استفتائات پزشكى

استفتائات پزشكى نویسنده:
گروه: علم فقه

  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3919 / دانلود: 2340
اندازه اندازه اندازه
استفتائات پزشكى

استفتائات پزشكى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

استفتائات پزشكى

نویسنده: مطابق با فتواى آيت الله لطف الله صافى گلپايگانى

.

مسائل مربوط به تشخيص و درمان

س ١ - اگر تشخيص بيمارى به درستى صورت گيرد ولى داروى مؤثر در دسترس نباشد ويا بسيار گران باشد و بيمار قادر به تهيه آن نباشد ، آيا پزشك معالج ملزم به تهيه آن دارو به هر طريق ممكن براى بيمار مى باشد ؟

ج ١ - اگر جان بيمار در معرض تلف باشد بر هر كس متمكّن باشد بطور واجب كفائى تهيّه دارو براى او واجب است والله العالم

س ٢ - اگر پزشك بنا به اصرار بيمار ، دارويى تجويز نمايد و يا ساير اقدامات درمانى كه مضر است انجام دهد ، در صورت ايجاد عارضه ، مسئول كيست ؟

ج ٢ - با علم باينكه مضرّ است و مفيد فائده اهمى نيست جائز نمى باشد والله العالم

س ٣ - با توجه به اينكه ممكن است جان بيمار به طور اورژانس (فورى) در خطر باشد و زمانى جهت تعيين حساسيت فرد به دارويى خاص وجود نداشته باشد ، اگر با تجويز دارو ، بيمار به آن حساسيت پيدا كرده دچار عوارض شديد و يا مرگ شود ، آيا پزشك معالج در قبال اين عوارض مسئوليتى خواهد داشت ؟

ج ٣ - اگر جان بيمار در معرض خطر و دادن دارو هر چند موجب عوارض شديد است لكن موجب نجات جان بيمار باشد تجويز دارو جايز است و عرفاً معالجه بيمار شمرده مى شود ، ولى اگر در تجويز دارو نيز احتمال خطر جانى وجود دارد در صورتى كه احتمال آن عقلائى و مورد اعتناء و بهبود بيمار بدون آن دارو محتمل باشد تجويز دارو جائز نيست ولى اگر خطر جانى براى بيمار در صورت ترك تجويز دارو قطعى و فورى و خطر ناشى از تجويز دارو مثل مفيد واقع شدن آن محتمل است در اين صورت خوردن دارو به قصد معالجه عقلائى جائز است ولى پزشك بايد به بيمار يا اولياى آنها بگويد والله العالم

س ٤ - اگر با توجه به علوم امروزى ، امكان تعيين حساسيت يك دارو وجود نداشته باشد ، آيا پزشك ، در صورت ايجاد عارضه مسئول است ؟

ج ٤ - اگر مرض خطر جانى نداشته باشد و تجويز دارو احتمالاً خطر جانى داشته باشد تجويز آن جائز نيست و اگر پزشك به بيمار جريان را بگويد و بيمار خودش از داروها در اين صورت استفاده كند پزشك مسئول نيست هر چند خود بيمار مسئول است و اگر بيمارى خطر جانى يقينى فورى داشته باشد و خطر آن در دارو احتمالى باشد با وجود اينكه احتمال تأثير دارو در علاج معتنى به باشد و دارو منحصر به آن باشد ظاهراً عقلا اقدام ميكنند و از مصاديق القاء در تهلكه شمرده نمي شود ولى پزشك بايد به بيمار بگويد كه خودش اقدام كند والله العالم

همچنين خواهشمند است بفرماييد :

س ٥ - بطور كلى - با توجه به علوم امروزى - اگر بدانيم يا احتمال بدهيم كه نجات جان بيمار وابسته به مصرف داروهاى خاصى مى باشد كه مضرّند - و اين مضرّات به احتمال قوى براى همگان رخ خواهد داد - و با تجويز پزشك ، شخص دچار يك يا چند مورد از اين عوارض شود ، آيا پزشك مسئول است ؟ ١

ج ٥ - اگر بيمار هم آگاه از اين جريان و راضى به اقدام باشد و در معالجه بيمار الاهم فالاهمّ و دفع افسد به فاسد رعايت شود ظاهراً اشكالى نيست والله العالم

س ٦ - اگر پزشك به خاطر فراموشى انواع وعلائم بيمارى ها - به خاطر گستردگى موضوع ، بيمارى شخص را تشخيص ندهد ولذا نداند داروى مناسب چيست ودر نتيجه اصلاً دارويى تجويز نكند در صورتى كه بيمارى تشديد ويامنجر به مرگ گردد ، اين پزشك در چه حدى مسئول است ؟ (درصورتى كه امكان از ارجاع به متخصص ديگرى هم نباشد)

ج ٦ - در فرض سئوال كه پزشك بيمارى را تشخيص نمى دهد تكليفى نسبت به تجويز دارو ندارد هر چند منجر بمرگ بيمار گردد بلى چنانچه احتمال تأثير داروئى را بدهد ويقين بعدم ضرر آن داشته باشد اقدام لازم است والله العالم

س ٧ - اگر فرصت و امكان آزمايش ، وجود داشته باشد اما به دلايل ديگرى همانند : هزينه اى كه به بيمار تحميل مى شود (و احياناً وى حاضر نيست) امكاناتى كه براى ما وجود ندارد و يا وقتى كه از بيمار مى گيرد ، آزمايشات لازم صورت نگيرد و شخص دچار عارضه نيز بگردد ، در اين صورت آيا پزشك مسئول است ؟

ج ٧ - با وجود فرصت و امكان آزمايش لازم بدون آن اقدام به معالجه و نوشتن نسخه جايز نيست والله العالم

س ٨ - اگر داروئى يا داروهائى ، نه براى نجات جان بيمار بلكه جهت تسكين و مداواى درد كه باعث آزار بيمار مى شوند همانند تب ، خارش ، درد ، زخم و مصرف شوند و بدانيم يا احتمال دهيم كه اين داروها مؤثّرند و با توجه به اينكه اكثر داروهاى مؤثّر ، در كوتاه يا دراز مدت داراى عوارض زيادى مى باشند ، در صورت تجويز پزشك و ايجاد عارضه كه گاهى بدتر از بيمارى اوليه مى باشد ، آيا پزشك مسئوليتى به عهده خواهد داشت ؟ (لازم به ذكر است شايع ترين و بيشترين تجويز دارو در چنين مواردى صورت مى گيرد و لذا اهميّت فراوانى دارد) .٢

ج ٨ - اگر معالجه بر آن صدق كند و ضرر أهم و بيشتر به ضرر مهم و كمتر دفع شود جائز است ولى بايد بيمار از اين وضعيت يا سابقه قبلى داشته باشد يا به او اعلام شود و اگر درمان بوسيله خود پزشك انجام ميگيرد بايد از بيمار نسبت به عوارض احتمالى يا يقينى برائت بگيرد والله العالم

س ٩ - در صورتى كه داروهاى كاملاً مؤثر به هر علتى در دسترس نباشند ، آيا پزشك مى تواند داروهايى را كه احتمال مى دهد مؤثر باشند تجويز كند ؟ در صورت عدم موفقيت ، آيا پزشك در قبال عوارض احتمالى اين داروها و يا هزينه بيهوده اى كه بر بيمار تحميل شده مسئول و مديون است ؟

ج ٩ - با اعلام به بيمار پزشك مسئوليتى ندارد والله العالم

س ١٠ - با توجه به گستردگى بسيار زياد علوم پزشكى كه واقعاً امكان فراگيرى و همراه با آن به خاطر سپردن تمامى بيماريها و تمامى داروهايى كه بر همه بيماريها مؤثرند و نيز عوارض آنها ، وجود ندارد ، اگر پزشك به خاطر فراموشى ، بنا به حدس خود ، چه در موارد اورژانس ، جهت نجات جان و يا تسكين آلام بيمار ، سهواً اقدام به تجويز دارويى غير مؤثر بر بيمارى كند كه بيمار را متحمّل هزينه بيهوده و يا عوارض جانبى كند ، در اين صورت آيا پزشك مسئول و مديون است ؟ (در صورتى كه امكان ارجاع به متخصص ديگرى هم نباشد)

ج ١٠ - در اين صورت پزشك مسؤول است مگر اينكه قبلاً از بيمار نسبت به عـوارض غيـر مستنـد به تقصيـر برائـت گرفتـه باشـد ولى با احتمال تأثير دارو اگر احتمال خطر جانى در استفاده از آن نيست در صورتى كه به پزشك ديگرهم دسترسى نداشته باشد تجويز دارو و نيز عمل به دستور پزشك لازم است والله العالم

س ١١ - اگر بدانيم يا احتمال بدهيم يك بيمار در اثر بيمارى مثل برخى سرطانها به زودى خواهد مُرد ، آيا مجازيم فقط براى افزايش طول عمر وى هر چند به مدت كوتاه روشهاى درمانى خطرناك و بسيار پر عارضه مثل شيمى درمانى كه گاهى عوارض آن شديدتر از بيمارى اوليه است را براى وى تجويز كنيم ؟

ج ١١ - اگر با وجود عوارض شديدتر موجب نجات او از مرگ سريعتر مي شود معالجه لازم است و ظاهراً معالجه عرفى او همين روش است والله العالم

س ١٢ - اگر به خاطر كمبود امكانات تشخيصى كافى ، تشخيص ممكن نگردد و مداواى لازم صورت نگيرد وبيمارى تشديد يا منجر به مرگ شود ، آيا پزشك معالج مسئول است؟

ج ١٢ - با فرض اينكه پزشك عاجز از تشخيص مرض و علاج لازم است مانند ديگران مسئوليتى ندارد بلى اگر احتمال ميدهد درمانى مفيد باشد و يقين به عدم ضرر آن داشته باشد جائز است و در اين صورت صورت بخود بيمار اعلام كند كه مغرور نشود والله العالم

س ١٣ - گاهى اوقات مثل برخى عفونت هاى نه چندان مهم پزشك جهت تسريع بهبودى بيمارى يا اطمينان از اين كه داروى تجويزى وى بسيار قوى است و در مورد خيلى از عفونت ها مى تواند مؤثر باشد و يا به خاطر اين كه از هزينه درمان بيمار و مراجعات مكرر وى بكاهد ، اقدام به تجويز داروهايى مى كند كه ضررهاى آنها كاملاً شديد بوده و به اثبات رسيده است و اين در حالى است كه شايد بتوان از طريق داروهاى ديگرى كه ضرر بسيار كمترى دارند ولى ممكن است با عدم اطمينان كامل و هزينه زيادتر همراه باشند بيمار را معالجه نمود ، با چنين فرضى ، بهترين كار چيست؟ انتخاب راه سريع و پر خطر يا راه كم خطر و احيانًا نامؤثر

ج ١٣ - در فرض سئوال جهت انتخاب يكى از دو راه ، بايد با خود بيمار مشورت نمايد و طبق نظر بيمار ، عمل نمايد و همانطور كه مكررّ بيان شد در هر كجا كه بايد شخصاً اقدام كند از بيمار برائت از مسئوليت بگيرد والله العالم

س ١٤ - در برخى بيمارى ها همانند فشارخون بالا ، به علت عوامل ناشناخته ايجاد كننده آن ، طبق روش معمول كه اجراى آن طبق علوم روز ضرورى است ، يك يا چند دارو بكار برده مى شود و در صورت عدم تأثير ، داروهاى ديگرى بكار برده مى شود ، الى آخر

