آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام11%

آداب معاشرت در اسلام نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آداب معاشرت در اسلام
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28205 / دانلود: 4108
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت در اسلام

آداب معاشرت در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

حق و حقيقت و گرايش به آن

از آنجا كه تكيه به ستم و ستمگر ظلم محسوب مى شود، پذيرش و قبول حق و حقيقت نيز عدل محسوب مى گردد، چنانكه در حديث شريف نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است :

و ان تقبل الحق ممن جاء به صغيرا كان اءو كبيرا.

(ميزان الحكمة / ج ٢، ٤٧٠ به نقل از كنزالعمال خبر ٤٣١٥٢ با اندك تفاوت )

... و بايد حق را از گوينده آن بپذيرى كوچك باشد يا بزرگ

زيرا كه حق و عدالت ملازم و همراه يكديگرند و بعد از حق ، چيزى جز گمراهى نيست زيرا بذر نيكى غير از نيكى چيز ديگرى نمى روياند، و هرگز از نيكى زشتى و بدى حاصل نمى گردد، هر چند فتنه ها و شبهه ها آن را فرا گيرند. چرا كه حق هر زمان كه باشد، نورش را ظاهر مى سازد و سپيده صبحدم روشن مى گردد و بعد از اندك زمانى چهره هاى فريبگر و ظاهرسازيهاى دروغين سقوط مى كنند، و حق جز براى كسى كه از آن فاصله گرفته و عاقبتش را انديشه نكرده ، مخفى نخواهد ماند. پس حق سزاوارترين چيزى است كه شايسته پيروى است حق يكى از نامهاى خداوند متعال است و مفهوم آن روان انسان را آرامش مى دهد و روح وى را تسكين و به قلب او اطمينان مى بخشد و در راستاى آن ، آرزوهاى ستمديدگان و مستضعفين برآورده مى شود.

اين حق ، همان واقعيت و سرشت انسانى است كه او را به سوى نيكى روانه كرده و از شر باز مى دارد. انسان با وجود آن ، از سرزنش وجدان خويش ، رهائى مى يابد. در حديث شريف است كه :

للحق دولة و للباطل جولة.(٣٣)

براى حق دولتى است و براى باطل جولانى بيش نيست

راستگوئى و امانتدارى ، و داشتن همت والا و بلند، و عمل به وظايف انسانى از نمونه هاى حق و دروغ و خيانت ، و سستى و سهل انگارى در انجام وظايف ، از نمونه هاى باطل است و منظور از دولت حق ، پايدارى و ثبات آن است بنابراين پيروزى هميشه به همراه حق و شكست و خوارى همراه باطل است زيرا تاريخ هيچ ستمگرى را سراغ ندارد كه خود را ستمگر معرفى كند. بسيارى از نزاع كنندگان هر يك بدنبال وكيل مدافع خود مى دوند، در حالى كه در باطن خود مى داند كه حق از جانب كيست و هميشه كار خود را توجيه نموده و خود را بر حق و طرف مقابل را باطل مى پندارند. اما حق و حقيقت بر كسى پوشيده نخواهد ماند و تاريخ در كمين آنان است

از آنجا كه حق دائما با باطل اشتباه مى گردد، لازم است كه معيار تشخيص آن دو را بشناسيم و اسلام جامع معيارهاى عادلانه و موازين دقيق است طورى كه روان انسان را پرورش داده و وجدان وى را بيدار مى سازد. و انسان شرافتمند را از طمع ورزى در حقوق مردم ، باز مى دارد. و معيار حق و باطل ، بدست خود انسان است و آن عبارت از مخالفت هواى نفس و موافقت با تقوى است پس چيزى كه مطابق با هواى نفس و بدون تقوى باشد، باطل و از آن نكوهش ‍ شده است و در طول تاريخ اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هميشه جانب حق را داشته و در راه آن ، جانهاى با ارزش خود را فدا نموده اند. تا آنجا كه امام كاظمعليه‌السلام فرمود:

قل الحق ولو كان فيه هلاكك

(ميزان الحكمة / ج ٢ / ٤٦٨ به نقل از بحار / ج ٧٨ / ٣٢٠)

حق را بگو گرچه منجر به نابوديت شود...

و تاريخ زندگى هر يك از آنان ، عليرغم سياستهاى شيطانى زمان ، پر از فداكاريهاست و اما كجايند پادشاهان و سياستهاى ظالمانه آنها، و فرعونهاى زمان ؟! كه تاريخ جز با نفرت از خوشگذرانى ، و بى شرمى ، و بازيچه قرار دادن عدالت ، و واژگون ساختن حقايق ، از آنها نام نمى برد. و برعكس آن ، از پيامبر و اهلبيتش با روح عدالتخواهى و داشتن انسانيت هميشه بيدار، ياد مى برد.

پرهيزكارى و هواى نفس

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿ ٤٠ ﴾ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ )

(النازعات / ٤٠)

و اما كسيكه از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا و هوس بازدارد، بهشت جايگاه او خواهد بود.

هواى نفس و تقوى ، دو حقيقت متضاد يكديگرند. و تقوى و پرهيزكارى عبارت از اراده قوى و از فضائل انسانى است بلكه تقوى بالاترين و بيشترين كمال براى انسان مى باشد زيرا كه بواسطه آن ، مى توان به عاليترين درجات نائل گرديد. و اراده قوى كليد سعادت بشمار آمده و انسان صاحب همت بلند، داراى روح مقام ، در برابر سختيهاست و با صبر و حكمت براى احقاق حق و نابودى باطل قدم برمى دارد كه انسانيت وى (با رسيدن به حق و نابود ساختن باطل) بر ساير حيوانات امتياز پيدا مى كند. و به همين خاطر است كه تاريخ صاحبان اراده انسانى را على رغم اختلاف مكان و رنگ آنان ، بزرگ مى شمارد زيرا كه آنان اراده انسانى خود را استوار نموده و به سوى باطل ، گرايش پيدا نكرده اند و خونشان را به خاطر هدف انسانى با ارزش ، فدا ساخته اند؛ مانند امام حسين سيدالشهداءعليه‌السلام كه همراهى او با اسلام ، عبرتى براى نسل هاى تاريخ گرديد. پس اراده انسانى يگانه عامل پيروزى ارزشها و سرآغاز پيمودن راه ترقى و رسيدن به اوج كمال است و يكى از عوامل موفقيت مردان بزرگ ، كه به رهبرى و زعامت جامعه نائل گشته اند، در بكارگيرى اراده قوى بوده است و به تبعيت از بزرگان تاريخ ، چنين نموده و به سعادت و نيكبختى نائل گشته اند. و برعكس آنان ، و كسانى كه در اراده سستى نموده و از هواى خويش پيروى كرده اند، جز خوارى و زيان نتيجه اى بدست نياورده اند.

فرق بين دين و قوانين بشرى ، در پيدايش هوى و هوس روشن و آشكار مى شود. و قوانين بشرى جز براى كسى كه از افتادن در چنگ قانون هراس دارد سودى نمى بخشد و تاريخ چه بسيار افرادى كه با قانون بازى مى كنند و نسبت به آن تعدى مى ورزند، بياد دارد و حال آنكه آنان در سايه قانون مى زيستند. و اما فرد ديندار از خدا مى ترسد و پايبند به تقوى مى گردد. و اين پايبندى نفس اماره و سركش را از زشتيها باز مى دارد. و هرگونه طمع پنهانى و آشكار را از بن بر مى كند.

