آئين وهابيت

آئين وهابيت0%

آئين وهابيت نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آئين وهابيت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله حاج شيخ جعفر سبحانى
گروه: مشاهدات: 13839
دانلود: 2451

توضیحات:

آئين وهابيت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13839 / دانلود: 2451
اندازه اندازه اندازه
آئين وهابيت

آئين وهابيت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

احاديث و زيارت قبور

از احاديثى كه صحاح و سنن آنها را نقل كرده اند، استفاده مى شود كه پيامبر خدا به علّتى، بطور موقّت از زيارت قبور نهى كرده بود سپس اجازه داد كه مردم راهىِ زيارت آنها شوند.

شايد علت نهى اين بوده كه اموات گذشته آنان، غالباً مشرك و بت پرست بوده اند و اسلام علاقه و پيوند آنان را با جهان شرك قطع كرده بود. ممكن است علت نهى چيز ديگرى بوده باشد و آن اين كه گروه تازه مسلمان، بر سر خاك مردگان به باطل نوحه سرايى مى كردند و سخنان خارج از ادبِ اسلامى به زبان مى راندند. ولى پس از گسترش اسلام و پا برجايى نهال ايمان در دل افراد، اين نهى برداشته شد و پيامبر گرامى به خاطر منافع تربيتى كه در زيارت قبور هست اجازه داد تا مردم به زيارت قبور بشتابند. نويسندگان سنن و صحاح در اين زمينه چنين نقل مى كنند :

١ - «زُورُوا القبورَ فإنها تُذَكِّرُكم الآخِرَةَ...»(٥)

«قبرها را زيارت كنيد؛ زيرا زيارت آنها، مايه يادآورى سراى ديگر مى گردد.»

٢ - «كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوا، فَاِنَّها تُزَهِّدُ فِي الدُّنْيا وَتُذَكِّرُ الآخِرَةَ»(٦)

ترمذى پس از نقل حديث از بريده مى گويد : «حديثُ بريدة صحيحٌ والعَملُ على هذا عند أهلِ العلم، لايرُون بزيارة القبورِ بأساً وَهو قولُ ابنِ المباركِ والشافعى واحمدَ واسحاق» ؛ «حديث بريده صحيح است و اهل علم به آن عمل مى كنند، و براى زيارت قبور مانعى نمى انديشند، اين است نظريه گروهى مانند : ابن مبارك و شافعى و احمد و اسحاق.»

ضمناً به مدارك ياد شده در زير مراجعه فرماييد :

صحيح مسلم، ج ٣، باب «استئذان النّبى ربّه عزّوجلّ فى زيارة قبر أمّه» ، ص ٦٥

صحيح ابو داود، ج ٢، كتاب الجنائز، باب «زيارة القبور» ، ص ١٩٥

صحيح مسلم، ج ٤، كتاب الجنائز، باب «زيارة القبور» ، ص ٧٣

«من شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم، از اين به بعد زيارت كنيد؛ زيرا زيارت قبور، شما را نسبت به دنيا بى اعتنا مى سازد و آخرت را به ياد مى آورد.»

روى همين اساس است كه پيامبر گرامى، قبر مادر خود را زيارت مى كرد و مردم را به زيارت قبور سفارش مى فرمود؛ زيرا زيارت قبور مايه يادآورى آخرت است.

٣ ـ «زارَ النّبىّ قَبْرَ اُمِّهِ فَبَكى واَبْكى مَنْ حَولَه... إستأْذَنْتُ رَبِّي في اَنْ أَزُورَ قَبرها، فَاَذِنَ لِى، فَزُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّها تُذَكِّرُكُمُ الْمَوْتَ»(٧)

«پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبر مادر خود را زيارت كرد و در كنار قبر او گريست و كسانى را كه دورش گرد آمده بودند گرياند، آنگاه فرمود : از خدايم اجازه گرفته ام كه قبر مادرم را زيارت كنم، شما نيز قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت آنها مرگ را به ياد مى آورد.»

٤ ـ عايشه مى گويد :

«أنَّ رَسُولَ اللهِ رَخَّصَ في زِيارَةِ الْقُبُورِ»(٨)

«پيامبر خدا بر زيارت قبور اجازه داد.»

٥ ـ عايشه همچنين مى گويد : پيامبر كيفيت زيارت قبور را اين چنين برايم آموخت :

«فَأمَرَني رَبِّي آتى الْبقِيعَ فَأَسْتَغْفِرَلَهُمْ، قُلْتُ كَيفَ أقُولُ : يا رسول اللهَ، قالَ : قُولي : السلامُ على أهل الدِّيارِ مِنَ الْمُؤمنينَ والمُسْلِمينَ يَرْحمُ الله المُسْتَقْدِمينَ مِنّا وَالمُسْتأخِرينَ وإنّا إنْ شاءالله بِكُمْ لاحِقونَ»(٩)

«پروردگارم دستور داد كه به بقيع بيايم و بر خفتگان در آن طلب آمرزش كنم، (عايشه) مى گويد : گفتم اى رسول خدا چگونه بگويم؟ فرمود : بگو سلام بر اهل اين ديار؛ از مؤمنان و مسلمانان. خداوند پيشينيان از ما و آنان كه به دنبال ما مى آيند را رحمت كند، ما به همين زودى به شما ملحق مى شويم.»

