از ازل تا قيامت

از ازل تا قيامت13%

از ازل تا قيامت نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22394 / دانلود: 4017
اندازه اندازه اندازه
از ازل تا قيامت

از ازل تا قيامت

نویسنده:
فارسی

خداوند انسان را با چه هدفی خلق کرد؟

چرا خداوند در حالی که می‌دانست بسیاری از انسان‌ها به جهنم می‌روند، در عین حال آنها را خلق کرد؟

آیا انسان اشرف موجودات زمین یا کل هستی است و آیا امکان خلقت موجودی شریف‌تر از انسان وجود دارد؟

و ... این قبیل سئوالات ذهن بسیاری از افراد را به خود متوجه می سازد.

نگارنده کتاب «از ازل تا قیامت» را در دو فصل سامان داده است: یکی معرفت دینی و گرایش به ایمان و دیگری عوالم شش گانه، که در طی این دو فصل درباره سعادت واقعی اشخاص و چگونگی عوالم خلقت انسان پژوهش کرده است. در این مباحث با تحقیق انسان شناختی و با در نظر گرفتن مسائل اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی که گسترده ترین بحث ها را در بر دارد. به شناخت عوالم شش گانه انسان پرداخته، که از گذشته مورد علاقه همگان بوده است؛ تا سوال های بنیادین و همیشگی انسان یعنی: از کجا آمده ام؟ آمدن بهر چه بود؟ و به کجا می روم؟ پاسخ منطقی دهد.

عدم شناخت عوالم خلقت، ضعف ایمان و کسالت روح را همراه دارد و همان گونه که جسم در همه حال به غذای مقوی نیازمند است تا در برابر هجوم میکروب ها ایستادگی نماید؛ روح نیز به غذای مقوی و روح بخش احتیاج دارد تا در مقابل امراض کسل کننده بایستد.

از این رو، چگونگی نشاط روح و جسم در کتاب از ازل تا قیامت، آمده تا همگان خصوصا نسل جوان از آن بهره مند شوند.

به دوستان و عزیزانی که علاقمند به مطالعه در زمینه ی مباحث اعتقادی هستند این کتاب پیشنهاد می شود.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.


1

2

3

مقام آدمی و عبادت عزازیل

شیطان نیز در هر آسمان به اسمی و در هر مکانی هزار سال خدا را عبادت نمود. طوری عبادت پروردگار می کرد که ملائک مقرّب او را از خود می دانستند و در بهشت وی را «عزازیل» می خواندند.(۱) چون در هر آسمانی بهتر از او نبود؛ گاهی در عرش الهی و گاهی در بهشت، مختار بود هر کجا عبادت معبود را به جا آورد. و گاهی برای وعظ ملائکه در بهشت برای آنها منبر می رفت. و ملائکه را موعظه می نمود. و آداب عبادت پروردگار را تعلیم آنها می داد. تا این که بر دری از بهشت نوشته شده بود، به همین زودی ها یکی از فرشتگان مقرّبم به جهت تکبّر و نافرمانی از مقام قرب عزل و طوق لعنت به گردن او اندازم.

همه ی ملائک، شب و روز نگران بودند، اشک می ریختند. تا این که اندیشیدند و گفتند: برویم نزد عزازیل که دعا کند. تا خداوند نسبت به ما نظری داشته باشد و عنایتی کند. عزازیل برای همه دعا کرد، غرور و تکبّرش، پیمانه ی نخوتش را لبریز کرد. به واسطه ی کثرت عبادت به خود دعا نکرد و هزار سال خود را لعنت کرد. تا این که خداوند بزرگ، آدم را خلق کرد و هزار سال بدن اش بی روح در بهشت افتاده بود و شیطان به استهزا بر شکم او می زد و می گفت: «لاَِیُّ شیء خلقت»؛ اگر از من بالاتر باشی اطاعت تو را نکنم و اگر زیر دست من قرار گیری تو را اعانت.(۲)

تا این که مدت به سر آمد، به ملائک خطاب رسید: «پس چون آن را آراسته کردم و دمانیدم در آن روح ام را، پس بیفتید و سجده کنید. »(۳)

همه سجده کردند، مگر شیطان که تکبّر و خودپسندی اش مانع گشت.(۴) خطاب رسید: ای شیطان! تو را چیست، که با سجده کنندگان نمی باشی؟!(۵)

گفت: من از سجده کنندگان نیستم، زیرا آفریدی او [آدم] را از گل خشک.(۶) و من از او بهترم، آفریدی مرا از آتش نورانی (سوزانده) و آفریدی او را از گِل ظلمانی.(۷)

علت ابلیس انا خیرٌ بد است

این مرض در نفس هر مخلوق است

نردبان خلق این ما و من است

عاقبت زین نردبان افتادنست

هر که بالاتر رود ابله تر است

استخوانش خوردتر خواهد شکست

حکما گویند:

آدم دروغ گو، بی نهایت از حق و حقیقت دور است. و آدم ریاکار از آدم دروغ گو بدتر است، زیرا دروغ گو تنها به گفتارش دروغ می گوید؛ ولی ریاکار هم به گفتارش دروغ می گوید و هم به کردارش. و از این دو بدتر، خودپسند است. زیرا خودپسند نفعی از عملش نخواهد برود. ولی باز احتمال است که ریاکار و دروغ گو از عمل شان سودی ببرند، علاوه بر آن گاهی ممکن است نصیحت و موعظه در دروغ گو و ریاکار به خاطر این که به کار خود آگاه اند مؤثر افتد. امّا آدم خودپسند چون خود را نشناخته و می پندارد که پند دهنده و اندرزش نسبت به او کار عبث و بیهوده ای انجام می دهند؛ لذا به هیچ وجه قبول نمی کند. و خداوند در اوصاف شان می فرماید:

( وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لایَهْتَدُونَ ) ؛ (۸)

و کردار ناپسندشان را شیطان چنان در نظرشان جلوه داده بود که به کلی از راه حق دورْ و هرگز هدایت نیابند.

آورده اند عابدی بر سر کوهی منزل کرده و لحظه ای از یاد خدا غافل نبود. و خداوند یک درخت انار و یک چشمه آبی سرد به او عطا فرموده بود؛ که از آن انار می خورد و از آب می آشامید و رفع خباثت و نجاست می کرد. تا مدّت شش صد سال به این نحو می زیست روزی از خداوند خواست که او را در حال سجده قبض روح کند، تا فردای قیامت سر از سجده بر دارد. و خداوند حاجت عابد را برآورده کرد.

آن وقت خداوند عالم می فرماید: به رحمت من داخل بهشت شو.

عابد عرض می کند: خدایا! پس اجر و مزد عبادت شش صد سال من چه شد، که مرا به رحمت خود داخل بهشت می گردانی.

خطاب رسید: ای ملائک! این بنده عدل ما را می خواهد. معادله و مقابله کنید عبادت های او را با نعمت هایی که در دنیا به او عطا کردم. وقتی که مقابله می کنند، می بیند که تمام عبادت های او مقابله نمی کند با یک دانه انارها که هر روز می خورده است. آن وقت خطاب می رسد: شکر نعمت های دیگرم کجاست. عابد وقتی این سخن را می شنود، سر خجالت پیش می افکند. خطاب می رسد: او را ببرید به جهنّم. آن بنده فریاد می کند، خدایا! بد کردم؛... با من به فضل خود رفتار کن و مرا به رحمت خود داخل بهشت گردان. آن وقت حق تعالی او را داخل بهشت می کند.(۹)

بنده همان به که زتقصیر خویش

عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش

کس نتواند که بجای آورد

--------------------

پاورقی ها :

۱. عزیز شده خدا.

۲. امامی اصفهانی، سیدمحمود، ثمرات الحیات، ج ۲، ص ۳۸۱؛ به نقل از معالم الزلفی.

۳. حجر (۱۵) آیه ۲۹.

۴. همان، آیات ۳۰ و ۳۱.

۵. همان، آیه ۳۲.

۶. همان، آیه ۳۳.

۷. اعراف (۷) آیه ۱۲.

۸. نمل (۲۷) آیه ۲۴.

۹. امامی اصفهانی، سید محمود، ثمرات الحیاة، ج۲، ص ۲۹۳؛ به نقل از تذکرة المعارف.

--------------------

انسان برزخی است از حیوان و فرشته

انسان بدان جهت که می خورد و تولیدمثل می کند، مانند گیاهی می باشد؛ و بدان جهت که حسّ و حرکت دارد، مانند حیوانی. و از جهت شکل و صورت نقش بر دیواری. و امّا برتری او بر دیگر موجودات به آثار سخن گفتن، تفکّر و تدبر در عوالم هستی، اعمال و کارهایی که از روی غرایز (فطرت) و از روی نظم انجام می دهد می باشد.

اگر زبان انسان نبود او جز حیوان مهمل و شکل ترسیم شده ای بیش نبود. پس انسان به واسطه ی ایمان به مبدأ، نیروی سخن گفتن و علم و معرفت شبیه به فرشته. و از جهت نیروی خوردن، میل به عمل جنسی و خوابیدن مانند حیوان است. هرگاه مسیر و شاخص عمل انسان به سویی میل کند که کشش بیشتری به آن طرف داشته باشد، به همان صنف شباهت پیدا خواهد کرد. و خداوند می فرماید:( وَهَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ ) ؛ (۱) ما انسان را به دو را بالا و پست هدایت نمودیم. » چون انسان جهت نوع و ترکیب بافت برزخی است میان حیوان و فرشته.

با این حال می توان گفت: بدترین چیز برای انسان که مستجمع جمیع خلایق و جمیع کمالات است این که مستغرق نعمت الهی باشد ولی عارف به حق اش نباشد. در صورتی که خداوند آسمان ها و زمین را مسخّر و رام او قرار داد. و نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر تمامی انسان ها ارزانی داد(۲) ، ولی متأسفانه بعضی از مردم بدون هیچ اطلاعی از روی جهل و نادانی در دین و کتاب خداوند مجادله می کنند.

و مولانا اشاره به یک حدیث نبوی درباره تفاوت انسان و حیوان و فرشته می سراید:

در حدیث آمد که یزدان مجید

خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم وجود

آن فرشته است او نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوا

نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی

همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اصطبل و علف

از شقاوت غافل است او از شرف

این سوّم هست آدمیزاد و بشر

از فرشته نیمش و نیمی ز خر

نیم خر خود مایل سفلی بود

نیم دیگر مایل عُقلی بود

آن دو قوم آسوده از جنگ و حرب

وین بشر با دو مخالف در عذاب

تا کدامین غالب آید در نبرد

این دو گانه تا کدامین برد نبرد

عقل اگر غالب شود پس تند فزون

از ملائک این بشر در آزمون

شهوت ار غالب شود پس کمتر

از بهائم این بشر زان بدتر

مطابق این بیان در وجود حیوان و فرشته و برای هر کدام یک بُعد بیشتر نیست. و فرقی و تنزّلی در برخورداری از یک مقام شامخ برای شان وجود ندارد. لذا انسان خاکی است که بر نردبان تکامل علم و ایمان قرار گرفته و از مرحله نبات و حیوان گذشته و به زیور عقل و خرد آراسته شده است؛ تا بتواند در میدان پر طمطراق اَمیال و آمال دنیوی آنچه شایسته انسانیّت اوست به شایستگی بیرون آید، تا اصلاح نفس نماید. و به مقام شامخ و به حق آدمیّت برسد و این مسیر کمال مستلزم به شناخت خود و عوالم به وجود آورنده خود است.