ان اخوف ما اخاف عليكم خصلتان : اتباع الهوى و طول الاءمل

(بحار / ج /٧٠ ١٦٢ ميزان الحكمة / ج ١ / ١٥٥)

نسبت به شما از دو چيز هراس زيادى دارم : پيروى هواى نفس و آرزوهاى دراز.

و اين سخن حكيمانه از علىعليه‌السلام براى بيان ريشه و كليد زشتيها و حفظ خود از آن است كه عبارت از دو چيز است :

١ - پيروى از هواى نفس كه منجربه هر شر و بدى مى گردد، زيرا نفس اماره انسان را به سوى زشتيها سوق مى دهد. و انسان طبيعتا به جاودانگى و آسايش و رهائى از قيد و بند مسئوليت ، تمايل دارد. ولى جايگاه دين و عقل بر خلاف آن است :

٢ - آرزوهاى دراز: و معناى آن عبارت از به تاءخير انداختن وظيفه از وقت آن ، به خاطر آرزوهاى زندگى است بلكه لازم است كه انسان تمام وظايف اجتماعى و معنوى خود را به موقع انجام داده و به اميد بجاآوردن آن در آينده ، به تاءخيرش نياندازد.

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من مقت نفسه دون مقت الناس آمنه الله من فزع يوم القيامة

(وسائل / ج ١١، ١٨٤)

هر كس خويشتن را بخاطر نيازردن مردم ، به زحمت اندازد خداوند وى را از سختى روز قيامت ايمن دارد.

٢ - در حديث قدسى آمده است :

ايما عبد اطاعنى لم اكله الى غيرى و ايما عبد عصانى وكلته الى نفسه

(وسائل / ج ١١، ١٨٦)

بنده اى كه مرا اطاعت كند، او را به غير خودم واگذار نخواهم كرد. و هر بنده اى كه مرا معصيت كند، او را به خودش ‍ واگذار خواهم نمود.

٣ - علىعليه‌السلام فرمود:

من اءصلح ما بينه و بين الله اءصلح الله بينه و بين الناس و من اءصلح اءمر آخرته ، اءصلح الله اءمر دنياه و من اءصلح سريرته اءصلح الله علانيته

(وسائل / ج ١١، ٢٣٦)

هر كس ميانه خود و خدايش را اصلاح نمايد، خداوند ميانه او و مردم را اصلاح مى كند، و هر كس كار آخرت خويش را اصلاح نمايد، خداوند كار دنياى او را اصلاح كند. و هر كس باطن خويش را اصلاح نمايد، خداوند ظاهر وى را اصلح خواهد كرد.

٤ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اجعل نفسك عدوا تجاهده

(ميزان الحكمة / ج ٢، ١٤٢ - بحار / ج ٧٥، ٢٨٣)

نفس خود را به منزله دشمنت قرار ده كه با آن به مبارزه برخاسته اى

٥ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اقصر نفسك عما يضرها من قبل ان تفارقك واسع فى فكاكها كما تسعى فى طلب معيشتك

(وسائل / ج ١١، ٢٣٦)

نفس خود را به كمتر از آنچه كه به آن زيان مى رساند، قانع ساز پيش از آنكه عنان از كف تو برود. و در رهائى آن بكوش ‍ چنانكه در جستجوى زندگى كوشش مى كنى

تقوى و پرهيزكارى

تقوى عبارت از نگهدارى نفس از انحرافات و كج روي هاست كه دين اسلام به آن اهميت فراوانى قائل شده و آن را هدف بسيارى از احكام ، قرار داده است خداوند متعال ميفرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ) (آل عمران / ١٠٢)

اى كسانيكه ايمان آورده ايد، آنچنانكه حق تقوى و پرهيزكارى است ، از خدا بپرهيزيد و از دنيا نرويد مگر اينكه مسلمان باشيد (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد.)

و معناى ديگر تقوى بجا آوردن واجبات و ترك گناهان است و بعبارت روشن تر؛ دورى جستن از هر چيزى است كه بجان انسان يا جامعه يا كشور زيان آور باشد.

و تعهد انسان به وظايف خانوادگى و اجتماعى و اقتصادى ، و هر كمالى كه از راه پرهيز كارى ، حاصل گردد، يكى از راههاى مستقيم پيشرفت و شكوفائى انسان به همان اندازه اى كه انسان از خطرهاى فردى پرهيز مى كند، و خود را از زشتيهاى اخلاقى و روشهاى ضد انسانى دور مى سازد. و نيز بر اين اساس بايد از آنچه كه موجب از بين رفتن دولتها مى شود، پرهيز نمود؛ مانند ويرانگريهاى هنرى و صنعتى كه در حد پرهيز از نابودى شخصيت انسانى است اين ، همان چيزى است كه قرآن كريم به آن اشاره كرده و مى فرمايد:

( وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ﴿ ٢ ﴾ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ )

(طلاق / ٢)

و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند و او را از جائى كه گمان ندارد، روزى مى دهد.

و در آيه ديگر مى فرمايد:

( وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا ) (طلاق / ٤)

... و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مى سازد.

به دنبال آن مى فرمايد:

( وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا .)

(طلاق / ٥)

... و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند گناهان او را مى بخشد و پاداش او را بزرگ مى دارد.

بنابراين ، تقوى يك هدف بزرگ اسلامى در زندگى بشر است

خداوند متعال درباره حج مى فرمايد:

( وَلَـٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنكُمْ ) .

(حج / ٣٧)

و آنچه به خدا مى رسد، تقوى و پرهيزكارى شما است

نيز مى فرمايد:

( إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ. )

(حجرات / ١٣)

گرامى ترين شما نزد خداوند، با تقوى ترين شما است

و در جاى ديگر مى فرمايد:

و تزودوا فان خير الزاد التقوى

(بقره / ١٩٧)

و زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزكارى است

معيار تقوا و ارزيابى آن

معناى تقوى عبارت از اطاعت و فرمانبرى و ترك معصيت خدا و سپاسگزارى از اوست كه انسان خدا را فراموش نكند. و اين معنى از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه مى فرمايد:

جاهد فى الله حق جهاده ولا تاءخذك فى الله لومة لائم

(بحار / ج ٧٤ / ٢٠٠ - ميزان الحكمة / ج ٢ ١٤٧)

و در راه خدا، به بهترين راه جهاد كن و از ملامت هيچ ملامت كننده اى بيم نداشته باش

خداوند متعال مى فرمايد:

( فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ. )

(تغابن / ١٦)

تا آنجا كه در توان داريد، تقواى الهى پيشه كنيد.

قرآن كريم در جاهاى متعدد، به اوصاف و ويژگيهاى پرهيزكاران اشاره نموده كه بعضى از آنها ذيلا ذكر مى گردد:

١ –( ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿ ٢ ﴾ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿ ٣ ﴾ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿ ٤ ﴾ أُولَـٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) (بقره / ٥ - ٢)

اين همان كتابى است كه در آن ترديدى نيست ، و وسيله هدايت براى پرهيزكاران است آنهائى كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مى آورند، و نماز را برپا مى دارند، و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنها روزى داده ايم ، انفاق مى كنند. آنها كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين نازل شده) ايمان مى آورند، و به رستاخير يقين دارند. آنان را خداوند هدايت كرده و آنها رستگارانند.

