حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س)

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س)0%

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س)

نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12143
دانلود: 3798

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12143 / دانلود: 3798
اندازه اندازه اندازه
حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س)

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم (س)

نویسنده:
فارسی

کتاب حاضر از جمله تالیفات جناب محمد محمدی اشتهاردی رحمه الله علیه است که مولف محترم در این نوشته به شرح زندگانی حضرت معصومه سلام الله علیها پرداخته و در مقدمه نیز شرحی مختصر از حرم آن حضرت (شهر قم) آورده است.

فصل اول

پيشينه تاريخى قم، برخاستگان آن و حوزه علميه

قم قبل از اسلام

تاريخ، قيافه قم را قبل از ظهور اسلام درست نشان نمى دهد، ولى آنچه كه مسلم است اين است كه قم قبل از اسلام آبادى داراى سكنه بوده و در لابلاى تاريخ به آن اشاره اى شده است، امام حدود قم به طور كلى، خصوصيات آن در زمان ها و قرون قبل از ظهور اسلام به خوبى روشن نيست.

به نظر مى رسد كه قم قبل از اسلام به صورت قلعه هاى متعدد بوده و ساكنان برخى از آنها زردتشتى و بعضى ديگر يهودى بوده اند، و شهر شدن آن چنان كه خاطر نشان مى شود به دست اشعرها كه اصلا از نژاد عرب يمنى و شيعه بودند شده و لذا ايشان نزد اهل تاريخ از مفاخر قم به شمار آمده اند، و شهر شدن قم ملازم با تشيع و ولايت خاندان نبوتعليهم‌السلام بوده است.

برخى از مورخان قديم، نام بعضى از نامداران پيش از ظهور اسلام را كه قم حكومت كرده اند ذكر كرده اند.

نويسنده كتاب انوار المشعشعين( ۹) به نقل از كتاب سير الملوك عجم مى گويد: بهرام گور(۱۰) به جانب بلاد ارمنيه مى رفت، گذرش به سوى اطراف ساوه افتاد، قم و روستاهاى آن را بنا كرده و به نام ممجان گذاشت.(۱۱) ولى با توجه به محل اصلى شهر قم كه خرابه هاى آن اكنون در يك كيلومترى شرقى شهر مشاهده مى شود و همچنين از نام هاى روستاهاى اطراف شهر، و وضع زندگى ساكنان اين روستاها، براى انسان شكى باقى نمى ماند كه شهر قم برخلاف گفته ياقوت حموى(۱۲) از شهرهاى ساخته شده دوره اسلام نيست، بلكه مدتها پيش از ظهور اسلام وجود داشته و از شهرهاى آباد ايران بوده است.

نام قم و توصيف زعفران آن در كتاب خسرو و كواذان و ريذك از آثار زمان ساسانى( ۱۳) ذكر گرديده است.

به علاوه سندى در دست داريم كه اسكندر مقدونى( ۱۴) قم را نيز ويران كرد، به احتمال قوى آبادى قم از زمان هخامنشيان( ۱۵) شروع گرديده است.(۱۶)

قدمت اين شهر به پايه اى است كه بناى آن را به يكى از پادشاهان پيشدادى يعنى تهمورث( ۱۷) نسبت داده اند، شكى نيست كه در زمان ساسانيان، قم معروف بوده است... و در شاهنامه فردوسى( ۱۸) هم سه جا نام قم ذكر شده است.(۱۹)

قم پس از اسلام

در اوايل قرن اول يعنى سنه ۲۳ هجرى هنگام حمله مسلمانان به ايران، شهر قم توسط ابوموسى اشعرى( ۲۰) فتح گرديد و بعضى فتح قم را به احتف بن قيس نسبت مى دهند كم كم رفت و آمد و نفوذ اعراب در قم، راه را براى آنها باز كرد، سرانجام در زمان خلافت عبدالملك بن مروان گروهى از عرب هاى منسوب به بنى الاشعر به قم پناهنده شدند و به تدريج قم را تحت نفوذ خود قرار دادند. در مورد ورود اشعرى ها به قم، از اين رو كه پايه گذار حوزه علميه قم بودند، بعدا در همين فصل، در بحث پيشينه تاريخى حوزه علميه قم سخن خواهيم گفت.

قم در عصر خلافت عباسيان

در زمان خلافت عباسى( ۲۱) كه بيشتر اوقات، آل على را (به تصور اينكه ممكن است مدعى خلافت گردند) تعقيب و شكنجه مى كردند بسيارى از فرزندان علىعليه‌السلام به قم پناه مى آوردند، و از همين موقع عقايد شيعه در اذهان ساكنان قم رسوخ پيدا كرد، و به تدريج قم به عنوان يك شهر شيعه نشين شناخته شد، به همين مناسبت خلفا نسبت به اين شهر نه توجهى داشته اند و نه نظر كمك و مساعدتى.

از اين رو قم تا اواخر قرن دوم تابع اصفهان بوده است و حاكم مستقلى نداشت تا در زمان هارون الرشيد(۲۲) حمزه بن يسع يكى از مشاهير قم به حضور هارون رسيد و از وى درخواست كرد كه قم را از اصفهان جدا كرده و اجازه داده شود نماز جمعه و نماز عيد فطر و قربان در آن جا انجام گردد، و خليفه تقاضاى او را پذيرفت.(۲۳)

حمزه بن يسع كه از امراى نامى عرب در قم بود، به حضور هارون الرشيد رفته، پس از آنكه اجازه استقلال قم از وى گرفت، مأمور وصول خراج و ماليات كشاورزى و تجارى قم شد... او در اين باره بسيار كوشش نمود، حتى سرزمين قم را تعيين مساحت كرد و ماليات را به خليفه مى رساند.(۲۴)( در اين باره در همين فصل، در رابطه با حوزه علميه قم، سخن خواهيم گفت)

مهاجرت شيعيان كوفه به قم، و تشيع قمى ها

بااينكه در صدر اول اسلام همواره شيعه در فشار سخت گيرى هاى حكام و زمامداران جور بود، ولى مردم روشن بين حقيقت را به زودى درك كردند و به دنبال آن رفتند.

در زمان خلافت عمر، وقتى كه مسلمانان به ايران حمله كردند و يزد گرد سوم را در نهاوند شكست دادند، رفته رفته سپاه اسلام بر سراسر ايران مسخر شد و يزدگرد به خراسان گريخت و به دست آسيابانى در مرو كشته شد.

در سال ۲۲ هجرى يعنى يك سال بعد از واقعه نهاوند، سپاهيان عرب شهرهاى رى، زنجان، آذربايجان و شهرهاى قومش را كه شامل سمنان و دامغان و شاهرود امروزى است تحت تسخير خود درآوردند و سال بعد (۲۳ هجرى) همدان و قم و كاشان و اصفهان به دست ايشان افتاد، در اين عصر اكثر مردم روشن بين ايران، دين مقدس اسلام را پذيرفتند.

قابل توجه اينكه. همين كه در زمان امامت پيشواى پنجم شيعه امام باقرعليه‌السلام در اواخر قرن اول و سال هاى آغاز قرن دوم هجرى به خاطر اختلال وضعى كه در حكومت امويان پيدا شد، شيعيان از اطراف كشورها پروانه وار در محور پيشواى پنجم امام باقرعليه‌السلام اجتماع كرده و به كسب معارف دينى پرداختند.(۲۵)

هنوز قرن اول هجرى تمام نشده بود كه بر اثر آمدن چند نفر از كوفه به قم كه شيعه بودند، قم را شيعه نشين كردند و مردم به مذهب اهل بيتعليهم‌السلام گرويدند، كشور شيعه نشين ايران كه اكثريت قريب به اتفاق مردم آن شيعه هستند خود يك حقيقتى را بازگو مى كند و آن اينكه: با اينكه ايران توسط طرفداران خليفه دوم فتح شد، ديرى نپاييد بر اثر آزادى و قضاوت آزاد، مردم به آيين مبارك جعفرى معتقد شدند، همان گونه كه ملاحضه كرديد، تنها چند نفر محدود كافى بودند كه مردم را به مذهب تشيع رهنمون سازند.

