آئين وهابيت

آئين وهابيت0%

آئين وهابيت نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آئين وهابيت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله حاج شيخ جعفر سبحانى
گروه: مشاهدات: 13823
دانلود: 2439

توضیحات:

آئين وهابيت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13823 / دانلود: 2439
اندازه اندازه اندازه
آئين وهابيت

آئين وهابيت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نكته ها

١ ـ در «قرآن مجيد» بر خلاف آنچه كه ميان ما رواج دارد، لفظ «كلمات» بر «ذوات و شخصيت» ها اطلاق گرديده است؛ مانند :

الف : «اَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلَمَة مِنَ اللهِ » (آل عمران : ٣٩)

«خداوند تو را به يحيى كه تصديق كننده كلمه اى است از جانب خدا، بشارت مى دهد.»

ب :( يا مَرْيَمُ اِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَة مِنْهُ اسْمْهُ الْمَسيحُ عيسَى بْنُ مَريَمَ .) (١)

«اى مريم، خداوند به كلمه اى از او كه نام او مسيح، عيسى فرزند مريم است، بشارت مى دهد.»

ج :( اِنّمَا الْمَسيحُ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللهِ وكَلِمَتُهُ ) (٢)

«مسيح، فرزند مريم، پيامبر خدا و كلمه او است.»

د :( قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ ) (٣)

«بگو اگر دريا براى كلمات خداى من، مركب گردد، دريا به پايان مى رسد.»

هـ :( وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُر مّانَفِدَتْ كَلِماتُ اللهُ ) (٤)

«و دريا را، هفت درياى ديگر مدد كند، كلمات خدا به پايان نمى رسد.»

با توجه به اين كه در آيه مورد بحث، لفظ «كلمات» وارد شده است مى توان گفت كه مقصود از كلمات همان شخصيت هاى محترم (ذوات مقدس) است كه به آنها متوسل گرديده است و در روايتِ ياد شده، از اسامى آن شخصيت ها فقط نام «محمد» آمده است. و لذا در روايات شيعه اين حقيقت به دو صورت نقل شده است؛ گاهى «كلمات» به «اسامى ذوات مقدس» تفسير شده و گاهى به «اشباح نورانى» آنها.

«آدم نام هايى را ديد كه در عرش نوشته است، به آنها توسل جست. به او گفته شد كه آنها نامهاى گرامى ترين مخلوقات خداست و آن نامها عبارتند از محمد، على، فاطمه، حسن و حسين. آدم در توبه و تعالى خود به آنها متوسل گرديد.»(٥)

ديگر احاديث شيعه مى رساند كه آدم «اشباح نورانى» پنج تن را مشاهده كرد. براى آگاهى از اين روايات، به تفسير برهان مراجعه فرماييد.(٦)

٢ ـ با مراجعه به كتابهاى تاريخ و حديث، روشن مى شود كه توسل حضرت آدم به پيامبر، مطلبى مشهور و معمول بوده است؛ زيرا امام مالك در حرم پيامبر به منصور دوانيقى فرمود :

«هُوَ وسِيلَتُكَ ووسيلةُ أبِيكَ آدَم»(٧)

«پيامبر وسيله تو و وسيله پدرت آدم است.»

شعراى مسلمان اين حقيقت را به نظم درآورده و گفته اند :

بِه قَدْ أجابَ اللهُ آدَمَ إذْ دَعا

وَنَجى فِي بِطْنِ السَّفينَةِ نُوحٌ

قَوْمٌ بِهِمْ غُفِرَتْ خَطِيئَةُ آدَمَ

وَهُمُ الوَسيلَةُ والنُّجُوُم الطُّلَّعُ

(٨)

«به واسطه او (پيامبر خاتم) خداوند، دعاى آدم را اجابت كرد

و نوح را در داخل كشتى نجات داد

گناه آدم به واسطه كسانى بخشوده گشت

كه واسطه درگاه خدا و ستارگان درخشانند.»

