اخلاق و عرفان

اخلاق و عرفان0%

اخلاق و عرفان نویسنده:
گروه: کتابها

اخلاق و عرفان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا رمضانى
گروه: مشاهدات: 7415
دانلود: 1916

توضیحات:

اخلاق و عرفان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7415 / دانلود: 1916
اندازه اندازه اندازه
اخلاق و عرفان

اخلاق و عرفان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

داستان سكاكى

يوسف سكاكى (متوفى ٦١٧ هـ ق) از دانشمندان اسلامى است كه در فن ادبيات عرب از زبدگى و مهارت ويژه اى برخوردار بود. كتاب مفتاح العلوم، كه از كتاب هاى درسى است، نوشته ى اوست، و دانشمندان شرح و حاشيه هايى بر آن نوشته اند. او در آغاز زندگى آهنگرى مى كرد. در آن ايام دوات كوچكى از آهن ساخت و قفل بسيار ظريف و شگرفى براى آن درست كرد و به حضور حاكم و سلطان وقت برد و به او اهدا نمود كه مورد توجّه سلطان و اطرافيانش قرار گرفت; اما وى را چندان ترغيب و تشويق نكردند; در آن هنگام، شخصى وارد مجلس شد كه شاه و اطرافيان بى نهايت او را مورد احترام قرار دادند. سكاكى پرسيد: اين كيست كه اين همه به او اهميت داده شد؟ در پاسخ گفتند: يكى از دانشمندان است. اين موضوع او را تحت تأثير قرار داد. از آن پس تصميم گرفت در زمره ى علما و دانشمندان درآيد. وى در آن زمان، با سى سال سن استعداد چندانى براى تحصيل نداشت. مدّتى مشغول به تحصيل شد، امّا پيشرفتى نداشت; لذا نااميد شد و تصميم به ترك تحصيل گرفت، اما روزى از محلّى كه گذشت، چشمش به جايى افتاد كه آب قطره قطره از آن مى چكيد. از آن قطره ها آب فراوانى در گودالى جمع شد. به خود گفت گرچه استعدادم اندك است، اما اگر هر چند وقت مطلبى بياموزم با مرور زمان از معلومات و دانش فراوانى برخوردار خواهم گشت. عزم خود را جزم نمود و تصميم جدّى گرفت كه براى رسيدن به هدف از هيچ كوشش و تلاشى فروگذار نكند و آن چنان همّت از خود نشان داد كه بالاخره به مقصودش رسيد و از دانشمندان و ادباى نامدار گرديد.[٢٨]

داستان «كران»

كران، خطيب مشهور ايرلندى، در اوايل، خيلى كند زبان و بد بيان بود، به گونه اى كه در مدرسه او را الكن مى گفتند. وى هنگامى كه در دانشكده ى حقوق به تحصيل مشغول بود، در اصلاح گفتار خود بسيار كوشيد، اما پيشرفت چندانى نداشت; تا اين كه، روزى در يكى از مجامع علمى براى مناظره حاضر شد، وقتى نوبت او شد از جا برخاست، ولى نتوانست چيزى بگويد; در اين هنگام، طرف مقابل او بلند شد و او را خطيب گنگ ها معرّفى نمود; اين تمسخر به شدت در او تأثير گذاشت; لذا برخاست و از خود دفاع كرد. كران پس از اين واقعه ساعت هاى متمادى براى سخنرانى تمرين مى كرد و در برابر آينه ى بزرگى حركات و سكنات خود را اصلاح مى نمود و با همين روش، گفتار خويش را اصلاح نمود، تا كم كم خطيبى نامدار و مشهور گرديد.[٢٩]

راه هاى كسب فضايل و مبارزه با رذايل

سوال : راه هاى كسب فضايل و مبارزه با رذايل كدام اند؟

جواب : مقدمات كسب فضايل

براى كسب فضايل و مبارزه با رذايل، توجّه به چند نكته ى اساسى لازم است، كه عبارت اند از:

١ - طلب و خواستن: انسان بايد تصميم بگيرد كه خوب شود و خود را به فضايل نفسانى آراسته و از رذايل اخلاقى دور سازد. اين خواسته را بايد به عنوان پيش درآمد و آغاز راه، در خود تقويت نمايد.

٢ - باور: انسان بايد توجّه داشته باشد كه خداوند متعال توان و قدرت مقابله و ستيز با رذايل را در وجود او قرار داده است و او مى تواند در برابر تهديدها و وسوسه هاى شيطانى مقاومت نمايد; لذا اظهار عجز و ناتوانى، اثر روانى زيانبارى را در انسان پديد مى آورد و او را در برابر دشمنانش خوار و زبون مى نمايد.

٣ - رياضت و مجاهده: در تربيت نفس، رياضت و جهاد با هواهاى نفسانى ضرورت دارد;[٣٠] همان گونه كه رياضت و ورزش، براى سالم سازى بدن امرى ضرورى و بديهى است.