بارى آن طورى كه از لابلاى تاريخ استفاده مى شود، قم در حدود دو قرن (يعنى از نيمه قرن دوم تا نيمه قرن چهارم) بسيار آباد و وسيع و پر جمعيت بود ولى پس از آن دست حوادث دگرگونى هايى در اين سرزمين ايجاد كرد و اين آبادى را به ويرانه هاى تبديل نمود و در اين مسير، قم بارها آباد ويران شده است.

چنان كه نويسنده كتاب تاريخ قديم قم، در ضمن اينكه اهميت و دشوارى نگارش تاريخ قم را خاطر نشان مى سازد مى گويد: از جمع اخبار شهرى كه محل او مندرس شده و اهل او منقرض گشته، و از آن نام و نشانى مانده.(۲۶)

قم آماده استقبال از آل علىعليه‌السلام

اين سرزمين با آن همه خاطراتى كه داشت قرن اول و دوم هجرى بر سرش گذشت و چنان كه يادآور شديم، بذر مذهب شيعه در نيمه دوم قرن اول هجرى در اين سرزمين پاشيده شد، و ديرى نپاييد كه به صورت يك شهر به تمام معنا شيعه در آمد، دراين مدت، قم آماده استقبال و پذيرايى از آل علىعليهم‌السلام بود، كافى بود كه هر يك از دودمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين سرزمين آيد و با كمال عزت و احترام زندگى كند.

بر همين اساس، بسيارى از مردان نامى و سادات جليل القدر و نواده هاى پيشوايان مذهب شيعه به اين سرزمين آمدند. در رأس آنها دختر بزرگ و با عظمت حضرت موسى بن جعفر پيشواى هفتم شيعيان، حضرت معصومهعليها‌السلام به قم آمد، از همان زمان، قم فصل نوينى را در تاريخ اسلام آغاز كرد، و ورود اين بانوى بزرگوار كه سال ها قبل، پيشوايان شيعه خبر اجلال نزول او را به قم به دوستان خود داده بودند، چون خورشيدى به قم اجلال نزول او را به قم به دوستان خود داده بودند، چون خورشيدى به قم درخشش داد، در فصل دوم اين كتاب مشروح ماجراى تشريف آوردن آن بانوى ارجمند را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

قم تا سال ۱۲۲۱ ميلادى (قرن هفتم قمرى) در نوعى آرامش نسبى به سر برده، و تا اين تاريخ وقايع مهمى رخ نداده است ولى در همين سال، اين شهر، دستبرد سپاهيان غارتگر مغول شده و ويرانى هاى بسيار به آن وارد آمده است.

در حدود كمتر از نيم قرن پس از آن تيمور لنگ(۲۷) به قم حمله كرد و پس از زحمت بسيار و مقاومت شديد و طولانى مردم، شهر را تحت سلطه شجاعانه اى كه ابراز داشته از دم تيغ گذرانده و قسمت اعظم شهر را ويران نمود.

ديدار چند نفر خارجى از قم

از قديم تا كنون كشورهاى خارجى، جهان گردانى به اين شهر آمده، و از نزديك اوضاع شهر را از نظر تاريخى و مذهبى و اجتماعى تحت مطالعه قرار داده اند از جمله خارجيانى كه به اين شهر آمده و مطالبى را راجع به اين سرزمين به رشته تحرير درآورده اند:

۱- جياروفوباربارو

۲- امبروجيوكونتارينى

اين دو نفر از مردم ونيز بودند و در سال ۱۴۷۴ ميلادى برابر ۸۵۳ هجرى وارد اين شهر شده و چند روزى در آن به سر برده اند، باربارو در يادداشت هاى خود مى نويسد: قم شهرى است محصور به ديوار و در بناهاى آن آثار هنرى زيادى ديده نمى شود. نامبرده سپس به باغ هاى ميوه قم اشاره كرده است.

كونتارينى مى نويسد: در اين شهر همه چيز به حد وفور يافت مى شود و بازارهاى خوب و متعدد دارد، همان طور كه انتظار مى رفت، مردم اين شهر قديمى، مدافعين مذهب تشيع را دوست داشته و به آنان يارى مى كردند. به همين لحاظ بود هنگامى كه شاه اسماعيل صفوى (از مدافعان مشهور تشيع) در اوايل قرن ۱۶ ميلادى به اين شهر آمد از وى استقبال گرم و شايسته اى به عمل آوردند. ولى شهرت واقعى اين شهر از نقطه نظر زيارتگاه و سرازير شدن انبوه زائران به اين شهر از آغاز سلطنت شاه عباس بزرگ شد.

۳- جان كارترايت انگليسى در سال ۱۶۰۰ ميلادى از قم ديدن كرده است، طى يادداشت هاى خود مى نويسد: بر اثرهايى كه تيمور لنگ به جاى نهاده است اين شهر زيبا تقريبا به نصف مساحت واقعى خود تقليل يافته است.

۴- دون گارسيا سفير اسپانيا دربار شاه عباس اول در سال ۱۶۱۸ ميلادى از قم ديدن كرده و مى نويسد: كمتر اتفاق مى افتاد كه در ميان آن همه مردمى كه در كوچه و خيابان قم رفت و آمد مى كنند زنى را مشاهده كرد!

۵- توماس هربرت يك قرن بعد، از قم ديدن كرد، وى مى نويسد:

تعداد خانه هاى اين شهر بيش از هزار است كه قسمت اعظم آن ها خوب ساخته شده و خوب مفروش گشته و شكل و فرم خوب دارد...

كوچه ها و خيابان ها پهن و بازار آن زيبا هستند، شهر قم اينك مانند بسيارى از شهرهاى آسيايى فاقد ديوار است و مساجد زيبا و جالب دارد.

۶- شاردن كه در عصر قاجاريه به قم سفر كرده از آن به نام يك شهر بزرگ ياد مى كند و مى نويسد: اين شهر در حدود پانزده هزار خانه دارد، فتح على شاه قاجار پس از تاج گذارى، طبق وعده اى كه در مورد بسط و آبادانى قم داده بود، كاشى هاى گنبد حضرت فاطمهعليها‌السلام را برداشته و به جاى آن ورقه اى از طلا بر روى گنبد نصب كرده كه هنوز بر تارك اين شهر مى درخشد.(۲۸)

چرا قم را قم گفتند؟

علل مختلفى براى وجه نام گذارى اين شهر به قم ذكر كرده اند، ما در اينجا به طور اختصار هر يك از آنها را خاطر نشان مى كنيم و قضاوت آنها با خود شما:

۱- كلمه قم معرب كومه است، با اين توضيح: كه اين سرزمين پيش از آنكه به صورت شهر در آيد، داراى گودال هاى پر آبى بود، چوپانان گوسفندان خود را براى آشاميدن آب و چريدن در سبزه زارهاى اطراف آن گودال ها مى برده اند. به تدريج چوپانان به خاطر توقف طولانى در آن سرزمين مسكن هاى موقتى كه به فارسى به آن كومه مى گويند، ساختند، اين كومه ها كم كم زياد شد و به صورت قريه اى درآمد، رفته رفته به صورت شهر درآمد و به نام همان كومه (يا كوم) براى آن باقى ماند.