٦ ـ در احاديث وارد شده كه پيامبر با چه جمله هايى به زيارت قبور مى پرداخت، مانند :

«السَّلامُ عَلَيْكُم دارَ قَوْم مُؤمنينَ وإنّا واِيّاكُمْ مُتواعِدونَ غَداً ومُواكِلُونَ، واِنّا اِنْ شاءاللهُ بِكُم لاحِقُونَ، أللّهمَّ اغْفِر لأِهْلِ بقيع الغَرْقَدِ»(١٠)

در حديث ديگر، چنين آمده :

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ أهْلَ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإنّا اِنْ شاءاللهُ بِكُمْ لاحِقونَ، اَنتُم لنا فَرَطٌ ونَحْنُ لَكُم تَبَعٌ أسْئَلُ الله الْعافِيةَ لَنا وَلَكُمْ»(١١)

از حديث عايشه استفاده مى شود كه هرگاه آخر شب فرا مى رسيد، پيامبر به سوى بقيع مى رفت و مى گفت :

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ دارقَوْم مُؤْمِنينَ وَاَتاكُمْ ما تُوعَدُونَ، غَداً مُؤَجِّلُونَ، وَاِنّا اِنْ شاءَاللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ أَللّهُمَّ اغْفِرْ لاِهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ»(١٢)

ازحديث ديگرى استفاده مى شود كه پيامبرگرامى بطوردست جمعى به زيارت قبور مى شتافت و به آنان تعليم مى كرد كه اهل قبور را چگونه زيارت كنند.

«كانَ رسوُلُ اللهَ يُعَلِّمُهُمْ اِذا خَرَجوا اِلَى الْمَقابِرِ فَكانَ قائِلُهُمْ يَقُول : السَّلامُ عَلَى أهلِ الدِّيارِ (يا) السَّلامُ عَلَيْكُمُ أهْلَ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وإنّا إنْ شاءَاللهُ لاحِقُونَ أَسْئَلُ اللهَ لَنا وَلَكُم الْعافِيَةَ...» (١٣)

زنان و زيارت قبور

تنها مسأله اى كه باقى ماند موضوع زيارت زنان است. در برخى از روايات نقل شده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از زيارت زنان را باز داشته است.

«لَعَنَ رَسُولُ اللهِ زَوّاراتِ الْقُبُورِ»(١٤)

«پيامبر خدا، زنانى را كه بسيار به زيارت قبور روند، لعن كرد.»

ولى بايد توجه داشت كه استدلال با اينگونه احاديث، بر حرمت زيارت براى زنان، از جهاتى صحيح نيست :

١ ـ بسيارى از علما اين نهى را، نهى كراهتى مى دانند و علت كراهت، شرايط خاصى است كه بر آن زمان حاكم بوده است كه يكى از شارحان حديث مانند مؤلف «مفتاح الحاجه» در شرح خود بر صحيح ابن ماجه مى گويد :

«إخْتَلَفُوا في الْكَراهَةِ هَلْ هِىَ كِراهَة تَحْرِيم أَوْ تَنزيه ذَهَبَ الاْكثَرُ اِلى الْجَوازِ اِذا آمنَتْ بِالْفِتْنَةِ.»(١٥)

«علما درباره نهى پيامبر، بر دو قولند كه آيا نهى تحريمى است يا كراهتى. ولى اكثر علما معتقدند كه زن در صورتى كه از فتنه مطمئن باشد مى تواند به زيارت قبر برود.»

٢ در احاديث گذشته(١٦) خوانديم كه عايشه از پيامبر نقل كرده بود كه پيامبر زيارت قبور را آزاد اعلام كرد. اگر زنان از اين حكم مستثنى بودند لازم بود كه يادآور شود اين حكم مخصوص مردها است بخصوص كه گوينده زن است و طبعاً در ميان مخاطب هاى او زن وجود داشته است و هر مخاطبى مى انديشد كه حكم و تكليف به او متوجه است.

٣ ـ در برخى از احاديث وارد شده است كه پيامبر به عايشه نحوه زيارت قبور را تعليم داد.(١٧) وشخص عايشه پس از پيامبر گرامى به زيارت قبور مى رفت.

٤ ـ ترمذى نقل مى كند وقتى برادر عايشه (عبدالرّحمان بن ابى بكر) در «الحُبشى» درگذشت، جنازه او را به مكه برده و در آنجا به خاك سپردند، وقتى خواهر وى عايشه از مدينه به مكه آمد، به زيارت قبر برادر شتافت و در كنار خاكش دو شعر در سوك او سرود و سخنانى گفت.(١٨)

شارح صحيح ترمذى، «امام حافظ ابن العربى» متولد ٤٣٥ متوفاى سال ٥٤٣ در تعليقه هايش بر صحيح مى نويسد : صحيح اين است كه پيامبر به مردان و زنان اجازه داده به زيارت قبور بروند، اگر برخى زيارت آنان را مكروه مى شمارد به خاطر بى تابى و كم صبرى بر سر قبر، و يا به خاطر نداشتن حجاب كامل بوده است.