٢ –( وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ ﴿ ١٣٣ ﴾ الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّـهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّـهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ )

(سوره آل عمران / ١٣٤ - ١٣٣)

براى رسيدن به آمرزش پروردگار خود، و بهشتى كه وسعت آن آسمانها و زمين است بر يكديگر سبقت بجوئيد و براى پرهيزكاران آماده شده است همانها كه در وسعت و پريشانى انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند، و از خطاى مردم مى گذرند. و خدا نيكوكاران را دوست دارد. و آنها كه هنگامى كه مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى كنند - و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد - و اصرار بر گناه نمى كنند با اينكه مى دانند.

٣ –( انَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿ ١٥ ﴾ آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ ﴿ ١٦ ﴾ كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ﴿ ١٧ ﴾ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ﴿ ١٨ ﴾ وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ )

(الذاريات / ١٩ - ١٥)

پرهيزكاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند. و آنچه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده ، دريافت مى دارند زيرا آنها پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند. آنها كمى از شب ها را مى خوابيدند. و در سحرگاهان استغفار مى كردند. و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است

براى پرهيز كارى و كنترل هواى نفس ، كافى است كه انسان مرگ را ياد كند كه هر روز دوستان و آشنايان را بدون هيچ تفاوتى بين پير و جوان ، به سوى قبرها روانه مى كند، كه پس از مرگ ، بدون هيچ مونس و همنشين (جز عمل صالح كه قبل از فوت خويش فرستاده اند) به قبرها سپرده مى شوند. و مرگ چه عبرت بزرگى است ! و چقدر عبرتها زياد و عبرت گيرندگان اندكند؟!.

دشنام و نسبت هاى ناروا

همانطورى كه تزكيه و پاكسازى درون انسان ، از پندارهاى پليد بوسيله عبادتها، يكى از اهداف اسلام است ؛ پاكسازى زبان از گفتارهاى زشت نيز، از اهداف اسلام مى باشد. و گفتارهاى زشت عبارتند از:

١ - لعن و نفرين ديگران بمعناى طرد و راندن از نيكيها.

٢ - دشنام دادن يعنى گفتارهاى ناراحت كننده و رنج آور.

٣ - فحش و ناسزا يعنى سخن زشت و نادرست

همه اينها را گفتار قبيح شامل مى گردد، كه امام باقرعليه‌السلام فرمود:

سلاح اللئام قبيح الكلام

(بحار / ج ٧٦، ١٨٥ - ميزان الحكمة / ج ٧، ٤١٠)

سلاح افراد پست ، گفتار زشت آنها است

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت پاك آن حضرت ، در رفتار خود نمونه زيبائى در پاكى زبان بودند، و كسى از حسن بن علىعليه‌السلام ناروائى نشنيد جز آنچه كه بخاطر اختلاف با عمربن عثمان فرمود:

ليس له عندنا الا ما اءرغم اءنفه

او پيش ما، جز ماليدن بينى اش به خاك ، حقى ندارد.

اين شديدترين سخنى است كه از آن حضرت نقل شده است

علىعليه‌السلام همواره ياران خود را از دشنام به اهل شام (على رغم جنگ با آنان) بازمى داشت و مى فرمود:

كرهت لكم اءن تكونوا لعانين شتامين تشتمون و تتبرؤ ن ولكن لو وصفتم مساوى ء اءعمالهم فقلتم من سيرتهم كذا و كذا و من اءعمالهم كذا و كذا كان اءصوب فى القول و اءبلغ فى العذر و قلتم : مكان لعنكم اياهم و برائتكم منهم : اللهم احقن دمائنا و دمائهم و اءصلح ذات بيننا و بينهم و اءهدهم من ضلالتهم حتى يعرف الحق منهم من جهله ويرعوى عن الغى والعدوان من لهج به لكان اءحب الى و خيرا لكم .(٣٤)

(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج ٣، ١٨١ - ميزان الحكمة / ج ٤، ٣٦١)

دوست ندارم كه شما از لعن و نفرين كنندگان و دشنام دهندگان باشيد ولى اگر كارهاى ناپسند آنها را كرده و از اخلاق چنين و چنانشان نام ببريد، بحق نزديكتر است و معذور خواهيد بود. و به جاى نفرين و برائت از آنان چنين بگوئيد: پروردگارا خون ايشان و خون ما را حفظ كرده و بين ما و آنان اصلاح فرما و آنها را از گمراهيشان هدايت كن تا جاهلان آنان حق را بشناسند و آنكه از ايشان حريص و شيفته گمراهى و دشمنى است ، از آن باز ايستد كه اگر چنين بگوئيد، نزد من محبوبتر و براى شما بهتر خواهد بود.

اين درس بزرگى از امام علىعليه‌السلام در چنان شرائط سخت است كه براى هدايت دشمن بجاى نفرين ، درخواست دعا مى كند. وه چه اخلاق اسلامى بزرگى ؟!!.

امام كاظمعليه‌السلام درباره دو نفر كه يكديگر را ناسزا مى گفتند، چنين فرمود:

البادى منهما اءظلم ، وزره و وزر صاحبه عليه ما لم يتعد المظلوم

(بحار / ج ٧٣، ١٦٣ - ميزان الحكمة / ج ٤، ٣٦٢)

هر يك از آن دو كه ناسزاگوئى را شروع كرده ، ظالمتر است و گناه خودش و رفيقش هر دو بر وى است مادامى كه آن ديگرى (مظلوم)از حد خود تجاوز نكند.

و تجاوز از حد كه در اين حديث به آن اشاره شده است ؛ گاهى با تكرار دشنام و گاهى با گفتن لفظ زشت ، تحقق و انجام مى پذيرد. بلكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با نهى از آن فرمود:

لاتسبوا الرياح ولا الساعات ولا الاءيام فتاءثموا و يرجع عليكم

(بحار / ج ٥٧، ٩ - ميزان الحكمة / ج ٤، ٣٦١)

بادها و ساعتها و روزها را فحش و دشنام ندهيد كه گنهكار شويد و دشنامتان بر خود برگردد.

و علت آن اين است كه اگر دشنام از انسان نسبت به زمانها و اجرام آسمانى كه شعور ندارند، انجام پذيرد و تكرار گردد، بزودى اين كار براى وى بصورت يك عادت در مى آيد. و آن را درباره موجودات عاقل مانند انسان نيز بكار مى برد و با آن براى خود وزر و وبال كسب مى كند زيرا طبيعى است كه دشنام دادن ، دشنام را به دنبال دارد و دشمنى و عداوت را بوجود مى آورد. و امام صادقعليه‌السلام در كلام خود به همين معنى اشاره فرموده كه :

انه من سب اءولياء الله فقد انتهك سب الله

(سفينة البحار / ج ١، ٥٩٢ ماده سب)

هر كس دوستان خدا را فحش دهد، در حقيقت حريم خدا را هتك نموده است

و اگر كسى به انسان اتهام سبك ببندد، كه انسان شريف معمولا از آنگونه اتهام متاءثر و ناراحت نمى گردد، بايد در اين مورد طرف (دشنام دهنده و متهم كننده) را موعظه و نصيحت نمود.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اذا قال الرجل : اءنت خبيث اءو خنزير فليس فيه حد ولكن فيه موعظة و بعض العقوبة

(وسائل / ج ١٨، ٤٤٥)

هرگاه شخصى به تو بگويد: تو خبيث و پليد يا خوك هستى ، اين موجب حد شرعى نمى گردد وليكن در آن نصيحت و بعضى كيفرها است يعنى كيفرهاى تنبيهى و تاءديبى

و اميرالمومنينعليه‌السلام درباره كسى كه اهانت كرده بود، تنبيه فرمود. و نيز درباره مردى كه ديگرى را پسر ديوانه خوانده بود و او نيز در جواب گفته بود: كه ديوانه خودت مى باشى ، دستور داد كه اولى بيست ضربه شلاق به رفيق خود بزند و فرمود بدان كه تو نيز بدنبال او بايد تازيانه بخورى و لذا وقتى يكى تازيانه را زد، شلاق را از دست وى گرفت و به آن ديگرى داد تا او نيز در عوض وى را بزند. و بدين صورت هر دو شلاق خوردند. و نهايت چيزى كه در ناسزاگوئى به انسان آبرومند تصور مى گردد، متهم ساختن وى به خيانت خانوادگى و قذف است و آن عبارت از متهم ساختن كسى به زنا كارى و لواط است

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ .)

