بانوی ملکوت

بانوی ملکوت0%

بانوی ملکوت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

بانوی ملکوت

نویسنده: علی کریمی جهرمی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7050
دانلود: 3096

بانوی ملکوت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 7 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7050 / دانلود: 3096
اندازه اندازه اندازه
بانوی ملکوت

بانوی ملکوت

نویسنده:
فارسی

 

كتاب حاضر نوشته ی آیت الله علی کریمی جهرمی درباره ی شخصیت و فضایل کریمه ی اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها است.
بحث هاى محورى كتاب، چهار موضوع زیر است:
1- اخبار و روايات مربوطه.
2- قم، حرم اهلبيت صلوات اللَّه عليهم اجمعين.
3- چراغ حرم اهلبيت، فاطمه معصومه، عليهاالسلام .
4- بحثى از افتخارات و گروهى از مفاخر قم.

۱۰- مرحوم شيخ ابوالقاسم قمى

آن بزرگوار فرزند ملامحمدتقى قمى، از اعاظم علماى بلده طيّبه قم بوده اند. او در سال ۱۲۸۱ هجرى قمرى در قم تولد يافت. مقدمات را در نزد علماى قم مانند شيخ محمدجواد و شيخ محمدحسن قمى فرا گرفت. مدتى نيز در تهران از محضر مرحوم حاج ميرزا محمدحسن آشتيانى استفاده كرد و سپس به عتبات عاليات رفت و از درس بزرگانى مانند ميرزا حسن خليلى و حاج آقارضا همدانى و مرحوم سيدمحمدكاظم يزدى و مرحوم آقاى آخوند خراسانى، اعلى اللَّه مقامهم جميعاً بهره هاى فراوان گرفت.

از عبارت علامه تهرانى استفاده مى شود كه او در دوران تحصيل در نجف در كمال فقر و تنگدستى بوه و با اين وضع ادامه تحصيل داده است تا از علماى بزرگ و برجسته گرديده و به مقام والاى اجتهاد نايل شده است. او در سال ۱۳۲۲ ه'ق به زادگاه خود مراجعت كرد و سرگرم تدريس و تربيت نفوس و افتا و امامت جماعت گرديد.

او علاوه بر مراتب عاليه علمى، صاحب مقامات معنوى بالايى بوده و عمل وى در تربيت نفوس اثر بسزايى داشته است و اين مطلب مسلّم است كه هنگام ورود مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى به قم او رييس مطلق و شخصيت يگانه علمى و دينى قم بوده و حداقل از رؤسا و علماى طراز اول شهر به شمار مى رفته و با اين وصف، با اخلاص عجيبى در برابر آن مرد بزرگ تواضع مى كرده و در حمايت و پيشبرد زعامت او فروگزار نمى كرده است تا بالاخره رياست و زعامت براى آقاى حاج شيخ عبدالكريم حايرى محرز مى گردد و على التحقيق يكى از عوامل مهمّ در پيشروى مرحوم آقاى حايرى فداكارى كم نظير آقاى حاج شيخ ابوالقاسم قمى بوده است.

شگفتا! او خود مرجع تقليد بوده و چنانكه نقل شده است اكثر مردم قم و نواحى - يا حداقل گروهى از آنان - از او تقليد مى كرده اند و محبوب و مقبول عموم طبقات از مردمان عادى و طبقه فضلاو علما بوده است. به طورى كه نقل شده است گروهى او را بر مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى ترجيح مى داده اند، علاوه كه خود قمى الاصل و اهل اين سرزمين بوده است، مع ذلك نه تنها از آمدن آيت اللَّه العظمى حايرى به قم و اقامت او باكى نداشته، بلكه ترويج مى كرده و زمينه استقرار ايشان را فراهم مى آورده است.

نقل شده كه يكى از شاگردان آن بزرگوار پاى درس ايشان مطلبى را گفت و براى اينكه بتواند مطلب خود را به ايشان برساند، گفت: حضرت آيت اللَّه! ايشان فرمودند: آيت اللَّه آقاى حاج شيخ عبدالكريم است.

و در نقلى خواندم كه در مجلسى شركت كردند. واعظ با تعبير حضرت آيت اللَّه... از ايشان تجليل كرد. ايشان فرمودند: آيت اللَّه آقاى حاج شيخ عبدالكريم است.

از يكى از اعاظم و مراجع در گذشته نقل شده كه فرمودند: روزى همچنان كه پاى درس آقاى حاج شيخ عبدالكريم نشسته بوديم. ناگهان ايشان از منبر پائين آمدند. همه متحير شدند كه چه شد. بعد ديديم كه آقاى حاج شيخ ابوالقاسم آمده اند و در درس آقاى حاج شيخ به عنوان احترام از ايشان شركت كرده اند و آقاى حاج شيخ به احترام ايشان درس را قطع كرده و از منبر پائين آمده بودند.

اجازه و تصديق اجتهادى از آن بزرگوار براى مرحوم آيت اللَّه آقاى ميرزا احمدسلطانى جهرمى صادر شده كه صورت آن نزد اينجانب موجود است و مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى حاج شيخ عبدالكريم در ذيل آن نوشته اند، آنچه مرقوم فرموده اند صحيح است، الاحقر عبدالكريم الحايرى.