پس از ظهور اسلام و نفوذ زبان و ادبيات عرب و ايران در يكديگر، بسيارى از كلمات فارسى تغيير شكل داد و از جمله كوم مبدل به قم گرديد، همانطور كه كرمانشاهان فرميسين خوانده شد.(۲۹)

۲- رسول اكرم در شب معراج، مشاهده كرد كه ابليس در اين سرزمين نشسته است فرمود: قم ياملعون؛ برخيز (و از اينجا برو) اى ملعون. از اين رو اسم اين سرزمين را قم نهادند(۳۰) .

در اين معنا شاعر نيكو سروده است:

به ابليس گفتا شه دين كه قم

از اين بقعه ملعون تو مى باش گم

به قم گفتن سيد المرسلين

مسمى به قم گشت اين سرزمين

۳- نيز روايت شده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در شب معراج به بقعه اى در سرزمين جبل نظر كردم، كه از نظر رنگ زيباتر از زعفران و از نظر بوى، خوش بوتر از مشك بود، و شخص پيرى در آن نشسته و بر سرش برنسى (كلاه دراز) بود گفتم: اى جبرئيل اين بقعه چيست؟ عرض كرد: اين بقعه اى است كه شيعيان علىعليه‌السلام در آن به گرد هم مى آيند، گفتم: اين شخص كيست؟! گفت: ابليس است، گفتم او از آنها چه مى خواهد؟!

گفت: مى خواهد آنان را از ولايت و دوستى علىعليه‌السلام منع كند و به سوى فسق و فساد سوق دهد، گفتم: مرا بر زمين فرود آر، از برق تندتر بر زمين آمديم، نزد او آمده و گفتم قم يا ملعون...؛ برخيز اى دور افتاده از رحمت خدا، با طايفه مرجئه دشمنان آنها در زن و مالشان شركت كن، چه آنكه اهل قم شيعيان من و شيعيان وصى من على بن ابيطالبعليه‌السلام مى باشند.(۳۱) از اين رو به اين سرزمين قم گفتند.

نور محمدى چو به معراج در رسيد

ابليس را به بقعه قم با سپاه ديد

زد بانك احمدى كه بشو دور اى پليد

اين سرزمين بهشت نه جاى توو مريد

۴- امام هادىعليه‌السلام فرمود: قم را از آن جهت قم گفتند، چون كشتى حضرت نوح در آن طوفان معروف در اين زمين ايستاد و اين سرزمين قسمتى از بيت المقدس است.(۳۲)

۵- امام صادقعليه‌السلام فرمود: قم را قم گفتند چون اهل قم با قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) قيام مى كنند و به نصرت و پشتيبانى آن حضرت مى روند.(۳۳)

۶- بعضى گويند به واسطه رودخانه و مسيله و درياچه گودال هاى فراوان پرآبى كه در اطراف قم ديده مى شوند و عرب به جايى كه پر آب باشد قمقه مى گويند از اين رو با حذف زوايد اين سرزمين را قم گفته اند.

۷- يكى از وجوه نام گذارى قم را چنين گفته اند، قبلا اسم قريه هاى قم، كمندان بود، سپس بعضى از حروف كمندان را انداختند و آنگاه كم را معرب و مبدل به قم كردند.(۳۴)

بايد توجه داشت كه مشهورترين نام اين سرزمين كه تا كنون به همين نام گفته مى شود قم است كه بيان شد.

ولى اين سرزمين اسم هاى ديگرى هم دارد كه آنها را صاحب انوار المشعيعين در اين كتاب، ج ۱، ص ۹۶ با استفاده از روايات نام برده و مى گويد: زيادى اسم دلالت بر افزايش شرافت كند... و آن نام ها از اين قرار است:

زهرا، ارض جبل، قطعه من بيت المقدس، مطهره، مقدسه، مجمع انصار القائم، حرم اهل البيت، حجه على البلاد، بحر، مأوى للفاطميين، استراحتگاه مومن، آشيانه آل محمد، معدنا للعشيه، كوفه صغيره، مأوى لشيعه آل محمد، معدنا للعلم و الفضل، مختار البلاد، مقصم الجبارين، مذاب الجبارين، بلد الائمه، بلد شيعه الائمه، امان للخائفين، مفرغ للمومنين، مفر للهاربين، المدفوع عنها البلاء، المفرفوع عنها البلاء، المفتوح اليه باب الجنه، بلد الامين، مرفوف الملائكه، خاك فرج، محروس الملائكه، مزين بالعرب.(۳۵)

قداست سرزمين مبارك قم

درباره قداست و فضايل قم، روايات بسيار نقل شده( ۳۶) كه هر كدام به نحوى آن رإ؛ ش ش ستوده اند، در اينجا نظر شما را به چند روايت زير، جلب مى كنم:

۱- روزى جمعى از مردم رى در مدينه به محضر امام صادقعليه‌السلام رفتند و عرض كردند: ما از اهالى رى هستيم امام صادقعليه‌السلام فرمود: آفرين به برادران ما از اهالى قم آنها گفتند ما از اهالى رى هستيم، امام باز همان سخن خود را تكرار كرد، و اين مطلب چند بار تكرار شد، آنگاه فرمود:

ان الله حرما و هو مكه، وان للرسول حرما و هو مدينه، و ان لاميرالمومنين حرما و هو الكوفه، و ان لنا حرما و هو بلده قم...؛

براى خدا حرمى هست و آن مكه است، و براى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرمى هست و آن مدينه است، و براى اميرالمؤمنان علىعليه‌السلام حرمى است و آن كوفه است، و براى ما (امامان) حرمى است، و آن شهر قم است( ۳۷) ...

۲- روايت ديگر از قاضى نورالله شوشترى نقل شده كه امام صادقعليه‌السلام پس از ذكر حرم بودن مكه براى خدا، و مدينه براى پيامبر، و كوفه براى علىعليه‌السلام و قم براى امامانعليه‌السلام فرمود:

الا و ان قم، الكوفه الصغيره، لا ان للجنه ثمانيه ابواب، ثلاثه منها الى قم، تقبض فيها امراه من ولدى اسمها فاطمه بين موسى و تدخل بشفاعتها شيعتى الجنه باجمعهم؛

آگاه باشيد كه قم، كوفه كوچك است، آگاه باشيد كه براى بهشت هشت در است كه سه در آن به سوى قم است، بانويى از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسى بن جعفرعليه‌السلام در آنجا رحلت مى كند كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مى گردند.(۳۸)

از اين حديث چند مطلب فهميده مى شود: ۱- قم همانند كوفه مركز نشر علوم خاندان نبوت است. ۲- سه در از قم به بهشت گشوده مى شود.(۳۹)

۳- مقام شفاعت حضرت معصومهعليها‌السلام بسيار وسيع است.

در مورد اينكه: سه در بهشت از قم به سوى بهشت گشوده شود، از حضرت رضاعليه‌السلام نيز نقل شده كه فرمود:

للجنه ثمانيه ابواب، فثلاثه منها لاهل قم، فطوبى لهم ثم طوبى لهم؛

بهشت داراى هشت در است، سه در از آن براى اهل و ساكنان قم مى باشد، خوشا به سعادت آنها. باز خوشا به سعادت آنها.

به احتمال قوى، اين سه در بهشت در اثر پديده مهم و بزرگى است كه از امتيازات قم مى باشد: ۱- بارگاه حضرت معصومهعليها‌السلام در قم و آثار درخشان آن كه موجب سوق دادن مردم به سوى بهشت مى شود. ۲- حوزه علميه ديرپاى قم كه موجب هدايت انسان ها شده و آنها را به سوى بهشت رهسپار خواهد كرد. ۳- وجود جمكران و مركزيت قم بعد از مكه و كوفه، به عنوان پايگاه مقدس، وسايل سعادت مردم را فراهم نموده و آنان را به عواملى كه موجب استحقاق رضوان خدا و بهشت مى شود رهنمون خواهد شد. و هم اكنون آثار معنوى آن، بسيار چشمگير است.