باتوجه به اينكه اين داروها از يك طرف در افراد مختلف همگى مؤثر نيستند و ممكن است در شخصى ، درمانهاى اوليه و در شخص ديگرى درمانهاى آخر مؤثر باشند و از طرف ديگر ، هريك از داروها داراى عوارض خاصى هستند ، آيا پزشك معالج كه در حقيقت داروهاى مختلف را به ترتيب در مورد بيمار آزمايش مى كند در قبال هزينه اضافه يا عوارض داروها مسئول است ؟

ج ١٤ - اگر معالجه به غير اينصورت امكان پذير نيست و علاج علمى و عرفى آن همين روش است پزشك مسئول نيست بشرط اينكه چگونگى را به خود بيمار اعلام كند تا خود او باعلم و اطّلاع از داروى تجويز شده استفاده كند والله العالم

س ١٥ - اگر پزشك دارو يا روش تشخيصى را كه در حال حاضر كاملاً غير مضر شناخته شده به خانم بار دارى توصيه كند ، اما بعداً مشخص گردد اين اعمال براى مادريا جنين كاملاً مضر بوده اند همانطور كه اين مورد در تاريخ پزشكى رخ داده است، آيا پزشك در قبال عوارض حاصله از اين موارد ، مسئوليتى بعهده خواهد داشت؟

ج ١٥ - مسئوليّت تكليفى ندارد و با اعلام نظر خود به بيمار وعدم مباشرت ، ضمانى هم بر عهده او نيست والله العالم

س ١٦ - اگر پزشك با توجه به گستردگى موضوع نداند و يا فراموش كرده باشد كه دارو ويا روش تشخيصى وى براى خانم هاى باردار يا شيرده مضر است ، مسئوليت پزشك در صورت ايجاد عارضه در جنين يا مادر در چه حدّ است ؟

ج ١٦ - نسبت به عوارضى كه براى بيمار بدون تقصير پزشك پيش مى آيد گرفتن برائت از بيمار يا ولى او كافى است ولى نسبت به عوارضى كه ممكن است براى جنين پيش بيايد قبول ضمان آن از طرف ولى محلّ تأمل است والله العالم

س ١٧ - به طور كلّى آيا جواب منفى خانم بيمار در مورد پرسش پزشك از حاملگى وى چه خود بداند باردار است و به هر علتى نگويد و چه نداند كه باردار است از پزشك معالج در قبال عوارض احتمالى ، رفع مسئوليت مى كند ؟

ج ١٧ - ظاهراً جواب منفى او كافيست اگر سؤال هم نكند و به بيمار اعلام كند كه دارو براى باردارى مضرّ است كافى است والله العالم

س ١٨ - اگر پزشك از باردارى بيمار سئوال نكند و وى هم متذكر نشود ، مسئوليت عوارض احتمالى به عهده كيست ؟

ج ١٨ - اگر معمول است كه دكتر سؤال كند وغفلت كرده ظاهراً ديه بر عهده پزشك است والله العالم

س ١٩ - گاهى اوقات مطمئن هستيم كه يك بيمارى ، بيمار را نهايتاً بزودى خواهد كُشت ، از طرفى مى دانيم كه با يك عمل درمانى مثل جراحى ممكن است يا بيمار بهبودى نسبى و احتمالى پيدا كند و يا حتى زودتر از موعد از دنيا برود ، وظيفه ما در چنين حالتى چيست ؟ اگر با اين كار به تسريع مرگ بيمار كمك كنيم ، آيا مديون نيستيم ؟ همچنين اگر اقدام به درمان نكنيم ، مسئول نيستيم ؟ با توجه به اينكه گاهى نتيجه كار كاملاً نامشخص است

ج ١٩ - اگر احتمال خطر ان معتنى به نباشد و عرفاً روشى كه بكار گرفته مى شود معالجه شمرده شود و بيمار با سلب مسئوليّت از پزشك موافقت كند در صورت عمل جرّاحى و وقوع هر گونه عارضه پزشك مسئوليّتى نخواهد داشت و در صورتيكه بيمار با جرّاحى موافقت كرده است و برائت داده خوددارى از معالجه جائز نيست والله العالم

س ٢٠ - گاهى اوقات ، پزشك تنها جهت احتياط ومطمئن شدن در جهت تشخيص و يا ردّ يك بيمارى احتمالى مثل سل در هر بيمار مشكوكى - باهر علامت غير اختصاصى - دستور راديو گرافى مى دهد ، تا يك بيمارى مخفى احتمالى را كشف كند ، در صورت وجود يا عدم وجود هر گونه بيمارى (كه احتياج به راديوگرافى دارد) ، آيا پزشك در ايجاد عوارض احتمالى وهزينه بيهوده درمان مسئول است ؟

ج ٢٠ - اگر روش درمان معالجه منحصر به اين كيفيت باشد باقيودى كه در جواب قبلى ذكر شد اشكالى ندارد الله العالم

س ٢١ - با توجه به اينكه تشخيص بسيارى بيمارى ها يا اختلالات به وسيله آزمايش امكان پذير است واز طرفى امكان اشتباه در آزمايشگاه وتفسير آزمايش ها ، هميشه وجود دارد ، در صورت اشتباه آزمايشگاه ودر نتيجه معالجه اشتباه پزشك ، مسئول خسارات وعوارض احتمالى كيست ؟

ج ٢١ - اين مسئله دو فرض دارد يكى بر اساس اينكه آزمايشگاهها چنان كامل نيستند كه هميشه نتيجه واقعى را بدهند بلكه گاه در اثر بعض عوامل واختلالات غير قابل كنترل وبعبارة اخرى بجهت كامل نبودن اين صنعت نتيجه صحيح از آنها گرفته نمي شود در اين صورت چون در عرف پزشكى و معالجه برآن اعتماد مي شود وپزشك راه مطمئن تر در اختيار ندارد دادن نسخه به بيمار با اعلام اين روش درمانى خالى از اشكال است ولى اگر پزشك شخصاً درمان را انجام مي دهد از بيمار برائت از مسئوليت بگيرد وفرض دوّم بر اساس اشتباه مسؤول آزمايشگاه ياپزشك معالج است كه در اين فرض مسؤول آزمايشگاه اگر اشتباه مستند به اوباشد والاّ پزشك ضامن خواهد بود مگر اينكه از بيمار نسبت به عوارض غير مستند به مسامحه وتقصير برائت گرفته باشند والله العالم

س ٢٢ - با توجه به اين كه باردارى ، در هفته هاى اول ، از روى ظواهر وگاه با روشهاى ساده چندان قابل تشخيص نيست و از طرفى بيشترين عوارض خطرناك روشهاى درمانى - تشخيص مضر ، در همين زمان آن هم به صورت اختلالات شديد در جنين رخ مى دهد وبدين ترتيب چون يا به خاطر كمبود امكانات ياعدم فرصت كافى يا عدم تمايل بيمار به صرف هزينه هاى تشخيص باردارى ، يا عدم اطلاع وى از باردارى خود ودر نتيجه جواب منفى دادن وى در مورد پرسش پزشك از باردارى وى وحتّى گاهى عدم امكان تشخيص به وسيله روش هاى مدرن به خاطر جواب هاى منفى كاذب آزمايشات ، پزشك نمى تواند تشخيص دهد ويا نمى داند كه بيمار بادار است ، روشهاى تشخيصى درمانى مختلف را براى وى به كار مى گيرد حال در صورت ايجاد عارضه در مادر يا جنين ، آيا پزشك معالج مسئول است ؟

ج ٢٢ - بايد پزشك در موارد احتمال باردارى احتياط كند و داروهاى مضر را تجويز نكند و يا اينكه بيمار را از عوارض سوء آن براى خودش يا جنين مطلّع سازد و در اين صورت وظيفه بيمار است كه با احتمال عقلائى باردارى رعايت احتياط نمايد و از آن دارو استفاده ننمايد و اگر استفاده كرد خودش ضامن ديه است والله العالم

س ٢٣ - اگر پزشك روش يا دارويى را تعريف كند وبگويد اين دارو براى فلان بيمارى مفيد است ويا بگويد درمان ، مترتّب به فلان دارو است بدون آن كه بيمار را وادار به مصرف آن دارو كند ، در اين حالت آيا در صورت عدم تأثير يا عوارض دارو ، پزشك مسئول يامديون است؟

ج ٢٣ - پزشك در اين صورت مسئول ومديون نيست .والله العالم

س ٢٤ - در بسيارى بيمارى ها واختلالات جسمانى ، پزشك دستور انجام راديو گرافى ، سى تى اسكن و مى دهد كه مطمئنًا به خصوص براى برخى افراد مضر مى باشند ، ضمناً در خيلى از موارد ، گرچه گاهى ممكن است اين آزمايشات باعث تشخيص قطعى نشوند اما مى توانند هميشه كمك كننده باشند ، به هر حال در فرض فوق ، مسئوليت پزشك در صورت ايجاد عوارض آزمايشها تاچه حدّى است ؟

ج ٢٤ - در صورتيكه روش معالجه بيمارى به غير از اين طريق نباشد وبيمار هم آگاه از اين وضع باشد وخود را براى راديوگرافى وسى تى اسكن در اختيار پزشك قرار ميدهد ودر معالجه روش الاهم فالاهم ودفع افسد به فاسد ملاحظه ميشود اشكال ندارد والله العالم

س ٢٥ - يك سؤال مهم و اساسى مطرح است كه :

بطور كلى ودرتمامى روش هاى تشخيصى ودرمانى ، اگر پزشك قبل از انجام هر عملى ، به بيمار خود ويا ولى او - اگر بيمار بالغ يا عاقل نباشد - متذكر شود كه اين روش ها از يك طرف ممكن است بى فايده باشند - و وقت و مال او را به هدر دهند - و از طرف ديگر ممكن است عوارض متفاوتى براى او داشته باشند ، و بدين ترتيب با ذكر اين مطلب پزشك ، قبل از هر گونه معاينه ودستور روش هاى تشخيصى و درمانى وتجويز دارو از خود كاملاً در قبال خسارات وعوارض احتمالى سلب مسئوليت كند وبيمار چه از روى ناچارى وچه از روى تمايل ويا به ظاهر از روى تمايل ، اين شرط را قبول نمايد ، آنگاه در صورت اشتباه

سهوى پزشك ، هزينه هاى بيهوده ، بى فايده بودن ويا عوارض ناشى از روش هاى تشخيصى و درمانى، آيا پزشك مسئول است ؟ در صورتى كه وى حداكثر تلاش خود را نيز بكند.