بارى، آن بزرگوار در سال ۱۳۵۳ هجرى قمرى مطابق با سال ۱۳۱۳ هجرى شمسى دار فانى را وداع گفت و در مسجد بالاسر، نزديكى موضعى كه بعداً قبر مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريم واقع شد، مدفون گرديد.

۱۱- حاج شيخ مهدى حَكَمى قمى

او كه فرزند آخوند ملاعلى اكبر حكمى است در شهرستان قم و در سال ۱۲۸۰ يا ۱۲۸۱ ه'ق تولد يافته است. مقدمات را در قم و تهران فراگرفته و سپس در سال ۱۳۱۰ ه'ق به سامرا رفت و در درس مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى و پس از وفات او در درس مرحوم سيّدمحمّد فشاركى، حاضر شد و استفاده كرد. سپس به نجف آمد و از درس مرحوم آقاى آخوند خراسانى و مرحوم ميرزا حسين خليلى تهرانى استفاده نمود، چنانكه قبلاً علوم عقيله را در تهران از مرحوم ميرزاابوالحسن جلوه فراگرفته بود. بالاخره در سال ۱۳۲۲ ه'ق بازگشت به قم كرد و بر اثر علميّت بالا و مقامات زهد و تقواى معنوى اى كه داشت، در نزد عموم طبقات از احترام خاصّى برخوردار بود و محل وثوق و اعتماد مردم قرار داشت. در مسجد جامع قم كه در قسمت پائين شهر قم واقع است، اقامه جماعت مى نمود و عهده دار قضا و فصل خصومات و منازعات بين مردم بود.

و از چيزهايى كه راجع به ايشان معروف و مشهور است، جريان عقرب گزيدگان است كه به آن بزرگوار رجوع كرده اند و او دعايى مى داده يا انگشت بر موضعى كه عقرب گزيده بوده مى گذاشته و به اذن اللَّه در اسرع وقت درد برطرف مى شده است.

ضمناً آن مرد بزرگ در سامرّا و در درس مرحوم فشاركى يا ميرزاى شيرازى با مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى اعلى اللَّه مقامه آشنا مى شوند و مصاحبت و صميميّت بين آن دو بزرگوار برقرار مى گردد.

و اين خود از عوامل زمينه ساز براى مهاجرت مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم به قم مى شود و نقل شده كه در ورود ايشان به قم، نخستين بار آقاى شيخ مهدى حكمى پائين شهرى، رضوان اللَّه عليه بر اثر سوابق مصاحبت از حوزه سامرا ه ميزبانى ايشان پرداختند و خلاصه براى اقامت آقاى حاج شيخ عبدالكريم اقدام و همكارى مى كرده است و اين نكته از افتخارات خاصّه است كه خداوند نصيب ايشان فرموده و ان شاءاللَّه در اجر و ثواب هاى حوزه و آثار آن شريكند.

بالاخره آن بزرگوار در مسافرت تابستانى كه به محلات داشته اند، در سال ۱۳۶۰ ه'ق از دنيا رفتند و جنازه شريفشان به قم حمل داه شد و ضمن تشييع باشكوهى در رواق حرم، نزديكى قبر مرحوم آقاى حايرى مدفون گرديد.(۱۰۳)

۱۲- حاج ميرزا محمد فيض قمى

مرحوم آقاى فيض، رضوان اللَّه عليه فرزند آقاميرزا على اكبر - از ادباى قم - و از احفاى مرحوم ملامحسن فيض كاشانى رحمةاللَّه عليه بوده است. وى در سال ۱۲۹۳ ه'ق در قم به دنيا آمد. مقدمات را در نزد علماى قم، مانند مرحوم آقاميرزا محمدارباب خواند و مدتى در تهران اشتغال پيدا كرد و از محضر مرحوم آشتيانى و ديگران بهره مند گرديد و در سال ۱۳۱۷ ه'ق به نجف مشرف گرديده، از محضر مرحوم سيد محمدكاظم يزدى، صاحب عروة و مرحوم آقاى آخوند خراسانى و نيز شيخ الشريعه اصفهان و محدّث بزرگ، حاجى نورى استفاده كرد و در سال ۱۳۰۳ ه'ق به سامرا رفت و مورد توجه و عنايت ميرزاى دوم آقا ميرزا محمدتقى شيرازى قرار گرفت. بعد به قم، زادگاه خود مراجعت كرد و سرگرم تدريس و تربيت طلاب و افتا و امامت جماعت و ارشادمردم گرديد و نسخه اى از مناسك حج ايشان، در نزد اينجانب موجود است.