(نور / ٤)

و كسى كه به ديگران نسبت ناروا دهد، مجازات شديدى دارد؛ كه هم بايد تازيانه بخورد و هم براى هميشه گواهى و شهادت او پذيرفته نخواهد شد و اينگونه كيفرها مى تواند ريشه اين فساد اخلاقى را كه باعث جدائى خانواده ها و نابودى اخلاق پسنديده مى گردد، از بن بركند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ) (نور / ٢٣)

آنانكه به زنان با عفت مومنه نسبت زنا دهند، محققا در دنيا و آخرت ملعون (و محروم از رحمت حق) شدند و هم آنان به عذاب سخت معذب خواهند شد. امام صادقعليه‌السلام دوستى داشت كه هرگز از آن حضرت جدا نمى شد، آن شخص روزى به غلام خود گفت : يابن الفاعلة = اى فرزند زن بدكاره امام صادقعليه‌السلام از ناراحتى دست خود را به پيشانى گذاشت و فرمود:

تقذف امه ؟! قد كنت آرى لك ورعا فاذا ليس لك ورع فقال جعلت فداك ، امه سندية مشركة ، فقال : اما علمت ان لكل امة نكاحا؟! تنح عنى

(كافى / ج ٤، ٦)

آيا به مادر او نسبت ناروا (زنا) مى دهى ؟ من تو را با تقوى و پرهيزكار مى دانستم حالا معلوم شد كه تقوا ندارى آن مرد عرض كرد: فدايت شوم مادر آن غلام سندى و مشرك بود. امامعليه‌السلام فرمود: آيا نمى دانى كه براى هر ملتى ازدواجى هست ؟! از من دور شو... و امام بعد از آن جريان هيچگاه با وى راه نرفت تا مرگ بين آندو جدائى افكند.

سيرى در روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

الموبقات السبع : الشرك بالله ، والسحر، و قتل النفس التى حرم الله ، و اءكل الربا، و اءكل مال اليتيم ، والتولى يوم الزحف ، و قذف المحصنات

(ميزان الحكمة / ج ٤ - وسائل / ج ١١، ٢٦١ - ط / آل البيت / با اندك تفاوت)

هفت چيز هلاك كننده عبارتند از: شرك به خدا، و سحر و جادو، و كشتن انسانى كه خدا آن را حرام كرده ، و خوردن مال ربا، و خوردن مال يتيم ، و پشت كردن و فرار از جنگ ، و نسبت ناروا دادن به انسانهاى پاكدامن

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

لاتسبوا الناس فتكسبوا العداوة لهم

(بحار / ج ٧٥، ١٦٣ - ميزان الحكمة / ج ٤، ٣٦٢)

مردم را دشنام ندهيد كه باعث دشمنى و عداوت ميان شما گردد.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان الله حرم الجنة على كل فحاش بذى قليل الحياء لايبالى ما قال ولا ما قيل فيه

(كافى / ج ٢، ٣٤٣ و ج ، ٤)

خداوند بهشت را بر هر فحش دهنده بد زبان و كم حياء حرام فرموده ؛ كه باكى ندارد چه بگويد و چه به او گفته شود.

٤ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ما كان الفحش فى شى ء قط الا شانه ولا كان الحياء فى شى ء قط الا زانه

(وسائل / ج ٨، ٥١٧ با اندك تفاوت)

در هيچ كارى دشنام گفته نمى شود مگر آنكه آن را زشت مى گرداند. و در هيچ كارى حيا مراعات نمى گردد، مگر آنكه آنرا زينت بخشد.

٥ - امام صادقعليه‌السلام :

ان اللعنة اذا خرجت من فى صاحبها ترددت ، فان وجدت مساغا والا رجعت على صاحبها.

(بحار / ج ٧٣، ٢٠٨ - ميزان الحكمة / ج ٨، ٥٠٥)

براستى كه لعن و نفرين هرگاه از دهن گوينده اى بيرون آيد در فضا معلق مى ماند، پس اگر نفرين بر حق (و با مورد) باشد به او وارد مى شود. وگرنه به خود گوينده برخواهد گشت

٦ - امام صادقعليه‌السلام :

ثلاثة لينظر الله اليهم يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب اليم : الديوث من الرجال ، والفاحش المتفحش والذى يساءل الناس وفى يده ظهر غنى

(وسائل / ج ٤، ٣٠٦)

سه گروهند كه روز قيامت ، خداوند به آنان نظر رحمت نمى افكند و ايشان را از گناه پاك نمى سازد و براى آنان عذاب دردناكى است :

١ - مردان ديوث(٣٥) ٢ - كسى كه فحش بدهد و فحش بستاند. ٣ - كسى كه غنى و بى نياز باشد و از مردم سوال كند.

و امام صادقعليه‌السلام از نسبت ناروا به افراد غير مسلمان (نيز) نهى فرمود، مگر اينكه به واقعيت آن مطلع و آگاه باشيم

و نيز آن حضرت فرمود:

... اءيسر ما يكون اءن يكون قد كذب

(وسائل / ج ١٨، ٤٣٠)

كمتر چيزى كه در قذف است ، اين است كه دروغ است

٧ - امام رضاعليه‌السلام :

حرم الله قذف المحصنات لما فيه من فساد الاءنساب و نفى الولد و ابطال المواريث و ترك التربية و ذهاب المعارف و مافيه من الكبائر والعللالتى تودى الى فساد الخلق

(وسائل / ج ١٨، ٤٣١)

خداوند نسبت ناروا به پاكان را، حرام فرمود؛ زيرا كه در آن فاسد شدن نسبها و نژادها، و انكار فرزندان ، و باطل ساختن ارثها، و ترك تربيت فرزندان ، و از بين رفتن معارف (حقه) و موجب پيدايش گناهان كبيره ، و اسبابى كه منجر به فساد مردم مى شود، وجود دارد.

حيا و عفت كلام

صفت حيا و عفت كلام ، ضد فحش و ناسزاگوئى است

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ما كان الفحش فى شى ء قط الا شانه و لا كان الحياء فى شى ء قط الا زانه

(وسائل / ج ٨، ٥١٧ چاپ آل البيت با اندك تفاوت)

در هيچ چيزى بدگوئى واقع نمى شود، مگر آنكه آن را زشت گرداند و در هيچ چيزى حيا و عفت كلام مراعات نمى شود، مگر آنكه آن را زينت دهد.