ج ٢٥ - اگر بى فائده شدن درمانها مستند به روش درمان معمول باشد وهمچنين عوارضى كه پيدا شده است مستند به آن باشد كه على الفرض پزشك احتمال آن را به بيمار تذكّر داده است پزشك مسئوليتى ندارد ولى اگر در اثر اشتباه پزشك عوارضى ناشى شده باشد پزشك طبق ضوابط شرعى مسئول است مثلا اگر نسخه را عوضى نوشته باشد مسئول خسارت بيمار است مگر آنكه پزشك قبلاً برائت خود را از عوارضى كه مستند به تقصير نيست گرفته باشد والله العالم

س ٢٦ - در فرض مسأله فوق (٢٥) آيا بايد با تك تك بيماران شرط نمود و با امضاى پرسشنامه مربوطه و يا گذاشتن اطلاعيه در مراكز درمانى مبنى بر اين كه مراجعه بيماران نشانگر قبول اين شرايط است ويا به اطلاع رساندن حتى از طريق رسانه هاى گروهى كه - مراجعه شما نزد پزشك به اين شرايط ، مترتّب است ، از پزشك رفع مسئوليت شرعى مى نمايد ؟ به طور مثال اگر قبل از عمل جراحى ، بيمار مجبور به امضاى شرايطى باشد كه در صورت هر گونه ناموفق بودن جراحى ، وى هيچ گونه حق و حقوقى بر جراح و بيمارستان ندارد ، آيا در صورت هر گونه اختلال در جراحى ، مى توان مدعى شد با توجه به امضاء قبلى بيمار ، كادر درمانى هيچ مسئوليت شرعى بر عهده ندارند ؟

ج ٢٦ - معيار در انجام اين برنامه اطلاع هر يك از بيماران است به هر كيفيت كه مطلع شوند والله العالم

س ٢٧ - در فرض مسأله (٢٥) اگر بيمار ، كاملاً بيهوش باشد و در حال حاضر هيچ شخص بالغ يا نابالغ كه خويشاوند وى باشد نيز در دسترس نباشد و از طرفى جان بيمار در خطر فورى باشد ، جهت اجازه و شرط چه بايد كرد ؟ آيا مى توان طبق وظيفه پزشكى هر گونه اقدام ممكن را بدون اجازه انجام داد ؟ اگر سهواً با اقدامات غير مؤثر به مرگ بيمار تسريع بخشيده شود مسئوليتى بر گردن پزشك معالج خواهد بود ؟ و اگر به خاطر خوف از عدم تأثير درمان و كمك به تسريع مرگ و مديون شدن ، پزشك هيچ كارى انجام ندهد آيا در اين صورت پزشك مسئول خواهد بود ؟ زيرا مشاهده شده است گاهى اجل شخصى فرا رسيده ولى علت مرگ را به غلط به پزشك معالج وى نسبت مى دهند؟

ج ٢٧ - در اين صورت پزشك بايد آنچه در توان دارد براى نجات جان بيمار انجام دهد واگر بدون تقصير پزشك عارضه اى براى بيمار پيش آمد بحكم قاعده احسان ضمانى بر پزشك نيست و بطور كلّى در هر مورد استناد

عارضه يا مرگ بيمار به پزشك مشكوك باشد واثبات نشود حكم به ضمان پزشك نمي شود والله العالم

س ٢٨ - در فرض مسأله (٢٤ و ٢٥) اگر بيمار يا ولىّ او ، شرط را قبول نكردند ، آيا پزشك مى تواند بيمار را رها نمايد ؟

ج ٢٨ - پزشك غير از اعلام نظر خود وبيان راه درمان كه در اين دو فرض انجام داده وظيفه اى ندارد والله العالم

س ٢٩ - در فرض مسأله (٢٤ و ٢٥) اگر بيمار ، كاملاً بيهوش باشد آيا مى توان از خويشان بالغ وى اجازه گرفته ويا با آنها شروط فوق را انعقاد نمود؟

ج ٢٩ - احتياط اين است كه مدير داخلى بيمارستانها از حاكم شرع اجازه داشته باشند كه در مورد اين بيمارها به مصلحت آنها عمل كنند و بهتر اينست كه از خويشاوندان همراه بيمار هم اذن بگيرند علاوه بر اين خود پزشك هم ممكن است بطور كلى از حاكم شرع براى اين موارد اذن بگيرد والله العالم

س ٣٠ - يك نكته و سؤال مهم در مورد كشفيات جديد علوم پزشكى مى باشد هر سال ، ماه ويا حتى هر روزه ، كشفيات ويا نتايج تحقيقات جديدى در مورد جنبه هاى مختلف علوم پزشكى اعلام مى شود كه روش هاى تشخيصى يا درمانى جديد ، داروهاى متفاوت و جديد يا مواد غذايى مؤثر جديد براى انواع بيمارى ها پيشنهاد مى شود و بر عكس ، برخى روش ها يا داروها يا مواد قبلى كاملاً غير مؤثر ، مضر و بى فايده معرفى مى شوند آيا پزشك در قبال عوارض يا هزينه هاى بيهوده ناشى از روش هايى كه در گذشته مطرح بوده اند ، اما كسى نمى دانسته كه آنها مضر يا بى فايده اند ولى همين روش ها امروزه بى فايده يا مضر شناخته شده اند مسئول مى باشد؟

ج ٣٠ - ظاهرًا مسئوليتى ندارد چون بيمار به او مراجعه كرده كه با روش متداول او را درمان نمايد ولى اگر پزشك شخصا وبالمباشره عمل ميكند مثـل اينكـه بيمـار را تحـت عمـل جراحى قرار مي دهد بايد برائت خود را از هـر عارضـه كـه مستند به تقصيـر او نباشد از بيمار يا ولى او بگيرد والله العالم

س ٣١ - اگر اين كشفيات جديد خيلى ديرتراز زمان كشف به اطلاع پزشك برسند و قبل از اطلاع ، طبيعتاً به همان روش هاى قبلى عمل شود آنگاه آيا پزشك در قبال عوارض يا هزينه هاى بيهوده روش هاى بى فايده مسئول است ؟

ج ٣١ - ظاهراً پزشك مسئول نيست مگر اينكه در كسب اطلاع لازم از كشفيات جديد مسامحه كرده باشد والله العالم

س ٣٢ - نظر به اين كه ، به خاطر سپردن كامل همان روش هاى قبلى نيز در دوران دانشجويى امكان پذير نيست ، چه برسد به روش هاى جديد ، آيا پزشك مى تواند به همان روش هاى قبلى اكتفا نمايد و يا فقط در حدى كه وقت محدودش اجازه مى دهد به فراگيرى آنها بپردازد ؟ در اين صورت اگر متوجه مسائل مهم جديد نشود آيا مسئوليتى برعهده اوست ؟

ج ٣٢ - پزشك بايد بطور متعارف و معمول بين اطبّا در جريان تحوّلات علمى و درمانى قرار داشته باشد والله العالم

س ٣٣ - اگر به خاطر عدم وجود امكانات كافى اطلاع رسانى ، اطلاعات جديد به پزشك نرسد و وى هيچگاه مطلع نگردد آنگاه مسئوليت بى فايده بودن روش هاى قبلى برعهده كيست ؟

ج ٣٣ - همين قدر كه پزشك طبق روشهاى درمانى رايج و رسمى عمل كند ظاهراً مسئوليتى ندارد والله العالم

س ٣٤ - با توجه به اين كه گروه هاى بسيار زيادى در جهان مشغول تحقيق هستند و نتايج كار خود را دائماً اعلام مى نمايند و از طرفى افراد اين گروه ها ممكن است برخى از لحاظ علمى ، برخى از لحاظ اخلاقى و صداقت و برخى از لحاظ هر دو مورد كاملاً قابل تأييد نباشند به عبارت بهتر هيچ تضمينى نيست كه نتيجه اعلام شده تحقيق با واقعيات كاملاً منطبق باشد و از طرف ديگر هيچ مرجع واحدى در مورد تأييد يا ردّ تحقيقات وجود ندارد و يا اگر موجود هم باشد ، مدت زيادى طول مى كشد كه نتيجه صحيح كار ارائه شود ، در چنين شرايطى اگر نتيجه تحقيقاتى كه در رسانه ها و مجلات حتى معتبر اعلام مى شود با روش هاى قبلى ما - كه به فايده كامل و قطعى آنها اطمينان نداريم - مغاير باشد و يا مكمّل آنها باشد در اين صورت وظيفه ما چيست ؟ عمل به روش هاى قبلى يا جديد ؟

ج ٣٤ - به هركدام كه عرف پزشكى بيشتر اعتماد مى نمايد ظاهراً بايد به آن عمل كرد والله العالم

س ٣٥ - با توجه به اينكه اگر بخواهيم طبابت پزشك را با توجه به مشكلات فوق و در صورت مواجهه با اين مشكلات ، تنها در صورتى مجاز بدانيم كه وى در اين زمينه ها داراى تخصص و تجربه كافى باشد عملاً مسائل درمان با اختلال كامل روبرو خواهد شد زيرا اولاً هر پزشكى تا رسيدن به اين تخصص و تجربه كافى بايد همان مراحل اوليه را طى كند - كه همان دوران بدون تجربه و تخصص است - و ثانياً به علت جمعيت زياد ، امكانات كم ، فرصت هاى ناكافى و دهها علل ديگر - حد اقل در كشور ايران - نمى توان انتظار داشت پزشكانى كه از ابتدا كاملاً مسلط باشند به طبابت بپردازند

با توجه به مقدمه فوق و موضوعات مطرح شده در كليه سؤالهاى فوق ، مسائل مهمى مطرح مى شود كه :

الف - در مواردى كه پزشكى داروى مؤثر بر بيمارى يا عوارض خطرناك آن را فراموش نموده و فرصت و امكانات كافى جهت دسترسى به اطلاعات كافى يا پزشك متخصص ديگرى نيز ندارد

ب - مطمئن است كه داروى خاصى براى بيمارى مفيد است اما همچنين مطمئن است و يا احتمال مى دهد كه در صورت تجويز آن دارو عوارضى خفيف و يا شديدتر از خود بيمارى و حتى مرگ در اثر اين دارو ، گريبان گير اين بيمار خواهد شد - كه البته موارد الف و ب شامل مسائل تشخيصى نيز مى باشد ، آيا پزشك در اين حالات مى تواند مريض را به حال خود بگذارد و چنين فرض كند كه : گويا پزشكى موجود نبوده و قضا و قدر الهى هر چه باشد بر او جارى خواهد شد و بدين ترتيب خود را در معرض خطر مؤاخذه مادى و معنوى حاصل از عوارض احتمالى و هزينه هاى نابجاى آن قرار ندهد و كار وى را به خداوند واگذارد كه يا خود بهبودى نسبى يابد و فرصت تحقيقات بعدى فراهم گردد و يا به تدريج دچار عوارض شديد و مرگ گردد

اصولاً در چنين مواردى كه پزشك واقعاً نمى داند كه براى نجات جان يا رفع و تسكين آلام يك بيمار چه كارى انجام دهد وظيفه او چيست ؟ درمانهاى بدون اطمينان و غير قابل اعتماد كه ممكن است خود آنها باعث مرگ يا عوارض شديدتر شوند ؟ و يا عدم هر گونه اقدام درمانى ؟ آيا اگر پزشك با اقدام به درمان نامطمئن ، موجب خسارت و مرگ مريض گردد مسئول است ؟ آيا اگر اقدام به هيچ درمانى نكند با توجه به علل و توضيحات فوق ، مسئوليتى متوجه اوست ؟

اين موضوع با توجه به اين نكته بايد در نظر گرفته شود كه گاهى ، فرصت هيچ مشورت و ارجاع بيمار به پزشكان متخصص و آگاه ديگرى وجود ندارد

در خاتمه جهت روشن شدن موضوع مثالى ذكر مى شود : گاهى پزشكى كه داراى تجربه كافى نباشد با بيمارى در حالت بيهوشى مواجه مى شود كه نمى داند به طور مثال اين بيمار در اثر كمبود يا ازدياد قند بدنش دچار بيهوشى شده و در حالت ، طبيعى است كه درمان كاملاً متناقض است و باعث اشتباه پزشك مى شود