او در مهاجرت مرحوم آيت اللَّه حايرى به قم اقداماتى داشته است كه شرح آن در كتاب نفيس گنجينه آثار قم، كه اثر فرزند آن مرحوم نويسنده محقق آقاى عباس فيض رحمةاللَّه عليه مى باشد، آمده است و بالاخره آن بزرگوار در ۲۵ ماه جمادى الاولى سال ۱۳۷۰ هجرى قمرى، اول اسفند ۱۳۲۹ هجرى شمسى دار فانى را وداع گفت و مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى بروجردى اعلى اللَّه مقامه بر او نماز خواند و در ايوان طلا، صحن كهنه، محاذى قبر مطهر حضرت معصومهعليها‌السلام مدفون گرديد.

اين نكته، جالب است كه فرزند ايشان نقل كرده كه وفات ايشان در موقع اداى فريضه و در قنوت، در حالى اتفاق افتاد كه جمله اِلهَنا عامِلْنا بِفَضْلِكَ را به زبان مى راند.(۱۰۴)

۱۳- حاج آقا حسين قمى

مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى حاج آقا حسين طباطبايى قمى اعلى اللَّه مقامه فرزند مرحوم حاج سيد محمود، از علماى اعلام و رجال علمى قم در اعصار اخير است.

پدر ايشان مرحوم حاج سيد محمود از تجّار محترم قم بوده است. فرزندان او كه همگى از صلحا و اخيار و اكثر آنها از علماى اعلام بوده اند، عبارتند از: حاج آقا احمد، حاج سيد ابوالقاسم، حاج سيد ابراهيم، حاج سيد فخرالدين، آقاى حاج آقاحسين اعلى اللَّه مقامهم. ليكن حاج آقا حسين از همه آنان در مقامات علم و فضل برتر و بالاتر بلكه سرآمد بسيارى از علماى عصر خود بوده است.

آن بزرگوار علوم مقدماتى را در قم فراگرفته و سپس به نجف اشرف رفته، از محضر درس مرحوم آقاى سيد محمدكاظم يزدى در فقه و آقاى آخوند ملامحمدكاظم خراسانى در اصول و آقاى حاج ميرزا حسين نورى در روايه و درايه بهره مند شده و سپس به سوى مرحوم ميرزاى دوم آقاى حاج ميرزامحمدتقى شيرازى شتافته و از محضر وى اسفاده كرده، بيست و چند سال به تدريس و وظايف مقرّره سرگرم بود و مقبول عموم و مورد توجه علما و فضلا و مردم مشهد قرار داشت و بعد عليه رضاخان و حركات ناشايست او قيام كرد، به تهران آمد و بالاخره غائله خراسان پيش آمد و منجر به تبعيد ايشان به كربلا شد. ده سال در كربلا اقامت كرد تا در سال ۱۳۶۳ قمرى به عزم زيارت حضرت على بن موسى الرضاعليه‌السلام به ايران آمد و استقبال بسيار گرم و باشكوهى در شهرهاى مختلف از قصرشيرين تا قم و تهران از ايشان به عمل آمد و به مشهد رفته، يكماه توقف كرده به تهران برگشت و بار ديگر دنبال مطالب قبلى خود را گرفت و با كمك مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى و ملت مسلمان، موفق شد كه كشف حجاب اجبارى را بردارد و بعد به كربلا برگشت.

درباره مقامات علم و كمال و تقواى ايشان بسيار مطلب گفته شده است كه در اين ميان مرحوم محدّث قمى اعلى اللَّه مقامه كه نمونه صدق و عدالت بوده كلامى دارد كه ما به همان اكتفا مى كنيم. او مى گويد: «از الطافى كه خداوند به بركت حضرت رضاعليه‌السلام درباره من - در مشهد مقدس - كرد اين بود كه مرا فرود آورد در منزل السيّد الاجلّ و الكهف الاظل، العالم المحقّق و الفاضل المدقّق الورع البارع، التّقى الزّكى، ثقةالاسلام، ملاذالانام، ابى المكارم و المحاسن، حجةالاسلام و سيدنا الحاج آقا حسين قمى.

و راجع به پدر آن بزرگوار مى فرمايد: السيّد الحسيب الجليل، ذى الشرف الاصيل، غرّة ناصية العزّة و الجلال و قدوة ارباب الشرف و الكمال و الواصل الى رحمة ربّه الودود، المرحوم المغفور السيّد محمود عطّراللَّه مرقده و نوّر مضجعه.

بعد مى گويند: »و از اين سيّد سعادتمند اين است كه فرزندانى به او عطا شد كه علما و فقها و اتقياءند. «

بار ديگر به ذكر آيت اللَّه قمى مى پردازند و مى گويند: »از جمله فرزندان سيد محمود، سيّد اجلّ ياد شده - آقاى حاج آقاحسين - است؛ الّذى هو من اعاظم فضلائنا المتأهّلين للثناء بكلّ جميل عادم العديل و فاقد الزميل، مسلّماً تحقيقه فى الاصول، بل ماهراً فى المعقول و المنقول حسين الاسم، حسن الرسم و الاخلاق جيّد الخلق طيّب الخلق و الاعراق.