زيرا مراعات كردن ادب ، و پاسخ دادن بدى را به نيكى ، روح دشمنى را از تجاوزگر مى گيرد، و مستقيما باعث دوستى و محبت مى گردد. در حالى كه بدگوئى و فحش ، عداوت و دشمنى را افزايش مى دهد. لذا حياء و عفت كلام يكى از صفات پسنديده انبيا و پيامبران الهى و از اخلاق نيك بندگان شايسته و صالح خداوند است

و حيا بخشى از ايمان است - چنانكه در حديث آمده است - زيرا كه انسان را از انجام كارهاى زشت باز مى داد و او را براى انجام كارهاى زيبا وا مى دارد. در نتيجه انسان از كارهاى زشت و ناپسند دورى مى گزيند. و هر كس از داشتن حيا محروم باشد، در دامن زشتيها گرفتار شده ، و براى جامعه گرانبار و غير قابل تحمل خواهد بود تا آنجا كه جامعه آرزو مى كند از دستش خلاص شود زيرا كه او فاقد وجدان كنترل كننده اى است كه وى را از زشتيها بازدارد و بين او و كارهاى زشت فاصله گردد.

پس براى هر انسانى لازم است كه زبان خويش را در معصيت و الفاظ بد مانند فحش و بدگوئى و به كار بردن كلمات ناموزون ، بكار نگيرد. بلكه خود را به حيا و عفت كلام و دورى از كارهاى قبيح عادت دهد تا سعادتمندانه و نيكو زندگى كند.

حكم ربا و رباخوارى در اسلام

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿ ٢٧٨ ﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖوَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ ) (بقره / ٢٧٨)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده ، رها كنيد، اگر ايمان داريد. و اگر (چنين) نمى كنيد بدانيد به جنگ با خدا و رسول او روبرو خواهيد بود. و اگر توبه كنيد سرمايه هاى شما از آن شماست (اصل سرمايه بدون سود) نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم مى شود.

دين اسلام ، به شدت تمام ، با ربا مبارزه كرده است كه مانند آن ، در ساير محرمات دينى ، مشاهده نشده است زيرا كه خدا آنرا جنگ با خود و پيامبرش ، اعلام داشته است و اين بخاطر آن است كه ، در ربا شقاوت دنيوى و اخروى نسبت به فرد و جامعه ، وجود دارد، كه اموال فراوانى در دست طبقه بى وجدان و فاقد انسانيت ، متراكم مى شود چون غالبا طرف معامله در ربا، زيان مى برد، زيرا كه ربا هر مقدار هم كه كم باشد به مرور زمان چند برابر مى گردد و اسلام كارى را كه زير بناى آن به ضرر گروه ديگرى پايه ريزى شود، آن را تحريم كرده است مانند ربا و نزول خوارى ، رشوه ، دزدى ، و برعكس آن جمع آورى ثروت را از هر راه مشروعى كه باشد جايز مى شمارد. بشرط اينكه منجر به تراكم ثروت غير مشروع نگردد و از پيدايش ثروت در نزد انسانهاى با وجدان و با ايمان ، هيچگونه ممانعتى به عمل نمى آورد، زيرا كه در اموال آنها براى سائل و محروم حقى قرار داده است مانند، صدقه ، زكات ، خمس و امثال اينها. و آنها را به پرداخت حقوق شرعى اموالشان از سهم زكات و خمس ، به مستحقش ملزم ساخته است و راههاى مشروع جمع آورى ثروت كه اسلام به آن ، صحه گذاشته و آن را امضاء كرده است ، بسيار است كه اهم آن تجارت و كسب حلال است و آن بر سه هدف زير استوار مى باشد:

١ - سالم ماندن اصل سرمايه

٢ - بدست آوردن سود و منفعت

٣ - خصم(٥) از سود خالص به نسبت بيست درصد (٢٠/.) در صورتى كه ساير شرايط نيز موجود باشد.

و راههاى مشروع خريد و فروش (در اسلام) زياد است كه براى هر كدام در فقه ، نام خاصى وجود دارد. و معامله از جهت كالا بر چهار قسم است :

١ - بيع مقايضه : فروش كالا به كالا.

٢ - بيع صرف : فروش نقد به نقد.

٣ - بيع سلم : فروش نقد به كالا.

٤ - بيع مطلق : فروش كالا به نقد - كه در بين مردم بيشتر، اين نوع بيع متداول و رايج است

معامله از جهت پول و نقد نيز به چهار دسته تقسيم مى گردد:

١ - معامله مرابحه : معامله اى كه به قيمت اوليه آن سود اضافه شود.

٢ - معامله توليت : معامله اى كه به قيمت اوليه كالا و بدون سود باشد.

٣ - معامله وضيعه : معامله اى كه به كمتر از قيمت اوليه كالا باشد.

٤ - معامله مساومه : معامله به قيمت روز بدون توجه به قيمت اوليه كالا.

و معامله مرابحه از جهت سود به سه دسته تقسيم مى گردد:

١ - آنچه كه قيمت نسبت به اجزاء آن تقسيم مى شود، ولى سود تقسيم نمى شود مانند خياطى و نظاير آن

٢ - آنچه كه سود نسبت به اجزاء آن تقسيم مى شود ولى قيمت ، تقسيم نمى شود مانند باربرى و كرايه كشى

٣ - آنچه كه قيمت و سود نسبت به آن تقسيم نمى شود مانند سمسارى و امانت فروشى

اين اشاره اى گذرا به معامله و اقسام آن بود. در معامله دايما پول و نقدى در مقابل كالا و جنس وجود دارد و معمولا در طرف نقد زياده اى كه بر كل قيمت تقسيم مى گردد مشاهده مى شود. بر خلاف ربا كه در مقابل مال ربا، چيزى قرار نمى گيرد و تقسيم بر آن نمى شود مثلا كسى كه جنس يك تومانى را به دو تومان بفروشد، همانا قيمت را دو تومان قرار داده است كه هر جزئى از اين جنس ، به تنهايى در مقابل جزئى از دو تومان قرار مى گيرد. ولى هرگاه يك تومان را به دو تومان فروخت در اين صورت يك تومان را بدون عوض و زياده پرداخت كرده است و مهلت دادن ، عوض ، حساب نمى شود زيرا كه مهلت نه مال است و نه كارى كه مال در قبال آن قرار گيرد؛ در نتيجه يكى از دو تومان از بين مى رود و بخاطر همين است كه براى بدست آوردن مال ، ربا، راه غير شرعى محسوب مى شود. چنانكه دزدى و خيانت چنين است

خداوند متعال مى فرمايد:

( الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ )

(بقره / ٢٧٥)

كسانى كه ربا مى خورند برنمى خيزند مگر مانند كسى كه در اثر تماس شيطان ديوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد گاهى بپا مى خيزد.

يعنى به پا نمى خيزند مگر مانند كسى كه بواسطه شرابخوارى مست شده است و اين عمل زشت آنها بخاطر آن است كه گفتند بيع هم مانند ربا است و تفاوتى (ميان آن دو) نيست

يعنى سبب در اين مستى ، كسب مال از راه غير مشروع آن است و گفتند كه ، بيع و ربا يكى است لذا رباخوارى را حلال دانستند در حالى كه ميان آن دو فرق زيادى وجود دارد. چرا كه ربا نسبت به طرف مقابل (دهنده ربا) ظلم است و حرمت مال مردم مانند حرمت خون و ناموس آنهاست و رباخوار با حرص و ولع خود فرد محتاج و مضطر را به خود نيازمند مى سازد و او را با بدهى زياد به بند مى كشد، و پشت او را سنگين مى نمايد و آينده اش را ويران مى سازد، و اين با روح اسلام سهل گير منافات دارد، كه در مورد مهلت دادن به بدهكار و درمانده ، تا رسيدن به گشايش ، سهل گيرى مى كند و فقير و درمانده را كمك و دستگيرى مى نمايد.

