آداب بيمارى و احكام وفات

آداب بيمارى و احكام وفات0%

آداب بيمارى و احكام وفات نویسنده:
گروه: علم فقه
صفحات: 8

آداب بيمارى و احكام وفات

نویسنده: آیت الله حاج سيد محمد تقى مدرسى
گروه:

صفحات: 8
مشاهدات: 3040
دانلود: 289

توضیحات:

آداب بيمارى و احكام وفات
  • پيش‏گفتار

  • فصل اول - آداب بيمارى و احكام احتضار

  • الف - توبه كى، و چگونه؟

  • ب - با بيمارى چگونه برخورد كنيم؟

  • ج - با بيمار چگونه رفتار كنيم؟

  • د - آمادگى براى مرگ‏

  • ه - احكام احتضار

  • فصل دوم - احكام وفات

  • الف - غسل ميت‏

  • ب - كسانى كه از غسل دادن استثناء شده‏اند

  • ج - ميت چگونه غسل داده مى‏شود؟

  • د - احكام غسل ميت‏

  • ه - ميت چنين كفن مى‏شود

  • و - درباره حنوط و جريدتين‏

  • ز - نماز ميّت‏

  • ح - چگونگى نماز ميّت‏

  • ط - ميّت چگونه دفن مى‏شود؟

  • حكمت دفن

  • لحد يا شقّ

  • تلقين سنّت است

  • دروازه قبر

  • چه كسى وارد قبر شود؟

  • چه كسى خاك بريزد؟

  • دعاى بعد از دفن

  • آخرين تلقين

  • تابوت نمونه

  • زيارت مردگان

  • آداب زيارت قبور

  • صبر در مصيبت

  • رفتار با يتيم

  • ى - احكام قبور

  • ك - غسل مسّ ميّت‏

  • پى‏نوشت‏ها

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 3040 / دانلود: 289
اندازه اندازه اندازه
آداب بيمارى و احكام وفات

آداب بيمارى و احكام وفات

نویسنده:
فارسی
پيش‏گفتار


آداب بيمارى و احكام وفات

نويسنده : آيه الله حاج سيد محمد تقى مدرسى

مترجم : سروش دانش

پيش‏گفتار

انسان از آغاز تولد و تا آخرين لحظه عمر بر ضد مرگ مبارزه‏مى‏كند، امّا مرگ هميشه و پيوسته او را دنبال مى‏نمايد و هيچ‏كس‏نمى‏تواند از چنگ آن رهايى يابد.
سؤال اصلى اين است كه آيا مرگ حق است؟ و اگر چنين است پس‏چرا براى هيچ كسى خوشايند نبوده و هيچ فردى حاضر نيست تسليم‏مرگ شود؟ امّا اگر مرگ باطل است و حقيقت ندارد چرا هيچ شخصى‏نمى‏تواند از مرگ نجات يافته و راهى براى گريز پيدا كند؟
حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام در يك سخن زيبا به اين سؤال، پاسخ‏داده است آن حضرت مى‏فرمايد :
ما رأيت حقاً أشبه بالباطل من الموت
هيچ حقّى را شبيه‏تر به باطل مانند مرگ نديدم.
بنابراين با مرگ چگونه بايد برخورد كنيم؟ و در برابر اين پديده چه‏موضع بايد داشته باشيم؟
آيا از نظر ذهنى و عملى تسليم مرگ شويم يا از آن غافل بوده‏وفراموشش كنيم تا بطور ناگهانى از راه رسيده و ما را بربايد؟ آيا دربرابر مرگ به مبارزه برخيزيم و يا منكر آن شويم تا زمانى كه اجل فرارسد وبطور يقينى، حقيقت مرگ ثابت شود و پس از فوت فرصت، به‏آن ايمان و اعتقاد پيدا كنيم؟
هر گروهى از انسانها، به يكى از راههاى فوق گرويده است، اما همه‏اين باورها و راهكارها باطل و بى‏پايه است، زيرا تسليم شدن در برابرمرگ موجب مى‏شود كه بخشى از حيات را از دست بدهيم. آيا مگرزندگى يك پيكار نيكو و مبارزه بر حق بر ضد مرگ نيست؟ شريعت الهى‏ما را از انداختن جان خود به هلاكت منع كرده و حتى از آرزو كردن‏مرگ هم نهى نموده است.
امّا فراموش كردن مرگ يا منكر شدن آن، يكنوع خود فريبى است.مگر كسى كه آمدن شب و تاريكى را فراموش كرده آيا واقعاً براى آن‏آمادگى مى‏گيرد؟ آيا كسى كه درد خود را فراموش كرده است، به درمان‏آن مى‏پردازد؟
اما مبارزه با مرگ هم هيچ سودى ندارد مگر با يك نسبت بسياراندك، و بهر حال نمى‏تواند انسان را از خطر مرگ برهاند. بنابراين دربرابر اين پديده خطرناك چه بايد كرد؟ پديده‏اى كه هر روز به ديدار مامى‏آيد و عزيزان ما را مى‏ربايد و ما نمى‏توانيم در برابر آن كمترين‏مقاومت از خود نشان بدهيم.
خداوند متعال مى‏فرمايد :
(فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ‏إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلكِن لاَ تُبْصِرُونَ * فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ * تَرْجِعُونَهَا إِن‏كُنتُمْ صَادِقِينَ (١)).
پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى‏رسد (توانائى بازگرداندن آن رانداريد) و شما در اين حال نظاره مى‏كنيد (وكارى از دست‏تان ساخته‏نيست) و ما از شما به او نزديكتريم، ولى نمى‏بينيد. اگر هرگز (در برابراعمالتان) جزا داده نمى‏شويد، پس آن روح را بازگردانيد اگر راست‏مى‏گوئيد!.
در آيه ديگر آمده است :
(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى‏ عَالِمِ‏الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ). (٢)
بگو : اين مرگى كه از آن فرار مى‏كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهدكرد، سپس به سوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده‏مى‏شويد، آنگاه شما را از آنچه انجام مى‏داديد خبر مى‏دهد.
آنچه بطور جدى براى انسان مفيد مى‏باشد، ياد آور شدن مرگ‏وكار كردن براى زندگى است و شايد اين سخن، بتواند موضع آيين‏اسلام را در قبال مرگ، براى ما بيان كند. پس بايد به انسان گفت : اى‏انسان تو كه هميشه به سوى خدا در حال حركت و تكاپو هستى‏و سرانجام هم خدا را ملاقات مى‏كنى، پس بايد ملاقات پروردگارت راغايت و هدف قرار دهى و از كوشش و تلاش توأم با رنج و زحمت، به‏عنوان يك وسيله استفاده نمايى و مرگ را پلى به سوى آخرت خود قراردهى و براى زندگى اخروى خود توشه‏اى از پيش بفرستى تا فردا جزءكسانى نباشى كه مى‏گويند :
(...يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (٣)).
اى كاش. براى اين زندگى‏ام چيزى پيش فرستاده بودم.
تنها با يادآورى مرگ و لقاى خداوند و آمادگى براى آن دو است كه‏مى‏توانى از كسانى باشى كه خداوند سبحان درباره آنان مى‏گويد :
(يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى‏ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً *فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي (٤)).
تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حاليكه هم تواز او خوشنودى و هم او از تو خوشنود است پس، در سلك بندگانم درآى‏و در بهشتم وارد شو!.
مرگ صرفاً يك نوع سفر است و مرحله بعد از مرگ، بسيار بزرگتر ازمرگ است و با تذكّر هميشگى مرگ است كه انسان براى دوره بعد از آن‏كار و تلاش مى‏كند و ارزش زندگى دنيوى را مى‏فهمد و درك ميكند كه‏اين فرصت، بازگشت ناپذير و غير قابل تعويض است و تنها در اين‏حالت است كه او در حيات دنيوى خود بدون تضييع وقت و از دست‏دادن فرصت، كار و تلاش مى‏كند، شبها را - جز اندكى - به عبادت‏و نماز مى‏پردازد؛ در سحرگاهان از خداى خود آمرزش مى‏طلبد و ازمساكين و ايتام و فقرا دست‏گيرى به عمل مى‏آورد.
اما كسى كه مرگ را فراموش كند، او چنان خواهد بود كه خداوندمى‏فرمايد :
(كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى‏ طَعَامِ الْمِسْكِينِ *وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمّاً * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً * كَلَّا إِذَا دُكَّتِ‏الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً * وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً * وَجِاْى‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ‏يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّى‏ لَهُ الذِّكْرَى‏ (٥))
چنان نيست كه شما مى‏پنداريد، شما يتيمان را گرامى نمى‏داريدويكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى‏كنيد و ميراث را (از راه‏مشروع و نامشروع) جمع كرده مى‏خوريد. مال و ثروت را بسيار دوست‏داريد (و بخاطر آن گناهان زيادى مرتكب مى‏شويد). چنان نيست كه آنهامى‏پندارند! در آن هنگام كه زمين سخت در هم كوبيده شود و فرمان‏پرودگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند و در آن روزجهنّم را حاضر مى‏كنند. در آن روز انسان متذكر مى‏شود، اما اين تذكر چه‏سودى براى او خواهد داشت؟
يادآورى مرگ، زندگى را براى تو آسانتر مى‏گرداند و بلكه تو رامسلّط بر زندگى قرار مى‏دهد زيرا زندگى در دنيا، تنها يك مرحله و يك‏دوره‏اى كوتاه از مسير طولانى ما است. پس چرا در از دست دادن آن‏متأسف شويم؟ و چرا از آنچه كه از امور دنيايى به ما داده شده، دچارغرور و نخوت گرديم؟ و چرا طالبان دنيا اين همه بى‏تابى و نگرانى پيدامى‏كنند و اگر دنيا را از دست بدهند، بى‏قرار و بيمناك مى‏شوند و اگرهم بدست بياورند، حريص و بخيل مى‏گردند؟
فضيلتها، آداب خير و صفات نيك، در وجود كسانيكه به مرگ‏ايمان دارند و هميشه به ياد مرگ هستند، بيشتر از ديگران مشاهده‏مى‏شود، چنين كسانى در برخورد با دشمن، از مرگ نمى‏ترسند و ازرويارويى با مشكلات، نمى‏هراسند و اراده خود را از دست نمى‏دهندو از انجام دادن عمل خير كوتاهى نمى‏كنند و از شرارت و تجاوزو تعدى بر ديگران شديداً اجتناب و پرهيز مى‏نمايند.
ما كوشش مى‏كنيم كه از طريق بررسىفقه وفات و احكام مردگانآينده‏مان را متذكر شويم، سفرى كه ممكن است نزديك باشد و بسيارنزديكتر از آنچه تصور مى‏كنيم و چه بسا ممكن است اين جزوه به‏دست شما خواننده گرامى برسد و مؤلف آن از اين دنيا رحلت كرده‏باشد. مگر ما كتابهاى زيادى را نمى‏خوانيم از نويسندگانى كه بدرودحيات گفته‏اند؟
بنابراين بياييد بياد آوريم كه ما فرزندان اين دنيا نيستيم و براى اين‏آفريده شده‏ايم كه از اين دنيا به سرمنزل دوّمى كوچ كنيم، به منزل‏آخرت كه در واقع او منزل زندگى است. از خداوند متعال مسألت‏ميكنيم كه ما را از خواب غفلت بيدار كند و ما را در جهت عمل براى روزلقاى پرودگار كمك نمايد و عمل مؤمنان را مطابق اين رساله، به كرم‏و لطف خود، مجزى و مقبول قرار دهد.
انه اكرم من سُئل و اجود من اعطى و الصلاة على سيدنا محمد وآله الهداة المرضيين‏
محمّدتقى المدرسى‏
تهران‏
١٨/جمادى الثانى/١٤١٨ ه . ق‏


۱
فصل اول - آداب بيمارى و احكام احتضار

فصل اول - آداب بيمارى و احكام احتضار

الف - توبه كى، و چگونه؟

قرآن مجيد :
١ - (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن‏قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً * وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُلِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى‏ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ‏الآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباًأَلِيماً. (٦))
پذيرش توبه از سوى خدا، تنها براى كسانى است كه كار بدى را ازروى جهالت انجام مى‏دهند، پس زود توبه مى‏كنند. خداوند توبه چنين‏اشخاصى را مى‏پذيرد و خدا دانا و حكيم است. براى كسانى كه كارهاى‏بد را انجام ميدهند و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مى‏رسد مى‏گويد : الان توبه كردم توبه نيست و نه براى كسانى كه در حال كفر از دنيامى‏روند، اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى بر ايشان فراهم‏كرده‏ايم.
فقه آيه :
از آيه فوق فهميده مى‏شود، بر شخص مؤمن لازم است تا هر موقع‏كه تحت تاثير وسوسه‏هاى شيطانى قرار گرفت و از راه پروردگار دورشد، فوراً توبه كند و خداوند هم در اين صورت توبه او را مى‏پذيردو جائز نيست توبه را تا دم مرگ به تأخير اندازد.
٢ - (فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌرَحِيمٌ. (٧))
اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه‏او را مى‏پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
(فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ‏وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الْصَّلاَةَوَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٨)).
اما وقتى كه ماههاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به‏قتل برسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه‏آنها بنشيند. هر گاه توبه كنند و نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
فقه آيه :
براى اينكه توبه تو پذيرفته شود، بايد به اصلاح خود بپردازى‏وآنچه را گناه، تباه ساخته است جبران نمايى. پس اگر نماز را بجانياورده باشى يا زكات را پرداخت نكرده باشى و يا حق خدا، يا مردم‏را ادا نكرده باشى، بايد در هنگام توبه، نماز را قضا و حقوق را ادانمايى.
٣ - (إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ‏الرَّحِيمُ (٩)).
مگر آنها كه توبه و بازگشت كردند و اعمال بد خود را با اعمال نيك‏اصلاح نمودند و آنچه را كتمان كرده بودند آشكار ساختند، من توبه آنهارا مى‏پذيرم كه من توبه پذير و مهربانم.
فقه آيه :
اگر گناهى كه مرتكب شده‏اى، كتمان حقيقت باشد، بايد در موقع‏توبه، آن حقيقت كتمان شده. را بيان نمايى و خود را از هر نوع فسادوخطايى كه مرتكب شده‏اى، پيراسته سازى.
٤ - (إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ للَّهِ‏ِفَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً (١٠)).
مگر آنها كه توبه كنند و جبران و اصلاح نمايند و به دامن لطف خداچنگ زنند و دين خود را براى خدا خالص كنند، آنها با مؤمنان خواهندبود و خداوند به افراد با ايمان، پاداش عظيمى خواهد داد.
فقه آيه :
علاوه بر اصلاح خويشتن در هنگام توبه، بر توبه كننده واجب‏است كه دين خود را خالص گرداند و به خداوند تمسك جويد و اين‏اخلاص امكان ندارد جز اينكه از پيامبر خدا و پيشوايان اطاعت نمايدو در پرتو هدايت قرآن مجيد حركت كند. در غير اين صورت، اين‏توبه، توبه كسانى است كه از پيامبر خدا دورى جسته‏اند و غير ازخدا، و پيامبر و مؤمنان، كس ديگرى را دوست و همدم خود قرارداده‏اند.
٥ - (لَقَد تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي‏سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ‏رَؤُوفٌ رَحِيمٌ (١١)).
مسلماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجرين و انصاركه در زمان عسرت و دشوارى و شدّت (در جنگ تبوك) از او پيروى‏كردند نمود، بعد از آنكه نزديك بود دلهاى گروهى از آنها، از حق‏منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند) پس خدا توبه آنها را پذيرفت‏كه او نسبت به آنها مهربان و رحيم است.
فقه آيه :
از اقسام توبه، جهاد و پيكار با دشمن و فرمانبردارى از پيامبرصلى الله عليه وآله‏در لحظات سخت و دشوار است. زيرا كسى كه عصيان مى‏كند و ازاطاعت پيامبر سرپيچى مى‏نمايد و بعد توبه مى‏كند و سپس وقتى كه‏لحظه سخت و دشوارى فرا مى‏رسد، باز هم به عصيان و نافرمانى بازمى‏گردد، توبه او يك توبه واقعى و حقيقى نخواهد بود. مانند كسى‏كه در هنگام شهوت، زنا مى‏كند و پس از فراغت توبه مى‏كند و سپس‏وقتى كه شهوت مى‏آيد باز هم زنا ميكند، چگونه مى‏توان توبه او رايك توبه صادق پنداشت؟
٦ - (فَتَلَقَّى‏ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (١٢)).
پس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت (و با آنها توبه كرد (و خداوند توبه او را پذيرفت چرا كه خداوند توبه پذير و مهربان است.
فقه آيه :
وسيله پذيرش توبه، كلماتى است كه خداوند از فضل و لطف‏خود به بندگانش مى‏آموزد، مانند آن كلماتى كه حضرت آدم ازپرودگارش دريافت كرد و آن كلمات عبارت بودند از : توسّل به‏حضرت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله و اهل بيت اوعليهم السلام.
٦ - (فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى‏ أَن يَكُونَ مِنَ‏الْمُفْلِحِينَ (١٣)).
اما كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، اميداست از رستگاران باشد.
فقه آيه :
توبه در صورتى وسيله فلاح و ابزار رستگارى مى‏باشد كه توأم‏با ايمان حقيقى و عمل صالح باشد.
احاديث شريف :
١ - از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است :
لا يحفظ الدين إلّا بعصيان الهوى، ولا يبلغ الرضى إلّا بخيفة أوطاعة (١٤).
دين جز با سرپيچى از هواها و خواسته‏هاى نفسانى، حفظنمى‏شود، و خوشنودى خداوند جز با خوف و خشيت يا اطاعت‏وفرمانبردارى از او بدست نمى‏آيد.
٢ - از امير المؤمنين‏عليه السلام نقل شده است :
المُقِرّ بالذنب تائب (١٥).
كسى كه به گناه خويش اعتراف مى‏كند، توبه كننده محسوب‏مى‏شود.
٣ - از اميرالمؤمنين‏عليه السلام در نامه‏اى به اهالى مصر نقل شده است كه‏پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود :
من سرّته حسناته وساءته سيئاته فذلك المؤمن حقاً (١٦).
كسى كه حسنات و كارهاى نيكش او را خوشحال مى‏گرداندوكارهاى زشتش او را ناراحت مى‏سازد، او براستى يك شخص‏مؤمن مى‏باشد.
٤ - از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است :
إنّ اللَّه يحبّ المقرّ التوّاب. قال : وكان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله يتوب إلى اللَّه‏فى كل يوم سبعين مرة من غير ذنب، يقول : استغفر اللَّه وأتوب إليه.قال؛ كان يقول : أتوب الى اللَّه (١٧).
خداوند كسى را كه اعتراف به گناه و توبه مى‏كند، دوست‏مى‏دارد. فرمود : پيامبر خداصلى الله عليه وآله بدون اينكه گناه مرتكب شود، هرروز هفتاد بار توبه مى‏كرد و مى‏گفت : استغفر اللَّه و أتوب اليه و يامى‏گفت : أتوب إلى اللَّه يعنى توبه مى‏كنم و به خدا باز مى‏گردم.
٥ - از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل شده است :
ألا انبّئكم بدائكم من دوائكم، داؤكم‏الذنوب ودواءكم الاستغفار (١٨).
همانا مى‏خواهم هم دردتان و هم دواى‏تان را براى شما بازگويم. درد شما گناهان است و دواى آن هم استغفار و طلب آمرزش ازخداوند.
٦ - على‏عليه السلام فرمود :
ما من عبد يذنب إلّا أجّله اللَّه سبع ساعات، فإن تاب لم يكتب عليه‏ذنب (١٩).
هر بنده‏اى گناهى مرتكب مى‏شود، خداوند به او هفت ساعت‏مهلت مى‏دهد، پس اگر توبه كرد، گناهى در پرونده اعمال او نوشته‏نمى‏شود.
٧ - محمد بن مسلم از امام باقرعليه السلام روايت مى‏كند :
إنّ من أحب عباد اللَّه إلى اللَّه المفتن المحسن التوّاب (٢٠).
محبوب‏ترين بندگان خدا نزد خدا، بنده شيداى نيكوكار توبه‏كننده است.
٨ - پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود :
التائب إذا لم يستبن عليه‏أثر التوبة فليس بتائب، يرضي الخصماء، ويعيد الصلوات، ويتواضع بين‏الخلق، ويقي نفسه عن‏الشهوات، ويهزل‏رقبته بصيام النهار، ويصفِّر لونه بقيام الليل، ويخمص بطنه بقلّة الأكل، ويقوِّس ظهره من مخافة النار، ويذيب عظامه شوقاً إلى الجنة، ويرقّ‏قلبه من هول ملك الموت، ويجفّف جلده على بدنه بتفكّر الآخرة، فهذاأثر التوبة، وإذا رأيتم العبد على هذه الصفة فهو تائب ناصح لنفسه (٢١).
توبه كننده‏اى كه نشانه‏ها و آثار توبه در او ديده نشود، توبه كننده‏نيست. بايد طرف نزاع خود را راضى كند، نمازهاى فوت شده رااعاده نمايد، در ميان خلق با فروتنى رفتار نمايد، نفس خود را ازشهوات باز دارد، خود را با روزه دارى لاغر گرداند، رنگ رخش بانمازهاى شبانه زرد شود، با كم خورى شكمش را خالى نگهدارد، پشتش از ترس آتش جهنم كمانى شود، استخوانش را در اشتياق‏بهشت آب كند و قلبش را از هول فرشته مرگ رقيق گرداند و با تفكردرباره آخرت، پوستش را بر بدنش خشك سازد. اينها آثار توبه است‏و اگر بنده را با اين اوصاف ديديد، او توبه كننده ناصح خويشتن‏است.
٩ - از حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل شده كه به شمعون بن لاوى درضمن حديثى گفت :
وأمّا علامة التائب فأربعة : النصيحة للَّه في عمله، وترك الباطل، ولزوم الحقّ، والحرص على الخير (٢٢).
نشانه‏هاى توبه كننده واقعى چهار چيز است : اخلاص براى خدادر عملش، و ترك باطل، و ملازمت حق و حرص و اشتياق به كارخير.
تفصيل احكام :
١ - بر شخص مؤمن لازم است كه بطور هميشگى بياد آخرت باشدوبراى سفر طولانى گريز ناپذير آمادگى بگيرد، زيرا اگر اجل او فرارسيد، حتى يك ساعت هم جلو و عقب نخواهد شد.
٢ - يكى از راههاى آمادگى براى مرگ، توبه است. توبه كردن بعد ازهر گناهى فوراً واجب است، و از شرايط توبه است : پشيمانى ازگناه، عزم بر ترك آن، اداى واجب يا حقى كه ترك شده باشدهمچون نماز و زكات و ردّ مظالم. و از آداب توبه : تضرّع به خدا، توسل به پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت‏عليه السلام او، تمسك به آنان، جهاد درراه خدا، انفاق، عمل صالح، اخلاص و استغفار و طلب آمرزش‏در سحرگاهان مى‏باشد.
٣ - اداى امانتها و مسترد ساختن حقوق مخصوصا با ظهور نشانه‏هاى‏مرگ، بر انسان واجب است، و اگر به وصى خود اطمينان دارد، وصيت كردن به انجام آنها هم كفايت مى‏كند به گونه‏اى كه اختلالى‏در پرداخت حقوق و امانات پديد نيايد.
٤ - همچنين واجب است به انجام دادن واجباتى كه موفق به انجام‏دادن آنها نشده مانند حج، وصيت كند. اما آنچه انجام دادن آن بروصى واجب است مانند قضاى نماز و روزه، بنابر احتياط بر اولازم است كه آنها را به وصى اعلام نمايد.
٥ - ضايع ساختن حقوق ورثه جايز نيست مثل اينكه بطور كاذب اقراركند كه پاره‏اى از اموالش متعلق به غير است و بنابر احوط نبايداموال و دارايى خود (مانند حسابهاى شخصى بانكى) يا طلبهاى‏خود را از ورثه كتمان كند.
٦ - شايسته است كه بر كودكان صغير خود قيّم تعيين كند و اگر بدون‏قيم، تلف شدن آنان يا تضييع حقوق آنان را احتمال بدهد، تعيين‏قيم واجب مى‏شود، و شايسته است كسى را تعيين كند كه براى‏انجام اين مسؤليت شايستگى داشته باشد.

ب - با بيمارى چگونه برخورد كنيم؟

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : يقول اللَّه عزّوجلّ للملك الموكّل بالمؤمن إذامرض : اكتب له ما كنت تكتب له في صحّته، فإنّى أنا الذي صيّرته في‏حبالي (٢٣).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود : خداوند عزّوجلّ به فرشته‏اى كه موكل به‏شخص مؤمن است، در زمانى كه او مريض شود مى‏گويد در پرونده‏اعمال او همان چيزى را بنويس كه در هنگام صحّت و سلامتى اومى‏نوشتى، زيرا اين من هستم كه او را در دام خود كشيده‏ام (به بندبيمارى درآورده‏ام).
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : الحمى رائد الموت، وسجن اللَّه في الأرض، وفورها من جهنم، وهي حظّ كلّ مؤمن من النار (٢٤).
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود : تب، پيشاهنگ مرگ و زندان خدا درزمين است و فوران و غليان آن از آتش جهنم است. نصيب و قسمت‏هر مؤمن از آتش، تب است.
٣ - زراره از امام صادق‏عليه السلام يا امام باقرعليه السلام روايت مى‏كند :
سهر ليلة من مرض أو وجع أفضل وأعظم أجراً من عبادة سنة (٢٥).
پاداش يك شب بى خوابى از جهت بيمارى يا درد، بهتر وبيشتراز يك سال عبادت كردن است.
٤ - امام صادق‏عليه السلام از پدرانش‏عليهم السلام از وصيت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله به‏حضرت على‏عليه السلام نقل مى‏كند :
قال : يا علي، أنين المؤمن تسبيح، وصياحه تهليل، ونومه على‏الفراش عبادة، وتقلّبه من جنب إلى جنب جهاد في سبيل اللَّه، فإن عوفي‏مشى في الناس وما عليه من ذنب (٢٦).
پيامبراسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود : اى على! ناله كردن مؤمن، تسبيح وفريادكردنش تهليل و خوابيدن او در بستر بيمارى، عبادت و پهلو به پهلوشدن او جهاد در راه خدا است. پس اگر عافيت و بهبودى پيدا كرد، در ميان مردم به زندگى خود ادامه مى‏دهد و هيچ گناهى بر اونيست.
٥ - جابر از امام باقرعليه السلام روايت مى‏كند :
إذا أحبّ اللَّه عبداً نظر إليه، فإذا نظر إليه أتحفه بواحدة من ثلاث : إمّا صداع، وإمّا حمى، وإمّا رمد (٢٧).
وقتى خدا بنده‏اى را دوست بدارد، به سوى او نگاه مى‏كند، ووقتى به سوى او نگاه كند، يكى از سه چيز را به عنوان هديه به اومى‏بخشد : يا سردرد يا تب يا چشم درد.
٦ - رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله فرمود :
حمى ليلة كفارة سنة (٢٨).
يك شب تب كردن، كفاره يك سال است.
٧ - حضرت على‏عليه السلام درباره مريضى طفل گفت :
كفارة لوالديه (٢٩).
بيمارى كودك، كفاره پدر و مادر او است.
٨ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال اللَّه عزّو جلّ : أيّما عبد ابتليته ببليّة فكتم ذلك عوّاده ثلاثاً أبدلته‏لحماً خيراً من لحمه، ودماً خيراً من دمه، وبشراً خيراً من بشره، فإن‏أبقيته أبقيته ولا ذنب له، وإن مات، مات إلى رحمتي (٣٠).
خداوند عزّ و جلّ فرمود : هر بنده‏اى كه او را به بيمارى مبتلا كنم‏و او اين بيمارى را از عيادت كنندگان خود تا سه روز پنهان كند، گوشت بدن او را به گوشت بهتر و خون او را به خون بهتر و پوست‏بدن او را به پوست بهتر، تبديل خواهم كرد. پس اگر او را در قيدحيات باقى بگذارم، زنده مى‏ماند در حاليكه هيچ گناهى ندارد. اگرهم بميرد به جوار رحمتم منتقل خواهد شد.
٩ - حضرت على‏عليه السلام فرمود :
من كتم وجعاً أصابه ثلاثة أيام من الناس وشكى إلى اللَّه عزّ وجلّ‏كان حقّاً على اللَّه أن يعافيه منه (٣١).
كسى كه گرفتار دردى شده است و تا سه روز آن را از مردم كتمان‏كند و تنها به خداوند شكوه نمايد، بر خداوند لازم است كه او را از آن‏بيمارى بهبود بخشد.
١٠ - امام ابوالحسن موسى بن جعفرعليه السلام فرمود :
ليس من دواء إلّا ويهيّج داء، وليس شي‏ء أنفع في البدن من إمساك‏اليد إلّا عمّا يحتاج إليه (٣٢).
هيچ دوايى نيست مگر اينكه دردى را تحريك و تهييج مى‏كندوهيچ چيزى نافع‏تر به بدن از اين نيست كه انسان پرهيز كند مگر ازچيزى كه واقعاً بدن به آن احتياج دارد.
١١ - حسن بن فضل طبرسى در كتاب مكارم الاخلاق مى‏گويد : امام عليه السلام فرمود :
تجنّب الدواء ما احتمل بدنك الداء فإذا لم يحتمل الداء فالدواء (٣٣).
تا زمانى كه بدن تو تحمل درد را دارد از مصرف دوا و دارو پرهيزكن و اگر درد غير قابل تحمل بود آنگاه بايد دوا مصرف كرد.
١٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ نبياً من الأنبياء مرض فقال : لا أتداوى حتى يكون الذي‏أمرضني هو الذي يشفيني، فأوحى اللَّه إليه : لا أشفيك حتّى تتداوى، فإن الشفاء منّي (٣٤).
پيامبرى از پيامبران الهى بيمار شد پس گفت : من مداوا نمى‏كنم‏تا اينكه آن كس كه مرا بيمار ساخته، شفايم دهد. خداوند به او وحى‏فرمود : ترا شفا نمى‏دهم مگر اينكه خود را مداوا كنى زيرا شفا دادن ازمن است.
١٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ليست الشكاية أن يقول الرجل : مرضت البارحة أو وعكت البارحةولكن الشكاية أن يقول : بليت بما لم يبل به أحد (٣٥).
شكايت كردن اين نيست كه شخص بگويد : ديروز مريض ياكسل و ناخوش شدم بلكه شكايت اين است كه بگويد من به مرضى‏مبتلا شدم كه هيچ كس به آن مبتلا نشده است.
١٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
يا حسن، إذا نزلت بك نازلة فلا تشكها إلى أحد من أهل الخلاف‏ولكن اذكرها لبعض اخوانك فإنّك لن تعدم خصلة من خصال أربع : إمّاكفاية بمال، وإمّا معونة بجاه، أو دعوة تستجاب، أو مشورة برأي (٣٦).
اى حسن! اگر گرفتارى و مصيبتى براى تو پيش آمد، به هيچ كس‏از مخالفين شكوه نكن، ولى به برخى از برادرانت ياد آورى كن حتماًبا يكى از چهار چيز تو را كمك خواهد كرد : يا با مالش يا با جاه‏ومقامش يا با دعاى مستجابش و يا با نظر و مشورتش.
١٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ المشي للمريض نكس. إنّ أبي‏عليه السلام كان إذا اعتلّ جعل في ثوب‏فحمل لحاجته -يعني الوضوء- وذاك أنّه كان يقول : إنّ المشي للمريض‏نكس (٣٧).
راه رفتن براى مريض موجب عودت مرض مى‏شود. پدرم‏عليه السلام‏وقتى عليل و بيمار مى‏شد، در جامه‏اى قرار داده مى‏شد، و براى‏وضو گرفتن، كسى ديگر حضرت را بر دوش حمل مى‏كرد، زيرا آن‏حضرت مى‏فرمود : راه رفتن بيمار باعث بازگشت بيمارى اومى‏شود.
١٦ - امام ابوالحسن موسى كاظم‏عليه السلام فرمود :
إذا مرض أحدكم فليأذن للناس يدخلون عليه فإنّه ليس من أحد إلّاوله دعوة مستجابة (٣٨).
اگر كسى از شما بيمار شد بايد به مردم اجازه دهد كه به عيادت‏او بيايند، زيرا هيچ كسى نيست مگر اينكه يك دعاى مستجابى‏دارد.