و در اينجا مى گويد: من در قدسيّت ذات، دومى براى او نديدم و در ملكات و صفات انسانى كسى را كه حتى نزديك به او باشد نيافتم. گويا وجودش سرشته به رضا و تسليم است و به سوى خدا نيامده است، جز با قلب سليم. ( ۱۰۵)

بارى، زعيم بزرگ شيعه، مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى سيّدابوالحسن اصفهانى قدّس سره در نهم ذى الحجّة سال ۱۳۶۵ هجرى قمرى دارفانى را وداع گفت و بعد از وفات او مرجعيت مرحوم حاج آقاحسين قمى رسمى و عمومى گرديد، به خصوص كه از قبل مرحوم ميرزا محمدتقى شيرازى مردم مشهد را در احتياطات خود ارجاع به آن بزرگوار فرموده بود و خلاصه چندنفر از اعاظم بودند كه در اين هنگام در مقام مرجعيت عامه واقع شدند و دو نفر از آنان دو سيد جليل طباطبايى والامقام و بلندپايه، هردو حسين نام، يكى حاج آقا حسين بروجردى و ديگرى حاج آقاحسين قمى، بيشتر در معرض قرار گرفتند؛ هرچند عدّه زيادى آقاى بروجردى را بالخصوص براى مرجعيّت نام مى بردند، ولى گروهى هم آقاى قمى را مقدّم مى دانستند و رسماً ايشان را مى گفته اند. ولى بالاخره مرجعيّت ايشان دوامى نيافت، زيرا حدود سه ماه و ده روز بعد از وفات مرحوم اصفهانى، آقاى قمى هم در بيمارستان بغداد در ۱۴ ربيع الاوّل سال ۱۳۶۶ هجرى قمرى از دنيا رفت و جنازه شريفش را از كاظمين به نجف آوردند و در صحن مقدّس در حجره مرحوم شريعت اصفهانى مدفون گرديد.

آن بزرگوار از علماى كثيرالاولاد بوده اند كه مشهورترينشان حضرت آيت اللَّه حاج آقا حسن قمى، ساكن مشهد مقدس از مراجع عاليقدرند كه يك بار در چندسال قبل توفيق زيارتشان را در رواق حرم حضرت على بن موسى الرضاعليه‌السلام پيدا كردم.

در پايان اين بحث دو مطلب كه يكى مربوط به زندگى بى آلايش و سراسر صداقت و يكرنگى آن بزرگوار است و ديگرى مربوط به حال احتضار ايشان مى باشد را ذكر مى كنيم:

۱- مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى گلپايگانى قدّس سره فرمودند:

روزى براى صرف ناهار از مرحوم آقاى حاج آقاحسين قمى و از مرحوم آقاى صدر، دعوت كرده بوديم. اتفاقاً آن روز آقاى صدر روزه گرفته بودند و نيامدند. آقاى حاج آقا حسين قمى آمدند و ما آش پخته بوديم و ايشان ميل كردند، بعد كه رفتند فرستاده مرحوم آقاى صدر آمد و گفت ايشان مى فرمايند: يك مقدارى از آن آش براى من بدهيد كه از بس آقاى حاج آقا حسين از آش منزل شما تعريف كردند، من هم ميلم كشيد.

سبحان اللَّه! از اين پاكى و بزرگوارى و يكرنگى مرحوم آقاى قمى و صفا و صميميت آقاى صدر و دوستى اين سه شخصيّت علمى با هم!!

۲- آن بزرگوار در آخر عمر، دچار سرطان شده و در بيمارستان بغداد بسترى گرديده و از دنيا رفتند. در روزهاى واپسين عمر در حالت اغما بودند، يكى از بزرگان از قول حاضران كنار بستر ايشان نقل مى كردند كه: »آن بزرگوار در ساعات آخر و در همان حالات، ناگهان فرموده بودند: مرا بنشانيد. حاضران خيال كردند كه اين سخن از عوارض حالت بيهوشى و اغماى اوست. بار ديگر به طور جدّى فرمود: مرا بنشانيد كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده اند.

ايشان را نشاندند، در اين حالت به حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام سلام كرد و سپس خوابيده و از دنيا رفت.

۱۴- محدّث قمى

محدّث بزرگوار، مرحوم آقاى حاج شيخ عباس قمى اعلى اللَّه مقامه الشريف از اركان علم حديث و روايت در اعصار اخير، بلكه خود ركن اصلى در اين موضوع به شمار مى رود. او در سال ۱۲۴۹ هجرى قمرى در شهرستان قم پا به دايره وجود نهاد و چون ايّام كودكى را پشت سر نهاد، شروع به تحصيل علوم دينى كرد و تا سال ۱۳۱۶ هجرى قمرى همچنان در قم سرگرم اندوختن علوم اهلبيتعليهم‌السلام بود. در آن سال به عراق رفت و در نجف به مرحوم حاج ميرزا حسين نورى اعلى اللَّه مقامه متّصل شد و شدّت پيوند و رابطه بين اين استاد و شاگرد پيدا شد و محدّث قمى استفاده فراوان از آن بزرگوار كرد، تا در سال ۱۳۲۰ هجرى قمرى كه استادش از دنيا رفت او هم به قم مراجعت كرد و سرگرم تحقيق و تأليف شد. در سال ۱۳۳۲ هجرى قمرى به مشهد مقدس رفت و در آن ارض اقدس، ساكن گرديد و به كار تأليف و تصنيف و درس اخلاق و موعظه اشتغال داشت و در مدرسه ميرزا جعفر كه در مجاورت بقعه مباركه است، براى طلاب درس اخلاق مى گفت. در حالاتشان نوشته اند كه: حدود هزار نفر در محضر شريف او حضور مى يافتند و آن بزرگوار، نزديك سه ساعت يكسره به افادات خود ادامه مى داد و مستمعين با اقبال تامّ و توجّه كامل، سخنان او را استماع مى كردند. رسم او اين بود كه كتاب حديث را با خود مى آورد و عين عبارت مبارك روايت را با سلسله سند آن از روى كتاب مى خواند و به شرح آن مى پرداخت.