٥ - بخارى از «انس» نقل مى كند : پيامبر زنى را ديد كه بر سر عزيز از دست رفته اش گريه مى كند. فرمود : تقوا را پيشه خود ساز و صبر بنما، آن زن پيامبر را نشناخت، گفت : مرا رها كن، به مصيبتى كه من گرفتار شده ام تو نشده اى. وقتى به او گفتند او پيامبر است، قبر عزيز خود را رها كرد و خانه پيامبر آمد، معذرت خواست كه من شما را نشناختم. پيامبر فرمود : صبر در مصيبت مطلوب است.(١٩)

اگر زيارت قبر براى زنان حرام بود، پيامبر گرامى او را از اين كار نهى مى كرد. در حالى كه پيامبر تنها او را به صبر سفارش كرد. و سخن پيامبر پس از بازگشت زن به خانه او، موضوع «صبر و استقامت در مصائب» بود، نه مسأله «زيارت قبر» و گرنه امر مى كرد كه ديگر به زيارت قبر عزيز خود نرود.

٦ ـ «فاطمه» دخت پيامبر گرامى در هر جمعه به زيارت قبر عموى خود «حمزه» مى رفت و در كنار قبر او نماز مى گزارد و گريه مى كرد.(٢٠)

٧ ـ قرطبى مى گويد : پيامبر هر زن زائر را لعن نكرد، بلكه زن زائرى را لعن كرد، كه پيوسته به زيارت قبور برود، به گواه اين كه مى گويد : «زوارات القبور» و «زوار» صيغه مبالغه است.(٢١)

و شايد علت لعن اين است كه : زيارت بيش از حد، مايه تضييع حق زوج و وسيله تبرّج در انظار، و گريه هاى همراه با داد و فرياد است و اگر در زيارت زن امورى از اين قبيل نباشد، اشكالى نخواهد داشت؛ زيرا يادآورى مرگ، از اموريست كه مردان و زنان هر دو به آن نيازمند مى باشند.

٨ ـ اگر زيارت قبور، مايه كناره گيرى از دنيا و كاهش حرص و آز و يادآورى آخرت در زائر مى گردد. نفع ديگرى است به حال ميت؛ كسى كه زير خروارها خاك خفته و دستش از همه چيز كوتاه گرديده است؛ زيرا معمولا زيارت ها با خواندن فاتحه و اهداى ثواب آن، همراه مى باشد و اين بهترين هديه است كه زنده مى تواند به عزيز نهفته در خاك خود تقديم كند.

ابن ماجه در سنن خود نقل مى كند كه پيامبر فرمود :

«اِقرَؤا يس عَلى مَوْتاكُم»

«بر مردگان خود سوره يس بخوانيد.»

در اين صورت هيچ تفاوتى بين زن و مرد نيست كه يكى ممنوع و ديگرى مجاز باشد، مگر اين كه زنان شرايط خاص داشته باشند كه در گذشته بدان اشاره شد.

فصل ٥ - : آثار سازنده زيارت قبور شخصيت هاى مذهبى

قبورى كه مورد توجه خداپرستان جهان، بخصوص مسلمانان است، غالباً مدفن گروهى است كه در اجتماعى داراى رسالتى بوده و آن را بگونه اى شايسته به انجام رسانده اند.

اين گروه عبارتند از :

١ - پيامبران و پيشوايان مذهبى كه رسالت الهى را به دوش گرفته و با دادن جان و مال و نثار خون عزيزان و تحمّل رنج و درد، به هدايت مردم همّت گماشتند.

٢ - علما و دانشمندان بزرگ كه بسان شمع سوخته و اطراف خود را روشن ساخته اند و در محافل تحقيقاتى با قوت لايموتى ساخته و گنجينه بزرگى را به نام علم و دانش در اختيار بشر نهاده اند و او را با كتاب الهى، وكتاب طبيعت، و زبان آفرينش آشنا ساخته اند و علوم دينى و انسانى و طبيعى را پى ريزى نموده اند.

٣ ـ گروهى كه جام صبرشان از مظالم اجتماع و حق كشى هاى روز افزون و تبعيض هاى ناروا، لبريز شده و براى احياى حقوق انسانى و عدالت اجتماعى، جان به كف، با حاكم ستمگر و خودخواه به نبرد پرداخته اند. و با خون خود مظالم حاكم جائر را از اجتماع شسته اند. (شهداى راه اسلام)

هيچ انقلاب و رفرمى در اجتماع بى بها نخواهد بود و بهاى انقلاب مقدسى كه مى خواهد كاخهاى ستمگران را فرو ريزد، و گلوى چروكيده آنان را بفشرد، خون مقدس آن گروه از رزمندگان است كه مى خواهند عدالت و دادگرى و حرّيت و آزادى را به كشور باز گردانند. اين گروه ها هستند كه مردم به زيارت آنان مى روند و اشك شوقى، در كنار مرقد آنان مى ريزند و به ياد خدمات ارزنده و جانبازيهاى مقدس آنان مى افتند و با خواندن سوره اى از قرآن، روح آن عزيزان را نوازش مى دهند و با سرودن اشعارى درباره فداكاريها، و فضائل انسانى، و ملكات اخلاقى آنان، خاطره و مكتب آنان را احيا و زنده مى سازند و توده ها را براى پيمودن راه آنان، دعوت مى نمايند.