نيز امام صادقعليه‌السلام فرمود: شهر قم شهر ما و شيعيان ما است، اين شهر، مقدس و پاك مى باشد، مردم اين شهر ولايت و دوستى ما را پذيرفتند، و تا وقتى كه خيانت نكنند هر كسى قصد سويى به آنان داشته باشد به زودى به كيفى خود مى رسد، و چنان چه خيانت كنند، خداوند زمامداران ستمگر را بر ايشان مسلط مى نمايد، اما آنها ياور قائم ما (اما مهدىعليه‌السلام و خواهان حق ما هستند. آنگاه حضرت سر مبارك را به آسمان بلند كرد و عرض كرد:

اللهم اعصمهم من كل فتنه؛ خداوندا مردم قم را از هر فتنه اى حفظ كن و از هر هلاكتى نجات بده.(۴۰)

۴- حضرت عبدالعظيم حسنى از اسحاق بن ناصح نقل كرده كه امام كاظمعليه‌السلام درباره قم فرمود: قم آشيانه و پناهگاه آل محمد و مأواى شيعيان آنها است.(۴۱)

۵- امام صادق فرمود: وقتى كه گرفتارى و بلا به شما رو آورد، به قم برويد، قم مأوى و منزل فرزندان فاطمهعليها‌السلام است، و محل استراحت مومنان مى باشد، به زودى زمانى مى آيد كه شيعيان ما از ما دور هستند، و اين دورى براى آنان مصلحت است، تا شناخته نشوند و به اين ترتيب خونشان حفظ گردد، و اموالشان غارت نگردد، هر كسى قصد سويى به اهل قم كند، خداوند او را ذليل و خوار مى نمايد.(۴۲)

۶- نيز امام صادقعليه‌السلام فرمود:

تربه قم مقدسه و اهلها منا و نحن منهم... سرزمين قم، مقدس است، و مردم آن از ما هستند و ما از آنها مى باشيم( ۴۳) ...

۷- امام رضاعليه‌السلام فرمود: وقتى فتنه و بلا عمومى شد و همه جا را فرا گرفت، به قم و اطراف آن برويد، زيرا از قم بلاها برداشته شده است.(۴۴)

۸- رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در شب معراج در آسمان چهارم به قبه اى كه از لولو بود، نگاه كردم، چهار ركن و چهار در داشت، گويا از استبرق سبز بود، گفتم: اى جبرئيل اين قبه چيست كه در آسمان چهارم بهتر از آن نديده ام؟! گفت: اين قبه، صورت شهر است كه آن را قم مى گويند، بندگان خدا در آن اجتماع مى كنند، اميدوار به شفاعت رسول خدا در روز حشر و حساب هستند، و آنها دستخوش حزن و گرفتارى خواهند شد.(۴۵)

فضيلت اهل قم

پيشوايان ما امامان معصومعليه‌السلام نظر خاصى به اهل قم داشتند و در روايات بى شمارى كه از آنان نقل شده استفاده مى شود كه فوق العاده اهل قم را ستوده اند. اينك به عنوان نمونه برخى از آنها را در اينجا خاطرنشان مى سازيم.

الف: حضرت علىعليه‌السلام فرمود: سلام و رحمت خدا بر اهل قم، خداوند بر مزارع آن ها باران رحمت بفرستد، بركات خود را بر آنها نازل كند، گناهان آنان مبدل به حسنات شود، آنان اهل ركوع و سجود و خشوع و نماز و روزه هستند، آنها علماء و فقها بوده و دانا هستند، آنها اهل دين و ولايت و عبادت مى باشند، رحمت و درود خداوند بر آنها باد.(۴۶)

ب: امام صادقعليه‌السلام فرمود: اهل قم در قبر خود محاسبه مى شوند، و هنگام حشر از قبر به بهشت رهسپار مى گردند، اهل قم آمرزيده شده اند.(۴۷)

ج: امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند قم را براى ساير شهرها حجت مى آورد و اهل قم را براى اهل تمام مردم از شرق و غرب، حجت مى آورد، و قم اهل آن، در دين خود ضعيف نيستند، بلكه خداوند به آنها توفيق داده و آنها را تأييد كرده است.(۴۸)

مركز شيعيان

علامه قاضى نور الله شوشترى( ۴۹) در كتاب مجالس المومنين( ۵۰) مى گويد: بلده قم شهرى عظيم و بلده كريم است، و از جمله بلادى است كه هميشه دارالمومنين بوده است، و اكابر و افاضل و مجتهدان شيعه اماميه از آن جا برخاسته اند و انتساب به چنين جايى، از اقوى ادله صحت عقيده منسوب به آن است، يعنى هر كس كه بگويد من قمى هستم، حتما شيعه است چنان كه در اين باره گفته اند:

من ينسب الى قم فكانما ينسب الى التشيع و الرفض فيقولون قمى رافضى؛

كسى كه خود را به قم نسبت دهد، گويا به مذهب شيعه و رفض( ۵۱) نسبت داده و مى گويند او قمى رافضى است.

مردم قم قبل از اسلام، بسان ساير مردم ايران مجوسى و زرتشتى و آتش پرست بودند، و آتشكده معروف قم نشانه اين موضوع است، وقتى كه فرزندان سعد بن مالك اشعرى از كوفه به قم آمدند، رفته رفته، مذهب تشيع به وسيله آنها در قم رواج پيدا كرد به طورى كه سراسر مردم قم شيعه شدند.

در ايران نخستين شهرى كه به مذهب شيعه گراييد قم بود، هنگامى كه اهل اصفهان هنوز اهل تسنن بودند و قم تابع اصفهان بود، در مذهب بين اين دو شهر جدايى افكنده شد، اينك بسيار مناسب است، نظر خوانندگان را به برخى از نكات تاريخى راجع به اين مطلب جلب كنيم:

در زمان حكومت زمامداران اهل تسنن در قم، يكى از حكام متعصب سنى را در قم فرماندار كردند، او شنيده بود كه چون اهل قم با خلفاى ثلاثه (ابوبكر، عمر و عثمان) دشمنى دارند، در ميانشان كسى را به نام اين سه نفر ندارند، دستور داد اهالى قم به حضور او آمدند، به اعيان و بزرگان قم خطاب كرد و گفت: شنيده ام شما به خلفا (ابوبكر، عمر و عثمان) بدگويى مى كنيد، و نام فرزندان خود را به آنها نمى گذاريد، به خدا سوگند اگر در ميان خود، كسى را كه به نام ابوبكر يا عمر يا عثمان باشد نزد من نياوريد شما را مواخذه و مجازات مى كنم.

اهالى سه روز مهلت خواستند، در اين سه روز به جستجوى پرداختند سرانجام مردى نامرتب، زشت رو با سر و پاى برهنه و گدا صفتى را كه نامش ابوبكر بود پيدا كرده و نزد او آوردند، او هم از اهل قم نبود بلكه پدر او غريب بود كه در اطراف شهر قم سكونت كرده بود.

چون نظر حاكم به او افتاد ناراحت شد، اهالى را فحش داد و گفت: بعد از چند روز، اين آدم زشت روى كثيف را آورده ايد، يكى از طنز گوهاى قم به او چنين جواب داد:

اى امير! هر چه مى خواهى بكن، ولى در آب و هواى قم، ابوبكر نام بهتر از اين پرورش نمى يابد!! حاكم هم كه بهره اى از شوخ طبعى داشت، خنديد و او را بخشيد.(۵۲)

اين ارادت خالص اهل قم به اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از همان قرن اول تا قرن حاضر ادامه دارد و در تمام قرون اسلامى، اهل قم شيعه بوده و منسوب و معروف به مذهب اهل بيت بوده اند.

