بانوی ملکوت

بانوی ملکوت0%

بانوی ملکوت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

بانوی ملکوت

نویسنده: علی کریمی جهرمی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7049
دانلود: 3096

بانوی ملکوت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 7 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7049 / دانلود: 3096
اندازه اندازه اندازه
بانوی ملکوت

بانوی ملکوت

نویسنده:
فارسی

 

كتاب حاضر نوشته ی آیت الله علی کریمی جهرمی درباره ی شخصیت و فضایل کریمه ی اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها است.
بحث هاى محورى كتاب، چهار موضوع زیر است:
1- اخبار و روايات مربوطه.
2- قم، حرم اهلبيت صلوات اللَّه عليهم اجمعين.
3- چراغ حرم اهلبيت، فاطمه معصومه، عليهاالسلام .
4- بحثى از افتخارات و گروهى از مفاخر قم.

پيش گفتار

بسم اللَّه الرحمان الرّحيم

الحمدلله  ربّ العالمين و صلواته  علي محمدو آله الطّاهرين

ساليان سال است كه وارد بر بانوى بانوان بهشتى و پاره تن امامان معصوم، حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام شده و از سفره انعام و لطف بى دريغ آن وليّةاللَّه بهره مندم.

ده ها سال است كه در مركز امن و امان و در زير سايه رحمت و احسان دختر گرامى حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام جاگرفته و به آن ملجأ مطمئن و ملاذ نوازشگر، ملتجى و پناهنده شده ام.

و با وجود آنكه پناه خواهنده اى درست كار و شايسته نبوده، شرايط و تعدّدات پناهندگان را رعايت نكرده، درست بدان پاى بند نبوده و انجام نداده ام ولى آن مظهر لطف و رحمت خدا مرا طرد نكرده، از در خانه خود نرانده و به دست ديگران نداده و قرين غم دورى و اندوده جدايى و محروميت نساخته، خلافكاريها و نادرستيها را ناديده گرفته و از كجيها و كاستيها، كه حقيقتاً كم نيز بوده، چشم پوشى كرده، مرا از باب رحمت خود پرت ننموده و دورم نساخته است، بلكه هر روزى كه فرا رسيده لطف تازه ترى كرده و به جاى قهر و خشم بر انعام و احسان خود افزوده است.

در اين تفكر و انديشه، وجدان شرمسارم الهام مى كرد كه اين همه بزرگوارى و كرامت نفس را از ولىّ نعمت خود و كريمه اهلبيت، از ياد نبرم و گامى - هر چند ناچيز - در مسير سپاسگزارى از آن مظهر لطف و رحمت بى كران خدا، يعنى فاطمه بنت موسى،عليهما‌السلام بردارم.

از اين رو بر آن شدم كه يادداشت هايى را كه از ساليان سال راجع به آن مكرمه بى بديل داشتم، تنظيم نموده تقديم آستان مباركش سازم، باشد كه در جهان ابدى نيز همچون اين جهان جزء پناه يافتگان حضرتش باشم.

نتيجه آن كار كتاب حاضر است كه به نظر شريف دلدادگان و مواليان آل محمد صلوات اللَّه عليهم و علاقمندان حضرت فاطمه معصومه ارواحنافداه مى رسد.

ضمناً يادآور مى شويم كه بحث هاى محورى كتاب، چهار موضوع است:

۱- اخبار و روايات مربوطه.

۲- قم، حرم اهلبيت صلوات اللَّه عليهم اجمعين.

۳- چراغ حرم اهلبيت، فاطمه معصومه،عليها‌السلام .

۴- بحثى از افتخارات و گروهى از مفاخر قم.

و در اين مقام اعتراف مى كنم كه اين نوشته در برابر كتابهاى مفصل و سودمندى كه راجع به قم و حضرت معصومهعليها‌السلام نوشته شده، اثر ناچيزى است، ولى ممكن است اين نوشته مختصر نيز مقبول دربار بانوى باجلالت، حضرت معصومه واقع شود و در آن صورت، ارزشمند خواهد بود. علاوه بر اين كه ممكن است در جايى اين مختصر نيز مطالب تازه اى داشته باشد كه مورد توجّه و عنايت اهل مطالعه قرار گيرد و در نتيجه بها و ارزش پيدا كند و اگر هر دو جهت تحقّق بيابد، كه آن هم لطفى فوق همه الطاف حضر معصومه درباره اين جانب است، زاد و توشه راه خطيرى كه در پيش دارم خواهد بود.

الا فصلوات اللَّه عليها و على ابيها و اخيها و ابن اخيها و من ولّده ابن اخيها الى القائم الحجّة عجّل اللَّه تعالى فرجه

قم / حوزه علميّه / على كريمى جهرمى

ذى الحجة ۱۴۲۱ / فروردين ۱۳۷۹

اخبار و روايات

در آغاز چند روايت پيرامون قم و اهل قم و خزينة الهيّه مدفون در قم را ذكر مى كنيم كه محور اصلى در استفاده بسيارى از مطالب كتاب به شمار مى رود:

۱- كشّى رجالى بزرگ نقل كرده كه حمّادناب گفته است: ما با گروهى در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بوديم كه ناگهان عمران بن عبداللَّه قمى وارد شد. حضرت از او احوالپرسى كرده و به او محبت نمودند و اظهار سرور و شادمانى فرمودند. وقتى برخاست، به حضرت صادقعليه‌السلام عرض كردم: اين كه بود كه اينگونه به او محبّت فرموديد؟

امام در پاسخ گفتند: مِنْ اَهْلِ البَيْتِ النُّجَباءِ - يعنى اهل قم - ما ارادهم جبار من الجبابرةالا قصمه اللَّه؛(۱) او از اهل بيت و خاندان نجبا مى باشد، يعنى از اهل قم، كه هيچ ستمگرى از ستمگران، آهنگ هلاك آنان نكرد مگر اينكه خداوند او را در هم شكست و خرد گردانيد.

۲- روايت ديگرى را نيز كشّى به همين مضمون با اندك اختلاف لفظى راجع به عمران بن عبداللَّه نقل كرده است.

۳- على بن ميمون الصايع نقل مى كند كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: اِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ بِالْكوفَةِ عَلى سايِرِ الْبِلادِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَهْلِها عَلى غَيْرِهِمْ مِنْ اَهْلِ الْبِلادِ وَ احْتَجَّ بِبَلَدَةِ قُمْ عَلى سائِرِ الْبِلادِ وَ بِاَهْلِها عَلى جَميعِ اَهْلِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مِنَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ وَ لَمْ يَدَعِ اللَّهُ قُمَ وَ اَهْلَهُ مَسْتَضْعَفاً بَلْ وَفَّقَهُمْ وَ اَيَّدَهُمْ. ثُمَّ قالَ: اِنَّ الَّذينَ وَ اَهْلَهُ بِقُمْ ذَليلٌ وَ لَوْلاذلِكَ لَاَسْرَعَ النَّاسُ اِلَيْهِ فَخَرِبَ قُمْ وَ بَطَلَ اَهْلَهُ فَلَمْ يَكُنْ حُجَّةً عَلى سايِرِ الْبِلادِ وَ اِذا كانَ كَذلِكَ لَمْ تَسْتَقِرَّ السَّماءُ وَ الْاَرْضُ وَ لَمْ يُنْظُرُوا طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ اِنَّ الْبَلايا مَدْفُوعَةٌ عَنْ قُمْ وَ اَهْلِهِ وَ سَيَأتى زَمانٌ تَكُونُ بَلْدَةُ قُمْ وَ اَهْلُها حُجَّةً عَلَى الْخَلايِقِ وَ ذلِكَ فى زَمَنِ غَيْبَةِ قائِمِنا،عليه‌السلام ، اِلى ظُهُورِهِ وَ لَوْلاذلِكَ لَساخَتِ الْاَرْضُ بِاَهْلِها وَ اِنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَدْفَعُ الْبَلايا عَنْ قَمْ وَ اَهْلِهِ وَ ماقَصَدَهُ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلَّا قَصَمَهُ قاصِمُ الْجَبَّارينَ وَ شَغَلَهُ عَنْهُمْ بِداهِيَةٍ اَوْ مُصيبَةٍ اَوْ عَدُوٍّ وَ يُنْسِى اللَّهُ الْجَبَّارينَ فى دَوْلَتِهِمْ ذِكْرَ قُمْ وَ اَهْلِهِ كَما نَسُوا ذِكْرَاللَّهِ.(۲)

راستى خداوند به كوفه بر ساير بلاد و به مؤمنين از اهل آن بر ديگر مردمان بلاد احتجاج مى كند و به شهر قم بر ساير بلاد و به اهل آن بر تمام مردم مشرق و مغرب از جنّ و انس، احتجاج خواهد فرمود و قم و اهل آن را بى بهره و دور از معارف رها نكرده، بلكه آنان را موفق داشته و تأييد فرموده است.

سپس فرمود: راستى كه دين و اهل دين در قم بى مقدارند و اگر اين جهت نبود مردم از هر سو به سوى آن شتابان مى آمدند و در نتيجه قم ويران و اهل آن نابود مى شدند و ديگر حجتى بر ساير بلاد نبود و هنگامى كه چنين مى شد، آسمان و زمين استقرار نمى يافت و يك چشم به هم زدن مهلت داده نمى شدند و به راستى كه بلا از قم و اهل آن دفع مى گردد و به زودى زمانى فرا برسد كه قم و اهل آن حجت بر ساير خلايق باشند و اين زمان غيبت قائم تا هنگام ظهور اوست و اگر اين نبود، زمين اهل خود را فرومى برد و به راستى كه ملائكه بلاها را از قم و اهل آن دفع مى كنند و هيچ جبارى قصد سوء درباره آن نمى كند جز اينكه شكننده پشت جبارين او را در هم خواهد شكست و او را از آسيب رساندن به آن مردم به وسيله رويداد مشكلى يا مصيبت، يا دشمنى، مشغول خواهد گردانيد و خداوند، ياد قم و اهل آن را از خاطر جباران و در دولت آنان خواهد برد، چنانكه آنان ياد خدا را فراموش كردند.

