ازدواج با بيگانگان

ازدواج با بيگانگان20%

ازدواج با بيگانگان نویسنده:
گروه: علم فقه

ازدواج با بيگانگان
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16847 / دانلود: 3743
اندازه اندازه اندازه
ازدواج با بيگانگان

ازدواج با بيگانگان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ازدواج با بی دينان وپيروان اديان غير توحيدی

بنابراين ، شرايع الهی براساس آيه فوق ، پنج شريعت است كه همه آنها به اقامه دين وعدم تفرقه فرمان داده اند وپيروان خود را به عبادت خداوند ودوری از شرك دعوت كرده اند واين همان چيزی است كه پذيرش آن بر مشركان دشوار بوده است

حاصل اين كه شرايع الهی همگی در اصل توحيد با يكديگر متحدند، هر چند از نظر احكام با هم تفاوتهايی دارند :( وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ) (٤٤) ، برای هر گروهی از شما شريعت وروشی نهاديم ، واگر خدا می خواست همه شما را يك امت می ساخت ، ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است ، بيازمايدتان ، پس در خيرات بر يكديگر پيشی گيريد.

همگی بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف می كرديد، آگاهتان سازد. در اين زمينه روايتی نيز از امام باقرعليه‌السلام نقل شده كه دقيقا مويد همين برداشت از دو آيه فوق می باشد، متن روايت چنين است : ان اللّه بعث نوحا الی قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطيعون ثم دعاهم الی اللّه وحده وان يعبدوه ولا يشركوا به شيئا ثم بعث الانبياء علی ذلك الی ان بلغوامحمداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدعاهم الی ان يعبدوا اللّه ولا يشركوا به شيئا وقال شرع لكم من الدين ما وصی به نوحاب فلما استجاب لكل نبي من استجاب له من قومه من المومنين جعل لكل نبي منهم شرعةومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبيل وسنة(٤٥)

بنابراين ، معنا ندارد كه در اين سوره كه موضوع سخن در باب تعدد شرايع است ، از انحصار كتاب شريعت در تورات سخنی به ميان آمده باشد

نهايتا ممكن است آيه ١٥٦ انعام در صورت ترديد در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا برای انحصار كتاب به آنچه بر يهود ونصارا نازل شده ، قابل استناد نخواهد بود.

نكته مهمتر اين كه از آيه ٦٨ و٦٩ سوره مائده به دست می آيد كه يهود ونصارا وصابئين دارای حكم واحدی هستند(٤٦) وهمگی مامورند كه بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمايند :( قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَىٰ شَيْءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿ ٦٨ ﴾ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَىٰ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) بگو : ای اهل كتاب ! شما هيچ نيستيد، تا آن گاه كه تورات وانجيل وآن چه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پای داريد.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است ، بر طغيان وكفر بيشترينشان بيفزايد، پس بر اين مردم كافر غمگين مباش !. هر آينه از ميان آنان كه ايمان آورده اند ويهود وصابئين ونصارا، هر كه به خدا وروز قيامت ايمان داشته باشد وكار شايسته كند، بيمی بر او نيست ومحزون نمی شود.

در اين آيه شريفه ، ممكن است ومها انزل اليكم من ربكم علاوه بر تورات وانجيل ، ناظر به شرايع ديگر باشد وبه هرحال در اين آيه ، صابئين نيز در صورتی كه به وظايف الهی خود عمل نمايند، اهل نجات معرفی شده اند واگر آيه ٦٨ را به آيه ٤٨ همين سوره كه می فرمايد( وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُم ) ضميمه نماييم ، دلالت آيه ياد شده بر اهل نجات بودن پيروان شرايع ديگر روشنتر خواهد شد.

و جالب تر اين كه آيه هفدهم سوره حج ، مجوسيان را نيز در برابر مشركان ودر رديف يهود ونصارا ذكر كرده است :( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ )

چنانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود، ترديدی باقی نمی ماند كه صابئين ومجوس همانند يهود ونصارا از مشركان نبوده وقهرا اهل كتابند وآيات تحريم ازدواج نمی تواند شامل آنان شود

اين مطلب در بررسی آيات ديگر روشنترخواهد شد(٤٧)

افزون بر اين كه رواياتی نيز از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وامامان اهل بيت وارد شده كه ادعای فوق را تاييد می كند، به عنوان نمونه ، شيعه واهل سنت هر دو روايت كرده اند كه مردم مكه ، يعنی مشركان از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستند كه با آنان همانند اهل كتاب پيمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد.

پيامبر پاسخ دادند كه جز بااهل كتاب پيمان ذمه منعقد نمی كنند

مردم مكه اعتراض كردند كه شما بامجوس هجر(٤٨) پيمان ذمه منعقد ساختيد، در حالی كه آنان اهل كتاب نيستند، بلكه پيرو آيين مجوس می باشند

پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ داد : مجوسيان نيز پيامبری داشتند كه او را كشتند وكتابی داشتند كه آن را سوزانيدند (بنابراين آنان نيز اهل كتاب هستند)(٤٩)

به هر حال دليلی بر اين مطلب وجود ندارد كه از نظر قرآن ، تنها يهود ونصارا اهل كتابند وقهرا عموميت آيه( الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ ) شامل صابئين ومجوس وهر گروه ديگری نيز كه اثبات شود دارای شريعت الهی بوده اند هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسيع در ميان آنان به چشم بخورد می شود واصل نيز بر حليت ازدواج است ، مگر آن جا كه دليلی صريح آن را منع نمايد.

ظاهرا فقهايی كه حكم به جواز نداده اند، بيشتر از باب احتياط بوده ويا اين كه واژه مشركان را در قرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل يهود ونصارا .نيز دانسته اند وبه حكم آيه سوره مائده ، قدر متيقن از افرادی را كه از عموميت منع خارج شده اند، يهود ونصارا دانسته وبقيه را مشمول عموميت نهی دانسته اند، وحال آن كه در مباحث آينده روشن خواهد شد كه واژه مشركان در قرآن معنای اصطلاحی خاصی دارد وتنها شامل بت پرستان می شود وقهرا غير از آنان كسان ديگری تحت شمول عموميت نهی نبوده اند تا نياز به استثنا داشته باشند وآيه پنجم سوره مائده نيز همين واقعيت را بيان فرموده است (٥٠)

و شايد علت اين كه فقهای شيعه با همه قرائن ياد شده ، معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بوده اند يعنی اصل را بر حرمت همه زنانی كه اهل كتاب نيستند گذاشته اند رواياتی باشد كه در تفسيرآيه ٢٢١ سوره بقره وارد شده است كه بر اساس آنها، آيه ولاتنكحوا المشركات حتی يومن، زنان مشرك را تا ايمان نياورده اند به زنی مگيريد در اصل به عنوان تحريم ازدواج با همه زنان غير مسلمان نازل شده واز اين مجموع ، تنها زنان اهل كتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانی كه اهل كتاب نيستند يا در اهل كتاب بودن آنان شبهه وجود دارد، حرام می باشد، جز اين كه در مورد زنان مجوسی ، تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استيلاد (طلب فرزند كردن) جايز شمرده شده وقهرا اين روايات نيز استثنای ديگری است از آيات سوره بقره وسوره ممتحنه ، واما باقی زنان محكوم به حرمت خواهند بود.

روايات ياد شده به قرار ذيل است : علیعليه‌السلام فرموده : واما الايات التی نصفها منسوخ ونصفها متروك بحاله لم ينسخ وما جاء من الرخصةفی العزيمة، فقوله تعالی ولاتنكحوا المشركهات حتی يومن ولامةمومنةخير من مشركةولو اعجبتكم ولاتنكحوا المشركين حتی يومنوا ولعبد مومن خير من مشرك ولو اعجبكم وذلك ان المسلمين كانوا ينكحون فی اهل الكتاب من اليهود والنصاری وينكحونهم حتی نزلت هذه الايه نهيا ان ينكح المسلم من المشرك او ينكحونه ثم قال اللّه تعالی فی سورةالمائدةما نسخ هذه الايةفقال : والمحصنهات من الذين اوتوا الكتهاب من قبلكم فاطلق اللّه مناكحتهن بعدان كان نهی وترك قوله ولاتنكحوا المشركين حتی يومنوا علی حاله لم ينسخه ،(٥١) واما آياتی كه نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته ، پس از اين كه حكم لازم داشته ، اين آيه است كه می فرمايد : از مشركات زن نگيريد تا زمانی كه ايمان آورند، وكنيز مسلمان برای شما بهتر است از زن آزاد مشرك ، هر چند مطلوب طبع شما بوده باشند، و زن مسلمان را به مرد مشرك ندهيد تا زمانی كه ايمان آورند وبدانيد كه برده مسلمان برای شما بهتر است از مرد آزاد مشرك ، هر چند به نظر شما جالب آيند.

و اين به دليل آن است كه مسلمانان از اهل كتاب زن می گرفتند وبه آنها زن می دادند تا آن گاه كه اين آيه نازل شد ومسلمانان را منع كرد كه با زن مشرك ازدواج كنند ويا به مرد مشرك از زنان مسلمان زن بدهند، وسپس در سوره مائده خداوند متعال چيزی فرمود كه ناسخ اين آيه است ، چه اين كه فرموده است : از زنان اهل كتاب برای شما حلال است كه همسر برگزينيد.

پس خداوند ازدواج با آنان را در آيه مائده آزاد گذاشت ، پس از اين كه در سوره بقره از آن منع فرموده بود، ولی بخش دوم آيه بقره را كه می فرمايد : با مردان مشرك زنان مسلمان را همسر نكنيد، همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده است

علامه مجلسی خود در اين باره می نويسد : والمحصنهات من الذين اوتوا الكتهاب من قبلكم فقد احل اللّه نكاح اهل الكتاب بعد تحريمه فی قوله تعالی فی سورةالبقرةولاتنكحوا المشركهات حتی يومن وانما يحل نكاح اهل الكتاب الذين يودون الجزيةعلی ما يجب فاما اذا كانوا فی دار الشرك ولم يودوا الجزيةلم تحل مناكحتهم

(٥٢) همان گونه كه ملاحظه می شود، اين روايات حاكی از اين است كه آنچه در مدينه مورد ابتلای مسلمانان بوده ، ازدواج با اهل كتاب بوده وازدواج با مشركان كمتر می توانست مورد توجه باشد

يكی از عوامل گرايش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل كتاب ، بالا بودن مهريه ها ومخارج مربوط به مراسم ازدواج با زنان مسلمان بود، ولذا مسلمانان وبه خصوص مهاجران ، تمايلات جنسی خويش را از اين طريق ارضا می نموده اند.