حديث چهارم : توسل پيامبر به حقّ خود و پيامبران پيشين

«لمّا ماتَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ أسَد، دَخلَ عَلَيْها رسولُ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَجَلسَ عِنْدَ رأسِها، فَقالَ رَحِمَكَ اللهُ يا أُمِّى بَعْدَ أُمِّى ثُمَّ دَعا رَسُولُ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أُسامَةَ بْنَ زَيْد، وَأبا أيُّوبَ الأنْصارِي وَعُمَرَبْنَ الْخَطّابِ وَغُلاماً اَسْوَدَ، يَحْفِرُونَ، فَحَفرُوا قَبْرَها، فَلَمّا بَلَغُوا اللَّحْدَ، حَفَرَ رَسُول اللهِ بِيدهِ وَأَخْرجَ تُرابَهُ، فَلَمّا فَرغَ دَخَلَ رسُولُ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَاضْطَجَعَ فيهِ، ثُمَّ قالَ : اللهُ الّذي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهوَ حَىٌّ لايَمُوتُ، إغفرْ لأمِّي فاطِمَةَ بِنْتَ أسَد وَوَسِّعْهُ عَلَيْها مَدْخَلَها بِحَقِّ نَبِيَّك والأنبياء الذّينَ مِنْ قَبْلي.»

«هنگامى كه فاطمه دختر اسد درگذشت، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از اطلاع از مرگ وى، بر بالينش نشست و فرمود : اى مادرم پس از مادرم، خدا تو را رحمت كند. سپس اسامه و ابو ايوب و عمر بن خطاب و غلام سياهى را خواست كه قبرى آماده سازند، وقتى قبر آماده شد، پيامبر خدا لحدى ساخت و خاك آن را با دست خود درآورد و در قبر، رو به پهلو دراز كشيد و اينگونه دعا كرد :

خدايى كه زنده مى كند و مى ميراند و او زنده است و نمى ميرد، مادرم فاطمه دختر اسد را بيامرز و جايگاه او را وسيع و فراخ گردان، به حق پيامبرت و به حق پيامبرانى كه پيش از من بودند.»

نويسنده كتاب «خلاصة الكلام» مى گويد :

«اين حديث را طبرانى در معجم كبير و اوسط خود و نيز ابن حبان و حاكم نقل كرده اند و صحت آن را تصديق نموده اند.»

سيد احمد زينى دحلان در كتاب «الدرر السنية فى الرّد على الوهابيه» مى نويسد :

«محدث معروف، ابن ابى شيبه اين حديث را از جابر نقل كرده و نيز ابن عبدالبر از عباس و ابو نعيم از انس نقل نموده اند. و همه اين مطالب را جلال الدين سيوطى در جامع كبير آورده است.»

نگارنده، اين حديث را به صورت ياد شده از دو كتاب نقل مى كند، كه برخى از آن مشتمل بر دعاى مورد بحث هست و برخى ديگر نيست :

١ ـ حلية الاولياى «ابونعيم اصفهانى» جلد سوم،

٢ ـ وفاء الوفاى «سمهودى» جلد سوم،

حديث پنجم : توسل به شخص پيامبر

گروهى از محدثان نقل كرده اند كه عربى باديه نشين بر پيامبر وارد شد و شروع به سخن كرد و گفت :

«لَقَدْ أتَيناكَ وَما لَنا بَعِيرٌ يَئِطُ(٩) وَلا لَنا صَبِىٌّ يَغِطُ»(١٠)

«به سوى تو آمده ايم، در حالى كه نه شترى داريم ناله كند و نه كودكى كه بخواند.»

آنگاه اين اشعار را سرود :

اَتَيْناكَ وَالعَذْراءُ تُدمى لِبانُها

وَقَدْ شُغِلَتْ أُمُّ الصَّبِىِّ عَنِ الطِّفْلِ

وَلاشَىءَ مِمّا يأكُلُ الناسُ عِندَنا

سَوَى الحَنْظَلِ العامىِ وَالعلْهَزِ الفِسَلِ

وَليسَ لنا إلاّ اِلَيْكَ فِرارُنا

وَأينَ فِرارُ النّاس إلاّ إلى الرُّسُلِ

«ما به سوى تو آمده ايم، در حالى كه از سينه اسبها خون مى چكد، مادر كودك از طفل خود بازداشته شده است.»

«چيزى نزد ما نيست كه مردم بخورند، مگر حنظل تلخى كه در سال مجاعت و قحطى مى خورند و غذاى بدى از كرك و خون.»

«ما چاره اى جز پناه به سوى تو نداريم، و پناه مردم جز به سوى پيامبران كجا مى تواند باشد!»