ج ٣٥ - اگر پزشك واقعاً از تشخيص بيمارى بيمار و شناختن راه درمان آن عاجز است و نميتواند طبق اصول فنى داروئى را تجويز نمايد وظيفه اى ندارد ولى اگر راههائى براى درمان بنظر او ميرسد كه ميداند مضرّ نيست و احتمال مفيد بودن ميدهد بايد از آن راهها به درمان بيمار اقدام كند و او را بحال خود وانگذارد والاّ او و ديگران در تكليف على السواء هستند والله العالم

_____________________________________

پي نوشت ها :

١ با توجه به اينكه اگر بخواهيم درمان ما هيچ ضررى نداشته باشد گاهى اصلاً هيچ درمانى نبايد انجام دهيم

٢ با توجه به اينكه اگر بخواهيم درمان ما هيچ ضررى نداشته باشد گاهى اصلاً هيچ درمانى نبايد انجام دهيم

مسائل مربوط به هزينه درمان

س ٣٦ - اگر پزشك ، سعى خود را در مداواى بيمار انجام دهد ولى بيمار بهبودى نيابد آيا پزشك نسبت به هزينه درمانى كه بيمار قبلاً پرداخته حق ويزيت مديون است ؟

ج ٣٦ - ظاهــراً حــق ويــزيـــتى كـه پـزشـك دريـافـت مـى كـند مـشروط بـه بـهـبـودى يافتن بـــيمار نيـــست والله العالم

س ٣٧ - بــا تــوجــه بــه ايــن كــه حــق طــبابــت - هــماننــد حــق وكــالــت و مــواردى از ايــن قــبيل و بــر خــلاف اجــناس كه داراى قــيمت خاصــى هســتند - از لــحاظ مــادّى ، غيــر قــابـل تــعيين مــى بـاشـد بــه نــظر حــضرت عــالــى بــهتريــن راه تــعيين مــيزان حــق طــبابــت چــيست ؟ آيــا مــقـدارى كه دولــت تــعيين مــى كــند در هر شــرايــطى قــابــل دريــافـت است و پزشك مديون نخواهد بود ؟

ج ٣٧ - تعــيين اجـــرت طــبابــت مــوكــول بــه تــراضــى طــرفـين اسـت اگـر خــود پــزشـك مــبلغى را تعــيين كــند او را به كمــتر از آن مبــلغ نمــى تـوان الـزام كرد و اگـر حـاكـم شــرع در بـعض مــوارد بــر اسـاس مصـالـح عــامه لازم الاســتيفاء مبــلغى را مــعيّن نـمود و پــزشـك آن مبــلغ را حــقّ ويــزيـت خـود قـرار داد دريــافــت آن مبــلغ بــراى او حــلال اســت والله العالم

س ٣٨ - به نظر حضرت عالى بهــترين روش دريافــت حق طبابــت چگونه است ؟

ج ٣٨ - بر اساس عــدم اجحــاف و تعــيين حـق ويـزيـت مـناسـب با طبقات كم درآمد ولـى در اصـل مشــروعـيت عـمل ، تـراضـى طـرفـين مـيزان اسـت .والله العالم

س ٣٩ - آيـا دريافـت حـق طبابت ، قبل از بهبود بيمارى طبق روش مرسوم صحيح است ؟

ج ٣٩ - اگر بيمار با پزشك قرارداد كند كه مبلغى را در مقابل معالجه و بهبودى اش به او بدهد تا بهبود نيافته آن مبلغ را بدهكار نيست و همچنين اگر براى عمل جرّاحى مبلغى را معلوم كنند تا آن عمل انجام نشده بيمار چيزى بدهكار نيست و همچنين پزشك براى معاينه و دادن نسخه بعد از انجام آن مستحق اجرت است مگر اينكه در هر يك از اين سه مورد ترتيب ديگرى را معين كنند ولى اگر بيمار پزشك را براى انجام يكى از اين كارها اجير كند ظاهر اينست كه به مجرد وقوع معامله ذمّه پزشك مديون عمل و ذمّه بيمار مديون اجرت مى شود والله العالم

۱۵ مفسّر قرآن  

فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در كتاب خود (خصایص ‍ الزینبیه) جنین نقل مى كند:

  (روزگارى كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام در كوفه بود، زینب عليها‌السلام در خانه اش ‍ مجلسى داشت كه براى زن ها قرآن تفسیر و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (كهیعص) را تفسیر مى نمود كه ناگاه امیرالمؤمنین عليه‌السلام به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم! شنیدم براى زن ها (كهیعص) را تفسیر مى نمایى؟

زینب عليها‌السلام گفت: آرى. امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: این رمز و نشانه اى است كه براى مصیبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت. پس از آن زینب گریه كرد، گریه با صدا صلوات اللّه علیهما. (۱۷)

__________________________

۱۷- زینب كبرى، ص ۱۴۴.

۱۶ على عليه‌السلام از واقعه كربلا مى گوید

امام زین العابدین عليه‌السلام گفت كه: خبر داد مرا امّ ایمن كه حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دیدن حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام آمد، پس فاطمه براى آن حضرت حریره ساخت و نزد رسول خدا حاضر كرد، حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام طبق خرمایى آورد، ام ایمن گفت: من كاسه آوردم كه در آن شیر و مسكه بود، پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام از آن حریره تناول نمودند و از آن شیر آشامیدند و از آن خرما و مسكه میل فرمودند، پس حضرت على عليه‌السلام ابریق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ریخت.

چون حضرت دست هاى خود را شست دست تر بر روى مباركش كشید پس نظر كرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام نظرى كه آثار سرور و شادى در روى مباركش مشاهده كردیم، آنگاه مدتى به سوى آسمان نظر كرد، پس روى مبارك خود را به جانب قبله گردانید و دست هاى خود را به سوى آسمان گشود، بسیار دعا كرد پس به سجده رفت و در سجده برداشت و ساعتى سر در زیر افكند و مانند باران تند آب از دیده مباركش مى ریخت. چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده كردند، همه اندوهناك شدند، من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جراءت نمى كردم كه از سبب این گریه از آن حضرت سؤ ال كنم.

چون این حالت بسیار به طول انجامید، على و فاطمه عليه‌السلام گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللّه خدا هرگز دیده هاى تو را گریان نگرداند، به درستى كه این حالت كه در تو مشاهده كردیم دل هاى ما را مجروح كرد. پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام آورد گفت: اى برادر و حبیب من! چون شما را نزد خود مجتمع دیدم، از مشاهده شما مرا سرورى حاصل شد كه هرگز چنین شادى در خود نیافته بودم، و من در شما نظر مى كردم و خدا را شكر مى كردم كه چنین نعمت هابه من كرامت كرده كه ناگاه جبرییل عليه‌السلام بر من نازل شد گفت: یا محمد به درستى كه خداى تعالى مطلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادى كه تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام كرد براى تو نعمت و گوارا گردانید براى تو این عطیه را با آنكه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را با تو در بهشت، و جدایى نخواهد افكند میان تو و ایشان، چنانچه به تو عطا مى كند در آن روز خوبى به ایشان عطا خواهد كرد، چنانچه به تو بخشش مى نماید به ایشان خواهد بخشید، تا آنكه تو خشنود گردى، و زیاده از مرتبه خوشنودى تو به ایشان كرامت خواهد كرد با بلیه بسیارى كه به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مكروه بسیارى كه ایشان را در خواهد یافت بر دست هاى گروهى از منافقان كه ملت تو را بر خود بندند و دعوى كنند كه از امت تواند، و حال آنكه برى اند از خدا و ایشان را به شمشیر آب دار و انواع زجرها و ستم ها بكشند، و هر یك را در ناحیه اى از زمین به قتل رسانند، و قبرهاى ایشان از یكدیگر دور باشد، و حق تعالى این حالت را از براى ایشان پسندیده است و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است، پس حمد كن خدا را بر آنچه از براى شما پسندیده و راضى شو به قضاى الهى، پس خدا را حمد كردم و راضى شدم به قضاى او بر آنچه براى شما اختیار نموده است.

پس جبرئیل گفت: یا محمد به درستى كه برادر تو على مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو، منافقان امت بر او غالب خواهند شد و غصب خلافت او خواهند كرد و از دشمنان تو تعب هابه او خواهد رسید، و در آخر كشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبخت ترین اولین و آخرین، نظیر پى كننده ناقه صالح، در شهرى كه به سوى آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محل شیعیان او و شیعیان فرزندان او خواهند بود. به سبب این حال بلاى اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد و مصیبت ایشان عظیم تر خواهد شد، این فرزند زاده تو و اشاره كرد به سوى حسین عليه‌السلام شهید خواهد شد با گروهى از اهل بیت و ذریت تو و نیكان امت تو، در كنار نهر فرات، در زمینى كه آن را كربلا گویند، به سبب آن كرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزى كه كرب آن روز منقضى نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، آن بهترین بقعه هاى زمین است و حرمت آن از همه زمین ها عظیم تر، و آن قطعه اى است از بهشت.

پس زینب گفت: چون ابن ملجم پدرم را ضربت زد، اثر مرگ در او مشاهده كردم گفتم: اى پدر بزگوار، ام ایمن چنین حدیثى به من روایت كرد، مى خواهم آن را از تو بشنوم، فرمود: اى دختر حدیث چنان است كه ام ایمن به تو روایت كرده، گویا مى بینم تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر كرده باشند، و به ذلت و خوارى شما را برند از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر كنید و شكیبایى نمایید، به حق آن خداوندى كه حبّه ها را شكافته و خلایق را آفریده است، در آن وقت در روى زمین خدا را دوستى به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.

چون حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حدیث را نقل كرد براى ما، فرمود: در آن روز شیطان از روى شادى پرواز خواهد كرد و بر دور زمین با یاوران خود جولان خواهد نمود، خواهد گفت: اى گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزند آدم به آن رسیدیم و در هلاكت ایشان منتهاى آرزوى خود را یافتیم، و همه را مستحق جهنم نمودیم مگر جماعت قلیلى كه چنگ در دامان اهل بیت رسالت زده اند، پس تا توانید سعى كنید كه مردم را به شك اندازید در حق ایشان و بدارید مردم را بر عداوت ایشان و تحریص كنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان، تا كفر و ضلالت خلق مستحكم گردد و از ایشان هیچ كس نجات نیابد، آن ملعون گمان خود را در حق اكثر مردم راست كرد زیرا كه با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمى بخشد، و با محبت و موالات شما هیچ گناهى جز كبایر ضرر نمى رساند.

بخش چهارم: گریه امام على عليه‌السلام بر مصایب عباسعليها‌السلام

۱۷ بوسیدن دست هاى عباس عليه‌السلام

پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه‌السلام ، ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست امیرالمؤمنین على عليه‌السلام داد كه با خواندن اذان و اقامه در گوش وى، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.

حضرت در گوش راست فرزند اذان، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمویش عباس، عباس نهاد.

  (ثم قبل یدیه و استعبر و بكى) (۱۸)

سپس دست هاى او را بوسید و قطرات اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها یوم الطف در كنار شریعه فرات در راه یارى برادرش حسین عليه‌السلام از بدن جدا خواهد شد.

و از این جاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت، بوسید. چنان كه وارد است رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست دخترش، حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام را مى بوسید و وى را به جاى خود مى نشانید. و از این جا كثرت عطوفت شاه ولایت، امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام مظلوم تاریخ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم مى شود.

__________________________

۱۸- خصایص العباسیة، ص ۱۱۹.