ج - با بيمار چگونه رفتار كنيم؟

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
أي مؤمن عاد مؤمناً في اللَّه عزّ وجلّ في مرضه وكّل اللَّه به ملكاً من‏العوّاد يعوده في قبره ويستغفر له إلى يوم القيامة (٣٩).
هر مؤمنى كه مؤمن بيمارى را براى خدا عيادت كند، خداوندفرشته‏اى را موظف مى‏سازد كه او را در قبرش عيادت كند و تا روزقيامت براى او آمرزش بطلبد.
٢ - امير المؤمنين‏عليه السلام فرمود :
ضمنت لستّة الجنة منهم رجل خرج يعود مريضاً فمات فله‏الجنة (٤٠).
براى شش كس بهشت تضمين شده است، از جمله آنها مردى‏است كه به منظور عيادت بيمارى از منزل خارج شده و در راه مرده‏است. اين مرد وارد بهشت مى‏شود.
٣ - امام موسى بن جعفر از پدرانش‏عليه السلام از پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نقل‏فرمود :
يعيّر اللَّه عزّوجلّ عبداً من عباده يوم القيامة فيقول : عبدي ما منعك‏إذا مرضت أن تعودني؟ فيقول : سبحانك سبحانك أنت ربّ العباد، لاتمرض و لا تألم، فيقول : مرض اخوك المؤمن فلم تعده، وعزّتي‏وجلالي ولو عدته لوجدتني عنده ثمّ لتكفّلت بحوائجك فقضيتها لك‏وذلك من كرامة عبدي المؤمن وأنا الرحمن الرحيم (٤١).
خداوند در روز قيامت، بنده‏اى از بندگانش را نكوهش مى‏كندومى‏گويد : بنده من! چه مانع شد از اينكه مرا عيادت كنى وقتى كه‏بيمار شدم؟ آن بنده در پاسخ عرض مى‏كند : خداوندا! تو پاك و منزه‏هستى، تو پروردگار بندگان هستى، بيمار نمى‏شوى، درد و مرض‏ندارى. خداوند مى‏فرمايد : برادر مؤمن تو بيمار شد و تو از آن عيادت‏نكردى. سوگند به عزت و جلالم اگر او را عيادت مى‏كردى، مرا هم‏در نزد او مى‏يافتى و سپس من هم نيازمنديهاى تو را برآورده‏مى‏ساختم و اين از كرامتهاى بنده مؤمن من است و من خداى‏بخشاينده و مهربان هستم.
٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
أيّما مؤمن عاد مؤمناً مريضاً حين يصبح، شيّعه سبعون ألف ملك، فإذا قعد غمرته الرحمة واستغفروا له حتى يمسي، وإن عاده مساءً كان له‏مثل ذلك حتى يصبح (٤٢).
هر مؤمنى اگر مؤمن بيمارى را در اوّل صبح عيادت كند، هفتادهزار فرشته او را مشايعت مى‏كنند و زمانى كه در نزد او نشست، رحمت الهى وجود او را فرا مى‏گيرد و فرشتگان الهى براى او آمرزش‏مى‏طلبند تا شب فرا رسد و اگر در شب عيادت كند باز هم همين‏حالت براى او خواهد بود تا صبح شود.
٥ - عيسى بن عبداللَّه قمى در حديثى مى‏گويد؛ از امام صادق‏عليه السلام‏شنيدم كه مى‏گفت :
ثلاثة دعوتهم مستجابة : الحاج، والغازي، والمريض فلا تغيظوه‏ولا تضجروه (٤٣).
دعاى سه نفر اجابت مى‏شود : حاجى، جنگجو (مجاهد (وبيمار، پس بيمار را خشمگين نسازيد و خسته و رنجيده نگردانيد.
٦ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا عيادة في وجع العين، ولا تكون عيادة في أقل من ثلاثة أيام، فإذا وجبت فيوم ويوم لا، فإذا طالت العلّة ترك المريض وعياله (٤٤).
چشم دردى عيادت ندارد، و در بيمارى كمتر از سه روز هم‏عيادت لازم نيست و زمانى كه عيادت لازم باشد بايد يكروز در ميان‏انجام شود و اگر بيمارى طول كشيد، بيمار به خانواده‏اش واگذاشته‏شود.
٧ - ابو حمزه ثمالى از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام : من أصابه ألم في جسده فليعوّذ نفسه‏وليقل : أعوذ بعزّة اللَّه من قدرته على الأشياء، اُعيذ نفسي بجبّارالسماء، اُعيذ نفسي بمن لا يضرّ مع اسمه سمّ ولا داء، اُعيذ نفسي‏بالذي اسمه بركة و شفاء.. فإذا قال ذلك لم يضرّه ألم ولا داء (٤٥).
حضرت على‏عليه السلام فرمود : كسى كه به بدنش دردى برسد بايدخود را تعويذ (در پناه خدا) كند و بگويد : اعوذ بعزةّ اللَّه من قدرته‏على الاشياء، اُعيذ نفسى بجبار السماء، اُعيذ نفسى بمن لا يضر مع‏اسمه سم و لاداء، اُعيذ نفسى بالذى اسمه بركة و شفاء وقتى اين‏دعا را بخواند، هيچ درد و المى به او آسيب نمى‏رساند.
٨ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ما اشتكى أحد من المؤمنين شكاية قطّ فقال بإخلاص نيّة ومسح‏موضع العلّه ويقول : (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ‏وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً) إلّا عوفي من تلك العلّة أيّة علّة كانت، ومصداق ذلك في الآية حيث يقول : (شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ( (٤٦).
هيچ مؤمنى نيست كه از بيمارى و درد در رنج باشد، و موضع‏درد را با دست مسح كرده و با اخلاص نيت اين آيه را بخواند : )وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّاخَسَاراً (٤٧)) مگر اينكه از آن بيمارى، شفا مى‏يابد، هر بيمارى‏اى كه‏باشد، زيرا در اين آيه خداوند مى‏فرمايد : (شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ).
٩ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
تمام العيادة للمريض أن تضع يدك على ذراعه، وتعجّل القيام من‏عنده، فإنّ عيادة النوكى أشدّ على المريض من وجعه (٤٨).
عيادت كامل بيمار اين است كه دست روى بازوى او بگذارى‏وهرچه زودتر از نزد او بلند شوى زيرا عيادت افراد احمق، براى‏بيمار از دردش، سخت‏تر و غير قابل تحمل‏تر است.
١٠ - أبو زيد از يكى از دوستان جعفر بن محمدعليه السلام نقل مى‏كند :
مرض بعض مواليه فخرجنا إليه نعوده ونحن عدّة من موالي جعفر، فاستقبلنا جعفر فى بعض الطريق فقال لنا : أين تريدون؟ فقلنا : نريدفلاناً نعوده، فقال لنا : قفوا، فوقفنا. فقال : مع أحدكم تفاحة أو سفرجلةأو أترجة أو ملعقة من طيب أو قطعة من عود بخور؟ فقلنا : ما معنا شي‏ءمن هذا؟ فقال : أما تعلمون أن المريض يستريح إلى كلّ ما اُدخل به‏عليه (٤٩).
يكى از دوستان امام صادق‏عليه السلام بيمار شده بود و ما كه با عده‏اى‏از دوستان آن حضرت بوديم و به منظور عيادت آن شخص بيمار ازمنزل خارج شديم و در مسير راه با امام صادق‏عليه السلام برخورديم. او به ماگفت كجا مى‏رويد؟ گفتيم : نزد فلانى براى عيادت او مى‏رويم.فرمود : بايستيد پس ما ايستاديم گفت : آيا يكى از شما با خود سيبى ياگلابى يا بالنگى يا يك قاشق عطر يا قطعه‏اى از عود بخور به همراه‏داريد؟ گفتيم : چيزى نداريم. فرمود : آيا نمى‏دانيد كه شخص مريض‏از هر چيزى كه براى او برده شود خوشحال مى‏شود؟
١١ - امام صادق‏عليه السلام از پدارنش‏عليه السلام از پيامبر خداصلى الله عليه وآله در حديث‏مناهى نقل فرمود :
ومن كفى ضريراً حاجته من حوائج الدنيا ومشى له فيها حتى‏يقضي اللَّه له حاجته أعطاه اللَّه براءة من النفاق وبراءة من النار وقضى له‏سبعين حاجة من حوائج الدنيا، ولا يزال يخوض في رحمة اللَّه حتى‏يرجع، ومن سعى لمريض في حاجة قضاها أو لم يقضها خرج من ذنوبه‏كيوم ولدته اُمّه. فقال رجل من الأنصار : بأبي أنت واُمّي يا رسول اللَّه، فإن كان المريض من أهل بيته أوَليس أعظم أجراً إذا سعى في حاجة أهل‏بيته؟ قال : نعم (٥٠).
كسى كه حاجتى از حوائج شخص نابينا (يازيان ديده‏اى) رابرآورده كند و براى رفع حاجت او تلاش كند خداوند هم نياز او رابرآورده سازد، خدا براى او برائتى از نفاق و برائتى از آتش جهنم رامى‏بخشد و هفتاد حاجت دنيايى او را برآورده مى‏گرداند و همچنان‏در رحمت الهى غوطه‏ور خواهد شد تا اينكه برگردد. و كسى كه براى‏رفع نياز بيمارى كوشش و تلاش كند چه برآورده گردد و يا نتواند، ازگناهان خود مانند روزى كه از مادر متولد شده، پاك خواهد شد.مردى از انصار پرسيد، اى رسول خدا پدر و مادرم به فدايت اگرمريض از اهل بيت آن شخص باشد آيا پاداش او بيشتر خواهد بود؟ فرمود : بلى.
١٢ - على بن جعفر در كتابش از برادرش امام موسى‏عليه السلام نقل‏مى‏كند :
سألته عن الوباء يقع في الأرض هل يصلح للرجل أن يهرب منه؟ قال : يهرب منه ما لم يقع في مسجده الذي يصلّى فيه، فإذا وقع في أهل‏مسجده الذي يصلّى فيه فلا يصلح له الهرب منه (٥١).
از او درباره وبا پرسيدم كه آيا براى مرد شايسته است كه از آن‏فرار كند؟ فرمود : فرار كند تا زمانى كه در مسجدى كه در آن نمازمى‏خواند، سرايت نكرده باشد. پس اگر در ميان اهالى مسجدى كه اودر آن نماز مى‏خواند سرايت كرده باشد، شايسته نيست كه فراركند.
١٣ - على بن ابوحمزه از امام ابوابراهيم‏عليه السلام نقل مى‏كند :
قلت له : جعلنا فداك، ما وجدتم عندكم للحمى دواء؟ قال : ماوجدنا لها عندنا دواء إلّا الدعاء والماء البارد (٥٢).
به حضرت گفتم : فدايت شوم آيا براى تب، دوايى نيافته‏ايد؟ فرمود : ما براى تب، دوايى جز دعا و آب سرد نيافتيم.
١٤ - ابو اسامه شحام مى‏گويد؛ از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه‏مى‏گفت :
ما اختار جدّنا رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله للحمى إلّا وزن عشرة دراهم سكر بماءبارد على الريق (٥٣).
جدّ ما پيامبر خداصلى الله عليه وآله براى درمان تب، تنها به وزن ده درهم شكربا آب سرد، بصورت ناشتا ميل مى‏فرمود.
١٥ - امام موسى بن جعفرعليه السلام درباره مردى كه به آن حضرت‏شكايت كرد و گفت : من ده نفر عيال دارم كه همه آنها بيمار هستند چه‏كار كنم؟ فرمود :
داوهم بالصدقة فليس شي‏ء أسرع إجابة من الصدقة ولا أجدى‏منفعة للمريض من الصدقة (٥٤).
آنان را با صدقه مداوا كن، زيرا هيچ چيز از صدقه زودتر اجابت‏نمى‏شود و سودمندتر از صدقه براى بيمار چيزى نيست.


۲
د - آمادگى براى مرگ‏

د - آمادگى براى مرگ‏

احاديث شريف :
١ - از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است :
قال : قلت : أصلحك اللَّه من أحب لقاء اللَّه أحبّ اللَّه لقائه؟ ومن‏أبغض لقاء اللَّه أبعض اللَّه لقائه؟ قال : نعم. قلت : فواللَّه إنّا لنكره الموت.قال : ليس ذلك حيث تذهب، إنّما ذلك عند المعاينة إذا رأى ما يحب‏فليس شي‏ء أحبّ إليه من أن يتقدّم واللَّه تعالى يحبّ لقائه وهو يحبّ لقاءاللَّه حينئذٍ، وإذا رأى ما يكره فليس شي‏ء أبغض إليه من لقاء اللَّه واللَّه‏يبغض لقائه (٥٥).
راوى گفت، گفتم : آيا كسى كه ملاقات خدا را دوست دارد خداهم ملاقات او را دوست دارد و كسى كه از ملاقات خدا كراهت ونفرت دارد خدا هم از ملاقات او كراهت دارد؟ گفت : بلى. گفتم : پس‏قسم به خدا ما از مرگ كراهت داريم. گفت : اينطور نيست كه شما فكرمى‏كنيد حبّ و بغض در هنگام مشاهده و معاينه معلوم مى‏شود. اگرانسان آنچه را دوست دارد ببيند، پس هيچ چيز براى او دوست‏داشتنى تر از اين نيست كه به سوى خدا برود و خدا هم ملاقات او رادوست دارد و او هم در اين هنگام ملاقات خدا را دوست مى‏داردواگر برعكس ببيند آنچه را كه از آن كراهت دارد، در اين هنگام هيچ‏چيز براى او مبغوض‏تر از ملاقات خداوند نيست و خداوند ملاقات‏او را مبغوض مى‏دارد.
٢ - ابو عبيده حذاء مى‏گويد : به امام باقرعليه السلام گفتم : سخنى برايم‏بگو كه از آن بهره‏مند شوم. آن حضرت فرمود :
يا أبا عبيدة، أكثر ذكر الموت فإنّه لم يكثر إنسان ذكر الموت إلّا زهدفي الدنيا (٥٦).
اى ابوعبيده! مرگ را بسيار ياد كن، زيرا هر انسانى كه مرگ را زيادياد كند در دنيا پارسايى را پيشه خود خواهد ساخت.
٣ - ابو بصير ميگويد : امام صادق‏عليه السلام به من گفت :
أما تحزن؟ أما تهتمّ؟ أما تألم؟ قلت : بلى واللَّه. قال : فإذا كان ذلك‏منك فاذكر الموت ووحدتك في قبرك، وسيلان عينك على خدّيك، وتقطّع أوصالك، وأكل الدود من لحمك، وبلائك، وانقطاعك عن‏الدنيا، فإنّ ذلك يحثّك على العمل، ويردعك عن كثير من الحرص على‏الدنيا (٥٧).
آيا غمگين نمى‏شوى؟ آيا دردمند نمى‏شوى؟ گفتم : بلى به خداقسم. گفت : اگر چنين شدى پس مرگ را به ياد آور و تنهائى خود را درقبر و جارى شدن چشمهايت بر گونه‏هايت را، و جدا شدن اعضاى‏پيكرت را و خوردن كرم گوشت بدنت را و پوسيده و مندرس شدنت‏را و بريده شدنت از دنيا را زيرا اين يادآورى‏ها تو را به عمل (نيك (تشويق مى‏كند و از حرص زياد به دنيا باز مى‏دارد.
٤ - محمد به على بن الحسين مى‏گويد :
قال‏عليه السلام : من عدّ غداً من أجله فقد أساء صحبة الموت (٥٨).
امام‏عليه السلام فرمود : كسى كه فردا را از اجل (عمر) خود بشمرد، همراهى مرگ را بد شمرده است يعنى از مرگ، كراهت و نفرت داشته‏است.
٥ - جابر بن عبداللَّه ميگويد :
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : إنّ أخوف ما أخاف على اُمّتي الهوى، وطول‏الأمل، أمّا الهوى فإنّه يصدّ عن الحقّ، وأمّا طول الأمل فينسي الآخرة (٥٩).
پيامبر خدا فرمود : ترسناكترين چيزى كه از براى امتم مى‏ترسم، هواى نفس و آرزوى دور و دراز است زيرا، هواى نفس انسان را از حق‏باز مى‏دارد، و آرزوى طولانى موجب فراموشى آخرت مى‏شود.
٦ - حماد بن عثمان از امام صادق‏عليه السلام روايت مى‏كند :
ما من ميّت تحضره الوفاة إلّا ردّ اللَّه عليه من بصره وسمعه وعقله‏للوصية، أخذ الوصية أو ترك، وهي الراحة التي يقال لها : راحة الموت‏فهي حقّ على كل مسلم (٦٠).
هيچ كس نيست كه لحظه مرگ و وفات او فرا رسد مگر اينكه‏خدا قدرت بينائى، شنوائى و عقل را براى وصيّت كردن به اوبرميگرداند، چه وصيت كند يا نكند، وصيت همان چيزى است كه به‏آن راحتى هنگام مرگ گفته مى‏شود و يك واجب بر هر مسلمانى‏است.
٧ - ابو حمزه از بعضى از ائمه‏عليه السلام روايت ميكند :
إنّ اللَّه تبارك وتعالى يقول : ابن آدم! تطوّلت عليك بثلاثة : سترت‏عليك ما لو يعلم به أهلك ما واروك، وأوسعت عليك فاستقرضت منك‏فلم تقدّم خيراً، وجعلت لك نظرة عند موتك في ثلثك فلم تقدّم خيراً (٦١).
خداوند تبارك و تعالى مى‏گويد : اى فرزند آدم! درباره سه چيز به‏تو مهلت دادم (ولى تو از آن مهلت استفاده نكرده و قدر نعمت راندانستى) عيبهايى را بر تو پوشاندم كه اگر خانواده‏ات از آنها مطلع‏مى‏شدند، تو را دفن و خاك نمى‏كردند. نعمت و مال به تو دادم و از توقرض خواستم پس هيچ كار خيرى براى آخرت خود از پيش‏نفرستادى و در هنگام مرگت هم براى تو حقى در ثلث مالت قرار دادم‏باز هم هيچ كار خيرى براى خود نكردى.
٨ - امام حسن عسكرى‏عليه السلام از پدرانش‏عليه السلام نقل مى‏كند :
سأل الصادق‏عليه السلام عن بعض أهل مجلسه فقيل : عليل. فقصده عائداًوجلس عند رأسه فوجده دنفاً فقال له : أحسن ظنّك باللَّه، فقال : امّا ظنّي‏باللَّه فحسن.. (٦٢).
امام صادق‏عليه السلام از احوال برخى از اهل مجلسش پرسيد. گفته‏شد : بيمار است پس امام به قصد عيادت، نزد او رفت و بالاى سرش‏نشست و او را سخت بيمار ديد. پس به او گفت به خدا گمان نيكوداشته باش. آن مرد گفت : اما گمان من به خدا نيكو است.
٩ - امّ الفضل گفت :
دخل رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله على رجل يعوده وهو شاك فتمنّى الموت فقال‏رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : لا تتمنَّ الموت فإنّك إن تك محسناً تزداد إحساناً، وإن‏تك مسيئاً فتؤخر تستعتب فلا تتمنّوا الموت (٦٣).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله به قصد عيادت، بر مردى وارد شد. آن مرد كه ازدرد شكايت داشت، آرزوى مرگ، كرد. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : آرزوى مرگ نكن، زيرا اگر تو نيكو كار باشى بر نيكوكارى‏ات افزوده‏خواهد شد و اگر بدكار باشى و مرگت به تاخير بيفتد، مورد سرزنش‏قرار مى‏گيرى. پس آرزوى مرگ نكن.
١٠ - ابوالحسن واسطى روايت مى‏كند :
قيل لأبي عبداللَّه‏عليه السلام : أترى هذا الخلق كلّهم من الناس؟ فقال : ألقِ‏منهم التارك للسواك، والمتربّع في الموضع الضيّق، والداخل فيما لايعنيه، و المماري فيما لا علم له به، والمتمرّض من غير علّة، والمتشعّث‏من غير مصيبة (٦٤).
به امام صادق‏عليه السلام گفته شد، آيا همه اين خلق را از مردم‏مى‏دانى؟ فرمود : آن كسى را كه مسواك زدن را ترك كند (از مردم‏حساب نكن) و همچنين كسى را كه در جاى تنگ چهارزانو مى‏نشيندو كسى را كه در مسايل غير مربوط به او وارد سخن مى‏شود و كسى راكه در مسايلى كه علم و آگاهى ندارد، به بحث و مجادله مى‏پردازدوكسى را كه بدون بيمارى خود را مريض نشان ميدهد و كسى را كه‏بدون مصيبت، خود را آشفته و پريشان جلوه مى‏دهد.

ه - احكام احتضار

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
وإذا وجّهت الميّت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، لا تجعله معترضاًكما يجعل الناس فإنّي رأيت أصحابنا يفعلون ذلك، وقد كان أبو بصيريأمر بالاعتراض، أخبرني بذلك علي بن أبى حمزه، فإذا مات الميت‏فخذ في جهازه وعجّله (٦٥).
وقتى خواستى ميت را به سوى قبله بخوابانى پس روى آن را به‏سوى قبله قرار ده و آنطور كه بعضى از مردم مى‏كنند، با پهناى بدن‏بسوى قبله قرار نده، زيرا من اصحاب خود را ديدم كه چنين مى‏كردندو ابو بصير به پهنا خواباندن، دستور مى‏داد. على بن ابى حمزه اين‏خبر را به من داد. وقتى كه محتضر فوت كرد به تجهيز و تدفين اوشروع كنيد و اين كار را زود انجام دهيد.
٢ - محمد بن على بن الحسين از امام صادق‏عليه السلام روايت مى‏كند :
إنّه سئل عن توجيه الميت فقال : استقبل بباطن قدميه القبلة (٦٦).
از امام صادق‏عليه السلام درباره رو به قبله كردن ميت سؤال شد پس‏فرمود : به گونه‏اى بخوابانيد كه كف پاهايش به طرف قبله قرار گيرد.
٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ما من أحد يحضره الموت إلّا وكّل به إبليس من شياطينه من يأمره‏بالكفر ويشكّكه في دينه حتى يخرج نفسه، فمن كان مؤمناً لم يقدرعليه، فإذا حضرتم موتاكم فلقّنوهم شهادة أن لا إله إلّا اللَّه وأن محمّداًرسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله حتى يموتوا (٦٧).
هر كسى كه در حال احتضار قرار گيرد، ابليس، شياطين خود رامأمور مى‏گرداند كه او را به كفر ورزى دستور دهند و در دين او شك‏وترديد ايجاد كنند. پس اگر مؤمن باشد، بر او دست نمى‏يابد. پس‏وقتى نزد مردگان خود حاضر شديد شهادتين را به آنان تلقين كنيد تاجان بسپارند.
٤ - ابو بصير از امام باقرعليه السلام نقل ميكند :
كنّا عنده فقيل له : هذا عكرمة في الموت وكان يرى رأي الخوارج‏فقال لنا أبو جعفرعليه السلام : انظروني حتى أرجع إليكم، فقلنا : نعم، فما لبث‏أن رجع فقال : أما إنّي لو أدركت عكرمة قبل أن تقع النفس موقعها لعلّمته‏كلمات ينتفع بها ولكنّي أدركته وقد وقعت موقعها، فقلت : جعلت فداك، وما ذاك الكلام؟ قال : هو واللَّه ما أنتم عليه، فلقّنوا موتاكم عند الموت‏شهادة أن لا إله إلّا اللَّه والولاية (٦٨).
نزد امام باقرعليه السلام بودم كه گفته شد عكرمه در حال مرگ است و اوبرعقيده خوارج بود. ابو جعفرعليه السلام به ما گفت : اجازه دهيد تا نزد اوبروم و برگردم و ما گفتيم : بلى. پس او رفت و بى درنگ بازگشت‏وگفت : اگر عكرمه را پيش از جان دادن درك مى‏كردم به او كلماتى‏مى‏آموختم كه برايش مفيد بود ولى من وقتى رسيدم كه جان باخته‏بود. پس گفتم : جانم به فدايت آن كلمات چه بود؟ گفت : قسم به‏خدا آن كلمات همان چيزى است كه شما بر آن هستيد پس به مردگان‏خود در هنگام جان دادن شهادت لا اله الاّ اللَّه و ولايت را تلقين‏كنيد.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
كان أمير المؤمنين‏عليه السلام إذا حضر أحداً من أهل بيته الموت قال له : قل : لا إله إلّا اللَّه الحليم الكريم، لا إله إلّا اللَّه العلي العظيم، سبحان اللَّه‏ربّ السموات السبع وربّ الأرضين السبع وما بينهما وربّ العرش‏العظيم والحمد للَّه ربّ العالمين، فإذا قالها المريض قال : اذهب فليس‏عليك بأس (٦٩).
حضرت على‏عليه السلام وقتى يكى از بستگانش در حال احتضار قرارمى‏گرفت به او ميگفت؛ بگو : لا إله إلّا اللَّه الحليم الكريم، لا إله إلّااللَّه العلي العظيم، سبحان اللَّه ربّ السموات السبع وربّ الأرضين‏السبع وما بينهما وربّ العرش العظيم والحمد للَّه ربّ العالمين، وقتى‏كه مريض اين كلمات را مى‏گفت، مى‏فرمود : حالا جان بسپار كه هيچ‏مشكلى نخواهى داشت.
٦ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
مردى از اهالى مدينه در هنگام احتضار، زبانش بند آمد پس‏رسول خداصلى الله عليه وآله بر او وارد شد و فرمود بگو لا اله الاّ اللَّه ولى اونتوانست، باز هم پيامبر اكرم تكرار كرد ولى باز زبانش بند آمدونتوانست لا اله الاّ اللَّه بگويد، و بار سوم نيز همين وضعيت تكرارشد. بالاى سر آن مرد زنى ايستاده بود، حضرت پيامبر پرسيد آيا اين‏مرد مادر دارد؟ آن زن گفت : بلى يا رسول اللَّه من مادر او هستم. پس‏گفت : آيا تو از پسرت راضى هستى؟ گفت : نه، من بر او خشمگين‏هستم. پيامبر فرمود : من علاقه مندم تو از او راضى شوى. آن زن‏گفت : بخاطر خوشنودى شما از او راضى شدم. پس پيامبر به شخص‏مريض گفت : بگو لا اله الاّ اللَّه و او گفت : لا اله الاّ اللَّه. پس فرمود : بگو : يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير، اقبل منى اليسير و اعف‏عنى الكثير انك انت العفو الغفور و آن مرد هم كلمات را تكرار كرد.حضرت پيامبر فرمود : اكنون چه مى‏بينى؟ گفت : دو سياه چهره‏اى رامى‏بينم كه بر من وارد مى‏شوند. پس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : آنچه را گفتم‏تكرار كن پس تكرار كرد. پس پيامبر فرمود : اكنون چه مى‏بينى؟ گفت : آن دو سياه چهره از من دور و خارج شدند و دو نفر سفيد چهره واردگرديدند و براى گرفتن روحم به من نزديك شدند. در همان لحظه بودكه آن مرد، جان به جان آفرين تسليم كرد. (٧٠)
٧ - حريز نقل ميكند :
نزد امام صادق‏عليه السلام بودم كه مردى به آن حضرت عرض كرد : برادرم سه روز است كه در حال جان كندن است و كار بر او بسيارسخت شده پس براى او دعا كن. حضرت فرمود اللّهم سهّل عليه‏سكرات الموت پس دستور داد بستر او را در مصلاّ يعنى محلى كه‏هميشه در آنجا نماز مى‏گذارد قرار دهيد، زيرا اگر اجل او تاخير داشته‏باشد، شدت درد تخفيف مى‏يابد و اگر هم مرگش فرارسيده باشد، جان دادن بر او آسان مى‏شود ان شاء اللَّه. (٧١)
٨ - سليمان جعفرى ميگويد :
ابوالحسن‏عليه السلام را ديدم كه به پسرش قاسم مى‏گفت : فرزندم بلندشو و بالاى سر برادرت سوره والصافّات صفّاً را تا پايان آن بخوان.پس او شروع به خواندن كرد و چون به اين آيه رسيد اهم اشد خلقاام من خلقنا آن جوان جان سپرد و چون ميّت را پوشاندند و همه‏خارج شدند، يعقوب بن جعفر وارد شد و گفت : ما قبلاً فكرمى‏كرديم كه نزد محتضر (يس والقرآن الحكيم) خوانده مى‏شود اماشما، ما را به خواندن صافات امر كردى. پس فرمود : پسرم! اين‏سوره نزد هيچ محتضرى خوانده نشده مگر اينكه جان كندن او به‏راحتى انجام شده است. (٧٢)
٩ - محمد بن على بن الحسين ميگويد :
امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا تدعنّ ميّتك وحده فإنّ الشيطان يعبث في جوفه (٧٣).
ميت خود را تنها نگذاريد زيرا شيطان در اندرون‏او بازى مى‏كند.
١٠ - على بن ابى حمزه مى‏گويد :
به امام ابوالحسن‏عليه السلام گفتم : آيا زن حائض ميتواند نزد مريض‏بنشيند و او در حال مرگ است؟ فرمود : اشكال ندارد، اگر زن مشغول‏پرستارى او باشد. پس وقتى مرگ او نزديك شد، زن حائض را از نزداو دور كنند، زيرا فرشتگان از حضور او اذيت مى‏شوند. (٧٤)
١١ - زراره مى‏گويد :
يكى از فرزندان امام جعفر صادق‏عليه السلام، از شدّت بيمارى دچاررنج زيادى شده بود و ابوجعفر (امام باقرعليه السلام) در كنارش نشسته بود.پس هر انسانى كه به او نزديك مى‏شد، مى‏فرمود : به او دست نزنيدزيرا بر ضعف او افزوده مى‏شود و او در اين حال در ضعيف‏ترين‏حالت خود مى‏باشد و كسى كه در اين حال به او دست بزند به او ضررزده است و هنگامى كه آن پسر بچه جان سپرد، چشمانش را پوشاندو چانه‏هايش را بست. (٧٥)
١٢ - عثمان بن عيسى از عده‏اى از اصحاب ما روايت مى‏كند :
چون امام باقرعليه السلام قبض روح شد، امام صادق دستور داد درخانه‏اى كه آن حضرت سكونت داشت، چراغ روشن كنند تا اينكه‏امام صادق‏عليه السلام نيز رحلت فرمود، امام ابوالحسن‏عليه السلام نيز دستور داد كه‏در خانه امام صادق‏عليه السلام چراغ روشن شود تا زمانى كه ابوالحسن‏عليه السلام ازآنجا به سوى عراق اخراج گرديد و بعد از آن نمى‏دانم كه چه شد. (٧٦)
١٣ - محمد بن ابوحمزه از على به يقطين نقل مى‏كند :
از عبد صالح‏عليه السلام پرسيدم درباره زنى كه مى‏ميرد و فرزند او درشكمش است، فرمود : شكم او را شكافته و فرزندش را بيرون‏آوريد. (٧٧)
تفصيل احكام :
١ - ميت بر زندگان حق دارد كه آنچه را شرع دستور داده است درباره‏او انجام دهند مانند : رو به قبله كردن، غسل دادن، نماز بر اوخواندن، كفن و دفن كردن، و اگر همگى در انجام امور فوق‏كوتاهى كنند، گناه كرده‏اند و اگر بعضى انجام دهند از ديگران‏ساقط مى‏شود.
٢ - ولىّ ميت در انجام دادن امور فوق، بر ديگران اولويت دارد و برديگران لازم است كه از ولى ميت اجازه بگيرند، و اگر او به تدفين‏ميت اقدام نكرد و به ديگران هم اجازه نداد، حق او ساقطمى‏شود، و بنابر احتياط -در اين صورت- از نزديكترين كسى كه‏بعد از او، بر ميت ولايت دارد، اجازه گرفته شود و بهتر اين است‏كه از حاكم شرع هم اجازه بگيرند.
٣ - شوهر نسبت به همسرش ارجحيّت دارد، و پس از او ديگر اولياء برحسب مراتب ارث، پس پدر و مادر و فرزندان بر برادران و اجدادمقدم هستند و برادران و اجداد هم بر عموها و دايى‏ها مقدم‏مى‏باشند، و اولياى مذكر - در هر طبقه - مقدم بر اولياى مؤنث‏هستند، و كسى كه خويشاوندى او نسبت به ميّت از ناحيه پدرو مادر مى‏باشد، مقدم است بر آن كس كه فقط از ناحيه پدر نسبت‏دارد وآن كس كه فقط از ناحيه پدر منسوب مى‏باشد، مقدم است‏بر آن كسى كه تنها از ناحيه مادر نسبت دارد.
٤ - اگر تنها اولياى مؤنث موجود باشند، براى احتياط از حاكم شرع‏هم بايد اجازه گرفته شود، هر چند بنابر اقوى، اجازه آنان كفايت‏مى‏كند.
٥ - فرزند ميت در امر ولايت او، نسبت به مادر ميّت ارجحيت دارد، وبنابر احتياط از مادر هم اجازه گرفته شود.
٦ - اگر در يك طبقه از ورثه بيش از چند نفر ولايت داشته باشند بايد ازهمه آنان اجازه گرفته شود.
٧ - بنابر احتياط ميت را به گونه‏اى رو به قبله بخوابانند كه اگر بنشيند، رو به قبله شود، و اگر انسان بداند كه مرگش فرا رسيده، بنابراحتياط بايد به همين صورت دراز بكشد. و بنابر احتياط مستحب، ميت به همين حالت بماند تا اينكه به كفن و دفن او شروع كنند ومستحب است كه در موقع غسل دادن هم به همين حالت گذاشته‏شود اما بعد از اتمام غسل و كفن، بهتر آن است كه به كيفيتى‏گذاشته شود كه در حال نماز خواندن بر او، گذاشته مى‏شود.
٨ - مستحب است شهادتين و ولايت ائمه معصومين‏عليه السلام و سايرعقائد حقه را به محتضر تلقين كنند، و مستحب است مريض هم‏با زبان خود يا حداقل با قلب خود، سخنان تلقين كننده را تكراركند و همچنين مستحب است كلمات فرج و ساير جملات مذكوردر روايات ياد شده را نيز به او تلقين كنند.
و اگر جان دادن براى محتضر دشوار شد، او را به محلى كه درآنجا نماز مى‏خواند، انتقال دهند تا دشوارى جان دادن بر او آسان‏شود و همچنين سوره صافات و سوره يس و آية الكرسى تلاوت‏گردد.
٩ - پس از قبض روح، چشمان او بسته و دهن او، هم گذاشته شودوچانه‏اش بسته گردد و دستها و پاهايش را دراز كنند و جامه‏اى براو كشيده شود و شايسته است خبر وفات او به مؤمنين اعلام شودتا در ثواب تشييع اشتراك نمايند.
١٠ - اگر در شب بميرد، در انتظار روز نباشند و اگر در روز فوت كردمنتظر شب نشوند و بلكه اگر در اول صبح فوت كرد بهتر اين است‏كه تا بعداز ظهر در آرامگاهش دفن شده باشد.
١١ - اگر به مرگ او يقين حاصل نشده باشد، بايد انتظار بكشند تا فوت‏او ثابت بشود و اگر در تاخير تدفين او مصلحتى وجود داشته‏باشد، در حدود همان مصلحت به تاخير انداخته شود.
١٢ - بهتر اين است كه در حال جان دادن، به بدن ميت دست نزنندوچيز سنگينى مانند آهن و غيره بر شكمش قرار ندهند. و مكروه‏است كه شخص جنب يا حايض در هنگام احتضار در نزديك‏ميت حضور داشته باشند و همچنين كراهت دارد كه ميت را بعداز وفات تنها بگذارند، زيرا ممكن است شيطان با او بازى كند.