فَقامَ رسولُ اللهَ يُجَرُّ رِدائُهُ حَتَّى صَعَد المِنْبَر، فَرَفعَ يَديه : اَللّهُمَّ اسْقِنا غِيثاً مُغيثاً... فَما رَدَّ النَّبىُ يَديْه حَتى اَلْقَتْ السّماءُ... ثَم قال :

لله دَرُّ أَبي طالِب لَوْ كانَ حيّاً لَقَرَّتْ عيناهُ، مَن يُنشِدُنا قَوْلَهُ؟ فَقامَ عَلِىُّ بْنُ أبي طالِب، وَقالَ وكأنَّكَ تُريدُ يا رَسُولَ اللهِ قَوْلَه :

وأبيضٌ يُسْتَسْقَى الغَمامُ بِوَجهِهِ

ثَمالُ اليَتامى، عِصمةُ لِلأرامِلِ

يَطُوفُ بِهِ الهُلاّكُ مِنْ آلِ هاشِم

فَهُم عِندَهُ فى نِعْمَة وَفَواضِلِ

«سفيد چهره اى كه به روى او از ابرها باران طلبيده مى شود و پناهگاه يتيمان و گيرنده دست بيوه زنان است»

«گرفتارانى از فرزندان هاشم بر گرد وجود او مى چرخند و آنانند نزد او، در نعمت و بخشش.»

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : آرى مقصود من همان است كه گفتى.

سپس علىعليه‌السلام بخشى از قصيده او را قرائت كرد و پيامبر خدا بالاى منبر براى ابوطالب درخواست آمرزش نمود، بعد از آن مردى از قبيله بنى كنانه برخاست، چند بيتى خواند؛ از جمله :

«براى تو است اى خدا ستايش، ستايش از بندگان سپاسگزارت، ما به روى پيامبر بوسيله باران سيراب شديم.»

مدارك بسيارى براى اين قسمت نقل شده، ليكن نگارنده آن را از مدارك زير مى آورد :

الف ـ «عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى» ، جلد ٧، ، نگاشته بدرالدين محمود بن احمد العين، متوفاى سال ٨٥٥، چاپ ادارة الطباعة المنيريه.

ب ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد» ، جلد ١٤،

ج ـ «سيره حلبى» جلد ٣، صحفه ٢٦٣.

د ـ «الحجّة على الذاهب الى تكفير أبى طالب» نوشته شمس الدين أبى على فخار بن معد، متوفاى سال ٦٣٠، چاپ نجف مطبعه علوى،

هـ ـ «سيره زينى دحلان» ، در حاشيه سيره حلبى، جلد اول،

حديث ششم : توسل به ذات پيامبر

سواد بن قارب در قصيده اى كه در آن به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسّل جسته، چنين سروده است :

وَاَشْهَدُ أنّ الله لاربَّ غيرُه

وإنكَ مأمونٌ عَلى كُلِّ غائب

واِنّك اَدْنى الْمُرسَلينَ وَسيلةً

إلى الله يابنَ الأكرمينَ الأَطائبِ

فَمُرْنا بِما يأتيك يا خيرَ مُرسَل

وإنْ كانَ فيما فيه شَيْبُ الذَّوائبِ

وَكُنْ لي شفيعاً يَومَ لا ذُوشِفاعة

بِمُغْن فَتيلا عَنْ سوادِ بن قارب

«گواهى مى دهم كه جز خدا، خدايى نيست و تو بر هر پوشيده از حسى، امينى»

«تو نزديكترين وسيله به سوى خدا، از ديگر پيامبرانى، اى فرزند گرامى ترين و پاكيزه ترينها.»

«به ما دستور ده آنچه را به تو مى رسد، اى نيكوترين فرستادگان، هر چند كه عمل به دستور تو موجب سفيدى موى سر باشد،»

«شفيع من باش روزى كه شفاعت شافعان به اندازه رشته خرما به حال سواد بن قارب سودى نمى بخشد.»(١١)

تا اينجا برخى از احاديث و روايات توسل را كه در كتاب هاى حديث و تاريخ اهل سنت وارد شده، آورديم. بايد بگوييم كه در احاديث پيشوايان شيعه، توسل به ذوات مقدس، حقيقتى است مسلم و روشن كه در بسيارى از ادعيه آن بزرگواران نيز وارد شده است.