چند موضوع در زندگى اين مرد بزرگ بسيار قابل توجّه است:

۱- استقامت و پشتكار او در زندگى. او چنان اهتمام به امر تأليف و تصنيف داشت كه تمام عمر خود را وقف آن كرده بود و هيچ گاه در كار خود سستى نكرد و حتى در سفرهاى خود و در بين راه ها هر جا اندك فرصتى پيدا مى شد، او سرگرم كار خود مى گرديد و يكى از بزرگان گفته است: «در بيابان او را ديدم كه وقتى ماشين حامل ايشان خراب شده بود و مشغول اصلاح و تعمير آن بودند، او مشغول نوشتن بود. »

۲- موفّقيّت ايشان. او به راستى از موفّق ترين علما و محدّثين اعصار اخيره است، زيرا در عمر شصت و پنج ساله خود علاوه بر تربيت نفوس بسيار ۳۳ جلد كتاب ارزشمند مطبوع و چاپ شده دارد، كه بعضى از آنها خود دو جلد يا سه جلد است، چنانكه كتاب گرانسنگ «سفينةالبحار» دو جلد قطور است و كتاب پرارزش «الكنى و الالقاب» او سه جلد مى باشد، و ۱۷ كتاب تمام شده دارد كه چاپ نشده و ۱۱ كتاب دارد كه موفق به اتمام آنها نشده و ناتمام مانده است. ضمناً كتابهاى اين روحانى بزرگوار از اتقان و استحكام خاصّى برخوردار است و عموم طبقات از آثار قلمى او بهره مند و برخوردارند.

۳- اخلاص او. محدّث اعلى اللَّه مقامه، به مرتبه عالى يقين و اخلاص واصل شده بود و در اين موضوع، حكايتهايى نقل شده است، از جمله مطلبى كه مرحوم دكتر شهابى در مقدّمه كتاب «الفوائد الرضويه محدّث قمى» نقل كرده است، هرچند كه در بعضى از چاپهاى آن كتاب، مقدّمه مزبور اسقاط گرديده است. در هر حال ايشان مى گويند: «ماه رمضان فرارسيد، طلاب و مؤمنين از وى درخواست مى كنند كه در مسجد گوهرشاد اقامه نماز جماعت كنند. او هم پذيرفت و در آن مسجد حضور مى يافت و اقامه جماعت مى كرد و جمعيّتى انبوه در آن جماعت شركت مى كردند. يك روز پس از پايان نماز ظهر برمى خيزد و مى گويد: »من نمى توانم نماز عصر بخوانم« و بيرون مى رود و ديگر به كلّى آن جماعت را ترك مى كند و بعد كه علّت را از او مى پرسند، مى گويد: در ركوع ركعت چهارم بودم كه همچنان صداى »يااللَّه« و »انّ اللَّه مع الصّابرين« از اقتداكنندگان به گوشم رسيد و به ذهنم آمد كه جمعيّت بسيارى در نماز شركت كرده اند و نوعى انبساط برايم دست داد و من كه اينچنين باشم، شايستگى اقامه جماعت ندارم و از اين رو آن جماعت را ترك كردم.

داستان ديگرى را فرزند برومند آن بزرگوار، خطيب و واعظ پاك و پرهيزگار، مرحوم آقاى حاج ميرزاعلى آقا محدّث زاده رضوان اللَّه عليه نقل كرده است و طبق آنچه در دفتر يادداشتهايم آمده و با يك واسطه نقل كرده ام اين است: ايشان از پدرشان - محدّث قمى - نقل كرده اند كه مرحوم كربلايى محمدرضا - پدر محدّث قمى - روزى در صحن شريف حضرت معصومهعليها‌السلام ، پاى منبر مرحوم شيخ عبدالرّزاق نشسته بوده و از او احاديثى را از روى كتاب منازل الاخره مى خوانده است كه بسيار براى ايشان جالب بوده و تحت تأثير مطالب و روايات آن كتاب كه پيرامون قبر و قيامت است واقع مى شود و نمى دانسته كه كتاب منازل الاخره يكى از تأليفات فرزند خودش حاج شيخ عبّاس است و چون به خانه مى آيد و مى بيند فرزندش محدّث قمى مشغول نوشتن است به او مى گويد: مثل آقا شيخ عبدالرّزاق هم نشدى، چه روايتهايى از كتال منازل الاخره مى خواند! محدّث قمى فرموده اند: من آمدم بگويم كه اين كتاب، نوشته و تأليف من است، ولى ديدم كه اگر بگويم اوّلاً شايد منافات با اخلاص داشته باشد و ثانياً ممكن است موجب شرمندگى پدرم بشود و از اظهار اين موضوع خوددارى كردم!