در سال ۳۴۵ هجرى قمرى بين مردم قم و اصفهان نزاع و جنگ سختى درگرفت، سببش اين بود كه گروهى از مردم قم به عنوان تجارت به اصفهان رفته بودند، و در آنجا (ابوبكر، عمر و عثمان) بدگويى نموده بودند، اهل اصفهان كه سنى بودند گروهى از اهل قم را در اين كشمكش كشتند و اموالشان را غارت كردند.(۵۳)

و بر اساس همين موضوع بود كه اهل قم همواره مورد شك و اعتراض متعصبين اهل تسنن بوده و در اين راه گرفتارى هايى براى آنان رخ داد.

شخصيت هاى برجسته شيعه در قم

قابل توجه اينكه: وجود افراد گران مايه و عالى مقام و شخصيت هاى برازنده كه مورد لطف و نظر امام معصومعليه‌السلام بوده، و در تشيع خود، استوار و پابرجا بودند در اين موضوع (شيعى بودن مردم قم) بسيار موثر بوده، بلكه مى توان يگانه عامل بروز تشيع مردم قم را از آن آنان دانست كه امام در حقشان فرمود: لو لا القميون لضاع الدين؛ اگر قمى ها نبودند، دين نابود مى شد.(۵۴)

اين افراد لايق كه پرورده مكتب امامان معصومعليهم‌السلام بودند، مركز خود را قم قرار دادند، اينها بيش از صد نفر بودند كه برخى از آنها بارها به محضر امام صادقعليه‌السلام و امام كاظمعليه‌السلام و امام رضاعليه‌السلام رسيده بودند. و بعضى صاحب فتوا و از طرف امام در قم نيابت داشتند، به عنوان مراعات اختصار در اينجا نام چند نفر از آنها را مى بريم.

مانند: آدم بن اسحق، زكريا بن ادريس، زكريا بن آدم كه حضرت رضاعليه‌السلام وى را ستوده است. (قبر مبارك هر سه در قبرستان شيخان قم است) و اسحق بن آدم، و اسحق بن عبدالله، كه از امام صادق و امام كاظمعليه‌السلام نقل روايت مى كنند، و آدم بن عبدالله بن سعد قمى كه از اصحاب امام صادقعليه‌السلام است، و ابراهيم بن هاشم ابواسحق قمى كه از اصحاب امام رضاعليه‌السلام است و عمران بن عبدالله و...(۵۵)

حضرت امام رضاعليه‌السلام در قم

هنگامى كه مأمون در سال ۲۰۰ هجرى قمرى حضرت رضاعليه‌السلام از مدينه به خراسان دعوت اجبارى كرد، و آن حضرت ناگزير به قبول دعوت گرديد، مأمون گروهى را همراه رجاء بن ابى الضحاك مأمور كرد، كه حضرت رضاعليه‌السلام را از راه بصره، اهواز، فارس به خراسان بياورند، نه از بلاد جبل (كرمانشاه، همدان، و... ) تا مبادا در اين مسير كه شيعيان بسيارى وجود داشتند، به امام بپيوندند و مأمون براى حضرت رضاعليه‌السلام نوشت، كه از راه جبل نيا(۵۶) ، بنابراين قول، امام رضاعليه‌السلام به قم نيامده است.

ولى مداركى اصيل، در دست است كه حضرت رضاعليه‌السلام در مسير خود به قم آمده است.

امام رضاعليه‌السلام از راه كوفه به بغداد رفت، از آنجا (از طريق بلاد جبل) به سوى قم حركت كرد، مردم قم با استقبال شكوهمندى آن حضرت را وارد قم كردند، و مورد دعوت آن حضرت به خانه خود، با هم كشمكش داشتند، امام فرمود: هر جا كه شتر من توقف كرد، همانجا مى روم. شتر در كنار خانه مرد صالحى توقف كرد كه او شب در عالم خواب ديده بود كه حضرت رضاعليه‌السلام مهمان او است، امام مهمان او شد، هم اكنون آن خانه، به صورت مدرسه علميه رضويه، در خيابان آذر معروف است.(۵۷)

اينكه بعضى ها با تمسك به روايت شيخ صدوق (رحمه الله) در عيون اخبار الرضا، آمدن حضرت رضاعليه‌السلام به قم را بعيد شمرده اند،

اولا: بايد به آنها گفت:

آنچه در عيون اخبار الرضا و اصول كافى آمده اين است كه مأمون چنين دستورى داده ولى آيا امام دستور مأمون را عمل كرده، مبهم است.

ثانيا: مطابق تحقيق دانشمند محقق آقاى على اصغر فقيهى در كتاب تاريخ مذهبى قم پس از ذكر چهار دليل و قرائن ديگر، نتيجه مى گيرد كه حضرت رضاعليه‌السلام به قم آمده است، و در آخر مى گويد: بنابراين و با توجه به دلائلى كه قبلا ذكر شد، تشريف فرمايى على بن موسى الرضاعليه‌السلام به قم تقريبا مسلم مى شود.(۵۸)

يكى از دلايلى كه نامبرده ذكر نموده، اين است كه: روايتى از ابن الفقيه نقل شده كه در ضمن آن از آبى در قم توصيف شده كه حضرت رضاعليه‌السلام در آن غسل كرده و وضو ساخته است( ۵۹) ...

دليل ديگر اينكه: مطابق نقل كتاب تاريخ قديم قم حضرت رضاعليه‌السلام از آب مذكور نوشيد، در آن غسل كرد.(۶۰)

نكته ديگر اينكه: امروز در قم محله اى بنام شاه خراسان در اواسط خيابان آذر است، كه قبلا كوچه اى بود، كه هنگام احداث خيابان آذر، جزو خيابان شد، و مدرسه رضويه در همين محل قرار دارد، اين نام نشانگر آن است كه موضع ورود حضرت رضاعليه‌السلام در همين محل بوده است.(۶۱)

به هر حال توجه حضرت رضاعليه‌السلام به قم، و ورود او به اين شهر نيز بيانگر عظمت اين سرزمين از جهات گوناگون است.

داستان دعبل، و عشق قمى ها به خاندان رسالت

يكى ديگر از فرازهاى تاريخى كه نشان دهنده اوج ارادت مردم قم، در آغاز قرن سوم به ائمه اهل بيتعليهم‌السلام و مذهب تشيع مى باشد، ماجراى دعبل خزاعى (شاعر متعهد شيعى) است، خلاصه اش چنين است:

دعبل، قصيده اى در مدح و سوگ امامانعليه‌السلام سرود، و به مرو خراسان رفت، و در روز عاشورا، آن را در محضر امام رضاعليه‌السلام كه جمعى نيز حاضر بودند، خواند، كه به قصيده مدارس آيات معروف مى باشد، امام هشتمعليه‌السلام يك كيسه محتوى صد دينار، به او عطا فرمود.

دعبل، به عنوان تيمن و تبرك، تقاضاى لباس كرد، امام هشتمعليه‌السلام لباس خز به او هديه كرد، و دعبل لباس و كيسه دينار را برداشت و به سوى وطن روانه شد، او در مسير راه، به قم آمد، مقدم او را گرامى داشتند، و از او دعوت كردند تا قصيده خود را بخواند.

او از مردم خواست كه در مسجد جامع قم اجتماع كنند، تا قصيده خود را در آنجا بخواند.

مردم سيل آسا به سوى مسجد روانه شدند، دعبل، آن قصيده را در اجتماع بزرگ مردم خواند، و مردم هداياى بسيارى به او دادند.