حال مى پرسيم آيا ما بايد دستورات اسلام را از «ابن تيميه» و «محمد بن عبدالوهاب» فرا گيريم، يا از خاندان رسالت و عترت پيامبر گرامى كه به حكم حديث ثقلين، ثقل اصغر و عدل قرآنند؟

اكنون از ميان ادعيه بسيارى كه در «صحيفه علويه» (١٢) و يا در دعاى عرفه حضرت حسين بن على و يا در «صحيفه سجاديه» ـ عليهم السلام ـ وارد شده، تنها به نقل يك بخش از آن اكتفا مى كنيم :

حديث هفتم

سالار شهيدان در «دعاى عرفه» مى گويد :

«أللّهُمَّ إنّا نَتوَجَّهُ إلَيْكَ فِي هذِهِ الْعَشِيةِ الّتي فَرضْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّد نبيِّكَ وَرسُولِكَ وخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك»(١٣)

«خدايا! در چنين هنگامى كه تو آن را بر من واجب و بزرگ داشته اى، به تو توجه كرده و تو را به محمد، پيامبر و فرستاده و مهمترين آفريده ات، سوگند مى دهم.»

سيره مسلمانان در «توسّل»

سيره مسلمين در زمان پيامبر و پس از او، پيوسته بر اين جارى بود كه مسلمانان به ذات اولياى الهى و مقام و منزلت آنان توسل مى جستند. اينك نمونه هايى در اينجا مى آوريم :

١ ـ «ابن اثير عزالدين على بن محمد بن محمد بن عبدالكريم جزرى، متوفاى ٦٣٠ در كتاب «اسد الغابه فى معرفة الصحابه» مى نويسد :

در سال رماده وقتى قحطى به اوج رسيد، عمر عباس را براى طلب باران واسطه قرار داد. خداوند به وسيله او آنان را سيراب كرد، و زمين ها سرسبز گرديد، پس عمر رو به مردم كرد و گفت به خدا سوگند : عباس وسيله ما است به سوى خدا و منزلت و مقام دارد.

حسان بن ثابت در مورد او اشعارى سرود و گفت :

سَال الأمامُ وَقَدْ تَتَابَع جَدْبنُا

فَسَقَى الْغَمامُ بِغُرَّةِ العَبّاسِ

عَمُّ النَّبىِّ وصنوِ والدِه الذى

وِرثَ النَّبِىِّ بِذاكَ دُونَ النّاسِ

أَحْيا الاْلهُ بِهِ الْبِلادَ فَأَصْبَحَتْ

مُخَضَّرَةَ الأجناب بَعْد الْيَأْسِ

«پيشوا هنگامى كه قحطى شديد همه جا را فرا گرفته بود، درخواست باران نمود، آنگاه ابر آسمان به نورانيت عباس مردم را سيراب كرد.»

«عباس كه عموى پيامبر و همتاى پدر پيامبر است، مقام و منزلت را از او به ارث برده است.»

«خداوند به وسيله او سرزمين ها را زنده كرد، همه جا پس از نوميدى سرسبز گرديد.»

وقتى آب باران همه جا را فرا گرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرك مى جستند و مى گفتند : آفرين بر تو اى ساقى دو حرم.(١٤)

ملاحظه اين قطعه تاريخى، كه قسمتى از آن در «صحيح بخارى» نيز آمده، مى رساند كه يكى از مصاديق «وسيله» ، توسل به ذات محترم و صاحب منزلت است كه خود مايه قرب و سبب شايستگى در داعى و متوسّل مى گردد، چه تعبيرى روشن تر از اين كه گفت : «هذا والله الوسيلةُ اِلَى اللهِ والمكانُ مِنْه»

٢ ـ «قسطلانى، احمد بن محمد بن ابى بكر، معاصر با جلال الدين سيوطى (متوفاى سال ٩٢٣) در كتاب «المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه فى السيرة النبويه» كه در مصر چاپ شده، مى نويسد :

«وقتى عمر به وسيله عباس طلب باران نمود، گفت : اى مردم، پيامبر خدا بر عباس به ديده پدر مى نگريست، از او پيروى كنيد و وسيله خود به سوى خدا قرارش دهيد.»

اين عمل انديشه كسانى را كه توسل را مطلقاً و يا توسّل به غير پيامبر را تحريم كرده اند، باطل مى كند.(١٥)

٣ ـ وقتى منصور از مالك، مفتى بزرگ مدينه، پرسيد :

رو به قبله دعا كنم يا رو به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟

مالك پاسخ داد :

«چرا چهره از وى بر مى تابى؟ او وسيله تو و وسيله پدر تو آدمعليه‌السلام در روز رستاخيز است، رو به سويش كن و او را شفيع خود قرار ده، خدا شفاعت او را مى پذيرد. خداوند مى فرمايد : اگر آنان به نفس خويشتن ستم كنند....»