--------------------

پاورقی ها :

۱. بلد (۹۰) آیه ۱۰.

۲. اشاره به آیه ۲۰، سوره لقمان (۳۱)

--------------------

عالم ذرّ کجاست

یکی از آیات مهمّ خداوند که نشان از خالقیّت تمام و کمال اوست، انسان است. اگر انسان از نظر ظاهری در واقع کوچک و کم جثّه می باشد، ولی تمام اسرار و رازهای آفرینش در نهادش نهفته شده است. بنابراین انسان با تمام این همه کمالات موجودی است ناشناخته. دانشمندان، علما و صاحب نظران علوم انسان شناسی در این زمینه کتاب ها نوشتند و در پردازش این مقوله از هیچ کوششی دریغ نکردند. ولی هیچ کدام به قاطعیت و صراحت قرآن، پیامبران و ائمّه معصومینعليهم‌السلام با الهام گرفتن از علوم الهی این موجود ناشناخته را به ما نشناساندن؛ و از چگونگی عوالم او آگاه نکردند. به طوری که راه کمال و تعالی را در آسان ترین مسیر در اختیار جویندگان معرفت قرار دادند. تا کمالات معنوی و انسانی را به نحو مطلوب که: «ایصال الی المطلوب» باشد کسب کنند.

روزها فکر من این است همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

طبق آیات و روایات می توان ادعا کرد، که عالم ذرّ یک زمان محدودی بود که خداوند از ذرّ انسان ها، که از پشت آدم یا از خاک اضافی او بر وحدانیّت خود و پیامبران و اوصیای آنها پیمان گرفت. و همه انسان ها از آدم تا قیام قیامت در مقابل و حضور ملائک که شاهد و ناظر بودند، اقرار به وحدانیّت خداوند کردند. که دیگر در روز قیامت نگویند که ما از این پیمان غافل بودیم. و خداوند می فرماید:

( وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک َ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ ) ؛ (۱)

ای رسول ما! به یاد آر - و خلق را متذکر ساز - هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آن را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت که من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند، بلی. ما به خدایی تو گواهیم، که دیگر در روز قیامت نگویند ما از این - واقعه قیامت یا یکتایی خداوند - غافل بودیم.

عارف وارسته حضرت علامه حسن زاده می گوید:

همه ما در عالم ذرّ بودیم و معرفت به خدا پیدا کردیم و تصدیق نمودیم که تویی پروردگار، ما چرا امروز یادمان نیست؟

برای این که آن وقت خودی خود را فراموش کرده بودیم، با این که اقرار نمودیم که تویی خدای ما و از روی شعور بود، مع ذلک شعورمان هم مستهلک و اقرارمان مستهلک و معرفت مستهلک، به طوری که در مرتبه حق الیقین گفته اند: «العبودیه جوهرة کُنهها الربوبیة».

ای خوش آرزوی که قبل از روز و شب

فارغ از اندوه و خالی از تعب

متحد بودیم با شاه وجود

نقش غیرت بکلی محو بود(۲)

زرارة بن اعین روایت کرد، که:

من از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام تفسیر قول خدای تعالی که فرموده:( وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنیِ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبَّکُمْ قالُوا بَلی ) پرسیدم، حضرت فرمود: «اخرج من ظهر آدم ذَرّیته الی یوم القیامة فخرجوا کالذرّ فعرفهم و اراهم صنعه و لولا ذلک لم یعرف احد ربه؛ حق تعالی از این قول اراده کرد که؛ اخذ کرده پروردگار تو از اصلاب بنی آدم ذرّیّه ایشان را به این معنی که بیرون آورد از صلب آدم ذرّیّه آدم را که قدم به صحرای وجود می گذارند تا روز قیامت، پس ایشان بیرون آمدند؛ مانند مورچگان. پس به ایشان صنایع و بدایع وحدانیّت و ربوبیّت خود را شناسانید تا آن که ایشان اقرار به ربوبیت او کردند. همانا اگر این اخذ و میثاق نمی بود هیچ فردی از افراد بنی آدم پروردگار خود را نمی شناخت.(۳)

و همچنین در تفسیر اثنی عشری آورده است:

( وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنیِ آدَمَ ) ؛ ای پیغمبر یاد بیاور، زمانی را که اخذ و میثاق گرفت پروردگار تو از فرزندان آدم:( مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّیَّتَهُمْ ) ؛ از پشت های ایشان نسل ایشان را»، یعنی بیرون آورد از اصلاب آنها نسل ایشان را قرنی بعد از قرنی و نسلی بعد نسلی،( وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ ) ؛ و شاهد گردانید ایشان را بر نفوسشان»، یعنی برای ایشان نصب دلایل ربوبیّت خود فرمود و در عقول آنها مرکوز ساخت، چیزی را که داعی ایشان بود به اقرار ربوبیّت، تا آن که به منزله کسانی گشته که ایشان را فرموده:

( أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ) ؛ آیا من پروردگار شما نیستم».( قالُوا بَلی ) ؛ در جواب گفتند: آری! تو پروردگار مایی». پس حق تعالی تنزیل تمکین ایشان فرموده از علم به ربوبّیت به منزله اشهاد و اعتراف بر طریقه تمثیل و دال بر قوله «شَهِدْنا؛ ما شاهدیم بر اقرار خود و اخذ میثاق کردیم».( أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَةِ ) ؛ و این اخذ به جهت کراهت که گویند: روز قیامت»،( إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ ) ؛ به درستی که ما از این اقرار بی خبران بودیم. »(۴)

سؤال: اگر خداوند از همه مسلمانان و کافران بر وحدانیّت خود بیعت گرفته، چرا کافر وجود دارد؟ جواب این سؤال دو مسأله بسیار حایز اهمیت را می طلبد.

--------------------

پاورقی ها :

۱. اعراف (۷) آیه ۱۷۱.

۲. حسن زاده آملی، علامه حسن، هزار و یک کلمه، ج۴، ص ۱۷۵.

۳. لاهیجی، شیخ محمدبن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج ۲، ص ۱۲۳، ذیل آیه.

۴. الحسینی الشا عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثنی عشری، ج ۴، ص ۲۳۳، ذیل آیه.

--------------------

دو مسأله حایز اهمیّت

اوّل، خانواده

همان طور که بشریّت به سوی مسائل اقتصادی و رفاه طلبی هجوم آورده و تمام جسم و جان شان در چارچوب کسب امکانات بیشتر مشغول است. و علی رغم میل باطنی شان مسائل و نهاد خانواده که اساس ترقّی و هویّت هر فرد در جامعه می باشد، از یاد برده اند، یا کمتر به آن اهمیّت می نهند. و عدم تربیت صحیح و بدون در نظر گرفتن معیارهای اساسی چه بسا بنیاد خانواده را از هم پاشیده می بینند. در حالی که فقط کانون خانواده به عهده والدین می باشد و خداوند نیز تأکید به این مطلب می فرماید:

( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنثی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً ) ؛ (۱)

زن و مردی که کرداری شایسته به جا می آورند در حالی که مؤمن اند، مسلماً آنها را در دنیا زندگانی خوش و مرفّه عنایت کنیم.

باید توجه داشت که بار مسؤولیت کودک بر دوش پدر و مادر گذاشته شده است. زیرا آن دو، آموزگار اوّل کودک می باشند. و پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

کل مُولود یُولَدُ عَلَی الفطرة حتی یکون ابواهُ یهوّدانه و ینصرانه؛(۲)

هر فرزندی که از مادر متولّد می شود، ذاتاً و فطرتاً پاک می باشد. حتی پدر و مادر آن کودک یهود و یا نصرانی باشد - بعد تحت تأثیر افکار پدر و مادر قرار می گیرد و کافر می گردد.

تربیت گفتاری که والدین برای کودک در نظر می گیرند، اگر همراه با رفتار و عمل نباشد غالباً بچه ها نتیجه معکوس می گیرند. وقتی می بیند پدر و مادر او را به کاری وادار می کنند که خود خلاف آن را انجام می دهند آن را به عنوان آموزه حفظ می کنند، چون کودک قدرت تشخیص خوب و بد را ندارد یا در او کم است، خیال می کند کار خوب همان است که والدین اش انجام می دهد.

بچه ای آوردند خدمت حضرت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که خرما زیاد می خورد و تقاضا کردند، به او بفرماید خرما نخورد. آن حضرت - بعد از شنیدن - موکول به فردا کردند. و فردا که بچه را آوردند، او را از خوردن خرمای زیاد بر حذر داشتند.

اصحاب عرض کردند: یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چرا دیروز منع نفرمودی؟

جواب فرمود: دیروز خودم خرما خورده بودم. نخواستم کاری را که خود کرده ام از دیگری منع نمایم. «رطب خورده منع رطب چون کند. »(۳)

کودک افکار و اعمال والدین را بهترین و محفوظ ترین پناهگاه برای رسیدن به مقصود خویش قرار می دهد، با این که شاید به نابودی و ضلالت او تمام شود. همان طور که خداوند می فرماید:

( أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَک َ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَکُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ ) ؛ (۴)

نگویید پدران ما قبل از ما بت پرستی را اختیار کردند. و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم و چاره ای جز پیروی از آنان نداشتیم.

--------------------

پاورقی ها :

۱. نحل (۱۶) آیه ۹۷.

۲. ابشیهی، شهاب الدین، المستطرف.

۳. فلسفی، محمدتقی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج ۱، ص ۴۷.

۴. اعراف (۷) آیه ۱۷۳.

--------------------

دوّم، اجتماع

کودک در اجتماع ای که ضعف معنوی دارد و از جهت معنویّت و اعتلای روح هیچ گونه الگوه و اسوه ای نداشته باشد و یا به آنها معرفی نگردد، به ناچار تمسّک و متوسّل به حربه های مادی می شود. و تمام نیازهای روحی و جسمی خود را از طریق مادی و مادیّت گرایی و وسایل رفاهی که والدین برای شان فراهم می کنند، خود را بی نیاز می سازد. دلبستگی کودکان نسبت به مادّیت یک امر طبیعی است؛ چون کودک هنوز آن قدر رشد فکری - عقلی نکرده که بتواند به مسائل دین و مذهب یا معنویّت پی ببرد. ولی همین که کودک از لحاظ جسمی و روحی به رشد و تکامل رسید، تأثیر ایمان در افکار و اعمال او زیاد می شود. اگر این تأثیرات ایمانی - معنوی را در اجتماع پیدا نکند و خود را سیرآب نسازد، مسلماً به طرف مادیّت کشانده می شوند. و در این صورت حالات نوجوانی و جوانی او در عشق به مادیّت ذوب می شود. و ذهن او فقط در کسب خوشی و رفای بیشتر محدود می شود و فرصت دیگری پیش نمی آید تا به فکر ایمان، مذهب و معنویّت داشته باشد.