٤ - تدريج: همان طور كه در تربيت جسم بايد از كم شروع كرد و با تمرين و تكرار در آن به رشد مطلوب جسمانى رسيد، در تربيت روح نيز بايد به تدريج مراحل و مدارج را تحصيل نمود و فضايل نفسانى را در خود به وجود آورد و از رذايل اخلاقى پاك كرد.

٥ - استمرار: رياضت و مجاهده با رذايل نفسانى، بايد تا ريشه كن كردن آن ادامه يابد و نيز جلب فضايل بايد آن قدر ادامه يابد كه به صورت ملكه ى راسخه درآيد.

٦ - آسيب زدايى: قبل از ورود هر آفت و رذيله اى در فضاى جان آدمى، بايد از آن جلوگيرى شود و چنان چه به شكلى وارد فضاى جان شد، قبل از آن كه به صورت غده ى سرطانى در آيد، بايد آن را به هر شكل ممكن از فضاى جان بيرون كرد، تا توان حركت به سمت جلب فضيلت هاى اخلاقى، سست و كند نگردد.[٣١]

چند مطلب ضرورى

براى فضيلت يابى و رذيلت زدايى، توجّه به چند مطلب ضرورى است.

١ - تكرار عمل صالح: كه باعث مى شود اخلاق پسنديده در روان آدمى نفوذ كند و به صورت ملكه در آيد; زيرا تكرار صورت علمى خاصى را در انسان پديد مى آورد و در صفحه ى دل و جان آدمى نقش مى بندد. تكرار در ترك رذيلت نيز سبب مى شود كه قبح و زشتى آن كاملا نمايان شود و انزجار و تنفّر نسبت به آن هميشه باقى بماند.

٢ - انگيزه و نيّت: جلب فضايل اخلاقى بايد براساس رضاى الهى باشد، نه سود مادى و منافع دنيوى.

٣ - تصحيح و تقويت باورها: يكى از راه هاى مهم جلب فضايل اخلاقى، اصلاح اعتقادات و باورهاست. انسان با تقويت توحيد افعالى و خدا محورى و خدا شهودى و خدا باورى در دورى از رذايل از خود همّت نشان مى دهد، و رذايل مانند كبر و ريا، ديگر در نزدش جايگاهى نخواهد داشت و اين نوع رذايل با چنين باور و نگاهى به آسانى ريشه كن خواهد شد.[٣٢]

٤ - راه علمى و عملى: دانشمندان اخلاق براى دست يابى به هر فضيلتى، دو راه عملى و علمى را پيشنهاد مى كنند كه نسبت به هم جنبه ى تكميلى دارند. در راه علمى بايد نسبت به آثار فضيلت در زندگى فردى، اجتماعى و سياسى و نيز آثار روحى و روانى در ترقى و تكامل، شناخت پيدا نمود. انسان با اين معرفت و شناخت هم به نياز و خواسته ى واقعى خود دست مى يابد و هم به ضرورت وجود اين فضيلت در خود پى مى برد. پس از چنين شناختى است كه، انسان مى تواند تصميم جدّى بگيرد كه آن فضيلت را بعد از زمينه سازى در خود به وجود آورد.

زمينه سازى راه عملى

براى زمينه سازى راه عملى آراسته شدن به فضيلت هاى اخلاقى و پيرايش از رذايل نفسانى، چهار مرحله را ياد آور مى شوند كه عبارت اند از: مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه.

مشارطه: (كه به آن معاهده نيز گفته مى شود)، يعنى انسان با خود عهد و پيمان مى بندد كه در اداى وظايف و مسئوليت ها و تكاليفى كه بر عهده اش گذاشته شده كوتاهى نكند و به دستورهاى پروردگار متعال پاى بند باشد. او متعهد مى شود كه در كارهاى خير و نيك، كوشا بوده، از امور ناپسند پرهيز نمايد و چه مناسب و به جاست كه هر روز صبح با خود تجديد عهد و پيمان كند كه از عمر و سرمايه ى وجودى خويش بهره جويد و آن را بيهوده از دست ندهد. پس از اين مرحله، بايد با مراقبت خويش، بر عهدى كه بسته پاى بند شود; زيرا اهل ايمان و باور عهد شكن نخواهند بود; خداى متعال فرمود:

( وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ ) [٣٣] ; مؤمنان نسبت به امانت ها و عهد و پيمانشان پاى بندند.

مراقبه: در اين مرحله، هيچ گاه نبايد خداى متعال را فراموش كند. همواره بايد بكوشد كه به كار خود رنگ و صبغه ى الهى دهد. علىعليه‌السلام درباره ى مراقبت مى فرمايد:

طوبى لِمَنْ راقَبَ ربَّه و خافَ ذَنْبَه[٣٤] ; خوشا به حال آن كه هميشه خدا را در نظر دارد و از گناه خويش بيمناك است.