٤ ـ «ابن حجر هيثمى» در كتاب «الصواعق المحرقه» ، كه مرحوم قاضى نورالله آن را با نام «الصوارم المهرقه» نقد كرده، از شافعى دو شعر زير را نقل كرده است :

آلُ النَّبِىِّ ذَريعَتي

هُمْ اِلَيْهِ وَسيلَتى

اَرْجُوا بِهم اُعطى غداً

بيدي اليَمِينِ صَحيفَتى(١٦)

«خاندان پيامبر وسيله من به سوى خدا هستند.»

«به وسيله آنان اميدمندم كه نامه عملم به دست را ستم داده شود.»

با در نظر گرفتن اين شواهد و كلمات، مى توان ادعا نمود كه پيامبران و شخصيت هاى برجسته، يكى از وسائلى هستند كه قرآن به آن امر كرده است :( يا أَيُّها الَّذِين آمنُوا اِتَّقُو اللهَ وَابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) (١٧) بديهى است كه «وسيله» منحصر به انجام واجبات و محرّمات نيست، بلكه مستحبات، كه از جمله آنها توسل به انبيا است نيز وسيله مى باشد. آيا مى توان اين همه علما و دانشمندان را در فهم معناى «وسيله» تخطئه نمود؟ در حالى كه آنان، مصادر حكم و حفاظ حديثند. كسانى كه به اين تصريح ها و گواهها توجه ندارند و به فكر توجيه و تأويل آنها مى باشند، پيش داورانى هستند كه به خاطر داورى پيشين، از اين قرائن و شواهد بهره گيرى نمى كنند. براى ارائه نمونه اى از اين تعصب و پيش داوريها، مطلبى را كه بخارى در اين حادثه تاريخى نقل كرده مى آوريم تا روشن شود كه حجاب «تعصب» در اين مورد، چه تحريف و غوغايى را به راه انداخته است! و ما پاسخ آنها را در كتاب «توسل» صفحات ١٤٠-١٣٥ آورده ايم.

٥ ـ بخارى در «صحيح» خود نقل مى كند كه :

«عمر بن خطاب در سالهاى قحطى، به عباس بن عبدالمطلب متوسل مى شد و مى گفت : پروردگارا! ما در گذشته به پيامبرت متوسل مى شديم و رحمت خود را مى فرستادى، اكنون به عموى پيامبرت توسل مى جوييم، رحمت خود را بفرست. در اين هنگام باران ريزش مى كرد و همگى سيراب مى شدند.»

در صحّت و اتقان حديث مذكور، جاى سخن نيست. حتى رفاعى كه به عناوين گوناگون احاديث متواتر توسل را رد مى كند به صحّت اين حديث اذعان دارد و مى گويد :

«اين حديث صحيح است... اگر مفاد حديث، دليل بر صحّت توسل به اشخاص باشد، ما از پيشگام ترين كسانى هستيم كه مفاد آن را اخذ كرده، به آن عمل مى كنيم.»

با توجه به جمله هايى كه از خودِ خليفه، در مورد توسل به عباس نقل شده و اين كه مخصوصاً وى به خدا سوگند ياد مى كند كه : «هذا واللهُ الْوَسِيلةُ إلى اللهِ وَالْمَكانُ مِنْهُ»(١٨) روشن مى گردد كه واقعيت توسل در اين مورد، توسل به ذات و شخص يا شخصيت و مقام «عباس» در نزد خداست.

شمس الدين ابوعبدالله محمد بن نعمان مالكى (متوفاى سال ٦٨٣) نيز در كتاب خود «مصباح الظلام فى المستغيثين بخير الأنام» نحوه توسّل عُمر را از ابن عباس چنين نقل كرده است :

«أَللّهُمَّ إنا نَسْتقِيَك بِعَمِّ نَبِيِّكَ وَنَسْتَشْفِعُ إِلَيْكَ بِشَيْبَتِهِ فَسُقوا»

«پروردگارا! به وسيله عموى پيامبرت طلب باران مى كنيم و محاسن سفيد و سابقه او را در اسلام شفيع خود قرار مى دهيم، در اين موقع رحمت حق همه جا راگرفت.»

اينجا بود كه عباس بن عتبه شعرى سرود و گفت :

بِعَمِّي سَقَى اللهُ الْحِجازَ وَأهْلَه

عَشِيَّةً يُسْتَسْقي بِشَيْبَتِهِ عُمَرُ(١٩)

«به بركت عموى من سرزمين حجاز و اهل آن سيراب شدند. غروبگاهى كه عمر به محاسن او متوسل گرديد.»