موقعی که رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مکه قیام کرد و دعوت خود را بین مردم آشکار نمود، شور و هیجان عظیمی در نسل جوان به وجود آمد. آنان روی تمایل فطری دین طلبی و مذهب جویی، در اطراف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجتماع کردند و به شدّت تحت تأثیر گفتارش قرار گرفتند. و این امر سبب بروز اختلاف شدیدی در خانواده ها، بین جوانان و بزرگسالان گردید، و مشرکین آن را در صدر اعتراضات خود به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار دادند.

قریش گرد حضرت ابوطالب جمع می شدند و می گفتند: برادرزاده ات خدایان ما را به بدی یاد می کند و جوانان ما را فاسد نموده و مایه اختلافات و تفرقه ما شده است.

و یا در انقلاب شکوهمند ملت غیور ایران اسلامی نیز، این جوانان بودند که بیش از هر قشری احساس مسؤولیت و خطر کرده و در کوچه و خیابان ها به راه افتادند. و با ریختن خون خویش ریشه انقلاب را آبیاری نمودند، تا آن را به ثمر رساندند. و حضرت امام خمینیقدس‌سره در این خصوص می فرماید:

این ملت به خواست خدای تبارک و تعالی و با عنایت خاصّه او اوّل منقلب شد در معنویات، جوان ها از آن حال سابق برگشتند به یک حال اسلامی و فهمیدند که اسلام چه باید باشد و چه باید بکند، دنبال او این انقلاب حاصل شد، اگر این مسأله حاصل شده بود انقلاب این جا هم مثل یکی از انقلاب های دیگری بود که حال شان را می بینید و دیدند. آن چیزی که در این حاصل شد و باید او را جزء معجزات ما حساب بکنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود. انقلاب درونی این ملت موجب شد که این انقلاب پیدا شد.(۱)

و هم چنین می فرماید:

رمز پیروزی اتکای به خداوند بود که تحوّلی را در ملت ما ایجاد کرد. تحوّل بی سابقه ای که شهادت را برای خود سعادتی دانستند.(۲)

رفتار و کنش های - منفی و مثبت - افراد یک جامعه که بر روی کودک و جوان اثر می گذارد، شاید اثرش بیشتر از خانواده نباشد، ولی به مراتب کمتر از آن نیست. چون کودک زمانی که از کانون خانواده خارج می گردد و پا به عرصه پر طمطراق اجتماع می گذارد، بیشترین سنین جوانی که رشد و تعالی اوست بدون در نظر گرفتن هدف صحیحی سپری می شود. اگر اجتماع تغذیه صحیح معنوی او را فراهم نکند، چه بسا گمراه خواهد شد. و در زندگی جوانی اش چاره ای جز تقلید کورکورانه و اکتساب ارزش های منفی از هم نوعان ندارد، که این امر یک تاخت و تازی است بر پیکر فرهنگ و اجتماع.

در میان جوامع غربی - اروپایی، جوانان و نوجوانان با حمایت خانواده در چارچوب غرایز جنسی - مادی گم شده اند. و هویّت اصلی خودشان را به فراموشی سپرده اند، لذا کمبود معنوی شان را خانواده ها و برنامه ریزان مسائل جوانان و سردمداران حکومتی با برنامه ای التقاطی و شب بیداری در مجالس رقص، قمار و میتینگ های کذایی پر کردند. تا نوجوانان و جوانان لحظه ای آرامش خاطر و طمأنینه فکری نداشته باشند، تا بتوانند در رابطه با مسائل مذهب تفحص و تحقیق کنند. در حالی که انسان فطرت خدایی و خداجویی دارد؛ و هیچ چیزی نمی تواند این کمبود معنوی - روحانی را جبران کند، مگر فطرت خداجویی که ذاتاً خداوند در سرشت همه انسان ها به وجود آورده است؛( فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها ) ؛ (۳) این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفرید. »

راوی از امام صادقعليه‌السلام در تفسیر آیه:( فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها ) سؤال نمود، که فطرت چیست؟ امام فرمود:

فطرت، عبارت از اسلام و اقرار به وحدانیّت پروردگار است. که از هر یک افراد بشر عهد و پیمان گرفت، که به توحید و یگانگی آفریدگار اقرار نمایید، در آن عالم به آنان خطاب فرمود:( أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ) هنگامی بود که همه افراد بشر از اوّلین و آخرین حضور داشتند.(۴)

--------------------

پاورقی ها :

۱. امام خمینی، روح اللّه، صحیفه نور، ج۱۹.

۲. امام خمینی، روح اللّه، در جستجوی راه از کلام امام، ج۴.

۳. روم (۳۰) آیه ۳۰.

۴. همدانی، سید محمدحسین، تفسیر انوار درخشان، ج ۷، ص ۱۱۰.

--------------------

فطرت خداجویی

پایداری دین که در زمان ها و در اشخاص مختلف یکسان است؛ و به هیچ وجه با اختلاف زمان ها و مکان های اشخاص دگرگون نمی شود؛ یعنی با تمام اختلاف هایی که انسان ها از لحاظ شخصی در اعصار و قرون و در مناطق جغرافیایی با یک دیگر دارند از لحاظ انسانیّت و دارا بودن اصول دین پایدار و با یک دیگر مشترک اند. و انسانیّت آنها را طراح آفرینش نوعی خلق کرده که در مسیر خداجویی پویا و تلاش گرند. و آیه( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً ) (۱) اثبات فطرت خداجویی را در میان مردم به طور اعم اثبات می کند، و توهّمات بی شک و تردید پیمان در عهد ازلی بین خالق و مخلوق پیش نمی آید.

ولی در خصوص چگونگی پیمان در روز ازل، مفسّران و محققان اشکالاتی ذکر کرده اند. که از حوصله این مقوله خارج است. فقط جهت آشنایی بیشتر اشاره به دو نمونه از آن، که اتّفاق نظر بیشتر مفسّران است پرداخته می شود.

الف) در بعضی از تفاسیر، فهمیده می شود که گرفتن این اقرار (پیمان) هنگامی بود که خداوند حضرت آدم را خلق کرد و در عالم ذرّ از ذرّ آنها که در پشت (صلب) آدم بود با ذرّات گلی که آدم از آن آفریده شده بود، همه فرزندان آدم را تا قیام قیامت به صورت ذرّاتی از پشت آدم بیرون آورد، و پیمان عهد ازلی به وقوع پیوست.

عالم ذرّ: آن گاه [بود] که ابنای بشر چون ذرّات از پشت آدم ابوالبشر بیرون شد و خدای تعالی آنان را به اقرار و اعتراف وجود خویش داشت.(۲) ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه( وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ ) گوید: جماعتی مفسران سلف و اصحاب حدیث گفتند: معنی آیه آن است که خدای پشت آدم بمالید و جمله فرزندان او را بیرون آورد به صورت ذره یا مورچه.(۳)

ب) و در برخی دیگر از احادیث آمده، از گل اضافی آدم که با قدرت پروردگار این ذرّات دارای شعور و ادراک شدند، و صلاحیّت مورد خطاب واقع گردید، و نیز فهم آن را داشتند که فرمان خداوند متوجّه آنان شود؛( أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی ) ؛ آیا پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: آری! »

مرحوم کلینی در اصول کافی از ابوبصیر روایت نمود که:

قلت لابی عبداللهعليه‌السلام کیف اجابواوهم ذر؟ قال: فعل فیهم ما اذا سألهم اجابوه؛

به حضرت صادقعليه‌السلام عرضه داشتم که: ذریات بنی آدم چه نوع جواب گفتند و حال آن که ایشان مورچگان بودند. امامعليه‌السلام در جواب فرمودند که: در آنها عقل و [شعور] به قدر آن که سؤال کند و آنها جواب دهند قرار داد.(۴)

صاحب تفسیر المیزان در خصوص چگونگی پیمان می نویسد:

گویا تشبیه «ذریه» به «ذر» که در بعضی از روایات آمده به منظور فهماندن کثرت ذریه است، نه خردی آنها و این که از کوچکی حجم به اندازه ذر بودند. و از آن جا که این تعبیر در روایات بسیار و مکرر وارد شده از این رو این نشأت را «عالم ذر» نامیده اند... و سؤال و جواب مزبور گفتوگوی حقیقی بوده نه صرف زبان حال. و نیز دلالت دارد بر این که عهد مزبور تنها بر ربوبیت پروردگار گرفته نشده بلکه اقرار به نبوت، انبیا و سایر عقاید حقه نیز جز آن پیمان بوده است.(۵)

قدر مسلّم این است که پیمان وحدانیّت خداوند در روز ازل از کل انسان ها - چه مؤمن و چه کافر - گرفته شد. ولی بحث و تفسیر علما و اشکالاتی که در این زمینه به طور عمده وارد شده فقط در چگونگی پیمان می باشد؛ که از چند مورد هم تجاوز نمی کند.

--------------------

پاورقی ها :

۱. روم(۳۰) آیه ۳۰.

۲. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا.

۳. غزالی رازی، جمال الدین علی بن محمد، تفسیر ابوالفتوح رازی، ج ۹، ص ۵.

۴. لاهیجی، شیخ محمدبن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ذیل آیه.

۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۸، ص ۲۴۱، ذیل آیه.

--------------------

حضرت علیعليه‌السلام و عالم ذرّ

اصبغ بن نباته، از حضرت علیعليه‌السلام روایت می کند؛ و گفت: وقتی که ابن کوا نزد آن حضرت آمد و عرض کرد یا امیرالمؤمنین! مرا خبر ده از خدای تعالی و این که آیا قبل از موسیعليه‌السلام کسی از اولاد آدم با او تکلّم کرد؟ حضرت فرمود: بلی! خداوند با جمیع مخلوقات خود حرف زد و تکلّم کرد؛ چه خوب آنان و چه بدشان، و همه جواب او را دادند. این معنا برای ابن کوا گران آمد. مقصود امامعليه‌السلام را نفهمید و پرسید، چطور یا امیرالمؤمنین؟ حضرت فرمود:

مگر کتاب خداوند را نخواندی، که به پیغمبرش می فرماید:( وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک َ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی ) (۱) اگر این آیه را خواندی، باید بدانی که خداوند کلام خود را به جمیع افراد بنی آدم مخاطب قرار داده و همه آنها نیز جواب او را دادند.