و در جاى ديگر نيز فرموده است:

ينبغى ان يكون الرَّجُلْ مُهَيْمِناً على نفسه، مُراقِبا قَلْبَه، حافظاً لسانه[٣٥] ; سزاوار است كه انسان بر خويش اشراف داشته، هميشه مراقب قلب خود و نگه دار زبان خويش باشد.

هم چنين در وصف مؤمن عاقل مى فرمايد:

رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ[٣٦] ; كسى كه امروز به فكر فردايش باشد و هميشه چند قدم جلوتر را ببيند عاقل است.

محاسبه: در مرحله ى سوم، به محاسبه ى نفس بپردازد. محاسبه با توجّه به مراعات هفت اصل تحقق مى پذيرد: ١ - تقدير و اندازه گيرى ٢ - مسئوليت پذيرى ٣ - بقاى عمل ٤ - ثبت و ضبط اعمال ٥ - حساب رسى و بازخواست ٦ - مجازات و بازتاب اعمال ٧ - تدبر و جبران[٣٧]

در احاديث به محاسبه توجّه زيادى شده است; چنان كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوا قبل ان توزنوا و تجهّزوا للعرض الاكبر[٣٨] ; پيش از آن كه به حساب شما رسيدگى نمايند، حسابگر خويش باشيد; و پيش از آن كه اعمال شما را سنجش نمايند اعمال خود را بسنجيد و خويشتن را براى روز قيامت آماده سازيد.

براى آن كه انسان، خود و خدا را فراموش نكند و با خود بيگانه نشود و غرور بى جا در او به وجود نيايد، محاسبه لازم است، پيش از آن كه فرصت ها را از دست بدهد.

از پس مرگ سرايى كه تو بنشينى نيست

جز بنايى كه عمل هاى تو در وى بناست

آن بنا كز عمل خير، يكى كاخ بلند

و آن بنا كز عملى زشت يكى غار بلاست

ترسمت فرصت توفيق به فردا ندهند

بارى امروز كن آن توبه كه طوق فرداست

[٣٩]

معاتبه: بعد از مراحل سه گانه اى كه گفته شد، سالك بايد به مرحله ى چهارم توجّه داشته باشد و آن معاتبه و انتقاد از خويش است. در اين مرحله آدمى بايد خود را مورد عتاب و خطاب و سرزنش قرار دهد. او در اين مرحله خود را محاكمه و از كرده هاى خويش توبه و استغفار مى كند و براى جبران كوتاهى هايش اقدام عملى مى نمايد.[٤٠]

___________________

پی نوشت ها :

[١] مرتضى مطهرى، فطرت، ص ٢٩ به بعد.

[٢] على سادات، اخلاق اسلامى.

[٣] ر.ك: همان; محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، ج ١; احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، ص ٨٩ به بعد، و مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص ١١٨.

[٤] ١. religious ethics

[٥] ر.ك. مرتضى مطهرى، مقتضيات زمان، ج ١، ص ٢٣٤; انسان و ايمان، ص ٧٠ ـ ٨٢;ا ئبيست گفتار، ص ٩٠ و ٩٦، و وحى و نبوت، ص ١٤٩ و ١٦٤.

[٦] فهرست غرر، ص ٣٩٨.

[٧] secular ethics

[٨] على شيروانى، اخلاق اسلامى و مبانى نظرى آن، ص ٦٠ ـ ٦١.

[٩] teleological theories

[١٠] deotological theories

[١١] ر.ك: على شيروانى، اخلاق اسلامى و مبانى نظرى آن، ص ٥٧ ـ ٨١.

[١٢] ايان باربور، علم و دين، ترجمه ى بهاءالدين خرّمشاهى، ص ٤٢، ٧١، ٣٧٥.

[١٣] ر.ك. محمد تقى مصباح يزدى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص ٣ و ١١; اخلاق در قرآن، ج ٣، ص ٩٣ ـ ١١٦ و مرتضى مطهرى، جامعه و تاريخ.

[١٤] سوره ى نساء، آيه ى ٥٨.

[١٥] سوره ى نحل، آيه ى ٩٠.

[١٦] ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، ج ٣، ص ٣٩ ـ ٤٨.

[١٧] سوره ى رعد، آيه ى ٢٨.

[١٨] ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن; و رضا رمضانى، پژوهش در رابطه ها در حوزه ى انسانى.

[١٩] براى مطالعه ى بيش تر و نقد و بررسى اين ديدگاه ها ر.ك: مرتضى مطهرى، فلسفه ى اخلاق، و تعليم و تربيت در اسلام; محمد تقى مصباح يزدى، فلسفه ى اخلاق، و سيد محمد رضا مدرسى، فلسفه ى اخلاق.