با سندهايى كه از امام صادقعليه‌السلام نقل شده، كه آن حضرت ذكر كوفه كرده و فرمودند:

سَتَخْلُوا كُوفَةُ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ يَأرَزُ عَنْهَاالْعِلْمُ كَما تَأرَزُ الْحَيَّةُ فى جَحْرِها ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقالُ لَها قُمْ وَ تَصيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لايَبْقى فِى الْاَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِى الدّينِ حَتَّى الْمُخَدَّراتٍ فِى الْحِجالِ وَ ذلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمَنا فَيَجْعَلُ اللَّهُ قُمْ وَ اَهْلَهُ قائِمينَ مَقامَ الْحُجَّةِ وَ لَوْلا ذلِكَ لَساخَتِ الْاَرْضُ بِاَهْلِها وَ لَمْ يَبْقِ فِى الْاَرْضِ حُجَّةٌ فَيُفيضُ الْعِلْمُ مِنْهُ اِلى سايِرِالْبِلادِ فِى الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَيَتِمُّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ حَتَّى لا يَبْقى اَحَدٌ عَلَى الْاَرْضِ لَمْ يَبْلُغُ اِلَيْهِ الدّينُ وَ الْعِلْمُ ثُمَّ يَظْهَرُ الْقائِمُعليه‌السلام وَ يَصيرُ سَبَباً لِنِقْمَةِ اللَّهِ وَ سَخَطِهِ عَلَى الْعِبادِ لِاَنَّ اللَّهَ لايَنْتَقِمُ مِنَ الْعِبادِ اِلَّا بَعْدَ اِنْكارِهِمْ حُجَّةً.(۳)

به زودى كوفه از مؤمنين خالى مى گردد و علم از آن قبض و گرفته خواهد شد، بدانگونه كه مار در لانه اش گرفته مى شود. سپس علم در شهرى ظاهر مى گردد كه قم ناميده مى شود و آنجا معدن علم و فضل مى گردد؛ به گونه اى كه در زمين مستضعفى در دين باقى نماند، حتى زنان پرده نشين. و اين نزديكى ظهور قائم ما خواهد بود، پس خداوند قم و اهل آن را در مقام حجت قرار مى دهد و اگر اين نبود، زمين اهل خود را فرومى برد و حجتى در زمين باقى نمى ماند، پس علم از قم به ساير بلاد در مشرق و مغرب سرازير خواهد شد و حجّت خدا بر مردم تمام مى گردد، آنچنان كه احدى بر صفحه زمين باقى نخواهد ماند كه دين به او نرسيده باشد. آنگاه قائم ظهور مى كند و موجب نقمت و خشم خدا بر بندگان - منحرف - خواهد شد زيرا خداوند از بندگان خود انتقام نمى گيرد، مگر بعد از آنكه آنان حجّت را انكار كنند.

۵- ابومقاتل ديلمى مى گويد: از حضرت على بن محمّد، امام هادىعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: اِنَّما سُمِّىَ قُمْ بِهِ لِاَنَّهُ لَمَّإ؛ ك ك وَصَلَتِ السَّفينَةُ اِلَيْهِ فى طُوفانِ نُوحٍعليه‌السلام قامَتْ وَ هُوَ قَطْعَةٌ مِنْ بَيْتِ الْمُقَدَّس؛(۴)

همانا قم به اين اسم ناميده شد زيرا چون كشتى نوحعليه‌السلام در جريان طوفان بدانجا رسيد، ايستاد - و حركت نكرد - و آن قطعه اى از بيت المقدّس است.

۶- از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمود: اِذا عَمَّتِ الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَيْكُمْ بِقُمْ وَ حَواليها وَ نَواحيها فَاِنَّ الْبَلاءَ مَدْفُوعٌ عَنْها(۵)

هنگامى كه فتنه ها و آشوب ها شهرها را فراگرفت، برشما باد كه به قم و حوالى و نواحى آن رو بياوريد زيرا كه بلا از قم و اطراف و جوانب آن دفع شده است.

۷- جماعتى نقل كرده اند كه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اِذا عَمَّتِ الْبَلايا فَالْاَمنُ فى كُوفَةَ وَ نَواحيها مِنَ السَّوادِ وَ قُمْ مِنَ الْجَبَلْ وَ نِعْمَ الْمَوْضِعُ قُمْ لِلْخائِفِ الْطائِفِ(۶)

هنگامى كه بلاها فراگير شد، پس امن در كوفه و نواحى آن از روستاها و در قم از بلاد كوهستانى است و براى ترسناك فرار كننده به هرسو، قم چه جاى خوبى است.

۸- از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام روايت شده كه فرمودند:

قُمْ عُشُّ آلِ مُحَمَّدِ وَ مَأوى شيعَتِهِمْ وَلكِنْ سَيَهْلِكَ جَماعَةٌ مِنْ شَبابِهِمْ بِمَعْصيَةِ آبائِهِمْ وَالْاِسْتِخْفافِ وَ الْسَخْريَّةِ بِكُبَرائِهِمْ وَ مَشايِخِهِمْ وَ مَعَ ذلِكَ يَدْفَعُ اللَّهُ عَنْهُمْ شَرَّ الاَعادى وَ كُلَّ سُوءٍ.(۷)

قم آشيانه آل محمد و پناهگاه شيعيان آنهاست ولكن به زودى جماعتى از جوانانشان، آنان بر اثر نافرمانى پدران و استهزاى به بزرگان و پيش كسوتانشان هلاك خواهند شد و در عين حال، خداوند شر دشمنان و هر بدى را از آنان دفع خواهد فرمود.

۹- و از حضرت صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمودند:

اِذا اَصابَتْكُمْ بَليَّةٌ وَ عَناءٌ فَعَلَيْكُمْ بِقُمْ فَاِنَّهُ مَأوَى الْفاطِميّينَ وَ مُسْتَراحُ الْمُؤمِنينَ وَ مااَرادَ اَحَدٌ بِقُمْ وَ اَهْلِهِ سُوءاً اِلَّا اَذَلَّهُ اللَّهُ وَ اَبْعَدَهُ مِنْ رَحْمَتِهِ.(۸)

هنگامى كه مصيبت و رنجى به شما رسيد، برشما باد به قم، زيرا آنجا مأواى فاطميّين و استراحتگاه مؤمنين است و هيچ كس تصميم سويى درباره قم و اهل آن نگرفت مگر اينكه خداوند او را خوار كرده، از رحمت خود دور ساخت.

۱۰- و از حضرت ابوالحسن الرضاعليه‌السلام روايت است كه فرمود:

انَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِيَةَ اَبْوابٍ وَ لِاَهْلِ قُمْ واحِدٌ مِنْها فَطُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ(۹)

براى بهشت، هشت در است و براى اهل قم يكى از آن درهاست؛ پس خوشا به حال آنان، خوشا به حال آنان، خوشا به حال آنان.

۱۱- سليمان بن صالح مى گويد: در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بوديم كه ذكر فتنه هاى بنى عباس و آنچه كه از ناحيه آنان به مردم مى رسد به ميان آمد. ما عرض كرديم: جان ما فداى شما باد، مفزع و مفرّ در آن زمان كجا خواهد بود؟ فرمود: به سوى كوفه و حوالى آن و قم و نواحى آن. سپس فرمود: فى قُمْ شيعَتُنا وَ مَوالينا وَ تَكَثُرُ فيهَا الْعِمارَةُ وَ يَقْصُدُهُ النَّاسُ وَ يَجْتَمِعُونَ فيهِ حَتَّى يَكُونَ الْجَمْرُ بَيْنَ بَلْدَتِهِمْ. ((۱۰)

شيعيان و دوستداران ما در قم اند و عمارت و آبادى در قم زياد خواهد شد و مردم آهنگ قم مى كنند و در آن گرد مى آيند به طورى كه نهر مخصوص در ميان شهرستان قرار خواهد گرفت.

علّامه مجلسى در اين جا مى فرمايد: و در بعضى از روايات شيعه وارد شده كه قم از عمارت و آبادى به جايى برسد كه جايگاه يك اسب به هزار درهم به فروش خواهد رسيد. و در بيان روايت فوق مى فرمايد: جمر، نام نهرى از انهار است كه قبل از بناى شهر قم جارى بوده است.

۱۲- از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام روايت شده كه فرمود: رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ قُمْ يَدْعُوا النَّاسَ اِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبْرِ الْحَديدِ لاتَزِلُهُمُ الرِّياحُ الْعَواصِفُ وَ لايَمِلُونَ مِنَ الْحَرْبِ وَ لايَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمَتَّقينَ.(۱۱)

مردى از اهل قم مردم را به سوى حق فرامى خواند. گروهى همانند قطعات آهن به همراه او گرد مى آيند كه تندبادها آنان را نمى لغزاند، از جنگ خسته نمى گردند، نمى ترسند و بر خدا توكّل مى كنند و عاقبت از براى اهل تقوا است.

۱۳- عفّان بصرى مى گويد: حضرت صادقعليه‌السلام به من فرمودند: آيا مى دانى براى چه قم بدين نام ناميده شد؟ عرض كردم: خدا و رسول او و شما داناتريد. فرمود: اِنَّما سُمِّىَ قُمْ لِاَنَّ اَهْلَهُ يَجْتَمِعُونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ - صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ - يَقُومُونَ مَعَهُ وَ يَسْتَقيمُونَ عَلَيْهِ وَ يَنْصُرُونَهُ.(۱۲)

قم بدين اسم ناميده شد، زيرا كه اهل آن با قائم آل محمّد صلوات اللَّه عليه اجتماع نموده و با او قيام مى كنند و بر اين كار استوار بوده، او را نصرت و يارى مى نمايند.

۱۴- صفوان بن يحيى مى گويد: روزى در خدمت حضرت ابوالحسن موسى بن جعفرعليه‌السلام بوديم كه نام قم و اهل آن و ميل و توجهى كه آنان به مهدىعليه‌السلام دارند به ميان آمد. حضرت بر آنها رحمت فرستاد و فرمود: خدا از آنان راضى و خشنود باشد. سپس اضافه كردند: اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِيَةَ اَبْوابٍ وَ واحِدٌ مِنْها لِاَهْلِ قُمْ وَ هُمْ خِيارُ شيعَتُنا مِنْ بَيْنِ سايِرِ الْبِلادِ خَمَّرَ اللَّهُ تَعالى وِلايَتَنا فى طينَتِهِمْ.(۱۳)

از براى بهشت هشت در است و يكى از آن درها براى اهل قم مى باشد و آنان از بهترين شيعيان ما از ميان همه بلادند. خداوند ولايت ما را در طينت آنان عجين كرده است.