۴- او شدت احترام به كتب اخبار و نيز براى علماى اعلام قائل بوده است.

مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقا فرزند آن بزرگوار نقل كرده اند كه: شبى در تهران در منبر، آن حديث را خواند كه امام صادقعليه‌السلام شبانه غذا براى گروهى از مستمندان مى برد كه در مكانى خوابيده بودند و شخصى كه همراه حضرت بوده پرسيده است كه آيا اينها از دوستان شمايند؟ حضرت فرموده: اگر از مواليان ما بودند لواسيناهم بالدقّة، در نمك طعام هم به آنان مساوات مى كرديم.

و چون مرحوم مجلسى با كسر دال ضبط كرده (الدِقة) من گفتم: مجلسى اشتباه كرده و اين كلمه مضموم است به معنى » نمک«.

مجلس تمام شد و من به منزل رفته و استراحت كردم، همان شب در عالم رؤيا ديدم پدرم را كه به من فرمود: پسرك به تو چه كه مجلسى اشتباه كرده؟! او در صدر علماى اسلام است، زود برو و از او عذر بخواه! من بيدار شدم و صبر كردم تا صبح فردا رسيد و فقط به مادرم گفتم: من رفتم و زود حركت كردم و به اصفهان آمدم و سر قبر علامه مجلسى رفته و از سخن خود اعتذار جستم.

بارى مرحوم محدّث قمى در اواخر عمر، مشهد را به قصد عتبات عاليات ترك كرد و در نجف اشرف مقيم شد و در شب ۲۳ ذى الحجة سال ۱۳۵۹ هجرى قمرى از دنيا رفت و مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاىسيدابوالحسن اصفهانى قدّس سره بر او نمازخواند و در كناراستادش حاجىنورى دفن گرديد.(۱۰۶)

قم / حوزه علميه

على اكبر كريمى جهرمى

پی نوشت ها :

(۱) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۱، ح ۱۸ و كشّى، محمّد، اختيار معرفةالرجال، ص ۳۳۳

(۲) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۲- ۲۱۳

(۳) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۳، ح ۲۳.

(۴) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۳، ح ۲۴.

(۵) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۴، ح ۲۶.

(۶) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۴، ح ۲۷.

(۷) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۴، ح ۳۱.

(۸) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۴- ۲۱۵، ح ۳۲.

(۹) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۵، ح ۳۳.

(۱۰) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۵، ح ۳۵.

(۱۱) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶، ح ۳۸.

(۱۲) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶، ح ۳۸.

(۱۳) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶، ح ۳۹.

(۱۴) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶- ۲۱۷، ح ۴۱.

(۱۵) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۷، ح ۴۲.

(۱۶) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۷، ح ۴۴.

(۱۷) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۷، ح ۴۶.

(۱۸) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۸- ۲۱۹، ح ۴۹.

(۱۹) صدوق، محمّدبن على بن الحسين، عيون اخبارالرضاعليه‌السلام ، ج ۲، ص ۲۶۰، ح ۲۱.

(۲۰) صدوق، محمّدبن على، عيون اخبارالرضاعليه‌السلام ، ج ۲، ص ۲۶۰، ح ۲۲.

(۲۱) قمى، حاج شيخ عباس، سفينةالبحار، ج ۲، ص ۴۴۷، ماده »قَمَمَ.

(۲۲) قاضى نوراللَّه شوشترى، مجالس المؤمنين، ج ۱، ص ۸۲.

(۲۳) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۷، ح ۴۲.

(۲۴) سوره هود، آيه ۴۵.

(۲۵) سوره هود، آيه ۴۶.

(۲۶) ابن اثير، اسدالغابة فى معرفةالصحابة، ج ۵، ص ۵۴۷.

(۲۷) مفيد، محمّد، ارشاد، ج ۱، ص ۳۵۵.

(۲۸) توسى، محمّد، امالى، ج ۲، ص ۲۴۹- ۲۵۱، با تلخيص.

(۲۹) مفيد، محمّد، ارشاد، ج ۲، ۲۴۴.

(۳۰) اين جمله در زيارت حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام ، نيز ذكر شده است.

(۳۱) حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند: لا يُقاسُ بِآلِ مُحِمَّدِ مِنْ هذِهِ الاُمَّةُ اَحَداً وَ لا يُسَوّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ اَبَداً هُمْ اَساسُ الدّينِ وَ عِمادُالْيَقينِ، نهج البلاغة، خطبه ۲

يعنى احدى از اين امت را با آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مقايسه نتوان كرد و كسانى كه ريزه خوار نعمت آل محمّدند، با آنان برابر نخواهند شد. آنان اساس دين و پايه هاى يقين اند.