و همينطور «حسان بن ثابت» نيز در اين باره شعرى سرود :

«فَسَقَى الغَمَامُ بِغُرَّةِ العبّاسِ»

«ابر به نورانيّت چهره عباس سيراب كرد.»

ابن حجر عسقلانى در كتاب «فتح البارى فى شرح صحيح البخارى» مى گويد : عباس در دعاى خود گفت :

«وَقَدْ تَوَجَّهَ الْقَوْمُ بي اِلَيكَ لِمَكانِي مِنْ نَبِيِّكَ»(٢٠)

«مردم رو به من آوردند، به خاطر پيوند خويشاوندى كه با پيامبر تو دارم.»

چنانكه ملاحظه مى فرماييد، هيچ جاى شكى باقى نمى ماند كه هدف، توسل به مقام و موقعيت عباس بود، و مى دانيم كه از گذشته هاى ديرين گفته اند :

«تَعْليقُ الحُكمِ بِالوصفِ مُشْعِرٌ بِالْعِلِّيَّةِ»

«وابسته كردن حكم بر وصف و عنوانى، گواه بر دخالت آن صفت، در آن حكم است.»

يعنى اگر قرآن مى فرمايد :( وَعلى المُولُودِ لَهُ رِزقُهُنَّ ) ؛(٢١) «تأمين زندگى زنان مربوط به كسى است كه زنان براى او فرزند بياورند.» اين بخاطر بيان علّت حكم است و اين كه چون زنان براى مردان فرزندى آورده اند، پس مردان بايد هزينه زندگى آنان را فراهم سازند. و اگر به كسى مى گوييم : عالم و دانشمند را احترام كن، به خاطر علم و دانش او است.

پس بنابر اين، اگر عمر مى گويد : «اِنَّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّكَ» مى خواهد علّت توسل به عباس را برساند كه چرا در ميان افراد ديگر به او متوسل شويم، همچنانكه خود عباس گفت : «لِمَكاني مِنْ نَبِيِّكَ.»

با در نظر گرفتن اين جهات، مى توان بطور قطع و يقين گفت كه مسلمانان صدر اسلام به اشخاص پاكدامن و صالح متوسل مى شدند.

٦ ـ شعر صفيه در سوگ پيامبر :

صفيه دختر عبدالمطلب و عمه پيامبر گرامى، به هنگام رحلت حضرت، اشعارى سرود كه دو بيت آن اين است :

أَلا يا رَسُولَ اللهِ أَنتَ رَجاؤُنا

وَكُنتَ بِنا بِرّاً ولَمْ تَكُ جافياً

وَكُنتَ بِنا بِرّاً رَؤوفاً نَبِيّنا

لَيَبْكِ عَلَيْكَ الْقَوْمُ مَنْ كانَ باكياً(٢٢)

«اى پيامبر گرامى، تو اميد ما هستى، تو فرد نيكوكارى بودى و هرگز جفا ننمودى

تو به ما نيكوكار و مهربان بودى. اى پيامبر ما از اين قوم هر كس گريان است، بايد بر تو اشك بريزد.»

از اين قطعه شعر كه در محضر صحابه پيامبر خوانده شده و تاريخ نگاران و سيره نويسان آن را نقل نموده اند، امور زير استفاده مى شود :

الف ـ مكالمه با ارواح و به اصطلاح خطاب به رسول گرامى (ألا يا رسول الله...) پس از درگذشت او، يك كار رايجى بوده است، و بر خلاف انديشه وهابيان، اين نوع خطابها نه شرك است و نه لغو.

ب - به حكم جمله «أنتَ رجاؤُنا» ، پيامبر گرامى اميد جامعه اسلامى در تمام احوال بود، حتى پس از مرگ نيز رابطه او با ما قطع نشده است.

در اين جا به برخى از كتابها و نوشته هاى ارزنده اى كه به قلم بزرگان اهل تسنن، پيرامون توسّل به پيامبر گرامى نوشته شده، اشاره مى كنيم، مطالعه اين كتابها موقعيّت مسأله را نزد علما و دانشمندان اسلام روشن مى سازد و معلوم مى گردد كه بر خلاف پندار وهابيها، مسأله توسّل امرى رايج در ميان مسلمانان بوده است.