۱۸ گریه بر دست هاى عباس  

در روز ولادت ابوالفضل العباس عليه‌السلام ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست على عليه‌السلام داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارك را به دیده و گوش ‍ و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.

  (ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى الیسرى). سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت. یكى از سنت هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه براى مسلمین ارث گذارده این است كه در حین تولد فرزند، در گوش ‍ راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام و ولى خدا آشنا گردد.

حضرت امیرالمؤمنین على عليه‌السلام به ام البنین عليها‌السلام فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید عرض كرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم، عباس، عباس نامیدم. پس دست هاى او را بوسیده و اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها در یوم الطف در كنایه شریعه فرات در راه یارى خدا قطع خواهد شد. (۱۹)

__________________________

۱۹- چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج ۱، ص ۱۳۷ و ۱۳۸.

۱۹ خبر از آینده عباس عليه‌السلام  

مورخان نقل مى كنند: در دوران طفولیت حضرت عباس عليه‌السلام یك روز امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستین هایش را بالا زد و در حالى كه به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس عليه‌السلام پرداخت. ام البنین عليها‌السلام ، حیرت زده از این صحنه، از امام عليه‌السلام پرسید: چرا گریه مى كنید؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آن چه را كه بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم. ام البنین عليها‌السلام ، شتابان و هراسان، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟! امام عليه‌السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت: این دستها از بازو قطع خواهد شد. كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین عليها‌السلام فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با وحشت و شتاب پرسید: (چرا دستهایش قطع مى شوند)؟!

امام عليه‌السلام به او خبر داد كه دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قطع خواهد شد. ام البنین عليها‌السلام گریه كرد و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش ‍ شریك شدند. سپس ام البنین عليها‌السلام به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس ‍ گفت كه فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ریحانه او خواهد گردید. (۲۰)

امیرالمؤمنین على عليه‌السلام فرمود: ام البنین، فرزندت عباس عليه‌السلام نزد خداى تبارك و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش، دو بال به مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملایكه در بهشت پرواز كند، همان گونه كه قبلا این عنایت را به جعفر بن ابى طالب عليه‌السلام نموده است. و ام البنین عليها‌السلام با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد. (۲۱)

__________________________

۲۰- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام .

۲۱- سردار كربلا، ص ۱۶۴.

۲۰ سفارش على عليه‌السلام به عباسعليه‌السلام در واقعه كربلا  

علامه شیخ عبدالحسین حلى در النقد النزیه (جلد ۱، صفحه ۱۰۰) از فخرالذاكرین، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادى خراسانى نجفى، نقل مى كند كه گوید: امیرالمؤمنین عليه‌السلام حضرت عباس عليه‌السلام را فرا خواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت كه چون در كربلا بر آب دست یافت، تا برادرش حسین تشنه است، قطره اى از آن را ننوشد، و این كه ارباب مقاتل گویند حضرت عباس عليه‌السلام در شریعه فرات آب را نخورد و آن را ریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى عليه‌السلام بوده است. (۲۲) (۲۳)

__________________________

۲۲- سردار كربلا، ص ۳۱۷.

۲۳-چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج ۱، ص ۱۵۳.

فصل دوم على عليه‌السلام در سوگ رسول خدا (صلّی اللّه علیه وآله وسلم)

بخش اول: على در كنار بستر پیامبر

۲۱ توطئه عمر  

یك روز صبح كه پیغمبر اكرم به نقاهت شدید مبتلا بود بلال به خانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام كرد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اكنون از آمدن به مسجد معذورم یكى از مسلمانان را به نماز وادار كنید و دیگران به وى اقتدا نمایید. عایشه گفت: پدرم ابوبكر را به اقامه جماعت برقرار سازید. حفصه گفت: والد بزرگوارم عمر را بگویید نماز صبح را بپاى آورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه دید هر یك از اینها حریص اند بر این كه پدرشان به امامت مردم برقرار شوند و در حیات وى آشوب نمایند فرمود: دست از آشوب گرى خود بردارید و فتنه برپا نكنید شما مانند زن هاى فتنه گر زمان یوسفید كه هر یك پنهانى به یوسف پیغام فرستادند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر به این كه مبادا یكى از آن دو به اقامه جماعت بپردازند با آن كه دستور داده بود همراه جیش اسامه به خارج شهر بروند و خیال نمى كرد تخلف كرده باشند با همان حال ناتوانى كه داشت خود را براى رفتن به مسجد مهیا كرد و از آن طرف وقتى متوجه شد عایشه و حفصه درصدد امامت پدر خود هستند، دانست كه ابوبكر و عمر از رفتن همراه اسامه تخلف نموده اند. این معنى بیشتر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به مسجد متوجه ساخت تا مگر بدین وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش ‍ بسازد و رفع شبهه نماید.

بالاخره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ضعف بى اندازه كه داشت و نمى توانست روى زمین آرام بگیرد على عليه‌السلام و فضل بن عباس زیر بغل آن جناب را گرفتند و آن حضرت پاهاى مبارك را بر روى زمین مى كشید و با این حال به مسجد وارد گردیده دید ابوبكر داخل محراب شده و نزدیك است با گفتن تكبیرة الاحرام كه ركن مقدم اسلام است اركان حقیقى آن را از یكدیگر بپاشد و نابود سازد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست اشاره كرد عقب بایست او ناچار عقب ایستاد، لیكن در نظر داشت، روزى براى آنكه بفهماند حق با من بود نه با پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در میان محراب بایستد و با گفتن الله اكبر رگ و پیوند رهبر بزرگ اسلام نه، بلكه قائمه عرش الهى را به لرزه درآورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود در محراب ایستاد و نماز را آغاز كرد و اعمال نمازى ابوبكر را به هیچ گرفته نماز را از سر شروع كرد، چون نماز را سلام داد به خانه رفت. ابوبكر و عمر و عده اى را كه در مسجد حضور داشتند طلبید، فرمود: مگر دستور ندادم شما همراه جیش اسامه به خارج شهر كوچ كنید. عرض كردند: آرى فرمودى. فرمود: بنابراین براى چه مخالفت كردید؟!

ابوبكر گفت: من حسب الامر همراه جیش اسامه به خارج مدینه رفتم لیكن براى آن كه عهدى تازه كردم باشم مراجعت نمودم. عمر گفت: یا رسول الله من از مدینه خارج نشدم و با جیش اسامه شركت نكردم زیرا مى خواستم خودم از بیمارى شما باخبر باشم و از دیگران خبر ناراحتى شما را نپرسم.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه دانست آنان مخالفت كرده اند بار سوم آنها را به همراهى با جیش اسامه دعوت كرد و از رنج بسیارى كه دیده و اندوه فراوانى كه به حضرتش رسیده غشوه بر او عارض گردید و ساعتى بدین حال بسر برد. مسلمانان گریستند و صداى گریه زنان و فرزندان و زنان مسلمان و همه حاضران بلند شد، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه یافته نگاهى به مردم كرده فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر كنید تا مطلبى را بنویسم كه پس از آن براى همیشه گمراه نشوید و همان دم عارضه غشوه بر حضرتش مستولى شد.

یكى از حاضران برخاست تا امریه حضرت را به انجام آورد عمر دید هرگاه دستور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عملى شود ممكن است تیر غرض او به هدف مقصود نرسد و كار از كار بگذرد، بدین ملاحظه به آن مرد گفت: به سخن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توجه نكن زیرا او بیمار است و هذیان مى گوید، آن مرد از اراده خود منصرف شد و از این كه در احضار امریه رسول خدا تقصیر و كوتاهى نمودند متاءثر بوده و گفتگو در میانشان افتاد و كلمه استرجاع انالله و انا الیه راجعون را به زبان رانده و از مخالفت آن جناب بیمناك بودند.

هنگامى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه حاصل كرد، برخى گفتند: آیا اجازه مى دهید تا دوات و شانه حاضر نماییم. فرمود: پس از این همه سخنان نابجا محتاج به دوات و شانه نیستم، لیكن درباره بازماندگانم وصیت مى كنم از آنها دست بر مدارید و از نیت خیر درباره آنان خوددارى ننمایید و روى از مردم برگردانید مسلمانان تقصیر كار از جاى برخواسته به خانه هاى خود رفتند و به جز از عباس و فضل و على بن ابى طالب عليه‌السلام و خاندان مخصوصش دیگرى باقى نماند.

عباس عرض كرد: یا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگاه مى دانید غلبه با ماست و ما پس از شما به مقام حق پیروز مى آییم و مستقر مى شویم اطلاع فرمایید. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پس از من درمانده و بى چاره خواهید شد و سخن دیگرى نفرمود. این عده هم با كمال ناامیدى از حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرخص گردیدند. (۲۴)

__________________________

 ۲۴- الارشاد، ص ۱۷۱ ۱۶۸.

۲۲ خبر دادن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام از وفات خویش  

به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مریضى اى عارض شد كه با آن مریضى به جوار رحمت الهى واصل گردید، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام را گرفت و متوجه بقیع گردید، اكثر صحابه از پى او بیرون آمدند، فرمودند كه: حق تعالى مرا امر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقیع، چون به بقیع رسید، گفت: السلام علیكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده اید در آن و نجات یافته اید از محنت هایى كه مردم را در پیش است، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت هاى بسیار مانند پاره هاى شب تار.

پس مدتى ایستاد و طلب آمرزش براى اهل بقیع نمود، و رو آورد به سوى حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: جبرئیل در هر سال قرآن را یك مرتبه بر من عرضه مى كرد، و در این سال دو مرتبه عرض نمود، چنین گمان دارم كه این براى آن است كه وفات من نزدیك شده است.

پس فرمود: یا على به درستى كه حق تعالى مرا مخیر گردانید بر میان خزانه هاى دنیا و مخلد بودن در آن یا بهشت، من اختیار لقاى پروردگار خود كردم، چون بمیرم عورت مرا بپوشان كه هر كه به عورت من نظر كند كور مى شود. (۲۵)

__________________________

۲۵- تاریخ چهارده معصوم، ص ۸۶ ۸۵.

۲۳ دو ركن على عليه‌السلام

جابر بن عبدالله گوید: شنیدم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز پیش از وفاتش به على عليه‌السلام مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من، تو را به دو ریحانه دنیاى خود سفارش كنم به همین زودى دو ستون تو ویران شوند و خدا خلیفه من است بر تو، چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات كرد. فرمود: این یك ستون من بود كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: این ستون دوم است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود. (۲۶)

__________________________

۲۶- امالى شیخ صدوق، ص ۱۳۵.

۲۴ وظیفه غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم  

ابن عباس گفته چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن یاسر از میان آنها برخاست و به او گفت: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام یك از ما تو را غسل دهیم اگر این پیشامد به وجود آمد؟

فرمود: آن وظیفه على بن ابى طالب است زیرا قصد حركت دادن هر عضوى را از من كند فرشتگان به او كمك كنند.

عرض كرد: پدر و مادرم قربانت چه كسى بر شما نماز مى خواند در این پیشامد؟ فرمود: خاموش باش خدایت رحمت كند.