۱۵- از گروهى از اهل رى روايت شده كه بر حضرت صادقعليه‌السلام وارد شدند و عرض كردند: ما از اهل رى مى باشيم، حضرت فرمودند: مَرْحَباً بِاِخْوانِنا مِنْ اَهْلِ قُمْ؛ آفرين بر برادران ما از اهل قم! عرض كردند ما از اهل رى هستيم. حضرت همان سخن را تكرار كردند. آنان بار ديگر حرف خود را تكرار كردند و امام صادقعليه‌السلام همان پاسخ را دادند و بعد فرمودند: اِنَّ لِللَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ اِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ مَدينَةُ وَ اِنَّ لأميرَالْمُؤمِنينَ حَرَماً وَ هُوَ الْكُوفَةُ وَ اِنَّ لَنا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةِ قُمْ وَ سَتُدْفَنُ فيها اِمْرَأةٌ مِنْ اَوْلادى تُسَمَّى فاطِمَةُ فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةَ.(۱۴)

راستى كه براى خدا حرمى است و آن مكّه است و براى رسول خدا حرمى است و آن مدينه است و براى اميرالمؤمنين حرمى است و آن كوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم است و به زودى زنى از اولاد من به نام فاطمه در آن سرزمين دفن مى شود، پس هركس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب خواهد شد.

در ذيل اين روايت آمده كه راوى اين روايت مى گويد: اين سخن را امام صادقعليه‌السلام در زمانى فرمودند كه هنوز حضرت كاظمعليه‌السلام - پدر حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام - تولّد نيافته بود.

۱۶- از ائمه اطهارعليهم‌السلام روايت شده كه: لَوْلاَالْقُمِيُّونَ لَضاعَ الدّينُ؛(۱۵) اگر قمى ها نبودند، دين ضايع و تباه مى شد.

۱۷- از حضرت على بن موسى الرضاعليه‌السلام روايت شده است: اِذا عَمَّتِ الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَيْكُمْ بِقُمْ وَ حَواليها وَ نَواحيها فَاِنَّ الْبَلاءَ مَدْفُوعٌ عَنْها؛(۱۶)

هنگامى كه فتنه ها شهرها را فراگرفت بر شما باد به قم و حوالى آن و نواحى آن، زيرا بلا از آن برداشته شده است.

۱۸- از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: اِنَّ لَعَلى قُمْ مَلَكاً رَفْرَفَ عَلَيْها بِجَناحَيْهِ لايُريدُها جَبَّارٌ بِسُوءٍ اِلَّا اِذابَهُ اللَّهُ كَذَوْبِ الْمِلْحِ فِى الْماءِ ثُمَّ اَشارَ اِلى عيسَى بْنِ عَبْدِاللَّه فَقالَ: سَلامُ اللَّهِ عَلى اَهْلِ قُمْ يَسْقِى اللَّهُ بِلادَهُمْ الْغَيْثَ وَ يُنْزِلُ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْبَرَكاتِ وَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ هُمْ اَهْلُ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ قِيامٍ وَ قُعُودٍ وَ هُمُ الْفُقَهاءُ الْعُلَماءُ الْفُهَماءُ هُمْ اَهْلُ الدِّرايَةِ وَ الرِّوايَةِ وَ حُسْنِ الْعِبادَةِ.(۱۷)

راستى كه فرشته اى بالهاى خود را بر شهر قم افكنده و حركت مى دهد، هيچ ستمگرى درباره آن قصد سوء نمى كند مگر اينكه خداوند او را ذوب مى كند همچون نمكى كه در آب ذوب مى شود. آنگاه اشاره به عيسى بن عبداللَّه كرد و فرمود: سلام خدا بر اهل قم، خداوند با باران رحمتش بلاد آنان را سيراب گرداند و بركات خود را بر آنان نازل فرمايد و سيئاتشان را به حسنات تبديل گرداند. آنان اهل ركوع و سجود و قيام و قعودند، آنان فقها، علما و فهيمانند، آنان اهل درايت و روايت و عبادت نيكو مى باشند.

۱۹- روايت كرده اند كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمودند: تُرْبَةُ قُمْ مُقَدَّسَةٌ وَ اَهْلُها مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ لايُريدُهُمْ جَبَّارٌ بِسُوءٍ اِلَّا عَجَّلَتْ عُقُوبَتُهُ ما لَمْ يَخُونُوا اِخْوانَهُمْ فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ جَبابِرَةَ سُوءٍ اَما اِنَّهُمْ اَنْصارَ قائِمِنا وَ دُعاةُ (رَعاةَ) حَقِّنا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ اِلَى السَّماءِ وَ قالَ: اَلَّلهُمَّ اعْصِمْهُمْ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ.(۱۸)

تربت قم مقدس است و اهل قم از مايند و ما از آنانيم. هيچ ستمگرى به آنان قصد سوء نمى كند مگر اينكه به سرعت به عقوبت و كيفر خود خواهد رسيد و اين تا هنگامى است كه آنان به برادران خود خيانت نكرده اند. پس اگر خيانت كردند خداوند جباران بدعمل را بر آنان مسلّط خواهد كرد. آگاه باشيد كه آنان - اهل قم - ياران قائم ما و دعوت كنندگان يا رعايت كنندگان حق مايند. آنگاه سر خود را به آسمان بلند كرده و گفت: خداوندا! آنان را از هر فتنه اى نگهداشته و از هرگونه هلاكتى رهايى بخش.

۲۰- ابولصلت هروى مى گويد: من در خدمت امام رضاعليه‌السلام بودم كه گروهى از اهل قم وارد شدند و بر آن بزرگوار سلام كردند. حضرت جواب سلامشان را داده و آنها را نزديك خود جا داد. آنگاه به آنان فرمود: مَرْحَباً بِكُمْ وَ اَهْلاً فَاَنْتُمْ شيعَتُنا حَقّاً فَسَيَأتى عَلَيْكُمْ يَوْمَ تَزْورونَ فيهِ تُرْبَتى بِطُوسٍ اَلا فَمَنْ زارَنى وَ هُوَ عَلى غُسْلٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ.(۱۹)

خوش آمديد، آفرين بر شما، شما حقّاً شيعيان ماييد و به زودى روزى فرا رسد كه تربت مرا در توس زيارت كنيد. آگاه باشيد كه هركس با غسل مرا زيارت كند از گناهان خود خارج مى شود مانند روزى كه مادر او را متولّد ساخته است.

۲۱- حضرت عبدالعظيم حسنى مى فرمايد: شنيدم كه حضرت على بن محمّد - امام هادىعليه‌السلام - مى فرمود: اَهْلُ قُمْ وَ اَهْلُ آبَةَ مَغْفُورٌ لَهُمْ لِزِيارَتِهِمْ لِجَدّى عَلىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاعليه‌السلام بِطُوسٍ...(۲۰)

اهل قم و اهل آبه - قريه اى از قراى ساوه - مورد غفران الهى اند، به خاطر اينكه جدّ من على بن موسى الرّضاعليه‌السلام را در توس زيارت مى كنند.

۲۲- از حضرت صادقعليه‌السلام روايت شده است كه: قم بلدنا و بلد شيعتنا مطهرة مقدسة قبلت ولايتنا اهل البيت لايريدهم احد بِسُوءٍ اِلَّا عَجَّلَتْ عُقُوبَتُهُ ما لَمْ يَخُونُوا اِخْوانَهُمْ فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ جَبابِرَةَ سُوءٍ اَما اِنَّهُمْ اَنْصارَ قائِمِنا وَ رُعاةُ حَقِّنا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ اِلَى السَّماءِ وَ قالَ: اَلَّلهُمَّ اعْصِمْهُمْ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ.(۲۱)

قم شهر ما و شهر شيعيان ماست. پاكيزه و مقدّس است. (اهل آن) ولايت ما اهلبيت را پذيرفتند. هيچ كس تصميم بدى درباره آنان نمى گيرد مگر اينكه در عقوبت او سرعت خواهد شد و اين مادامى است كه به برادران خود خيانت نكنند. پس اگر خيانت كردند خداوند جباران بدعمل را بر آنان مسلّط خواهد كرد. آگاه باشيد كه آنان - اهل قم - ياران قائم ما و مراعات كنندگان حق مايند. آنگاه سر خود را به آسمان بلند كرده و گفت: خداوندا! آنان را از هر فتنه اى نگهداشته و از هرگونه هلاكتى نجات داده و برهان.

شايان ذكر است كه هرچند در بسيارى از اين روايات قم را مصون از بلا و محفوظ از شرّ جباران دانسته اند وليكن در روايت نوزده و بيست و دوم قيد كرده اند كه تا هنگامى كه به برادران خود خيانت نكنند؛ و گرنه شرايط ديگرى است و در روايت هشتم تصريح فرموده اند كه گروهى از جوانان قم به سبب نافرمانى بزرگان هلاك مى شوند.

قم حرم اهلبيت

شايد هركس كلمه حرم را در مورد قم بشنود و يا در نوشته اى بنگرد فوراً متوجّه حرم و بقعه مباركه فاطميه؛ يعنى مقدار معيّنى از زمين كه زير قبه ساميه و گنبد مطهر قرار گرفته است بيفتد و همانگونه كه معمول و متعارف است، همان موضع مباركى كه محصور است و علاقمندان با احترام مخصوص وارد شده و در آنجا زيارت مى خوانند به ذهن بيايد.

ولى مقصود ما از حرم در اين بحث يك معناى وسيع و مفهوم گسترده اى است و خلاصه منظور سراسر شهر قم و كلّ اين سرزمين مقدّس و شريف است و اين بر اساس روايت يا رواياتى است كه از اهلبيتعليهم‌السلام وارد شده و بر اساس آن روايات امام معصوم اين سرزمين را متعلق به خود و خاندان خود دانسته و حرم خويش خوانده اند و از اين رو قم، سراسر، حرم اهلبيت است.

در لغت آمده حرم آن چيزى است كه انسان از آن حمايت و دفاع مى كند، چيزى كه انتهاك و حرمت شكنى آن روا نيست. لذا بيت المقدّس را حرم اقصى گويند و چون لفظ حَرَمان گفته شود، مقصود، مكّه و مدينه باشد.

با لحاظ اين معنا مى توان حرم را در اينجا بيت و خانه معنا كرد و گفت: قم، اين سرزمين مبارك، خانه اهلبيت و جايگاه آنان و مورد حمايت و دفاع آل محمّدعليهم‌السلام است.

و ما در اين مقام به ذكر عناوين توقيرآميز و مزاياى محترمانه اين سرزمين پاك مى پردازيم و پيش از آن، چون همه سخنها در اين فصل راجع به قم است، مختصر سخنى راجع به قم و نام آن مى گوييم.

شهر قم و نام افتخارآفرين آن

قاضى نوراللَّه شوشترى نقل مى كند كه: حموى و ديگران گفته اند: قم از مداين مستحدثه اسلامى است و اهالى آن هميشه اماميه بوده اند و ابتداى بناى آن در سال ۸۳ هجرى قمرى و در زمان عبدالملك مروان بوده است.