۳
فصل دوم - احكام وفات‏

فصل دوم - احكام وفات‏

الف - غسل ميت‏

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام در حديثى فرمود :
غسل الجنابة واجب -إلى أن قال- : وغسل الميّت واجب (٧٨).
غسل جنابت واجب است تا اينكه فرمود : غسل ميت واجب‏است.
٢ - ابو خالد روايت مى‏كند :
اغسل كلّ الموتى : الغريق، وأكيل السبع، وكلّ شي‏ء إلاّ ما قتل بين‏الصفّين، فإن كان به رمق غسّل وإلّا فلا (٧٩).
همه مردگان را غسل بدهيد، غرق شده، و كسى را كه درندگان‏خورده است و هر كس ديگر مگر كسى كه در جنگ كشته شده است، پس اگر رمقى در بدن داشت غسل داده مى‏شود و گرنه غسل ندارد.
٣ - صالح بن كيسان مى‏گويد.
معاويه به امام حسين‏عليه السلام گفت : آيا مى‏دانى ما با حجر بن عدى‏واصحاب او يعنى شيعيان پدرت چه كرديم؟ امام حسين‏عليه السلام فرمود : چه كرديد؟ گفت : آنان را كشتيم و بعد كفن كرديم و بر آنان نمازخوانديم. حسين‏عليه السلام خنديد و گفت : مسلمانان خصم تو باشند، اى‏معاويه! ما اگر پيروان تو را بكشيم نه كفن مى‏كنيم و نه بر آنان نمازمى‏خوانيم و نه دفن مى‏كنيم. (٨٠)
٤ - زراره از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند :
السقط إذا تمّ له أربعة أشهر غسّل (٨١).
جنينى كه سقط مى‏شود اگر چهار ماه را تمام كرده باشد غسل‏دارد.
٥ - محمد بن فضيل مى‏گويد :
كتبت إلى أبي جعفرعليه السلام أسأله عن السقط كيف يصنع به؟ فكتب‏إليّ : السقط يدفن بدمه في موضعه (٨٢).
به امام باقرعليه السلام نوشتم و از او پرسيدم كه با جنين سقط شده چه‏بايد كرد؟ حضرت به من نوشت : جنين سقط شده با خونش در همان‏محلى كه به زمين افتاد، دفن مى‏شود.
٦ - از امام صادق‏عليه السلام سؤال شد درباره زنى كه در سفر مى‏ميرد و نه‏مرد محرمى دارد و نه زن با او است فرمود : تدفن كما هي بثيابها.
همانطور كه هست با لباسش دفن مى‏شود. و همچنين سؤال‏شد درباره مردى كه مى‏ميرد و مردى وجود ندارد و تنها زنان با اوهستند. فرمود : يدفن كما هو بثيابه همانطور با جامه‏اش دفن‏مى‏شود.. (٨٣)
٧ - عبداللَّه بن ابى يعفور مى‏گويد :
أنّه سأل أبا عبداللَّه‏عليه السلام عن الرجل يموت في السفر مع النساء ليس‏معهنّ رجل كيف يصنعن به؟ قال : يلففنه لفّاً في ثيابه ويدفنّه ولايغسّلنّه (٨٤).
از امام صادق‏عليه السلام سؤال شد درباره مردى كه در سفر مى‏ميردوزنان با او هستند و لى مردى وجود ندارد و زنان با جنازه اين مرد چه‏كنند؟ فرمود : او را در جامه‏اش بپيچند و دفن كنند وغسل ندهند.
٨ - ابو نمير غلام حرث بن مغيره نصرى مى‏گويد :
قلت : لأبي عبداللَّه‏عليه السلام حدّثني عن الصبي إلى كم تغسّله النساء؟ فقال : إلى ثلاث سنين (٨٥).
به امام صادق‏عليه السلام عرض كردم كه كودك را تا چند سالگى زنان‏مى‏توانند غسل بدهند؟ فرمود : تا سه سالگى.
٩ - عبداللَّه بن سنان مى‏گويد :
سألت أبا عبداللَّه‏عليه السلام عن الرجل أيصلح له أن ينظر إلى امرأته حين‏تموت ويغسّلها إن لم يكن عندها من يغسلها؟ وعن المرأة هل تنظر إلى‏مثل ذلك من زوجها حين يموت؟ فقال : لا بأس بذلك، إنّما يفعل ذلك‏أهل المرأة كراهية أن ينظر زوجها إلى شي‏ء يكرهونه منها (٨٦).
از امام صادق‏عليه السلام پرسيدم آيا مرد مى‏تواند به بدن زنش كه مرده‏است نگاه كند يا آن را غسل بدهد اگر زنى كه او را غسل بدهدنباشد؟ و همچنين آيا زن مى‏تواند به بدن شوهرش كه مرده است نگاه‏كند؟ فرمود : اشكال ندارد. خانواده زن كه اين كار را انجام ميدهند، به اين دليل است كه نمى‏خواهند شوهر به جايى از بدن زن كه آنها ازآن كراهت دارند، نگاه كند.
١٠ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
الزوج أحقّ بإمرأته حتى يضعها في قبرها (٨٧).
شوهر سزاوارتر است به زنش تا اينكه او را در قبرش بگذارد.
١١ - امام جعفر، از پدرش، از على‏عليه السلام روايت مى‏كند :
يغسّل الميّت أوْلى الناس به (٨٨).
ميت را نزديكترين مردم به او غسل مى‏دهد.
١٢ - از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است :
قال : قلت : فإن مات رجل مسلم وليس معه رجل مسلم ولا إمرأةمسلمة من ذوي قرابته ومعه رجال نصارى ونساء مسلمات ليس بينه‏وبينهنّ قرابة؟ قال : يغتسل النصارى ثمّ يغسلونه فقد اضطر. وعن المرأةالمسلمة تموت وليس معها إمرأة مسلمة ولا رجل من ذوي قرابتها ومعهانصرانية و رجال مسلمون (ليس بينها وبينهم قرابة (؟ قال : تغتسل‏النصرانية ثمّ تغسّلها (٨٩).
راوى گويد؛ به امام صادق‏عليه السلام عرض كردم : اگر مسلمانى مرده‏است و مرد مسلمان يا زن مسلمانى كه با او خويشاوندى داشته باشدنيست و تنها مردان مسيحى و زنان مسلمانى كه بين او و آنان‏خويشاوندى نيست وجود دارند، درباره غسل او چه بايد كرد؟ امام‏فرمود : مردان مسيحى غسل مى‏كنند و بعد ميت مسلمان را غسل‏مى‏دهند، زيرا موقع، موقع اضطرار، است. همچنين از امام سؤال‏كردم درباره زن مسلمان كه مى‏ميرد و همراه او زن مسلمان يا مردمسلمانى كه با او خويشاوندى داشته باشد نيست و تنها زن مسيحى‏ومردان مسلمانى كه با او خويشاوندى ندارند وجود دارند؟ فرمود : زن مسيحى غسل مى‏كند و سپس زن مسلمان را غسل مى‏دهد.
١٣ - جابر مى‏گويد :
از امام باقرعليه السلام پرسيدم درباره مردى كه فوت كرده و همراه او فقطزنان هستند و مردى وجود ندارد؟ فرمود :
يصببن عليه الماء من خلف الثوب، ويلففنه في أكفانه من تحت‏الصدر، ويصلّين عليه صفّاً، ويدخلنه قبره، والمرأة تموت مع الرجال‏ليس معهم امرأة قال : يصبّون الماء من خلف الثوب ويلفّونها في أكفانهاويصلّون ويدفنون (٩٠).
از پشت جامه بر او آب بريزند و او را در كفنش از زير سينه‏بپيچند و در يك صف ايستاده بر او نماز بگذارند و داخل قبر كنند.همچنين از او پرسيدم درباره زن كه مى‏ميرد و همراه او تنها مردان‏هستند و زنى وجود ندارد؟ فرمود : از پشت جامه بر او آب بريزند ودر كفنش بپيچند و نماز بخوانند و دفن كنند.
تفصيل احكام :
١ - بر همه مسلمين واجب است كه مردگان خود را غسل بدهند و بين‏پيروان مذاهب مختلف اسلامى هيچ فرقى وجود ندارد و اطفال‏مسلمانان هم در حكم خود آنان است، حتى آن طفلى كه با شبهه‏يا زنا از مسلمان پديد آمده باشد. ديوانه مسلمان نيز حكم‏مسلمان را دارد.
٢ - غسل دادن مردگان كفار و كسى كه در حكم آنان است و همچنين‏اطفال و ديوانگان آنان جايز نيست.
٣ - طفلى كه در دار الاسلام پيدا مى‏شود، به مسلمانان ملحق مى‏شودو همچنين اسير مسلمان اما طفلى كه در دارالكفر پيدا مى‏شود، حكم به كفر او مى‏شود.
٤ - بچه سقط شده اگر خلقت او كامل باشد و به چهار ماه رسيده‏باشد، در غسل و كفن و دفن، حكم بزرگسال را دارد، ولى نمازخواندن بر او، واجب نيست و اگر كمتر از چهارماه باشد، درپارچه‏اى پيچيده شده و دفن ميگردد.
٥ - غسل دهنده در غسل ميت قصد قربت مى‏كند و اگر قبل از شروع‏به غسل نيت كرده باشد، براى همه غسلها كفايت مى‏كند ولى اگردر هر غسل تجديد نيت كند به احتياط نزديكتر است و اگر غسل‏دهنده بيش از يك نفر باشند، بر همگى واجب است نيّت كنند، مگر اينكه برخى از آنها غسل دهنده و برخى ديگر كمك كننده‏باشند كه در اين صورت بر كمك كننده، نيت واجب نيست، اگرچه بهتر است كه نيت كند.
٦ - غسل دهنده ميت بايد از نظر جنسيت همانند او باشد. مذكر رامذكر و مؤنث را هم تنها مؤنث غسل ميدهد. البته طفلى كه هنوزبه پنج سال نرسيده استثناء شده است و برخى سه ساله گفته‏اندواين مطابق احتياط است مخصوصاً در صورتى كه همانند هم‏وجود داشته باشد. همچنين شوهر هم مى‏تواند همسرش را غسل‏دهد و زن هم ميتواند شوهرش را غسل دهد مخصوصاً در صورت‏فقدان مماثل و احتياط مستحب آن است كه در اين صورت، غسل دادن از زير لباس و بدون نظر به عورت انجام شود؟
٧ - براى محارم جايز است كه در صورت فقدان مماثل، محارم خودرا غسل بدهند و احتياط آن است كه در صورت وجود مماثل ازاين عمل اجتناب كنند و اگر غسل دادند، احوط آن است كه از زيرلباس انجام شود.
٨ - خنثى اگر محرم نداشته باشد جايز است كه هر يك از دو جنس زن‏يا مرد، او را از زير لباس غسل بدهد.
٩ - اگر مماثل ميت، منحصر به اهل كتاب باشد، جايز است كه يكى‏از آنان در ابتدا غسل كند و بعد به غسل دادن ميت مسلمان‏بپردازد و احوط آن است كه نيّت غسل ميت را مسلمانى كه دستورغسل مى‏دهد به عهده بگيرد و در صورت ضرورت، شخص‏مخالف در عقيده مى‏تواند ميت مؤمن را غسل دهد.
١٠ - در صورتيكه مماثل وجود نداشته باشد، غير مماثل مى‏تواند اززير لباس بر بدن ميت آب بريزد و سپس او را كفن كرده و دفن‏نمايد.
١١ - علاوه بر مماثلت كه از آن سخن گفته شد، فقها شرط كرده‏اند كه‏شخص غسل دهنده، بالغ و عاقل و مؤمن و بر انجام دادن غسل‏به صورت صحيح قدرت داشته باشد. شرط بلوغ موافق احتياطاست.

ب - كسانى كه از غسل دادن استثناء شده‏اند

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
الشهيد إذا كان به رمق غسّل وكفّن وحنّط وصلّي عليه، وإن لم يكن‏به رمق كفّن في أثوابه (٩١).
شهيد اگر رمق حيات داشته باشد، غسل و كفن و حنوط داده‏شده و سپس بر او نماز خوانده مى‏شود و اما اگر رمق حيات نداشته‏باشد، در جامه خودش كفن ميگردد.
٢ - زيد بن على از پدرانش نقل مى‏كند :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام : ينزع عن الشهيد الفرو والخفّ والقلنسوةوالعمامة والمنطقة والسراويل إلّا أن يكون أصابه دم، فإن أصابه دم ترك‏ولا يترك عليه شي‏ء معقود إلّا حلّ (٩٢).
حضرت على‏عليه السلام فرمود : اشياى ذيل بايد از پيكر شهيد بيرون‏شود : پوستين، كفش، كلاه، عمامه، كمربند و شلوار مگر اينكه به‏خون آلوده باشند كه در اين صورت در بدن باقى گذاشته خواهد شد.و هر چيزى كه در بدن او گره خورده باشد بايد باز شود.
٣ - علا بن سياّبه ميگويد :
سئل أبو عبداللَّه‏عليه السلام وأنا حاضر عن رجل قتل فقطع رأسه في معصيةاللَّه أيغسّل أم يفعل به ما يفعل بالشهيد؟ فقال : إذا قتل في معصيته يغسّل‏أولاً منه الدم ثمّ يصبّ عليه الماء صبّاً، ولا يدلك جسده ويبدء باليدين‏والدبر ويربط جراحاته بالقطن والخيوط، وإذا وضع عليه القطن‏عصب، وكذلك موضع الرأس يعني الرقبة ويجعل له من القطن شي‏ءكثير ويذرّ عليه الحنوط، ثمّ يوضع القطن فوق الرقبة، وإن استطعت أن‏تعصّبه فافعل. قلت : فإن كان الرأس قد بان من الجسد وهو معه كيف‏يغسل؟ فقال : يغسّل الرأس إذا غسل اليدين والسفلة بدء بالرأس ثمّ‏بالجسد ثمّ يوضع القطن فوق الرقبة ويضمّ إليه الرأس ويجعل في الكفن‏وكذلك إذا صرت إلى القبر تناولته مع الجسد وأدخلته اللحد ووجّهته‏القبلة (٩٣).
از امام صادق‏عليه السلام سؤال شد در حاليكه من حاضر بودم - درباره‏مردى كه كشته شده و در معصيت خدا سرش از تن قطع گرديده است‏آيا او غسل داده مى‏شود يا مانند شهيد با او عمل مى‏گردد؟ امام‏عليه السلام‏فرمود : اگر در راه معصيت كشته شده باشد، در ابتدا بايد خونهاى اوشسته شود سپس آب بر او ريخته شود و بدنش ماليده نشود. شستن‏او از دستان و دُبر (مقعد) آغاز گردد و زخم‏هايش با پنبه و نخ بسته‏شود و وقتى كه پنبه بر او گذاشته شد با نخ پيچانده شود و همچنين‏است محلّ سر يعنى گردن و پنبه زياد بگذارند و حنوط (كافور) بر اوبپاشند. سپس پنبه روى گردن گذاشته شود و اگر توانستى آن را با نخ‏بپيچ. گفتم : اگر سر بكلى از بدن جدا باشد چگونه غسل داده شود؟ فرمود : وقتى دستان و اعضاى پايين بدن شسته شد، سر شسته شودوبعد هم بدن و سپس پنبه روى گردن گذاشته شود و سر هم ضميمه‏آن گردد و در كفن گذاشته شود و همچنين وقتى بدن را به سوى قبربردى سر را هم، همراه آن ببر و وارد قبر كن و رو به قبله بگذار.
٤ - از على به حسين يا از امام باقرعليه السلام نقل شده است :
المجدور والكسير والذي به القروح يصبّ عليه الماء صبّاً (٩٤).
ميت مبتلا به آبله و شكستگى و زخم، فقط بر او آب ريخته‏مى‏شود.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
المرجوم والمرجومة يغسّلان ويحنّطان ويلبسان الكفن قبل ذلك، ثمّ يرجمان ويصلّى عليهما، والمقتصّ منه بمنزلة ذلك يغسّل ويحنّطويلبس الكفن (ثم يقتاد) ويصلّى عليه (٩٥).
زن و مردى كه حدّ رجم (سنگسار) بر آنان جارى مى‏شود، قبل‏از اجراى رجم غسل داده مى‏شوند و حنوط و كفن مى‏گردند و سپس‏رجم مى‏شوند و بر آنان نماز گزارده مى‏شود و كسى كه قصاص‏مى‏گردد، نيز همين حكم را دارد يعنى غسل و حنوط و كفن مى‏شودوسپس قصاص مى‏گردد و بر او نماز خوانده مى‏شود.
٦ - بعضى از اصحاب ما روايت كرده‏اند :
المقتول إذا قطع أعضاؤه يصلّى على العضو الذي فيه القلب (٩٦).
كسى كه كشته شده و اعضاى بدن او قطع گرديده است، بر آن‏عضوى نماز خوانده مى‏شود كه قلب در آن قرار دارد.
٧ - سماعه مى‏گويد :
سألته عن المحرم يموت فقال : يغسّل ويكفّن بالثياب كلّها ويغطّى‏وجهه ويصنع به كما يصنع بالمحلّ غير أنّه لا يمسّ الطيب (٩٧).
از امام درباره محرم پرسيدم كه اگر بميرد تكليف چيست؟ فرمود : غسل داده مى‏شود و با جامه‏هاى كفن، تكفين مى‏گرددوصورتش پوشانده مى‏شود و با او همچون مُحِلّ رفتار مى‏شود، ولى‏از طيب (بوى خوش) براى او استفاده نمى‏شود.
٨ - زيد به على، از پدرانش، از على‏عليه السلام نقل مى‏كند :
إنّ قوماً أتوا رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله فقالوا : يا رسول اللَّه مات صاحب لنا وهومجدور فإن غسّلناه انسلخ، فقال : يمّموه (٩٨).
گروهى نزد رسول خداصلى الله عليه وآله آمدند و گفتند : يا رسول اللَّه رفيق مامرده است در حاليكه مبتلا به آبله مى‏باشد، پس اگر او را غسل‏بدهيم، بدن او متلاشى مى‏شود. فرمود : او را تيمم بدهيد.
تفصيل احكام :
١ - شهيدى كه در راه خدا كشته مى‏شود، غسل ندارد، بلكه درلباسش كفن مى‏شود و سپس بر او نماز خوانده شده و به خاك‏سپرده مى‏شود و تنها در صورتى كه لباس از تن او بيرون آورده‏شده باشد، كفن مى‏شود. جامه شهيد از بدنش بيرون آورده‏نمى‏شود مگر كلاه، كفش و كمربند در صورتيكه از چرم باشند.
٢ - از شرايط سقوط غسل از شهيد اين است كه در ميدان جنگ به‏شهادت رسيده باشد، اما اگر مسلمانان، پيكر او را وقتى تحويل‏گرفته باشند كه رمق حيات داشته و بعد جان داده است، غسل ازاو ساقط نمى‏شود و حكم ديگران را دارد.
٣ - كسى كه با اجراى حدّ يا قصاص كشته مى‏شود، قبل از آن به اودستور داده ميشود كه غسل و كفن و حنوط انجام دهد و زمانى كه‏كشته شد، بر او نماز خوانده ميشود و سپس دفن مى‏گردد.
٤ - كسى كه جنازه شهيد يا كسى را كه غسل بر او قبل از كشته شدنش‏واجب است، مس كند يعنى جايى از بدنش با جايى از بدن اوتماس پيدا كند، غسل مس ميت بر او واجب نيست.
٥ - قسمتى از بدن ميّت، اگر قلب جزء آن باشد، مانند ميت حساب‏مى‏شود و غسل و كفن و نماز دارد و بعد هم به خاك سپرده‏مى‏شود و از كفن، پيراهن و سرتاسرى كفايت مى‏كند و احتياط اين‏است كه لنگ هم اضافه شود.
٦ - اگر در آن قسمت از بدن سينه (قلب) وجود نداشته باشد ولى‏استخوان داشته باشد، غسل داده مى‏شود و سپس در پارچه‏اى‏گذاشته شده و دفن ميگردد، اما اگر استخوان هم نداشته باشد، بنابر احتياط در پارچه‏اى پيچيده شده و سپس دفن ميگردد.

ج - ميت چگونه غسل داده مى‏شود؟

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام در حديثى فرمود :
غسل جنابت واجب است تا اينكه فرمود : غسل ميت هم‏واجب است (٩٩).
٢ - محمد بن سنان مى‏گويد، كه امام رضاعليه السلام در جواب مسأله‏اى‏به او نوشت :
علّة غسل الميت أنّه يغسّل لأنّه يطهر وينظف من أدناس أمراضه وماأصابه من صنوف علله لأنّه يلقى الملائكة ويباشر أهل الآخرة فيستحب‏إذا ورد على اللَّه عزّ وجلّ ولقي أهل الطهارة ويماسّونه ويماسّهم أن يكون‏طاهراً نظيفاً متوجّهاً به إلى اللَّه عزوجل ليطلب وجهه وليشفع له، وعلّةاُخرى أنّه يخرج منه المني الذي منه خُلق فيجنب فيكون غسله له (١٠٠).
علت غسل ميت دو چيز است اول - اينكه از آلودگيهاى بيماريهاپاك و تميز شود زيرا او فرشتگان را ملاقات مى‏كند و با اهل آخرت‏تماس مى‏گيرد پس وقتى كه نزد خدا وارد مى‏شود و با اهل طهارت‏وافراد پاك ديدار و ملاقات مى‏كند، مستحب است كه پاك و پاكيزه‏باشد و در حالت پاكى توجه به خداوند پيدا كند تا براى او شفاعت‏شود. دوم - اينكه از ميت منى خارج مى‏شود، منى اى كه از آن آفريده‏شده است پس ميّت جنب است و غسل او براى جنابت است.
٣ - يونس از ائمه‏عليهم السلام نقل كرده است :
وقتى خواستى ميت را غسل بدهى پس او را در محل غسل، روبه قبله قرار بده ، اگر پيراهن بر تن او است دستش را از آن بيرون كن‏وپيراهن را جمع كن و روى عورت او تا بالاى زانو بگذار و اگر پيراهن‏ندارد پارچه‏اى روى عورتش بينداز و بعد سدر را داخل طشت آب‏بريز و با دست به هم بزن تا كف كند. سپس كف را در ظرفى جدا كن‏وبقيه را هم در ظرف آب بريز، بعد هر دو دست ميت را تا ميانه‏ساعد بشوى همانطور كه انسان از جنابت دستش را مى‏شويد. سپس‏عورت ميت را بشوى و پاك كن، و بعد سر او را با كف سدر بشوى‏وكوشش كن كه آب داخل بينى و گوش او نشود. سپس او را به پهلوى‏چپ بخوابان و از ميانه سر تا كف پاها سه بار آب بريز و بدنش را باملايمت بمال. همچنين پشت و شكمش را، بعد به پهلوى راست‏بخوابان و همان عمل را تكرار نما. سپس آن آب را از ظرف خالى كن‏و ظرف را با آب خالص بشوى و دستانت را نيز تا آرنج بشوى و بعددر ظرف آب بريز و چند دانه كافور نيز بريز و مانند بار اول عمل كن.در ابتدا دستان و بعد عورتش را بشوى و بر شكمش با ملايمت دست‏بكش اگر چيزى از آن خارج شد، پاك كن و سپس سر او را بشوى وبعد به پهلوى چپ بخوابان و طرف راستش را از پشت و رو بشوى وبعد هم به پهلوى راست بخوابان و طرف چپش را مانند طرف راست‏بشوى.
سپس دستان خود را تا آرنج و ظرف را بشوى و با آب خالص پركن و ميت را با آب خالص مانند بار اول و بار دوم بشوى بعد با يك‏پارچه پاك خشكش كن و روى پنبه مقدارى حَنوط (كافور) بگذار وآن را در فرج او اعم از قبُل و دُبر (جلو و عقب) قرار بده و مقعد او رابا پنبه پر كن تا چيزى خارج نشود. و بعد پارچه درازى را با پهناى يك‏وجب به كشاله ران ميت ببند و هر دوران را به همديگر بچسبان و باپارچه بپيچ و سر آن را از زير پاها به طرف راست ميت بيرون كرده‏ودر محلى كه پارچه را پيچيده‏اى فرو كن و اين پارچه بايد بلند باشدتا ران‏هاى ميت را از كشاله ران تا زانوهاى او محكم بپيچد. (١٠١)
٤ - از امام باقرعليه السلام نقل شده است :
إنّ رجلاً سأل أبا جعفرعليه السلام عن الميّت لِمَ يغسّل غسل الجنابة؟ قال : إذا خرجت الروح من البدن خرجت النطفة التي خُلق منها بعينها منه‏كائناً ما كان، صغيراً أو كبيراً، ذكراً أو اُنثى، فلذلك يغسّل غسل‏الجنابة (١٠٢).
مردى از امام باقرعليه السلام پرسيد از اينكه چرا ميت به غسل جنابت‏غسل داده مى‏شود؟ امام فرمود : وقتى روح از بدن خارج شد، نطفه‏اى كه ميت از آن خلق شده هم عيناً از بدن خارج مى‏شود، چه‏ميت صغير باشد يا كبير، مذكر باشد يا مؤنث و لذا غسل جنابت داده‏مى‏شود.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
وإذا وجّهت الميّت للقبلة فاستقبل بوجهه القبله ولا تجعله معترضاًكما يجعل الناس (١٠٣).
وقتى ميت را رو به قبله كردى بايد روى او را به طرف قبله قراردهى و با پهناى بدن به سمت قبله قرار نده آنطور كه بعضى از مردم‏چنين ميكنند.
٦ - عبداللَّه بن عبيد مى‏گويد :
سألت أبا عبداللَّه عن غسل الميّت قال : تطرح عليه خرقة ثمّ يُغسل‏فرجه ويُوضّأ وضوء الصلاة ثمّ يغسل رأسه بالسدر والأشنان ثمّ بالماءوالكافور ثمّ بالماء القراح يطرح فيه سبع ورقات صحاح من ورق السدرفي الماء (١٠٤).
از امام صادق‏عليه السلام درباره غسل ميت، پرسيدم آن حضرت‏فرمود : بر روى ميت پارچه‏اى را مى‏اندازى و بعد عورت او را شسته‏و به مانند وضوى نماز، وضو داده ميشود، سپس سر او با سدرواشنان (١٠٥) و بعد با آب و كافور و بعد هم با آب خالص شسته شود و درآب، هفت برگ سالم سدر قرار داده شود.
٧ - امام باقرعليه السلام فرمود :
أيّما مؤمن غسّل مؤمناً فقال إذا قلبه : اللّهمّ إنّ هذا بدن عبدك‏المؤمن قد أخرجت روحه منه وفرّقت بينهما فعفوك عفوك عفوك، إلّاغفر اللَّه له ذنب سنة إلّا الكبائر (١٠٦).
هر مؤمنى كه مؤمنى را غسل بدهد و در هنگام پهلو دادن اوبگويد (اللهم ان هذا بدن عبدك المؤمن قد اخرجت روحه منه‏وفرقت بينهما فعفوك عفوك عفوك) خداوند گناهان يكسال او - جزگناهان كبيره - را مى‏بخشد.
٨ - امام باقرعليه السلام فرمود :
من غسّل ميّتاً فأدى فيه الأمانة غفر له. قلت : وكيف يؤدي فيه‏الأمانة؟ قال : لا يخبر بما يرى (رأى ( (١٠٧).
كسى كه ميتى را غسل بدهد و امانت را رعايت كند خداوند او رامى‏آمرزد. گفتم : چگونه امانت را رعايت كند؟ فرمود : آنچه را در بدن‏ميت ديده است به ديگران خبر ندهد.
٩ - محمد بن على بن الحسين‏عليه السلام مى‏گويد :
قال الإمام الصادق‏عليه السلام : من غسّل ميّتاً فستر وكتم خرج من الذنوب‏كيوم ولدته اُمّه (١٠٨).
امام صادق‏عليه السلام فرمود : كسى كه ميتى را غسل داده و مخفى‏وكتمان كرده است، از گناهان به مانند روزى كه از مادر زاده شده پاك‏مى‏گردد.
١٠ - حمران بن اعين مى‏گويد :
قال أبو عبداللَّه‏عليه السلام : إذا غسّلتم الميت منكم فارفقوا به ولا تعصروه‏ولا تغمزوا له مفصلاً (١٠٩).
امام صادق‏عليه السلام فرمود : وقتى ميت خود را غسل داديد، با رفق‏وملاطفت بشوييد و فشار ندهيد و هيچ يك از مفاصل او را به زورراست نكنيد.
١١ - زراره مى‏گويد :
قال أبو جعفرعليه السلام : لا يسخّن الماء للميّت (١١٠).
امام باقرعليه السلام فرمود : براى غسل ميت نبايد آب گرم شود.
١٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا يمسّ عن الميّت شعر ولا ظفر وإن سقط منه شي‏ء فاجعله في‏كفنه (١١١).
موى و ناخن ميت گرفته نمى‏شود و اگر چيزى از بدن ميت بيفتدآن را در كفن او بگذار.
١٣ - سماعه از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند :
سألته عن السقط إذا استوت خلقته بجب عليه الغسل واللحدوالكفن؟ قال : نعم، كلّ ذلك يجب عليه إذا استوى (١١٢).
از آن حضرت درباره بچه سقط شده پرسيدم كه اگر خلقت اوكامل بود آيا غسل و كفن و دفن او واجب است؟ فرمود : بلى، اينهاواجب است در صورتى كه خلقت او كامل شده باشد.
١٤ - ابن ابوحمزه از امام ابوالحسن‏عليه السلام درباره شخص محرم)كسيكه احرام حجّ يا عمره پوشيده) كه مرده است پرسيده، امام درجواب فرمود :
يغسّل ويكفّن ويغطّى وجهه ولا يحنّط ولا يمسّ شيئاً من الطيب (١١٣).
غسل و كفن مى‏شود، صورت او را بپوشانند ولى حنوط داده‏نمى‏شود و بوى خوش به بدن او نرسد.
١٥ - سماعه مى‏گويد :
از امام پرسيدم كه مُحرِم اگر بميرد چه ميشود؟ فرمود : غسل‏داده شود و بعد با همه جامه‏هاى كفن، تكفين شود و صورت او رابپوشانند و همانند شخص مُحلِّ (كه در حال احرام نيست) با او رفتارشود جز اينكه بوى خوش به بدن او نرسد. (١١٤)
١٦ - زيد بن على، از پدرانش، از على‏صلى الله عليه وآله روايت مى‏كند :
گروهى نزد رسول خداصلى الله عليه وآله آمدند و گفتند، يا رسول اللَّه! رفيق ماكه مبتلا به آبله بود فوت كرده است، اگر او را غسل بدهيم، بدنش‏متلاشى مى‏شود؟ حضرت فرمود : تيمم بدهيد. (١١٥)
تفصيل احكام :
١ - ميت با سه نوع آب غسل داده ميشود، اول با آب سدر، بعدبا آب كافور و سپس با آب خالص و رعايت ترتيب مذكور لازم‏است.
٢ - غسل ميت مانند غسل جنابت است، از سر شروع مى‏شود و بعدطرف راست و بعد هم طرف چپ شسته مى‏شود و احوط آن‏است كه به صورت ارتماسى غسل داده نشود و احتياط مستحب‏آن است كه همه بدن ميت قبل از شروع غسل دادن، از نجاسات‏تطهير شود، ولى تطهير هر عضو بدن ميت قبل از غُسل دادن آن، واجب است.
٣ - سدر و كافور به اندازه‏اى در آب ريخته شود كه آب سدر يا كافورناميده شود و آب هم از مطلق بودن خارج نگردد (يعنى آب‏مضاف نشود).
٤ - در هر سه غسل، آب به اندازه‏اى كه همه اعضاى بدن را فرا گيرد، كفايت مى‏كند و روايت شده كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله به حضرت‏على‏عليه السلام وصيت كرده بود كه حضرت را با شش مشك آب، غسل‏بدهند.
٥ - اگر دست‏يابى به سدر يا كافور مقدور نباشد بنابر احتياط، بجاى‏آن دو، با آب خالص (بدون هيچگونه اضافه (، غسل داده شودواگر آب بطور كلى در دسترس نباشد، غسل به تيمم بدل مى‏شودويكبار تيمم كفايت مى‏كند و احوط سه بار است.
٦ - و اگر خانواده ميت آب، جز آنچه براى يكبار غسل دادن كفايت‏مى‏كند، نداشته باشد، به همان مقدار اكتفا مى‏شود و آنان مخيرهستند بين اضافه كردن سدر يا كافور به آب و عدم آن، و تيمم‏بدل از دو غسل ديگر واجب نيست ولى احتياط اين است كه تيمم‏هم بدهند.
٧ - اگر بترسند از اينكه با غسل دادن، گوشت بدن ميت متلاشى شودمانند اينكه او سوخته بوده يا در آب غرق شده باشد، پس اگربدون ماليدن دست، ريختن آب امكان داشته باشد، انجام دهندوگرنه يكبار به خاك تيمم بدهند اگر چه احتياط استحبابىِ اين‏است كه سه بار تيمم بدهند.
٨ - اگر كسى در حال احرام بميرد، نبايد كافور به بدن او برسد چون‏كافور بوى خوش است و بوى خوش ديگرى هم نبايد به بدن اوزده شود.
٩ - روش تيمم دادن ميت اين است كه كسى كه مباشر آن مى‏باشددست خود را يك يا دو بار به زمين بزند سپس با دست خود برمواضع تيمم از قبيل پيشانى و پشت دستان ميت مسح كند و بهتراين است كه دست خود را بار دوم به زمين بزند و بعد بر پشت‏دستان ميت مسح كند.

د - احكام غسل ميت‏

احاديث شريف :
١ - سليمان بن خالد مى‏گويد :
سألت أبا عبد اللَّه‏عليه السلام عن غسل الميّت، كيف يغسل؟ قال : بماءوسدر واغسل جسده كلّه واغسله اُخرى بماء وكافور ثمّ اغسله اُخرى‏بماء. قلت : ثلاث مرات؟ قال : نعم. قلت : فما يكون عليه حين يغسّله؟ قال : إن استطعت أن يكون عليه قميص فيغسّل من تحت القميص (١١٦).
از امام صادق‏عليه السلام پرسيدم كه ميت چگونه غسل داده مى‏شود؟ فرمود : با آب و سدر، همه بدن را بشوى و سپس بار ديگر با آب‏وكافور بشوى و بار ديگر (سوم) هم با آب (خالص) بشوى. گفتم : سه بار بايد شسته شود؟ گفت : بلى. گفتم : در وقت غسل دادن روى‏بدن ميت چه باشد؟ گفت : اگر بتوانى بايد روى او يك پيراهن باشدواز زير پيراهن غسل داده شود.
٢ - عن أبى عبداللَّه‏عليه السلام أنّه سئل عن المرأة إذا ماتت في نفاسها كيف‏تغسّل؟ قال : مثل غسل الطاهر وكذلك الحائض وكذلك الجنب، إنّمايغسّل غسلاً واحداً فقط (١١٧).
از امام صادق‏عليه السلام سؤال شد كه اگر زن در نفاس خود بميردچگونه غسل داده مى‏شود؟ فرمود : مانند شخص پاك غسل داده‏مى‏شود و همچنين است شخص حائض و جنب كه اگر در آن حال‏بميرد فقط يك غسل داده مى‏شود.
٣ - عبداللَّه بن يحيى كاهلى و حسين بن مختار مى‏گويند :
عن أبي عبداللَّه‏عليه السلام قال : سألناه عن الميت يخرج منه الشي‏ء بعد مايفرغ من غسله؟ قال : يغسّل ذلك ولا يعاد عليه الغسل (١١٨).
از امام صادق‏عليه السلام پرسيديم كه اگر از ميت، بعد از فارغ شدن ازغسل او، چيزى خارج شود آيا دوباره غسل داده مى‏شود؟ فرمود : همان محل شسته شود و غسل اعاده نمى‏گردد.
٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا خرج من الميت شي‏ء بعد ما يكفّن فأصاب الكفن قرض منه (١١٩).
اگر از ميت بعد از كفن كردن چيزى خارج شود و به كفن اوبرسد، همان محل از كفن بريده شود.
٥ - محمد بن يحيى مى‏گويد :
كتب محمّد بن الحسن إلى أبي محمّدعليه السلام : هل يجوز أن يغسّل‏الميّت وماؤه الذي يصبّ عليه يدخل إلى بئر كنيف؟ أو الرجل يتوضأوضوء الصلاة أن ينصبّ ماء وضوئه في كنيف؟ فوقّع‏عليه السلام : يكون ذلك‏في بلاليع (١٢٠).
محمد به حسن به ابو محمدعليه السلام نوشت : آيا جايز است كه ميت‏غسل داده شود و آبى كه بر او ريخته مى‏شود به چاه توالت ريخته‏شود؟ يا اينكه كسى وضوى نماز مى‏گيرد و آب وضوى او به چاه‏توالت بريزد؟ در جواب امضاء كردند : آب اينها در بالوعه‏ها)فاضلاب) ريخته مى‏شود.
٦ - على بن جعفر از برادرش ابوالحسن امام موسى كاظم‏عليه السلام نقل‏مى‏كند :
سألته عن الميّت هل يغسّل في الفضاء؟ قال : لا بأس وإن ستر بسترفهو أحبّ إليّ (١٢١).
از او سؤال كردم كه آيا ميت در فضاى باز غسل داده ميشود؟ فرمود : اشكال ندارد ولى من بيشتر دوست دارم كه با پوششى‏پوشانده شود.
٧ - امام صادق‏عليه السلام فرمود : لا بأس أن تجعل الميّت بين رجليك‏وأن تقوم من فوقه فتغسّله، إذا قلّبته يميناً وشمالاً تضبطه برجليك كيلايسقط لوجهه (١٢٢).
اشكال ندارد، اينكه ميت را بين پاهاى خود قرار دهى و از روى‏او بلند شوى و بشويى و وقتى كه به راست و چپ پهلو مى‏دهى، باپاهاى خود تكيه بدهى تا با صورت به زمين نيفتد.
تفصيل احكام :
١ - از شرايط غسل ميت اين است كه كسى كه مباشر غسل دادن است‏نيت قربت كند و از همين رو جائز نيست كه براى غسل دادن‏درخواست اجرت نمايد، مگر در برابر بعضى از مقدماتى كه‏فراهم كرده يا در مقابل اينكه تنها او - نه غير او - بر انجام اين عمل‏مبادرت ورزيده است.
٢ - طاهر بودن آب غسل و همچنين طاهر بودن هر عضوى كه غسل‏داده مى‏شود، از شرايط صحت غسل ميت است بلكه احتياط اين‏است كه اعضاى بدن ميت قبل از شروع به غسل طاهر باشد.
٣ - واجب است در حد امكان، هر چيزى كه مانع رسيدن آب به بدن‏ميت مى‏شود، زايل شود.
٤ - فقهاء گفته‏اند : هر چيزى كه مربوط به غسل است بايد مباح باشدمانند آب غسل و مكان غسل و محل ريختن آب و غيره. مراعات‏اين شرط موافق احتياط است همانطور كه در ساير طهارات هم‏يادآورى شد.
٥ - جايز است كه ميت از زير لباس غسل داده شود و شايد بهتر اين‏باشد كه بر روى بدن ميت پارچه‏اى انداخته شود تا عيوب او ازديد غسل دهنده و همكارانش، پنهان بماند.
٦ - اگر ميت در حال جنابت يا حيض و مانند آن مرده باشد به غسل‏ميت به حسب معمول اكتفا مى‏شود و اضافه كردن غسل ديگربراى جنابت يا حيض واجب نيست.
٧ - واجب است غسل دهنده از نگاه كردن به عورت ميت خوددارى‏كند ولى با نگاه كردن غسل باطل نمى‏شود.
٨ - اگر خون يا چيز نجس ديگر از بدن ميت خارج شود، اعاده غسل‏واجب نيست مگر بنابر احتياط مستحب. البته تطهير بدن او هرچند بعد از گذاشتن در قبر اگر مشقتى نداشته باشد، واجب‏است.
٩ - در رواياتى كه از نظر شما گذشت مجموعه‏اى از آداب غسل ميت‏نيز ذكر شده بود كه شايسته است مراعات گردد.