سپس پیغمبر فرمود: یا بن ابى طالب چون دیدى جانم از تنم بر آمد تو مرا خوب غسل بده و با این دو پارچه لباسم، كفن كن یا در پارچه سید مصر و برد یمانى، كفن بسیار گران بر من مپوش، مرا بردارید و ببرید تا بر لب گورم نهید اول كسى كه بر من رحمت فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش خود سپس جبرییل و میكاییل و اسرافیل در صفوف فرشته ها كه جز خدا شمار آنها را نداند نماز بر من گزارند. (۲۷)

__________________________

۲۷- امالى شیخ صدوق، ص ۶۳۴ ۶۳۳.

۲۵ طلب على عليه‌السلام در بیمارى  

از ابن عباس روایت است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام بیمارى فرمود: دوست مرا برایم بخوانید و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانید.

به فاطمه عليها‌السلام گفتند: برو على را بیاور، گمان نداریم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جز او را بخواهد. فاطمه دنبال على عليه‌السلام فرستاد، چون وارد شد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو چشم گشود و رویش برافروخت و فرمود: بیا بیا نزد من اى على. و او را نزدیك خود خواست تا دستش را گرفت و او را بالاى سر خود نشانید و بى هوش شد و حسن و حسین آمدند و شیون و گریه مى كردند تا خود را روى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداختند و على عليه‌السلام خواست آنها را كنار بزند، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هوش آمد و فرمود: اى على بگذار آنها را ببویم و مرا ببویند، از آنها توشه گیرم و از من توشه گیرند آنها پس از من محققا ستم كشند و به ظلم كشته شوند، لعنت خدا بر كسى كه به آنها ستم كند تا سه بار این را گفت و دست دراز كرد و على را درون بستر خود كشید و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جان پاكش برآمد و على از زیر بسترش بیرون شد و گفت: اعظم الله اجوركم درباره پیغمبر كه خدا جانش را گرفت و آواز شیون و گریه برخاست به امیرالمؤمنین عليه‌السلام گفتند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى تو را درون بستر خود برد با تو چه رازى گفت؟ فرمود: هزار باب به من آموخت كه از هر بابى هزار باب مى گشاید. (۲۸)

__________________________

۲۸- امالى شیخ صدوق، ص ۶۳۸ ۶۳۷.

۲۶ خبر پیامبر از غسل دهنده اش  

عبدالله بن مسعود از حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسید: چه كسى تو را غسل خواهد داد چون وفات یابى؟

حضرت فرمود: هر پیغمبرى را وصى او غسل مى دهد.

گفتم: وصى تو كیست یا رسول الله؟

فرمود: على بن ابى طالب.

پرسیدم: چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟

فرمود: سى سال، چنان چه یوشع بن نون وصى موسى بعد از موسى سى سال زندگانى كرد، و صفراء دختر شعیب كه زوجه حضرت موسى بود بر او خروج كرد و گفت: من سزاوارترم به خلافت از تو، یوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و او را اسیر كرد، بعد از اسیر كردن او را گرامى داشت، به درستى كه دختر ابوبكر بر على عليه‌السلام خروج خواهد كرد با چندین هزار نامرد از امت من، و على اكثر مردان لشكر او را خواهد كشت و او را اسیر خواهد كرد، بعد از اسیر كردن با او احسان خواهد كرد. (۲۹)

__________________________

۲۹- تاریخ چهارده معصوم، ص ۱۲۳ ۱۲۲

۲۷ طلب برادر  

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برادر و عمویم را برگردانید چون حضور یافتند و مجلس منحصر به آنها گردید پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طرف عمویش عباس ‍ توجه كرده فرمود: اى عمو وصیت مرا مى پذیرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمایى، عباس عرض كرد یا رسول الله عموى تو پیرمرد و عیال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش داشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قیام كند. آن گاه به على عليه‌السلام توجه كرده فرمود: اى برادر آیا وصیت مرا مى پذیرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا مى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمایى، عرض كرد: آرى فرمان تو را از دل و جان مى پذیرم و آن را اجرا مى كنم.

پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نزدیك بیا چون پیش رفت على عليه‌السلام را به سینه چسبانید و انگشترى خود را از انگشت مباركش بیرون آورده فرمود: این انگشترى را در انگشت كن، سپس شمشیر و زره و تمام سلاح هاى جنگى خود و پارچه اى را كه هنگام پیكار به شكم مى بست و لباس جنگ مى پوشید و به كارزار مى رفت، حاضر كرده همه را به على عليه‌السلام تسلیم نمود فرمود: به نام خدا به منزل خود برو.

على عليه‌السلام در تمام این مدت از پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كناره نمى گرفت و پیوسته منتظر اجراى دستورات آن جناب بود فرداى آن روز كه درب خانه اش به روى مردم بسته بود و كسى از احوال آن جناب اطلاعى نداشت و بیمارى آن حضرت شدت یافته على عليه‌السلام براى انجام پاره اى از امور ضرورى خود رفته بود، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اندكى افاقه یافت، على عليه‌السلام را ندید زن هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطراف او را گرفته بودند، فرمود: برادر و رفیق مرا بخوانید.

  پس از این جمله، دوباره ضعف بر آن حضرت مستولى گردید، خاموش شد. عایشه گفت: ابوبكر را بگویید بیاید، وى داخل شده، و بر بالین آن حضرت نشست چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده گشود چشمش به جمال تهى از كمال ابوبكر افتاد صورت برگردانید ابوبكر دانست اشتباه كرده از جاى برخاست و گفت: اگر او به من نیازمند بود صورت برنمى گردانید. و حاجت را مى فرمود، چون بیرون رفت دوباره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان جمله را تكرار كرد حفصه گفت: عمر را حاضر كنید چون حضور یافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانید و او هم خارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانید، ام سلمه كه حق از او خشنود باد گفت: على را بگویید حاضر شود كه پیامبر جز او به دیگرى عنایتى ندارد. على عليه‌السلام را به حضور خواندند، چون او وارد شد گویى روح روانى به رسول خدا دمیدند شاد و خندان گردیده او را نزدیك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت، سپس على عليه‌السلام از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خواب رود چون او خوابید از خانه بیرون رفت. مردم پرسیدند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه نجوایى داشت و چه فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شود و مرا به كارهایى ماءموریت داد كه به خواست خدا بدان ها قیام خواهم كرد. (۳۰)

__________________________

۳۰- الارشاد، ص ۱۷۲ ۱۷۱.

بخش دوم: وصیت هاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

۲۸ وصایاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

امیرمؤمنان عليه‌السلام على فرمود: چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبید. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشین من بر اهل و امت من هستى، چه زنده باشم یا از دنیا بروم. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.

اى على! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال حیاتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام. آن گاه اسرارى را با من در میان گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب دیگر باز نمى شد. (۳۱)

پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخرین لحظات زندگانى خود، امیرمؤمنان عليه‌السلام را طلبید و خطاب به آن حضرت فرمود:

بدان اى برادر! چون من از دنیا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پیش ‍ از غسل و كفن و دفن من مشغول امور دنیاى خود مى شوند (غصب خلافت). تو به دنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن، تا ایشان به طلب تو آیند. زیرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تویى علم هدایت و نور دینى و روشنى آسمان و زمین.

اى برادر! به حق آن خدایى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزید، سوگند یاد مى كنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بیعت گرفته ام. همگى به ظاهر پذیرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.

چون من از دنیا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشین و قرآن را به ترتیبى كه خدا فرستاده است، جمع آورى كن. آنچه تو را به آن امر كرده ام انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تا به سوى من آیى.

امیرمؤمنان مى فرماید: ما آن شب نزدیك آن حضرت بودیم و جامه نازكى روى آن حضرت افكنده شده بود و اهل بیت صدا به شیون و ناله بلند كرده بودند.

ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.

اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ایشانم و ایشان اهل بیت من و مقربان درگاه خدایند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.

__________________________

۳۱- بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۱۲، ح ۱۳.

۱۵ مفسّر قرآن  

فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در كتاب خود (خصایص ‍ الزینبیه) جنین نقل مى كند:

  (روزگارى كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام در كوفه بود، زینب عليها‌السلام در خانه اش ‍ مجلسى داشت كه براى زن ها قرآن تفسیر و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (كهیعص) را تفسیر مى نمود كه ناگاه امیرالمؤمنین عليه‌السلام به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم! شنیدم براى زن ها (كهیعص) را تفسیر مى نمایى؟

زینب عليها‌السلام گفت: آرى. امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: این رمز و نشانه اى است كه براى مصیبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت. پس از آن زینب گریه كرد، گریه با صدا صلوات اللّه علیهما. (۱۷)

__________________________

۱۷- زینب كبرى، ص ۱۴۴.

۱۶ على عليه‌السلام از واقعه كربلا مى گوید

امام زین العابدین عليه‌السلام گفت كه: خبر داد مرا امّ ایمن كه حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دیدن حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام آمد، پس فاطمه براى آن حضرت حریره ساخت و نزد رسول خدا حاضر كرد، حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام طبق خرمایى آورد، ام ایمن گفت: من كاسه آوردم كه در آن شیر و مسكه بود، پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام از آن حریره تناول نمودند و از آن شیر آشامیدند و از آن خرما و مسكه میل فرمودند، پس حضرت على عليه‌السلام ابریق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ریخت.

چون حضرت دست هاى خود را شست دست تر بر روى مباركش كشید پس نظر كرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام نظرى كه آثار سرور و شادى در روى مباركش مشاهده كردیم، آنگاه مدتى به سوى آسمان نظر كرد، پس روى مبارك خود را به جانب قبله گردانید و دست هاى خود را به سوى آسمان گشود، بسیار دعا كرد پس به سجده رفت و در سجده برداشت و ساعتى سر در زیر افكند و مانند باران تند آب از دیده مباركش مى ریخت. چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده كردند، همه اندوهناك شدند، من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جراءت نمى كردم كه از سبب این گریه از آن حضرت سؤ ال كنم.

چون این حالت بسیار به طول انجامید، على و فاطمه عليه‌السلام گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللّه خدا هرگز دیده هاى تو را گریان نگرداند، به درستى كه این حالت كه در تو مشاهده كردیم دل هاى ما را مجروح كرد. پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام آورد گفت: اى برادر و حبیب من! چون شما را نزد خود مجتمع دیدم، از مشاهده شما مرا سرورى حاصل شد كه هرگز چنین شادى در خود نیافته بودم، و من در شما نظر مى كردم و خدا را شكر مى كردم كه چنین نعمت هابه من كرامت كرده كه ناگاه جبرییل عليه‌السلام بر من نازل شد گفت: یا محمد به درستى كه خداى تعالى مطلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادى كه تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام كرد براى تو نعمت و گوارا گردانید براى تو این عطیه را با آنكه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را با تو در بهشت، و جدایى نخواهد افكند میان تو و ایشان، چنانچه به تو عطا مى كند در آن روز خوبى به ایشان عطا خواهد كرد، چنانچه به تو بخشش مى نماید به ایشان خواهد بخشید، تا آنكه تو خشنود گردى، و زیاده از مرتبه خوشنودى تو به ایشان كرامت خواهد كرد با بلیه بسیارى كه به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مكروه بسیارى كه ایشان را در خواهد یافت بر دست هاى گروهى از منافقان كه ملت تو را بر خود بندند و دعوى كنند كه از امت تواند، و حال آنكه برى اند از خدا و ایشان را به شمشیر آب دار و انواع زجرها و ستم ها بكشند، و هر یك را در ناحیه اى از زمین به قتل رسانند، و قبرهاى ایشان از یكدیگر دور باشد، و حق تعالى این حالت را از براى ایشان پسندیده است و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است، پس حمد كن خدا را بر آنچه از براى شما پسندیده و راضى شو به قضاى الهى، پس خدا را حمد كردم و راضى شدم به قضاى او بر آنچه براى شما اختیار نموده است.

