٢٧)

اى كسانيكه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر و امانتهاى خود، خيانت نورزيد در حاليكه شما (زشتى خيانت را بخوبى) مى دانيد.

يكى از بزرگترين راههاى پيشرفت و ترقى هر جامعه ، امانتدارى آن است و كسى كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد و كسيكه ايمان ندارد، خيرى در وجود او نمى باشد. نه براى خود و نه براى ملت و وطن زيرا كه امانتدارى موجب اطمينان جامعه و ساختن افراد آن است و طبيعى است كه مراتب امانتدارى به اختلاف مرتبه اطمينان و مسئوليت افراد بستگى دارد. پس امانت رؤ سا و كارفرمايان عبارت از انجام وظايف خويش در قبال ملت و كشور مى باشد. و همچنين براى وزير و مدير و كارفرما لازم است كه در انجام وظيفه خود بنحو احسن امين باشند و بر هر مسئولى لازم است كه بر مصالح مردم و كشور خود دقيق و هشيار باشد و هر كس امانت و پستى را بعهده مى گيرد بايد وظيفه خود را به نيكى انجام دهد و بين امانت كوچك و بزرگ فرقى نمى باشد و حكم اسلام در همه آنها يكسان است

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

عليكم باءداء الاءمانة فوالذى بعث محمداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالحق نبيا لو اءن قاتل اءبى الحسين ابن علىعليه‌السلام ائتمننيعلى السيف الذى قتله به لاءديته اليه

(بحار / ج ٧٢، ١١٤)

بر شما باد به اداى امانت قسم به خداوندى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حق به پيامبرى برانگيخت ، اگر قاتل پدرم حسين بن علىعليه‌السلام شمشيرى را كه با آن پدرم را شهيد كرده پيش من امانت گذارد، البته آن را به او برمى گردانم

و اين نوع سخت گيرى و تاءكيد از امام مسلمين بر اداى امانت ، براى هشدار به اين است كه هدف شهادت امام حسينعليه‌السلام براى تطبيق اسلام با تمام بندها و جزئيات آن بوده است ؛ كه يكى از آنها اداى امانات است و ديدگاه اسلام در مورد خيانت به امانت از اين مطلب روشن مى شود كه خيانت ، بدترين صفتى است كه جامعه بوسيله آن ، شكاف برمى دارد و نظام آن مختل مى گردد. و در واقع خيانت يكنوع هرج و مرج و سقوط در سراشيبى است كه چيزى مضرتر از آن ، بر مردم و ملت وجود ندارد. زيرا كه خيانت مستلزم از بين رفتن مسئوليتها در جامعه مى گردد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا ) (نساء / ٥٨)

خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آن ، برگردانيد.

و در جاى ديگر مى فرمايد:

( إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا .)

(نساء / ١٠٧)

همانا خداوند افراد خيانت پيشه گنه كار را دوست ندارد.

دزدى و اثرات زيانبار آن

دزدى از خطرناكترين خيانتهائى است كه امنيت عمومى و نظام جامعه را تهديد مى كند و بخاطر همين است كه بايد با شديدترين كيفر و مجازات با آن مبارزه گردد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللَّـهِ ۗوَاللَّـهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿ ٣٨ ﴾ فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّـهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ ۗإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (مائده / ٣٩ - ٣٨)

دست مرد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند، به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد و خداوند توانا و حكيم است اما كسى كه پس از ستم كردن ، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه وى را مى پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است

سرقت به مفهوم عرفى آن ، به حالات گوناگونى شامل مى گردد. گاهى سارق يك كودك يا ديوانه است و گاهى مورد سرقت ، مال اندك بى ارزشى است و گاهى سرقت علنى (غصب است) و گاهى اختلاس از يك حساب و محل درآمد خاص است در هيچيك از اين موارد، حكم سرقت (قطع دست) شرعا جارى نمى شود بلكه اينگونه موارد از غصب يا اختلاس محسوب مى شود و هر يك از ايندو شرعا احكام بخصوصى دارد كه مقتضاى تاءديب و تعزير مى گردد و اما سرقتى كه موجب حد شرعى است عبارت از دزدى مال پوششدار با آگاهى و دشمنى مى باشد.