به هر حال روايات فوق گويای اين مطلب است كه ازدواج با زنان غيرمسلمان ، به صورت كلی در اين آيات مورد تحريم قرار گرفته وقهرا جز با دليل نمی توان از شموليت اين عنوان كلی كه شامل همه كفار می شود فردی را خارج ساخت

آنچه به طور قطع از دايره اين عموم خارج است ، زنان مسيحی ويهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری كه در اين زمينه در ميان فقهای شيعه مطرح است) ، ولذا ازدواج با زنان مجوسی وصابئی وهمه مشركان ، به حكم اين آيه ، تحريم شده است

البته روايات فوق از نظر سند تمام نيست ، ولذا نمی تواند مورد استدلال قرار گيرد وشان نزول اين آيات نيز به نقل مفسران در مورد زنان مشرك مكه بوده است ، واز طرفی همان گونه كه قبلا اشاره كرديم ، زنان يهودی ومسيحی بر طبق شريعت خود، ازدواج با افراد مسلمان را حرام می دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند، ولذا ازدواج جز با كنيزان آنها مطرح نبوده است واز طرفی حكم تحريم ازدواج با مشركان براساس آنچه قبلا گفته شد از سال ششم هجرت مطرح گرديده ودر اين مدت ، مسلمانان تقريبا مشكلات اقتصادی را تاحدود زيادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر اين كه زنان مسيحی در مدينه حضور نداشتند وازدواج با زنان يهودی نيز به سبب درگيری يهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر اين است كه در آيات تحريم ، كنيزان اهل كتاب موضوع تحريم نيستند، بلكه آن چه مورد توجه آيه است ، زنان آزاد است ، چرا كه در صورت اضطرار وعدم امكان ازدواج با زنان آزاد مسلمان ، قرآن دستور می دهد كه از كنيزان مسلمان بهره بگيرند، نه از زنان آزاد مشرك

بنابراين براساس اين دسته از روايات غير معتبر وقرائن غير قطعی ، نمی توان حكم به حرمت ازدواج با همه زنان غير مسلمان داد تا در نتيجه ، اصالةالحرمه كه بيشتر مورد توجه قرار گرفته است تثبيت گردد.

حاصل اين كه آنچه از آيات شريفه می توان استنتاج كرد، حرمت ازدواج به مفهوم عقد است ، آن هم در مورد زنان مشرك ، ولی در مورد زنان ديگر دليلی بر حرمت وجود نداشته تا نيازمند به اثبات اهل كتاب بودن آنها باشيم

نكته ديگری كه در اين جا قابل توجه است ، اين است كه براساس شواهد تاريخی ، حكم تحريم ازدواج با كفار در سال ششم هجری تشريع شده واگر اهل كتاب نيز مشمول آيات تحريم بودند، ممكن نبود كه در سال نهم يا دهم براساس آيات سوره مائده ، ازدواج با زنان اهل كتاب حلال شده باشد، وبه ديگر سخن ، آيه( الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ) (٥٣) با آيه( أُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ) (٥٤) در سوره بقره از نظر بلاغت سازگار نبود، بنابراين آنچه در سوره بقره مورد تحريم قرار گرفته ، غير از كسانی است كه به عنوان طيبات يا در رديف طيبات در سوره مائده ذكر شده است

از جمله شواهد تاريخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی ، مطلبی است كه ابوحنيفه دينوری آورده ، كه در دوران خلافت علیعليه‌السلام خليد بن كاس فرماندار خراسان گرديد وهنگامی كه نزديك خراسان رسيد، به او خبر دادند كه مردم نيشابور از اطاعت برگشته اند ويكی از دختران خسرو را كه از كابل آمده ، مردم متوجه او شده اند وخليد با آنان جنگ كرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلیعليه‌السلام فرستاد.

علیعليه‌السلام به او گفت : آيا دوست داری تو را به همسری اين پسرم ، يعنی حسن در آورم ؟

گفت : با كسی كه زير دست ديگری است ازدواج نمی كنم ، ولی اگر دوست داشته باشی با خودت ازدواج می كنم

علیعليه‌السلام فرمود : من پيرم واين پسرم چنين خوبيهايی دارد

گفت : تمام خوبيهايش را به خودت بخشيدم

يكی از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسی گفت : من از خاندان پادشاهی هستم واز خويشاوندان او هستم ، او را به ازدواج من در آور

امام به آن دختر فرمود : هر جا خواهی برو وبا هركس خواهی ازدواج كن كه بر تو چيزی نيست(٥٥) .

اين گونه مطالب نيز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از همخوابگی با زنان مجوسی منعی نداشته اند، ولذا علیعليه‌السلام به دختر ياد شده ، كه بی شك مجوسی بوده وهنوز مسلمان نبوده است ، پيشنهاد ازدواج با امام حسنعليه‌السلام را می دهد و مسلمانان نيز كمترين احساس منعی نكرده اند، ومويد ديگر، برخورد علیعليه‌السلام با اسيران زن ايرانی در دوران خليفه دوم بود كه درباره آنان فرمود : اينان بايستی مورد تكريم قرار گيرند وبا هركسی كه خود خواهند ازدواج كنند، وبدين ترتيب ، شهربانو به ازدواج امام حسينعليه‌السلام درآمد وترديدی نيست كه ايرانيان در زمان پيشنهاد علیعليه‌السلام هنوز مسلمان نبوده اند.

ازدواج با بی دينان وپيروان اديان غير توحيدی

همان گونه كه قبلا گفته شد، معيار حرمت ازدواج با بيگانگان در اسلام ، مسائل نژادی وافتخارات ملی وگروهی نيست ، بلكه تنها علت اين ممنوعيت ، جلوگيری از نفوذ انحرافات عقيدتی در مسلمانان است كه اين تحريم نيز در مورد پيروان اديانی كه در اصل توحيدی بوده اند، هر چند كه در حال حاضر موحد نيز نباشند استثنا شده وازدواج با اهل كتاب مجاز شمرده شده است ، ولی در مورد افرادی كه جزء پيروان اديان توحيدی نيستند، آيات وروايات متعددی ازدواج با آنان را منع كرده است

دليل فقها در حكم به حرمت ازدواج با بيگانگان ، در درجه اول قرآن كريم است كه در آيات متعددی ازدواج با گروهی از بيگانگان را منع فرموده است ودر مواردی ظاهر آيات ، حاكی از منع ازدواج با هر فرد غير مسلمان است ، چه اين كه از ازدواج با كفار نهی شده وواژه كافر حتی اهل كتاب را نيز شامل می شود، بر خلاف واژه مشرك كه در شمول آن نسبت به اهل كتاب در ميان فقها اختلاف نظر وجود دارد، ولذا يك بار ديگر مجموع آيات ناظر به اين مساله را مورد توجه قرار می دهيم

مجموع آياتی كه در قرآن كريم در اين زمينه وجود دارد، آيات ذيل است :

١( وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ) (٥٦) زنان مشرك را تا ايمان نياورده اند به زنی مگيريد و كنيز مومن بهتر از آزاد زن مشرك است ، هرچند شما را از او خوش آيد وبه مردان مشرك تا ايمان نياورده اند، زن مومن مدهيد و برده مومن بهتر از مشرك است ، هر چند شما را از او خوش آيد

اينان به سوی آتش دعوت می كنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش

وآيات خود را آشكار بيان می كند، باشد كه بينديشند.

٢( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) (٥٧) ، ای كسانی كه ايمان آورده ايد! چون زنان مومنی كه مهاجرت كرده اند به نزدتان آيند، بيازماييدشان

خدا به ايمانشان داناتر است

پس اگر دانستيد كه ايمان آورده اند، نزد كافران بازشان مگردانيد، زيرا اينان بر مردان كافر حلال نيستند ومردان كافر نيز بر آنهاحلال نيستند

وهر چه آن كافران برای اين گونه زنان هزينه كرده اند بپردازيد

واگر آنها را نكاح كنيد ومهرشان را بدهيد، مرتكب گناهی نشده ايد وزنان كافر خود را نگه مداريد وهر چه هزينه كرده ايد از مردان كافر بخواهيد وآنها نيز هر چه هزينه كرده اند از شما بخواهند

اين حكم خداست

خدا ميان شما حكم می كند و او دانا وحكيم است

٣( الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ) (٥٨) مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را نمی گيرد، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك نمی گيرد، واين بر مومنان حرام شده است

( لْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ) (٥٩) زنان ناپاك برای مردان ناپاك ومردان ناپاك برای زنان ناپاك وزنان پاك برای مردان پاك ومردان پاك برای زنان پاك

آنها از آنچه درباره شان می گويند منزهند ..آمرزش ورزق نيكو برای آنهاست

٤( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ﴿ ٣٤ ﴾ وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا ﴿ ٣٥ ﴾ وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا (٦٠) و نيز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها كه به تصرف شما درآمده باشند

از كتاب خدا پيروی كنيد، جز اينها زنان ديگر هر گاه در طلب آنان از مال خويش مهری بپردازيد و آنها را به نكاح درآوريد، نه به زنا، بر شما حلال شده اند و زنانی را كه از آنها تمتع می گيريد، واجب است كه مهرشان را بدهيد، و پس از مهر معين ، در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهيد گناهی نيست

هر آينه خدا دانا وحكيم است هر كس را كه توانگری نباشد تا آزاد زنان مومن را به نكاح خود در آورد، از كنيزان مومنی كه مالك آنها هستيد به زنی گيرد، وخدا به ايمان شما آگاهتر است

همه از جنس يكديگريد، پس بندگان را به اذن صاحبانشان نكاح كنيد ومهرشان را به نحو شايسته ای بدهيد

وبايد كه پاكدامن باشند، نه زناكار ونه ازآنها كه به پنهان دوست می گيرند

وچون شوهر كردند، هرگاه مرتكب فحشا شوند، شكنجه آنان نصف شكنجه آزاد زنان است ، واين برای كسانی است از شما كه بيم دارند كه به رنج افتند

با اين همه ، اگر صبر كنيد برايتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است خدا می خواهد برای شما همه چيز را آشكار كند وبه سنتهای پيشينيانتان راه بنمايد وتوبه شما را بپذيرد، كه خدا دانا وحكيم است

٥( الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) (٦١) امروز چيزهای پاكيزه بر شما حلال شده است

طعام اهل كتاب بر شما حلال است وطعام شما نيز بر آنها حلال است

ونيز زنان پارسای مومن وزنان پارسای اهل كتاب ، هرگاه مهرشان را بپردازيد، به طور زناشويی نه زناكاری ودوست گيری ، بر شما حلالند

وهركس كه به اسلام كافر شود، عملش ناچيز شود ودر آخرت از زيانكاران خواهد بود.