سپس خداوند متعال مى فرمايد:

( فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّـهِ ۖوَمَنْ عَادَ فَأُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) (بقره / ٢٧٥)

كسى كه اندرز الهى به او برسد و (از رباخوارى) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم) بدست آورده ، مال اوست - و اين حكم تحريم ، گذشته را شامل نمى شود - و كار او به خدا واگذار مى شود (و گذشته او را خواهد بخشيد) اما كسانى كه باز گردند (و مجددا مرتكب اين گناه شوند) اهل آتش خواهند بود، و هميشه در آن مى مانند.

بلغ اءبا عبداللهعليه‌السلام عن رجل انه كان ياءكل الربا و يسميه اللبا، فقال لئن اءمكننى الله منه لاءضربن عنقه

(وسائل / ج ١٢، ٤٢٩)

به امام صادقعليه‌السلام درباره مردى كه رباخوارى را مانند شير مادر حلال مى دانست ، خبر دادند؛ فرمود: اگر خدا به من قدرت مى داد البته گردن وى را مى زدم بنابراين مسئوليت و گناه رباخواران حيله گر كه با روشهاى گوناگون رباخوارى مى كنند بسيار بزرگ است ، زيرا كار آنان با روح اسلام كاملا تناقض دارد. پس كسى كه به مرگ و روز قيامت ايمان دارد بايد از خدا بترسد و رباخوارى نكند، زيرا خداوند انسان را با وجود راههاى كسب مشروع از قبيل : تجارت ، زراعت و صنعت از راههاى نامشروع ، بى نياز ساخته است تجارت و امثال آن راههاى مشروعى است كه به احدى ، در آنها ستم نمى شود و به حقوق ديگران تعدى نمى گردد و خود يك نوع خدمت اجتماعى است و مصلحت عمومى را دربر مى گيرد.

فرد رباخوار از آنجا كه به مردم رحم نمى كند مردم نيز نسبت به او نفرت دارند و از جمله نفرت كنندگان كسانى هستند كه با او معامله مى كنند و در آنچه بدون رحمت و رنج بدست آورده ، طمع مى ورزند، زيرا معتقدند كه او مالك آن همه ثروت نمى باشد. و گاهى اين عقده روحى بصورت خيانت يا جنايت بروز مى كند و فقط شامل رباخوار و خانواده اش ‍ مى گردد، و دليلش جز رفتار ناپسندانه و رباخوارى وى نمى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَمْحَقُ اللَّـهُ الرِّبَا .)

خداوند رباخوار را نابود مى كند.

يعنى عاقبت رباخوار را به فقر و فلاكت منجر مى سازد.

( وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ .)

(بقره / ٢٧٦)

و صدقات را افزايش مى دهد.

يعنى ، برخلاف تصور رباخواران ، در دنيا آن را افزايش مى دهد، زيرا كه جايگاه و منزلت رباخوار، بى اعتبار و كم ارزش ‍ مى گردد، در حالى كه مقام و منزلت صدقه دهنده بالا مى رود و قلبها به سوى او گرايش پيدا مى كند و در بين مردم با نام نيك از او ياد مى شود.

ربا بر دو قسم است :

اول : ربا در قرض دادن ، يعنى ، هنگام قرض دادن شرط زيادى در مال يا در كار بكند مثلا، اگر ده دينار (يا ده تومان) براى يك ماه قرض دهد، شرط كند كه هنگام دريافت آن بعد از يك ماه مبلغ معينى به نسبت معين زياد بگيرد و چنين شرطى كه قبلا شود، قرض را ربوى مى كند و همچنين است ، اگر عملى را شرط كند مانند اينكه طلايى را براى مدت معينى قرض دهد و شرط نمايد كه هنگام گرفتن به شكل خاصى آنرا تحويل دهد (يعنى آن را به صورتى ساخته باشد) بلى اگر شرط نكند دادن اضافه از طرف وام گيرنده نه تنها اشكالى ندارد؛ بلكه مستحب نيز مى باشد البته در صورتى كه با طيب نفس باشد. چه وام دهنده بدون شرط قبلى اين را بداند يا نداند و از همين حكم حساب سپرده و صندوقهاى پس انداز معلوم مى گردد كه از بانكداران به هر سپرده اى به نسبت درصد بدون شرط قبلى سود پرداخت كنند، اشكالى ندارد؛ زيرا آنها نيز سپرده هاى مردم را در هدف هاى خاص تجارى يا عمرانى و مانند آن بكار مى گيرند و از آن استفاده مى برند. به اميد آنكه مردانى با همت براى مصلحت اسلام و مسلمين به چنين امر مهمى اقدام نمايند.

دوم : ربا در معامله ، و آن با دو شرط تحقق پيدا مى كند: يكى متحد بودن دو جنس مورد معامله در خريد و فروش يعنى دو جنس مورد معامله عرفا هر و از يك جنس باشند، اگر چه در خصوصيات با همديگر تفاوت داشته باشند ديگر اينكه ، هر دو از مكيل(٦) يا موزون(٧) باشند.

بنابراين اگر چيزى با شمارش فروخته شود، زياده گرفتن اشكال ندارد مثلا مى توان يك تخم مرغ را در مقابل دو تخم مرغ معامله كرد و اين در صورتى است كه غالبا خريد و فروش آن با شمارش باشد نه پيمانه و وزن ؛ و لازم است كه شرعا همه آنها از يك جنس شمرده شود مانند گندم ، جو و انواع خرما كه از يك جنس محسوب مى شوند، و همچنين است ميش با بز و گاو با گاوميش كه يك جنس محسوب مى شوند، و هر چيزى كه اصل آن با فروعاتش يكى باشد، عرفا يك جنس به حساب مى آيد، مانند گندم ، آرد و نان و مانند شير، ماست و پنير.

و اين دو قسم ربا در حرمت و اثر سوء آن در خود شخص و ايجاد دشمنى و كينه در جامعه ، نقش مشترك دارند و از آنجا كه معامله ربوى از نياز شخصى افراد، سرچشمه مى گيرد، پس لازم است كه براى ريشه كن ساختن اساس آن ، تلاش مثبت شود. و راه آن ايجاد بانك هاى اسلامى براى رفع نياز نيازمندان با راه شرعى آن مى باشند. به اميد روزى كه توانگران جامعه به اين كار همت گمارند كه خداوند متعال وعده داده كسى را كه دين او را كمك نمايد، او را يارى دهد و خداوند هميشه ياور انسانهاى مخلص و امين است

سيرى در سنت و روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان الله عزوجل لعن آكل الربا و موكله و كاتبه و شاهديه

(بحار / ج ٧٣، ٣٣٠)

خداوند عزوجل خورندگان و دهندگان و نويسندگان و شاهدان ربا را لعن و نفرين كرده است

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من اءكل الربا ملا الله بطنه من نار جهنم بقدرما اءكل و ان اكتسب منه مالا لم يقبل الله منه شيئا من عمله ولم يزل فى لعنة الله و ملائكته مادام معه فيراط.