قاضى خود مى گويد: بلده قم شهرى عظيم و بلده اى كريم است و از جمله بلادى است كه هميشه دارالمومنين بوده و بسيارى از اكابر و افاضل و مجتهدان شيعه اماميه از آنجا برخاسته اند و انتساب به چنين بلدى اقوى ادلّه صحت عقيده منسوب اليه است.(۲۲)

ظاهراً اسم «قم» نامى است كه عرب بر آن شهر اطلاق كرده اند و از روايات استفاده مى شود كه اين نام منشأ دينى دارد و با مناسبات ايمانى و عقيدتى بدين نام موسوم شده است. اينك به اين چند روايت توجّه فرماييد:

علّامه مجلسى مى فرمايد: در روايات شيعه آمده كه چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به معراج برده شد، ابليس را ديد كه در اين بقعه و سرزمين جايگزين شده است. رسول خدا به او فرمود: قُمْ يا مَلْعُونْ؛ اى ملعون! برخيز. پس آن سرزمين به قم موسوم گرديد.(۲۳)

۲- و در روايت پنجم از رواياتى كه قبلاً ذكر كرديم، از حضرت هادىعليه‌السلام نقل شد كه فرمودند: قم را قم ناميدند چون كشتى نوح در داستان طوفان تا به آنجا رسيد، ايستاد و متوقف شد.

۳- در روايت سيزدهم از روايات سابقه خوانديم كه حضرت صادقعليه‌السلام به عفّان بصرى فرمودند: مى دانى چرا قم، بدين نام موسوم شده است؟ او عرض كرد: خدا و رسول او و شما داناتريد. حضرت فرموده اند: زيرا اهل قم با قائم آل محمّد صلوات اللَّه عليه اجتماع كرده و با او قيام مى نمايند و بر اين امر استقامت ورزيده او را يارى مى كنند.

اكنون بنابر روايت اول، اسم قم از خطاب رسول خدا به شيطان، كه فرمودند: «قم»، گرفته شده و بنابر روايت دوم از قيام گرفته شده و چون كشتى نوح در اين سرزمين قائم شد و ايستاد، لذا آن را قم گفتند و طبق روايت سوم به تناسب حضور مردم قم با قائم آل محمّد و قيام اهل قم با آن حضرت و استقامت آنان، اين سرزمين را قم ناميده اند.

البته اين وجوه و مناسبات، قابل جمع نيز مى باشد؛ يعنى مى تواند تمام اين وجوه، وجه مناسب نام گذارى اين شهر به قم باشد كمااينكه روايت سوم خود متضمن سه وجه مناسبت است كه هريك براى نام گذارى كافى بود. يكى حضور مردم قم با حضرت قائمعليه‌السلام ، ديگرى قيام آنان با آن حضرت و سوم استقامت آنان در اين راه.

مزايا و خصوصيات و عناوين شهر قم

و اكنون به ذكر مزايا و خصوصيات شهر قم در چاچوب آنچه كه از روايات استفاده مى شود مى پردازيم.

۱- قم از سوى خداوند متعال حجّت بر بلاد ديگر، شهرها و شهرستانهاى مختلف عالم قرار داده شده است.

۲- خداوند قم را در حال استضعاف و بيچارگى وانمى گذارد.

۳- قم در زمان غيبت قائمعليه‌السلام حجّت است.

۴- ملائكه بلا را از شهر قم دفع مى كنند.

۵- هركس قصد سوء درباره قم كند، خداوند او را به داهيه و امر عظيمى يا مصيبتى مبتلا مى كند و يا دشمنى را در برابر او قرار مى دهد كه در نتيجه مشغول به اينها شود و از اعمال اراده خود باز بماند.

همه اين مطالب پنج گانه را از روايت سوم استفاده مى كنيم.

۶- علم در قم ظهور و بروز پيدا مى كند.

۷- قم معدن علم و فضل خواهد شد.

۸- علم و دانش از قم به مشرق و مغرب و تمام نقاط عالم سرازير خواهد گرديد و همه جا از قم بهره مند مى شوند.

اين چند مزيت را از روايت چهارم استفاده مى كنيم.

۹- قم، قطعه اى از بيت المقدّس مى باشد و اين مطلب در روايت پنجم آمده است.

۱۰- بلا از قم مدفوع است؛ يعنى از آن دفع خواهد شد و اين نكته در روايت ششم آمده است.

۱۱- قم مأمن است؛ يعنى مركز ايمنى و امن و امان خواهد بود.

۱۲- قم، جايگاه خوبى براى انسان خائف و ترسانى است كه به هرسو در طوف و حركت است. و اين دو خصوصيّت در روايت هفتم ذكر شده است.

۱۳- قم، عُشّ و آشيانه آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين است.

۱۴- قم مأوا و پناهگاه شيعيان و پيروان آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و اين دو امتياز از روايت هشتم گرفته شده است.

۱۵- قم مأواى فاطميّين؛ يعنى اولاد و ذرارى فاطمه زهراعليها‌السلام مى باشد.

امكان دارد قبور فراوانى كه از سادات و بنى فاطمه در اين شهر است، به خاطر همين جهت باشد كه آنان از هرسو رو به قم آورده و آنجا را مأواى خود قرار داده اند.

و نيز احتمال مى رود كه مقصود از فاطميّين، دلدادگان و پيروان حضرت فاطمه زهرا باشند و گويا فرموده اند: قم مأوا و مركز پيروان و دوستان فاطمهعليها‌السلام است.

۱۶- قم محل استراحت و آسايش مؤمنان است.

۱۷- هركس درباره قم تصميم سوء بگيرد، خداوند او را ذليل و خوار گردانيده و از رحمت خود دور مى سازد.

۱۸- قم مركز شيعيان و مواليان اهلبيت عصمت و طهارت و خاندان پيغمبر است.

اين دو خصوصيّت مستفاد از روايت يازدهم مى باشد.

۱۹- قم مركز توجّه نفوس و علاقه و اجتماع مردم است. و اين دو خصوصيّت مستفاد از روايت يازدهم مى باشد.

۲۰- قم حرم خاندان پيغمبر و منزل و بيت آل محمّدعليهم‌السلام بوده و مركز و جايگاه و محل توجّه خاص امامان معصومعليهم‌السلام خصوصاً از امام صادقعليه‌السلام به بعد است. چنانكه حرم خدا، مكّه و حرم رسول اللَّه، مدينه و حرم اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، كوفه است.

۲۱- قم مدفن پيكر پاك و مطهّر فرزندزاده امام صادقعليه‌السلام حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام مى باشد.

و اين دو وجه شرافت بزرگ در روايت پانزدهم با كمال صراحت و روشنى ذكر شده است.

۲۲- به هنگامى كه بلا و گرفتارى عموميت پيدا كرده و همه جا را فرابگيرد به امر حضرت رضاعليه‌السلام بايد رو به قم و حوالى و نواحى آن آورد.

۲۳- بلا از قم - نوعاً مرفوع و برداشته شده است.

و اين دو جهت مورد تصريح در روايت هفدهم است.

۲۴ - قم زير بال مليكه است و فرشته آسمانى بال خود را چترمانند بر سر اهل قم افكنده و باز و بسته مى كند.

۲۵- كسى كه تصميم بدى درباره قم داشته باشد، خداوند او را ذوب مى كند چونانكه نمك در آب ذوب مى گردد. و اين دو امتياز در روايت هيجدهم آمده است.

۲۶- تربت قم داراى قداست است.

و اين نكته افتخارآميز در روايت نوزدهم مورد تصريح قرار گرفته است.

۲۷- قم، بلد آل محمّد و امامانعليهم‌السلام است.

۲۸- قم، بلد و شهر شيعيان على و آل علىعليه‌السلام است.

۲۹- قم، مطهّر است.

۳۰- قم، مقدّس است.

۳۱- قم، سرزمينى است كه خود ولايت آل على را پذيرفته است. البته احتمال مى رود كه مقصود اهل قم باشند. و اين چهار يا پنج خصوصيت را از روايت ۲۲ استفاده مى كنيم.

اينها يك سلسله افتخارات و امتيازاتى است كه براى شهر قم از لسان خاندان وحى صلوات اللَّه عليهم اجمعين صادر گرديده و مارا متوجّه موقعيت عظيم و بزرگ معنوى اين سرزمين شريف مى گرداند.

و چه بگويم راجع به شهرى كه معصومين پاك اينگونه آن را ستوده اند و چه افتخارآفرين است شهرى كه حجّت خدا بر همه بلاد عالم مى باشد.

شهرى كه مورد عنايت خداوند بوده و حق تعالى آن را مستضعف رها نخواهد كرد.

شهرى كه در عصر پر از مشكلات غيبت حضرت ولى عصر، حجّت مى باشد.

شهرى كه فرشتگان الهى بلا را از آن دفع مى كنند.

شهرى كه تصميم سوءگيرنده آن را خداوند به داهيه و مشكل بزرگ و مصيبت و دشمن خطرناك دچار مى سازد تا از تصميمش باز بماند.

شهرى كه مهد علم و دانش و محل بروز حركتهاى علمى است.

شهرى كه معدن علم و كانون فضيلت و فرهنگ اسلامى خواهد گرديد.

شهرى كه علم و دانش، سيل مانند از آنجا به اطراف و اكناف دنيا سرازير خواهد گرديد و بالاخره اقطار جهان را تغذيه علمى مى كند.

شهرى كه قطعه اى از بيت المقدّس - شهر پيامبران و مدفن انبيا است.

شهرى كه بلا از آن دفع شده و خواهد شد.

شهرى كه مأمن و بهترين موضع براى انسان ترسان و بهر هرسو در حركت و فرار خواهد بود.

شهرى كه آشيانه آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين و مأواى شيعيان و هواخواهان آنان است.

شهرى كه مأواى فاطميّين و جايگاه آسايش مؤمنان مى باشد.

شهرى كه مركز مواليان و دلدادگان خاندان پيغمبر و نقطه توجه نفوس و اجتماع مردم است.

شهرى كه حرم اهلبيت و مدفن بانوى گرانقدر آل محمّد، حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام است.

شهرى كه به هنگام فراگيرشدن بلاها بايد به آنجا روى آورد و بلا از آنجا برداشته شده است.

شهرى كه زير چتر بال ملك است و كسى كه تصميم ناروايى درباره آن داشته باشد به كلى نابود خواهد گرديد.

شهرى كه تربت و خاك پاك آن از قداست خاصّى برخوردار است.