[٢٠] مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص ١٣٤ ـ ١٣٥.

[٢١] ر.ك: حسين حقانى زنجانى، نظر اخلاقى اسلام; محمود بهشتى، سير و ملاك; محمد رضا مهدوى كنى، اخلاقى عملى; فريده مصطفوى (خمينى) فاطمه جعفرى و صديقها ئمعصومى، روش خودسازى; حبيب الله طاهرى، اخلاق اسلامى; محمد شجاعى، مقالات، ٢ جلد، و سيد محمد شفيعى مازندانى ، پرتوى از اخلاق اسلامى.

[٢٢] ر.ك: مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام; محمود بهشتى، سلامتى تن و روان; حبيب الله طاهرى، اخلاق اسلامى; مرتضى مطهرى، فلسفه اخلاق; و احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى.

[٢٣] ر.ك: مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص ٣٢٠ ـ ٣٢١.

[٢٤] نهج البلاغه، حكمت ٤٧.

[٢٥] محمد شجاعى، مقالات، ج ٣ (طريق عملى تزكيه)، ص ١٧ ـ ٧٠.

[٢٦] نهج البلاغه، خطبه ى ١٦.

[٢٧] براى مطالعه ى بيش تر ر.ك: مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام; و سيد مهدى صانعى، پژوهش در تعليم و تربيت اسلامى، ص ١١٣ـ١١٩.

[٢٨] ر.ك: ريحانة الادب، ج ٧، ص ٢٠٥، ماده ى «سكك».

[٢٩] سموئيل اسمايلز، اعتماد به نفس، ترجمه ى على دشتى، ص ٢٠٧، به نقل از: سيد مهدى صانعى، پژوهشى در تعليم و تربيت اسلامى، ص ١١٨.

[٣٠] براى اطلاع بيش تر ر.ك: مهدوى كنى، اخلاق عملى، بحث «رياضت و مجاهدت با نفس».

[٣١] براى اطلاع بيش تر ر.ك: مهدوى كنى، اخلاق عملى، ص ٢٩ ـ ٤٤.

[٣٢] ر.ك: فريده مصطفوى و ديگران، روش خودسازى، با مقدمه ى محمد باقر شريعتى سبزوارى، ص ١٥ ـ ٢١.

[٣٣] سوره ى مؤمنون، آيه ى ٨.

[٣٤] شرح غرر، ج ٤، ص ٢٣٨، ش ٥٩٣٨.

[٣٥] فهرست غرر، ص ٣٩٣، ش ١٩٤٧.

[٣٦] نهج البلاغه، صجى صالح، خطبه ى ٨٣.

[٣٧] ر.ك: مهدوى كنى، اخلاق عمل، ج اول، ص ٣٥٣ ـ ٣٧٣; و مرحوم سيد بن طاووس، محاسبة النفس.

[٣٨] محاسبة النفس، ص ١٣.

[٣٩] شهريار، كليات ديوان، ج ٥، ص ٣٤٠.

[٤٠] براى مطالعه ى بيش تر ر.ك: فريده مصطفوى، فاطمه جعفرى و صديقه معصومى، روش خودسازى، ص ٦٥ ـ ١٩٧; و مهدوى كنى، نقطه هاى آغاز در اختلال عمل، ص ٣٤٣ ـ ٣٧٣.

مراحل عملى تزكيه ى نفس

سوال : مراحل عملى اصلاح و تزكيه ى نفس كدام اند؟

جواب : اولين قدم: در ابتدا توجّه به اين نكته ضرورى است كه از نظر بسيارى از صاحب نظران علم اخلاق، آشنايى با رذايل و زشتى هاى اخلاقى و زدودن آن ها، اولين قدم براى اصلاح نفس و صيقل دادن جان است. پس انسان بايد دقّت كند كه به رذيلت مبتلا نگردد و خود را از اين طريق بيمار نسازد; در صورتى كه خود را آلوده كند، بايد در كم ترين زمان و با جدّيت و با هر زحمتى آن را برطرف سازد; لذا گفته شده كه ترك رذايل و اجتناب از آن بر آراستن به زيورهاى فضايل اخلاقى مقدم است[١] ; البته اين بدان معنا نيست كه در كسب و جلب فضايل سعى و تلاش لازم نشود، بلكه در جاى خود گفته خواهد شد كه براى از بين بردن هر رذيلتى، تقويت و به وجود آوردن صفت مقابل لازم است; مثلا اگر كسى بخواهد با صفت زشت كبر و نخوت بستيزد و آن را ريشه كن سازد به غير از راه علمى كه توجّه به آثار شوم و سود و محروميت هاى ناشى از آن صفت است، بايد به راه عملى مبارزه با اين صفت كه تقويت و تثبيت تواضع است، توجه داشته باشد.