(۳۲) به اعيان الشيعة، اثر سيّدمحسن امين جبل عاملى، طبع بيروت، ج ۸، ص ۳۹۱ مراجعه شود.

(۳۳) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۹.

(۳۴) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۷۳ و ۳۸۰.

(۳۵) ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۲۹۱- ۲۹۲.

(۳۶) تمام روايت و روايات ديگرى را در بحث زيارت حضرت معصومهعليها‌السلام ذكر خواهيم كرد.

(۳۷) قمى، ميرزا ابوالقاسم، جامع الشتات، ج ۲، ص ۷۸۶: واضح است كه مقصود ميرزاى قمى از آخوند ملامحمّدباقر مجلسى است و اما اينكه فرمود: سه روايت مورد اشكال است زيرا مجلسى، شش روايت را در اين باب ذكر فرموده است.

(۳۸) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۲۶۷، و از اين پيش در بحث روايات آن را از ج ۵۷ نقل كرديم.

(۳۹) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، طبع بيروت، ج ۹۹، ص ۲۶۷.

(۴۰) ابن قولويه، كامل الزّيارات، ص ۳۲۴، و مرحوم شيخ صدوق عليه الرّحمة در عيون اخبارالرضاعليه‌السلام ، ج ۲، ص ۲۶۷، و در ثواب الاعمال، ص ۱۲۴ به سند معتبر اين روايت را نقل كرده است.

(۴۱) همان.

(۴۲) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، طبع بيروت، ج ۹۹، ص ۲۶۵- ۲۶۶.

(۴۳) استفتاآت مخلوط.

(۴۴) بدين ترتيب: عبدالعظيم (بن عبداللَّه)، (بن على)، (بن الحسن)، (بن زيد)، بن السبط الاكبر الامام حسن المجتبىعليهم‌السلام .

(۴۵) يادداشتهاى مرحوم آقاى حايرى، ص ۱۱۸.

(۴۶) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۹.

(۴۷) قمى، حاج شيخ عباس، منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۶۲.

(۴۸) فيض، عبّاس، گنجينه آثار قم، ج ۲، ص ۷۰.

(۴۹) كاظمينى، ميرزا محمّد، تنديس پارسايى، ص ۸۶ - ۸۲.

(۵۰) مرحومه مادربزرگم، يعنى مادر مادرم رحمةاللَّه عليها، خداوند اموات همه اهل ايمان و آن مرحومه مغفوره را در عالم آخرت با حضرت معصومهعليها‌السلام محشور فرمايد.

(۵۱) فاطمى، سيد حسين، جامع الدرر، ج ۲، ص ۲۲۸.

(۵۲) قزوينى رازى، عبدالجليل، النقض، ص ۶۴۳.

(۵۳) قائم مقام فراهانى، ميرزا ابوالقاسم، اقامةالبرهان على اصول دين الاسلام، ص ۲۸۹.

(۵۴) قائم مقام فراهانى، ميرزا ابوالقاسم، اقامةالبرهان على اصول دين الاسلام، ص ۴۷۸- ۴۷۹.

(۵۵) نورى، ميرزا حسين، دارالسلام فى الرؤيا و المنام، ج ۲، ص ۱۶۹- ۱۷۱، با تلخيص.

(۵۶) آيت اللّهى، سيّد محمّدباقر، سرگذشت نيكان، ص ۱۸۴- ۱۸۶.

(۵۷) حديث شريف و مدرك آن در بخش اخبار و روايات، گذشت.

(۵۸) قمى، حاج شيخ عبّاس، الفوائدالرضويّه، ص ۳۸۰.

(۵۹) سوره يوسف، آيه ۹۳، يادداشتهاى مرحوم آيت الله حايرى، ص ۱۳۴.

(۶۰) اين مراكز سه گانه عبارتند از: الف: مسجداعظم، ب: مدرسه آقاى گلپايگانى، ج: دارالشفا و فيضيّه.

(۶۱) البته آن بزرگوار نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا رانيز در حرم مى خواندند و نيز مرحوم آيةاللَّه العظمى اراكى نماز ظهر و عصر را در آن مكان مقدّس مى خواندند.

(۶۲) امينى، عبدالحسين، الغدير، ج ۱، ص ۱۹۷.

(۶۳) مجلسى ۷ محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۷۶- ۷۷ و سفينةالبحار، محدّث قمى، ج ۱، ماده شيع، ص ۷۲۹.

(۶۴) گنجينه دانشمندان، مرحوم آقاى رازى رحمةاللَّه عليه، ج ۱، ص ۱۶- ۱۷.

(۶۵) سوره اسراء، آيه ۷۹.

(۶۶) تفسير عيّاشى، ج ۲، ص ۳۱۴، تفسيربرهان، ج ۲، ص ۴۴۰، تفسير صافى، ج ۱، ص ۵۸۵.

(۶۷) مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۸، ص ۵۲.

(۶۸) قاضى نوراللَّه شوشترى، مجالس المؤمنين، ج ۱، ص ۸۳.

(۶۹) فيض، عباس، گنجينه آثار قم، ج ۱، ص ۵۸.