راستى شهرى عجيب و سرزمينى شگفت انگيز است! كسانى كه روى زمين آن راه مى روند، در سرزمين مقدّس راه مى روند و آنانكه در اين شهر ساكن و مقيمند، در عُشّ آل محمّد و در حرم اهلبيت پيغمبر اقامت گزيده اند.

و در آخر قم، شهرى است كه متجاوز از چهارصد امامزاده واجب التعظيم در آن آرميده و مدفونند و اين خاك مقدّس، پيكر پاك اين عدّه كثير از آل علىعليهم‌السلام را در خود جاى داده است و علما و فقها و محدثين بزرگ شيعه و اصحاب ائمهعليهم‌السلام به قدرى در سرزمين قم، به ويژه در حول و حوش حرم شريف و صحن مطهّر حضرت معصومه مدفونند كه به شمار نمى آيند.

و روى اين قداست خاص است كه فقيه نامدار و اصولى جليل القدر مرحوم حاج محمّد ابراهيم كلباسى - كرباسى - اعلى اللَّه مقامه مرجع معاصر مرحوم ميرزاى قمى بنا بر آنچه كه منقول و معروف است هنگامى كه از اصفهان به قم مى آمد، از پل عليخانى - دروازه معصومه سابق - يا از مسجد امام حسن عسكرىعليه‌السلام كفش هاى خود را بيرون آورده و به دست مى گرفت و تا حرم مطهّر پياده مى رفت و مى فرمود: در اينجا علماى ابرار و اصحاب ائمه و محدثان بسيار آرميده اند و سراسر اين قسمت، قبور آن بزرگواران است.

مزاياى مردم قم

به مقتضاى روايات سابقه مردم قم داراى مزايا و افتخارات فراوانند:

۱- آنان جزء اهلبيت هستند.

۲- آنان مردمى نجيب و بزرگوارند، نجباى مردم به شمار مى روند.

۳- كسى كه تصميم بد درباره آنان بگيرد خداوند او را درهم مى شكند.

و اين سه مطلب از روايت اوّل استفاده مى شود.

۴- خداوند با مردم قم بر ساير مردم احتجاج خواهد كرد.

۵- خداوند آنان را مستضعف نخواهد گذاشت.

۶- خداوند متعال آنان را موفّق و مؤيّد مى دارد.

۷- بلا از مردم قم دفع خواهد گرديد.

۸- اهل قم حجت بر خلايق در زمان غيبتند.

۹- هركس اراده بدى نسبت به آنان كرد، خداوند او را ذليل و خوار و از رحمت خود دور ساخت.

و اين مطلب در روايت نهم مورد تصريح واقع شده است.

۱۰- براى مردم قم درى مخصوص از درهاى بهشت است.

۱۱- امامعليه‌السلام سه بار درباره آنان «طوبى لهم؛ يعنى خوشا به حالشان» فرموده است. و اين دو مطلب در روايت دهم آمده است، چنانكه مطلب اوّل در روايت چهاردهم نيز آمده است.

۱۲- مردى از اهل قم دعوت به حق مى كند.

۱۳- اهل قم با قائم آل محمّد صلوات اللَّه عليه اجتماع كرده و او را يارى مى نمايند.

و اين سخن در روايت سيزدهم آمده است.

۱۴- طلب رحمت و رضا و خشنودى خداوند براى مردم قم از ناحيه حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام شده است.

۱۵- آنان بهترين شيعيانند.

۱۶- خداوند ولايت اهلبيت را با ذات آنان عجين كرده است.

و اين سه نكته در روايت چهاردهم ذكر شده است.

۱۷- اهل قم برادرخواندگان اهلبيت اند.

و اين مطلب در روايت پانزدهم آمده است.

۱۸- اگر قمى ها نبودند دين ضايع مى شد.

اين نكته افتخارآميز در روايت شانزدهم آمده است.

۱۹- مورد سلام و درود امامعليه‌السلام هستند.

۲۰- مشمول دعاى امامعليه‌السلام هستند كه خداوند بلادشان را با نزول باران سيراب گرداند.

۲۱- مشمول دعاى امامند كه خدا بركاتش را بر آنان نازل گرداند.

۲۲- و دعاى امامعليه‌السلام كه خدا سيئاتشان را به حسنات مبدّل گرداند.

۲۳- آنان اهل ركوع و سجود و قيام و قعودند.

۲۴- آنان فقهايند.

۲۵- و نيز علماى فهيم و دانا مى باشند.

۲۶- اهل درايت، فهم و دانايى و روايتند.

۲۷- اهل عبادت نيكو و شايسته مى باشند.

اين نه مطلب پرافتخار در روايت هيجدهم ذكر شده است.

۲۸- امامعليه‌السلام مردم قم را از خاندان خود و خاندان خود را از آنان برشمرده است.

۲۹- آنان انصار قائم آل محمّد عليه وعليهم‌السلام هستند.

۳۰- آنان دعوت كننده يا رعايت كننده حقوق اهلبيتند.

۳۱- مورد دعاى امام صادقند كه خداوند آنان را از هر فتنه اى نگداشته و از هرگونه هلاكتى نجات بخشد.

و اين مطالب چهارگانه در روايت نوزدهم آمده است. چنانكه سه مطلب اخير در روايت ۲۲ نيز آمده است.

۳۲- تصديق و امضاى تشيع اهل قم با ذكر كلمه «حقّاً» و براى تأكيد صورت گرفته است.

۳۳- آنان از دير زمان زائران حضرت رضاعليه‌السلام بوده اند.

و اين دو نكته در روايت ۲۰ ذكر شده است.

۳۴- اهل قم و نيز اهل آبه - از قراى ساوه - به بركت زيارت حضرت رضاعليه‌السلام مورد غفران الهى اند.

۳۵- هركس تصميم سويى درباره آنان گرفت، تعجيل در كيفر او خواهد شد. و اين مطلب در روايت بيست و يكم و بيست و دوم ذكر گرديده است.

راستى اين همه شرف و افتخار و نقطه هاى روشن براى چه مردمى جز اهل قم وارد شده است؟!

مردمى كه خداوند با آنان بر ديگران احتجاج مى كند، مردمى كه خداوند آنان را مستضعف و عقب افتاده رها نخواهد كرد، مردمى كه مورد توفيق و تأييد الهى بوده و بلا از آنان دفع مى شود و در زمان غيبت، حجت بر مردمان ديگرند.

مردمى كه هركس سوءنيت درباره آنان داشته باشد، خداوند او را خوار و زبون مى دارد و از رحمت خود دور مى سازد.

مردمى كه يك در بهشت ويژه آنان بوده و امامعليه‌السلام در مقام تقدير و تكريم آنان سه بار جمله «خوشابه حالشان» را ذكر كرده اند.

مردمى كه يك شخصيّت ممتاز از ميان آنان برمى خيزد و ملت را به سوى خدا دعوت مى كند.

مردمى كه با حضرت ولى عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه همراه بوده و او را يارى مى كنند. مردمى كه شيعيان برتر بوده و ولايت آل محمّدعليهم‌السلام در سرشت ذات آنان عجين شده است.

مردمى كه امام آنان را برادران خود خوانده و اگر آنهانبودند دين الهى ضايع مى گرديد.

مردمى كه مورد سلام امامعليه‌السلام قرار گرفته و با جمله افتخارآفرين: سَلامُ اللَّهِ عَلى اَهْلِ قُمْ، سلام الهى نثار آنان شده است.

مردمى كه امام معصوم از خدا خواسته كه بلادشان را سيراب كرده، بركاتش را بر آنان نازل گردانيده و گناهانشان را به خوبى و ثواب مبدل فرمايد.

مردمى كه اهل ركوع، سجود، قيام و قعود بوده، فقها و علماى فهيم و دانا قلمداد شده اند و اهل درايت، روايت و عبادت نيكو مى باشند.

مردمى كه امامعليه‌السلام آنان را از خود و خود را از آنان قلمداد كرده و انصار مهدى موعود و دعوت كنندگان يا مراعات كنندگان حقوق خاندان پيامبرند.

مردمى كه مشمول دعاى خير امامعليه‌السلام مى باشند كه از هر فتنه اى مصون و از انواع هلاكتها محفوظ بمانند.

مردمى كه امامعليه‌السلام مؤكّدانه آنان را شيعه خوانده و تشيّعشان مورد گواهى حجّت خدا واقع شده و بالاخره مردمى كه همواره اهل زيارت حضرت رضاعليه‌السلام بوده و به بركت زيارت آن بزرگوار، مورد مغفرت الهى اند.

بدون ترديد هيچ سرزمين و جايگاهى نيست كه اينقدر فضيلت و منقبت داشته باشد.

و اكنون كه اهل قم اينقدر مناقب دارند بجاست كه موضع سراسر توقير و تكريم خود را حفظ نموده، شايستگى خود را براى اين همه افتخارات با خوبى، ايثار، تقوا و كرامت نفس به اثبات برسانند.

در اينجا ناگزير اين نكته را تذكر مى دهيم كه بعيد است اين همه تعظيم و احترام براى هركسى باشد كه در اين شهر اقامت كرده و در آن فروآمده يا از آنجا نشأت گرفته باشد، بلكه در كلمه اهلبيت، اهليّت افتاده و اگر لغت در اين موضوع همراهى نكند لسان دين آن را تأييد و امضا كرده است.

چنانكه خداوند در داستان حضرت نوحعليه‌السلام و فرزندش مى فرمايد: نوح گفت: اِنَّ ابْنى مِنْ اَهْلى وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ؛(۲۴)

خداوندا پسر من از اهل من است و وعده تو - راجع به نجات اهل من - حق است. خطاب شد: اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٌ؛(۲۵) نه، اين پسر از اهل تو نيست، او عملى ناصالح است (فردى منحرف و گناهكار است).

راستى اين آيه وحشت زاست! نكند ما در قم باشيم ولى اهل قم نباشيم و بالاخره بايد مرد و زن و دختر و پسر و اهل قم ممتاز باشند؛ به طورى كه الگوى پاكى و پرهيزگارى و اخلاق حسنه و ساده زيستى و حيا و عفت و راستى و درستى، براى مردمان بلاد ديگر به شمار آيند و نيايد روزى كه آنان دنباله رو شهرهاى ديگر و يا دنباله رو غربيهاى منحرف و دور از حيا باشند كه: اَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ.

و چنين به يادم مى آيد كه مرحوم آقاى حاج شيخ مرتضى انصارى واعظ شهير قمى رضوان اللَّه عليه در يكى از منابر خود خطاب به مأمورين دولتى زمان طاغوت يا خطاب به خصوص رئيس شهربانى مى كرد و مى گفت: شما هر روز اول صبح يك دور تسبيح بگو: اينجا قم است. اينجا قم است.