ای ابن کوا! جمله «قالُوا بَلی» جواب بنی آدم است. و خداوند فرمود: به درستی منم معبود یکتا و معبودی نیست جز من؛ و منم رحمان و رحیم، پس اقرار آوردند به اطاعت و ربوبیّت و رسول و انبیا و اوصیای انبیا را از بقیّه جدا و بشر را مأمور به اطاعت شان کرد؛ بشر نیز در عهد ازل به همه این ها اقرار نمود. موقعی که اقرار می کردند، ملائکه ناظر بودند و گفتند:

ای بنی آدم! ما بر علیه شما گواه شدیم، تا در قیامت نگویید ما از این امر غافل بودیم.(۲)

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

من که یک بار بوصل تو رسیدم همه عمر

کی توانم که شوم از تو بیک بار جدا

دوستان، قیمت صحبت بشناسید که چرخ

دوستان را از هم انداخته بسیار جدا

--------------------

پاورقی ها :

۱. اعراف (۷) آیه ۱۷۲.

۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ذیل آیه.

--------------------

اصحاب یمین و اصحاب شمال در عالم ذرّ

تمام موجودات عالم به ویژه انسان به مقتضای فطرت اولیّه خودشان به وجود آفریدگار جهان به عنوان یک معبود، یکتا و خالق خلاق گواهی می دهند؛ و همگان به یک نیروی مقتدر برتر ذاتی از جهان محسوسات متوجّه اند. و پس از برگرفتن الهام و فطرت ذاتی خود در برابر عظمت لایزال او، سر به تعظیم فرود می آورد و کرنش می کنند. به ناچار باید گفت و اقرار نمود که دعوت کننده ای درونی و برانگیزانده ای قوی و نیرومند در درون هر انسان وجود دارد که انسان را به کشف حقیقت وامی دارد. این حقیقت شناسی مستلزم داشتن یک دین الهی است، که تمام ادیان در حیطه اکمال آن باشند. و آن دین عالم گیر، دین مقدس اسلام است. همان طور که خداوند اشاره به این مطلب می فرماید:( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الاِْسْلامُ ) (۱) . زیرا دین اسلام باید در طول قرون و اعصار باقی بماند، تا ضامن سعادت و خوشبختی بشر و حافظ وجود انسانیّت در تمامی کره خاکی باشد. چون همه به فطرت توحید زاده شده اند.

بدین ترتیب است که خداوند وجود روحانی انسان ها را در عالم ملکوت از یک دیگر جدا کرد، و از آنها خواسته که بر خداوندی خود گواهی دهند؛ و همه گواه دادند. و هدف از این پیمان در عهد ازل دو چیز مهم و عمده را بیان می کند. یکی غفلت، و دیگر تقلید کورکورانه از آیین پدران و ابا و اجداد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود خداوند خلق را آفرید و کار خلقت تمام شد، و در آن موقع که عرش اش بر روی آب بود میثاق انبیا را گرفته و اصحاب یمین را به دست راست خود و اصحاب شمال را به دست چپ خود گرفت - گرچه هر دو دست خدا راست است - آن گاه اصحاب یمین را صدا زد، ایشان جواب دادند و گفتند: پروردگارا! لبیک و سعدیک، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری. اصحاب شمال را صدا زد، ایشان نیز جواب دادند و گفتند: پروردگارا! لبیک و سعدیک، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. آن گاه همه را به یک دیگر آمیخت یکی از ایشان گفت: پروردگارا! چرا ما را بهم مخلوط کردی؟ فرمود: ایشان غیر این اعمال دیگری دارند که مرتکب خواهند شد، به همین جهت این کار را کردم تا روز قیامت نگویند: پروردگارا ما از این امر غافل بودیم، آن گاه همه ذریه را دوباره به صلب آدم برگردانید، پس اهل بهشت بهشتیان آن روز و اهل آتش دوزخیان آن روزند. وقتی سخنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این جا رسید؛ شخصی پرسید یا رسول اللّه! پس خاصیت اعمال چیست؟ حضرت فرمود: هر قومی برای سر منزل مقصودش عمل می کند. عمربن خطاب وقتی این را شنید گفت: حال که مطلب چنین است برای آن منزل تلاش می کنیم.(۲)

--------------------

پاورقی ها :

۱. آل عمران (۳) آیه ۱۹.

۲. از این که در روایت آمده: «عرش اش بر روی آب بود» کنایه است از این که مسأله اخذ میثاق مقدم بر خلقت بوده، و مقصود از آن، تقدم خلقت ارواح، بر خلقت اجسام نیست، زیرا اگر مقصود این باشد همه آن اشکالاتی که بر عالم ذر به آن معنا که مثبتین آن فهمیده بودند وارد می شد بر این روایت نیز وارد می شود. و این که فرمود: «هر قومی برای سر منزل مقصودش عمل می کند» معنایش این است که هر یک از دو منزل محتاج به عمل دنیوی مناسب با خودش است، اگر عامل اهل بهشت باشد، لاجرم عمل خیر انجام می دهد، و اگر اهل دوزخ باشد خواه ناخواه عمل شر مرتکب می شود، و دعوت انبیا به سوی بهشت و به سوی عمل خیر برای این است که عمل خیر منزل صاحبش را در بهشت معین و مشخص می کند. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان با اضافات.

--------------------

خواجه شیراز و عالم ذرّ

کنون به آب می لعل خرقه می شویم

نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت

نبود نقش دو عالم که رسم الفت بود

زمانه طرح محبّت نه این زمان انداخت

حال که پرده از مظاهر برداشته شده از مراقبه مجال محبوب و محبّت وی هراسی ندارم. و بلکه باقیّت و مراقبه و مشاهده پرشور او؛ لباس زهد و ریا را نیز از تن بیرون کردم و به عبادات خالصانه مشغول خواهم شد. تو آن کسی هستی که غیر خودت را از دل های دوست دارانت محو کردی، تا جز تو را دوست نداشته باشند. و این عمل چیزی که در ازل به من عنایت شده و در این عالم نیز بر آن آگاه ساخته اند. زیرا - نصیبه را از خود نتوان انداخت - لذا در بیت به اخذ میثاق ازلی اشاره دارد. که قبل از خلقت دو عالم واقع نشده است، و شاید کم تر کسی به این نکته در کلام خواجه توجّه کرده است. که می گوید:

سابقه انس و الفت بین من و دوست، قبل از خلقت دو عالم بوده است. زیرا دوست خود فرمود:( وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَم... ) (۱) .

خداوند نسبت به نعمت هایی فراوانی که به بندگان ارزانی کرده و عهد و میثاق که اوج عشق و اطاعت او را در بر می گیرد، می فرماید: «و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانی داشت، و عهد او را که با شما استوار کرد؛ آن گاه که گفتید: امر تو را شنیدیم و طاعت تو پیش گرفتیم [وفا به عهد می کنیم] پس از خدا بترسید، خدا به نیّات قلبی و اندیشه های درونی شما آگاهست. »(۲)

دست وفا در کمر عهد کن

تا نشوی عهدشکن جهد کن

نیست بر مردم صاحب نظر

خصلتی از عهد پسندیده تر

تخم ادب چیست؟ وفا کاشتن

حق وفا چیست؟ نگهداشتن

میل کسی کن که وفایت کند

جان هدف تیر بلایت کند

--------------------

پاورقی ها :

۱. سعادت پرور، علی، جمال آفتاب، در شرح غزل ۹۹.

۲.( واذکُرُوا نِعْمَةَ اللّه عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الّذی و اثَقکُمْ بِهِ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا واتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ عَلیم بِذاتِ الصُّدورَ ) مائده (۵) آیه ۷.

--------------------

مکالمات آدم با خداوند

امام باقرعليه‌السلام می فرماید: هنگامی که خداوند عزّوجلّ اولاد آدم را از صلب اش بیرون کرد تا از آنها برای ربوبیّت خود و نبوّت همه پیامبران عهد و میثاق بگیرد، نخستین پیامبری که برای او از آنها میثاق گرفت؛ نبوّت محمّدبن عبداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. و بعد هم خداوند خطاب به آدم چنین فرمود:

ای آدم! نگاه کن ببین، چه می بینی؟ آدم در جهان ملکوتی همه اولادش را از اوّل تا آخرش مشاهده نمود؛ و دید آنها مانند ذرّات ریز آسمان را پر کرده اند.

آدم گفت: ای خداوند بزرگ! اولاد من چقدر زیادند برای چه آنها را آفریده ای و منظورت از گرفتن این پیمان چیست؟

خداوند پاسخ داد: برای این که به من عبادت کنند، و برایم شریکی در خداوند قایل نشوند، و به پیامبران من ایمان آورند و از آنها تبعیّت کنند. آدم گفت: خداوندا! علت آن امر چیست که من از این نقطه بعضی را بزرگ و بعضی را کوچک می بینم، در حالی که بعضی از آنها نورشان زیاد است و برخی دیگر کم و بعضی هم نور ندارند؟

خداوند فرمود: ما آنها را بر حسب لیاقت و استعدادشان آفریدیم که در همه حال آنها را مورد آزمایش قرار دهیم.

آدم عرض کرد: خداوندا! اگر آنها را یک جور خلق می کردی و به همه آنها یک طبیعت و ذات، روزی و عمر یکسان می دادی بهتر نبود، چون در آن صورت آنها نسبت به هم تعدّی نمی کردند و میان آنها حسد و کینه و بغض پدید نمی آمد، خلاصه هیچ گونه اختلاف با هم نداشتند؟

خداوند - عزّوجلّ - فرمود: ای آدم! تو به وسیله روحی که از من داری حرف می زنی [یا لازمه روح ات نطق و بیان است] و درک می کنی ولی به واسطه نقصی که جسم ات دارد، مطالبی را می گویی که عالم به حقیقت آنها نیستی؛ در حالی که می دانی من خداوند عالم و حکیم هستم، و من به واسطه همان علم و حکمتی که دارم میان مخلوقات اختلاف به وجود آوردم. و با مشیّت خودم امور آنها را اداره می کنم، و آنها در مسیر تقدیر و تدبیر من به حرکت وجودی خویش ادامه می دهند. و در خلقت من تغییر نیست. من جن و انس را خلق کردم تا به من عبادت کنند؛ و بهشت را برای کسانی خلق کردم که به من عبادت کنند و از اوامرم اطاعت نمایند، و از پیامبرانم تبعیّت کنند.

جهنّم را برای کسانی آفریدم که به من کافر شوند و عصیان کنند؛ و به پیامبرانم تبعیّت نکنند. من تو و فرزندانت را آفریدم، در حالی که به شما نیازی نداشتم.(۱) بلکه همه شما را برای این آفریدم که آزمایش خود را نشان دهید تا معلوم شود کدام یک از شما در دنیا کارتان خوب و کدام یک از شما اعمالتان بد است. به همین خاطر بود که دنیا و آخرت [حیات و مرگ] اطاعت و معصیت، [بهشت و جهنّم] را آفریدم. باز هم من با تدبیر و تقدیر و علم نافذم میان صورت ها و اجسام و رنگ ها و عمرهای شان اختلاف به وجود آوردم؛ و هم چنین در میان روزی ها و طاعت و معصیت شان تفاوت گذارم.