نكات قابل توجّه: در مراحل اصلاح نفس، بايد نكات زير مورد توجّه و عنايت قرار گيرد:

١ - شناخت نفس: ويژگى ها و استعدادهاى نفس در بخش گرايش و بينش، بازشناسى گردد تا به حقيقت خود آشنا شود و با يك برنامه ريزى سامان دهى شده و تلاش مستمر براى شكوفاسازى آن، مراحل رشد و ترقى و تعالى را به تدريج سپرى نمايد.

در آيات و روايات، مسئله ى شناخت نفس از اهمّيت ويژه اى برخوردار است و بهترين و برترين معرفت پس از شناخت بارى تعالى دانسته شده است; زيرا از آثار مهم اين شناخت، خداشناسى و انسان شناسى است. از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه فرموده است:

مَنْ عَرَفَ نفسه فقد عَرَف ربه[٢] ; هر كس كه خود را شناخت، پروردگارش را نيز شناخته است.

تو كه در خود زبون باشى

عارف كردگار چون باشى

در شناخت از خود است كه شوق تحصيل كمالات و تزكيه ى نفس در انسان جوانه مى زند. اين توجّه را قرآن كريم با لحن عتاب آميزى يادآور مى شود و مى فرمايد:

( وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ) [٣] ; اين آيات در وجود شما نهفته است، پس چرا با ديده ى بصيرت به خودتان نمى نگريد؟

٢ - حساسيت نسبت به رذايل: انسان بايد توجّه نمايد كه رذايل اخلاقى باعث بروز بيمارى هاى خطرناك در وجود آدمى مى گردد و همواره آدمى را با تهديدها و آفت هاى پر خطر مواجه مى كند و در صورت تنفر و انزجار از رذايل، انسان سعى مى كند با اراده و جدّيت، آن را از خود دور سازد; از اين رو علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا تُرَخِّصْ لنفسك فى شىء من سيىء الاقوالِ و الافعال[٤] ; اجازه ى ارتكاب هيچ قول يا فعل بدى را به نفس خودت مده.

امام صادقعليه‌السلام نيز مى فرمايد:

مَنْ مَلِك نفسه اذا رَغِبَ و اذا رَهِبَ و اذا استعمى و اذا غَضِبَ و اذا رَضِى حَرَّم الله جَسَدَهُ على النار[٥] ; هر كس نفس خويش را در اختيار داشته باشد، در هنگام ميل به معصيت، يا ترسى از اطاعت و بندگى، يا هنگام خواستن چيز نامشروعى از خوراكى، يا هرگاه خشمگين يا خشنود گرديد، خداوند كالبد و جسدش را بر جهنم و عذاب حرام مى گرداند.

٣ - مراحل اصلاح نفس : اصلاح نفس بايد در دو مرحله انجام پذيرد:

مرحله ى اول: تهذيب نفس از صفات رذيله; يعنى دل بايد از اخلاق زشت و گناه پاك سازى شود كه در اصطلاح به آن، تخليه از رذايل گفته مى شود.

مرحله ى دوم: پرورش و تكميل نفس با تحصيل علوم و معارف صحيح و كسب فضايل و زيبايى هاى اخلاقى و انجام دادن اعمال نيك، كه به اين مرحله تخليه گفته مى شود. براى اصلاح نفس و خودسازى و رابطه ى واقعى با خدا، اين دو مرحله ضرورت دارد; زيرا بر همگان روشن است كه اگر بستر جان آدمى از زشتى ها پاك نگردد، براى پرورش علوم و معارف حق و كسب مكارم اخلاق و انجام دادن اعمال نيك، قابليت نخواهد داشت.

٤ - بستن راه رذايل: يكى از راه هاى مبارزه با رذايل اخلاقى، مسدود ساختن زمينه هاى ورود آن است; زيرا با زمينه سازى، چاره اى جز وجود آن رذيلت در انسان نخواهد بود و اين به تدريج، زمينه ى رسوخ رذيلت را در جان آدمى فراهم مى سازد كه مبارزه و ريشه كن ساختن آن بسيار دشوار است; از باب مثال، حضور بعضى از افراد در بعضى از مجالس، ممكن است احتمال رذيلت غيبت را فراهم سازد; حتى با چنين احتمالى نبايد در چنين مجلس و محفلى حضور يافت و در صورت ضرورت شركت، بايدسعى شود كه موضوع بحث تغيير كند، و در غير اين صورت حتى با وجود ناراحتى ديگران، بايد آن محفل را ترك گفت; زيرا خشم و غضب الهى، مهم تر از ناراحتى ديگران است.