شان نزول آيات

علامه طباطبائیرحمه‌الله می نويسد : اولين سوره ای كه بعد از هجرت در مدينه نازل شده ، سوره بقره است وسوره ممتحنه قبل از فتح مكه (سال هفتم هجرت) در مدينه نازل شده وسوره مائده آخرين سوره ای است كه بر پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده ، ولذا احكام اين سوره در صورت تعارض ، ناسخ احكام ديگر است واحكام اين سوره منسوخ نيست ، چه اين كه آيه پيشين نمی تواند ناسخ آيه پسين (از لحاظ زمان) باشد(٦٢)

مرحوم طبرسی می نويسد : آيه ٢٢٠ از سوره بقره در مورد شخصی به نام مرثد بن ابی مرثد نازل شده كه از جانب پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ماموريت داشت گروهی ازمسلمانان را كه در مكه بودند بربايد، وهنگامی كه مرثد وارد مكه شد، زنی به نام عناق كه سابقه دوستی با وی داشت او را به همخوابگی با خود دعوت كرد و او امتناع كرد وگفت : بايستی از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجازه بگيرم ، وبه اين مناسبت ، آيه ٢٢١ بقره ازدواج با مشركان را حرام اعلام فرموده است ، از نويسندگان اهل سنت ، سيوطی نيز در تفسير در المنثور همين وجه را از ابن عباس نقل كرده است(٦٣)

سيوطی می افزايد كه واقدی از سدی ، از انس بن مالك واو از ابن عباس نقل كرده كه آيه ٢٢١ به مناسبت ازدواج عبداللّه بن رواحه با كنيز سياه پوست مسلمانی نازل شده ، چه اين كه روزی عبداللّه به جهت كاری كنيزش را آزاد كرد واو به پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت برد وپيامبر به عبداللّه اعتراض كرد واز اين رو عبداللّه برای جبران كار خود در صدد ازدواج با كنيزش بر آمد، در حالی كه از نظر عمومی ، اين كار قبيح به نظر می آمد، يعنی مردم عرب ازدواج با كنيز را نمی پسنديدند، ولذا آيه قرآن نازل شد كه ولامةمومنةخير من مشركة، بنابراين ، هدف اصلی آيه٢٢١ ، رفع موانع ازدواج با كنيزان است(٦٤) .

بعضی نيز نزول آيه را به مناسبت ازدواج حذيفه دانسته اند كه كنيزی داشت واو را آزاد كرد وبا وی ازدواج نمود

علامه طباطبايی می فرمايد : مانعی ندارد كه آيه پس از همه اين امور وناظر به همگی نازل شده باشد.

واما آيه سوره ممتحنه به مناسبت مهاجرت بعضی از زنان اهل مكه به مدينه ، پس از صلح حديبيه ، نازل شده است ، زيرا پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در صلح حديبيه با مشركان مكه عهد نموده بود كه هر فردی از مردم مكه كه مسلمان شود وبه مسلمانان بپيوندد، براساس پيمان صلح ، بايستی به مردم مكه بازگردانده شود، ولی مردم مكه الزامی به بازگرداندن فردی كه از جمع مسلمانان گريخته باشد ندارند(٦٥)

اتفاقا زنی از مردم مكه مسلمان شد وبه مسلمانان پيوست وهنگامی كه شوهرزن برای بازگردانيدن او مراجعه كرد، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : پيمان حديبيه مخصوص مردان فراری از مكه است وشامل زنان نمی شود وبه اين مناسبت آيه نازل شد كه زنانی كه از مردم مكه به مدينه مهاجرت می كنند، بايستی از طرف مسلمانان آزموده شوند ودر صورتی كه واقعا به اسلام ايمان داسته باشند، نبايستی به مكه عودت داده شوند، چرا كه نه زنان مومن بر مشركان حلالند ونه مردان مشرك بر زنان مومن حلالند، بنابراين تنها مسلمانان براساس پيمان صلح ويا حكم ويژه موظفند مهريه ومخارجی را كه شوهر آن زن در مراسم ازدواج با اين زن مصرف نموده به او بپردازند وسپس ازدواج با آن زن مهاجر برای مسلمانان بلامانع خواهد بود، واز اين جهت در مواردی مشابه ، مسلمانان ومردم مكه می بايست تنها مهريه زنان فراری از يكديگر را بپردازند

چه اين كه مسلمانان نيز در صورتی كه زنانشان به كفر می گراييدند، بايستی به حكم آيه ولاتمسكوا بعصم الكوافر، از ادامه زناشويی با آنان اجتناب می كردند، چنان كه آيه يازدهم از همين سوره نيز تاكيدی بر مطلب فوق است

علامه طباطبائی می نويسد : آيه سوم از سوره نور براساس روايات رسيده از ائمه اهل بيت ، ناظر به حرمت ازدواج با زنان متهم به زنا پس از اشتهار واقامه حد قبل از توبه می باشد وبعضی اين آيه را كه مفهوما می رساند مرد زناكار با زن زانی ومشرك می تواند ازدواج كند و زن زانی می تواند با مرد مشرك وزناكار ازدواج كند را منسوخ به آيه ٢٢١ بقره دانسته اند، چه اين كه به اعتقاد بعضی ، ازدواج با بيگانگان تا سال ششم هجرت بلامانع بوده وآيه سوره نور، مبين همين مطلب است وبا نزول آيه ٢٢١ سوره بقره ، ا زدواج با مشركان مطلقا ممنوع اعلام شده است

سيوطی در تفسير درالمنثور از احمد حنبل ونسائی وحاكم نيشابوری وابن جرير وبيهقی وابوداوود از عبداللّه بن عمر روايت كرده اند كه زنی به نام ام فهرول معروف به زنا بود ويكی از مسلمانان در صدد همخوابگی با او بر آمد وبه اين مناسبت آيه سوم از سوره نور نازل شد.

و بعضی نيز آورده اند كه پس از هجرت مسلمانان به مدينه ، به علت بالا بودن مهر وگرانی قيمتها به زحمت افتادند، ولذا در صدد بر آمدند از زنان معروف برای اطفای غريزه جنسی استفاده كنند ولذا آيه فوق نازل شده است ، واما آيه ٢٦ سوره نور را نيز مرحوم طبرسی در مجمع البيان می فرمايد : براساس روايتی از امام باقرعليه‌السلام اين آيه همانند آيه سوم ، منع از ازدواج مسلمانان با زناكاران می نمايد وبه همين مناسبت نازل شده كه گروهی از اصحاب در صدد ارتباط با زنان آلوده بوده اند وقرآن آنان را از اين كار برحذر داشته است(٦٦)

و اما در مورد آيات سوره نساء، بدون شبهه آيه ٢٤ ناظر به حكم ازدواج موقت است وعلامه طباطبائی می فرمايد : اين آيه در نيمه اول سالهای بعد از هجرت پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه ، نازل شده وبسياری از اهل سنت معتقدند كه اين آيه ، ناظر به ازدواج موقت است وبسياری معتقدند كه اين آيه ، ناظر به غزوه اوطاس است كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براساس آيه شريفه به مسلمانان اجازه داد كه از زنان اسير پس از سپری شدن يك طهر استمتاع جويند ونيز اجازه ازدواج موقت به آنان داده شده است

بنابراين بسياری از اهل سنت ، اين آيه را مربوط به جنگ اوطاس دانسته اند كه پس از فتح مكه وبعد از جنگ حنين رخ داده است وبراساس اين آيه ، ازدواج با زنان اسير، هر چند شوهر دار بوده اند پس از استبرا جايز شمرده شده است ، چنان كه سيوطی در درالمنثور، از احمد ومسلم وترمذی ونسائی وبيهقی از ابوسعيد خدری روايت نموده است ، وبه همين مناسبت ، روايتی از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرمود : لاتوطا حامل حتی تضع حمله ولاغير حامل حتی تحيض چنان كه احمد در مسند وترمذی در صحيح وحاكم در مستدرك ، آن را روايت كرده اند(٦٧) وبعضی نيز نزول آيه را مربوط به شهر مكه ، پس از عمره قضای پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانسته اند (٦٨)

12. بدعت بودن رفتن به غار حرا

لجنه دایم افتای سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.(1)

13. بدعت بودن نشر اعلامیه وفات

زینو، مفتی فعلی وهابیان می گوید:

اعلامیه دادن در کاغذها برای وفات انسانی از جمله بدعت های ممنوع و تشبه به غیر مسلمانان است.(2)

وهابیان نه تنها در امور عرفی، فتاوای خلاف فطرت صادر می کنند، بلکه گاه فتاوای بر خلاف مسلّمات علمی دارند. برای نمونه، شیخ محمدبن صالح عثیمین درباره گردش خورشید به دور زمین می گوید:

ظاهر ادله شرعی اثبات می کند که خورشید به دور زمین می گردد و به سبب آن، شب و روز پدید می آید.(3)

وی در جایی دیگر می نویسد:

اما آنچه امروزه عالمان نجوم می گویند، چون برای ما به درجه یقین نرسیده، ما به خاطر آن، دست از ظاهر کتاب و سنت پیامبر خود بر نمی داریم.(4)

همچنان که ملاحظه می شود، اصل نزد وهابیان، حرمت کردارها و بدعت و شرک است. آنان دینی بی روح و متحجرانه ای، برای جهانیان به نمایش گذاشته و کوشیده اند خود را مسلمان حقیقی معرفی کنند؛ مسلمانی که منطق را نمی شناسد و با خشونت و ترور می خواهد همگان را با خود همراه کند و برای رسیدن به این مقصد، مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد، مبارزه با

___________________

1- الجنه الدائمه، فتوای ش 5303.

2- الموت، عظاته و احکامه، ص29.

3- فتاوی ارکان الاسلام، ص132.

4- فتاوی العقیده، ص225.

مسلمانانی که به باور آنان، مشرک شده اند، بر جنگ با کفار برتری دارد. به همین دلیل، آنان به جای مبارزه با صهیونیست ها، در کنار آنان، با حزب الله و حماس فلسطین مبارزه می کنند و حتی دعا برای پیروزی آنان را جایز نمی دانند یا در افغانستان، عراق و پاکستان، با بمب گذاری انتحاری و دیگر رفتارهای خشونت آمیز، مسلمانان بی گناه را شبانه روز قتل عام می کنند.

ضرورت پرداختن به بحث وهابیت

بررسی شبهه های وهابیت به این دلیل ضروری است که پیروان این فرقه از فرصتی استثنایی که با در اختیار داشتن حرمین مکه و مدینه نصیب آنان گشته است، سوء استفاده می کنند و با ترویج افکار و عقاید سخیف خود، بین مسلمانان تفرقه می اندازند تا شیعه را دشمن اصلی اهل سنت معرفی و خود را با آن همه جرم و جنایت علیه مسلمانان، داعیه دار اسلام و مسلمانی قلمداد کنند. آنان بدین منظور سالانه میلیاردها دلار هزینه می کنند و با خرید مزدورانی در جهان علیه شیعه و تنها حکومت برخاسته بر اساس تفکر اهل بیتعليهم‌السلام ، یعنی ایران به شایعه پراکنی روی آورده اند. از جانب دیگر، برای تضعیف شیعیان کتاب هایی به زبان های مختلف می پراکنند و حتی به حجاجی که از ایران به زیارت خانه خدا مشرف می شوند، هدیه می کنند. آنان حرکات زائران ایرانی را زیر نظر دارند و در مکان های مقدس مکه و مدینه، با حربه شرک، آنان را از اعمال عبادی و زیارتی باز می دارند و به شبهه افکنی می پردازند. آنان برای دور کردن دیگر مسلمانان از پیروان اهل بیت، همچون اسلاف خود با دروغ و تزویر، انواع و اقسام تهمت ها را علیه پیروان اهل بیت می پراکنند. ازاین رو، آشنا شدن با شبهه های رایج آنان علیه پیروان اهل بیت و پاسخ گویی به آنان ضروری می نماید تا هم شیعیان به بی پایه و اساس بودن عقاید وهابیت و شبهه های آنان پی ببرند و هم اهل سنت به اختلاف بین

وهابیت و خودشان بیشتر آگاه شوند و موضع گیری عالمان پیشین خود را در برابر وهابیت از نو بنگرند و تکلیف دینی شان را در برابر وهابیت به یاد آورند.