بعضی از آنها را شقی کردم و بعضی را سعید؛ بعضی را کور و بعضی را بینا؛ بعضی را کوتاه قد و برخی را بلند قد؛ بعضی را زیبا و بعضی را زشت؛ بعضی را عالِم و برخی را جاهل؛ بعضی را فقیر و بعضی را غنی؛ بعضی را مطیع و برخی را عاصی؛ برخی را بیمار و عده ای را سالم؛ بعضی را زمین گیر و برخی بدون عیب هستند.

همه این کارها لازمه خلقت بوده برای این که آن شخص سالم و بی عیب به آن شخص معیوب نگاه کند، به خاطر سلامتی اش به من شکر و حمد گوید و آن که عیب دارد به شخص سالم نگاه کند به من متوسّل شود تا به او هم سلامتی بدهم، و هم چنین به بلای من صبر کنند تا به او پاداشی خوب بدهم. الی آخر حدیث شریف.(۲)

--------------------

پاورقی ها :

۱. خلق نکردم ت-ا س-ودی برم بلکه بر بندگان جودی کنم

۲. کلیات حدیث قدسی، ترجمه زین العابدین، کاظمی، ص۹.

--------------------

شالوده خلقت و حاجت ذاتی او

( وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَم... ) «اذ» ظرف زمان و عامل آن جمله اذکر در تقدیر گرفته شده و خطاب به رسول گرامیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. آیه بیان گر آن است که همه افراد از سلسله بشر که در عالم ازلی از صلب آدم و از اصلاب فرزندان او تا آخرین افراد بشر که مقرر است به وجود آیند، همه آنها به وجود نوری در پیشگاه ساحت پروردگار که مسطوره صفات فعل اوست حاضر بودند. به همه آنها نیروی شهود موهبت فرمود به این که حاجت ذاتی و مخلوقیّت خود را مشاهده نمایند، که هر یک شعاع و پرتوی از ساحت پروردگارند و به فیض پی در پی او نیازمند هستند. و کلمه اذ، از ظرف سابق بر زمان خطاب حکایت می نماید و مفاد جمله آن است که ظرف واقعه در آن عالم نوری که مسطوره صفات فعل پروردگار است، همه افراد از سلسله بشر حضور داشتند با نیروی شهود که به آنان موهبت فرموده و آیه آن عالم را به نام صحنه شهود و اشهاد و یا عالم عهد و پیمان نامیده است.( وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ ) این صحنه اختصاص به سلسله بشر دارد و یگانه موهبتی است که پروردگار به آنان موهبت فرموده که با این نیرو خودشناس و خداشناس شوند. و حاجت ذاتی خود را بیابند که پرتوی از حریم کبریایی هستند و لطیفه کمالات نوع بشر و یگانه امتیاز افراد بی شمار آنان از یک دیگر بر محور این نیرو دور می زند. و یگانه ودیعه ای است که پرودرگار به سلسله بشر به امانت سپرده است.( أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ) نخستین خطابی است که از حریم کبریایی شرف صدور یافت و در آن صحنه اشهاد بر سلسله بشر منت نهاد و تا ابد او را مسؤول این موهبت معرفی فرمود، که پیوسته به سپاس این نعمت قیام نمایند و بدین خطاب نیز اعلام نمود که برای سلسله بشر زندگی با نظام دیگری و حساب جداگانه ای مقرر نموده و آنان را به معرض آزمایش درخواهد آورد و حیات و زندگی جاودان به آنان موهبت خواهد فرمود. و رابطه ساحت پروردگار با موجودات فقط ایجاد و افاضه است و خطاب و سخنان او نیز تعلیم وجودی و افاضه نیروی شهود خواهد بود.

بر حسب نظام اشرف پروردگار آغاز به قدسیان (پیامبران) نیروی شهود زیاده بر تصوری موهبت فرموده و رسول گرامیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوصیای او را بر پیامبران فضیلت داده بر این اساس سبقت نموده و در مقام انقیاد و اظهار عبودیّت برآمده اند. و گوی فضیلت و سبقت را در همه عوالم و نشأت بر پیامبران و بر سلسله بشر ربوده اند. و موهبت شهود به آنان در این نظام اختیار به صورت روح قدسی ظهور می نماید و وسائط فیوضات تکوینی هستند و سمت تعلیم و رهبری سلسله بشر را نیز به عهده گرفته اند و مراتب نازل از نیروی شهود نیز در نظام اختیار به صورت روح ایمان و تقوا ظهور می نماید و حکم فطرت خداشناسی که در نهاد بیگانگان است عبارت از نیروی شهودی است که مشوب به تیرگی بوده و در این جهان در اثر سیر و سلوک اختیاری آمیخته به عناد و کفران شده است.

عالم شهود و پیمان ملکوت، عالم انسانی و نخستین سیر و سلوک سلسله بشر و توجه به سوی آفریدگار است. و سایر عوالم و نشأتی که بشر می پیماید. شرح و بسط و تفصیل عالم ملکوت و همه ظهور صفت فعل پروردگار است، بدین جهت عالم شهود ثابت و مستقر و ابدی خواهد بود و همه مراحل کمال و فضیلت افراد بشر ظهور نیروی شهود و خداشناسی است که در آن عالم به بشر موهبت شده است و اختلاف سلسله بشر در این جهان از لحاظ ایمان به یگانگی پروردگارو شرک ظهور همان پاسخ است که هر فردی در عالم ذرّ به طور شهود به ربوبیّت پروردگار اقرار نموده و خود را پرتو و ربط محض به حریم کبریایی مشاهده نموده است.

ولی شهادت بعض آنان آمیخته به تیرگی بوده و در این جهان در مسیر ارادی و عقیده و سیر و سلوک خود که بر اساس اختیار است شرک آنان به ظهور رسیده است. هم چنان که هر خردمندی به حکم فطرت به یگانگی پروردگار و وحدت تدبیر او حکم می نماید. ولی بت پرستان به حکم فطرت توجه ننموده، درباره تدبیر نظام جهان برای پروردگار شریک قرار داده و از نظر تیرگی فکر و اندیشه بر روان خود پرده عناد آویخته اند [و اقرار]؛( قالُوا بَلی شَهِدْنا ) [ را به فراموشی سپرده اند.]

بر این اساس خطاب( أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ) از آغاز به قدسیان توجه داشته و به طور شهود انقیاد و عبودیّت ذاتی خود را به حریم کبریایی تقدیم نموده، سپس سلسله بشر نظر به وساطتی که ارواح قدسی دارند، از آنان طریقه انقیاد را آموخته و از پاسخ آنان پیروی نموده و بی دریغ حاجت ذاتی و مخلوقیّت خود اقرار نموده و به زبان وجودی گفتند: پیوسته نیازمندیم و از پرتو فیض پی در پی آفریدگار بهره مند هستیم. و نیز گفته شده که آیه از عالم شهود و پیمان که سابق بر زمان خلقت بشر است حکایت نمی کند، بلکه مفاد آیه آن است که پروردگار در این جهان تکلیف و آزمایش به نیروی خرد و خداشناسی که در فطرت هر فردی نهاده او را در مقام تفحص و معرفت خالق خود و پدید آورنده جهان درمی آورد که او را بشناسد.

در آن هنگام به لسان حال و به زبان وجودی و نیز به حکم فطرت پروردگار او خطاب می نماید و او را به ساحت کبریایی رهبری نموده که جز جهان آفرین صانع و مدبری نیست، که این جهان پهناور را با نظام مرتب و پیوسته آن را تدبیر می نماید. هر لحظه به لسان حال این خطاب از حریم کبریایی نسبت به هر یک از افراد بشر صادر می شود و با نیروی خرد نیز بشر این خطاب را از هر موجود و آفریده ای می شنود و می یابد.

و درباره مفاد جمله( قالُوا بَلی شَهِدْنا ) گفته شده که بشر به حکم خرد در مقام تفحص و معرفت آفریدگار خود برمی آید و به خود پاسخ می گوید: بلی! به طور شهود و بداهت می بینم و می یابم که این جهان پهناور را پروردگار از کتم عدم به عرصه هستی درآورده و پیوسته آن را به سوی مقصد سوق می دهد و با نیروی خرد همه موجودات را نیز هماهنگ خود می یابم. این نظر برخلاف صریح آیه است. زیرا جمله( وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ ) از ظرف سابق بر زمان خطاب حکایت می نماید و در صورتی که خبر از زمان خطاب بود. و نیز جمله «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» خطاب از حریم کبریایی در صحنه شهود و اشهاد شرف صدور یافته نه به لسان حال و حکم و خرد که بشر با نیروی فکر آن را بشنود و بفهمد.

و مفاد جمله( قالُوا بَلی شَهِدْنا ) پاسخ حقیقی است و گرنه در این جهان بیگانگان هرگز به این چنین اندیشه ای پاسخ نمی دهند، در صورتی که بر حسب آیه همه افراد بشر از اولین و آخرین، در آن صحنه شهود به جواب مثبت پاسخ داده اند. و به قراین لفظی که گفته شد، آیه از ظرفی که بر حسب رتبه سابق بر زمان خطاب و نزول قرآن است، حکایت می نماید. و نخستین عالم از عوالم و نشأتی را که بشر پیموده، معرفی می نماید. و( أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَةِ ) (۱) بیان نتیجه نیروی شهودی است، که پروردگار در نخستین عالم سیر و سلوک بشر به سوی پروردگار به او موهبت فرموده است. و از هر یک نیز پیمان گرفته و عذری برای آنان در پیشگاه عدل پروردگار باقی نگذارده و نگویند: پروردگار نیروی خرد و تفکّر به ما موهبت ننموده و خداشناسی و غرض از خلقت را به ما معرفی ننموده واز نظر قصور و جهالت نه مسیر خود را شناخته ایم و نه آفریدگار جهان را.(۲)

عظمت عالم ذرّ و حاجت ذاتی بشر - طبق روایات و احادیث - در مقابل خالق توانا به خوبی می توان شناخت؛ چون اولین عالم انسان به اقرار یگانگی خداوند یکتاست، که جز لاینفک عهد و میثاق ازلی او می باشد. و در صورت شناخت واقعی عوالم، توهّمات و شبهاتی پیش نخواهد آمد. و به اوامر و نواهی پروردگار جز تسلیم معض مقدور نیست، زیرا شایستگی بنده بودن را آن طوری که سزاوار اوست به جا می آورد. و این بندگی را در تمام دوران زندگی محدود - شصت، هفتاد سال - که در اختیار دارد نسبت به معبودش بشناسد، تا شالوده بهترین خلقت اش را با طوق بندگی و عارف بودن به حقّ حضرت باری تعالی را به اثبات برساند. و انگیزه خلقت را با بندگی و بنده بودن ثابت کند. همان طوری که خداوند در قرآن می فرماید:( وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ ) ؛ (۳) جن و انس را نیافریدم مگر این که مرا بپرستند. »

--------------------

پاورقی ها :

۱. تقدیر جمله «أن لاتقولوا» می باشد.