۴
ه - ميت چنين كفن مى‏شود

ه - ميت چنين كفن مى‏شود

احاديث شريف :
١ - امام رضاعليه السلام فرمود :
إنّما اُمِرَ أن يكفّن الميّت ليلقى ربّه عزّ وجلّ طاهر الجسد، ولئلاتبدو عورته لمن يحمله أو يدفنه، ولئلا ينظر (يظهر) الناس على بعض‏حاله وقبح منظره، ولئلا يقسو القلب بالنظر إلى مثل ذلك للعاهةوالفساد، وليكون أطيب لأنفس الأحياء، ولئلا يبغضه حميمه فيلغي‏ذكره ومودّته فلا يحفظه فيما خلف واوصاه به وأمره به وأحبّ (١٢٣).
بدان جهت به كفن كردن ميت دستور داده شده است كه‏پروردگارش را با بدن پاكيزه ملاقات كند، و عورت او براى كسى كه اورا حمل يا دفن ميكند نمايان نشود، و مردم از بعضى از حالات اووزشتى منظر او مطلع نگردند، و براى اينكه قلبها با ديدن زشتى‏وناتوانى و تباهى او قساوت پيدا نكند و ديگر اينكه براى زندگان، پاك و دلپذير باشد تا دوستانش از او نفرت پيدا نكنند و خاطره‏و محبت او را به فراموشى نسپارند و او را در آنچه از خود بجا گذاشته‏يا به آن سفارش كرده و دستور داده است، حفظ و حمايت كنند.
٢ - ابو مريم انصارى مى‏گويد :
سمعت أبا جعفرعليه السلام يقول : كفن رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله في ثلاثة أثواب، برد أحمر حبره وثوبين أبيضين صحاريّين -إلى أن قال- : وقال : إن‏الحسن بن على‏عليه السلام كفّن اُسامة بن زيد في برد أحمر حبرة، وأنّ عليّاًعليه السلام‏كفّن سهل بن حنيف في برد أحمر حبره (١٢٤).
از امام باقرعليه السلام شنيدم كه مى‏گفت : پيامبر خداصلى الله عليه وآله در سه جامه‏كفن گرديد رداى سرخ حبرى (يك نوع پارچه يمنى) و دو جامه سفيدصحارى -تا اينكه فرمود : حسن بن على‏عليه السلام اسامه بن زيد را در رداى‏سرخ حبرى كفن كرد و حضرت على‏عليه السلام سهل بن حنيف را در رداى‏سرخ حبرى كفن نمود.
٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
الميّت يكفّن في ثلاثة سوى العمامة والخرقة يشدّ بها وركيه لكيلايبدو منه شي‏ء والخرقة والعمامة لابدّ منهما، وليستا من الكفن (١٢٥).
ميت در سه جامه كفن مى‏شود غير از عمامه و پارچه‏اى كه‏رانهايش بدان بسته مى‏شود تا چيزى از او پپدا نباشد. پارچه و عمامه‏لازم هستند اما جزو كفن نمى‏باشند.
٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
يكفّن الميت في خمسة أثواب : قميص لا يزرّ عليه، وإزار، وخرقةيعصّب بها وسطه، وبرد يلفّ فيه، وعمامة يعتمّ بها ويلقى فضلها على‏صدره (١٢٦).
ميت در پنج جامه كفن مى‏شود : پيراهنى كه دكمه نشود، لنگ، پارچه‏اى كه از كمرتاران ميت با آن بسته ميشود، و رداى سرتاسرى كه‏ميت در آن پيچيده مى‏شود و عمامه‏اى كه بر سر او مى‏بندند و اضافه‏آن روى سينه ميت انداخته مى‏شود.
٥ - حسن بن راشد مى‏گويد :
سألته عن ثياب تعمل بالبصرة على عمل العصب (القصب (اليماني من قزّ وقطن، هل يصلح أن يكفّن فيها الموتى؟ قال : إذا كان‏القطن أكثر من القزّ فلا بأس (١٢٧).
از امام پرسيدم درباره جامه‏اى كه در بصره و به مانند جامه يمانى‏از ابريشم و پنبه ساخته مى‏شود آيا مى‏شود با آن مردگان را كفن كرد؟ فرمود : اگر پنبه آن از ابريشم بيشتر باشد، اشكال ندارد..
٦ - امام جعفر صادق‏عليه السلام از پدرش از امير المؤمنين‏عليه السلام نقل‏مى‏كند :
على الزوج كفن امرأته إذا ماتت (١٢٨).
كفن زن اگر بميرد، بر شوهر اوست.
٧ - فضل بن يونس كاتب مى‏گويد :
از امام موسى بن جعفرعليه السلام پرسيدم مردى از اصحاب ما مى‏ميردو چيزى از او بجا نمانده است كه با آن كفن شود آيا كفن او را از اموال‏زكات بخرم؟ فرمود : از زكات به اندازه‏اى كه براى تكفين او، كفايت‏كند به خانواده‏اش بده تا آنها او را كفن كنند. گفتم : اگر او پسر يا كسى‏ديگرى كه اين كار را انجام دهد، نداشته باشد، آيا من او را از زكات‏تكفين كنم؟ فرمود : پدرم مى‏گفت : حرمت و احترام بدن ميّت مؤمن‏مانند زنده اوست. پس بدن و عورت او را بپوشان و كفن كن و حنوطبده و اينها را از زكات حساب كن و جنازه او را هم تشييع نما. گفتم : اگر برخى از برادران او كفن ديگرى براى او بدست آوردند و بر ذمّه اودَيْن هم باشد، آيا با يكى كفن شود و با كفن ديگرى دَين او پرداخت‏گردد؟ فرمود : نه، اين ميراثى نيست كه از او بجا مانده باشد، چيزى‏است كه بعد از وفات او بدست آمده است. پس بايد با اين كفنى كه‏بعد بدست آمده است كفن كنند و آن كفن ديگرى از آن آنها است كه باآن كار خود را سامان دهند. (١٢٩)
٨ - امام باقرعليه السلام فرمود :
إذا أردت أن تكفّنه فإن استطعت أن يكون في كفنه ثوب كان يصلّي‏فيه نظيف فافعل فإنّ ذلك يستحبّ أن يكفّن فيما كان يصلّى فيه (١٣٠).
وقتى خواستى ميّت را كفن كنى پس اگر امكان دارد در كفن اوجامه‏اى را كه در آن نماز مى‏گزارده و تمييز است بگذار، زيرا مستحب‏است كه ميّت در جامه‏اى كفن شود كه با آن نماز مى‏خوانده است.
٩ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام : لا تجمّروا الأكفان ولا تمسحوا موتاكم‏بالطيب إلّا بالكافور فإنّ الميّت بمنزلة المحرم (١٣١).
حضرت على‏عليه السلام فرمود : به كفن‏ها بخور نزنيد و به‏مردگان خود بوى خوش نماليد جز كافور، زيرا ميّت به منزله مُحرِم‏است.
١٠ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا يسخّن للميّت الماء، لا تعجّل له النار، ولا يحنّط بمسك (١٣٢).
براى غسل ميّت، نبايد آب گرم شود، در تهيه آتش براى ميّت‏شتاب نگردد و با مشك حنوط داده نشود.
١١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
كفن بايد برد باشد و اگر برد نبود، همه آن از پنبه (نخ) باشد و اگرعمامه پنبه‏اى (نخى) نيافتى براى عمامه از پارچه سابرى استفاده‏كن. (١٣٣)
١٢ - از امام صادق‏عليه السلام درباره ميّت سئوال شد. پس حديثى را بيان‏فرمود كه در آن گفت :
سپس كفن مى‏كنى : ابتدا در مقعد او مقدارى پنبه و ذريره (نوعى‏از بوى خوش) قرار مى‏دهى، و رانهايش را با هم محكم مى‏بندى‏وجامه‏هاى كفنش را با سه عود خوشبوى كن، سپس سر تا سرى را به‏درازا پهن مى‏كنى و بر آن ذريره مى‏پاشى و سپس لُنگ را پهن مى‏كنى‏به گونه‏اى كه سينه و پاها را بپوشاند و بعد هم پارچه‏اى را كه پهناى آن‏يك وجب و نيم است و بعد هم پيراهن را. پارچه را بر پيراهن روى‏عورت و فرج ميّت مى‏بندى تا چيزى از عورت ميّت پيدا نباشد، ومقدار كمى كافور در گوشها و محل‏هاى سجده در بدن او قرار بده، ودر چشمان، دهن و گوشهاى او مقدار كمى پنبه بگذار، سپس بر سراو عمامه بپيچ و بر صورتش مقدارى ذريره بينداز و دو طرف عمامه‏بايد به طرف چپ او و به اندازه يك وجب به صورت ميّت رها شود، و كسى كه ميّت را غسل داده و كسى كه ميّت را مسّ نموده بايد غسل‏كند هر چند كه ميّت غسل داده شده باشد. كفن هم بايد برد باشدواگر برد نبود همه آن از پنبه باشد و اگر عمامه پنبه‏اى نيافتى، ازپارچه سابرى عمامه تهيه كن. بعد فرمود : براى فرج ميّت زن به اندازه‏نيم منّ پنبه لازم است. درباره روش و ترتيب كفن كردن فرمود : ازپيراهن آغاز مى‏كنى، سپس پارچه را روى پيراهن بر باسن و رانهاوعورت او مى‏پيچى و درازاى پارچه سه ذراع و نيم و پهناى آن يك‏وجب و نيم باشد. سپس لنگ چهار باره پيچيده شود و بعد سرتاسرى و سپس عمامه و اضافه عمامه بر صورت او رها شود، و در هرپارچه‏اى از كفن بايد مقدارى كافور گذاشته شود و هم‏چنين ذريره اگرچه در سرتاسرى، پارگى وجود داشته باشد. (١٣٤)
١٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
أجيدوا أكفان موتاكم فإنّها زينتهم (١٣٥).
براى مردگان خود كفن نيكو انتخاب كنيد، زيرا كفن زينت‏مردگان است.
١٤ - حسن بن عبداللَّه صيرفى، از پدرش نقل مى‏كند كه :
امام موسى بن جعفرعليه السلام با كفنى تكفين شد كه در آن حبره بودوبه دو هزار و پانصد دينار تهيه شده و همه قرآن بر آن نوشته شده‏بود. (١٣٦)
١٥ - محمّد بن على بن الحسين فرمود : روايت شده است كه‏سندى بن شاهك به امام ابوالحسن موسى بن جعفرعليه السلام گفت : دوست دارم اجازه بدهى من تو را كفن كنم. امام فرمود : ما اهل بيت، حجّ صروره ما (يعنى حجّ واجب ما) و مهر زنان ما و كفن‏هاى ما ازپاكترين اموال خود ما مى‏باشد. (١٣٧)
١٦ - محمّد بن مسلم از يكى از دو امام‏عليهما السلام نقل مى‏كند :
گفتم : كسى كه چشمان ميّت را مى‏بندد و كسى كه ميّت را غسل‏مى‏دهد بايد غسل كند؟ فرمود : بلى. گفتم : پس ميّت را غسل بدهدو قبل از آنكه خود غسل كند، ميّت را كفن كند؟ فرمود : ميّت را غسل‏بدهد، سپس دستانش را از شانه بشويد، پس از آن ميّت را كفن نمايدو بعد خود غسل كند. (١٣٨)
١٧ - امام باقرعليه السلام فرمود :
لا تماكس في أربعة أشياء : في الاضحيّة والكفن وثمن النسمةوالكراء إلى مكّة (١٣٩).
در چهار چيز چانه نزن : در خريدن قربانى و كفن و قيمت برده‏و كرايه رفتن به مكّه.
تفصيل احكام :
١ - كفن كردن مرده مسلمان بر همه مسلمانان واجب كفائى است.كفن عبارت از سه پارچه است : لنگ كه از ناف تا پاهايش با آن‏پيچيده مى‏شود، و پيراهن و سرتاسرى كه همه بدن را مى‏گيردومستحبّ است كه با پارچه‏اى كمر ميّت با عورت و رانهاى اوبسته شود و بر سر او هم عمامه‏اى پيچيده شود.
٢ - لنگ بايد از ناف تا زانو را بپوشاند، و به اندازه‏اى كه لنگ گفته شودكفايت مى‏كند، و پيراهن از شانه تا نصف ساق پا را بپوشاند و بهتراين است كه تا روى پاها برسد، امّا سرتاسرى بايد همه بدن رابپوشاند و اگر سرتاسرى بگونه‏اى باشد كه از نظر پهنا يك طرف آن‏روى طرف ديگر قرار گيرد، و از نظر درازا هم بستن دو سر آن‏ممكن باشد، احوط است.
٣ - ميّت با پوست مردار و پارچه غصبى و چيز نجس (حتى آنچه درنماز عفو شده است) و پارچه ابريشمى خالص كفن نمى‏شود، واحوط اين است كه از پارچه طلا كارى شده هم اجتناب شود، وهم‏چنين با پوست ومو و پشم حيوان حرام گوشت هم كفن كردن‏جائز نيست، امّا پوست حيوان حلال گوشت هم اگر بر آن جامه ياپارچه صدق نكند احوط آن است كه در كفن از آن اجتناب شود.
٤ - اگر كفن، بعد از گذاشتن ميّت در آن، نجس شود بايد تطهير شود، يا با شستن يا بريدن و يا تبديل آن به كفن ديگر، چه قبل از اينكه‏جنازه در قبر گذاشته شده باشد و يا بعد از آن.
٥ - كفن زن بر شوهر است اگر قدرت مالى داشته باشد، مگر اينكه‏كسى ديگر كفن او را به عهده گيرد و تبرّع (بخشش) كند يا اينكه‏زن وصيّت خاصّى كرده باشد. پس اگر وصى او وصيّت را انجام‏داد از شوهر ساقط مى‏شود، و احوط آن است كه ساير مخارج‏وفات هم مثل كفن است و شوهر بايد آنها را به دوش بگيرد.
٦ - كفن هر انسان از اموال خود او تهيه مى‏شود. فقهاءرحمهم الله گفته‏اند : اگرميّت فقير باشد و كسى هم كفن او را تبرّع نكند، برهنه دفن‏مى‏شود و بر اقارب و يا ساير مسلمانان، كفن او واجب نيست.ولى اگر گفته شود كه كفن ميّت بر كسانى كه ميّت واجب النفقه اوبوده است واجب است، و اگر چنين كسى نباشد بر ساير مسلمانان‏واجب كفايى است، اين قول اقرب و احوط است.
٧ - مقدار واجب كفن، از اصل مال ميّت برداشته مى‏شود و هم‏چنين-بنابر اشبه- ساير مخارج دفن و كفن. و در اين صورت بايد حدّمتعادل لايق شأن ميّت در نظر گرفته شود و از اسراف پرهيز گردد، امّا ساير مصارف وفات كه از مستحبّات است يا از سنّتها و رسوم‏اجتماعى است، بايد با اذن ورثه صورت گيرد مگر اينكه خودميّت وصيّت كرده باشد كه در اين صورت از ثلث او برداشته‏مى‏شود.
٨ - در كفن، مستحب است كه براى مرد يك عمامه اضافه شود كه برسر او پيچيده مى‏شود و دو سر آن از زير گردن بر روى سينه او رهامى‏گردد، يعنى طرف راست عمامه به طرف چپ سينه و طرف‏چپ آن به طرف راست سينه ميّت انداخته مى‏شود.
٩ . و مستحبّ است براى زن بجاى عمامه، مقنعه اضافه شودو پارچه‏اى كه پستانهايش را با پشتش ببندد.
١٠ - مستحب است با پارچه‏اى كمر ميّت -چه مرد باشد و يا زن-بسته شود و با پارچه ديگر رانهاى او بسته گردد.
١١ - علاوه بر سرتاسرى واجب، مستحب است يك سرتاسرى ديگرهم اضافه شود و بهتر اين است كه بُرد يمانى باشد.
١٢ - مستحب است مقدارى پنبه روى عورت ميّت و در مقعد اوگذاشته شود تا چيزى از آن خارج نگردد و هم‏چنين در فرج زن‏و بلكه در سوراخ‏هاى بينى نيز اگر بترسند كه چيزى از آن خارج‏شود، مقدارى پنبه گذاشته شود.
١٣ - مستحب است كه كفن خوب انتخاب شود و از جنس پنبه (نخى (و رنگش سفيد باشد و رنگ زده هم نباشد مگر پارچه حبره (١٤٠) كه‏روايت شده كفن رسول خداصلى الله عليه وآله حبره سرخ بوده است. ومستحب است كفن از مال خالص ميّت باشد و اگر از جامه احرام‏و نماز او باشد بهتر است، و هم‏چنين مستحب است مقدارى‏كافور يا ذريره (دانه خوشبو و معطّرى است به اندازه دانه گندم (پاشيده شود و اگر چيزى از تربت امام حسين‏عليه السلام همراه ميّت‏گذاشته شود بهتر خواهد بود و مستحبّ است طرف راست كفن‏بر روى طرف چپ آن گذاشته شود و اگر نيازى به دوختن داشته‏باشد از نخ خود كفن بدوزند.
١٤ - مستحب است كسى كه ميّت را غسل مى‏دهد، بعد از تطهيرو شستن دستان و پاهايش به كفن كردن ميّت بپردازد.
١٥ - مستحب است كه در حاشيه كفن، شهادت ميّت به وحدانيّت‏خدا و نبوّت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله و امامت ائمّه معصومين‏عليه السلام و نام‏آنان نوشته شود، بدين ترتيب كه نوشته شود : فلان فرزند فلان‏شهادت مى‏دهد به چنين و چنين... و مستحبّ است همه قرآن‏را روى كفن ميّت بنويسند يا بر پارچه‏اى ديگر كه همراه كفن‏گذاشته شود.
١٦ - مستحبّ است كه انسان قبل از مرگش، كفن خود را تهيه نمايد تاجزء غافلان شمرده نشود.
١٧ - مكروه است كه كفن با آهن بريده شود و آستين و دكمه براى آن‏گذاشته شود، و اگر ميّت در پيراهن خود كفن شود بايددكمه‏هاى آن را بردارند و هم‏چنين مكروه است كه نخ كفن را باآب دهن تر كنند.
١٨ - مكروه است كه كفن را بخور بزنند و هم‏چنين مكروه است كه‏رنگ كفن سياه باشد يا با رنگ سياه بر آن نوشته شود يا از جنس‏كتّان يا مخلوط با ابريشم باشد.
١٩ - مكروه است كه انسان در خريد كفن چانه بزند.
٢٠ - مكروه است كه كفن كثيف و چركين باشد يا به قول بعضى از فقهادوخته باشد.

و - درباره حنوط و جريدتين‏

احاديث شريف :
١ - على بن ابراهيم، از پدرش، از امام‏عليه السلام نقل مى‏كند :
السنّة في الحنوط ثلاثة عشر درهماً وثلث أكثره وقال : إنّ‏جبرئيل‏عليه السلام نزل على رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله بحنوط وكان وزنه أربعين درهماًفقسّمها رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله ثلاثة أجزاء جزء له وجزء لعليّ وجزءلفاطمةعليهم السلام (١٤١).
سنّت پيامبر در مقدار حنوط، حدّاكثر سيزده درهم و يك سوم‏درهم است، زيرا جبرئيل براى رسول خداصلى الله عليه وآله حنوط آورد و وزن آن‏چهل درهم بود پس رسول خداصلى الله عليه وآله آن را سه قسمت تقسيم كرد : قسمتى را براى خود و قسمتى را براى على‏عليه السلام و قسمتى را براى‏فاطمه‏عليها السلام قرار داد.
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
أقلّ ما يجزي من الكافور للميّت مثقال (١٤٢).
كمترين مقدارى كه از كافور براى ميّت كفايت مى‏كند، يك مثقال‏است.
٣ - محمّد بن عبداللَّه بن جعفر حميرى مى‏گويد :
كتبت إلى الفقيه اسأله عن طين القبر يوضع مع الميّت في قبره هل‏يجوز ذلك أم لا؟ فأجاب : -وقرأت التوقيع ومنه نسخت- توضع مع‏الميّت في قبره ويخلط بحنوطه إن شاء اللَّه (١٤٣).
به فقيه (امام‏عليه السلام) نوشتم و درباره خاك قبر (تربت امام‏حسين‏عليه السلام) پرسيدم كه با ميّت در قبرش گذاشته مى‏شود آيا جايزاست يا نه؟ امام جواب داد : -من توقيع امام را خواندم و از روى آن‏استنساخ كردم- با ميّت در قبرش گذاشته مى‏شود و با حنوطش‏مخلوط مى‏گردد ان شاء اللَّه.
٤ - عبدالرحمان بن ابى عبداللَّه مى‏گويد :
سألت أبا عبداللَّه‏عليه السلام عن الحنوط للميّت فقال : اجعله في‏مساجده (١٤٤).
از امام صادق‏عليه السلام درباره حنوط ميّت پرسيدم فرمود : حنوط رادر مواضع سجده او بگذار.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا أردت أن تحنّط الميّت فاعمد إلى الكافور فامسح به آثار السجودمنه ومفاصله كلّها ورأسه ولحيته وعلى صدره من الحنوط وقال : حنوطالرجل والمرأة سواء، وقال : أكره أن يتبع بمجمرة (١٤٥).
وقتى خواستى ميّت را حنوط كنى پس كافور بخواه و آن را به‏محل‏هاى سجده در بدن ميّت و مفاصل و سر و ريش و سينه او بمال.و فرمود : حنوط كردن مرد و زن يكسان است. و فرمود : من كراهت‏دارم از اينكه ميّت با عود يا چيز ديگر بخور داده شود.
٦ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ النبيّ‏صلى الله عليه وآله نهى أن يوضع على النعش الحنوط (١٤٦).
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نهى كرد از اينكه حنوط بر روى جنازه گذاشته‏شود.
٧ - زراره مى‏گويد :
قلت لأبي جعفرعليه السلام ارأيت الميّت إذا مات لم تجعل معه الجريدة؟ فقال : يتجافى عنه العذاب والحساب ما دام العود رطباً، إنّما العذاب‏والحساب كلّه في يوم واحد في ساعة واحدة، قدر ما يدخل القبرويرجع القوم وإنّما جعلت السعفتان لذلك فلا يصيبه عذاب ولا حساب‏بعد جفوفهما إن شاء اللَّه (١٤٧).
به امام باقرعليه السلام گفتم : چرا جريده (دو چوب تر) همراه ميّت‏گذاشته مى‏شود؟ در جواب فرمود : تا زمانى كه چوب، تر باشد، عذاب و حساب از او دور خواهد بود، زيرا عذاب و حساب همگى‏دريك روز و در يك ساعت مى‏باشد به اندازه وقتى كه ميّت در قبرگذاشته مى‏شود و مردم بر مى‏گردند و اين دو جريده (دو شاخه‏چوب تر يا نخل خرما) براى همين است و بعد از خشك شدن آن‏دو، هيچگونه عذابى به او نمى رسد اِن شاء اللَّه.
٨ - سهل بن زياد از جمعى از اصحاب ما نقل مى‏كند :
قلنا له : جعلنا اللَّه فداك، إن لم نقدر على الجريدة؟ فقال : عودالسدر. قيل : فإن لم نقدر على السدر؟ فقال : عود الخلاف (١٤٨).
به امام‏عليه السلام گفتيم : فدايت گرديم، اگر نتوانيم جريده (شاخه‏خرما) پيدا كنيم چه كار كنيم؟ فرمود : چوب سدر. گفته شد : اگرچوب سدر هم نباشد؟ فرمود : چوب خلاف. (خلاف يا صفصاف‏نوعى از درخت بيداست كه در سرزمين عرب زياد وجود دارد.
٩ - جميل بن درّاج مى‏گويد :
قال : إنّ الجريدة قدر شبر، توضع واحدة من عند الترقوة إلى مابلغت ما يلي الجلد، والاُخرى في الأيسر من عند الترقوة إلى ما بلغت‏من فوق القميص (١٤٩).
جريده به اندازه يك وجب است. يكى از آن دو در كنار استخوان‏بالاى سينه نزديك گردن و چسبيده به پوست بدن گذاشته مى‏شودوديگرى در طرف چپ و در همان محل ولى از بالاى پيراهن كفن‏گذاشته مى‏شود.
١٠ - سهل بن زياد مى‏گويد :
قيل له : جعلت فداك، ربّما حضرني من أخافه فلا يمكن وضع‏الجريدة على ما روينا، فقال : ادخلها حيث ما أمكن (١٥٠).
به امام‏عليه السلام گفته شد : فدايت گردم، چه بسا ممكن است كسى درآنجا باشد كه از او مى‏ترسم، پس گذاردن جريده طبق آنچه براى ماروايت شده، امكان ندارد. فرمود : جريده را با او بگذار هر طور كه‏امكان داشته باشد.
١١ - ابوالبخترى از امام صادق‏عليه السلام از پدرش امام باقرعليه السلام روايت‏مى‏كند :
إنّ الرشّ على القبور كان على عهد النبي‏صلى الله عليه وآله، وكان يجعل الجريدالرطب على القبور حين يدفن الإنسان في أوّل الزمان، ويستحبّ ذلك‏للميّت (١٥١).
آب پاشيدن روى قبر در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مرسوم بود و يك شاخه‏نخل تر و سبز نيز بلا فاصله پس از اينكه ميّت دفن مى‏شد، روى قبرگذاشته مى‏شد و اين مستحبّ است.
١٢ - از امام صادق‏عليه السلام از پدرش‏عليه السلام نقل شده :
إنّ النبيّ‏صلى الله عليه وآله سئل عن رجل يدعى إلى وليمة وإلى جنازة فأيّهماأفضل؟ وأيّهما يجيب؟ قال : يجيب الجنازة فإنّها تذكّر الآخرة وليدع‏الوليمة فإنّها تذكّر الدنيا (١٥٢).
از پيامبرصلى الله عليه وآله سئوال شد درباره مردى كه هم به وليمه دعوت‏شده و هم به جنازه، كدام يك بهتر است؟ كدام يك را بايد اجابت‏كند؟ فرمود : جنازه را اجابت كند، زيرا آخرت را به ياد انسان مى‏آوردو وليمه را ترك كند، زيرا انسان را به ياد دنيا مى‏اندازد.
١٣ - ميسّر مى‏گويد :
سمعت أبا جعفرعليه السلام يقول : من تبع جنازة مسلم اُعطي يوم القيامةأربع شفاعات ولم يقل شيئاً إلّا وقال الملك : ولك مثل ذلك (١٥٣).
از امام باقرعليه السلام شنيدم كه مى‏گفت : كسى كه جنازه مسلمانى رادنبال (تشييع) كند، روز قيامت چهار شفاعت داده خواهد شد و درهنگام تشييع چيزى نمى‏گويد مگر اينكه فرشته مى‏گويد : براى تو نيزمثل همين باد.
١٤ - امام باقرعليه السلام فرمود :
كان فيما ناجى به موسى ربّه أن قال : يا ربّ ما لمن شيّع جنازة؟ قال : اُوكّل به ملائكة من ملائكتي معهم رايات يشيّعونهم من قبورهم‏إلى محشرهم (١٥٤).
در ميان آنچه حضرت موسى‏عليه السلام با پروردگارش مناجات كرد اين‏بود كه : پروردگارا، براى كسانيكه جنازه‏اى را تشييع كنند چه پاداش‏خواهد بود؟ فرمود : فرشتگانى را موظّف مى‏سازم كه با آنهاپرچمهايى است و آنان را از محل قبرشان تا محشر تشييع كنند.
١٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
أوّل ما يُتحَف المؤمن به في قبره أن يغفر لمن تبع جنازته (١٥٥).
اوّلين چيزى كه به مؤمن در قبرش به عنوان يك تحفه بخشيده‏مى‏شود اين است كه كسانيكه جنازه او را دنبال كرده‏اند، آمرزيده‏مى‏شوند.
١٦ - اصبغ بن نباته مى‏گويد :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام : من تبع جنازة كتب اللَّه من الأجر له أربع‏قراريط : قيراط باتّباعه، وقيراط للصلاة عليه، وقيراط بالانتظار حتى‏يفرغ من دفنها، وقيراط للتعزية (١٥٦).
حضرت على‏عليه السلام فرمود : كسى كه جنازه‏اى را دنبال (تشييع (كند، خداوند براى او چهار قيراط پاداش مى‏نويسد : يك قيراطبخاطر دنبال كردنش، و يك قيراط به جهت نمازگزاردن بر او، و يك‏قيراط براى انتظار كشيدن تا فراغت از دفن او، و يك قيراط هم براى‏تعزيت و سوگوارى.
١٧ - زراره مى‏گويد :
كنت مع أبي جعفرعليه السلام في جنازة لبعض قرابته فلمّا أن صلّى على‏الميّت قال وليّه لأبي جعفرعليه السلام : ارجع يا أبا جعفر مأجوراً ولا تعني لأنّك‏تضعف عن المشي، فقلت أنا لأبي جعفرعليه السلام : قد أذن لك في الرجوع‏فارجع ولي حاجة اُريد أن اسألك عنها، فقال أبو جعفرعليه السلام : إنّما هوفضل وأجر فبقدر ما يمشي مع الجنازة يؤجر الذي يتبعها فأمّا بإذنه‏فليس بإذنه جئنا ولا بإذنه نرجع (١٥٧).
همراه امام باقرعليه السلام در تشييع جنازه بعضى از بستگان او بودم، هنگاميكه بر ميّت نماز گزاردند، ولىّ ميّت به امام باقرعليه السلام گفت : اى‏ابا جعفر! شما پاداش خود را گرفتيد، برگرديد و خود را به زحمت‏نيندازيد، زيرا از راه رفتن ناتوان هستيد. پس من هم به ابا جعفرعليه السلام‏گفتم : به شما اجازه داد، برگرديد و من هم كارى دارم مى‏خواهم ازشما بپرسم. امام باقرعليه السلام به من گفت : اين يك فضيلت و پاداش است‏و به كسى كه دنبال جنازه مى‏آيد به همان اندازه‏اى كه همراه جنازه راه‏مى‏رود پاداش داده مى‏شود، امّا اجازه ولىّ ميّت لازم نيست ما بااجازه او نيامده بوديم و با اجازه او هم بر نمى‏گرديم.
١٨ - جابر از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند :
مشى النبيّ‏صلى الله عليه وآله خلف جنازة فقيل : يا رسول اللَّه، مالك تمشي‏خلفها؟ فقال : إنّ الملائكة رأيتهم يمشون أمامها ونحن تبع لهم (١٥٨).
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله پشت جنازه‏اى راه مى‏رفت. پس گفته شد : يارسول اللَّه! چطور از پشت جنازه مى‏رويد؟ فرمود : مى‏بينم كه‏فرشتگان پيشا پيش آن حركت مى‏كنند و ما هم به دنبال آنان هستيم.
١٩ - امام باقرعليه السلام از پدرش، از پدرانش، از على‏عليه السلام روايت‏مى‏كند :
سمعت النبيّ‏صلى الله عليه وآله يقول : اتّبعوا الجنازة ولا تتبعكم، خالفوا أهل‏الكتاب (١٥٩).
از پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏گفت : شما از دنبال جنازه‏حركت كنيد نه اينكه جنازه از دنبال شما حركت كند، شما مخالف‏اهل كتاب عمل كنيد.
٢٠ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
امش أمام جنازة المسلم العارف ولا تمش أمام جنازة الجاحد، فإنّ‏أمام جنازة المسلم ملائكة يسرعون به إلى الجنّة، وإنّ أمام جنازة الكافرملائكة يسرعون به إلى النار (١٦٠).
در جلو جنازه مسلمان عارف راه برو و در جلو جنازه كافر منكرخدا راه نرو، زيرا در جلو جنازه مسلمان فرشتگانى است كه او را به‏سرعت بسوى بهشت مى‏برند و در جلو جنازه كافر هم فرشتگانى‏است كه بسرعت او را به سوى آتش جهنّم سوق مى‏دهند.
٢١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
مات رجل من الأنصار من أصحاب رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله فخرج رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله في جنازته يمشي فقال له بعض أصحابه : ألا تركب يا رسول اللَّه؟ فقال : إنّي لأكره أن أركب والملائكة يمشون (١٦١).
مردى از انصار و از اصحاب پيامبر خدا فوت كرد و حضرت‏پيامبرصلى الله عليه وآله در تشييع جنازه او پياده مى‏رفت بعضى از اصحاب‏مى‏گفتند : يا رسول اللَّه! چرا سوار نمى‏شويد؟ حضرت فرمود : من‏مايل نيستم سوار باشم و فرشتگان پياده راه بروند.
٢٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
السنّة أن تستقبل الجنازة من جانبها الأيمن وهو ممّا يلي يسارك ثمّ‏تصير إلى مؤخّره وتدور عليه حتى ترجع إلى مقدّمه (١٦٢).
سنّت پيامبر آن است كه از طرف راست جنازه كه طرف چپ تومى‏شود، جنازه را بردارى و بعد به سمت عقب او برگردى ودوربزنى‏تا به سمت جلو او بازگردى.
٢٣ - امام باقرعليه السلام فرمود :
من حمل أخاه الميّت بجوانب السرير الأربعة محى اللَّه عنه أربعين‏كبيرة من الكبائر، والسنّة أن يحمل السرير من جوانبه الأربعة وما كان‏بعد ذلك فهو تطوّع (١٦٣).
كسى كه جنازه برادر ميّت خود را از چهار گوشه تابوت بردارد، خداوند چهل گناه كبيره او را محو مى‏گرداند، و سنّت اين است كه‏تابوت را از چهار طرف آن حمل كند و اضافه بر آن اختيارى است.
تفصيل احكام :
١ - حنوط كردن ميّت يعنى ماليدن كافور بر مواضع هفتگانه سجده)پيشانى، هر دو كفّ دست، زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها (واجب است، و احتياط اين است كه سر بينى نيز اضافه شود، وفرقى ندارد كه كافور را بر مواضع يادشده با دست بمالد و يا باپارچه بمالد، بلكه پاشيدن كافور در آن مواضع هم جائز است‏ومستحب است كه بر مفاصل، سر، ريش، سينه، فرج، گردن، شانه‏ها، آرنج‏ها و پشت دستان نيز ماليده شود.
٢ - وقت حنوط كردن بعد از غسل (يا تيمّم) است چه پيش از كفن‏كردن باشد يا بعد و يا در هنگام آن، و بهتر اين است كه پيش از كفن‏كردن حنوط شود، و احتياط اين است كه كافور طاهر، مباح، ساييده شده و خوشبو باشد.
٣ - شخص مُحرِم كه قبل از طواف مرده باشد، از حنوط كردن استثناشده است.
٤ - در حنوط، مسمّاى آن كفايت مى‏كند و بهتر اين است كه وزن آن به‏اندازه سيزده درهم و يك سوم درهم (در حدود هفت مثقال‏صيرفى) باشد و حدّاقل آن يك مثقال شرعى (سه چهارم مثقال‏صيرفى) و بهتر از آن چهار درهم است.
٥ - اگر حنوط كردن با كافور امكان نداشته باشد وجوب آن ساقطمى‏شود.
٦ - مستحب است كافور، با مقدارى از تربت قبر امام حسين‏عليه السلام‏مخلوط گردد، و مكروه است كه به دنبال جنازه بخوردان حمل‏شود.
٧ - مستحب است كه در حنوط از پيشانى آغاز كند.
٨ - مستحب است كه همراه ميّت دو جريده (دو چوب تازه و سبز (گذاشته شود و بهتر اين است كه از نخل خرما باشد، و گرنه از سدرو گرنه از خلاف (بيد) يا انار باشد و اگر درختان يادشده دردسترس نباشد از هر درخت ديگر هم درست است و بايد تر باشدو چوب خشك فائده‏اى ندارد، و بايد هر يك به اندازه يك ذراع‏طول داشته باشد.
٩ - جريده اوّل در طرف راست ميّت روى استخوان بالاى سينه‏نزديك گردن (استخوان چنبره يا ترقوه) و چسپيده به بدن گذاشته‏شود و جريده دوّم در سمت چپ ميّت و در همان محلّ ولى روى‏پيراهن و زير سرتاسرى قرار داده شود.
١٠ - اگر دو جريده در قبر ميّت گذاشته نشود، روى قبر او بگذارند.
١١ - اگر روى هر دو جريده، اسم ميّت و اسم پدرش و اينكه او به‏شهادتين و ائمّه دوازده‏گانه‏عليهم السلام شهادت مى‏دهد، نوشته شودنيكو خواهد بود.
١٢ - مستحب است كه مؤمنين از وفات برادر مؤمن‏شان مطّلع شوند تااز ثواب حضور در تشييع جنازه بهره‏مند گردند، و مستحب است‏كه شخص تشييع كننده در هنگام تشييع، دعاهاى روايت شده ازمعصومين را بخواند و به دنبال جنازه پياده راه برود و نه سواره‏وهمچنان نعش‏را بر شانه‏هاى خود حمل كنند نه‏روى وسايل‏نقليّه مگر در هنگام ضرورت، و هم‏چنين مستحب است كه تشييع‏كننده، خاشع باشد و انديشه كند و از ديدن جنازه عبرت بگيردوپشت سر جنازه يا دو طرف آن حركت كند نه جلو آن، و جامه‏تزئين شده روى نعش گذاشته نشود و جنازه را چهار نفر حمل‏كنند.
١٣ - مستحب است كه تشييع كننده از چهار گوشه جنازه (تربيع (بگيرد و بهتر اين است كه از طرف راست ميّت شروع كند و بر شانه‏راست خود بگذارد و بعد گوشه عقب تابوت را روى شانه راست‏خود حمل كند و سپس گوشه ديگر آن را روى شانه چپ خودحمل كند و بعد به جلو تابوت برود و سمت چپ ميّت را روى‏شانه چپ خود حمل نمايد.
١٤ - مستحب است صاحب عزا پا برهنه راه برود و رداى خود راوارونه بپوشد تا شناخته شود كه او صاحب مصيبت است.
١٥ - خنده كردن و كارهاى لهو و لعب در كنار جنازه مكروه است، وهم‏چنين مكروه است كه غير صاحب مصيب، رداى خود راوارونه بپوشد، و هم‏چنين مكروه است سخن گفتن به غير ذكرخداوند و اينكه جنازه را خيلى بسرعت ببرند و اينكه تشييع كننده‏دست بر ران يا دست بر روى دست خود بزند و اينكه بدنبال‏جنازه بخوردان حمل شود.