در این پژوهش به شبهه هایی می پردازیم که در کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و بعضی کتاب های وهابیان معاصر آمده است و در قالب کتاب و جزوه یا در سایت ها مطرح کرده اند. برخی شبهه ها نیز مربوط به برخوردهای شفاهی است که با زائران و روحانیان کاروان های حج مطرح شده است.

فصل دوم: شبهه های کلامی

مقصود از شبهه های کلامی در این فصل شبهه هایی است که عموم مسلمانان به آن باور دارند و ابن تیمیه و پیروانش، آنها را شرک و بدعت می شمارند.

1- آیا طلب شفا از قبور انبیا و صالحان، شرک است؟

ابن تیمیه دراین باره می نویسد:

هرکس کنار قبر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان بخواهد که بیماری او را شفا دهد یا قرض او را ادا کند، مشرک است؛ زیرا هیچ کس جز خداوند، قدرت انجام چنین اعمالی را ندارد. پس واجب است چنین شخصی را به توبه وادار کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(1)

پاسخ

اینکه ابن تیمیه ادعا می کند جز خداوند کسی دیگر قدرت چنین کاری را ندارد، اگر مراد وی، قدرت مستقل از خداست، ما هم قبول داریم، اما اگر مراد آن است که اولیای الهی، حتی به اذن خدا نیز قدرت چنین کاری را ندارند، سخن باطلی است؛ زیرا خداوند از قول حضرت عیسیعليه‌السلام نقل می کند که فرمود:

____________________

1- ابن تیمیه، زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ج1، ص18.

من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام. من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی و جذام) را بهبود میبخشم... (آل عمران: 49)

همچنین در داستان حضرت یوسف به صراحت میگوید:

(یوسف گفت:) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود. (یوسف: 93)

خداوند در سه آیه بعدی نیز میفرماید:

اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید و آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند، ناگهان بینا شد. (یوسف: 96)

در این آیه، به صراحت بیان شده است که پیراهنی به دلیل تماس با جسم مقدس انسانی پاک و الهی، چشم نابینایی را (به اذن الهی) شفا داده است، پس (به اذن خدا) انبیا و اولیای الهی یا خاکی که روی قبر آن بندگان پاک الهی است، می توانند به جهت هم جواری با آن بدن های مقدس و پاک، شفا دهند.

بنابراین، از بنده صالح و پاک خدا بعید نیست که با اذن خدا، بیماری را شفا دهد. چه آن بنده صالح، حیات دنیایی داشته باشد یا حیات برزخی؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید:

(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنان به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده است، شادمانند. بشارت و مژده دهند به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعدها در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غمی نخورند. (آل عمران: 169171)

این آیه می گوید که شهیدان حیات برزخی دارند و زنده اند و حتی به دیگران بشارت می دهند و ما هم می گوییم که همه پیشوایان ما به شهادت رسیده اند. بنابراین، آنها به گفته خداوند، زنده اند و مرده آنها با زنده آنها فرق ندارد و به اذن الهی کرامت می کنند و شفا می دهند تا همواره روزنه ای به سوی عالم غیب برای مردم گشوده باشد و مردم منکر ماورای طبیعت و جهان آخرت نشوند. این کارها همچنان که عیسیعليه‌السلام فرمود، از طرف بندگان پاک خدا، نشانه ای از خداوند است؛ زیرا اینان به اذن خدا چنین میکنند تا نشان دهند بندگی خدا بی مزد نیست، بلکه عزت همیشگی را به دنبال دارد. خداوند حتی پس از مرگ آنان نیز چنین کرامتی را از آنان صادر میکند تا سبب تشویق دیگران به کارهای نیک شود و بدانند کار نیک، پاداش اخروی و احترام دنیوی دارد و بشارتی باشد برای کسانی که برای بقای دین جان فشانی می کنند تا بدانند پاداش آنان پای مال نمی شود.

2-آیا رفتن به غار حرا بدعت است؟

لجنه دایم افتای وهابیت سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا، از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.( 1)

پاسخ

هنگامی که خداوند برای اولین بار می خواست در کوی طوی با موسیعليه‌السلام سخن گوید و بشارت نبوت را به او دهد، به او دستور داد:

( إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی .) (طه: 12 و 13)

همانا من پروردگار تو هستم! پس نعلین خود از پای بدر کن، زیرا اکنون تو در وادی مقدس طُوی هستی. من تو را [به پیامبری] برگزیده ام، پس به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا دار.

____________________

1- فتاوی الجنه الدائمه، ش5303.

خداوند در این آیه به یمن وحی بر موسی، آن وادی را مقدس نامید و به او فرمود باید نعلین خود را از پای در آوری؛ زیرا این وادی احترام دارد. حال می پرسیم چگونه جایی که یک بار بر موسیعليه‌السلام وحی می شود، مقدس است و احترام دارد، اما مکانی که بر خاتم پیامبران وحی می شود که اشرف از همه انبیای الهی است، آن مکان نمی تواند مقدس باشد و نه تنها احترام ندارد، بلکه رفتن به آنجا بدعت و شرک شمرده می شود. این مکان، سالیان درازی، محل عبادت و نیایش های آن حضرت بوده است. مسلمانان به قصد یادآوری آن لحظات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آنجا می روند و با دیدنش به یاد حضرتش اشک شوق می ریزند. اگر هم مجالی بیابند دو رکعت نماز به جا می آورند و خداوند را به جهت هدایت یافتن با این دین حنیف، سپاس می گویند. حال کدامیک از این کارها بوی شرک می دهد؟

3-آیا نام گذاری به عبدالنبی و عبدالحسین شرک است؟

از جمله شبهاتی که وهابیت مطرح می کند، این است که آنان نام گذاری به عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول را شرک می دانند و در کتاب های خود می نویسند:

این اسامی همچون عبدالمسیح و امثال آن است که مسیحیان بر خود می گذارند. آنان مسیح را می پرستند، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پیامبر خداست.(1)

پاسخ

اشتباه وهابیت در این است که با آنکه خود را پیرو قرآن میدانند و در حفظ ظاهر قرآن تلاش دارند، اما همانند خوارج حروفش را فرا گرفته اند. آنان از

____________________

1- علی دیسمانی، گفت وگوی آرام و دوستانه، ص7.

فهم معانی آن درمانده اند؛ زیرا در قرآن، کلمه عبد فقط به معنای عبادت و بندگی و پرستش نیامده است. خداوند در قرآن میگوید:

( وَ أَنکِحُوا الْأَیامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ .) (نور: 32)

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. در این آیه خداوند لفظ عبادکم را می آورد و دستور میدهد به عباد خودتان زن بدهید که عباد به معنای نوکر و غلام است، نه به معنای پرستش کنندگان. ما هم وقتی میگوییم عبدالنبی یا عبدالحسین؛ یعنی کسی که افتخار نوکری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سید جوانان بهشت را دارد و مطیع دستورهای آنان است. آیا اطاعت از آنان شرک است؟ این در حالی است که خداوند به اطاعت از آنان فرمان می دهد و می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ .) (نساء:)

ای کسانی که [به وحدانیت خداوند] ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید.

آیا عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول بودن شرک است؟ اگر بگویند عبد و مطیع بودن برای امثال این پاکان شرک است، می پرسیم کدام آیه و روایت از چنین کاری ما را بر حذر داشته است؟

4-آیا توسل به مقام انبیا و اولیا شرک است؟

از اساسی ترین اشکالات وهابیت نسبت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسل به رسول گرامی اسلام و صالحان است. آنان می گویند شما مشرکید؛ زیرا همچون مشرکان به رسول گرامی اسلام توسل میکنید. آنان میگفتند:

( مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی .) (زمر: 3)

اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

شما هم برای تقرب به خدا به رسول گرامی توسل می کنید.

محمد بن عبدالوهاب می گوید: «توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است که بت پرستان در زمان جاهلیت انجام می دادند.»(1) وی در فتوایی می گوید: «هرکس به پیامبران و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است».(2)

یکی از دلایل مخالفت وهابیان این است که می گویند: ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل از نظر عقلی، باطل و شرک است.

پاسخ

توسل در لغت «از وسیله گرفته شده و وسیله به معنای درجه و قرب است. وقتی گفته می شود واسل به معنای کسی است که به سوی خدا راغب است و در اصطلاح به معنای چیزی است که سبب نزدیکی به غیر می شود. در روایت نیز آمده است: «اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِیلَه» که مراد، قرب به خداست، ولی گفته اند به معنای شفاعت در قیامت است.(3) مراد از توسل نیز در سیره و روش مسلمانان، واسطه قرار دادن انبیا و اولیای میان خود و خدا برای قرب به خدا و بخشش گناهان یا برآورده شدن حاجات است.

توسل در قرآن

خداوند در قرآن چنین کاری را جایز دانسته است و ماجرای توسل برادران خطاکار یوسف به حضرت یعقوب را چنین بیان می کند:

_____________________

1- الجامع الفرید، ص501.

2- کشف الشبهات، ص58.

3- محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج 11، ص725.

( قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .) (یوسف: 97 و 98)

(فرزندان یعقوب به پدر خویش) گفتند: ای پدر، از خدای بزرگ، بخشایش گناهان ما را بخواه که ما در اشتباه به سر می بردیم. (یعقوب) گفت: به زودی، از پروردگار خود برای شما بخشایش می خواهم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

از این آیه به روشنی درمی یابیم که فرزندان یعقوب به دعا و استغفار پدر خویش متوسل شدند و آن را وسیله بخشودگی خود دانستند. به او گفتند ای پدر، تو برای ما از خدا طلب بخشش کن. حضرت یعقوب نیز نه تنها به توسل آنان اعتراض نکرد، بلکه به آنها وعده دعا و استغفار هم داد و گفت: به زودی برای شما بخشش می طلبم. اگر این کار شرک بود، آن حضرت به فرزندانش می گفت چرا مشرک شده اید؟ من چه کاره ام؟ بروید از خدا بخواهید تا شما را ببخشد.

همچنین خداوند به مسلمانان دستور می دهد:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ. ) (مائده: 35)

ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و به سوی خدا وسیله ای انتخاب کنید.

این آیه می گوید به سوی خدا، وسیله ای برگزینید، اما مصداق را بیان نفرموده است که چه چیزی می تواند وسیله به سوی خدا باشد. ازاین رو، شخص مسلمان می تواند به انواع وسایل عبادی متوسل شود. یکی از راه های رسیدن به خدا، بخشش گناهان و تقرب به او و توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ زیرا خداوند چنین دستور داده است:

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا .) (نساء: 64)

و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند (، از راه خود برگشته و) نزد تو می آمدند و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

در آیه ای دیگر کسانی را که از این کار سر باز می زنند و خود را نیازمند دعای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و طلب استغفار او نمی دانند، منافق نامیده است.

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ. ) (منافقون: 5)

و چون به آنها گفته شود: نزد پیامبر بیایید تا برای شما از خداوند طلب عفو و بخشش کند. سرشان را به علامت نفی و انکار تکان می دهند و آنها را می بینی که با تکبر از این دعوت روی برمی گردانند.