زيارت قبور اين گروه از شخصيت ها نوعى سپاسگزارى و قدردانى از جانبازى و فداكاريهاى آنان است و يادآورى به نسل معاصر كه پاداش آن كس كه راه حق و فضيلت را برگزيند و در دفاع از عقيده و گسترش حريت وآزادى جان بسپارد، اين است كه هيچ گاه از خاطره ها محو نمى گردد و مرور زمان كه همه چيز را در دلهاى صاف و پاك، داغ تر و شعله ورتر مى سازد. پس چه بهتر نسل معاصِر و نسل هاى آينده نيز، راه آنان را بپيمايند؛ زيرا با ديدگان خود پاداش جانبازى رجال حق را ديده اند.

بررسى ياد شده، ما را از اهميت بزرگداشت شخصيت هاى بزرگ مذهبى و جانبازان راه حق و حقيقت، آگاه ساخت.

روى اين بيان بايد پيوسته در بزرگداشت اين افراد در حال ممات، بسان حال حيات بكوشيم و آثار و يادگارى هاى آنان را حفظ و صيانت بنماييم. ميلاد و زاد روز آنان را جشن بگيريم و روز وفات آنان را، روز سوگوارى اعلام كنيم و با بر پا ساختن مجالس عظيم و سخنرانى هاى مؤثر و مفيد، مردم را در آن روز به شناسايى مكتب آنان و حفظ و نگهدارى آن در اعصار آينده، دعوت نماييم. مدفن و خاك آنان را محترم شمرده و از هر نوع اهانت و تحقير خوددارى كنيم؛ زيرا احترام به خاك آنان، احترام به مكتب و دعوت آنها است، همچنانكه اهانت و تحقير مدفن و آثار آنان، اهانت به راه و رسم آنان به شمار مى رود.

در اين ايّام وقتى انسان به قبرستان بقيع گام مى نهد و قبور پيشوايان اسلام و صحابه عزيز پيامبر را مى بيند كه با آن همه تلاش و فداكارى و سخت كوشى، اينك به صورتى در معرض اهانت قرار گرفته اند، سخت تكان مى خورد، و از سنگ دلى گروه وهابيان، كه خود را مروج آيين اسلام مى دانند! سخت در شگفت مى ماند؛ زيرا از يك طرف نام پيشوايان دين و صحابه پيامبر را بالاى منابر، با احترام ياد مى كنند و از سوى ديگر، وقتى به قبور آنان مى رسند، كمترين احترام نمى كنند، و حتى از اين كه حيوانات، حول و حوش مدفن آنان را آلوده كنند، ابداً بيم و هراس ندارند و لفظ «شرك» و «مشرك» را دستاويز خود قرار داده، هر نوع احترام و تعظيم اوليا را تحت اين عنوان مى كوبند و آن چنان انسان را در مورد بزرگداشت اوليا محدود مى كنند و انديشه و زبان و گوش و چشم را به زنجير مى كشند، كه حركت انسان را به پاس خدمات اوليا، شرك و انجام دهنده را مشرك مى نامند. تو گويى آنان با اولياى الهى نوعى عداوت دارند كه از هر نوع احترام به آنان، سخت ناراحت مى شوند.

زيارت قبر پيامبر

در اين جا دلائل قرآنى و حديثى خود را منعكس نموده و از خواننده گرامى مى خواهيم كه در اين قسمت دقت بيشتر كند.

گواهى از قرآن

قرآن مجيد، به افراد گنهكار دستور مى دهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مى گردد. چنانكه مى فرمايد :

( وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءوك فَاسْتَغْفَرُوا الله وَاستَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحيماً ) (٢٢)

«اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مى يابند.»

اگر ما بوديم و تنها همين يك آيه، مى گفتيم : آيه مربوط به روزى است كه پيامبر در ميان مردم باشد. ولى روى جهاتى مى توان، از اين آيه يك حكم كلّى كه مخصوص به زمان حيات دنيوى نباشد استفاده كرد؛ زيرا :

الف ـ آيات قرآنى، براى انبيا و اوليا بلكه براى گروههايى، حيات برزخى قائل است و آنان را در آن جهان بينا و شنوا معرفى مى كند كه اين بخش از آيات كريمه در بحث «توسل به ارواح مقدسه» خواهد آمد.