۵
ز - نماز ميّت‏

ز - نماز ميّت‏

احاديث شريف :
١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ينبغي لأولياء الميّت منكم أن يؤذنوا اخوان الميّت بموته، فيشهدون جنازته ويصلّون عليه ويستغفرون له فيكتب لهم الأجر و يكتب (ويكتسب) للميّت الاستغفار ويكتسب هو الأجر فيهم وفيما اكتسب له‏من الاستغفار (١٦٤).
براى اولياى ميّت شايسته است كه فوت او را براى مؤمنين اعلام‏كنند تا آنان در جنازه او حضور يابند و بر او نماز بگذارند و براى اوآمرزش بطلبند و بدين ترتيب هم براى آنان و هم براى خود ميّت، پاداش و آمرزش نصيب خواهد شد.
٢ - گروهى از مردم يهود نزد رسول خداصلى الله عليه وآله آمدند و مسائلى را ازآن حضرت پرسيدند تا آنجا كه حضرت فرمود :
وما من مؤمن يصلّي على الجنائز إلّا أوجب اللَّه له الجنّة إلّا أن يكون‏منافقاً أو عاقّاً (١٦٥).
هيچ مؤمنى نيست كه بر ميّت نماز بخواند مگر اينكه خداوندبهشت را براى او واجب مى‏گرداند جز كسى كه منافق يا عاقّ والدين‏باشد.
٣ - از امام صادق‏عليه السلام سئوال شد كه بر كودك چه وقت نماز خوانده‏مى‏شود؟ فرمود :
إذا عقل الصلاة. قلت : متى تجب الصلاة عليه؟ فقال : إذا كان ابن‏ستّ سنين والصيام إذا أطاقه (١٦٦).
زمانى كه نماز را بفهمد. گفتم : چه زمان نماز بر كودك واجب‏مى‏شود؟ فرمود : وقتى به شش سالگى برسد، و روزه گرفتن، هرگاه‏تحمّل آن را داشته باشد.
٤ - امام صادق‏عليه السلام از پدرانش‏عليهم السلام نقل مى‏كند :
يورث الصبي ويصلّى عليه إذا سقط من بطن اُمّه فاستهلّ صارخاًوإذا لم يستهلّ صارخاً لم يورث ولم يصلّ عليه (١٦٧).
كودك ارث مى‏برد و بر او نماز خوانده مى‏شود، اگر كه از شكم‏مادر زنده متولدّ شود، يعنى صدايى از او شنيده شود و اگر بعد ازسقط از شكم مادر، هيچ فريادى از او شنيده نشود نه ارث مى‏برد و نه‏بر او نماز خوانده شود.
٥ - از امام موسى بن جعفرعليه السلام نقل شده است :
سألته عن الرجل يصلّي، له أن يكبّر قبل الإمام؟ قال : لا يكبّر إلّا مع‏الإمام فإن كبّر قبله أعاد التكبير (١٦٨).
از او پرسيدم : كسى كه نماز ميّت مى‏خواند، آيا مى‏تواند قبل ازامام تكبير بگويد؟ فرمود : تنها همراه با امام تكبير بگويد و اگر قبل ازامام تكبير گفت بايد تكبير را اعاده كند.
٦ - جابر از ابى جعفر نقل مى‏كند :
قلت : أرأيت إن فاتني تكبيرة أو أكثر؟ قال : تقضي ما فاتك. قلت : استقبل القبلة؟ قال : بلى وأنت تتبع الجنازة (١٦٩).
به امام باقرعليه السلام گفتم : اگر در نماز ميّت يك يا چند تكبير از من‏فوت شود (يعنى قبل از رسيدن من چند تكبير را گفته باشند) چه كاركنم؟ فرمود : آنچه را فوت شده قضا كن. گفتم : آيا رو به قبله قضاكنم؟ گفت : بلى روبه قبله قضا مى‏كنى، در حاليكه جنازه را هم دنبال‏مى‏نمايى.
٧ - از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است :
سألته عن الحائض تصلّي على الجنازة؟ فقال : نعم، ولا تقف‏معهم، والجنب يصلّي على الجنازة (١٧٠).
از او پرسيدم كه آيا حائض مى‏تواند بر ميّت نماز بخواند؟ فرمود : بلى، ولى همراه مردان نمى‏ايستد. و جنب هم مى‏تواند برميّت نماز بخواند.
٨ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
يصلّي على الجنازة أوْلى الناس بها أو يأمر من يحبّ (١٧١).
كسيكه به ميّت نزديكتر است، بر او نماز مى‏گذارد، يا به هر كس‏كه دوست دارد دستور دهد.
٩ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا حضر الإمام الجنازة فهو أحقّ الناس بالصلاة عليها (١٧٢).
وقتى امام بر جنازه حاضر شود، او شايسته‏ترين مردم است براى‏خواندن نماز ميّت.
١٠ - ابو بصير از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند :
سألته عن المرأة تموت من أحقّ أن يصلّي عليها؟ قال : الزوج.قلت : الزوج أحقّ من الأب والأخ والولد، قال : نعم (١٧٣).
سئوال كردم كه زن مى‏ميرد چه كسى شايسته‏تر است كه بر اونماز بخواند؟ فرمود : شوهر. گفتم : شوهر از پدر و برادر و فرزند، شايسته‏تر است؟ فرمود : بلى.
١١ - زراره از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند :
قلت : المرأة تؤمّ النساء؟ قال : لا، إلّا على الميّت إذا لم يكن أحدأوْلى منها، تقوم وسطهنّ في الصف معهنّ فتكبّر ويكبّرن (١٧٤).
گفتم : آيا زن مى‏تواند در نماز ميّت، براى زنان ديگر امامت كند؟ فرمود : نه، مگر اينكه ميّت غير از آن زن، كس ديگرى را نزديكتر از اونداشته باشد. در اين صورت آن زن در وسط زنان در صف با آنهامى‏ايستد و تكبير مى‏گويد و آنان هم تكبير مى‏گويند.
١٢ - يسع بن عبداللَّه قمّى مى‏گويد :
سألت أبا عبداللَّه‏عليه السلام عن الرجل يصلّي على جنازة وحده؟ قال : نعم. قلت : فاثنان يصلّيان عليها؟ قال : نعم، ولكن يقوم الآخر خلف‏الآخر ولا يقوم بجنبه (١٧٥).
از امام صادق‏عليه السلام پرسيدم كه آيا مرد مى‏تواند به تنهايى بر ميّت‏نماز بخواند؟ فرمود : بلى. گفتم : دو نفر هم مى‏توانند بر ميّت نمازبخوانند؟ فرمود : بلى، ولى بايد يكى پشت سر ديگرى بايستد نه دركنار او.
١٣ - محمّد بن على بن الحسين‏عليه السلام فرمود :
إنّ النساء كنّ يختلطن بالرجال في الصلاة على الجنائز، فقال‏النبيّ‏صلى الله عليه وآله : أفضل المواضع في الصلاة على الميّت الصفّ الأخير، فتأخّرن إلى الصف الأخير فيبقى فضله على ما ذكره (١٧٦).
در نماز بر ميّت، زنان با مردان مخلوط مى‏شدند، پس پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرمود : بهترين جا براى نماز بر ميّت، صف اخر است. پس زنان به‏صف آخر رفتند و فضيلت صف آخر همچنان باقى ماند.
تفصيل احكام :
١ - نماز گذاردن ميّت مسلمان، واجب است. نماز بر ميّت كودك تاقبل از رسيدن به شش سالگى واجب نيست اگر چه جائز است درصورتيكه زنده متولّد شده باشد.
٢ - نماز بر جنازه غير مسلمانان يا كسى كه محكوم به كفر شده است‏مانند مرتدّ، جائز نيست، و ميّتى كه در بلاد مسلمين پيدا شده‏است، بر او نماز خوانده مى‏شود و هم‏چنين بنابر احتياط بر ميّتى‏كه در ساير بلاد پيدا شده باشد، ولى احتمال دارد كه مسلمان‏باشد نماز خوانده مى‏شود.
٣ - در كفايت نماز، ايمان نماز گزار شرط است و هم‏چنين بنابر احوطاذن ولى نيز شرط است، امّا نماز كودك بنابر احوط كفايت‏نمى‏كند.
٤ - وقت نماز ميّت، بعد از غسل و كفن است و اگر غسل و كفن امكان‏نداشته باشد، بعد از پوشاندن عورتش، بر او نماز گزارده شودواگر دفن شده، در همان حالت بر او نماز خوانده مى‏شود و تغييردادن وضعيّت او بنابر اقوى جائز نيست.
٥ - نماز ميّت بصورت جماعت نيز جائز است و در اين صورت‏همگى بايد نيّت وجوب نمايند و اگر برخى نماز ميّت رابجاآوردند و دسته دوم كه مى‏خواهند نماز بخوانند، بايد نيّت‏استحباب كنند.
٦ - بر اعضاى ميّت، در صورتيكه قلب ميّت در ميان آن عضوها باشد، بر آنها نماز خوانده مى‏شود.
٧ - اگر اولياى ميّت متعدّد باشند بايد از همگى اجازه گرفته شود و اگرولىّ ميّت، زن باشد جائز است خودش بر ميّت نماز بگذارد يا به‏ديگران اجازه دهد كه بر او نماز بخوانند.
٨ - نماز ميّت با جماعت، افضل است و شرايط جماعت در اين جامانند شرايط جماعت در نمازهاى واجب ديگر است ولى امام دراين جا نسبت به مأمومين، وظيفه ديگرى جز اجازه گرفتن از ولىّ‏بر عهده ندارد.
٩ - بنابر احوط بايد مأموم پشت‏سر امام بايستد و زنان پشت‏سر مردان‏بايستند و حائض به تنهايى در يك صف بايستد.
١٠ - وقتى كه به نماز ميّت حاضر شدى، اگر ديدى كه امام بعضى ازتكبيرات را گفته است، مى‏توانى همراه با امام تكبير بگويى و بعداز پايان يافتن نماز امام، تكبيرات باقيمانده را با دعاى آن تكميل‏كنى و اگر بترسى از اينكه جنازه را بردارند، تكبيرات باقيمانده راپشت‏سرهم بدون دعا بگو و يا در حاليكه به دنبال جنازه حركت‏مى‏كنى، بقيّه تكبيرات را بگو.

ح - چگونگى نماز ميّت‏

احاديث شريف :
١ - محمّد بن مهاجر از مادرش امّ سلمه نقل مى‏كند :
سمعت أبا عبداللَّه‏عليه السلام يقول : كان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله إذا صلّى على ميّت‏كبّر وتشهّد ثمّ كبّر وصلّى على الأنبياء ودعا ثمّ كبّر ودعا للمؤمنين)واستغفر للمؤمنين والمؤمنات (، ثمّ كبّر الرابعة ودعا للميّت، ثمّ كبّرالخامسة وانصرف، فلمّا نهاه اللَّه عزّ وجلّ عن الصلاة على المنافقين كبّروتشهدّ ثمّ كبّر وصلّى على النبيّين ثمّ كبّر ودعا للمؤمنين، ثمّ كبّر الرابعةوانصرف ولم يدع للميّت (١٧٧).
از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه مى‏گفت : پيامبر خدا وقتى كه برميّت نماز مى‏گذاشت، تكبير مى‏گفت و شهادتين را مى‏خواند، سپس‏تكبير مى‏گفت و به پيامبران صلوات مى‏فرستاد و دعا مى‏كرد، سپس‏تكبير مى‏گفت و براى مؤمنين و مؤمنات دعا مى‏كرد و آمرزش‏مى‏طلبيد، سپس تكبير چهارم را مى‏گفت و براى ميّت دعا مى‏كردو سپس تكبير پنجم را مى‏گفت و نماز را به پايان مى‏رسانيد. وچون‏خداوند آن حضرت را از نماز بر منافقين نهى كرد، بعد از تكبير چهارم‏نماز را به پايان مى‏رسانيد، و براى ميّت دعا نمى‏كرد.
٢ - زراره از امام صادق‏عليه السلام درباره نماز ميّت نقل مى‏كند كه امام‏فرمود :
تكبّر، ثمّ تصلّي على النبيّ‏صلى الله عليه وآله، ثمّ تقول : اللّهمّ عبدك ابن عبدك ابن‏أمتك، لا أعلم (منه) إلّا خيراً، وأنت أعلم به (منّا (، اللّهمّ إن كان محسناًفزد في إحسانه (حسناته) وتقبّل منه، وإن كان مسيئاً فاغفر له ذنبه‏وافتتح له في قبره، واجعله من رفقاء محمّدصلى الله عليه وآله، ثمّ تكبّر الثانية وتقول : اللّهمّ إن كان زاكياً فزكّه، وإن كان خاطئاً فاغفر له، ثمّ تكبّر الثالثة وتقول : اللّهمّ لا تحرمنا أجره ولا تفتنا بعده، ثمّ تكبّر الرابعة وتقول : اللّهمّ اكتبه‏عندك في عليّين، واخلف على عقبه في الغابرين، واجعله من رفقاءمحمّدصلى الله عليه وآله، ثمّ كبّر الخامسة وانصرف (١٧٨).
تكبير مى‏گوئى و سپس بر پيامبرصلى الله عليه وآله صلوات مى‏فرستى و سپس‏مى‏گوئى : اللّهمّ عبدك ابن عبدك ابن أمَتك لا أعلم منه إلّا خيراً وأنت‏أعلم به منّا. اللّهمّ إن كان محسناً فزد في إحسانه وتقبّل منه، وإن كان‏مسيئاً فاغفر له ذنبه وافسح له في قبره واجعله من رفقاء محمّدصلى الله عليه وآلهپس تكبير دوم را مى‏گويى و بعد از آن مى‏گويى : اللّهمّ إن كان زاكياًفزكّه وإن كان خاطئاً فاغفر له، و بعد از تكبير سوم مى‏گويى : اللّهمّ‏لا تحرمنا أجره ولا تفتنا بعده، و بعد از تكبير چهارم مى‏گويى : اللّهمّ اكتبه عندك في علّيين، واخلف على عقبه في الغابرين، واجعله من رفقاء محمّدصلى الله عليه وآله، يس تكبير پنجم را مى‏گويى ومنصرف مى‏شوى.
٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
مات رجل من المنافقين فخرج الحسين بن علي‏عليه السلام يمشي فلقيه‏مولى له فقال له : إلى أين تذهب؟ فقال : أفرّ من جنازة هذا المنافق أن‏اُصلّي عليه، فقال له الحسين : قم إلى جنبي فما سمعتني أقول فقل مثله، قال : فرفع يديه فقال : اللّهمّ اخزِ عبدك في عبادك وبلادك، اللّهمّ اصله أشدّنارك، اللّهمّ أذقه حرّ (أحرّ) عذابك، فإنّه كان يتولّى أعدائك، ويعادي‏أوليائك، ويبغض أهل بيت نبيّك (١٧٩).
مردى از منافقين فوت كرد پس حسين بن علي‏عليه السلام از منزل خارج‏شده و راه مى‏رفت كه يكى از دوستانش آن حضرت را ملاقات كرد.حسين بن على گفت : به كجا مى‏روى؟ گفت : فرار مى‏كنم از اينكه برجنازه اين منافق نماز بخوانم. حسين‏عليه السلام به او گفت : بيا در كنار من‏بايست، هرچه من مى‏گويم تو هم بگو، پس دستانش را بلند كرد وفرمود : اللّهمّ اخز عبدك في عبادك وبلادك، اللّهمّ اصله أشدَّ نارك، اللّهمّ أذقه حرّ (أحرّ) عذابك، فإنّه كان يتولّى أعداءك، ويعادي‏أولياءك، ويبغض أهل بيت نبيّك.
٤ - ابو بصير مى‏گويد :
قلت لأبي عبداللَّه‏عليه السلام : لأيّ علّة (شي‏ء) نكبّر على الميّت خمس‏تكبيرات، ويكبّر مخالفونا بأربع تكبيرات؟ قال : لأنّ الدعائم التي بُنِي‏عليها الإسلام خمس : الصلاة، والزكاة، والصوم، والحجّ، والولاية لنا أهل‏البيت، فجعل اللَّه للميّت من كلّ دعامة تكبيرة، وإنّكم أقررتم بالخمس‏كلّها، وأقرّ مخالفوكم بأربع وأنكروا واحدة، فمن ذلك يكبّرون على‏موتاهم أربع تكبيرات، وتكبّرون خمساً (١٨٠).
به امام صادق‏عليه السلام عرض كردم كه به چه علّت بر ميّت پنج تكبيرمى‏گوئيم در حاليكه مخالفين ما چهار تكبير مى‏گويند؟ فرمود : چون‏ستونهايى كه اسلام بر آنها بنا شده پنج است : نماز، زكات، روزه، حجّ و ولايت ما اهل بيت، و لذا از هر ستونى براى ميّت يك تكبيرقرار داده شده است و شما هر پنج ستون را قبول داريد، امّا مخالفين‏شما چهار ستون را قبول داشته و يكى را منكرند. بنابراين آنان برمردگان خود چهار تكبير و شما پنج تكبير مى‏گوييد.
٥ - ابو بصير از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند :
كبّر رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله على حمزة سبعين تكبيرة، وكبّر عليّ‏عليه السلام عندكم‏على سهل بن حنيف خمساً وعشرين تكبيرة، قال : كبّر خمساً خمساً، كلّما أدركه الناس قالوا : يا أمير المؤمنين، لَمْ ندرك الصلاة على سهل‏فيضعه فيكبّر عليه خمساً، حتى انتهى إلى قبره خمس مرّات (١٨١).
رسول خداصلى الله عليه وآله بر جنازه حمزه هفتاد تكبير گفت وعلى‏عليه السلام برجنازه سهل بن حنيف بيست و پنج تكبير گفت، بدين ترتيب كه پنج‏تاپنج‏تا تكبير مى‏گفت، زيرا هر بار كه مردم براى نماز مى‏آمدند، مى‏گفتند : يا امير المؤمنين! ما نماز بر سهل را درك نكرديم پس ميّت‏را مى‏گذاشتند و حضرت پنج تكبير مى‏گفت و تا زمانى كه بر قبرش‏رسيدند نماز پنج بار تكرار شد.
٦ - امام باقرعليه السلام فرمود :
ليس في الصلاة على الميّت قراءة ولا دعاء موقّت، تدعو بما بدالك، وأحقّ الموتى أن يدعى له المؤمن، وأن يبدأ بالصلاة على رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله (١٨٢).
نماز ميّت، قرائت و دعاى مُعيّنى ندارد، هرچه خواستى دعاكن، و مؤمن شايسته‏ترين فردى است كه براى او دعا شود، و نماز برميّت با صلوات بر رسول خداصلى الله عليه وآله آغاز گردد.
٧ - امام رضاعليه السلام فرمود :
علّت اينكه نماز ميّت ركوع و سجود ندارد اين است كه هدف ازاين نماز تنها شفاعت براى اين بنده‏اى است كه از ما ترك خود بريده‏وبه آينده خود نيازمند است و ما نماز ميّت را بدون وضو تجويزكرديم چون ركوع و سجود ندارد. (١٨٣)
٨ - از ابوالحسن رضاعليه السلام سئوال شد درباره نماز ميّت، فرمود :
سألته عن الصلاة على الميّت قال : أمّا المؤمن فخمس تكبيرات، وأمّا المنافق فأربع ولا سلام فيها (١٨٤).
نماز ميّت مؤمن پنج تكبير دارد و منافق چهار و اين نماز سلام‏ندارد.
٩ - راوى مى‏گويد :
صلّيت خلف أبي عبداللَّه‏عليه السلام على جنازة فكبّر خمساً، يرفع يده في‏كلّ تكبيرة (١٨٥).
من بر جنازه‏اى پشت سر امام صادق‏عليه السلام نماز خواندم پس آن‏حضرت پنج تكبير گفت و در هر تكبير دستانش را بلند مى‏كرد.
١٠ - امام صادق، از پدرش، از على‏عليه السلام روايت مى‏كند كه :
آن حضرت هر زمان كه بر جنازه‏اى نماز مى‏خواند از محلّ نمازبلند نمى‏شد تا اينكه جنازه را بر سر دست مردم مى‏ديد. (١٨٦)
١١ - زيد بن على، از پدرانش، از على‏عليه السلام نقل مى‏كند كه آن‏حضرت در نماز بر طفل مى‏گفت :
اللّهمّ اجعله لأبويه ولنا سلفاً وفرطاً وأجراً. (١٨٧)
١٢ - از حضرت موسى بن جعفرعليه السلام، روايت شده است كه سئوال‏كردند آيا مى‏توان پيش از امام تكبير گفت؟ فرمود :
لا يكبّر إلّا مع الإمام، فإن كبّر قبله أعاد التكبير (١٨٨).
تكبير نگويد، مگر همراه با امام و اگر قبل از امام تكبير بگويد بايدتكبير را اعاده نمايد.
١٣ - از امام صادق‏عليه السلام سئوال شد درباره ميّتى كه بر او نماز خوانده‏شده است و بعد از نماز امام جماعت، متوجّه شدند كه ميّت برعكس گذاشته شده يعنى پاهايش در محلّ سرش گذاشته شده‏است؟ امام فرمود :
يسوّى وتعاد الصلاة عليه، وإن كان قد حمل ما لم يدفن، فإن دفن‏فقد مضت الصلاة عليه، ولا يصلّى عليه وهو مدفون (١٨٩).
ميّت را درست بگذارند و نماز را اعاده كنند، اگر چه ميّت را ازمحلّش برداشته باشند و دفن نشده باشد امّا اگر بعد از دفن متوجّه‏شدند، نماز صحيح بوده و دو باره بر او در حاليكه مدفون است نمازخوانده نمى‏شود.
١٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا بأس بالصلاة على الجنائز حين تغيب الشّمس وحين تطلع إنّماهو استغفار (١٩٠).
نماز بر جنازه در هنگام غروب يا طلوع خورشيد اشكال ندارد، زيرا اين نماز يكنوع استغفار وطلب آمرزش است.
١٥ - محمّد بن مسلم از يكى از دو امام‏عليه السلام نقل مى‏كند :
سألته عن الرجل تفجأه الجنازة وهو على غير طهر قال : فليكبّرمعهم (١٩١).
از او سئوال كردم درباره شخصى كه طهارت ندارد امّا جنازه‏رسيده، آيا مى‏تواند نماز بخواند؟ فرمود : با ساير نمازگزاران تكبيربگويد (نماز ميّت بخواند).
١٦ - حلبى مى‏گويد :
سئل أبو عبداللَّه‏عليه السلام عن الرجل تدركه الجنازة وهو على غير وضوء، فإن ذهب يتوضّأ فاتته الصلاة قال : يتيمّم ويصلّي (١٩٢).
از امام صادق‏عليه السلام سئوال شد درباره مردى كه جنازه حاضرگرديده است، امّا او وضوء ندارد و اگر برود وضوء بگيرد نماز فوت‏مى‏شود. فرمود : تيمّم كند ونماز بخواند.
١٧ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا دخل وقت صلاة مكتوبه فابدأ بها قبل الصلاة على الميّت، إلّاأن يكون الميّت مبطوناً أو نفساء أو نحو ذلك (١٩٣).
زمانى كه وقت نماز واجب فرارسد، قبل از نماز ميّت به نمازواجب شروع كن مگر اينكه ميّت مبطون يا نفساء ) زنى كه در حال‏زايمان مرده) و مانند آن باشد.
١٨ - از امام صادق‏عليه السلام سئوال شد درباره دو يا سه ميّت كه چگونه‏بر آنان نماز خوانده شود؟ در جواب فرمود :
إن كان ثلاثة أو اثنين أو عشرة أو أكثر من ذلك فليصلِّ عليهم صلاةواحدة، يكبّر عليهم خمس تكبيرات، كما يصلّي على ميّت واحد، ومن)قد) صلّى عليهم جميعاً يضع ميّتاً واحداً ثمّ يجعل الآخر إلى الية الأوّل، ثمّ يجعل (رأس) الثالث إلى الية الثاني شبه المدرج، حتى يفرغ منهم‏كلّهم ما كانوا، فإذا سوّاهم هكذا قام في الوسط فكبّر خمس تكبيرات، يفعل كما يفعل إذا صلّى على ميّت واحد، سئل فإن كان الموتى رجالاًونساء؟ قال : يبدء بالرجال فيجعل رأس الثاني إلى الية الأوّل حتى يفرغ‏من الرجال كلّهم، ثمّ يجعل رأس المرأة إلى إلية الرجل الأخير، ثمّ يجعل‏رأس المرأة الاُخرى إلى إلية المرأة الاُولى حتى يفرغ منهم كلّهم، فإذاسوّى هكذا قام في الوسط وسط الرجال فكبّر وصلّى عليهم كما يصلّي‏على ميّت واحد (١٩٤).
اگر سه يا دو يا ده يا بيشتر از آن باشند، براى همه آنان يك نمازخوانده مى‏شود وپنج تكبير براى همه آنان گفته مى‏شود، همانطور كه‏براى يك ميّت نماز خوانده مى‏شود و كسى كه بر همه آنان نمازمى‏خواند، ميّت اول را در زمين بگذارد و سپس سر ميّت دوم را برابرباسن ميّت اول و سر ميّت سوم را هم برابر باسن ميّت دوم قرار دهدوهكذا چهارم و پنجم را تا آخر، همانند پلّه. بعد از فراغت از اين كار، در وسط همه آنان بايستد و پنج تكبير بگويد و همان كارى را بكند كه‏در نماز يك ميت مى‏كند. سئوال شد كه اگر مردگان، زن و مرد باشندچه بايد كرد؟ فرمود : از مردان شروع كند يعنى ميّت‏هاى مرد را به‏ترتيبى كه در بالا گفته شد بگذارد و سپس ميّت زن را برابر باسن ميّت‏مرد اخير بگذارد و هم‏چنين سر ميّت زن دوم را برابر باسن زن اول‏قرار دهد تا آخر ... بعد در وسط مردان بايستد و تكبير بگويد و نمازبخواند همانطور كه بر يك ميّت نماز مى‏خواند.
١٩ - از امام موسى بن جعفرعليه السلام روايت شده است :
سألته عن قوم كبّروا على جنازة تكبيرة أو اثنتين ووضعت معهااُخرى كيف يصنعون؟ قال : إن شاؤوا تركوا الاُولى حتى يفرغوا من‏التكبير على الأخيرة وإن شاؤوا رفعوا الاُولى وأتمّوا ما بقي على الأخيرةكلّ ذلك لا بأس به (١٩٥).
از او سئوال كردم درباره گروهى كه بر جنازه‏اى نماز مى‏گذارند، يك يا دو تكبير گفتند و در همين حال جنازه ديگرى را در كنار جنازه‏اوّل گذاشتند، چه كار كنند؟ فرمود : اگر خواستند جنازه اول را هم‏همانجا بگذارند تا از نماز بر دوم فارغ شوند و اگر هم خواستند پس ازاتمام نماز اول جنازه اول را بردارند و باقيمانده تكبيرات جنازه دوم رااتمام كنند، همه اين‏ها اشكال ندارد.
٢٠ - راوى مى‏گويد :
قلت لأبي الحسن الرضاعليه السلام : قوم كسر بهم في بحر فخرجوا يمشون‏على الشطّ فإذا هم برجل ميّت عريان والقوم ليس عليهم إلّا مناديل‏متّزرين بها، وليس عليهم فضل ثوب يوارون الرجل فكيف يصلّون عليه‏وهو عريان؟ فقال : إذا لم يقدروا على ثوب يوارون به عورته فليحفرواقبره ويضعوه في لحده ويوارون عورته بلبن أو أحجار أو تراب ثمّ يصلّون‏عليه ثمّ يوارونه في قبره. قلت : ولا يصلّون عليه وهو مدفون بعد مايدفن؟ قال : لا، لو جاز ذلك لأحد لجاز لرسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله فلا يصلّى على‏المدفون ولا على العريان (١٩٦).
به امام ابوالحسن الرضاعليه السلام گفتم : گروهى كشتى‏شان در درياشكسته شده است و آنان از دريا بيرون آمده و در ساحل قدم مى‏زدندكه مرد مرده برهنه‏اى را ديدند و آنان هم جز لُنگى كه براى خود اِزاروساتر عورت ساخته بودند چيز اضافه‏اى كه بتواند ميّت برهنه رابپوشاند، نداشتند پس چگونه بر او نماز بخوانند در حاليكه او برهنه‏است؟ فرمود : اگر لباسى كه عورت او را بپوشاند نداشته باشند، پس‏براى او قبرى حفر كنند و او را در ميان قبرش بگذارند و عورت او را باآجر يا سنگ يا خاك بپوشانند، بعد بر او نماز بگذارند و سپس درقبرش بخاك بسپارند. پرسيدم : اگر ميّت دفن شده باشد بر او نمازخوانده نمى‏شود؟ فرمود : نه، اگر اين كار براى كسى جائز مى‏بودبراى رسول خداصلى الله عليه وآله جائز مى‏بود، پس بر ميّت دفن شده و ميّت‏برهنه نماز خوانده نمى‏شود.
٢١ - از امام صادق‏عليه السلام سئوال شد كه :
شارب الخمر والزاني والسارق يصلّى عليهم إذا ماتوا؟ فقال : نعم (١٩٧).
آيا بر ميّت شرابخوار و زناكار و دزد نماز خوانده مى‏شود؟ درجواب فرمود : بلى.
٢٢ - على بن جعفر مى‏گويد :
انّه سأل أخاه موسى بن جعفرعليه السلام عن الرجل يأكله السبع أو الطيرفتبقى عظامه بغير لحم كيف يصنع به؟ قال : يغسّل ويكفّن ويصلّى عليه‏ويدفن (١٩٨).
از برادرش امام موسى بن جعفرعليه السلام پرسيد درباره مرديكه درنده‏يا پرنده او را خورده و تنها استخوانش بدون گوشت باقى مانده است‏با او چه بايد كرد؟ فرمود : غسل و كفن مى‏شود و بر او نماز خوانده‏مى‏شود و به خاك سپرده مى‏شود.
٢٣ - از امام صادق‏عليه السلام سئوال شد كه آيا زنان بر ميّت نمازمى‏خوانند؟ فرمود :
إنّ زينب بنت رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله توفّيت وأنّ فاطمة-سلام اللَّه عليها-خرجت في نسائها فصّلت على اُختها (١٩٩).
زينب دختر پيامبر خداصلى الله عليه وآله فوت كرد و حضرت فاطمه- سلام‏اللَّه عليها- با زنان همراه خود بيرون شد و بر جنازه خواهر خود نمازخواند.
تفصيل احكام :
١ - كيفيّت معروف در نماز ميّت اين است كه پنج تكبير بگوئى، بعد ازتكبير اوّل شهادت به توحيد و رسالت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏دهى وبعد از تكبير دوّم بر محمّد و آل اوصلى الله عليه وآله صلوات مى‏فرستى و بعد ازتكبير سوم براى مؤمنين و مؤمنات دعا مى‏كنى و بعد از تكبيرچهارم براى خود ميّت دعا مى‏كنى و آمرزش مى‏طلبى و با تكبيرپنجم نماز تمام مى‏شود.
٢ - اگر اذكار مختلف را بعد از تكبير اوّل بخوانى و از تكبير دوم دعاوطلب آمرزش براى ميّت را شروع كنى، جائز است زيرا نماز ميّت‏دعا است و چيز واجب مشخّص غير از دعا براى ميّت نداردوبهتر اين است كه شهادتين را هم اضافه كنى و در رواياتى كه‏گذشت درباره كيفيّتهاى نماز ميّت هم اشاراتى وجود داشت.
٣ - چهار تكبير براى نماز ميّت كفايت نمى‏كند مگر براى تقيّه يا اينكه‏ميّت منافق باشد. در صورتى كه از حدّ واجب كمتر تكبير گفته‏باشد، اگر موالات باقى است بايد تكبيرات را تكميل كند و اگرموالات از بين رفته باشد نماز را اعاده نمايد.
٤ - در هنگام نماز بر ميّت، دعا كردن با زبانهاى ديگر جائز است‏مشروط بر اينكه حداقلّ اذكار واجب، به زبان عربى خوانده شود.
٥ - نماز ميّت، سلام و هم‏چنين ركوع و سجود هم ندارد و كسى كه به‏قصد تشريع، اين امور را در نماز ميّت اضافه كند، بدعت كرده‏است.
٦ - جائز است در دعاهاى نماز با ضمير مذكّر يا مؤنّث به ميّت اشاره‏كنى مخصوصاً در صورتى كه جنس او را هم ندانى، بدين ترتيب‏كه اگر ضمير را مذكّر آوردى، منظورت بدن يا نعش باشد و اگرمؤنّث آوردى به جنازه اشاره كرده باشى.
٧ - اگر ندانى كه تكبير چندم را گفته‏اى، بنا را بر حداقل بگذار مگراينكه دليلى بر حداكثر داشته باشى.
٨ - واجب است در هنگام نماز، ميّت به پشت گذاشته شود و سر ميّت‏به طرف راست نماز گزار قرار بگيرد و نماز گزار، پشت ميّت‏بايستد و بين او و ميّت، حايلى نباشد و جنازه از نمازگزار دورنباشد مگر اينكه صفوف جماعت متّصل بهم باشد و هم‏چنين‏واجب است نمازگزار رو به قبله بايستد و در موقع نماز، ميّت‏غسل و كفن شده باشد و اگر كفن نداشته باشد، عورت او پوشانده‏شود.
٩ - نمازگزار در حين نماز ميّت بايد ايستاده باشد و به گونه‏اى استقرارداشته باشد كه مخالف قيام و ايستادن نباشد، و اجزا و فصول نمازبايد بطور متوالى و پشت سرهم خوانده شود به گونه‏اى كه‏صورت نماز حفظ گردد هم‏چنين نمازگزار بايد ميّت معيّنى را نيّت‏كند.
١٠ - ولى نماز ميّت در همه احكام مانند نماز واجب نيست، به عنوان‏مثال طهارت از حدث و خبث در نماز ميّت واجب نيست وهم‏چنين شرايط لباس و مكان نمازگزار، در نماز ميّت شرط نيست‏و احتياط اين است كه از موانعى كه نمازهاى واجب را باطل‏مى‏كند، در نماز ميّت پرهيز شود و احوط اين است كه امورى‏مانند تكلّم و خنده و انحراف از قبله، در نماز ميّت ترك شود.
١١ - اگر بر ميّت نماز خوانده نشود تا اينكه دفن گردد، واجب است‏كه بر روى قبر او نماز خوانده شود و هم‏چنين اگر بعد از دفن، معلوم شد كه نماز خوانده شده، باطل مى‏باشد، بايد بر قبر اونماز بگذارند ولى نبش قبر بخاطر نماز جائز نيست و اگر بر او نمازخوانده نشود تا اينكه يك شب و روز از دفنش سپرى شود، احوطاين است كه بر او نماز خوانده شود و اگر جنازه بخاطر عواملى‏مانند سيل و غيره از قبر بيرون شود، بنابر احتياط مستحبّ بر اونماز خوانده شود.
١٢ - نماز ميّت، وقت معيّنى ندارد، حتى در اوقاتى كه نماز كراهت‏دارد، نماز ميّت اشكال ندارد و اگر با وقت نماز فريضه تزاحم پيداكند، نماز فريضه مقدّم مى‏شود تا وقت فضيلت آن از دست نرودونمازميّت به تأخير انداخته شود مگر اينكه خوف فاسد شدن‏جنازه يا دليل ديگر باشد كه در اين صورت نماز ميّت مقدّم‏مى‏شود.
١٣ - خواندن يك نماز مشترك بر مجموعه‏اى از مردگان جائز است‏واگر امام بر جنازه‏اى نماز مى‏خواند كه در همان حين، جنازه‏ديگرى راهم حاضر كردند در اين صورت چند راه وجود دارد : اوّل - اينكه تكبيرات باقيمانده را بطور مشترك براى جنازه اوّل‏ودوّم بخواند و سپس براى جنازه دوم، تكبيرات باقيمانده او رابطور اختصاص بخواند. دوم - اين است كه نماز اوّل را تمام كندبعد براى جنازه دوم نماز بخواند. سوم - اينكه جائز است نمازميّت اوّل را قطع كند و براى هر دو جنازه از نو بطور مشترك نمازبخواند.
١٤ - در نماز ميّت، طهارت مستحب است و در صورت خوف فوت‏نماز، تيمّم هم جائز است.
١٥ - مستحب است كه نمازگزار در برابر وسط پيكر ميّت مرد و دربرابر سينه ميّت زن بايستد و مستحب است كه پا برهنه باشد و درتكبير اوّل بلكه در همه تكبيرات، دست خود را بلند نمايدونزديك جنازه بايستد و در صورتيكه بخواهد مأمومين از اوتبعيّت كنند بايد تكبيرات و دعاها را با صداى بلند بخواند.
١٦ - مستحب است براى نماز ميّت، موقعيّتى انتخاب شود كه تردّدورفت و آمد مؤمنين زياد باشد تا جماعت شركت كننده نيز زيادشود. نماز ميّت در مساجد -جز مسجدالحرام- مكروه است.
١٧ - مستحب است در دعا براى ميّت و براى مؤمنين، كوشش‏وتلاش شود و هم‏چنين مستحب است قبل از اقامه نماز، سه بار باعنوان الصلاة اعلام شود تا همه مطّلع شوند.