١ - ابن جوزى (متوفاى سال ٥٩٧) كتابى به نام «الوفاء فى فضائل المصطفى» نگاشته و بابى از آن كتاب را به «توسل به پيامبر گرامى» و باب ديگر را به «طلب شفا از قبرش» اختصاص داده است.

٢ - شمس الدين محمد بن نعمان مالكى (متوفاى سال ٦٧٣) كتابى به عنوان «مصباح الظلام فى المستغيثين بخير الأنام» نوشته و سيد نورالدين سمهودى در كتاب «وفاء الوفا» در باب «توسل به پيامبر» از او زياد نقل كرده است.

٣ - ابن داود مالكى شاذلى در كتاب «البيان والاختصار» توسلهاى عالمان و صالحان به پيامبر را در مواقع گرفتارى در آن كتاب گردآورده است.

٤ - تقى الدين سبكى (متوفاى سال ٧٥٦) در كتاب خود به نام «شفاء السقام» ، صفحات ١٣٣ ـ ١٢٠، به تحليل مسأله پرداخته است.

٥ - سيد نورالدين سمهودى (متوفاى سال ٩١١) در كتاب معروف خود «وفاء الوفا لاخبار دارالمصطفى» ، ج ٢، صفحات ٤١٩ ـ ٤١٣، پيرامون مسأله بحث نموده و شواهدى نقل كرده است.

٦ - ابوالعباس قسطلانى (متوفاى سال ٩٣٢) در كتاب «المواهب اللدّنيه»

٧ - ابو عبدالله زرقانى مصرى مالكى (متوفاى سال ١١٢٢) «شارح المواهب اللدّنيه» در جلد هشتم،

٨ - خالدى بغدادى (متوفاى سال ١٢٩٩) مؤلف كتاب «صلح الاخوان» وى علاوه بر اين، رساله اى در پاسخ سيد محمود آلوسى بغدادى در موضوع توسل به پيامبر، نوشته و در سال ١٣٠٦ چاپ شده است.

٩ - عدوى حمزاوى (متوفاى سال ١٣٠٣). وى بحثى درباره توسل در كتاب «كنز المطالب» ، كرده است.

١٠ - عزامى شافعى قضاعى مؤلف كتاب «فرقان القرآن» اين كتاب با كتاب «الاسماء والصفات» بيهقى در ١٤٠ صفحه چاپ شده است.

با مراجعه به اين كتابها كه برخى به حق، مطالب را ادا كرده و كتاب «صلح الاخوان» و «فرقان القرآن» در رأس آنها قرار دارند، مى توان سيره مسلمين را در هر عصر و زمانى نسبت به توسل به پيامبر گرامى به دست آورد و از اين راه، گزافه گويى ابن تيميه و شاگردان مكتب ضلال او را فاش ساخت.

در پايان، باز اين نكته را يادآور مى شويم كه قرآن مى فرمايد :

( يا أَيُّهَاَ الَّذِينَ آمَنُوا اِتقوا اللهَ وَابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَة، وَجاهِدُوا فى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون ) (٢٣)

«اى افراد با ايمان، پرهيزكار باشيد و به سوى خدا وسيله اى تحصيل كنيد و در راه او جهاد نماييد تا رستگار شويد.»

اين آيه به صورت كلى مى گويد «وسيله» تحصيل كنيد، اما وسيله چيست، در خود اين آيه بيان نشده است. شكى نيست كه انجام وظايف دينى از وسايل رستگارى است ولى وسيله منحصر به آن نيست بلكه با توجه به تاريخچه توسل به اولياى الهى، روشن مى شود كه خود اين عمل نيز يكى از وسايل رستگارى است و اين مطلب با توجه به گفتگوى امام «مالك» با منصور و همچنين باران طلبيدن خليفه دوم از طريق توسل به عموى پيامبر كاملا روشن مى گردد.

فصل : ٨ - آيا بزرگداشت مواليد و وفيات اولياى خدا بدعت است؟

وهابيان بزرگداشت تولّد و وفات اوليا و رجال آسمانى و اجتماع در تولد و وفات آنان را بدعت و حرام مى دانند تو گويى آنان دشمن سرسخت بزرگان دين و اولياى الهى هستند.