ب ـ احاديث و روايات، به روشنى گواهى مى دهند كه فرشتگان پيام هاى افراد را به خاتم پيامبران مى رسانند و اين احاديث در صحاح وارد شده است؛ مانند :

«إنَّ رَسُولَ اللهِ قالَ : ما مِنْ أَحَد يُسَلِّمُ عَليَّ إلاّ رَدَّ اللهُ عَلَىَّ رُوحي حتى اَرُدَّ عليهِ السَّلامَ»(٢٣)

«پيامبر گرامى فرمود : هيچ كس نيست بر من سلام كند، مگر اين كه خداوند سلام او را به روح من مى رساند و من پاسخ او را مى گويم.»

و فرمود :

«صَلُّوا عَلَيَّ فَاِنَّ صَلاتَكُم يَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنتُم»(٢٤)

«بر من درود بفرستيد؛ زيرا درود شما بر من مى رسد.»

ج ـ جامعه اسلامى از همان روزهاى نخست از اين آيه يك معناى وسيع و كلّى، كه موت پيامبر مانع از آن نيست، فهميده و بر طبق آن عمل كرده اند و پس از درگذشت پيامبر، گروهى از عرب ها، با اذهان صاف و غير آلوده به مناقشات كلامى، به زيارت قبر پيامبر مى آمدند و اين آيه را مى خواندند و از پيامبر مى خواستند كه درباره آنان استغفار نمايد.

تقى الدين سبكى در كتاب «شفاء السقام» و سمهودى در كتاب «وفاء الوفا» نمونه هايى را آورده اند :

سفيان بن عنبر كه از مشايخ شافعى است از «عتبى» نقل مى كند كه در كنار قبر پيامبر بودم عربى آمد و گفت :

«السَّلام عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ سَمِعْتُ الله يقولُ : (وَلَوْ أَنَّهُم إذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفرُوا اللهَ وَاسْتَغفرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا الله توّاباً رحيماً) وَقَدْ جِئتُكَ مُسْتَغْفِراً مِنْ ذَنْبي مُسْتَشْفِعاً بِكَ إلى رَبّي»

سپس گريه كرد و شعرى سرود و استغفار كرد و حرم پيامبر را ترك گفت :

يا خَيْرَ مَن دُفِنتْ بالقاع اَعظُمُه

فَطابَ مِنْ طِيْبِهنَّ القاعُ والاكُمُ

نفسي الْفِداءُ بِقَبْر أنْتَ ساكِنُه

فيه الْعِفافُ وَفيه الْجُودُ والْكَرَمُ(٢٥)

سه روز از دفن پيامبر گذشته بود، عربى آمد و خود را روى قبر پيامبر افكند و خاك قبر را بر سر ريخت و گفت : «پيامبر خدا! تو گفتى و ما نيز شنيديم، از خدا گرفتى آنچه ما از تو گرفتيم، از جمله آنچه كه از جانب خدا نازل شده است آيه( وَلَوْ أنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا.... ) است، من بر نفس خويش ستم كردم و آمدم درباره من طلب آمرزش كنى.»

اين اعمال گواهى مى دهند، اين مقام و رتبه كه به حكم اين آيه به پيامبر گرامى داده شده است، به حال حيات او اختصاص نداشته و در حال برزخى نيز اين مقام براى او ثابت است.

بطور مسلّم، مسلمانان آياتى را كه در مورد احترام پيامبر وارد شده است مخصوص به حيات او نمى دانند. در هنگام دفن جنازه حسن بن على برخى در كنار قبر، سر و صدايى به راه انداختند، فوراً حسين بن على براى ساكت نمودنِ آنان، اين آيه را خواند :

( يا اَيُّها الَّذيِنَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبي ) (٢٦)

«اى افراد با ايمان، از صداى خود بكاهيد، و بلندتر از پيامبر سخن نگوييد.»

هيچ كس، حتى امويان نگفتند كه اين آيه مخصوص دوران زندگى پيامبر است. هم اكنون همين گروه «وهابى» پيش روى قبر پيامبر اين آيه را نوشته و بر ديوار زده اند و با اين عمل مى خواهند بگويند كه بايد از صداى خويش بكاهيم و بلند سخن نگوييم. روى اين جهات، مى توان از آيه معنايى وسيع فهميد و آن اين است كه اكنون مسلمانان مى توانند به حضور پيامبر برسند و از او درخواستِ طلب آمرزش از خدا كنند و زيارت پيامبر اسلام مفادى جز مفاد اين آيه و مشابه آن ندارد.

اين آيه بر دو مطلب دلالت دارد :

١ ـ پس از رحلت پيامبر، مى توان حضور او رسيد و از او درخواست كرد كه درباره انسان، از خدا طلب آمرزش كند و اين مطلبى است كه بعدها پيرامون آن، تحت عنوان «توّسل به اولياى خدا» بحث خواهيم كرد.

٢ ـ اين آيه گواه است بر مشروع بودن زيارت پيامبر گرامى؛ زيرا حقيقت «زيارت» جز «حضور زائر نزد زيارت شونده» چيز ديگرى نيست، اگر جايز است كه در كنار قبر پيامبر قرار گيريم و از او درخواست كنيم كه از خدا براى ما طلب آمرزش كند، در حقيقت دو كار انجام داده ايم :

الف ـ از او درخواست كرده ايم كه در حق ما «طلب آمرزش از خدا» كند.