۶
ط - ميّت چگونه دفن مى‏شود؟

ط - ميّت چگونه دفن مى‏شود؟

احاديث شريف

حكمت دفن

١ - امام رضاعليه السلام فرمود :
إنّما اُمِر بدفن الميّت لئلا يظهر الناس على فساد جسده، وقبح‏منظره، وتغيير رائحته، ولا يتأذّى الأحياء بريحه، وما يدخل عليه من‏الآفة والفساد، وليكون مستوراً عن الأولياء والأعداء، فلا يشمت عدوّه، ولا يحزن صديقه.
اينكه به دفن ميّت دستور داده شده است بدان جهت مى‏باشدكه مردم، از متلاشى شدن بدن و زشتى منظر و قيافه و تغيير بوى)گنديده شدن) او مطّلع نشوند و زندگان از بوى بد و پوسيدگى‏وفساد او آزار نبينند و از ديد دوست و دشمن پنهان بماند تا نه دشمن‏او شماتت كند و نه دوست او غمگين شود. (٢٠٠)

حكمت دفن در حرم و در نجف اشرف

١ - عقبه بن علقمه مى‏گويد :
اشترى أمير المؤمنين‏عليه السلام أرضاً ما بين الخورنق إلى الحيرة إلى‏الكوفة، وفي خبر آخر : ما بين النجف إلى الحيرة إلى الكوفة من‏الدهاقين بأربعين ألف درهم، واشهد على شرائه، قال : فقلت له : يا أميرالمؤمنين، تشتري هذا بهذا المال وليس ينبت خطا؟ فقال : سمعت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله يقول : كوفان كوفان يرد أوّلها على آخرها، يحشر من ظهرهاسبعون ألفاً يدخلون الجنّة بغير حساب، فاشتهيت أن يحشروا من‏ملكي (٢٠١).
امير المؤمنين‏عليه السلام زمينى را بين خورنق تا حيره، تا كوفه و بنابرخبر ديگر، بين نجف تا حيره تا كوفه از دهقانان به چهل هزار درهم‏خريد و بر خريد آن شاهد گرفت، پس گفتم : يا امير المؤمنين! آيا اين‏زمين را كه هيچ چيز در آن نمى‏رويد با اين قيمت زياد مى‏خرى؟ فرمود : از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏گفت : كوفه! كوفه! اول آن برآخر آن وارد مى‏شود و از زمين آن هفتاد هزار نفر در قيامت محشورمى‏شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى‏گردند. پس من مى‏خواهم‏آنان از ملك من محشور شوند.
٢ - هارون بن خارجه مى‏گويد : از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه‏مى‏گفت :
من دُفِن في الحرم أمن من الفزع الأكبر، فقلت له : من برّ الناس‏وفاجرهم؟ قال : من برّ الناس وفاجرهم (٢٠٢).
كسى كه در حرم دفن شود، از وحشت بزرگ (در روز قيامت (در امان خواهد بود. گفتم : هم افراد نيكوكار هم افراد فاجر؟ گفت : هم افراد نيكوكار و هم افراد فاجر.
٣ - محمّد بن على بن الحسين مى‏گويد : امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ اللَّه أوحى إلى موسى بن عمران : أن اخرج عظام يوسف من مصر-إلى أن قال- : فاستخرجه من شاطئ النيل من صندوق مرمر، فلمّاأخرجه طلع القمر فحمله إلى الشام، فلذلك تحمل أهل الكتاب موتاهم‏إلى الشام (٢٠٣).
خداوند به حضرت موسى بن عمران وحى كرد كه : استخوانهاى‏يوسف را از مصر بيرون كن (تا اينكه گفت : ) پس آن را از ساحل نيل‏از يك صندوق مرمرين بيرون كرد و چون بيرون آورد گويا ماه طلوع‏نمود پس آن را به شام منتقل كرد و از همين رو اهل كتاب مردگان خودرا به شام مى‏برند.
٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ النبيّ‏صلى الله عليه وآله نهى أن يعمّق القبر فوق ثلاثة أذرع (٢٠٤).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله نهى فرمود از اينكه قبر، عميقتر از سه ذراع حفرشود.

لحد يا شقّ

١ - ابى همام اسماعيل بن همام از امام رضاعليه السلام نقل مى‏كند :
قال أبوجعفرعليه السلام حين أحضر : إذا أنا متُّ فاحفروا لى أو شقّوا لي‏شقّاً فإن قيل لكم : إنّ رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله لحّد له فقد صدقوا (٢٠٥).
امام باقرعليه السلام موقعى كه در حال احتضار قرار گرفته بود فرمود : وقتى من مُردم، لحدى را براى من حفر كنيد يا شكافى را بشكافيد.واگر براى شما گفته شود كه براى رسول خداصلى الله عليه وآله لَحَدْ آماده كردندراست گفته‏اند.

به ميّت قبل از دفن، مهلت بده

١ - يونس مى‏گويد :
حديث سمعته عن أبي الحسن موسى‏عليه السلام ما ذكرته وأنا في بيت إلّاضاق عليَّ، يقول : إذا أتيت بالميّت إلى شفير القبر فأمهله ساعة فإنّه‏يأخذ اهبته للسؤال (٢٠٦).
سخنى شنيدم از امام موسى كاظم‏عليه السلام كه هر وقت آن را به يادمى‏آورم و در خانه‏اى هستم، آن خانه براى من تنگ مى‏شود)احساس سختى و تنگى مى‏كنم) و آن اين است كه حضرت‏مى‏گفت : وقتى ميّت را به لب گور آورديد، ساعتى به او مهلت دهيدتا براى سؤال قبر آماده شود.
٢ - صدوق مى‏گويد :
وفي حديث آخر : إذا أتيت بالميّت القبر فلا تفدح به القبر؛ فإنّ‏للقبر أهوالاً عظيمة، وتعوّذ من هول المطلع، ولكن ضعه قرب شفير القبرواصبر عليه هنيئة ثمّ قدّمه قليلاً واصبر عليه ليأخذ اهبته ثمّ قدّمه إلى‏شفير القبر (٢٠٧).
در حديث ديگر است : وقتى ميّت را نزديك قبر آوردى، يكمرتبه او را وارد قبر نكن؛ زيرا قبر هول و هراس عظيمى دارد و ازهول قبر به خدا پناه ببر. ميّت را نزديك لب قبر بگذار و لحظه‏اى‏درنگ كن سپس كمى جلوتر ببر و باز هم درنگ كن تا ميّت براى قبرآمادگى بگيرد. سپس او را تا لب گور جلو ببر.

در هنگام عبور جنازه، ايستادن مستحب نيست

١ - از امام صادق‏عليه السلام از پدرش‏عليه السلام نقل شده است :
إنّ الحسن بن عليّ‏عليه السلام كان جالساً ومعه أصحاب له فمرّ بجنازة فقام‏بعض القوم ولم يقم الحسن، فلمّا مضوا بها قال بعضهم : ألا قمت عافاك‏اللَّه؟ فقد كان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله يقوم للجنازة إذا مرّوا بها فقال الحسن‏عليه السلام : إنّما قام رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله مرّة واحدة وذلك أنّه مرّ بجنازة يهودي وقد كان‏المكان ضيّقاً فقام رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وكره أن تعلو رأسه (٢٠٨).
امام حسن‏عليه السلام با اصحابش نشسته بود كه جنازه‏اى از آنجا عبورداده شد پس برخى از افراد ايستادند و امام حسن‏عليه السلام بلند نشدوچون جنازه را بردند برخى پرسيدند : خداوند شما را از آسيب‏نگهدارد، چرا بلند نشديد، زيرا پيامبر خداصلى الله عليه وآله در هنگام عبور جنازه‏مى‏ايستاد؟ امام حسن در جواب فرمود : پيامبر خداصلى الله عليه وآله تنها يكبارايستاد و آنهم زمانى بود كه جنازه يهودى را از آنجا عبور مى‏دادند و جاتنگ بود، رسول خداصلى الله عليه وآله بلند شد، زيرا كراهت داشت از اينكه‏جنازه يهودى از سر او بالاتر قرار گيرد.

ميّت را چگونه به قبر مى‏سپارى؟

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا تنزل القبر وعليك العمامة ولا القلنسوة ولا رداء ولا حذاء و حلّل‏أزرارك قال : قلت : والخفّ؟ قال : لا بأس بالخفّ في وقت الضرورةوالتقية (٢٠٩).
با عمامه و كلاه و ردا و كفش وارد قبر نشو و دگمه‏هايت را باز كن.گفتم : پاپوش (خُف) چطور؟ فرمود : در وقت ضرورت يا تقيّه، پاپوش اشكال ندارد.
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
يجعل له وسادة من تراب ويجعل خلف ظهره مدرة لئلا يستلقي‏ويحلّ عقد كفنه كلّها ويكشف عن وجهه ثمّ يدعى له (٢١٠).
زير سر ميّت، بالشى از خاك بسازند و پشت كمرش نيز چيزى)سنگ يا كلوخ) بگذارند تا به پشت نيفتد و همه گرههاى كفنش‏گشوده شود و صورتش نيز بازگردد و سپس براى او دعا كنند.
٣ - زراره مى‏گويد :
وقتى ميّت را در گورش گذاشتى، آية الكرسى را قرائت كن وبادست به شانه راستش بزن و بگو : يا فلان قل : رضيت باللَّه ربّاًوبالإسلام ديناً وبمحمّدصلى الله عليه وآله نبيّاً وبعلي إماماً و به همين ترتيب تاامام زمانش را نام ببر. (٢١١)

تلقين سنّت است

١ - ابن عباس مى‏گويد :
وقتى كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فاطمه بنت اسد مادر على بن ابيطالب‏را در قبر گذاشت، به طرف سر او رفت و سپس گفت : يا فاطمة، إن‏أتاك منكر ونكير فسألاك عن ربّك فقولي : اللَّه ربّي ومحمّد نبيّي والإسلام‏ديني والقرآن كتابي وابني إمامي ووليّي، بعد فرمود : اللّهمّ ثبّت فاطمةبالقول الثابت، و سپس از قبر اوخارج شد و مقدارى خاك بر اوانداخت. (٢١٢)
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
زير سر ميّت بالشى از خاك بسازند و پشت كمرش نيز چيزى‏مانند سنگ يا كلوخ بگذارند تا به پشت نيفتد و همه گرههاى كفنش رابگشايند و صورتش نيز باز شود و سپس براى او دعا كند و بگويد : اللّهمّ عبدك وابن عبدك وابن أمتك نزل بك وأنت خير منزول به.اللّهمّ افسح له فى قبره ولقّنه حجّته، وألحقه بنبيّه، وقه شرّمنكر ونكير.
سپس دست راست خود را زير شانه راست ميّت قرار مى‏دهى، ودست چپ را روى شانه چپ ميّت قرار مى‏دهى و به شدّت تكان‏مى‏دهى و مى‏گويى :
يا فلان ابن فلان اللَّه ربّك ومحمّد نبيّك والإسلام دينك وعليّ‏وليّك وإمامك و همه ائمّه‏عليهم السلام را يكى يكى تا آخر نام مى‏برى‏ومى‏گوئى : ائمّتك أئمّة هدى أبرار. سپس تلقين را يك بار ديگربراى او اعاده مى‏نمايى و زمانى كه آجر روى قبر گذاشتى بگو :
اللّهمّ ارحم غربته وصل وحدته وآنس وحشته وآمن روعته، واسكن إليه من رحمتك رحمة يستغني بها عن رحمة من سواك‏واحشره مع من كان يتولّاه.
و هر زمان كه قبر او را زيارت كردى با همين دعا براى او دعا كن درحاليكه روبه قبله باشى و دستهايت را بر روى قبر او بگذار.
وقتى از قبر خارج شدى در حاليكه دستهاى خود را از خاك تكان‏مى‏دهى بگو : إنّا للَّه وإنّا إليه راجعون، و سپس با پشت دست بر او سه‏بار خاك بريز و بگو :
اللّهمّ إيماناً بك وتصديقاً بكتابك، هذا ما وعدنا اللَّه ورسوله‏وصدق اللَّه ورسوله، زيرا هر كس اين كار را انجام دهد و اين كلمات‏را بگويد، خداوند در برابر هر ذرّه‏اى از خاك، يك حسنه براى اومى‏نويسد.
سپس وقتى كه قبر درست شد، قبر را در جلو خود قرار داده‏وروبه قبله مى‏ايستى و بر روى قبر آب مى‏ريزى وا ز محلّ سر ميّت‏شروع مى‏كنى و از چهار طرف دور مى‏زنى تا به محلّ سر برسى بدون‏اينكه ريختن آب را قطع كنى پس اگر چيزى از آب اضافه آمد آن را بروسط قبر بريز و سپس دست روى قبر بگذار و براى ميّت دعا كن‏وآمرزش بطلب. (٢١٣)

دروازه قبر

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لكلّ شي‏ء باب وباب القبر ممّا يلي الرجلين، إذا وضعت الجنازةفضعها ممّا يلي الرجلين ويخرج الميّت ممّا يلي الرجلين، ويدعى له‏حتى يوضع في حفرته، ويسوّى عليه التراب (٢١٤).
هر چيزى دروازه‏اى دارد و دروازه قبر، سمت پاهاى ميّت‏است. پس وقتى جنازه را برزمين گذاشتى، در سمت پايين پا بگذارواز همانجا هم بايد ميّت خارج شود و براى او دعا گردد تا به داخل‏گودى گذاشته شود و بر او خاك انداخته شود.
٢ - ابو مريم انصارى مى‏گويد : از امام باقرعليه السلام شنيدم كه مى‏گفت :
كفّن رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله -إلى أن قال- : ثمّ دخل عليّ‏عليه السلام القبر فوضعه‏على يديه، وأدخل معه الفضل بن العباس، فقال رجل من الأنصار من‏بني الخيلا يقال له أوس بن خولي : اُنشدكم اللَّه أن تقطعوا حقّنا، فقال له‏عليّ‏عليه السلام : ادخل فدخل معهما، فسألته أين وضع السرير؟ فقال : عند رجل‏القبر وسلّ سلّاً (٢١٥).
رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله كفن شد. (تا اينكه فرمود : ) سپس على‏عليه السلام واردقبر شد و جسد پيامبر را روى دستش گرفت و با خود فضل بن عباس‏را نيز وارد قبر كرد. پس مردى از انصار بنام اوس بن خولى گفت : شمارا به خدا سوگند، حق ما را پايمال نكنيد. پس على‏عليه السلام به او فرمود : وارد قبر شو و او با آن دو وارد قبر گرديد. از آن حضرت سؤال كرديم‏كه تابوت در كجا گذاشته شد؟ فرمود : در نزد پاى قبر گذاشته شدوجنازه به آرامى از تابوت بيرون و به قبر وارد گرديد.

چه كسى وارد قبر شود؟

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
يكره للرجل أن ينزل في قبر ولده (٢١٦).
براى مرد مكروه است كه وارد قبر فرزندش شود.
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام مضت السنّة من رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله أنّ المرأة لايدخل قبرها إلّا من كان يراها في حياتها (٢١٧).
امير المؤمنين‏عليه السلام فرمود : سنّت رسول خداصلى الله عليه وآله بر اين قرارگرفت كه وارد قبر زن نمى‏شود، مگر كسى كه در زندگى او، مى‏توانسته‏او را ببيند.
٣ - على بن محمّد قاسانى مى‏گويد :
على بن بلال به ابوالحسن‏عليه السلام نوشت : چه بسا نزد ما كسى‏مى‏ميرد ولى زمين تر است پس قبر را با چوب (يا درخت) فرش‏مى‏كنند و يا آنرا بر روى ميّت مى‏گذارند، آيا اين جائز است؟ درجواب نوشت : جائز است. (٢١٨)

چه كسى خاك بريزد؟

١ - عمر بن اذينه مى‏گويد :
رأيت أبا عبداللَّه‏عليه السلام يطرح التراب على الميّت فيمسكه ساعة في يده‏ثمّ يطرحه ولا يزيد على ثلاثة أكفّ، قال : فسألته عن ذلك فقال : يا عمر، كنت أقول : إيماناً بك، وتصديقاً ببعثك، هذا ما وعد)نا) اللَّه ورسوله، وصدق اللَّه ورسوله، اللّهمّ زدنا إيماناً -إلى قوله- : وتسليماً، هكذا كان‏يفعل رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وبه جرت السنّة (٢١٩).
امام صادق‏عليه السلام را ديدم كه بر روى ميّت خاك مى‏انداخت پس‏ساعتى آن را در دست نگه مى‏داشت بعد مى‏ريخت و از سه مشت‏هم بيشتر نمى‏ريخت. پس از آن حضرت علّت اين موضوع را پرسيدم‏فرمود : اى عمر! من داشتم مى‏گفتم : إيماناً بك وتصديقاً ببعثك هذاما وعدنا اللَّه ورسوله وصدق اللَّه ورسوله. اللّهمّ زدنا إيماناً تا...وتسليماً. پيامبر خداصلى الله عليه وآله هم‏چنين مى‏كرد و سنّت هم بر همين‏جارى شده است.
٢ - عبيد بن زراره مى‏گويد :
مات لبعض أصحاب أبي عبداللَّه‏عليه السلام ولد فحضر أبو عبداللَّه‏عليه السلام، فلمّااُلحد تقدّم أبوه فطرح عليه التراب، فأخذ أبو عبداللَّه‏عليه السلام بكفّيه وقال : لا تطرح عليه التراب، ومن كان منه ذا رحم فلا يطرح عليه التراب، فإنّ‏رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله نهى أن يطرح الوالد أو ذو رحم على ميّته التراب فقلنا : يابن رسول اللَّه، أتنهانا عن هذا وحده؟ فقال : أنهاكم أن تطرحوا على‏ذوي أرحامكم، فإنّ ذلك يورث القسوة في القلب، ومن قسا قلبه بعُد من‏ربّه (٢٢٠).
فرزند يكى از اصحاب امام صادق‏عليه السلام فوت كرد و آن حضرت نيزحاضر شد و چون ميّت در قبر گذاشته شد پدرش جلو آمد و بر قبر اوخاك ريخت. امام صادق‏عليه السلام از هر دو دستش گرفت و گفت : خاك‏نريز، زيرا كسى كه با ميّت خويشاوندى و قرابت دارد، بر او خاك‏نمى‏ريزد و پيامبر خداصلى الله عليه وآله نهى فرمود از اينكه پدر يا هر كسى كه ازارحام ميّت محسوب مى‏شود بر او خاك بريزد. پس گفتيم : اى پسررسول خدا! آيا تنها از اين ما را منع مى‏كنى؟ فرمود : من شما را منع‏مى‏كنم از اينكه بر ارحام خود خاك بريزيد، زيرا اين عمل باعث‏قساوت قلب مى‏شود و كسى كه قلبش قساوت پيدا كند از خدا دورشده است.

قبر چند انگشت بلند شود و بر آن آب بپاشند

١ - امام باقرعليه السلام فرمود :
قال النبيّ‏صلى الله عليه وآله لعليّ‏عليه السلام : يا عليّ، ادفني في هذا المكان، وارفع قبري‏من الأرض أربع أصابع، ورشّ عليه من الماء (٢٢١).
حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله به على‏عليه السلام فرمود : اى على! مرا در اين مكان‏دفن كن و قبرم را از زمين چهار انگشت بلند نما و بر آن آب بپاش.
٢ - زراره مى‏گويد : امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا فرغت من القبر فانضحه، ثمّ ضع يدك عند رأسه وتغمز كفّك عليه‏بعد النضح (٢٢٢).
وقتى از قبر فراغت يافتى، بر آن آب بپاش و سپس دست خود رانزد سر او بگذار و كف دست خود را روى قبر فشار بده.

دعاى بعد از دفن

١ - عبداللَّه بن عجلان مى‏گويد :
امام باقرعليه السلام برابر قبر يكى از شيعيان خود ايستاد و گفت : اللّهمّ‏صِل وحدته، وآنس وحشته، واسكن إليه من رحمتك ما يستغني بهاعن رحمة من سواك. (٢٢٣)
٢ - ورّام بن ابى فراس در كتابش مى‏گويد :
قال‏عليه السلام : إذا قرأ المؤمن آية الكرسي وجعل ثواب قرائته لأهل القبورجعل اللَّه تعالى له من كلّ حرف ملكاً يسبّح له إلى يوم القيامة (٢٢٤).
امام‏عليه السلام فرمود : وقتى كه مؤمن، آية الكرسى را بخواند و ثواب‏قرائت او را براى اهل قبور هديه كند، خداوند در برابر هر حرفى، فرشته‏اى را موظّف مى‏سازد كه تا روز قيامت براى او تسبيح بگويد.

آخرين تلقين

١ - يحيى بن عبداللَّه مى‏گويد : از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه‏مى‏گفت :
ما على أهل الميّت منكم أن يدرؤا عن ميّتهم لقاء منكر ونكير، قال : قلت : كيف نصنع؟ قال : إذا اُفرد الميّت فليتخلّف (فليستخلف) عنده‏أولى الناس به فيضع فمه عند رأسه ثمّ ينادي بأعلى صوته : يا فلان ابن‏فلان أو يا فلانة بنت فلان! هل أنت على العهد الذي فارقتنا عليه من‏شهادة أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله سيّدالنبيّين، وأنّ عليّاً أمير المؤمنين وسيّد الوصيّين، وإنّ ما جاء به محمّدحقّ، وأنّ الموت حقّ والبعث حقّ (وأنّ الساعة آتية لا ريب فيها) وأنّ اللَّه‏يبعث من في القبور. قال : فيقول منكر لنكير : انصرف بنا عن هذا فقدلقّن حجّته (٢٢٥).
بر اهل ميّت است كه ملاقات منكر و نكير را از ميّت‏شان دفع كنندگفتم : چه كار بايد بكنيم؟ فرمود : وقتى كه ميّت تنها ماند پس‏نزديكترين مردم به ميّت نزد او بماند و دهنش را نزديك سر او ببردوبا صداى بلند بگويد : يا فلان ابن فلان -أو يا فلانة بنت فلان- هل‏أنت على العهد الذي فارقتنا عليه من شهادة أن لا إله إلّا اللَّه وحده‏لا شريك له وأنّ محمّداً عبده ورسوله سيّد النبيّين وأنّ عليّاً أميرالمؤمنين وسيّد الوصيّين وأنّ ما جاء به محمّد حقّ وأنّ الموت حقّ‏والبعث حقّ وأنّ الساعة آتية لا ريب فيها وأنّ اللَّه يبعث من في القبور.فرمود : در اين صورت منكر به نكير مى‏گويد : رهايش كنيم برويم، زيرا حجّتش را به او تلقين كردند.

بر ميّت سنگينى نكنيد و نامش را بنويسيد

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
كلّ ما جعل على القبر من غير تراب القبر فهو ثقل على الميّت (٢٢٦).
غير از خاك هر چيزى كه بر قبر گذاشته شود، بر ميّت سنگينى‏مى‏كند.
٢ - يكى از دختران ابو محمّدعليه السلام نقل مى‏كند كه مادر مهدى‏عليه السلام درحيات ابومحمّدعليه السلام فوت كرد و بر قبر او لوحى است كه روى آن‏نوشته شده : اين قبر مادر محمّدعليه السلام است. (٢٢٧)
٣ - صمد بن هارون مى‏گويد : امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا أدخلت الميّت القبر إن كان رجلاً يسلّ سلّاً، والمرأة تؤخذ عرضاًفإنّه أستر (٢٢٨).
وقتى ميّت را مى‏خواهى وارد قبر كنى، اگر مرد باشد، به‏آهستگى وارد قبر گردد و اگر زن باشد بايد از پهنا داخل قبر شود، زيرااين حالت بيشتر موجب ستر او مى‏شود.
٤ - از امام صادق‏عليه السلام :
درباره شخصى مسيحى كه با مسلمانان در سفر است و مى‏ميردسؤال شد. حضرت فرمود :
لا يغسّله مسلم ولا كرامة، ولا يدفنه، ولا يقوم على قبره وإن كان‏أباه (٢٢٩).
مسلمان او را غسل نمى‏دهد و او كرامتى هم ندارد و او را دفن هم‏نمى‏كند و بر قبرش هم نمى‏ايستد هر چند كه پدرش هم باشد.

انداختن ميّت در آب به هنگام ضرورت

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا مات الرجل في السفينة ولم يقدر على الشطّ قال : يكفّن ويحنّطفي ثوب (ويصلّى عليه) ويلقى في الماء (٢٣٠).
اگر شخصى در كشتى بميرد، و رسيدن به ساحل ممكن نباشد، كفن و حنوط شود و نماز بر او بگزارند و سپس در آب اندازند.
٢ - سليمان بن خالد مى‏گويد :
سألني أبو عبداللَّه‏عليه السلام فقال : ما دعاكم إلى الموضع الذي وضعتم فيه‏عمّي زيداً -إلى أن قال- : كم إلى الفرات من الموضع الذي وضعتموه‏فيه؟ فقلت : قذفة حجر، فقال : سبحان اللَّه، أفلا كنتم أوقرتموه حديداًوقذفتموه في الفرات وكان أفضل؟ ! (٢٣١).
امام صادق‏عليه السلام از من سؤال كرد كه چه باعث شد شما عموى من‏زيد را در محلّى كه دفن كرديد بگذاريد؟ تا اينكه فرمود : آن موضعى‏كه دفن كرديد تا فرات چه قدر فاصله داشت؟ گفتم : به اندازه پرتاب‏سنگ. گفت : سبحان اللَّه! چه مى‏شد كه آهنى بر او مى‏بستيد تاسنگين مى‏گرديد و به فرات مى‏انداختيد و اين بهتر بود؟ !
٣ - محمّد بن حسن صفّار مى‏گويد :
كتبت إلى أبي محمّدعليه السلام : أيجوز أن يجعل الميّتين على جنازةواحدة في موضع الحاجة وقلّة الناس وإن كان الميّتان رجلاً وامرأةيحملان على سرير ويصلّى عليهما؟ فوقّع‏عليه السلام : لا يحمل الرجل مع‏المرأة على سرير واحد (٢٣٢).
به ابومحمّدعليه السلام نوشتم كه : آيا جايز است كه در صورت نياز و كم‏بودن مردم، دو ميّت را يكجا و در يك جنازه قرار دهند اگر چه زن‏ومرد هم باشند كه بر يك تابوت حمل شوند و بر هر دو يكجا نمازخوانده شود؟ امام در جواب نوشت : نبايد مرد به همراه زن در يك‏تابوت حمل شود.
٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
نهى رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله أن يصلّى على قبر أو يقعد عليه أو يبنى عليه (٢٣٣).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله نهى كرد از اينكه بر روى قبر نماز خوانده شود ياروى آن بنشينند يا بنايى بر آن بسازند.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ينبغي لمن شيّع جنازة أن لا يجلس حتى يوضع في لحده، فإذاوضع في لحده فلا بأس بالجلوس (٢٣٤).
شايسته است كسى كه جنازه‏اى را تشييع مى‏كند، تا زمانى كه‏ميّت در قبرش گذاشته نشده، ننشيند و زمانى كه ميّت در قبر گذاشته‏شد، نشستن اشكال ندارد.