(وسائل / ج ٦، ٤٢٧)

كسى كه مال ربا بخورد خداوند شكم او را به اندازه اى كه ربا خورده است از آتش جهنم پر مى كند و اگر از آن مالى بدست آورده هيچ عملى را از وى نمى پذيرد و مادامى كه در نزد او يك قيراط(٨) باشد دايما مورد لعنت خدا و ملائكه اش خواهد بود.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

شر المكاسب الربا.

(بحار / ج ١٠٠، ١٢٠)

بدترين كسبها رباخوارى و معامله ربوى است

٤ - علىعليه‌السلام فرمود:

اذا اءراد الله بقربة هلاكا ظهر فيهم الربا.

هرگاه خدا اراده نمايد كه قريه و آباديى را ويران و هلاك سازد در ميان آنان ، ربا ظاهر مى شود.

٥ - علىعليه‌السلام فرمود:

آكل الربا و موكله و كاتبه و شاهداه فى الوزر سواء.

(وسائل / ج ١٢، ١٤٤)

خورنده ربا و دهنده و نويسنده و شاهدان ، همه در وزر و گناه يكسانند.

٦ - امام باقرعليه‌السلام فرمود:

يستتاب آكل الربا كما يستتاب من الشرك

(بحار / ج ١٠٠، ١١٩)

رباخوار بايد از عمل خود توبه كند، چنانكه مشرك از شرك توبه مى نمايد.

٧ - از امام صادقعليه‌السلام ، سوال شد:

قدترى الرجل يربى و يكثر ماله ؟ فقالعليه‌السلام : يمحق الله دينه و ان كان ماله يكثر.

(بحار / ج ١٠٠، ١١٧)

يابن رسول شما خود نيز شاهد هستيد كه بعضى ها ربا مى گيرند و مالشان نيز زياد مى شود، (چگونه با آيه قرآن سازش ‍ دارد)؟! فرمود: خداوند دينش را نابود مى كند گرچه مالش زياد بشود.

٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

درهم ربا عندالله اءشد من سبعين زنية كلها بذات محرم فى بيت الله الحرام

(بحار / ج ١٠٠، ١١٩)

يك درهم ربا در نزد خدا، از هفتاد زنا كه همه اش با محارم در خانه خدا باشد، بدتر است

٩ - امام كاظمعليه‌السلام فرمود:

انما حرم الله الربا لئلا يتمانع الناس المعروف

(بحار / ج ١٠٠، ١٢٠)

خداوند ربا را حرام كرد تا مردم از انجام كارهاى نيك ممانعت و سهل انگارى ننمايند.

١٠ - وسئل عن الرجل اعطى رجلا ماءة درهم على ان يوتيه خمسة دراهم او اقل او اكثر؟ فقالعليه‌السلام هذا الربا المحض

(وسائل / ج ١٢، ٤٣٧)

از امام كاظمعليه‌السلام درباره مردى سوال شد كه به شخصى يكصد درهم داده كه در مقابل آن پنج درهم كمتر يا بيشتر اضافه بگيرد (حكمش چيست ؟) فرمود اين همان رباى خالص است

١١ - امام رضاعليه‌السلام فرمود:

ان الربا حرام سحت من الكبائر و مما وعد الله عليه النار و هو محرم على لسان كل نبى و فى كل كتاب

(بحار / ج ١٠٠، ١٢١)

ربا، حرام و نامشروع است و از گناهان كبيره محسوب مى شود، و از چيزهايى است كه خداوند براى آن وعده آتش ‍ داده و از طرف هر پيغمبرى در تمام كتابهاى آسمانى تحريم گشته است

بحثى پيرامون قرض الحسنه

اصلاح فرد و جامعه دايما بر دو محور استوار است :

١ - جنبه منفى آن ؛ با كم كردن موارد فساد.

٢ - جنبه مثبت آن ؛ با تكثير و زياد كردن موارد اصلاح به اندازه اى كه نياز را برطرف سازد، تا انسان به موارد فساد محتاج نگردد.

و نقش اسلام در مبارزه با انواع فساد اين چنين است ؛ لذا با انواع ربا به عنوان يك ماده مضر در اقتصاد، مبارزه كرده است ، يكى از اثرات منفى ربا، بيچارگى كسانى است كه به آن گرفتار مى شوند و خود يك نوع ظلم اجتماعى است و معامله ربوى جنگ با خدا و پيامبر قلمداد شده است ولى مبارزه منفى به تنهايى مشكل را ريشه كن نمى سازد، زيرا بسيارى از افراد جامعه حتى قادر نيستند، گرفتارى شخصى خود را برطرف سازند و راهى هم جز به دست آوردن مال از هر راهى كه ممكن باشد ندارند تا نياز خود را برطرف سازند، اين جاست كه دين اسلام براى مبارزه مثبت با رباخوارى به قرض الحسنه تاءكيد مى ورزد تا افراد متمكن و توانا مقدارى از سرمايه هاى خود را به نيازمندان قرض ‍ دهند، كه در وقت معين بدون شرط زياده ، پرداخت نمايند و صاحبان سرمايه از اين طريق ، در سعادت فرد و اصلاح جامعه سهيم گردند.

قرآن كريم ، وام دادن را معامله با خداوند سبحان مى داند، و قرض دادن به نيازمندان را به منزله قرض به خدا مى شمارد، در حاليكه خدا نيازى به اين كار ندارد و منفعت آن تنها به سود محتاجان جامعه مى باشد. برخلاف ربا كه خداوند آن را جنگ با خدا و پيامبر مى داند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ۚوَاللَّـهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) (بقره / ٢٤٥)

كيست كه خدا را وام (قرض الحسنه) دهد تا خداوند براى وى چندين برابر بيافزايد؟ و خداست كه مى گيرد و مى دهد و همه به سوى او باز مى گردند.

و نيز مى فرمايد:

( إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ ) (حديد / ١٨)

همانا مردان و زنانى كه در راه خدا به فقيران صدقه و احسان كنند و به خدا قرض نيكو دهند (به محتاجان قرض ‍ الحسنه دهند) خداوند احسان آنان را چندين برابر سازد و پاداش همراه با لطف و كرامت نيز عنايت فرمايد.

و در سوره ديگر مى فرمايد:

( وَأَقْرَضْتُمُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۚفَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ) (مائده / ١٢)

و خدا را قرض نيكو دهيد (به بندگان او بى منت و بدون ربا قرض دهيد) در اين صورت گناهان شما را بيامرزم و شما را در بهشتى داخل گردانم كه زير درختانش نهرها جارى است پس هر كسى از شما پس از عهد با خدا (آمدن كتاب و رسولان و حجت هاى آسمانى) كافر شود، سخت از راه راست دور افتاده است

و قرض را با نماز و روزه مقارن و همراه ذكر كرده است و مى فرمايد:

( وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚوَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّـهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا .)