ب ـ نزد او حاضر شده و با او به سخن پرداخته ايم و زيارت حقيقتى جز اين ندارد و غالباً مضامين زيارت از همين مسائل تشكيل يافته است.

از اين جهت اين آيه گواه بر هر دو مطلب است.

گواه ديگر

اتفاق و اجماع مسلمانان در اعصار گوناگون بر حكمى از احكام، روشن ترين گواه بر صدق و استوارى آن است، اتفاق بر زيارت قبر پيامبر گرامى، يكى از مصاديق روشن اين قاعده است. با مراجعه به كتابهاى حديث و فقه و اخلاق و تاريخ، بخصوص مربوط به مناسك حج، حقيقت اين مطلب روشن مى گردد.

مرحوم علامه امينى، از چهل و دو منبع اسلامى، استحباب زيارت قبر پيامبر را نقل كرده است. ايشان در كتاب الغدير، ج ٥، ص ١٢٩ ـ ١٠٦ نصوص و كلمات آنان را، با كمال دقت نقل كرده است. و از كتابهايى كه ما به آنها مراجعه كرده ايم، عبارتند از :

١ - «شفاء السقام، فى زيارة خير الأنام» نگارش تقى الدين سبكى شافعى (متوفاى ٧٥٦). وى در اين كتاب بخشى از نصوص و عبارات علما را نقل كرده است.

٢ - «وفاء الوفا» تأليف سمهودى (متوفاى ٩١١). وى در اين كتاب، نصوص و كلمات علما را كه جملگى حاكى از استحباب مؤكد مى باشد، نقل كرده است.

٣ ـ «الفقه على المذاهب الأربعه» كه به قلم چهار تن از علماى مذاهب چهارگانه و بيانگر افكار چهار امام اهل تسنن است و همگان از افكار و آراء آنان پيروى مى كنند.

آنان همگى مى گويند :

«زيارة قبرِ النَّبي أفْضَلُ الْمَنْدُوباتِ، ورَد فيها أحادِيثُ»(٢٧)

احاديث پيرامون زيارت پيامبر گرامى

احاديث درباره زيارت پيامبر گرامى، از طريق محدثان سنى، به اندازه اى است كه ما را از دقت در اسناد و روايات بى نياز مى سازد و حافظان از بزرگان اهل سنت در هر فرقه اى، آنها را در كتابهاى خود نقل كرده اند و اين حاكى است كه زيارت قبر پيامبر يكى از مسلّمات در ميان آنان بوده است. نقل همه اين احاديث از مدارك اصيل اسلامى، مايه گستردگى سخن است. بنابر اين تنها به چند نمونه از آن مى پردازيم :

١ ـ «عَن عَبْدِالله بن عُمَرَ : «مَنْ زارَ قَبْري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي.»

«هر كس قبر مرا زيارت كند از شفاعتم بى بهره نخواهد بود.»

حديث مذكور در كتاب «الفقه على المذاهب الأربعه» ، ج ١، ص ٥٩٠ آمده و علماى مذاهب چهارگانه اهل سنت بر طبق آن فتوا داده اند.(٢٨)

بديهى است چنين حديثى كه علما و حفاظ آن را از نيمه قرن دوم تا كنون در كتابهاى خود ضبط كرده اند، هرگز نمى تواند بى اساس باشد.

و براى تكميل مطلب، تقى الدين على بن عبدالكافى سبكى (متوفاى سال ٧٥٦) در كتاب ارزنده خود بنام «شفاء السقام ...»(٢٩) در طرق حديث (در صفحات ١٣-١١) به بحث و تحقيق پرداخته و صحت و استوارى طرق حديث را ثابت كرده است.

٢ ـ «مَنْ جاءَ ني زائِراً (لاتَحْمِلُه) اِلاّ زِيارَتي كَانَ حقاً عَلَىَّ اَنْ أَكُونَ شَفِيعاً يومَ الْقِيامَةِ»

«هر كس به قصد زيارت به سوى من آيد، شايسته است بر من كه در روز قيامت شفيع او باشم.

اين حديث را شانزده حافظ و محدث در كتابهاى خود آورده اند و تقى الدين سبكى (متوفاى سال ٧٥٦) در كتاب «شفاء السقام ...» (در صحفه ١٣) در طرق حديث بحث و گفتگو نموده است و نيز مراجعه كنيد به «وفاء الوفا» ، ج٤، ص ١٣٤٠

٣ ـ «مَنْ حَجَّ فَزارَ قَبْري بَعْد وَفاتِى، كانَ كَمَنْ زارَني فِي حَياتي»

«هر كس خانه خدا و آنگاه قبر مرا زيارت كند، مثل آن است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است.»