راستى اين خود نكته جالبى است و بجاست كه مردم قم و پسران و دختران قمى فراموش نكنند كه اهل قم مى باشند و هر كارى و هرگونه لباسى شايسته شأن آنان نيست و نيز بجاست كه هركس كه در قم زندگى مى كند و در آن اقامت دارد، هر روز به ياد خود بياورد كه اينجا قم است و شهر اهل بيت و حرم آنان و مأواىِ او آشيانه آل محمّد است و در نتيجه حفظ حرمت حرم و حريم اهلبيت و ملاحظه و مراعات احترامات صاحبةالبيت و صاحبةالبلد: يعنى حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام را بنمايد.

چراغ حرم اهلبيت، فاطمه معصومهعليها‌السلام

فواطم آل هاشم و فاطمه معصومهعليهم‌السلام

در خاندان اهلبيت،عليهم‌السلام بانوانى به نام فاطمه بوده اند كه داراى شخصيّت ممتاز و مقامات عاليه مى باشند و ممتازترين اين بانوان گرانقدر، پنج نفرند كه به صورت گذرا از آنان سخن مى گوئيم.

۱. فاطمه بنت اسد، مادر پرافتخار حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام .

او بانويى سرافراز است كه از مزاياى گوناگون برخوردار بوده و در ميان همه زنان جهان، از اولين و آخرين، تنها زنى است كه از جهان غيب براى مراسم وضع حمل به داخل كعبه فراخوانده شد و هدايت گرديد و در آن مكان فوق العاده مقدّس، فرزند بى نظير خود علىعليه‌السلام را متولد ساخت. اين جريان را علاوه بر علما و مورخان شيعه، عده اى از علما و مورخان اهل سنت نيز نقل كرده اند.

او از جمله مهاجرين از مكّه به سوى مدينه طيبه به شمار مى رود و قبل از مهاجرت، از روى علاقه و صفا اسلام را پذيرفته بود. وى اول هاشميه اى است كه فرزند سرافراز او به خلافت اسلامى رسيد.

اين بانوى باايمان و مهاجر، در مدينه طيّبه دار فانى را وداع گفت و از دنيا رفت.

ابن اثير مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در جامه و پيراهن خود كفن كرد و در قبر او خوابيد و براى او از خداوند درخواست جزاى خير فرمود. به آن بزرگوار عرض شد: در مورد جنازه فاطمه كارى كرديد كه نسبت به هيچ كس ديگر چنين ننموديد؟

رسول خدا فرمود: اِنَّهُ لَمْ يَكُنْ بَعْدَ اَبى طالِبٍ اَبَّرَ بى مِنْها اِنَّما اَلْبَسْتَها قَميصى لِتُكْسى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ اضْطَجَعْتُ فى قَبْرِها لِيَهُونَ عَلَيْها عَذابُ الْقَبْرِ؛(۲۶) بعد از ابوطالب هيچ كس درباره من نيكوكارتر از او نبود و من پيراهن خود را به وى پوشاندم تا از حلّه هاى بهشتى بر او پوشانده شود و در قبر او خوابيدم تا عذاب قبر بر او آسان گردد.

۲. حضرت فاطمه زهرا دخت رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

او سيده نساى جهانيان و سرور بانوان بهشتى و بزرگترين مظهر قداست در طبقه بانوان است. فاطمه مادر گرامى دو سبط رسول اللَّه، حضرت امام حسن و حضرت امام حسين است. يازده امام معصوم از بطن پاك او ولادت يافته اند؛ چنانكه همسر گرامى امام اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود. وى در نظر پيامبر گرامى اسلام و حضرت علىعليه‌السلام احترام ويژه اى داشت و مورد تكريم و اجلال همه امامان معصومعليهم‌السلام بود؛ بلكه بعضى از آنها مانند حضرت امام محمّدباقرعليه‌السلام در حالت تب و كسالت، توسّل به حضرت فاطمه پيداكرده و به ياد او بودند و نام مقدّس وى را بر زبان مى راندند.

۳. فاطمه دختر اميرالمؤمنينعليه‌السلام .

او از يكى از همسرانى كه حضرت علىعليه‌السلام بعد از حضرت زهراعليها‌السلام اختيار كردند، تولد يافت. چنانكه عالم بزرگ شيعه، شيخ مفيد به اين موضوع تصريح كرده است.(۲۷) اين بانوى معظمه مورد احترام خاندان پيامبر و صحابه آن بزرگوار بود و همچون حضرت زينب كبرى مواظبت بر حال بقاياى دودمان آل علىعليه‌السلام را بر عهده داشت.

حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام نقل مى كنند كه: چون فاطمه بنت على بن ابيطالب، نظر به كارهاى عبادى و شدت كوشش فرزند برادرش على بن الحسين (زين العابدين) در عبادت انداخت و ديد كه او خود را به رنج انداخته است به نزد جابر آمد و فرمود: اى همنشين رسول اللَّه براى ما بر شما حقوقى است و از حق ما بر شما اين است كه چون ديديد يكى از ما خويشتن را براى تلاش در عبادت به هلاكت انداخته است، مصرّاً او را سوگند دهيد و از او بخواهيد كه خود را از بين نبرد و برنامه عبادت و رياضت خود را كم كندو اين على بن الحسين باقى مانده و يادگار پدرش حسين است كه بينى او زخم شده و جبهه و زانوها و كف دستهايش پينه آورده و براى عبادت، خويشتن را بدين حال انداخته است.

جابر به خانه على بن الحسين آمد. حضرت باقرعليه‌السلام با چند نفر از كودكان بنى هاشم جلوى در خانه ايستاده بودند. جابر از او پرسيد تو كيستى؟ فرمود: محمدبن على بن الحسين. او گريه كرد و گفت: واللَّه تو باقرى كه علم را مى شكافى. و سلام پيامبر را به او رسانيد و بعد از او خواست كه از پدر بزرگوارش براى وى اذن ملاقات بگيرد. امام باقرعليه‌السلام رفت و برگشت و اذن داد. او وارد شد و از حضرت على بن الحسين كه عبادت در همه بدنش اثر گذاشته بود درخواست كرد كه برنامه عبادى خود را كم كند ولى حضرت فرمود: لا اَزالُ عَلى مِنْهاجِ اَبَوى مُؤتَسِياً بِهِما صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِما حَتَّى اَلْقاهُما...؛ من پيوسته راه دو پدر بزرگوارم، پيامبر و على صلوات اللَّه عليهما را ادامه مى دهم تا به ملاقات آنان برسم و از دنيا بروم.(۲۸)

۴. فاطمه بنت الحسين. او دختر سيدالشّهداعليه‌السلام و مورد محبت شديد آن حضرت بود و مجمع كمالات به شمار مى رفت. حضرت امام حسينعليه‌السلام براى شدّت علاقه به مادرش حضرت فاطمه، دختر خود را به نام آن حضرت نام گزارى كرده بود.

خطبه اى بس غرّا و جالب و كوبنده از آن بزرگ بانوى آل عصمت نقل شده كه در كوفه خوانده اند و در آن خطابه آتشين مظلوميّت جدّ بزرگوارش حضرت علىعليه‌السلام و پدر مظلومش امام حسينعليه‌السلام را به صورتى بسيار جالب و با عباراتى دلگداز بيان كرده و اين خطبه به تنهايى بيانگر شخصيّت والا و درخشان بيان جذّاب، شجاعت و قهرمانى آن بانوى بزرگ اسلام است.

۵. فاطمه بنت موسى بن جعفرعليه‌السلام .

شيخ مفيد اعلى اللَّه مقامه مى نويسد: براى حضرت ابوالحسن موسىعليه‌السلام سى و هفت فرزند پسر و دختر بود و ضمن برشمردن آنان مى فرمايد: و فاطمةالكبرى و فاطمةالصغرى...(۲۹)

و ظاهر اين است كه حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام همان فاطمه كبرى باشد. هرچند شيخ مفيد قدّس سرّه راجع به اين موضوع سخنى نفرموده است.

بالاخره اين بانوى گرانقدر داراى مقامى بس شامخ و رفيع مى باشد و ائمه طاهرين صلوات اللَّه عليهم اجعين از اين بانوى باجلالت و با تمام جليل و تكريم ياد كرده اند و حتى پيش از ولادت آن حضرت، بلكه پيش از ولادت پدر بزرگوارش نام او بر لسان بعضى از ائمه طاهرين صلوات اللَّه عليهم اجمعين آمده و از مقام شامخش سخن گفته اند.

و بر اثر همين تجليلات خاصه اى كه امامان معصوم از او كرده و به اقتضاى فضايل ذاتى و منقبتهاى فراوانى كه در وجود پاك او متبلور است، شهر قم از عظمت و جلال خاصّى برخوردار گرديده، مركزيت براى جهان تشيّع پيدا كرده و امروز قم شهرت جهانى دارد و اولين چيزى كه از لفظ و واژه «قم» به اذهان مردمان جهان تداعى مى شود، حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام و قبر منور آن حضرت است كه به عنوان يك زيارتگاه بسيار مهم در همه جا تلقى مى شود و شهرستان قم از ديرزمان به عنوان يك شهر زيارتى قلمداد مى شده است كه صرفاً براى زيارت قبر منور حضرت معصومهعليها‌السلام از راه هاى دور و نزديك به آنجا آمده، اين ضريح مطهّر و بقعه و بارگاه باشكوه را زيارت مى كرده اند.

چنانچه قبلاً ذكر شد نام نامى آن بانوى معظّمه، فاطمه است كه گاهى هم به عنوان فاطمه كبرى از او نام برده شده است، زيرا حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام دختر ديگرى نيز به نام فاطمه داشته اند كه براى تمايز آن دو از يكديگر فاطمه مدفون در قم را فاطمه كبرى ناميده اند و در فقره اى از فقرات زيارت آن معظّمه به همين نام از آن حضرت ياد شده است؛ آنجا كه مى خوانيم «يا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ».

و در عين حال شهرت كامل و گسترده اى به «معصومه» پيدا كرده اند به گونه اى كه گاهى اسم مباركشان براى بسيارى ناآشناست، وليكن واژه معصومه براى همگان آشنا بوده و يادآور همين بانوى باعظمت و وقار و يادگار حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام مى باشد و معرّف و امتياز روشن قم به شمار مى رود. بلكه در قسمتى از بلاد جنوبى و احياناً مناطق ديگر، قم را همراه با نام مقدّس معصومه ياد مى كنند و به عنوان معصومه قم نام مى برند.