مردم قم، اطلاع يافتند كه حضرت رضاعليه‌السلام ، لباسى به دعبل داده است، از او خواستند كه آن لباس را به هزار دينار به مردم قم بفروشد، ولى او حاضر نشد، تا آنكه مردم قم پيشنهاد كردند كه قسمتى از آن لباس را به هزار دينار بفروشد، باز او حاضر به فروش او نشد، وقتى دعبل از قم به سوى وطن حركت كرد، جوانان قمى سر راه او را گرفتند و به اجبار، آن لباس را از او ربودند، او به قم بازگشت و تقاضاى استرداد لباس كرد و پس از گفتگوى زياد، راضى شد كه قسمتى از آن لباس را به قمى ها بدهد، و قسمت ديگر را خود بردارد، مردم قم، هزار دينار، بابت آن قسمت از لباس به او دادند.(۶۲)

اين فراز تاريخى همانند آيينه صافى است كه عشق و پيوند بسيار محكم مردم قم را با امامان اهل بيتعليهم‌السلام ، و خط فكرى آنها، نشان مى دهد، و شاهد صادق بر پيشگامى مردم قم، و مركزيت قم براى تشيع و گسترش آن است.

ملاقات جمعى از مردم قم، با حضرت رضاعليه‌السلام

اباصلت هروى مى گويد: در (خراسان) محضر امام رضاعليه‌السلام ، بودم، جمعى از مردم قم بر آن حضرت وارد شده سلام كردند و امام جواب سلام آنها را داد، و با آنها بسيار گرم گرفت، آنها را به نزديك خود خواند و به آنها فرمود:

مرحبا بكم و اهلا، فانتم شيعتنا حقا، فسيأتى عليكم يوما، تزورون فيه تربتى، لا فمن زارنى و هو على غسل خرج من ذنوبه كيوم و لدته امه؛

خوش آمديد، آفرين بر شما، شما به حق شيعيان ما هستيد، به زودى روزى فرا مى رسد كه شما قبرم را در طوس زيارت مى كنيد، آگاه باشيد، هر كس از شما شيعه، با غسل، قبر مرا زيارت كند، آن چنان از گناه خارج مى گردد، كه روز تولد از مادرش متولد شده است(۶۳)

استقلال طلبى مردم قم در برابر خلفاى ستمگر و غاصب

پس از هجرت عرب هاى شيعه از كوفه به قم، شهر قم طى نيم قرن با سرعتى عجيب توسعه يافت، مردم قم چنان اهميت و عظمت يافتند، كه گويى در كشور نيمه مستقل كوچكى در قلب دارالاسلام زندگى مى نمايند.

چنان كه از آغاز ظهور خلفاى عباسى تا اواخر خلافت هارون الرشيد از دادن باج و ماليات به حكومت وقت، خوددارى مى نمودند.

هارون در سال ۱۸۴ هجرى قمرى پس از به شهادت رساندن امام كاظمعليه‌السلام درصدد برآمد كه طرفداران آن حضرت را در فشار شديد قرار داده، و قم را كه به صورت كانون ضد خلفا در آمده بود، سركوب و تضعيف نمايد عبد الله بن كوشيد قمى را حاكم اصفهان نمود، و به او دستور داد كه ماليات پنجاه و چند ساله مردم قم را وصول كند، او برادرش عاصم بن كوشيد را عامل قم نمود، عاصم اهالى قم را تحت فشار سخت قرار داد، مردم از او اطاعت نمى كردند، او بر فشار خود افزود جمعى از مردم قم پراكنده شدند، شكايت آنها بى نتيجه ماند، سرانجام شورش نموده و به عاصم حمله كردند و او را كشتند، هارون پس از اطلاع از قتل عاصم، عبدالله بن كوشيد حاكم اصفهان را از مقام خود ازل كرد، عبدالله نزد هارون رفت، تا بار ديگر به مقام پيشين خود بازگردد، مشروط بر اينكه هارون از ماليات هاى نپرداخته شده سابق، صرف نظر كند.

استدلال ها و قاطعيت پى گير حمزه باعث شد كه قم از اصفهان جدا گرديده و استقلال يافت، و همين حمزه بن يسع حاكم و امام جمعه قم شد، و منبر امامت جمعه را در مسجد جامع قم نصب كرد...

پس از استقلال قم، اعراب اشعرى، به آبادانى و بازسازى قم پرداختند و اين سرزمين را از نظر ظاهر و باطن، رونقى جديد و وسيع بخشيدند.(۶۴)

آرى تشيع علوى كه همواره در طول تاريخ در برابر زور و ستم ايستاده و موجب آزادى خواهى و استقلال شده بود، در همان عصر نيز شكوه خود را موجب آزادى خواهى و استقلال شده بود، در همان عصر نيز شكوه خود را آشكار ساخت و قم را از چنگال ياغيان و دزدان دين و اموال مردم، نجات بخشيد.

اعتراض و شورش مردم قم در برابر مأمون

مردم قم از رحلت امام رضاعليه‌السلام آگاه شدند؛ و چنين باور كردند كه مأمون آن حضرت را به شهادت رسانده است، وقتى كه مأمون به بغداد رفت، مردم قم، به عنوان اعتراض به او، از دادن ماليات به حكومت او سر باز زدند و مدت هفت سال (از سال ۲۰۴ تا ۲۱۱ هجرى قمرى) اين وضع ادامه يافت، و مردم قم همچنان از حكومت مأمون، نافرمانى مى كردند، مأمون شخصى به نام على بن هشام را با نيرويى مجهز براى سركوب شورشيان، به سوى قم فرستاد، على بن هشام با سپاه خود، وقتى به قلعه قم نزديك شد، مردم قم دروازه هاى قلعه را روى آنها بستند، على بن هشام و سپاهش، در پشت ديوار قلعه چادر زدند و خيمه به پا كردند و قلعه را به محاصره در آوردند و سرانجام از راه هاى قنات ها، به داخل قلعه نفوذ كرده و دروازه ها را گشودند و وارد قلعه قم شدند، يحيى بن عمران اشعرى شيخ و بزرگ قمى ها را با چند نفر ديگر از سران قم را گشتند، قسمت هايى از قلعه را خراب كردند، و ماليات هاى عقب مانده را وصول نمودند، و سپس على بن هشام شخصى به نام (على بن عيسى طلحى) را حاكم قم كرد، و خود به بغداد بازگشت. مردم قم به باسازى قم و جبران ويرانى ها پرداختند و در سال ۲۱۵ هجرى قمرى بار ديگر بر ضد حكومت مأمون شورش نمودند، به طورى كه حاكم نصب شده از طرف او على بن عيسى طلحى را از قم اخراج كردند.

طلحى به بغداد رفت و ماجرا را به مأمون گزارش داد، مأمون عبدالرحمن بن مفلج ترك را همراه سپاهى به قم فرستاد، مردم از ورود او به شهر جلوگيرى كردند، ولى او شبانه وارد قلعه قم شد، و سران شورشى را كشت و عده اى را زندانى كرد و در اين گير و دار اكثر اهالى قم متوارى شدند. مردم آزاده و مبارز قم، پس از مأمون، با ساير خلفاى ستمگر عباسى نيز درگير شدند، و در اين راه فداكارى ها نمودند و بسيارى از آنها به شهادت رسيدند.(۶۵)

اين حوادث بيانگر آن است كه قم در همان قرن دوم و سوم، شهر قيام و خون بوده، و خيزش و قيام بر ضد ستمگران كه همان معنى واژه قم است، از همان وقت به بغداد به بعد همچنان ادامه داشته است.