ازاین رو، مسلمانان به فرمان خداوند به پیامبر و اهل بیت پاک او توسل می جویند و هیچ مسلمانی آنان را در کنار خدا نمی پرستد و هیچ مسلمانی نمی تواند ادعا کند که گناهی مرتکب نشده و نیازمند شفاعت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیست.

بنابراین، وهابیت با این حرف خود به رسو ل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله توهین می کند که توسل به او را همانند بت پرستی می داند و چون آنان از چنین کاری جلوگیری می کنند، جزو منافقان هستند.

توسل در روایات

روایات متعددی بر جواز توسل دلالت دارد. احمد بن حنبل، در مسند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت می کند:

اِن رَجُلاً ضَریرَ البَصَرِ أتیَ النبیَّ صَلَّی الله عَلَیه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ یُعافیَنی، قال إن شئتَ دَعوتُ لک وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلک فَهُو خَیْرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ یَتَّوَضّأ فَیَحسُنُ وُضوئَه فَیُصلِّی رَکْعتینِ وَ یَدعُو بِهذَا الدّعاءِ اللّهمّ إنی اَسئلُک وَ اَتوَجَّه إلیکَ بنبیّک مُحْمَّدٍ نَبِّی الرَّحمهِ یا مُحمّدُ اِنّی تَوجّهتُ بِک الَی رَبّی فی

حَاجَتی هِذِه، فَتَقضِی لی اللَّهمَّ شَفِّعْه فیّ. قالَ عُثمانُ: فَوَ اللَّه ما تَفَرَّقنا و لا طالَ الحَدیثُ بِنا حَتّی دَخلَ الرَّجلُ کأنْ لَمْ یکنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ.(1)

مردی نابینا نزد پیامبرگرامی اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد. پیامبر فرمود: اگر می خواهی، دعا کنم و اگر مایل باشی، به تأخیر می اندازم که این بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا کن. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به وسیله محمد، پیامبر رحمت، به تو روی می آورم. ای محمد، من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی. خدایا! او را شفیع من گردان. به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بودیم و مدت ماندن ما زیاد هم طول نکشیده بود که دیدیم مرد نزد ما آمد (و چنان شفا یافت) گویا هرگز نابینا نبود.

از نظر ابن کثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه نیز این حدیث صحیح است.(2)

از این روایت بر می آید که توسل به پیامبر گرامی، برای برآورده شدن نیاز جایز است. حتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جای آنکه خود برای آن مرد دعا کند یا همچون حضرت یعقوب بفرماید: من به زودی برایت دعا می کنم تا شفا بیابی، چنین نکرد، بلکه به آن مردِ نابینا دستور داد تا آن گونه دعا کند و با وسیله قرار دادن پیامبر بین خود و خدا از پروردگار جهان، نیاز خود را بخواهد و او چنین کرد و شفا یافت. ازاین رو، پیامبر اسلام چگونگی توسل خود را به درگاه الهی به این صحابی و امت خود آموخت. این کار به معنای توسل به اولیای الهی و بندگان پاک خدا به درگاه خداوند است که مسلمانان همواره به آن معتقد بوده اند.

___________________

1- احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص138.

2- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 6، ص179.

وهابیون می گویند کمک طلبیدن و توسل به مرده پس از مرگ جایز نیست. آنچه در روایت از توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده، مربوط به زمانی است که ایشان زنده بوده است.

پاسخ آن است که آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن صحابی یاد داد، یک دستور کلی بود؛ زیرا توسل او را به دعای خویش یا زنده بودنش مقید نفرمود، بلکه به او آموخت که بگوید: «اللهمّ إنی اسئلک و اتوجّه إلیک بنبیک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نبی الرَّحمه... اللهمّ شفعه فی».

شاهد سخن این است که ابن حنیف که راوی این حدیث است، آن را فقط مربوط به زمان زندگی دنیوی پیامبر اسلام ندانسته است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده که مردی از عثمان (خلیفه سوم) کمک می طلبید، اما وی به او توجه نمی کرد. روزی آن مرد، عثمان بن حنیف را دید و نزد این یار پیامبر اسلام شکایت کرد. وی به او گفت به وضوخانه برو و وضو بگیر و آنگاه به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار، سپس بگو: «اللَّهمّ إنّی اَسئلُک وَ اَتَوجَّهُ إلیک بِنبیِّنا مُحّمدٍ نَبیَّ الرَّحمهِ یا مُحمَّدُ اِنّی اَتَوجَّهُ بِک الیَ رَبّی ، فَتَقْضِی لی حاجَتی؛ پروردگارا از تو می طلبم و با نبیت محمد که پیامبر رحمت است، به تو توجه می کنم. ای محمد من به وسیله تو به پروردگارم توجه می کنم، پس حاجاتم را بر آور». آنگاه حاجتت را از خدا بخواه. او نیز چنین کرد و پس از آن نزد عثمان رفت و حاجتش برآورده شد.(1)

دلیل دیگر که بر توسل به پیامبر پس از رحلت آن حضرت دلالت دارد، این روایت است:

عَنْ مالکِ الدّار قالَ: أصابَ النَّاسَ قَحْطٌ فی زَمَنِ عُمرَفَجاءَ رَجلٌ إلیَ قَبر النَّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اِسْتَسْقِ لِأمّتک فَإنَّهم قَد هَلَکوا، فأتَی الرَّجلُ فی المْنامِ فَقیلَ لَه: أئتِ عُمَر فَاقْرئهُ السَّلامَ وَ أخبِرهُ أنَّهم مُسقَون.(2)

____________________

1- طبرانی، معجم الکبیر، ج9، ص31؛ مجمع الزوائد، ج2، ص279؛ مبارکفوری، تحفه الاحوزی، ج10، ص24.

2- ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ فتح الباری، ج2، ص412.

مالک می گوید: در زمان عمر مردم به خشک سالی مبتلا شدند. مردی بر سر قبر پیامبر اسلام رفت وگفت: ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برای امتت باران بطلب، زیرا آنان نابود شدند. آنگاه به خواب رفت. در خواب به او گفته شد نزد عمر برو و سلام برسان و به او خبر بده که سیراب خواهند شد.

بخاری در صحیح نقل می کند:

إنّ عُمَر بنَ الخُطّابِ رَضی اللهُ عَنه کَاَن إذا قَحَطُوا إسْتَسقَی بالْعباسِ بنِ عَبدالِمطلّب فَقالَ: اَللّهمّ إنّا کُنّا نَتوسّلُ إلیکَ بِنبیِّنا فَتَسْقینا و إنّا نَتَوسَّلُ إلیکَ بِعَمِّ نَبینا فَاسْقِنا قالَ فَیسُقَون.(1)

هرگاه قحطی رخ می داد، عمربن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله طلب باران می کرد و می گفت: خدایا، در زمان حیات پیامبر به او متوسل می شدیم و باران رحمت خود را بر ما نازل می فرمودی. اکنون به عموی پیامبر به سوی تو متوسل می شویم تا ما را سیراب کنی و سیراب می شدند.

از منظر رهبر مذهب شافعی نیز اصل توسل پذیرفتنی است. وی در دو بیت، به این حقیقت اشاره می کند:

آل النَّبی ذَریعتی

هُم إلیه وسیلَتی

أرجو بِهم اعطی غداً

بیدی الیمین صحیفتی(2)

خاندان پیامبر، وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم که به خاطر آنان، نامه عملم به دست راست من داده شود.

عالمان دیگر اهل سنت نیز بر این امر صحه گذاشته اند. به دلیل اهمیت مسئله توسل، به چند مورد دیگر هم اشاره می کنیم. نورالدین سمهودی چنین می نویسد:

استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و جاه و برکت او نزد خداوند، از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام

____________________

1- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، جز 2، کتاب الجمعه، باب3، ص20، ح1010.

2- احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص524.

می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، در حیات دنیوی و حتی در برزخ و چه در قیامت.(1)

قسطلانی می نویسد:

بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سزاوار است که زیاد دعا و تضرع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله کند و سزاوار کسی که از او طلب شفاعت شده این است که خدا شفاعتش را بپذیرد.(2)

زینی دحلان نیز می نویسد:

هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد که اگر قرار باشد نمونه های توسل آنها را جمع کنیم، کتابی عظیم می شود و کسی بر آنان ایراد نگرفت تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند.(3)

از این نمونه ها درمی یابیم که ادعای شرک و بدعت شمردن توسل از دیدگاه وهابیان، تنها برای خود آنان پذیرفتنی است و اهل سنت و شیعه، به دلیل مکابره وهابیت، این امر را رها نخواهند کرد.

گفته اند ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل به عاجز، از نظر عقلی، باطل و شرک است. این سخن، ادعایی باطل است؛ زیرا زندگی پس از مرگ صالحان و پاکان، دلیل قرآنی دارد و ادعای

__________________

1- «اعلم أن الاستغاثه و التشفع بالنبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بجاهه و برکته إلی ربه تعالی من فعل الأنبیاء و المرسلین، و سیر السلف الصالحین، واقع فی کل حال، قبل خلقه صلی الله تعالی علیه و سلم و بعد خلقه، فی حیاته الدنیویه و مده البرزخ و عرصات القیامه» (علی بن عبدالله سمهودی، وفاء الوفاء، ج4، ص193).

2- «وینبغی للزائر أن یکثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثه و التشفع و التوسل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فجدیر بمن استشفع به أن یشفعه اللّه تعالی فیه» (احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص604).

3- الدرر السنیه، ص31.

وهابیان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگی دنیا صحیح نیست. خداوند به صراحت به زندگی شهیدان پس از مرگ اشاره می کند و می فرماید:

( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ. یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ) (آل عمران: 169 171)

هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند، شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند بر نعمت و فضل خدا و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند.

در این آیات، بهره مندی شهیدان از نعمت های الهی و خشنودی از آنچه به دست آورده اند، دلیل بر زندگی دوباره آنان است. به راستی چگونه می توان پذیرفت کسانی که در راه دین به شهادت رسیده اند، پس از شهادت زنده باشند، ولی پیامبر اسلام که آورنده دین و پیشوای شهیدان است، زندگی پس از مرگ نداشته باشد.

روایات بسیاری نیز حیات پس از مرگ انبیا به ویژه خاتم انبیا را اثبات می کند. هیثمی از نویسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در کتاب مجمع الزواید از عبدالله بن مسعود چنین نقل می کند:

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «زندگی من برای شما خیر و برکت است؛ زیرا با همدیگر گفت وگو می کنیم. شما سخن می گویید و من هم با شما سخن می گویم. مرگ من هم برای شما خیر است، چون کارهای شما بر من عرضه می شود و هر کار خوبی را که دیدم، خدا را شکر می کنم و برای هر کار ناپسندی برای شما از خدا آمرزش می خواهم».

هیثمی دراین باره می گوید: «این حدیث را بزّاز نقل کرده است و راویان این حدیث همان راویان صحیح هستند».(1)

از این روایت بر می آید که رابطه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حتی پس از مرگ نیز با پیروانش برقرار است.