(مزمل / ٢٠)

نماز را بپا داريد و زكات مال خود را به فقيران دهيد و به خدا قرض نيكو دهيد، (براى خدا به محتاجان صدقه و قرض ‍ الحسنه دهيد) و (بدانيد كه) هر عمل نيك بر آخرت خود، پيش فرستيد؛ پاداش آن را نزد خدا بيابيد و آن اجر و ثواب آخرت (كه بهشت ابد است) از متاع دنيا بسى بهتر و بزرگتر است

چنانكه بر روش صحيح در قرض گرفتن و قرض دادن ارشاد نموديم ، لازم است كه قرض ، نوشته شده و ثبت گردد تا انسان نسبت به آن و مقدارش دچار شك و فراموشى نگردد.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ۚوَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚوَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّـهُ ) (بقره / ٢٨٢)

اى اهل ايمان چون به قرض و نسيه معامله كنيد، تا زمانى معين سند و نوشته در ميان باشد و بايست نويسنده درستكارى ، معامله ميان شما را بنويسد و از نوشتن ابا و خوددارى نكند كه خداوند به وى نوشتن آموخته است

سيرى در سنت و روايات اسلامى

١ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من اءقرض مومنا قرضا ينظر به ميسوره كان ماله فى زكاة و كان هو فى صلاة من الملائكة حتى يؤ ديه اليه

(بحار / ج ١٠٠، ١٣٩)

هر كس مومنى را قرض دهد و تا بهبودى وضع وى مهلت دهد مالش افزايش مى يابد و دائم در رحمت ملائكه خواهد بود تا وام گيرنده بدهى را بپردازد.

٢ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من يمطل على ذى حق حقه و هو يقدر على اءداء حقه فعليه كل يوم خطيئة عشار.

(وسائل / ج ١٣، ٨٩)

هر كس در دادن حق صاحب حقى مماطله و سهل انگارى كند، و قدرت بر اداى آن دارد، هر روز براى وى گناه باج بگير (زورگو) نوشته مى شود.

٣ - پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

قرض المال حمى الزكوه

(وسائل / ج ٦، ٢٠٨)

قرض دادن مال ، حمايت از زكات است (زيرا كه باعث مى گردد زكات به فقراء درمانده برسد نه بر هر كس كه محتاج باشد.)

٤ - علىعليه‌السلام فرمود:

اما الفرض فقرض درهم كصدقة در همين سمعته من رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم فقال : هو الصدقة على الاءغنياء.

(بحار / ج ١٠٠، ١٤٠)

ثواب يك درهم قرض دادن ، به اندازه دو درهم صدقه دادن است و اين مطلب را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: قرض دادن ، صدقه دادن به اغنياء است

٥ - امام باقرعليه‌السلام فرمود:

خير القرض ما جر المنفعة (اى بلا اشتراط)

بهترين قرض دادن آن است كه منفعتى (نيز) به همراه داشته باشد (ولى بدون شرط زياده قبلى(٩) )

٦ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اذا اءقرضت الدراهم ثم جاءك بخير منها، فلا باءس اذا لم يكن بينكما شرط.

(وسائل / ج ١٣، ٣٧٣)

اگر به كسى چند درهم قرض دادى و او هنگام پرداخت آن ، بهتر از آن را آورد، اشكال ندارد در صورتى كه قبلا شرط نكرده باشى

٧ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

على باب الجنة مكتوب ؛ القرض ثمانية عشر والصدقة بعشرة و ذلك ان القرض لايكون الا لمحتاج و الصدقة ربما وقعت فى يد غير محتاج

(بحار / ج ١٠٠، ١٣٨)

بر درب بهشت نوشته شده است كه ، قرض هيجده برابر و صدقه ده برابر ثواب دارد و دليلش اين است كه (اولا) اكثر وقتها قرض از طرف محتاج گرفته مى شود و صدقه بسيارى از وقتها، در دست غير محتاج آن قرار مى گيرد (و ثانيا قرض ‍ دوباره برمى گردد و در دست ديگران قرار مى گيرد و مشكل ديگرى را حل مى كند ولى صدقه بازپس گرفته نمى شود.)

٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لان اقرض قرضا، احب الى من ان اتصدق مثله

(بحار / ج ١٠٠ / ١٣٩)

اگر چيزى را قرض دهم براى من بهتر از آن است كه مانند آن را صدقه بدهم

٩ - امام صادقعليه‌السلام فرمود:

السراق ثلاثه : مانع الزكوه و مستحل مهور النساء و كذلك من استدان ولم ينو قضائه

(خصال / ١٥٣)

دزدان و سارقين سه دسته اند:

١ - كسانى كه از دادن زكات خوددارى مى كنند.

٢ - كسانى كه مهريه زنان را بر خود حلال مى شمارند (و آن را نمى دهند.)

٣ - كسانى كه قرض مى گيرند ولى در فكر بازپرداخت آن نيستند.

١٠ - امام كاظمعليه‌السلام فرمود:

من طلب الرزق من حله فغلب فيستقرض على الله عزوجل و على رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم

(وسائل / ج ١٣، ٨١)

هر كس روزى خود را از راه حلال جستجو نموده و بر آن دست يابد، بايد بر خدا و پيامبرش قرض الحسنه دهد (تا شكر نعمت خدا را بجا آورده باشد.)

امام كاظمعليه‌السلام ، بر اين مطلب اشاره دارد كه ، اگر انسان از طريق كارهاى مشروع و سالم ، كسب روزى كند و به كارهاى نيك ملتزم بشود و آن طورى كه اسلام مى گويد، از اسراف و زياده روى دورى كند، چنين شخصى خواه ناخواه توفيق دادن قرض را پيدا خواهد نمود. زيرا كه او در هدايت الهى سير مى كند، و اسلام در اينجا بدهكار را به يك نكته انسانى توجه و هشدار مى دهد مالى كه در زمان خاصى گرفتارى و مشكل او را حل نموده ، وى صاحب آن نشده است ، بلكه هنوز هم مال طلبكار است و او حق داشت به كسى ندهد و پيش خودش نگهدارد، اما حالا كه به توى (بدهكار) نيكى نموده و به عنوان قرض پرداخته است ، تو نيز بايد هنگام اداى آن به وى نيكى كنى و چيزى به عنوان هديه ، اضافه بر اصل مال ، با رضايت و طيب نفس به او پرداخت كنى چه از نقد باشد يا از جنس ديگر، و چنانكه او به تو احسان نموده ، تو نيز بايد با نيكى خود او را پاسخ دهى

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

الربا رباء ان : اءحدهما ربا حلال والاخر حرام فاما الحلال فهو اءن بقرض الرجل قرضا طمعا اءن يزيده و يعوضه باءكثر مما اءخذه بلا شرط بينهما.

(وسائل / ج ١٢، ٤٢٩)

ربا بر دو قسم است : يكى رباى حلال و ديگرى رباى حرام اما رباى حلال آن است كه شخصى به ديگرى قرض داده و طمع داشته باشد كه (قرض گيرنده) چيزى بر آن اضافه نمايد، و بدون شرط قبلى ، به عنوان عوض به وى اضافه دهد.

بنابراين زيادى دادن با اختيار، هنگام اداى قرض ، شرعا مستحب است و اسلام با اين راه برگزيده و عالى ، ريشه هاى فساد اقتصادى را كه از رباى ظالمانه ناشى مى شود، مى خشكاند و چه مناسب است كه حكومتهاى اسلامى و مردم نيكوكار، صندوقهاى خيريه اى را بر اساس قرض الحسنه ، ايجاد نمايند تا اين مشكل را از ريشه برطرف سازند.

خداوند متعال مى فرمايد:

( يَمْحَقُ اللَّـهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ .)

(بقره /۲۷۶)

خداوند ربا را نابود مى سازد و صدقات را افزايش مى دهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس گهنكار را دوست نمى دارد.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18