پس جبرئیل گفت: یا محمد به درستى كه برادر تو على مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو، منافقان امت بر او غالب خواهند شد و غصب خلافت او خواهند كرد و از دشمنان تو تعب هابه او خواهد رسید، و در آخر كشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبخت ترین اولین و آخرین، نظیر پى كننده ناقه صالح، در شهرى كه به سوى آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محل شیعیان او و شیعیان فرزندان او خواهند بود. به سبب این حال بلاى اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد و مصیبت ایشان عظیم تر خواهد شد، این فرزند زاده تو و اشاره كرد به سوى حسین عليه‌السلام شهید خواهد شد با گروهى از اهل بیت و ذریت تو و نیكان امت تو، در كنار نهر فرات، در زمینى كه آن را كربلا گویند، به سبب آن كرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزى كه كرب آن روز منقضى نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، آن بهترین بقعه هاى زمین است و حرمت آن از همه زمین ها عظیم تر، و آن قطعه اى است از بهشت.

پس زینب گفت: چون ابن ملجم پدرم را ضربت زد، اثر مرگ در او مشاهده كردم گفتم: اى پدر بزگوار، ام ایمن چنین حدیثى به من روایت كرد، مى خواهم آن را از تو بشنوم، فرمود: اى دختر حدیث چنان است كه ام ایمن به تو روایت كرده، گویا مى بینم تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر كرده باشند، و به ذلت و خوارى شما را برند از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر كنید و شكیبایى نمایید، به حق آن خداوندى كه حبّه ها را شكافته و خلایق را آفریده است، در آن وقت در روى زمین خدا را دوستى به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.

چون حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حدیث را نقل كرد براى ما، فرمود: در آن روز شیطان از روى شادى پرواز خواهد كرد و بر دور زمین با یاوران خود جولان خواهد نمود، خواهد گفت: اى گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزند آدم به آن رسیدیم و در هلاكت ایشان منتهاى آرزوى خود را یافتیم، و همه را مستحق جهنم نمودیم مگر جماعت قلیلى كه چنگ در دامان اهل بیت رسالت زده اند، پس تا توانید سعى كنید كه مردم را به شك اندازید در حق ایشان و بدارید مردم را بر عداوت ایشان و تحریص كنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان، تا كفر و ضلالت خلق مستحكم گردد و از ایشان هیچ كس نجات نیابد، آن ملعون گمان خود را در حق اكثر مردم راست كرد زیرا كه با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمى بخشد، و با محبت و موالات شما هیچ گناهى جز كبایر ضرر نمى رساند.

بخش چهارم: گریه امام على عليه‌السلام بر مصایب عباسعليها‌السلام

۱۷ بوسیدن دست هاى عباس عليه‌السلام

پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه‌السلام ، ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست امیرالمؤمنین على عليه‌السلام داد كه با خواندن اذان و اقامه در گوش وى، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.

حضرت در گوش راست فرزند اذان، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمویش عباس، عباس نهاد.

  (ثم قبل یدیه و استعبر و بكى) (۱۸)

سپس دست هاى او را بوسید و قطرات اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها یوم الطف در كنار شریعه فرات در راه یارى برادرش حسین عليه‌السلام از بدن جدا خواهد شد.

و از این جاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت، بوسید. چنان كه وارد است رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست دخترش، حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام را مى بوسید و وى را به جاى خود مى نشانید. و از این جا كثرت عطوفت شاه ولایت، امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام مظلوم تاریخ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم مى شود.

__________________________

۱۸- خصایص العباسیة، ص ۱۱۹.

۱۸ گریه بر دست هاى عباس  

در روز ولادت ابوالفضل العباس عليه‌السلام ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست على عليه‌السلام داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارك را به دیده و گوش ‍ و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.

  (ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى الیسرى). سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت. یكى از سنت هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه براى مسلمین ارث گذارده این است كه در حین تولد فرزند، در گوش ‍ راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام و ولى خدا آشنا گردد.

حضرت امیرالمؤمنین على عليه‌السلام به ام البنین عليها‌السلام فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید عرض كرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم، عباس، عباس نامیدم. پس دست هاى او را بوسیده و اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها در یوم الطف در كنایه شریعه فرات در راه یارى خدا قطع خواهد شد. (۱۹)

__________________________

۱۹- چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج ۱، ص ۱۳۷ و ۱۳۸.

۱۹ خبر از آینده عباس عليه‌السلام  

مورخان نقل مى كنند: در دوران طفولیت حضرت عباس عليه‌السلام یك روز امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستین هایش را بالا زد و در حالى كه به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس عليه‌السلام پرداخت. ام البنین عليها‌السلام ، حیرت زده از این صحنه، از امام عليه‌السلام پرسید: چرا گریه مى كنید؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آن چه را كه بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم. ام البنین عليها‌السلام ، شتابان و هراسان، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟! امام عليه‌السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت: این دستها از بازو قطع خواهد شد. كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین عليها‌السلام فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با وحشت و شتاب پرسید: (چرا دستهایش قطع مى شوند)؟!

امام عليه‌السلام به او خبر داد كه دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قطع خواهد شد. ام البنین عليها‌السلام گریه كرد و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش ‍ شریك شدند. سپس ام البنین عليها‌السلام به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس ‍ گفت كه فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ریحانه او خواهد گردید. (۲۰)

امیرالمؤمنین على عليه‌السلام فرمود: ام البنین، فرزندت عباس عليه‌السلام نزد خداى تبارك و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش، دو بال به مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملایكه در بهشت پرواز كند، همان گونه كه قبلا این عنایت را به جعفر بن ابى طالب عليه‌السلام نموده است. و ام البنین عليها‌السلام با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد. (۲۱)

__________________________

۲۰- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام .

۲۱- سردار كربلا، ص ۱۶۴.

۲۰ سفارش على عليه‌السلام به عباسعليه‌السلام در واقعه كربلا  

علامه شیخ عبدالحسین حلى در النقد النزیه (جلد ۱، صفحه ۱۰۰) از فخرالذاكرین، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادى خراسانى نجفى، نقل مى كند كه گوید: امیرالمؤمنین عليه‌السلام حضرت عباس عليه‌السلام را فرا خواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت كه چون در كربلا بر آب دست یافت، تا برادرش حسین تشنه است، قطره اى از آن را ننوشد، و این كه ارباب مقاتل گویند حضرت عباس عليه‌السلام در شریعه فرات آب را نخورد و آن را ریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى عليه‌السلام بوده است. (۲۲) (۲۳)

__________________________

۲۲- سردار كربلا، ص ۳۱۷.

۲۳-چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج ۱، ص ۱۵۳.

فصل دوم على عليه‌السلام در سوگ رسول خدا (صلّی اللّه علیه وآله وسلم)

بخش اول: على در كنار بستر پیامبر

۲۱ توطئه عمر  

یك روز صبح كه پیغمبر اكرم به نقاهت شدید مبتلا بود بلال به خانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام كرد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اكنون از آمدن به مسجد معذورم یكى از مسلمانان را به نماز وادار كنید و دیگران به وى اقتدا نمایید. عایشه گفت: پدرم ابوبكر را به اقامه جماعت برقرار سازید. حفصه گفت: والد بزرگوارم عمر را بگویید نماز صبح را بپاى آورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه دید هر یك از اینها حریص اند بر این كه پدرشان به امامت مردم برقرار شوند و در حیات وى آشوب نمایند فرمود: دست از آشوب گرى خود بردارید و فتنه برپا نكنید شما مانند زن هاى فتنه گر زمان یوسفید كه هر یك پنهانى به یوسف پیغام فرستادند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر به این كه مبادا یكى از آن دو به اقامه جماعت بپردازند با آن كه دستور داده بود همراه جیش اسامه به خارج شهر بروند و خیال نمى كرد تخلف كرده باشند با همان حال ناتوانى كه داشت خود را براى رفتن به مسجد مهیا كرد و از آن طرف وقتى متوجه شد عایشه و حفصه درصدد امامت پدر خود هستند، دانست كه ابوبكر و عمر از رفتن همراه اسامه تخلف نموده اند. این معنى بیشتر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به مسجد متوجه ساخت تا مگر بدین وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش ‍ بسازد و رفع شبهه نماید.

بالاخره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ضعف بى اندازه كه داشت و نمى توانست روى زمین آرام بگیرد على عليه‌السلام و فضل بن عباس زیر بغل آن جناب را گرفتند و آن حضرت پاهاى مبارك را بر روى زمین مى كشید و با این حال به مسجد وارد گردیده دید ابوبكر داخل محراب شده و نزدیك است با گفتن تكبیرة الاحرام كه ركن مقدم اسلام است اركان حقیقى آن را از یكدیگر بپاشد و نابود سازد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست اشاره كرد عقب بایست او ناچار عقب ایستاد، لیكن در نظر داشت، روزى براى آنكه بفهماند حق با من بود نه با پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در میان محراب بایستد و با گفتن الله اكبر رگ و پیوند رهبر بزرگ اسلام نه، بلكه قائمه عرش الهى را به لرزه درآورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود در محراب ایستاد و نماز را آغاز كرد و اعمال نمازى ابوبكر را به هیچ گرفته نماز را از سر شروع كرد، چون نماز را سلام داد به خانه رفت. ابوبكر و عمر و عده اى را كه در مسجد حضور داشتند طلبید، فرمود: مگر دستور ندادم شما همراه جیش اسامه به خارج شهر كوچ كنید. عرض كردند: آرى فرمودى. فرمود: بنابراین براى چه مخالفت كردید؟!

ابوبكر گفت: من حسب الامر همراه جیش اسامه به خارج مدینه رفتم لیكن براى آن كه عهدى تازه كردم باشم مراجعت نمودم. عمر گفت: یا رسول الله من از مدینه خارج نشدم و با جیش اسامه شركت نكردم زیرا مى خواستم خودم از بیمارى شما باخبر باشم و از دیگران خبر ناراحتى شما را نپرسم.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه دانست آنان مخالفت كرده اند بار سوم آنها را به همراهى با جیش اسامه دعوت كرد و از رنج بسیارى كه دیده و اندوه فراوانى كه به حضرتش رسیده غشوه بر او عارض گردید و ساعتى بدین حال بسر برد. مسلمانان گریستند و صداى گریه زنان و فرزندان و زنان مسلمان و همه حاضران بلند شد، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه یافته نگاهى به مردم كرده فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر كنید تا مطلبى را بنویسم كه پس از آن براى همیشه گمراه نشوید و همان دم عارضه غشوه بر حضرتش مستولى شد.

یكى از حاضران برخاست تا امریه حضرت را به انجام آورد عمر دید هرگاه دستور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عملى شود ممكن است تیر غرض او به هدف مقصود نرسد و كار از كار بگذرد، بدین ملاحظه به آن مرد گفت: به سخن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توجه نكن زیرا او بیمار است و هذیان مى گوید، آن مرد از اراده خود منصرف شد و از این كه در احضار امریه رسول خدا تقصیر و كوتاهى نمودند متاءثر بوده و گفتگو در میانشان افتاد و كلمه استرجاع انالله و انا الیه راجعون را به زبان رانده و از مخالفت آن جناب بیمناك بودند.