۲. الهمدانی، سیدمحمدحسین، تفسیر انوار درخشان، با اضافات.

۳. ذاریات (۵۶) آیه ۵۷.

--------------------

فصل دوم : عوالم ششگانه

1. عالم ذرّ

2. عالم پشت پدران

3. عالم رحم مادران

4. عالم دنیا

5. عالم برزخ

6. عالم قیامت

بررسی اجمالی عالم انوار و عالم ارواح

عالم انوار

بشر از مبدأ خلقت و چگونگی به وجود آمدن عالم بی اطلاع است؛ اگر چند علما و دانشمندان در این خصوص به طور ظن و گمان مطالبی گفته اند، ولی هیچ کدام قطعاً که مفید علم و دانش و یا تحقیق قابل ملاحظه باشد مطالبی ندارند.

آنچه در خصوص ابتدای خلقت بشر و یا قبل از او ابراز عقیده کرده اند و در حال حاضر موجود است، دوران تغییرهای جسمی و مادی (جغرافیای) جهان است. و به جرأت می توان گفت در ارتباط با عالم قبل از خلقت بشر تحقیقی گسترده صورت نگرفته یا اگر هم موجود می باشد، مطالبی بسیار محدود است. و آن چیزی هم که وجود دارد و می توان به آن استناد کرد احادیث و روایاتی است که از طریق معصومینعليهم‌السلام به ما رسیده است.

به طور کلی خلقت و آفرینش بشر در سه مرحله کاملا متمایز و جدا از هم با فواصل زمانی ممتد شکل گرفته که عبارتنداز: «عالم انوار؛ عالم ارواح و عالم ابدان». که در مضامین اثبات و ابرام و احیاناً انتقاد هر کدام روایاتی بسیار آمده که سعی کردیم به طور اجمال و شناساندن عوالم - که با خلقت انسان و عوالم ششگانه ی او ارتباط مستقیم دارد - به بعضی از آنها اشاره ای داشته باشیم.

شناخت عالم انوار به طور اجمال از چند طریق میسر است که دورنمایی از آن عبارت است از؛ شناخت نور، اثرگذاری آن بر موجودات عالم هستی، که لازمه اش دانستن تعریف نور است.

تعریف نور

قبل از آن که به عالم نوری بپردازیم، بهتر است نور را تعریف کنیم، که در این صورت تقریباً مضامین تعاریف به هم نزدیک است. لذا به کامل ترین و جامع ترین آنها اکتفا شد؛ و راغب اصفهانی نور را چنین تعریف می کند:

نور عبارت از روشنایی است که کمک می کند بر چشم ها؛ یعنی به وسیله نور انسان می تواند دیدنی ها را ببیند. نور هم بر دو قسم است: نور دنیایی و نور آخرتی.

نور دنیای نیز بر دو قسم است:

1. معقول؛ که نوری است با دیده بصیرت و باطن دیده می شود، مانند: نور عقل و نور قرآن.

2. نور محسوس؛ چیزی است که با چشم دیده می شود، مانند: نور ماه، خورشید و ستارگان.(1)

ویژگی های خاصی که نور دارد، می توان نور را از دیگر موجودات عالم متمایز کرد. چون بدون نور حیات موجودات زنده خصوصاً انسان مختل است. و حیات به معنای واقعی خود تحقق پیدا نمی کند.

چون بدون نور انسان هرگز نمی تواند چیزی را در اطراف خود ببیند. با توجه به اهمیّت فوق العاده نور در زندگی ما انسان ها، ولی هنوز متأسفانه منشأ اثر گذاری و جزئیات آن به خوبی کشف نشده و به طور دقیق نمی دانیم که نور چیست؟!

آرکدی لئوکوم مؤلف دایرالمعارف به من بگو چرا در وصف نور چنین می گوید:

نور نوعی انرژی است. سرعت اش قابل اندازه گیری است، طرز کارش را هم شناخته ایم. «نیوتن» برای نخستین بار کوشید تا حقیقت نور را بیان کند. او معتقد بود که نور از ذرات بسیار ریزی درست می شود که به صورت گلوله های بسیار ریزی از منبع نور پرتاپ می گردند. ولی تئوری این دانشمند از بیان برخی مسایل مربوط به نور عاجز بود.

دانشمند دیگری به نام «هایْ گِنْز» برای نور نظریه ای دیگر ابراز داشت. وی فرضیه «موج بودن» نور را عرضه کرد، و می گفت: نور به صورت ارتعاشی ها و یا امواجی پدید می آید، مانند سنگ ریزه ای که چون در برکه ای می افتد امواج پی درپی به وجود می آید.

پس درباره نور دو نظریه شد [که از هم متفاوت اند] : یکی آن که نور ذرات بی شماری است و دیگری آن که نور، امواج است.

آن گاه حدود 150 سال درباره این دو نظریه بحث شد. بیشتر دانشمندان نظر به موج بودن نور را پذیرفتند، امّا چندی نگذشت که مطلبی درباره فعالیت نور کشف گردید که بر اعتبار این نظریه لطمه وارد آورد.

حال ببینیم امروزه دانش نور چه می پندارد؟

امروزه می گویند: نور به دو راه، هم به صورت امواج و هم به صورت ذرات عمل می کند. آزمایش هایی که انجام می شود، گاهی این و گاهی آن را اثبات می کند.

بنابراین، هنوز جواب قانع کننده ای برای کشف حقیقت نور پیدا نشده و نمی دانیم که نور واقعاً چیست.(2)

--------------------

پاورقی ها :

1. اصفهانی، راغب، المفردات.

2. لئوکوم، آرکدی، به من بگو چرا، ج اوّل، ص 99.

--------------------

نور در قرآن

مفسرین آیات الهی با الهام گرفته از احادیث و روایات معصومینعليهم‌السلام در تفسیر کلمه ی «نور» در آیات مختلف قرآن کریم، بهترین تعاریف و تفسیر را گزینش کرده اند. قبل از آن که به تفاسیر اشاره کنیم در فراز چهل و هفتم از دعای «جوشن کبیر» که مجموعه ای از صفات خداوند است می خوانیم:

یا نورالنور، یا منورالنور، یا خالق النور، یا مدبرالنور، یا مقدارالنور، یا نور کل نور، یا نوراً قبل کل نور، یا نوراً بعد کل نور، یا نوراً فوق کل نور، یا نوراً لیس کمثله نور... ؛

ای نور نورها، و ای روشنی بخش روشنایی ها، ای آفریننده نور، ای تدبیر کننده نور، ای تقدیرکننده نور، ای نوری که از هر نوری، و ای نوری که همانند تو نوری نیست.

با این تعریف مجمل و بسیار گسترده، همه انوار هستی از نور واحدی سرچشمه و مایه می گیرند و آن نور ذات پاک خداوند است، و به طور کلی می توان گفت که خمیر مایه همه ی انوار خداوند است.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

( اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ ) ؛ (1)

خداوند نور آسمان ها و زمین است.

آری! خدا نور آسمان ها و زمین است، روشنی و روشنی بخش همه آنها است. زیرا گروهی از مفسران کلمه «نور» را در آیه فوق به معنای متفاوتی تفسیر نموده اند، از جمله: نور به معنای «هدایت کننده»، «روشن کننده» و بعضی به معنای «زینت بخشی» تفسیر کرده اند.

همه ی این معانی صحیح است، ولی مفهوم آیه باز هم از این گسترده تر می باشد. توضیح این که در قرآن مجید و روایات اسلامی از چند چیز به عنوان «نور» یاد شده است که عبارتند از:

1. «قرآن مجید» چنان که در قرآن می خوانیم:( قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتابٌ مُبِینٌ ) ؛ (2) از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمد. »

2. «ایمان» چنان که در قرآن می خوانیم:( اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور ) ؛(3) خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند آنها از ظلمت ها (شرک و کفر) به سوی نور (ایمان) رهبری می کند. »

3. «هدایت الهی» و روشن بینی چنان که فرمود:( أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ ) ؛ (4) آیا کسی که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و نور هدایتی برای او قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود، هم مانند کسی که در تاریکی باشد و هرگز از آن خارج نگردد».

4. «امامان و پیشوایان معصومعليهم‌السلام (5) ».

5. «شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (6) ». و 6. «آیین اسلام»(7) و(8) .

با مطالعه اجمالی روشن می شود که نور دارای چه خواص و ویژگی های است:

الف) نور زیباترین و لطیف ترین موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زیبایی ها و لطافت هاست.

ب) نور بالاترین سرعت را طبق آنچه در میان دانشمندان معروف است، در جهان ماده دارد.

ج) نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات مختلف این جهان است، و بدون آن چیزی را نمی توان دید، بنابراین، هم ظاهر است و هم مظهر (ظاهر کننده غیر)

د) نور آفتاب که مهم ترین نور در دنیای ما است، پرورش دهنده گل ها و گیاهان بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است و ممکن نیست موجودی بدون استفاده از نور - به طور مستقیم یا غیر مستقیم - زنده بماند.

ه-) امروز ثابت شده که تمام رنگ هایی را که می بینیم نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهای متشابه آن است و گرنه موجودات در تاریکی مطلق رنگی ندارد!

و) تمام انرژی های موجود در محیط ما - به جز انرژی اتمی - همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد. حرکت بادها، ریزش باران و حرکت نهرها و سیل ها و آبشارها و بالأخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود.

ز) نور آفتاب نابود کننده انواع میکروب ها و موجودات موذی است. اگر تابش اشعه این نور پر برکت نبود کره زمین، تبدیل به بیمارستان بزرگی می شد، که همه ساکنان اش با مرگ دست به گریبان بودند!

خلاصه هر چه در این پدیده عجیب عالم خلقت (نور) بیشتر می نگریم و دقیق تر می شویم، آثار گران بها و برکات عظیم آن آشکارتر می شود.

حال با در نظر گرفتن این دو مقدمه اگر بخواهیم برای ذات پاک «خدا» تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی این جهان انتخاب کنیم - گر چه مقام با عظمت [و جلال و جمال] او از هر شبیه و نظیر برتر است - آیا جز از واژه ی «نور» می توان استفاده کرد؟ همان خدایی که پدید آورنده تمام جهان هستی است، روشنی بخش عالم آفرینش است همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده اند. و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه ای چشم لطف خود را از آنها باز گیرد همگی در ظلمت فنا و نیستی فرو می روند. و جالب این که هر موجودی به هر نسبت با او ارتباط دارد و به همان اندازه نورانیّت و روشنایی کسب می کند: قرآن نور است چون کلام اوست. آیین اسلام نور است چون آیین اوست. پیامبران نورند چون فرستادگان اویند. امامان معصوم انوار الهی هستند، چون حافظان آیین او بعد از پیامبران اند. ایمان نور است، چون رمز پیوند با اوست. علم نور است، چون سبب آشنایی با اوست. بنابراین «اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالاَْرضَ» است.(9)

--------------------

پاورقی ها :

1. نور (24) آیه 35.