(۷۰) فيض، عباس، گنجينه آثار قم، ج ۱، ص ۴۲۵.

(۷۱) قزوينى رازى، عبدالجليل، النتقض، ص ۱۶۷- ۱۶۸ و در پاورقى آمده كه يا مراد به مقطع در اينجا كسى است كه سلطان، منافع و عايدات قصبه اى يا شهرى را به يكى از درباريان خود واگذار كند در مقابل اينكه او نيز پيوسته يا در موقع لزوم، عدّه اى حاضر در ركاب را تحت اختيار سلطان بگذارد.

(۷۲) فيض، عباس، گنجينه آثار قم، ج ۱، ص ۴۲۴- ۴۲۵.

(۷۳) رازى، محمّدشريف، مجاهد شهيد آيةاللَّه بافقى، ص ۹۴.

(۷۴) رازى، محمّدشريف، مجاهد شهيد آيةاللَّه بافقى، ص ۱۰۱.

(۷۵) فقيهى، على اصغر، تاريخ مذهبى قم، پاورقى ۱۹۴.

(۷۶) معلوم مى شود كه آن زمان هم مثل زمان ما دوستيها گاهى با طغيانگرى همراه بوده است.

(۷۷) امينى، عبدالحسين، الغدير، ج ۲، ص ۳۵۱ و در نقلى هزار دينار طلإ؛ ططك ك به جاى سى هزار درهم آمده است.

(۷۸) توسى، محمّد، اختيارالمعرفةالرجال، ص ۵۹۵.

(۷۹) توسى، محمّد، اختيارالمعرفةالرجال، ص ۵۹۵.

(۸۰) توسى، محمّد، اختيارالمعرفةالرجال، ص ۵۹۴.

(۸۱) اردبيلى، محمّد، جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۳۰.

(۸۲) رجال كشّى، ص ۱۷۳.

(۸۳) توسى، محمّد، اختيارالمعرفةالرجال، ص ۶۱۶.

(۸۴) فيض، عباس، گنجينه آثار قم، ج ۱، ص ۲۲۳.

(۸۵) صدوق، محمّد، كمال الدين، ص ۳۸۴.

(۸۶) صدوق، محمّد، كمال الدين، ص ۲۶۴- ۲۶۵.

(۸۷) كسانى كه طالبند به رجال نجاشى، ص ۲۶۰ مراجعه كنند.

(۸۸) رجال نجاشى، ص ۲۶۱.

(۸۹) مقدّمه معانى الاخبار، به قلم مرحوم ربّانى شيرازى، ص ۸۲- ۸۳.

(۹۰) محمّدبن مكى (شهيد اوّل)، ذكرى الشيعة، ص ۴.

(۹۱) به كتاب غيبت شيخ طوسى، ص ۲۵۷ مراجعه شود.

(۹۲) رجال نجاشى، ص ۲۶۱.

(۹۳) مقدّمه معانى الاخبار، ص ۱۸- ۱۹.

(۹۴) مقدّمه معانى الاخبار، ص ۱۰.

(۹۵) قزوينى رازى، عبدالجليل، النقض، ص ۵۱.

(۹۶) قزوينى رازى، عبدالجليل، النقض، ص ۱۵۹.

(۹۷) قزوينى رازى، عبدالجليل، النقض، ص ۱۷۹.

(۹۸) حر عاملى، محمّدبن حسن، امل الآمل، ج ۲، ص ۲۷۷.

(۹۹) موسوى خوانسارى، ميرزا محمّدباقر، روضات الجنّات، طبع قديم، ص ۵۱۷.

(۱۰۰) تهرانى، آقابزرگ، نقباءالبشر، ج ۴، ص ۱۶۵۷.

(۱۰۱) تهرانى، آقا بزرگ، هدية الرازى الى الامام الشيرازى، ص ۱۴۷- ۱۴۸.

(۱۰۲) دو مطلب اخير را خطيب بزرگ اسلام مرحوم آقاى فلسفى رحمةاللَّه عليه در جلسه فاتحه مرحوم آقاى اشراقى - نوه مرحوم آيت اللَّه ارباب و داماد مرحوم امام - و مرحوم شهيد مدنى كه در فيضيه از طرف آيت اللَّه العظمى گلپايگانى منعقد بود و در سخنرانى خود، از قول معظّم له نقل كردند.

(۱۰۳) به كتاب مسلسلات، اثر آقاى دكتر حاج سيد محمود مرعشى نجفى، ج ۲، ص ۳۴۳- ۳۴۴، گنجينه دانشمندان، آيينه دانشوران و تاريخ مذهبى قم، مراجعه شود.

(۱۰۴) به آيينه دانشوران، ص ۳۵۲- ۳۵۳، و گنجينه آثار قم، ج ۱، ص ۳۲۸- ۳۳۷ مراجعه شود.

(۱۰۵) قمى، حاج شيخ عباس، الفوائد الرضويه، ص ۳ و براى مطلب قبلى به كتابهاى گنجينه آثار قم و نيز گنجينه دانشمندان رجوع فرماييد.

(۱۰۶) به مقدّمه كتاب الانوار البهيّة مراجعه شود.