و اين خود مسأله اى قابل توجّه و تعمّق است كه اين لقب از كجا نشأت يافته است. آيا لقبى است كه از ناحيه قدس پدر بزرگوار يا برادر عاليقدرش حضرت رضاعليه‌السلام ، يا از امامان بعد صلوات اللَّه عليهم اجمعين سرچشمه گرفته؟ يا اينكه اين لقب، لقبى مردمى و خودجوش است كه بر اثر شدت پاكى و طهارت نفسى كه از آن حضرت سراغ داشتند به وجود آمده و تحقّق يافته است و مردم مسلمان و دلدادگان اهلبيت عصمت و خاندان پيغمبر اكرم صلوات اللَّه عليهم اجمعين، او را بدين لقب مقدّس و افتخارآميز خوانده و ياد كرده اند؟

احتمال اوّل: ضعيف است، زيرا اگر اين لقب امرى قراردادى از ناحيه معصومى از امامان بود به طور طبيعى نقل مى شد و در كلمات مورّخين و محدّثين مى آمد؛ در حالى كه تاكنون بدين موضوع برخورد نكرديم. چنانكه شيخ مفيد كه همه فرزندان حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام از پسر و دختر را نام مى برد و حتى اينكه هر كدام از كدام مادر بوده اند را نيز يادآورى مى نمايد، از ذكر معصومه در كلامشان اثرى نيست، با آنكه نام مقدّسش را كه فاطمه است، ذكر كرده اند.

بنابراين احتمال مردمى بودن اين لقب پرافتخار براى آن بانوى مكرّمه بسيار قريب به نظر مى رسد. چنانكه مى دانيم بعضى از شخصيّتهاى بزرگ، بر اثر عظمت و جلالت، قدر و پايگاه رفيع و موقعيّت عظيمى كه در جامعه دارند به لقب افتخارآميزى در ميان مردم اشتهار پيدا مى كنند.

در مورد حضرت فاطه معصومهعليها‌السلام به لحاظ اينكه به روايت صحيح مستندى در جوامع شيعى برخورد نكرديم، بلكه حتى روايت مرسلى را هم در اين باب نيافتيم كه امامعليه‌السلام آن حضرت را به اين عنوان خوانده و يا اين لقب را براى او قرار داده باشند؛ بنابراين بعيد نيست كه مردم و علاقمندان خاندان پيغمبر آنقدر عظمت و جلالت و رفعت شأن آن بانوى مكرّمه را دريافت كرده و احساس نموده و يا از لسان ائمه طاهرين صلوات اللَّه عليهم اجمعين شنيده بودند كه آن معظمه را تالى و ثانى امامان و معصومين پاك دانسته و اين لقب براى وى به زبانشان جارى شده است و به مرور زمان بدان، اشتهار پيدا كرده باشند.

بارى، اين لقب مبارك از از همان دست القاب خودجوش و الهام مانند است كه بدون تشريفات و تبانى اشخاص به ذهن خود مردم آمده و به فكرشان القا شده است و اين نوع پيدايش لقب براى انسان از ارزش و اعتبار فوق العاده برخوردار مى باشد كه نشأت گرفته از الهام درون و ضمير بيدار جامعه است و بالاخره مستند به ملكات فاضله و مقامات عالى و جايگاه رفيع آن شخص مى شود كه موجب شده مردم، آن لقب را براى او قرار داده اند.

درخشش حضرت معصومهعليها‌السلام

در ميان امامزادگان بزرگوار و واجب التعظيم، چند امامزاده بسيار ممتازند، آنان امامزادگان عاليقدر و والامقامى اند كه گوى سبقت را در فضايل و مناقب و كرامت نفس و بزرگوارى از ساير امامزادگان ربوده اند و مقامات عاليه آنان به شرح و بيان نمى آيد و قلم از نگارش رتبه والايشان عاجز و ناتوان است.

از جمله اين چند نفر امامزاده ممتاز و والامقام، حضرت سيده عليا، فاطمه مدفون در قم معروف به حضرت معصومهعليها‌السلام است.

در جلالت قدر و رفعت مقام و مرتبه والاى آن بانوى آسمانى همين بس كه مورد احترام و تقديس حضرات امامان معصوم و پيشوايان آسمانى سلام اللَّه عليهم اجمعين بوده و چنانكه قبلاً اشاره كرديم، پيش از آنكه پا به دنيا نهد، از فضايل و مكرمتهايش سخنها گفته اند و سفارش زيارت قبر شريفش را به دوستان و محبّان كرده اند.

مدح و ثنايى كه از لسان عصمت، تراوش كند و صادر شود، بزرگترين شرف و افتخار است.

از جمله مناقب و شرافتهاى افتخارآميز آن بزرگوار، ورود يك صورت زيارت يا به تعبير معروف، يك زيارتنامه مخصوص براى حضرت معصومهعليها‌السلام از ناحيه امامان صلوات اللَّه عليهم اجمعين مى باشد.

آرى، ورود دستور خاص در كيفيت زيارت آن بانوى بهشتى، حكايت از شأن عظيم و مقام رفيع و رتبه والاى او مى كند.

از جمله فضايل و مناقب حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام علاوه بر انتساب بسيار نزديك به خانه وحى و تنزيل و حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نيز ابوالائمةالطاهرين، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، انتساب بى واسطه به سه نفر از امامان معصوم و حجج بالغه الهيّه است كه نشانگر عاليترين شرف خانوادگى آن مجلّله گرانقدر، به شمار مى رود.

آرى آن سيّده والا مقام، دخت بلنداختر حجةاللَّه الاعظم، حضرت اباابراهيم موسى بن جعفر ارواحناله الفداه، امام هفتم شيعيان جهان است و نيز خواهر عزيز و گرامى ولىّ اعظم پروردگار، حضرت على بن موسى الرضا عليه آلاف التّحية والثنا،

امام هشتم شيعيان عالم است و همينطور عمّه محترمه و گرانقدر حجّةاللَّه على العباد، حضرت امام محمّدتقى، جواد،عليه‌السلام نهمين امام مفترض الطاعه شيعيان در اقطار جهان است.

و اين فضيلت بزرگ، راهگشا به سوى فضيلت و جلالت ديگرى است و آن مشابهت به حضرت عليامعظّمه، زينب كبرىعليها‌السلام است، زيرا او بانويى است كه اين سه جهت و اين سه امتياز در وى جمع شده است.

آرى، حضرت زينب كبرى دختر حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام است چنانكه خواهر حضرت امام حسن و حضرت امام حسينعليهما‌السلام است و نيز عمه حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام مى باشد.

بارى، مطلب فوق يعنى انتساب بسيار نزديك و بلاواسطه حضرت معصومهعليها‌السلام نكته اى جالب و روحبخش را در پى دارد و آن اين است كه اين انتساب به مثلّث شريف و مقدّس و ارتباط به سه امام معصومعليهما‌السلام ، مقتضى آنست كه بزرگداشت و تكريم مقام والاى آن خانم با جلالت صبغه ديگرى پيدا كند و روشن تر آنكه بزرگداشت حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام بزرگداشت مقام اين سه امام بزرگوار است و طبيعى است كه تكريم و احترام از شخصى، تكريم افراد بسيار نزديك آن خانواده مانند پدر و برادر و ديگر نزديكان اوست و به تعبير ديگر، بزرگداشت آن مكرّمه، بزرگداشت آن حضرت در مرحله نخستين و بزرگداشت مقام رفيع آن سه بزرگوار در مرحله دوم و بزرگداشت كلّ خاندان پيامبر و بيت جليل و رفيع رسالت و امامت است؛ چه آنكه حضرت معصومه دسته گل زيباى بى مثالى از باغ رسالت و بوستان ولايت صلوات اللَّه عليهم اجمعين است.

مطلبى كه در نشان دادن مقام والا و باعظمت حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام نقش مهمّى دارد، فقره اى از زيارت آن حضرت است كه مى فرمايد: اِنِّ لَكِ عِنْدَاللَّهِ شَأناً مِنَ الشّأنِ؛(۳۰) حقّاً كه براى تو در نزد خداوند شأنى از شأن معهود و مخصوص است.

اين جمله درخور دقت و توجّه فراوان است و مى سزد كه اهل معرفت پيرامون آن بينديشند و ما در اين مقام به ذكر مختصرى كه فراخور بحث كوتاه ماست اكتفا مى كنيم.

چنانكه مشهود است در اين جمله دو مرتبه كلمه شأن به كار رفته است كه نخستين رابه صورت نكره آورده و دومى را به صورت معرفه يعنى بالفظ «الف و لام». اكنون نكره آوردن شأن اول براى تفخيم و تعظيم است و گويا فرموده است: براى تو در نزد خدا شأنى بس بزرگ و بلندپايه مى باشد و از حدّ وصف و بيان خارج است و به شرح نمى آيد.

به نظر مى آيد كه مقصود از شأن دوم كه با الف و لام تعريف آمده است، شأن ولايت و امامت و عصمت باشد؛ يعنى از براى تو شأنى عظيم و موقعيتى رفيع از نوع شيون امامت و ولايت و عصمت و يا سهمى مهم از آن مقام والاست (هرچند بالقوّه باشد و بر اثر حكمتهايى به مرحله بروز و ظهور نرسيده باشد).

فاطمه معصومه مولود بيت وحى و تنزيل و نشأت گرفته از سلسله امامت و عصمت است. بنابراين ريشه هاى عميق ولايت و امامت در جان آن حضرت هست و از اين رو نفوذ و تأثير معنوى و روحانى حضرت معصومه در اعماق جان پيروان خاندان عصمت از نوع تأثير و نفوذ امامان پاك و معصوم مى باشد و آن بزرگوار به اذن اللَّه تصرف در جهان و در جان مردم دارند و مى توانند در قضاى حوايج و رفع گرفتاريها و اصلاح امورد با عنايت حضرت حق سبحانه وتعالى اثر مستقيم داشته باشند.

با اين بيان مى توان گفت: خداوند بر حسب حكمت بالغه خود كلّاً امامت و رسالت را در طبقه زنان قرار نداده است و اگر حكمت الهى ايجاب و اقتضا مى كرد و اين منصب مقدّس را براى زنان نيز مقرّر مى فرمود، حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام ، زمينه اى بسيار مساعد داشت و نور ولايت و عصمت در درون پاك آن سيده جليله به وديعت نهاده شده و گوهر ذات مقدّس و وجود مطهّر بانوى عظيم الشأن دودمان وحى و رسالت فوق العاده نورانى و باصفا بوده و تلألؤ ويژه اى داشته است.