همبستگى محكم اهل قم با آل علىعليه‌السلام

ارتباط و همسبتگى و علاقه مردم قم با خاندان نبوت به قدرى بود كه مأمون هنگام واگذارى مقام ولايت عهدى به حضرت رضاعليه‌السلام گفت:

ما اجدا احدا يعيننى على عذا الامر، لقد همت ان اجعل اهل قم شعارى و دثارى؛

كسى را نمى يابم كه در اين كار (واگذار ولايت عهدى به امام رضاعليه‌السلام مرا يارى كند، تصميم قطعى گرفته ام مردم قم را ياران باطنى و ظاهرى خود قرار دهم.(۶۶)

در ماجراى كشمكش مردم قم با هارون و سپس با مأمون، كه قبلا به طور كوتاه سخن به ميان آمد، مأمون ناچار شد كه حكومت قم را به هرثمه كه از رجال بزرگ و با نفوذ شيعه بود، واگذار كند، تا به اين وسيله مردم قم را از خود راضى نگهدارد.

همچنين مقتدر (هيجدهمين خليفه عباسى) در سال ۲۹۶ هجرى قمرى، حسين بن حمدان را كه از شيعيان با نفوذ و توانمند بود، و سال ها با بنى عباس مبارزه كرده بود، حاكم قم نمود.

علامه اربلى در كشف الغمه نقل مى كند: حسين بن حمدان گفت: كار اهل قم بر خليفه دشوار شد، زيرا خليفه هر كس را مى فرستاد، اهل قم با او مى جنگيدند، تا اينكه خليفه مرا همراه سپاهى به قم فرستاد، برخلاف انتظار، اهل قم به استقبال من آمدند، و گفتند: ما با كسى جنگ مى كنيم كه با مذهبمان مخالف باشد، و چون تو با ما هم مذهب هستى (تشيع آل حمدان، معروف است) ميان ما و تو اختلافى نيست.(۶۷)

كوتاه سخن آن كه: مردم قم از همان آغاز ورود اسلام به اين شهر، از علاقمندان استوار خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند و در همان عصر به عنوان شيعه متصلب و محكم، شهرت داشتند، آنها در زمان امامعليه‌السلام آنچه ملك و باغ داشتند حتى بعضى از آنها خانه خود را وقف امامانعليهم‌السلام كردند، و هر سال خمس اموال خود را براى امامانعليهم‌السلام مى فرستادند، به آل علىعليه‌السلام احترام بسيار مى نمودند، به طورى كه قم پناهگاه آل علىعليه‌السلام بود، از اين رو تعداد امامزادگانى كه به قم آمده اند، از همه جا بيشتر است.

ارتباط اهل قم با امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادىعليه‌السلام و امام حسن عسكرىعليه‌السلام و ناحيه مقدسه، در پيشانى تاريخ تشيع در قرن دوم و سوم هجرى قمرى، مى درخشيد. در اينجا نظر شما را به ذكر چند نمونه جلب مى كنم:

لطف امام جوادعليه‌السلام به يكى از شيعيان قم

محمد بن سهل قمى مى گويد: در سفر حج به مدينه رفتم و در آنجا به محضر امام جوادعليه‌السلام رسيدم، خواستم لباسى از آن حضرت براى پوشيدن و تبرك، درخواست كنم، فرصتى به دست نيامد، با آن حضرت خداحافظى كردم و از خانه او بيرون آمدم، تصميم گرفتم در اين مورد نامه اى براى آن حضرت بنويسم، به مسجد رفتم و پس از انجام دو ركعت نماز و استخاره به قلبم آمد كه نامه را نفرستم، نامه را پاره كرده و از مدينه بيرون آمده و همراه كاروان به سوى قم روانه شدم، در مسير راه ناگهان شخصى به ميان كاروان آمد و پرسيد: محمد بن سهل كيست؟

نزدش رفتم و گفتم من هستم لباسى كه در ميان دستمالى بود، به من داد و گفت: مولاى تو امام جوادعليه‌السلام اين لباس را براى تو فرستاده است. نگاه كردم ديدم دو لباس مرغوب و نرم است، آن لباس ها را همراه خود بردم. محمد بن سهل آن لباس ها را تا آخر عمر نگه داشت، وقتى كه از دنيا رفت، پسرش احمد، با همان دو لباس، بدن او را كفن كرد.(۶۸)

ارتباط مردم قم با امام هادىعليه‌السلام

مردم قم در همان عصر امام هاىعليه‌السلام كه شديدترين عصر اختناق بود، خود را به شهر سامرا مى رساندند، و اموالى را به محضر آن حضرت برده و روابط خود را با امام خود برقرار مى ساختند.

اين موضوع به متوكل دهمين طاغوت عباسى گزارش داده شد، او با وزيرش فتح بن خاقان، در اين امور به گفتگو پرداخت، فتح بن خاقان شخصى به نام ابو موسى را مأمور مخفى بازرسى و گزارش نمود.

ابو موسى خود را به عنوان يكى از علاقه مندان به امام هادىعليه‌السلام وانمود كرد، و به محضر آن حضرت رفت و آمد مى نمود، امام هادىعليه‌السلام كه از پشت پرده خبر داشت، روزى به او فرمود: اى ابوموسى! همين امشب مال را مى آورند.

ابوموسى شب را در خانه امام ماند، نيمه هاى شب، امام به ابوموسى فرمود: آن مرد قمى مال را آورد، ولى مأمور خدمتكار (طاغوت از رسيدن آن به دست من جلوگيرى كرد...(۶۹)

نامه امام حسن عسكرىعليه‌السلام به مردم قم و آوه

آبه كه امروز به آن آوه مى گويند روستاى بزرگى در نزديك ساوه است، غالب مردم آنجا در عصر امام حسن عسكرىعليه‌السلام شيعه بودند، قم نيز مركز رفت و آمد شيعيان بود، امام حسن عسكرىعليه‌السلام كه با مردم قم و آوه ارتباط داشت، نامه اى براى آنها مى فرستد كه هم نامه تشكر از آنها است، و هم هشدارى به آنها در مورد اتحاد و به هم پيوستگى، و دلگرمى به آنها است، در آن نامه چنين آمده است:

خداوند متعال با وجود لطف و عنايتش، با فرستادن پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان مژده بخش و هشدار دهنده، بر مردم منت نهاد، و شما را به پذيرش دينش توفيق داد و با هدايتش گرامى داشت، و بذر محبت و دوستى خاندان پيامبر را در قلوب گذشتگان و آيندگان شما در سرزمين اطاعتش كاشت، آنها كه از ميان شما رفتند به نجات و سعادت ريدند، و ميوه هاى كردار نيك خود را چيدند و به پاداش اعمالشان نايل شدند.

اى مردم! همواره اراده و نيت ما، استوار و محكم است، و روان ما به افكار نيك و پاك و شما آرام است، و پيوند قرابت بين ما و شما پر توان است كه چنين پيوندى از سفارش هاى گذشتگان ما و شما است.

پيمانى است كه بر عهده جوانان ما و پيران شما برقرار است، و همواره با اعتقاد واحد و به هم پيوستگى، محكم هستيم، چرا كه خداوند اين ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنى را بين ما برقرار نموده است، چنان كه عالم (اشاره به اما صادق يا امام باقر) مى فرمايد:

المومن اخو المومن لامه و ابيه مومن برادر پدر و مادرى مومن است.(۷۰)

از اين نامه به خوبى آشكار است كه امام حسن عسكرىعليه‌السلام با مردم قم ارتباط داشته و آن ها را از شيعيان و طرفداران خود مى دانسته، و پيمان محكمى بين آن حضرت و مردم قم برقرار بوده است.