در روايتى آمده است كه علىعليه‌السلام فرمود:

غالب الشهوة قبل القوة ضراوتها فانها ان قويت سلكتك و استعادتك و لم تقدر على مقاومته; پيش از نيرومندىِ هواى نفست، بر آن چيره شو، كه اگر هواى نفس، توان و نيرو داشته باشد بر تو غلبه مى كند و به هر جا كه بخواهد تو را مى كشاند و در آن صورت، توان مقابله نخواهى داشت[٦]

به ويژه زمانى كه آن فعل به عادت ـ كه براى انسان طبيعت دوم است ـ تبديل گردد و آن دشمنِ سلطه گرى است.[٧]

پس بايد بر هوى و هوس ـ كه منشأ هر رذيلتى است ـ غلبه نمود; هم چنان كه علىعليه‌السلام مى فرمايد:

غالب الهوى مُغالبَةُ الخصم خصمه و حاربه محاربة العدوّ عدوه لعلّك تملكُهُ; بر هواى نفس خود غلبه كن، چنان كه دشمن بر دشمن غلبه مى كند، و با او به جنگ، چنان كه دشمن با دشمن مى جنگد، شايد نفس خود را مهار كنى.[٨]

٥ - ضرورت پرورش عقل براى خودسازى: راه اندازى عقل و به كارگيرى آن براى تعديل اميال نفسانى و قواى انسانى، از مهم ترين راه هاى جلب فضيلت ها و مقابله با رذيلت هاى اخلاقى شمرده شده است و بدون تعقل، شناخت راه و طى نمودن آن ناممكن است. جهت دادن عقل براى تزكيه ى نفس امرى ضرورى است و به همان اندازه كه اين نعمت، بهترين نعمت خدادادى براى رسيدن به درجه ى خودسازى و تزكيه ى نفس است، به همان اندازه نيز مى تواند مورد سوء استفاده براى خود و جامعه قرار گيرد، كه در حقيقت اين همان عقل بدون ايمان است كه چون معاويه نيرنگ باز و بنده ى شيطان مى سازد.[٩]

٦ - پيش گيرى: پيش از ورود هر آفتى بايد به دنبال پيش گيرى آن بود; البته اين پيش گيرى، فقط در مسئله ى اصلاح نفس و مباحث اخلاقى مطرح نيست، بلكه در مباحث روان شناسى، جامعه شناسى و در فلسفه ى سياسى و علوم ديگر نيز به صورت فراوان مطرح، و نيز بسيار حايز اهميّت است; زيرا زمانى كه آفت و غدّه ى مرگ زايى وارد پيكر فرد يا جامعه شود، مبارزه با آن بسيار دشوار و در بعضى از شرايط، غير ممكن خواهد بود; از اين رو بايد پيش از ورود رذايل، تمهيدات لازم صورت گيرد.

عوامل احيا و اصلاح نفس

١ - احياى فطريات: نيازها و خواسته هاى فطرى آدميان كه خواسته ها و گرايش هاى به حق آنان در جهت تأمين شدن زيبا و ماندگار و پايدار است، بايد سرلوحه ى سير و سلوك سالكان قرار گيرد. آنان بايد از نعمت ها، امانات و وديعه هاى الهى آگاه شوند و آن را در مسير انسان شدن به كار گيرند. حسّ معنوى، مذهبى، خداجويى، فضيلت خواهى و زيباخواهى معنوى، از امانت هاى بزرگ الهى است كه بايد آن را حفظ كرد و جهت داد و نبايد در اين امانت ها خيانت كرد.

فضايل اخلاقى، مانند ديگر گزاره هاى دينى، از خصوصيت و ويژگى فطرى آدميان است; لذا خوب شدن و اخلاقى ماندن، جزء خواسته هاى طبيعى اوست و هيچ تحميلى براى دست يابى به فضايل اخلاقى، متوجّه انسان نشده است. انسان به زمان فطرت و گرايش هاى والا و زيبايش به پا مى خيزد، هم چنان كه اين به پا خواستن آرمانى و شوق پذير، از آيات قرآن نيز استفاده مى شود:

( قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ) [١٠] بگو: شما را تنها به يك چيز اندرز مى دهم، و آن اين كه دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد.

و نيز مى فرمايد:

( لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ ) ;[١١] ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم به عدالت قيام كنند.

در اين دو آيه ى كريمه از قيام كه يك حركت و جوشش درونى است سخن گفته شده است نه اقامه و تحميل بيرونى; و اين مطلب بسيار ظريف و زيبايى است كه طبيعى بودن حركت به سمت كمال و عارض بودن انحرافات اخلاقى و مانند آن را مى رساند; لذا مهم ترين وظيفه ى انبياى الهى ارائه ى راهكارها براى زوال و از بين بردن اين امور عارضى در انسان و رشد و تعالى و ترقى فطرت اوست.

از عوامل تكان دهنده و بيداركننده ى اين گرايش هاى مقدس و پاك، مصايب و شدايد روزگار است كه هر نوع كدورتى را از صفحه ى دل و سرشت آدمى پاك مى نمايد و محيط را براى آراستگى مهيّا مى سازد.