به عزادار چگونه بايد تسليت گفته شود؟

١ - امام صادق‏عليه السلام از پدرانش‏عليهم السلام نقل مى‏كند :
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : من عزّى حزيناً كُسِي في الموقف حلّة يحبربها (٢٣٥).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود : كسى كه شخص غمگين و عزادارى راتسليت بگويد در روز قيامت، جامه‏اى به او پوشانده مى‏شود كه‏باعث زيبايى و آراستگى اومى گردد.
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
التعزية لأهل المصيبة بعد ما يدفن (٢٣٦).
تسليت گفتن براى مصيبت ديدگان بعد از زمانى است كه ميّت‏دفن شود.
٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
التعزية الواجبة بعد الدفن، وقال : كفاك من التعزية أن يراك صاحب‏المصيبة (٢٣٧).
تسليت واجب بعد از دفن است. و فرمود : تسليت دادن‏همين مقدار كه صاحب مصيبت تو را ببيند كفايت مى‏كند.
٤ - محمّد بن على بن الحسين مى‏گويد :
امام صادق‏عليه السلام نزد قومى كه گرفتار مصيبت شده بودند آمد و به‏آنان گفت : جبر اللَّه وهنكم وأحسن عزاكم ورحم متوفّاكم. و سپس ازآنجا رفت. (٢٣٨)

چاه، هم قبر مى‏شود

١ - از امام صادق‏عليه السلام سؤال شد درباره چاهى كه مردى در آن افتاده‏و مرده و خارج كردن او از آن امكان ندارد آيا مى‏شود با آب اين چاه‏وضو گرفت؟ امام فرمود : از آن وضوء گرفته نمى‏شود، اين چاه بايدتعطيل شود و قبر قرار داده شود و اگر خارج كردن ميّت امكان داشته‏باشد بايد خارج گردد و غسل و دفن شود، زيرا پيامبر خدا فرمود : احترام و حرمت ميّت مسلمان با حرمت زمان حيات او برابر و يكسان‏است. (٢٣٩)

تابوت نمونه

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
اوّلين نعش و تابوتى كه در اسلام ايجاد شد، تابوت فاطمه)س (بود، زيرا آن حضرت هنگامى كه از بيماريى كه بر اثر آن فوت كرد، رنج‏مى‏برد به اسماء گفت : من ضعيف ولاغر شده‏ام، گوشت در بدنم‏باقى نمانده است آيا چيزى براى من نمى‏سازى كه بدنم را بپوشاند؟ اسماء گفت : من زمانى كه در سرزمين حبشه بودم، ديدم اهالى حبشه‏براى ميّت چيزى مى‏ساختند آيا مانند آن براى تو بسازم؟ اگر از آن‏خوشت آمد براى تو مى‏سازم. فاطمه فرمود : بلى بساز. اسماء يك‏تخت چوبين طلب كرد و آن را وارو بر زمين گزارد و سپس چند شاخه‏درخت خواست و آنها را بر پايه‏هاى آن بست و بعد با پارچه‏اى آن راآراسته كرد و گفت : آنان را ديدم چنين مى‏ساختند. فاطمه فرمود : مانند آن را براى من بساز، من را بپوشان خداوند تو را از آتش جهنّم‏بپوشاند. (٢٤٠)
٢ - امام صادق‏عليه السلام در حديثى فرمود :
توضّأ إذا أدخلت الميّت القبر (٢٤١).
وقتى كه ميّت را داخل قبر كردى، وضو بگير.

زيارت مردگان

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام : زوروا موتاكم فإنّهم يفرحون بزيارتكم، وليطلب أحدكم حاجته عند قبر أبيه وعند قبر اُمّه بما يدعو لهما (٢٤٢).
مردگان خود را زيارت نماييد، زيرا آنان با زيارت شما خوشحال‏مى‏شوند و هنگاميكه براى زيارت قبر پدر و مادر خود مى‏رويد به‏واسطه دعا كردن براى آنان، حاجت خود را نيز بخواهيد.
٢ - راوى مى‏گويد از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه مى‏گفت :
عاشت فاطمة بعد أبيها خمسة وسبعين يوماً لم‏تر كاشرة ولاضاحكة، تأتي قبور الشهداء في كلّ جمعة مرّتين الاثنين والخميس، فتقول : هيهنا كان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله هيهنا كان المشركون (٢٤٣).
حضرت فاطمه- سلام اللَّه عليها- بعد از پدرش، ٧٥ روز زندگى‏كرد و در اين مدّت هيچگاه تبسّم و خنده‏اى از او ديده نشد. در هرهفته دو بار در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زيارت قبور شهدامى‏آمد و مى‏گفت : اين جا پيامبر خداصلى الله عليه وآله بود و اين جا هم مشركان‏قرار داشتند.
٣ - صفوان جمال مى‏گويد : از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه مى‏گفت :
كان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله يخرج في ملاء من الناس من أصحابه كلّ عشيةخميس إلى بقيع المدينين فيقول : السلام عليكم يا أهل الديار ثلاثاً، رحمكم اللَّه ثلاثاً (٢٤٤).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله در هر پنجشنبه شب با جمعى از اصحاب خود به‏قبرستان بقيع مى‏رفت و سه بار مى‏گفت : السلام عليكم يا أهل الديار.و سه بار مى‏گفت : رحمكم اللَّه.
٤ - محمّد بن احمد بن يحيى مى‏گويد : من در فيد (قلعه‏اى در دل‏مكّه) بودم... تا اينكه گفت : صاحب اين قبر يعنى محمّد بن‏اسماعيل بن بزيع به من خبر داد كه از امام باقرعليه السلام شنيده است كه‏مى‏گفت :
من زار قبر أخيه المؤمن فجلس عند قبره واستقبل القبلة ووضع يده‏على القبر فقرأ إنّا أنزلناه في ليلة القدر سبع مرّات أمن من الفزع الأكبر (٢٤٥).
كسى كه قبر برادر مؤمنش را زيارت كند پس نزد قبر او بنشيندوروبه قبله دست بر قبر بگذارد و سوره إنّا أنزلناه فى ليلة القدر را هفت‏بار بخواند، از وحشت بزرگ روز قيامت در امان خواهد بود.

از حمل جنازه بايد عبرت آموخت

١ - عجلان ابوصالح مى‏گويد :
قال لي أبو عبداللَّه‏عليه السلام : يا أبا صالح، إذا أنت حملت جنازة فكن كأنّك‏أنت المحمول، وكأنّك سألت ربّك الرجوع إلى الدنيا ففعل، فانظر ماذاتستأنف، قال : ثمّ قال : عجب لقوم حبس أوّلهم عن آخرهم، ثمّ نودي‏فيهم الرحيل وهم يلعبون (٢٤٦).
امام صادق‏عليه السلام به من گفت : اى ابا صالح وقتى جنازه‏اى را بردوش حمل مى‏كنى، چنين فكر كن كه گويا خودت بر دوش ديگران‏حمل مى‏شوى و گويا از خداوند مى‏خواهى كه تو را به دنيا برگرداندوخداوند هم تو را به دنيا بازگرداند، ببين كه از نو چه اعمالى را انجام‏مى‏دهى. سپس فرمود : تعجّب است از قومى كه رابطه اول‏شان باآخرشان قطع شده و هر روز در بين آنان نداى كوچ كردن بلند مى‏شودولى آنان بازهم در لهو ولعب هستند!
٢ - امام صادق‏عليه السلام در حديثى فرمود :
لمّا مات إبراهيم ابن رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله رأى النبيّ‏صلى الله عليه وآله في قبره خللاًفسوّاه بيده، ثمّ قال : إذا عمل أحدكم عملاً فليتقن، ثمّ قال : ألحق بسلفك‏الصالح عثمان بن مظعون (٢٤٧).
چون ابراهيم فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله فوت كرد، پيامبرصلى الله عليه وآله در قبراو اشكالى ديد، و آن را با دست خود، درست كرد و فرمود : هر يك ازشما وقتى كارى انجام مى‏دهيد بايد به درستى و اتقان انجام دهيدوسپس فرمود : به سلف صالح خود عثمان بن مظعون ملحق شو.
٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
كان البراء بن المعرور الأنصاري بالمدينة، وكان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله‏بمكّة، وأنّه حضره الموت، وكان رسول اللَّه)ص) والمسلمون يصلّون إلى‏البيت المقدّس، فأوصى البراء أن يجعل وجهه إلى تلقاء النبيّ‏صلى الله عليه وآله، وأنّه‏أوصى بثلث ماله، فجرت به السنّة (٢٤٨).
براء بن معرور انصارى در مدينه و پيامبر خدا در مكّه بود و در آن‏هنگام او در حال احتضار قرار گرفت و در آن زمان حضرت پيامبرومسلمانان به طرف بيت‏المقدّس نمازمى خواندند براء وصيت كردكه رويش را به سمت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله قرار بدهند و هم‏چنين ثلث‏مالش را نيز وصيّت كرد و سنّت نيز بر همين جارى شد.


۷
آداب زيارت قبور

آداب زيارت قبور

١ - امام موسى بن جعفرعليه السلام فرمود :
إذا دخلت المقابر فطأ القبور، فمن كان مؤمناً استراح إلى ذلك، ومن‏كان منافقاً وجد ألمه (٢٤٩).
وقتى وارد قبرستان شدى، پا را روى قبرها بگذار پس كسى كه‏مؤمن باشد از اين عمل راحت مى‏شود و كسى كه منافق باشد، درد آن‏را احساس مى‏كند.
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : ستّة كرهها اللَّه لي فكرهتها للأئمّة من ذرّيتي‏ولتكرهها الأئمّة لأتباعهم، منه الضحك بين القبور والتطلّع في الدور (٢٥٠).
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : شش چيز را خداوند براى من نپسنديده‏و بد شمرده است كه من هم آنها را براى پيشوايانى از دودمان خودنمى‏پسندم و پيشوايان هم آنها را براى پيروان خود نبايد بپسندند. ازجمله آنهاست خنده در ميان قبرها و سر كشيدن از خانه‏ها (كنجكاوى‏درخانه‏هاى مردم. (
٣ - ابوموسى از پدرش نقل مى‏كند :
قال النبيّ‏صلى الله عليه وآله : عليكم بالسكينة، عليكم بالقصد في‏المشي‏بجنازتكم (٢٥١).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود : بر شماست كه با وقار باشيد و در هنگام‏حركت با جنازه، آهسته وبا اعتدال راه برويد.
٤ - سماعة بن مهران مى‏گويد كه از امام صادق‏عليه السلام پرسيد درباره‏زيارت قبور و ساختن مساجد در ميان آنها و امام فرمود :
أمّا زيارة القبور فلا بأس بها، ولا يبنى عندها مساجد (٢٥٢).
امّا زيارت قبور اشكال ندارد، ولى نزد قبور مساجد ساخته‏نشود.
٥ - عبدالرحمن بن سيابه مى‏گويد :
سمعت أبا عبداللَّه‏عليه السلام يقول : لا تكتموا موت ميّت من المؤمنين‏مات في غيبته لتعتدّ زوجته ويقسّم ميراثه (٢٥٣).
از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه مى‏گفت : مرگ مؤمنى را كه در حال‏غيبت (دور از خانواده خود) مرده است مخفى نكنيد تا همسر اوعدّه بگيرد و ميراث او تقسيم شود.

با اشخاص مصيبت‏دار چگونه رفتار كنيم؟

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
الأكل عند أهل المصيبة من عمل أهل الجاهلية، والسنّة البعث إليهم‏بالطعام، كما أمر به النبيّ‏صلى الله عليه وآله في آل جعفر بن أبي طالب لمّا جاء نعيه (٢٥٤).
غذا خوردن نزد اهل مصيبت، از اعمال اهل جاهليّت است‏وسنّت اين است كه غذا براى آنان فرستاده شود همانطور كه‏پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد خانواده جعفر بن ابيطالب در موقعى كه خبر مرگ‏او آمد چنين دستور داد.
٢ - عمر بن على بن الحسين مى‏گويد :
چون حسين بن على‏عليه السلام به شهادت رسيد، زنان بنى هاشم جامه‏سياه و درشت بر تن كردند و از سردى و گرمى شكايت نمى‏كردندوعلى بن الحسين‏عليه السلام براى آنان به جهت عزادارى، غذا آماده‏مى‏نمود. (٢٥٥)
٣ - زراره يا غير او مى‏گويد :
امام باقرعليه السلام براى عزادارى خود، هشت‏صد درهم وصيّت كرد، زيرا حضرت عزادارى را سنّت مى‏دانست چون پيامبر خداصلى الله عليه وآله‏فرمود : براى خانواده جعفر غذا تهيه كنيد، زيرا آنها مشغول عزادارى‏هستند. (٢٥٦)
٤ - عبداللَّه كاهلى مى‏گويد :
به امام ابوالحسن گفتم : زن من و زن ابن مارد به عزادارى‏هامى‏روند و من آنها را از اين كار منع مى‏كنم و زن من مى‏گويد : اگر اين‏عمل حرام است پس ما را از آن نهى كن تا ترك كنيم و اگر حرام نيست‏پس به چه دليل ما را از آن منع مى‏كنى؟ و اگر كسى از ما بميردهيچ‏كس نزد ما نخواهد آمد. امام در جواب فرمود : تو درباره حقوق‏از من سؤال مى‏كنى. پدرم، مادر من و امّ فروه را مى‏فرستاد تا حقوق‏اهل مدينه را ادا نمايند. (٢٥٧)
٥ - امام صادق‏عليه السلام از پدرانش، از پيامبر خداصلى الله عليه وآله در وصيّتش به‏حضرت على‏عليه السلام نقل مى‏كند :
ليس على النساء عيادة مريض، ولا اتّباع جنازة، ولا تقيم عندقبر (٢٥٨).
بر زنان عيادت بيمار و تشييع جنازه، لازم نيست و زن نبايد نزدقبرى بماند.
٦ - امام صادق‏عليه السلام مى‏گويد :
قال أمير المؤمنين‏عليه السلام : مُرُوا أهاليكم بالقول الحسن عند موتاكم، فإنّ فاطمة لمّا قبض أبوها أسعدتها بنات هاشم فقالت : اتركن التعداد، وعليكن بالدعاء (٢٥٩).
امير المؤمنين‏عليه السلام فرمود : خانواده‏هاى خود را دستور دهيد درنزد مردگان، سخن نيكو بگويند، زيرا فاطمه)س) وقتى كه پدرش‏رحلت كرد، دختران هاشم نزد او آمدند تا او را در امر عزادارى (كمك كنند، و او گفت : شمردن فضائل و مناقب مردگان را كناربگذاريد و بر شماست كه دعا كنيد.

آدابى كه مصيبت‏دار بايد رعايت كند

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ولد يقدّمه الرجل أفضل من سبعين ولداً يخلفهم بعده كلّهم قدركبوا الخير)الخيل) وجاهدوا فى سبيل اللَّه (٢٦٠).
فرزندى كه پيش از پدرش مى‏ميرد، بهتر از هفتاد فرزندى است‏كه بعد از او باقى مى‏مانند و همه آنان سوار بر اسب و در راه خدا جهادمى‏كنند.
٢ - جابر از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند :
دخل رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله على خديجة حيث مات القاسم ابنها وهي‏تبكي، فقال لها : ما يبكيك؟ فقالت : درّت دريرة فبكيت، فقال : ياخديجة امّا ترضين إذا كان يوم القيامة أن تجيئي إلى باب الجنة وهوقائم فيأخذك بيدك ويدخلك الجنة وينزلك أفضلها؟ وذلك لكلّ مؤمن، إنّ اللَّه عزّ وجلّ أحكم وأكرم من أن يسلب المؤمن ثمرة فؤاده ثمّ يعذّبه‏بعدها أبداً (٢٦١).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله بر خديجه وارد شد در زمانى كه قاسم پسر اوفوت كرده و او گريه مى‏كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : چه چيز تو را به گريه‏آورده است؟ خديجه گفت : از اندوه مرگ قاسم گريه مى‏كنم.پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : آيا راضى نيستى كه در روز قيامت، توبه دروازه‏بهشت بيايى و او (قاسم) در آنجا ايستاده باشد و دست تو را بگيردووارد بهشت كند و در بهترين جاى آن منزلت بدهد؟ اين حق هرمؤمن است زيرا خداوند حكيم‏تر و بزرگوارتر از آن است كه ميوه دل‏مؤمن را از او بگيرد و سپس بعد از آن هميشه او را عذاب دهد.
٣ - امام صادق‏عليه السلام مى‏گويد :
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : إذا قبض ولد المؤمن واللَّه أعلم بما قال العبد قال‏اللَّه تبارك وتعالى لملائكته : قبضتم ولد فلان؟ فيقولون : نعم ربّنا؟ قال : فيقول : فما قال عبدي؟ قالوا : حمدك واسترجع، فيقول اللَّه تبارك وتعالى : أخذتم ثمرة قلبه وقرّة عينه فحمدني واسترجع ابنوا له بيتاً في الجنّةوسموّه بيت الحمد (٢٦٢).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود : وقتى خداوند فرزند مؤمن را قبض روح‏كند، و خداوند داناتر است به آنچه بنده او مى‏گويد، خداوند به‏فرشتگان خود مى‏گويد : آيا فرزند فلانى را قبض روح كرديد؟ مى‏گويند : بلى پروردگارا! خداوند مى‏گويد : بنده من چه گفت؟ مى‏گويند : تو را سپاس گفت و كلمه استرجاع (اِنَّا للَّهِ واِنّا اِليهِ راجعون (بر زبان آورد. خداوند مى‏گويد : ميوه دل و نور چشم او را گرفتيدواومرا ستايش كرد و خواستار بازگشت به سوى من شد. پس پاداش‏او اين است كه خانه‏اى براى او در بهشت بنا كنيد و آن را خانه سپاس‏و ستايش (بيت‏الحمد) بناميد.

صبر در مصيبت

١ - امام باقرعليه السلام فرمود :
ما من عبد يصاب بمصيبة فيسترجع عند ذكر المصيبة ويصبر حين‏تفجأه إلّا غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه، وكلّما ذكر مصيبة فاسترجع عندذكره المصيبة غفر اللَّه له كلّ ذنب اكتسبه فيما بينهما (٢٦٣).
هيچ بنده‏اى نيست كه مصيبتى به او برسد و در هنگام يادآورى‏مصيبت، كلمه استرجاع بر زبان آورد و شكيبايى پيشه كند، مگر اينكه‏همه گناهان پيشين او را مى‏آمرزد و هر وقت كه دوباره آن مصيبت رايادآورى كند و استرجاع بر زبان آورد، خداوند هر گناهى را كه او درفاصله اين مدّت (بين زمان مصيبت و زمان يادآورى آن) مرتكب‏شده، مى‏بخشد.
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
عجبت للمرء المسلم لا يقضي اللَّه عزّ وجلّ له قضاءً إلّا كان خيراً له، إن قرض بالمقاريض كان خيراً له، وإن ملك مشارق الأرض ومغاربهاكان خيراً له (٢٦٤).
از كار انسان مسلمان در شگفتم، زيرا هيچ چيزى را خداوند براى‏او تقدير نمى‏كند مگر اينكه خيرى براى اوست، اگر با قيچى (يا تيغ (قطعه قطعه شود، خير اوست و اگر مالك مشرق و مغرب عالم شودهم خير اوست.
٣ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
رأس طاعة اللَّه الصبر والرضا عن اللَّه فيما أحبّ العبد أو كره، ولايرضى عبد عن اللَّه فيما أحبّ أو كره إلّا كان خيراً له فيما أحبّ أو كره (٢٦٥).
در رأس اطاعت از خداوند، شكيبايى و رضا از خداوند است درهمه آنچه بنده آن را دوست دارد يا از آن كراهت و نفرت دارد و هيچ‏بنده‏اى هم در آنچه دوست دارد يا كراهت، از خداوند راضى‏نمى‏شود مگر اينكه خير او هم در همان چيز است.
٤ - ابو حمزه ثمالى مى‏گويد :
قال أبو عبداللَّه‏عليه السلام : من ابتلي من المؤمنين ببلاء فصبر عليه كان له‏مثل أجر ألف شهيد (٢٦٦).
هر مؤمنى كه به مصيبتى مبتلا شود و در تحمّل آن شكيبايى پيشه‏نمايد، پاداش او مانند پاداش هزار شهيد است.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ اللَّه أنعم على قوم فلم يشكروا فصارت عليهم وبالاً وابتلى قوماًبالمصائب فصبروا فصارت عليهم نعمة (٢٦٧).
خداوند براى قومى نعمت بخشيد، امّا آنان شكر نكردند پس آن‏نعمت وبال جان آنان و تبديل به سختى گرديد، امّا قوم ديگرى را بامصيبت، آزمايش نمود و آنان شكيبائى كردند پس آن مصيبت براى‏آنان تبديل به نعمت گرديد.
٦ - عبدالرحمان بن حجّاج مى‏گويد : در نزد امام صادق‏عليه السلام از بلاومصيبت و آنچه از طرف خداوند به مؤمن اختصاص داده شده‏است، سخن به ميان آمد و او گفت :
سئل رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله من أشدّ الناس بلاءً في الدنيا؟ فقال : النبيّون، ثمّ الأمثل فالأمثل، ويبتلى المؤمن بعدُ على قدر إيمانه وحسن أعماله، فمن صحّ إيمانه وحسن عمله اشتدّ بلاؤه، ومن سخف إيمانه وضعف‏عمله قلّ بلاؤه (٢٦٨).
از پيامبر خداصلى الله عليه وآله سؤال شد كه در دنيا چه كسى از همه بيشترگرفتار بلا و رنج مى‏باشد؟ فرمود : پيامبران و سپس هر كس كه به آنان‏نزديكتر و شبيه‏تر است، و مؤمن هم به اندازه ايمان و اعمال نيك خودآزمايش مى‏شود. پس هر كس كه ايمان او سالم و عمل او نيكو باشد، رنج او بيشتر است و هر كس كه ايمانش سست و عملش اندك باشد، رنج او هم اندك است.
٧ - ابوبصير مى‏گويد : امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إنّ إسماعيل كان رسولاً نبيّاً سلّط اللَّه عليه قومه فقشّروا جلدة وجهه‏وفروة رأسه فأتاه رسول من عند ربّ العالمين فقال له : ربّك يقرؤك‏السلام ويقول : قد رأيت ما صنع بك وقد أمرني بطاعتك فمرني بماشئت فقال : يكون لى بالحسين‏عليه السلام اُسوة (٢٦٩).
اسماعيل پيامبر خدا بود كه مغلوب قومش قرار گرفت و آنان‏پوست صورت و سر او را كندَند. فرستاده‏اى از جانب خداوند نزد اوآمد و گفت : پروردگارت سلام مى‏رساند و مى‏گويد : من ديدم كه با توچه كردند و اكنون مرا مأمور ساخته است كه در فرمان تو باشم پس به‏هرچه خواهى فرمانم ده. پيامبر خدا گفت : در اين كار، حسين‏عليه السلام‏اسوه و الگوى من مى‏باشد.
٨ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا تبدي الشماتة لأخيك فيرحمه اللَّه ويصيّرها بك، وقال : من‏شمت بمصيبة نزلت بأخيه لم يخرج من الدنيا حتى يفتتن (٢٧٠).
به برادرت شماتت نكن كه خداوند او را مشمول رحمت خودمى‏گرداند و آن شماتت را به خودت برمى‏گرداند. و فرمود : كسى‏كه در مصيبتى كه بر برادرش وارد شده است او را شماتت كند، از دنيانخواهد رفت تا اينكه دچار فتنه و امتحان شود.
٩ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
من اُصيب بمصيبة فليذكر مصابه بالنبيّ‏صلى الله عليه وآله فإنّه من أعظم‏المصائب (٢٧١).
كسى كه گرفتار مصيبتى شود بايد مصيبت رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله را به‏يادآورد، زيرا آن بزرگترين مصيبتهاست.
١٠ - امام صادق‏عليه السلام در حديثى فرمود :
إنّ مَلَك الموت قال لرسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله : يا محمّد، إنّي أقبض روح ابن‏آدم فيجزع أهله فأقوم في ناحية من دارهم فأقول : ما هذا الجزع؟ فواللَّه ماتعجّلنا قبل أجله، وما كان لنا في قبضه من ذنب، فإن تحتسبوه وتصبرواتؤجروا، وإن تجزعوا تأثموا وتؤزروا (٢٧٢).
فرشته مرگ (عزرائيل) به رسول خداصلى الله عليه وآله گفت : اى محمّد! من‏روح فرزند آدم را قبض مى‏كنم و خانواده او بى‏تابى و داد و فريادمى‏كنند و من در گوشه‏اى از خانه آنان مى‏ايستم و مى‏گويم : اين‏بى‏تابى براى چيست؟ قسم به خدا ما قبل از اجل او در قبض روحش‏شتاب نكرده‏ايم و در گرفتن روح او هيچ گناهى نداريم، اگر شما درفقدان او شكيبايى كنيد پاداش داده خواهيد شد و اگر بى‏تابى كنيدگنهكار خواهيد شد.
١١ - زراره از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند :
من ضرب يده على فخذه عند مصيبة حبط أجره (٢٧٣).
كسى كه در مصيبتى، دست بر رانهايش بكوبد، اجر و پاداش اونابود خواهد شد.
١٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
ليس لأحد أن يحدّ أكثر من ثلاثة أيام إلّا المرأة على زوجها حتى‏تقضي عدّتها (٢٧٤).
براى هيچ‏كس روا نيست بيش از سه روز لباس عزا بر تن كند مگرزن در مرگ شوهرش تا زمانى كه عدّه او سپرى شود.
١٣ - جابر از امام باقرعليه السلام نقل مى‏كند :
قلت له : ما الجزع؟ قال : أشدّ الجزع الصراخ بالويل والعويل ولطم‏الوجه والصدر وجزّ الشعر من النواصي، ومن أقام النواحة فقد ترك‏الصبر وأخذ في غير طريقه (٢٧٥).
از امام پرسيدم كه جزع و بى‏تابى در مصيبت چيست؟ در جواب‏فرمود : بالاترين و شديدترين مرحله بى‏تابى، فرياد زدن، واى اوى‏كردن، شيون و گريه كردن و به سينه و صورت زدن و موهاى پيشانى‏كندن است و كسى كه شيون و نوحه بر پا نمايد، شكيبايى را رها كرده‏و راه ديگر سير نموده است.
١٤ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
لا ينبغي الصياح على الميّت ولا تشقّ الثياب (٢٧٦).
شايسته نيست در مرگ كسى فرياد زده شود و جامه پاره گردد.
١٥ - قتيبه اعشى مى‏گويد :
نزد امام صادق‏عليه السلام رفتم تا از پسر او عيادت كنم. امام را دردروازه منزل ديدم كه بسيار غمگين و اندوهگين بود پس گفتم : فدايت گردم حال كودك شما چگونه است؟ فرمود : قسم به خدا به‏همان حال است (يعنى حال او خوب نيست). سپس آن حضرت واردمنزل شد و ساعتى درنگ كرد و بعد خارج گرديد، در حاليكه‏چهره‏اش نورانى و روشن بود و آن حالت غم و اندوه و دگرگونى ديده‏نمى‏شد. پس من به اين خيال افتادم كه حتماً حال كودك خوب شده‏است و گفتم : فدايت گردم، حال كودك چگونه است؟ فرمود : او به‏راه خود رفت. پس گفتم : فدايت گردم، وقتى كودك زنده بود شماغمگين و ناراحت بوديد و اكنون كه او فوت كرده است، حال شماتغيير كرده است اين چه رمزى دارد؟ فرمود : ما اهل بيت قبل ازمصيبت، ناراحتى و بى‏تابى مى‏كنيم، امّا وقتى كه تقدير خداوند به‏وقوع پيوست ما تسليم او هستيم و به قضا و قدر او راضى و خوشنودمى‏باشيم. (٢٧٧)
١٦ - مهران بن محمّد مى‏گويد : از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه‏مى‏گفت :
إنّ الميّت إذا مات بعث اللَّه ملكاً إلى أوجع أهله فمسح على قلبه‏فأنساه لوعة الحزن، ولولا ذلك لم تعمر الدنيا (٢٧٨).
وقتى كسى بميرد خداوند فرشته‏اى را به سوى درد رسيده‏ترين‏فرد خانواده او مى‏فرستد كه بر قلب او مسح كشد و بدين ترتيب سوزو گداز مصيبت را از دل او فراموش مى‏گرداند و اگر چنين نباشد دنياآباد و پا برجا نمى‏ماند.

اشك ريختن در مصيبت

١ - امام‏عليه السلام فرمود :
من خاف على نفسه من وَجْدٍ بمصيبة فليفض من دموعه فإنّه‏يسكن عنه (٢٧٩).
كسى كه از هيجان مصيبت بر جان (و عقل) خود بترسد پس‏اشك بريزد و گريه كند، زيرا اشك ريختن، دل را تسكين مى‏بخشد واز سوز و گداز آن مى‏كاهد.
٢ - امام‏عليه السلام فرمود :
إنّ رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله حين جائته وفاة جعفر بن أبي طالب وزيد بن‏حارثة كان إذا دخل بيته كثر بكاؤه عليهما جدّاً، ويقول : كانا يحدّثاني‏ويؤنساني فذهبا جميعاً (٢٨٠).
پيامبر خدا وقتى كه خبر درگذشت جعفر بن ابيطالب و زيد بن‏حارثه را شنيد، هر زمان كه وارد خانه خودمى شد، بسيار در فراق آن‏دو مى‏گريست و مى‏گفت : آن دو هم سخن و مونس من بودند و هر دورفتند.
٣ - محمّد بن على بن الحسين فرمود :
موقعى كه رسول خداصلى الله عليه وآله از جنگ احد به مدينه بازگشت، ديداز هر خانه‏اى كه شهيد داشت، صداى نوحه و گريه بلند است، امّا ازخانه عموى خود حمزه صدايى را نشنيد، پس فرمود : ولى حمزه‏گريه كننده ندارد! و از اين رو اهالى مدينه تصميم گرفتند كه بر هيچ‏ميّتى گريه و نوحه نكنند مگر اينكه از حمزه آغاز كنند و براى او نوحه‏سر دهند و بگريند و آنان تا امروز بر همين حالتند. (٢٨١)
٤ - عبداللَّه بن بكير رجانى مى‏گويد :
من در نزد امام صادق‏عليه السلام از ابوالخطّاب و كشته شدن او ياد كردم‏پس قلبم رقّت پيدا كرد و گريستم. امام‏عليه السلام فرمود : آيا در فقدان اوناراحت و غمگين هستى؟ گفتم : نه ولى از شما شنيدم كه مى‏گفتى : على‏عليه السلام اصحاب نهروان (خوارج) را كشت و اصحاب على‏عليه السلام‏براى آنان گريه مى‏كردند پس على‏عليه السلام فرمود : آيا براى آنان غمگين‏شده‏ايد؟ گفتند : نه، ولى آن الفتى را كه ميان ما بود به ياد آورديم‏واينكه آنان گرفتار چه سرنوشتى شدند، و لذا دل ما براى آنان‏سوخت. حضرت فرمود : اشكال ندارد. (٢٨٢)

گواهى دادن براى ميّت

١ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا مات المؤمن فحضر جنازته أربعون رجلاً من المؤمنين فقالوا : اللّهمّ إنّا لا نعلم منه إلّا خيراً وأنت أعلم به منّا، قال اللَّه تبارك وتعالى : قدأجزت شهادتكم وغفرت له ما علمت ممّا لا تعلمون (٢٨٣).
وقتى كه مؤمن بميرد و چهل مرد از مؤمنان بر جنازه او حاضرشوند و بگويند : اللّهمّ إنّا لا نعلم منه إلّا خيراً وأنت أعلم به منّا.خداوند متعال در جواب آنان مى‏گويد : شهادت و گواهى شما را براى‏ميّت پذيرفتم و آن گناهان را از او كه شما نمى‏دانيد و من مى‏دانم‏آمرزيدم.

رفتار با يتيم

١ - امام على‏عليه السلام فرمود :
ما من عبد يمسح يده على رأس يتيم ترحّماً له إلّا أعطاه اللَّه عزّ وجلّ‏لكلّ شعرة نوراً يوم القيامة (٢٨٤).
هيچ بنده‏اى نيست كه از باب ترحّم، دستش را بر سر يتيمى‏بكشد، مگر اينكه خداوند در روز قيامت در برابر هر تار موى سر يتيم‏نورى براى او مى‏بخشد.
٢ - پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود :
من أنكر منكم قساوة قلبه فليُدنِ يتيماً فيلاطفه وليمسح رأسه، يلين‏قلبه بإذن اللَّه عزّ وجلّ، فإنّ لليتيم حقّاً (٢٨٥).
كسى كه بخواهد با قساوت قلب خود مبارزه كند، بايد يتيمى رانزديك خود بنشاند، با او ملاطفت و مهربانى كند، دست بر سرش‏بكشد و بدين ترتيب قلب او به اجازه خداوند متعال، نرم مى‏شود، زيرا براى يتيم حقّى است.
تفصيل احكام :
١ - دفن كردن ميّت مسلمان واجب كفايى است. پس بايد جسدمسلمان زير خاك شود به گونه‏اى كه از درندگان محفوظ باشدومردم هم از بوى آن در امان باشند و از اين رو، گذاشتن جسد درميان تابوت يا ديوار بدون اينكه زير خاك شده باشد كفايت‏نمى‏كند مگر در هنگام ضرورت.
٢ - ميّت در قبر بر پهلوى راستش گذاشته مى‏شود به گونه‏اى كه‏صورتش به سمت قبله باشد و هم‏چنين اگر عضوى از بدن دفن‏شود هم در صورت امكان بايد به ترتيب مذكور گذاشته شود.
٣ - كسى كه در كشتى بميرد بايد نگهدارى شود تا به خشكى برسدواگر امكان نداشته باشد بايد در جعبه يا صندوقى گذاشته شده‏وبه دريا انداخته شود ويا با سنگ و آهنى بسته گردد تا سنگين‏شود و به دريا انداخته شود و احتياط مستحب آن است كه درهنگام انداختن به دريا، روى ميّت به طرف قبله باشد.
٤ - واجب در دفن، تحقّق دفن است هر چند بدون قصد تقرّب‏صورت گرفته باشد پس اگر دستگاهى به حفر زمين بپردازد و ميّت‏را در آن بگذارد كفايت مى‏كند ولى دفن ميّت موكول به ولىّ‏اوست و براى هيچ‏كس جايز نيست كه بدون اذن ولىّ اقدام به دفن‏نمايد.
٥ - كودك متولّد از پدر يا مادر مسلمان بنابر قول اقوى بايد به روش‏اسلامى دفن شود.
٦ - هتك حرمت مؤمن به واسطه دفن كردن او در محل جمع‏آورى‏زباله يا چاه، جائز نيست و همچنين اگر دفن او در قبرستانهاى غيرمسلمانان موجب هتك او شود، جائز نيست.
٧ - در مكان غصبى، دفن جائز نيست و هم‏چنين در قبر ديگرى كه‏مندرس و متلاشى نشده است و در زمين موقوفه‏اى كه ولىّ آن‏اجازه نداده باشد و در محل‏هاى موقوفه‏اى كه براى اين منظوروقف نشده مانند مساجد و مدارس و در مراكز عمومى‏اى كه بادفن ميّت منافات دارد مانند راههاى عمومى كه دفن كردن در آنهاباعث خرابى آنها مى‏شود، دفن كردن جائز نيست.
٨ - قسمتهايى كه از جسد ميّت جدا شده است بايد با خودميّت دفن‏شود حتى موى و دندان كه بايد با ميّت در كفنش گذاشته شود، امّاقسمتهايى كه از بدن شخص زنده جدا شده باشد مانند ناخن ودندان و موى، دفن آنها واجب نيست بلكه مستحب است.
٩ - اگر جنين در شكم مادرش بميرد، با هر وسيله‏اى كه مناسب بااحترام ميّت باشد، بايد بيرون گردد و اگر مادر بميرد و در شكم اوجنين زنده باشد بازهم بايد بيرون شود هر چند با شكافتن شكم‏مادر و بخيه زدن آن پيش از دفن.
١٠ - در رواياتى كه از نظر شما گذشت، مجموعه‏اى از آداب دفن‏وبعد از دفن ذكر شد كه شايسته است مؤمنين به آنها تعبّد و التزام‏داشته باشند و در مقام عمل رعايت نمايند.