اين حديث را بيست و پنج تن از محدثان و حفاظ مشهور در كتابهاى خود ضبط كرده اند و تقى الدين سبكى در كتاب «شفاء السقام» ، صفحات ١٢ تا ١٦ در سند حديث بطور گسترده سخن گفته است و نيز مراجعه كنيد به وفاء الوفا، ج ٤، ص ١٣٤٠

٤ - «مَنْ حَجَّ الْبَيْتَ ولَمْ يَزُرْني فَقَد جَفانى»

«هر كس خانه خدا را زيارت كند و مرا زيارت ننمايد، بر من ستم كرده است.»

اين حديث بوسيله نه تن از مشايخ و حفاظ حديث نقل شده است. رجوع كنيد به وفاء الوفا، ج ٤، ص ١٣٤٢

٥ ـ «مَنْ زارَ قَبْرِي (أو مَنْ زارَني) كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً»

«هر كس قبر مرا زيارت كند، من شفيع او مى گردم.»

اين حديث به وسيله سيزده تن از محدثان و حفاظ نقل شده است. رجوع كنيد به «وفاء الوفا» ج٤، ص١٣٤٧

٦ ـ «مَنْ زارَني بَعْدَ مَوْتي فَكَأَنَّما زارَني في حَياتي.»

«هر كس پس از مرگم مرا زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است.»

اينها نمونه هايى است از احاديث فراوانى كه در آنها، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردم را به زيارت قبر خود دعوت كرده است و تعداد اين احاديث مطابق تتبّع و بررسى الغدير به ٢٢ مى رسد و سمهودى در كتاب وفاء الوفا، ج ٤، صفحات ١٣٣٨ تا ١٣٤٦ هفده روايت گرد آورده و در اسناد آنها به اندازه كافى بحث نموده است.

اگر پيامبر گرامى مردم را به زيارت قبر خويش دعوت كرده است، به خاطر يك رشته فوايد مادى و معنوى است، كه در زيارت شخصيت هاى بزرگ اسلامى نهفته است.

مردم در پرتو زيارت قبر پيامبر، با مركز نشر آيين اسلام آشنا شده و از حوادثى كه در آن مى گذرد آگاه مى گردند، و علوم و احاديث صحيح را از آنجا دريافت نموده، به اطراف و اكناف جهان پخش مى كنند.

دلائل وهابيان در تحريم سفر براى زيارت قبور

وهابيان به حسب ظاهر، اصل «زيارت» پيامبر را تجويز مى كنند ولى هرگز «مسافرت براى زيارت قبور» را جايز نمى دانند. محمّد بن عبدالوهاب در رساله دوم از رسائل «الهدية السنيّه» چنين مى نويسد :

«تُسَنُّنْ زيارَةُ النَّبِي إلاّ أَنَّه لايُشدُّ الرَّحلُ إلاّ لِزيارَةِ الْمَسْجِدِ والصَّلاةِ فِيهِ»

«زيارت پيامبر مستحب است، ولى مسافرت جز براى زيارت مسجد (الحرام) و نماز در آنجا، جايز نيست.»

دليل مهم آنان براى تحريم زيارت، حديث زير است كه در صحاح نقل شده است و راوى حديث ابوهريره است كه مى گويد، پيامبر فرمود :

«لاتُشَّدُ الرِّحالُ إلاّ إلى ثلاثَةِ مساجدَ : مَسجدى هذا، وَمَسْجِد الحرامِ، ومسجِد الأقصى»

«بار سفر بسته نمى شود مگر براى سه مسجد؛ مسجد خودم، مسجد الحرام و مسجد اقصى.»

متن اين حديث بگونه ديگر هم نقل شده است :

«إنّما يُسافَر إلى ثلاثِة مَساجدَ، مَسْجِدِ الكعبة، ومسجدى، ومسجد ايليا»

اين حديث بگونه سوم نيز نقل شده است :

«تُشَدُّ الرِّحالُ اِلى ثَلاثة مَساجِدَ...»(٣٠)

در اين كه اين حديث در كتابهاى صحاح وارد شده، سخنى نيست و هيچگاه مناقشه نمى كنيم كه «راوى آن ابو هريره است» ، ولى مهم «فهم مفاد» حديث است.

فرض كنيم متن حديث چنين است، «لاتُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ...» بطور مسلم، لفظ «اِلاّ» استثنا است و «مستثنى منه» لازم دارد و بايد در تقدير گرفت و پيش از مراجعه به قرائن، مى توان مستثنى منه را دو جور در تقدير گرفت :

١ ـ «لاتُشدُّ اِلى مسجد مِنَ الْمَساجِدِ إلاّ ثلاثةُ مَساجِدَ...»

٢ ـ «لاتُشَدُّ اِلى مَكان مِنَ الأَمْكِنَةِ الاّ اِلى ثلاثةِ مَساجِدَ...»

براى درك مفاد حديث بستگى دارد كه يكى از اين دو تقدير را برگزينيم.

هرگاه مفاد حديث، فرض اول باشد، در اين صورت بايد بگوييم : به هيچ مسجدى از مساجد، بار سفر بسته نمى شود مگر به اين سه مسجد، نه اين كه «شد رحال» براى هيچ مكانى، ولو مسجد نباشد جايز نيست و هرگاه كسى براى زيارت پيامبران و امامان و انسان هاى صالح، بار سفر ببندد هرگز مشمول نهى حديث نخواهد بود؛ زيرا موضوع بحث، عزم سفر براى مساجد است و از ميان تمام مساجد، اين سه مسجد استثنا شده است و اما عزم سفر براى زيارت مشاهد كه از موضوع بحث بيرون است، داخل در نهى نمى باشد.