2. مائده (5) آیه 15.

3. بقره (2) آیه 257.

4. انعام (6) آیه 122.

5. چنان که در زیارت جامعه آمده «خلقکم اللّه انواراً فجعلکم بعرشه محدقین؛ خداوند شما را نورهایی آفرید که گرد عرش او حلقه زده بودید». و بالأخره «نور» به معنای علم و دانش نیز آمده چنان که در حدیث مشهور آمده: «العلم نورٌ یقذفه اللّه فی قلب من یشاء؛ علم نوری است که خدا در قلب هر کس بخواهد می افکند».

6. احزاب (33) آیه 46.

7. توبه (9) آیه 32.

8. مکارم شیرازی، آیة الله ناصر تفسیر نمونه، ذیل آیه، ج 14، با تلخیص.

9. مکارم شیرازی، آیة اللّه ناصر، تفسیر نمونه، ذیل آیه، ج 14.

--------------------

نور در روایات

در خصوص عالم نوری قبل از خلقت، روایات و احادیث بی شمار است؛ که هیچ گونه احتیاج به اثبات و ابرام آن نیست. و تا به امروز کسی هم در صدد انتقاد از آن بر نیامده، ولی آنچه می توان بیان کرد این است که در عالم نوری ارتباط مستقیم خداوند با انوار اهل بیتعليهم‌السلام بوده است. چون به هر حال اهل بیتعليهم‌السلام راهنمایان راستین خدایند و آیاتی هستند که به وسیله آنان مردم باید توحید خدا، مصالح دین و شرایع اسلام، آداب سنن و با فرایض مذهبی آشنا گردند. و این رسالت مهم از ابتدای نزول قرآن در تفسیر آیات مختلف از زبان معصومینعليهم‌السلام بیان شده، برای توجه اذهان و تزیین بحث و اثبات و ابرام عالم نوری قبل از خلقت آدم به چند روایت بسنده می شود.(1)

1. جابربن عبداللّه روایت می کند از رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که:

بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرضه داشتم: اولین چیزی که خدا خلق کرد، چه بود؟

فرمود: ای جابر! نور پیغمبرت بود، که خدا اوّل آن را آفرید و سپس از او هر چیز دیگری را خلق کرد. آن گاه آن را در پیش روی خود در مقام قرب اش نگه داشت. و خدا می داند چه مدت نگاه داشت. و آن گاه بود که آن نور را به چند قسم تقسیم کرد:

اوّل، عرش را از یک قسم آن، دوم کرسی را از یک قسم دیگرش، سوم حاملان عرش و سکنه ی کرسی را از یک قسم اش بیافرید. و چهارم را در مقام حبّ آن قدر که خود می داند نگاه داشت، و سپس همان را چند قسم تقسیم کرد: قلم از قسمتی، لوح را از قسمتی دیگر، بهشت را از قسمی دیگرش بیافرید. و قسم چهارم را آنقدر که خود می داند در مقام خوف نگاه داشت، باز همان را اجزایی کرد: و ملائک را از جزیی، آفتاب را از جزیی دیگر و ماه را از جزِ آخر بیافرید. و قسم چهارم را آنقدر که خود می داند در مقام رجا نگاه داشت، و سپس همان را اجزایی کرد: عقل را از جزیی، علم و حلم را از جزیی دیگر و عصمت و توفیق را از جزیی بیافرید. و باز قسم چهارم را آنقدر که خود می داند در مقام حیات نگاه داشت و سپس با دیده هیبت به آن قسم از نور من که باقی مانده بود نظر افکند و آن نور شروع کرد به نور باریدن و در نتیجه صدوبیستوچهار هزار قطره نور از او جدا شد، که خدا از هر قطره ای روح پیغمبری و رسولی را بیافرید. و سپس آن ارواح شروع کردند به دم زدن و خدا از دم آنها ارواح اولیا و شهدا و صالحین را بیافرید.(2)

2. انس بن مالک گفت: روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز صبح را به جماعت برای ما خواند، بعد روی به جانب ما کرد، من گفتم: یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر مایل باشید این آیه را برای ما تفسیر فرمایید.

( وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ) ؛ (3)

و کسی که پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیق های خوبی هستند.

فرمود: منظور از نبیین منم و صدیقین برادرم علی بن ابی طالب است. و امّا شهدا عمویم حمزه، و صالحین دخترم فاطمه زهرا و اولاد اوست.

پس از تمام شدن این تفسیر عباس عموی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که حضور داشت از جای بلند شد و جلو پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشست و گفت: مگر من و شما و علی و فاطمه و حسن و حسین از یک تیره و نژاد نیستیم؟! رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

این سؤال را برای چه می کنی و منظورت چیست؟

عباس گفت: شما علی، فاطمه، حسن و حسین را تعریف می کنید بدون این که از من نام ببرید. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبسمی نمود و فرمود:

این که گفتی مگر ما از یک تیره و نژاد نیستیم راست می گویی، ولی خداوند من، علی، فاطمه، حسن و حسین را قبل از خلقت آفرید. آن موقعی که نه آسمان را آراسته؛ و نه زمین گسترده بود، نه تاریکی و نه نور، نه بهشت و نه جهنم، نه خورشید و نه ماه وجود داشت.

عباس گفت: یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابتدای خلقت شما چگونه بود؟!

فرمود: وقتی خداوند تصمیم گرفت ما را بیافریند، تکلّم به کلمه ای کرد و نوری آفرید، آن گاه تکلّم به کلمه ای دیگر کرد و از آن روحی آفرید. نور را با روح ممزوج کرد، من، برادرم علی، فاطمه، حسن و حسین را آفرید. ما او را تسبیح می گفتیم هنگامی که تسبیحی وجود نداشت و تقدیسی می نمودیم موقعی که تقدیسی نبود.

وقتی خدا خواست جهان را بیافریند. نور مرا شکافت و عرش را از آن آفرید. عرش از نور من است و نور من از نور خداست، نور من از عرش والاتر است. و نور برادرم علی را شکافت، از آن ملائکه را آفرید. پس ملائکه از نور علی و نور علی از نور خداست، پس علی افضل از ملائکه است.

سپس نور دخترم فاطمه را شکافت و از آسمان ها و زمین را آفرید، آسمان ها و زمین از نور دخترم فاطمه می باشد. و نور دخترم از نور خداست، پس دخترم فاطمه بهتر از آسمان ها و زمین می باشد.

آن گاه نور پسرم حسن را شکافت، از آن خورشید و ماه را آفرید. خورشید و ماه از نور فرزندم حسن و نور فرزندم حسن از نور خداست. و حسن افضل از خورشید و ماه می باشد. بعد نور فرزندم حسین را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید. بهشت و حورالعین، از نور فرزندم حسین است، نور فرزندم حسین از نور خداست و فرزندم بهتر از بهشت و حورالعین می باشد....

عباس از شنیدن سخنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جا حرکت کرد و پیشانی علی را بوسید، گفت: واللّه! یا علی تو حجت بالغه و بر حق خدا هستی برای کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد.(4)

--------------------

پاورقی ها :

1. برای مطالعه بیشتر ر. ک: بحارالأنوار، ج35، 36 و 43؛ تفسیر نورالثقلین، ج3؛ غایة المرام علامه بحرانی.

2. طباطبایی، علامه سید محمدحسین، تفسیرالمیزان، ج 1، ص 176 و در ذیل آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها» بقره (2) ، آیه 31.

3. نسا (4) آیه 69.

4. علامه بحرانی، سیدهاشم، غایة المرام، به نقل از مصابیح الأنوار شیخ طوسی.

--------------------

عالم ارواح

اشاره

بشر از ابتدای خلقت نسبت به «عالم ارواح» بیگانه بود و آن را یک عالم مرموز و وحشت ناک می پنداشت. و انسان همیشه نسبت به «عالم ارواح» و حقیقت وجودی آن گریزان بود. و پنداری غلط و نادرست داشت. در صورتی که «عالم ارواح» ارتباط تنگاتنگ با روح و روان انسان دارد. اگر چه عالم دیگری هم مانند عالم انوار در ورای عوالم انسان بوده که انکار آن غیر قابل قبول است.

از آن جمله رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

خَلْقَ اللّهُ الاَْرواحَ قَبْلَ الاَْجسادِ بِالْفَیْ عام؛(1)

خداوند دوهزار سال پیش از آن که اجساد را بیافریند ارواح را آفریده بود.

گروهی روح را موجودی آفریده شده و مخلوقی حادث می دانند که درباره پیدایش آن، دو نظریه دارند:

1. گروهی می گویند: روح قبل از بدن آفریده شده و بعد از متلاشی شدن بدن هم چنان پایدار و باقی است.

2. گروهی دیگر می گویند: روح هر انسان با جسم اش آفریده می شود و پیدایش آن بر اثر تطوّرات نطفه، تحولات متوالی جسم و تکامل نهایی ماده است.(2)

--------------------

پاورقی ها :

1. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 47، ص 357، روایت 64.

2. بعضی از علما و فلاسفه اسلامی از گروه اوّل اند و خلقت ارواح را قبل از اجساد می دانند، از جمله آنها مرحوم شیخ صدوقرحمه‌الله است. برگرفته از کتاب معاد، ج1، ص 114.

--------------------

تعریف روح و استعمال آن در قرآن

«روح» از نظر لغت به معنای «نفس» و «دویدن» است. و بعضی ها تصریح کرده اند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنی مشتق شده است. و اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردی است به این نام نامیده شده به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و ناپیدا بودن هم چون نفس و باد است.

ولی موارد استعمال «روح» در قرآن کریم بسیار آمده که عبارتند از:

1. «روح» گاهی به معنای روح مقدسی است، که پیامبران را در انجام رسالت شان تقویت می کرد مانند:( وَآتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ البَیِّناتِ وَأَیَّدْناهُ بِرُوحِ القُدُسِ ) ؛ (1) ما دلایل روشن در اختیار عیسی بن مریم قرار دادیم و او را با روح القدس تقویت نمودیم. »

2. گاه به نیروی معنوی الهی که مؤمنان را تقویت می کند اطلاق شده:( أُولئِک َ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ ) ؛ (2) آنها کسانی هستند که خدا ایمان را در قلب شان نوشته و به روح الهی تأییدشان کرده است.