ى - احكام قبور

احاديث شريف :
جعفى مى‏گويد : نزد امام باقرعليه السلام بودم كه نامه‏اى از هشام بن‏عبدالملك به او رسيد درباره مردى كه قبر زنى را نبش كرده، لباسهاى‏او را ربوده و با او عمل جماع انجام داده است. هشام نوشته بود كه‏مردم در اين جا در باره او اختلاف كرده‏اند : عدّه‏اى مى‏گويند : او رابكشيد و عدّه‏اى مى‏گويند : او را بسوزانيد. امام در جواب نوشت كه :
إنّ حرمة الميّت كحرمة الحيّ، حدّه أن تقطع يده لنبشه وسلبه‏الثياب، ويقام عليه الحدّ في الزنا، إن احصن رُجِم، وإن لم يكن احصن‏جلد مائة (٢٨٦).
حرمت و احترام ميّت مانند حرمت شخص زنده است. حدّآن شخص اين است كه بخاطر نبش قبر و ربودن جامه‏ها، دستش‏بريده شود و بخاطر زنا، حدّ زنا جارى شود، اگر محصن است رجم‏وسنگسار شود و اگر غير محصن است، صدتا زيانه زده شود.
تفصيل احكام :
١ - هتك حرمت ميّت جائز نيست، زيرا حرمت ميّت مؤمن مانندحرمت زنده او است. فقهاى بزرگوار ما فتوا داده‏اند كه نبش قبرميّت حرام است يا بدين جهت كه هتك صاحب قبر حرام است يابدين دليل كه فلسفه و حكمت دفن اقتضا مى‏كند كه قبر نبش‏نشود، زيرا حكمت دفن اين است كه تغييرات و دگرگونى‏هايى كه‏براى انسان بعد از مرگ پيش مى‏آيد، مفخى بماند و از پخش شدن‏بوى بد جلوگيرى شود و اگر نبش قبر جائز باشد، اين حكمت‏منتفى مى‏شود.
٢ - برخى علما از حرمت نبش استثنا كرده‏اند اگر اداى حقّى توقّف برنبش داشته باشد مانند اينكه ميّت در زمين غصبى دفن شده‏باشد، و يا در كفن غصبى كفن شده باشد و يا اينكه اثبات جرمى بررؤيت جسد دفن شده توقّف داشته باشد و يا اثبات حق شخص‏ديگرى بر ديدن جسد متوقّف باشد.
امّا اين نوع حقوق، در صورتى مقتضى جواز نبش است كه‏واقعاً مهمتر از حرمت ميّت باشد ولى اگر به عنوان مثال قيمت‏كفن يا زمين يا آن حق مورد اختلاف بسيار ناچيز باشد، اصل قسطو عدالت و اصل لا ضرر ولا ضرار و حكم حرمت نبش، ايجاب‏مى‏كند كه حق صاحب حق به طريقه ديگرى ادا شود هر چند اوراضى هم نباشد، زيرا رضايت او در صورتى شرط است كه‏ضررى به ميّت نزند و نبش، موجب ستم بر ميّت و هتك حرمت‏او نگردد واللَّه العالم.
٣ - بايد مورد ديگرى هم از حرمت نبش استثنا شود و آن اينكه اداى‏يك حق عمومى متوقّف بر نبش باشد مانند اينكه عبور و مروروامر ترافيك به گونه‏اى اختلال پيدا كند كه موجب ضرر و زيان‏مردم شود و تنها راه حل هم اين باشد كه خيابانى از روى گورستان‏كشيده شود به اين ترتيب كه اگر اجساد را بعد از نبش قبر از آنجا به‏جاى ديگر نقل بدهند، ضرر رفع مى‏گردد. در اين صورت بعيدنيست كه نبش قبر جائز باشد اگر رفع ضرر مهمتر از حرمت اموات‏بوده و از طريق ديگر امكان نداشته باشد.
٤ - در جايى كه ميّت بدون غسل يا كفن، دفن شده باشد، نبش قبر راجائز دانسته‏اند و اين در صورتى است كه موجب ضرر براى كسى‏نباشد، امّا اگر بطور مثال پس از چندين روز متوجّه شوند كه بدون‏غسل يا كفن، دفن گرديده و نبش قبر هم باعث بروز و شيوع‏بيمارى گردد، و يا اينكه بخاطر متغيّر شدن جسد، موجب هتك‏حرمت او شود، نبش قبر جائز نخواهد بود، امّا اگر ميّت بدون‏نماز دفن شده باشد بر روى قبر او بايد نمازگزارده شود.
٥ - گفته‏اند جائز است كه ميّت در تابوتى گذاشته شود و تابوت دفن‏گردد تا اگر بعداً بخواهند جسد را به سرزمين مقدّسى نقل دهند، تابوت را بدون نياز به نبش قبر انتقال دهند ولى بهتر و احوط ترك‏اين عمل است، زيرا مسلتزم يكى از دو محذور مى‏باشد چون يابه مسأله دفن اخلال شده است اگر گذاشتن در تابوت دفن‏محسوب نگردد و يا اينكه اگر دفن محسوب شود، نبش بعد ازدفن صورت گرفته است كه حرام مى‏باشد.
٦ - هم‏چنين گفته‏اند : جائز است همه قبر نقل داده شود مانند اينكه‏امروزه چند متر مربع از اطراف قبر را يكجا انتقال مى‏دهند تا قبروآنچه در آن است، همگى يكجا در محل ديگر منتقل شود. اين‏عمل هم در مورد ضرورت جائز است مانند خوف از سيل ياتوسعه يك ساختمان ضرورى يا افتتاح يك راه و خيابان مورد نيازو مانند آن.
٧ - اگر باقى ماندن قبر در يك محل موجب هتك ميّت شود مثل اينكه‏معلوم گردد ميّت در چاه فاضلاب دفن شده و يا اينكه قبر او درمسير يك راه عمومى قرار گرفته كه شايسته شخصى مانند اونيست، اقوى اين است كه نبش قبر به منظور انتقال جائز است‏وبهتر اين است كه در صورت امكان، انتقال به گونه‏اى صورت‏گيرد كه از نبش اجتناب شود.
٨ - وصيت كردن خودميّت به نبش بنابر اقوى نافذ نيست، زيراحرمت نبش تنها از جهت هتك حرمت ميّت نيست تا با وصيّت‏خود او جائز شود.
٩ - اگر قبر به گونه‏اى مندرس و از بين برود كه ديگر، قبر ناميده نشودمگر به عنوان مجاز، خراب كردن آثار آن جائز است مگر اينكه به‏آن آثار، يك مصلحت شرعى تعلّق گرفته باشد مثل اينكه محل‏احترام مؤمنين و مركز عبادات و نمازها و دعاهاى آنان باشد مانندقبور اوليا و بندگان صالح خداكه خراب كردن آنها جائز نيست.

ك - غسل مسّ ميّت‏

احاديث شريف :
١ - محمّد بن مسلم از يكى از دو امام‏عليهما السلام نقل مى‏كند :
قلت : الرجل يغمض الميّت أعليه غسل؟ قال : إذا مسّه بحرارته فلا، ولكن إذا مسّه بعد ما يبرد فليغتسل، قلت : فالذي يغسّله يغتسل؟ قال : نعم، قلت : فيغسّله ثمّ يلبسه أكفانه قبل أن يغتسل؟ قال : يغسّله ثمّ يغسل‏يديه من العائق، ثمّ يلبسه أكفانه ثمّ يغتسل، قلت : فمن حمله عليه غسل؟ قال : لا، قلت : فمن أدخله القبر عليه الوضوء؟ قال : لا، إلّا أن يتوضّأ من‏تراب القبر إن شاء (٢٨٧).
گفتم : كسى كه چشمان ميّت را ببندد آيا بر او غسل مسّ ميّت‏واجب است؟ فرمود : اگر هنوز بدن ميّت گرم بوده و مسّ كرده باشد، غسل ندارد ولى اگر بعد از سرد شدن بدن ميّت، مسّ كرده باشد، غسل دارد. گفتم : آيا كسى كه ميّت را غسل مى‏دهد بايد غسل كند؟ فرمود : بلى. گفتم : او ميّت راغسل بدهد و سپس قبل از آنكه خود، غسل كند، ميّت را كفن نمايد؟ فرمود : ميّت را غُسل بدهد، بعددستهايش را از نشانه بشويد، سپس كفن كند و بعد غسل نمايد.گفتم : آيا كسى كه ميّت را حمل كرده بايد غسل كند؟ فرمود : نه.گفتم : آيا بر كسى كه ميّت را وارد قبر كرده وضو واجب است؟ فرمود : نه، مگر اينكه بخواهد از خاك قبر وضو بگيرد (يعنى تيمّم كند).
٢ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
من غسَّل ميّتاً وكفّنه اغتسل غسل الجنابة (٢٨٨)
كسى كه ميّت را غسل دهد و كفن كند، بايد مانند غسل جنابت‏غسل نمايد.
٣ - حسن بن عبيد مى‏گويد :
به امام صادق‏عليه السلام نوشتم : آيا امير المؤمنين‏عليه السلام وقتى كه پيامبرخداصلى الله عليه وآله را پس از مرگش غسل داد، غسل كرد؟ جواب داد : پيامبرخداصلى الله عليه وآله طاهر و مطهّر است ولى امير المؤمنين‏عليه السلام غسل كرد و سنّت‏هم بر همين جارى شده است. (٢٨٩)
٤ - امام رضاعليه السلام فرمود :
إنّما اُمرَ مَن يُغسِّل الميّت بالغسل لعلّة الطهارة ممّا أصابه من نضح‏الميّت؛ لأنّ الميّت إذا خرج منه الروح بقي منه أكثر آفته (٢٩٠).
اينكه دستور داده شده كسى كه ميّت را غسل مى‏دهد بايد غسل‏كند، به جهت پاك شدن از تراوشات ميّت است، زيرا وقتى روح ازبدن ميّت خارج شد، اكثر آفات و آلودگيهاى آن مى‏ماند.
٥ - امام صادق‏عليه السلام فرمود :
إذا قطع من الرجل قطعة فهي ميتة، فإذا مسّه إنسان فكلّ ما كان فيه‏عظم فقد وجب على من يمسّه الغسل، فإن لم يكن فيه عظم فلا غسل‏عليه (٢٩١).
اگر عضوى از بدن كسى قطع شود، مُرده محسوب مى‏شود واگراستخوان داشته باشد، و كسى آن را مسّ كند غسل بر او واجب‏مى‏شود و اگر استخوان نداشته باشد، بر مسّ كننده غسل نيست.
٦ - امام رضاعليه السلام فرمود :
إنّما لم يجب الغسل على من مسّ شيئاً من الأموات غير الإنسان‏كالطيور والبهائم والسباع وغير ذلك؛ لأنّ هذه الأشياء كلّها ملبسة ريشاًوصوفاً وشعراً ووبراً، وهذا كلّه ذكي لا يموت، وإنّما يماسّ منه الشي‏ءالذي هو ذكي من الحيّ والميّت (٢٩٢).
اينكه اگر انسان، مرده‏اى غير از انسان مانند پرندگان و چهارپايان‏و درندگان و غيره را مسّ كند غسل ندارد بدان جهت است كه آنهاپوشيده از پر و پشم و مو و كرك هستند و اين چيزها پاك بوده و مرده‏محسوب نمى‏شود و تماس با چيزى حاصل مى‏شود كه آن پاك است‏از زنده و مرده.
تفصيل احكام :
١ - سنّت شرعى بر اين جارى شده است كه كسى كه جسد ميّت رابعد از سرد شدن بدن و قبل از اتمام غسلهاى سه‏گانه مسّ كند، بايد غسل نمايد. امّا اگر ميّت را بجاى غسل، تيمّم داده باشنداحتياط اين است كه در صورت مسّ، غسل ترك نشود، چه ميّت‏مسلمان باشد يا كافر، بزرگ باشد يا صغير حتى سقط در صورتى‏كه عرفاً انسان گفته شود.
٢ - اگر موى شخص زنده با مو يا بدن ميّت تماس حاصل كند يا اينكه‏دست شخص زنده به موى ميّت برسد، غسل ندارد، مگر اينكه‏مردم آن را مسّ ميّت بشمارند مانند اينكه دستش را روى سر ميّت‏يا صورت يا دست او كه مو دارد بگذارد، زيرا عرف چنين حالتى‏را مسّ ميّت مى‏شمارد. امّا تماس با استخوان و ناخن و دندان‏ميّت، بنابر احوط غسل دارد زيرا مسّ ميّت ناميده مى‏شود.
٣ - عضوى كه از بدن ميّت جدا شده است اگر استخوان داشته باشد، مسّ آن موجب غسل مى‏شود. امّا در حديثى وارد شده و آمده‏است كه مسّ استخوان بدون گوشت كه يك سال يا بيشتر بعد ازوفات ميّت بر آن گذشته باشد، غسل ندارد.
٤ - در موردى كه شك كند آيا موجب مسّ ميّت شده است يا نه، حكم به برائت مى‏شود و غسل واجب نيست و هم‏چنين است اگرشك كنى كه آيا قبل از وفاتش او را لمس كرده‏اى يا بعد از آن يا ازپشت ساتر (پوشاننده) يا اينكه جسد را مسّ كرده‏اى يا موى اورا، غسل بر تو واجب نيست؛ آرى! اگر ندانى ميّتى را كه جسدش‏را مسّ كرده‏اى غسل داده شده بوده يا نه، غسل مسّ ميّت بر توواجب است.
٥ - اگر كودكى، ميّت را مسّ كند، بعد از بلوغ بايد غسل مسّ ميّت راانجام دهد، و گفته‏اند كه اگر مميّز باشد، غسلش مانند سايرعباداتش صحيح است و احوط اين است كه ولىّ او به نيابت از اونيّت كند و سپس اگر مميّز نيست او را غسل دهد و همچنين است‏حكم مجنون.
٦ - كسى كه بر او غسل مسّ ميّت واجب شده است، نماز او و سائرعباداتى كه توقّف بر طهارت دارد، صحيح نيست مگر بعد ازانجام دادن غسل. امّا وضو بنابر اقوى بر او واجب نيست.
٧ - براى كسى كه اين غسل بر او واجب است، بنابر اقوى جائز است‏كه وارد مساجد شود و سوره‏هاى سجده را بخواند ولى احوط آن‏است كه ترك كند آن چيزهايى را كه ترك آنها بر جنب و حائض‏واجب است.



پي نوشت ها
(1) سوره واقعه، آيات 83 - 87.
(2) سوره جمعه، آيه 8.
(3) سوره فجرآيه 14.
(4) سوره فجر، آيات 27 - 30.
(5) سوره فجر، آيات 17 - 23.
(6) سوره نساء، آيات 17 - 18.
(7) سوره مائده، آيه 39.
(8) سوره توبه، آيه 5.
(9) سوره بقره، آيه 160.
(10) سوره نساء، آيه 146.
(11) سوره توبه، آيه 117.
(12) سوره بقره، آيه 37.
(13) سوره قصص، آيه 67.
(14) مستدرك الوسائل، ج‏12، ص‏112، حديث ‏10.
(15) همان، ص‏116، باب ‏82، حديث ‏3.
(16) همان، ص‏117، باب ‏83، حديث ‏2.
(17) مستدرك الوسائل، ص‏119، باب ‏85، حديث ‏2.
(18) همان، ص‏123، باب ‏85، حديث ‏12.
(19) همان، 124، باب ‏85، حديث ‏17.
(20) همان، ج‏12، ص‏126، باب ‏86، حديث ‏6.
(21) همان، ص‏130، باب ‏87، حديث ‏2.
(22) همان، ص‏137، باب ‏87، حديث ‏7.
(23) وسائل الشيعه، ج‏2، ص‏621، حديث ‏2.
(24) همان، ص‏622، حديث ‏5.
(25) همان، حديث ‏6.
(26) همان، ص‏623، حديث ‏11.
(27) همان، حديث ‏12.
(28) همان ص‏625، حديث ‏22.
(29) همان، ص‏626، باب ‏2، حديث ‏1.
(30) همان، ص‏627، باب ‏3، حديث ‏1.
(31) همان، ص‏628، حديث ‏9.
(32) همان، ص‏629، باب ‏4، حديث ‏1.
(33) همان، ص‏630، حديث ‏5.
(34) همان، حديث ‏7.
(35) همان، ص‏631، باب ‏5 حديث ‏3.
(36) همان، باب ‏6، حديث ‏2.
(37) همان، ص‏632، باب ‏7، حديث ‏1.
(38) همان، ص‏633، باب ‏9، حديث ‏1.
(39) وسايل الشيعه، ص‏634، باب ‏10، از ابواب احتضار حديث ‏4.
(40) همان، ص‏635، حديث ‏8.
(41) همان، ص‏635، حديث ‏10.
(42) همان، ص‏636، باب ‏11، حديث ‏1.
(43) همان، ص‏637، باب ‏12، حديث ‏2.
(44) همان، ص‏638، باب ‏13، حديث ‏1.
(45) همان، ص‏639، باب ‏14، حديث ‏1.
(46) همان، ص‏640، باب ‏14، حديث ‏7.
(47) سوره اسراء، آيه 82.
(48) وسائل الشيعه، ص‏642، باب ‏15، حديث ‏3.
(49) همان، ص‏643، باب ‏17، حديث ‏1.
(50) همان، ص‏643، باب ‏18، حديث ‏1.
(51) همان، ص‏646، باب ‏20، حديث ‏5.
(52) همان، ص‏647، باب ‏21، حديث ‏2.
(53) همان، ص‏648، حديث ‏7.
(54) همان، ص‏648، باب ‏22، حديث ‏4.
(55) وسايل الشيعه، ص‏644، باب ‏19، حديث ‏2.
(56) همان، ص‏648، باب ‏23، حديث ‏1.
(57) همان، ص‏650، حديث ‏7.
(58) همان، ص‏651، باب ‏24، حديث ‏2.
(59) همان، حديث ‏5.
(60) همان، ص 657، باب ‏29، حديث ‏1.
(61) همان، ص‏658، باب ‏30، حديث ‏1.
(62) همان، ص‏658، باب ‏31، حديث ‏1.
(63) همان، ص‏659، باب ‏32، حديث ‏1.
(64) همان، ص‏660، باب ‏33، حديث ‏1.
(65) وسائل الشيعه، ص‏661، باب ‏35، حديث ‏1.
(66) همان ص‏662، حديث ‏5.
(67) همان، ص‏663، باب ‏36، حديث ‏3.
(68) همان، ص‏665، باب ‏37، حديث ‏2.
(69) همان، ص‏667، باب ‏38، حديث ‏3.
(70) همان، ص‏668، باب ‏39، حديث ‏3.
(71) همان، ص‏670، باب ‏40، حديث ‏6.
(72) همان، باب ‏41، حديث ‏1.
(73) همان، ص‏671، باب ‏42، حديث ‏2.
(74) همان، باب ‏43، حديث ‏1.
(75) همان، ص‏672، باب ‏44، حديث ‏1.
(76) همان، ص‏673، باب ‏45، حديث ‏1.
(77) همان، باب ‏46، حديث ‏2.
(78) وسايل الشيعه، ص‏678، باب ‏1، از ابواب غسل ميت، حديث ‏1.
(79) همان، ص‏698، باب ‏14، حديث ‏3.
(80) همان، ص‏704، باب ‏18، حديث ‏3.
(81) همان، ص‏696، باب ‏12، حديث ‏4.
(82) همان، حديث ‏5.
(83) همان، ص‏708، باب ‏21، حديث ‏1.
(84) همان، حديث ‏2.
(85) همان، ص‏712، باب ‏23، حديث ‏1.
(86) همان، ص‏713، باب ‏24، حديث ‏1.
(87) همان، ص‏715، حديث ‏9.
(88) همان، ص‏718، باب ‏26، حديث ‏1.
(89) همان، ص‏704، باب ‏19، حديث ‏1.
(90) همان، ص‏711، باب ‏22، حديث ‏5.
(91) وسايل الشيعه، ص‏698، باب ‏14، از ابواب غسل ميت، حديث ‏1.
(92) همان، ص‏701، باب ‏14، حديث ‏10.
(93) همان، باب 15، حديث ‏1.
(94) همان، ص‏702، باب ‏16، حديث ‏1.
(95) همان، ص‏703، باب ‏17، حديث ‏1.
(96) همان، ص‏817، باب ‏38، از ابواب نماز جنازه، حديث ‏12.
(97) همان، ص‏696، باب ‏13 از ابواب غسل ميت، حديث ‏2.
(98) همان، ص‏703 - 702، باب ‏16، حديث ‏3.
(99) وسايل الشيعه، ص‏678، باب ‏1 از ابواب غسل ميت، حديث ‏1.
(100) همان، ص‏679، باب ‏1، حديث ‏3.
(101) همان، ص‏680، باب ‏2، حديث ‏3.
(102) همان، ص‏685، باب ‏3، حديث ‏2.
(103) همان، ص‏688، باب ‏5، حديث ‏1.
(104) همان، ص‏689، باب ‏6، حديث ‏2.
(105) گياهى است داراى شاخه‏هاى باريك و برگهاى ريز و ساقه ستبر كه در شوره‏زارها مى‏رويد. (فرهنگ عميد(
(106) همان، ص‏690، باب ‏7، حديث ‏1.
(107) همان، ص‏691، باب ‏8، حديث ‏1.
(108) همان، ص‏692، باب ‏8، حديث ‏2.
(109) همان، 692، باب ‏9، حديث ‏1.
(110) همان، ص‏693، باب ‏10، حديث ‏1.
(111) همان، ص‏694، باب ‏11، حديث ‏1.
(112) همان، ص‏695، باب ‏12، حديث ‏1.
(113) همان، ص‏697، باب ‏13، حديث ‏7.
(114) همان، ص‏696، باب ‏13، حديث ‏2.
(115) همان، ص‏703 - 702، باب ‏16، حديث ‏3.
(116) وسايل الشيعه، ص‏682، باب ‏2 از ابواب غسل ميت، حديث ‏6.
(117) همان، ص‏721، باب ‏31، حديث ‏2.
(118) همان، ص‏723، باب ‏32، حديث ‏2.
(119) همان، حديث ‏3.
(120) همان، ص‏720، باب ‏29، حديث ‏1.
(121) همان، ص‏20، باب ‏30، حديث ‏1.
(122) همان، ص‏724، باب ‏33، حديث ‏1.
(123) وسايل الشيعه، ص 725، باب ‏1 از ابواب تكفين، حديث ‏1.
(124) همان، ص‏726، باب ‏2، حديث ‏3.
(125) همان، ص‏728، باب ‏2، حديث ‏12.
(126) همان، ص‏728، باب ‏2، حديث ‏13.
(127) همان، ص‏752، باب ‏23، حديث ‏1.
(128) همان، ص‏759، باب ‏32، حديث ‏1.
(129) همان، ص‏759، باب ‏33، حديث ‏1.
(130) همان، ص‏732، باب ‏4، حديث ‏1.
(131) همان، ص‏734، باب ‏6، حديث ‏5.
(132) همان، ص‏734، باب ‏6، حديث ‏6.
(133) همان، ص‏743، باب ‏13، حديث ‏1.
(134) همان، ص‏745، باب ‏14، حديث ‏4.
(135) همان، ص‏749، باب ‏18، حديث ‏3.
(136) همان، ص‏758، باب ‏30، حديث ‏1.
(137) همان، ص‏760، باب ‏34، حديث ‏1.
(138) همان، ص‏760، باب ‏35، حديث ‏1.
(139) همان، ص‏761، ب‏36، حديث ‏2.
(140) نوعى پارچه (پارچه نرم و لطيف). (فرهنگ عميد(
(141) وسايل الشيعه، ص‏730، باب ‏3 از ابواب تكفين، حديث ‏1.
(142) همان، حديث ‏2.
(143) همان، ص‏742، باب ‏12، حديث ‏1.
(144) همان، ص‏747، باب ‏16، حديث ‏1.
(145) همان، ص‏744، باب ‏14، حديث ‏1.
(146) همان، ص‏748، باب ‏17، حديث ‏1.
(147) همان، ص‏736، باب ‏7، حديث ‏1.
(148) همان، ص‏739، باب ‏8، حديث ‏1.
(149) همان، ص‏740، باب ‏10، حديث ‏2.
(150) همان، ص‏741، باب ‏11، حديث ‏1.
(151) همان، ص‏741، حديث ‏6.
(152) همان، ص‏660، باب 34 از ابواب احتضار، حديث ‏1.
(153) همان، ص‏820، باب ‏2 از ابواب دفن، حديث ‏1.
(154) همان، حديث ‏2.
(155) همان، حديث ‏4.
(156) همان، ص‏822، باب ‏3 از ابواب دفن، حديث ‏1.
(157) همان، ص‏823، حديث ‏5.
(158) همان، ص‏824، باب ‏4، حديث ‏2.
(159) همان، ص‏825، حديث ‏4.
(160) همان، ص‏826، باب ‏5، حديث ‏4.
(161) همان، ص‏827، باب ‏6، حديث ‏1.
(162) همان، ص‏829، باب ‏8، حديث ‏2.
(163) همان، ص‏828، باب ‏7، حديث ‏6.
(164) وسايل الشيعه، ص‏762، باب ‏1از ابواب صلاة الجنازه، حديث ‏1.
(165) همان، حديث 2.
(166) همان، ص‏787، باب ‏13، حديث ‏1.
(167) همان، ص‏789، باب ‏14، حديث ‏3.
(168) همان، ص‏792، باب ‏16، حديث ‏1.
(169) همان، ص‏793، باب ‏17، حديث ‏4.
(170) همان، ص‏800، باب ‏22، حديث ‏4.
(171) همان، ص‏801، باب ‏23، حديث ‏2.
(172) همان، حديث ‏3.
(173) همان، ص‏802، باب ‏24، حديث ‏1.
(174) همان، ص‏803، باب ‏25، حديث ‏1.
(175) همان، ص‏805، باب ‏28، حديث ‏1.
(176) همان، ص‏806، باب ‏29، حديث ‏2.
(177) وسايل الشيعه، ص‏763، باب ‏2 از ابواب صلاة الجنازه، حديث ‏1.
(178) همان، ص‏764، باب ‏2، حديث ‏2.
(179) همان، ص‏770، باب ‏4، حديث ‏2.
(180) همان، ص‏775، باب ‏5، حديث ‏17.
(181) همان، ص‏778، باب 6، حديث 5.
(182) همان، ص‏783، باب ‏7، حديث ‏1.
(183) همان، ص‏784، باب ‏8، حديث ‏2.
(184) همان، ص‏784، باب ‏9، حديث ‏1.
(185) همان، ص‏785، باب ‏10، حديث ‏1.
(186) همان، ص‏787، باب ‏11، حديث ‏1.
(187) همان، باب ‏12، حديث ‏1.
(188) همان، ص‏792، باب ‏16، حديث ‏1.
(189) همان، ص‏796، باب ‏19، حديث ‏1.
(190) همان، ص‏797، باب ‏20، حديث ‏1.
(191) همان، ص‏798، باب ‏21، حديث ‏1.
(192) همان، ص‏799، حديث ‏6.
(193) همان، ص‏807، باب ‏31، حديث ‏1.
(194) همان، ص‏808، ب‏32، حديث ‏2.
(195) همان، ص‏811، باب ‏34، حديث ‏1.
(196) همان، ص‏813، باب ‏36، حديث ‏2.
(197) همان، ص‏814، باب ‏37، حديث ‏1.
(198) همان، ص‏815، باب ‏38، حديث ‏1.
(199) همان، ص‏817، باب ‏39، حديث ‏1.
(200) وسايل الشيعه، ص‏819، باب ‏1 از ابواب دفن، حديث ‏1.
(201) همان، ص‏833، باب ‏12، حديث ‏1.
(202) همان، باب ‏13، حديث ‏1.
(203) همان، حديث ‏2.
(204) همان، ص‏836، باب ‏14، حديث ‏1.
(205) همان، ص‏836، باب ‏15، حديث ‏2.
(206) همان، ص‏838، باب ‏16، حديث ‏4.
(207) همان، ص‏834، حديث ‏6.
(208) همان، ص‏839، باب ‏17، حديث ‏3.
(209) همان، ص‏840، باب ‏18، حديث ‏4.
(210) همان، ص‏842، باب ‏19، حديث ‏5.
(211) همان، باب ‏20، حديث ‏2.
(212) همان، ص‏844، باب ‏20، حديث ‏9.
(213) وسايل الشيعه، ص‏846، باب ‏21، حديث ‏5.
(214) وسايل الشيعه، ص‏849، باب ‏22، حديث ‏6.
(215) همان، ص‏850، باب ‏24، حديث ‏2.
(216) همان، ص‏851، باب ‏25، حديث ‏1.
(217) همان، ص‏853، باب ‏26، حديث ‏1.
(218) همان، باب ‏27، حديث ‏1.
(219) همان، ص‏854، باب ‏29، حديث ‏2.
(220) همان، ص‏855، باب ‏30، حديث ‏1.
(221) همان، ص‏856، باب ‏31حديث ‏3.
(222) همان، ص‏859، باب ‏32، حديث ‏4.
(223) همان. ص‏862، باب ‏34، حديث ‏1.
(224) همان، حديث ‏4.
(225) همان، باب ‏35، حديث ‏1.
(226) همان، ص‏864، باب ‏36، حديث ‏3.
(227) همان، باب ‏37، حديث ‏3.
(228) همان، باب ‏38، حديث ‏1.
(229) همان، باب ‏39، حديث ‏1.
(230) همان، ص‏867، باب ‏40، حديث ‏4.
(231) همان، باب ‏41، حديث ‏1.
(232) همان، ص‏868، باب ‏42، حديث ‏1.
(233) همان، ص‏869، باب ‏44، حديث ‏2.
(234) همان، ص‏871، باب ‏45، حديث ‏1.
(235) همان، باب ‏46، حديث ‏1.
(236) همان، باب ‏48، حديث ‏1.
(237) همان، ص‏874، حديث ‏4.
(238) همان، باب ‏49، حديث ‏3.
(239) همان، ص‏875، باب ‏51، حديث ‏1.
(240) همان، ص‏876، باب ‏52، حديث ‏2.
(241) همان، ص‏877، باب ‏53، حديث ‏1.
(242) همان، ص‏878، باب ‏54، حديث ‏5.
(243) همان، ص‏879، باب ‏55، حديث ‏1.
(244) همان، حديث ‏5.
(245) همان، ص‏881، باب ‏57، حديث ‏3.
(246) همان، ص‏883، باب ‏59، حديث ‏1.
(247) همان، باب ‏60، حديث ‏1.
(248) همان، ص‏884، باب ‏61، حديث ‏1.
(249) همان، ص‏885، باب ‏62، حديث ‏1.
(250) همان، ص‏887، باب ‏63، حديث ‏6.
(251) همان، باب ‏64، حديث ‏1.
(252) همان، باب ‏65، حديث ‏1.
(253) همان، ص‏888، باب ‏66، حديث ‏1.
(254) همان، ص‏889، باب ‏67، حديث ‏6.
(255) همان، ص‏890، حديث ‏10.
(256) همان، باب ‏68، حديث ‏1.
(257) همان، باب ‏69، حديث ‏1.
(258) همان، ص‏891، حديث ‏4.
(259) همان، ص‏892، باب ‏70، حديث ‏1.
(260) همان، ص‏893، باب ‏72، حديث ‏1.
(261) همان، ص‏894، باب ‏72، حديث ‏3.
(262) همان، ص‏896، باب ‏73، حديث ‏1.
(263) همان، ص‏897، باب ‏74، حديث ‏1.
(264) همان، ص‏898، باب ‏75، حديث ‏1.
(265) همان، ص‏900، حديث ‏12.
(266) همان، ص‏902، باب ‏76، حديث ‏1.
(267) همان، ص‏905، حديث ‏18.
(268) همان، ص‏906، باب ‏77 از ابواب الدفن، حديث ‏1.
(269) همان، ص‏909، حديث ‏20.
(270) همان، ص‏910، باب ‏78، حديث ‏1.
(271) همان، ص‏911، باب ‏79، حديث ‏2.
(272) همان، ص‏913، باب ‏80، حديث ‏4.
(273) همان، ص‏914، باب ‏81، حديث ‏1.
(274) همان، باب ‏82، حديث ‏1.
(275) همان، ص‏915، باب ‏83، حديث ‏1.
(276) همان، ص‏916، باب 84، حديث 2.
(277) همان، ج‏2، باب 85 از ابواب دفن، ص‏918، حديث 1.
(278) همان، ص‏920، باب ‏86، حديث ‏2.
(279) همان، ص‏921، باب ‏87، حديث ‏5.
(280) همان، ص‏922، حديث ‏6.
(281) همان، ص‏924، باب ‏88، حديث ‏3.
(282) همان، ص‏925، باب ‏89، حديث ‏1.
(283) همان، ج‏2، ص‏925، باب ‏90، حديث ‏1.
(284) همان، ص‏926، باب ‏91، حديث ‏1.
(285) همان، حديث ‏3.
(286) كافى، ج‏7، ص‏228، باب حدّ النبّاش، حديث ‏2.
(287) وسايل الشيعه، ج‏2، باب ‏1 از باب غسل مسّ الميّت، ص‏927، حديث ‏1.
(288) همان، ص‏928، حديث ‏6.
(289) همان، ص‏928، حديث ‏7.
(290) همان، ص‏929، حديث ‏11.
(291) همان، ص‏931، باب ‏2، حديث ‏1.
(292) همان، ص‏935، باب ‏6، حديث ‏5.


۸