در روايت آمده است كه مردى به محضر امام صادقعليه‌السلام شرفياب شد و درخواست كرد تا او را به سوى خداوند متعال راهنمايى نمايد; زيرا مجادلات فلسفى و عقلى روزگار او را خسته و حيران ساخته بود.

امامعليه‌السلام با طرح مثالى او را متوجّه فطرتش كرد و فرمود:

آيا تاكنون بر روى آب مسافرت كرده اى و بر كشتى نشسته اى؟ گفت آرى. حضرت فرمود: آيا اتفاق افتاده است كه كشتى بشكند و در اين ميان، نه كشتى و نه آشنايى توان نجات تو را نداشته باشد؟ گفت: آرى، چنين اتفاق افتاد. فرمود: آيا در اين موقع به فكر تو رسيده كه چيزى مى تواند تو را از اين مهلكه نجات دهد؟ گفت: بله. فرمود: او همان خداى تواناست. آن جا كه تمام وسايل از كار مى افتد و نجات بخش و دادرسى در ميان نيست و تو باز منتظرى كه كسى تو را نجات دهد و به فريادت برسد، اين همان خداوند است.[١٢]

٢ - احياى فضيلت ها: براى آراسته شدن به فضايل، بايد نفس را با شناختى كه به آن رسيده پرورش داد تا به مقام قرب الهى نايل شود.فضيلت انسان در كمال نهايى او و كمال نهايى هم در رسيدن به مقام قرب الهى است. از نظر اسلام، روح ارزش هاى انسانى، قرب به خداى متعال است.

بايد دانست كه در نهان و نهاد هر انسانى فضايل و مكارم اخلاق ريشه دارد; از اين رو همه ى انسان ها در همه ى عصرها، اوصاف پسنديده از جمله: عدالت، ايثار، راستى، درستى، امانت دارى، احسان، نيكوكارى و... را دوست دارند و خواهان آن هستند.

٣ - دوستى با حق تعالى: رابطه ى محبانه با خداى متعال، در حركت نمودن و خوب شدن، نقش اساسى دارد. كسى كه به خدا و نعمت هاى او عشق بورزد و ايمان و باور داشته باشد، به باور خويش و خويشتن دارى مى رسد و خود را مى يابد و به سمت خوب ماندن سير مى كند. انسان با دست يابى به واقعيت خود عرصه را براى حضور در جهانى پر از معنا هموار مى سازد و آن گاه با ديده ى انصاف به همه ى امور مى نگرد و در يافته هاى خود كه از صفاى باطنى و توفيق خداى منّان منشأ گرفته است، شك و ترديد نخواهد نمود. در چنين حالتى و با اين نگاه، احساس مى كند كه بايد با بهره گيرى و استفاده ى به جا و بهينه از نعمت هاى الهى شكر خدا را به جا آورد.

در تمام مراحل و لحظات سير و سلوك، بايد توجه نمود كه هيچ گاه دوستى الهى با عصيان و نافرمانى او سازگار نيست; از اين رو امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ما احب الله مَنْ عصاهُ[١٣] ; كسى كه گناه مى كند خدا را دوست نمى دارد.

اين دوستى باعث پيروى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليهم‌السلام و اولياى الهى شده، به دنبال آن غفران و آمرزش الهى نصيب انسان سالك مى گردد; چنانچه در آيه ى شريفه آمده است:

( قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) [١٤] ; اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده و مهربان است.

اين آيه مى فرمايد، محبت فقط علاقه ى قلبى نيست، بلكه بايد آثار آن در اعمال و افعال انسان منعكس شود. كسى كه مدّعى دوستى پروردگار متعال است، بايد از پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى كند.

با توجّه به نكته هايى كه ذكر شد، انسان بايد در ميدان عمل، همه ى اعمال و رفتار و اخلاق خويش را با ملاك و محور حق تنظيم كند و بندگى حق تعالى را نصب العين خود قرار دهد; زيرا بنده ى واقعى، در عمل، همواره خداى متعال را در نظر مى گيرد و زندگى، مرگ، عبادات و همه ى امور خود را در جهت رضاى او تنظيم مى كند; هم چنان كه معمار كعبه و معلم توحيد، حضرت ابراهيمعليه‌السلام فرمود:

( إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ) [١٥] ; همانا نماز و عبادات و زندگى و مرگم براى خداوند عالم است.

اين سيره و روش انسان هاى موحّد است كه امور زندگى خود را براى رضاى پروردگار متعال قرار مى دهند.