هرگاه مفاد حديث فرض دوم باشد، در اين صورت تمام سفرهاى معنوى، جز سفر به اين سه نقطه ممنوع خواهد بود، خواه سفر براى زيارت مسجد باشد، يا براى زيارت نقاط ديگر.

ولى با قرائن قطعى، روشن و ثابت مى كنيم كه مفاد حديث بر فرض صحت سند، همان اوّلى است :

الف ـ مستثنى، «مساجد سه گانه» است، از آنجا كه استثنا، استثناى متصل است به يقين مستثنى منه لفظ «مساجد» خواهد بود نه «مكان»(٣١)

ب - اگر هدف ممنوع ساختن تمام مسافرتهاى معنوى باشد، حصر صحيح نخواهد بود؛ زيرا در اعمال حج، انسان براى «عرفات» ، «مشعر» و «منا» ، شد رحل كرده و بار سفر مى بندد، اگر مسافرت مذهبى جز براى غير اين سه مورد جايز نيست، پس چرا سفر به اين نقاط سه گانه جايز است؟!

ج ـ مسافرت براى جهاد در راه خدا و آموزش علم و دانش و صله رحم و زيارت والدين؛ از جمله مسافرتهايى است كه در آيات و روايات بدانها تصريح شده؛ مانند اين آيه كه مى فرمايد :

( فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ) (٣٢)

«چرا از هر قبيله اى گروهى كوچ نمى كنند كه دين را بياموزند و قبيله خود را پس از بازگشت، بترسانند شايد آنان بترسند.»

محققان بزرگ، حديث را به گونه اى كه گفتيم، تفسير كرده اند : غزالى در كتاب «احياء العلوم» مى گويد :

«قسم دوم از مسافرت اين است كه براى عبادت مسافرت كند؛ مانند مسافرت براى جهاد و حج و زيارت قبور پيامبران و صحابه و تابعان و اوليا. زيارت هر كس در حال حيات مايه تبرك باشد، در حال ممات نيز تبرّك است و شدّ رحال براى اين اغراض اشكالى ندارد و با حديثى كه شدّرحل را به غير از سه مسجد جايز نمى داند، منافاتى ندارد. زيرا موضوع در آنها مساجد است و چون ديگر مساجد از نظر فضيلت يكسان مى باشد، گفته شده است كه مسافرت براى آنها جايز نيست و اگر از مساجد صرفنظر كنيم، زيارت انبيا و اوليا فضيلت دارد، هر چند داراى درجات و مراتب مى باشند.»(٣٣)

بنابر اين آنچه مورد نهى است، «شدّ رحال» به مسجدى غير از مساجد سه گانه است، نه شدّ رحال براى زيارت و يا امور معنوى ديگر.

تذكر نكته اى را ناگزيريم و آن اين كه اگر پيامبر گرامى مى فرمايد : «به غير آن سه مسجد بار سفر بسته نمى شود» ، مقصود اين نيست كه «شدّ رحال» براى غير آنها حرام است، بلكه مراد اين است كه آنها ارزش آن را ندارند كه انسان براى آنها بار سفر ببندد و رنج را بر خود هموار سازد و به زيارت آنها برود، زيرا غير اين سه مسجد، از نظر فضيلت چندان تفاوت چشم گيرى ندارند و مساجد جامع جهان يا مساجد محله، و يا مساجد قبيله همه از نظر ثواب، رتبه مساوى دارند، ديگر «لزومى ندارد» كه انسان با بودن مسجد جامع در نقطه نزديك، بار سفر براى مسجد جامع در نقطه دور ببندد. نه اينكه اگر يك چنين كارى انجام داد، كار او «حرام و معصيت» است.

گواه مطلب فوق اين است كه نويسندگان صحاح و سنن نقل كرده اند : پيامبر گرامى و صحابه روزهاى شنبه به مسجد قبا مى آمدند، و در آن مكان مقدس نماز مى گزاردند. صحيح بخارى نقل كرده :

«إنّ النَّبِىّ كانَ يَأتي مَسْجِدَ قباءَ كُلَّ سَبت ماشِياً وَراكباً وإنَّ اِبْنَ عُمَر كانَ يفْعَلُ كَذلِك»(٣٤)

«پيامبر گرامى، در هر شنبه، پياده و سواره براى زيارت مسجد قبا مى آمدند و فرزند عمر نيز چنين مى كرد.»

طى مسافت براى گزاردن نماز، در يكى از مساجد، آن هم بدون كوچكترين شائبه ريا، چگونه مى تواند حرام و منهى عنه باشد؟ اگر نماز گزاردن، در مسجد مستحب باشد، پس بايد مقدمه آن نيز همان رنگ و خصوصيت را به خود بگيرد.»