نامه امام حسن عسكرىعليه‌السلام به على بن بابويه، فقيه و مرجع قم (كه بعدا در پيشينه تاريخى حوزه علميه قم بيان مى شود) نيز گواه ديگرى بر اين مطلب است.

ارتباط مردم قم و مدائن با امام حسن عسكرىعليه‌السلام

چند روز قبل از شهادت امام يازدهم حضرت حسن عسكرىعليه‌السلام ، آن حضرت به خادم خود ابوالاديان نامه هايى داد و به او فرمود: اين نامه ها را به مدائن ببر، و به فلان و فلان و... برسان، پس از پانزده روز كه به شهر سامرا بازگشتى، صداى گريه از خانه من مى شنوى و خواهى فهميد كه من از دنيا رفته ام.

ابوالاديان مى گويد: عرض كردم: اگر چنين اتفاقى رخ داد، به چه كسى به عنوان امام مراجعه كنم؟

فرمود: آن كسى كه جواب نامه ها را از تو مطالبه مى كند، امام بعد از من است.

گفتم: نشانه ديگرى ذكر كن.

فرمود: آن كسى كه بر جنازه من نماز مى خواند.

گفتم نشانه ديگر ذكر كن.

فرمود: آن كس كه از محتواى هميان، خبر مى دهد.

شكوه ملكوتى آن حضرت، مانع شد كه نشانه هاى ديگر بپرسم، به سوى مدائن سفر كردم، و نامه امام حسن عسكرىعليه‌السلام را به صاحبانشان دادم و جواب نامه ها را گرفتم و روز پانزدهم به سامرا بازگشتم، صداى گريه از خانه امام حسنعليه‌السلام شنيدم، به آنجا رفتم، ناگاه جعفر كذاب (برادر امام حسن عسكرى) را ديدم كه شيعيان به گرد او اجتماع كرده اند و به او به عنوان امام بعد از امام حسنعليه‌السلام تبرك مى گويند. با خود گفتم، اگر اين شخص، امام شود، مقام امامت لكه دار مى گردد، زيرا من جعفر كذاب را مى شناختم كه شرابخوار و قمار باز بود و همواره با آلات لهو سر و كار داشت، نزد او رفتم و تسليت و تبريك گفتم، هيچ سوالى از من نكرد.

سپس خادم خانه و به نام عقيده نزد جعفر آمد و گفت: اى آقاى من، بر جنازه برادرت، كفن پوشيده شد، بيا بر آن نماز بخوان.

جعفر با جمعى از همراهان، كنار جنازه براى نماز آمدند، همين كه جعفر آماده شد، ناگاه كودكى از دورن خانه بيرون آمد، و رداى جعفر را گرفت و به عقب كشيد و فرمود: اى عمو! عقب بيا كه من سزاوارتر به نماز بر جنازه پدرم هستم!

جعفر كنار آمد، و آن كودك، بر جنازه نماز خواند، بعد نماز به من فرمود: جواب نامه ها را به من بده، آنها را به آن حضرت دادم، با خود گفتم: اين دومين نشانه صدق امامت اين كودك، ولى يك نشانه ديگر؛ (اطلاع از محتواى هميان) باقى مانده بود... در همان ايام كه ما در سوگ امام حسن عزادار بوديم، ناگاه ديديم جمعى از مردم قم به سامرا آمدند، و جوياى امام حسنعليه‌السلام شدند، فهميدند كه امام حسنعليه‌السلام از دنيا رفته است، حاضران، آنها را به جعفر كذاب، راهنمايى كردند.

گروه قمى نزد جعفر آمده و سلام كردند و تسليت و تبريك گفتند، سپس گفتند: همراه ما اموال و نامه هايى است بگو اين اموال و نامه ها از كيست؟!

جعفر، عصبانى شد و از شدت ناراحتى، لباس هايش را تكان مى داد و مى گفت: اينها از من مى خواهند كه از غيب خبر بدهم.

در اين هنگام، خدمتكار از دو خانه (از نزد حضرت مهدىعليه‌السلام بيرون آمد به گروهى قمى گفت: در نزد شما نامه هاى فلانى و فلانى و... است، و در ميان هميان هزار دينار وجود دارد و گفتند: آن كسى كه تو را نزد ما فرستاد، تا به سوال ما پاسخ بدهى، امام بر حق همان است.(۷۱)

استقبال مردم از فرماندار شيعه

فرماندارانى كه از طرف خلفاى عباسى براى قم تعيين مى شدند، مردم قم آنها را نمى پذيرفتند، مگر اين كه شيعه باشد، از اين رو خلفا معمولا افرادى را به عنوان فرماندار به قم مى فرستادند كه شيعه باشند، يكى از اين موارد فرستادن شخصى به نام حسين از طرف خليفه وقت (در عصر محمد بن عثمان دومين نايب خاص امام زمان - عج) بود، او مى گويد از بغداد به سوى قم حركت كردم، پيش خود فكر مى كردم براى جنگ با مردم قم مى روم ولى وقتى كه به نزديك قم رسيدم، گروهى از مردم به قم به استقبال من آمدند و گفتند: ما با كسى مى جنگيديم كه از نظر مذهب با ما مخالف بود، ولى چون تو با ما موافق هستى، با تو جنگ نداريم، و اينك وارد شهر شو، و هر گونه كه مى خواهى، امور قم را تدبير و اداره كن.

حسين مى گويد: وارد قم شدم، به ناهنجارى هاى قم سر و سامان دادم، و مردم از من راضى بودند، وضع مالى و حال من نيز خوب شد، ولى حاسدان در نزد خليفه از من بدگويى كردند، خليفه نيز مرا (كه در مذهب تشيع و طرفدار مردم قم بودم) از فرماندارى عزل كرد. به بغداد بازگشتم، در آنجا محمد بن عثمان عمرى (نايب خاص دوم امام زمان - عج) به ديدار من آمد... و خمس اموالهم را به او دادم.

و از شك و ترديدى كه قبلا نسبت به ناحيه مقدسه امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) داشتم، بيرون آمدم و به حقانيت آن اطمينان يافتم( ۷۲) .

نگاهى بر پيشينه تاريخى حوزه علميه قم و تحولات آن

اشاره

بى شك در جهان اسلام به خصوص در تاريخ تشيع، يكى از پديده هاى مهم و بزرگى كه نمى توان براى آن نظيرى يافت، پديده حوزه علميه قم است كه تا كنون منشأ آثار و بركات عظيم و بسيارى شده، و موجب تحولات علمى، فرهنگى و سياسى ريشه دار و فراگيرى گشته است، از اين رو شايسته است كه همواره مورد توجه قرار گيرد و مسلمانان جهان، با اين حوزه عظيم و آثار آن آشنا باشند.

در اين فرصت براى آشنايى گذار با حوزه علميه قم، بر آن شديم كه در اين راستا به ذكر و تحرير سه موضوع مهم زير بپردازيم، تا رهگشاى سازنده براى شناخت اين منبع عظيم و فرهنگ ساز تشيع راستين، و اسلام ناب باشد:

۱- دور نمايى از پيشينه تاريخى حوزه علميه قم، از عصر امام صادقعليه‌السلام تا كنون.

۲- نظرى به آثار درخشان حوزه و فرزانگان برخاسته از آن.

۳- نگاهى بر تحولات برجسته فرهنگى، اجتماعى و سياسى حوزه. هر يك از موضوعات فوق، در اينجا به طور اختصار و فشرده، مورد برسى قرار گرفته است، به اميد آنكه در فرصت ديگر، در اين راستا به طور مشروح سخن به ميان آيد.

دور نمايى از پيشينه تاريخى حوزه علميه قم

مطابق متون و شواهد تاريخى، چنان كه گفتيم، مردم قم مقارن ظهور اسلام پيرو آيين زرتشت بوده اند.