محمد حامد فقى رئيس جماعت «انصار السنة المحمّديه» در پاورقى هاى خود بر «الفتح المجيد» مى نويسد :

«اَلذِّكْرِيّاتُ الَّتي مَلأتِ الْبِلادَ بِاسْمِ اْلأَوْلِياءِ هِىَ نوعٌ مِنَ الْعِبادَةِ لَهُمْ وَتَعْظِيمِهِمْ.»(٢٤)

«يادواره ها و بر پا كردن جشن در ايام ولادت يا وفات اوليا، پرستش آنان نيست بلكه نوعى تعظيم نسبت به آنان محسوب مى گردد.»

ريشه تمام اشتباهات آنان يك كلمه است و آن اين كه : چون براى شرك و توحيد و بخصوص مفهوم «عبادت» حد و مرزى تعيين نكرده اند، از اين جهت هر نوع بزرگداشت را عبادت و پرستش تصور نموده اند.

همچنانكه ملاحظه مى فرماييد وى در كلام خود لفظ «عبادت» و «تعظيم» را كنار هم قرار داده و تصور كرده است كه هر دو لفظ يك معنا دارند.

و ما در بخش آينده معناى «عبادت» را توضيح خواهيم داد و به روشنى ثابت خواهيم كرد كه هر تكريم و تعظيم از بندگان صالح خدا، به قيد اين كه «بندگان» خدا هستند، به هيچ وجه پرستش طرف آنان نيست، از اين رو اين بحث را از جهت ديگر (غير از شرك در عبادت) مورد بررسى قرار مى دهيم.

شكى( اِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَيَدْعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَكانُوا لَنا خاشِعينَ ) نيست كه قرآن مكرّر گروهى از انبيا و اوليا را با جمله هاى فصيح و بليغ ستوده است.

قرآن درباره حضرت زكريا و يحيى و... مى گويد :

.(٢٥)

«آنان به كارهاى نيكو مى شتافتند و با اميد و بيم، ما را مى خواندند و در برابر ما فروتن بودند.»

حال اگر كسى در مجالسى كه بنام آن پيامبران بر پا گردد، آنان را به مضمون اين آيه و امثال آن توصيف نمايد و آنان را از اين طريق تجليل كند، آيا جز پيروى از قرآن كارى انجام داده است؟

خداوند درباره، خاندان رسالت چنين مى فرمايد :

( وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً ) (٢٦)

«با اين كه طعام را دوست دارند، آن را به مسكين و يتيم و اسير مى دهند.»

حال اگر پيروان على در روز ميلاد اميرمؤمنانعليه‌السلام دور هم گرد آيند و بگويند : على كسى است كه طعام خود را به مسكين و يتيم و اسير مى داد، آيا او را عبادت كرده اند؟!

اگر در روز ميلاد پيامبر، آياتى را كه پيامبر را ستوده است، به غير زبان عربى ترجمه كنيم و يا در قالب شعر بريزيم و در مجمعى بخوانيم چرا دچار كار حرام شده باشيم؟!

آيا جز اين است كه آنان دشمنان تكريم پيامبر و اولياى الهى هستند و در پوشش «مبارزه با بدعت» مى خواهند از تكريم پيامبر و اوليا جلوگيرى كنند؟!

در اين جا پرسشى مطرح است كه بلندگوهاى وهابيها بيشتر روى آن تكيه مى كنند و آن اين كه : اين مجالس و محافل، چون به نام «مذهب» بر پا مى گردند و به اسلام نسبت داده مى شوند، بايد از طرف آيين اسلام به صورت خصوصى و يا عمومى، مورد تصويب قرار گيرند، در غير اين صورت «بدعت» و «حرام» خواهد بود.

پاسخ اين پرسش بسيار روشن است؛ زيرا آيات قرآن، كه ما را بر لزوم «تكريم پيامبر» دعوت مى كند، در اين مورد كافى است و اين نوع مجالس جز به عنوان «بزرگداشت» رجال آسمانى برپا نمى گردد و چيزى «بدعت» خوانده مى شود كه مورد تصويب قرآن و يا سنت پيامبر به صورت «خصوصى» و يا «عمومى» نباشد. هدف از اين بزرگداشتها كه ميان تمام ملل عالم نسبت به بزرگان خود مرسوم است، جز تكريم و احترام نيست و در ميان تمام مسلمانان جهان جز يك مشت «نجدى» خشك رواج كامل دارد و اگر «بدعت» و يا كارى «نوظهور» بود و با موازين كلّى اسلامى منطبق نمى شد، ممكن نبود علماى اسلام در اقطار اسلامى ميلاد پيامبر را جشن بگيرند و با خواندن مقالات و اشعار نغز و شيرين، بر مجالس شكوه بخشند.