در روایتی دیگر تصریح شده است که حتی بدن پیامبران نیز از بین نمی رود. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فأکثِرُوا عَلَیَّ مِنَ الصَّلاهِ فیهِ (یوم الجمعه) فإنَّ صَلاتَکم مَعروضَهٌ عَلَیّ: قالوا: یا رسولَ وَ کیفَ تعُرضُ صَلاتُنا عَلیکَ وَ قَدْ أرمت؟ قال: اِنَّ اللهَ حَرَّم عَلَی الْارضِ أنْ تَأکُلَ أجسادَ الاْنَبیاءِ.(2)

روز جمعه زیاد بر من درود بفرستید؛ زیرا درودهای شما بر من عرضه می شود. پرسیدند: ای رسول خدا! بدن شما پس از مرگ می پوسد. درودهای ما چگونه به محضر شما می رسد؟ فرمود: زمین به بدن پیامبران آسیب نمی رساند؛ زیرا خداوند، خوردن و نابودی بدن های آنان را بر زمین حرام فرموده است.

این روایت به نظر حاکم نیشابوری صحیح است.(3)

به دلیل همین روایات و آیات قرآن است که بسیاری از علمای اهل سنت حیات پس از مرگ انبیا را از مسلّمات شمرده و برخی از آنان کتاب مستقلی نیز درباره زندگی پیامبران نگاشته اند. برای نمونه، ابن حجر عسقلانی می گوید:

بیهقی کتابی زیبا درباره زندگی پیامبران پس از مرگ گرد آورده و این حدیث را از انس نقل کرده است که «اِنَّ الاْنبیاءَ أحیاءٌ فِی قُبورِهم یُصلَّون؛ پیامبران در درون قبر زنده اند و نماز می خوانند».(4)

____________________

1- مجمع الزوائد، ج9، ص24.

2- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

3- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

4- فتح الباری، ج6، ص352.

قسطلانی نیز می گوید:

شکی نیست که زنده بودن پیامبران پس از مرگ امری ثابت و روشن و جاودانه است و پیامبر ما چون برتر از همه پیامبران است، زندگی او پس از مرگ کامل تر از دیگر پیامبران خواهد بود.(1)

آنچه گفته شد، بخشی از سخنان علمای اهل سنت در برابر وهابیت است. وهابیان معتقدند رفتگان از دنیا ناتوانند و توسل به عاجز، باطل و شرک است، پس نباید به آنان توسل بجوییم. ما می گوییم توسل جستن به ناتوان، حتی اگر زنده هم باشد، خلاف عقل است، نه معیار شرک. با این حال، اگر متوسل معتقد باشد کسی نزد خداوند آبرو دارد و می تواند برای قضای حاجاتش، واسطه شود یا می تواند درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرک نیست. مسلمانان هم معتقدند که پیامبران و اولیای الهی، به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهی نمی توانند حاجت های مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلی تنها ذات احدیت است. همچنان که گفتیم مسلمانان این اعتقاد را از کریمه قرآنی برگرفته اند. آنجا که حضرت عیسیعليه‌السلام ، زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اجازه پروردگار می داند و می فرماید:

( أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ .) (آل عمران: 49)

من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم. سپس در آن می دمم و به اجازه خدا پرنده می شود. کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم.

بنابراین، تمسک و توسل مسلمانان به پیامبر و اولیای الهی، به دلیل استقلال آنان در برآوردن حاجت نیست. همچنان که سمهودی شافعی، در بیانی کوتاه به همین نکته اشاره می کند و می گوید

____________________

1- المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص599.

12. بدعت بودن رفتن به غار حرا

لجنه دایم افتای سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.(1)

13. بدعت بودن نشر اعلامیه وفات

زینو، مفتی فعلی وهابیان می گوید:

اعلامیه دادن در کاغذها برای وفات انسانی از جمله بدعت های ممنوع و تشبه به غیر مسلمانان است.(2)

وهابیان نه تنها در امور عرفی، فتاوای خلاف فطرت صادر می کنند، بلکه گاه فتاوای بر خلاف مسلّمات علمی دارند. برای نمونه، شیخ محمدبن صالح عثیمین درباره گردش خورشید به دور زمین می گوید:

ظاهر ادله شرعی اثبات می کند که خورشید به دور زمین می گردد و به سبب آن، شب و روز پدید می آید.(3)

وی در جایی دیگر می نویسد:

اما آنچه امروزه عالمان نجوم می گویند، چون برای ما به درجه یقین نرسیده، ما به خاطر آن، دست از ظاهر کتاب و سنت پیامبر خود بر نمی داریم.(4)

همچنان که ملاحظه می شود، اصل نزد وهابیان، حرمت کردارها و بدعت و شرک است. آنان دینی بی روح و متحجرانه ای، برای جهانیان به نمایش گذاشته و کوشیده اند خود را مسلمان حقیقی معرفی کنند؛ مسلمانی که منطق را نمی شناسد و با خشونت و ترور می خواهد همگان را با خود همراه کند و برای رسیدن به این مقصد، مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد، مبارزه با

___________________

1- الجنه الدائمه، فتوای ش 5303.

2- الموت، عظاته و احکامه، ص29.

3- فتاوی ارکان الاسلام، ص132.

4- فتاوی العقیده، ص225.

مسلمانانی که به باور آنان، مشرک شده اند، بر جنگ با کفار برتری دارد. به همین دلیل، آنان به جای مبارزه با صهیونیست ها، در کنار آنان، با حزب الله و حماس فلسطین مبارزه می کنند و حتی دعا برای پیروزی آنان را جایز نمی دانند یا در افغانستان، عراق و پاکستان، با بمب گذاری انتحاری و دیگر رفتارهای خشونت آمیز، مسلمانان بی گناه را شبانه روز قتل عام می کنند.

ضرورت پرداختن به بحث وهابیت

بررسی شبهه های وهابیت به این دلیل ضروری است که پیروان این فرقه از فرصتی استثنایی که با در اختیار داشتن حرمین مکه و مدینه نصیب آنان گشته است، سوء استفاده می کنند و با ترویج افکار و عقاید سخیف خود، بین مسلمانان تفرقه می اندازند تا شیعه را دشمن اصلی اهل سنت معرفی و خود را با آن همه جرم و جنایت علیه مسلمانان، داعیه دار اسلام و مسلمانی قلمداد کنند. آنان بدین منظور سالانه میلیاردها دلار هزینه می کنند و با خرید مزدورانی در جهان علیه شیعه و تنها حکومت برخاسته بر اساس تفکر اهل بیتعليهم‌السلام ، یعنی ایران به شایعه پراکنی روی آورده اند. از جانب دیگر، برای تضعیف شیعیان کتاب هایی به زبان های مختلف می پراکنند و حتی به حجاجی که از ایران به زیارت خانه خدا مشرف می شوند، هدیه می کنند. آنان حرکات زائران ایرانی را زیر نظر دارند و در مکان های مقدس مکه و مدینه، با حربه شرک، آنان را از اعمال عبادی و زیارتی باز می دارند و به شبهه افکنی می پردازند. آنان برای دور کردن دیگر مسلمانان از پیروان اهل بیت، همچون اسلاف خود با دروغ و تزویر، انواع و اقسام تهمت ها را علیه پیروان اهل بیت می پراکنند. ازاین رو، آشنا شدن با شبهه های رایج آنان علیه پیروان اهل بیت و پاسخ گویی به آنان ضروری می نماید تا هم شیعیان به بی پایه و اساس بودن عقاید وهابیت و شبهه های آنان پی ببرند و هم اهل سنت به اختلاف بین

وهابیت و خودشان بیشتر آگاه شوند و موضع گیری عالمان پیشین خود را در برابر وهابیت از نو بنگرند و تکلیف دینی شان را در برابر وهابیت به یاد آورند.

در این پژوهش به شبهه هایی می پردازیم که در کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و بعضی کتاب های وهابیان معاصر آمده است و در قالب کتاب و جزوه یا در سایت ها مطرح کرده اند. برخی شبهه ها نیز مربوط به برخوردهای شفاهی است که با زائران و روحانیان کاروان های حج مطرح شده است.

فصل دوم: شبهه های کلامی

مقصود از شبهه های کلامی در این فصل شبهه هایی است که عموم مسلمانان به آن باور دارند و ابن تیمیه و پیروانش، آنها را شرک و بدعت می شمارند.

1- آیا طلب شفا از قبور انبیا و صالحان، شرک است؟

ابن تیمیه دراین باره می نویسد:

هرکس کنار قبر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان بخواهد که بیماری او را شفا دهد یا قرض او را ادا کند، مشرک است؛ زیرا هیچ کس جز خداوند، قدرت انجام چنین اعمالی را ندارد. پس واجب است چنین شخصی را به توبه وادار کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(1)

پاسخ

اینکه ابن تیمیه ادعا می کند جز خداوند کسی دیگر قدرت چنین کاری را ندارد، اگر مراد وی، قدرت مستقل از خداست، ما هم قبول داریم، اما اگر مراد آن است که اولیای الهی، حتی به اذن خدا نیز قدرت چنین کاری را ندارند، سخن باطلی است؛ زیرا خداوند از قول حضرت عیسیعليه‌السلام نقل می کند که فرمود:

____________________

1- ابن تیمیه، زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ج1، ص18.

من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام. من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی و جذام) را بهبود میبخشم... (آل عمران: 49)

همچنین در داستان حضرت یوسف به صراحت میگوید:

(یوسف گفت:) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود. (یوسف: 93)

خداوند در سه آیه بعدی نیز میفرماید:

اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید و آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند، ناگهان بینا شد. (یوسف: 96)

در این آیه، به صراحت بیان شده است که پیراهنی به دلیل تماس با جسم مقدس انسانی پاک و الهی، چشم نابینایی را (به اذن الهی) شفا داده است، پس (به اذن خدا) انبیا و اولیای الهی یا خاکی که روی قبر آن بندگان پاک الهی است، می توانند به جهت هم جواری با آن بدن های مقدس و پاک، شفا دهند.

بنابراین، از بنده صالح و پاک خدا بعید نیست که با اذن خدا، بیماری را شفا دهد. چه آن بنده صالح، حیات دنیایی داشته باشد یا حیات برزخی؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید:

(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنان به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده است، شادمانند. بشارت و مژده دهند به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعدها در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غمی نخورند. (آل عمران: 169171)

این آیه می گوید که شهیدان حیات برزخی دارند و زنده اند و حتی به دیگران بشارت می دهند و ما هم می گوییم که همه پیشوایان ما به شهادت رسیده اند. بنابراین، آنها به گفته خداوند، زنده اند و مرده آنها با زنده آنها فرق ندارد و به اذن الهی کرامت می کنند و شفا می دهند تا همواره روزنه ای به سوی عالم غیب برای مردم گشوده باشد و مردم منکر ماورای طبیعت و جهان آخرت نشوند. این کارها همچنان که عیسیعليه‌السلام فرمود، از طرف بندگان پاک خدا، نشانه ای از خداوند است؛ زیرا اینان به اذن خدا چنین میکنند تا نشان دهند بندگی خدا بی مزد نیست، بلکه عزت همیشگی را به دنبال دارد. خداوند حتی پس از مرگ آنان نیز چنین کرامتی را از آنان صادر میکند تا سبب تشویق دیگران به کارهای نیک شود و بدانند کار نیک، پاداش اخروی و احترام دنیوی دارد و بشارتی باشد برای کسانی که برای بقای دین جان فشانی می کنند تا بدانند پاداش آنان پای مال نمی شود.