عالم بزرگوار جناب آقاى ميانجى نقل كردند: كه مرحوم آيةاللَّه آقاى ميرزا رضى تبريزى رضوان اللَّه عليه از مجتهدين بزرگ، براى فاتحه جناب زكريابن آدم كه در قبرستان شيخان قم مدفون است به آنجا رفته بودند. در حال قرائت فاتحه به اين فكر مى روند كه آيا زكريابن آدم با آن جلالت قدر و رفعت مقام و رواياتى كه در شأن او از ائمه طاهرينعليهم‌السلام

وارد شده، بالاتر است يا حضرت معصومهعليها‌السلام ؟

ناگهان يك نفر كه كلاه نمدى بر سر داشته پيش مى آيد و به ايشان مى گويد: آن بالا را بخوان. ايشان اعتنا نمى كند. بعد كه آن مرد مى رود ايشان نگاه مى كند مى بيند در آنجا نوشته شده است:

اَلسَّلامُ عَلى اَرْواحِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِى الأرْواحِ اَلسَّلامُ عَلى اَجْسادِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِى الأجْسادِ؛ يعنى سلام بر ارواح محمّد و آل محمّد در ميان ارواح و سلام بر اجساد محمّد و آل محمّد در ميان اجساد. در اين هنگام متوجّه شدم كه آن شخص به ظاهر معمولى درون مرا خوانده و از فكر من راجع به افضليت زكريابن آدم يا حضرت معصومه آگاهى داشته و با امركردن به قرائت از موضع مخصوص خواسته است تا مشكل مرا رفع كند و مسأله مرا پاسخ دهد كه حضرت معصومه از آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين است و حساب او جداست و هيچ كس را نمى توان با آل محمّدعليهما‌السلام مقايسه كرد.(۳۱)

بر اساس اين بيانى كه راجع به جمله فَاِنِّ لَكِ عِنْدَاللَّهِ شَأناً مِنَ الشّأنِ تقديم شد مى توان به اين نتيجه رسيد كه دلدادگى به حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام شرط در پذيرش و قبولى ولايت معصومين پاك و امامان معصوم شيعه است و بدون علاقه به آن بزرگوار، ولايت آن بزرگواران به ثمر نمى رسد و مقبول دربار الهى واقع نخواهد گرديد.

احتمال ديگرى در جمله مورد بحث است، بدين بيان كه مقصود از شأن دوم، مقام والاى شفاعت باشد كه حضرت معصومهعليها‌السلام را از آن سهمى مهم و شايسته و وافرى است. و ما به خواست خداوند در بحثهاى آتى راجع به اين موضوع سخن خواهيم گفت.

شباهت حضرت معصومه به حضرت زينبعليها‌السلام

در ميان خواتين باجلالت و بانوان بيت رسالت و امامت، دو بانوى آسمانى اند كه از جهات گوناگون شبيه به يكديگرند و وجه شباهت و قدر مشترك بين آن دو فراوان است. آن دو بزرگوار، يكى حضرت زينب كبرى، عقيله بنى هاشمعليها‌السلام است و ديگرى حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام .

و اما وجه تشابه و جهت مشابهت و مشاركت آن دو بانوى گرانقدر الهى و آسمانى:

۱- هردو سرافرازند كه دختر امام معصوم و آسمانى اند. زينب كبرى دخت بلنداختر حضرت اميرالمؤمنين، علىعليه‌السلام و حضرت معصومه دخت والاگهر حضرت موسى بن جعفر صلوات اللَّه عليهاوعليهم اجمعين.

۲- هردو بزرگوار مفتخرند كه خواهر امام معصوم اند. يكى خواهر دو حجّت خدا، حسن و حسين صلوات اللَّه عليهما و ديگرى خواهر حضرت على بن موسى الرضا عليه الصّلاة والسّلام است.

۳- هر دو بانوى خاندان وحى، افتخار دارند كه عمه امام معصوم مى باشند؛ يكى عمه امام زين العابدينعليه‌السلام و ديگرى عمه حضرت جوادالائمهعليه‌السلام .

۴- هر دو مورد تقديس و تكريم امام معصوم قرار گرفته و حجّت بالغه الهى زبان به مدح و ثناو ستايش آن دو گوهر گرانبها گشوده است.

۵- هر يك از اين دو بانوى بزرگ اسلام، مورد تعظيم و احترام سه امام مفترض الطاعة قرار گرفته اند؛ حضرت زينبعليها‌السلام از ناحيه پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان حضرت علىعليه‌السلام و از سوى برادرشان حضرت سيدالشّهدا، امام حسينعليه‌السلام و از ناحيه برادرزاده شان حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام مورد ستايش قرار گرفتند.

حضرت معصومهعليها‌السلام نيز از ناحيه جدّ بزرگوارشان حضرت امام صادقعليه‌السلام و از جانب برادر گرانقدرشان حضرت رضاعليه‌السلام ، و از سوى فرزند برادرشان حضرت جوادالائمهعليه‌السلام مورد مدح و ثناواقع شده اند.

۶- هركدام از اين دو بانوى باجلالت، شدّت علاقه نسبت به برادر عزيز و والامقام خود داشتند؛ حضرت زينبعليها‌السلام نسبت به امام حسينعليه‌السلام و حضرت معصومهعليها‌السلام نسبت به امام علىّ بن موسى الرضاعليه‌السلام .

۷- هر دو معظّمه به خاطر علاقه به برادرشان، خانه و زندگى خويشتن را رهاكرده، وطن را ترك گفتند و رنج سفر را بر خود هموار نمودند؛ حضرت زينبعليها‌السلام از مدينه به عراق و بالاخره به شام رفتند و حضرت معصومهعليها‌السلام از مدينه به ايران و بالاخره در سرمين قم رحل اقامت افكندند.

۸- هردو بانوى بزرگوار، زادگاهشان مدينه، ولى مدفنشان نقطه اى دور از زادگاهشان است؛ حضرت زينبعليها‌السلام در شام يا مصر، على المشهور، و حضرت معصومهعليها‌السلام در ايران و شهر مقدّس قم.

۹- مدفن و مضجع هر يك از اين دو بانوى بهشتى، زيارتگاه عاشقان و علاقمندان خاندان پيغمبر است و مرقد مطهّر و منوّر هر يك از آنان، دلدادگان بى شمار دارد و مردم مسلمان حتّى از شهرهاى دور براى زيارت آنها با تمام اشتياق سفر نموده، به تشرّف به اعتاب مقدّسه آنان فخر و مباهات مى كنند.

۱۰- هر كدام از اين دو مكرّمه، دو محلّ زيارت دارند. حضرت زينبعليها‌السلام در مصر و در شام و حضرت معصومهعليها‌السلام در بيت النّور، محلّ اقامت و عبادتشان - مدرسه ستّيه - و ديگر مدفن مقدّس و حرم مطهّر آن بانوى با جلالت.

وفات كريمه اهلبيتعليهم‌السلام

در تواريخ آمده است كه مأمون عباسى در سال دويست هجرى قمرى، حضرت رضاعليه‌السلام را از مدينه به مرو طلبيد و آن حضرت را اجباراً و به دنبال اين جريان از مدينه به سوى مرو آوردند. خواهر آن حضرت، فاطمه معصومهعليها‌السلام در سال دويست و يك به خاطر اشتياق ملاقات برادرش از مدينه به جانب مرو حركت كرد و چون به ساوه رسيد بيمار شد. در اين هنگام پرسش كرد كه از اينجا تا قم چه مقدار مسافت است؟ گفتند: ده فرسخ. حضرت خادم خود را فرمودند كه مرا به جانب قم ببر و بدين ترتيب خادم، حضرت معصومهعليها‌السلام را به قم آورده و در منزل موسى بن خزرج بن سعد فرود آورد.

مطلبى كه از اين نقل استفاده مى شود اين است كه قم از آن زمان شهرى بوده كه به علاقه و ولايت اهلبيت رسول اللَّه صلوات اللَّه عليهم اجمعين شناخته شده بود و اين اسم، براى حضرت معصومهعليها‌السلام كه تمام گذشته خود را در مدينه سپرى كرده بود، يك مركز آشنا به شمار مى آمده است، ولى در اينكه چطور موسى بن خزرج را شناخته و بر او وارد شده اند اجمالى است و ممكن است كه در ساوه راجع به افراد سرشناس و بسيار محترم قم تحقيق شده باشد و او را معرفى كرده باشند يا آنكه بعد از ورود به قم پرسش كرده باشند و با معرفى مردم قم و ساكنان آن و شناختى كه از موسى بن خزرج براى بانوى اسلام، حاصل گرديده، بر او وارد شده باشند.

البته نقل ديگرى در اين مورد است كه زمينه اين سؤال را به كلى منتفى مى سازد و بعضى از بزرگان آن را صحيح تر از نقل اول مى دانند و آن اين است كه چون خبر نزول اجلال حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام به ساوه، به گوش آل سعيد رسيد، همگى متّفق شدند كه به قصد تشرّف به حضور آن بانوى يگانه، بيرون روند و از وى درخواست نمايند كه به قم تشريف بياورد.

موسى بن خزرج بر اين امر، تقدم جست. همينكه به خدمت حضرت معصومهعليها‌السلام رسيد، مهار ناقه آن حضرت را گرفت و كشيد تا وارد قم ساخت و آن سيده جليله را در خانه خود فرودآورد و جاداد و مدت شانزده يا هفده روز همچنان باقى بودند و آنگاه از دنيا رفتند. پس او را غسل داده، كفن نمودند و نماز بر بردن مقدّسش خواندند و در زمين بابلان كه ملك خود موسى بن خزرج بود و اكنون روضه منوّره آن حضرت است، به خاك سپرده و دفن كردند و سقفى از بوريا بر قبر شريفش بنا نمودند و همچنان بود تا حضرت زينب، دختر امام جوادعليه‌السلام ، قبّه اى بر آن قبر شريف بنا كرد.(۳۲)

و نقل شده است كه محمدبن حسن بن وليد گفته: چون فاطمهعليها‌السلام وفات يافت، او را غسل داده و كفن كردند و جنازه او را به سوى بابلان حركت دادند، آنگاه آن حضرت را كنار سردابى كه براى وى حفر كرده بودند گذاشتند و آل سعد با هم به گفتگو پرداختند كه چه كسى داخل سرداب سود و جنازه آن حضرت را دفن نمايد؟ بعد از گفتگوها رأى آنان بر اين قرار گرفت كه پيرمرد كهنسال «قادر» نام، كه خادم خود آنان بود و مرد صالحى به شمار مى رفت، متصدّى دفن شود.