بنابراين در تحقق مفهوم سرقت ، لازم است كه مال محفوظ باشد و مالكش آن را بخاطر هدفى در جاى خاصى از ديد ديگران پنهان كرده باشد مثل گذاشتن پول در صندوق مفهوم سرقت شرعا همين است و اين جرم اجتماعى و گناه اخلاقى از بارزترين موارد خيانت است كه اگر قانون درباره آن سهل انگارى نمايد، منجربه سرايت و شيوع آن در جامعه مى گردد زيرا كه دزدى از كوتاهترين راهها براى به چنگ آوردن اموال مردم است و مستلزم از بين رفتن امنيت در جامعه مى باشد لذا دزدى يك گناه خطرناكى است كه بايد با آن مبارزه كرد و چه چيزى موثرتر و نسبت به طمع هاى بيجا، كوبنده تر از بريدن انگشت دست است ؟! البته اين جزا و حكم ، در صورتى است كه همه شرايط آن موجود باشد و در صورت موجود نشدن همه شرايط دزدى ، تعزير و تنبيه موثرترين راه است

در حديث آمده است : كودكى را كه دزدى كرده بود به محضر اميرالمومنينعليه‌السلام آوردند حضرت امر فرمود كه انگشتان وى را به سنگ ماليدند تا خون از آنها جارى شد. بعد از مدتى دوباره او را پيش آن حضرت آوردند كه دزدى كرده بود، دستور داد كه به انگشتانش نيشتر زدند و بعد از مدتى بار سوم او را آوردند كه باز دزدى كرده بود، دستور دادند كه سر انگشتان وى را قطع كردند.(٢٩)

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود:

ليس على الطرار والمختلس قطع لاءنها دعارة معلنة ولكن يقطع من ياءخذ و يخفى

(وسائل / ج ١٨، ٥٠٤)

دست جيب بر و اختلاس كننده بريده نمى شود زيرا دزدى اينها علنى و آشكار است اما اگر كسى مخفيانه دزدى كند انگشتانش قطع مى گردد.

و امام باقرعليه‌السلام فرمود:

لايقطع الا من نقب بيتا اءو كسر قفلا.

(وسائل / ج ١٨، ٥١٠)

انگشتان دزد قطع نمى شود مگر اينكه منزلى را سوراخ كند و قفلى را بشكند.

و در حديث ديگر از يكى از صادقينعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

لايقطع السارق حتى يقر بالسرقة مرتين فان رجع ضمن السرقة ولم يقطع اذا لم يكن له شهود.

(وسائل / ج ١٨، ٤٨٧)

انگشتان دزد قطع نمى شود مگر آنكه دوبار به دزدى اقرار كند و اگر از اقرار خويش برگردد، ضامن مال است ولى انگشتانش قطع نمى شود و اين در صورتى است كه (بازگشت از اقرارش) مخالف سخن شهود نباشد.

نيز امام صادقعليه‌السلام درباره مردى كه دزدى كرده بود فرمود:

ان الاءشل اذا سرق قطعت يمينه على كل حال شلاء كانت او صحيحة فان عاد فسرق قطعت رجله اليسرى فان عاد خلد فى السجن و اجرى عليه من بيت المال و كف عن الناس

(وسائل / ج ١٨، ٥٠٢)

فرد مفلوج و زمين گير اگر دزدى كند، دستش قطع مى گردد چه دستش فلج باشد يا سالم و اگر دوباره مرتكب شود، پاى چپش قطع مى گردد و اگر بار سوم نيز مرتكب دزدى شود، زندانى ابد مى شود و مخارج وى از بيت المال داده مى شود تا (شر) او از سر مردم كوتاه گردد.

امام صادقعليه‌السلام درباره بچه اى كه دزدى كرده بود فرمود:

يكبار يا دوبار بخشوده مى شود و در بار سوم تعزير و تنبيه مى گردد.

در حديث ديگرى سماعة از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود:

من سرق خلسة خلسها لم يقطع و لكن يضرب ضربا شديدا.

(وسائل / ج ١٨، ٥٠٣)

هر كس چيزى را با حيله و نيرنگ بدزدد دستش قطع نمى شود ولى بشدت او را مى زنند.