2-آیا رفتن به غار حرا بدعت است؟

لجنه دایم افتای وهابیت سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا، از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.( 1)

پاسخ

هنگامی که خداوند برای اولین بار می خواست در کوی طوی با موسیعليه‌السلام سخن گوید و بشارت نبوت را به او دهد، به او دستور داد:

( إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی .) (طه: 12 و 13)

همانا من پروردگار تو هستم! پس نعلین خود از پای بدر کن، زیرا اکنون تو در وادی مقدس طُوی هستی. من تو را [به پیامبری] برگزیده ام، پس به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا دار.

____________________

1- فتاوی الجنه الدائمه، ش5303.

خداوند در این آیه به یمن وحی بر موسی، آن وادی را مقدس نامید و به او فرمود باید نعلین خود را از پای در آوری؛ زیرا این وادی احترام دارد. حال می پرسیم چگونه جایی که یک بار بر موسیعليه‌السلام وحی می شود، مقدس است و احترام دارد، اما مکانی که بر خاتم پیامبران وحی می شود که اشرف از همه انبیای الهی است، آن مکان نمی تواند مقدس باشد و نه تنها احترام ندارد، بلکه رفتن به آنجا بدعت و شرک شمرده می شود. این مکان، سالیان درازی، محل عبادت و نیایش های آن حضرت بوده است. مسلمانان به قصد یادآوری آن لحظات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آنجا می روند و با دیدنش به یاد حضرتش اشک شوق می ریزند. اگر هم مجالی بیابند دو رکعت نماز به جا می آورند و خداوند را به جهت هدایت یافتن با این دین حنیف، سپاس می گویند. حال کدامیک از این کارها بوی شرک می دهد؟

3-آیا نام گذاری به عبدالنبی و عبدالحسین شرک است؟

از جمله شبهاتی که وهابیت مطرح می کند، این است که آنان نام گذاری به عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول را شرک می دانند و در کتاب های خود می نویسند:

این اسامی همچون عبدالمسیح و امثال آن است که مسیحیان بر خود می گذارند. آنان مسیح را می پرستند، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پیامبر خداست.(1)

پاسخ

اشتباه وهابیت در این است که با آنکه خود را پیرو قرآن میدانند و در حفظ ظاهر قرآن تلاش دارند، اما همانند خوارج حروفش را فرا گرفته اند. آنان از

____________________

1- علی دیسمانی، گفت وگوی آرام و دوستانه، ص7.

فهم معانی آن درمانده اند؛ زیرا در قرآن، کلمه عبد فقط به معنای عبادت و بندگی و پرستش نیامده است. خداوند در قرآن میگوید:

( وَ أَنکِحُوا الْأَیامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ .) (نور: 32)

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. در این آیه خداوند لفظ عبادکم را می آورد و دستور میدهد به عباد خودتان زن بدهید که عباد به معنای نوکر و غلام است، نه به معنای پرستش کنندگان. ما هم وقتی میگوییم عبدالنبی یا عبدالحسین؛ یعنی کسی که افتخار نوکری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سید جوانان بهشت را دارد و مطیع دستورهای آنان است. آیا اطاعت از آنان شرک است؟ این در حالی است که خداوند به اطاعت از آنان فرمان می دهد و می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ .) (نساء:)

ای کسانی که [به وحدانیت خداوند] ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید.

آیا عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول بودن شرک است؟ اگر بگویند عبد و مطیع بودن برای امثال این پاکان شرک است، می پرسیم کدام آیه و روایت از چنین کاری ما را بر حذر داشته است؟

4-آیا توسل به مقام انبیا و اولیا شرک است؟

از اساسی ترین اشکالات وهابیت نسبت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسل به رسول گرامی اسلام و صالحان است. آنان می گویند شما مشرکید؛ زیرا همچون مشرکان به رسول گرامی اسلام توسل میکنید. آنان میگفتند:

( مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی .) (زمر: 3)

اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

شما هم برای تقرب به خدا به رسول گرامی توسل می کنید.

محمد بن عبدالوهاب می گوید: «توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است که بت پرستان در زمان جاهلیت انجام می دادند.»(1) وی در فتوایی می گوید: «هرکس به پیامبران و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است».(2)

یکی از دلایل مخالفت وهابیان این است که می گویند: ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل از نظر عقلی، باطل و شرک است.

پاسخ

توسل در لغت «از وسیله گرفته شده و وسیله به معنای درجه و قرب است. وقتی گفته می شود واسل به معنای کسی است که به سوی خدا راغب است و در اصطلاح به معنای چیزی است که سبب نزدیکی به غیر می شود. در روایت نیز آمده است: «اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِیلَه» که مراد، قرب به خداست، ولی گفته اند به معنای شفاعت در قیامت است.(3) مراد از توسل نیز در سیره و روش مسلمانان، واسطه قرار دادن انبیا و اولیای میان خود و خدا برای قرب به خدا و بخشش گناهان یا برآورده شدن حاجات است.

توسل در قرآن

خداوند در قرآن چنین کاری را جایز دانسته است و ماجرای توسل برادران خطاکار یوسف به حضرت یعقوب را چنین بیان می کند:

_____________________

1- الجامع الفرید، ص501.

2- کشف الشبهات، ص58.

3- محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج 11، ص725.

( قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .) (یوسف: 97 و 98)

(فرزندان یعقوب به پدر خویش) گفتند: ای پدر، از خدای بزرگ، بخشایش گناهان ما را بخواه که ما در اشتباه به سر می بردیم. (یعقوب) گفت: به زودی، از پروردگار خود برای شما بخشایش می خواهم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

از این آیه به روشنی درمی یابیم که فرزندان یعقوب به دعا و استغفار پدر خویش متوسل شدند و آن را وسیله بخشودگی خود دانستند. به او گفتند ای پدر، تو برای ما از خدا طلب بخشش کن. حضرت یعقوب نیز نه تنها به توسل آنان اعتراض نکرد، بلکه به آنها وعده دعا و استغفار هم داد و گفت: به زودی برای شما بخشش می طلبم. اگر این کار شرک بود، آن حضرت به فرزندانش می گفت چرا مشرک شده اید؟ من چه کاره ام؟ بروید از خدا بخواهید تا شما را ببخشد.

همچنین خداوند به مسلمانان دستور می دهد:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ. ) (مائده: 35)

ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و به سوی خدا وسیله ای انتخاب کنید.

این آیه می گوید به سوی خدا، وسیله ای برگزینید، اما مصداق را بیان نفرموده است که چه چیزی می تواند وسیله به سوی خدا باشد. ازاین رو، شخص مسلمان می تواند به انواع وسایل عبادی متوسل شود. یکی از راه های رسیدن به خدا، بخشش گناهان و تقرب به او و توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ زیرا خداوند چنین دستور داده است:

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا .) (نساء: 64)

و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند (، از راه خود برگشته و) نزد تو می آمدند و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

در آیه ای دیگر کسانی را که از این کار سر باز می زنند و خود را نیازمند دعای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و طلب استغفار او نمی دانند، منافق نامیده است.

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ. ) (منافقون: 5)

و چون به آنها گفته شود: نزد پیامبر بیایید تا برای شما از خداوند طلب عفو و بخشش کند. سرشان را به علامت نفی و انکار تکان می دهند و آنها را می بینی که با تکبر از این دعوت روی برمی گردانند.

ازاین رو، مسلمانان به فرمان خداوند به پیامبر و اهل بیت پاک او توسل می جویند و هیچ مسلمانی آنان را در کنار خدا نمی پرستد و هیچ مسلمانی نمی تواند ادعا کند که گناهی مرتکب نشده و نیازمند شفاعت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیست.

بنابراین، وهابیت با این حرف خود به رسو ل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله توهین می کند که توسل به او را همانند بت پرستی می داند و چون آنان از چنین کاری جلوگیری می کنند، جزو منافقان هستند.

توسل در روایات

روایات متعددی بر جواز توسل دلالت دارد. احمد بن حنبل، در مسند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت می کند:

اِن رَجُلاً ضَریرَ البَصَرِ أتیَ النبیَّ صَلَّی الله عَلَیه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ یُعافیَنی، قال إن شئتَ دَعوتُ لک وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلک فَهُو خَیْرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ یَتَّوَضّأ فَیَحسُنُ وُضوئَه فَیُصلِّی رَکْعتینِ وَ یَدعُو بِهذَا الدّعاءِ اللّهمّ إنی اَسئلُک وَ اَتوَجَّه إلیکَ بنبیّک مُحْمَّدٍ نَبِّی الرَّحمهِ یا مُحمّدُ اِنّی تَوجّهتُ بِک الَی رَبّی فی

حَاجَتی هِذِه، فَتَقضِی لی اللَّهمَّ شَفِّعْه فیّ. قالَ عُثمانُ: فَوَ اللَّه ما تَفَرَّقنا و لا طالَ الحَدیثُ بِنا حَتّی دَخلَ الرَّجلُ کأنْ لَمْ یکنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ.(1)

مردی نابینا نزد پیامبرگرامی اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد. پیامبر فرمود: اگر می خواهی، دعا کنم و اگر مایل باشی، به تأخیر می اندازم که این بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا کن. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به وسیله محمد، پیامبر رحمت، به تو روی می آورم. ای محمد، من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی. خدایا! او را شفیع من گردان. به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بودیم و مدت ماندن ما زیاد هم طول نکشیده بود که دیدیم مرد نزد ما آمد (و چنان شفا یافت) گویا هرگز نابینا نبود.

از نظر ابن کثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه نیز این حدیث صحیح است.(2)

از این روایت بر می آید که توسل به پیامبر گرامی، برای برآورده شدن نیاز جایز است. حتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جای آنکه خود برای آن مرد دعا کند یا همچون حضرت یعقوب بفرماید: من به زودی برایت دعا می کنم تا شفا بیابی، چنین نکرد، بلکه به آن مردِ نابینا دستور داد تا آن گونه دعا کند و با وسیله قرار دادن پیامبر بین خود و خدا از پروردگار جهان، نیاز خود را بخواهد و او چنین کرد و شفا یافت. ازاین رو، پیامبر اسلام چگونگی توسل خود را به درگاه الهی به این صحابی و امت خود آموخت. این کار به معنای توسل به اولیای الهی و بندگان پاک خدا به درگاه خداوند است که مسلمانان همواره به آن معتقد بوده اند.

___________________

1- احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص138.

2- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 6، ص179.

وهابیون می گویند کمک طلبیدن و توسل به مرده پس از مرگ جایز نیست. آنچه در روایت از توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده، مربوط به زمانی است که ایشان زنده بوده است.