3. زمانی «روح» به معنای فرشته مخصوص وحی آمده و با عنوان «امین» توصیف شده مانند:( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ * عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنْذِرِینَ ) ؛ (3) این قرآن را روح الأمین بر قلب تو نازل کرد تا از انذارکنندگان باشی». و گاه به معنای فرشته بزرگی از فرشتگان خاص خدا یا مخلوقی برتر از فرشتگان آمده.(4)

4. گاه به معنای قرآن یا وحی آسمانی آمده است، مانند: «وَکَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا؛(5) این گونه وحی به سوی تو فرستادیم، روحی که از فرمان ما است. »

5. و بالأخره زمانی هم به معنی روح انسانی آمده است، چنان که در آیات آفرینش آدم می خوانیم:( ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ ) ؛ (6) سپس آدم را نظام بخشید و از روح خود در آن دمید. » و هم چنین:( فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ) ؛ (7) هنگامی که آفرینش آدم را نظام بخشیدم و از روح ام در او دمیدم برای او سجده کنید. »(8)

اکنون سخن در این است منظور از روح در آیه:( وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی ) ؛ (9) چیست؟ این کدام روح است که جمعی کنجکاو و از آن سؤال کردند و پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ آنها فرمود: «روح از امر پروردگار من است و شما [دراین خصوص] جز دانش کمی ندارید. »

از مجموع قراین موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده می شود که پرسش کنندگان از حقیقت روح آدمی سؤال کردند، همین روح عظیمی که ما را از حیوانات جدا می سازد و برترین شرف ما است، و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه می گیرد و به کمک اش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار می دهیم، اسرار علوم را می شکافیم و به اعماق موجودات راه می یابیم، می خواستند بدانند حقیقت این اعجوبه عالم آفرینش چیست؟

و از آنجا که روح، ساختمان مغایر با ساختمان ماده دارد و اصولی حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، چنان چه پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مأمور می شود در یک جمله کوتاه و پر معنی بگوید: «روح، از عالم امر است یعنی خلقتی اسرارآمیز دارد. »(10)

--------------------

پاورقی ها :

1. بقره (2) آیه 253.

2. مجادله (58) آیه 22.

3. شعرا (26) آیات 193-194.

4. قدر (97) آیه 4 و نبأ (78) آیه 38.

5. شوری (42) آیه 52.

6. سجده (32) آیه 9.

7. حجر (15) آیه 29.

8. بر گرفته از تفسیر نمونه ج 11، ذیل آیه.

9. «از تو درباره «روح» سؤال می کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است». اسرا (17) آیه 85.

10. مکارم شیرازی، آیة اللّه ناصر، تفسیر نمونه، ذیل آیه، ج 11، با اضافات.

--------------------

چگونگی رؤیا یا پرواز روح

خواب در تمام دوران زندگی برای انسان لازم است و می توان گفت: خواب بهترین عامل برای رفع خستگی جسم می باشد. و عامل بسیار مؤثری است در بازیافت نیروی از دست رفته جسم، که بر اثر فعالیت های روزمره ایجاد می شود. کسی نیست که به فواید خواب آگاه نباشد. و این خواب است که به ما نیروی تازه برای زندگی پدید می آورد و به ما احساس شادابی مجدد می دهد. خواب برای اعضا و بافت های خسته بدن بسیار مفید است.

ولی آیا علم دریافته که در هنگام خواب چه چیزی به وقوع پیوسته و علت چیست؟

هنوز علم قادر نیست دقیقاً بازگو کند که هنگام خواب چه چیزهایی به وقوع می پیوندد. ولی در این زمینه دانشمندان به طور ظنّ و گمان می گویند:

در عمق مغز منطقه ای بسیار پیچیده ای وجود دارد که آن را مرکز خواب نامیده اند. تنظیم این قسمت نیز توسط خون صورت می گیرد. در جریان کار روزانه، بر اثر فعالیت اعصاب و عضلات مقداری کلسیم وارد خون بدن ما می شود. این کلسیم مرکز خواب را بر می انگیزد و در نتیجه انسان به خواب می رود. و چون به خواب می رویم مرکز خواب دو کار را انجام می دهد:

الف) خواب مغز، یعنی مغز را از کار می اندازد و دیگر ما آن هوشیاری و نیروی قبلی را نداریم.

ب) خواب بدن، یعنی علاوه بر مغز، اعصاب نیز از کار افتاده و تمام اعضای بدن به خواب فرو می روند.

خواب دارای انواع گوناگونی است، خواب سطحی کمتر از خواب عمیق به ما استراحت می بخشد، گاهی یک چُرت کوتاه خستگی انسان را کاملا برطرف می کند، زیر خواب کوتاه معمولا عمیق است.

رؤیا (خواب) معمولا بیانگر اضطراب ها، ترس ها، اشتیاق ها، آرزوها و خاطرات [تلخ و شیرین و تشویش افکار] ما هستند. هم چنین ممکن است ما تحت تأثیر برخی از عوامل خارجی [از قبیل: سردی، گرمی، سر و صدا، ناراحتی و...] نیز قرار گیریم و همان چیزها برای ما رؤیایی پدید آورند.

دانشمندان معتقدند: رؤیا آرزوهایی است که به حقیقت نمی پیوندد، یعنی آرزوهای نابرآورده(1) و(2)

و امام حسن عسکریعليه‌السلام در خصوص خواب بیش از حد می فرماید:

کسی که بیش از اندازه بخوابد، خواب های آشفته می بیند.(3)

--------------------

پاورقی ها :

1. آرکدی لئوکوم، دایرة المعارف، به من بگو چرا.

2. چنان که در معارف اسلامی و تعالیم شیعی بر خلاف نظریات دانشمندان غربی خواب یا رؤیای صادقانه ای داریم که بسیاری از وقایع در خواب پدید می آید که بعد از مدتی عین همان وقایع بدون هیچ کم و کاستی به وقوع می پیوندد. و قرآن کریم صراحتاً به آن اشاره فرموده است.

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج61، ص190.

روح در روایات

روایات بسیاری درباره ی عالم ارواح وارد شده. و علما و دانشمندان در این مقوله قلم فرسایی بسیار نموده اند. ولی آنچه مزیّن هر بحث و تکمیل کننده نهایی آن است، گفتار معصومعليهم‌السلام است. که نغر کلام شان ریشه در جان آدمی دارد. در همین زمینه به چند مورد اشاره می شود:

1. محمدبن مسلم گوید: از امام صادقعليه‌السلام پرسیدم از قول خدای عزوجل:( وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ) ؛ چون او را درست کردم [آفرید] در او از روح خود دمیدم». این دمیدن چگونه بوده است؟ امام فرمود:

روح چون باد در جنبش است و برای این به نام روح نامیده شده که از ریح اشتقاق یافته و بدن از این جهت از کلمه ریح اشتقاق یافته که ارواح هم جنس بادند. و همانا خدا آن را به خود وابسته کرده، چون او را بر ارواح دیگر برگزیده است. چنان که به یک خانه کعبه گفته است: خانه ی من. و به یک فرستاده ای در میان رسولان گفته! خلیل من؛ و مانند آن. و همه این ها آفریده و ساخته و پدید شده و پروریده یک خدایند.(1)

2. امیرمؤمنان علیعليه‌السلام می فرماید:

لاینام المسلم و هو جنب، لاینام الاّ علی طهور، فإن لم یجدالماء فلیتیمم بالصعید، فإن روح المؤمن ترفع الی اللّه تعالی فیقبلها، و یبارک علیها، فإن کان اجلها قد حضر جعلها فی کنوز رحمته، و إن لم یکن اجلها قد حضر بعث بها مع امنائه من ملائکته، فیردونها فی جسده؛(2)

مسلمان نباید با حالت جنابت بخوابد و جز با طهارت وضو به بستر نرود، هرگاه آب نیابد تیمم کند. زیرا روح مؤمن به سوی خداوند متعال بالا می رود، او را می پذیرد و به او حرکت می دهد، هرگاه پایان عمرش فرا رسیده باشد او را در گنج های رحمت اش قرار می دهد. و اگر فرا نرسیده باشد او را با امنایش از فرشتگان به جسدش باز می گرداند.

این مطلب امامعليه‌السلام اشاره به آیه قرآن دارد که خداوند می فرماید:

( اللهُ یَتَوَفّی الاْنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الّتیِ لَمْ تَمُتْ فیِ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتیِ قَضَی عَلَیْها الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاُْخری إلی أَجَل مُسَمّیً ) ؛ (3)

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگ شان را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می گرداند تا سرآمدی معین.

ای عزیز! اگر روح بخوابد بدن تباه می شود؛ زیرا نگاه دارنده بدن در تمام حالات است. در تفسیر منهج الصادقین و غیره، در ضمن آیه ی کریمه «لا تأخذ سنة و لانوم» از آیة الکرسی، از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت شده است که:

قوم موسی وی را گفتند: هل ینام ربّک؟ آیا خدای تو را خواب باشد؟ فرمود بار خدایا! به مقوله این جماعت عادلی، خطاب آمد که ای موسی! تو را بر این تنبیه کنم، یک شبانه روز خواب مکن. موسی امتثال امر الهی کرده یک شبانه روز خواب نکرد، پس فرشته ای فرستاد با دوشیشه تنگ؛ و گفت: خدای تعال می فرماید: «امشب این دو شیشه را در دست نگه دار تا روز شود» موسی به حکم الهی آن شیشه ها را در دست نگاه داشت و خود را ضبط می کرد تا خواب اش نبرد، عاقبة الأمر خواب بر او غلبه کرد؛ و دست هایش به هم باز آمده شیشه ها بر یک دیگر خورد و شکسته شد. موسی از خواب درآمد و شیشه ها را شکسته دید، پریشان شد. جبرئیل آمد و گفت: حق (سبحانه) می فرماید: «تو در خواب دوشیشه را نگه نمی توانی داشت، اگر من بخوابم آسمان و زمین را کی نگه دارد؟! ».(4)

در حدیث دیگر از امام باقرعليه‌السلام چنین می خوانیم:

اذا قمت باللیل من منامک فقل الحمدللّه الذی ردّ علی روحی لأحمده و اعبده؛(5)

هنگامی که در شب از خواب بر می خیزی بگو: حمد خدایی را است که روح مرا به من باز گرداند، تا او را حمد و سپاس گویم.

پس عالم ارواح نیز یک امر خدایی است و تحقیق و تفحص دانشمندان در این زمینه کافی نبوده و از مجهولات این عالم مرموز آگاه نشدند. با توجه به این که این عالم در ورای عالم خلقت انسان است کسی نیز به انکار برنیامد. و بعضی از دانشمندان معاصر عالم ارواح را همراه با عالم خلقت می دانند، و معتقدند که عالم ارواح با به وجود آمدن خلقت آدمی تحقق یافت. که ما هم در صدد انکار این نظریه نیستیم.

--------------------

پاورقی ها :

1. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج1، ص 358.

2. مجلسی، محمدباقر، حلیة الیقین، ص 127.

3. زمر (39) آیه 42.

4. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج 5، کلمه 485.

5. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 87، ص 173، روایت 3؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی.

--------------------


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15