موجب قطع دست ، جمع شدن سه شرط است :

١ - شكستن حرز بطور پنهانى و حرز آن است كه بوسيله قفل كردن با بستن يا دفن كردن كه دسترسى به آن براى غير مالك ممكن نباشد و اگر چنين نشود به اتفاق نظر (فقهاى اسلام) دستش قطع نمى شود. و اگر دزدى علنى باشد غصب است نه دزدى

٢ - مال دزديده شده به حد نصاب برسد و آن يك چهارم دينار از طلاى خالص سكه دار به سكه رايج كشور است

٣ - شبهه اى در ميان نباشد مثل اينكه شكل دو صندوق به يكديگر شبيه باشد، زيرا كه شبهه حدود را دفع مى كند. حديث ذيل به روشنى حدود دزدى را بيان مى كند:

محمد بن مسلم مى گويد: به اءبى عبداللهعليه‌السلام (امام صادق) عرض كردم : در ازاى سرقت چه مبلغى دست دزد بريده مى شود؟ فرمود: يك چهارم دينار. گفتم : در ازاى سرقت دو درهم ؟ فرمود: در ازاى سرقت يك چهارم دينار به هر چند دينار كه برسد (يعنى به يك چهارم دينار كه رسيد دست قطع مى شود اگر چه بيشتر از آن دزدى كند) گفتم : آيا اگر كسى كمتر از يك چهارم دينار دزدى كند، هنگام دزدى ، عنوان دزد بر او صدق مى كند؟ و آيا واقعا او در پيشگاه خدا دزد است ؟

فرمود: هر كس چيزى از مسلمانى بدزدد كه آن را در پوشش و در حرز قرار داده بود، نام دزد بر او صادق است و در پيشگاه خدا نيز دزد محسوب مى گردد ولى دستش قطع نمى شود جز در يك چهارم دينار و بالاتر از آن و اگر بنا بود در كمتر از يك چهارم دينار دست دزد بريده شود، آنگاه تو اكثر و بيشتر مردم را دست بريده مى يافتى

(وسائل / ج ١٨، ٤٨٢)

علتش اين است كه همچنانكه عموم حكم دزدى در قرآن در مورد ديوانه و كودك تخصيص

۹

حق و حقيقت و گرايش به آن

من اءحب بقاء الظالمين فقد اءحب اءن يعصى الله ان الله تبارك و تعالى حمد نفسه على هلاك الظلمة فقال : فقطع دابرالقوم الذين ظلموا و الحمدلله رب العالمين (انعام / ٤٥.)

(ميزان الحكمة / ج ٥، ٦٠٦ به نقل از بحار / ج ٧٥، ٣٢٢ با اندك تفاوت)

كسى كه زنده ماندن ظالمان را دوست دارد، همانا دوست داشتند كه نافرمانى و معصيت خدا را انجام دهد. خداوند متعال خود را بخاطر هلاك ساختن ستمگران ستوده و مى فرمايد:

و دنباله (زندگى) جمعيتى كه ستم كرده بودند قطع شد و ستايش مخصوص خداوند، پروردگار جهانيان است

توبه از ظلم ، مراتب مختلفى دارد كه همه آنها را اين كلام امام علىعليه‌السلام شامل مى گردد كه فرمود:

اءلا و ان الظلم ثلاثة فظلم لايغفر و ظلم لايترك و ظلم مغفور لايطلب فاءما الظلم الذى لايغفر فالشرك بالله ، قال الله سبحانه : ان الله لايغفر اءن يشرك به و اءما الظلم الذى يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و اءما الظلم الذى لايترك فظلم العباد بعضهم بعضا.

(ميزان الحكمة / ج ٥، ٦٠١ - اصول كافى / ج ٢، ٣٣١ با اندك تفاوت)

بدانيد كه ظلم بر سه قسم است :

١ - ظلمى كه بخشوده نمى شود.

٢ - ظلمى كه صاحب آن رها نمى شود.

٣ - و ظلمى كه بخشوده مى شود و بازخواست نمى گردد.

اما ظلمى كه بخشوده نمى شود، عبارت از شريك قائل شدن به خداست و خداوند سبحان مى فرمايد: خدا براستى شرك به خود را نمى بخشد. و اما ظلمى كه بخشوده مى شود، ظلم بنده به نفس خود در بعضى از مواقع شر و بديها مى باشد. و اما ظلمى كه به حال خود رها نمى شود، ظلم بعضى از بندگان بر بعض ديگر است

پس اگر گناه شخصى ، ظلم به نفس باشد، بخشوده نمى شود مگر با توبه به سوى خداوند متعال و اگر ظلم به بندگان باشد؛ مانند خوردن مال مردم ، يا از بين بردن حقوق آنها، بخشوده نمى شود، جز با رد نمودن اموال به صاحبان آن و دادن حقوق به صاحبان حق