٤ - عوامل ديگر: انسان بعد از ايمان و باور به خداى متعال و دوستى او و نيز جدّيت بر اصلاح و تزكيه ى نفس، بايد به امور ديگرى نيز توجّه عميق داشته و به آنها پاى بند و ملتزم باشد; از جمله: ١ - اخلاص در عقيده و عمل; ٢ - امانت دارى و وفاى به عهد; ٣ - توكّل; ٤ - خوف از خداوند; ٥ - نماز; ٦ - تقو; ٧ - دعا و نيايش; ٨ - صداقت; ٩- روزه; ١٠ - ذكر; ١١ - صبر و مقاومت; ١٢- خدمت به خلق خدا براى رضا و خشنودى او; ١٣ - خوش خلقى با انسان ه; ١٤ - زهد; ١٥ - توبه و استغفار; و...[١٦]

مراتب نفس

سوال : مراتب نفس را بيان نماييد.

جواب : در سفرهاى مادّى، راه، غير از متحرك و رونده است; اما در سفر معنوى، راه، عين رونده است; يعنى سالك در جان خود و از مرتبه ى نازله ى جانش به سوى مرتبه ى عاليه حركت مى نمايد و نفس به صورت يك واحد ممتد در همه ى مراحل سفر حضور دارد.

بنابراين، از آن جا كه در سفر معنوى و سير و سلوك الهى، بستر حركت سالك، نفس، و منزل هاى سفرش همان كمالات علمى و عملى نفس است، بديهى است كه مبدأ حركت، نفس سالك خواهد بود. نفس، مانند يك غنچه، مقامات و مراحل كمالى را به نحو قوه و استعداد در خود دارد. نفس در تمام مراحل اين حركت را ادامه مى دهد تا خود را به بالاترين مقصد برساند. در واقع، چون نفس، يك موجود مجرد و بسيط است، در تمام مراحل علمى و عملى براى فعليت بخشيدن حضور فعلى دارد.

درباره ى مراتب نفس، اصطلاحات گوناگونى وجود دارد كه در اين بخش به اصطلاح عرفا و حكما و نيز به اصطلاحى قرآنى اشاره مى شود. خوب است يادآور شويم كه اين اختلاف، صرفاً يك اختلاف ظاهرى است، ولى در واقع و نفس الامر، مجموع سخنان به يك حقيقت و واقعيت برمى گردد و آن رسيدن به مقام توحيد علمى و عينى است، و با توجّه به اين كه حقيقت قرآن و برهان و عرفان از هم جدا نيستند، اين اختلاف، صورى و ظاهرى خواهد بود.[١٧]

مراتب نفس از ديدگاه عارف

در اين مسئله عرفا اختلاف نظر دارند و اين اختلاف در حقيقت به كلّيت، جزئيت و عموميّت برمى گردد; از اين رو بعضى اين مرتبه را به دو مرحله ى غيبت و شهود و برخى به سه مرتبه و بعضى به چهار مرتبه و پنج مرتبه و ده مرتبه و هزار مرتبه و بيش تر تقسيم نموده اند و آنچه مشهور و معروف است هفت مرحله اى است كه جامى درباره ى عطار نيشابورى گفته است[١٨]

هفت شهر عشق را عطّار گشت

ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم

و آن مراحل هفتگانه عبارت اند از: طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفى و اخفى.

وجه نام گذارى نفس به اين نام ها اين است كه در مرحله ى اول، نفس را، طبع گويند، به اعتبار اين كه مبدأ حركت و سكون است; يعنى طبعش اين لياقت و شايستگى را دارد; و مرحله ى دوم را نفس گويند، چون مبدأ ادراكات جزئيه است; و به مرحله ى سوم قلب اطلاق مى شود، به اعتبار اين كه مبدأ ادراكات كليه است; و مرحله ى چهارم را روح ناميده اند، به اعتبار اين كه داراى ملكه ى خلاّقه است; زيرا نفس از مقام ربوبى حق تعالى و مبدأ پيدايش بسيارى از امور است، و سرّ گويند به اعتبار فانى شدنش در عقل فعال، و خفى گويند به اعتبار فانى شدنش در مقام واحديّت، و اخفى گويند به اعتبار فنايش در مرتبه ى احديّت[١٩]

بنابراين طبق نظريه ى عرفا، مبدأ حركت سالك در سير و سلوك، مقام طبع است; بدين معنا كه آدمى هنوز در مرحله و مرتبه اى به سر مى برد كه مانند حيوانات، تنها حركت و سكون دارد و هيچ كمالى از كمالات را دارا نيست و در حقيقت در مرتبه ى حيوانى اش به سر مى برد; و به تعبير دقيق تر، حيوانِ بالفعل و انسانِ بالقوه است; او بايد كم كم در اين سير با كمر همّت حركت نمايد تا خود را از اين مرحله بگذراند و به مراحلى نايل شود كه براى رسيدن به آن آفريده شده و حكمت حكيمانه ى خداى متعال اقتضاى آن را دارد.