پاسخ آن است که آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن صحابی یاد داد، یک دستور کلی بود؛ زیرا توسل او را به دعای خویش یا زنده بودنش مقید نفرمود، بلکه به او آموخت که بگوید: «اللهمّ إنی اسئلک و اتوجّه إلیک بنبیک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نبی الرَّحمه... اللهمّ شفعه فی».

شاهد سخن این است که ابن حنیف که راوی این حدیث است، آن را فقط مربوط به زمان زندگی دنیوی پیامبر اسلام ندانسته است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده که مردی از عثمان (خلیفه سوم) کمک می طلبید، اما وی به او توجه نمی کرد. روزی آن مرد، عثمان بن حنیف را دید و نزد این یار پیامبر اسلام شکایت کرد. وی به او گفت به وضوخانه برو و وضو بگیر و آنگاه به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار، سپس بگو: «اللَّهمّ إنّی اَسئلُک وَ اَتَوجَّهُ إلیک بِنبیِّنا مُحّمدٍ نَبیَّ الرَّحمهِ یا مُحمَّدُ اِنّی اَتَوجَّهُ بِک الیَ رَبّی ، فَتَقْضِی لی حاجَتی؛ پروردگارا از تو می طلبم و با نبیت محمد که پیامبر رحمت است، به تو توجه می کنم. ای محمد من به وسیله تو به پروردگارم توجه می کنم، پس حاجاتم را بر آور». آنگاه حاجتت را از خدا بخواه. او نیز چنین کرد و پس از آن نزد عثمان رفت و حاجتش برآورده شد.(1)

دلیل دیگر که بر توسل به پیامبر پس از رحلت آن حضرت دلالت دارد، این روایت است:

عَنْ مالکِ الدّار قالَ: أصابَ النَّاسَ قَحْطٌ فی زَمَنِ عُمرَفَجاءَ رَجلٌ إلیَ قَبر النَّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اِسْتَسْقِ لِأمّتک فَإنَّهم قَد هَلَکوا، فأتَی الرَّجلُ فی المْنامِ فَقیلَ لَه: أئتِ عُمَر فَاقْرئهُ السَّلامَ وَ أخبِرهُ أنَّهم مُسقَون.(2)

____________________

1- طبرانی، معجم الکبیر، ج9، ص31؛ مجمع الزوائد، ج2، ص279؛ مبارکفوری، تحفه الاحوزی، ج10، ص24.

2- ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ فتح الباری، ج2، ص412.

مالک می گوید: در زمان عمر مردم به خشک سالی مبتلا شدند. مردی بر سر قبر پیامبر اسلام رفت وگفت: ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برای امتت باران بطلب، زیرا آنان نابود شدند. آنگاه به خواب رفت. در خواب به او گفته شد نزد عمر برو و سلام برسان و به او خبر بده که سیراب خواهند شد.

بخاری در صحیح نقل می کند:

إنّ عُمَر بنَ الخُطّابِ رَضی اللهُ عَنه کَاَن إذا قَحَطُوا إسْتَسقَی بالْعباسِ بنِ عَبدالِمطلّب فَقالَ: اَللّهمّ إنّا کُنّا نَتوسّلُ إلیکَ بِنبیِّنا فَتَسْقینا و إنّا نَتَوسَّلُ إلیکَ بِعَمِّ نَبینا فَاسْقِنا قالَ فَیسُقَون.(1)

هرگاه قحطی رخ می داد، عمربن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله طلب باران می کرد و می گفت: خدایا، در زمان حیات پیامبر به او متوسل می شدیم و باران رحمت خود را بر ما نازل می فرمودی. اکنون به عموی پیامبر به سوی تو متوسل می شویم تا ما را سیراب کنی و سیراب می شدند.

از منظر رهبر مذهب شافعی نیز اصل توسل پذیرفتنی است. وی در دو بیت، به این حقیقت اشاره می کند:

آل النَّبی ذَریعتی

هُم إلیه وسیلَتی

أرجو بِهم اعطی غداً

بیدی الیمین صحیفتی(2)

خاندان پیامبر، وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم که به خاطر آنان، نامه عملم به دست راست من داده شود.

عالمان دیگر اهل سنت نیز بر این امر صحه گذاشته اند. به دلیل اهمیت مسئله توسل، به چند مورد دیگر هم اشاره می کنیم. نورالدین سمهودی چنین می نویسد:

استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و جاه و برکت او نزد خداوند، از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام

____________________

1- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، جز 2، کتاب الجمعه، باب3، ص20، ح1010.

2- احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص524.

می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، در حیات دنیوی و حتی در برزخ و چه در قیامت.(1)

قسطلانی می نویسد:

بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سزاوار است که زیاد دعا و تضرع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله کند و سزاوار کسی که از او طلب شفاعت شده این است که خدا شفاعتش را بپذیرد.(2)

زینی دحلان نیز می نویسد:

هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد که اگر قرار باشد نمونه های توسل آنها را جمع کنیم، کتابی عظیم می شود و کسی بر آنان ایراد نگرفت تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند.(3)

از این نمونه ها درمی یابیم که ادعای شرک و بدعت شمردن توسل از دیدگاه وهابیان، تنها برای خود آنان پذیرفتنی است و اهل سنت و شیعه، به دلیل مکابره وهابیت، این امر را رها نخواهند کرد.

گفته اند ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل به عاجز، از نظر عقلی، باطل و شرک است. این سخن، ادعایی باطل است؛ زیرا زندگی پس از مرگ صالحان و پاکان، دلیل قرآنی دارد و ادعای

__________________

1- «اعلم أن الاستغاثه و التشفع بالنبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بجاهه و برکته إلی ربه تعالی من فعل الأنبیاء و المرسلین، و سیر السلف الصالحین، واقع فی کل حال، قبل خلقه صلی الله تعالی علیه و سلم و بعد خلقه، فی حیاته الدنیویه و مده البرزخ و عرصات القیامه» (علی بن عبدالله سمهودی، وفاء الوفاء، ج4، ص193).

2- «وینبغی للزائر أن یکثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثه و التشفع و التوسل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فجدیر بمن استشفع به أن یشفعه اللّه تعالی فیه» (احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص604).

3- الدرر السنیه، ص31.

وهابیان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگی دنیا صحیح نیست. خداوند به صراحت به زندگی شهیدان پس از مرگ اشاره می کند و می فرماید:

( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ. یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ) (آل عمران: 169 171)

هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند، شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند بر نعمت و فضل خدا و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند.

در این آیات، بهره مندی شهیدان از نعمت های الهی و خشنودی از آنچه به دست آورده اند، دلیل بر زندگی دوباره آنان است. به راستی چگونه می توان پذیرفت کسانی که در راه دین به شهادت رسیده اند، پس از شهادت زنده باشند، ولی پیامبر اسلام که آورنده دین و پیشوای شهیدان است، زندگی پس از مرگ نداشته باشد.

روایات بسیاری نیز حیات پس از مرگ انبیا به ویژه خاتم انبیا را اثبات می کند. هیثمی از نویسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در کتاب مجمع الزواید از عبدالله بن مسعود چنین نقل می کند:

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «زندگی من برای شما خیر و برکت است؛ زیرا با همدیگر گفت وگو می کنیم. شما سخن می گویید و من هم با شما سخن می گویم. مرگ من هم برای شما خیر است، چون کارهای شما بر من عرضه می شود و هر کار خوبی را که دیدم، خدا را شکر می کنم و برای هر کار ناپسندی برای شما از خدا آمرزش می خواهم».

هیثمی دراین باره می گوید: «این حدیث را بزّاز نقل کرده است و راویان این حدیث همان راویان صحیح هستند».(1)

از این روایت بر می آید که رابطه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حتی پس از مرگ نیز با پیروانش برقرار است.

در روایتی دیگر تصریح شده است که حتی بدن پیامبران نیز از بین نمی رود. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فأکثِرُوا عَلَیَّ مِنَ الصَّلاهِ فیهِ (یوم الجمعه) فإنَّ صَلاتَکم مَعروضَهٌ عَلَیّ: قالوا: یا رسولَ وَ کیفَ تعُرضُ صَلاتُنا عَلیکَ وَ قَدْ أرمت؟ قال: اِنَّ اللهَ حَرَّم عَلَی الْارضِ أنْ تَأکُلَ أجسادَ الاْنَبیاءِ.(2)

روز جمعه زیاد بر من درود بفرستید؛ زیرا درودهای شما بر من عرضه می شود. پرسیدند: ای رسول خدا! بدن شما پس از مرگ می پوسد. درودهای ما چگونه به محضر شما می رسد؟ فرمود: زمین به بدن پیامبران آسیب نمی رساند؛ زیرا خداوند، خوردن و نابودی بدن های آنان را بر زمین حرام فرموده است.

این روایت به نظر حاکم نیشابوری صحیح است.(3)

به دلیل همین روایات و آیات قرآن است که بسیاری از علمای اهل سنت حیات پس از مرگ انبیا را از مسلّمات شمرده و برخی از آنان کتاب مستقلی نیز درباره زندگی پیامبران نگاشته اند. برای نمونه، ابن حجر عسقلانی می گوید:

بیهقی کتابی زیبا درباره زندگی پیامبران پس از مرگ گرد آورده و این حدیث را از انس نقل کرده است که «اِنَّ الاْنبیاءَ أحیاءٌ فِی قُبورِهم یُصلَّون؛ پیامبران در درون قبر زنده اند و نماز می خوانند».(4)

____________________

1- مجمع الزوائد، ج9، ص24.

2- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

3- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

4- فتح الباری، ج6، ص352.

قسطلانی نیز می گوید:

شکی نیست که زنده بودن پیامبران پس از مرگ امری ثابت و روشن و جاودانه است و پیامبر ما چون برتر از همه پیامبران است، زندگی او پس از مرگ کامل تر از دیگر پیامبران خواهد بود.(1)

آنچه گفته شد، بخشی از سخنان علمای اهل سنت در برابر وهابیت است. وهابیان معتقدند رفتگان از دنیا ناتوانند و توسل به عاجز، باطل و شرک است، پس نباید به آنان توسل بجوییم. ما می گوییم توسل جستن به ناتوان، حتی اگر زنده هم باشد، خلاف عقل است، نه معیار شرک. با این حال، اگر متوسل معتقد باشد کسی نزد خداوند آبرو دارد و می تواند برای قضای حاجاتش، واسطه شود یا می تواند درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرک نیست. مسلمانان هم معتقدند که پیامبران و اولیای الهی، به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهی نمی توانند حاجت های مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلی تنها ذات احدیت است. همچنان که گفتیم مسلمانان این اعتقاد را از کریمه قرآنی برگرفته اند. آنجا که حضرت عیسیعليه‌السلام ، زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اجازه پروردگار می داند و می فرماید:

( أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ .) (آل عمران: 49)

من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم. سپس در آن می دمم و به اجازه خدا پرنده می شود. کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم.

بنابراین، تمسک و توسل مسلمانان به پیامبر و اولیای الهی، به دلیل استقلال آنان در برآوردن حاجت نیست. همچنان که سمهودی شافعی، در بیانی کوتاه به همین نکته اشاره می کند و می گوید

____________________

1- المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص599.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15