هنگامى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه حاصل كرد، برخى گفتند: آیا اجازه مى دهید تا دوات و شانه حاضر نماییم. فرمود: پس از این همه سخنان نابجا محتاج به دوات و شانه نیستم، لیكن درباره بازماندگانم وصیت مى كنم از آنها دست بر مدارید و از نیت خیر درباره آنان خوددارى ننمایید و روى از مردم برگردانید مسلمانان تقصیر كار از جاى برخواسته به خانه هاى خود رفتند و به جز از عباس و فضل و على بن ابى طالب عليه‌السلام و خاندان مخصوصش دیگرى باقى نماند.

عباس عرض كرد: یا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگاه مى دانید غلبه با ماست و ما پس از شما به مقام حق پیروز مى آییم و مستقر مى شویم اطلاع فرمایید. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پس از من درمانده و بى چاره خواهید شد و سخن دیگرى نفرمود. این عده هم با كمال ناامیدى از حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرخص گردیدند. (۲۴)

__________________________

 ۲۴- الارشاد، ص ۱۷۱ ۱۶۸.

۲۲ خبر دادن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام از وفات خویش  

به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مریضى اى عارض شد كه با آن مریضى به جوار رحمت الهى واصل گردید، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام را گرفت و متوجه بقیع گردید، اكثر صحابه از پى او بیرون آمدند، فرمودند كه: حق تعالى مرا امر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقیع، چون به بقیع رسید، گفت: السلام علیكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده اید در آن و نجات یافته اید از محنت هایى كه مردم را در پیش است، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت هاى بسیار مانند پاره هاى شب تار.

پس مدتى ایستاد و طلب آمرزش براى اهل بقیع نمود، و رو آورد به سوى حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: جبرئیل در هر سال قرآن را یك مرتبه بر من عرضه مى كرد، و در این سال دو مرتبه عرض نمود، چنین گمان دارم كه این براى آن است كه وفات من نزدیك شده است.

پس فرمود: یا على به درستى كه حق تعالى مرا مخیر گردانید بر میان خزانه هاى دنیا و مخلد بودن در آن یا بهشت، من اختیار لقاى پروردگار خود كردم، چون بمیرم عورت مرا بپوشان كه هر كه به عورت من نظر كند كور مى شود. (۲۵)

__________________________

۲۵- تاریخ چهارده معصوم، ص ۸۶ ۸۵.

۲۳ دو ركن على عليه‌السلام

جابر بن عبدالله گوید: شنیدم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز پیش از وفاتش به على عليه‌السلام مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من، تو را به دو ریحانه دنیاى خود سفارش كنم به همین زودى دو ستون تو ویران شوند و خدا خلیفه من است بر تو، چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات كرد. فرمود: این یك ستون من بود كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: این ستون دوم است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود. (۲۶)

__________________________

۲۶- امالى شیخ صدوق، ص ۱۳۵.

۲۴ وظیفه غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم  

ابن عباس گفته چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن یاسر از میان آنها برخاست و به او گفت: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام یك از ما تو را غسل دهیم اگر این پیشامد به وجود آمد؟

فرمود: آن وظیفه على بن ابى طالب است زیرا قصد حركت دادن هر عضوى را از من كند فرشتگان به او كمك كنند.

عرض كرد: پدر و مادرم قربانت چه كسى بر شما نماز مى خواند در این پیشامد؟ فرمود: خاموش باش خدایت رحمت كند.

سپس پیغمبر فرمود: یا بن ابى طالب چون دیدى جانم از تنم بر آمد تو مرا خوب غسل بده و با این دو پارچه لباسم، كفن كن یا در پارچه سید مصر و برد یمانى، كفن بسیار گران بر من مپوش، مرا بردارید و ببرید تا بر لب گورم نهید اول كسى كه بر من رحمت فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش خود سپس جبرییل و میكاییل و اسرافیل در صفوف فرشته ها كه جز خدا شمار آنها را نداند نماز بر من گزارند. (۲۷)

__________________________

۲۷- امالى شیخ صدوق، ص ۶۳۴ ۶۳۳.

۲۵ طلب على عليه‌السلام در بیمارى  

از ابن عباس روایت است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام بیمارى فرمود: دوست مرا برایم بخوانید و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانید.

به فاطمه عليها‌السلام گفتند: برو على را بیاور، گمان نداریم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جز او را بخواهد. فاطمه دنبال على عليه‌السلام فرستاد، چون وارد شد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو چشم گشود و رویش برافروخت و فرمود: بیا بیا نزد من اى على. و او را نزدیك خود خواست تا دستش را گرفت و او را بالاى سر خود نشانید و بى هوش شد و حسن و حسین آمدند و شیون و گریه مى كردند تا خود را روى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداختند و على عليه‌السلام خواست آنها را كنار بزند، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هوش آمد و فرمود: اى على بگذار آنها را ببویم و مرا ببویند، از آنها توشه گیرم و از من توشه گیرند آنها پس از من محققا ستم كشند و به ظلم كشته شوند، لعنت خدا بر كسى كه به آنها ستم كند تا سه بار این را گفت و دست دراز كرد و على را درون بستر خود كشید و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جان پاكش برآمد و على از زیر بسترش بیرون شد و گفت: اعظم الله اجوركم درباره پیغمبر كه خدا جانش را گرفت و آواز شیون و گریه برخاست به امیرالمؤمنین عليه‌السلام گفتند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى تو را درون بستر خود برد با تو چه رازى گفت؟ فرمود: هزار باب به من آموخت كه از هر بابى هزار باب مى گشاید. (۲۸)

__________________________

۲۸- امالى شیخ صدوق، ص ۶۳۸ ۶۳۷.

۲۶ خبر پیامبر از غسل دهنده اش  

عبدالله بن مسعود از حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسید: چه كسى تو را غسل خواهد داد چون وفات یابى؟

حضرت فرمود: هر پیغمبرى را وصى او غسل مى دهد.

گفتم: وصى تو كیست یا رسول الله؟

فرمود: على بن ابى طالب.

پرسیدم: چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟

فرمود: سى سال، چنان چه یوشع بن نون وصى موسى بعد از موسى سى سال زندگانى كرد، و صفراء دختر شعیب كه زوجه حضرت موسى بود بر او خروج كرد و گفت: من سزاوارترم به خلافت از تو، یوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و او را اسیر كرد، بعد از اسیر كردن او را گرامى داشت، به درستى كه دختر ابوبكر بر على عليه‌السلام خروج خواهد كرد با چندین هزار نامرد از امت من، و على اكثر مردان لشكر او را خواهد كشت و او را اسیر خواهد كرد، بعد از اسیر كردن با او احسان خواهد كرد. (۲۹)

__________________________

۲۹- تاریخ چهارده معصوم، ص ۱۲۳ ۱۲۲

۲۷ طلب برادر  

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برادر و عمویم را برگردانید چون حضور یافتند و مجلس منحصر به آنها گردید پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طرف عمویش عباس ‍ توجه كرده فرمود: اى عمو وصیت مرا مى پذیرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمایى، عباس عرض كرد یا رسول الله عموى تو پیرمرد و عیال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش داشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قیام كند. آن گاه به على عليه‌السلام توجه كرده فرمود: اى برادر آیا وصیت مرا مى پذیرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا مى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمایى، عرض كرد: آرى فرمان تو را از دل و جان مى پذیرم و آن را اجرا مى كنم.

پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نزدیك بیا چون پیش رفت على عليه‌السلام را به سینه چسبانید و انگشترى خود را از انگشت مباركش بیرون آورده فرمود: این انگشترى را در انگشت كن، سپس شمشیر و زره و تمام سلاح هاى جنگى خود و پارچه اى را كه هنگام پیكار به شكم مى بست و لباس جنگ مى پوشید و به كارزار مى رفت، حاضر كرده همه را به على عليه‌السلام تسلیم نمود فرمود: به نام خدا به منزل خود برو.

على عليه‌السلام در تمام این مدت از پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كناره نمى گرفت و پیوسته منتظر اجراى دستورات آن جناب بود فرداى آن روز كه درب خانه اش به روى مردم بسته بود و كسى از احوال آن جناب اطلاعى نداشت و بیمارى آن حضرت شدت یافته على عليه‌السلام براى انجام پاره اى از امور ضرورى خود رفته بود، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اندكى افاقه یافت، على عليه‌السلام را ندید زن هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطراف او را گرفته بودند، فرمود: برادر و رفیق مرا بخوانید.

  پس از این جمله، دوباره ضعف بر آن حضرت مستولى گردید، خاموش شد. عایشه گفت: ابوبكر را بگویید بیاید، وى داخل شده، و بر بالین آن حضرت نشست چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده گشود چشمش به جمال تهى از كمال ابوبكر افتاد صورت برگردانید ابوبكر دانست اشتباه كرده از جاى برخاست و گفت: اگر او به من نیازمند بود صورت برنمى گردانید. و حاجت را مى فرمود، چون بیرون رفت دوباره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان جمله را تكرار كرد حفصه گفت: عمر را حاضر كنید چون حضور یافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانید و او هم خارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانید، ام سلمه كه حق از او خشنود باد گفت: على را بگویید حاضر شود كه پیامبر جز او به دیگرى عنایتى ندارد. على عليه‌السلام را به حضور خواندند، چون او وارد شد گویى روح روانى به رسول خدا دمیدند شاد و خندان گردیده او را نزدیك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت، سپس على عليه‌السلام از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خواب رود چون او خوابید از خانه بیرون رفت. مردم پرسیدند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه نجوایى داشت و چه فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شود و مرا به كارهایى ماءموریت داد كه به خواست خدا بدان ها قیام خواهم كرد. (۳۰)

__________________________

۳۰- الارشاد، ص ۱۷۲ ۱۷۱.

بخش دوم: وصیت هاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

۲۸ وصایاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

امیرمؤمنان عليه‌السلام على فرمود: چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبید. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشین من بر اهل و امت من هستى، چه زنده باشم یا از دنیا بروم. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.

اى على! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال حیاتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام. آن گاه اسرارى را با من در میان گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب دیگر باز نمى شد. (۳۱)

پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخرین لحظات زندگانى خود، امیرمؤمنان عليه‌السلام را طلبید و خطاب به آن حضرت فرمود:

بدان اى برادر! چون من از دنیا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پیش ‍ از غسل و كفن و دفن من مشغول امور دنیاى خود مى شوند (غصب خلافت). تو به دنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن، تا ایشان به طلب تو آیند. زیرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تویى علم هدایت و نور دینى و روشنى آسمان و زمین.

اى برادر! به حق آن خدایى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزید، سوگند یاد مى كنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بیعت گرفته ام. همگى به ظاهر پذیرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.

چون من از دنیا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشین و قرآن را به ترتیبى كه خدا فرستاده است، جمع آورى كن. آنچه تو را به آن امر كرده ام انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تا به سوى من آیى.

امیرمؤمنان مى فرماید: ما آن شب نزدیك آن حضرت بودیم و جامه نازكى روى آن حضرت افكنده شده بود و اهل بیت صدا به شیون و ناله بلند كرده بودند.

ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.

اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ایشانم و ایشان اهل بیت من و مقربان درگاه خدایند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.

__________________________

۳۱- بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۱۲، ح ۱۳.